بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام, دکتر سید محمد باقر حجتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADA00001 -
     ADA00002 -
     ADA00003 -
     ADA00004 -
     ADA00005 -
     ADA00006 -
     ADA00007 -
     ADA00008 -
     ADA00009 -
     ADA00010 -
     ADA00011 -
     ADA00012 -
     ADA00013 -
     ADA00014 -
     ADA00015 -
     ADA00016 -
     ADA00017 -
     ADA00018 -
     ADA00019 -
     ADA00020 -
     ADA00021 -
     ADA00022 -
     ADA00023 -
     ADA00024 -
     ADA00025 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

4- استفاده از روشهاى مختلف تنبيه براى منع از تخلف شاگردان . 
عامل لطف و محبت ، مؤ ثرترين عوامل تعليم و تربيت است  
بر معلم ، لازم و ضرورى است (اهتمام خويش را در جهت تربيت اخلاقى شاگردان به كارگيرد و) آنانرا از اخلاق بد و خويهاى ناستوده وارتكاب اعمالى كه شرعا حرام و يامكروه است حفظ كند، و از هرگونه رفتارى كه حالات و شخصيت آنها را تباه مى سازد و ياموجب ترك اشتغالات علمى و يا اسائه ادب آنان مى گردد جلوگيرى كند. معلم بايد ازپرحرفى و سخنان بيهوده و بى فايده شاگردانش ممانعت بهعمل آورد، و از معاشرت آنان با اشخاص نامناسب و اينگونه كارهاى نابجا واعمال نارا و زيان بخش جلوگيرى نمايد.
براى پيشگيرى از سوء رفتار شاگردان و جلوگيرى از ارتكاب خلاف آنان ، لازم استمعلم حتى الامكان با ايماء و اشاره و تعريض و كنايه ، راه گشاى تربيت اخلاقىشاگردان بوده و از تخلف آنها جلوگيرى كند. و در صورتى كه ضرورت ايجاب نكند ونيازى در كار نباشد بايد از آشكارگوئى و تصريح به تخلف شاگرد، خوددارىنمايد و همواره از عامل لطف و محبت و مهر و مودت - براى ارشاد شاگردان - استفاده كند، وآنرا به خاطر تخلف و سوءرفتار، توبيخ نكرده و تا مى تواند از اين روش استفادهننمايد؛ چون اولا تصريح و آشكارگوئى ، پرده هيبت و ابهت استاد را از هم دريده و موجبشدت و فزونى جراءت و جسارت شاگردان در ارتكاب خلاف و سوءرفتار و تخلفهاىاخلاقى مى گردد. و ثانيا باعث ميشود كه آنان - بيش از پيش - با حرص و ولع زيادترىدر تخلفهاى اخلاقى اصرار ورزند.
در اخبار و احاديث به ما گوشزد شده است كه اگر مردم را صريحا از كاوش و از همپاشيدن پشكل چهارپايان بازدارند، اصرار آنان در كاوش و از هم پاشيدن آن ، فزايندهتر مى گردد، (و براى توجيه اصرار خود) مى گويند: بى جهت ما را از دست يازيدن بهچنين كارى نهى نكرده اند، لابد سر و حكمتى در اين تپاله وپشكل حيوان وجود دارد كه بايد از آن سردرآورد! و از درون آن باخبر گشت !!.
يكى از شعراء مى گويد:

(( النفس تهوى من يجور و يعتدى
و النفس مائلة الى الممنوع
و لكل شى ء يشتهيه طلاوة
مدفوعة الا عن الممنوع ))
دل آدمى طبعا به سوى جائر و ستمكار متجاوز - به خاطر زرق و برق قدرت و جاذبهكاذب جاه و مقامش - گرايش دارد. و اصولا نفس انسانى در جهت هر امرى كه از آن منع شدهاست داراى رغبت و تمايل فزونترى بوده و بدان انحراف مى يابد. هر چيزى كه انسانبدان مايل و راغب است آن چيز داراى حسن و بهاء و مقبوليتى مى باشد كه آدمى را به خودجذب مى كند؛ ولى نفس انسان ممكن است از تيررس چنان حسن و بهائى بدور مانده و از آنسيراب گشته و در امان باشد. لكن از يك امر ممنوع و كار نامشروع اشباع نمى گردد، وحسن و بهاء كاذب آن همواره به انسان با جاذبه خود آسيب مى رساند و هميشه رونق وجاذبه خود را به رخ انسان كشانده تا هرگز از آن اشباع نگردد.
راستى بايد درباره كيفيت ارشاد، و مراتب مهر و محبت پيامبر عزيز و گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله ) نسبت به آن مرد اعرابى و صحرانشين و بيابانگرد، انديشيد - كه مسجدرا با بول و پيشاب خود آلوده كرد - (و پيامبر مهربان به جاى توبيخ و درشتخوئى ،از در لطف و دلسوزى وارد شد، و از راه محبت ، اين مرد صحراگرد را متوجه زشتى ونادرستى رفتارش نمود). آرى بايد ديد كهرسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) با معاوية بن حكم - آنگاه كه در اثناء نماز، سخنگفت - چه نوع رفتارى را پيش گرفت : (آنحضرت در ارشاد او از لطف و محبت ، استفادهكرد و از اين رهگذر، او را به نقص و اشكال كارش آشنا ساخت ) (261) .
بارى ، اگر شاگرد با تعريض و كنايه و ايماء و اشاره - در سايه هوش و ذكاء خود -به لغزش و تخلف خويش پى برد و از آن دست برداشت بايد گفت در اين صورت معلمبه هدف تربيتى و غرض مطلوب خود دست يافته است . و گرنه بايد با صراحت و بىپرده - البته در سر و نهان و در غياب ديگران - او را از ارتكاب خلاف نهى كند. و اگرنهى او در غياب ديگران نيز مؤ ثر نيفتاد و شاگرد دست از تخلف برنداشت ، بايد علناو آشكارا و در حضور ديگران ، او را از خلافكارى منع كند. اگر موقعيت و اوضاع وشرائط، مقتضى شدت لحن و خشونت در گفتار باشد، نبايد معلم از آن دريغ ورزد؛ (بلكهبايد در گفتار خود اعمال خشونت كند) تا بدينوسيله اين شاگرد متخلف و همه حاضرانجلسه درس ، در صدد تخلف برنيايند، و هر شنونده اى كه در مجلس درس حضور داردبه وظائف اخلاقى خود آشنا شده و ادب آموزد.
اگر هيچيك از روشهاى تربيتى مذكور در جلوگيرى از تخلف شاگرد اثر نگذاشت وعليرغم بكارگرفتن تمام وسائط و عوامل تربيتى ، چنين شاگرد، به تخلفهاى خودادامه داد و از آن دست برنداشت ، طرد اينگونه شاگرد و اعراض از او بجا و سزاوار مىباشد، و هيچگونه اشكالى براى اين طرد و اعراض ‍ وجود ندارد. معلم بايد چنين شاگردىرا مدتى از نزد خود براند تا او از تخلف خويش ، توبه و بازگشت نمايد. به ويژهاگر معلم ، بيم آن را داشته باشد كه سوءرفتار و تخلفهاى شاگرد مذكور احيانا درشاگردان ديگر اثر گذاشته و آنانرا نيز مانند خود گمراه مى سازد، و همگنان وهمدرسان او هم با وى در ارتكاب خلاف ، همسازى مى كنند. (با توجه به چنين آثارزيانبارى ، بايد معلم ، اينگونه شاگردان را براى مدتى از محيط تعليم و تربيت طردكند تا سوءرفتار آنها به ديگران سرايت ننمايد و ضمنا از تخلف خود نيز دستبردارد).
همچنين لازم است معلم ، رفتار و روابط شاگردان را نسبت به يكديگر؛ زير نظر گرفتهو مراقب اظهار سلام كردن آنها به همديگر، و طرز برخورد آنها در گفتگو، و محبتمتقابل آنها، و خوديارى و تعاون آنان با يكديگر باشد كه چگونه در احسان و تقوى وپرهيزكارى به هم مدد مى رسانند. بايد معلم در اين امور آنانرا راهنمائى كند. ورويهمرفته هر كارى را كه در صدد انجام آن هستند دقيقا زير نظر گرفته و تمام رفتارآنها را بپايد.
بطور خلاصه ، همانطور كه معلم ، مصالح دينى شاگردان را - به منظور سامان يافتنروابط آنان با خدا - به آنها تعليم مى دهد، بايد مصالح دنيوى آنانرا به آنها بياموزدتا كيفيت روابط و رفتار خود را با همنوعان خويش سامان بخشند تا مآلا فضيلت ونيكبختى آنان را در امر دين و دنيا تكميل كند.
5 - فروتنى و نرمش معلم نسبت به شاگردان 
نبايد معلم نسبت به شاگردان خويش ، رفتارى تكبرآميز را در پيش گيرد و نسبت به آنهابزرگى ورزد؛ بلكه بايد فروتنى و نرمش را - در برخورد با شاگردانش ‍ - بكاربرد. خداوند متعال به پيامبر خود مى فرمايد:
(( (و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤ منين ) )) (262)
پر و بال خويش را براى پيروان خود (كه با پايمردى خود در ايمان ، به تو اظهارعلاقه مى كنند) فروهشته ساز (و نسبت به آنان ، متواضع و فروتن باش ).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (خداوندمتعال به من وحى نمود (كه به شما اعلام كنم تا) تواضع و فروتنى را پيشه خودسازيد) (263) .
و همو فرموده است : (هيچ صدقه و انفاق مالى به بينوايان ، ازمال و ثروت انسان نمى كاهد. خداوند متعال - به خاطر عفو و گذشت از افراد - بر عزت وسرفرازى شخص مى افزايد، و هر فردى كه تواضع و فروتنى را پيشه خود سازد،در ظل مراحم پروردگار از مقام والا و شخصيتى ارجمند برخوردار مى گردد) (264) .
اين پاداشها، نتيجه تواضع و فروتنى نسبت به تمام طبقات مردم است كه در خور وظيفهاخلاقى هر انسان مؤ من و مسلمان مى باشد. عليهذا بايد در نظر گرفت كه وظيفه معلمنسبت به شاگردان از اين ديدگاه ، چگونه است ، شاگردانى كه نسبت به معلم ، ملازمت وهمبستگى جالبى برقرار باشد و نيز شاگردان در پى جوئى از دانشها و معارف سودمندبدو تكيه كنند و راءى و نظر او را ملاك و معيار ارزيابى علوم و دانشها و شئون مختلفزندگانى خود بدانند. مضاف بر اين ، بايد دانست ميان معلم و شاگردان ، حقوقمتقابل ديگرى از قبيل : حق مصاحبت و همنشينى ، و احترام در رفت و آمد و ملاقات و برخوردها،شرافت محبت و دوستى راستين و عارى از هر نوع شائبه وامثال آنها وجود دارد (كه اين حقوق و معيارها مى تواند رابطه معلم و شاگردانش را بهطرز جالب و دلنشينى سازمان بخشيده و آنها را با هم پيوند دهد).
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) آمده است كه فرمود: (معلم وآموزگار باشيد (و درس شما زمزمه محبت باشد). در تعليم خود، دشخوار و سختگيرنباشيد و مسئله تعليم را بر مردم ناهموار نسازيد؛ زيرا معلم و آموزگارى كه با آميزهمحبت تعليم مى دهد، از انسان دشخوار و سختگير، بهتر و باارزش تر است ) (265) .
و نيز فرمود: (نسبت به كسى كه به وى علم را مى آموزيد، و يا از او، علم را فرامىگيريد، نرم و ملايم باشيد) (266) .
در بحث هاى گذشته ، داستان عيسى (عليه السلام ) و رفتارش با حواريون و اقدامآنحضرت در شستشوى پاى آنان ، و نيز اخبار ديگرى را - (كه نمايانگر روح ملاطفت ونرم خوئى و تواضع بزرگان نسبت به زيردستان است ) - بازگو كرديم .
بنابراين لازم است معلم ، خلق و خوى خود را - فزونتر از آنچه بر ديگران ضرورى ولازم است ، نسبت به شاگردانش - به هنگام برخورد با آنها رفتار خويش ‍ را بر اساسحسن سلوك و لطف و محبت تنظيم نمايد. و با شاگردان خود - با شادابى و گشاده روئى ،و اظهار شادمانى ، و محبتى خوش آيند و صميمانه ، و ابراز دلسوزى و احسان به آنها ازطريق بذل علم و جاه و مقام ، و گرامى داشت آنها - در حد وسع و امكانات - برخورد وملاقات كند.
شايسته و بجا است كه تمام شاگردان و بخصوص ، شاگردانفاضل و برجسته را با (كنيه (267) و نام فاميلى )، و رويهمرفته با محبوبتريننامها و القاب ، مورد خطاب قرار دهد، و به گونه اى از آنان و نام آنها ياد كند كه موجبحفظ حرمت شخصيت و وقار و ارزش مقام و منزلت آنان بوده و از گزند تحقير و توهين ،مصون بمانند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى رعايت احترام و بزرگداشت شخصيت يارانخويش ، از آنان با كنيه ، و نام و عنوان محبوب آنها ياد مى كرد؛ زيرا آنحضرت از اينطريق موفق مى شد كه شرح صدرى در آنها به وجود آورده و قوت قلب بيشترى بهياران و اصحاب خود بخشيده ، و عرصه و مجال درخواست و تقاضا و سؤال آنها را گسترده و آزاد ساخته ، و محبت آنانرا بيش از پيش به خود جلب نمايد.
بديهى است كه رعايت احترام و بزرگداشت شخصيت ديگران - از طريق خطاب به نامهاىمحبوب آنان - در مورد افرادى كه انسان به پيروزى و رستگارى آنها چشم اميد دوخته وميخواهد صلاح و شايستگى شخصيت آنها را پديدار و شكوفا سازد، لازم تر و ضرورىتر است . (لذا معلم در اين اصل نسبت به شاگردان ، وظيفه خطيرترى به عهده دارد).
آرى معلم بايد در رابطه خويش با شاگردان ، از سخنان و سفارشهاىرسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله )، الگو و نمونه و سرمشق گيرد كهفرمود: توده مردم پيرو شما علماء و دانشمندان هستند، و مردمى از اقطار گيتى - به منظوركسب بصيرت و بينش دينى - به شما روى مى آورند، آنگاه كه شما را دريابند و نزد شماآيند، لازم است نسبت به آنها خيرانديشى نموده و با رفتارى نيكو، آنانرا سرشار وبرخوردار سازيد(268) .
بطور كلى عالم و دانشمند نسبت به معلم و شاگرد، همچون طبيب نسبت به بيمار است (كهبايد بيمارى جهل و نادانى را در شاگرد، درمان كند). بنابراين بايد از هر دارو و عاملىكه براى شفاى او اميدبخش به نظر مى رسد استفاده نمايد؛ زيرا بيمارى روحىجهل و نادانى از هر نوع بيمارى بدنى ، قوى تر و سخت تر مى باشد؛ (چون زيانبيمارى جهل و بيسوادى از تمام بيماريهاى بدنى ، بيشتر و خطرناك تر است ).
گاهى ممكن است احيانا - به علت اختلاف مزاج و طبايع شاگردان - عكس آنچه را كه يادنموديم بايد به عنوان عامل مصلحت شاگرد و داروى درمان بخش ‍ او،قابل بهره بردارى باشد. (يعنى ممكن است گاهى به ندرت ،عامل محبت و احترام به شخصيت شاگرد - بجاى آنكه او را بهفضائل اخلاقى و ترك رذائل و خوددارى از تخلف ، رهنمون گردد - وى را مغرور ساخته وموجب خودباختگى او شود. در چنين صورتى بايد معلم ، مراقب باشد تا چه نوع رفتار وراه و روشى را با شاگردان مختلف در پيش گيرد. لذا در برخى از موارد، معلم ناگزيرمى گردد براى نهى از تخلف ، با خشونت و شدت لحن ، رفتار كند و بجاى نرمش ، ازدرشتخوئى و خشونت و احيانا تنبيه بدنى آنهم به صورت خفيف استفاده نمايد).
6- تفقد از احوال دانشجويان - يا وظيفه معلم در صورت غيبت شاگرد از جلسه درس
وظيفه مذكور - كه از نوع وظيفه اخيرالذكر مى باشد و از حس شفقت و دلسوزى معلم ،ريشه مى گيرد - اين است كه اگر يكى از شاگردان و يا حاضران حلقه درس استاد، درجلسه درس حضور نيافت ، و غيبت او غيرعادى به نظر رسيد و طولانى گشت ، بايد از اوو احوال او و علت غيبت او پرس و جو كند. اگر از پرس و جوى خود، نتيجه اى كافىنگرفت و نتوانست راجع به او خبرى به دست آورد بايد كسى را براى اطلاع خود ازاحوال او به خانه و محل سكونت وى بفرستد، و يا شخصا بهمنزل او برود - كه البته اين كار اخير داراى فضيلت بيشترى است - چنانكهرسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) با اصحاب و ياران خود همينگونهعمل مى كرد، (يعنى اگر ملاحظه مى فرمود كه يكى از ملازمان او در ميان جمع حاضران ،حضور بهم نرسانده است ، شخصا به منظوراحوال پرسى به خانه او مى رفت و از او تفقدى بهعمل مى آورد).
اگر معلم اطلاع يافت كه شاگرد مذكور، بيمار گشته است بايد از او عيادت كند. و اگرگرفتار غم و اندوهى است ، در صدد رفع آن برآيد. و اگر ديد كه به مسافرت رفته ،از خاندان و متعلقان او تفقد بعمل آورده و از آنهااحوال پرسى كند، و از آنان بخواهد كه حوائج و درخواست خود را با او در ميان گذارند،تا به قدر امكان و توانائى خويش به خواسته ها و حوائج آنها رسيدگى كند. و اگربه هيچوجه در هيچ كارى به او احتياجى نداشتند با اظهار محبت و ابراز لطف به آنها، ونثار دعاء در حق آنان ، به وظيفه اخلاقى خودعمل نمايد.
7- اطلاع از نام و مشخصات شاگرد 
بايد معلم ، راجع به نام و نسب و فاميلى و شهر واحوال و مشخصات دانشجويان و يا حاضران جلسه درس ، اطلاعاتى را كسب كرده وترتيباتى در اين زمينه فراهم آورد و بدان توجه نمايد، و درباره آنان - در جهتمصالحشان - بيش از حد معمول دعاء كند (و از خداوندمتعال بخواهد كه آنانرا مشمول لطف خويش قرار داده ، و دلهاى آنها را براى پذيرش علم ،مستعد ساخته ، و آنانرا به عمل و رفتار بر طبق موازين علم موفق گرداند).
توجه به حديثى كه بدينگونه مسلسل (269) است ، و در يك يك افراد سلسله سند آنهاتا به معصوم ، سؤ ال و پرسش از اسم و كنيه و شهر ومحل اقامت ، تسلسل دارد و اين سؤ ال در مورد همه راويان تكرار شده است ، و اينكه چنينكارى به عنوان يك راه و رسم و سنت مطلوبى درنقل حديث به شمار مى رفت تا از مشخصات فردى كه براى او حديث رانقل مى كند سؤ ال نمايد. چنين سنت و شيوه اى براى ما در اثبات لزوم معلم از مشخصاتشاگرد، كافى و بسنده است .
8 - القاء مطالب علمى بايد در خور استعداد شاگردان باشد 
بايد معلم در بذل و توزيع محصولات و فراورده هاى علمى و معارف خود، با سخاوتباشد. و در طرز القاء درس بر دانش پژوهان ، ناهموار و دشخوار نباشد؛ بلكه بايدكيفيت تدريس او هموار و دلنشين بوده و با آميزه لطف ، و تواءم با رفق و مدارا و نصيحت واندرز باشد، و به قصد ارشاد شاگردان به امور مهم ، به آنان سود رسانده و بهرهمندشان سازد. معلم بايد شاگردان خود را به صيانت و نگاهبانى اندوخته هاى نفيس وگرانبهاى علمى - كه در اختيار آن ها قرار داده است - تشويق و تحريص كند.
معلم نبايد به هيچوجه اندوخته هاى علمى خود را در خويشتن احتكار و ذخيره كند، و در اعطاءو القاء آنها دريغ ورزد، اندوخته هائى كه دانشجويان (تشنه و گرسنه علم ) بدان نيازدارند، و از او درباره آن اندوخته ها پرس و جو مى نمايند. بنابراين اگر او افرادشايسته اى را در پيرامون خود ديد نبايد در بذل سرمايه هاى علمى و توزيع اين ذخائر،دريغ و مضايقه كند.
البته بايد بگوئيم : تا وقتى كه دانشجويان او، نسبت به برخى از معلومات و معارف ،اهليت و شايستگى لازم را به دست نياورند نبايد معلم اين معلومات را در اختيار آنها قراردهد؛ بلكه بايد در كتمان آن (از چنين شاگردان )، كوشا و مصر باشد؛ زيرا القاءمعلومات و معارفى كه شاگردان براى هضم و درك آن ، استعداد و شايستگى كافىندارند، موجب پريشانى خاطر و پراكندگى و تباهى ذهن وحال آنها مى گردد.
اگر دانشجوئى در زمينه اينگونه معلومات و معارف ، پرسش كرد به او بگويد: اينمعلومات ، عجالة و در شرائط كنونى استعداد و آمادگى علمى تو، براى تو زيان بخشاست . و بايد به او نيز يادآور شود كه علت استنكاف او دربذل اين اطلاعات و معلومات ، از بخل و مضايقه او ريشه نمى گيرد؛ بلكه اين استنكاف ،نمايانگر حس دلسوزى و لطف و مرحمت او مى باشد.
معلم پس از آنكه اين نكته را به او تفهيم كرد بايد او را به سعى و كوشش و پيشرفتدر تحصيل ، تشويق كند تا اهليت و شايستگى اين چنين معلومات و معارف و ساير اطلاعاتديگر را به دست آورد.
در توضيح و تفسير كلمه (ربانى ) چنين روايت شده است كه (عالم ربانى )، كسىاست كه آگاهى ها و معارف خرد و كوچك و ساده راقبل از معارف بزرگ و پيچيده ، به مردم تعليم ميدهد(270) .
9- تفهيم ترتب و تسلسل منطقى اشتغالات دينى و علمى به شاگردان 
بايد معلم ، شاگرد را از اشتغال به امور غيرضرورى و غيرواجب ،قبل از اشتغال به امور ضرورى و واجب ، و ازاشتغال به واجب كفائى ، قبل از اشتغال به واجب عينى ، بازدارد. يكى از واجبات عينى (كهبايد شاگرد در نخستين مرحله در انجام و اداء آن بكوشد)، اصلاح و پيراستندل و پاكيزه ساختن درون به وسيله نيروى تقوى و پرهيزكارى است . مقدم بر همه چيز وهمه كس ، خود معلم بايد از نظر تقوى ، خويشتن را مورد بازخواست و بازپرسى و تفتيشقرار دهد (و ببيند كه آيا از تقوى و پارسائى بهره اى دارد، آنگاه پس از احراز مقامتقوى و پرهيزكارى در خويشتن ، به ارشاد شاگرد دست يازد) تا شاگرد در مرحلهنخست ، از رفتار، و در مرحله دوم از گفتار او الگو و سرمشق گيرد.
معلم بايد (ترتب و تسلسل علوم و معارف را به هنگام تدريس - با توجه به پايهمعلومات شاگردان - در نظر گرفته و) آنها را از پرداختن به علوم ادبى (ازقبيل صرف و نحو، معانى و بيان و...) قبل از پرداختن به سنت و معارف ساده دينى ، منعكند. و به همين گونه ، ترتيب و پى آمدهاى منطقى علوم و معارف را به شاگردانگوشزد نمايد.
10- كوشش در تقريب مطالب به ذهن شاگردان و رعايت استعداد آنها 
بايد معلم به شغل و حرفه تعليم ، حرص و علاقه و دلبستگى داشته باشد، و همهتوان و نيروى خويش را در تفهيم و تقريب مطالب به اذهان شاگردان ، به كار گيرد، ودر اين جهت اهتمام ورزد. او بايد اين وظيفه خطير را بر تمام نيازها و مصالح و منافعشخصى - البته تا آنجا كه كار ضرورى مهمترى در ميان نباشد - ترجيح دهد. ولىاشتغال به مصالح شخصى و حوائج فردى ، در حد ضرورت ، در همان محدوده نيازهاىاوليه ، بلامانع است (و بايد معلم در صورت عدم ضرورت ، همه مصالح و منافعشخصى ديگر را در راه اداء وظيفه تعليم و تربيت ، قربانى كند).
معلم نبايد به هيچوجه در نصيحت و اندرز به شاگردان ، چيزى را فروگزار نمايد. و درتفهيم مطالب ، درجه استعداد و قدرت درك و توانائى حافظه شاگردان را در مد نظرقرار دهد. و از بازگو كردن مسائل و القاء مطالبى كه ذهن شاگردان ،تحمل درك آنرا ندارد خوددارى نمايد.
معلم نبايد طرز بيان و سخن خود را - بيش از حدمعمول - گسترده و مفصل سازد، به گونه اى كه حافظه شاگردان قادر بر نگاهدارى وحفظ آن نباشد. او نبايد آنگونه فشرده و كوتاه ، بيان خود را ايراد كند كه درك و فهم آنبراى شاگردان دشوار گردد؛ (بلكه بيان خويش را در حد ميانگين و متناسبى قرار دهدكه علاوه بر امكان ضبط و حفظ آن ، فهم آن نيز آسان باشد).
با هر يك از شاگردان ، در خور مقام و پايه علمى و بر حسب ميزان فهم و استعداد آنهاسخن گويد، و آنها را مخاطب قرار دهد: با شاگردى كه داراى نيروى تشخيص و مهارت وكارائى مى باشد و مساءله علمى را با دقت و تحقيق درك مى كند، با ايماء و اشاره و بهطور فشرده سخن گويد. و براى ديگران - به ويژه كسانى كه گرفتار ركود و توقفذهنى يا كمبود علمى هستند - مطلب را با بسط وتفصيل بيشترى توضيح دهد. و براى كسانى - كه جز با تكرار مسئله و توضيح دوبارهآن ، نمى توانند مطلب را درك نمايند - سخن و بيان خويش را تكرار نمايد.
معلم بايد نخست ، خود مساءله را به صورت واضح و روشنى طرح كند، يعنى تصويرروشنى از مساءله را ترسيم نمايد، سپس با ذكر مثالها و نمونه ها - البته در صورتنياز به آنها - به توضيح و تشريح آن بپردازد. ادله و مآخذ موافق و مخالف مساءله راياد كند. و براى اثبات جنبه معتبر و مورد اعتماد، و راءى درست مساءله ،دليل مناسب را بازگو نمايد، تا آن جنبه كاملا تاءييد و تقويت گردد. و نيزدليل ضعف مساءله را ذكر كند تا شاگرد شيفته آن جنبه نگردد و تحت تاءثير آن ، مبنائىبراى خود نپردازد. (و آنرا به صورت احتمالىقابل قبول تلقى نكند). مثلا بگويد: مخالفين در اثبات نظر خود، چنيناستدلال كرده اند؛ ولى دليل آنها به خاطر فلان علت و فلاندليل ، ضعيف و مردود است .
بايد معلم جنبه هاى اخلاقى رد و ايرادات و انتقادات خود را در نظر گيرد. يعنى اگرراءى و نظر كسى را تضعيف مى كند بايد شاگرد بفهماند كه منظور او و صرفا بيانحق و واقعيت مى باشد. و چون بيان واقعيت ناگزير، متوقف بر تضعيف راءى فلان دانشمنداست از اين جهت آنرا بازگو كرده است . بايد به شاگردان يادآور شود كه هدف او درچنين مناقشات ، اظهار تفوق و برترى بر ديگران و يا كوباندن و شكست دادن آنها نيست ؛(بلكه تنها هدف او اظهار حق و حقيقت مى باشد).
معلم بايد اسرار و رموز حكم و قانون مساءله مورد بحث ، وعلل آنرا توضيح دهد و اقوال و آراء مختلف را توجيه نموده و وجوه ضعف و احتمالات ضعيفمساءله و نيز پاسخهاى لازم را يادآور گردد. او بايداصل و فرعى كه با آن مساءله ، پيوند و ارتباط دارند، و اساس و بنيادى كه مساءله برآن مبتنى است ، و مسائل مشابه با آن مساءله ، و اينكه حكم آنها با هم مساوى و يا مخالف بايكديگر است ، همه اين مطالب را ذكر كند، و همچنين ماءخذ هر دو حكم را ياد كرده و فرقميان آن دو مساءله را بازگو نمايد.
معلم بايد در طرح هر مساءله علمى ، لواحق و متعلقات آن ازقبيل : نكات نغز و لطيف و لغزها و معماهاى ظريف وامثال و اشعار و لغات آنها و اشكالاتى كه بر آن مساءله و يا تعبيرى مانند آن وارد مىشود، و جواب اشكالات را - البته در صورت لزوم و امكان - ذكر كنند.
معلم بايد لغزشهاى برخى از مؤ لفان و مصنفان را به شاگردان تذكر دهد و دربارهحكم ، و نيز اشتباه آنها را در تخريج (271) ونقل و امثال آنها يادآور گردد، و به آنها راجع به اين موارد وامثال آنها هشدار دهد. ولى بايد در اين رهگذر از نيت و هدف مطلوب و صحيح انسانى و حسحقيقت جوئى برخوردار باشد. نبايد مقصد و غرض او، صرفا اظهار خطاء و لغزشديگران ، و ابراز استوارانديشى و ژرف نگرى خويشتن باشد؛ بلكه بايد هدف و منظوراو، ارشاد شاگردان و نصيحت و خيرخواهى نسبت به آنها بوده تا در او، حالت غرور وشيفتگى و خودباختگى نسبت به كارش پديد نيايد.
همه اين كوششهاى علمى در صورتى بجا و بمورد است كه فردى كه اين افاضات علمىبدو القاء مى شود، واجد اهليت و شايستگى براى دريافت آنها باشد.
11- ذكر ضوابط و قواعد كلى علوم ضمن تدريس آنها 
بايد معلم ، قواعد كلى متناسب با درس را - كه استثناءبردار و رخنه پذير نيست و خللىدر آن راه نمى يابد، و يا قواعدى را كه داراى موارد استثنائى است با ذكر مستثنيات آنها -در اثناء درس بازگو كند. مثلا در درس فقه اين قاعده را گوشزد نمايد:
زياده و نقصان ركن در هر نمازى در همه موارد و بطور مطلق ، موجب بطلان آن خواهد بود،مگر در موارد خاصى كه موجب بطلان نيست . سپس آن موارد را توضيح دهد(272) .
در صورتى كه سبب و مباشرت (مباشر)، با هم مجتمع باشند، مباشرت بر سبب ؛ مقدم است(273) .
اگر كسى اقرار كند كه اموال كسى را براى نياز و استفاده شخصى خود قبض كرده وتحويل گرفته است ، قول و گفتار او در بازپس دادن آن به مالكش ، پذيرفته نخواهدبود(274) .
حدود و كيفرهاى جرم و گناه با پديد آمدن شبهه واحتمال ، ساقط مى شود.
ارزش و اعتبار سوگند و قسم به خداوند، به نيت و قصد كسى كه سوگند مى خوردمربوط است مگر در مواردى كه سوگنددهنده ، قاضى و داور شرعى و يا نماينده و نائب اوباشد كه درباره دعوى و محاكمه اى ، فردى را وادار به سوگند نمايد. در اين صورتبايد قسم او بر حسب قصد و نيت قاضى و يا جانشين و نماينده او انجام گيرد كه از اودرخواست سوگند كرده اند.
اگر قسم و سوگند كسى مربوط به نفى عمل غير باشد بايد سوگندش به صورتنفى علم ، يعنى به عنوان عدم اطلاع بر انجام آن كار صورت گرفته و بايد به همانصورت تلقى گردد. البته براى اين قاعده ، مورد استثنائى وجود دارد و آن اين است :كسى كه عليه او ادعا شده است كه برده و يا حيوان او بر غير، صدمه و جنايتى واردساخته است ، بر طبق نظر بعضى از فقهاء، سوگند قطعى او بر نفى جنايت از برده ياحيوانش ، ممضى و معتبر است .
براى مولى در ذمه برده ، در ابتداء امر، هيچگونه امر مالى ثابت نمى شود؛ چون برده ،مالك چيزى نمى گردد. مگر در مواردى كه برده ، عبدقن و خالص نباشد، يعنى مكاتب مطلقيا مشروط و يا مدبر باشد.
و بالاخره بايد معلم ، امثال اينگونه قواعد فقهى را (ضمن درسهاى فقهى ) به ميان آورد.
او بايد پاره اى از قواعد مضبوط و يا ضوابط مورد احتياج در علماصول فقه را براى شاگردان توضيح دهد، ازقبيل ترتيب ادله استنباط احكام - كه اين ادله به ترتيب ، عبارتند از كتاب (قرآن )، سنت ،اجماع و نوعى از قياس (275) . و بايد استصحاب و انواع قياسها و درجات آنها و حدود وتعريفات اصطلاحاتى را - كه بيان آنها در اثناء تدريس ، در خور بحث و متناسب با آنمى باشد - بيان كند.
علاوه بر همه اين مطالب ، لازم است پاره اى از نامهاى اصحاب معروف پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله ) و مشاهير تابعين و علماء معروف و شرححال و تاريخ (تولد و) وفات آن ها را ياد كند.
درباره ضبط اسماء مشكل و انساب متشابه اينگونهرجال ، و يا مختلف و مؤ تلف و امثال آنها، توضيحات لازم را ذكر كند.
پاره اى از واژه هاى لغوى و عرفى و اصطلاحى را - كه در علم مورد تدريس ، غالباتكرار مى گردد، به منظور ضبط مشكلات مربوط به لغت و اصطلاح - تشريح نمايد،مثلا بگويد: مفتوح ، يا مضموم ، يا مكسور، يا مشدد و يا مختلف است . و بالاخره نظائراينگونه مطالب را به شاگردان يادآور شود.
تمام اين توضيحات را تدريجا و گام به گام براى شاگردان بازگو كرده تا در طىمرور ايام ، خير و بركات عظيمى ، نصيب آنها گردد.
12- تشويق شاگردان به اشتغالات علمى و تحريص بر تكرار دروس و آزمايش هوش و استعداد آنها
معلم بايد شاگردان را به اشتغالات علمى در تمام اوقات تشويق كرده و اعاده و تكرارمحفوظات را در اوقات مناسب ، از آنها درخواست كند. و راجع بهمسائل مهم و مباحثى كه براى آنها بيان كرده است ، پرسش هائى را مطرح سازد.
اگر ملاحظه كرد كه شاگردى ، مسائل و مباحث مذكور را از بر كرده و آنها را دقيقا بهخاطر سپرده است از او احترام و تجليل به عمل آورد، (و علنا در حضور ديگران ) - درصورتيكه بيم عجب و غرور و تباهى حال و مزاج روحى او در ميان نباشد - او را موردستايش و تقدير قرار دهد، و مراتب پيشرفت او را تواءم با تقدير و احترام به همگاناعلام كند.
و اگر احساس كرد كه شاگرد و دانشجوئى در حفظ كردن درس و دقت در مباحث ومسائل مربوط به آن ، كوتاهى ورزيده ، او را در نهان و دور از نظر ديگران ، هشدار داده ونسبت به او سختگيرى نموده و توبيخش نمايد. و چنانچه مصلحت چنين شاگردى ايجاب كندكه علنا و در حضور ديگران ، وى را به خاطرسهل انگارى ، مورد سخت گيرى و ملامت قرار دهد - و اين كار را با توجه به مصلحت خودشاگرد انجام دهد - اشكالى بر آن مترتب نيست ؛ زيرا معلم و استاد، همچون طبيب و پزشكمى باشد كه مى داند دارو را در چه جائى بكار برد، جائى كه مورد نياز است و آن دارو درآنجا سودمند مى افتد.
13- طرح مسائل دقيق و پرسش كردن از شاگردان و آزمايش هوش  
بايد معلم ، نتايج سودمند مسائل دقيق و نكات پيچيده و ناآشنا را براى ياران و شاگردانخود مطرح سازد، و از آنها درخواست پاسخ نمايد. و با طرح اين فوائد و نتايجمسائل و نكات مذكور، قدرت درك آنها را بيازمايد تا در ضمن آن ،فضل و معلومات افراد و شاگردان برجسته نيز نمودار گردد.
طرح مسائل دقيق ، اين فائده را دارا است كه از رهگذر آن ، شاگردان با اينمسائل سر و كار پيدا كرده و به دقت و باريك انديشى درباره آنها خوى گيرند.
معلم نبايد نسبت به شاگردى كه در فهم نتايجمسائل دقيق ، دچار اشتباه و لغزش مى گردد سختگيرى كند، و او را مورد سرزنش قرار دهد.مگر در موارديكه - از ديدگاه معلم ، مصلحت شاگرد، چنين توبيخ و سختگيرى را اقتضاءكند.
از ابن عمر روايت شده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) براى آزمايش هوشاصحاب و يارانش به آنها فرمود: بعضى از درختان طورى است كه دچار برگ ريزىنمى شود - و چنان درختى نمودار شخصيت يك مسلمان است . سپس به يارانش فرمود: به منبگوئيد اين چه درختى است ؟ ذهن ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) متوجه درختهاىبيابانى شد، لذا از آنها نام بردند، ولى به خاطر من رسيد كه درخت موردنظر، بايددرخت خرما باشد؛ لكن از بازگو كردن تفطن ذهنى خود، احساس حياء و شرم مى نمودم .اصحاب و ياران پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عرض كردند: بفرمائيد اين درختچيست ؟ فرمود: درخت خرما است . پدر ابن عمر به فرزندش گفت : اگر پاسخ پيغمبر(صلى الله عليه و آله ) را زودتر بازگو مى كردى در نظر من از چنين و چنان بهتر بود.(چنانكه در اين حديث ملاحظه مى كنيد، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در برابرعجز اصحاب در پاسخ به سؤ ال ، هيچگونه عكسالعمل سرزنش آميزى از خود نشان نداد؛ بلكه با گشاده روئى ، خود به پاسخ اقدامفرمود و ضمنا هوش آنها را نيز آزمايش كرد).
همچنين معلم ، اگر از توضيح و گزارش درس خود فارغ گشت ، طرحمسائل مربوط به همان درس و تكرار مشكلات آن ، هيچگونه ضررى ندارد؛ چون از اينطريق مى تواند نيروى درك و ميزان حفظ و ضبط شاگردان را درباره توضيحات خود،آزمايش كند. اگر ملاحظه كرد شاگردى ، توضيحات او را درست درك كرده و غالبا بهپرسشهاى او، پاسخهاى صحيحى را عرضه مى كند بايد از او تشكر و قدردانى نمايد.و اگر ملاحظه كرد كه شاگردى ديگر، مطلب را كاملا درك نكرده است ، با آميزه لطف بهاعاده توضيحات خويش بپردازد.
شايسته است كه استاد و معلم ، دانشجويان را موظف سازد كه درس را به صورت دستهجمعى برگزار كنند؛ زيرا انعقاد مجلس درس به صورت جمعى ، متضمن فوائد و نتايجمطلوبى است كه درسهاى انفرادى ، فاقد آنست . و نيز بايد به آنها دستور دهد پس ازتمام شدن درس ، توضيحات و تقريرات او را ميان خود تكرار كنند تا بدينوسيلهگزارش ها و بيان او در اذهان آنان راسخ و پايدار بماند.
14- احترام به شخصيت شاگرد و اعتراف به اهميت افكار او 
بايد معلم در بحث و گفتگو و مذاكره با شاگردانش ، منصف باشد. اگر از شاگردى ،گفتارى مفيد و سودمند شنيد به اهميت و ارزش و سودمند بودن آن اعتراف نمايد، اگر چه آنشاگرد، فردى كم سن و سال باشد؛ زيرا انصاف و اعتراف به اهميت افكار صحيحديگران ، از بركات علم و دانش به شمار مى آيد.
يكى از پيشينيان گفته است : (بركت و فزونى علم ، و آئين و راه و رسم دانش ، انصاف وعدالت است . اگر كسى منصف نباشد و در طريق تعليم و تعلم ، راه انصاف را در پيشنگيرد نمى تواند مطلبى را بفهماند و نه مى تواند مطلبى را بفهمد). بنابراين بايدمعلم در بحث و گفتگو و ايراد سخنان خويش ، همبستگى خود را با انصاف ، حفظ كند و بهسؤ ال و پرسش بجا و بمورد شاگرد - هر چند هم كه كم سن وسال باشد - منصفانه گوش فرادهد، و از شنيدن سؤال او اظهار تكبر و استنكاف ننمايد؛ زيرا ممكن است با مضايقه از شنيدن سؤال او، شاگردش از فائده و بهره سودمند مربوط به سؤال ، محروم گردد.
معلم نبايد به هيچيك از شاگردان - به خاطر كثرتتحصيل و پيشرفت فزاينده و چشمگير و يا به خاطر مزيت استعداد آنان بر افرادفاميل و وابسته به خود از قبيل فرزند و برادرش - رشك و حسد ورزد؛ چون رشك بردنبر ديگران ، حرام و ممنوع است تا چه رسد به رشك و حسد بردن بر شاگردانى كهبه منزله فرزندان معلم مى باشند، شاگردانى كه از ناحيهفضل و برترى آنها، فراوانترين حظ و نصيب به معلمشان عايد مى گردد؛ چون معلم ،مربى و پرورشكار شاگرد است و خداوند متعال به خاطر اينكه اين معلم ، شاگردان راتعليم مى دهد - تا به عنوان فارغ التحصيلان ، در جامعه خدمت كنند - پاداش عظيمىبراى او در نظر گرفته ، و در دنيا نيز از دعاى مداوم و ستايش جالب توجه اينشاگردان و جامعه برخوردار مى گردد.
ما تا كنون نديده و نشنيده ايم كه هيچيك از اساتيد، فرزند خود را بر شاگردان ودانشجويان ديگر، ترجيح داده باشد، و يا در صورت ترجيح ، موفق و كامياب بودهباشد؛ بلكه بايد گفت كه همه امور و پيشرفت و موفقيت در آنها در يد قدرت الهى قراردارد. علم و دانش نتيجه تفضل خداوندى است كه بر طبق اراده و مشيت حكيمانه خود، آنرا دراختيار بندگان صالح خويش قرار ميدهد. و خداوند است كه داراىفضل و رحمت عظيم و شكوهمند مى باشد.
15- رعايت مساوات در التفات و محبت به شاگردان 
معلم نبايد در اظهار محبت و توجه و التفات به شاگردان - در صورتى كه از لحاظ سنو فضيلت و ديندارى ، تقريبا با هم برابر هستند - تبعيض و تفاوتى رامعمول داشته و بدان تظاهر نمايد؛ زيرا اظهار تبعيض و عدم رعايت مساوات در محبت وتوجه به آنها - با وجود تساوى آنها از يكديگر مى گردد.
لكن اگر بعضى از شاگردان از لحاظ طرزتحصيل و سعى و كوشش و حسن ادب و نزاكت ، بر ديگران مزيت داشته باشند؛ چنانچهمعلم از آنها احترام خاصى به عمل آورد، و اين احترام را اظهار نمايد، و آنانرا از لحاظ محبتو تفقد، بر ديگران ترجيح دهد، و ضمنا يادآور گردد كه علت احترام زياد و تقدير ويژهاو، به خاطر همين مزايا و موجبات است ، در اين صورت ، اظهار تبعيض و تفاوت ميانشاگردان مانعى ندارد و مى تواند توجه و التفات ويژه اى را درباره آنهامبذول دارد؛ زيرا تقدير و احترام به شاگردان كوشا و با نزاكت ،عامل مؤ ثرى در ايجاد تحرك و شادابى آنها بوده ، و انگيزه مفيدى است كه آنان و نيزسائر شاگردان را وادار مى سازد تا در اتصاف به چنين صفات مطلوب و امتيازآفرين ،سعى و كوشش نمايند. (يعنى تقدير و تشويق از شاگردان كوشا و وظيفه شناس و مؤدب ، حس وظيفه شناسى و ادب و نزاكت و جد و جهد درتحصيل را در ديگران ، بيدار ساخته ، و نيز خود افرادى كه مورد تقدير و احترام قرارمى گيرند با تحرك و شادابى و قدرت فزونترى در اداء وظائف و تكاليف درسى واخلاقى كوشش خواهند كرد).
(درباره تشويق و آثار آن در پيشبرد هدف تعليم و تربيت در جلداول و دوم كتاب (اسلام و تعليم و تربيت ) و نيز درباره رعايت مساوات ميان كودكان وشاگردان ، در همين اين كتاب به طور مفصل ، مطالبى را بازگو كرديم (276) ).
16- رعايت نوبت شاگردان زياد در شروع به تدريس  
اگر شاگردان براى درس ، به معلم مراجعه كنند و كثرت متقاضيان و مراجعان درس درحدى باشد كه به استاد هجوم آورند (بطوريكه پاسخ مثبت براى شروع به درس همهآنها ميسر نباشد). بايد تعليم شاگردانى را بر ديگران مقدم دارد كه قبلا نوبتگرفته اند. و به ترتيب نوبت گيرى آنها، درسشان را بر ديگران مقدم بدارد. و براىهر يك از اين گروههاى مقدم ، بيش از يك درس را - جز با احراز رضايت ديگران - جلونيندازد و بدان آغاز نكند.
در صورتى كه درسها - بر حسب اتفاق همه شاگردان - مربوط به يك كتاب باشد (وچنين گونه تدريس را (تقسيم ) مى نامند)، معلم مى تواند در هر روزى به درس يكىاز آنها آغاز نمايد. (يعنى مثلا روز اول را به درس عده اى ، و روز دوم را به درس عده اىديگر، و همينگونه روزهاى هفته را نوبت به نوبت به آغاز كردن درس هر يك از آنهااختصاص دهد. و در نوبتهاى بعدى به ترتيب ، همان درسهاى مقدم را به تاءخير اندازد. وبدينسان كار تدريس خويش را ادامه دهد تا همه - به نوبت - از درس نوبتاول برخوردار گردند)؛ زيرا درسى كه مقدم تر از درسهاى ديگر آغاز مى شود، در طىآن درس براى تقرير و توضيح آن ، نشاطى براى معلم و نيز شاگردان وجود دارد كهمعلم ممكن است در درسهاى بعدى فاقد چنان نشاط و خرمى باشد. ولى اگر معلم احساسكند كه با ادامه درس و شروع درس بعدى دچارملال خاطر نمى گردد و عليرغم شروع درس بعدى ، نشاط و شوق و ذوق او بر سر جا مىماند مى تواند نوبت تدريس خود را بر حسب ترتيب كتاب ، تنظيم كند. مثلا درس عبادات(امثال طهارت ، صلوة ، صوم ...) را بر درس معاملات(امثال اجاره ، رهن ، مزارعه ...) و بدينسان دروس ‍ ديگر را از لحاظ نوبت جلو اندازد.
و اگر معذلك ، صلاح در آن ببيند كه فرد سابق تر را - يعنى كسى را كه قبلا نوبتگرفت - از لحاظ شروع به درس مقدم دارد تا در نتيجه ، فردى را كه ديرتر نوبتگرفته است - به تقدم و پيشتازى در اخذ نوبت تحريص و تشويق كند، چنين كارى نيكوو شايسته مى باشد.
معلم بايد (در رعايت نوبت شاگردان ، دقيق باشد و) براى هيچ شاگردى در نوبت درسديگران ، تدريس نكند. و نوبت آنها را به تاءخير نيندازد. مگر آنگونه مصالحى كه قبلاآنها را بازگو كرديم ، چنين تاءخيرى را اقتضاء نمايد.
اگر گروهى از شاگردان ، با طيب خاطر و رضامندى ، نوبت خود را در اختيار گروهىديگر قرار دهند، اشغال و تاءخير نوبت آنها مانعى نخواهد داشت .
اگر چند گروه از شاگردان با هم و همزمان به استاد روى آورند و در شروع به درس ،دچار درگيرى و اختلاف نظر شوند، معلم مى تواند با استفاده از قرعه ، درس هر يك ازاين گروهها را آغاز كند. البته بايد در اين مورد، شرائطى را رعايت كرد. به خواستخداوند متعال در سومين بخش (نوع سوم ) به طورمفصل و گسترده ، اين شرايط و بيان خود مساءله ، مورد بحث و گفتگو قرار خواهد گرفت .
17- رعايت امتياز استعداد و تفاوتهاى هوش شاگردان 
وقتى معلم احساس كرد كه شاگردى ، راه و روشى را درتحصيل خود پيش گرفته است كه فوق توانائى وحال و استعداد، و بالاتر از شرائط و مقتضيات شخصى او است ، و به همين علت ، بيم ووحشتى در معلم پديد آيد كه ممكن است شاگرد نسبت به درس وتحصيل ، دچار ضجرت خاطر و دلزدگى و نفرت گردد، بايد او را به رفق و مداراى باخويشتن توصيه و سفارش كند، و سخن پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) رابراى او بازگو نمايد كه فرمود:
(آنكه به علت افراط در بار كشيدن و راندن مركوبش ، از قافله و كاروان فرو مىماند. و از آن جدا مى گردد، نه مسافتى را طى مى كند و نه پشت و كمرى توانمند را براىخود و مركوب خويش نگاه مى دارد).(277) (بلكه خود و مركوبش ، از كارافتاده و بهمقصد هم نمى رسند).
معلم بايد امثال اينگونه گفتارهاى سنجيده و پندآموز را به گوش او برساند تا وى راوادارد كه درنگ و صبر و رفق و مدارا و ميانه روى واعتدال در سعى و كوشش را نصب العين خويش قرار دهد.
و بدينسان اگر معلم احساس كرد كه شاگرد با كوششهاى فرساينده خويش ، دچارملال خاطر و دلتنگى و خستگى روحى گشته ، و يا مقدمه و زمينه چنين حالاتى در او نمودارشده است ، بايد به او دستور استراحت دهد، و امر كند كه از اشتغالات علمى خود بكاهد، واز آموختن علم و يا خواندن كتابى كه قدرت درك آنرا ندارد، و يا سن او در خور آنها نيست ،و يا هوش و استعداد او در فهم آن علم و يا آن كتاب ، نارسا است ، جلوگيرى كند.
لزوم آزمايش هوش و استعداد و ذوق شاگردان به منظوراشتغال به كتاب يا فن خاص :
اگر شاگرد و دانشجو، با معلم خود در مورد خواندن فن و يا كتابى مشورت كند -دانشجوئى كه حال او بر معلم از لحاظ شعاع كاربرد فهم و استعداد و حافظه اش روشننيست - نبايد (بدون مطالعه ) دستورى در اين مورد صادر نمايد، مگر آنگاه كه ذهن و هوشاو را بيازمايد، و از حالاتش از نظر استعداد و حافظه ، آگاهى كافى بدست آورد.
چنانچه معلم احساس كرد شاگردى كه در صدد مشورت با او برآمده است واجد توانائىاست و تاءخير در امر او روا نيست ، موظف است چنين شاگردى را به يك كتاب ساده و آسان -كه درباره همان علم و فن مطلوب ، نگارش يافته است -منتقل و راهبرى كند.
اگر معلم از طريق آزمايش استعداد و هوش شاگرد، به اين نتيجه رسيد كه داراى قدرتدرك كافى ، و ذهن شايسته اى هست بايد او را از كتاب آسان به كتاب ديگرى كه در خورذهن و هوش و استعداد او است منتقل سازد، (يعنى در صورتيكه آمادگى ذهنى و علمى شاگردرا احراز كرد بايد به او اجازه ارتقاء به مقام بالاترى را - از لحاظ نوع كتاب و علوم وفنون ديگر، - بدهد). چنانچه پس از آزمايش هوش و استعداد شاگرد، متوجه شد كهآمادگى و شايستگى لازم براى انتقال از كتاب آسان به كتاب پيچيده را ندارد بايد او رابه ادامه همان كتاب ساده و فن آسان وادارد، و اجازه ندهد به علم و كتاب پيچيده اىسرگرم شود. (تا آنگاه كه استعداد و آمادگى كافى بدست آورد و سپس به كتاباستدلالى و پيچيده ترى ارتقاء و انتقال يابد)؛ زيرا آنگاه دانشجوى لايق و شايسته اىكه به خواندن كتاب بالاتر و پيچيده و استدلالى - كه در خور آن است - ارتقاء مىيابد، و احساس مى كند كه شايستگى و آمادگى ذهنى او منشاء اين ارتقاء وانتقال بوده است ، اين انتقال و جابجائى خوش آيند، موجب ازدياد انبساط خاطر وفزايندگى نشاط و شادابى و تحرك او درتحصيل خواهد گشت . در حاليكه عكس ‍ آن ، يعنى ركود و توقف او در همان كتاب ياانتقال يك دانشجوى لايق از كتاب اصولى و استدلالى به كتاب ساده و آسان ، باعثدلسردى و فروكش شدن شادابى و تحرك تحصيلى او خواهد گشت . (بنابراين به خاطرايجاد تحرك و ازدياد نشاط و شادابى دانشجو، لازم است در صورت داشتن لياقت ، اينانتقال و ارتقاء از ساده به مشكل و از آسان به پيچيده - با اشاره و دستور معلم - انجامگيرد).
معلم نبايد به دانشجو اجازه دهد كه در دو فن و يا بيشتر - البته در صورتى كه قدرتضبط و آموختن همگى آنها را دارا نباشد - خود را سرگرمتحصيل سازد. او بايد درسهائى را كه از لحاظ اهميت در درجه نخست قرار دارند بر سايردروسى كه در درجه دوم اهميت قرار دارند مقدم دارد. و ما ان شاء الله در بحثهاى آتيه باتفصيل بيشترى راجع به اين موضوع گفتگو مى كنيم .
بارى ، اگر معلم از طريق آزمون و امتحان استعداد شاگرد، يقين پيدا كرد و يا قويااحتمال داد كه او در علم و فن خاصى - كه سرگرمتحصيل در آن است - موفقيتى به دست نمى آورد، و به پيشرفتى در آننائل نمى گردد، بايد به او دستور دهد كه آن علم و فن را ترك گفته و به فن ديگرىاشتغال ورزد، فن ديگرى كه به پيروزى و موفقيت شاگرد در آن فن مى توان اميدواربود.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation