بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 12, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد12
     02 - عرفان اسلامي جلد12
     03 - عرفان اسلامي جلد12
     04 - عرفان اسلامي جلد12
     05 - عرفان اسلامي جلد12
     06 - عرفان اسلامي جلد12
     07 - عرفان اسلامي جلد12
     08 - عرفان اسلامي جلد12
     09 - عرفان اسلامي جلد12
     10 - عرفان اسلامي جلد12
     11 - عرفان اسلامي جلد12
     12 - عرفان اسلامي جلد12
     13 - عرفان اسلامي جلد12
     14 - عرفان اسلامي جلد12
     15 - عرفان اسلامي جلد12
     16 - عرفان اسلامي جلد12
     FEHREST - عرفان اسلام جلد 12
 

 

 
 

باب هفتاد و نهم در توبه است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَلتَّوْبَةُ حَبْلُ اللهِ وَمَدَدُ عِنايَتِهِ . وَلابُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ مُداوَمَةِ التَّوْبَةِ عَلى كُلِّ حال .

فَكُلُّ فِرْقَة مِنَ الْعِبادِ لَهُمْ تَوْبَةٌ ، فَتَوْبَةُ الاَْنْبِياءِ مِنِ اضْطِرابِ السِّرِّ ، وَتَوْبَةُ الاَْوْلِياءِ مِنْ تَكْوينِ الْخَطَراتِ ، وَتَوْبَةُ الاَْصْفِياءِ مِنَ التَّنَفُّسِ ، وَتَوْبَةُ الْخاصِ مِنَ الاِْشْتِغالِ بِغَيْرِ اللهِ ، وَتَوْبَةُ الْعامِّ مِنَ الذُّنوبِ . وَلِكُلِّ واحِد مِنْهُمْ مَعْرِفَةٌ وَعِلْمٌ فى اَصْلِ تَوْبَتِهِ وَمُنْتَهى اَمْرِهِ ، وَذلِكَ يَطولُ شَرْحُهُ هيهُنا .

فَاَمّا تَوْبَةُ الْعامِّ فَاَنْ يَغْسِلَ باطِنَهُ مِنَ الذُّنوبِ بِماءِ الْحَياةِ وَالاِْعْتِرافُ بِجِنايَتِهِ دائِماً ، وَاعْتِقادِ النَّدَمِ عَلى ما مَضى ، وَالْخَوْفِ عَلى ما بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ، وَلا يَسْتَصْغِرَ ذُنوبَهُ فَيَحْمِلَهُ ذلِكَ اِلَى الْكَسَلِ ، وَيَديمَ الْبُكاءَ وَالاَْسَفَ علَى ما فاتَهُ مِنْ طاعَةِ اللهِ ، وَيَحْبِسَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَواتِ وَيَسْتَغيثٌ اِلَى اللهِ تَعالى لِيَحْفَظَهُ عَلى وَفاءِ تَوْبَتِهِ وَيَعْصِمَهُ عَنِ الْعودِ اِلى ما سَلَفَ وَيَروضَ نَفْسَهُ فى مَيْدانِ الْجُهْدِ وَالْعِبادَةِ ، وَيَقْضِىَ عَنِ الْفَوائِتِ مِنَ الْفَرائِضِ وَيَرُدَّ الْمَظالِمَ وَيَعْتَزِلَ قُرَناءَ السّوءِ وَيُسْهِرَ لَيْلَهُ وَيُظْمِىءَ نَهارَهُ وَيَتَفَكَّرَ دائِماً فى عاقِبَتِهِ وَيَسَْتعينَ بِاللهِ تَعالى سائِلاً مِنْهُ الاِْسْتِعانَةَ فى سَرّائِهِ وَضَرّائِهِ وَيَثْبُتَ عِنْدَ الْمِحَنِ وَالْبَلاءِ كَيْلا يَسْقُطَ عَنْ دَرَجَةِ التَّوّابينَ فَاِنَّ فى ذلِكَ طَهارَةً مِنْ ذُنوبِهِ وَزيادَةً فى عَمَلِهِ وَرِفْعَةً فى دَرَجاتِهِ ، ( فَلَيَعْلَمَنَّ اللهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ )(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى عنكبوت (23) : آيه ى 3 .

مسئله با عظمت توبه

در اين فصل نورانى ، و قطعه ملكوتى ، و حقيقت ربّانى ، حضرت امام به حق ناطق وجود مقدّس جعفر بن محمّد الصادق عليه صلوات الله الملك العلاّم به اعظم عبادات و احسن طاعات ، و معالج كلّيه امراض قلبيه و روحيه ، و ارتقادهنده انسان به مقام كرامت ، و رساننده آدمى از ناسوت به لاهوت ، و تطهير كننده ظاهر و باطن انسان يعنى توبه و بازگشت به جناب احديّت اشاره مى فرمايند .

اين مسئله به اندازه اى در خور اهميّت است كه بايد چند جلد جداگانه در توضيح و تفسير آن به رشته ى تحرير كشيده شود ، امّا اين وجيزه كه هنوز ابوابى از آن باقى مانده اقتضاى آن را ندارد ، تنها به دورنمائى از امّهات مسائل توبه در محور آيات شريفه ى قرآنيه و روايات ملكوتيّه ى اهل بيت طهارت اشاره مى كند ، باشد كه خداى كريم و دادگر مهربان و خالق رحيم و آفريننده ى محسن ، همه ما را براى دست يافتن به اين مقام اعلى توفيق كرامت فرمايد ، و از ورطه ى خطرناك گناه ، چه گناه باطنى و چه ظاهرى نجات بخشد ، و ما را به سوى طاعت خالص و قطع رابطه ى با هر گناهى رهنمون شود .

اگر به توفيق يار و جدّ و جهد معصيت كار چهره نورانى توبه و مقام الهى انابه ، و حالت ربّانى استغاثه به انسان روى آورد ، تمام آلودگى ها و پليدى ها و ظلمت ها از خانه جان رخت بربندد و بسوى ديار عدم و نيستى رهسپار شود ، در آن وقت با بال عشق و شوق و با قدرت حبّ و ذوق ، جان آدمى براى رسيدن به مقام وصال به پرواز آيد و انسان با عمق قلب به توبه خطاب كند :

در دل و جان خانه كردى عاقبت *** هر دو را ديوانه كردى عاقبت
آمدى كآتش درين عالم زنى *** وانگشتى تا نگردى عاقبت
اى ز عشقت عالمى ويران شده *** قصد اين ويرانه كردى عاقبت
من تو را مشغول مى كردم دلا *** ياد آن افسانه كردى عاقبت
عشق را بى خويش بردى در حرم *** عقل را بيگانه كردى عاقبت
يا رسول الله ستون صبر را *** استن حنّانه كردى عاقبت
شمع عالم بود لطف چاره گر *** شمع را پروانه كردى عاقبت
يك سرم اين سوست يك سر سوى تو *** دو سرم چون شانه كردى عاقبت
دانه اى بيچاره بودم زير خاك *** دانه را دُردانه كردى عاقبت
دانه اى را باغ و بستان ساختى *** خاك را كاشانه كردى عاقبت
اى دل مجنون و از مجنون بتر *** مردى و مردانه كردى عاقبت
كاسه ى سر از تو پر از تو تهى *** كاسه را پيمانه كردى عاقبت
جان جانداران سركش را به علم *** عاشق جانانه كردى عاقبت

آثار الهى توبه

بدون شك بازگو كردن آثار توبه كار ساده اى نيست ، كه براى توبه حقيقى در قرآن مجيد و روايات آثار گرانى ذكر شده است .

از آثار توبه نجات انسان از مهالك و روى آوردن به حقايق و واقعيّات و قدم گذاردن در دايره سعادت ، و بيرون رفتن از مرز شقاوت و دنائت و پستى است .

از آثار ديگر توبه حقيقى ، محبوبيّت نزد حضرت دوست و به دست آوردن ارزش هاى الهى و يافتن دولت خاص و گنج عزّت و مايه شرف است .

از ديگر آثار توبه واقعى ، باز شدن هشت در بهشت و بسته شدن هفت در عذاب به روى انسان و خلاصه شيفته شدن جنت و رضوان به تائب و خاموش شدن شعله نار و عذاب جهنّم است .

از ديگر آثار توبه جلب بخشش و غفران حق و آمرزيده شدن تمام گناهان گذشته آدمى است .

مقدمه توبه خروج از غفلت و ورود به ديار انتباه و بيدارى است و اين نيز از آثار بسيار گران توبه است ، كه عبد عاصى به خود آيد و در گذشته و آينده خويش فكر كند و به اين معنا توجه پيدا نمايد كه در برابر چه وجودى به عصيان و خلاف برخاسته و با چه محبوبى به ستيز و جنگ آمده است .

پر شدن قلب از ندامت ، و احساس سنگينى گناهان و عزم بر ترك رابطه با معاصى و جبران گذشته ، و ساختن آينده دورنمائى از توبه واقعى و بازگشت حقيقى به وجود مقدس حضرت يار است .

كمال توبه به حفظ ورع و پاكدامنى و پارسائى ، و سپس محاسبه ى نفس و قطع اميال ظاهر و جبران نقايس نفسى است .

كمال توبه به حفظ و تقويت اراده براى تداوم توبه و عمل صالح و كناره گيرى از محرمات الهى و مشتهيات نفسانى است .

كمال توبه در گرو زهد و صدق و احساس فقر و نياز نسبت به جناب دوست سپس بر پيشامدها و رضا و اخلاص و اعتماد بر حضرت يار است .

يارب اين بوى خوش از روضه ى جان مى آيد *** يا نسيم است كزان سوى جهان مى آيد
يارب اين آب حيات از چه وطن مى جوشد *** يارب اين نور صفات از چه مكان مى آيد
عجب اين غلغله از جوق ملك مى خيزد *** عجب اين قهقهه از حور جنان مى آيد
چه سماع است كه جان رقص كنان مى گردد *** چه صفير است كه دل بال زنان مى آيد
چه عروسى است چه كابين كه فلك چون تتقى است *** ماه با اين طبق زرب نشان مى آيد
چه شكار است كه اين تير قضا پران است *** ور چنين نيست چرا بانگ كمان مى آيد
مژده همه عشاق بكوبيد دو دست *** كان كه از دست بشد دست زنان مى آيد
از حصار فلكى بانگ امان مى خيزد *** وز سوى بحر چنين موج گمان مى آيد
چشم اقبال به اقبال شما مخمور است *** اين دليل است كه از عين عيان مى آيد
برهيديت از اين عالم قحطى كه در او *** از براى دو سه نان زخم سنان مى آيد
خوشتر از جان چه بود جان برود باك مدار *** غم رفتن چه خورى چون به از آن مى آيد
هر كسى در عجبى و عجب من اينست *** كو نگنجد به ميان چون به ميان مى آيد
بس كنم گر چه كه رمز است بيانش نكنم *** خود بيان را چه كنى جان بيان مى آيد

وجوب حتمى توبه

فقهاء بزرگ شيعه و سنى ، و مفسران عظيم القدر قرآن ، و وارستگان از عباد حق ، و عاشقان حقايق الهيّه ، و عارفان روشن ضمير و صاحبان گرانقدر علم اخلاق بر اساس آيات شريفه ى قرآنيه ى و روايات صحيحه ى نورانيه توبه از گناه را واجب دانسته و ترك و تأخير آن را حرام مى دانند .

استحباب توبه به هيچ وجه معنا ندارد ، و ترك و يا تأخير آن باعث شدّت امراض روحى و قلبى و عملى است ، و زمينه سازى براى شدّت مرض معنوى از گناهان و بلكه از معاصى كبيره است .

خواجه ى طوسى كه از اعاظم حكما و فقها ، و در جمع بزرگان شيعه شخصيّت كم نظيرى است ، در پايان كتاب پرقيمت « تجريد الاعتقاد » مى فرمايند :

توبه از واجبات است ، زيرا در بازگشت به سوى حق ، دفع ضرر عينيّت پيدا مى كند ، و بقاء بر ضرر از محرّمات است ، و نيز پشيمانى از انجام هر قبيح و ترك هر واجب براى هر انسانى لازم است ، پس بر مبناى وجوب دفع ضرر ، و پشيمانى از هر گناه و ترك شدن هر واجب ، توبه و بازگشت به سوى محبوب واجب است .

وجود مبارك علامه ى حلّى در توضيح سخن خواجه در مقام اثبات وجوب توبه به معناى ترك هر كبيره و صغيره برآمده و اين معنا را با برهان يقينى فرموده است .

انسان گناهكار به هر اندازه كه گناه داشته باشد حق نااميد شدن از رحمت و عنايت حضرت محبوب را ندارد كه نااميدى از رحمت بنا به فرموده ى قرآن در سوره ى يوسف آيه 87 كار مردم كافر است :

( إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللهَ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ )(1) .3

و پس از اين آيه ى كريمه ، داستان معروف بهلول نباش كه در تفاسير قرآن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى يوسف (12) : آيه ى 87 .

آمده و داستان حميد بن قحطبه كه شيخ صدوق در كتاب پرقيمت « عيون أخبار الرّضا » نقل كرده كه شصت نفر از اولاد زهرا (عليها السلام) را در يك شب كشته بود و روز ماه رمضان غذا مى خورد و مى گفت از رحمت حق نااميدم و حضرت رضا فرمود نااميدى او از گناه آن شب وى سنگين تر است ، براى نشان دادن بار سنگين نااميدى كافى است .

گناهكار چون به كتاب حضرت حق توجه كند و آيات مربوط به مغفرت و رحمت را نظر كند و همچنين وقتى به روايات باب توبه و دعاهاى عجيب اسلامى مانند كميل و ابوحمزه و عرفه حضرت سيدالشهداء دقت نمايد ، بهيچ عنوان جاى نا اميدى و يأس براى وى نمى ماند ، در اينصورت واجب است تمام همت و اراده خود را براى جبران گناهان گذشته ، و آزادى از ديون مردم ، و اداى واجبات ترك شده و بناى آينده اى روشن بكار گيرد .

در جلد اوّل « عرفان » به دورنمائى از اين واقعيّات اشاره رفت و نيازى به بازگوئى مجدّد آن مسائل نيست ، در اين زمينه تنها به ذكر پاره اى از آيات و قسمتى از روايات قناعت مى كنم ، باشد كه با توجه به اين معارف تصميمى قاطع و حالى پرشور براى همه ى ما پديد آيد ، و با قوت جان و قدرت دل جهت طهارت روح و سرّ و تزكيه نفس و پاكى عمل به سوى حضرت جانان به پرواز درآئيم ، كه در رحمتش و باب مغفرتش به روى هر گناهكار تائبى از باب لطف و مرحمت باز است .

ندا رسيد به جانها كه چند مى پائيد *** به سوى خانه ى اصلى خويش بازآئيد
چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست *** به كوه قاف بپريد خوش چو عنقائيد
ز آب و گل چو چنين كنده ايست برپاتان *** به جهد كنده ز پا پاره پاره كنيد
سفر كنيد از اين غربت و به خانه رويد *** از اين فراق ملوليم عزم فرمائيد
به دروغ گِنده و آب چَه نى *** هلا مبارك در قعر چاه مى پائيد
نداى فاعتبروا بشنويد اولوا الابصار *** نه كودكيت سر آستين چه مى خائيد
خود اعتبار چه باشد بجز ز جو جستن *** حلا ز جو بجهيد آن طرف چو برنائيد
درون هاون شهوت چه آب مى كوبيد *** چو آبتان نبود با دلاف پيمائيد
حطام خواند خدا اين حشيش دنيا را *** در اين حشيش چو حيوان چه ژاژ مى خائيد
هلا كه باده بيامد ز خم برون آئيد *** پى قطايف و پالوده تن بيالائيد
هلا كه شاهد جان آينه همى جويد *** به صيقل آينه ها را ز زنگ بزدائيد
نمى هلند كه مخلص بگويم اين ها را *** ز اصل چشمه بجوئيد آنچه جويائيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى بقره (2) : آيه ى 64 .

( فَلَوْلاَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ )(1) .

اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمى شد ، البته در شمار زيانكاران بوديد .

بدون شك براساس آيات حق و روايات معتبره ، از عوامل حتميه جلب فضل و رحمت دوست توبه واقعى از گناه و آلودگى است .

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللهِ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ )(1) .بنده را سر بر آستان بودن *** بهتر از پا بر آسمان بودن
نفسى در رضاى حضرت حق *** بهتر از عمر جاودان بودن
گه چو زنجير سر به حلقه ى در *** گه چو در سر بر آستان بودن
چيست حكمت ز گرد كردن گوى *** در پى حكم صولجان بودن
مالك دوزخ هوا گشتن *** بهتر از خازن جنان بودن
بهتر از پادشاهى دو جهان *** بر در دوست پاسبان بودن
بندگى در جناب حضرت عشق *** بهتر از شاه انس و جان بودن
عين انسان شدن بديده ى حق *** يعنى از چشم خود نهان بودن
مسند از كوه قاف گستردن *** بال سيمرغ سايبان بودن
چون جرس بسته از پى محمل *** در ره عشق يك زبان بودن
يك دل و يك دهان و يك ناله *** همه تن جنبش و فغان بودن
گمرهان را در اين شب تاريك *** روشنى سوى كاروان بودن
در سياحت به ساحت ملكوت *** با دل و روح هم عنان بودن
از زمان و زمانيان بيرون *** بنده صاحب الزمان بودن

آنان كه به خدا و قيامت و انبياء و كتب آسمانى ايمان آورده اند ، و از وطن خود بخاطر خدا هجرت كردند ، و در راه حضرت حق به جهاد برخاستند ، اميدوار به رحمت خدا باشند ، كه خداوند بر آنان بخشنده و مهربان است .

داستانى جالب

در مورد نزول اين آيه ى شريفه گفته اند :

قبل از وقوع واقعه ى بدر ، پيامبر بزرگ عبدالله جَحش را خواست ، و نامه اى به او داد و حدود هشت نفر از مهاجران را همراه وى نمود ، و به او دستور داد پس از دو روز راه پيمودن نامه را بگشايد و بر اساس آن عمل كند .

عبدالله پس از دو روز راه پيمائى نامه را گشود ، و چنين يافت : چون نامه را باز كردى تا نخله « زمين بين مكه و طائف » برو و در آنجا اوضاع قريش را زير نظر بگير و تمام جريان را به ما گزارش كن .

عبدالله جريان را با دوستانش در ميان گذاشت و اضافه كرد : رسول الهى مرا از مجبور ساختن شما در اين مسير منع فرموده ، بنابراين هركس آماده شهادت است با من بيايد و ديگران بازگردند ، همه با او حركت كردند ، وقتى كه به نخله رسيدند به قافله اى از قريش برخورد كردند كه عمرو بن حضرمى در آن بود . چون روز آخر رجب بود ، « يكى از ماههاى حرام » در مورد حمله به آنها به مشورت نشستند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى بقره (2) : آيه ى 218 .

عده اى گفتند اگر امروز دست از آنان برداريم وارد حرم مى شوند ديگر نمى توان متعرض آنها شد ، سرانجام شجاعانه به آنان حمله بردند و عمرو بن حضرمى را كشته و قافله او را با دو اسير به محضر رسول خدا آوردند .

پيامبر الهى به آنان فرمود : من به شما دستور نداده بودم كه در ماههاى حرام نبرد نكنيد ؟

آنگاه از دخالت در غنائم خوددارى فرمود ، مجاهدان ناراحت شدند و مؤمنان به سرزنش آنان پرداختند ، مشركان نيز زبان به طعن گشودند ، كه محمّد (صلى الله عليه وآله)جنگ و خونريزى و اسارت در ماههاى حرام حلال شمرده آيه نازل شد كه :

از تو درباره ى جنگ كردن در ماه حرام مى پرسند ،بگو جنگ در آن گناه بزرگى است ، ولى جلوگيرى از راه خدا و گرايش مردم به فرهنگ حق و كفر ورزيدن نسبت به الله و هتك احترام مسجدالحرام ، و اخراج ساكنان آن در پيشگاه خدا مهم تر از آن است ، و ايجاد فتنه حتى از قتل بالاتر است . مشركان پيوسته با شما مى جنگند ، تا اگر بتوانند شما را از آئين خود برگردانند ولى كسى كه از دين حق برگردد و در حال كفر بميرد ، تمام اعمال نيك او در دنيا و آخرت بر باد مى رود و آنان اهل جهنّم اند و هميشه در آن خواهند بود .

پس از اين كه آيه مفصل بالا نازل شد عبدالله جحش و همراهانش گفتند : ما براى درك ثواب ، در اين راه جهاد كرده ايم و از رسول خدا پرسيدند آيا اجر مجاهدان را دارند يا نه ؟ آيه ى شريفه ى ( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا ) نازل شد .

راستى سر و كار گناهكاران با چه وجود مبارك و مقدّس و غفور و ودود و 

ص 130 و ص 131

همه روشن شوند چون خورشيد *** چون كه در پاى آن قمر مى زند
عاشقانى كه جان يكدگرند *** همه در عشق همديگر ميرند
همه را آب عشق بر جگر است *** همه آيند و در جگر مى زند
همه هستند هم چو درّ يتيم *** نه بر مادر و پدر ميرند
عاشقان جانب فلك پرند *** منكران در تك سقر مى رند
عاشقان چشم غيب بگشايند *** باقيان جمله كور و كر ميرند
وانكه شبها نخفته اند ز بيم *** جمله بى خوف و بى خطر ميرند
وانكه اينجا علف پرست بدند *** گاو بودند و همچو خر ميرند
وانكه امروز آن نظر جستند *** شاد و خندان در آن نظر ميرند
شاهشان بركنار لطف نهد *** نى چنين خوار و محتضر ميرند
وان كه اخلاق مصطفى جويند *** همچو سلمان و همچو ذر ميرند

روايات باب توبه

عَنْ اَبى عُبَيْدَةَ قالَ :قُلْتُ : جُعِلْتُ فَداكَ ادْعُ اللهَ لى فَاِنَّ لِى ذُنُوباً كَثيرَةً فَقالَ : مَهْ يا اَباعُبَيْدَةَ لا يَكُونُ الشَّيْطانُ عَوْنًا عَلى نَفْسِكَ ، اِنَّ عَفْوَ اللهِ لا يُشْبِهُهُ شَىْءٌ(1) .

ابا عبيده مى گويد :

به معصوم عرضه داشتم : براى من دعا كنيد كه گناهانم زياد است ، فرمود : اى اباعبيده آرام باش ، شيطان تو را از رحمت و عفو حضرت حق دلسرد و مأيوس نكند ، كه عفو او را چيزى برابرى نمى كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار : 6/5 .

عَنْ اَبى بَصير قالَ : سَمِعْتُ اَبا جَعْفَر (عليه السلام) يَقولُ :

اِذا دَخَلَ اَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ بِاَعْمالِهِمْ فَاَيْنَ عُتَقاءُ اللهِ مِنَ النّارِ .

ابو بصير مى گويد از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم مى فرمود : زمانى كه اهل بهشت به سبب اعمالشان به بهشت بروند ، پس آزادشدگان حضرت الله از آتش جهنّم كجايند ؟ !

عَنْ مُعاوِيَةَ بْنِ وَهَب قالَ : سَمِعْتُ اَبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) يَقولُ :

اِذا تابَ الْعَبْدُ تَوْبَةً نَصوحًا اَحَبَّهُ اللهُ فَسَتَرَ عَلَيْهِ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ . فَقُلْتُ : وَكَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيْهِ : قالَ : يَنْسى مَلَكَيْهِ ما كَتَبا عَلَيْهِ مِنَ الذُّنوبِ وَيوحى اِلى جَوارِحِهِ : اكْتُمى عَلَيْهِ ذُنوبَهُ وَيوحى اِلى بِقاعِ الاَْرْضِ : اكْتُمى ما كانَ يَعْمَلُ عَلَيْكَ مِنَ الذُّنوبِ فَيَلْقَى اللهُ حينَ يَلْقاهُ وَلَيْسَ شَىْءٌ يَشْهَدُ عَلَيْهِ بِشَىْء مِنَ الذُّنوبِ(1) .

معاويه بن وهب مى گويد : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم مى فرمود : به هنگامى كه عبد توبه خالص كند توبه اى كه بر آن استقامت ورزد ، محبوب خدا مى شود ، و در دنيا و آخرت در پوشش حضرت حق قرار مى گيرد ، عرضه داشتم اين پوشش چگونه است ؟ فرمود : دو ملك نويسنده گناه را از گناه بنده اش فراموشى مى دهد ، و به جوارحش فرمان مى دهد معاصى بنده ام را كتمان كنيد ، و به زمين هائى كه در آنها معصيت كرده وحى مى كند : گناهان بنده ام را بپوشان ، پس وارد قيامت مى شود ، در حاليكه شاهدى ندارد بر گناهانش شهادت دهد ! !

عَنْ اَبى عُبَيْدَةَ الْحَذّاءِ قالَ : سَمِعْتُ اَبا جَعْفَر (عليه السلام) يَقولُ :

اِنَّ اللهَ تَعالى اَشَدُّ فَرَحًا بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُل اَضَلَّ راحِلَتَهُ وَزادَهُ فى لَيْلَة ظَلْماءَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى / 2 صفحه ى 314 .

فَوَجَدَها فَاللهُ اَشَدُّ فَرَحًا بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِكَ الرَّجُلِ بِراحِلَتِهِ حينَ وَجَدَها .

ابى عبيده ى حذّاء مى گويد : از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم فرمود : خداوند به توبه ى بنده اش از مردى كه راحله ى خود را در شب تاريك گم كرده و پس از آن به راحله اش دست يافته خوشحال تر است .

قالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) :

اِنَّ اللهَ يُقْبِلُ تَوْبَةَ عَبْدِهِ ما لَمْ يُغَرْغِرْ ، توبوا اِلى رَبِّكُمْ قَبْلَ اَنْ تَموتوا ، وَبَادِروا بِالاَْعْمالِ الزّاكِيَةِ قَبْلَ اَنْ تَشْتَغِلوا ، وَصِلوا الَّذى

ص 134

ص 135

از مرد و زن با ايمان تائب نيست .

قالَ رَسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) :التّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

توبه كننده از گناه مانند كسى است كه گناه نداشته باشد .

عَنْ الشَّعْبِىَ قالَ سَمِعْتُ عَلىّ بْنَ اَبيطالِبِ يَقولُ :

اَلْعَجَبُ مِمَّنْ يَقْنُطُ وَمَعَهُ الْمَمْحاةِ فَقيلَ لَهُ وَمَا الْمَمْحاةُ قالَ : اَلاِْسْتِغْفارُ .

شعبى مى گويد از حضرت مولا على شنيدم ، مى فرمود :

از كسى كه در حال نوميدى است در شگفتم ، در حالى كه با او پاك كننده هست ، عرضه داشتند پاك كننده چيست ؟ فرمود : استغفار .

از مسائل بسيار مهمّى كه در باب با عظمت توبه مطرح است ، اين است كه از باب فضل و رحمت و عنايت و كرم حضرت حق باب توبه به روى احدى از بندگان بسته نيست ، هر زمان عبد عاصى به وضع ناهنجار خود آگاه شد ، و در مقام بازگشت حقيقى به سوى مولاى مهربانش برآمد ، بشرطى كه با آثار مرگ و قيامت روبرو نشده باشد توبه براى او صددرصد امكان دارد ، و بر اساس آيات و روايات مى تواند خود را به مغفرت و رحمت حضرت دوست برساند ، و از عذاب خالد و هلاكت ابدى وجود خويش را برهاند . به داستان عجيب زير كه « امالى » شيخ طوسى نقل مى كند عنايت كنيد ، كه طرفه داستانى است .

حقيقتى عجيب در باب توبه

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :

جوانى بود يهودى ، كه بسيارى از اوقات به محضر مبارك رسول الهى مشرف مى شود ، به اندازه اى كه حضرت او را به كارهاى ساده و آسان مى گماشت و وى را به دنبال بعضى از امور مى فرستاد ، و چه بسا بوسيله او براى قوم يهود جهت هدايت آنان نامه مى فرستاد .

مدتى از آن جوان خبرى نشد ، رسول خدا از حالش جويا شد ، مردى به آنجناب عرضه داشت ، تا جائى كه اطلاع دارم بايد بيش از امروز زنده نماند چون به مرض سختى دچار آمده !

حضرت ختمى مرتبت با عده اى از اصحاب به ملاقات وى رفتند ، معنويت و كرامت و بركت و واقعيّت آنجناب بود كه با هركس سخن مى گفتند جواب مى داد ، آن جوان را صدا زندند ، ديده گشود و عرضه داشت لبيك يا اباالقاسم ، حضرت به او فرمود بگو :

اشهد ان لا اله الاّ الله واَنّى رسول الله .

جوان به چهره پدرش كه يهودى متعصّبى بود نگريست و چيزى نگفت ، حضرت بار دوم او را صدا زد و شهادتين را به او تلقين كرد باز به پدرش نظر كرد و چيزى نگفت ، بار سوّم او را صدا زد باز از ترس پدر لب فرو بست ، حضرت فرمود تجلّى داشت شهادتين را گفت و به عبارت ديگر از تمام گذشته خويش به حضرت محبوب بازگشت و سپس به كام مرگ افتاد ، حضرت به پدرش فرمود : به اين جوان دست مزدن و كارى به او نداشته باش آنگاه به اصحابش فرمود : او را غسل داده و كفن كنيد و سپس نزد من آوريد تا بر وى نماز بگزارم ، آنگاه از منزل يهودى درآمد در حالى كه مى فرمود :

خداى را سپاس گزارم كه بوسيله ى من بنده اى از بندگانش را از آتش نجات داد .

بيا يكدم به گرد دل برآئيم *** درى پيدا كنيم از در درآئيم
تو اى فرخنده يى خضر ار بما راه *** نمائى ما نه با پا با سرآئيم
چو ما بايد درآئيم از تو اين در *** به روى ما ببندى زان درآئيم
از اين سو گر بگردانى ره ما *** بدان سو ما ز راه ديگر آئيم
اگر بنگاه تو عرش است ما را *** پر و بالى بده تا با پر آئيم
متاعت را بهائى گر بود ما *** به جان و سر نه با سيم و زر آئيم
نه ننگ گوهر است از ما گدايان *** به جس و جوى اين گوهر برآئيم
فتاده بار ما در گل بده دست *** كزين گل يك قدم آنسوتر آئيم

ص 138

ص 139

را ادا ننمايد و در عبادت خود نيفزايد ، و در لباسش تغيير ندهد ، و دوستانش را عوض ننمايد ، و مجلسش را تغيير ندهد ، و فرش و بالشش را مبدّل نكند و اخلاق و نيّتش را برنگرداند ، و به فتح قلب يعنى منور شدن دل به نور حقيقت نائل نگردد ، و دست به انفاق و خدمت مالى نزند ، و آرزوها كوتاه نكند و زبان از آنچه حرام است نبندد ، و به تصفيه اموالش اقدام ننمايد به حقيقت كه توبه نكرده ، وبه حضرت دوست بازگشته ، كه آراسته به اين حقايق در حقيقت تائب است .

به همين خاطر در متن روايت « مصباح » حضرت صادق (عليه السلام) بدينگونه عظمت توبه را مى نماياند .

توبه ريسمان با عظمت خداست و نصرت و جذابيّت و عنايت و لطف حضرت يار است . عبد را لازم است پيوسته در هر شأنى كه هست در حال توبه باشد و براى هر فرقه و طائفه اى توبه ى خاصّى است .

توبه ى پيامبران از اضطراب باطن است .

توبه ى اولياء از عوارض رنگارنگ خاطر است .

توبه ى اصفياء از استراحت و فراغت و غفلت و كدورت است .

توبه ى خاصان از مشغول بودن به غير حق است .

توبه ى عوام و توده ى مردم از گناهان و معاصى است .

براى هر كدام از اين طبقات نسبت به موضوع توبه و نتيجه ى آن معرفت و دانش مخصوصى است كه براى ديگرى نيست و اينجا مجال شرح و بسط ندارد ، فقط به توبه ى عوام اشاره مى شود .

حقيقت توبه عوام اين است كه باطن را از معاصى به اشك ندامت بشويد و در همه حال به تقصير و جنايت اعتراف نمايد و از صميم دل بر اعمال و غفلت گذشته ى خود پشيمان گردد ، و پيوسته به آينده اش ترسناك باشد و هرگز معصيت را كوچك نشمارد ، تا موجب جرأت و بى اعتنائى و كسالت وى گردد .

گريه و اسف را بر آنچه از عبادات از دستش رفته ادامه دهد ، و نفس خود را از تمايلات و شهوات و خواسته هاى شيطانى حفظ كند ، و از وجود مقدّس حضرت دوست بخواهد كه وى را بر بساط توبه ثابت قدم بدارد و از آلوده شدن به وضع گذشته نگاه دارد .

خود را در ميدان كوشش در راه حق تمرين دهد ، و آنچه از او فوت شده بجاى آورد ، و هرچه از ديگران به ظلم و ستم بدست آورده باز گرداند ، از همراهان ناباب كناره جويد ، و شب را به قيام و روز را به صيام نورانى كند .

در عاقبت خويش انديشه نمايد ، و از حضرت جانان بخواهد كه او را در خوشى و ناخوشى توفيق استقامت دهد ، و به وقت شدّت و ابتلاء ثابت قدم مانده تا از درجه ى توّابين سقوط نكند ، و بيدار باشد كه تمام حوادث و پيش آمدها موجب طهارت و بخشودگى گناهان است ، و سبب مزيد درجات و علو  مراتب ملكوتى .

در سوره ى مباركه ى عنكبوت آيه ى دوم مى فرمايد :

آيا گنان مى كنند كه آنان ترك مى شوند ، و تنها اظهار و گفتار براى آنها كافى است ، و آزمايش و امتحان نمى شوند ؟ ! و ما آنان را كه پيش از آنها بودند به معرض آزمايش و امتحان گذاشتيم ، پس خداوند راستگويان را از دروغگويان باز شناسد .

تا چند از اين خاك بميريد و بزائيد *** گامى بگذاريد و بر افلاك برآئيد
يكبار بميريد و دوم بار نميريد *** يكبار بزائيد و دوّم باز مزائيد
يك روز مباشيد و همه روز بباشيد *** يكدم به مپائيد و همه سال بپائيد
از لب بسوى كوه و زكه باز سوى لب *** خواهيد روان شد كه همه رجع صدائيد
با آمدن و رفتن از اين خانه شما را *** از چيست بپرسيد كه چويند و چرائيد
بر دولت و بر مال فزايش نكند سود *** آن سود بود سود كه بر خود بفزائيد
خود منبع شهد و شكر و كان نباتيد *** تا چند به طمع شكر انگشت بخائيد
اى پاك نژادان فلك قدر ملك صدر *** تا كى به در مفلسكان چهره بسائيد
زين سوى بدان سوى و زين كوى بدان كوى *** چون يوسف مصريد كه در بيع و شرائيد

باب هشتادم در جهاد و رياضت نفس است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : طوبى لِعَبْد جاهَدَ للهِِ نَفْسَهُ وَهَواهُ ، وَمَنْ هَزَمَ جُنْدَ نَفْسِهِ وَهَواهُ ظَفِرَ بِرِضَا اللهِ ، وَمَنْ جاوَزَ عَقْلُهُ نَفْسَهُ الاَْمّارَةَ بِالسّوءِ بِالْجَهْدَ وَالاِْسْتِكانَةِ وَالْخُضوعَ عَلى بِساطِ خِدْمَةِ اللهِ تَعالى فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً .

وَلا حِجابَ اَظْلَمُ وَاَوْحَشُ بَيْنَ الْعَبْدِ وَبَيْنَ اللهِ مِنَ النَّفْسِ وَالْهَوى وَلَيْسَ لِقَتْلِهِما وَقَطْعِهِما سِلاحٌ وَآلَةُ مِثْلُ الاِْفْتِقارِ اِلَى اللهِ وَالْخُشوعِ وَالْخُضوعِ وَالْجوعِ وَالضَّماءِ بِالنَّهارِ وَالسَّهَرِ بِاللَّيْلِ ، فَاِنْ ماتَ صاحِبُهُ ماتَ شَهيداً ، وَاِنْ عاشَ وَاسْتَقامَ أَدّى عاقِبَتُهُ اِلَى الرِّضْوانِ الاَْكْبَرِ .

قالَ اللهُ تَعالى : (وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُـحْسِنِينَ)(1) .

وَاِذا رَاَيْتَ مُجْتَهِداً اَبْلَغَ مِنْكَ فِى الاِْجْتِهادِ فَوَبِّخْ نَفْسَكَ وَلُمْها وَعَيِّرْها تَحْثيثاً عَلَى الاِْزْديادِ عَلَيْهِ وَاجْعَلْ لَها زِماماً مِنَ الاَْمْرِ وَعِناناً مِنَ النَّهْىِ ، وَسُقْها كَالرّائِضِ لِلْفارِهِ الَّذى لا يَذْهَبُ عَلَيْهِ خُطْوَةٌ مِنْ خُطُواتِها اِلاّ وَقَدْ صَحَّحَ اَوَّلَها وَاخِرَها .

وَكانَ رَسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : يُصَلّى حَتّى يَتَوَرَّمَ قَدَماهُ وَيَقولُ : اَمْلاََ اَكونُ عَبْداً شَكوراً ؟ اَرادَ بِهِ اَنْ تَعْتَبِرَ بِها اُمَّتُهُ وَلا يَغْفُلوا عَنِ الاِْجْتِهادِ وَالتَّعَبُّدِ وَالرِّياضَةِ بِحال .

اَلا وَاِنَّكَ لَوْ وَجَدْتَ حَلاوَةَ عِبادَةِ اللهِ وَرَأَيْتَ بَرَكاتِها وَاسْتَضَأْتَ بِنورِها لَمْ تَصْبِرْ عَنْها ساعَةً واحِدَةً وَلَوْ قُطِّعْتَ اِرْباً اِرْباً ، فَما اَعْرَضَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْها اِلاّ بِحِرْمانِ فَوائِدِ السَّلَفِ مِنَ الْعِصْمَةَ وَالتَّوْفيقِ .

قيلَ لِربيعِ بْنِ حُثَيْم : ما لَكَ لا تَنامُ بِاللَّيْلِ ؟ قالَ : لاَِنّى اَخافُ الْبَياتَ .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى عنكبوت (29) : آيه ى 69 .

مسئله با عظمت رياضت و جهاد نفسانى

برنامه بسيار پرمنفعت و با اهميّت جهاد با نفس ، و به رياضت آوردن اين منبع حسّاس از ابتداى شروع زندگى در بسيط خاك مورد توجّه عاشقان كمال و عاقلان عاقبت انديش بوده است .

اوّلين مرتبه اى كه قواعد و قوانين جهاد با نفس در زندگى انسان تجلّى كرده از جانب فيّاض كريم و وجود اقدس حضرت ربوبى ، كه از هركس به بندگانش مهربان تر است بوده و سپس انبياء و ائمه و اولياء و عرفا ، هر يك بر مبناى عشق و محبّتى كه به انسان داشتند وى را در اين زمينه راهنمائى كرده و بسوى كمال مطلوب كه راه رسيدن به آن جز از طريق رياضت و جهاد نفسانى ميسّر نيست هدايت نموده اند .

بايد دانست كه نفس با كمك مشاعر و احساسات بخصوص چشم و گوش و حسّ ذائقه و لامسه اثرپذير عجيبى است ، در حدّى كه مشهور است هيچ تابلوئى در جهان آفرينش اثر پذيريش از نفس بيشتر نيست ! !

چون بوسيله ى چشم ببيند و بوسيله ى گوش بشنود ، و به سبب ذائقه بچشد و به كمك پوست لمس كند ، با تمام وجود در مقام طلب و خواستن برآيد ، و تمام اميال و غرائز را در اين ميدان پرخطر به همراه خود بياورد ، و در اين زمينه از هيچ چيز باك نكند ، و علاقه به هيچ قاعده و قانون و چهارچوبى نشان ندهد ، و چون در اين صحنه رها شود بى چون و چرا بخواهد ، و بى قانون و مقررات بطلبد ، و جز رسيدن به آنچه خواسته چيزى را قبول نكند ، و با تمام قدرت به هدف

خلقت و رمز آفرينش كه مقام با عظمت خليفة اللّهى است پشت پا زند ، و اميال و غرائز و شهوات را از قيد تقوا و فضيلت و كرامت آزاد نمايد ، و دودى غليظ كه به آن هوا نام داده اند بر فضاى خويش حاكم كند ، و عقل و فطرت را مغلوب نموده ، صاحبش را به فضاحت و رسوائى ، و غفلت و شهوت در دنيا گرفتار كرده و در آخرت به عذاب اليم و آتش ابد دچار نمايد .

اوضاع اخلاقى و عملى گرفتاران هوا را تجربه ى تلخ تاريخ نشان داده ، گمان نمى رود احتياج به شرح و بسط داشته باشد ، انواع آلودگيهاى عملى و رذائل جامعه ى انسانى پيش آمده محصول هواى نفس و آزاد گذاشتن اين عنصر قوى در ميدان حيات و عرصه ى زندگى است ، عنصرى كه اگر هماهنگ با خواسته هاى حضرت حق رشد كند سر انسان را از عرش اعلا بالاتر برده ، و از وجود آدم منبعى جوشان از خير و بركت و كرامت و فضيلت بوجود مى آيد .

پرقيمت ترين كار تربيتى بدون شك تربيت نفس براساس برنامه هاى ربانى و قواعد ملكوتى است ، و آن عبارت است از قرار دادن تمام اميال و غرائز در چهارچوب تقواى الهى ، كه قواعد اين تقوا و حدود اين حقيقت در آيات قرآن و روايات و اخبار تجلّى دارد ، و تحقّق اين تربيت از طرفى معرفت نسبت به اين قواعد لازم دارد ، و از طرف ديگر با عزمى راسخ و قدمى استوار عمل عاشقانه بر اساس اين قواعد ، كه اين راه پرقيمت ملكوتى همان است كه قرآن مجيد بطور مكرّر از آن به صراط مستقيم تعبير كرده و اعلام نموده راهرو اين راه به مقام قرب و به لذّت وصال نائل خواهد شد . و ديده ى دل به ديدار محبوب منوّر خواهد كرد .

بقول عارف مشتاق ، بلبل بستان عشق حاج ميرزا حبيب خراسانى :

در اين تن هر دم آيد جان ديگر *** وزين در هر دم آيد خوان ديگر
در اين محفل كه نزهتگاه جان است *** رسد هر ساعتى مهمان ديگر
به هر يك ذرّه از ذرات امكان *** نهفته عالم امكان ديگر
اگر انسان نكو بيند بهر دم *** ببيند خويش را انسان ديگر
ببين در گلشن خاطر كه رويد *** بهر ساعت گل و ريحان ديگر
غذاى تن بود اين آب و اين نان *** غذاى روح آب و نان ديگر
نيارد خورد تن از لقمه ى جان *** سزد هر لقمه را دندان ديگر
به سوى ملك تن از شاه جانها *** رسد هر لحظه اى فرمان ديگر
دو صد كشتى روان گردد در اين بحر *** كه هر يك راست كشتيبان ديگر
بود سرسبز و خرّم گلشن جان *** ز ابر ديگر و باران ديگر
تنت را جان و جان را نيز جانى است *** بود آن جان جانرا جان ديگر
جهانا در جهان پنهان بهر يك *** كند چرخ ديگر دوران ديگر
هزاران يوسف مصرى در اين راه *** كه هر يك را چه و زندان ديگر
دوصد يعقوب بينى ديده بر راه *** كه هريك را بود كنعان ديگر
زند مرغ چمن بر شاخ گل نيز *** از اين دم هر دمى دستان ديگر
ازل را تا ابد خنگ تجلّى *** كند در هر نفس جولان ديگر
هزاران بحر و در هر قطره اى نيز *** نهفته بحر بى پايان ديگر
بهر بحرى هزاران موج و هر موج *** برآرد لؤلؤ و مرجان ديگر
چه يثربها و بطحاهاست در جان *** ز هر سو بوذر و سلمان ديگر
چه مغربها و مشرقهاست در جان *** به هريك نيّر تابان ديگر
بهر حرفى نوشته نامه ى عشق *** بهر نامه ز خون عنوان ديگر
به شهرستان تن عقل است سلطان *** به شهرستان جان سلطان ديگر

با كمال دقّت بايد مسير زندگى را پيموده و مواظبت داشت كه كشش هاى غلط درونى و برونى عناصر شخصيّت نفس را نكوبد ، كه رسيدن به مقام قرب جانان و به دست آوردن حالات عالى ملكوتى از طريق تهذيب و تربيت و تزكيه نفس ميسّر است و بس .

بالزاك كه يكى از دانشمندان مغرب زمين است مى گويد : وصول به شخصيّت عالى امكان پذير است ، بشرط آنكه انسان در تماس خود با امور زندگى نگذارد بهمان آسانى كه گوسپند پشم خود را در خارستانهائى كه از آن مى گذرد از دست مى دهد ، روحش پاره پاره شود ! همانطور كه در مجلّدات گذشته تذكر داده شد ، اگر نفس را در خواسته ها و اميال و غرائزش رها كنيم در مرحله ى اوّل تبديل به بهيمه سپس حيوانى خطرناك ، آنگاه درنده و در عاقبت شيطانى جامع همه ى رذائل و مفاسد خواهد شد .

نفس را اگر در خواسته هاى غلطش آزاد بگذاريم ، از لذّت عبادت محروم و به تدريج از امور بندگى خارج مى گردد و آدمى را به جاده ى هلاكت انداخته و به عذاب ابد حق گرفتار مى كند .

به يكى از عباد شايسته حق گفتند : ما از عبادت و عمل صالح و انجام امور خير لذّت نمى بريم ، گفت : دختر شيطان كه محبّت خارج از حدود به دنياست در قلب شماست ، پدر براى زيارت دختر ، ناچار است به خانه ى دخترش برود ، و او هركجا جا خوش كند توليد فساد مى كند ، پس بين شما و لذّت بردن از عبادت و كار خير ، شيطان مانع است ، و شما را راهى براى نجات از اين بليّه جز برگرداندن تمايلات و غرائز به حدود الهى نيست .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation