تحت التضاد " میخوانند مانند : " بعضی انسانها تعجب كننده هستند " و " بعضی انسانها تعجب كننده نيستند " . و اگر دو قضيه در كم اختلاف داشته باشند يعنی يكی كليه است و ديگری جزئيه ، ولی در كيف وحدت داشته باشند يعنی هر دو موجبه يا هر دو سالبه باشند ، اينها را " متداخلين " میخوانند مانند : " هر انسانی تعجب كننده است " و " بعضی انسانها تعجب كنندهاند " و مانند : " هيچ انسانی منقار ندارد " و " بعضی انسانها منقار ندارند " . البته معلوم است كه شق پنجم ، يعنی اين كه نه در كيف اختلاف داشته باشند و نه در كم ، فرض ندارد ، زيرا فرض اين است كه درباره دو قضيهای بحث میكنيم كه از نظر موضوع و محمول و ساير جهات مثلا ( زمان و مكان ) وحدت دارند . چنين دو قضيهای اگر از نظر كم و كيف هم وحدت داشته باشند يك قضيهاند نه دو قضيه . حكم قسم اول كه نسبت ميان دو قضيه تناقض است اين است كه اگر يكی از آنها صادق باشد ديگری قطعا كاذب است ، و اگر يكی كاذب باشد ديگری صادق است . يعنی محال است كه هر دو صادق باشند و يا هر دو كاذب باشند . صدق چنين دو قضيهای ( كه البته محال است ) " اجتماع نقيضين " خوانده میشود . همچنانكه كذب هر دو ( كه آن نيز البته محال است ) " ارتفاع نقيضين " ناميده میشود . اين همان اصل معروفی است كه به نام " اصل تناقض " ناميده شده و امروز زياد مورد بحث است . هگل در بعضی سخنان خود مدعی است كه منطق |