بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای صاحبدلان, محمدمحمدى اشتهاردى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     SAHEB001 -
     SAHEB002 -
     SAHEB003 -
     SAHEB004 -
     SAHEB005 -
     SAHEB006 -
     SAHEB007 -
     SAHEB008 -
     SAHEB009 -
     SAHEB010 -
     SAHEB011 -
     SAHEB012 -
     SAHEB013 -
     SAHEB014 -
     SAHEB015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

95 - بشارت براى خائف درگاه حق

يكى از آيات قرآن آيه 6 سوره تحريم ، اين آيه است .
يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة عليها ملائكةغلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يومرون . اى كسانى كه ايمانآورده ايد اهل و جانتان را نگهداريد از آتشى كه هيزم آن بدنهاى (مردم كافر و مجرم ) وسنگ است ، بر آن آتش ، فرشتگان گمارده اند، كه نافرمانى نمى كنند خدا را در آنچهكه خداوند آنان را فرمان داده است و به آنچه مامور شوند آن را انجام مى دهند.
اين آيه از آيات تكان دهند قرآن است ، كه بسيارى درطول تاريخ تحت تاثير آن قرار گرفته ، حتى بيهوش شده و مرده اند، از جمله :
ابن مسعود گويد: هنگامى كه اين آيه نازل شد،رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) آن را براى ياران خود تلاوت فرمود، ناگهانجوانى با شنيدن اين آيه آنچنان تحت تاثير قرار گرفت كه مشاعر خود را از دست داد وبيهوش به زمين افتاد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) دست مباركش را روى قلب او نهاد، دريافت كه نزديك استقلبش از شدت اضطراب از جا كنده شود .
فرمود: اى جوان بگو لا اله الا الله ، جوان حركت كرد و اين جمله را گفت ،رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) او را به بهشت بشارت داد.
حاضران عرض كردند: آيا در ميا همه ما تنها اين جوان را به بهشت بشارت دادى ؟
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: آيا نشنيده اى كه خداوند (در قرآن آيه 14 سورهابراهيم ) مى فرمايد:
ذلك لمن خاف مقامى وخاف وعيد : بهشت براى كسى است كه از مقام منبترسد و از وعده عذاب الهى بهراسد (388)


96 - ايثار

اوائل هجرت بود، روزى يكى از عربهاى باديه نشين كه بر اثر فقر و تهيدستى بهتنگ آمده بود، به حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آمد و وضع خود را بيان نمودو تقاضاى كمك كرد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) چيزى در دسترس نداشت تا به او بدهد، او را همراه سلمانبه حضور فاطمه زهرا (عليها السلام ) فرستاد.
حضرت زهرا (عليهاالسلام ) نيز چيزى در خانه نداشت ، سرانجام پيراهن خانگى خود رابه سلمان داد و فرمود اين را نزد شمعون يهودى ببر و بفروش و درمقابل ، مقدارى گندم و جو تهيه كن و بياور.
سلمان پيراهن را نزد شمعون برد، شمعون ، آن چنان از زهد و وارستگى حضرت زهرا(عليهالسلام ) تحت تاثير قرار گرفت كه قلبش به اسلام گرائيد وقبول اسلام كرد... آن فقير نيز راضى از در خانه حضرت زهرا (عليهاالسلام ) برگشت وبه اين ترتيب ، يك يهودى ، مسلمان شد و نياز يك فقير برآورده گرديد، و دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله ) نيز اجرا شد (389)
و اين يك نمونه از ايثار حضرت زهرا (عليها السلام ) بود، كه آنچه را خود نياز داشت بهنيازمند داد و شاد بود در حد امكان ، نياز نيازمندى را برآورده است !


97 - عالم وارسته

يكى از علماى وارسته كه معاصر شيخ بهايى و علامه مجلسى بود، علامه عزالدين مولىعبدالله بن حسين شوشترى است كه در محرم سال 1021 هجرى قمرى از دنيا رفت ، و مرقدشريفش در كربلا است ، از وارستگيهاى او اينكه :
روزى براى ديدار شيخ بهاء الدين عاملى معروف به شيخ بهايى ، كه در اصفهانسكونت داشت ، به خانه او رفت ، ساعتى در حضور شيخ بهايى نشست ، تا اينكه صداىاذان ظهر را شنيدند.
شيخ بهايى به مولى عبدالله گفت : شما همين جا نماز را به جماعت بخوانيد و ما اقتدا مىكنيم و به فيض جماعت برسيم .
مولى عبدالله لحظه اى تامل كرد و سپس برخاست و خداحافظى
نمود و به خانه اش بازگشت .
بعضى از دوستان از او پرسيدند: با اينكه شما اهميت بسيار به نمازاول وقت مى دهيد، چرا پاسخ مثبت به شيخ بهايى ندادى ؟ در پاسخ گفت : به نفسخود مراجعه كردم ، دريافتم در صورتى كه امام جماعت شوم و شيخ بهايى (با آن مقامارجمند) به من اقتدا كند، مطمئن نيستم كه نفسم ، تغيير پيدا نكند (و از آرامش به تباهى ،هر چند كم ، كشانده نشود) از اين رو راضى نشدم كه نماز جماعت را درمنزل شيخ بهايى بخوانم .
نكته عجيب ديگر در مورد اين عالم بزرگ و وارسته اينكه : پس از آنكه از كربلا بهاصفهان آمد، همه طلبه هاى اصفهان بيش از پنجاه نفر نبودند، ولى با اينكه ايشان بيشاز چهارده سال در اصفهان نبود، هنگام مرگ ، بيش از هزار نفر از طلبه هاىفاضل اصفهان همراه ساير مردم جنازه او را تشييع نمودند. (390)
و اين مرد وارسته و بزرگ نقش اساسى در تربيت شاگرد و افزايش طلاب داشت .


98 - شكوه امام (عليه السلام )

متوكل دهمين خليفه خونخوار عباسى با اينكه امام دهم حضرت هادى (عليه السلام ) را ازمدينه به سامره تبعيد كرده و تحت نظر نگه داشته بود، با آتش عداوت و كنيه اش نسبتبه آن حضرت خاموش نمى شد.
متوكل اين فرد خبيث و ستمگر روزى به چهار نفر از دژخيمان خون آشامش ‍ دستور داد،ترتيبى مى دهيم كه امام هادى (عليه السلام ) ناگزير وارد مجلس ‍ گردد، شما در كمينباشيد و او را غافلگير كرده و به بقتل رسانيد.
ترتيبى دادند، امام هادى (عليه السلام ) ناگزير وارد مجلسمتوكل شد، در حالى كه دعا مى خواند، با ديدن امام آنچنان رعب و وحشت ،متوكل و دژخيمان او را فرا گرفت ، كه متوكل بى اختيار از تخت سلطنت فرود آمد و بهاستقبال امام شتافت و آن حضرت را در آغوش گرفت و بوسيد و گفت : اى آقاى من ، اىپس رسول خدا و بهترين خلق خدا و اى پسر عموى من و اى مولاى من و اى امام هادى ...
امام (عليه السلام ) فرمود: چرا در اين وقت ناگزير مرا به اينجا آورده اى ؟
متوكل به پسرش منتصر و وزيرش فتح بن خاقان دستور داد، امام را بااحترام ، بدرقه كرده و به منزلش برسانند.
پس از آنكه آنها به اين دستور عمل كردند، بعضى از نزديكانمتوكل از متوكل پرسيدند: شما، نخست دستورقتل امام هادى (عليه السلام ) را داديد ولى اكنون دستور احترام به او را، علتش چيست ؟
متوكل گفت : شكوه و عظمت مقام امام ابوالحسن آنچنان مرا گرفت كه بى اختيار از تخت بهزمين فرود آمدم كه گويى در اطراف او صد شمشيرزن ديدم . (391)


99 - سخن عجيب طاغوت هنگام مرگ

عبدالملك بن مروان (پنجمين خليفه قلدر و خونخوار بنى اميه ) هنگامى كه در سكرات مرگقرار گرفت ، در بالكن قصرش كه مشرف به نهر دمشق بود، ديد غسالى (مرده شويى )در دستش پارچه اى است و آن را تكان مى دهد.
عبدالملك گفت : دوست داشتم كه مرده شويى مانند اين شخص بودم و معاش هر روزم راروز به روز تامين مى كردم ، و زمام امور خلافت را به دست نمى گرفتم (با آنهمهوزروبال ) سپس اين دو شعر امية بن ابى الصلت را خواند:

كل حى و ان تطاول دهرا
ايل امره الى ان يزولا
ليتنى كنت قبل ماقد بد الى
فى رؤ وس الجبال ادعى الوعولا
يعنى : هر زنده اى هر چند روزگار طولانى را بگذراند، سرانجام زندگيش ‍ واژگونهشده و نابود مى شود، اى كاش قبل از آن كه دستگاه (طاغوتى ) خلافت را بعهده مى گيرم، بر سر كوهها، به عنوان بز كوهى خوانده مى شدم .
اين گفتار را به ابوحازم خبر دادند، او گفت : سپاس خداوندى را كه اينها(طاغوتيان ) را به گونه اى قرار داد كه هنگام مرگ ، آرزو داشتند كه همچون ما بودندولى ما وقت مرگ آرزو نداريم كه همچون آنها باشيم (392)

100 - ده پند تكان دهنده

مردى به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: پدر و مادرم به فدايتمرا موعظه كن
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
1 - اگر خداوند بزرگ ، متكفل رزق و روزى تو است ، پس آنهمه كوشش تو دراين راه براى چيست ؟
2 - و اگر روزى بين افراد (از طرف خدا تقسيم شده ، پس حرص و آر براى چه ؟
3 - و اگر حساب و كتاب الهى حق است ، پس انباشتن ثروت (از هر راه ) براى چه؟
4 - و اگر عوض دادن از ناحيه خدا حق است ، پسبخل براى چه ؟
5 - و اگر عذاب الهى و دوزخ حق است ، پس گناه براى چه ؟
6 - و اگر مرگ حق است ، پس عياشى و شادى (در راه غير حق ) براى چه ؟
7 - و اگر ما را در معرض عدل الهى قرار مى دهند حق است ، پس ‍ مكرونيرنگ براى چه ؟
8 - و اگر عبور بر پل صراط حق است ، پس خودخواهى براى چه ؟
9 - و اگر هر چيزى بر اساس قضا و قدر الهى است ، پس اندازه براى چه ؟
10 - و اگر دنيا، ناپايدار است ، پس دلبستگى و اطمينان به آن براى چه ؟(393)


101 - پند غرور شكن

بعضى از زهاد و وارستگان به يكى از طاغوتها گفت : هرگاه عطش و تشنگى شديد بهتو برسد و در تنگنا قرار بگيرى و تو را از آب ، منع كنند، و بگويند نصف ملك وثروتت را بده تا آب بدهيم ، تو چه مى كنى ؟
گفت : نصف سلطنتم را مى دهم ، زيرا جانم در خطر است .
زاهد گفت : حال اگر آب را آشاميدى ولى ادرار به مثانه ات ماند، و در خطر قرار گرفتى، و به تو مى گفتند: معالجه آن معادل نصف ثروت و سلطنت تو است ، چه گويى؟
در پاسخ گفت : جان ، عزيزتر است ، نصف ثروت و ملكم را مى دهم تا درمان يابم.
زاهد گفت : بنابراين سلطنتى كه ارزش آن به مقدارى آب و جريان ادرار، بستگى دارد،تو را مغرور نكند و نفريبد (394)

اى دل از پست و بلند روزگار انديشه كن
در برومندى زرعد و برق و باد انديشه كن
از نسيمى دفتر ايام برهم مى خورد
از ورق گردانى ليل و نهار انديشه كن

102 - پند صاحبدلان

جوانى ، روزى بر اثر غرور جوانى ، بسيار در راه سفر، عجله و شتاب مى كرد، و بادويدن ، از ديگران جلو مى افتاد، شب كه شد، پاهايش بدرد آمد و سست شد.
پيرمرد ناتوانى از كاروان پشت سر، به او رسيد، و به جوان گفت : چرا نشسته اى ،بلند شو راه برو كه هنگام راه راه رفتن است .
جوان گفت : توانايى راه رفتن ندارم .
پيرمرد گفت : آيا نشنيده اى كه صاحبدلان گفته اند:

اى كه مشتاق منزلى شتاب
پند من كار بند و صبرآموز
است تازى دو تك رو به شتاب
اشتر آهسته مى رود شب و روز (395)

103 - چرا متوكل ، قبر امام حسين (عليه السلام ) را ويران كرد؟

ابوالفرج از احمد بن وشاء (كه زمان متوكل ، دهمين خليفه عباسى را درك كرده )نقل مى كند: علت اينكه متوكل (ان طاغوت ياغى و كثيف ) دستور داد تا قبر امام حسين (عليهالسلام ) را خراب كنند و زمينش را شخم بزنند اين بود كه :
قبل از خلافتش ، يكى از زنان آوازه خوان ، كنيزكان آوازه خوان خود را نزدمتوكل مى فرستاد، تا مجلس شراب و عياشى او را بيارايند و آوازه خوانى كنند، واينموضوع تا هنگام خلافتش ادامه داشت .
بعد از آنكه بر مسند خلافت نشست ، روزى به سراغ آن زن آوازه خوان (كه كارگردانكنيزان آوازه خوان بود) فرستاد، خبر آوردند كه آن زن به سفر رفته است ، بعد ازمراجعت از سفر، متوكل او را احضار كرد و از او پرسيد در اين ايام (كه ماه شعبان بود) كجابودى ؟
او گفت : با خانم خود به سفر حج رفته بودم .
متوكل گفت : ماه شعبان كه به حج نمى روند.
او گفت : به زيارت قبر امام حسين (عليه السلام ) رفته بودم (كهمثل زيارت حج است ).
متوكل خشمگين شد از اين رو كه ارزش زيارت قبر منور امام حسين (عليه السلام ) به جايىرسيده كه آن را مانند زيارت حج مى دانند، دستور داد، آن زن را دستگير كرده و زندانىنمودند و اموال او را غارت كردند، و سپس به يكى از مامورانش كه يهودى بود و با نامديزج (بر وزن زيرك ) خوانده مى شد، دستور داد تا قبر امام حسين (عليه السلام) را ويران كند، و زمين آن را شخم بزند تا بطور كلى آثار قبر، محو گردد، هر كسى راكه به زيارت قبر شريف امام حسين (عليه السلام ) مى آيد، دستگير نموده و مجازات كند.ديزج يهودى ، آن ناپاك زاده ضد اسلام ، و مزدور بى همه چيز دستوراتمتوكل را انجام داد. (396)
اين بود نمونه از هرزگى و فساد متوكل (دهمين خليفه عباسى ) كه با انواع نيرنگها امامهادى (عليه السلام ) را آزار داد كه بقول مرحوم آيت الله اصفهانى (معروف به كمپانى )در ديوان شعرش خطاب به امام هادى (عليه السلام ) مى گويد:

كشيدى از متوكل شدائدى كه به دهر
نديده ديده گردون زهيچ شيادى
گهى به بركه درندگان ، گهى زندان
گهى به بزم مى و ساز باغى و عادى
و اين آزارها نبود جز به خاطر آنكه امام هادى (عليه السلام ) رامتوكل ، مبارزه مى كرد.

104 - عذاب زبان

سكونى گويد: امام صادق (عليه السلام ) به ما فرمود:رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: خداوند (در روز قيامت ) زبان را به عذابىمبتلا مى كند كه هيچ يك از اعضاء را آن گونه عذاب نمى نمايد.
زبان عرض مى كند: اى پروردگار من ، مرا به گونه اى عذاب نمودى كه هيچيك ازاعضاى بدن را اين چنين عذاب ننمودى ؟
خداوند به زبان مى فرمايد: از ناحيه تو سخنى بيرون آمد، كه به شرق و غربرسيد، و باعث خونريزى و غارت اموال و هتك ناموس ، از راه حرام شد، سوگند به عزت وجلالم ، تو را به گونه اى عذاب مى نمايم ، كه هيچيك از اعضاء را آن گونه عذابنخواهم كرد (397)
بر همين اساس است كه لقمانش در نصيحت خود به پسرش گويد: پسرم ! اگر گمانمى برى كه سخن گفتن : نقره است ، بدانكه خاموشى(كنترل زبان ) طلا است (398)


105 - غذاى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و گفتار او وقت افطار

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شب پنج شنبه درمسجد قبا افطار كرد، طعام آشاميدنى طلبيد، يكى از ياران ، ظرف شيرى را كهآميخته به عسل بود به حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آورد و به نزد آنحضرت گذارد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) چون آنرا به دهان گذاشت و چشيد كنار زد و فرمود،اين طعام ، دو نوع غذا است ، يكى از آنها كفايت از ديگرى مى كند، از آن نمى آشامم ، ولىتحريم هم نمى كنم ، اما در پيشگاه خداوند بزرگ ، تواضع مى كنم ، زيرا كسى كه درپيشگاه خدا تواضع كند، خداوند او را ارجمند مى نمايد، و كسى كه تكبر كند، خداوند او راكوچك مى نمايد، و كسى كه رعايت ميانه روى در معاش زندگى كند، خداوند روزى او را مىرساند، وكسى كه ولخرجى كند، خداوند او را از مواهبش ، محروم سازد، و كسى كه زياد درياد مرگ باشد، خداوند او را دوست مى دارد. (399)

افتادگى آموز اگر طالب فيضى
هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است

106 - گريه پارساى شب

يكى از پارسايان وارسته ، هر شب ، نيمه هاى آن ، از بستر بر مى خاست و به نماز شبو مناجات با خدا مى پرداخت ، در نماز شب سوره هايى كه آيات عذاب در آن است مى خواند وتكرار مى كرد و از خوف خدا زارزار مى گريست ، پس از مدتى ، چندين شب آيه 21 سورهحديد را كه آيه رحمت و بهشت است ، مى خواند و گريه مى كرد و آن آيه اين است :
سابقوا الى مغفرة من ربكم وجنة عرضها كعرض السماء و الارض ‍ اعدت للذين آموابالله و رسله فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم .
بشتابيد به (سبب ) آمرزش از ناحيه پروردگارتان ، به سوى بهشتى كه وسعت آنهمچون وسعت آسمان و زمين است كه براى آنان كه ايمان به خدا و رسولش آورده اند آمادهشده است ، اين از فضل و كرم خدا است كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مى دهد، وخداوند صاحب فضل و كرم بزرگ است .
يكى از هسايگان ، او را ديد و به عنوان اعتراض به او گفت : تو مدتى شبها آيه هاىعذاب را مى خواندى و گريه مى كردى ولى اكنون مدتى است اين آيه اى را كه بيانگررحمت و بهشت و فضل و كرم خدا است را مى خوانى ، و باز گريه مى كنى ؟ براى چه؟
آن پارساى وارسته در پاسخ گفت : بهشتى كه آنهمه پهناور و وسيع است - بهوسعت زمين و آسمان - چندان نگاه مى كنم مرا در آنجا، جاى يك قدم نيست (ترس آن دارم كه ازآنهمه وسعت مرا محروم سازند - واحسرتا كه محروم شوم ) و گريه ام از اين جهت است (400)


107 - تواضع امام كاظم (عليه السلام )

ابوبصير گويد: در سال شهادت امام صادق (عليه السلام ) به حضور فرزندش ‍ امامموسى بن جعفر (عليه السلام ) رفتم و عرض كردم قربانت گردم ، چرا شما گوسفندىكشتيد، ولى فلانى شترى كشت .
فرمود: اى ابا محمد! حضرت نوح (عليه السلام ) در كشتى نشست ، و هر چه خدا خواستدر كشتى بود، و كشتى طبق ماموريت به گرد كعبه طواف كرد كه همان طواف نساءبود، و نوح (عليه السلام ) كشتى را به خود واگذاشته بود، خداوند به كوهها وحىفرمود: كه من كشتى بنده ام نوح (عليه السلام ) را روى يكى از شما مى نهم ، كوههاگردن كشيدند و سرافرازى نمودند، ولى كوه جودى تواضع و فروتنى نمود.و آن كوهى است كه نزد شما، پس كشتى سينه بر آن كوه نهاد.
آن هنگام حضرت نوح به زبان سريانى گفت : يا مارى اتقن يعنى : پروردگارااصلاح كن
.
راوى گويد: من گمان كردم كه امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) به خود كنايه زد(يعنى مقصودش اين بود كه من هم از كشتن گوسفند، قصدم تواضع براى خدا بود)(401)

تواضع سر رفعت افرازدت
تكبر به خاك اندر اندازدت

108 - مجازات سخت غيبت كردن

در شب معراج ، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) شگفتيهاى بسيار ديد، از جمله نگاه كرد ديد،عده اى با ناخنهاى خود صورت خود را مى خراشند و مجروح مى كنند، ازجبرئيل پرسيد: اينها كيانند؟ جبرييل عرض كرد: اينها غيبت مى كردند و پست سرمومنين ، از آنها بدگويى نموده و آبروى آنها را مى بردند.
سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: كسى كه گام بردارد براى بدگويىپشت سر مومنان ، نخستين گامش را در ميان آتش دوزخ مى گذارد، و كسى كه از غيبت كردنتوبه كند، آخرين نفرى است كه وارد بهشت مى شود، و كسى بدون توبه در مورد غيبت ،از دنيا برود نخستين كسى است كه وارد دوزخ مى گردد (402)


109 - بوعلى سينا به مرادش رسيد

بوعلى سينا نابغه بزرگ اسلامى و ايرانى و جهانى (شيخ الرئيس حسين بن عبدالله ،در حدود 70 سالگى بسال 428 هجرى قمرى در همدان درگذشت و قبرش در همدان ،معروف است )
وى كه علاقه بسيار به علم و دانش داشت ، ماهها و سالهادنبال يك كتاب (در مورد فلسفه و حكمت كه نوشته يكى از نوابغ دورانهاى گذشتهمثل ارسطو بود) مى گشت ، و در اين مورد مسافرتها نمود، و به جستجوى پى گير ووسيع پرداخت ، اما آن را پيدا نكرد.
تا يكروز روانه مسجد شد، دو ركعت نماز خواند و پس از نماز از درگاه خداى بزرگخواست تا آن كتاب را به وى برساند.
از مسجد بيرون آمد و به سوى منزل حركت كرد، در راه چشمش به پيره زنى افتاد كهمقدارى اشياء كهنه و پوسيده و قديمى در زمين پهن كرده و آنها را در معرض فروش قرارداده است ، از جمله چند كتاب كهنه قديمى ، در كنار بساط ديده مى شد.
بوعلى ، آن كتابها را وارانداز كرد، ناگهان ديد آن كتابى كه ماهها و سالها دنبالش مىگرديد، در ميان آن كتابهاى كهنه است ، آن را برداشت و به پيره زن گفت : اين كتاب راچند مى فروشى ؟ او گفت : اين كه قابل ندارد چندريال بده ، بوعلى پول را داد و كتاب را برداشت ، سپس از پيره زن پرسيد: اين اشياء رااز كجا آورده اى ؟ او گفت : فقر و تهيدستى باعث شد كه تصميم گرفتم اين آشغالها رابياورم و بفروشم و قوت زندگانى را تامين نمايم ، و اين كتابها از جد ما كه ملا بود ودر خانه مانده بود و آورده ام بفروش برسانم .
به اين ترتيب بوعلى سينا با نماز و توجه به خدا، به سادگى به مرادش ‍رسيد.(403)


110 - پاسخ پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به هفت سوال

شخصى به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد، و هفتسوال داشت و آنها را چنين مطرح كرد:
1 - چه چيزى سنگين تر از آسمان است ؟
2 - چه چيزى پهناتر از زمين است ؟
3 - چه چيزى غنى تر و پرمايه تر از دريا است ؟
4 - چه چيزى سوزانتر از آتش است ؟
5 - چه چيزى سردتر از زمهرير (هواى بسيار سرد)است ؟
6 - چه چيزى سخت تر از سنگ است ؟
7 - چه چيزى تلخ ‌تر از زهر است ؟
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در پاسخ فرمود:
1 سنگين تر از آسمان تهمت به انسان پاك است 2 - وسيعتر از زمين حق است 3 - غنى تر وبى نيازتر از دريا، دل قانع است 4 - سوزانتر از آتش ، شاه ستمگر است 5 - سردتر اززمهرير نياز به آدم پست است 6 - سخت تر از سنگ ،دل منافق است 7 - تلخ ‌تر از زهر، استقامت در برابر دشواريهاى روزگار است . (404)


111 - پاسخ قاطع به مسيحيان كارشكن به منكر اسلام

به نقل سعيد بن جبير (مفسر بزرگ و شهيد) هنگامى كه جعفر طيار برادر على(عليه السلام ) با (حدود) هفتاد نفر به حبشه هجرت كردند و در پناه پادشاه حبشهنجاشى بودند، پس از گسترش اسلام ، (و پس از 15سال ماندگارى در حبشه در سال هفتم هجرت به مدينه بازگشتند).
در حبشه بسيارى در پرتو تبليغات جعفر طيار، به اسلام گرويدند، هنگام مراجعتمهاجرين به مدينه ، چهل نفر از مسيحيان حبشه كه مسلمان شده بودند از جعفر (عليه السلام) خواستند كه اجازه دهد، آنها نيز همراه آنها حركت كنند، تا پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآله ) را از نزديك زيارت نمايند، جعفر اجازه داد، آنها همراه كاروان جعفر طيار به مدينهآمدند، وقتى كه در مدينه ، ايثار و فداكارى مسلمانان را ديدند، تحت تاثير قرار گرفته، به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) عرض كردند: اگر اجازه بدهيد مانيز اموالىداريم ، به حبشه برگرديم و آن اموال را در اختيار شما بگذاريم و همچون ساير مسلمانان، مساوات كنيم .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) اجازه داد، آنها به وعده خود وفا كردند.
آيه 52 تا 54 سوره قصص در شان آنها نازل گرديد كه ترجمه اش اين است :
كسانى كه قبلا كتاب آسمانى به آنها داده ام ، به (قرآن ) ايمان مى آوردند - و هنگامىكه بر آنها خوانده مى شود، مى گويند به آن ايمان آورده ايم ، اينها همه حق است ، و ازسوى پروردگار ما است ، ما قبل از اين همه مسلمان بوديم - آنها كسانى هستند كه اجر وپاداششان را به خاطر صبرشان دوبار دريافت مى دارند، آنها بوسيله نيكيها،بديها را دفع مى كنند و از آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى نمايند.
وقتى كه مسيحيان منكر اسلام ، از اين جريان آگاه شدند، (براى كارشكنى ) نزد مسلمانانآمدند و به آنها گفتند: اگر كسى از ما به كتاب ما(انجيل ) و به كتاب شما (قرآن ) ايمان بياورد، دو پاداش دارد و كسى كه از ما بهكتاب خودمان (انجيل ) ايمان بياورد يك پاداش دارد بنابراين شما چه امتيازى برما داريد؟
آيه 27 سوره حديد در محكوم كردن كارشكنى و نيرنگ آنهانازل گرديد:
يا ايها الذين آمنوا اتقوالله و آمنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمه ... اينكسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد، و به پيامبرش ايمان آوريد تا شما را دوبهره و پاداش دهد از رحمت خويش و براى شما نورى قرار دهد كه با آن برويد و بيامرزدشما را و خدا آمرزنده و مهربان است تا بداننداهل كتاب كه قادر نباشند به چيزى از فضل خدا و اينكه فزونى بدست خدا است ....
به اين ترتيب بر مومنان ، علاوه بر دو پاداش ، نو و مغفرت افزوده گرديد و كارشكنىمسيحيان منكر اسلام شديدا رد شد. (405)


112 - تاسف پيرى 150 ساله ، لحظه مرگ

سعدى گويد: در (مسجد) جامع دمشق با گروهى از دانشمندان بحث و گفتگو مى كردم ،جوانى وارد شد و گفت : آيا در ميان شما كسى هست كه فارسى بداند، حاضران به مناشاره كردند، به جوان گفتم : خير است ، چه كار دارى ؟
گفت : پيرى است كه 150 سال دارد در حال مرگ است و به زبان فارسى سخن مىگويد، ولى ما (كه زبان فارسى نمى دانيم ) نمى فهميم چه مى گويد؟ شما قدم رنجهبفرماييد به بالين آن پير بياييد و ببينيد چه مى گويد؟
من به بالين او رفتم ، مى گفت :

دمى چند گفتم بر آرم بكار
دريغا كه بگرفت راه نفس
دريغا كه بر خوان الاوان عمر
دمى خورده بوديم و گفتند بس
معانى اين سخن را به زبان عربى به دانشمندان شام گفتم ، آنها از عمر دراز او و در عينحال تاسف او (به كمى مدت زندگى ) تعجب كردند.!!
به پير گفتم : اكنون در چه حالى ؟ گفت :
نديده اى كه چه سختى همى رسد به كسى
كه از دهانش بدر ميكنند دندانى
قياس كن كه چه حالش بود در آن ساعت
كه از وجود عزيزش بدر رود جانى
گفتم خيال مرگ را از ذهنت بيرون كن و خيال را بر خودت چيره مساز كه فيلسوفان يونانگفته اند: هر چند مزاج انسان ، سالم باشد اعتماد به بقاء نيست ، و بيمارى هر چندسخت باشد دلالت كلى بر مرگ نمى كند اگر بخواهى ، دكترى با بطلبم تا تورا مداوا كند.
او خنديد و گفت :
دست برهم زند طبيب ظريف
چون خرف بيند او فتاده حريف
خواجه در بند نقش ايوانست
خانه از پاى بند، ويرانست
پيرمردى زنزع مى ناليد
پيرزن صندلش (406) همى ماليد
چون مخبط (407) شد اعتدال مزاج
نه عزيمت اثر كند نه علاج (408)

113 - نتيجه دعا براى پدر و مادر

شخصى به حضور على (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: من خود را در معاش زندگى ،در تنگنا مى بينم
امام على (عليه السلام ) فرمود: گويا با قلم گره خورده چيزى مى نويسى ؟
او عرض كرد: نه .
امام فرمود: گويا با شانه شكسته ، (موى سر و صورتت )را شانه مى كنى ؟
او عرض كرد: نه .
امام فرمود: گويا جلو شخصى كه سنش از تو بيشتر است راه مى روى ؟
او عرض كرد: نه .
امام فرمود: گويا بعد از فجر (آغاز نماز صبح ) مى خوابى ؟
او عرض كرد: نه .
امام فرمود: گويا دعا براى پدر و مادر را ترك مى كنى ؟

او عرض كرد: آرى اى اميرمؤ منان !
على (عليه السلام ) فرمود: پدر مادر را در دعا بياد آر، زيرا من اررسول خدا شنيدم مى فرمود:
ترك الدعاء للوالدين يقطع الرزق دعا نكردن براى پدر و مادر، موجب قطعرزق و روزى مى گردد (409) اينك توجه كنيد كه اگر ترك دعا براى پدر ومادر، اين چنين نتيجه شوم داشته باشد، آزار آنها چه نتيجه اى خواهد داشت ؟


114 - همه اش باقى مانده !

عايشه يكى از همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله )نقل مى كند: گوسفندى را قربان كرديم و گوشتش را بين مستمندان تقسيم نموديم ،پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: آيا چيزى از گوسفند باقى مانده است ؟
عرض كردم : شانه اش باقى مانده است .
فرمود: بلكه همه اش باقى مانده ، جز شانه اش ! (410)
يعنى آنچه به مستمندان داده شده ، پاداشش ثبت شده و براى ما باقى مانده جز اين شانهگوسفند كه به مستمندان داده نشده تا پاداشش باقى بماند.

چه بشنوى سخن اهلدل مگو خطا است
سخن شناس نه اى جان من ، خطا اينجا است

115 - پاسخ دندانشكن محمد بن حنفيه

محمد بن حنفيه از پسران على (عليه السلام ) است ، كه مادرش خوله نام داشتبعضى از خوارج كوردل ، براى اينكه احساسات او را بر ضد پدر و برادرانشبشورانند، از او به عنوان سوال ، پرسيدند: چرا پدرت تو را فريب مى دهد و بهميدان جنگ مى فرستد، ولى حسن و حسين (عليهما السلام ) را نمى فرستد و نمىفريبد؟
محمد در پاسخ گفت : حسن و حسين (عليهما السلام ) دو چشم پدرم هستند، و من دست پدرممى باشم ، و پدرم با دستش از رسيدن گزندى به چشم ، دفع گزند مى كند(411)


116 - دهن كجى سر دسته منافقان

عبدالله بن الى سردسته منافقان زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در مدينه بود،كه براى محكوميت او و پيروانش سوره منافقوننازل گرديد.
وقتى كه قسمتى از آيات سوره منافقون بر رد عبدالله و همكاسه هايشنازل شد، و نيزنگ و چند چهره گى او آشكار گشت ، بعضى به او گفتند: آيات هشداردهنده و خطيرى بر ضد تو نازل شده است . تا دير نشده برو به حضور پيامبر (صلىالله عليه وآله )، توبه كن و از آن حضرت بخواه كه از درگاه خداوند بخواهد تا خداتو را بيامرزد.
عبدالله بن ابى در پاسخ گفت : به من گفتيد: ايمان بياورم ، ايمان آوردم ، گفتيد:زكات بدهم ، زكات دادم ، اكنون چيزى نمانده كه به من بگوييد كه محمد (صلى اللهعليه وآله ) را سجده كنم ؟!
و به اين ترتيب اين سر دسته منافقان دهن كجى كرد.
در اين آيه 6 سوره منافقون نازل شد كه ترجمه اش اين است : وقتى به منافقانگفته مى شود، بياييد (به ملت مسلمان بپيونديد) تا پيامبر (صلى الله عليه وآله )براى شما طلب آمرزش از خدا كند، سرهاى خود را (به نشانه انكار) بر مى گردانند، آنها را مى نگرى كه با غرور و تكبر روى مى گردانند (و مانع سر راه حق مى شوند) واستكبار مى ورزند (412)
اى آيه به چهار ويژگى ، مشخص منافقان اشاره مى كند كه عبارتند از:
1 - دعوت امت اسلام به پيوستن به اسلام و امت نمى پذيرند.
2 - اعراف به انحراف و گناه خود نمى كنند.
3 - علاوه بر اينكه از حق ، روى گردانند، ديگران را نيز از حق ، باز مى دارند.
4 - غرور و تكبر، آنها را فرا گرفته و خط استكبار را مى پيمايند.


117 - تقدم پيوند مكتبى بر پيوند نسبى

با اينكه در زمان جاهليت بر فاميل و پيوند نسبى ، ارزش فوق العادهقائل بودند. يكى از شاگردان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) حاضر شد، پدرمنافق خود را بقتل رساند، بخاطر مكتب ، يعنى اين چنين رشته هاى جاهليت را از خود دورساخته بود، و در مكتب را بر ساير شؤ ون مقدم مى داشت .
او عبدالله پس سر دسته منافقان عبدالله بن ابى بود، با اين كه پدرش آنگونه بود، ولى خود شاگرد برجسته و متعهدرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به شمار مى آمد.
عبدالله شنيد پدرش ، پس از بازگشت از جنگ بين المصطلق (كه درسال ششم هجرت واقع گرديد، و با پيروزى سريع مسلمين پايان يافت ) نسبت به ساحتمقدس پيامبر (صلى الله عليه وآله ) توهين كرده و حرفهاى نامربوط زده ، و حتى گفته :وقتى به مدينه رسيديم ما كه عزيز هستيم ،ذليل را كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) است از مدينه بيرون خواهيم كرد (چنانكهآيه 8 سوره منافقون بر آن دلالت دارد) حتى بى ادبى را به جايى رساند (سخنى گفت) كه قلم را ذكر آن شرم دارد.
عبدالله به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد: به من خبر رسيدهكه مى خواهى پدرم عبدالله بن ابى رابقتل رسانى ، اگر چنين تصميمى دارى به من امر كن تا سرش را برايت بياورم ،سوگند به خدا كه طايفه خزرج مى دانند كه هيچكسمثل من ، نسبت به پدر و مادرش نيكى نمى كند، و من ترس آن دارم كه به غير من دستورقتل پدرم را بدهى ، و غير من ، او را بقتل رساند، آنگاه نتوانم نفس خود راكنترل كنم و قاتل پدرم را بنگرم كه در ميان مردم راه ميرود، در نتيجه هواى نفس بر منچيره گردد، و او را بكشم ، كه در اين صورت مومنى را بجاى كافرى كشته ام ،واهل دوزخ شده ام .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: بلكه تا پدرت با ما است با او مدارا و رفتارنيك كن .
عبدالله از قتل پدر منصرف شد، ولى وقتى كه شنيد پدرش مى خواهد وارد مدينه گردد،رفت و جلوى پدر را گرفت و گفت : نمى گذارم وارد مدينه شوى مگر اينكهرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) اجازه بدهد و امروز مى دانى كهذليل كيست و عزيز كدام است .
عبدالله بن ابى در اين مورد به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) پيام فرستاد (و بهالتماس افتاد).
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) براى پسر عبدالله بن ابى ، پيامى فرستاد كه كارىنداشته باش ، عبدلله گفت اكنون كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) اجازه داده ، من مانعنمى شوم ، عبدالله بن ابى وارد مدينه شد و بعد از چند روز بيمار گرديد و ذلت بارمرد (413) اين بود حماسه جوانى كه اسلام را بر عواطف پدرى مقدم داشت .


118 - پيرمرد پارسا و زنده دل

قبل از آن كه داستان زيرا را بخوانيد به اين گفته على (عليه السلام ) توجه فرماييدكه فرمود: تمام زهد و پارسايى ، در دو جمله از قرآن آمده است ، آنجا كه (خداوند درسوره حديد آيه 23) مى فرمايد:
لكيلا تاسوا على مافاتكم ، و لا تفرحوا بما آتاكم
يعنى تا برگذشته تاسف نخوريد و نسبت به آينده كه به شما داده شده مى شود، شاد نگرديد.
قتيبه بن سعيد گويد: به چراگاهى رفتم ديدم پر از شتر مرده است ، كه از بسيارىبه شماره نمى آمد، پيره زنى را ديدم و گفتم : اين شترهاى مردهمال چه كسى بوده است ؟
گفت : صاحب اينها، آن پيره مرد است كه روىتل نشسته است و پشم مى تابد، به سوى رفتم و گفتم : اينهمه شترمال تو بود كه مرده اند؟
گفت : آرى .
گفتم : وقتى آنها مردند، چه حالى به تو دست داد؟
گفتم : امانتى بود كه خداوند داده بود اكنون پس گرفت .
گفتم : آيا در برابر اين پيشامد، سخنى گفتى ؟
گفت : دو شعر گفتم و آن اينكه :

لا والذى انا عبد من خلائقه
و المرء فى الدهر نصب الزرء و المحن
ماسرنى ان ابلهى فى مباركها
فما جرى فى قضاء الله لم يكن
يعنى سوگند به خدايى كه من يك بنده او هستم كه انسان در روزگار، هدفتگرفتاريها و ناگواريها مى شود، از اينكه شترانم در خوابگاهايشان باشند و حكم وقضاى خدا اتفاق نمى افتد، خوشحال نمى شدم (414) (تسليم رضاى خدا هستم ).
آفرين بر اين پيرمرد زنده دل ، كه پارساى حقيقى اينگونه است .

119 - افسوس بر گذشته مخور

سلام خواص (يكى از برجستگان مسلمين در گذشته ) روزى به جمعى گفت :هر كه خواهان آسايش دنيا و آخرت است ، از روش ما پيروى مى كند.
پرسيدند: روش شما چگونه است ؟
گفت : روش ما بر اساس رضا به قدر خدا، و مخالفت بر هواهاى نفسانى است ، سپساين دو شعر را خواند:

لا تطل الحزن على ما فانت
فقل ما يجدى عليك الحزن
سيان محزون على ما مضى
و مظهر حزنا لما لم يكن
يعنى : دو چيز كه از دست رفت ، افسوس مخور كه افسوس سود ندارد، آن كه بر بودهو گذشته ، محزون گردد مانند كسى است كه به نبوده غمگين است (415)
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اى انسان ! چرا افسوس مى خورى بر چيزى كه برنمى گردد، و چرا خوشحال مى شوى به موجودى كه ، مرگ و نابودى ، آن را رها نمىكند؟
ابن مسعود (يكى از مفسران عالى مقام صدر اسلام ) گويد: اگر پاره اى آتش ، سراسروجودم را بسوزاند برايم محبوب تر است از اينكه : آنچه باشد بگويم كاش نبود، وآنچه نيست بگويم كاش بود (416)

120 - دنياى مادى از ديدگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله )

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) باحال غم و اندوه ، از خانه بيرون آم د، فرشته اى كه كليدهاى خزانه هاى زمين در دستشبود، نزد او آمد و عرض كرد: اى محمد! اينها كليدهاى خزانه هاى زمين است ،پروردگارت به تو مى فرمايد: با اين كليدها در خزانه ها را باز كن وو هر چه مىخواهى بردار، بى آنكه چيزى از مقام تو كم گردد
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: دنيا خانه كسى است كه خانه ندارد، و آن كهعقل ندارد به انباشتن اموال دنيا براى دنيا مى پردازد.
فرشته گفت : سوگند به خدايى كه تو را به حق مبعوث به رسالت كرد، من همينسخن را در آسمان چهارم از فرشته اى شنيدم ، هنگامى كه كليدها را به من داد (417) دراين جا ذكر يكى از گفتارهاى على (عليه السلام ) را اين مورد مناسب است كه فرمود: مردمسه دسته اند: 1 - زاهد 2 - صابر 3 - راغب ، سپس فرمود: زاهد كسى است كه بهچيزى از دنيا( ى مادى ) خوشحال نمى شود و برگذشته افسوس نمى خورد، و در اينخصوص ‍ نگران نيست (418)


121 - پاداش برآوردن نياز مسلمانان

صفوان جمال گويد: در محضر حضرت امام صادق (عليه السلام ) نشسته بودم ، مردى ازاهل مكه به نام ميمون به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد و از نداشتن كرايهسفر شكايت كرد.
امام به من فرمود: بر خيز و برادرت را يارى كن ، من برخاستم و بهمراه او بودم تاخداوند كرايه او را فراهم ساخت و سپس به محل سكونت خود بازگشت . بعد به حضور امامصادق (عليه السلام ) آمدم ، به من فرمود در مورد نياز برادرت چه كردى ؟
عرض كردم : پدر و مادرم به فدايت ، خداوند آن را روا كرد .
فرمود: بدانكه اگر برادر مسلمانت را يارى كنى ، نزد من از طواف يك هفته (هفت شوط)طواف كعبه ، بهتر است
(419)


122 - نصيحت لقمان

بنقل امام صادق (عليه السلام ) امام باقر (عليه السلام ) فمرود:مثل كسى كه به دنيا، حرص و آز دارد، مانند كرم ابريشم است ، كه هر چه بيشتر(تار) بدور خود مى تند، راه بيرون آمدنش دورتر مى شود تا آنكه (در درون تنيده هايش)از غصه بميرد.
سپس امام صادق (عليه السلام ) به فرازى از نصيحت لقمان به پسرش ‍ پرداخت وفرمود: لقمان ، پسرش را چنين موعظه كرد:
پسر جان ! مردم قبل از تو، براى فرزندانشان ، اموالى انباشتند، ولى نه آناموال باقى ماند و نه آن فرزندان باقى ماندند، بدانكه تو همچون بنده مزد بگيرىهستى كه او را به كارى دستور داده اند، و مزد خود را بگير، و در اين دنيا مانند گوسفندىمباش كه در ميان زراعت سبزى افتاده و آنقدر از آن بخورد تا چاق گردد، و مرگش همراهچاقيش باشد، بلكه دنيا را مانند پل روى نهرى بدان كه بر آن مى گذرى و آن را وا مىدارى و ديگر به آن با ز نمى گردى ، خرابش كن ، و آبادش مساز كه مامور به ساختنشنيستى (420)
و بدان كه فرداى قيامت ، وقتى كه در برابر(عدل ) خداوند قرار مى گيرى ، از چهار چيز تو را بازخواست مى كنند:
1 - جوانيت را در چه راه بپايان رساندى 2 - عمرت را در چه راه تمام كردى 3 - مالت رااز چه راه بدست آوردى ؟ 4 - و آنرا در چه راه مصرف نمودى .
بنابراين آماده پاسخگويى از اين پرسشها باش ، و از آنچه در دنيا از دستت رفته ،افسوس مخور، زيرا اندك دنيا، دوام ندارد، بسيارش از بلا، ايمن نيست ، پس آماده و هشيارباش و در كارت جدى و كوشا باش و پرده (غفلت ) را از چهره (دلت ) بردار و متوجهاحسان پروردگار باش (و در برابر آن در جهت زبان و نيت وعمل شكر كن ) و توبه را در دلت همواره تجديد كن ، و هنگام فرصت ، (در بدست آوردنكمالات معنوى ) شتاب كن ، قبل از آنكه مرگت فرا رسد، و ميان تو و خواسته هايت ، مانعگردد (421)


123 - خادم بت ، چگونه هدايت يافت ؟!

قبيله معروف بين سليم در مكه بت مخصوصى داشتند كه آن را با احترامخاص ، مى پرستيدند، و براى خدمت به او نگهبانى از مكانى كه آن بت در آنجا بود،خدمتكارى بنام غاوى بن عبدالعزى گماشته بودند.
خدمتكار روزى در كنار بت ، نشسته بود، ناگهان ديد، دو روباه آمدند و پاهاىخود را بلند نموده و بر سر و روى بت ، ادرار كردند.
او همان لحظه بت و بت پرستى را باطل دانست و اى شعر را سرود:

ارب يبول الثعلبان براسه
لقد ذل من بالت عليه الثعالب
يعنى : آيا پروردگار است ، كسى كه دو روباه بر سر او ادرار مى كنند، و براستىخوار است كسى (بتى ) كه روباهها بر آن ، ادرار مى كنند.
سپس آن بت را شكست ، و با شتاب خود را به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله )رساند، و جريان را گفت .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرود: نامت چيست ؟
او عرض كرد: غاوى بن عبدالعزى (يعنى گمراه پسر بنده بنده بت عزى ).
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) نام او را (بخاطر آن كه بيدار شده و هدايت يافته تغييرداد و فرمود: بلكه نام تو راشد بن عبد ربه است . (422)
به اين ترتيب ، يك حادثه جالب ، بت پرست مزدورى را هدايت كرد!

124 - گرايش روحانى آگاه مسيحيان به اسلام

جارودبن معلى از روحانيون و دانشمندان معروف مسيحى بود كه با مطالعه كتابها آسمانى مانند تورات وانجيل ، به آمدن پيامبر آخر الزمان پى برده بود، و پس ازشنيدن آوازه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) و ويژگيهاى ان حضرت ، دريافت كهپيامبر موعود همان است ، قصيده اش را خواند و طبق دستور پيامبر (صلى الله عليه وآله )گواهى به يكتايى خدا و رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و اركان اسلام داد.
پس از اين امور، جارود خواست بر يقينش بيفزايد بهرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) عرض كرد: اگر تو پيامبر بر حق هستى ، از آنچهاكنون در دلم هست بيان فرما.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) سر فرود آورد و پس از لحظاتى در حالى كه عرقنزول وحى از پيشانيش جارى بود، سربلند كرد و فرمود: تو اكنون دردل گرفته اى كه از سه مساله بپرسى :
1 - از خونهاى كه در ايام جاهليت ريخته است .
2 - از سوگندهاى معاهده دوران جاهليت .
3 - از بخشش .
اما خونهاى جاهليت ، بخشيده شده است ، و سوگندهاى آنان نيز اثر بخش ‍ نمى باشد، وبهترين بخشش آن است كه مركب سوارى يا گوسفند شيردهى به برادر دينى خودببخشى (423)
به اين ترتيب بر يقين جارود افزوده شد و به عنوان مسلمانى راستين در راه پيشرفتاسلام كوشيد.


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation