باب بيست و ششم
در انديشه و تفكر
قال الصادُق (عليه السلام) :
إعْتَبِرْ بِما مِنَ الدُّنْيا هَلْ بَقِيَ عَلى أحَد أوْ هَلْ أحَدٌ فيها باِ مِنَ الشَّريفِ وَالوَضيعِ وَالْغَنِيِّ وَالْفَقيرِ وَالْوَلِىِّ وَالْعَدُوِّ فَكَذلِكَ ما لَمْ يَأْتِ مِنْها بِما مَضى أشْبَهُ مِنَ الْماءِ بِالْماءِ .
قال رسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) :
كَفى بِالْمَوتِ واعِظاً ، وَبِالْعَقْلِ دَليلاً ، وَبِالتَّقْوى زاداً وَبِالْعِبادَةِ شُغْلاً وَبِاللهِ مُونِساً وَبِالْقُرآنِ تبَياناً .
وَقالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) :
لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنيا إلاّ بَلاءٌ وَفِتْنَةٌ ، وَما نَجا إلاّ بِصِدِِْ الإلْتِجاءِ .
وَقالَ نُوحٌ (عليه السلام) : وَجَدْتُ الدُّنْيا كَبَيْت لَهُ بابانِ دَخَلْتُ مِنْ أحَدِهِما وَخَرَجْتُ مِنَ الآخَرِ .
هذا حالُ نَبِىِّ اللهِ فَكَيْفَ حالُ مَنِ اطْمَأنَّ فيها وَرَكَّنَ إلَيها وَضَيَّعَ عُمْرَهُ في عِمارَتِها وَمَزََِّ دينَهُ في طَلَبِها .
وَالفِكْرَةُ مِرْاةُ الْحَسَناتِ ، وَكَفّارَةُ السَّيِّئاتِ ، وَضِياءٌ لِلْقَلْبِ ، وَفُسْحَةٌ لِلْخُلْقِ ، وَإصابَةٌ في إصْلاحِ الْمَعادِ وَإطّلاعٌ عَلَى الْعَواقِبِ وَاسْتِزادَةٌ فِى الْعِلْمِ .
وَهيَ خِصْلَةٌ لا يُعْبَدُ اللهُ بِمِثْلِها .
قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : فِكْرَةُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَة وَلا يَنالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إلاّ مَنْ خَصَّهُ اللهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَالتَّوحيدِ .
قال الصّادُِِ (عليه السلام) :
إعْتَبِرْ بِما مِنَ الدُّنْيا هَلْ بَقِيَ عَلى أحَد أوْ هَلْ أحَدٌ فيها باِ مِنَ الشَّريفِ وَالوَضيعِ وَالْغَنِيِّ وَالْفَقيرِ وَالْوَلِىِّ وَالْعَدُوِّ فَكَذلِكَ ما لَمْ يَأْتِ مِنْها بِما مَضى أشْبَهُ مِنَ الْماءِ بِالْماءِ .
مسئله با عظمت عقل و قلب
در اين فصل بسيار مهم ، و در اين حديث با عظمت باب بيست و ششم سخن از انديشه و تعقل و فهم و فكر است .
سخن از واقعيتى است كه نسبت به تمام واقعيات ، و نسبت به خير دنيا و آخرت انسان ، و سعادت و سلامت آدمى در همه شئون همانند روح براى جسم و چون ريشه براى درخت و بمنزله بنيان و پى براى ساختمان است .
عقل و لب و فكر و قلب و مشتقات هر يك و آثار و نتائج اين حقايق بلند ملكوتى بارها در قرآن و روايات و آثار و معارف اسلامى آمده است .
دقت در آيات قرآن ، و انديشه در مهم ترين آثار الهى ما را به اين معنى رهنمون مى شود ، كه فكر كردن و انديشيدن كار مغز و يافتن و فهميدن كار قلب است .
قرآن مجيد فهم را از كفار سلب ولى تفكر را برايشان اثبات فرموده است ، در موردى درباره كافران مى گويد :
وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ .
مثل كافران در شنيدن سخن خدا و انبيا و درك نكردن معناى آن چون حيوانى است كه آوازش كنند ، از آن آواز معنائى نفهميده ، جز صدائى نشنود ، كفار هم از شنيدن و گفتن و ديدن حق كر و لال و كورند زيرا قدرت فهم خود را بكار نمى بندند .
و در مورد ديگر درباره كافرى مى فرمايد :
إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ .
واقع اين است كه انديشيد و سنجيد .
آرى آن كافر انديشيد ولى دنبال يافتن حقيقت آن انديشه نرفت ، و به آنچه سنجيده بود توجه نكرده و به درك آن خود را حاضر نگردانيد .
در هر صورت دانستن نتيجه فكر كردن و شناختن و فهميدن كار قلب است ، و اين دو عضو بسيار مهم ، گسترده ترين و برترين نقش را در دستگاه حيات انسان دارند .
در تمام مسائلى كه در شرح جملات عالى روايت مطرح مى شود ، توجه به عقل و قلب و مغز و دل بطور يكسان است ، و هر دو در زمينه تمام حقايقى كه بازگو مى شود مورد نظر است ، زيرا نظام مسئله فكر و نتيجه گيرى از آن بدين صورت است :
كه حواس پنچگانه را بايد وادار به رابطه گرفتن با حقايق مادى ، و معنوى ، و ظاهرى و باطنى و مكانى و زمانى كرد ، سپس حواس يافته هاى خود را به مغز داده و مغز براى رساندن انسان به واقعيت ها يافته ها را به قلب مى دهد ، و اين قلب است كه براى درك نهائى آخرين منزل و مرحله است .
مثلا انسان با چشم خويش خرابه هاى كاخ هاى ستمگران تاريخ را مى بيند ، مغز ديده را مى گيرد ، در اين صورت واقعيت علمى در دنياى درون درست مى شود ، آنگاه قلب اين علم را مى فهمد ، سپس انسان در نتيجه اين فهم عبرت گرفته و خويش را از ستم و ستمكارى دور مى كند .
دستگاه هاى بسيار عظيم و پيچيده اى چون :
دراكه ، حافظه ، متفكره ، متخيله ، متصوره ، مميزه ، مدبره ، در ارتباط با مغز و قلب هستند ، كه هر يك براى خود دنياى اسرارآميزى هستند .
براى قدم گذاشتن در راه رشد و كمال انسان با تمام وجود ، نيازمند به كار گرفتن تمام اين استعدادهاى خدائى است ، با بكارگيرى حواس و دستگاههاى عظيم دماغى و قلبى ، مى توان به فضاى با عظمت معنى و باطن و حقايق و اسرار ملكوتى قدم گذاشت و در آنجا با رسالت انبيا و امامت ائمه و آيات آفاقى و انفسى و تشريعى آشنا شد ، و از طريق اين آشنائى به پاكى جان و دل و پاكى نفس و عمل رسيد .
مغز را براى انديشه در آنچه دستور انديشه داده شده ، و قلب را براى فهم محصول مغز بكار بگيريد ، كه تنها راه نجات و بدست آوردن سعادت دنيا و آخرت همين است .
حكيم نكته سنج ، نظامى خوش بيان در ترغيب به انديشه و فهم مى فرمايد :
اى ناظر نقش آفرينش *** بردار خلل زراه بينش
كين هفت حصار بركشيده *** بر هزل نباشد آفريده
هر ذره كه هست اگر غبار است *** در پرده مملكت بكار است
در راه تو هر كه با وجود است *** مشغول پرستش و سجود است
كار من و تو بدين درازى *** كوتاه كنم كه نيست بارى
به گر نگريم و راز جوئيم *** سر رسته كار باز جوئيم
آن آينه در جهان كه ديده است *** كاول نه بصيقلى رسيده است
هر نقش بديع كايدت پيش *** جز مبدع او از او مينديش
زين هفت پرند پرنيان رنگ *** گر پاى برون نهى خورى سنگ
سر رشته راز آفرينش *** ديدن نتوان بچشم بينش
تفكر و انديشه در قرآن
بدون ترديد مى توان گفت : هيچ كتابى در دوره تاريخ حيات بشر به اندازه قرآن مجيد ، انسان را تشويق و امر به تفكر و انديشه در تمام حقايق عالم اعم از آفاِ وانفسى و شرعى نكرده است .
قرآن مجيد كتاب انديشه ، كتاب هدايت ، كتاب خير ، كتاب سعادت ، كتاب فضيلت و بالاترين سرمايه ايست كه همانندش در تمام هستى پيدا نمى شود .
قرآن مجيد ، در بسيارى از آيات متفكران و انديشه داران ، و آنان كه در مقام فهم واقعيات و شكل گيرى از آن واقعيات اند ، به بهترين صورت تمجيد كرده ، و آنان را كه دنبال فهم واقعيات و انديشه در حقايق نيستند سخت مورد نكوهش قرار داده است ، اينك قسمتى از آيات كتاب حق :
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ .
آنان كه در حال ايستاده و نشسته و خفتن خدا را ياد مى كنند و دائم در آفرينش آسمانها و زمين انديشه مى كنند ، گويند : پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريدى ، پاك و منزهى ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار .
أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم مَا خَلَقَ اللهُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ .
آيا در نزد خود فكر نكردند ، تا به اين حقيقت پى ببرند كه خدا آسمانها و زمين و هر چه در بين آنهاست از انواع بى شمار مخلوقات همه را جز به حق نيافريده .
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الاَْرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّـمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ .
اوست خدائى كه بساط زمين را بگسترد و در آن كوهها برافراشت و نهرها جارى ساخت و از هر ثمرى جفت قرار داد ، شب تار را به روز روشن پوشانيد همانا در اين امور متفكران را دلايل روشنى بر قدرت آفريدگار است .
وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَعْقِلُونَ .
و اوست كه شب و روز و آفتاب و ماه و ستارگان را براى گردش حيات شما مسخر ساخت در اين كار آيات و نشانه هائى براى اهل فهم و انديشه است .
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ .
از آيات لطف الهى اين است ، كه از براى شما از جنس خودتان جفتى آفريد ، كه در كنار او آرامش يافته و انس بگيريد ، و ميان شما رأفت و مهربانى برقرار نمود ، در اين امر براى مردم با فكرت آيات علم و حكمت و حق آشكار است .
خَلَقَكُم مِن نَفْس وَاحِدَة ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ الاَْنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاج يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْق فِي ظُلُمَات ثَلاَث ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ .
او شما را از حقيقت واحده آفريد ، سپس جفت او را قرار داد ، سپس براى استفاده شما هشت نوع چارپا قرار داد ، شما را در رحم مادران در سه تاريكى « مشيمه ، رحم ، بطن » با تحولات گوناگون بدين صورت آراسته آفريد ، اين است الله صاحب شما و دارنده سلطنت ملك و ملكوت جز او معبودى نيست ، بدون فكر و فهم بجاى او چه چيزى را معبود گرفته ايد ؟
أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّة إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ .
آيا اين مردم فكر نكردند ، كه براى رسول من اثرى از جنون كه مردم مغرض و نادان به او نسبت مى دهند وجود ندارد ، او در كمال و عقل و خرد است و مردم را از هول قيامت با بيانى روشن مى ترساند .
لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَل لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللهَ وَتِلْكَ الاَْمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ .
اگر اين قرآن عظيم را بر كوه نازل مى كرديم ، مشاهده مى كردى كه از ترس خدا خاضع و ذليل و متلاشى مى گشت ، اين مثالها را در قرآن براى مردم بيان مى كنيم ، باشد كه اهل فكرت و فهم شوند .
قُلْ سِيرُوا فِي الاَْرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُـجْرِمِينَ .
بگو در زمين گردش كنيد ، و انديشه نمائيد كه عاقبت مجرمان به كجا كشيد ؟
لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الاَْلْبَابِ .
تفكر و انديشه در روايات
عَنْ أبي عبداللهِ (عليه السلام) قال : كانَ أميرُالْمُؤمِنينَ يَقُولُ : نَبِّهْ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ وَجافِ عَنِ الْلَّيْلِ جَنْبِكَ واتَّقِ اللهَ رَبَّكَ .
امام صادِ (عليه السلام) مى فرمايد :اميرالمؤمنين بارها مى فرمود :دلت را با انديشه آگاه ساز ، بهنگام شب براى عبادت پهلو از بستر بردار ، و خدا را راه تقوا پيشه گير .
سَئَلْتُ أبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) عَمّا يَرْوِى النّاسُ أنَّ تَفَكُّرَ ساعَة خَيْرٌ مِنْ قِيامِ لَيْلَة قُلْتُ كَيْفَ يَتَفَكَّرُ ؟ قالَ : يَمُرُّ بِالْخِرْبَةِ أوْ بِالدّارِ فَيَقُولُ : أيْنَ ساكِنُوكَ أيْنَ بانُوكَ ما لكِ لا تَتَكَلَّمينَ ؟
راوى بزرگوار حسين بن صيقل مى گويد :به امام صادِ (عليه السلام) عرض كردم اين كه مردم مى گويند :يكساعت انديشه از يك شب عبادت بهتر است ، چگونه بايد انديشيد ؟ فرمود : به ويرانه يا خانه مى گذرد ، بگويد :
آنان كه در تو ساكن بودند ، آنان كه ترا ساختند كجايند ، چه شدند ، چرا سخن نمى گوئى ؟
عَنْ أبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :
أفْضَلُ الْعِبادَةِ إدْمانُ التَّفَكُّرِ فِى اللهِ وَفي قُدْرَتِهِ .
امام صادِ (عليه السلام) فرمود : بهترين عبادت ، ادامه تفكر و انديشه درباره خدا و قدرت اوست .
عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاّد قالَ :سَمِعْتُ أبَاالْحَسَنِ الرِّضا (عليه السلام) يَقُولُ : لَيْسَ الْعِبادَةِ كَثْرَةُ الصَّلاةِ وَالصَّوْمِ إنِّما الْعِبادَةُ التَّفَكُّرُ في أمْرِ اللهِ .
معمر بن خلاد مى گويد :از حضرت رضا (عليه السلام) شنيدم فرمود : بندگى حق زيادى نماز و روزه نيست ، همانا عبادت انديشه در كار خداست .
قالَ أبوعَبْدِاللهِ (عليه السلام) : قالَ أميرُالْمُؤمِنينَ (عليه السلام) :التَّفَكُّرُ يَدْعُو إلىَ الْبِرِّ وَالْعَمَلِ بِهِ .
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : انديشه و فكر انسان را به نيكوئى و عمل به آن مى كشاند .
قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : عَلَى الْعاقِلِ أنْ يَكُونف ثَلاثُ ساعات : ساعَةٌ يُناجي فيها رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ ، وَساعَةٌ يُحاسِبُ فيها نَفْسَهُ ، وَساعَةٌ يَتَفَكَّرُ فيما صَنَعَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ إلَيْهِ وَساعَةٌ يَخْلُو فيها بِحَظِّ نَفْسِهِ مِنَ الْحَلالِ فَإنَّ هذِهِ السّاعَةَ عَوْنٌ لِتِلْكَ السّاعَةُ .
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود : لازم است خردمند را سه ساعت باشد :
ساعتى براى مناجات با حضرت پروردگار ، و ساعتى براى محاسبه نفس ، و ساعتى براى انديشيدن در صنع حق ، و ساعتى براى لذت بردن از حلال ، كه اين ساعت كمكى براى ساعات ديگر است .
قالَ أبو عبدِاللهِ (عليه السلام) : الخَيْرُ كُلُّهُ في ثَلاثِ خِصال : فِى النَّظَرِ وَالسُّكُوتِ وَالْكَلامِ ، فَكُلُّ نَظَر لَيْسَ فيهِ اعتِبارٌ فَهُوَ سَهْوٌ ، وَكُلُّ سُكُوت لَيْسَ فيهِ فِكْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَكُلُّ كَلام لَيْسَ فيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ فَطُوبى لِمَنْ كانَ نَظَرُهُ اعْتِباراً وَسُكُوتُهُ فِكْرَةٌ وَكَلامُهُ ذِكْراً وَبَكى عَلى خَطيئَتِهِ وَأمِنَ النّاسُ شَرَّهُ .
امام ششم (عليه السلام) فرمود : تمام خير در سه خصلت است :نظر ، سكوت ، كلام .
هر نظرى كه در آن درسى براى زندگى نباشد اشتباه است ، و هر سكوتى كه در آن انديشيدن نباشد غفلت و بى خبرى است ، و هر كلامى كه در آن يادآورى واقعيتى نباشد لغو و بيهوده است .
خوش به حال كسى كه نظرش پندگرفتن ، سكوتش فكر ، و كلامش ذكر باشد ، بر گناهش گريه كند ، و مردم از شرش در امام باشند .
راه صحيح انديشه
از آيات و رواياتى كه ذكر شد ، به اين نتيجه مى رسيم كه خداوند بزرگ و اولياء دين براى راهنمائى انسان به سوى رشد و كمال و خير و سعادت ابدى ، از او مى خواهند در واقعياتى چون :
آسمان ، زمين ، شب و روز ، خلقت انسان ، قرآن ، حيات پاكان ، زندگى ناپاكان و عاقبت آنان و هر واقعيتى كه در زندگى انسان اثر تربيتى دارد انديشه و تفكر كنند ، تا از حرارت انديشه به فهم و درك واقعيات رسيده ، و پس از آن هماهنگ با حقايق و واقعيات شده تا از اين طريق به سعادت ابد ، و خير جاويد برسند ، تا از اين راه خود را اصلاح كرده و سپس به اصلاح ديگران بپردازند ، تا از اين مسير به جهانهاى ناشناخته مادى و معنوى دست يابند .
علامه مجلسى اين بزرگ مرد علم حديث در توضيح آيات و روايات انديشه مى فرمايد :
تفكر وارد در معارف اسلامى ، شامل همه اقسام انديشه هاى صحيح است .
چون انديشه در بزرگوارى خدا ، كه دعوت بترس از مقام او و اطاعت از حضرتش مى كند ، و چون تفكر در فناء دنيا و لذتهاى آن ، كه اين نحو انديشه دعوت مى كند به ترك فضول از آن و ترك دنياى غرور آفرين ، و چون تفكر در سرانجام مردمان نيك گذشته كه دعوت مى كند به شكل گيرى از آنان ، و تفكر در عاقبت مجرمان كه سبب است براى اجتناب از اخلاق و كردار ناپسند آنان و انديشه در عيوب نفس و آفات آن كه سبب مى شود براى توجه به اصلاح آن ، و چون تفكر در اسرار عبادت و هدفهاى آن كه سبب مى شود ، براى كوشش در تكميل و رفع نقص و كاستى آن و فكر در درجات بلند آخرت ، كه دعوت مى كند به فراگيرى آن و عمل بر وفق آن مسائل و انديشه و تفكر در حسن اخلاق كه دعوت مى كند براى تحصيل حسنات و آراسته شدن به آن .
غزالى مى گويد :
انديشه موجب روشنائى دل ، و آزاد شدن از غفلت است ، و بايد گفت : انديشه اصل و ريشه تمام نيكى هاست .
خواجه طوسى اين محقق كم نظير و فيلسوف عظيم الشأن در توضيح مسئله انديشه مى فرمايد :
انديشه ، حركت باطنى از مقدمات به سوى مقاصد و نتائج عالى است و با مسئله دقت و نظر قريب المعنى است .
براى كسى حركت از نقص به سوى كمال ، جز از طريق انديشه صحيح ميسر نيست ، مواد و مبادى انديشه آفاِ و انفس است به اينكه : در اجزاء عالم و ذرات آفرينش ، و اجرام علوى از افلاك و كواكب و حركات و اوضاع و مقادير و اختلافات و مقارنان و مفارقات و تأثيرات و تغييرات آنها انديشه كند ، و نيز در اجرام سفلى و ترتيب و تأثير هر كدام بر يكديگر و كيفيت و تركيب و هم چنين معادن و حيوانات و در اجزاء انسان و اعضاء او از استخوانها و عضلات و عصبات و عروِ و آنچه در حقيقت از عدد بيرون است تفكر كند و به تمام اين حقايقى كه از طريق فكر به دست مى آورد ، بر كمال صانع و عظمت و علم و قدرت و عدم ثبات غير حضرت او استدلال كند ، و در حقيقت خود را به ميوه شيرين انديشه كه دست يافتن به معرفت و عشق و مقام قرب حضرت اوست برساند ، لذت حيات واقعى را در يابد .
اى خوشا دل كاندرو از عشق تو جانى بود *** شادمان جانى كه او را چون تو جانانى بود
خرم آن خانه كه باشد چون تو مهمانى در او *** مقبل آن كشور كه او را چون تو سلطانى بود
زنده چون باشد دلى كز عشق تو بوئى نيافت *** كى بميرد عاشقى كو را چو تو جانى بود
هر كه رويت ديد و دل را در سر زلفت نبست *** در حقيقت آدمى نبود كه حيوانى بود
در همه عمر ار برآرم بى غم تو يك نفس *** زان نفس بر جان من هر لحظه تاوانى بود
آفتاب روى تو گر بر جهان تابد دمى *** در جهان هر ذره اى خورشيد تابانى بود
در همه عالم نديدم جز جمال روى او *** گر كسى دعوى كند كو ديد بهتانى بود
گنج حسنى و نپندارم كه گنجى در جهان *** وانچنان گنجى عجب در كنج ويرانى بود
آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مر *** اند آن آتش مرا هر سو گلستانى بود
روزى آخر از وصال تو به كام دل رسم *** اين شب هجر ترا گر هيچ پايانى بود
عاشقان را جز سر زلف تو دست آويز نيست *** چه خلاص آن را كه دست آويز جانانى بود
چون عراقى در غزل ياد لب تو مى كند *** هر نفس كز جان برآرد شكر افشانى بود
سماوات
اين جزوه كه تنها براى مسائل تربيتى تنظيم شده ، و سعى دارد از مسائل پيچيده علمى بپرهيزد ، گنجايش بازگو كردن يك ميليونيم از يك ذره از يك ورِ با عظمت خلقت و آفرينش را ندارد .
ولى از آنجائيكه علاقمند است ، آيات و روايات باب تفكر را تا اندازه اى شرح دهد ، ناچار است به گوشه اى محدود از بعضى از حقايق موجود اشاره نمايد .
سماوات يعنى مجموعه آثارى كه نسبت به ما بالاى سر ما قرار دارد ، و اين مجموعه كه بنا به فرموده صاحب خلقت ، هفت مرحله است ، كه از آن تعبير به آسمانهاى هفتگانه مى شود ، هر كدامش توده هائى از ميليون ها سجابى و منظومه و كهكشان است ، و بنابر روايات و كتب بسيار پر قيمت علمى آسمان اول نسبت به دوم چون ذره اى در برابر شىء عظيم و دوم نسبت به سوم و به همين نسبت تا ششم نسبت به هفتم .
عظمت و وسعت مسئله در حدى است ، كه اگر نوشتارهاى تمام كتب علمى را در برابر آسمان اول بگذاريم ، مانند اين است كه عدد بسيار كوچكى را در برابر يك عدد بى نهايت گذاشته ايم .
شما خورشيد را از ديد علمى بنگريد :اين موجود پر منفعت و اين منبع حرارت ، كره ايست كه براى بيان عظمت آن ، بهترين راه آنست كه با زمين مقايسه شود .
حجم خورشيد يك ميليون و سيصد و نود و يك هزار برابر حجم كره زمين است .
قطر خورشيد صد و نه برابر قطر كره زمين يعنى يك ميليون و سيصد و نود و يك هزار كيلومتر است .
وزن خورشيد سيصد و سى هزار برابر وزن زمين است ، يعنى اگر كره خورشيد را در يك كفه ترازو و سيصد و سى هزار كره زمين را در كفه ديگر قرار بدهند دو كفه با هم مساوى خواهد شد .
سرعت حركت وضعى خورشيد در هر ثانيه 2 كيلومت و در هر ساعت هفت هزار و دويست كيلومتر است .
امروز ثابت شده كه دسته اى از كرات آسمانى كه منظومه واحدى را تشكيل مى دهند متفقاً در فضا به جهت معينى حركت مى كنند .
منظومه شمسى نيز به طرف صورت فلكى « الجاثى على ركبتيه »كه نسبت به خورشيد در شمال آسمان واقع گرديده است ، حركت مى نمايد ، سرعت سير اين حركت در هر ثانيه نوزده كيلومتر و نيم مى باشد .
در اين مسافرت ما ساكنان زمين نيز همراه خورشيد هستيم و در مدت يكسال 615 ميليون كيلومتر از مكانى كه امروز در فضاى عالم اشغال كرده ايم دور مى شويم .
خورشيد ، يكى از اعضاء كهكشان است كه به فاصله 30 هزار سال نورى از مركز آن واقع گرديده و با سرعت ساعتى 972 هزار كيلومتر به گرد مركز كهكشان مى چرخد .
اگر روزى اين قرص آتشين سرد و خاموش شود و جمعيت چهار ميلياردى زمين بخواهند آن حرارتى را كه از اين مشعل جهان تاب به زمين مى رسد ، با افروختن زغال سنگ بوجود بياورند بايد ،61 هزار ميليارد تن زغال سنگ تهيه كنند ، يعنى هر نفرى در حدود 20333 تن زغال سنگ بيفروزند تا به اين منظور برسند .
اين كره بزرگ همراه با نه سياره كه عبارت است از :عطارد ، زهره ، زمين ، مريخ ، مشترى ، زحل ، اورانوس ، نپتون ، پلوتون ، منظومه شمسى را تشكيل مى دهند و با همه عظمتى دارند ولى در برابر نزديك ترين كهكشان كه راه شيرى است فقط و فقط يك نقطه روشن است ، و حتى اين مجموعه گاهى با همه و سعت و ع ظمتش در برابر يك ستاره ، آرى در برابر فقط يك ستاره چيز كوچكى است .
در كتب بسيار مهم علمى مى خوانيم :از ستاره هائى كه به عنوان ستاره بزرگ اندازه گيرى شده ، ستاره بزرگ قرمز اپسيليون اوريگا مى باشد ، كه 2500 ميليون ميل قطر دارد ، كه تمام منظومه شمسى ما با مدارهايش يكجا در دل آن جا مى گيرد .
تصور اندازه و مساحت عالم در مغز عملى غير ممكن است ، زيرا وسعت آن بى اندازه زياد و عظمت آن دور از فهم و دسترس بشر است ، سرجمس جانس مى گويد :
تعداد ستارگان آسمان به اندازه تعداد شن هاى ساحل درياها مى باشد ، ستارگانى كه قابل ديد بشرند ، فقط قسمت كوچكى از عالم بى پايان به شمار مى روند .
ستارگانى هست به قدرى دور دست كه از دسترس تلسكوپ هاى قوى « دوربين هاى نجومى » خارجند .
نزديكترين ستاره ها به نام پروكيسما ( 25 بليون ) 25,000،000،000،000 ميل از ما دور است ( هر ميل تقريباً 1600 متر است ) .
اين فاصله اصلا قابل تصور ما نيست ، اگر يك طياره بتواند اين مسافت را به سرعت 1000 ميل در ساعت طى نمايد مسافرت آن قريب 3,000،000 سال طول مى كشد .
مسافت عظيم عالم را در علم نجوم با واحدى به نام سال نورى اندازه مى گيرند ، سال نورى فا صله ايست كه نور در مدت يكسال طى مى نمايد ، مى دانيد كه نور در هر ثانيه 300,000 هزار كيلومتر يا 400،186 ميل طى مى نمايد .
با ضرب كردن اين تعداد در 60 ، تعداد آن در دقيقه و با ضرت آن در 60 مقدار آن در ساعت و با ضرب آن در 24 مقدار آن در روز و با ضرب آن در 365 مقدار آن در سال به دست مى آيد كه تقريباً مساوى با 5,880,000،000،000 ميل مى شود .
ستاره اى به نام سيريوس يا كلب مقدار 5/8 سال نورى از ما دور است يعنى در واقع 50,000،000،000،000 ميل با زمين فاصله دارد ، اين ستاره بسيار درخشان نسبتاً به ما خيل نزديك است .
ريگل كه يك ستاره درخشان در مجموعه اوديون است 500 سال نورى از ما دور است .
هنگاميكه يك نفر منجم بوسيله دوربين نجومى خود ، به يك ستاره بسيار دور مى نگرد در واقع به زمان هاى سابق مى نگرد ، زيرا نورى كه از ستاره ها آمده ميليون ها سال پيش شروع به حركت كرده است .
در يك شب درخشان مى توانيد ، يك خط از نور رنگ پريده در وسط آسمان مشاهده كنيد ، كه سرتاسر كشيده شده است .
اين كهكشان يا راه شيرى است ، كه از چندين ميليون ستاره مركب شده كه چون خيلى دور هستند بسيار كم رنگ به نظر مى رسد .
اين ستارگان رويهم رفته مجموع متراكم يك خانواده عظيم ستاره هار را تشكيل مى دهد ، كه بسيارى از ستارگان مرئى منجمله خورشيد خود ما جزء اين مجموعه هستند .
اين كهكشان به شكل يك چرخ است و شعاع آن در حدود يكصد هزار سال نورى است ، اين چرخ در حال گردش است ، و هر 250 ميليون سال يكبار به دور خود مى گردد .
منظومه شمسى ما تقريباً در قسمت خارجى و بيرونى چرخ قرار دارد و وقتى شما به كهكشان نگاه كنيد در واقع مركز آن را مى نگريد .
بسيارى كهكشانهاى ديگر وجود دارد ، كه از كهكشان ما خيلى دورترند ، اينها ابرهاى عظيم از گاز و ستاره هستند كه به وسيله نيروى جاذبه نزديك يكديگر قرار گرفته اند .
برخى از آنها به شكل توپ هستند ، و برخى ديگر مانند ، آندرومد كه نزديك ترين كهكشان مى باشد و تنها كهكشان ديگرى است كه با چشم برهنه هم ديده مى شود به شكل مارپيچ است .
فاصله ستارگان يك كهكشان در واقع بسيار زياد است ، از آن بيشتر فاصله بين كهكشانها مى باشد ، كهكشان ما يا راه شيرى در واقع 700 هزار سال نورى از نزديك ترين كهكشان فاصله دارد .
دورترين سحابى كه با چشم برهنه ديده مى شود سحابى مراة السلسله يا آندرومد است كه به شكل مار پيچ است ، فاصله آن 3/2 ميليون سال نورى يا 14,000،000،000،000،000،000 ميل است .
دورترين سحابى قابل رؤيت سحابى ( G 3 ـ 295 )مى باشد كه فاصله آن 6000 ميليون سال نورى است ، اين مسافت در واقع حدود مرئى عالم است .
ژرژ گاموف صاحب كتاب مترجم بسيار مهم يك ، دو ، سه ، بى نهايت ، در صفحه 309 مى گويد :كهكشان خود ما ظاهراً جزء يك گروه كوچك كهكشانهاست ، كه در زمره آنها سه كهكشان مارپيچ و شش كهكشان بيضوى و چهار كهكشان غير منظم وجود دارند .
اما از اين گروه هاى كهكشانها كه بگذريم ، به طورى كه از دوربين دو متر و نيمى رصدخانه مانت ويلسن ديده مى شود ، تا فاصله پانصد ميليون ( 000،000،000،5 ) سال نورى ، كهكشانها به طورى يك نواخت در فضا پراكنده اند ، فاصله بين هر دو كهكشان مجاور 2,000،000 سال نورى است و افق جهان تا جائى كه ديده مى شود شامل تقريباً 100،000،000 كهكشان مجزاست .
اين بود دورنمائى از جهان ستارگان و آنچه در اختيار چشم برهنه يا مسلح ماست و تمام اين بساط تازه گوشه اى كوچك از عالم بزرگ است كه با قدرت دانش اندك ما و رصدخانه ها در برابر ما قرار گرفته .
در اينجا لازم بلكه واجب است سرى هم به عناصر تشكيل دهنده اين كرات و اين نظام شگفت انگيز بزنيم و لطائف و دقايق مواد سازنده جهان را از نزديك مشاهده كنيم ، تا روشن شود كه عجايب اصل مواد از خود ساختمان سماوات كمتر نيست .
آنچه اجسام و مواد در عالم مى بينيم فقط يك منظره خشن ظاهرى است ، ولى باطن آن در واقع خيلى لطيف تر است ، يگانه حقيقتى كه مى توان گفت اين است كه ظاهر عالم از سه نوع مواد تشكيل شده است :پرتون ، نوترون ، الكترون .
اين مواد انواع و اقسم اجسام و اشياء مختلف را تشكيل مى دهند ، و انواع چيزهاى عالم از اين مواد تشكيل مى شود و در هر كجا صورت مختلفى دارند ولى باطن و ماهيت آنها كاملا يكى و بهم شبيه است .
پرتون ها عبارت اند از دانه هاى مواد ، فرض كنيم كه اين دانه ها شبيه به گلوله هاى رنگين « مثلاً قرمز » هستند ، جرم اينها را با دقت فوِ العاده اى سنجيده اند .
اين طور حدس مى زنند كه جرم يك پرتون معادل 66/1 ميليونيم يك ميليارديم يك ميليارديم گرم است .
يعنى يك گرم 1,000،000،000 قسمت كنند و آن يك قسمت را يك ميليارد قسمت نمايند و آن قسمت را يك ميليون قسمت نمايند معادل 66/1 آن مى باشد .
گفتن آن آسان است ولى تصورش امكان ندارد ، پس براى درست كردن يك گرم پرتون بايستى 602000 ميليارد ميليارد پرتون رويهم جمع نمائيم .
براى اين كه بفهميم اين عدد واقعاً چيست و چه معنا دارد ، فكر كنيد كه اگر يك فرد بشر تمام عمر خودش را صرف شمردن كند و اين عمل را در تمام اوقات زندگانى حتى در ساعات خواب و خوراك ادامه دهد در سراسر عمر فقط مى تواند از يك تا ميليارد بشمرد همين و همين .
اگر تمام سكنه كره زمين تمام ايام و ليالى عمر خود را صرف شمارش كنند فقط موفق به شمارش تا دو ميليارد ميليارد خواهند شد .ژ
پس اگر جمعيت زمين به همين اندازه كه هست بماند ، لازم است سيصد هزار نسل افراد بشر تمام اوقات شبانه روزى خود را صرف شمارش كنند ، تا بتوانند تعداد پرتون هاى يك گرم پرتون را بشمارند ، حالا دانستيد دنيا چقدر عجيب است .