حريم امن
كاروان نور ، پس از احرام و تلبيه و توجه به محرمات احرام ، با دلى پر از صفا و ديده اى اشكبار و نيتى خالص به سوى حريم امن حق به حركت مى آيد .
اولين بار كه نظر آهنگ كنندگان به شهر مكه مى افتد بخاطر مى آورند و بايد بخاطر بياورند كه آنجا محيط امن ، محيط نور ، مركز وحى ، مهبط ملائكه و در بردارنده قبله عبادت است .
آرى به منطقه امن و امان وارد مى شوند ، منطقه اى كه در آنجا از هر ستم و تجاوزى در امان هستند و همانجاست كه بايد با تمام وجود ، براى نجات از عذاب قيامت فعاليت كنند .
به محيطى مى رسند كه بايد در تمام لحظاتش غرق حق بود ، حق شد ، و حق گفت ، و حق ديد و حق شنيد و به سوى حق بازگشت ، بازگشتى كه در آن بازگشتى نباشد .به محيطى در مى آيند كه رنج فراق را بايد به شيرينى وصال تبديل كنند و با توفيق صاحب بيت همه حجابها را از جلوى ديد قلب و چشم جان بردارند .
زائر بايد در اولين نگاه به شهر مكه ، به ياد آورد ، كه اينجا شهريست كه خداوند آن را به موجب نيايش ابراهيم محل امن قرار داده و شأنش را آنچنان والا گردانده تا آنجا كه به آن قسم ياد كرده و فرموده است :
وَهذَا الْبَلَدِ الاَْمِينِ .
زائر با همان حال روحانى وارد محيطى مى شود ، كه براى همه چيز محيط امن است ، محيطى كه درختان و گياهانش بدون اينكه آنها را با زره پوش در حفاظت قرار داده باشند از تجاوز متجاوز در امان است ، حتى شاخه ها و ريشه ها و بوته هامه در امانند .
حرم چهار فرسخ در چهار فرسخ است ، و اين محيط را خداوند محيط امن قرار داده بحدى كه هرگاه شاخه اى از حرم سر درآورده باشد ، به احترام اينكه ريشه اش در حرم است نمى توان آن را بريد و يا برگى از او چيد ، و همچنين اگر درختى در بيرون حرم باشد ولى يك شاخه اش سر بحرم آورده باشد بهيچ چيز آندرخت هم نمى توان دست درازى كرد .
محيطى كه وحش هامون ، و آهوانش چهار فرسخ در چهار فرسخ از تعرض مصونند ، از اين جهت رم نمى كنند و نمى توان آنها را رم داد وحشت زده كرد ، نبايد بنحوى رفتار كرد كه از انسان برمند و در اين محل حتى با اشاره چشم هم نمى توان صيدى را رماند .
محيطى كه مرغان هوايش با سواران تماس مى گيرند و نمى رمند ، با آن كه در پشت كوهها و پهنه دشتها و در همه جاى دنيا آدميان را هم وحشت هستند ، ولى در اين منطقه و وادى ، نيروئى غيبى كه امان بخش است حكمفرماست ، آنچنان كه مرغان پناهنده را نيز چنان ايمنى داده كه سواران راه مكه در بين كوههاى مهيب دست به كاكل آن مرغان مى كشند ولى آنها نمى رمند ، با آن كه مرغ پر پرواز دارد و پائى هم در گل ندارد كه اگر بترسد نتواند پرواز كند .
محيطى كه از بيرون آن اگر آهوئى رو بحرم دارد ، هر چند به حرم نرسيده باشد نمى توان آن را هدف قرار داد ، يا به كسى نشان داد تا او را هدف قرار دهد ، حتى با گوشه چشم هم نمى توان به او صدمه رساند ، و نيز نمى توان با چشم به كسى اشاره كرد تا به آن حيوان آزار رساند .
محيطى كه اگر مرغى بر شاخه اى از درختى بنشيند كه ريشه آن در حرم روئيده ، اجازه نيست آن مرغ هدف قرار گيرد ، يا اگر به شاخه درختى نشسته كه يك شاخه آن درخت سر در حرم كشيده آن را هدف گرفت .
محيطى كه اگر كسى دسته كبوترى را رم بدهد ، براى جبران اين بى انضباطى بايد يك گوسپند كفاره بدهد و هر گاه آن دسته رفتند و به جاى خود برنگشتند بايد به عدد هر يك ، يك گوسپند جريمه بدهد ، محيطى كه اگر در آن از كسى ظلمى صادر شود در حكم الحاد و خروج از حق و به منزله بيدينى است .
محيطى كه اگر مال بى سرپرستى كسى جلوى پاى خود ديد حق برداشتن آن را ندارد ، حتى حق انگشت پا زدن به آنهم ندارد .
زائران پس از ورود به چنين محيطى كه از آن به عنوان حرم ياد مى شود ، به تدريج براى انجام مناسك به سوى مسجد الحرام حركت كرده و براى ديدن آن جايگاه مبارك مقدس و انجام مناسكش آماده مى شوند .
زائر پس از طى راه به درب مسجد الحرام مى رسد ، در اينجا بايد با كمال ذلت و انكسار و شرمسارى و حيا و خضوع و خشوع صورت به ديوار مسجد الحرام گذاشته عرضه بدارد :
اللَّهُمَّ هذا الْبَلَدُ بَلَدُكَ وَالْحَرَمُ حَرَمُكَ وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ . . .
زائر پس از ورود به مسجد الحرام نظرش به كعبه مى افتد ، آرى كعبه كه جلال و شكوهى بى اندازه دارد ، در آن وقت است كه بايد تمام لحظات بندگى انبيا و ائمه و اولياء و بخصوص ابراهيم و اسماعيل را به ياد آورده و با تمام وجود خود را پشت سر آنان قرار دهد ، و به سوى حقيقت الهيه به حركت آيد ، تا در اين مسير كه مسير بندگى و خلوص است ، خير دو جهان را براى خويش تأمين نمايد .
درسهائى كه بايد از تماشاى كعبه آموخت
لحظه ديدن كعبه چه لحظه پر شكوهى است ، كيست كه بتواند به وصف آن لحظه برخيزد ، لحظه ديدار خانه خدا ، آرى ديدار خانه خدا ، ديدارى كه در تمام عالم لحظه اى پر قيمت تر از آن ديدار نمى توان يافت ، در اين لحظه بايد با عينك آيات كتاب خدا و معارف الهى به كعبه نظر كرد .
چون با آيات و معارف نظر شود ، در آئينه كعبه ابراهيم ديده مى شود ، مردى كه با فرزندش بانى اين بنا به دستور خدا بود و زيربناى آن را خلوص و تقوى و فداكارى قرار داد آرى بايد به دقت نگريست تا او جو معنوى اين بناى توحيدى ابراهيم را يافت و پس از يافتن او رموز بندگى و اصول معنوى او را ادراك كرد ، و اگر اينگونه نباشد ، زيارت ناقص و بلكه سياحت است .
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى .
و به يادآر ، آنگاه كه اين خانه را بازگشت گاه و پناهگاه امن قرار داديم ، از مقام ابراهيم جائى را براى نماز انتخاب بكن .
جعل مثابه ، يعنى بازگشت گاه ، همانند جعل امامت است ، كه در آيات شريفه قبل از اين آيه در حق ابراهيم بيان داشته ، امامتى كه خدا قرار مى دهد ، براى اينكه دلها به سوى آن متوجه شود و پس از توجه دل ، عقيده انسان و عمل و اخلاقش در سايه رهبرى امام بر حق ، مستقيم گردد ، تا در نتيجه جهان پر از عدل و داد شود و بساط بيدادگرى و ظلم و خيانت برچيده شود .
قرار دادن بيت به صورت مثابه نيز بر طبق كشش نفسانى انسان به محل امن و عدل مى باشد .
نفسى كه طبيعتاً جوياى واقعيت است ، اين جويائى مانند امام جوئى است و توجه به چنين خانه اى كه فطرت حق جوئى و عدل را بيدار سازد ، از كشش ها و خواسته هاى درونى آدمى و به سود وى مى باشد .
همانطور كه مردمى به سوى شهوات و برترى جوئى و محيط مناسب به آن مى گرايند ، مردمى هم تحت رهبرى فطرت و تربيت پيامبران مى كوشند تا ارزشهاى انسان را بالا ببرند و قوى گردانند و خود را به محيط خير و حق رسانند .
پس اينگونه انگيزه تعالى جوئى و برترى خواهى از خواسته هاى فطرت ، بلكه يگانه خواسته و جاذبه بشرى است ، و خواسته و انگيزه هاى ديگر از ريشه هاى نفسى و حيوانى برمى آيد .
للناس : در آيه گويا اشاره به همان جهت انسانيت است ، اينگونه انگيزه ها و مبادى عالى انسانى چون بمتلاى به بندها و جاذبه هاى غرائزها و مبادى عالى انسانى چو مبتلاى به بندها و جاذبه هاى غرائز مادى است ، مى كوشد تا خود را از اين بند برهاند و به كمالات شايسته خود برساند ، از اين رو انسان همين كه امام را با ابتلائات معنوى و اتمام كلماتش شناخت شيفته او مى شود ، و مى خواهد در ولايت او در آيد .
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ .
مى بينيد كه ستمگر از اين حريم خارج است ، و بزرگترين ستم بر نفس جلوگيرى از شناخت امام و پيشوا است ، و آنكس كه خود را در حريم بينائى قرار ندهد ستمگر و متجاوز است .
در هر صورت چون خود امام و ابتلائاتش و اتمام كلماتش به صورت ظاهر وجود ندارد ، صورتى از ولايت امام همين خانه است ، كه بنا و مناسك و آداب آن معناى امامت ابراهيم را تصوير و تجسيم مى نمايد ، چنان تصويرى كه نه زيان فكرى و اعتقادى و راهزنى مجسمه را دارد ، نه تنها شمائل ظاهرى را مى نماياند ، و نه تنها مانند كتاب فقط شرح حال است ، نه اين شهر و اين خانه براى اينها و اينگونه مقاصد ، خارج از اصول عالى نيست ، اين خانه با همه آدابش تصويريست كه چهره ابراهيم را در عالى ترين صورت معنوى در ضلع ظاهرى در خيال ترسيم مى كند ، و شخص خود را در هنگام اجراى مناسك با ابراهيم هم قدم و هم صدا و با انديشه هاى بلند او آشنا مى نگرد ، و همان كلماتى كه از ضمير ابراهيم برانگيخته شد و صورت و سيرت او به آن مبتلا گرديد تا تمامش كرد و در ضمير هر انسانى كه به رموز اين بيت آشنا شود و واقعيت ابراهيم را در آن بنگرد برانگيخته مى شود ، آرى از اين رهگذر بايد سالى چند صد هزار يا قريب يك ميليون انسان ابراهيم وار به تمام نقاط زمين پخش شوند و نداى توحيد را با تمام شرائطش چون آن امام بزرگ در عالم پخش كنند ولى افسوس و . . .كه . . .
در آن صورت كه آدميان متوجه صورت معنوى ابراهيم مى شوند امامت او قلوب مستعد آنان را پيرو او مى گرداند .
مثابه شدن اين خانه هم كه عبارت از خطوط بندگى آن راد مرد بزرگ توحيد است ، نفوس مستعدى را به سوى آن مى كشاند ، تا در گيرودار زندگى از دور و نزديك به سوى آن روى آرند و به آنجا رفت و آمد كنند تا اندك اندك حق و كلمات او بر وجود مردم حاكم شود و نفوس از كشمكش ها و تشويش ها و جاذبه هاى مختلف و نگرانيها كه از خودبينى و سودانديشى و برترى جوئى برمى آيد برهند و به آرامش و امنيت خدائى گردايند و امناً .
پس از روى آوردن و رفت و آمد پى در پى ، چهره حقيقى ابراهيم و قيام او با تمام كلمات و وظائف امامت ، چهره مى نمايد و از ميان بناء بيت و سنگ و گل آن نقشه ابراهيم ظاهر مى شود ، همانطور كه چهره مردان فداكار و نمونه هاى غيرت و مليت ، يا پستى و شهوت ، عواطف و مليت و شهوت را بيدار مى نمايد ، چهره ابراهيم در حال انجام مناسك در آئينه روح انسان بيدار منعكس مى گردد ، تا در سايه اين انعكاس فطرت حق پرستى و قيام به وظائف انسانى را برانگيزد و در صورت و حال قيام به نماز ، نمايان و آغاز مى گردد :
وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى .
نظرى ديگر به امامت ابراهيم در لحظه تماشاى كعبه
وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ .
ابراهيم بزرگ در محيطى چشم گشود كه سراسر آفاق آن را اوهام شرك و ستاره پرستى فراگرفته بود .
بناهاى مجلل ، هياكل بتان و ستارگان از هر سو به آسمان كشيده شده بود ، و دانشمندان اخترشناس و غيب پرداز كه با لباس هاى سپيد و چهره هاى مهيب پاسدارى اين معابد و هياكل را داشتند ، همه قلوب را مسخر خود ساخته بودند ، مردم آن سرزمين گرفتار اوهامى بودند كه با دانش هاى آن زمان درهم آميخته و تقليد و تعظيم در نفوس ريشه دوانده بود .
همه طبقات در برابر بت هائى كه صورت پيشوايان گذشته ، و نقش ربوبيت و تدبير ستارگان را مى نماياند ، سر تعظيم فرود مى آورند و پيشانى نيايش به خاك مى سائيدند ، در چه خاطرى جز آنچه همه مى انديشيدند ، انديشه اى راه مى يافت و چه چشم عقلى جز آنچه همه مى ديدند مى توانست ببيند و چه نفسى مى توانست از بند آن اوهام رهائى يابد و بطلان آنها را دريابد و چه زبانى جرأت آن را داشت كه كلمه مخالفى گويد و چه اراده اى مى توانست در برابر آنها پا برجا بماند ؟
آياتى از كتاب خدا از هر رو ابراهيم و ابتلائات او را روشن مى كند ، مضمون آيه 76 سوره انعام اين است :
پس از آن كه كلمه حق در وجودش طلوع كرد ، با پدر خوانده اش يا به تعبير گروهى از مفسرين عمويش به محاجه برمى خيزد ، اوهام شرك را طرد مى نمايد و محكوم مى كند ، قدرت ملكوت آسمانها و زمين برايش نمودار مى گردد تا به مرحله يقين مى رسد ، آنگاه از آن محيط شرك زا خود را بيرون مى كشد .
در خلوتگاه خود به بررسى طلوع و غروب و تابش اختران مى انديشد ، پس از نمايان شدن ملكوت و ظهور قدرت ربوبى توحيد ربوبيت را درمى يابد .
آنچه روى مردم آن محيط و عموم مردم را از مبدء آفرينش گردانده بود ، شرك در ربوبيت و اتخاذ ارباب بود نه شرك در مبدء و صانع .
ابراهيم با بررسى طلوع و غروب اختران و مسخر بودن آنها غبار انديشه هاى مردم درباره روحانيت و تدبير و ربوبيت اختران كه از اوهام محيط برخاسته بود ، از برابر چشمش زائل مى شود ، آنگاه تجلى اين حقيقت و گرداندن روى خود را به سوى آن اعلام نموده و خاطرش از اضطراب و ترس بياسود و به امنيت گرائيد ، پس از آن از تهديدبه خشم خدايان ساخته شده و اربابان بى اثر ديگر نهراسيد .
اين آيات مى نمايد كه چگونه كلمه ربوبيت ابراهيم را از محيط شرك تا مقام رؤيت ملكوت و توجيه وجه و آرامش خاطر پيش برد و اين كلمه را تكميل نمود و كلمه رحمت او را براى رهائى خلق از بندهائى كه بر عقولشان بسته و به بندگى غير خدايشان درآورده بود از آسايشگاه امن و آرامش برانگيخت تا با زبان دعوت و احتجاج بپاخاست و در ميان آن گمراهان به راه افتاد .
آرى او پس از آنهمه ابتلاء و اتمام كلمات ، به مقام پيشوائى و امامت برگزيده شد ، چنان كه از مضمون آيه و مفهوم لفظ اماماً و اطلاق آن استفاده مى شود .
امام نمونه كامل همه كمالات عقلى و نفسانى و بدنى است ، و چون همه اين خصوصيات و ابتلائات براى مقام نبوت و رسالت بيان نشده ، بايد مقام امام مقامى برتر از نبى و رسول باشد كه كلمات را اتمام ننموده و به مقام امامت نرسيده ، پس هر نبيى و رسولى داراى مقام امامت هم هست ، چون بدون رسيدن به اين مقام نمى تواند عهده دار رهبرى باشد .
حال كه شايستگى ابراهيم را توجه كرديد ، به توضيح آيه شريفه عنايت كنيد تا بيش از پيش به واقعيت مناسك پى ببريد .
گرچه صورت واقعى و حقيقت امام به مقتضاى تقاضاى نفوس ، گاه آشكار است و گاه پنهان ، ولى مظهر و صورتى از مقام معنوى و فكرى امام هميشه در ميان مردم بايد محسوس و باقى باشد ، يا نقشه امامت كه بزرگترين و مؤثرترين نقش رهبرى و كمال خلق است ، به صورت نقش ثابت و پايدارى مستقر گردد .
اگر مجسمه امام ساخته شود ، چنان كه براى باقى و زنده داشتن قهرمانان و مفاخر تاريخى و الهام گرفتن از آنان مجسمه مى سازند ، اين خود راهزنى در حريم توحيد و حق پرستى و معنا را زير جسم پنهان داشتن و به صورت گرائيدن و به جاهليت و گمراهى برگشتن است ، كه ابراهيم خود براى درهم شكستن مجسمه هاى آن بپا خاست .
بايد ساختمانى بسازد كه با تمام شئونش خطوط بندگى نسبت به حق را به بندگان بياموزد و صورت امامت و رهبريش را نسبت به انسانها براى هدايت آنان به سوى حق نشان دهد .
اين ساختمان البته بايد ساختمانى باشد ساده و بى آلايش و بنام خدا و توحيد و پاك از صورت ها و اوهام بشرى و نماياننده فكر و انديشه و ابتلائات ابراهيم امام و پيشرو .
و برخداست كه چنين ساختمانى را با تمام شئونش حفظ فرمايد و تا برپا بودن نظام عالم محافظت كند ، كه با نماياندن صورت و نقشه امامت آن پيشواى موحدين حجت بربندگانش تمام باشد ، چنانچه كلمات را بر خود ابراهيم تمام كرد ، و چنين ساختمان بى آلايشى بر بسيط خاك براى ابد برپا نمى شود ، و خطوط عالى بندگى را نشان نمى دهد مگر به دستور و عنايت مقام بلند ربوبى باشد .
وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ .
چون ابراهيم و اسماعيل حريم فكر و نفس خود را از آلودگيهاى دنياى غبارآلود آن روز و از شرك و اوهام و گناه و پليديها پاك و بركنار دادشتند ، و توحيد خالص بر آنان تجلى كرد ، اين تجلى همان عهدى بود كه خود به آن محقق شدند و با همين عهد بايد حريم خانه اى كه به دستور او برپا كرده بودند از هر آلودگى و آثار شرك پاك نگهدارند و نظامات آن ، خالص براى خدا و تطهير نفوس باشد .
چنان كه هر راه و روشى كه به مطلوب برساند ، عهد محققى مى شود كه بايد شخص سالك هميشه همان راه را در پيش بگيرد و ديگران را نيز بر آن بدارند و موانع را از راه راهروان بردارد .
چون اين خانه مضاف و منسوب به ذات مقدس الهى « بيتى »و مناسك آن ظهور و تمثل همان راه و روشى است كه ابراهيم و در پى او اسماعيل پيش گرفتند ، تطهير آن از آلودگى شرك و پليديها و انصراف از غير حق اولين شرط طريق و طريق پيما و مورد و وارد است .
تطهير خانه خدا و مناسك آن از هر چه ذهن را از توحيد منصرف كند و عاطفه و غريزه پرستى را برانگيزد و امنيت داخلى نفسانى و محيط خارج را برهم زند ، تطهير از همه اين ها به سود اين گزيدگان و آماده كردن طريق آنان است و خلاصه اين بيت و آداب و واجباتش تا لباس و حركات و انديشه حاجى همه از هر جهت بايد پاك باشد .
آرى بيت بايد از همه شوائب و اوهام و شرك و پليدى پاك باشد .
لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ .
گويا اين اوصاف چهارگانه اى كه در آيه آمده ، اشاره به مقامات و مراتبى است كه ابراهيم پيموده ، همين كه براى سالك اين مسير ، در حريم اين عبادات خالص ، حق تجلى نمود ، اراده و انديشه او را كه پيوسته به منافع و شهوات فرديست به حق مى پيوندد ، و مانند اجزاء ريز و درشت جهان بگرد مركز حق و سود عموم مى گرداند .
اين حقيقت در عالم صورت ، به صورت طواف پيرامون خانه منسوب به دست ابراهيم و منسوب و مضاف به خدا در مى آيد .چون طواف كننده به دور خانه خدا ، بر اثر توجه به حقيقت مسئله و كشش روح خانه از جواذب نفسانى و شخصى يكسره آزاد شد و با حركات دائره اى حق را در هر جانب و هر جهت مشاهده كرد ، لازم و معتكف به آن مى شود :
الْعَاكِفِينَ .
يا بنا به گفته سوره حج به جاى العاكفين :
الْقَائِمِينَ .
آورده ، گويا اشاره به قيام به حق و وظيفه پس از طواف است ، آنگاه عاكف يا قائم از نيم يا بيشتر وجود خود و جهان چشم مى پودش و فانى در پرتو عظمت و قدرت مى گردد ، و در برابر آن خم شده و براى قرب به آن به صورت ركوع درمى آيد .
وَالرُّكَّعِ .
پس از آن كه در انوار عظمت فرو رفت و يكسره فانى شد ، به صورت سجده چشم از همه چيز برداشته و سر به خاك مى نهد و هستى خود را در برابر اراده ازلى از دست مى دهد .
السُّجُودِ .
چشم اندازى از بندگى خالصانه ابراهيم و اسماعيل
زائر همينه وارد مسجد الحرام مى شود و نظر به كعبه مى اندازد بايد بياد آورد كه چون ابراهيم و اسماعيل برابر با عهد خداوندى خانه را آراستند حقايقى از حضرت حق درخواست كردند كه خداوند عزيز از آن حقايق در آيات 127 ـ 130 سوره بقره خبر مى دهد .
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا .
دعا كردند و درخواست نمودند ، دعائى كه خضوع و انقطاع آن دور را آشكار مى نمايد و از راز دلشان پرده برمى دارد و از زبانشان سر مى زند ، گويا آنان چنان در برابر عظمت و اراده حق مقهور بودند ، كه كار بنا در نظرشان ناچيز بود ، و نامى از آن نمى بردند .
درخواست پذيرفته شدن آن عمل را كردند ، و مى دانيد تا عمل خالص نباشد نمى توان براى آن درخواست پذيرش كرد .
در هر صورت پذيرش هر چيزى به اينست كه شخص پذيرا آن را جزء هستى خود نمايد و مقصود پيش آورنده را منظور دارد .
در اين آيه مقصود از درخواست پذيرش گويا اينست كه پروردگار اين بنا را مشمول ربوبيت «ربنا» خود گرداند و به سنگ و گلى كه رويهم چيده و در معرض فناست صورت بقا دهد و در پرتو صفت ربوبيتش مانند ثابتات عالم شود و منشأ تربيت خلق گردد .
در اينجا زائر بايد به اين واقعيت توجه كند و خود را با تمام شئون حياتش به ربوبيت رب العالمين متصل گرداند تا از تمام فيوضات ربانيه بهره مند شود .
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ .
خواستند تا يكسره روى آنان از غير گردانده شود ، و خداوند آنان را تسليم خود نمايد و نيز اين قسمت از دعا تذكريست از هدف نهائى اين بنا و خانه ، گويا اين نيت و درخواست آميخته با آب و گل اين ساختمان است و روح بانيان را در اين صورت مجسم مى گرداند تا در تكميل بنا و مناسك و آداب آن ، دو فرد كامل و شاخص اسلام و از هر رو تسليم اراده و اجرا كننده امر خدا شوند ، و از ذريه او پيوسته شوند تا همانند همه پديه هاى جهان از ذرات تا كرات در محور حق و عدل بگردند .
وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ .
آرى زائر بايد به اين حقيقت توجه داشته باشد ، و سعى و كوشش بر اين باشد كه خود را بحريم تسليم برساند ، نه اين كه در آنجا به صورت ظاهر تسليم شود و پس از بازگشت از حج دوباره همان شود كه بود .
وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا .
از خدا مى خواهند تا جزء بجزء عبادات و محل هاى آن را نشان دهد ، يا چنان تعليم دهد كه مانند ديدن باشد ، بنابراين از آغاز تأسيس بيت همه مناسك طبق فرمان الهى بوده و ابراهيم به آن متعبد گشته ، اين مناسك از طواف و سعى شروع مى شود و به قربانى كه رمز اسلام كامل است تكميل مى گردد ، و هر يك از اين مناسك از طواف و نماز و سعى و وقوف بعرفات و مشعر و رمى و ذبح رمز يكى از مراتب تكامل در توحيد مى باشد .
آنگاه از خداوند طلب توبه مى كنند .و گويا مراتب صعودى تسليم در مسلمين و تعبد در مناسك و توبه صورت ديگرى است از راه برگشت به سوى بهشت و موطن نخستين آدمى كه از آن هبوط يافت .
اى زائر خانه حق ، آداب حج و برنامه مناسك را آنچنان انجام ده ، كه ابراهيم و اسماعيل انجام دادند .
راستى حج بجاى آر و به حقيقت دامن رحمت حضرت حق را بگير و خويش را براى تسليم و توبه حقيقى در آن مكان مبارك آماده كن .
مسلم بدان كه پس از بازگشت به وطن اگر در خط عبوديت به آن معنائى كه خواسته اند حركت نكنى حج بجا نياورده ، بلكه در مقدس ترين جايگاه و در حضور بانى هستى سخنانى چند به ظاهر گفته و اعمالى خالى از روح و محتوا بجا آورده اى .