بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب یادنامه آیة الله العظمی اراکی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     002 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     004 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     006 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     008 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     009 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     010 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     011 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     012 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     013 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     014 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     015 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     018 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     019 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     021-1 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     021-3 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     022-1 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     022-2 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     022-3 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     023 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     025 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     027 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     028 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     029 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     030 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     fehrest - يادنامه آية الله العظمى اراكى
 

 

 
 

next page index page back page

8- والدين آية الله العظمى اراكى

محل تولد آية‏الله‏العظمى اراكى و تاريخ آن

شهر نوبنياد اراك داراى هفت محله بود:

قلعه اوليه داراى دو محله بود: محله غربى را (حصار) و محله شرقى را(قلعه) مى‏گفتند. سومين محله به نام عباس‏آباد درطرف جنوب شهر كه محلى آبادو مسكن اشراف شهر بود. عباس نامى بود كه براى اولين بار در محاذى كوچهحاج‏ميرزاشمس‏الدين فعلى قهوه‏خانه‏اى ساخت كه بعدا در اطراف قهوه‏خانه وى،بناهاى جديد ساخته و به نام عباس‏آبادمعروف شد و اين محله گاهى هم به نام‏خوانساريها خوانده مى‏شد.

چهارمين محله شهر در طرف جنوب غربى و به نام محله الكه، درست درجاى روستاى دستگرد ساخته شد، و پنجمينمحله در طرف جنوب شرقى به نام‏منق‏آباد، و ششمين محله در طرف شمال، پشت‏خندق به نام محله كله‏ايها،و هفتمينمحله در طرف غرب و به محله هزاوه‏ايها معروف شد زيرا ساكنين اوليه‏آن از اهالى «هزاوه‏» بودند.

محل تولد آية‏الله‏العظمى اراكى محله عباس‏آباد اراك (خيابان‏عباس‏آباد-بهشتى كنونى) در خانه‏اى كه جنب ساختمانمزار امامزاده‏اى كه درهمين خيابان قرار دارد واقع شده است و اينكه برخى پنداشته‏اند محل تولد ايشان‏روستاىمصلح‏آباد است و بر همين اساس به عنوان تكريم از آن بزرگوار خانه‏اى رادر مصلح‏آباد مورد تجليل قرار داده‏اند صحيحنيست، بله ممكن است آن خانه‏مربوط به يكى از آباء و اجداد و يا خاندان ايشان باشد.

تاريخ تولد ايشان با عبارت زير به خط خود ايشان در پايان نسخه خطى‏گلستان سعدى (كه داستانش خواهد آمد)موجود است:

تولد اين عاصى خاطى محمدعلى چهار ساعت تخمينا از روز يك شنبه‏بيست و چهارم جمادى‏الاخرى سال يك‏هزار وسيصد و دوازده -1312-هجرى‏قمرى در سلطان‏آباد عراق واقع شده.

پدر آية‏الله‏العظمى اراكى(ره)

حجة‏الاسلام حاج ميرزاآقا مصلحى فراهانى (فرزند آقا فتح‏الله فرزند احمدبيگ‏فرزند محمدحسين‏خان فرزند حاج رضىفرزند حاج حاتم) در حدود سال‏1255هجرى قمرى در فراهان (1) متولد شد پس از دوران تحصيل، در جوانى شغل‏ديوانىو دولتى داشت. سپس به هنر كشيدن نقشه قالى پرداخت و از اين رو به حاج‏ميرزاآقا نقاش معروف بود و از طرفى چونبخش ادبيات درسهاى حوزوى راخوانده بود به حدى كه مى‏توانست از كتابهاى عربى نيز به خوبى استفاده كند ونيزكتابخانه مفصلى براى خود تهيه كرده و اهل مطالعه بود تصميم گرفت كه به كسوت‏روحانيت در آيد. از اين رو هنگاممراجعت از سفر عتبات عاليات به لباس روحانيت‏ملبس گرديد و شايد از اين تاريخ به بعد بود كه ايشان رابط ميان علماىبزرگ اراك‏مانند حاج آقا محسن عراقى و مقامات دولتى و نمايندگان كشورهاى خارج كه دراراك دفتر داشته‏اند بودهاست.

حاج ميرزاآقا به گواهى فرزندش (آية‏الله‏العظمى اراكى) از متدينين و زهادو عباد و متهجدين بوده، و در بزرگوارى اوهمين بس، كه آية‏الله‏العظمى اراكى‏مى‏فرمود: حاج ميرزا احمد شيرازى (2) مى‏گفت‏خداوند سه نعمت‏بزرگ نصيبتوكرده است: پدر مانند حاج ميرزاآقا.... .

وى مورد اعتماد علماى بزرگ اراك مانند آية‏الله‏العظمى حاج آقا محسن‏اراكى، آية‏الله‏العظمى آقا نورالدين اراكى،آية‏الله‏العظمى آخوند ملامحمد كبيرپدر آية‏الله‏العظمى آقا ضياءالدين عراقى و بالاخره آية‏الله‏العظمى حاجشيخ‏عبدالكريم حائرى يزدى (كه دو بار به اراك سفر كردند و هر بار هشت‏سال اقامت‏داشتند) بودند.

آية‏الله مصلحى: آقا مى‏فرمودند شماها خير كثيرى را از دست داديد كه اين‏مرد بزرگ (حاج ميرزاآقا) را درك نكرديد.مردى با كفايت، با تقوى، با كياست‏و مورد اعتماد روحانيت‏بود.

داستانهايى از اين پدر

×او علاقه فراوانى به كتاب داشت و كتابخانه‏اى براى خود تهيه كرده بود و به‏برخى از كتابفروشان دوره‏گرد سفارش نمودهبود كه هر كتاب تازه‏اى كه مى‏آورد به‏ايشان ارائه دهد تا اگر مورد پسند باشد براى كتابخانه خود بخرد.آية‏الله‏العظمى‏اراكى(ره) فرمودند:

«روزى آن كتابفروش كتاب تازه‏اى به منزل ما آورده بود و اين در حالى بود كه‏مرحوم والد مشغول سد ثغور درب اطاقهابراى مصونيت از سرماى زمستان بودنداز كار خود دست كشيدند و به آن كتاب پرداختند كتاب «مجموعه ورام‏» بودهمين‏كه كتاب را باز كردند چشمشان به حديثى افتاد كه مضمونش اين بود: همانطور كه‏قبل از زمستان به فكر زمستانهستيد قبل از مرگ به فكر اين سفر باشيد.

راستى كه از عالم غيب به معتقدان به جهان غيب كمك مى‏شود. همين پيش‏آمد چقدر مى‏تواند در روحيه مرحوم حاجميرزاآقا مؤثر افتد لزوم استعدادو آمادگى براى اين سفر را به گونه‏اى محسوس و ملموس برايش بيان كردند.

× همسر اول ايشان از دنيا رفته بود از دختر سيد محمد فرزند قائم‏مقام‏فراهانى (و يا دخترى از خانواده ايشان؟)خواستگارى كرد آنان نپذيرفتند و حتى‏هدايايى كه هنگام خواستگارى برايشان برده شده بود پس دادند. حاج ميرزا آقابه‏عتبات مشرف شده بود در حرم حضرت سيدالشهداعليه السلام كه دعا مستجاب است(و اجابة‏الدعا تحت قبته) سه دعاكرد اول اينكه خداوند شغل تازه‏اى به او مرحمت‏كند زيرا از شغل ادارى و ديوانى كه داشت راضى نبود. دوم مساله ازدواجمورد نظراو انجام گردد و سوم اينكه پس از مرگ در يكى از مشاهد مشرفه به خاك سپرده‏شود و هر سه دعاى اومستجاب شد. پس از مراجعت هنر نقاشى قالى به او الهام‏گرديد و به اين هنر رو آورد و چون در آن زمان صنعت قالى بافىرواج كامل داشت‏اين شغل از مشاغل با درآمد و يا پر درآمد بود. در مورد ازدواج هم پس از مراجعت‏ايشان از عتبات، خودآن خانواده كسى را فرستادند و اظهار تمايل به اين ازدواج‏نموده و ازدواج انجام شد. و نسبت‏به محل دفن هم، ايشان درقم جوار حضرت‏معصومه‏عليه السلام در قبرستان حاج شيخ به خاك سپرده شد.

× اراك از موقعيت اقتصادى سياسى ويژه‏اى برخوردار بود و از اين جهت‏دولت انگلستان در اراك قونسولگرى داشت‏يكبار كه قونسول انگليس‏مى‏خواست‏با مرحوم حاج آقا محسن عراقى ملاقاتى داشته باشد بستگان آقا دراين فكر بودند كهاگر قونسول در منزل آقا روى صندلى بنشيند و آقا روى زمين،نسبت‏به آقا توهين است و قونسول هم عادت به روىزمين نشستن ندارد. مرحوم‏حاج ميرزاآقا ترتيبى داد كه تختى مهيا شد آقا بالاى تخت نشستند و قونسول‏هم مانندصندلى از تخت استفاده كرد و در نتيجه تدبير و كياست آن مرحوم‏مشكل حل شد.

× مرحوم حاج ميرزا آقا در فراهان ملك و آب و زراعت و باغ داشت و ظاهرازندگى او از اين راه اداره مى‏شد و از اين رو وشايد حتى زمانهايى كه از هنر نقاشى‏خود استفاده نمى‏كرد نياز به اشتغال به شغلى ديگر نداشت و با فراغت‏به عبادت‏ومطالعه و انجام كارهاى خير مى‏پرداخت و چون از حسن و زيبايى خط نيزبرخوردار بود احيانا به استنساخ كتاب و يارساله مورد علاقه خود مى‏پرداخت‏نمونه‏هايى از اين آثار مخطوط ايشان در كتابخانه آية‏الله‏العظمى اراكى محفوظاست‏كه به معرفى آن مى‏پردازيم و ضمنا عكس برخى از قسمتهاى اين رساله‏ها را درپايان همين كتاب خواهيد ديد.

1- مجمع‏المعارف و مخزن‏العوارف; كتابى است پيرامون مرگ و مراحل‏پس از آن به زبان فارسى در دوازده بخش (عين)از تاليفات ملامحمد شفيع‏بن‏محمدصالح كه تاليفى ديگر نيز به نام مفتاح‏الجنان دارد.

عين اول در مواعظ.

عين دوم در شدت سكرات موت و اهوال قبر و احوال عالم برزخ تاهنگام محشر.

عين سوم در ذكر اعمالى كه موجب آسانى قبض روح و شدائد قبر مى‏شود.

عين چهارم در مجملى از وقايع و فتنه‏هايى كه پيش از نفخه ثانيه و حشرخلائق در اين عالم ظاهر مى‏شود.

عين پنجم در ذكر اولين عقبه قيامت و هول خروج خلايق به آن صحراى پروحشت و اشاره به نجات از آن عقبه.

عين ششم در بيان عقبه دوم و سوم و جمع كردن مردم از اطراف عالم به‏محشر و حال تباه گنهكاران.

عين هفتم در ذكر اعمالى كه توفيق آنها در دنيا موجب ايمنى از فزع اكبرو نجات از عقبات مى‏گردد.

عين هشتم در تفصيل موقف حساب و سؤالهاى ده‏گانه.

عين نهم درباره نامه‏هاى اعمال... .

عين دهم در بيان معنى ميزان و مواقف دوازده‏گانه آن.

عين يازدهم پيرامون صراط و مواقف هفتگانه آن و يادآورى اعمالى كه‏موجب خلاص از اهوال اين عقبات مى‏شود.

عين دوازدهم در ذكر طيبات اهل نعيم و نفخه‏اى از عقوبات اهل جحيم.

اين كتاب را در سيصد و هفتاد صفحه رقعى با خط نسخ و نستعليق زيبا و بسيار تميز در تاريخ 1306هجرى قمرى (ششسال پيش از تولد آيه‏الله‏العظمى‏اراكى) استنساخ نموده و در پايان مى‏نويسد:

تمام شد رساله شريفه در شب شنبه بيست و نهم شهر جمادى‏الثانيه سنه‏هزار و سيصد و شش از هجرت نبوى‏صلى اللهعليه وآله على يدالعبدالجانى الفقيرالمحتاج الى‏رحمة‏الله الجبارالكبير احمدبن فتح‏الله غفرالله لهما وسترالله عيوبهماهنگامى كه دربلده سلطان‏آباد مقيم بود و گاهگاهى از فيض حضور جناب مستطاب‏مستغنى‏الالقاب آخوندملامحمدابراهيم (3) زادالله فضله و عمره و توفيقاته مستفيض‏و محظوظ مى‏شد و اين نسخه شريفه را محض هدايت جمعىغافلان و گم گشتگان‏وادى حيرت به لسان خوش با اثرى تلاوت مى‏فرمودند كه اين عبد خاطى جانى‏از تاثير نفسمسيحادمش با عدم مجال كه روزها را از تسويد اين نسخه شريفه‏معذور بود به نوشتن در شبها اقدام نمود و الحمدلله والمنة كه توفيق اتمام آن‏حاصل شد.

اكنون از مطالعه كنندگان اين رساله شريفه خواهش مى‏نمايم كه اول‏باعث و بانى اين نسخه شريفه را و ثانى كاتب سراپاتقصير را به دعاى خيرياد فرمايند.

تا كه دستت مى‏رسد كارى بكنپيش از آن كز تو نيايد هيچ كار

به فرزندان خود وصيت مى‏كنم اين كتاب مستطاب را به دست هر نا اهلى ندهيد هركس از مؤمنين و اهل صلاح كهرغبت در مطالعه آن نمايند حق منع نداريدو خودتان هم اگر رضايت و خوشنودى مرا منظور داريد از خواندن اين رسالهشريفه‏كوتاهى نمى‏كنيد كه خير دنيا و آخرت را درك خواهيد كرد اى فرزندان، مكرر شمارا در نشست و برخواست‏باجهال و گمراهان منع كردم و گفتم:

همنشين تو از تو به بايد تا ترا عقل و دانش افزايد

باز هم وصيت مى‏كنم كه بر خودتان ظلم و ستم نكنيد پيوسته در محضر علماو خوبان رفت و آمد كنيد و از مطالعه كتباحاديث و اخبار ائمه اطهارعليهم السلام دريغ‏نكنيد كه اين هر دو دل مرده را زنده مى‏كند همچنين كه فرموده‏اند:

هر كه با مردم نا اهل نشيند دائم گر خردمند جهان است كه نادان گردد مرد نادان چه بود همدم ارباب كمال زود باشد كه نديم شه دوران گردد

عارف ديگر مى‏فرمايد:

همنشين اهل معنى باش تا هم عطا بينى و هم باشى فنا جان بى‏معنى در اين تن بى‏خلاف هست همچون تيغ چو بين در غلاف چون غلاف اندر بود با قيمت است گر برون شد سوختن را آلت است

ان خيرالكلام ما قل و دل.

در خانه اگر كس است‏يك حرف بس است.

اين رباعى در حاشيه يكى از صفحات اين كتاب به مناسبت‏شعرى كه درمتن است ديده مى‏شود:

گفتا به وصى خود نبى مطلق نشناخت كسى تورا به‏غير از من و حقحق را نشناخت كس به مثل من و تو نشناخت كسى‏مرا به‏غير از تو و حق

شعر متن:

على را قدر پيغمبر شناسد كه هر كس خويش را بهتر شناسد

2- رساله وجيزه‏اى از آقا محمودبن آقا محمدعلى‏بن آقا محمدباقر بهبهانى‏قدس سرهم به‏فارسى داراى سه فصل وخاتمه در بيان فضيلت نماز جماعت و نماز در مسجدو نماز شب و آداب نماز شب و ثواب اعانت مؤمنان و ادخال سرور درقلب ايشان‏و قضاى حوائج ايشان و فضيلت جود و سخا... .

اين رساله به قطع جيبى و شصت صفحه است كه به خط نسخ و نستعليق‏توسط حاج ميرزاآقا(ره) قلمى گرديده است.

3- رساله زينة‏الصلاة فى‏التعقيبات از حاج ملا محمدجعفر استرآبادى(ره)به فراسى، قطع جيبى، حدود سى صفحهشامل چهارده تعقيب، به نسخ و نستعليق‏نوشته شده است.

4- رساله در ثواب و قواعد تلاوت قرآن به فارسى. اين رساله در حاشيه‏رساله پنجم نوشته شده.

5- رساله‏اى است در ايضاح كلمات قرآنيه كه بر بعضى مشتبه مى‏شود ازحاج ملامحمدجعفر استرآبادى(ره) به فارسىقطع جيبى بيست و شش صفحه‏تحرير 1307ه .ق.

6- رساله در تجويد داراى مقدمه و شش باب و خاتمه از محمدبن على‏بن‏محمدالحسينى [الجرجانى] به فارسى قطعجيبى، حدود پنجاه صفحه، تحرير1308. همانطور كه در ذريعه علامه طهرانى آمده از اين رساله فقط تا باب سوم دردستاست و شايد مؤلف به اتمام آن موفق نشده باشد.

7- رساله در شرايط اخذ تربت از قبر امام حسين‏عليه السلام در سه صفحه جيبى،به فارسى، تحرير 1316ه .ق 8- اربعينشهيد اول(ره)، عربى، پنج صفحه جيبى، تحرير 1335.

رساله دوم تا هشتم در يك جلد صحافى شده است.

و اين شعر سعدى هم در يكى از برگهاى آن ديده مى‏شود.

زاهدى در پلاس پوشى نيستزاهد پاك باش و اطلس پوش

× آية‏الله‏العظمى اراكى نقل فرمودند: پدرم همراه بيست نفر مسلح به عتبات عاليات‏مشرف شدند در آن زمان دولتقدرت تامين راهها را نداشت و مردم خودشان‏مى‏بايستى امنيت راهها را فراهم كنند، پدرم مى‏گفت: وقتى به كربلارسيديم و به‏حرم مطهر حضرت ابى‏عبدالله‏عليه السلام مشرف شدم اتفاقا مشاهده كردم ضريح مطهر رابرداشته و درسرداب باز است و يكى از اهل علم يك كاسه تربت از قبر برداشته‏و دارد از سرداب بالا مى‏آيد به او گفتم: آيا ممكن است ازاين تربت‏به من هم‏بدهيد، فرمود: آرى و به قدر يك تخم‏مرغ از تربت قبر مطهر به من داد.

آية‏الله اراكى مى‏فرمودند: بعد از پنجاه سال وقتى درب محلى كه تربت درآنجا بود باز مى‏شد بوى عطر تربت‏به مشام مامى‏رسيد.

يكى از همسايگان ما كه با هم، هم‏مباحثه بوديم سخت مريض شد و به حال‏احتضار درآمد به طورى كه وقتى به عيادت اورفتم مرا نشناخت. مقدارى از تربت‏به او دادم به عنايت‏حضرت سيدالشهداعليه السلام حالش بحمدالله خوب شد.

اين مطلب از يادداشتهاى آية‏الله حاج سيدمحسن خرازى نقل شد.

× و نيز آقاى خرازى نوشته‏اند:

آية‏الله‏العظمى اراكى فرمودند: يكى از بستگانم به نام «حاج غلامحسين‏»كه از اخيار و شاگردان مرحوم حاج ميرزا جوادآقاى ملكى تبريزى بود برايم‏نقل كرد كه:

مرحوم پدرم (حاج ميرزا آقا) به ايشان گفته بود فلان شب نزد من بياايشان در شب موعود خدمت پدرم مى‏رسند پدرمبه ايشان مى‏گويند: انگشترپنج‏تن و تسبيح تربت را به من بده سپس مى‏خوابند و مدتى بعد از جاى بلندشده ومى‏ايستند و سلام مى‏دهند و مجددا مى‏خوابند و جان به جان آفرين‏تسليم مى‏كنند.

ديگران درباره پدرم مى‏گفتند: وى بسيار به اهل‏بيت عصمت‏عليهم السلام متوسل بودو نيمى از اموال خودش را خرجمجالس سيدالشهداعليه السلام مى‏نمود در مجلس‏روضه‏خوانى حال خوبى پيدا مى‏كرد و در تمام مدت مجلس عزاىامام حسين‏عليه السلام‏مى‏ايستاد و حاضر نبود كه بنشيند.

× و نيز آية‏الله خرازى نوشته‏اند:

استاد بزرگوار آية‏الله‏العظمى اراكى از پدر بزرگوارشان نقل فرمودند: كه حاج‏شيخ‏اسماعيل [شايد مقصود حاج ملااسماعيل باشد كه از بنى اعمام‏آية‏الله‏العظمى اراكى بوده. به شجره‏نامه خاندان ايشان كه در صفحات قبل ياد شدمراجعهشود] كه حدود ده سال شيخ انصارى را درك كرده بود نقل كرد كه روزى‏درنجف اشرف همراه شيخ انصارى(ره) مى‏رفتيمگروهى را ديديم كه اطراف‏شخصى را گرفته‏اند پرسيدم ايشان كيست؟ گفتند: اين شخص علم ضمير دارد. (ازضمائر افرادخبر مى‏دهد).

موضوع را به شيخ انصارى عرض كردم شيخ به طرف او رفت مردمى كه آنجاجمع شده بودند همه به احترام شيخ كنارايستادند شيخ به آن شخص فرمود: شما علم ضمير دارى؟ گفت آرى شما مى‏توانيد چيزى را نيت كنيد تا آن را بگويمشيخ‏فرمود: نيت كردم. آن شخص با دو انگشت‏خود اشاره كرد كه شما دوبار خدمت‏حضرت بقية‏الله‏عليه السلام رسيده‏ايدمى‏خواهيد بگويم كجا و به چه صورت؟ شيخ تبسم‏كرد و رفت.

معلوم مى‏شود شيخ در ضمير خود نيت كرده بود كه آيا خدمت امام‏زمان(عج) رسيده است‏يا خير؟

مرحوم حاج ميرزاآقا توكل عجيبى داشت. مرحوم آية‏الله‏العظمى اراكى‏فرموده‏اند: در زمان رضا شاه كه نسبت‏بهمعممين سختگيرى مى‏كردند و جوازعمامه مى‏خواستند ايشان را كه پيرمردى نود ساله بود چند بار به شهربانىاراك‏احضار كردند اما رئيس شهربانى از ديدن قيافه ايشان با آن كهولت‏سن خجالت‏مى‏كشيد و از در ديگر بيرون مى‏رفتو رو نشان نمى‏داد گويا ايشان را نديده است.(نديده مى‏گرفت)

آية‏الله‏العظمى اراكى كه متوجه مى‏شوند گاهى مزاحم ايشان مى‏گردند بازحمت و فعاليت فراوان از طريق مرحومآية‏الله‏العظمى حائرى براى ايشان جوازعمامه از شهربانى تحصيل مى‏كنند وقتى جواز را به ايشان مى‏دهند به جاى تشكر،اوقات تلخى مى‏نمايد و مى‏گويد مى‏خواهى در توكل من رخنه بياندازيد من‏استخاره كردم و تفال به قرآن زدم اين آيه آمد: «انه ليس له سلطان على‏الذين آمنوا...انما سلطانه على‏الذين يتولونه... .»

مرحوم حاج ميرزا آقا اهل نماز شب بود علاقه‏مند و متوسل به اهل‏بيت‏عليهم السلام‏بود دهه عاشورا در منزل روضه ومجلس سوگوارى مفصلى داشت و خودگريه مى‏كرد.

× از مرحوم حاج ميرزاآقا شعر هم سراغ داريم اين رباعى كه مدتها در طليعه‏مداحى برخى مداحان قرار گرفته بود ازايشان است‏خطاب به امير مؤمنان على‏عليه السلام‏كه نام مباركش به حساب ابجد صدوده مى‏باشد همانطور كه نمك بهحساب ابجدصدوده است و با الهام از حديث من كان لله كان‏الله له و حديث على مع‏الحق والحق‏مع على يدور حيث مادار.

شاها تو مع‏اللهى و الله معكحب تو به ايمان و به كفر است محك چون نام تو و نمك يكى شد به عددحق را نشناخت آنكه نشناخت نمك

× و بالاخره اين بزرگوار در سال 1354ه .ق در سن حدود صد سالگى از دنيا رحلت‏و به‏دار باقى شتافت و در قم درقبرستان‏نو (قبرستان حاج شيخ عبدالكريم) دربقعه‏مرحوم حاج ملاجواد صافى گلپايگانى (والدماجد آية‏الله حاج شيخلطف‏الله صافى‏و آية‏الله حاج‏آقا على صافى) به خاك سپرده شد رحمة‏الله عليه و مغفرته و رضوانه.

مادر آية الله العظمى اراكى

به كسانى كه مادرشان از سادات باشد شريف گفته مى‏شود از اين رو آية‏الله‏العظمى‏اراكى در پايان كتاب بيع ج‏2، ص‏403نوشته‏اند: «وقد كتبه بيمناه‏الداثرة مؤلفه‏الضعيف محمدعلى الشريف عفى‏الله عنه و عن و الديه و استاده جرائمهم.»

و در شجره‏نامه‏اى كه به خط ايشان مورخ 1333ه .ق در كتابخانه ايشان‏موجود است آمده:

«اقل‏الناس و احقرهم محمدعلى‏بن علويه آقابگم جان خانم بنت‏سيدعقيل‏بن سيدتقى‏بن‏ميرزا شفيع‏بنميرزاسيدطاهربن ميرزامسعودبن ميرسيدحسن‏زينتى (4) بن ميرزازمان‏بن ميرلطف‏الله‏بن ميرشمس‏الدين‏بن محمدبنسيدحسن‏بن‏ميرشرف‏الدين حسين‏بن ميرلطف‏الله‏بن تاج‏الدين سيدحسن‏الواقف‏بن ميرشرف‏حسين‏بن سيدمرتضىاعظم‏بن ابومحمدبن ميرابوالفضل‏بن ميراسماعيل‏بن‏ميرابوطالب‏بن سيدمحمدبن سيدحسين‏بن على‏بن عمربنحسن‏الافطس‏بن‏امام‏زاده على‏اصغربن الامام‏المظلوم امام زين‏العابدين‏عليه السلام.» (5) و نيز شجره‏نامه‏اى مورخ 1303ه .ق كه براى پسر عموى مادر آية‏الله‏العظمى‏اراكى نوشته شده و خطوط چند نفر از علما در هامش آن است دركتابخانه‏آية‏الله‏العظمى اراكى موجود است كه عكس آن را در پايان همين كتاب ملاحظه‏مى‏فرماييد، و به اين ترتيب مادرايشان از سادات نطنز و از نوادگان سيد حسن‏واقف مى‏باشند (6)

قبر جد چهاردهم آية‏الله‏العظمى اراكى در نطنز كاشان به عنوان آرامگاه‏سيدحسن واقف زيارتگاه مردم آن سامان است واين طور گفته مى‏شود كه ايشان بادختر يكى از بزرگان هند ازدواج نموده و از اين راه ثروت و املاك زيادى نصيب‏او شده واو آن املاك را وقف نموده و از اين جهت‏به سيدحسن واقف معروف‏شده است. (7)

آية‏الله‏العظمى اراكى نقل كرده‏اند: «پدر مادرم مرحوم سيدعقيل عازم زيارت‏جدش سيدحسن واقف بوده در بين راهكوهستانى و شوشاد و افوشته (8) ناگهان باپلنگى برخورد مى‏كند.

آقا سيدعقيل از خود بى‏اختيار شده و در جاى خود توقف كرد و در مى‏يابدكه راه رفت و برگشت ندارد پلنگ نزديكمى‏شود و در چند قدمى او توقف‏مى‏كند بدون آن كه كوچكترين تعرضى نسبت‏به او انجام دهد زمانى چندمى‏گذرد آقاسيدعقيل خسته مى‏شود مى‏نشيند پلنگ هم مى‏نشيند آقا سيدعقيل‏از نشستن خسته مى‏شود راه مى‏افتد پلنگ همبدون آن كه سيد را مورد حمله‏قرار دهد با حفظ فاصله چند قدمى به دنبال سيد راه مى‏افتد تا به محل روستامى‏رسندسيد به پلنگ مى‏گويد: اين راه روستا است راه تو از آن طرف است پلنگ‏و سيد هر كدام به راه خود مى‏روند سيد به مقصدخود كه مى‏رسد از هول و هراس‏غش مى‏كند.»

و شنيده شده كه همين ترس و هراس موجب شد كه سيدعقيل پس از آن‏داراى فرزند نشود.

مولود ازدواج حاج ميرزاآقا با علويه آقا بگم‏جان خانم يك پسر(آية‏الله‏العظمى اراكى) و يك دختر بود. اين دختر كه نامشخديجه بود شوهر كرداما جوانمرگ شد و فرزندى نداشت.

علويه خانم در سال 1349 درگذشت و در قبرستان حاج شيخ عبدالكريم قم‏كنار ديوار در صف اول به خاك سپرده شد(رحمة‏الله عليها).

سيد حسن حسينى مشهور به سيد واقف جد مادرى آية‏الله‏العظمى اراكى

به قلم سيد حسين اعظم واقفى (9)

در سال 786 ه . ق خداوند فرزندى به مير شرف‏الدين حسين فرزند ابو محمدافوشته‏اى عطا فرمود كه نامش را سيدحسن نهادند، سپس به تاج‏الدين هم ملقب‏گرديد. چون دوران خردسالى را پشت‏سر نهاد پدر او را به مكتب عالم ربانى وپيرروشن‏ضمير بابا شيخ على عارف بزرگوار نطنز رهنمون گرديد تا به كسب علوم‏متداول زمان بپردازد و به عالم بى‏پايانعرفان نيز آشنايى حاصل نمايد.

زمانى چند سپرى گرديد، سيد حسن چون ستاره‏اى در مكتب استاددرخشيدن گرفت. علاوه بر دانشهاى معمول زماندر عرفان نيز طى مدارج نمودو به مقام والايى رسيد. مراتب زهد و تقوا و دينداريش بدان پايه رسيد كه بر بسيارى‏ازهمگنان پيشى گرفت و به جرگه عارفان پيوست و به سير وسلوك و طى مقامات‏شامخ معنوى مشغول گرديد. در اينمورد پيشرفت او بدان پايه رسيد كه ازدلبستگيهاى دنيوى چشم‏پوشى نمود و تمام دارايى خود را به سال 857هجرى‏قمرى وقف كرد و مردم زمان نيز كارهاى خير و خداپسندانه‏اش را معرف او قرارداده و به سيد واقفش خواندند وبه اين نام مشهور گرديد.

سيد واقف با يازده واسطه به امام سجادعليه السلام نسب مى‏رساند، بدين شرح: تاج‏الدين حسن، شرف‏الدين حسين، ابومحمد، مير ابوالفضل، مير اسمعيل، ميرابوطالب، سيد محمد، سيد حسين قمى، امير على، عمر (عمرالاكبر)،حسن‏افطس، على‏اصغر و على (حضرت امام سجادعليه السلام).

اينك پيش از ادامه سخن در باره سيد واقف، سير تاريخى اين دودمان رامورد بررسى قرار مى‏دهيم.

امامزاده على‏اصغر فرزند حضرت سجادعليه السلام از مدينه راهى ايران شد، پس ازرسيدن به شهر ساوه در آنجا اقامتنمود و پس از درگذشت نيز در آن شهر به خاك‏سپرده شد و اينك آرامگاهش در آن شهر زيارتگاهى مشهور مى‏باشد. بااينكه اين‏امامزاده برادر امام محمد باقرعليه السلام مى‏باشد ولى در آن شهر به نام فرزند امام باقرعليه السلام‏شهرت يافتهاست.

پس از درگذشت امامزاده على‏اصغر در ساوه، تعدادى از دودمانش به قم‏مهاجرت نمودند و حسين قمى يكى ازبازماندگان او مى‏باشد.

تعدادى از اين خاندان از جمله ابو محمد فرزند حسين قمى به تفرش رفته‏و در آنجا سكنى گزيدند. آرامگاه ابومحمد درتفرش اينك مورد احترام و زيارتگاه‏مردم آن سامان مى‏باشد.

در سده‏هاى پنجم و ششم هجرى گروهى از اين خاندان به نطنز آمده و درآنجا رحل اقامت افكندند.

در اواخر عصر صفويه خانوارى چند به بيدگل كاشان مهاجرت كردند كه‏امروز تعداد آنان در حدود يكهزار نفر مى‏باشد.

در زمان كريم‏خان نيز تعدادى به شيراز رفته و در آنجا ساكن شدند.

از آنجايى‏كه مردم نطنز تا اواخر قرن هشتم پيرو طريقه شافعى بودند اين گروه‏پس از سكونت در نطنز اندك اندك درخفا به تبليغ مذهب تشيع پرداختندو توانستند بسيارى از مردم را پيرو مكتب تشيع نمايند.

در سده‏هاى شش و هفت كه مذهب تشيع در نطنز نضج گرفت، سادات تبليغ‏خود را علنى نمودند و اين كار باخالفت‏سران طريقه شافعى مواجه گرديد و عامه‏مردم را بر عليه آنان شورانيده و در زدوخورد فيمابين، بزرگ سادات،ميرشرف‏الدين حسين به شهادت رسيد.

گفته شده كه سيد حسن فرزند مير شرف‏الدين حسين دختر احمد صاعدى (10) از بزرگان آن عصر به‏نام خطا خاتون را بههمسرى خود درآورد و از اين راه قدرت‏و ثروتى پيدا كرد.

به هرصورت سيد حسن حسينى يا تاج‏الدين حسن بطور آشكار به تبليغ‏مذهب تشيع پرداخته است و براى اين كار نه‏تنهااز وجود سخنرانان مبرز بهره‏ورگرديد، بلكه كار را با صرف هزينه زياد، با پذيرايى از مردم توام ساخت.

گفته شده در مجالس تبليغى او حوضهاى سنگى يك‏پارچه پر از شربت قرارداشته و مردم از آن استفاده مى‏نمودند وهنوز نيز كهنسال بنايى نيمه‏ويران در شمال‏حسينيه افوشته قرار دارد به نام سورگاه كه بخشى از بناهايى است‏كه درسده‏هاى‏گذشته به مرور از بين رفته‏اند.

فعاليتهاى تبليغى سيد واقف به حدى مثمر ثمر واقع گرديد كه اكثر مردم‏افوشته و نقاط پيرامون آن و بسيارى از ديگرنقاط نطنز به مذهب تشيع گرويدند.درنتيجه در سالهاى پايانى عمر خود كه خانه مسكونيش راهم وقف نمود آن‏راخانقاهحسينى ناميد كه در آن دانش‏پژوهان به دانش‏اندوزى پرداخته، مجالس تبليغ‏برپا گردد، از درماندگان در آنجا پذيرايىگردد و بسيار كارهاى خير ديگر.

در وقف‏نامه‏اش از خانه خود چنين ياد كرده است:

خانه‏اى را كه براى اقامت و سكنى خويش اتيان به احداث آن‏نموده بود... مسبل گردانيد و از تملك آن اعراض نمود وآن‏راموسوم گردانيد به خانقاه حسينى، تا در آن طلبه علوم دينى به‏دانش‏اندوزى پرداخته و پس از فارق‏التحصيل شدنبراى تبليغ‏راهى ديگر نقاط گردند، يعنى ادامه راه او.

سيد واقف پس از گذران عمرى چنين پربركت كه تمام آن‏را در راه خداو خدمت‏به خلق خدا سپرى نمود در حالى‏كه درسال 857 هجرى قمرى تمام‏دارايى خود را وقف بر خيرات و مبرات و اولاد نموده بود در سال 868 ه .ق ديده ازجهان فروبست و در آرامگاهى كه در سن 42 سالگى براى خود ساخته بود، به‏نوشته وقفنامه: «احداث نمود از براى يوم‏لاينفع مالولابنون از خالص مال خود براعالى كوهى كه مشرف است‏برافوشته... به جوار مزار متبرك باباشيخ على جعله‏الله‏منخلص اوليائه و آن‏را مقبره و مدفن اولاد و احفاد خود گردانيد.» به خاك سپرده‏شد و آرامگاه او هنوز مطاف مردم آنسامان مى‏باشد.

شگفتيهاى زندگى سيد واقف

روال زندگى مردم زمانه بر اين است كه در كهنسالى (نه در جوانى) اگر از معتقدات‏دينى متقنى برخوردار باشند به فكرآرامگاهى براى خود برمى‏آيند ولى سيد واقف‏در جوانى، يعنى در سن 42 سالگى آرامگاهى براى خود بنا مى‏كند، سه‏سالپس ازساخت آرامگاه، مسجد افوشته را بنا مى‏نهد. ساليانى چند سپرى مى‏گردد و سيدواقف به دوران كهنسالى مى‏رسد.در اين زمان كه بيشتر خواستهاى معنوى و نيات‏خداپسندانه خود را برآورده شده مى‏بيند به فكر احداث خانه‏اى براىسكونت‏خود مى‏افتد و چه بسا كه به هنگام نهادن نخستين سنگ بنا سرنوشت‏بعدى خانه رامنظور نظر داشته است.

به نقل ديگر در 63 سالگى خانه‏اى براى خود مى‏سازد. هشت‏سالى بيش دراين‏خانه سكونت‏ننموده بود كه درصددوقف‏كردن آن برمى‏آيد ودر سال 857ه .ق‏اين‏منظور عملى مى‏گردد ويازده سال‏ديگر باقيمانده عمر خودرا صرفعملى‏شدن‏خواستهاى خداپسندانه‏اش‏كه در وقفنامه درج شده بود مى‏نمايد وسپس با خاطرى‏مطمئن در دايره شمولارجعى الى ربك قرار مى‏گيرد و پاداش آن همه نيكوكاريش‏آن‏بس كه پس‏از گذشت چندين‏سده‏هنوز نام نيك‏او وردزبان‏مردم روزگار مى‏باشد.

آثار باقيمانده از سيد واقف

آثار باقيمانده از سيد واقف عبارتند از: گنبد سبز، مسجد جامع افوشته، خانقاه،حمام افوشته، شربت‏خانه و سورگاه ووقفنامه، كه به‏گونه‏اى مختصر از آنها يادمى‏گردد و براى بدست آوردن آگاهى بيشتر به جلد دوم تاريخ نطنز نوشته اينبنده‏كمترين مراجعه شود.

آرامگاه سيد واقف يا گنبد سبز

كسانى‏كه به نطنز وارد مى‏گردند از جمله آثارى كه توجه آنها را جلب مى‏نمايدگنبدى است فيروزه‏فام بر فراز تپه‏هاى (11) مشرف بر دشتهاى سبز و خرم شهر نطنز كه‏اطراف آن را باغستانها چون نگينى احاطه كرده‏اند. اين بنا آرامگاهسيدحسن‏الحسينى مشهور به سيد واقف مى‏باشد كه داراى برجى مرتفع و هشت‏ضلعى باگنبد دوپوش و فيروزه‏رنگ وزيبا مى‏باشد كه رهگذران و بينندگان را به بالاى تپه‏مى‏كشاند. كتيبه ساقه گنبد به خط كوفى بنايى و جملات لااله الاالله، محمدرسول‏الله و على ولى‏الله در آن به چشم مى‏خورد.

كاشيهاى گنبد به مرور زمان لعاب خود را از دست داده و بعضى از آنها نيزكنده شده بود كه لزوم تجديد كاشيكارى آن‏راايجاب مى‏نمود و اين كار به سال‏1367 شمسى انجام گرديد.

بقعه سيد واقف بنايى است هشت‏گوش با گنبدى دوپوش فيروزه‏رنگ، گرچه‏داخل آن فاقد تزيينات است ولى اشياىموجود در آن نفيس و گرانقدر و از هرجهت قابل اهميت مى‏باشد.

از متعلقات قابل توجه آرامگاه مى‏توان به شرح زير ياد نمود:

1- لوحه هلالى بالاى در ورودى;

2- در ورودى چوبى منبتكارى شده;

3- صندوق چوبى منبتكارى (ضريح) داخل آرامگاه;

4- درهاى چوبى منبتكارى متعلق به مسجد افوشته كه در زواياى شرقى‏و غربى داخل آرامگاه نصب شده است.

1- لوحه هلالى بالاى در ورودى

اين لوحه ارزشمند و قابل توجه كه طول قاعده آن 130 و ارتفاع آن در راس 80سانتيمتر است. در متن آن دو رديف شعربه خط ثلث‏برجسته كنده‏كارى شده، يكى‏به عرض 12 سانتيمتر كه به‏طور هلالى از منتهى اليه سمت راست‏شروع شده‏وسپس در سمت چپ پايان مى‏گيرد. بيت‏سوم آن گوياى تاريخ ساخت گنبد يعنى‏سال 828 هجرى قمرى است. مضموناشعار چنين است:

به عون خالق بيچون خداى هردو جهانبه عهد شاه جهان شاهرخ بهادرخانبه يمن همت عالى تاج دولت و دينحسن كه منبع جود است و معدن احسانبه سال (كذا) ثمان عشرين از ثمانمائهبه سعى صاحب اين روضه مرتضاى زمانتمام شد به سعادت بناى اين مرقد كه روضه‏ايست منور ز روضه‏هاى جنان

و دنباله آن كه بطور افقى در قاعده لوحه كنده‏كارى شده حاوى اين دوبيت است:

سواد قصر بهشت‏است زانكه دربانش درختهاى گران است و آبهاى روان در اين مزار كه هيچ... درنمى‏يابدبغير بانك نماز و تلاوت قرآن

2- در ورودى آرامگاه

آرامگاه سيد واقف داراى در چوبى دولنگه است كه هر لنگه آن به عرض 60و ارتفاع 226 سانتيمتر مى‏باشد و متن آن‏رانقشهاى منبت‏بسيار زيبا و جالب‏توجهى پوشانيده است.

در متن مربع‏شكل قسمت‏بالايى در علاوه بر نقوش منبت دو بيت‏شعرعرفانى كه حاكى از خلوص نيت و اعتقاد بانى آناست، به خط ثلث كنده‏كارى شده‏كه مضمون آن چنين است:

لنگه سمت راست:

بده مرا تو خدايا در اين خجسته سير هزار مايه شادى و فتح و نورو ظفر

لنگه سمت چپ:

به حرمت‏سه محمد به حق چهار علىبه‏دو حسن به‏حسين وبه‏موسى‏وجعفر

مطلب قابل توجه اينكه اين در و سردر زيباى آن، كه از نفايس آثار باستانى بوده واز گزندزمانه مصون مانده است. درمعرض هوا و گردوخاك و ساير عوامل جوى قرار گرفته‏و درنتيجه به مرور زمان شكافهايى در آن ايجاد شده است.

با توجه به شباهتهايى‏كه از لحاظ نقوش منبت‏بين اين در و درهاى مسجدجامع افوشته وجود دارد شايد بتوان گفت كهسازنده اين در نيز همان استاد حسين‏فرزند على نجار نقار، قريه ده‏آباد بوده است.

3- صندوق منبتكارى داخل آرامگاه

داخل آرامگاه سيد واقف در زير صندوقى ساخته شده از چوب ضخيم گردو كه پيرامون‏آن‏را پارچه‏هاى سبزرنگپوشانيده است. صندوق يا ضريح چوبى ديگرى قراردارد، كه علاوه بر منبتكارى جالب و ارزنده ستونهاى آن با آيات قرآنىكنده‏كارى وبه طور برجسته تزيين داده شده است. تزيينات اين صندوق كه شاهكارى از صنعت‏منبتكارى به‏شمار مى‏آيدو ريزه‏كاريهاى هنرى بكار رفته در آن از هر جهت قابل‏توجه است. مثلا گلهاى منبت متن كه داراى نقوش بديعى استچنانچه به دقت‏مشاهده شود نمايانگر نامهاى مبارك محمد و على مى‏باشد. اين ضريح مكعب‏مستطيل شكل كه به ابعاد98×16/1 و بلندى 10/1 متر است محكم و بطور كام‏و زبانه ساخته شده است. (12)

4- درهاى چوبى منبتكارى مسجد جامع افوشته

در كناره‏هاى شمال غربى و جنوب شرقى محوطه داخلى گنبد دو در چوبى‏منبتكارى به ديوار نصب شده كه علاوه برمنبتكارى بس نفيس در متن هريك نيزنوشته‏هايى به خط ثلث‏به چشم مى‏خورد اين درها كه يكى بزرگ و ديگرىنسبتاكوچكتر است متعلق به مسجد جامع افوشته بوده كه براى جلوگيرى از ربوده شدن‏در روز جمعه 31 فروردين ماهسال 1352 از محل اصلى خارج و در مكانهاى كنونى‏نصب گرديد.

الف - در بزرگ

اين در دو لنگه كه داراى نقوش منبت‏بس ظريف است هر لنگه آن به ابعاد60×32/2 متر و داراى پاشنه گرد چوبى استدر تنكه قاب‏مانند قسمت‏بالاى هرلت آن جمله‏هايى به خط ثلث‏به شرح زير كنده‏كارى شده است:

لنگه سمت راست: لصاحبه السعادة والسلامة لنگه سمت چپ : وطول العمر ماناحت‏حمامة و بر بالاى دماغه در:

خداوند اين در مبارك مرتضى اعظم سيد حسن‏الحسينى و در بخش پايين دماغه: عمل استاد حسين‏بن على نجار نقارقريه...

اين در كه داراى نقوش منبت‏بسيار جالب و زيباست در اثر گذشت زمان‏و عوامل جوى در قسمت پايين شكافهايى پيدانموده و همچنين نوشته‏هاى‏قسمت پايين دماغه در حال محو شدن مى‏باشد.

ارزش فوق‏العاده آن ايجاب مى‏كند كه از طرف متخصصين مربوطه در موردترميم آن اقدام لازم بعمل آيد.

ب - در كوچك

اين در نيز به مسجد جامع افوشته تعلق دارد و در محلى كه به حسينه مى‏پيونددنصب شده بود و براى جلوگيرى ازدزديده شدن همراه با در بزرگ به آرامگاه سيدواقف منتقل گرديد.

اين در كه هر لنگه آن به ابعاد 48×168 سانتيمتر و داراى نقوش منبت زيباو بديع است نسبت‏به در بزرگ ازهميت‏بيشترى برخوردار است. زيرا جملات‏كنده‏كارى شده در كتيبه‏هاى بالاى در گوياى تاريخ ساخت در (سال 831هجرى‏قمرى) مى‏باشد كه به‏گمان قوى ساختمان‏مسجد نيز درهمان‏سال پايان گرفته‏است.

متن نوشته‏ها چنين است:

لنگه سمت راست:

چو در بسته گردد گشاينده اوستچو ره ياوه گردد نماينده اوست

صاحبه و مالكه السيد حسن

لنگه سمت چپ:

اين در به شادكامى دائم خجسته بادبر دوستان گشاده و بر خصم بسته باد

فى رمضان السنة احدى و ثلاثين و ثمانمائة (831 هجرى قمرى)

به گفته كهنسالان افوشته اين در ساليانى چند در پشت ديوار شمال غربى‏مسجد در زير آفتاب و باران و برف افتاده بود،سپس چهارچوبى براى آن تهيه‏و نصب مى‏گردد. بدين علت زيانهاى وارده به اين در نسبتا زيادتر مى‏باشد.

مسجد جامع افوشته

اين مسجد كه با خشت و آجر و گچ بنا شده و فاقد هرگونه تزييناتى چون كاشيكارى‏و گچبرى است. در اوايل قرن نهمهجرى قمرى بنا گرديده است زيرا در كتيبه تنكه‏بخش بالاى در كوچك چوبى آن در متن گل و بوته‏هاى منبتجمله‏هاى «صاحبه‏و مالكه السيد حسن فى رمضان السنه احدى و ثلاثين و ثمانمائه‏» (831 هجرى‏قمرى) كنده‏كارى شدهاست و چنانچه تاريخ ساخت در را برابر با زمان پايان گرفتن‏ساختمان مسجد بدانيم، مى‏توان گفت كه ساختمان مسجد،پس از ساختن گنبديعنى سال 828 به بعد آغاز و به سال 831 پايان گرفته است.

طول مسجد از جنوب شرقى به شمال غربى كشيده شده و مساحت آن درحدود 410 متر مربع است كه 310 متر آنزيربنا و بقيه حياط را تشكيل مى‏دهد.

مسجد داراى دو در ورودى يكى در سمت قبله و ديگرى در سمت‏حسينيه است.

شبستان‏مسجدمتشكل‏از سه‏قسمت‏مى‏باشد: قسمت‏ميانى‏وبخشهاى جنبى.

قسمت ميانى به ابعاد 5 3×7 متر و روى‏هم شامل 4 طاق رومى برجسته‏و گود نسبتا مرتفع بوده كه سقف نزديك محرابداراى مقرنس گچى ساده است.

بخشهاى جنبى توسط دو درگاه به عرض 10×3 و بلندى 55 2 متر كه دوستون چوبى در زير سقف آن حائل گرديده بهقسمت ميانى اتصال دارند.

اين دو قسمت مربع شكل و به ابعاد 4 متر مى‏باشند. هركدام داراى دوخواجه‏نشين در شمال و جنوب بوده كه شمال آنهانورگيرى به حياط مسجددارد. بخشهاى جنبى در زمان گذشته دوطبقه بوده و ورودى آنها يكى در هشتى‏پشت‏سر در ازطريق پله‏كان بام و ديگرى در انتهاى راهرو يا دالان سمت غرب قرارداشته كه هنوز پله‏كانى چند از آن بجاى مانده است وهردو قسمت از طريق دودرگاه كه اكنون تيغه شده آنها از شبستان ميانى به چشم مى‏خورد، با بخش ميانى‏ارتباطداشته‏اند.

به گفته كهنسالان دو دهنه جنبى شبستان بزرگ كه به مرور زمان خراب‏شده بوده است در حدود سالها 1270 الى 1280شمسى برخى از افراد محلى‏در لواى نام تجديد بنا تمام مصالح آن‏را تاراج نموده و مسجد را زمانى چندبه‏حال ويرانى رهامى‏نمايند، تا اينكه شخصى بنام ميراآقا (13) فرزند ميرزا اسحق ازبازماندگان سيد واقف كه در ضمن كدخداى افوشته نيزبوده براى تجديد بناى‏بخش خراب‏شده پيشقدم مى‏گردد و با خوديارى مردم محل، آنها را به صورت‏يك‏طبقه درمى‏آورد.

خانقاه سيد واقف

خانه‏اى را كه سيد واقف به سال 849 هجرى قمرى براى سكونت‏خويش درافوشته احداث مى‏نمايد به سال 857 به هنگاموقف نمودن دارايى خود آن‏را نيز دردايره شمول وقف قرار داده و خانقاه حسينى‏اش نام مى‏نهد و از آن زمان بهبعدنام‏خانقاه حسينى براى آن خانه علم مى‏گردد زيرا در متن وقفنامه مورخ 857هجرى قمرى به شرح زير صريحا بداناشاره شده است:

... خانه‏اى‏را كه براى اقامت و سكنى خويش اتيان به احداث آن‏نموده بود و ابواب آن‏را به رياض و بساتين گشوده و آن رامتضمن‏اماكن لطيفه و مساكن نظيفه و غرف عاليه و شرف ساميه ساخته‏لازالت معمورة فى ظل باينها.

خانه‏اى ساخت آن‏چنان كه جناندر نزاهت از او برشك افتاد مسكنى شد كه گوئيا رضوانبروى ابواب دار خلد گشاد

واقع به قريه طيبه افوشته از قراى مدينه نطنز از توابع دارالامان اصفهان مسبل‏گردانيد و از تملك آن اعراض و آن‏راموسوم گردانيد به خانقاه حسينى.

سردر يا جلوخان

تنها بخش خانقاه يا خانه قبلى سيد واقف كه سالم باقى مانده است‏سردر ياجلوخان آن مى‏باشد.

جلوخان كه به سردر خانقاه مشهور است‏به عرض دهنه 70/4 متر با دوسكو به عرض 68 و بلندى 70 سانتيمتر در طرفينراهروى ورودى آن است. سه‏جبهه داخلى آن از كاشيهاى معرق با نقوش گوناگون پوشيده شده است. در سه‏طرف ايوانكتيبه كمربندى به عرض 70 سانتيمتر در زمينه لاجوردى به خط ثلث‏سفيد به چشم مى‏خورد كه در آن نام شاهرخگوركانى، نام بانى و بنا و تاريخ ساخت‏درج گرديده. متن آن چنين است:

به فيض فضل حضرت الهى و امداد كرم نامتناهى در ايام خلافت‏و دولت‏حضرت خاقان‏بن الخاقان ظل‏الله فى‏العالمينالمؤيد به‏تاييد ملك المنان معين‏السلطنة والخلافة فى‏الدنيا والدين شاهرخ‏بهادرخان خلدالله ملكه و خلافته و ايد علىالعالمين رافته... نورحدقة السلطنة نور حديقة المعدلة السلطان ابن السلطان ابن‏السلطان المخصوص بعناية ملكالرحمن علاءالدولة والسلطنة‏والدنيا والدين بهادرخان خلدالله تعالى ملكه بناء اين بيت السعادة‏والسيادة كه هميشهقواعدش به روابط دوائم احكام مربوط باد ازخالص‏المال بنده محتاج‏الفقير الى رحمة‏الله‏الغنى حسن‏بن حسين‏الحسينىبه اتمام رسيد فى شهر محرم الحرام سنة تسع و اربعين‏و ثمانمائة. عمل الفقير شيخ حسن‏بن نظام‏الدين بنا اصفهانى.

بدين ترتيب مشخص مى‏گردد كه ساختمان خانه سيد واقف در محرم سال‏849 هجرى قمرى به دوران پادشاهى شاهرخگوركانى پايان يافته است. و به‏شرحى كه گذشت‏به سال 857ه .ق وقف وبه نام خانقاه حسينى ناميده مى‏شودو سازنده بنا، شيخ حسن فرزند نظام‏الدين بنا اصفهانى بوده است.

در خانقاه

ورودى خانقاه داراى در چوبى دولنگه قطورى است كه هرلنگه آن به عرض 07/1و ارتفاع 30/2 متر مى‏باشد كه در دهنهطاق رومى هلالى شكسته‏اى به ارتفاع 5/4متر نصب گرديده است. هردو لنگه در داراى چفت و بست محكم و پاشنهگردچوبى است ولى فاقد هرگونه تزيينى اعم از نقوش منبت‏يا نوشته مى‏باشد.

به فاصله 60 سانتيمتر از پايين و بالاى در دو تسمه آهنى به عرض ده‏سانتيمتر جهت استحكام آن به صورت مهارى به درمتصل شده. به لنگه سمت‏راست جاى دق‏الباب و لنگه سمت چپ حلقه آهنى قطورى بجاى مانده است.

حياط خانقاه

در پشت‏سر در جز آثار پاگرد پله‏هايى كه مربوط به طبقه دوم ساختمان اصلى بوده‏و اتاقهاى خشتى كه آن‏را درگذشتهنزديكى بنا نموده و فضايى محصور به مساحت‏تقريبى سيصد متر، چيز ديگرى بجاى نمانده است.

اتاقهاى خشتى را سيد ابوالقاسم اعظم واقفى به هنگام تصدى توليت‏موقوفات سيد حسن واقف بين سالهاى 1325 الى1329 شمسى به منظور ايجاددبستانى در اين مكان بنا نموده كه شايد پس از گذشت پنج‏سده دوباره نظر سيدواقف ازايجاد خانقاه كه همانا بنياد كانون دانش بوده است‏به مرحله عمل درآيد كه‏متاسفانه به علت عدم امكانات مالى اين كارسرانجامى به خود نگرفت زيراعلى‏رغم ردوبدل شدن مكاتباتى چند بين او و اداره فرهنگ كاشان جهت تامين‏باقيماندههزينه ساختمان و توافق در واگذارى محل مورد بحث‏به اداره‏مذكورجهت امكان تكميل ساختمان و انجام اين انتقال در20/6/1329 شمسى،اداره فرهنگ كاشان در اين مورد اقدام مثبتى به عمل نياورد و اتاقهاى ساخته‏شده‏نيز پس ازدرگذشت نامبرده در اثر عدم مراقبت كم و بيش رو به ويرانى نهادو بالاخره در بهار سال 1366 شمسى جهت توسعه معبرتخريب گرديد.

شربتخانه

در گوشه شمالى خانه، در پشت‏حمام افوشته ساختمانى با فضاى مركزى‏چهارگوش با دو گوشوار هشت‏پر و دو گوشوارشش‏پر در چهارگوش آن بجاى مانده‏كه بقاياى آن نمايانگر دو طبقه بودن اين ساختمان در زمانهاى گذشته مى‏باشد،ولى‏از طبقه دوم جز ديوارى كوتاه با پوشش كاشيهاى شش‏بر و جاى حوضى كوچك‏چيز ديگرى بجاى نمانده بود كه درتعميرات اساسى اخير جاى حوض صاف‏گرديد و بام به صورت يكپارچه درآمد.

طبقه دوم تا پايان دوران قاجاريه نيز برپا بوده و بطورى‏كه شنيدم دزدان‏محلى آنجا را مخفى‏گاه اموال ربوده شده قرارداده بوده‏اند كه پس از مدتى موضوع‏آشكار و به دستگيرى آنان مى‏انجامد.

حوض طبقه دوم كه بر وسط سقف اول يا بام فضاى مركزى بنا گرديده‏بود طرحى شبيه حوض موجود در ايوان ساختمانعالى‏قاپو اصفهان داشته‏و به احتمال زياد آب آن از طريق لوله‏هاى سفالين (بگويش محلى تنبوشه) ازقنات هودجه كه درمحله بالاى افوشته جريان داشته تامين مى‏گرديده است(اين قنات از اكثر خانه‏هاى محله بالا گذشته و پس از دور زدنمسجد افوشته‏به استخر مربوطه واقع در سورگاه، خانه بروجردى و اسعد واقفى مى‏ريخته‏است) و به گفته سالمندانافوشته به هنگام ساختن منبع آب جهت‏حمام‏افوشته آثارى از لوله‏هاى سفالين كه در جهت‏شربتخانه امتداد داشتهمشاهده‏شده است.

با توجه به توضيحاتى‏كه داده شد در اينكه اين بنا همان ساختمان چهارصفه‏است تقريبا موضوع مسجلى است منتهى بر مامجهول است كه اولا كلمه شربتخانه‏را به چه علت در زير كلمه اختاخانه در رونوشت وقفنامه (مورخ 1288) ذكرنموده‏اند؟و ثانيا كلمه شربتخانه از چه زمانى و به چه علت‏بر اين بنا اطلاق‏گرديده است؟

حمام افوشته

در جنوب غربى ويرانه‏هاى خانقاه يا به عبارت ديگر در سمت قبله آن حمامى به‏ابعاد 16×25 متر مربع قرار دارد كه ازبناهاى ايجادشده توسط سيد حسن الحسينى‏مشهور به سيد واقف مى‏باشد.

اين حمام نيز به سال 857 هجرى قمرى جزء رقبات موقوفات درآمده است.زيرا در متن وقفنامه از آن چنين ياد شدهاست:

... وقف فرمود جناب واقف اعلى‏الله شانه حمامى كه بنا فرموده ازبراى رجال و نسوان حمامى با لطافت و نظافت تام، ذونزاهت‏و طراوت واقع به قبلى خانقاه مذكور متصل بدان با عامه توابع‏و لواحق و مضافات و منسوبات خاصه آن از تون وانبار و منجلاب‏و مطرح رماد با دو فاتيلج روبين يكى بوزن هفتاد من و يكى‏شصت من....

سورگاه

ديگر از بناهاى متعلق به سيد حسن واقف سورگاه است كه در سمت‏شمال‏حسينيه (تكيه) كنونى و در مجاورت شبستانبزرگ مسجد جامع افوشته (جايگاه‏هيئت ابوالفضل كنونى) قرار داشته است. سورگاه داراى ساختمانهاى مفصل‏و متعددبوده كه به مرور زمان خراب و بجاى آن ساختمانهاى جديد بناشده است.

از ساختمانهاى قديمى سورگاه فقط يك ساختمان بجاى مانده است.

اين ساختمان نيز در اثر مهاجرت ساكنين آن به تهران در شرف ويرانى است.با وجود اين هنوز طرح اواليه خود را ازدست نداده است. گرچه احتمال آن مى‏رودكه در زمانهاى گذشته مورد تعمير و مرمت قرار گرفته باشد.

وقفنامه سيد واقف

همان‏گونه كه قبلا هم اشاره شد تاج‏الدين حسن حسينى در بيستم ذيحجه سال 857هجرى، تمام دارايى خود شاملخانه مسكونى، 5/5 دانگ روستاى ميلاجرد، شش‏دانگ روستاى اسفيدان، حدود ده باب آسياى آبى، چندين قطعه ملكو مقدارقابل توجهى آب قنوات را وقف مى‏نمايد كه نصف درآمد براى خيرات(حق‏التدريس مدرس كه در خانقاه علومشرعى تدريس نمايد (14) ، كمك‏هزينه‏تحصيلى براى طلبه‏هايى كه در آنجا تحصيل نمايند پرداخت‏حقوق به كتابدار،نگهبان، اذان‏گو، امام جماعت، قارى قرآن وغيره، پذيرايى از فقرا و مساكين و ابن‏السبيل، برگزارى مراسم در اعياد مذهبى وسوگواريها و بسيار كارهاى ديگر كه درمتن وقفنامه آن مندرج است) صرف شود. و نصف ديگر درآمد را وقف بر اولادنمودهيعنى بر سه فرزند زاده خود اسمعيل يك دوم. نورالله و شمس‏الدين محمدروى هم يك دوم باقيمانده.

اين وقفنامه به خط نستعليق و نويسنده آن ابوبكربن احمدبن مسعود طهرانى‏مشهور به قاضى طهرانى از نويسندانمشهور و مورد اعتماد دوره گوركانى وآن‏قوينلو بوده است. تاريخ ديار بكريه از تاليفات او مى‏باشد.

ضمنا طهران مذكور در فوق مكانى است در منطقه نجف‏آباد اصفهان كه‏امروزه به تيرون و گروند مشهور مى‏باشد.والسلام (15)

آية‏الله حاج ميرزااحمد شيرازى

آية‏الله‏العظمى اراكى رحمة‏الله عليه در مقام بيان زوجه صالحه بودن همسرشان‏مى‏فرمودند: حاج ميرزااحمد شيرازىمى‏گفت‏خدا به تو سه نعمت‏بزرگ داده:پدرى آن‏چنان، و استادى مانند حاج شيخ عبدالكريم، و همسرى مانند دخترحاج‏محمدابراهيم خوانسارى.

از آية‏الله مصلحى سؤال شد كه اين حاج ميرزا احمد كيست؟ فرمودند:همسر ايشان دخترعموى مادر آقا بوده، و ايشانپدر آقاى سلطان شيرازى كه درسازمان حج مشغول انجام وظيفه هستند و جد جناب آقاى شريفى معاون‏حجة‏الاسلاموالمسلمين رى شهرى است.

اينجانب از حضرت آقاى شريفى و پدر بزرگوارشان خواستم كه اطلاعاتى كه‏در مورد پدر و جدشان دارند در اختياربگذارند تا در اين كتاب درج شود.

جناب آقاى سلطان شيرازى خواسته حقير را برآوردند و علاوه بر توضيحاتى‏كه ذيلا مى‏آوريم نوشته‏هايى شامل اجازاتمرحوم آقا ميرزااحمد شيرازى و نامه‏مرحوم آقا سيدعبدالحسين لارى به ايشان، و نيز بخشى از يك رساله در اختيارماقرار دادند كه نمونه‏اى از آنها را نيز در پايان كتاب ملاحظه خواهيد كرد.

و اينك شرح حال آن بزرگوار از زبان فرزندش حضرت آقاى سلطان شيرازى:

آية‏الله حاج ميرزااحمد شيرازى

تولدش حدود سال 1296ه ق در قيروكارزين (يكى از بخشهاى فيروزآباد فارس)واقع شده.

پدرش از خوانين آن منطقه بوده و با اينكه مذهبى بوده اما به طلبه شدن‏فرزندش مايل نبوده، اما آن قدر اين پسر علاقهبه دروس دينى داشته كه مدتها هرروز قبل از اذان صبح نزد عالمى كه در آن نزديكى‏ها (نه در خود محل) بوده مى‏رفته‏ودرس مى‏گرفته و قبل از طلوع آفتاب به خانه برمى‏گشته، به طورى كه پدر متوجه‏اين رفت و آمد نمى‏شده است.

مادر او روحانى‏زاده بوده است.

در شيراز تا حد اجتهاد درس خواند و مدت نه سال در معيت مجاهدعظيم‏الشان آية‏الله‏العظمى آقا سيدعبدالحسينلارى عنوان معين و مشاور داشت.

در جنگ با انگليسيها هم شركت كرد و ظاهرا يكى از فرماندهان دشمن راخود او كشته بود. سوار كار و تيرانداز ماهرىبود. حتى در سنين پيرى چند فرسخ‏راه رفتن براى او مشكل نبود و جسمى سالم داشت و كشاورز مجربى بود.

پس از جنگ، به هندوستان ظاهرا تبعيد شد و در بمبئى بود ودر آنجا به اوگفتند يا تهران و تحت نظر زندگى كردن، و يايكى از ممالك ديگر را اختيار كن. اوحجاز را اختيار كرد، و پس از موسم حج‏به ايران و قم آمد و در آن تاريخ هنوزحاج‏شيخ عبدالكريم حائرى رضوان‏الله عليه به قم نيامده بود و بعد از ورود آن مرحوم‏در خدمت ايشان بود.

بعد از چهل سالگى ازدواج كرد. همسرش علويه دخترعموى مادر مرحوم‏آية‏الله‏العظمى اراكى بود كه از اولاد سيدحسنواقف مدفون در نطنز كاشان بود.

مدتى با آية‏الله‏العظمى اراكى هم منزل بودند و كارى كرده بودند كه با خانواده‏آية‏الله اراكى محرم بودند.

مادر همسرش علويه‏اى بود بسيار متدين و محتاط، چرخ ريسى مى‏كردو زندگى خود را اداره مى‏نمود و حتى از اموالدامادش كه ايشان هم بسيار محتاطبود استفاده نمى‏كرد. اين بانو مورد توجه خاص مرحوم آية‏الله‏العظمى حاجشيخ‏عبدالكريم حائرى و آية‏الله‏العظمى حاج شيخ ابوالقاسم قمى بود. درباره او گفته‏شده كه با اينكه از بلندى افتاده بود وگويا پايش سالم نبود هنگام احتضار برخاست‏و به رسول خداصلى الله عليه وآله سلام كرد و سپس خوابيد و از دنيا رفت.در تشييع جنازه اومرحوم حاج شيخ و مرحوم شيخ ابوالقاسم قمى شركت و تابوت او را به دوش‏گرفتند و با اينكه درشاهزاده حمزه قم قبرى داشت مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم‏قمى قبر خود در شيخان قم را به او داد كه بعد از چهل سالحاج ميرزااحمدشيرازى هم در همان قبر به خاك سپرده شد.

حاج ميرزا احمد به فرزندش مى‏گفته براى حل مشكلات به زيارت قبر اين‏علويه برو و مى‏فرموده من اين كار را مى‏كنم.

همسر مرحوم حاج ميرزااحمد در سال 1373ه .ق يعنى يك سال قبل ازوفات شوهرش از دنيا رفته است.

حاج ميرزااحمد با بيگانگان به خصوص انگليس كه آن روز دشمن معروف‏مسلمانها بود سر مسالمت نداشت‏سالهاى سالخود او و خانواده‏اش به جاى شكركه سودش به بيگانگان مى‏رسيد از خرما و توت و مانند آنها استفاده مى‏كرد هميشه‏نامانگليسى را با پسوند ابليس پرتلبيس به زبان مى‏آورد و با دولت وقت هم كه‏دولت جائر بود مخالفت مى‏كرد از گندم دولتىاستفاده نمى‏كرد و جداگانه گندم‏تهيه و در خانه نان تهيه مى‏نمود.

گاهى در روستاهاى اطراف قم منبر مى‏رفت و اگر پولى مى‏دادند پس مى‏دادو مى‏فرمود خرج مثلا حمام همانجا كنيدمدتى تحت تعقيب بود شبها در مسجدجمكران و روزها در همان اطراف زندگى مى‏كرد. جواز عمامه براى او آوردند،جوازرا پاره كرد و گفت من از پهلوى (رضاخان) جواز عمامه بگيرم؟

يك شب خادم مسجد جمكران از بودن ايشان در پشت‏بام مسجد بى‏اطلاع‏بوده، درب مسجد را مى‏بندد و مى‏رود ايشانقدرى عبادت مى‏كند و مى‏خوابد درخواب امام زمان را مى‏بيند كه مى‏فرمايد برخيز اذان بگو. عرض مى‏كند درب‏مسجدبسته است، بايد از مسجد خارج شوم وضو بگيرم (حوض‏خانه مسجدخارج مسجد بود) حضرت مى‏فرمايد درب بازست‏شروع مى‏كند در خواب به‏اذان گفتن: پس بيدار مى‏شود مى‏آيد مى‏بيند درب مسجد باز است.

از آية‏الله حاج شيخ عبدالكريم و آية‏الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى اجازه‏داشت كه متن اجازه‏ها در اختيار است.

با آية‏الله صدر و آية‏الله سيدمحمدتقى خوانسارى سالها هم‏مباحثه، و به‏آية‏الله حجت‏خيلى علاقه‏مند بود، و بعد از آمدنآية‏الله بروجردى به قم به درس‏ايشان حاضر مى‏شد.

در سال 1374 در سن 78 سالگى در قم درگذشت، و با نظارت مرحوم آية‏الله‏حاج شيخ مرتضى حائرى در شيخان قم درقبر مادر همسرش كه چهل سال قبل درآنجا دفن شده بود دفن شد.

املاك پدرش كه گويا روستاى مستقلى بوده توسط قشقاييها غصب، و سپس‏به‏تملك رضاخان پهلوى درآمده‏است و دراين‏باره شكايت كرد كه به جايى نرسيد.

سحرخيز بود و از پسرش خواسته بود كه هر روز بين‏الطلوعين در حالى كه‏پدر نماز مى‏خواند او نيم جزء از قرآن مجيد رابخواند. در تربيت فرزند مقيد بودو برى جبران محدوديتهايى كه براى آنها ايجاد مى‏كرد خود با اينكه سنش زيادبودهفته‏اى يكى دو بار آنا را به خارج شهر براى تفريح مى‏برد و احيانا خود او با آنان به‏بازيهاى مناسب مى‏پرداخت. دو روزقبل از فوت پسرش را وصى خود مى‏كندو تربتى به او مى‏دهد و مى‏گويد اين تربت‏خاصى است‏بايد در خانواده ما بماندتوهم هنگام مرگ به ديگرى بده و يك قدرى از همان تربت را براى لحظات آخر عمرخود قرار داده بود. در دقايق آخر،دهان باز نمى‏كرد كه تربت را بخورد تا اينكه خوداشاره كرد كه تربت را بياوريد، تربت را خورد و از دنيا رفت.

همه اموالش را در زمان آقا سيدعبدالحسين لارى به ايشان داد و به ورثه هم‏نوشت كه همه مال آقا است. آقاسيدعبدالحسين هم طبق نامه‏اى اموال را به خودايشان برگرداند متن اين دو نامه در اختيار است. (16)

برادرها وبرخى‏ازدامادهاى(شوهرخواهر)آية‏الله‏العظمى اراكى

مرحوم حاج ميرزاآقا حدود صد سال عمر كرده و پس از اينكه همسر اول او از دنيارفته همسر دوم اختيار كرده (ازخانواده قائم‏مقام) و پس از وفات او با مادرآية‏الله‏العظمى‏اراكى و نيز پس از وفات‏او با همسر چهارم خود ازدواج كرده‏استوازاين‏همسر چهارم‏اولاد نداشت. نتيجه‏اين ازدواجها آية‏الله‏العظمى‏اراكى وخواهرشان‏از يك مادر و سه برادر ايشان از مادرديگر و يك يا چند خواهر ديگر است.

برادرهاى آية‏الله‏العظمى اراكى همه در زمان حيات ايشان از دنيا رفته‏اند.

در يادداشتهاى آية‏الله خرازى آمده: استاد بزرگوار آية‏الله‏العظمى اراكى‏فرمودند: من چند برادر ناتنى به نام آقايان:ميرزافتح‏الله، ميرزاحسن و ميرزا حسين‏داشتم كه اينها پشت‏سر هم بودند سالى كه وبا آمده بود هر سه آنها به مرضوبامبتلا شدند مادرشان كه در اراك زندگى مى‏كرد خيلى نگران شده در هواى سرداراك از روى برفها به امامزادهسيدعلى در چهارفرسخى اراك مى‏رود و شفاى آنان رااز امامزاده بزرگوار طلب مى‏كند و هر سه آنها از مرض وبا شفايافتند.

شوهر يكى از خواهران (اين خواهر از همسر دوم مرحوم حاج ميرزاآقا بوده‏است) ناتنى آية‏الله‏العظمى اراكى مرحومعمادالذاكرين از روحانيان و اهل منبر بود (17) وى پدر نويسنده معروف كاظم عمادى است كه نام سى و هفت تاليف چاپشده‏او در كتاب مؤلفين كتب چاپى خانبابا مشار ج‏5، ص‏31 ياد شده است.

از آنجا كه مرحوم حاج ميرزاآقا به اين داماد خود كمكهاى شايانى كرده بود اوهم در مقابل در چند ماهى كه حاج ميرزاآقابه مكه مشرف شده و در اراك نبودآية‏الله‏العظمى اراكى را كه در آن تاريخ كودكى يازده دوازده ساله بود به تحصيل‏تشويقو مسير زندگى اين كودك را عوض كرد اين مطلب در بخش مربوط به‏تحصيلات آية‏الله‏العظمى اراكى ياد خواهد شد.

مرحوم عماد در اواخر عمر خود به تهران هجرت و همانجا از دنيا رفت.

ولادت و دوران كودكى آية‏الله‏العظمى اراكى

در تاريخ بيست و چهار جمادى‏الثانيه سال هزار و سيصد و دوازده هجرى قمرى(برابر با 1273ه .ش) در اراك (كه در آنزمان به سلطان‏آباد و عراق معروف بود)به دنيا آمد.

تا سن يازده - دوازده سالگى خود را مانند ساير كودكان گذراند در اين تاريخ‏پدر او به مكه مشرف شد و سفر مكه در آنزمان چند ماهى طول مى‏كشيد در اين‏چند ماه كه پدرش در اراك نبود شوهر خواهر او مرحوم عمادالذاكرين بهمنظورجبران خدمات و كمكهايى كه مرحوم حاج ميرزاآقا پدر همسرش به او كرده بود اين‏كودك را زير چتر تربيت‏خودقرار داد و او را به درس و مشق و تمرين خط تشويق‏و تحريص نموده و مسير تازه‏اى را جلوى پاى او باز كرد مرحومعمادالذاكرين كه ازخط بسيار زيبايى برخوردار بود از اين كودك و نوجوان خواست كه تمرين خط كرده‏و در نهايتگلستان شيخ سعدى را با خطى زيبا بنويسد و خودمقدارى از آغازگلستان را قلمى و در اختيار او گذاشت كه به پايانبرساند آية‏الله‏العظمى اراكى‏گلستان را با خطى خوب تا پايان نوشت و هنگامى كه پدر از سفر مكه بازگشت اين‏نسخهگلستان را كه از هر سبد گل و ريحانى جالب تر بود خدمت پدر به عنوان‏تحفه‏اى به او تقديم كرد پدر كه تا قبل از اين سفر، فرزند خود را مشغول كارهايى كه‏مقتضاى كودكى است ديده بود از اين اقدام بسيار بسيار جاذب متعجب گرديد.

آرى اولين استاد آية‏الله‏العظمى اراكى كه هم به او خط زيبا را آموخت و هم‏خط صحيح زندگى را براى او ترسيم كرد اينمرد بوده است و اولين نوشته‏اى كه ازآية‏الله‏العظمى اراكى در دست است همين نسخه گلستان سعدى مى‏باشد كهعكس‏برخى از صفحات آن را در پايان همين كتاب خواهيد ديد.

بله اين جملات توحيدى و ايمانى گلستان: منت‏خداى را عزوجل كه‏طاعتش موجب قربت است و به شكراندرش مزيدنعمت. هر نفسى كه فرو مى‏رودممدحيات است و چون بر مى‏آيد مفرح ذات. پس در هر نفسى دو نعمت موجودو بر هرنعمتى شكرى واجب.

از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش به در آيد...

در كتاب عمر طولانى و پربركت آية‏الله‏العظمى اراكى هميشه ملموس و محسوس‏بود با گلستان شروع و به روضة منرياض‏الجنه ختم شد-رحمة‏الله‏عليه و رضوانه.

پى‏نوشتها:

1) و شايد مصلح‏آباد فراهان.

2) شرح حال ايشان را در همين بخش خواهيد خواند.

3) مراد، آخوند محمد ابراهيم انجدانى است كه از علما و صلحاء اراك شمرده مى‏شد.

4) مير زينب نظرى. يادداشت‏حضرت آقاى سيد حسين اعظم واقفى.

5) صورت و ترتيب اين شجره‏نامه با آنچه آقاى سيد حسين اعظم واقفى در يادداشتى نوشته‏اند تفاوتهايى‏دارد. بنابرايننياز به مقابله و مقايسه و بررسى دارد.

6) به تعبير ديگر، اين علويه از سادات امام جمعه نطنز است كه از سادات قرية‏السادات افوشته نطنزمى‏باشد.

7) شرح حال سيد حسن واقف را به قلم يكى از نوادگان ايشان در همين بخش خواهيد خواند.

8) نام دو محل در نطنز است.

9) مؤلف تاريخ نطنز در هفت جلد كه يك جلد آن چاپ شده است. توفيق ايشان را براى چاپ بقيه‏مجلدات از خداىمنان خواستاريم.

10) اين احمد صاعدى شايد همان احمد صاعد وزير اصفهان در زمان يورش امير تيمور گوركانى بوده باشد.

11) اين تپه را حصارى خشتى و قديمى و ضخيم محصور مى‏نمايد كه در سنوات اخير قسمتى از حصارو آثار قلعه تخريبو بجاى آن مدرسه‏اى ساخته شده كه بايستى از اقدامات بعدى نظير آن جلوگيرى‏شود.

12) اين ضريح كه در سال 859 ه .ق به دستور سيد واقف ساخته شده در سال 1352 مورد دستبرد قرارگرفت كهخوشبختانه دزدان از آن طرفى برنبستند و ضريح بجاى خود برگردانده شد.

13) نياى خاندان اسعد واقفى. شرح احوال او تحت عنوان ميرزاآقا حكيم درتاريخ نطنز مندرج است.

14) از اين عبارت به خوبى استفاده مى‏شود كه خانقاه مزبور مانند مدرسه علميه بوده، نه مانند خانقاهها درزمان ما كهمجمع - به اصطلاح - درويشان است. (استادى)

15) با تشكر فراوان از حضرت آقاى سيد حسين اعظم واقفى كه اين مقاله را براى چاپ در اين كتاب، دراختيار ما قراردادند.

16) با تشكر از برادر گرامى حضرت آقاى شريفى.

17) مرحوم ميرزا حسنعليخان، صاحب كتاب «كنعان و كربلا» و تاليفات ديگر مانند «تلخيص بحار» كه‏مردى فاضل، و ازشعرا و وعاظ و منبريهاى معروف اراك بوده، دايى همين عمادالذاكرين است.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation