بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام, دکتر سید محمد باقر حجتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADA00001 -
     ADA00002 -
     ADA00003 -
     ADA00004 -
     ADA00005 -
     ADA00006 -
     ADA00007 -
     ADA00008 -
     ADA00009 -
     ADA00010 -
     ADA00011 -
     ADA00012 -
     ADA00013 -
     ADA00014 -
     ADA00015 -
     ADA00016 -
     ADA00017 -
     ADA00018 -
     ADA00019 -
     ADA00020 -
     ADA00021 -
     ADA00022 -
     ADA00023 -
     ADA00024 -
     ADA00025 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

12- در صورت عدم دسترسى به مفتى ، تكليف مستفتى چيست ؟ 
اگر مقلد و مستفتى راجع به مسئله اى در شهر و ديار خويش به مفتى دسترسى نداشتهباشد، در صورتى كه حكم مسئله درباره او به سر حد وجوب رسيده باشد واجب است بهسوى شهر و ديار مفتى مسافرت كند؛ همانطور كه قبلا نيز همين مطلب را يادآور شديم .
اگر مستفتى در شهر و ديار خود و نيز در شهرهاى ديگر به مجتهد و مفتى دسترسى نداشت- بر اين مبنى و فرض كه مجتهد ميت ، قابل تقليد نيست و اين امكان هم وجود داشته باشدكه در يك دوره و زمانه اساسا وجود مجتهد، ناياب گردد - (و ما از چنين دوره و زمانه اىبه خدا پناه مى بريم )، در چنين شرايطى بر مقلد لازم است كه حتى الامكان درمسائل مورد ابتلاء خود، عمل به احتياط كند. و اگرعمل به احتياط براى او ممكن نبود، در اينكه آيا اين شخص مكلف به عملى در اين مسئله هستيا نه ، محل تاءمل و شايان دقت و بررسى بيشترى مى باشد.
باب سوم : در مناظره و شرايط و آداب و آفات آن 
فصل اول : در شرائط و آداب بحث و مناظره
مقدمه :
بايد متوجه باشيم كه مناظره و تبادل فكر و راءى و نظر در احكام دينى به عنوانبخشى و عضوى از پيكره دين تلقى مى شود. ولى مناظره وتبادل نظر داراى شرايط و آداب و موقعيت و فرصت مناسب (و مخصوص به خود) مىباشد.
اگر كسى دست اندر كار بحث و مناظره - بر اساس وجه صحيح آن - گردد، و شرايط وآداب آن را رعايت كند قطعا در قيام به حدود مناظره ، موفق و كامياب بوده و در اين كار مهماز پيشينيان پيروى كرده است ؛ زيرا آنان درمسائل مختلفى به بحث و مناظره مى پرداختند و هدف آنها - صرفا - الهى بوده و مىخواستند از رهگذر مناظره ، جوياى حقايقى گردند كه از ديدگاه خداوندمتعال ، به حق بوده است .
كسى كه براى خدا و در راه او مناظره مى كند داراى علائم و مشخصاتى است كه از رهگذرآن ، شروط و آداب مناظره روشن مى گردد.
(حقايق مربوط به اين فصل در ضمن هشت مسئله ، مورد بحث قرار مى گيرد):
1- بايد مناظره به منظور اثبات حق انجام گيرد نه به خاطر تظاهر و رياء
هدف و مقصود مناظره كننده بايد عبارت از رسيدن به حق و جويا شدن ظهور و پديدارگشتن حق باشد، ولو آنكه به هر كيفيتى اين حق ثابت شود.
نبايد منظور اهل بحث و مناظره چنين باشد كه گفتار و نظريه خود را به كرسى نشانده وحق به جانب بودن خويشتن را اظهار نموده و سرشار بودن مايه هاى علمى و صحت راءىخود را اثبات كنند؛ زيرا اينگونه هدف گيرى در بحث و مناظره به عنوانجدال و ستيز و رياكارى تلقى مى شود كه ما قبلا ضمن بحثهاى گذشته از قبح و زشتىهاى اين شيوه و نهى اكيد از آن ، آگاه شديم .
يكى از نشانه هاى وجود قصد و هدف الهى در مناظره ، اين است كه مناظره كننده - جز درمواردى كه اميد تاءثير در طرف مناظره وجود دارد - وارد مناظره نگردد، و اگر بداند كهطرف بحث او، سخن وى را نمى پذيرد و زير بار حق نمى رود (و در راءى شخصى خودپافشارى مى كند)، و اگرچه خطاء و اشتباه او كاملا روشن گردد، به هيچوجه دست ازسليقه شخصى خويش برنمى دارد، مناظره با او جائز نيست ؛ چون آفات و نتايج سوئى- كه بعدا درباره آنها بحث خواهيم كرد - بر اين گونه مذاكره مترتب خواهد شد، و هيچهدف مطلوب و صحيحى از رهگذر آن به دست نخواهد آمد.
2- اولويت و اهميت والاى امر به معروف و نهى از منكر نسبت به مناظره 
اشتغال به مناظره در صورتى صحيح است كه وظائف و تكاليف ديگرى كه از آن مهمتراست در ميان نباشد؛ چون اگر مناظره درباره امر واجب به صورت مشروع برگزار گرددبه عنوان انجام و اداء يكى از واجبات كفائى محسوب مى شود. اما اگر وظيفه ديگرى كهداراى وجوب عينى و يا كفائى و مهمتر از خود مناظره است در ميان باشد اقدام به مناظرهجائز نخواهد بود.
از جمله وظائف و تكاليف واجب - كه هم اكنون و در دوره ما كسى بدان قيام نمى كند - مسئلهامر به معروف و نهى از منكر است (كه از لحاظ اهميت در درجه نخست قرار دارد، و اقدام بهآن نسبت به مناظره داراى اولويت مى باشد).
بارى ، ممكن است مناظره كننده در مجلس مناظره با يك سلسله از منكرات مواجه گردد؛ -چنانكه اين حقيقت بر كسانى كه نسبت به حالات واجب و حرام ، مجرب هستند مخفى نيست .علاوه بر اين ممكن است مناظره كننده راجع به مسئله اى بحث و مناظره كند كه هيچوقت و ابدامورد ابتلاء كسى نباشد و يا به ندرت اتفاق مى افتد، ازقبيل برخى از دقائق علمى و فروع و شاخه هاى جزئى احكام دينى (كه كمتر درعمل اتفاق مى افتد). و نيز احيانا ممكن است از او و ديگر حاضران ، حالاتى سر زند كهگوينده و مستمع هر دو دچار گناه گردند از قبيل : ايجاد محيط وحشت ، ناسزا و زشتگوئى و آزاررسانى و كوتاهى و غفلت نسبت به امر واجب ، مانند نصيحت و سفارش مسلمينو ترغيب به محبت و مودت ، كه مناظره كنندگان موظف به رعايت اينگونه وظائف اخلاقىهستند؛ ولى متاءسفانه در حين مناظره ناخودآگاه از اين وظائف سر باز مى زنند و گرفتاراين آلودگيها مى گردند و خود متوجه آن نيستند و تصور مى كنند كه با هدفى الهى بهمناظره مى پردازند.
3- اجتهاد - يا - شرط مناظره در احكام دينى 
كسى كه در مسائل دينى مناظره مى كند بايد مجتهد باشد، مجتهدى كه بتواند بر طبق نظرخود فتوى دهد نه آنكه پيرو راءى و نظر شخص ديگر باشد و بر طبق راءى او اظهارنظر كند. و آنگاه كه حق و حقيقت به زبان طرف مناظره ، ظاهر گردد بايد از راءى و نظراو پيروى كند و بدان گرايش يابد.
اما كسى كه به درجه اجتهاد نرسيده است نمى تواند در ضمن مناظره ، با مذهب و راءى ونظر كسى كه خود از وى تقليد مى كند به مخالفت برخيزد. آيا اگر مخالفت كند چهفائده اى مى توان از رهگذر مناظره او تصور نمود؛ در حاليكه او نمى تواند - درصورت بروز و آشكار شدن ضعف و بطلان نظريه اش - از مذهب و راءى خود دست بردارد؟بر فرض كه اين فرد فاقد اجتهاد، با شخص مجتهدى به مناظره پردازد و ضعف و سستىدليل ، و بالمآل بى پايگى نظريه او روشن شود چه كمك و مددى به مجتهد خواهد كرد؟؛زيرا او بر اين اساس فكر مى كند كه بايد مسئله ، بر طبق نظريه وى سرانجام گيرد،نظريه اى كه از ديدگاه او به حق است و در نظر او بر راءى مجتهد ترجيح دارد - اگرچهدر واقع و فى نفسه ، نظريه او ضعيف باشد - چنانكه همين امر در ميان ساير مجتهدين نيزاتفاق افتاده است ؛ زيرا آنها نيز قبلا به ادله و شواهدى براى اثبات نظريه خود متمسكمى شدند؛ سپس براى آنها يا ديگران روشن مى شد كه ادله آنها سخت سخيف و سست بوده ،و در نتيجه پس از ظهور ضعف ادله آنها، فتواى آنها نيز تغيير مى كرد، كه اين تغييرراءى را در يك كتاب و حتى در محدوده يك برگ كتاب آنها نيز احيانا مى بينيم .
4- حق و حقيقت - يا - هدف اساسى مناظره 
بايد مرزهاى بحث و مناظره به وقايع مهم دينى و يا مسئله قريب الوقوع ، محدود باشد (ونبايد در هر مسئله كم ارزش و يا مسائلى كه در آينده بسيار دوردستى اتفاق مى افتد، وقتو فرصت را تلف كرد)؛ لذا مناظره كننده بايد متوجه اين نكته اساسى بوده و بدان اهتمامورزد.
آنچه در مناظره داراى اهميت است ، مسئله ظهور و روشن شدن حق و حقيقت مى باشد. ضمنا نبايدمناظره كننده براى اثبات حق ، سخن و گفتار خويش را بيش از اندازه - طولانى سازد.
مناظره كننده نبايد مغرور و فريفته شود و اين تصور در او به وجود آيد كه بحث و مناظرهدر مسائل نادره يعنى مطالبى كه به ندرت اتفاق مى افتد و شگفت انگيز مى باشد موجبورزش و رشد ملكه و نيروى استدلال و تحقيق انسان است ؛ چنانكه اين تصور غالبا براىكسانى پيش مى آيد كه خواهان حظ نفس بوده و مى خواهند از طريق اظهارفضل و ابراز علم ، كامروا گردند. لذا در تعريفات ، و نقض و ايرادهائى كه بر اينتعريفات وارد است ، و همچنين در مغالطات و امثال آنها مناظره مى كنند.
اگر حالات روحى اينگونه افراد دقيقا و به درستى در بوته امتحان و آزمايش قرارگيرد مى بينيم هدف و آماج آنها در مناظره حتى چنين چيزى نيست (يعنى نمى خواهند از رهگذرمناظره به ورزش فكر و تقويت ذهنى روى آورند چه رسد به اينكه داراى هدف الهىباشند).
5 - شايسته است جلسه مناظره از تيررس ديد مردم بدور باشد 
بايد مكان خلوت و دور از چشم مردم - از ديدگاه مناظره كننده - براى امر مناظره ، محبوبتر از مناظره در مجالس و محافل باشد؛ زيرا اگر مناظره در محلى به اصطلاح دنج وخلوت انجام گيرد اين امر به تمركز فكر و صفاء انديشه - براى درك حقيقت - كمكبيشترى مى كند.
مناظره در حضور توده مردم ، انگيزه هاى رياء و تظاهر و حرص در غلبه و اسكات خصم را- ولو به هر دليل باطلى هم باشد - تحريك مى نمايد.
كسانى كه داراى مقاصد و اهداف فاسد هستند شيوه آنها اين است كه از جواب به سؤال ديگران در جاى خلوت ، احساس كسالت و سستى مى نمايند؛ ولى در مجالس ومحافل در پاسخ به مسائل ، با هم به رقابت برمى خيزند، و براى اينكه پاسخ بهمسائل را در مجامع به خود منحصر سازند (سخت به تكاپو افتاده ) و دست اندر كار حيله وچاره جوئى و نيرنگ مى گردند.
6- بايد مناظره كننده ، پوياى حق باشد 
مناظره كننده بايد در پويائى از حق همچون كسى باشد كهدنبال گم گشته خويش در تكاپو است . و آنگاه كه گمشده خود، يعنى حق را پيدا كردبايد در حاليكه اشك شوق مى ريزد، خداى را سپاس گويد. او نبايد در اينكه حق به دستاو و يا به دست شخص ديگرى ظاهر مى شود فرق و امتيازى ببيند. بايد او را چنين تصوركند كه طرف و شريك مناظره او، يار و ياور او مى باشد، و نبايد او را به عنوان خصم ودشمن خويش تلقى نمايد. لذا اگر شريك مناظره وى ، او را به اشتباهش واقف سازد و ياحق را براى او ظاهر و روشن نمايد بايد از او تشكر كند؛ چنانكه اگر كسى راهى را درپويش و جستجوى گمشده خويش طى مى كند؛ ولى شخص ديگرى او را از طريق ديگر بهگمشده اش رهنمون مى گردد، (مسلما ارشاد او شايسته تشكر و سپاسگزارى است ). حق وحقيقت نيز گمشده هر فرد باايمانى است كه بايد هر مؤ منى بدينسان در صدد پويائىاز آن برآيد.
پس بنابراين اگر حق به وسيله بيان طرف و شريك مناظره او پديدار گردد بايد بدانشادمان گشته و از او سپاسگزارى كند؛ نه آنكه احساس شرمسارى نموده ، و كوشش خويشرا در مبارزه و دفع و طرد او بكار گيرد.
7- ضرورت بكار داشتن انصاف در مناظره 
مناظره كننده نبايد يار و ياور (يعنى شريك مناظره ) خود را درانتقال از دليلى به دليل ديگر، و از سؤ الى به سؤال ديگر بازدارد؛ بلكه بايد امكاناتى براى او به وجود آورد تا آنچه در ذهن خويشفراهم آورده بكار گرفته و آنرا ايراد نمايد، و ازخلال مجموع سخنان و بيانات وى آنچه را مورد احتياج او در رسيدن به حق است استخراجكند. اگر مناظره كننده ، حق را ضمن تعبير و بيانات او به دست آورد، و يا ملاحظه كرد كهسخن او مستلزم ثبوت حق است - اگرچه خود او از اين استلزام ،غافل باشد - بايد از او بپذيرد و خداى متعال را سپاس گويد (كه حق و صواب به دستشريك مناظره او پديدار گشته است )؛ زيرا هدف مناظره عبارت از رسيدن به حق است ولوآنكه اين حق در طى سخن و بيان نامتناسب و غيرموزون و ناهماهنگ جلب نظر كند، سخن وبيانى كه هدف و مطلوب او از لابلاى آن به دست مى آيد.
اينكه مناظره كننده به طرف بگويد: اين نظريه ، - با توجه به اينكه تو سخن و راءىنخستين خود را رها كردى - لازمه سخن من نيست و نمى توانى چنين و چنان بگوئى ، وامثال اينگونه سخنها - كه بايد آنها از اراجيف و ياوه گوئيهاى مناظرين تلقى كرد -صرفا عبارت از عناد و لجاج محض و خروج و انحراف از طريق حكمت و استوارانديشى است.
غالبا ملاحظه مى كنيد كه مناظره ها در محافل به ستيزه جوئى و جدالها و نزاعهاى محض ،منتهى مى شود تا آنجا كه شخص معترض ، مطالبهدليل مى كند، ولى مدعى در حاليكه بدان آگاهى دارد از اقامهدليل خوددارى مى نمايد. و بالاخره جلسه مناظره سرانجام به انكار و اصرار و عناد وكينه منقضى مى شود. بديهى است كه چنين مناظره اى عين تباهكارى و خيانت به شرع مقدسو موجب ورود فرد در سلك و كادر كسانى است كه در قرآن كريم - به خاطر كتمان علم -،مورد نكوهش قرار گرفته اند.
8 - مناظره بايد با افراد برجسته علمى صورت گيرد 
بايد با افرادى مناظره كرد كه داراى استقلال علمى (و صاحب نظر) مى باشند - تا درصورتيكه مناظره كننده ، طالب حق باشد - بتواند از بياناتشان سودمند گردد.
اكثر مناظره كنندگان از مناظره با دانشمندان چيره دست و بزرگان علم احتراز مى جويند؛چون مى ترسند كه مبادا حق از رهگذر بيان آنها پديدار گردد. لذا علاقه دارند بااشخاصى به مناظره برخيزند كه از لحاظ علمى در درجه پائين ترى قرار دارند تابتوانند حس آزمندى و طمع خود را در ترويجباطل ، بر افراد ضعيف العلم تحميل كنند.
علاوه بر اين شرائط و آدابى كه ياد شد، شرائط و آداب دقيق ديگرى نيز براى مناظرهكننده وجود دارد؛ لكن شرائط و آدابى كه ما از آنها ياد كرديم مى تواند ترا به شناختمناظره اى كه با هدف الهى صورت مى گيرد، و شناخت كسى كه به خاطر خود مناظره و يابه خاطر انگيزه ها و هدفهاى نارواى ديگر به مناظره مى پردازد، رهنمون گردد.
فصل دوم : آفات و نتايج سوء بحث و مناظره نادرست  
مقدمه :
در اين فصل ، آفات مناظره و نتايج سوئى كه از رهگذر مناظره نادرست عائد انسان مىگردد، و از بلياتى كه از مهلكات اخلاقى به شمار مى آيد، بحث و گفتگو مى شود.
لذا بايد متوجه باشيم مناظره اى كه به منظور غلبه بر ديگران و اسكات طرف و مباهات، و شوق و تمايل عصبى به اظهار فضل ، صورت مى گيرد منبع و سرچشمه همه خويها ورفتارهائى است كه از نظر خداوند متعال ، ناستوده است ؛ ولى از ديدگاه ابليس ستوده مىباشد.
رابطه و نسبت اينگونه مناظرات با زشتيهاى باطنى - ازقبيل تكبر و خودبزرگ بينى ، عجب و خودستائى ، رياء، حسد، رقابت ، تزكيه نفس وخودپسندى ، جاه طلبى و امثال آنها - همچون نسبت خمر و شراب با زشتيها و زشتكاريهاىظاهرى از قبيل : زنا، قتل ، و نسبت و تهمت زنا به ديگران است . همانگونه كه اگر كسىميان شرب خمر و ساير گناهان و زشتكاريها مخير باشد، و شرب خمر را - به خاطرناچيز شمردن جرم آن - بر ديگر گناهان ترجيح دهد؛ در نتيجه ، همين گناه ، وى را بهطرف گناهان و زشتكاريهاى ديگر سوق مى دهد؛ همينگونه نيز اگر بر روحيه كسى حسعلاقه به غلبه بر ديگران و اسكات آنها در مناظره ، و جاه طلبى و مباهات بر اقران ،چيره و مستولى گردد، اينگونه تمايلات ، او را به اظهار و ارتكاب علنى تمام پليديهاسوق مى دهد (كه مى توان آنها را به عنوان آفات و نتايج سوء مناظره هاى نادرست تلقىكرد).
(مطالب مربوط به اين فصل ، طى گزارش دوازده آفت بررسى ميشود):
1- عدم پذيرش حق از رهگذر مناظره تواءم باجدال و ستيزه جوئى
يكى از آفات مناظره ، مسئله عدم پذيرش حق و ناخوش انگارى آن و حرص وتمايل شديد به مبارزه با حق از طريق جدال و ستيزه كارى است . اين حالت ناپسند تاآنجا در روح مناظره كننده ستيزه جو پيشروى مى كند كه نامرغوب ترين حادثه و نامطلوبترين رويداد زندگانى - از ديدگاه او - اين خواهد شد كه مبادا حق بر زبان طرف مناظرهاو پديدار گردد. و هر چند كه حق بدينصورت چهره مى نماياند باتوسل به تلبيس و بيان حق به جانب و حربه نيرنگ و چاره انديشى مى كوشد بهمنظور انكار حق - بر حسب مقدورات و توانائيش - مناظره وى ادامه يابد تا سرانجام ، حق راپايمال سازد.
از اين پس ، ممارات و ستيزه جوئى به صورت عادت و طبيعت ثانوى در او درمى آيد، آنهمبه گونه اى كه هر سخنى به گوشش مى رسد - براى اظهارفضل و خرده گيرى از خصم - حالت اعتراض واشكال تراشى هر لحظه در دلش برانگيخته مى شود، اگرچه طرف او بر حق باشد؛چون مى خواهد باصطلاح : خودى را بنماياند؛ لذا به هيچوجه در صدد اظهار حق برنمىآيد.
و ما پيش از اين درباره نكوهش مراء و ستيزه جوئى و آثار سوئى كه بر آن مترتب است ،آيات و رواياتى را ياد كرديم . خداوند متعال ميان كسى كه به او دروغ و افتراء مى بنددو ميان كسى كه حق را تكذيب مى كند جدائى نمى بيند، بلكه آندو را از نظر جرم و گناهروحى و اخلاقى ، با هم برابر مى داند آنجا كه مى فرمايد:
(( (و من اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بالحق لما جائه (401) ) ))
چه كسى ستمگرتر از كسى است كه بر خداوندمتعال ، دروغ و افترا بسته و يا آنگاه كه حق بدو رسيده ، آنرا دروغ پندارد و آنرا تكذيبنمايد.
عدم پذيرش حق و تكذيب آن ، نوعى از كبر و خودبزرگ بينى به شمار مى آيد؛ زيراقبلا گفتيم كه كبر و استكبار، در واقع عبارت از رد كردن حق به گوينده آن مى باشد. ومراء و جدال ، مستلزم چنين حالتى است ، (يعنى انسانرا وامى دارد كه زير بار حق نرود وآنرا تكذيب نمايد).
ابى درداء و ابى امامه و واثله و انس مى گفتند: روزى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) بر ما وارد شد در حاليكه ما راجع به يكى ازمسائل دينى سرگرم بحث و مجادله و ستيزه جوئى بوديم ، ديديمرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنان خشمگين شد كه شدت خشم او براى ما بىسابقه بود. سپس فرمود: (ملتهائى پيش از شما به علتجدال و ستيزه جوئى ، گرفتار انحطاط و نابودى شدند. از ستيزه جوئى دست برداريد؛زيرا يك فرد باايمان با كسى به جدال و ستيز برنمى خيزد. ستيزه جوئى نكنيد؛ چونستيزه جو كاملا و سخت زيانكار است . جدال را كنار بگذاريد؛ زيرا من در روز قيامت ازستيزه گر شفاعت و وساطت نمى كنم . با هم به ستيز نپردازيد؛ چون من براى كسى كهاگر از جدال - در حاليكه حتى حق با او است و راستين مى باشد - دست بردارد، سه خانهو جايگاه آرام بخشى در بوستانها و اطراف و مرغزار و ميان بهشت و قله هاى آن ، ضمانتمى كنم . از مراء و جدال دست برداريد؛ زيرا نخستين كارى كه پروردگار من - پس از منعبت پرستى - مرا از آن نهى فرمود عبارت از ستيزه جوئى با مردم است (402) )
از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) است كه فرمود: (سه خصلت است كه هرگاهكسى خداى عزوجل را با احراز آنها ملاقات كند - مى تواند از هر درى كه دلخواه او استوارد بهشت گردد:
1- كسى كه داراى اخلاق نيكو و رفتار پسنديده باشد.
2- فردى كه در سر و علن و آشكارا، و در نهان ، بيم خداى را دردل نگاه دارد.
3- شخصى كه از جدال و ستيزه جوئى خوددارى كند، اگرچه بر حق باشد(403) ).
امام صادق (عليه السلام ) از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود:(از ستيزه جوئى و خصومت با مردم بر حذر باشيد؛ زيرا اين دو حالت ، قلب انسان رانسبت به برادران ايمانى بيمار مى سازد. و نفاق و دوروئى را در دلها ريشه دار مى سازدو به رويش و رشد آنها كمك مى كند(404) ).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود كه جبرئيل (عليه السلام ) به پيامبر اكرم (صلى اللهعليه و آله ) عرض كرد: (از ستيزه جوئى و درگيرى با مردم بر حذر باش (405) ).
2- تظاهر و رياكارى 
يكى از آفات و عوامل زيانبار مناظره ، رياء و تظاهر و ملاحظه از توده مردم و سعى وتلاش براى جلب قلوب آنان و معطوف ساختن توجه آنها به خويشتن مى باشد؛ تابدينوسيله ، ديگران راءى و نظريه او را تاءييد نموده ، و او را نسبت به طرف مناظرهوى يارى داده ، و با او اظهار هماهنگى كنند. چنين كارى عين رياء و تظاهر و بلكه بخشىناچيز از آن است .
رياء و صحنه سازى ، يكنوع دردى سخت و درمان ناشدنى و مرضى خوفناك وعامل مهلك و كشنده است . خداوند متعال مى فرمايد:
(( (و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور )) (406)
و آنانكه نيرنگهاى زشت آرند آنها را است شكنجه اى سخت ، و نيرنگ آنان تباه و نابودخواهد شد و اثرى از خود بجاى نخواهد گذاشت .
برخى از مفسرين گفته اند: اين افراد عبارت از رياكاران مى باشند.
و نيز خداوند متعال مى فرمايد:
(( (فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربهاحدا(407) )
اگر كسى به لقاء رحمت پروردگار خويش اميدوار است بايد دست اندر كاراعمال شايسته شود، و در بندگى پروردگارش ، هيچ چيزى را انباز او قرار ندهد.
رياء و تظاهر عبارت از (شرك خفى ) است .رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: سهمگين ترين امرى كه از آن نسبتبه شما سخت بيمناكم (شرك اصغر) است . عرض كردند شرك اصغر چيست ؟ فرمود:رياكارى و تظاهر. خداوند متعال - آنگاه كه مى خواهد بندگان خود را به مجازاتاعمال آنها برساند - در روز قيامت به آنها خطاب مى كند: به كسانى پناهنده شويد كهبه خاطر آنها رياء و تظاهر مى كرديد؛ بنگريد كه آيا مى توانيد پاداشاعمال خويش را نزد آنها بيابيد؟(408) ).
و نيز فرمود: (از سقوط در چاه مذلت و خوارى (يا از سقوط در وادى حزن و اندوه )، بهخداوند متعال پناه ببريد، عرض كردند يا رسول الله اين چاه مذلت چيست ؟ فرمود: دره وپرتگاهى است در دوزخ كه براى رياكاران ستيزه جو آماده گشته است (409) ).
و همو فرموده است : (به رياكار در روز قيامت مى گويند: اى فاجر و گناهكار و اىفريبكار متظاهر، عمل و رفتار تو سردرگم ، و اجر و پاداش تو تباه گشته است ، بايداجر و پاداشت را از كسى مطالبه و دريافت كنى كه به خاطر اوعمل مى كردى (410) ).
جراح مداينى از امام صادق (عليه السلام ) درباره آيه (( (فمن كان يرجوا لقاء ربهفليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا) )) سؤال كرد، حضرت فرمود: مصداق و منظور اين آيه عبارت از كسى است كه دست اندر كارعملى مى گردد كه پاداش آفرين است ؛ ولى هدف او رضاى خداوندمتعال نيست ؛ بلكه او مى خواهد صرفا مردم ، وى را پاكيزه و مبرى بپندارند، و در ميانجامعه به پاكى نامور گردد. اين شخص عبارت از همان كسى است كه در عبادت و پرستشخداوند متعال ، دچار شرك مى باشد(411) ).
از همان امام (عليه السلام ) روايت شده است كه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود:(فرشته الهى ، اعمال بندگان خدا را با خوشحالى و رضايت خاطر به ملاء اعلىبرمى فرازد. و آنگاه كه حسنات آنانرا بدانسو بالا مى برد خداوند (عز وجل ) به ماءموران خود مى گويد: حسنات اين شخص را در (سجين ) و ديواناعمال گنهكاران قرار دهيد؛ زيرا او در اعمال خويش ، مرا منحصرا در مد نظر قرار ندادهبود)(412) . (سجين عبارت از محلى است كه نامه فجار و كفار را در آنجا مى نهند).
از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) است كه فرمود: (براى رياكار سه مميز و نشانهوجود دارد: 1- آنگاه كه مردم را مى بيند با نشاط و شادمان مى گردد 2- و به هنگامى كهتنها است كسل و بيحال مى شود 3- و دوست مى دارد كه مردم ، او را در تمام كارهايشبستايند)(413) .
3- خشم و غضب  
سومين عارضه سوء و آفت مناظره نادرست ، خشم و غضب است . مناظره كننده غالبا نمىتواند خود را از تيررس خشم دور نگاهدارد، و بيشتر اوقات ايندو از هم جدائى پذيرنيستند. بويژه اگر به سخن او ايراد و اشكال كنند و گفتار او را مردود اعلام كنند، و بياناو مورد اعتراض و انتقاد واقع شود، و استدلال او در حضور مردم ،غيرقابل قبول تلقى گردد. در چنين شرائطى ، ناگزير خشمگين مى شود.
خشم و غضب مناظره كننده ، گاهى به حق ، و احيانا نادرست و نا به حق است . خداوندمتعال و رسول گرامى او، خشم و غضب را - به هر كيفيتى كه اتفاق افتد - نكوهش كرده ونسبت به آن ، همه مردم را سخت - و بيش از حد انتظار - به عذاب تهديد فرموده است .خداوند متعال مى فرمايد:
(( (اذا جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهليةفانزل الله سكينته على رسوله (414) ) )) .
آنگاه كه افراد كافر و ناسپاس ، حميت و غيرت را در دلهاى خود برقرار ساختند، آنهمغيرت و تعصب جاهلى ؛ لذا خداوند متعال آرامش و اطمينان خاطر را بر فرستاده خودفروآورد.
به همين جهت خداوند متعال ، كفار را به خاطر تظاهر به عصبيت - آنهم عصبيتى كه بازدهخشم است - نكوهش كرده و مؤ منين را به خاطر آرامشى كه پروردگارمتعال به آنان مرحمت فرموده مورد ستايش قرار داده است .
از عكرمه (مولى ابن عباس ) در تفسير (سيدا و حصورا) روايت شده است كه (سيد)عبارت از كسى است كه خشم و غضب بر او چيره نگردد.
روايت كرده اند كه شخصى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد: مرا بهعملى راهنمائى و توصيه فرما، ضمن آنكه آنعمل ، مختصر است ، مفيد و سودمند هم باشد، فرمود: خشمگين مشو. آن مرد دوباره هماندرخواست را تكرار كرد، باز هم فرمود: خشمگين مشو(415) .
از معصوم (عليه السلام ) سؤ ال شد كه چه عاملى مى تواند انسان را از خشم الهى دورسازد؟ فرمود: خشم روائى مكن (تا گرفتار غضب الهى نگردى ).
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) است كه فرمود: (اگر كسى از خشم و غضبخوددارى كند، خداوند متعال بر روى عيوب و زشتيهاى او پرده مى افكند(416) ).
ابودرداء مى گويد: به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عرض كردم يارسول الله مرا به عملى ارشاد كن كه زير سايه آن وارد بهشت گردم ، فرمود: خشممگير(417) ).
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (خشم و غضب ، ايمان انسان راتباه مى سازد آنچنانكه (صبر) يعنى گياه تلخ و تبرزد،عسل را فاسد مى كند و، شهد و شيرينى آنرا از ميان برمى دارد(418) ).
و نيز فرمود: (هيچ كسى دچار غضب نگرديد مگر آنكه بر لبه پرتگاه دوزخ قرارگرفت (419) ).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: از پدرم شنيدم كه مى گفت : مردى صحرانشين وبيابانگرد، حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيد و عرض كرد: روزگار وزندگانى من در بيابان سپرى مى گردد، به من مطالبى جامع و سودمند تعليم فرما.حضرت فرمود: من به تو دستور مى دهم كه خشمگين نشوى . اين مرد صحرانشين درخواستمذكور را سه بار تكرار كرد و همان پاسخ را دريافت نمود. سپس گفت : از اين پس راجعبه چيزى پرسش نخواهم كرد؛ چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مرابه چيزى جزخير و خوبى ، امر نفرموده است (420) ).
از همان امام عليه السلام است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:(خشم روائى ، ايمان انسان را تباه مى كند همانطور كه سركه ،عسل را تباه مى سازد(421) ).
روزى در حضور امام باقر (عليه السلام ) سخن از غضب به ميان آمد، فرمود: (فردى كهدچار غضب مى گردد هرگز روى سعادت به خود نمى بيند و قانع و راضى و آرام نمىشود مگر آنگاه كه وارد آتش دوزخ گردد(422) ). (يعنى تا مرتكب گناهى نشود خشمشتسكين نمى يابد).
همو فرموده است : (در كتاب توراة آمده است : وقتى موسى (عليه السلام ) با خداى عز وجل مناجات مى كرد خدا به او فرمود: اى موسى ، نسبت به كسى كه زمام اختيار او را در دستتو قرار داده ام و ترا بر او مسلط ساختم از خشم روائى بر او، خويشتن دارى كن تا من ازخشم روائى بر تو خوددارى كنم (423) ).
از ابى حمزه ثمالى است كه گفت امام باقر (عليه السلام ) فرمود: (اين خشم و غضب ،پاره اى از آتش شيطانى است كه در قلب آدمى برافروخته مى گردد، و آنگاه كه يكى ازشما دچار خشم مى شود چشمانش برافروخته شده و رگهاى گردن او برآمدگى پيدا مىكند و از اين طريق است كه شيطان به قلب آدمى راه مى يابد و در آن نفوذ مىكند(424) ).
اخبار و احاديث در مذمت و نكوهش غضب ، فراوان مى باشد:
در اخبار كهن آمده است : يكى از انبياء به كسانى كه با او مصاحب بودند گفت : چه كسىبا من پيمان مى بندد كه خشمگين نشود تا بدينوسيله از لحاظ مقام و مرتبت نبوت با منهمطراز گردد و پس از من جانشينم باشد؟ يكى از جوانان مجلس گفت : من چنين تعهدى راقبول مى كنم . سپس آن پيامبر (عليه السلام ) سخن و پيشنهاد خود را تكرار كرد، باز همهمان جوان گفت : من اين مسئوليت انسانى را به عهده مى گيرم . او عملا نيز نسبت به تعهدخود وفادار ماند (و هرگز خشمگين نشد). وقتى آن پيامبر (عليه السلام ) از دنيا رفت ،جوان مذكور به مقام و مرتبت او (پس از رحلتش )نائل آمد، و آن جوان همان (ذوالكفل نبى ) (عليه السلام ) است كهمتكفل و متعهد شد خشمگين نگردد و به تعهد خود نيز كاملا وفا نمود.
4- حقد و كينه توزى 
چهارمين آفت زيانبار مناظره ، حقد و كينه توزى است كه خود نيز بازده و زاده غضب مىباشد؛ چون وقتى انسان به خاطر عدم توانائى براعمال غضب و تشفى قلب ، خشم خويش را فرو مى نشاند و آنرا بهدل مى گيرد اين حالت به درون او بازمى گردد و در آن نفوذ كرده و در آنجا پايدار وپنهان و محفوظ مى ماند، و بالاخره به صورت حقد درآمده و از كينه سر برمى آورد.
مقصود از حقد اين است كه قلب انسان همواره با احساس سنگينى و بغض و نفرت دست بهگريبان است با اينكه مى دانيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (يكفرد مؤ من ، كينه به دل خود راه نمى دهد و كينه توز نيست ).
بنابراين حقد و كينه توزى ، ثمره و ميوه تلخ خشم و غضب مى باشد كه ضمنا امور زشتو حالات ناپسندى را براى انسان به ارمغان مى آورد كه اين امور عبارتند از: حسد،ناسزاگوئى در برابر حوادث ناخوش آيندى كه به طرف وى آسيب مى رساند، عزلت وكناره جوئى و قهركردن ، بريدن از خويشاوندان و نزديكان ، سخنهاى ناروا و نامشروعاز قبيل : دروغ ، غيبت ، افشاى اسرار مردم ، پرده درى ،نقل مطالبى كه به استهزاء منجر مى گردد، آزار رساندن با زبان و كردار. و تا آنجاكه امكانات فرد كينه توز به وى اجازه مى دهد (در اين مسير، توسنى مى كند).
همه اين امور نابخردانه و نكوهيده ، پاره اى از نتايج و آثار سوء حقد و كينه ورزى است .حداقل نتيجه سوء كينه توزى تو - در صورتيكه بتوانى از اين امور زشت هم بر حذرباشى - اين است كه از وجود اين حالت در قلب و درون خود احساس سنگينى مى كنى ، ونمى توانى دلت را از بغض نسبت باو بازدارى تا آنجا كه ناگزير مى شوى از اداءوظيفه در مورد كارهاى مطلوب و مورد پسند خداوند - ازقبيل : خوشروئى و رفق و مدارا و عنايت و اهتمام نسبت به طرف مناظره و قيام و اقدام دراحسان به او و هميارى و تعاون با او - امتناع ورزى .
تمام اين حالات درونى و جنبشهاى روانى ، درجه و پايه دين و ايمان تو را به انحطاط وسقوط و نقصان مى كشاند و ميان تو و تفضل عظيم و پاداش بزرگ پروردگارمتعال ، فاصله و جدائى برقرار مى سازد، اگرچه ، ترا در معرض كيفر و عذاب قرارندهد.
بايد متوجه بود كه فرد كينه توز - در صورتيكه قادر بر مجازات طرف مناظره خودباشد - مى تواند سه حالت را در پيش گيرد:
1- حق طرف خود را به طور كامل و بدون كم و كاست اداء نمايد، كه اين كار، عين(عدل ) و عدالت خواهى است .
2- نسبت به او از طريق عفو و گذشت احسان كند، كه البته چنين گذشتى را مى توان(تفضل ) ناميد.
3- ناروا عمل كند و بى جهت و بدون آنكه مستحق ظلم باشد به وى ستم نمايد كه چنين عملىرا (جور) مى نامند.
رفتار سوم ، شيوه اراذل و اوباش مى باشد، يعنى افرادى فرومايه ، چنين شيوه اى راانتخاب مى كنند.
رفتار دوم ، راه و رسم صديقين و افراد راستين است .
و رفتار اول ، اوج پايه و درجه مردمان صالح و شايسته اى است ، كه بايد فرد مؤ من -اگر نتواند مقام و فضيلت عفو را تحصيل كند - با چنين خصلتى خو گرفته و شخصيت اوبا همان خصلت درآميخته و بدان نامور گردد. عفوى كه خداوندمتعال ، افراد بشر را بدان امر و دعوت كرده و فرستاده گرامى خود (صلى الله عليه وآله ) و ائمه (عليهم السلام ) را به خاطر داشتن چنين حالتى ، ويژگى بخشيده ، و آنانرااز ساير مردم ممتاز ساخته است . خداى متعال به پيامبرش فرمود:
(( (خذ العفو(425) ) ))
عفو و گذشت را در پيش گير.
و يا فرمود:
(( (و ان تعفوا اقرب للتقوى ) )) (426)
اگر عفو كنيد، چنين شيوه اى با تقوى و پرهيزگارى ، در خور و مناسب تر و داراى پيوندنزديك ترى است .
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (سوگند به خدائى كه جان وحيات من در يد قدرت او است سه چيز است كه اگر در مورد آن ها قسم ياد كنم بجا و بهمورد است :
1- هيچ صدقه و انفاقى ، مال و خواسته بشر را كم نمى سازد و از آن نمى كاهد،بنابراين صدقه بدهيد و انفاق كنيد.
2- هر فردى كه بر او ستم رفته اگر به منظور كسب رضاى خداوند، راه و رسم عفو واغماض را در پيش گيرد، خداوند متعال بر عزت و سرفرازى او در روز قيامت مى افزايد.
3- هر كسى كه درى از سؤ ال و درخواست مالى خويش را به روى مردم بگشايد، خداوندمتعال درى از فقر و تهيدستى را فراسوى او باز مى كند)(427) .
و نيز فرمود: (تواضع و فروتنى ، جز رفعت و والائى مقام چيزى بر انسان نمىافزايد؛ پس فروتنى كنيد تا خداوند متعال مقام و منزلت شما را رفيع گرداند. عفو وگذشت ، پايه هاى عزت و سرفرازى انسان را بالا مى برد؛ لذا عفو را پيشه خودسازيد تا خداوند متعال شما را سرفراز گرداند. صدقه و انفاق مالى ،مال و ثروت انسان را فزاينده تر مى سازد پس صدقه دهيد تامشمول رحمت الهى باشيد(428) )
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: موسى (عليه السلام ) به خدا عرض كرد:(پروردگار من ، كداميك از بندگانت در پيشگاه تو عزيزتر است ؟ فرمود: آن كسى كهدر عين توانائى بر مجازات ، عفو و گذشت نمايد(429) ).
ابن ابى عمير از عبدالله بن سنان و او از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كهآنحضرت گفت ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در ضمن يكى از سخنرانى ها فرمود:
(هان اى مردم ، مى خواهيد شما را به بهترين پديده هاى آفرينش و عاليترين خصلت واخلاق پاداش آفرين دنيا و آخرت آگاه سازم ؟ (اين خصلتها عبارتند از اينكه ):
1- نسبت به كسى كه بر تو ستم روا داشته است عفو و اغماض را در پيش گيرى .
2- با كسى كه ارتباط خود را از تو گسسته و قطع رحم كرده ، صله رحم كنى و با وىدر ارتباط باشى .
3- به كسى كه نسبت به تو بدى كرده است نيكى كنى .
4- از عطاء و بخشش نسبت به كسى كه ترا از بخشش و عطاى خويش محروم ساخته ، دريغنورزى (430) ).
اخبار و احاديث درباره فضيلت عفو و گذشت ، بسى فراوان و چشمگير است ؛ لكن ذكر همهآنها در خور اقتضاء اين كتاب نيست .
5 - رشك و حسد 
پنجمين آفات و عوارض مضر مناظره عبارت از رشك و حسد است كه خود نيز بازده و نتيجهحقد و كينه ورزى است ، و حقد و كينه ورزى نيز ثمره خشم غضب مى باشد، چنانكه قبلا دراين باره سخن گفتيم .
غالبا مناظره كننده از حسد نسبت به طرف خود در امان نيست ؛ زيرا گاهى بر طرف خود،غالب و گاهى در برابر او مغلوب مى گردد؛ و گاهى فقط سخن او مورد ستايش قرارگرفته و نيز گاهى فقط سخن طرف او مشمول تمجيد و تحسين ديگران واقع مى شود.
آنگاه كه غلبه با او نباشد و يا سخن او مورد ستايش ديگران قرار نگيرد چنين آرزو مىكند كه غلبه و پيروزى از آن او بوده و ديگران نيز از سخن او ستايش كنند و طرف او ازاين مزايا محروم باشد. اينگونه تمنى و آرزو، عين حسد است ؛ چون علم و دانش ازبزرگترين و مهمترين نعمت هاى الهى است پس وقتى مناظره كننده آرزو كند كه چنين غلبه وپيروزى و لوازم آن از آن او باشد، (و طرف مناظره وى از چنين مزايائى محروم بماند)، درحقيقت نسبت به او حسد ورزيده است . چنين حالتى به هر مناظره كننده اى دست مى دهد و دچارچنين روحيه ناستوده اى مى گردد. البته - بجز كسانى كه خداوندمتعال آنانرا در پناه صيانت خود قرار مى دهد - اكثر مناظره كنندگان از چنين گرفتاريهاىروحى مصون نيستند؛ لذا ابن عباس گفته است : (علم و دانش را در هر جائى كه يافتيدفرا گيريد و آنرا در اختيار خود قرار دهيد، و گفتار و ايراد برخى از فقهاء دربارهبرخى ديگر را نپذيريد، و برخورد و اختلاف آنها را ملاك و معيار قرار ندهيد؛ چوناختلاف ورزيدن آنها و در نتيجه ، تفاوت آراء آنان ، همانند مخالفت بزهاى نر و يا آهواننر در ميان آغل و يا در كمينگاه شكارچى است ).
اما آنچه درباره نكوهش حسد و تهديد نسبت به آن به ما رسيده است از حد شمار وآمارگيرى بيرون است . راجع به مذمت حسد، همينقدر كافى است كه همه رويدادهاى آميختهبه گناه و فساد - كه در روى زمين اتفاق افتاده است از نخستين زمان آفرينش آدم تا آخرينهنگام برپائى جهان هستى - از همين رشك و حسد ريشه مى گيرد.
آنگاه كه ابليس نسبت به آدم ابوالبشر (عليه السلام ) حسد ورزيد، فرجام كار وىبدانجا انجاميد كه خداوند متعال او را از درگاه رحمت خويش طرد فرمود، و شكنجه آتشدوزخ را براى وى آماده كرد تا جاودانه در آن رنج بيند.
حسد - پس از سقوط و ابتلاء ابليس به سرنوشت شوم خود - بر بشر مسلط گرديد وهمچون روح و خون در بدن انسانى راه يافته و در آن نفوذ كرد، و سرانجام بصورتعامل و انگيزه دائمى فساد و تبه كارى درآمد.
آرى حسد، نخستين لغزش و گناهى بود كه بلافاصله پس از آفرينش آدم روى داد، و همينحالت نابسامان روانى ، موجب قتل و شهادت فرزند آدم ابوالبشر (يعنىهابيل ) به وسيله برادرش (يعنى قابيل ) گرديد؛ چنانكه خداوندمتعال داستان اين دو برادر و مسئله برادركشى را در نبشتار گرامى خود بازگو نمود، ونيز در قرآن كريم حاسد را با شيطان و ساحر و افسونگر، قرين و همپايه معرفى كردهو فرموده است :
(( (و من شر غاسق اذا وقت ، و من شر النفاثات فى العقد، و من شر حاسد اذا حسد ))(431)
و از شر تاريكى آنگاه كه فراگيرد و يا فرو رود و از شر زنانى كه در گرهها مىدمند، و از شر حسود آنگاه كه حسادت مى ورزد، به پروردگار خود پناه مى برم .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (حسد، حسنات و كارهاى نيك (و ايمان ) انسانرا مى بلعد و نابود مى سازد آنچنانكه آتش ، هيزم را(432) ).
و همو فرمود: (دردها و بيماريهاى جامعه هاى پيشين - كه عبارت از حسد و كينه ورزى است- به طرف شما آرام آرام و بى سر و صدا به حركت درآمده و به شما روى آورده است ،دردهائى كه مى تراشد و مى زدايد، نمى گويم كه موى بدن را مى تراشد و آنرا مىزدايد؛ بلكه دين و ايمان شما را مى تراشد و آنرا از صفحه درون و خاطر شما دور مىكند. سوگند به خدائى كه جان محمد در يد قدرت او است هيچيك از شما وارد بهشت نخواهيدشد مگر آنگاه كه با سلاح دين و ايمان مجهز باشيد. و نمى توانيد سلاح ايمان را در برگيريد مگر آنگاه كه نسبت به هم محبت ورزيده (و به هم حسادت نكنيد)(433) ).
و نيز فرمود: شش فرقه از مردم - بدون محاسبه و بازپرسى ، به خاطر شش امر - وارددوزخ مى شوند. عرض كردند اين شش فرقه چه كسانى هستند؟ فرمود:
1- امراء و فرمانروايان به علت جور و ستم .
2- عرب ها و تازيان به خاطر حميت و عصبيت جاهلى .
3- رؤ سا و اشراف و مالداران به علت تكبر و خودبزرگ بينى .
4- تجار و سوداگران به خاطر خيانت .
5 - روستائيان به علت نادانى .
6- علماء و دانشمندان به خاطر حسد(434) ).
محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده است كه فرمود: (شخصى كه خشمآلود با شتابزدگى وارد هر كارى مى گردد (و سخنى عارى از انديشه بر زبان مى آوردو به شدت خشمگين مى شود)، در نتيجه دچار كفر مى گردد. و حسد، ايمان انسان را مىبلعد آنچنانكه آتش ، هيزم را در كام خود فرو مى برد(435) ).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (آفتهاى دين و ايمان بشر عبارتند از: حسد، عجب وخودبينى ، و فخر و مباهات بر ديگران (436) ).
همان امام (عليه السلام ) فرمود: خداوند متعال به موسى (عليه السلام ) چنين خطاب كرد:
اى پسر عمران ، نسبت به مردم - به خاطر اينكه لطف و تفضلم را به آنها ارزانى داشتهام - حسادت مكن و به مزاياى آنها چشم ندوز، و دردل خود، آنرا پى گيرى مكن ؛ زيرا انسان حسود نسبت به احسان من به ديگران ، خشمگينمى باشد و مى خواهد از كم و كيف بهره هائى كه ميان مردم تقسيم كرده ام جلوگيرى كند؛اگر او بدينسان باشد من از آن او نيستم و او نيز از آن من نخواهد بود)(437) . (يعنىنسبت به هم بيگانه ايم ).
و همان امام (عليه السلام ) فرمود: يك فرد باايمان ، غبطه مى خورد (يعنى خواهانهمانگونه نعمتى است كه خداوند متعال به ديگران عطاء فرموده است )؛ ولى او نسبت بهديگران ، حسد نمى ورزد (يعنى خواهان سلب نعمت از ديگران و جلب آن به خود نيست )؛لكن منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد(438) ).
6- بريدن از افراد و كناره جوئى از مردم 
ششمين آفت مناظره ، قهر و فاصله گرفتن از مردم و قطع رابطه با آنها است ، و اينحالت نيز از لواحق و پى آمدهاى حقد و كينه توزى مى باشد؛ زيرا وقتى مياناهل مناظره ، نفرت و انزجار برانگيخته مى شود و بالا مى گيرد و خشم و غضب از رهگذر آن، چهره مى نماياند، و هر يك از دو طرف مدعى مى گردد كه حق با او است و ديگرى اشتباهمى كند، و چنين مى پندارد و يا چنين اظهار مى كند كه طرف وى روى امر باطلى اصرار مىورزد و با اراده اى مستحكم برخلاف راءى او در مخالفت خويش پافشارى مى نمايد (خشم وكينه ، نتيجه قهرى چنين روشى خواهد بود)، و لازمه كينه و خشم او اين است كه با او قطعرابطه كرده و از او فاصله گيرد. و اين كار از بزرگترين گناهان و از معاصى كبيرهاست .
داود بن كثير مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه گفت پدرم روايت كرد كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى فرمود: (اگر دو فرد مسلمان از هم دورى گزينند(و به اصطلاح از هم قهر كنند) و مدت سه روز با چنين حالتى بسر برند و با هم صلحو سازش و آشتى ننمايند از حوزه اسلام بيرون هستند و نمى توان ميان آنها هيچگونه ولايتو پيوند دوستى تصور كرد. اگر هر يك از آندو در اعاده ارتباط، پيشقدم گردند و سرصحبت را با يكديگر باز كنند، آن كسى كه در اين كار پيشقدم مى شود در روز حساب بهسوى بهشت ، پيشتاز است (439) ).
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: (هيچوقت دو فرد مسلمان از همقهر و دورى نمى كنند مگر آنكه يكى از آنها مستوجب برائت و بيزارى خداوند و مستحق لعنتاو مى باشد؛ و گاهى هر دو، مستحق چنين كيفرى هستند. (معتب (440) ) به آنحضرتعرض كرد: فدايت شوم اين يكى كه قهر كرد و در قطع رابطه پيشقدم شد ظالم و متجاوزاست و مستحق چنين كيفرى مى باشد. پس بنابراين به چهدليل آن ديگرى كه مظلوم است بايد كيفر بيند؟ فرمود: چون او برادرش را به ارتباط وآشتى دعوت نمى كند و براى خاطر او خشمش را فرو نمى خورد، و از سخن او صرف نظرنمى نمايد. از پدرم شنيدم كه مى فرمود: اگر دو فرد با هم درگير شوند و با هم بهنزاع برخيزند و يكى از آنها به ديگرى چشم زخمى وارد سازد و بدو آزار روحى رساندو بر او غالب آيد بايد مظلوم و ستمديده به رفيق ستمگر خود بازگردد و به اوبگويد: برادر! من ستم كارم و مرا عفو كن تا بدينوسيله خلاء و جدائى قهر و قطعرابطه ميان او و رفيقش ‍ جبران گردد؛ زيرا خداوندمتعال ، داور عادل و دادگرى است كه حق مظلوم را از ظالم مى ستاند(441) ).
زرارة بن اعين از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: (شيطان - تا آنگاه كهيكى از مؤ منان از دينش برنگردد - ميان آنها دشمنى و جدائى و بيگانگى به وجود مىآورد و ميان آنها افساد مى كند. وقتى آنها از هم فاصله گرفتند به پشت مى خوابد و بهتمدد و استراحت مى پردازد و سپس مى گويد: من پيروز و كامياب شدم . آنحضرت فرمود:بنابراين ، خداى ، آن كسى را بيامرزاد كه ميان دو دوست ، انس و آشتى به وجود آورد. اىگروه مؤ منان نسبت به هم ماءنوس ‍ باشيد و به يكديگر مهربانى كنيد(442) ).
ابى بصير از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: (تا آن وقتى كهدو فرد مسلمان از هم دورى مى جويند شيطان همواره خرسند و شادمان است . و وقتى به همرسند و دوستى خود را تجديد كنند زانوهاى شيطان سست مى گردد و مى لرزد به گونهاى كه نمى تواند در جائى قرار گيرد، و رگ و پيوندش از هم گسيخته شود و فريادميزند: واى بر او (يعنى بر من ) كه سقوط و نابودى و بدبختى بدو آسيب رسانده(443) (يعنى بر من آسيب وارد ساخت ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation