بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 8, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     02 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     03 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     04 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     05 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     06 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     07 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     08 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     09 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     10 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     11 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     12 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     13 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     14 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     15 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد هشتم
 

 

 
 

باب بيست و نهم

در بيان قناعت

قالَ الصّادُِِق (عليه السلام) :

لَوْ حَلَفَ الْقانِعُ بِتَمَلُّكِهِ الدّارَيْنِ لَصَدَّقَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِذلِكَ وَلاََبَرَّهُ لِعِظَمِ شَأْنِ مَرْتَبَةِ الْقَناعَةِ .

ثُمَّ كَيْفَ لا يَقْنَعُ الْعَبْدُ بِما قَسَمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَهُوَ يَقُولُ : ( نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ) .

أيْقِنْ وَصَدِِّْ بِما شاءَ وَلِما شاءَ بِلا عِلَّة فَمَنْ أيْقَنَ بِرَبِّهِ أضافَ تُوْلِيَةَ الاقْسامِ إلى نَفْسِهِ بِلا سَبَب .

وَمَنْ قَنِعَ بِالْمَقْسُومِ اسْتَراحَ مِنَ الْهَمِّ وَالْكَرْبِ وَالتَّعَبِ وَكُلَّما نَقَصَ مِنَ الْقَناعَةِ زادَ فِى الرَّغْبَةِ وَالطَّمَعِ .

وَالطَّمَعُ وَالرَّغْبَةُ فِى الدُّنْيا أصْلانِ لِكُلِّ شَرٍّ وَصاحِبُهُما لا يَنْجُوا مِنَ النّارِ الاّ أنْ يَتُوبَ عَنْ ذلِكَ .

قالَ النَّبيُّ (صلى الله عليه وآله) : الْقَناعَةُ مُلْكٌ لا يَزُولُ وَهِىَ مَرْكَبُ رِضَى اللهِ تَعالى تَحْمِلُ صاحِبَها إلى دارِهِ فَأحْسِنِ التَّوَكُّلَ فيما لَمْ تُعْطِ وَالرِّضا بِما اُعْطيتَ وَاصْبِرْ عَلى ما أصابَكَ فَإنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ .

قالَ الصّادُِِق (عليه السلام) :

لَوْ حَلَفَ الْقانِعُ بِتَمَلُّكِهِ الدّارَيْنِ لَصَدَّقَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِذلِكَ وَلاََبَرَّهُ لِعِظَمِ شَأْنِ مَرْتَبَةِ الْقَناعَةِ .

قناعت

صفت قناعت ، يكى از بهترين صفات و پر منفعت ترين خصلت براى آدمى است .

قناعت حافظ انسان از چشم هم چشمى است ، چشم هم چشمى حالتى كه جز ايجاد لشگر غصه و غم و طمع و حسد و سبعيّت و درنده خوئى چيزى براى انسان به ارمغان نمى آورد .

قناعت محصول ايمان ، ميوه رضا و تسليم ، و ثمره وقار و ادب قلب انسان نسبت به وجود مقدّس حق تعالى است .

چون نور قناعت در چراغ هستى انسان تجلّى كند ، انسان تبديل به قدرتى براى حفظ حقوِ ديگران و ايستادن بر چهار چوب حقوِ مى شود .

قناعت آرام بخش دل ، صفا بخش جان ، تزكيه كننده نفس ، و انيسى موافق و رفيقى مرافق است .

قانع ، زندگيش را در امور مالى در چهار چوب حلال و در امور نفسى و شهوانى در چهار چوب پاكى ، و در امور اجتماعى در چهار چوب حسن خلق نگاه مى دارد .

قناعت در نفس انسان ، نتيجه تقوا و پيراستگى نفس از بسيارى از رذائل و آراستگى جان به محامد اخلاقى است .

قانع آرام است و آرامش ساز ، قانع مؤدب است و آداب ساز ، قانع نورانى است و منوّر كننده ، قانع راحت است و راحت بخش .

قانع از خطر بسيارى از گناهان محفوظ است ، و به بسيارى از حقايق متصل است و به اين خاطر محسن است ، و محسن بنا به فرموده قرآن محبوب خداست .

قانع در حقيقت مالك همه چيز است ، به اين خاطر نه طمع بچيزى دارد ، نه براى بدست آوردن چيزى كه حق او نيست حرص مى زند ، وقتى محصول قناعت اين واقعيات باشد ، چرا قانع از همه مردم دنيا راحت تر نباشد ؟ !

عالم سفره گسترده ايست ، كه خداوند مهربان را در كنار اين سفره ميلياردها مهمان است ، و هر مهمانى نسبت به مقدار نيازش در اين سفره حقى دارد ، چه رسد به ديگرى كه دست حرص و طمع به چيزى كه حق ديگريست و هيچ ارتباطى به او ندارد دراز كند ، آيا اين دست درازى مورث نفاِ ، اختلاف ، كينه ، نفرت ، دشمنى ، طمع ، حرص ، حسد ، جنگ ، نزاع ، قتل ، غارت ، خيانت ، جنايت ، درندگى ، پستى ، رذالت ، دنائت ، نامردى نمى گردد ؟ !

بر اساس اين محاسبه بايد گفت :قانع چه انسان پاك و چه موجود نمونه اى است ؟

براستى قانع آدم است ، و آدم شريف ترين و با فضيلت ترين موجود روى زمين ، و برتر از بسيارى از موجودات جهان است .

قانع منوّر به نور انسانيّت مؤدب به آداب ملكوت ، و مشرف به تشريف آدميّت و سلامت نفس است . اگر همه قانع بودند ، خونى ريخته نمى شد ، مالى به غارت و يغما نمى رفت ، به ناموس كسى تجاوز نمى شد ، مسئله اى به نام غصب و ظلم پيش نمى آمد ، دادگستريها و دادگاه ها به تعطيلى كشيده مى شد ، مملكت آرام مى شد ، قارّه راحت مى گشت ، كره زمين لباس امنيّت مى پوشيد ! !

چند حكايت در مسئله قناعت و عدم قناعت ، در منفعت قناعت و ضرر عدم قناعت از گلستان و بوستان شيخ شيراز بنگريد :

حاتم طائى را گفتند : از خود بلند همّت تر در جهان ديده اى يا شنيده اى ؟ گفت : بلى ، روزى چهل شتر قربان كرده بودم و امراى عرب را به مهمانى خوانده ، پس به گوشه صحرائى به حاجتى رفته بودم خاركنى را ديدم پشته خارى فراهم آورده ، گفتمش به مهمانى حاتم چرا نروى كه خلقى بر سماط او گرد آمده اند ، گفت :

هر كه نان از عمل خويش خورد***منّت از حاتم طائى نبرد

انصاف دادم و او را به همّت و جوانمردى بيش از خود ديدم .

بازرگانى را ديدم كه صد و پنجاه شتر بار داشت ، و چهل بنده و خدمتكار ، شبى در جزيره كيش مرا به حجره خويش برد و همه شب نياراميد از سخن هاى پريشان گفتن ، كه فلان انبارم به تركستانست و فلان بضاعت به هندوستان ، و اين كاغذ قباله فلان زمين و فلان چيز را فلان ضمين ، گاه گفتى كه خاطر اسكندريّه دارم كه هوائى خوش است و گاه گفتى كه درياى مغرب مشوش است ، و باز گفت سعديا سفرى ديگر در پيش است اگر آن كرده شود ، بقيّت عمر خويش به گوشه اى بنشينم و ترك تجارت كنم ، گفتم آن سفر كدام است ؟

گفت گوگرد پارسى به چين خواهم برد ، شنيدم كه آنجا قيمت عظيم دارد و از آنجا كاسه چينى به روم آرم و ديباى رومى به هند و پولاد هندى به حلب و آبگينه حلبى به يمن و بُرد يمانى به پارس و از آن پس ترك تجارت كرده به دكّانى بنشينم ، چندان از اين ماليخوليا فرو خواند كه بيش از آن طاقت گفتنش نماند ! !

پس گفت : اى سعدى تو نيز سخنى بگوى از آنچه ديده و شنيده اى .

گفتم :

آن شنيدستى كه در اقصاى غور***بار سالارى بيفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنيا دوست را***يا قناعت پر كند يا خاك گور

موسى (عليه السلام) درويشى را ديد كه از برهنگى به ريگ اندر شده گفت :اى موسى دعائى كن تا خداوند عزّوجل مرا كفافى دهد كه از بى طاقتى به جان آمده ام ، موسى (عليه السلام) دعا كرد و رفت ، پس از چند روز كه باز آمد ، او را ديد گرفتار و خلقى انبوه بروى گرد آمده ، حالش پرسيد گفتند : خمر خورده و عربده كرده و كسى را كشته و اكنون به قصاص او وى را داشته اند .

آنكه هفت اقليم عالم را نهاد***هر كسى را هر چه لايق بود داد
گربه مسكين اگر پر داشتى***تخم گنجشك از جهان برداشتى
وان دو شاخ گاو اگر خر داشتى***آدمى را نزد خود نگذاشتى

موسى (عليه السلام) به حكمت و عدل جهان آفرين اقرار كرد و از تجاسر خويش استغفار .

( وَلَوْ بَسَطَ اللهُ الرِّزَِْ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الاَْرْضِ ) .

چهره قناعت در روايات 

رسول اسلام فرمود : از شبهه بپرهيز تا عابدترين خلق باشى ، و به آنچه دارى قناعت كن تا شاكرترين مردم به حساب آئى ، و بر خلق همان پسند كه بر خود مى پسندى تا از همه مؤمن تر باشى .

عوف بن مالك مى گويد :نزديك رسول (عليه السلام) بوديم ، هفت يا هشت كس ، گفت : بيعت كنيد با رسول خداى ، گفتيم : بر چه بيعت كنيم ؟ گفت : بيعت كنيد كه :خداى را بپرستيد ، و پنج نماز بجاى آريد ، و هر چه فرمايد به سمع طاعت پيش رويد ، و يك سخن آهسته گفت : و از هيچ كس سؤال مكنيد ، و همين است حقيقت قناعت ، كه هر كس به داده حق قانع و راضى باشد محتاج به سئوال نخواهد شد ، و اين هفت يا هشت نفر پس از آن چنان بودند ، كه اگر تازيانه از دست ايشان بيفتادى فرا كس نگفتندى كه به من ده .

موسى (عليه السلام) گفت : يا رب از بندگان تو كه توانگرتر است ؟ گفت : آن كه قناعت كند به آنچه من دهم ، گفت : عادلتر ؟ گفت : آن كه انصاف از خود بدهد .

محمد بن واسع (رحمه الله) نان خشك در آب كردى و مى خوردى و مى گفتى هر كه بدين قناعت كند از همه خلق بى نياز بود .

ابن مسعود گفت : هر روز فرشته اى ندا كند : اى پسر آدم اندكى كه ترا كفايت كند بهتر از بسيارى كه ترا كفايت نبود و از آن بطر و غفلت زايد :

سميط بن عجلان گويد كه : شكم تو بدستى در يك وجب بيش نيست چرا بايد كه ترا دوزخ برد ؟ ! !

يكى از حكما گويد : هيچ كس به رنج صبورتر از حريص مطمع نبود ، و هيچ كس را عيش خوشتر از قانع نبود ، و هيچ كس اندوهگين تر از حسود نبود ، و هيچ كس سبك بارتر از آن كس نبود كه به ترك دنيا گويد ، و هيچ كس پشيمان تر از عالم بد كردار نبود .

به قول سعدى :

خدا را ندانست و طاعت نكرد***كه بر بخت و روزى قناعت نكرد
قناعت توانگر كند مرد را***خبر كن حريص جهان گرد را
سكونى بدست آور اى بى ثبات***كه بر سنگ گردان نرويد نبات
مپرور تن ار مرد راى و هُشى***كه او را چو مى پرورى مى كشى
خردمند مردم هنر پرورند***كه تن پروران از هنر لاغرند
كسى سيرت آدمى گوش كرد***كه اول سگ نفس خاموش كرد
خور و خواب تنها طريق دد است***بر اين بودن آئين نابخرد است
خنك نيك بختى كه در گوشه اى***بدست آرد از معرفت توشه اى
بر آنان كه شد سرّ حق آشكار***نكردند باطل بر آن اختيار
وليكن چو ظلمت نداند زنور***چه ديدار ديوش چه رخسار حور
تو خود را از آن در چه انداختى***كه چه راز ره باز نشناختى
بر اوج فلك چون پرّد جرّه باز***كه بر شهپرش بسته اى سنگ آز
كسى كو كم از عادت خويش خورد***بتدريج خود را ملك خوى كرد
كجا شير وحشى رسد در ملك***نشايد پريد از ثرى بر فلك
نخست آدمى سيرتى پيشه كن***پس آن گه ملك خوئى انديشه كن
تو بر كرّه توسنى بد گهر***نگر تا نپيچد زحكم تو سر
كه گر پالهنگ از كف در گسيخت***تن خويشتن خست و خون تو ريخت
درون جاى قوتست و ذكر و نفس***تو پندارى از بهر نانست و بس
ندارند تو پروران آگهى***كه پر معده باشد زحكمت تهى
دو چشم و شكم پر نگردد به هيچ***تهى بهتر اين روده پيچ پيچ
چو دوزخ كه سيرش كنند از وعيد***ديگر بانگ دارد كه هل من مزيد
همى ميردت عيسى از لاغرى***تو در بند آنى كه خر پرورى
مگر مى نبينى كه دد را مدام***نينداخت جز حرص خوردن بدام
پلنگى كه گردن كشد بر وحوش***بدام افتد از بهر خوردن چو موش
چو موش آن كه نان و پنيرش خورى***بدامش در افتى و تيرش خورى

عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : مَكْتُوبٌ فِى التَّوْراتِ : ابْنَ آدَمَ كُنْ كَيْفَ شِئْتَ كَما تَدينُ تُدانُ . مَنْ رَضِيَ مِنَ اللهِ بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزِِْ قَبِلَ اللهُ الْيَسيرَ مِنَ الْعَمَلِ وَمَنْ رَضِيَ بِالْيَسيرِ مِنف الْحَلالِ خَفَّتْ مُؤُنَتُهُ وَزَكّتْ مَكْسَبَتُهُ وَخَرَجَ مِنْ حَدِّ الْفُجُورِ .

امام صادِ (عليه السلام) فرمود : در تورات است :فرزند آدم هر گونه مى خواهى باش ، كه بهر چه كنى به همان جزا داده مى شوى ، كسيكه به روزى كم از حضرت حق راضى باشد ، خداوند هم عمل كم او را قبول مى كند ، و هر كس به حلال مختصر قناعت ورزد ، زندگيش سبك و كسبش پاك و از مرزهاى بدكردارى دور مى ماند .

يكى گربه در خانه زال بود***كه برگشته ايّام و بد حال بود
روان شد به مهمانسراى امير***غلامان سلطان زدندش به تير
برون جست و خون از تنش مى چكيد***همى گفت و از هول جان مى دويد
كه گر جستم از دست اين تير زن***من و موش و ويرانه پير زن
نيرزد عسل جان من زخم نيش***قناعت نكوتر بدوشاب خويش
خداوند از آن بنده خرسند نيست***كه راضى به قسم خداوند نيست

آرى قناعت راحت دين و دنيا و آخرت و سبب امنيّت درون و برون و علّت بر جا ماندن در مرز و حدود و باعث حفظ حقوِ همگان است .

از دو دست خود به وضو و نوشتن براى حق ، و كمك به افتاده و برداشتن به پيشگاه معبود قناعت كنيد ، از قدم خود به صله رحم و رفتن به جنگ با دشمنان و رفتن براى يارى دادن به مظلوم قناعت كنيد ، از چشم خود براى زيارت و تماشاى مناظر الهى و ديدن آثار و عجايب وجود خود قناعت نمائيد ، از شكم خود به خوردن حلال و از شهوت خويش به رختخواب شرعى قناعت كنيد ، و از زبان فقط به گفتن حق قناعت ورزيد و از گوش تنها به شنيدن حق قناعت كنيد و از مغز فقط به فكر صحيح بسنده كنيد و از مال و روزى و ثروت و مكنت و جاه و جلال فقط به پاك آن قناعت نمائيد .

ندانست قارون دنيا پرست***كه گنج سلامت به كُنج اندرست
كمال است در نفس مرد كريم***گرش زر نباشد چه نقصان و بيم
مپندار اگر سفله قارون شود***كه طبع لئيمش دگرگون شود
اگر در نيابد كرم پيشه نان***نهادش توانگر بود هم چنان
سخاوت زمين است و سرمايه زرع***بده كاصل خالى نماند زفرع
خدائى كه از خاك مردم كند***عجب دارم ار مرد مى گم كند
زنعمت نهادن بلندى مجوى***كه ناخوش كند آب استاده بوى
به بخشنده كوش كآب روان***به سيلش مدد مى رسد هر زمان
گر از جاه و دولت بيفتد لئيم***دگر باره نادر شود مستقيم
و گر قيمتى گوهرى غم مدار***كه ضايع نگرداندت روزگار
كلوخى كه افتاده باشد به راه***نبينى كه در وى كند كس نگاه
و گر خورده اى زر زدندان گاز***بيفتد به شمعش بجويند باز
بدر مى كنند آبگينه زسنگ***كجا ماند آئينه در زير زنگ
پسنديه و نغز بايد خصال***كه گاه آيد و گه رود جاه و مال

قالَ  (عليه السلام) : لا شَرَفَ أعْلى مِنَ الإسْلامِ وَلا عِزَّ أعَزُّ مِنَ التَّقْوى وَلا مَقْقِلَ أحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ وَلا شَفيعَ أنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ وَلا كَنْزَ أغْنى مِنَ الْقَناعَةِ . . . .

على (عليه السلام) مى فرمايد :شرفى برتر از اسلام ، و عزّتى عزيزتر از تقوا و پناهگاهى استوارتر از ورع و شفيعى رهاننده تر از توبه و گنجى بى نياز كننده تر از قناعت نيست .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : مَنْ يَتَقَلَّلُ لي بِواحِدَة أتَقَبَّلُ لَهُ بِالْجَنَّةِ ؟ فَقالَ ثَوْبانُ : أنَا يا رَسُولَ اللهِ قالَ : لا تَسْئَلِ النّاسَ شَيْئاً .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : يك چيز را هر كس از من بپذيرد ، بهشت را براى او مى پذيرم ، ثوابت عرضه داشت من مى پذيرم ، فرمود از كسى چيزى نخواه :به آنچه دارى و به آنچه مى توانى قانع باش .

از آن پس هرگاه تازيانه ثوبان از دستش مى افتاد ، خود برمى داشت و از كسى تمنا و خواهش نمى كرد .

پادشاهى به اهل دلى گفت : ثروتت چيست ؟ گفت : رضايت از خدا و بى نيازى از مردم .

عامر بن قيس عنبرى مى گفت چهار آيه در قرآن است ، چون شب بخوانم باكى برايم نيست كه چگونه شب را به سر برم و چون روز بخوانم باكى ندارم كه روز را چگونه بگذرانم .

( مَّا يَفْتَحِ اللهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَة فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) .

درى كه او از رحمت بروى مردم مى گشايد ، هيچ كس را قدرت بستن نيست ، و آن را كه او ببندد كسى را قدرت باز كردن نيست و اوست خداى بى همتاى با اقتدار و دارنده حكمت .

( وَإِن يَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْر فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ  ) .

اگر خداوند بر تو ضررى خواهد ، هيچ كس قدرت دفع آن را ندارد ، و اگر خير و رحمتى خواهد احدى نتواند آن را بازگرداند ، كه فضل و رحمت حق به هر كس از بندگان بخواهد بدون مانع مى رسد و اوست آمرزنده مهربان .

( وَمَا مِن دَابَّة فِي الاَْرْضِ إِلاَ عَلَى اللهَ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَاب مُبِين ) .

هيچ جنبنده اى در روى زمين نيست جز آن كه روزيش بر خداست ، و خدا قرارگاه دائمى و آرامگاه موقت او را مى داند ، و همه احوال خلق در دفتر علم خدا ثبت است .

( سَيَجْعَلُ اللهُ بَعْدَ عُسْر يُسْراً ) .

خداوند بزودى بعدِ هر سختى آسانى قرار دهد .

عده اى از مفسرين در توضيح آيه 97 سوره نحل كه مى فرمايد :

( فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ) .

گفته اند منظور از حيات طيبه قناعت است .

حكيم نكته سنج ، سخندان كم نظير سنائى غزنوى مى گويد :

اى دل خرقه سوز مخرقه ساز***بيش از اين گرد كوى آز متاز
دست كوتاه كن زشهوت و حرص***كه بپايان رسيد عمر دراز
بيش از اين كار تو چو بسته نمود***بقناعت بدوز ديده آز
دل بپرداز از اين خرابه جهان***پاى دركش به دامن اعزاز
گه چو قارون فروشدى بزمين***گه چو عيسى برآمدى به فراز
هم چو خنثى نباش نر ماده***يا همه سوز باش يا همه ساز
يا برون آى هم چو سير از پوست***يا بر پرده درون نشين چو پياز
يا چو الياس باش تنها رو***يا چو ابليس شو حريف نواز
در طريقت كجا روا باشد***دل به بتخانه رفته تن به نماز
باطنى هم چو بُنگه لولى***ظاهرى هم چو كلبه بزّاز
سرمتاب از طريق تا نشوى***هدف تير و طعنه طنّاز
عاشق پاك باش هم چو خليل***تا شوى چو كليم محرم راز
زين خرابات بر فشان دامن***تا شوى بر لباس فخر طراز
همه دزدان گنج دين تواند***اين سلف خوارگان لحيه دراز
همه را رو به سوى كعبه وليك***دل سوى دلبران چين و طراز
همه بر نقد وقت دريشان***هم چو الماس كرده دندان باز
همه از بهر طمع و افزونى***در شكار افتاده هم چو گراز
همه از كين و حرص و شهوت و خشم***در بن چاه ژرف سيصد باز
اى خردمند نارسيده بدان***گرگ درنده كى بود فرّار
دين زكرّار جو نه از طرّار***خزّ زبزّاز جو نه از خبّاز
راهبر شو زعقل تا نبرد***غول رهزن زراه دينت باز
بسكه دادند مر ترا اين قوم***بَدَل گاو و روغن اُشتر غاز
چشم بگشا و فرِ كن آخر***عنبر از خاك و شكّر از شيراز
گرت بايد كه طايران فلك***زير پرّت بپرورند بناز
هر چه جز لاله الاّ الله***همه در قعر بحر لا انداز
پس چو عيسى به پرّ دانش و عقل***زين پر آشوب كلبه بيرون تاز
وارهان اين عزيز مهمان را***زين همه درد و داغ و رنج و گداز
رخت بر گير از اين سراى كهن***پيش از اين كآيدت زمانه فراز
اين خوش آواز مرغ عرشى را***بال بگشاى تا كند پرواز
اى سنائى همه محال مگوى***باز پيچا عنان زراه مجاز
همه دعوى مباش چون بلبل***گرد معنى گراى هم چون باز
هم چو شمشير باش جمله هنر***چون تبيره مشو همه آواز
كاندرين راه جمله را شرطست***عشق محمود و خدمت آياز

با توجه به سطور گذشته مى توان به عمق گفتار حضرت صادِ (عليه السلام) در قسمت اول روايت باب قناعت پى برد ، آنجا كه حضرت مى فرمايد :

اگر انسان قانع ادعا كند ، من مالك دنيا و آخرتم و بر اين ادعايش قسم بخورد ، خداوند بزرگ او را در اين ادعا و قسم تصديق مى كند چرا كه مرتبه و شأن قناعت بس عظيم و بلند است .

ثُمَّ كَيْفَ لا يَقْنَعُ الْعَبْدُ بِما قَسَمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَهُوَ يَقُولُ : ( نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ) .

أيْقِنْ وَصَدِِّْ بِما شاءَ وَلِما شاءَ بِلا عِلَّة فَمَنْ أيْقَنَ بِرَبِّهِ أضافَ تُوْلِيَةَ الاقْسامِ إلى نَفْسِهِ بِلا سَبَب .

پس از اين همه واقعيّت ، چگونه عبد به داده قاسم العباد قانع نباشد در حاليكه در قرآن مجيد سوره زخرف آيه 32 مى فرمايد :

ما در ميان بندران معاش ايشان را قسمت كرديم ، و براى هر كسى فرا خور حال او روزى مقرر نموديم .

با بودن چنين آيه محكمى در قرآن مجيد كه مخّ حق و عين صدِ است يقين پيدا كن و فرموده حضرت دوست را اذعان نما ، كه هر چه درباره تو از روزى يا فقر و غنى ، يا صحت و مرض مقرر داشته عين مصلحت و حكمت است .

پس كسى كه به وجود مقدتس او و اسماء و صفاتش يقين داشت ، بدون هر سبب و علّت واقعيّات را به حضرت او نسبت خواهد داد ، و از هر جهت از مولايش راضى خواهد بود .

تا دوست بر دلم در معنى فراز كرد***دل را زعشق يار زجان بى نياز كرد
دل از شراب عشق چو بر خويشتن فتاد***بيخود شد و زننگ خودى احتراز كرد
فرياد بركشيد چو مست از شراب عشق***از جان بشست دست و به جانان دراز كرد
چون دست شست از بد و نيك همه جهان***تكبير كرد و بر دل و بروى نماز كرد
بر روى دوست ديده چو بر دوخت از دو كون***اين ديده چون فراز شد آن ديده باز كرد
پيش از اجل بمرد و بدان زندگى رسيد***ادريس وقت گشت كه جان چشم باز كرد
چندان كه رفت راه به آخر نمى رسيد***در هر قدم هزار حقيقت مجاز كرد
عطار شرح چون دهد اندر هزار سال***آن نيكوئى كه با دل او دل نواز كرد

وَمَنْ قَنِعَ بِالْمَقْسُومِ اسْتَراحَ مِنَ الْهَمِّ وَالْكَرْبِ وَالتَّعَبِ وَكُلَّما نَقَصَ مِنَ الْقَناعَةِ زادَ فِى الرَّغْبَةِ وَالطَّمَعِ .

وَالطَّمَعُ وَالرَّغْبَةُ فِى الدُّنْيا أصْلانِ لِكُلِّ شَرٍّ وَصاحِبُهُما لا يَنْجُوا مِنَ النّارِ الاّ أنْ يَتُوبَ عَنْ ذلِكَ .

هر كس به داده حضرت مولا قناعت كند و راضى شود ، و توجه كند كه در قسمت ، نه اينكه به او ظلم نشده ، بلكه عين عدل است ، از پريشانى و غصه و رنج راحت است .

بايد دانست كه هر چه از حقيقت قناعت كم شود ، رغبت و طمع به آنچه در دست مردم است در انسان زياد مى شود ، و رذيله طمع و رغبت در اين زندگى كوتاه دنيا دو ريشه براى هر نوع رذيلت و بدبختى است ، و گرفتار اين دو خطر از عذاب رهائى ندارد ، مگر اينكه از باب رحمت و عنايت حق موفّق به توبه شود .

قالَ النَّبيُّ (صلى الله عليه وآله) : الْقَناعَةُ مُلْكٌ لا يَزُولُ وَهِىَ مَرْكَبُ رِضَى اللهِ تَعالى تَحْمِلُ صاحِبَها إلى دارِهِ فَأحْسِنِ التَّوَكُّلَ فيما لَمْ تُعْطِ وَالرِّضا بِما اُعْطيتَ وَاصْبِرْ عَلى ما أصابَكَ فَإنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ .

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد :قناعت سلطنتى است كه آخر ندارد و اين صفت عالى مركب رضاى حضرت اوست ، كه راكب خود را به بهشت مى رساند .

اعتماد خود را بر جناب او نيكو كن ، و تمام امور خود را به او واگذار ، و از هر چه از امورى مادى مى خواستى ولى به تو نرسيد ، خيرت را در همان ممنوعيّت از آن بدان ، كه آنچه به تو نداده يا آنچه به تو مرحمت فرموده از حكمت و مصلحت و حتى از رحمت و مرحمت بيرون نيست .

بر رنج ها و مشقت هائى كه در ارتباط به امور مادى و اجراى واقعيّات معنوى است تحمل كن ، و صبر پيشه ساز ، كه صبر و تحمل بر شدائد و استقامت در برابر حوادث محبوب و مطلوب حضرت مولاست .

از چيزى شكوه مكن ، كه شكوه ، در محضر حضرت دوست به هيچ عنوان پسنديده و مرضى او نيست .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation