164 - دادرسى از كنيز ابو سطر بصرى گويد: على (عليه السلام ) بر خرمافروشان گذشت ، ديدند كنيزكىگريه مى كند پرسيد: چرا گريه مى كنى ؟ بسر بن ارطاه از دژخيمان خونخوار معاويه است كه بسيارى از بنى هاشم وآل على (عليه السلام ) را كشت ، روزى عبدالله پسر عباس (عموى پيامبر) بر معاويه واردشد، ديد بسر بن ارطاة نيز نزد معاويه است . در جنگ بدر كه در سال دوم هجرت واقع شد، مشركان ضربه سختى از مسلمانان خوردند ومفتضحانه شكست خوردند، و تعدادى از مسلمانان نيزبه شهادت رسيدند. ابوسعيد ابوالخير نيشابورى از مشهورترين و باحال ترين عرفا است ، و رباعى هاى ، نغزى دارد، و گاهى با ابوعلى سينا ملاقات داشت، روزى بوعلى در مجلس وعظ ابوسعيد شركت كرد، ابوسعيد درباره لزوم كار نيك كردنو آثار اطاعت و گناه سخن مى گفت . امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ابليس گفت : پنج چيز است كه نيرنگ من در آن بى اثراست ولى در غير اين پنج مورد، انسانها در چنگال من هستند. امام حسين (عليه السلام ) با كاروان خود از مكه به سوى كوفه رهسپار بود در منزلگاهصفاح (چند فرسخى مكه )با فرزدق شاعر آزاده معروف ، ملاقات كرد، كه او ازكوفه مى آمد، امام به او فرمود: از كوفه چه خبر؟ او عرض كرد: دلهاى مردم عراق باتو است ولى شمشيرهايشان با بنى اميه است و قضا و تقدير از سوى خدا است . مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) در عالم خواب ، قاضى وقت بنام شريك قاضى را ديد كه به او پشت كرد و از او رو برگرداند. روزى حواريون (اصحاب خاص حضرت عيسى (عليه السلام ) به عيسى (عليه السلام)عرض كردند) مردى از كسانى كه شاهد كشتى نوح (عليه السلام ) (هنگام طوفاننوح )بود را زنده كن تا جريان كشتى را براى ما بازگو كند. حضرت رضا (عليه السلام ) در خراسان بود، گروهى برجسته ، براى مناظره پيرامونمساله امامت به آنجا آمده بودند تا با حضرت رضا (عليه السلام ) در حضور مامونعباسى بحث كنند، حضرت رضا (عليه السلام ) به آنها اجازه داد. آنها يحيى بن ضحاكسمرقندى را نماينده خود قرار دادند تا با حضرت رضا (عليه السلام ) مذاكره نمايد.حضرت رضا (عليه السلام ) به يحى فرمود:سوال كن ، او عرض كرد اى فرزند رسول خدا شماسوال كنيد تا به من افتخار بدهيد. ابا صلت هروى گويد: به حضرت رضا (عليه السلام ) عرض كردم : اى فرزندرسول خدا مرا در مورد درختى كه (خداوند از خوردن آن نهى كرده بود ولى ) حضرت آدم وحوا از آن خوردند (و در نتيجه از بهشت رانده شدند) خبر بده كه چه درختى بوده ؟ بعضىگويند بوته گندم بوده و بعضى گويند درخت انگور بوده و بعضى گويند: درختحسد بوده است ، معنى اين گفتار گوناگون چيست ؟ امام فرمود: اى اباصلت ، درخت بهشتحامل انواع ميوه ها است پس بوته گندم ، مى تواند ميوه انگور نيز داشته باشد، درختبهشتى مثل درخت دنيا نيست ، و آدم (عليه السلام ) وقتى كه به فرمان الهى مسجودفرشتگان واقع شد، و علاوه بر اين كرامت ، وارد بهشت گرديد، با خود گفت : آياخداوند بشرى بهتر از من آفريده است ؟ (و اين يك نوع غفلت بود) ابن ابى عمير از افراد عابد و وارسته و پاك از اصحاب امام موسى بن جعفر و امام رضاو امام جواد (عليه السلام ) است ، شخصى بسيار بلند مقام و ارجمند در پيشگاه امامان بود. آيت الله مرتضى انصارى از مراجع بزرگ قرن سيزدهم بود وبسال 1281 ه ق در نجف از دنيا رفت و همانجا دفن گرديد، از تاليفات معروف او كه جزكتب درسى حوزه هاى علميه در سطح عالى است كتاب مكاسب و فرائد(رسائل ) است . در دامنه تپه اى در ناحيه لانك پيك تنه مخوف درخت بسيار عظيمى ديده مى شودكه دانشمندان علوم طبيعى عمر آن را چهار صدسال تخمين زده اند و معتقدند كه اين درخت راهنگامى كه كريسفت كلمب براى اولينبار در سان سالوادور پياده گرديد كاشته است . در سوره جمعه آيه 3 مى خوانيم : و آخرين منهم لما يلحقوا بهم و هو العزيزالحكيم ابن عباس گويد: در مدينه مردى بود كه درخت خرمائى در خانه داشت كه شاخه هاى آن بهخانه همسايه آويزان شده بود، و آن همسايه فقير و عيالمند بود. معاذبن جبل گويد: در حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) درمنزل ابوايوب انصارى بودم ، به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) عرض كردم منظورماز اين آيه كه مى فرمايد: يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا. (239) پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در مورد دو فرشته اى كه مراقب انسانند، يكى از آنها درناحيه راست قرار گرفته و نيكيها را مى نويسد و ديگرى در ناحيه چپ قرار گرفته وبديها را مى نويسد، فرمود: فرشته ناحيه راست رئيس فرشته ناحيه چپ است ، پساگر بنده اى گناه كرد، فرشته ناحيه راست به فرشته ناحيه چپ گويد: شتاب درنوشتن گناه مكن ، اين بنده را هفت ساعت مهلت بده ، اگر هفت ساعت گذشت و توبه نكرد، آنگاه مى گويد: اى فرشته ناحيه چپ بنويس !، چقدر حيا و شرم اين بنده كم است !(241) كه آنقدر به او مهلت داده شد ولى از فرصت استفاده نكرد. اسماعيل بن سهل گويد: نامه اى براى امام باقر (عليه السلام ) فرستادم و در ضمن آننوشتم به من چيزى بياموز تا وقتى آن را گفتم ، در دنيا و آخرت با شما باشم . امام صادق (عليه السلام ) فرمود: وقتى كه روز مى شود، آن روز به انسان مىگويد: من روز جديدى هستم و من گواه اعمال توام ، در من كار خير انجام بده كه در روزقيامت به نفع تو گواهى دهم ، و بدان كه بعد از گذشت من ، هرگز مرا نخواهى ديد. ربيع بن صبيح گويد: مردى نزد حسن بصرى آمد و گفت : از قحطى به تو شكايت مىكنم ، حسن گفت : استغفار كن (طلب آمرزش از خدا كن ). ماه ذيحجه آغاز بعثت (يا اواخر بعثت ) بود، شب چهاردهم ماه بود، كه ماه همه جلوه خود رابه روشنى نشان مى داد، كوههاى سر به فلك كشيده و زمخت مكه نيز رونقى خاص بهمنظره افق داده بود. در صدر اسلام طبيبى بود كه براى مداواى بيماران به مدينه آمدت مدتها در مدينه ماندولى كسى به او مراجعه نكرد. هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) دكتر مخصوصى داشت كه بسيار دركار خود حاذق وماهر بود، ولى مسيحى بود، روزى با يكى از دانشمندان متفكر اسلامى در آن عصر يعنىعلى بن حسين واقدى ملاقات كرد و در ضمن صحبت به او گفت : متوكل دهمين خليفه عباسى ، ديكتاتور خونخوار و ستمگرى خون آشام بود، و شيعه على(عليه السلام ) را هر كجا مى يافت مى كشت ، غرور او بجايى رسيد كه مردم را از زيارتقبر منور حضرت على (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) منع مى كرد، و در اينمورد جاسوسانى گمارده بود كه اگر زائرى پيدا مى كردند، او را به دستورمتوكل با شديدترين شكنجه ها مى كشتند. شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: قومى از دوستان شما گناه مى كنند ومى گويند ما اميدواريم . گويند: در زمان جاهليت سه نفر بنامهاى فضيل بن حرث ومفضل و فضيل بن وداعه با يكديگر سوگند پيمان ياد كردند كه ناظرشهر مكه باشند و از ستمديدگان حمايت نمايند و چون نام اين سه نفر در مادهفضل مشترك بود پيمان آنها بنام حلفالفضول سوگند پيمان سه شخص فضل نام معروف گرديد. در حضور يكى از امامان معصوم ، سخن از فضائل و پاداشهاى بسيار عبادت در يكى ازشبهاى مقدس به ميان آمد، شخصى در آنجا حضور داشت ، آهى كشيد و گفت : واغفلتناه ! آنشب گذشت و من غافل بودم و عبادت در آن شب سرا فراموش كردم ؟! شبى ميهمانى بر حضرت رضا (عليه السلام ) وارد شد، آن حضرتكمال احترام را به او كرد، در اين بين چراغ خانه به نوسان افتاد، ميهمان دستش را بهجلو برد تا چراغ را درست كند. ابراهيم ، نام پسر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) بود، پيامبر بسيار به او علاقهداشت ، او در دوران كودكى ، از دنيا رفت ، قلب مهربان پيامبر از اين پيش آمد سوخت ، واشك در چشمانش حلقه زد. اباصلت هروى شاگرد عارف امام هشتم حضرت رضا (عليه السلام ) گويد: از حضرترضا (عليه السلام ) شنيدم كه چنين فرمود:
|