بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 12, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد12
     02 - عرفان اسلامي جلد12
     03 - عرفان اسلامي جلد12
     04 - عرفان اسلامي جلد12
     05 - عرفان اسلامي جلد12
     06 - عرفان اسلامي جلد12
     07 - عرفان اسلامي جلد12
     08 - عرفان اسلامي جلد12
     09 - عرفان اسلامي جلد12
     10 - عرفان اسلامي جلد12
     11 - عرفان اسلامي جلد12
     12 - عرفان اسلامي جلد12
     13 - عرفان اسلامي جلد12
     14 - عرفان اسلامي جلد12
     15 - عرفان اسلامي جلد12
     16 - عرفان اسلامي جلد12
     FEHREST - عرفان اسلام جلد 12
 

 

 
 

روايات و مسئله با عظمت تقوا

در روايات عالى كتب شيعه آمده :

اِنَّ لِلْمُؤْمِنِ فى نَفْسِهِ شُغْلاً وَالنّاسُ مِنْهُ فى رَاحَة ، اِذا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ فَرَشَ وَجْهَهُ وَسَجَدَ للهِِ بِمَكارِمِ بَدَنِهِ يُناجى الَّذى خَلَقَهُ فى فَكاكِ رَقَبَتِهِ . اَلا فَهكَذا فَكونوا(1) .

امير المؤمنين مى فرمايد :

به حقيقت مؤمن در محور وجود خودش در زحمت است ، او را شغلى چون عبادت و خدمت به خلق است ، از اينجهت مردم از پاكى و خدمت او در بهره و راحتند ، چون شب تار فرا رسد صورت به خاك حريم دوست نهد و با اعضاى باقيمتش بر حضرت ربّ العزّه سجده آرد ، مناجاتش با خداوند اين است كه وى را از عذاب جهنم آزاد سازد ، من به شما هشدار مى دهم كه اينگونه باشيد .

رُوِىَ عَنْ رَسولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله) قالَ :خَصْلَةٌ مَنْ لَزِمَها اَطاعَتْهُ الدُّنْيا وَالاْخِرَةُ وَرَبِحَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ . قيلَ : وَما هِىَ يا رَسولَ اللهِ ؟ قالَ : التَّقْوى(2) .

از رسول خدا نقل شده :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير عياشى : 2/213 .

2 ـ بحار : 70/285 .

يك خصلت است هركس ملازم آن باشد دنيا و آخرت در اختيارش قرار مى گيرند ، و سود سرشارى چون بهشت نصيب او مى گردد ، عرضه داشتند چيست ؟ فرمود : تقوا .

سُئِلَ الصّادِقُ (عليه السلام) عَنْ تَفْسيرِ التَّقْوى فَقالَ :

اَنْ لا يَفْقِدَكَ اللهُ حَيْثُ اَمَرَكَ وَلايَراكَ حَيْثُ نَهاكَ(1) .

تفسير تقوى را از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدند فرمود :

اين است كه خداوند تو را در ترك طاعت و آلوده به معصيت نبيند .

در كتاب با قيمت « مشكاة الانوار » صفحه ى 59 آمده : سال فتح مكه رسول الهى وارد بيت شد . اسامة بن زيد و فضل بن عباس در معيّت حضرت بودند ، پس از خروج از بيت حلقه در خانه را گرفت و فرمود :

حمد مى كنم خدائى را كه وعده اش به بنده اش صادقانه بود ، و به پيمانش در جهت پيروزى بنده اش وفا كرد ، و وى را بر تمام احزاب پيروز گردانيد ، تكبّر و نخوتى كه عرب با تكيه بر پدرانش داشت شكست ، تمام انسانها نسل آدمند و آدم از خاك است و گرامى ترين مردم نزد حضرت حق پرهيزكارترين آنهاست .

عَنْ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) عَنِ النَّبِىِّ (صلى الله عليه وآله) قالَ :

اَتْقَى النّاسَ مَنْ قالَ الْحَقَّ فيما لَهُ وَعَلَيْهِ(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار : 70/285 .

2 ـ بحار : 70/288 ـ 289 .

امير المؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا نقل مى كند :

پرهيزكارترين مردم كسى است كه حق گو باشد چه به سودش تمام شود چه به ضررش .

سُئِلَ (عليه السلام) : اَىُّ عَمَل اَفْضَلُ ؟ قالَ : التَّقْوى(1) .

از آن حضرت پرسيدند ، بالاترين عمل كدام است ؟ فرمود پرهيزكارى .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :

اَلْقِيامَةُ عُرْسُ الْمُتَّقينَ(2) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

قيامت روز عروسى پرهيزكاران و بهترين وقت شادى آنان است .

فى وَصِيَّةِ النَّبِىِّ (صلى الله عليه وآله) لاَِبى ذَرٍّ :

عَلَيْكَ بِتَقْوَى اللهِ فَاِنَّهُ رَأْسُ الاَْمْرِ كّلِّهِ(3) .

رسول خدا در سفارشش به ابى ذر فرمود :

بر تو باد به پرهيزكارى كه پرهيز و تقوا در رأس همه ى امور است .

حضرت مفيد از كلينى روايت مى كند ، كه جماعتى از اصحاب رسول خدا در جلسه اى كه با هم نشسته بودند به حسب و نسب افتخار مى كردند ، سلمان در آن جلسه شركت داشت ، عمر به او گفت نسب تو چيست ؟ و اصل و ريشه ات كدام است ؟گفت : من سلمان پسر بنده ى خدايم ، گمراه بودم وجود مقدّس حق به بركت رسول الهى مرا هدايت كرد ، فقير بودم بوسيله ى محمّد (صلى الله عليه وآله) غنى شدم ، برده ، بوسيله ى آنجناب آزاد شدم ، اى عمر اين است حسب و نسب من .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار : 70/288 ـ 289 .

2 ـ بحار : 70/288 ـ 289 .

3 ـ بحار : 70/288 .

سلمان پس از آن جلسه گفتگوى بين خود و عمر را براى رسول اسلام نقل كرد ، رسول خدا رو به مردم كرد و فرمود : اى جمعيّت قريش حسب مرد دين اوست ، اخلاق حسنه مردانگى اوست ، عقل ريشه اوست ، خداوند فرموده : ما شما را از مرد و زن آفريده و براى آشنائى با يكديگر قبيله قبيله قرارتان داده ايم ، گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست ، سپس رو به سلمان كرد فرمود : هيچ يك از اينان بر تو جز به تقوا برترى ندارند ، اگر از آنان پرهيزكارترى پس تو برترى(1) .

قالَ رَسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) :

اِتَّقِ اللهَ حَيْثُ كُنْتَ ، وَخالِقِ النّاسَ بَخُلْق حَسَن وَاِذا عَمِلْتَ سَيِّئَةً فَاعْمَلْ حَسَنَةً يَمْحوها(2) .

رسول الهى (صلى الله عليه وآله) فرمود :

هركجا هستى تقوا را رعايت كن ، با تمام مردم با اخلاق حسنه رفتار كن ، چون به معصيت آلوده شدى در عوضش نيكى بجاى آر ، تا آن گناه از پرونده ات محو شود .

فيض با كرامت مى فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روضه ى كافى صفحه ى 181 .

2 ـ بحار : 70/290 .

كبيره ايست كه خود گنان كنم هستم *** گناه ديگر آن كز مى خودى مستم
گناه خويش خودم دوزخ هم خود *** اگر ز خويش برستم ز هول پل رستم
به روى من ز سوى حق گشود چندين در *** ز سوى خويش درى چون به روى خود بستم
ز خود اگر نكنم خويش را رسم به خدا *** به وصل او نرسم تا به خويش پابستم
بود بد دو جهان جمله در من و از من *** ز هر بدى بِرَهَم گر ز خويشتن رستم
مگير بر من مسكين اگر بدى كردم *** كه تو كريمى و من از خرد تهى دستم
اگر چه مستم يا هشيار همراهم *** كه گر ز پاى درآيم بگيرد او دستم
شكار معرفت خويش را فكندم دام *** برون نيامد از اين بحر جز تهى دستم
بپاى مردى عشق ار شكست خويش دهم *** چو فيض در صف مردان حق زبردستم

با توجه به آيات و رواياتى كه گذشت گمان نمى رود ، در تمام هستى سرمايه اى براى انسان پرسودتر و ثمربخش تر از تقوا باشد .

اولياء و عاشقان ، هميشه دنبال اين بودند كه در سير و سلوك خود و در سفر بسوى جناب دوست به قلّه با عظمت تقوا برسند .

تقوا حصن حصينى است كه هركس به آن راه پيدا كند از تمام خطرات دنيا و آخرت برهد ، و خوشنودى حضرت ربّ العالمين را به آن وسيله بدست آورد .

زندگى بدون تقوا در معرض انواع خطرات و بلاهاست ، و بدون قوه و قدرت پرهيزكارى رهيدن از آن خطرات كارى محال است .

اين چند روزه دنيا را با گناه سپرى نكنيد ، و عمر گرانمايه را با شيطان و هوا معامله ننمائيد كه سراسر خسارت است .

اى متحير شده در كار خويش *** راست بنه بر خط پرگار خويش
مار تو و يار تو است اين تنت *** رنجه اى از مار خود و يار خويش
مار فساى ار چه فسونگر بود *** كشته شود عاقبت از مار خويش
يار تو تيمار ندارد ز تو *** چون تو ندارى خود تيمار خويش
نيز به فرمان تن بد كنش *** خفته مكن ديده بيدار خويش
آب خرد جوى و بدان آب شوى *** خط بدى پاك ز طومار خويش
حاكم خود باش و بدانش بسنج *** هرچه كنى راست به معيار خويش
آنچت از او نيك نيايد بكن *** داور خود باش و نگهدار خويش
مرغ خورش را نخورد تا نخست *** نرم نيابدش به منقار خويش
تنها بسيار به از يار بد *** يار تو را بس دل هشيار خويش

در اينجا با ترجمه ى اصل روايت « مصباح الشريعه » به اين فصل خاتمه داده و از حضرت ربّ العالمين عاجزانه مى خواهيم كه همه ى ما را به تقواى فكرى و روحى و اخلاقى و عملى بيارايد .

تقوا بر سه گونه است :

1 ـ تقواى بالله فى الله ، يعنى در راه خدا براى خدا و به عبارت ديگر از غير گذشتن و به محبوب پيوستن ، كه در اين مرتبه حلال را اهل تقوا جز به اندازه ى ضرورت ترك نمى كنند چه رسد به شبهه ، و اين مرتبه ى اعلاى تقواست و آنرا تقواى خاصّ الخاص گويند و زمينه اش در ميان مردم بسيار كم است ، كه اين مرحله از تقوا كار انبياء و ائمه ى بزرگوار و اولياء خاصّ خداست .

2 ـ تقواى من الله است و اين گذشتن از شبهه است بواسطه ى خوف از حرام و اين تقواى خاص است .

3 ـ تقواى متحقق از خوف از عذاب جهنم است كه باعث ترك حرام است چه حرام مالى و چه حرام عملى و اين تقواى عام است .

تقوا و پرهيزكارى مانند آبى است كه در نهرى روان باشد ، و اين سه مرحله ى تقوا مانند درختانيست كه بر لب آن نهر كاشته باشند ، چنان كه هركدام از اين درختان بقدر قدرت و جوهر و نيروى جذب و لطافت و كثافت خود از آن جدول و لبه ى نهر آب مى كشند و خلايق از اين درختان باختلافى كه در آن اشجار هست منتفع مى شوند ، همچنين هركس باندازه ى طهارت و نزاهت نفس و بقدر رياضات و مجاهدات با نفس به مرتبه اى از مراتب تقوا مى رسد ، و بهمان اندازه كه در توان اوست از اين شجره ى طيّبه بهره مند مى شود .

خداوند مى فرمايد :

صنوان : يعنى شاخه هاى متعدد از يك ريشه و غير صنوان : يعنى شاخه هائى كه هريك براى خود ريشه اى دارند در روى زمين از يك آب استفاده مى كنند ولى در عين اين اتحاد در منبع از نظر شكل و رنگ و طعم ميوه هايشان فرق دارد ، تقوا هم يك حقيقت است و آن روح پرهيز از گناه است ولى مردم بحسب اختلاف در ظرفيت و پاكى و ايمان و خلوص از آن حقيقت واحده بهره مى گيرند ، كسى كه ايمان و معرفتش كامل تر است از تقواى اعلا برخوردار است و متوسّط الايمان از تقواى متوسط و آنكه در مرتبه ى ادناى ايمان است از تقواى ضعيف بهره مند است .

تقوا از براى طاعات و عبادات همچو آبست براى درختان ، چنان كه اختلاف درختان در طبيعت و ميوه و طعم بحسب اختلاف ظرفيّت آنهاست ، همچنين اختلاف طبقات ايمان سبب اختلاف در مراتب تقواست ، يعنى هركس درجه ى ايمانش برتر است و جوهر روحش صاف تر است بيشتر به تقوا و ترك محرّمات ميل دارد ، و هركه از تقواى بيشتر برخوردار است عبادتش خالص تر است ، و هركه عبادتش خالص تر است قربش به حضرت دوست بيشتر است ، و هر عبادتى كه اساس آن بر تقوا نيست آن عبادت مثل غباريست كه در روى هوا پهن است ، يعنى براى آن عبادت قدر و اعتبار نيست ، چنان كه حضرت حق مى فرمايد :

آيا كسى كه بناى دين خود را بر تقوا بنا كرد بهترست يا آن كه اساس دينش را بر كنار رودى گذاشت كه زير آن رود به مرور زمان بر اثر سيل تهى شده و جز ظاهرى سست از آن نمانده است .

حقيقت تقوا طاعت بدون عصيان و ذكر بدون نسيان ، و علم منهاى جهل و قبول غير ردّ است .

اگر تو عاشقى غم را رها كن *** عروسى بين و ماتم را رها كن
تو دريا باش و كشتى را برانداز *** تو عالِم باش و عالَم را رها كن
چو آدم توبه كن وارد به جنّت *** چَه زندان آدم را رها كن
برآبر چرخ چون عيسى مريم *** خر عيسى مريم را رها كن
و گر در عشق يوسف كف بريدى *** هم او را گير و مرهم را رها كن
و گر بيدار كردت زلف درهم *** خيال و خواب درهم را رها كن
نفخت فيه من روحى رسيدت *** غم بيش و غم كم را رها كن
مسلم كن دل از هستى مسلم *** اميد نامسلم را رها كن
بگير اى شيرزاده خوى شيران *** سگان نامعلّم را رها كن

باب هشتاد و سوّم در مسئله ى مرگ است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : ذِكْرُ الْمَوْتِ يُميتُ الشَّهَواتِ فِى النَّفْسِ وَيَقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَيُقَوِّى الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللهِ تَعالى وَيُرِقُّ الطَّبْعَ وَيَكْسِرُ اَعْلامَ الْهَوى وَيُطْفِئُ نارَ الْحِرْصِ وَيُحَقِّرُ الدُّنْيا .

وَهُوَ مَعْنى ما قالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) : فِكْرُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَة وَذلِكَ عِنْدَ ما يَحِلُّ اَطْنابَ خِيامِ الدُّنْيا وَيَشُدُّها فِى الاْخِرَةِ .

وَلا يَشُكُّ بِنُزولِ الرَّحْمَةِ عَلى ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهذِهِ الصِّفَةِ وَمَنْ لا يَعْتَبِرْ بِالْمَوْتِ وَقِلَّةِ حيلَتِهِ وَكَثْرَةِ عَجْزِهِ وَطولِ مُقامِهِ فِى الْقَبْرِ وَتَحَيَّرِهِ فِى الْقِيامَةِ فَلا خَيْرَ فيهِ .

قالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) : أَكْثِروا ذِكْرَ هادِمِ اللَّذّاتِ ، قيلَ : وَما هُوَ يا رَسولَ اللهِ فَقالَ الْمَوْتُ .

فَما ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقيقَةِ فى سَعَة اِلاّ ضاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيا وَلا فى شِدَّة اِلاّ اتَّسَعَتْ عَلَيْهِ . وَالْمَوْتُ اَوَّلَ مَنْزِل مِنْ مَنازِلِ الاْخِرَةِ وَآخِرُ مَنْزِل مِنْ مَنازِلِ الدُّنْيا فَطوبى لِمَنْ كانَ اُكْرِمِ عِنْدَ النُّزولِ بِاَوَّلِها ، وَطوبى لِمَنْ اَحْسَنَ مُشايَعَتَهُ فى آخِرِها .

وَالْمَوْتُ اَقْرَبُ الاَْشْياءِ مِنْ وُلْدِ آدَمَ وَهُوَ يَعُدُّهُ اَبْعَدَ فَما اَجْرَأَ الاِْنْسانَ عَلى نَفْسِهِ وَما اَضْعَفَهُ مِنْ خَلْق !

وَفِى الْمَوْتِ نَجاةُ الْمُخْلِصينَ وَهَلاكُ الْمُجْرِمينَ وَلِذلِكَ اشْتاقَ مَنِ اشْتاقَ اِلَى الْمَوْتِ وَكَرِهَ مَنْ كَرِهَ .

قالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) : مَنْ اَحَبَّ لِقاءَ اللهِ اَحَبَّ اللهُ لِقاءَهُ وَمَنْ كَرِهَ لِقاءَ اللهِ كَرِهَ اللهُ لِقاءَهُ .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

ذِكْرُ الْمَوْتِ يُميتُ الشَّهَواتِ فِى النَّفْسِ . . .

مسئله ى بسيار مهم مرگ

مرگ كه براساس آيات تمام كتب آسمانى بخصوص قرآن مجيد ، گفته هاى حكيمانه و صادقانه ى انبياء الهى و ائمه ى طاهرين نقطه ى انتقال از اين جهان به جهان آخرت است ، حقيقتى است كه هيچ موجود زنده اى على الخصوص انسان ، هرچند پيچيده به نيرومندترين برنامه ها و مسلّح به قوى ترين اسلحه ها و برخوردار از بهترين مراحل سلامتى باشد ، از افتادن در كام آن چاره اى ندارد .

گره مرگ گرهى است كه با هيچ سرپنجه اى قابل گشودن نيست و واقعيّتى است كه بر گردن همه امرى ثابت و پايدار است .

از قعر گل سياه تا اوج زحل *** كردم همه مشكلات گيتى را حل
بيرون جستم ز قيد هر مكر و حيل *** هر بند گشاده شد مگر بند اجل

مرگ حقيقتى است كه طبّ طبيبان و حكمت حكيمان و قدرت قدرتمندان در برابر آن باطل مى شود ، و آنكس كه در مرز مرگ است بازگرداندن او امرى محال و كارى غيرممكن است ، مرگ ضعيف و قوى ، پير و جوان ، شاه و گدا ، فقير و غنى ، عالم و جاهل ، سپيد و سياه ، شهرى و دهاتى ، عروس و داماد ، نمى شناسد چون وقتش فرا رسد ، بر وجود انسان حاكم گشته و وى را از عالم فانى به جهان باقى خواهد برد .

قصّه شنيدم كه بوالعلى همه عمر *** لحم نخورد و ذوات لحم نيازرد
در مرض مرگ با اشاره و دستور *** خواجه وى جوجه با براى وى آورد
خواجه چو آن طير كشته ديد برابر *** اشك تحسّر ز هر دو ديده بيفشرد
گفت كه اى از چه شير شرزه نگشتى *** تا نتوانند تو را كشند و تو را خورد
مرگ براى ضعيف امر طبيعى است *** هر قوى اوّل ضعيف گشت و سپس مرد

كاخ هاى بسيار محكم بتونى ، برج هاى بسيار سخت سنگى ، ساختمانهائى كه هزاران سال تاب مقاومت در برابر حوادث دارند ، هيچ كدام چاره از مرگ نيستند .

( أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوج مُشَيَّدَة )(1) .

تمام نفوس در هر مرحله و شرايطى كه باشند ، از چشيدن شربت مرگ چاره اى ندارند ، و اين حقيقتى است كه از ابتداى خلقت جارى بوده و تا برپاشدن روز محشر هم جارى است .

( كُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ )(2) .

آنان كه به خيال خود براى فرار از مرگ دست و پا مى كنند و براى اينكه به اين حادثه برخورد ننمايند به هر در و ديوارى مى زنند ، خيالى باطل دارند ، كه هركه باشند و هرچه باشند پنجه ى مرگ گريبان آنان را خواهد گرفت و به جهان بعد منتقلشان خواهد نمود .

( قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ  . . .)(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى نساء (4) : آيه ى 78 .

2 ـ سوره ى عنكبوت (29) : آيه ى 57 .

3 ـ سوره ى جمعه (62) : آيه ى 8 .

مرگ پايان زندگى و ابتداى حيات آخرت است ، و زنده شدن پس از مرگ بنابر آيات و اعلام انبياء و ائمه آن انسانهاى كامل امرى است حتمى و مسئله ايست جدّى ، چرا كه اگر حيات بعد از مرگ نباشد جزاى نيكان و عقاب بدان متوقّف مى گردد ، و زندگى در دنيا حركتى پوچ و عبث بحساب مى آيد ، و جز اينكه تمام حقايق را با انكار حيات پس از مرگ وارونه كنيم راهى نمى ماند .

براى توضيح جملات بالا بايد چنين گفت ، اگر مرگ پايان راه باشد و پس از آن زندگى و حياتى نباشد ، پس بايد گفت قوم ستمكار نوح برنده شدند و نوح با آنهمه زحمت و رنج و مشقت بدون دريافت اجر بازنده شد ، نمرود و نمروديان بردند و ابراهيم و آل ابراهيم باختند ، فرعون و فرعونيان بردند و موسى و موسويان باختند ، عيسى و حواريون باختند ، و قوم يهود ستمكار بردند ، ابوسفيان و ابولهب و عتبه و شيبه و تمام سران كفر و جنايت و خيانت و ظلم در مكه و مدينه بردند و رسول خدا با آنهمه صدمات و ياسر و سميّه و عبدالله مسعود و سلمان و ابوذر و . . . باختند ، معاويه و نخست وزير ظالم و خائنش عمروعاص پس از سالها جنايت و آلودگى و دزدى و غارت و آدم كشى بردند و على (عليه السلام)و ياران با كرامتش پس از سالها عبادت و اطاعت و پاكى و فضيلت و كرامت باختند ، يزيد و دار و دسته شرابخوار و سگ باز و ميمون بازش همراه با آنهمه جنايت در سراسر مملكت و ضربه هاى مهلك به فرهنگ الهى و بخصوص كشتار بيرحمانه و بى نظيرش در كربلا و مدينه و مكه بردند و حضرت سيدالشهداء آن آزادمرد تاريخ و منبع كرامت با ياران بى نظيرش همراه با آن حماسه جاودانه باختند و . . . آيا وارونه كردن حقايق به نظر عقل سليم صحيح است ، و هيچ وجدانى در تاريخ بشريت چنين چيزى را مى پذيرد ، كه خوبان عالم و نيكان جهان كه تا مرز مرگ براى كمال خود و هدايت بشر آنهمه مصيبت و بلا و رنج و زحمت ديدند و در برابر آن هيچ پاداشى در اين دنيا نگرفتند مرگ پايان كارشان باشد ، و ناپاكانى چون قابيل و فرعون و نمرود و شدّاد و نرون ، هيتلر و ريگان . . . با آنهمه جنايتشان كه تا وقت مرگ ادامه داشت و هيچ مجازاتى در برابر آنهمه عياشى آنهم به قيمت پايمال شدن حقوق مردم و آنهمه دزدى و قتل و غارت نديدند نيز مرگ پايان كارشان باشد ؟ ! !

به آنچه در اين سطور خوانديد بيشتر دقّت كنيد ، سپس به عقل و وجدان آنگاه به معارف الهيه مراجعه كنيد تا حتميّت جهان بعد براى شما روشن شود .

فيض آن عارف حميده خصال به آنان كه براثر دريوزگى از شكم و شهوت از همه جا و از همه چيز و حتى از خود بى خبر مانده اند ، و انگار صداى حق و انبياء و ائمه و اولياء و عرفا را در اينكه با تمام وجود نسبت به جهان بعد در فكر فراهم آوردن توشه باشيد نشيده اند خطاب مى كند :

تو هاى و هوى مستان را چه دانى *** تو شورى مى پرستان را چه دانى
درآ در بحر عشق اى قطره گم شو *** توئى تا قطره عمان را چه دانى
بگوشت مى رسد زان لب حديثى *** تو آن سرچشمه ى جان را چه دانى
تو را چون بهراه اى از معرفت نيست *** رموز اهل عرفان را چه دانى
به دربانان ندارى آشنائى *** تو لطف و قهر سلطان را چه دانى
چو از هجران جانانت خبر نيست *** تو قدر وصل جانان را چه دانى
تو را صبح وطن چون رفت از ياد *** غم شام غريبان را چه دانى
شرارى در دلت از عشق چون نيست *** تو آتش هاى پنهان را چه دانى
يكى سنگى فتاده بر لب جو *** تو قدر آب حيوان را چه دانى
به غير عشق تن عيشى نكردى *** نعيم عالم جان را چه دانى
نخوردى دُرده اى از باده ى عشق *** صفاى صاف نوشان را چه دانى
ز عشق و عاشقى نامى شنيدى *** تو شور عشق بازان را چه دانى
ز دردسر ندانى درد دل را *** تو ذوق درد پنهان را چه دانى
ندارى تابش خورشيد گردون *** تو آن خورشيد گردان را چه دانى
دل از دستت نگارى مير بايد *** نگارنده نگاران را چه دانى
سرت پرشور مى دارد دهانى *** تو كان اين نمكدان را چه دانى
از اين تا نگذرى كى دانى آن را *** از اين نگذشته اى آن را چه دانى
تو را جز درد درمان نيست ليكن *** چو دردت نيست درمان را چه دانى
حديثى زان دهان نشنيدى اى فيض *** تو شور شكرستان را چه دانى
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation