بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 7, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - باب بيست و دوم
     02 - جلد بحار سالم بود
     03 - ثروت و مال
     04 -
     05 - عظمت حج و ثواب آن
     06 - حج يا معراج ملكوت
     07 - آهنگ سفر
     08 - مدينه طيبه
     09 - محرمات احرام
     10 - حريم امن
     11 - پيام پيامبر بزرگ اسلام از كنار ك
     12 - نيت خالص
     13 - باب بيست و سوم
     14 - اخلاق و نفس
     15 - باب بيست و چهارم
     16 - عزلت از ديدگاه عارفان
     17 - باب بيست و پنجم
     18 - معرفت يا اصل همه فضائل
     19 - باب بيست و ششم
     20 - درباره زمين بينديشيد
     21 - انديشه در موت
     22 - آئينه حسنات و كفاره سيئات
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد هفتم
 

 

 
 

آهنگ سفر

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :

چون آهنگ سفر كنى و از وطن آماده رفتن به حج شوى ، قبل از جدا شدن از ديار و شهر ، دل خود را از هر تعلقى آزاد كن ، تمام مهمات خود را به كافى المهمات واگذار ، در تمام حركات و سكنات بر خداى مهربان تكيه زن ، گردن تسليم و رضا در پيشگاه او خم نما و به تقدير جنابش در حق خود راضى باش .

دست از ماديت بشوى ، از راحت دنيا چشم گير ، از فكر ملك و املاك و تجارت و برنامه هاى غير دوست بيرون شو و در اين سفر در اين انديشه نباش كه بعد از رفتن من چه مى شود ؟

آنچه در مقدمه اين سفر لازم است و علاوه بر آن بس مهم و عظيم است ، اين است كه به وقت حركت خود را از تمام حقوق الهى و خلق رهانده باشى و از جميع مظالم خود را خلاص كرده باشى و از چاه طبيعت بدر آمده باشى .

به اين قسمت اخير از دستور امام صادق (عليه السلام) بيشتر توجه كنيد ، گروهى گمان مى كنند اگر مقادر مال قابل خرج كردن در راه حج را پاك كنند و حقوق الهى و مردميش را بپردازند ، يا در برابر بدهى هاى خود از طلبكاران رضايت بگيرند در حاليكه قدرت بر پرداخت دارند ، به مقصد نهائى حج و مقامات باطنى اين سفر الهى مى رسند .

در حالى كه بايد بدانند زائر حق بايد از آنچه ظلمت آور است خارج شود ، و قبل از سفر وجود خود را از تعلقات و قيوداتى كه صاحب بيت نمى پسندد آزاد كند ، كه اگر آزاد نكند قدرت پرواز در آن فضا را نخواهد داشت ، مى رود و برمى گردد در حاليكه اثر چندانى به حال او نگذاشته .

آرى قبل از حركت به تعهدات مالى ، اخلاقى ، عقيدتى ، علمى ، و روحى خود عمل كنيد كه در اين وادى تنها سبكباران راه دارند و بس .

حج عارفان

من از اينكه جمله بالا و اين عنوان نورانى را معنى كنم عاجزم ، از اين كه وارد معركه اى مى شوم كه در لياقتم نيست از وجود مقدس حضرت حق با تمام وجود عذر مى خواهم .

اى غنى مطلق ، اى وجود بى نياز ، اى سبب ساز كل سبب ، اى ناظر باطن و ظاهر ، اى حقيقت همه حقايق ، اى داناى تمام اسرار ، اى محيط به تمام عوالم ، چگونه بنده اى كه دچار اسارت نفس است ، و از هر طرف گرفتار قيودات شيطانى است ، و روز و شبى بر او نگذشته كه آن روز و شب را بدون گناه و با پاكى گذرانده باشد ، بنده اى كه چشم ظاهرش از ديدن آثار ظاهر عاجز است ، چه رسد به چشم باطنش كه تا كنون حقيقتى را نديده ، وارد ميدان توضيح حقيقتى شود كه جز انبياء و اولياء و عارفان حقيقى از درك آن عاجز بودند .

شما اى عزيزان مرا از نشان دادن حقايق عالى اين سير ملكوتى معاف بداريد ، صفحات قبل را كه از قول قرآن و روايات تنظيم شده بخوانيد ، و اين فصل مخصوص را از زبان قلم پر نور كم نظيرترين عارف قرون اخيره شيعه ، عالم بينادل ، آگاه اسرار ، عاشق بى قرار ، مست باده وصال ، مرحوم حاج شيخ محمد بهارى همدانى بشنويد ، من مى خواستم نوشته آن بزرگوار را كه در دسترس همه كس نيست خلاصه كنم و حداكثر از مطالب آن مرد ربانى دو صفحه اى بيش نياورم ولى ديدم كلمه به كلمه آن نوريست كه دل سالك را از هر كدورتى شستشو مى دهد ، لذا با همت گرفتن از روح اولياء مقاله آنجناب را كه در حدود چهار يا پنج صفحه است ، به انضمام شرحى از دست ناتوان خويش و اشعارى مناسب حال ، در اين دفتر مى آورم .

اى خواهان وصول به خانه حق ، بيدار باش ، كه حضرت احديت را جل شأنه العظيم بيوتات مختلفه مى باشد ، يكى را كعبه ظاهرى گويند كه تو قاصد او هستى ، ديگرى را بيت المقدس و ديگرى را بيت المعمعور و ديگرى را عرش و هكگا تا برسد بجائى كه خانه حقيقتى اصلى است كه او را قلب نامند كه اعظم از همه اين خانه هاست .

آرى اول بايد مناسك خانه قلب را بجاى آورد ، و آن تصفيه اين خانه از بت رذائل و آراستن آن به صفات و اسماء الهيه است ، كه تا اين كعبه باطن را از بت ها پاك نكنى و پرده خباثت را از روى آن برندارى ، لياقت زيارت كعبه قرار داده شده در مكه را پيدا نكنى كه راه ورود به آن حريم كه در حقيقت حريم عنايت و رحمت است دل است .

اى مهربان خداى عالم ، قلب ، اين خانه اصلى خود را از اينهمه پيرايه هاى شيطانى پاك كن و آن را لايق انعكاس واقعيت نما اى مولاى كريم :

ما گدايان تهيدست و تو سلطان غنى  ***  چه شود سايه لطفى به فقيران فكنى
چان زدورى تو صد گونه شكايت دارد  ***  با وجودى كه تو نزديك تر از من بمنى
اى كه در هر شكن زلف تو حالى است پريش  ***  با خبر باش كه صد سلسله بر هم نزنى
شهسواران جهان قلب سواران شكنند  ***  حيرت آن است كه تو قلب محبان شكنى
رو متاب از من بى دل كه من دل شده ر  ***  راحت جان و قرار دل آرام منى
شود آيا كه كنى رحم به چشم تر من  ***  در دل من چو زدى آتشى ، آبى بزنى
با چنين حسن و ملاحت عجبى نيست اگر  ***  شهر بر هم زنى و شور به عالم فكنى
گنج امنى طلب و گنج قناعت اى دل  ***  رنج بيهوده مبر از پى دنياى دنى
تا زنى خيمه تجريد بگردون چو مسيح  ***  آدمى باش و رها كن صفت اهرمنى
مستى و هستى موهوم رهت زد ، زاهد  ***  آتش اى كاش در اين خرمن هستى بزنى
خير و در سايه مردان خدا هم چو هم  ***  مأمنى جوى و زخاطر ببر آن ما و منى
گلشن جان زبراى تو بياراسته اند  ***  چند در گلخن تن همدم زاغ و زغنى

شكى نيست كه براى هر بيتى از بيوتات حضرت حق آداب و رسومى است ، كه طالب هر بيت ، آداب و رسوم آن بيت را بايد رعايت كند ، تا به حقيقت و واقعيت آن بيت برسد ، كه بدون رعايت آداب و رسوم هر بيت رسيدن به آن بيت كارى محال ، و زحمت در راه آن زحمتى بيهوده و رنجى بى قيمت است .

اما معنى خانه او چه باشد ، اين اضافه يعنى اضافه بيت به الله از باب تشريف است يا طور ديگر ، مقصود بيان آن نيست ، غرض در اين رساله ، بيان آداب كعبه ظاهرى است ، غير آن آدابى كه در مناسك مسطور است ، ضمناً شايد اشاره به آداب كعبه حقيقى هم فى الجمله بشود .

اولا بدان غرض از تشريع اين عمل شريف اين باشد كه از طريق مناسك اين بيت بدانى كه مقصود اصلى از خلقت انسان معرفت خدا و وصول به درجه عشق او و انس به حضرت اوست و اينها تحصيل نمى شود مگر به تصفيه قلب و آنهم ممكن نيست مگر به حفظ نفس از شهوات و انقطاع از دنياى دنى و قرار گرفتن در راه رنج عبادات ظاهرى و باطنى .

شارع مقدس عبادات را يك نسق نگردانيده ، بلكه مختلف وضع كرده ، زيرا به هر يك از آنها رذيله اى از رذائل از مكلف زائل مى گردد ، تا به اشتغال به تمام آنها تصفيه تمام عيار گردد ، چنانچه اداء صدقات و حقوق ماليه قطع ميل مى كند از حطام دنيويه ، و صوم قطع مى كند انسان را از مشتهيات نفسانيه و صلاة نهى مى كند از هر فحشاء و منكرى و هم چنين ساير عبادات .

چون حج مجمع العناوين بود خصوصيتى ديگرى در بين عبادات پيدا كرد ، چه اينكه مشتمل است بر جمله اى از مشتقات اعمال كه هر يك بنفسه صلاحيت تصفيه نفس را دارد مانند انفاق مال كثير ، قطع از اولاد و عيال و وطن ، و جدائى از نفوس شريره ، و طى منازل بعيده ، و ابتلا به گرماى سخت و عطش شديد ، و انجام اعمال نامأنوس و خلاف طبع مانند رمى جمره و طواف و سعى و احرام و غير آن .

و داراى فضائل عالى ديگر است مانند تذكر به احوال آخرت به هنگام تماشاى اصناف خلق و اجتماع كثير فى صقع واحد على نهج واحد لاسيما در احرام و وقوفين و رسيدن به محل وحى و نزول ملائكه بر انبيا از آدم تا خاتم صلوت الله عليهم اجمعين و تشرف به محل قدمهاى آن بزرگواران مضافاً بر تشرف بر حرم خدا و خانه او ، علاوه به حصول رقت كه مورث صفاى قلب است بديدن اين امكنه شريفه با امكنه شريف ديگر كه رساله گنجايش آن را ندارد .

نتيجه اين كه حج داراى جمله اى از مشقت ها و فضائل كثيره از اعمال است ، و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : رهبانيت را در اين مكتب به جهاد و حج تبديل كردم و انسان با توجه به اين واقعيات بايد بداند كه به كرامت اين سفر روحانى نمى رسد ، مگر با رعايت آداب و رسوم حقيقى آن و آن چند امر است :

اول :اينكه هر عبادتى از عبادت بايد به نيت صادقه باشد ، و به قصد امتثال امر شارع به جا آورده شود تا عبادت شود .

كسى كه اراده حج دارد اولا بايد قدرى تأمل در نيت خود نمايد ، هواى نفس را كنار گذارد ، ببيند غرضش از اين سفر امتثال امر الهى و رسيدن به ثواب و قرار از عقاب اوست يا نه نستجير بالله غرضش تحصيل اعتبار يا خوف از مذمت مردم يا تفسيق آنها يا از ترس فقير شدن است ، چنانچه معروف است هر كه ترك حج كند مبتلا به فقر مى شود ، يا امور ديگر را غرض دارد ، از قبيل تجارت و خوش گذرانى و سير در بلاد و غير ذلك .

اگر درست تأمل كند خودش مى فهمد كه قصدش چيست ، اگر معلوم شد ، كه وجه همت خدا نيست بايد سعى در اصلاح قصد خود كند ، و لا اقل ملتفت به قبح اين مسئله گردد ، كه قصد حريم ملك الموت را نموده ولى براى اين مسائل مادى و خيالى و بى فايده در اينجاست كه بايد به نحو خجالت آغاز سفر كند نه به نحو غرور و غفلت .

دوم :اينكه تهيه حضور ببيند از براى مجلس روحانيين ، با بجا آوردن يك توبه حقيقى ، يعنى توبه اى كه تمام مقدمات در آن رعايت شود ، از قبيل رد حقوق چه ماليه مانند خمس و رد مظالم و كفارات يا غير ماليه مانند غيبت و اذيب و هتك عرض و ساير جنايات بر غير ، كه لازم است از صاحبانش حلاليت بخواهد ، به آن صورتى كه در كتب فقهى يا روائى آمده .

و اگر پدر و مادرش هستند آنان را از خود راضى كند تا پاك و پاكيزه از منزل درآيد بلكه تمام علائق خود را جمع آورى نموده ، شغل قلبى خود را از پشت سرش قطع نمايد تا به تمام قلب رو به خداى خود كند ، هم چنين فرض كند كه ديگر بر نمى گردد .

آرى قطع علاقه از غير حق در اين سفر مهم ترين برنامه اين سفر است . و تا قطع علائق غلط و هوس هاى شيطانى و نيت هاى آلوده نشود ، روى به محبوب نشده ولذا روى محبوب هم به انسان نمى شود .

تمام لذت در اين سفر از كسانى است كه فكرى جز حضرت يار و ذكرى جز آنجناب و كلامى جز حول محور آن حضرت نداشته و با تمام وجود به پيشگاه با عظمت آن معشوق واقعى عرضه مى دارند :

مرحبا مرحبا محبت دوست  ***  كز درون آمدى نه از ره پوست
دلم از جز تو خانه خالى كرد  ***  با تو سوداى لا ابالى كرد
تا غمت ساكن دل من شد  ***  از چراغ تو خانه روشن شد
ما گرفتار دام عشق توايم  ***  همه سرمست جام عشق توايم
اى كه حسن رخت دل افروزست  ***  شب ما با خيال تو روزست
حسنت از روضه جنان خوش تر  ***  يادت از هر چه در جهان خوشتر
هر كه در صورت تو حيران نيست  ***  صورتش هست ليكنش جان نيست
من چو در عارض تو حيرانم  ***  لوح محفوظ عشق مى خوانم
ديده اى كان جمال ديده بود  ***  مهر رويت بجان خريده بود
با خود از بيخودى ترا بينم  ***  گر تو با من نه اى چرا بينم
چون نظر بر رخ تو مى فكنم  ***  مى برد از ديار جان و تنم
بكسى گفتن اين نمى يارم  ***  كه ترا نيك دوست مى دارم

زائر بايد وصيت تام و تمامى كند و به اطلاع اشخاص خير و دانا برساند كه كيفيت وصيت بايد چگونه باشد ، در هر صورت كارى كند كه اگر برنگردد هيچ جزئى از جزئيات كار او معوق نماند ، بلكه در تمام عمر بايد چنين باشد ، كه هيچ كس از مردن خود اطلاع ندارد .

سوم :اينكه اسباب مشغله قلبى در اين سفر براى خود فراهم نكند ، تا او را در حركات و سكناتش كه بايد فقط بياد محبوب واقعى باشد بازدارد ، از قبيل رفيق ناهماهنگ يا مال التجاره يا غير آن بلكه اگر بتواند با كسانى هم سفر و همراه شود كه بودن با آنان ياد حق را در قلب تقويت كند ، يا اگر خداى ناخواسته دچار غفلت شد آنان به داد او برسند .

چهارم :تا ممكن است از مال خالص و حلال و طيب آنهم بطور زياد بردارد ، و در اين سفر از انفاق مضايقه ننمايد ، زيرا كه انفاق در راه حج ، انفاق در راه خداست ، از زيادى خرج در اين سفر ملكوتى نبايد دلگير بود ، كه در احاديث آمده ، درهمى خرج در اين سفر مساوى با هفتاد درهم است ، ازهد زهاد حضرت سجاد (عليه السلام) وقتى در اين سفر قرار مى گرفتند انفاق فوق العاده داشتند .

اگر در اين سفر چيزى از امور مالى از دست برود ، بايد كمال ممنونيت را از حق داشت و خاطر شاد بود ، زيرا بر ميزبان است كه آن را در ديوان اعلى ثبت كند آنهم به اضعاف مضاعف ، تا روزى بعنوان تلافى به شخص بازگردد .

نمى بينى اگر كسى ترا به ميهمانى بطلبد و در اثناء راه صدمه اى به تو برسد تا جائيكه بتواند جبران مى كند اگر چه لئيم باشد ، پس چه گمان دارى در حق اقدر قادرين و اكرم اكرمين ؟

پنجم :اينكه بايد در اين سفر بطور جدى حسنات اخلاقى را به كار برده و در مقام تواضع و فروتنى نسبت به رفيق و حمله دار و ساير مردم باشد ، و از لغو و فحش و درشت گوئى و ناملايم در حذر باشد ، كه حسن خلق تنها در اين نيست كه اذيت برادر مسلمان و مؤمن است ، و بالاتر اين كه در برابر اذيت غير رضاى خود را در جفاء مخلوق پنهان كرده ام ، هر كه در صدد رضاجوئى من است بايد آزار غير را متحمل شود .

ششم :اينكه نه تنها قصد حج كند و بس ، بلكه در اين سفر بايد چندين مرحله را قصد داشته باشد از قبيل زيارت قبور مطهره و شهداء و اولياء و سعى در حوائج مؤمنين و تعليم و تعليم احكام دينيه و ترويج مذهب اثناعشريه و تعظيم شعائر الله و امر به معروف و نهى از منكر و غير ذلك .

هفتم :اسباب تجمل و تكبر براى خود فراهم نياورد ، بلكه شكسته دل و غبارآلود رو بحريم حضرت الله رود ، چنان كه در باب احرام به آن اشاره شده .

قيمت انسان در اين سفر به شكسته دلى و غبارآلودى اوست ، در اين حريم فقط مهمان متواضع همراه با دل خاشع راه دارد و بس ، متكبر را استعداد حضور در اين پيشگاه والا نيست .

عشق در راه طلب راهبر مردان است  ***  وقت مستى و طرب بال و پر مردان است
سفر آن نيست كه از مصر به بغداد روى  ***  رفتن از جان سوى جانان سفر مردان است
ظفر آن نيست كه در معركه غالب گردى  ***  از خويش گذشت ظفر مرادن است
هنر آن نيست كه در كسب فضائل كوشى  ***  به پر عشق پريدن هنر مردان است
همه دلهاست فسرده همه جانها مرده  ***  گرم و افروخته آه سحر مردان است
چشمه كوثر و سرسبزى بستان بهشت  ***  خبرى از اثر چشم تر مردان است
فيض اگر آب حيات از گهر نظم چكاند  ***  هم از آن روست كه از خاك در مردان است

هشتم :از خانه حركت نكند مگر اينكه نفس خويش و هر چه با خود برداشته و جميع رفقاى خود و اهل خانه و هر چه تعلق به او دارد امانتاً به خالق خود جل شأنه در كمال اطمينان بسپارد و با دلى آرام از خانه خارج شود كه حضرت او نعم الحفيظ و نعم الوكيل و نعم المولى و نعم النصير است .

نهم :اعتمادش به كيسه و قوه و قدرت خود نباشد ، بلكه در همه حال بايد اعتمادش به صاحب بيت باشد ، مقدمات اين سفر بيش از اين است كه به رقم رفت ولى :در خانه اگر كس است يك حرف بس است .

بايد تأمل كند و بداند كه اين سفر جسمانى الى الله ، و يك سفر ديگرى هم روحانى الى الله بايد داشته باشد ، و آن اينكه از اين بى خيالى و غفلت و جهل به اين حقيقت سفر كند كه براى خوردن و آشاميدن به دنيا نيامده ، بلكه خلقت او براى معرفت و تكميل نفس است ، كه اين سفر عجيب سفرى است و اين سير عجائب سيرى است .

و بداند همانطور كه در سفر حج زاد و راحله و هم سفر و امير حاج و دليل و خادم و غيره لازم دارد ، كه اگر هر كدام نباشد كار لنگ است و به منزل نخواهد رسيد بلكه به هلاكت خواهد افتاد ، در آن سفر هم بعينه به اينها محتاج است ، ورنه قدم از قدم نمى تواند برداشت ، و اگر بدون اينها تصور كند مى تواند سير كند قطعاً رو به تركستان است نه كعبه حقيقى .

اما راحله او در اين سفر بدن اوست ، بايد به نحو اعتدال از خدمت آن مضايقه نكند و نه چنان او را سير كند كه از جلوگيرى طغيانش عاجز شود ، و نه چنان به او گرسنگى دهد كه ضعف بر او غالب شود و از كار عبادت باز ماند .

خَيْرُ الأمُورِ أوْسَطُها .

افراط و تفريط در اين زمينه و در تمام زمينه ها اعم از مادى و معنوى در شرع مقدس مذموم است .

اما زاد و اعمال خارجيه او عبارت از فعل واجبات و ترك محرمات و مكروهات واتيان به مستحبات است كه از اين مجموعه تعبير به تقوا و پرهيز لله مى شود و آخرين درجه تقوا پرهيز از ماسوى الله است و حاصل كلام اين كه هر يك از ترك محرمات و اتيان به واجبات به منزله زادى است كه هر يك را در منازل اخرويه احتياج افتد كه اگر همراه نداشته باشى مبتلا خواهى شد ، و پناه به خداوند از اين بلاى عظيم .

و اما همسفران در اين مسير ، مؤمنين هستند ، كه به همت يكديگر و اتحاد قلوب اين منازل بعيده طى خواهد شد و به همين حقيقت اشاره در قرآن دارد :

 تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى  .

استاد ما رضوان الله عليه مى فرمود :خيلى كار از اتحاد قلوب ساخته گردد كه از متفرد بر نمى آيد ، نسبت به اين مطلب اهتمام تام داشته باش ، كه همه مفاسد زير سر اختلاف قلوب است كه شرح آن طولانى است .

اما امير حاج در اين سفر ائمه طاهرين سلام الله عليهم أجمعين هستند ، كه بايد سايه بلند پايه آن بزرگواران بر سر تو باشد و متمسك به حبل المتين ولاى آنان باشى و كمال التجاء به آن خانواده عصمت و طهارت برايت باشد ، تا بتوانى چند قدمى بردارى و الا شياطين جن و انس در قدم اول ترا خواهند ربود ، چنان كه عرب گرسنه باديه نشين مسافر را غارت مى كند .

و اما دليل راه اگر چه ائمه طاهرين سلام الله عليهم ادلاء على الله هستند ولى ما از آن پستى تربيت و منزلت كه داريم ، نمى توانيم از آن بزرگواران اخذ فيوضات بلا واسطه كنيم ، در اين مسير محتاج به علماء آخرت و اهل تقوا هستيم ، تا به يمن قدوم ايشان و به تعليم آنها درك فيوضات بنمائيم ، كه بدون آنان درك فيض در كمال عسرت و تعذر است و بدون شك بدون علماى ربانى از پيش خود كارى ساخته نيست .

بار چون زائر به ميقات برسد ، لباس خود را در ظاهر درآورد و ثوب احرام بپوشد ، و در باطن قصدش اين باشد كه لباس معصيت و كفر و ريا و نفاق را از خويش بدر آورده و لباس طاعت و بندگى پوشيده و هم چنين ملتفت باشد كه هم چنان كه در دنيا خودش را به غير لباس خود و عادت خود ، غبارآلوده و سر برهنه و پا برهنه ملاقات مى كند ، هم چنين بعد از مردن عمال خداى خود را به كمال ذل و انكسار و عريان ملاقات خواهد كرد .

و در حال تنظيف بايد قصدش تنظيف روح باشد از آلودگى معاصى ، و به وقت احرام هم عقد توبه صحيح ببندد ، يعنى حرام كند بر خود ، به عزم و اراده صادقانه كل چيزهائى را كه خداوند عالم حرام نموده بر او كه ديگر بعد از مراجعت از مكه معظمه پيرامون معاصى نگردد و در حين لبيك گفتن بايد ملتفت باشد كه اين اجابت دعوتى است كه به او متوجه شده و در لبيك در نيتش باشد كه :

اولاً : قبول كردم كل طاعتى كه از براى خداوند متعال است .

ثانياً : مردد باشد كه اين عمل ناقابل از او قبول خواهد شد يا نه ، در آنجا قضيه حضرت سجاد (عليه السلام) عليه را به نظر بياورد كه در احرام نمى توانست لبيك بگويد و غش مى كرد و از راحله خود باز مى ماند ، سئوال مى شد اين چه حال است ؟

پاسخ مى داد مى ترسم خداى من بفرمايد : لا لبيك !و هم از اين منظره به نظر بياورد كيفيت يوم حشر را كه تمام مردم به اين شكل از قبر بيرون مى آيند عور و سر برهنه و ازدحام آورنده ، بعضى در زمره مقبولين و عده اى در گروه مردودين ، بعضى متنعم ، و بعضى معذب و بعضى متحير در امر ، بعد از اين كه جميعاً در ورطه اولى متردد بودند .

چون داخل حرم شود بايد حالش حال رجاء و امن باشد از سخط و غضب الهى مثل حال مقصرى كه به بست رسيده باشد و اين حقيقت را از مفاد آيه :

 وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِناً .

بيابد ، اينجا جاى زيادى رجاء و اميدوارى است ، چه اينكه شرف بيت عظيم و صاحب آن ره راجى خود كريم و اينجا جاى توسعه رحمت است ، زيرا تو در اين جا مهمان خاص اكرم الاكرمين هستى ، آن جناب پى بهانه مى گشت كه ترا يك مرتبه در تمام عمرت به خانه خود دعوت كرده باشد ، اگر چه هميشه مهمان او بوده اى و اكنون آن مهمانى ميسر شده ، حاشا و كلا از كرم او كه هر چه تو از او خواهش داشته باشى او از جواب آن مضايقه كند ، اين چنين گمان را به بعضى از افراد سخى نبايد برد فضلا عن الجواد المطلق .

ديگر حالا تو نتوانى نياورى يا بياورى ، نتوانى نگهدارى يا از اصل ندانى چه بايد خواهى يا كارى كنى بدست خود كه مقتضى بذل به تو نباشد تقصير كسى نيست ، گدائى با كاهلى نمى سازد ، بلى عيب در اينجاست كه غالب مردم كه مشرف به مكه شدند اعظم همشان اين است كه زود صورت اين اعمال را از سر واكنند على سبيل الاستعجال ، آن وقت آسوده در فكر خريد خانه باشند ، اما تمام حواس بايد پيش معناى اين اعمال باشد براى آنان مهم نيست ، با اين كه همه حواس مهمان بايد پيش ميزبان باشد و چشمش به دست او و حركات و سكناتش به ميل او باشد ، حتى روزه مستحب بدون اذن او مذموم است چه جاى اينكه در خانه او هتك عرض او را بكنى ، و هتك عرض سلطان السلاطين اشتغال به مناهى اوست .

چه حاجى هائى كه وارد مكه مى شوند و حداقل صد معصيت از قبيل دروغ ، تهمت ، غيبت و اذيت به غير ، سخن چينى و تعطيل حق غير و فحش به ديگران از او سر مى زند ، پناه به خدا از چنين سفرى و واى به حال چنين مهمانى !

چون شروع به طواف نمايد ، بايد هيبت و عظمت و خوف و خشيت و رجاء و عفو و رحمت شراشر وجود او را بگيرد ، اگر جوارح خارجيه نلرزد اقلا دلش بلرزد ، مثل آن ملائكه كه حول عرش دائماً به اين نحو طواف مى كنند و بايد ملتفت باشد كه طواف منحصر به طواف جسمانى نيست ، بلكه يك طواف ديگرى هم هست كه اصل طاف حقيقى اوست كه آن را طواف قلبش گويند به ذكر رب البيت و اصيل بودن آن براى اين است كه اعمال جسمانيه را امثله آنها قرار داده اند كه انسان از اينها پى به آنها ببرد ، چنان مضمون روايت است .

و بايد بداند كه همچنان كه بى قطع علاقه از امور غير الهى نمى توان به اين خانه آمد ، آن كعبه حقيقى همچنان است .

در بوسيدن حجر و ملصق شدن به مستجار و استلام حطيم و دامن كعبه را گرفتن بايد حال او حال مقصرى باشد كه از جريمه فرار كرده و به صاحب اصلى حق ملتجى شده كه از تقصيراتش بگذرد ، اين است كه گاهى خود را به او مى چسباند ، گاهى گريه مى كند ، گاهى او را به عز اشخاص قسم مى دهد ، گاهى تضرع مى نمايد ، كه بلكه او را از اين مهلكه نجات دهد ، خصوصاً اگر كسى باشد كه انسان بداند غير او ملجأ و پناهى نيست .

چون به سعى آيد بايد سعيش اين باشد كه اين سعى را به منزله تردد در خانه سلطان قرار دهد به اميد عطا و بخشش .

اما در عرفات از اين ازدحام خلق و بلند كردن صداهاى خودشان به انواع تضرع و زارى و التماس به اختلاف زبانها و افتادن هر گروهى پى ائمه خودشان و نظر به شفاعت او داشتن ، حكايت محشر را يادآورد ، اينجا كمال تضرع و الحاح را بنمايد تا آنجا مبتلا نشود ، و ظن بسيار قوى داشته باشد بر حصول مراداتش زيرا كه روز شريف و موقف عظيم و نفوس مجتمع و قلوب به سوى الهى منقطع ، و دست هاى اوليا و غيرهم به سوى او جل شأنه بلند شده و گردنها به سوى او كشيده و چشم ها از خوف او گريان و بندها از ترس او لرزان و روز روز عطيه و احسان و ابدال و اوتاد در محضر حاضر و بناى حتمى سلطان بر بخشش و انعام و هم چنين روز خلعت پوشى صدر اعظم دولت عليه ولى امر عجل الله تعالى فرجه و سهل مخرجه است .

در چنين روزى استبعاد ندارد حصول فيض به اعلى مدارجه بالنسبه به كافه ناس و خلايق ، آيا گمان بخالق خوددارى كه سعى تو را ضايع گرداند با اين كه منقطع شده اى از اهل و اولاد و وطن ، آيا به غربت تو رحم نمى كند ؟

در اين مسئله چه حديث عجيبى وارد شده :

مِنْ أعْظَمِ الذُّنُوبِ أنْ يَحْضُرَ العَرَفاتِ وَيَظُنَّ أنَّهُ لا يُغْفَرُ لَهُ .

از بزرگ ترين گناهان اين است كه زائر واردعرفات شود و گمان كند كه آمرزيده نمى شود .

چون از عرفات كوج كند و رو به حرم آيد از اين اذن ثانوى به دخول حرم تفأل زند و به قبول حجش و قربش به خداى خود ، و مأمون بودن از عذاب الهى ، چون به منى رسد رمى جمار كند ، ملتفت باشد كه باطن اين عمل دور كردن شيطان است .

بارى چون حرم را وداع كند بايد در كمال تضرع و مشوش الحال باشد ، كه هر كس او را ببيند ملتفت شود كه اين شخص عزيزى را گذاشته و مى رود ، مثل گذاشتن حضرت ابراهيم ، اسماعيل و هاجر را ، و بناى او بر اين باشد كه اول زمان تمكن باز برگشت به اين مكان شريف نمايد ، و بايد دائم ملتفت ميزبان خود باشد كه مبادا به بى ادبى او را وداع نمايد ، كه ديگر او خوش نداشته باشد اين ميهمان ابدالاباد به خانه او قدم گذارد ، اگر چه اين ميزبان سريع الرضاست ، لكن مراعات ادب تا جائيكه در قدرت است بايد از اين طرف باشد ، آرى زائر به وقت وداع بايد دامن كعبه را بگيرد و در كمال خضوع و خشوع و با اشك به محضر حضرت محبوب عرضه بدارد :

اگر اى آرزوى جان كه توئى  ***  باز بينم ترا چنان كه توئى
شوم از قيد جسم و جان فارغ  ***  بتو مشغول و وزجهان فارغ
گر تو روزى بگفتن سخنى  ***  التفاتى كنى بمثل منى
چون حديث تو بشنود گوشم  ***  رود از حال خويشتن هوشم
ديده را ديدن تو مى بايد  ***  ديدنت گر چه شوق افزايد
بسته عقل و هوش را زين پس  ***  چشم جادو و خال شوخ تو بس
هر نفس چشم شوخت از پى ناز  ***  شيوه تازه اى كند آغاز
لبت آب حيات جان من است  ***  شوق پيدا غم نهان من است
با لبت كو حيات شد جان ر  ***  قدر نبود خود آب حيوان را
مشكن دل ، چنان كه عادت تست  ***  كه دلم مخزن محبت تست
نه فراغت بحسب حال منت  ***  نه مجالى كه بشنوم سخنت
گر بساليت نوبتى بينم  ***  بود احياى جان مسكينم
جان ما را تعلقى كه به توست  ***  با خود آورده ايم آن زنخست

در راه سفر

حاجى چون در وطن خود ، به تمام تعهدات الهى و انسانى عمل كرد ، و وجود خود را از بار سنگين قيود و زنخيرهاى اسارت آزاد كرد ، آهنگ و قصد خود را بتدريج جامه عمل بپوشاند و حركت به سوى وادى امن و مقام قرب و ديار وصال آغاز نمايد .

در اولين مرحله اجراى برنامه ، چون با مال و زن و فرزند و قوم و قبيله و دوستان و آشنايان به وادع برمى خيزد ، تصور كند كه هنگام انتقال از دنيا به آخرت رسيده ، و توجه داشته باشد كه عامل به وظائف و تعهدات و مسئوليت ها هنگام سفر به آخرت خوشحال ، و فرارى از تكاليف بوقت خروج از ديار جهان ناراحت و در رنج و عذاب است .

عزم خود را براى حركت به مكه با ياد مرگ جزم كند ، و به خود بقبولاند كه بايد براى خانه آخرت استعداد پيدا كند .

در راه سفر تمام سعى خود را صرف مواظبت و مراقبت بر آداب الهى نمايد ، و با تمام هم سفران خوشرفتار باشد ، در طول سفر به ياد انبيا و ائمه و ا وليا باشد ، كه با لباسى ناشناس به كاروانها مى رفتند و هر خدمتى از دست آنان ساخته بود به زوار خانه حق انجام مى دادند .

بيابان اطراف حرم

مسافران خانه حق از هر كجاى جهان ، با هر وسيله اى حركت كنند ، اكثر آنان بخصوص در اين زمان ناچارند وارد جده شوند و از آنجا در صورت وسعت وقت به مدينه و در صورت ضيق زمان به مكه روند .

در هر صورت ديده زائر اولين بار به بيابانهائى مى افتد كه در امتداد حرم قرار گرفته ، بيابانهائى خالى از آب و علف ، بيابانهائى پر از سنگ و ريگ و پستى و بلندى ، سرسبزى آن خار مغيلان ، آبش سراب ، نرميش سنگ ريزه و رمل ، با ديدن اين مناظر در عالم فكر خود چنين تصور كند كه از دنيا رفته و وارد ميقات قيامت شده ، زيرا در ورود به قيامت انسان هيچ خبرى از محرمان و آشنايان و ساير برنامه ها جز اعمال خود نمى بيند ، آنجا دادگاه عدالت را در مقابل ديدگاه خود ملاحظه مى كند و بس كه در آن دادگاه بدون لحاظ زن و فرزند و مال و منال از او طلب عمل صالح و ايمان مى كنند ، اگر وقت ورودش به حريم بيفتد و با شنيدن سر و صداى حيوانات موذى ، به ياد عذاب دردناك كه براى مجرمين فراهم شده افتاده و به خدا پناه ببرد .

آرى در همه حال به فكر خويش افتد ، به فكر گذشته خويش افتد ، آينده خود را ببيند ، نظرى به وقت مرگ و افتادن در بيابان تنهائى برزخ بيندازد ، شايد اينگونه افكار در روحيه او و در تمام جوانب وجودش ايجاد انقلاب كند ، شايد با ياد چنين برنامه هائى برقى از عالم ملكوت به جان او زنند تا با حرارت آن برق از اين سردى و تنبلى و تن پرورى و سستى و سكون در امور معنوى رها شده ، دستى از او بگيرند و در بقيه عمرش بتواند حركت خود را به سوى مقصد اعلى تنظيم كند .

با ديدن آن بيابان ها در حاليكه از همه چيز بريده اى و به حق پيوند خورده اى مناجات فيض آن شوريده حال را زمزمه كن .

بر درگه تو حاجت خلقان روا شود  ***  آن را كه تو برانى از اين در كجا شود
خود را چو حلقه بر در لطف تو مى زنم  ***  باشد به روى من در لطف تو وا شود
آن را كه رد كنى زدر خويش بولهب  ***  وآن كو تواش قبول كنى مصطفا شود
امر ترا كسى نتواند خلاف كرد  ***  هر كو سر از قضاى تو پيچد كجا شود
بيچاره گمرهى كه كشد سر زطاعتت  ***  گردد سياه و اسير غما شود
فرخنده رهروى كه اطاعت كند تر  ***  چشم دلش به عالم انوار وا شود
در بندگيت هر كه ره صبر مى رود  ***  او از حضيض صبر بر اوج رضا شود
درهاى خير روز نخستين گشوده اى  ***  اميد هست روز پسين نيز وا شود
از فيض بحر جود تو بسيار برده ايم  ***  داريم چشم آن كه دگر هم عطا شود
هر نعمتى كه لطف كنى از ره كرم  ***  توفيق ده كه شكر يكايك ادا شود
ما گر چه نيستيم سزاى كرامتى  ***  ليك از تو ناسزاى سزد گر سزا شود
گر هر چه آوريم بدين در همان بريم  ***  اى واى ما كه روز قيامت چها شود
ما بنده در تو و شرمنده توايم  ***  دارى روا كه عاقبت ما هبا شود
فيض است ودرگه تو، از اين در كجارود  ***  كام حوائج همه زين در روا شود
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation