محرمات احرام
زائر چون تلبيه گفت بيست و پنج چيز بر او حرام مى شود ، و حرمت اين بيست و پنچ مرحله براى اين است كه انسان براى رسيدن به قسمتى از درجات بندگى و اخلاص آماده گشته ، بتواند به حضور مقدس آن جناب و حريم حرم آن محبوب واقعى بار يابد .
معلوم نيست آنچه در توضيح اين بيست و پنج مسئله بيايد ، فلسفه و اسرار آن باشد ، كه عقل ناقص ما از درك بسيارى از حقايق عاجز است ، ولى مى تواند دورنمائى از حقايق اين محرمات را نشان دهد .
1 ـ صيد حيوانات
توجه خود را ، به هنگام احرام از رسيدن به مقام ملكوتى برداشتن و متوجه صيد كردن عين بى ادبى نسبت به حضرت مولاست ، علاوه بر اين در اين مقام رقت قلب و عاطفه و مهر مى پسندند ، و اين مسئله با صيد حيوان تناسب ندارد .
اين سفر براى سير به مقامات عالى الهى است ، نه تفرج و خوش گذارنى ، براى حفظ جان است ، نه جاندارى را بى جان كردن ، براى مهر و عاطفه است نه بى رحمى و سنگدلى .
بيدار باش ، تو در مقامى هستى كه هم اكنون با كشتى اميد به سوى درياى رحمت در حركتى ، و مقصدت اتصال به لطف و كرم اوست ، شكار نوعى تفريح است ، و ترا از رسيدن به هدف باز مى دارد ، از طرفى در آن موقعيت آسيب رساندن به جانداران گناه است و از طرف مولايت نهى اكيد شده .
از طرفى خود تو اكنون صيد عالم معنائى و مجذوب جهان ملكوت ، با دنبال كردن صيد ، از آن مقام بلند به پستى رسيده و از آن حريم عالى جدا خواهى شد ، سعى كن چشم حق بينت باز باشد ، و مواظب دل باش ، باشد كه جمال مولا در آن تجلى كرده و ترا از اسارت ها نجات بخشيده و به حضورش بپذيرد ، آنگاه تو در آن محضر مقدس با زبان حال در برابر محبوبت عرضه بدارى :
بنده گر سر بر آستان باشد***به اگر سر بر آسمان باشد
يك نفس با رضاى حق بودن***بهتر از عمر جاودان باشد
هر كه در بندگى سپارد جان***شاه عشق است و شه نشان باشد
در ره دين خلاف نفس و هوا***مرد را سنگ امتحان باشد
هر كه از جان بمرد تن گردد***هر كه از تن بمرد جان باشد
دل بدست هوا چو بيتى دان***كه در او دزد پاسبان باشد
2 ـ نگاه در آئينه
آرى در اين موقعيت عالى و گران ، بايد چشم انداز تو مقام عالى قرب باشد ، و نظر تو متوجه تكاليف و مسئوليت هائى كه از طرف حضرت دوست بر عهده تست .
چشم تماشا به اوامر و نواهى مولا انداز ، و از خود ديدن و خود تماشا كردن و خودبينى بپرهيز .
در هر صورت در آنجا به خود منگر ، كه اگر با ديد الهى نظر كنى خودى براى تو نمانده و اصولا خودى برا تو نيست .
اگر هم بنا شود به خود بنگرى به نقائص و عيوبت بنگر و ببين آيا حضرت دوست ترا با اين همه عيب مى پذيرد ؟
به حقيقت كه آنجا جاى رفع عيب و شستشوى باطن است ، آنجا جاى آزادى از ما سوا و پيوند خوردن به اوست آرى در آنجا يك دم با كمال اخلاص گوش جان بر در دل بگذار و ببين چه مى شنوى :
هر دم بشارتهاى دل از هاتف جان مى رسد***هر كس كه از جان بگذرد آخر به جانان مى رسد
يكدم مياسا روز و شب مردى بجو دردى طلب***چون جان زدرد آمد به لب ناگاه درمان مى رسد
ره گر دراز آيد ترا شيب و فراز آيد ترا***چون ترك تاز آيد ترا آخر به پايان مى رسد
اين خانه چون ويران شود معمور و آبادان شود***اين سر چو بى سامان شود ناگه به سامان مى رسد
اى مبتلا اى مبتلا بر كش صلا بركش صلا***در دل اگر رنج و بلا روزى به مهمان مى رسد
انديشه و اندوه و غم رنج و تعب درد و الم***هر يك نهد در دل قدم با حكم و فرمان مى رسد
بر دل اگر بارى بود بار غم يارى بود***در پا اگر خارى بود خار از گلستان مى رسد
3 ـ بوى عطر
در اين سيرى كه برايت پيش آمده از استشمام بوى خوش عوامل ظاهرى بپرهيز ، و جز بوى محبوب و وصال آن جناب چيزى مبوى .
از بوى عطر دورى كن تا از ياد زندگى مادى و تجملاتش آسوده بمانى ، تو اى مهمانى كه به گل گشت بوستان يار آمده اى از عوامل معنوى ببوى تا به تزكيه وجودت از تمام آلودگى ها قيام كرده باشى ، در اين سفر خود را به پاكان و خوش بويان حريم دوست نزديك كن تا از اين بوستان معنوى گل ها بچينى .
آرى به تماشاى او ، و استشمام بوى او اقدام كن تا در همان لحظه اول از شوق حضرتش به وجد آئى و سراسر وجودت را مستى و شور بگيرد و با تمام وجود بتوانى به محضر حضرت او عرضه بدارى :
ببوى آن كه دمى در حرم بياسايند***هزار باديه سهل است اگر بپيمانند
طريق عشق جفا بردنست و جانبازى***ديگر چه چاره كه با زورمند برتابند
در گريز نبسته است ليكن از نظرش***كجا روند اسيران كه بند برپايند
فداى جان تو گر جان من طمع دارى***غلام حلقه بگوش آن كند كه فرمايند
حديث حسن تو و داستان عشق مرا***هزار ليلى و مجنون بر او بيفزايند
4 ـ 5 ـ 6 ـ لمس بدن زن ، آميزش ، بوسيدن
مهم ترين مقدمه اين سه برنامه ، نظر كردن و چشم دوختن به زنان است ، و در آن حريم با حالت احرام فرقى نمى كند كه آن زن ، همسر خود انسان باشد يا ديگرى ، آرى قوى ترين عال نزديك كننده انسان به شهوات جنسى نظر بازى است .
اهل حق در اين مسئله ترديد ندارند ، كه تماشا كردن چهره و بدن زنانى كه پروردگار آنان را نامحرم دانسته سرچشمه و مبدء تمام مفاسد خانمانسوز خانوادگى و اجتماعى است .
انسان غربى گو اينكه زمان مسيحى بودنش هم لامذهب بود ، ولى اين لامذهبى پس از عصر رنسانس به اوج بى قيدى و افسارگسيختگى رسيد ، جنس مرد پس از انقلاب صنعتى هجوم عجيبى به شخصيت زن برد .پرده حرمت او را از او گرفت ، تا بتواند هر زنى را بخواهد ببيند و هرگونه تمتعى از او ببرد مانعى براى او نباشد .
آرى انسان غربى خود را از نظركردن به هر زن و دخترى ممنوع مى ديد ، و اين ممنوعيت را از چشم دين مى دانست ، اساس دين را و اصول اخلاق را ويران كرد تا دسترسى او به جنس زن از هر جهت آسان شود و از راه رسيدن به وصال او بتواند براى ارضاى غرائز حيوانيش تا آنجا كه ممكن است از او استفاده كند .
ظهور مفاسد ، پيدا شدن خياينتهاى بى سابقه ، افتادن زن و مرد در وادى گمراهى ، فرار دختران از محيط خانواده ، پناه بردن همه غربيها و مقلدانشان به انواع بى بند و باريها ، پديد آمدن مراكز فحشا و منكرات ، لاقيدى و بى بند وبارى ، همه و همه دليل بر غلط بودن خط زندگى غريبان است ، و عجيب تر از زندگى غربيها ، زندگى مقلدان شرقى و بعضى از مسلمانان از آنان است ، كه بدون فكر و انديشه و بدون غور در حقايق و عاقبت كار به دنبال آنان روانند .
سراسر ممالك غربى و بعضى از ممالك شرقى از حكومت فساد در همه شئون زندگى در ناله اند ، و به خاطر متلاشى شدن اوضاع اجتماعى و اخلاقى به علت اين بى بند و بارى در عزايند .
فقط خداى عالم مى داند كه از اين راه چه ضرر و چه ضربه هاى خطرناكى به حيات انسان در كره زمين وارد شده .
آرى اگر مرد نتواند به هر صورت كه بخواهد زن را ببيند ، و زن نتواند به هر صورت كه مى خواهد با مرد رابطه برقرار كند ، اين همه خسارت به بار نخواهد آمد .
در مكتب سعادتبخش اسلام ، مسئله حجاب و پوشش زن ، و مسئله محرم و نامحرم در همه جا و همه وقت از ضروريات دين قلمداد شده و منكر آن با علم به اينكه اين واقعيت ضرورى دين است كافر و نجس است .
اين دستور گرانبها سدى عظيم در برابر سيل انحرافات و جنايت ها و خيانت ها و بيدادگريها و انواع امراض مضره و اخلاق فاسده است .
حرام بودن تمام مرد با زن خود در وقت احرام به صورت لمس بدن ، يا آميزش يا بوسيدن ، تمرينى براى مرد و زن است كه به فضاى ملكوتى تقوا نزديك تر شده ، و قدرت اراده آنان براى ترك اين سه برنامه در مسير نامشروع افزون گردد .
علاوه بر اين بايد هر نوع لذتى در اين برنامه بر مرد و زن حرام شود ، تا به درك و فهم لذت وصال محبوب حقيقى نائل آيند ، و آن بهره الهى و حظ معنوى را از آئين حج ببرند و در هنگام در بر داشتن لباس احرام ، و بريده بودن از همه تعلقات با تمام وجود به محضر مبارك حضرت يار دست نياز برداشته و به درگاه عزش عرضه بدارند :
عاشقان ره به عشق مى پويند***درس تنزيل عشق مى گويند
از مى عشق اگر چه بى خبرند***راه جانان به جان همى سپرند
از شراب الست مستانند***تا ابد جمله مى پرستانند
از مى عشق دوست مست شدند***همه در پاى عشق پست شدند
خويشتن را زدست از آن دادند***كاندر آن كوى رخت بنهادند
از مى نيستى چو بى خبرند***راه عشقش به سر چگونه برند
عشق را رهگذر دل و جان است***اولش طعنه در دل و جان است
دلم اين مستى از الست آورد***اين طلب زان هوا به دست آورد
دوست آنجا نظر چو بر ما كرد***اثر آن ظهور پيدا كرد
اين صفا زان نظر پديد آمد***عشق از آنجا مگر پديد آمد
آرزومند آن نظر مائيم***روز و شب اندرين تمنائيم
شده در هر دليش پيوندى***كرده در پاى هر يكى بندى
7 ـ پوشاندن روى پا
توجه داشته باش كه در حريم مقدسى هستى ، حريمى كه وادى سينا و محوطه طور از آن كسب نورمى كند ، هم چون موسى (عليه السلام) كفش تعلقات از پاى جان ، و كفش عادى از پاى بدن به درآر ، سزاوار نيست در اين وادى ملكوتى همراه با زر و زيور پا از قبيل كفش و جوراب حركت كنى .
إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ .
اگر بتوانى به كلى پا برهنه حركت كن ، اگر نه از كفش بسيار ساده آنهم در حدى كه روى پا را نپوشاند به سوى مسجد الحرام متوجه شو ، تا از نظر ظاهر نهايت تواضع را در پيشگاه كبريائى او رعايت كرده باشى و از نظر باطن به تدريج به حال خشوع برسى و براى شنيدن نداى محبوب دلربايت را از وادى سيناى قلب و طورجان آماده گردى .
كفش متكبران از پاى به در كن ، جلال و جبروت ظاهرى و اعتبارى را از سراسر وجود بزير ، آهسته قدم بردار ، با وجود مبارك مولايت زمزمه كن ، و حال معنوى خود را ادامه بده تا جواب آن جناب را از درون قلب بشنوى ، در حالى كه از ديدگانت اشك شوق يا اشك ندامت از گذشته خويش بر چهره ات جارى است با كمال ذلت و خاكسارى به حريم مقدس او عرضه بدار :
كسى كه روى تو ديدست حال من داند***كه هر كه دل به تو پرداخت صبر نتواند
هر آدمى كه دو چشمش بر آن جمال افتاد***دلت ببخشد و بر جانت آفرين خواند
چه روزها به سر آورد جان منتظرم***ببوى آن كه شبى با تو روز گرداند
مگر تو روى بپوشى و گرنه ممكن نيست***كه آدمى كه تو بيند نظر بپوشند
به دست رحمتم از خاك آستان برگير***كه گر بيفكنيم كس به هيچ نستاند
چه حاجب است به شمشير قتل عاشق را***حديث دوست بگويش كه جان برافشاند
پيام اهل دل است اين سخن كه سعدى را***نه هر كه گوش كند معنى سخن داند
8ـ قسم خوردن
قواعد عالى اسلام در شرايط عادى هم ، انسان را از قسم خوردن منع مى كند ، مگر در جائى كه احتياج به اثبات حقى آنهم در محضر قضاوت شرعى باشد .
باور كردنى نيست كه زائر خانه حق ، و سالك الى الله آنهم در مسير حج حقى را پايمال كند تا نياز به قسم خوردن داشته باشد ، براى محرم در حال عادى قسم خوردن ممنوع است و هرگز كار او به برنامه غير عادى نخواهد كشيد تا در آنجا بحثى باشد .
حاجيان با آهنگى واحد به سوى حريم توحيد با كمك ايمان و عشق در حركتند ، سخن آنان جز خدا نيست ، و هم آنان حرمت نام دوست را نگاه داشته و در گفتار خود از تكيه زدن بر قسم به نام حق دورى دارند .
براى زائر در آن حريم مقدس جز ذكر حق و ياد حق و سعى در بريدن تعلقات غلط چيزى نيست .
براى زائر شيرين ترين حقيقت ياد محبوب است و بس و ذكرى جز التجا به پيشگاه مقدس او براى بار يافتن در آن ملكوت ندارد ، زائر از سوز دل به محضر آنجناب در حاليكه با تمام وجود مى سوزد ، عرضه مى دارد :
گر برود سر چه غم بر سر سوادى يار***عاشق دلداده را با سر و سامان چكار
وصل چو باشد زپى سخت نپايد فراق***گل چو بدست اوفتاد سهل بود زخم خار
زلف تو تنها نبرد دين و دل از دست من***بسته به هر حلقه اى چون دل من صد هزار
مست وصال تو هست زاهد خلوت نشين***محو جمال تو هست صوفى شب زنده دار
تا تو در اين پرده اى عشق بود پرده سوز***تا تو در اين خانه اى عقل بود پرده دار
آن كه ندارد پناه در دو جهان آن منم***وان كه مرادش توئى با دو جهانش چكار
زنده جاويد كيست كشته شمشير عشق***دوست اگر مى زند تيغ دلا سر مخار
يك نفس آسودگى به زدو عالم هما***خاصه در آنجا كه دوست با تو بود غمگسار
9 ـ انگشتر براى زينت
زائر در حال احرام بايد از هر زيور و زينتى بدور باشد ، زيرا يار او را بى رنگ و بى تعلق و آزاد از بسيارى از امور خواسته .
گر چه انگشتر وزنى ندارد ولى به قصد زينت سنگين وزن مى شود ، و همين سنگينى از سرعت حركت معنوى مى كاهد .
مولاى مهربان دوست ندارد كه هر چه موجب منيت يا انحراف فكر ، يا خرابى حال است با انسان همراه باشد .
بگذار با بدنى آزاد از تعلقات مادى و روحى پاك و پاكيزه از رذائل و عقلى آرام از شوائب به سوى او در حركت باشى ، با يك حلقه انگشتر ، خود را حلقه بگوش برنامه دنيائى مكن ، دستت را از امور مادى تهى كن تا از رحمت و عنايت پر كنند .
اينجا ذلت و مسكنت ، و فقر و سوز دل مى پذيرند ، اينجا قلب جاشع ، بدن خاضع و اشك چشم هم چون سيل ، و ندامت از گذشته مى خرند .
دست خالى خود را به حريم او بردار و سر شرمسارى به زمين افكن و با سوز دل با يار دو عالم بدينگونه مناجات كن :
اى كون تو قبله روانم***روى تو بهشت جاودانم
من غير تو كس نمى شناسم***مشتاق رخ تو جسم و جانم
حاشا كه كنند خاكيان صيد***عنقاى تجرد آشيانم
از در فراق اگر غمينم***از ياد وصال شادمانم
عشق تو تمام هستى من***شوق است هويت عيانم
مفتون تو يار دل فريبم***مشتاق تو ماه دلستانم
گر سوزى و گر نوازى اى دوست***از درگه خويشتن مرانم
10 ـ لباس زينت براى زن
مى دانيد كه در غير برنامه حج زينت كردن زن به لباس گوناگون و ساير ادوات از قبيل طلا و نقره و جواهرات براى محرم خودش ، از نظر اسلام بى مانع است ولى پس از پوشيدن لباس احرام و گفتن تلبيه تمام زينت ها بر او حرام مى شود ، تا بدين وسيله براى مدتى بتواند از مرز ماديت خارج شده الهى محض گردد ، و لذت بندگى حق را خارج از تعلقات مادى بچشد .
در آن سرزمين پاك بايد زنان به نداى بانوى دو سرا فاطمه زهرا (عليها السلام) كه هنوز بعد از گذشت چهارده قرن از فضاى مكه و مدينه به گوش مى رسد توجه كنند كه فرموده :
بهترين زينت زن حيا و پاك دامنى است و اينكه از نظر و هوس بازى نامحرمان پاك بماند .
زنان بايد همه جا و همه وقت خصوصاً در اين سفر ، حضرت احديت را به ياد داشته باشند ، و بدانند كه با جلوه خود چه در اين سفر چه در حضر هزاران بلاى خانمانسوز براى جامعه بشرى به ارمغان آورده و ملتى را غرق در فساد و افساد مى كنند .
آرى اى زن در اين سفر بيش از پيش تمرين حيا و عفت كن و به جامعه و بخصوص نسل جوانش ترحم آر ، كه جامعه و جوانانش به وسيله خودنمائى و عشوهاى تو به چاهى مى افتند كه گاهى نجات از آن چاه براى آنان غير ممكن مى نمايد .
11 ـ پوشاندن سر
به وقت حركت از ميقات تا رسيدن به سر منزل مقصود ، هر پوششى براى سر مرد حرام است .
كلاه ، ديهيم ، عمامه ، افسر ، تاج و . . . در محضر مقدس او بر سر نداشته باش ، و بدان كه كبريائى همه جا و در همه زمان برازنده حضرت اوست .
هر كلامى به سر دارى از سر برگير ، سرپوش تكبر از سر بردار ، مرغ عقل را از جمجمه غرور و كبر آزاد كن تا بتواند در هواى حقيقت به پرواز آيد و برايت كسب معنى كند .
راستى اين چه ننگى است كه عمرى گوهر گرانبهاى آفرينش يعنى عقل را در زندان استخوانى سر به صورت اسير نگاه دارى .
حج جاى حركت است و مركز آزادى از زنجيرهاى مرئى و نامرئى ، مانعى در راه انديشه و تفكر قرار مده ، با كمك حضرت دوست و عنايت حضرت رب به ملكوت عالم به پرواز آى و در آن محضر پاك و حريم مقدس و پيشگاه معنى عرضه بدار :
خداوندا دلم لبريز غم كن***درون درد پروردى كرم كن
پر از نوش محبت كن ايا غم***زجام عاشقى تر كن دماغم
زصهباى شهودم كن چنان مست***كه نشناسم سر از پا پاى از دست
كليد گنج معنى كن بيانم***شكر بار از حقيقت كن زبانم
چنان سرگرم عشق خود بسازم***كه نرد عشق جز با تو نبازم
سر از عشق تهى در گور بادا***هر آن كه جز تو بيند كور بادا
غلط گفتم جز او كى در ميان بود***كجا از غير او نام و نشان بود
چگويم از جمال آفتابش***كه عين بى حجابى شد حجابش
12 ـ كندن موى بدن
در اين سرزمين و در حال انجام برنامه هاى الهى نبايد سر موئى از كسى كم شود ، با كندن يك موى بدن خود و ديگران جسم آزرده مى شود ، و تا اين حد آزار رساندن به نفس خود و ديگران ممنوع است .
اگر به اين دستور عالى توجه شود ، معلوم مى گردد كه قسمتى از اعمال حج مى خواهد ، حس بشردوستى و ترحم را در لطيف ترين مرحله در قلب انسان زنده كند ، و آدمى را در مسيرى قرار دهد كه از آزردن خود و ديگران حتى به اندازه يك سر سوزن و يك سر مو بپرهيزد .
شما مى توانيد در ساير مكتب ها چنين قواعدى براى حفظ حقوق انسان گر چه به اندازه يك سر مو باشد بيابيد ؟
تنها مدرسه اى كه به بشر اجازه نمى دهد به اندازه يك سر مو آلوده به تجاوز شود مدرسه حق و آئين الهى است .
13 ـ دروغ و مفاخرت و ناسزا
پليدى دروغ را احدى از افراد انسان انكار ندارد ، دروغ اعتماد و اطمينان را از حريم حيات جامعه ريشه كن مى كند ، و ضربه هاى سنگينى بر پيكر زندگى وارد مى كند .
دروغگو در كتاب خدا مورد لعنت قرار گرفته ، و محروم ماندن دروغگو از عنايت حضرت حق از بارزترين گواه بر پليدى اين گناه است .
دروغ همه جا و در همه وقت از نظر اسلام مگر در موارد خاصى كه پاى حفظ جان يا مال يا آبرو آنهم در مسير حق در ميان باشد ممنوع و حرام است .
اعلام حرمت مسئله در هنگام احرام شايد براى اين باشد ، كه زائر با تمرين ترك اين گناه بتواند از بلاى خانمانسوز آن نجات پيدا كرده ، و ريشه اين پليدى از سرزمين وجود او كنده شود .
فخرفروشى بر ديگران امريست ناپسندچون انسانها همه از يك پدر و مادرند ، و براى آنان امتيازى جز به پاكى و تقوا و درستى نيست ، و اين پاكى و درستى هم توشه آخرت است ، نبايد علت عجب براى پاكان و نيكان باشد .
شارع مقدس در چهارده قرن قبل با صداى رسا اعلام فرمود كه :عرب را بر عجم ، سپيد را بر سياه ، غنى را بر فقير و امير را بر رعيت فخرى نيست .
فحش و ناسزا كار مردم بى ايمان و سست بنيان است ، در روايات عالى اسلامى آمده كه فحش كار مردم مسلمان نيست .قرآن مجيد در اصول اخلاقى و تربيتى خود مردم را از فحش دادن حتى به دشمنان حق منع كرده ; مسلمانيكه به وسيله فحش و ناسزا سبب رنجش خاطر ديگران است ، در ارزيابى اولياء خدا آمده كه مسلمان نيست .
14 ـ سرمه كشيدن
راستى سزاوار نيست ، پس از آن كه جذبه الهى و نداى پاك سفيرش ابراهيم ، آدمى را به تماشاى معانى بلند آسمانى در سفر حج كشيد ، وقت تماشا را صرف سرمه كرد !
اين را مى دانيد كه سرمه براى مرد و زن ، جنبه زينت دارد و به خاطر جلب توجه ديگران و پوشاندن عيب چشم و ابروست .
جائى كه جلب توجه حضرت دوست بايد محور عمل باشد ، احتياجى به سرمه نيست ، بهترين سرمه ، خلوص در عمل و عاليترين زينت تقوى و پرهيزكارى است .
15 ـ رو گرفتن زن
چه كلاس عجيبى است ، و چه زمينه استوارى براى تربيت ، به مردان مى گويد :در اين اجتماع بزرگ كه مرد و زن در يك محوطه جمعند از نظر كردن به روى زن بپرهيز كه نظر به او حرام است ، و به زنان مى گويد روى خود را مپوشانيد .
آنچه مرد را با تمام وجود به سوى شهوات جنسى مى كشد در برابرش آزاد مى گذارند ، آنگاه به او مى گويند حق استفاده از آن را ولو به يك نظر ندارى .
آرى اين است راه زنده كردن مايه تقوا در جنس مرد ، آرى حريم با عظمت ايمان و وادى معناست ، در اين حريم خود را آلوده مكن كه گناهش عظيم و بارش بسيار سنگين است .
ديده از تمام مناظر زيبا ، حتى چهره همسر خودت برگير ، تا به درك زيبائى مطلق نائل آئى ، و به تماشاى رخ محبوب با ديده دل موفق شوى و از ذات جان و ناى قلب فرياد بزنى :
تو پندارى كه وصل حور و گلزار جنان خواهم***به جان دوست با يادش نه اين خواهم نه آن خواهم
نه در بند تن آسائى نه در فكر خو آرائى***نه اوضاع جهان جويم نه اسباب جهان خواهم
دل ديوانه اى از زلف آن زنجير مو جويم***سر شوريده اى از آن لب شكر فشان خواهم
مرا در دوزخ هجران بنه تا هم چنان سوزم***اگر دل را به روز غير وصلت كامران خواهم
تو وصل دلستان مى خواهى و من دلستان جويم***تو باغ گلستان مى جوئى و من باغبان خواهم
همه بوى تو جويم گر نفسم مشك تر ويم***همه روى تو خواهم گر بهار و ارغوان خواهم
به دل گر مى سپارى راز رازت را به دل پوشم***به جان گر مى فروشى درد دردت را به جان خواهم
هما هركس به عالم آرزوئى جويد و كامى***من از عيش دو عالم وصل آن جان جهان خواهم
16 ـ روغن ماليدن به بدن
در مراسم عالى حج ، بايد تمام كوشش زائر بر اين باشد ، كه خود را از قيود و رسومات مادى بركنار داشته ، و تمام وجود خويش را هم چون ماهى در آب غرق درياى رحمت كند .
اسلام عزيز در تمام شئون حيات از آدمى مى خواهد كه براى خدا باشد و براى خدا زندگى كند .
وجوب نمازهاى يوميه به اين خاطر است كه آدمى حتى يك روز از عالم معنى جدا نباشد .
مراسم حج براى اين است ، كه حقيقت بندگى در آدمى قوى گردد ، و توان معنوى بيشتر شود ، در برنامه حج آنهم به وقت احرام اجازه روغن ماليدن به بدن را نمى دهند تا شامه و پوست و حواس خود و ديگران از حريم حضرت دوست دور نشود .
17 ـ زير سايه بودن
از ميقات تا حرم با سر برهنه و زير آفتاب سوزان حركت كردن يكى از برنامه هاى مهم حج است .
در اين وقت است ، كه انسان به ياد محشر كبرى و قيامت عظمى مى افتد .
زائران خانه دوست اينجا جاى سايه انداختن بر سر نيست ، كه سايه رحمت و عنايت و لطف و مرحمت بر سر تست .
تحمل اين معنى احتمالاً براى اين است كه انسان از كسالت و تنبلى دور شده و چرخ وجودش براى فعاليت هاى عالى الهى بحركت در آيد .
حاجى پس از محرم شدن در ميقات ، چون قصد حركت بسوى حرم كرد ، تا در خود قوت و قدرت مى بيند ، بايد در فضاى آزاد حركت كند .
سر برهنه بودن ، با دو قطعه پارچه حركت كردن ، آنهم زير آفتاب سوزان عربستان خود رياضتى شرعى و تحمل مشقتى الهى است .
چه عالى است اگر انسان در ميان كاروانيان اهل دلى پيدا كند و با اتصال به حال او حالى به او دست دهد ، از فراق رها شده به فضاى وصال بيايد و در برابر حضرت جانان با كمال انكسار عرضه بدارد :
دل من بياد جانان زجهان خبر ندارد***سر من به غير مستى هنرى ديگر ندارد
هنر دگر نباشد بر ما به غير مستى***نبود هنر جز آن را كه زخود خبر ندارد
كند آن كه عيب مستان نچشيده ذوق مستى***خودش او تمام عيب است و يكى هنر ندارد
زره ملامت آئى و گر از در نصيحت***چه كنى به مست عشقى كه در او اثر ندارد
تو كه زاهدى بپرهيز تو كه عابدى سحر خيز***سر من مدام مست و شب من سحر ندارد
من و باز عشق و رندى كه درين خرابه دل***همه علم و زهد كشتيم و يكى ثمر ندارد
دل ماست شاد و خرم بهر آنچه مى كند دوست***غم آن نمى خورد فيض كه دعا اثر ندارد
18 ـ آزار كردن جانوران
در برنامه حج حتى حيوانات بايد از ايمنى و امنيت برخوردار باشند ، در وادى امن هر جاندارى بايد از شر انسان مصونيت داشته باشد .
حمايت از حيوانات در آن حريم و حفظ حقوق جانداران در آن وادى مقدس صورتى حقيقى دارد ، بر خلاف اداره حمايت حيوانات در غرب است كه باطن و ظاهرش منافقانه است .
غربيها از طرفى انجمن حمايت از حيوانات تشكيل مى دهند ، از طرف ديگر در ممالكى كه به بند استعمار كشيده اند روزى صدها نفر را بجرم حق خواهى ، آرى فقط بجرم حق خواهى به خاك و خون مى كشند .
19 ـ استمناء
در حال احرام ، دست زدن به عملى كه قبل از احرام هم از محرمات سنگين دينى است عملى بسيار زشت و كارى فوق العاده ناپسند است .
گمان نمى رود زائرى به چنين برنامه كثيفى دچار شود ، مگر كسيكه به غلط در ميهمانان خدا خودش را جا زده ، اين برنامه يكى از ره آوردهاى فرهنگ ضد انسانى غرب است ، و اگر انسان بخواهد ، بدبختى هائى كه اين قبيل برنامه ها يكى از آنها است و مردم به آن گرفتارند شرح دهد از چند جلد كتاب بيشتر مى شود .
عوامل تحريك شهوت و در انداختن مردم بخصوص نسل جوان در گناه و گناهكارى بحدى است كه هر حسابگرى از برشمردن آن عاجز است .
اكثر مردم جهان در تمام شئون زندگى به ناپاكى دچار شده و بر اثر انواع معاصى به بن بست هاى مخوفى گرفتار شده اند .
راه فحشا و منكرات بهر صورتش به روى مردم باز است ، جهان دچار سرگردانى است ، بلائى به سر بشر آمده كه گوئى جز افتادن به ورطه هلاكت راه ديگرى ندارد .
فرداى قيامت كارگردانان كره زمين ، در دادگاههاى الهى چه جوابى راجع به اين همه مفاسد كه خودشان شديدترين عامل آن هستند خواهند داد ؟
عمل ناپسند استمناء كه در مدرسه الهى در همه وقت ممنوع اعلام شده ، در برنامه حج هم بر آن تاكيد شده ، زيرا عملى است كه سودى جز شكستن اركان بدن و از حركت انداختن عقل و روح ندارد .
20 ـ عقد و شاهد بودن بر آن
ورود در احرام و پس از آن تلبيه گفتن و در حقيقت محرم شدن ، براى اينست كه انسان جز بحضرت دوست نينديشد و عقدى جز عقد وصل او نبندد و بر چيزى جز حركت به سوى عالم ملكوت شاهد نباشد .
آنجا كه نور حق در تجلى است ، انسان بايد از آن تجلى به عنوان بهترين و پرسودترين فرصت استفاده كند ، بايد برگذشته اش حسرت خورده و حال فعلى را غنيمت دانسته به فكر آينده اى روشن و ملكوتى باشد ، شايد با اين انقلاب حال بتواند اصول سعادت دنيا و آخرت خود را تأمين كند .
21 ـ پوشيدن لباس دوخته
به هنگام مراسم معنوى حج ، اگر پوشيدن هر نوع لباسى آزاد بود ، باز به پيروى از هوا و هوس مسئله رنگ ها و خود نمائى ها و مفاخرتها به ميان مى آمد ، و مقصود عالى حج عملى نمى شد
يك رنگ بودن لباس و دوخته نبودنش براى اين است كه به انسان بفهماند ، همه شما از يك حقيقت هستيد ، رنگ و نژاد و تعلقات ظاهرى هيچ علتى براى امتياز طايفه اى نيست .
تبعيضات نژادى محصول كفر و شرك و الحاد است ، وننگ بزرگى بر تارك حيات ماديگران .
22 ـ 23 ـ 24 ـ دندان كشيدن ، ناخن گرفتن ،بيرون آوردن خون از بدن
وقتى زائر لباس احرام پوشيد و تلبيه گفت بايد متوجه سلامت و امنيت ظاهر و باطن خود باشد ، و جز جلب عنايت حق و گرفتن عطاى خدا و بيرون آمدن از گناه چيزى در نظر نداشته باشد .
آرى وقتى مهمان حضرت دوست در لباس احرام يعنى لباس مخصوص مهمانى وارد شد ، دندان كشيدن ، يا ناخن گرفتن ، يا بيرون آوردن خون از بدن خلاف ادب و وقار و شرايط مهمانى است ، مهمان واقعى مهمانى است كه حتى با تمام وجود چشم از نعمت ها برگيرد و فقط نگران صاحب نعمت باشد .
خوشا جانى كه جانانش تو باشى***خوشا دردى كه درمانش تو باشى
ببايد ترك جان گفت و بسر رفت***به آن راهى كه پايانش تو باشى
نه با ايمان بود كارش نه با كفر***هر آنكس كفر و ايمانش تو باشى
خرد زنجيرى و ديوانه اى شد***كه خود زنجير جنبانش تو باشى
بشوئى پا و سر در عشق اسرار***كه شايد گوى چوگانش تو باشى
25 ـ حمل اسلحه
مسير حج على الخصوص از ميقات تا حرم و تا پايان اعمال و مناسك مسير امن ، مسير سلامت و درستى است ، منظره اى ملكوتى و نمايشى از بهشت جاودانى است .
راهى است كه حتى كندن مو و گرفتن ناخن و بيرون آوردن گياه حرم و بسيارى از برنامه ها ممنوع است ، چرا كه در اين ميهمانى بايد از هر جهت امنيت كامل برقرار باشد .
در اين مسير هر كس موظف و مكلف به اجراى وظايف الهى و انسانى است ، احتياجى به حمل اسلحه در اين مسير ايمان و اراده است كه بايد عليه دشمن بيدادگر حقايق ، شيطان رجيم كه با اشكال مختلفى در زندگى راه دارد بكار گرفته شود .
بالاترين سلاح در اين مسير ، دعا است كه در آثار معارف اسلامى آمده است :
الدُّعاءُ سِلاحُ الْمُؤمِنِ .
آرى در تمام مواقف حج بايد دست نياز به درگاه بى نياز برداشت و از آن جناب تقاضاى آمرزش گناه و خير دنيا و آخرت براى خود و همه مسلمانان جهان داشت .
اين نيازمند دل شكسته و غريب از راه مانده به محضر مبارك جناب حق با كمال شرمسارى عرضه داشته :