بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 12, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد12
     02 - عرفان اسلامي جلد12
     03 - عرفان اسلامي جلد12
     04 - عرفان اسلامي جلد12
     05 - عرفان اسلامي جلد12
     06 - عرفان اسلامي جلد12
     07 - عرفان اسلامي جلد12
     08 - عرفان اسلامي جلد12
     09 - عرفان اسلامي جلد12
     10 - عرفان اسلامي جلد12
     11 - عرفان اسلامي جلد12
     12 - عرفان اسلامي جلد12
     13 - عرفان اسلامي جلد12
     14 - عرفان اسلامي جلد12
     15 - عرفان اسلامي جلد12
     16 - عرفان اسلامي جلد12
     FEHREST - عرفان اسلام جلد 12
 

 

 
 

باب نود و يكم در صبر است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَلصَّبْرُ يُظْهِرُ ما فى بَواطِنِ الْعِبادِ مِنَ النّورِ وَالصَّفاءِ ، وَالْجَزَعُ يُظْهِرُ ما فى بَواطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَالْوَحْشَةِ .

وَالصَّبْرُ يَدَّعيهِ كُلُّ اَحَد وَما يَثْبُتُ عِنْدَهُ اِلاَّ الْمُخْبِتونَ . وَالْجَزَعُ يُنْكِرُهُ كُلُّ اَحَد وَهُوَ اَبْيَنُ عَلَى الْمُنافِقينَ لاَِنَّ نُزولَ الْمِحْنَةِ وَالْمُصيبَةِ يُخْبِرُ عَنِ الصّادِقِ وَالْكاذِبِ .

وَتَفْسيرُ الصَّبْرِ ما يُسْتَمِرُّ مَذاقُهُ ، وَما كانَ عَنِ اضْطِراب لا يُسَمّى صَبْراً . وَتَفْسيرُ الْجَزَعِ اضْطِرابُ الْقَلْبِ وَتَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَتَغْييرِ اللَّوْنِ وَتَغْييرِ الْحالِ .

وَكُلُّ نازِلَة خَلَتْ اَوائِلُها مِنَ الاِْخْباتِ وَالاِْنابَةِ وَالتَّضَرُّعِ اِلَى اللهِ فَصاحِبُها جَزوعٌ غَيْرُ صابِر .

وَالصَّبْرُ ما اَوَّلُهُ مُرٌّ وَآخِرُهُ حُلْوٌ لِقَوْم ، وَلِقَوْم اَوَّلُهُ وَآخِرُهُ حُلْوٌ ، فَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ اَواخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ ، وَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ اَوائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ .

وَمَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ لا يَصْبِرُ عَمّا مِنْهُ الصَّبْرُ ، قالَ اللهُ تَعالى فى قِصَّةِ موسى وَالْخِضْرِ عَلى نَبيِّنا وَعَلَيْهِمَا السَّلامُ : وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلى مالَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً .

فَمَنْ صَبَرَ كُرْهاً وَلَمْ يَشْكُ اِلَى الْخَلْقِ وَلَمْ يَجْزَعْ بِهَتْكِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعامِّ وَنَصيبُهُ ما قالَ اللهُ تَعالى : وَبَشِّرِ الصّابِرينَ اَىْ بِالْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ .

وَمَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلاءَ بِالرَّحْبِ وَصَبَرَ عَلى سَكينَة وَوَقار فَهُوَ مِنَ الْخاصِّ وَنَصيبُهُ ما قالَ اللهُ تَعالى : ( إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ )(13) .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلصَّبْرُ يُظْهِرُ ما فى بَواطِنِ الْعِبادِ مِنَ النّورِ وَالصَّفاءِ . . .

مسئله ى با عظمت صبر

در اين فصل حضرت صادق (عليه السلام) به يكى از مهم ترين مسائل روحى كه ضامن حفظ فضائل و زحمات عبادى انسان در راه خدا است ، يعنى صبر اشاره مى فرمايند .

گرچه دشمنان اسلام و در رأس آنان استعمارگران پليد از صدها سال پيش سعى كردند مفهوم اين واقعيت و بسيارى از واقعيّت ها را تغيير داده و از اين راه ضربه هاى هولناك به پيكر اسلام و مسلمين بزنند ، ولى گمان نمى رود كسى كه اندك تأمّل در آيات قرآن و روايات بنمايد ، معناى حقيقى اين حقيقت بر او پوشيده بماند .

قرآن مجيد صبر را در آيات مربوط به جهاد و عبادات و ترك محرّمات ، و هجوم مصائب و سختى ها استعمال كرده ، و آن را از مهمترين عوامل فلاح و پيروزى و علّت تحصيل تقواى الهى مى داند .

بنابراين ، صبر يعنى پايدارى در راه خدا براى حفظ شخصيّت انسانى خويش ، و پايدارى در برابر دشمنان براى تداوم فرهنگ الهى ، و ايستادگى در برابر تمايلات و شهوات غلط جهت حفظ حالات الهى ، و پايدارى در هر كار مثبتى كه به نفع انسان و خانواده و جامعه اوست ، و همچنين به معناى تحمّل و خوددارى در برابر آزار كم ظرفيّت ها مانند اقوام و دوستان و ساير مردم است ، تا از اين راه و بخصوص عفو و گذشت از آنان جهت تأديب ايشان و متخلّق شدنشان به اخلاق اولياء عاشقان .

بايد گفت ردّ پاى صبر را در همه ى طاعات و عبادات و ترك گناهان ، و تحمّل شداود و مصائب كه بخاطر رشد شخصيّت و شكوفائى استعدادها از جانب حضرت حق به انسان مى رسد مى توان ديد .

كسى كه صبر ندارد ، و از تحمّل روحى نسبت به طاعات و ترك محرمات و برخورد با شدائد و مصائب بر كنار و عارى است ، از عنايات دنيائى و آخرتى حضرت دوست بى بهره و محروم و از فيوضات ربانيه و نفحات الهيه ممنوع است .

صبر و مقاومت را در تمام زمينه هاى حيات بايد از انبياء و ائمه و اولياء آموخت كه آن بزرگواران بهترين معلّم و راهنما در تمام امور ، بخصوص حسنات اخلاقى و مخصوصاً در مسئله ى صبرند .

در حدّى كه اين مختصر اجازه مى دهد ، صبر را از نظر قرآن و روايات و مباحث عرفانى لازم است مورد بررسى قرار داد ، باشد كه از اين منابع فيض الهى چنان كه بايد نصيبى عايد و واصل ما مهجوران شود ، و از اين طريق به عنايات و الطاف خاصّه حضرت يار برسيم .

آثار صبر در منطق قرآن مجيد

قرآن كريم مى فرمايد : براى دست يافتن به روح تحمّل در برابر حوادث سخت و طوفانهاى شكننده درونى و برونى ، و مصائب كمرشكن ، و آنچه كه براى دين و ايمان و شخصيّت شما ضرر دارد ، از صبر و نماز كمك بخواهيد ، صبر و حوصله در برابر طاعات و عبادات و ترك محرمات و حوادث به تدريج در انسان حالتى قوى ايجاد مى كند در حدّى كه مانند كوه استوار گردد ، و نماز روح و انديشه و قلب را ملكوتى نموده و آدمى را به معراج عشق و صفا و قرب و وصال مى برد ، و انسان را از ميدان فحشا و منكرات دور نموده ، به عرصه ى فضائل و معنويات نزديك و بلكه در درياى حسنات غرق مى نمايد .

( وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ ).

قرآن عظيم مى فرمايد : خداوند مهربان در همه جا و در همه حال با صبركنندگان است ، و اين معيّت حق با صابران واقعاً مسئله ى بزرگ و عظيمى است ، و نعمتى است كه شكرش از عهده ى هيچ كس برنمى آيد .

( إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ).

از مفهوم آيات كتاب استفاده مى شود ، كه عمده ى مشكلاتى كه در راه خدا و بخصوص به هنگام جنگ با دشمنان توليد مى شود ، ترس و گرسنگى و از بين رفتن اموال و نفوس آدمى و اولاد اوست .

در آيات صد و پنجاه و هفت به بعد سوره ى بقره كه مسائل بالا در آن ذكر شده ، بحث از صابران را به ميان آورده ، براى اينكه اولاً به آنها بشارت دهد ، ثانياً كيفيّت صبر را به آنها بياموزد ، و ثالثاً نكته ى اصلى لزوم صبر را روشن سازد ، و رابعاً جزاى عمومى آن ، كه درود و رحمت و هدايت خداست براى آنها شرح دهد .

ابتدا به پيامبرش دستور مى دهد ، كه صابران را بشارت دهد ، اما به چه چيز بشارت دهد ؟ اين معنا در آيه ى ذكر نشده و سربسته گذارده شده است ، براى اينكه عظمت آن را بيشتر مجسم سازد ، زيرا هرچه هست بالاخره از طرف خداست و حتماً خوب و عالى است و خداوند هم آن را تضمين نموده ، سپس صابران را معرفى مى كند كه آنها اشخاصى هستند كه هنگام مصيبت مى گويند :

( إِنَّا للهِِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ ).

بديهى است كه منظور تنها گفتن اين جمله نيست ، همچنان كه منظور تنها عبور دادن معنى آن از خاطر نمى باشد ، بلكه مقصود متلبّس شدن به حقيقت معنى آن است ، يعنى انسان خود را مملوك واقعى حق بداند و معتقد باشد كه بازگشت او به سوى خداست ، البته كسى كه واقعاً به اين دو حقيقت ايمان دارد عالى ترين درجات صبر را در برابر حوادث بدست خواهد آورد و جزع و بى تابى و غفلت بكلّى از كانون دل او ريشه كن مى شود .

( أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ) .

قرآن مجيد صبر در پيش آمدها مانند سختى و مرض و صبر هنگام جنگ و جهاد را از علائم صادقان و پرهيزكاران مى داند ، و آنان را كه در تمام پيش آمدها كم حوصله و از جبهه فرارى اند بى حقيقت مى داند .

( وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ) .

قرآن حكيم خداوند مهربان را عاشق و محّب اهل صبر مى داند :

( وَاللهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ) .

قرآن مجيد مى فرمايد : در برابر حوادث و پيش آمدها ، براى حفظ خود از خطرات دنيا و آخرت صبر كنيد و به فرائض الهى با كمال حوصله و استقامت روى آريد ، و با ائمه ى معصومين رابطه ى سخت قلبى و عملى برقرار كنيد :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا ) .

قرآن مجيد مى فرمايد : احسان و عنايت كامل خدا و پيروزى حتمى از آن مؤمنان صابر و مردم با استقامت است .

( وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا ) .

قرآن عزيز صبر را منبع و علّت تقوا دانسته و فرجام پاك را از آن نيكوكاران مى داند :

( فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ ) .

قرآن كريم از صبركنندگان به عنوان محسنين و نيكوكاران ياد كرده و اعلام مى دارد اجر اينگونه بندگان ضايع شدنى نيست :

( إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُـحْسِنِينَ ) .

قرآن مجيد مى فرمايد : صابران در روز قيامت ، بخاطر صبر و تحملشان در برابر حوادث و مصائب و برخورد به گناهان داراى دو اجرند :

( أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا ) .
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند *** واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بى خود از شعشعه ى پرتو ذاتم كردند *** باده از جام تصلّى صفاتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى *** آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
بعد از اين روى من و آينه وصف جمال *** كه در آنجا خبر از جلوه ى ذاتم دادند
من اگر كامروا گشتم و خوشدل چه عجب *** مستحق بودم و اينها بركاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده اين دولت داد *** كه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
اين همه شهد و شكر كز سخنم مى ريزد *** اجر صبريست كزان شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خيزان بود *** كه ز بند غم ايّام نجاتم دادند

صبر در آئينه ى روايات

در زمينه ى صبر در كتب با عظمت روائى بقدرى روايت وارد شده ، كه ذكر همه ى آنها كتابى جداگانه مى خواهد ، در اين قسمت به ذكر چند روايت اكتفا مى شود ، باشد كه همان روايات چراغى فروزان در راه زندگى ما و راهنمائى در سير و سلوك ما گردد . مجموع روايات باب صبر را مى توانيد در « كافى » ، « بحار » ، « مستدرك » ، و « وافى » فيض ببينيد .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :

اَلصَّبْرُ رَأْسُ الاْيمانِ .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

صبر سر ايمان است .

و در روايت ديگر بدينگونه مطلب را دنبال مى كند :

صبر از ايمان چون سر است به تن ، هرگاه سر برود ، تن هم مى رود ، همچنان صبر كه برود ايمان از دست خواهد رفت .

ابوبصير مى گويد از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم مى فرمود : به راستى آزاده در هرحال آزاد است ، اگر گرفتارى برايش رخ دهد در برابر آن صبر كند ، و اگر مصائب بر او هجوم آورند او را نشكنند و اگر چه اسير و مقهور گردد و به جاى رفاه او سختى رسد ، چنانچه يوسف صديق امين چنين بود ، اينكه او را به بردگى گرفتند و اسير و مقهور شد آزاديش را لكه دار نكرد ، و تاريكى چاه و هراس آن به او زيانى نرساند ، تا اينكه خدا بر او منّت نهاد و آن جبّار سركش را بنده ى او ساخت پس از آنكه مالك او بود ، وى را رسول خود نمود و بوسيله ى او بر امّتى رحم كرد ، آرى اينچنين است صبر كه خير به دنبال دارد ، شما هم صبر كنيد و به آن دل دهيد تا اجر ببريد .

عَنْ اَبى جَعْفَر (عليه السلام) قالَ :

اَلْجَنَّةُ مَحْفوفَةٌ بِالْمَكارِهِ وَالصَّبْرِ ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَكارِهِ فِى الدُّنْيا دَخَلَ الْجَنَّةَ . وَجَهَنَّمُ مَحْفوفَةٌ بِاللَّذّاتِ وَالشَّهَواتِ فَمَنْ اَعْطى نَفْسَها لَذَّتَها وَشَهْوَتَها دَخَلَ النّارَ .

امام باقر (عليه السلام) فرمود :

بهشت در ميان ناگواريها و صبر است ، هركس در دنيا بر ناگواريها صبر كرد به بهشت مى رود ، و دوزخ در ميان لذّات و شهواتِ غلط است هركه به دنبال شهوت و لذت رود اهل جهنّم است .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

امير المؤمنين (عليه السلام) به مسجد آمد ، مردى را بر مسجد غمناك و سر به گريبان ديد ، فرمود چرا ناراحتى ؟ عرضه داشت پدر و مادر و برادرم مرده اند و من مى ترسم زهر ترك شوم ، حضرت به او فرمود : بر تو باد به تقوا و به صبر ، تا فردا پيش وى روى ، صبر در امور چون سر است از تن ، چون سر از تن جدا شود ، تن فاسد گردد و چون در كارها صبر نباشد همه ى كارها فاسد شود .

قالَ اَميرُالْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) :

اَلصَّبْرُ صَبْرانِ : صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصيبَةِ حَسَنٌ جَميلٌ ، وَاَحْسَنُ مِنْ ذلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْكَ . وَالذِّكْرُ ذِكْرانِ ذِكْرُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَ الْمُصيبَةِ ، وَاَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ ذِكْرُ اللهِ عِنْدَما حَرَّمَ عَلَيْكَ فَيَكونَ حاجِزاً .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :

صبر دو صبر است ، صبر در مصيبت كه خوب و خوشايند است و بهتر از آن صبرى است كه در برابر حرام الهى به خرج دهى . و ذكر دو ذكر است : ذكر در وقت مصيبت ، و برتر از آن ذكر خدا در برابر حرام است به نحوى كه بين تو و حرام مانع شود و تو بوسيله ى آن ذكر پاكدامن بمانى .

رسول خدا فرمود :

صبر بر سه مرحله است : صبر بر مصيبت ، و صبر بر طاعت ، و صبر بر گناه .

هركه در مصيبت صبر كند تا آن را به تسلى خوب پاسخ گويد ، خداوند برايش سيصد درجه بنويسد كه ميان هر درجه تا درجه ى ديگر به مانند آسمان تا زمين است .

هركه بر طاعت صبر كند برايش ششصد درجه نويسد كه ميان درجه اى تا درجه ى ديگر از عمق زمين است تا عرش .

و هركه در برابر معصيت صبر كند ، يعنى خويشتن را از گناه حفظ كند برايش نهصد درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ى ديگر از عمق زمين تا پايان عرش است .

قالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) :

اِنَّ الصَّبْرَ وَحُسْنَ الْخُلْقِ وَالْبِرَّ وَالْحِلْمَ مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبياءِ .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :

به حقيقت صبر و خوش اخلاقى و نيكى و حلم از اخلاق پيامبران است .

وَعَنْهُ (عليه السلام) :

لا يَذوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال : اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ ، وَالصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ ، وَحُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ .

و نيز آنجناب فرمود :

مرد از حقيقت ايمان نمى چشد مگر سه خصلت در او باشد : دين شناسى ، صبر بر مصائب ، اندازه نيكو نگاه داشتن در زندگى .

وَعَنْهُ (عليه السلام) :

صَبْرُكَ عَلى مَحارِمِ اللهِ اَيْسَرُ مِنْ صَبْرِكَ عَلى عَذابِ الْقَبْرِ ، مَنْ صَبَرَ عَلَى اللهِ وَصَلَ اِلَيْهِ .

و نيز آن حضرت فرمود :

ايستادگى و صبرت بر محرمات آسانتر از صبرت بر عذاب قبر است ، اينجا مى توان با كمى صبر از گناه مصون ماند ، آنجا نمى توان با تمام تحمل بر عذاب خدا صبر كرد ، هركس براى او صبر كند به او مى رسد .

دلا موافق آن زلف عنبرافشان باش *** سياه روز و سراسيمه و پريشان باش
به معنى ار نتوانى به رنگ ياران شد *** برو به عالم صورت شبيه ايشان باش
بخر به جان گرانمايه وصل جانان را *** وگرنه تا به ابد مستعد هجران باش
به عمر اگر عملى غير عشق كردستى *** كنون ز كرده ى بى حاصلت پشيمان باش
غلام عالم تركيب تا به كى باشى *** طلسم را بشكن شاه عالم جان باش
به زير بار طبيبان شهر نتوان رفت *** به درد خو كن و آسوده دل ز درمان باش
نظر به دامن گلچين نمى توان كردن *** به خار سر كن و فارغ ز سير بستان باش
نصيب خضر خدا كرد آب حيوان را *** بگو سكندر ظلمت دويده حيران باش

صبر در آئينه ى عرفان

صبر بر سه نوع باشد :

اوّل صبر عام و آن جنس نفس باشد بر سبيل تجلّد و اظهار ثبات در تحمّل ، تا ظاهر حال او به نزديك عاقلان و عموم مردمان مرضى باشد .

دوّم صبر زهاد و عبّاد و اهل تقوا و ارباب حلم از جهت توقع ثواب آخرت .

سيّم صبر عارفان ، چه بعضى از ايشان التذاذ يابند به مكروه از جهت تصور آنكه معبود ايشان را به آن مكروه از ديگر بندگان خاص گردانيده و ملحوض نظر او شده اند .

و علامت صبر حبس نفس است ، و استحكام درس و مداومت بر طلب انس و محافظت بر طاعات و استقصاء در واجبات و صدق در معاملات و طول قيام در مجاهدات و اصلاح جنايات و ترك شكايات و فرو خوردن تلخيها و روى ترش ناكردن .

و صبر آن است كه فرق نكند ميان حال نعمت و محنت و سكون نفس در بلا ، و بلا را به همت توان كشيد .

بايد اگر بلاى كَونَين بر تو گمارند در آن آه نكنى و اگر محنت عالَمَين بر تو فرود آيد بجز كوى صبر نجويى ، و در بلا درآمدن همچنان باشى كه از بلا بيرون آمدن .

صبر بايد مرد را در هرچه هست *** تا تواند بر در شادى نشست
گوشمال نفس تو صبر است و بس *** جوهر عقل است صبر اى بوالهوس
صابر اندر صبر بودن مشكل است *** اين سخن نى لايق هر غافل است
مرد عامى چون ز كار آگاه نيست *** گه مر او را صبر هست و گاه نيست
در بلا صابر شده مردان خاص *** لكن از درگاه حق جسته خلاص
خاص خاص از كار خود پرداخته *** با بد و نيك دو عالم ساخته
راحت از ميلى گرفته در بلا *** بى تغيّر گفته غم را مرحبا
صبر بايد در همه رنج و بلا *** تا به ملك فقر گردى پادشا
( وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُك إِلاَّ بِاللهَ )(25) .

صبر را روى حالات صابران و نحوه ى صبر آنها به چند قسم تقسيم كرده اند :

صبر لله ، صبر فى الله ، صبر مع الله ، صبر عن الله ، صبر بالله .

1 ـ صبر لله : عبارت از حبس نفس از جزع است در موقع وقوع در امرى مكروه ، يا موقع فوت شدن امرى مطلوب .

2 ـ صبر فى الله : ثبات و استقامت در راه حق متعال است به جهت تحمّل بليّات ، ترك لذّات ، و دفع موانع .

3 ـ صبر مع الله : صبر اهل دل و اهل حضور است كه در وقت بروز موانع و ظهور آثار نفس براى آنان پيش مى آيد .

4 ـ صبر عن الله : به دو قسمت تقسيم شده يكى اختصاص به فسّاق دارد ، يكى اختصاص به عشّاق دارد ، در قسم اوّل حكايت از بُعد و دورى مى كند ، در قسم دوّم حكايت از قرب . در معنى اوّل هرچه فاسق در فسقش صابرتر باشد بدحال تر است ، در معنى دوّم هرچه عاشق صابرتر باشد مقرّب تر است ، صبر در معنى اوّل مربوط به اهل جفا و حجاب است و در معنى دوّم مربوط به اهل عيان و مشاهده .

5 ـ صبر بالله : صبر موحّدين و صبر اهل تمكين است كه در مقام استقامت در امر حق متعال پيش مى آيد .

خواجه مى فرمايد : صبر عبارتست از حبس نفس از جزع كه اظهار آن دالّ شِكوه و شكايت است . صبر براى عامّه سخت ترين منزل ، براى اهل محبّت ، مخوف ترين مقام و براى موحّدين نازل ترين موقف است و بر سه درجه است :

درجه ى اوّل از صبر ، صبر از معصيت است كه براى بقاء ايمان و دورى از عذاب است و با مطالعه ى وعيد الهى حاصل مى گردد ، در اين مقام اگر موجبات صبر انفعال و شرمندگى باشد و حياء از حق موجب شود كه سالك از معاصى كناره گيرى نمايد اين نحوه ى صبر عالى تر است .

درجه ى دوّم از صبر ، صبر بر طاعت است كه به محافظت طاعت ، رعايت طاعت و به تقسيم طاعت حاصل است .

تحصين طاعت به علم ، رعايت طاعت به اخلاص و محافظت طاعت به دوام طاعت است .

درجه ى سوّم از صبر ، صبر در بلايا و مصائب است كه براى رسيدن به حسن جزاء الهى است ، تحمّل اين صبر با انتظار فرج از طرف حق متعال سهل و آسان مى گردد . سبك گردانيدن مصائب و سهل شمردن آنها با ياد خدا و متذكر شدن نعم اوست ، آنكه متذكّر حق متعال است زير بار مصائب احساس ناراحتى نمى كند(26) .

در پايان اين بخش به ترجمه ى اصل روايات كتاب شريف « مصباح الشريعه » عنايت كنيد ، امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

صبر آنچه را كه در باطن انسان از صفات نيكو و نورانيّت و صفاست آشكار مى كند ، و جزع آنچه را در قلب آدمى است از ضعف و تاريكى و اضطراب و وحشت بروز مى دهد .

همه ادعا مى كنند صابرند ، و جزع و فزع را از خود نفى مى كنند ، اما صابر كسى است كه در مقابل عظمت حق و فرمان او گردن نهاده . مفهوم جزع را در منافقين بهتر مى توان ديد ، چون ابتلائى براى آنان پيش آيد اضطراب و ترديد و وحشت و تيرگى باطن آنان ظاهر مى شود ، در قدم اول اطمينان و تظاهر به ايمان و ثبات قدم را از دست مى دهند و دروغ بودن ادّعايشان آشكار مى شود .

حقيقت صبر آنكه در پيش آمدن تلخى و سختى بر قرار و ثابت قدم باشد ، پس قيد سختى و قبول آن در مفهوم صبر مأخوذ است ، در صورتى كه امرى ناگوار نباشد ، يا روى اضطراب و ناراحتى بر امرى ايستادگى كند از مفهوم صبر خارج است .

جزع برعكس صبر است ، ادامه دادن امرى يا حالتى است كه توأم با اضطراب و اندوه و ناراحتى قلب و متغير شدن حالت و رنگ و سيماست .

معلوم شد كه صبر ممدوح آغاز آن قرينِ خضوع و خشوع و تسليم و توجه به حق و سپس ادامه دادن آن عادت روحى است و چون توأم با اين قيود نگردد جزع است .

صبر براى جمعى آغاز آن تلخ است و پايانش شيرين و براى جمعى ديگر اوّلش و آخرش تلخ است ، پس كسى كه وارد مسير صبر مى شود و پايان و نتيجه ى آن را در نظر مى گيرد به طور مسلّم از صابرين است و توفيق بدست آوردن نتيجه ى مطلوب به صبر را پيدا خواهد كرد .

كسى كه توجّه او به تلخى آغاز و ابتداء آنست هرگز مصداق صابر و صبر نيست ، و چون كسى مقام و منزلت اين كار را شناخت هرگز راضى نخواهد بود كه در موجبات صبر توقف و تسامح ورزيده و خود را آماده نسازد .

خداوند متعال در قصه ى موسى و خضر مى فرمايد : چگونه مى توانى صبر كنى برآنچه احاطه ندارى ؟

پس آن كسى كه روى كراهت و ناچارى صبر ورزيده و در عين حال مواظب است كه گله و شكايتى نكند و باطن خود را با اضطراب و جزع آشكار ننمايد از صبركنندگان عمومى است و از جهت نصيب و حظ مشمول فرمايش خداست كه مى فرمايد : بشارت بده صابرين را به بهشت و مغفرت و رحمت .

اما اگر از جان و دل به استقبال بلا رفت و بدون كمترين جزع و فزعى صبر كرد ، و با كمال اطمينان خاطر و آرامش دل و وقار و ثبات استقامت ورزيد از خواص صابران به حساب آيد ، و مشمول قول حق قرار خواهد گرفت كه فرمود :

( إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ )(27) .

داستانى عجيب از صبر براى خدا

از يكى از بزرگان دين نقل شده : كه از گورستانى مى گذشتم ، زنى را ديدم ميان چند قبر نشسته و اشعارى مى خواند بدين مضمون :

صبر كردم در حالى كه عاقبت صبر را مى دانم عالى است ، آيا بى تابى بر من سزاوار است كه من بى تابى كنم ؟

صبر كردم بر امرى كه اگر قسمتى از آن به كوههاى شرورى وارد مى شد متزلزل مى گرديد . اشك به چشمان وارد شد ، سپس آن اشك ها را به ديدگان خود بر گرداندم و اكنون در قلب گريانم .

آن مرد دين مى گويد : از آن زن پرسيدم بر تو چه شده و چه مصيبتى وارد گرديده كه مى گويى صبرى كه كردم در عهده ى همه كس نيست .

در جواب گفت : روزى شوهرم گوسپندى را براى كودكانم ذبح نمود و پس از آن كارد را به گوشه اى پرتاب كرد و از منزل خارج شد ، يكى از دو فرزندم كه بزرگ تر بود به تقليد شوهرم دست و پاى برادر كوچك خود را بسته و خوابانيد و به او گفت مى خواهم به تو نشان دهم كه پدرم اينطور گوسپند ذبح كرد ، در نتيجه برادر بزرگ تر سر برادر كوچك تر را بريد و من پس از اينكه كار از كار گذشته بود فهميدم ، از دست پسرم سخت خشمگين شدم به او حمله بردم كه وى را بزنم به بيابان فرار كرد ، چون شوهرم به خانه برگشت و از جريان آگاه شد به دنبال پسر رفت و او را در بيابان دچار حمله حيوانات ديد كه مرده است ، جنازه او را به زحمت به خانه آورد و از شدّت عطش و رنج جان سپرد ، من خود را سراسيمه به جنازه ى شوهر و پسرم رساندم ، در اين اثنا كودك خردسالم خود را به ديگ غذا كه در حال جوش بود مى رساند و ديگ به روى او واژگون شده او را مى كشد . خلاصه من در ظرف يك روز تمام اعضاى خانواده ام را از دست دادم ، در اين حال فكر كردم كه اگر براى خدا در اين حوادث عظيم صبر كنم مأجور خواهم بود . آنگاه دنباله ى اشعار شعرى را به مضمون زير خواند :

تمام امور از جانب خداست و واگذار به اوست و هيچ امرى واگذار به عبد نيست(28) .

باب نود و دوّم در حزن و اندوه است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَلْحُزْنُ مِنْ شِعارِ الْعارِفينَ لِكَثْرَةِ وارِداتِ الْغَيْبِ عَلى اَسْرارِهِمْ وَطولِ مُباهاتِهِمْ تَحْتَ سِرِّ الْكِبْرياءِ .

وَالْمَحْزونُ ظاهِرُهُ قَبْضٌ وَباطِنُهُ بَسْطٌ ، يَعيشُ مَعَ الْخَلْقِ عَيْشَ الْمَرْضى وَمَعَ اللهِ عَيْشَ الْقُرْبى .

وَالْمَحْزونُ غَيْرُ الْمُتَفَكِّرِ لاَِنَّ الْمُتَفَكِّرَ مَتَكَلِّفٌ وَالْمَحْزونُ مَطْبوعٌ ، وَالْحُزْنُ يَبْدَو مِنَ الْباطِنِ وَالْفِكْرُ يَبْدَو مِنْ رُؤْيَةِ الْمُحْدَثاتِ وَبَيْنَهُما فَرْقٌ . قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فى قِصَّةِ يَعْقوبَ (عليه السلام) : ( إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللهَ وَأَعْلَمُ مِنَ اللهَ مَا لاَ تَعْلَمُونَ )(29)وَقيلَ لِرَبيعِ بْنِ خُثَيْم : ما لَكَ مَهْموماً ؟ قالَ : لاَِنّى مَطْلوبٌ . وَيَمينُ الْحُزْنِ الاِْنْكِسارُ وَشِمالُهُ الصَّمْتُ ، وَالْحُزْنُ يَخْتَصُّ بِهِ الْعارِفونِ للهِِ تَعالى ، وَالتَّفَكُّرُ يَشْتَرِكُ فيهِ الْخاصُّ وَالْعامُّ .

وَلَوْ حُجِبَ الْحُزْنُ عَنْ قُلوبِ الْعارِفينَ ساعَةً لاَسْتَغاثوا ، وَلَوْ وُضِعَ فى قُلوبِ غَيْرِهِمْ لاَسْتَنْكَروهُ ، فَالْحُزْنُ اَوَّلُ ثانيهِ الاَْمْنُ وَالْبِشارَةُ وَالتَّفَكُّرُ ثان اَوَّلُهُ تَصْحيحُ الاْيمانِ وَثالِثُهُ الاِْفْتِقارُ اِلَى اللهِ تَعالى بِطَلَب النَّجاةِ .

وَالْحَزينُ مُتَفَكِّرٌ وَالْمُتَفَكِّرُ مُعْتَبِرٌ . وَلِكُلِّ واحِد مِنْهُما حالٌ وَعِلْمٌ وَطريقٌ وَعِلْمٌ وَمَشْرَبٌ .

مسئله ى با قيمت حزن

حزن اگر بخاطر فوت شدن امور ظاهر و برنامه هاى مادى باشد ، از نظر قرآن مجيد مردود و صاحبش از فيوضات محروم است .

منظور از اين حزن و اندوه در روايت مورد ترجمه حزنى است كه از احساس كوچكى خود نسبت به عظمت حضرت حق به انسان دست مى دهد ، و حزنى است كه بر اثر رسيدن به مقام شهود نسبت به واقعيّات و اينكه چرا آدمى در عين آنهمه ايمان و عمل باز فوق العاده حقير و فقير است عارض انسان مى گردد ، و حزنى است كه از معاينه ى قيامت و حساب و كتاب و هول نسبت به آن روزگار به انسان متوجه مى شود ، و اين حزن كه خود علّت حركت و سير و سلوك بيشتر به سوى حضرت يار است حزنى است پسنديده و محمود و از اوصاف عارفان بالله است .

در طول مجلدات سابق بهر مناسبتى كه پيش آمد در اين زمينه سخن بميان آمده ، در اينجا احتياج به شرح مفصل نمى بينم تنها به ترجمه ى اصل روايت اكتفا مى شود .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

حزن و اندوه شعار اهل عرفان است و آن بر اثر واردات غيبى بر قلوب ايشان ، و به سبب امتداد افتخار درك سايه و پوشش عنايت و بزرگوارى حق بر آنان است .

شخص محزون از لحاظ ظاهر گرفته ، ولى در باطن داراى عالمى وسيع و گسترده است ، او با مردم چون بيماران و بى حالان زندگى مى كند و با خداى خود همانند اهل قرب و بدون قيد و خلاصه خصوصى و عاشقانه .

شخص محزون با متفكر فرق دارد ، متفكّر با زحمت در قلب خود ايجاد فكر مى كند ، ولى حزن جوشش درون است ، ديگر آنكه حزن از باطن در ظاهر خودنمائى مى كند ، ولى تفكّر در اثر برخورد با امور خارجى محقق مى شود .

خداوند متعال در جريان قصه يعقوب از زبان او نقل مى كند ، من شدت حزن و اندوه خود را به پيشگاه پروردگارم اظهار داشته و به او شكايت مى برم و آنچه را من از جانب او آگاهم شما اى فرزندان من آگاه نيستيد .

به ربيع بن خثيم گفتند : چرا محزون و مهمومى ؟ گفت : به خاطر اينكه مسئوليّتى بزرگ بر عهده ى من است ، و پيوسته من مورد درخواست و بازخواستم .

جانب راست حزن فروتنى در برابر حق ، و جانب چپ آن خاموشى است و حقيقت حزن بدون اين دو صفت ميسّر نمى شود .

حزن صفتى است مخصوص به اهل معرفت ، ولى تفكّر مشترك ميان عارف و عامى است .

اگر حزن نسبت به حضرت حق ساعتى از قلوب عارفين برداشته شود هر آينه به ناله و استغاثه برخيزند ، و هرگاه به ديگرى عطا شود ، بخاطر فقدانش در وجودشان به كراهت آيند .

حزن در حقيقت مقامى است كه نيتجه ى آن امن از قهر و غضب الهى و بشارت به رحمت و فيوضات معنوى است .

تفكّر در پشت سر ايمان واقعى و اعتقاد ثابت پيدا شده و نتيجه ى تفكّر ، احساس فقر و احتياج و نيازمندى به درگاه او وسبب درخواست نجات و استخلاص از جناب اوست و هر شخص محزونى قهراً متفكّر است و هر متفكّرى عبرت آموزست .

براى هريك از اين دو دسته حالات مخصوص و معارف و علوم و روش مشرب خاصىّ است .

احولى كه اختصاص به صاحب حزن دارد عبارتست از :

1 ـ وصول به مرتبه ى يقين .

2 ـ معاينه ى ديدن احوال قيامت از سؤال و كتاب و حشر و نشر .

3 ـ آگاهى صاحب حزن از علّت است به معلول ، از حق است به مخلوق .

4 - علم صاحب حزن گاهى عطائى است .

5 ـ مشرب محزون سوز و گداز و درد و نياز است .

فيض آن بلبل خوش نواى باغ عشق مى گويد :

راه حق را مرد بايد مرد كو *** توشه ى آن درد بايد درد كو
چهره ى گلگون در اين ره كى خرند *** زرد بايد روى روى زرد كو
اشك بايد گرم باشد آه سرد *** اشك گرم اى جان و آه سرد كو
فرد مى بايد شدن از غير او *** سالكى از ما سوى الله فرد كو
در ره او گرد مى بايد شدن *** آن كه گردد در ره او گرد كو
يارَكى همدرد بايد راه را *** اى دريغا يار كى همدرد كو
پرورش يابد ز عشق دوست جان *** فيض را آن عشق جان پرورد كو

باب نود و سوّم در حياء است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَلْحَياءُ نورٌ جَوْهَرُهُ صَدْرُ الاْيمانِ وَتَفْسيرُهُ التَّثَبُّتُ عِنْدَ كُلِّ شَىْء يُنْكِرُهُ التَّوْحيدُ وَالْمَعْرِفَةُ ، قالَ النَّبىُّ (صلى الله عليه وآله) : اَلْحَياءُ مِنْ الاْيمانِ وَالاْيمانُ بِالْحَياءِ .

وَصاحِبُ الْحَياءِ خَيْرٌ كُلُّهُ ، وَاِنْ تَعَبَّدَ وَتَوَرَّعَ ، وَاِنَّ خُطْوَةً تُتَخَطّا فى ساحاتِ هَيْبَةِ اللهِ بِالحَياءِ مِنْهُ اِلَيْهِ خَيرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةً . وَالْوَقاحَةُ صَدْرُ النِّفاقِ الْكُفْرُ . قالَ رَسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : اِذا لَمْ تَسْتَحِ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ . اَىْ اِذا فارَقْتَ الْحياءَ فَكُلُّ ما عَمِلْتَ مِنْ خَيْر وَشَرّ فَاَنْتَ بِهِ مُعاقَبٌ .

وَقُوَّةٌ الْحَياءِ مِنَ الْحُزْنِ وَالْخَوْفِ . وَالْحَياءُ مَسْكَنُ الْخَشيَةِ وَالْحَياءُ اَوَّلُهُ الْهَيْبَةُ وَصاحِبُ الْحَياءِ مُشْتَغِلٌ بِشَأْنِهِ ، مُعْتَزِلٌ مِنَ النّاسِ مُزْدَجِرٌ عَمّا هُمْ فيهِ وَلَوْ تُرِكَ صاحِبُ الْحَياءِ ما جالَسَ اَحَداً . قالَ رَسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبْد خَيْراً اَلْهاهُ عَنْ مَحاسِنِهِ وَجَعَلَ مَساويهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَكَرَّهَهُ مُجالَسَةَ الْمُعرِضينَ عَنْ ذِكْرِ اللهِ تَعالى . وَالْحَياءُ خَمْسَةُ اَنْواع : حَياءُ ذَنْب ، وَحَياءُ تَقْصير وَحَياءُ كَرامَة ، وَحَياءُ حُبٍّ ، وَحَياءُ هَيْبَة ، وَلِكُلَّ واحِد مِنْ ذلكَ اَهْلٌ ، وَلاَِهْلِهِ مَرْتَبَةٌ عَلى حِدَة .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلْحَياءُ نورٌ جَوْهَرُهُ صَدْرُ الاْيمانِ

مسئله ى با اهميّت حياء

حيا حالتى است معنوى و ملكوتى كه بر اثر معرفت انسان به حضرت حق و توجّه به اسماء و صفات جناب او در وجود آدمى پديد مى آيد ، و باعث حفظ انسان از گناه ، و علّت حركت به سوى طاعت و عبادت است .

حياداران عالم ، از وقار و سكون ، ادب و عظمت ، تربيت و عبادت ، آگاهى و دانش ، صفا و بينش برخوردارند .

حياداران ، نسبت به حقايق چشمى باز ، و قلبى آگاه ، و روحى در حال پرواز دارند ، و اگر آنان را ذرّه ذرّه كنند ، محال است در محضر دوست كه خود را هميشه در آن محضر حاضر مى دانند دست به آلودگى بزنند ، و از عبادت و اطاعت جناب حق كم بگذارند .

در مجلّدات گذشته ى « عرفان » به هر مناسبتى كه پيش آمده به مسئله ى حيا اشاره رفته و تا جائى كه لازم بوده به شرح اين حقيقت عالى اقدام شده ، در اين جا فقط به چند روايت و ترجمه ى اصل متن اكتفا مى شود .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) :

اَلْحَياءُ مِنَ الاْيمانِ وَالاْيمانُ فِى الْجَنَّةِ .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

حيا معلول ايمان است ، و ايمان در بهشت است .

قالَ اَبوعَبْدِاللهِ (عليه السلام) :

اَلْحَياءُ وَالْعِفافُ وَالْعَىُّ ـ اَعْنى عَىَّ اللِّسانِ لا عَىَّ الْقَلَْبِ ـ مِنَ الاْيمانِ .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

حيا و عفت و كم گوئى ـ يعنى كندى زبان نه كندى دل ـ همه از ايمان است .

عَنْ اَحَدِهِما (عليهما السلام) قالَ :

اَلْحَياءُ وَالاْيمانُ مَقْرونانِ فى قَرن فَاِذا ذَهَبَ اَحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ .

يكى از دو امام ( حضرت باقر و امام صادق ) فرمود :

حيا و ايمان همراهند و در يك رشته بسته اند ، چون يكى از آنها برود ، ديگرى هم مى رود .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :

لا ايمانَ لِمَنْ لا حَياءَ لَهُ .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

ايمان نيست براى كسى كه حياء ندارد .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :

قالَ رَسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : اَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فيهِ وَكانَ مِنْ قَرْنِهِ اِلى قَدَمِهِ ذُنوباً بَدَّلَهَا اللهُ الْحَسَناتِ : الصِّدْقُ وَالْحَياءُ وَحُسْنُ الْخُلْقِ وَالشُّكْرُ(30) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

رسول خدا گفت : چهارند در هركس باشد و از سر تا پايش را گناه گرفته باشد ، خداوند همه ى آن گناهان را به حسنه تبديل كند ، راستگوئى و حيا و خوش خلقى و شكرگزارى .

مجلسى مى فرمايد : در اين تبديل سيّئه به حسنه وجوهى ذكر شده :

1 ـ گناهان پيشين به توبه محو شود و بجاى آنها طاعت آينده آيد .

2 ـ روحيه ى گناهكارى از آنها محو شود و روحيه ى طاعت بجاى آن نشيند .

3 ـ خدا توفيق كارهائى به او دهد كه ضدّ كارهاى پيشين او باشد .

4 ـ بجاى هر كيفرى ثوابى براى او ثبت كند .

داستانهاى مهمّى از اهل حيا در قسمت هاى گذشته نقل شده ، مى توانيد به آنها مراجعه كنيد .

در اينجا ذكر اين مطلب لازم است كه حيا و شرم در امور مثبته حالتى است احمقانه و ضربه ى مهلكى است بر سعادت دنيا و آخرت انسان ، و بايد توجه داشت كه حيا در هنگام گناه و طاعت بايد بكار گرفته شود به اين معنى كه اگر زمينه ى منكر و فحشائى براى انسان فراهم شد ، از حضرت حق خجالت كشيده و از گناه كناره گيرد ، و چون زمينه عبادت پيش آيد از ترك آن شرم كند .

در روايت بسيار مهّمى كه اكثر كتب حديث از جمله « كافى » ، « تحف العقول » ، « بحار » ، نقل كرده اند ، وجود مقدّس حضرت موسى بن جعفر حيا را از جنود عقل معرّفى كرده اند ، و رسول خدا در حديث پرمايه اى فرموده اند : هركجا عقل باشد حيا و ايمان همانجاست .

انسان وقتى در سايه ى معرفت به حق و مسائل الهى به تقويت عقل و در نتيجه به رشد ايمان و حيا برخيزد ، در ميدان صفا و عرصه ى طاعت و عبادت و خدمت به خلق قرار مى گيرد و از خود موجودى الهى و با بركت خواهد ساخت . و مصداق حقيقى خليفة الله و انسان كامل خواهد شد ، و در اين وقت است كه از عقل و حيا و ايمان آتش عشق و شوق شعلهور گشته ، و جز با رسيدن به مقام لقا و وصل آدمى قانع نخواهد شد .

آشتى ده در ميان عقل و دل *** تا برون آئى ز بند آب و گل
مغز و دل با يكديگر انباز كن *** عقل را با عشق هم راز كن
يك دل و يك مغز و يك آهنگ شو *** فارغ از هر قيل و قال و جنگ شو
از دوئى خيزد همه جنگ و ستيز *** در پناه امن يكتائى گريز
چون حقيقت يك بود اى راه جو *** هم تو يك شو تا بيابى ره بدو
اين حقيقت همچو خورشيد جهان *** نور و گرمى بخشدت هر دم به جان
نور اين خورشيد عقل دوربين *** گرمى او سوز عشق آتشين
عشق نيرو ، عقل بينائى دهد *** جان ز سستى وز تاريكى دهد
نور عقل و سوز عشق بى ريا *** مى رسانندت به كاخ كبريا

امام صادق (عليه السلام) در متن روايت باب حياء مى فرمايد :

حيا نورى است كه جوهر آن نور و حقيقت ذاتش صدر ايمان است به اين معنى كه عمده ى اجزاى ايمان حياست ، و ايمان كامل معلول آن صفت معنوى و ملكوتى است .

معناى حيا توقّف در هر كارى است كه منافى توحيد و معرفت است ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : حيا از ايمان است و استحكام ايمان از حياست .

هركه صاحب حيا و آزرم است دارنده ى همه ى خوبيهاست ، وهركه از اين حقيقت محروم است صاحب همه ى بديهاست ، هرچند اهل عبادت و ورع باشد .

يك گام كه صاحب حيا مى گذارد ، در فضاى هيبت الهى و در پيشگاه حق عزيزتر است از هفتاد سال عبادت كه بدون حيا باشد .

بى حيائى اساس و بنيان هر نفاق اصل و ريشه ى كفر است ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله)فرمود : هرگاه حالت حيا كه بهترين مانع از گناه است در تو نباشد ، پس هرچه خواهى كن كه گويا از دفتر بندگى حق بيرونى و خوبى و بديت بخاطر فقد صفت حيا موجب عقاب الهى است .

آنكس كه حزن و اندوه برگذشته و بر تقصيرش در بندگى ، و خوف از عاقبت و عذاب قوى تر است حيايش بيشتر است ، حيا عرصه گاه خشيت و ابتدايش تجلّى هيبت و عظمت او در قلب است .

صاحب حيا به خود و به كار خود كه همه طاعت و بندگيست مشغول است و هرگز از ياد حق غافل نيست ، از مردمى كه هيچ سود نسبت به امور معنوى ندارند كناره گير است ، و از كارهاى غير الهى مردم سخت متنفّر است ، و اگر وى را به حال خود گذارند هيچ رغبتى به همنشينى كسى ندارد .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : هرگاه خداوند براى كسى خير بخواهد ، خوبى هايش را از چشم او بپوشد و بديهايش را در ميدان مغزش رژه دهد و همنشينى با اهل غفلت را به نظر او ناپسند نمايد .

حيا را پنج مرحله است :

1 ـ حيائى كه مانع از گناه است و اين مرتبه نازله ى حيا و بلكه حياء عوام النّاس است .

2 ـ حياى تقصير است به اين معنى كه شرمش آيد مرتكب كارى شود كه مشتمل بر تقصير است هرچند ترك اولى باشد .

3 ـ حياى كرامت است ، يعنى بزرگوارى و عزت حضرت دوست مانع اين است كه مرتكب خلاف رضاى او شود .

4 ـ حياى محبّت است ، يعنى انوار محبّت حضرت او چنان بر سراسر وجودش تابيده كه مجال مخالفتى براى عاشق در جنب معشوق نگذاشته .

5 ـ حياى هيبت است و اين حيا علت خشيت است چنانچه حياى محبّت باعث اميد و رجاست .

و هريك از اين پنج مرحله را مقامى است كه شرحش موكول به جزوه اى جداگانه است .

الهى به انوار جلال و اوصاف جمال ، و ذات مستجمع جميع صفات كمالت ما را به اين مراتب عاليه از حيا آراسته فرما ، و تمام تقصيرات و گناهان گذشته ما را كه معلول غفلت و جهل بوده ببخش و بيامرز .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation