بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شخصیت و قیام زید بن علی (ع), سید ابوفاضل رضوى اردکانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     ZEID0001 -
     ZEID0002 -
     ZEID0003 -
     ZEID0004 -
     ZEID0005 -
     ZEID0006 -
     ZEID0007 -
     ZEID0008 -
     ZEID0009 -
     ZEID0010 -
     ZEID0011 -
     ZEID0012 -
     ZEID0013 -
     ZEID0014 -
     ZEID0015 -
     ZEID0016 -
     ZEID0017 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

شاگردان زيد (ع ) 
او خود يكى از برجسته ترين شاگردان مكتب پدر و برادر و پسر برادر عاليقدرش بودو علوم مختلف اسلامى را مستقيما از اين سه امام معصوم اخذ كرد، و پس از اين برداشت هاىپرارزش و سنگين و تسلط كامل در اين علوم خود نيز به تربيت شاگردانى چند پرداخت ،او با همتى بلند و روحى عالى كرسى علوم مختلف رااشغال كرد و با بيانى رسا و مستدل و بى نظير افرادى را در اين علوم پرورش داد.
شاگردان زيد خود مجتهدانى بزرگ و شخصيتهايى كم نظير بودند كه افتخار دارندعلوم خود را از فرزند برومند و برادرزاده امام و عالمآل محمّد زيد بن على فرا گرفته اند. شاگردان برجسته وى عبارت بودند از:
1 - يحيى (153) (فرزند فقيه و شهيدش )
2 - محمّد بن مسلم (از شخصيتهاى عاليقدر و فقهاى برازنده اسلام است )
3 - ابى حمزه ثمالى (مرد فقيه و كم نظير اسلام )
4 - محمّد بن بكير (از فقهاء و علماى عاليقدر اسلام است )
5 - ابن شهاب زهرى (154)
6 - شعبة بن حجاج (155)
صدها نفر نمونه اين افراد از مكتب وى استفاده هاى شايان مى نمودند و احاديث او را مىنوشتند و حفظ مى كردند.(156)
7 - ابوحنيفه
(علاوه بر اينكه وى مدتى شاگرد مكتب علمى امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق بود،دو سال در محضر مقدس حضرت زيد (عليه السلام ) شاگرد بود و جز رهبران بنى اميهكسى ابوحنيفه را از اين كار باز نمى داشت .(157)
و شاگردان برجسته اى ديگر از او نقل حديث كرده اند مانند:
8 - سلمة بن كهيل
(از محدثين بزرگ شيعه است و رواياتى در تهذيب و كافى دارد و مردىفاضل و از كبار شيعيان بود.(158)
9 - يزيد بن ابى زياد (زيد وى را به نهضت و همكارى با خويش دعوت نمود).
10 - هارون بن سعيد عجلى كوفى
(او مرام زيديه داشت (159) و بعضى وى را از (مرجثه ) مى دانند (160) وى از جملهبيعت كنندگان با زيد در نهضت بود).
11 - ابوهاشم بن رمانى
12 - حجاج بن دينار
13 - آدم بن عبداللّه خثعمى
14 - اسحاق بن سالم
15 - بسام بن صيرفى
16 - راشد بن سعد
17 - زياد بن علاقه
18 - عبداللّه بن عمرو بن معاويه
اينها شاگردان ممتازى بودند كه از كلاس علمى وى برخاسته اند و غير از شاگردان وىاز دودمان بنى هاشم و فرزند ابوطالب (عليه السلام )اند مانند:
19 - ابراهيم بن حسن مثنى
20 - حسن مثلث
21 - حسين بن على بن الحسين (عليهماالسلام ) (ازرجال برجسته اهلبيت پيامبر است .)
شيخ مفيد در ارشاد مى فرمايد: (( انه كان فاضلا و رعا روى حديثا كثيرا عن ابيه علىبن الحسين و عمته فاطمة بنت الحسين و اخيه ابى جعفر عليهم السلام )) يعنى او مردىفاضل و پارسا بود، احاديث زيادى را از پدرش امام سجاد و عمه اش فاطمه دختر امامحسين و برادرش امام باقر نقل كرده است . (161) او در شصت و چهار يا هفتاد و چهارسالگى از دنيا رفت و در قبرستان بقيع دفن شده است .(162)
22 - عبيداللّه بن محمّد بن عمر بن على بن ابى طالب (عليه السلام )
(از اصحاب امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) مى باشد).(163)
23 - عبداللّه بن محمّد بن عمر بن على
(از اصحاب امام باقر (عليه السلام ) و در استبصار و تهذيب و من لايحضر روايتدارد).(164)
اينها همه افراد نمونه بارزى از شاگردان مكتب وى بودند كه علوم و اخبار و احاديثزيادى را از او فرا گرفتند و هر يك خود فقيهى صاحب نظر در ميان مسلمين نورافشانىمى نمودند.(165)
حافظه قوى 
حفظ مطالب گوناگون و سپردن علوم مختلف به ذهن علامت نبوغ و استعداد قوى و دركعالى انسان به شما مى رود، زيد بن على (عليهماالسلام ) اين مرد فوق العاده داراىحافظه اى قوى بود به طورى كه اگر كتابى را براى او فقط يك بار! مى خواندند آنرا از حفظ مى گفت و بدون كم و كاست تقرير مى نمود.
زيد مرد بيان و بحث  
(( الرحمن ... خلق الانسان ، علمه البيان )) (166) خداى مهربان ، انسان را آفريدهو به او بيان و سخن آموخت .
(( انه حلو اللسان ، شديد البيان بتمويه الكلام )) او (زيد عليه السلام ) داراىزبانى شيرين و بيانى محكم و سازنده كلام روان بود.(167)
از الطاف خداوند بزرگ در مقام خلقت انسان ، ياد دادن بيان به فرزند آدم است و در قرآنسوره الرحمن به اين موضوع اشاره شده است .
و يكى از كمالات ارزنده انسان ، طرز بيان و روش اداى صحيح كلمات و رعايت فن فصاحتو بلاغت است .
كسانى كه در مقام بحث و گفتگو داراى اين صفت باشند، هميشه به عنوان مرد هنر و دانششناخته مى شوند و شخصيت انسان زير زبان او پنهان است و اين معناى سخن اميرالمؤ منين(عليه السلام ) است كه مى فرمايد: (( المرء مخبوء تحت لسانه )) (168)

تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد
زيد بن على (عليهماالسلام ) قهرمان گفتار و داراى اين فضيلت ارزنده بود به طورىكه او در مقام سخن به عنوان يكى از بهترين فصحاى عرب شناخته شده است .
او در خانه وحى و در دامن ولايت ، همه فضائل و كمالات را به ارث برد، درباره فصاحت وبلاغت او گفته اند: (( و كان يشبه الامام على بن ابى طالب (عليه السلام ) فىفصاحته و بلاغته )) (169) يعنى او در سخنورى و بلاغت و فصاحت به جدشاميرالمؤ منين شباهت تام داشت .
چند اعتراف جالب  
خالد بن صفوان مى گويد: فصاحت و خطابه و زهد و تقوا و عبادت در بنى هاشم به زيدمنتهى مى شود، من او را در مجلس خليفه هشام بن عبدالملك ديدم زيد چنان او را با بيانمحكمش كوبيد و مجلس را بر او تنگ كرد كه راه فرارى نداشت .(170)
و نيز ابواسحاق سبيعى گفت : من همانند زيد بن على بن الحسين (عليهم السلام ) درفضل و فصاحت لسان و كثرت زهد و خوبى بيان در عصر او نديدم .(171)
اعمش گفته است : در خاندان زيد چون او نيافتم و از او بالاتر نديدم و با فصاحت تر ودانشمندتر و شجاع تر از وى سراغ ندارم ، و اگر پيروانش او را واقعا يارى كردهبودند، آنان را به راه راست و رويه اى روشن وا مى داشت .(172)
قيروانى در كتاب ، (( زهرالاداب )) مى گويد: زيد بن على رضى اللّه عنه مردىديندار و شجاع و از بهترين نوادگان هاشم بود، او خوش كلام و نيكورفتار بود و سرانبنى اميه به حكامشان در عراق مى نوشتند: نگذاريد مردم كوفه با زيد تماس بگيرندچون او زبانى برنده تر از شمشير و تيزتر از نوك نيزه و از سحر و كهانت كه درگره ها دميده شده مؤ ثرتر دارد.(173)
اعتراف دشمن 
مثلى است معروف كه گفته اند: (( الفضل ما شهدت به الاعداء)) يعنى ، فضيلت آناست كه حتى دشمن هم به آن اعتراف كند.
هشام بن عبدالملك ، خليفه معاصر و دشمن سرسخت زيد بن على (عليهماالسلام ) در مقامتجليل از فضيلت بيان و فصاحت و بلاغت زيد (عليه السلام ) جمله جالبى دارد و مىگويد: (( انه حلواللسان ، شديد البيان ، خليق بتمويه الكلام )) يعنى او مردىخوش سخن و داراى بيانى محكم و رسا و خالق كلام روان بود.(174)
در ميان عرب ، چه در دوران جاهليت و چه در عصر اسلام براى مساءله فصاحت و بلاغت اهميتفوق العاده قائل بودند و بزرگترين شخصيت و هنرمندترين فرد را كسى مى دانستند كهخوش بيان تر باشد و او را به لقب (( افصح العرب )) مفتخر مى ساختند، حتى درعصر نزول قرآن اين مساءله به حدى در اوج اهميت بود، كه خداوند بزرگ قرآن را از نظرفصاحت و بلاغت اعجاز جاويد پيامبر اسلام قرار داد، قرآن در مواردى فصحاى عرب را بهتحدى دعوت كرده است .(175)
زيد بن على (عليهماالسلام ) به قدرى در سخن گفتن و روش بحث و بيان مهارت داشت كهتاريخ درباره اش مى نويسد: زيد بن على (عليه السلام ) در مقام سخنورى ممتاز بود:(( حتى غدا احد خطباء بنى هاشم )) يعنى بطورى كه او يكى از بهترين خطباى بنىهاشم محسوب مى شد.(176)
ما در فصل ((فلسفه قيام )) در همين كتاب عينا متن يكى از خطباى مهيج و پرشور حضرتزيد را كه در آن فصاحت و بلاغت كامل بكار رفته است ذكر خواهيم كرد، اين خطبه علاوهبر تشريح فلسفه نهضت و بيان اوضاع نابسامان آن روز ملت اسلام و تهييج مردم بهجهاد و پيكار در راه خدا از نظر فن سخنرانى و بيان ، بسيارقابل توجه است .
فرازهائى از سخنان زيد (ع ) 
1 - زيد (عليه السلام ) از پدرش امام سجاد (عليه السلام ) و او از پدرش امام حسين(عليه السلام ) و او از پدرش اميرالمؤ منين ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: (( اربعة انا لهم الشفيعيوم القيمة : المكرم لذريتى ، و القاضى لهم حوائجهم ، و الساعى لهم فى امورهم عنداضطرارهم اليه ، و المحب لهم بقلبه و لسانه )). )) يعنى چهار دسته اند، كه من درروز قيامت از آنها شفاعت مى كنم : كسى كه به ذريه من احترام كند، و كسى كه خواسته هاىآنان را برآورد، و كسى كه در موقع گرفتارى آنان سعى در كمك ايشان كند، و كسى كهبه قلب و زبان آنان را دوست داشته باشد.
2 - بهمين اسناد زيد از رسول خدا روايت مى كند كه فرمود: (( من احبنااهل البيت فى اللّه حشر معنا و ادخلناه معنا الجنة )) يعنى هر كس ما خاندان را به خاطرخدا دوست بدارد با ما محشور مى شود و ما او راداخل بهشت مى گردانيم .
3 - (( من تمسك بنا فهو معنا فى الدرجات العلى )) يعنى هر كس با ما باشد، او دربهشت و مقامات عاليه آن نيز با ماست .
4 - (( ان اللّه تبارك و تعالى اصطفى محمدا صلى اللّه عليه و آله و اختارنا لذريتهفلولانا لم يخلق اللّه الدنيا و الاخرة )). )) يعنى خداوند تبارك و تعالى ، محمّد(صلى اللّه عليه و آله ) و خاندان وى را برگزيد، و ما را ذريه و فرزندان او اختياركرد، و اگر ما نبوديم ، خداوند، دنيا و آخرت را خلق نمى كرد.(177)
زيد بن على از برادرش امام باقر (عليه السلام ) وى از پدرش امام سجاد (عليه السلام )وى از امام حسين (عليه السلام )، وى از پدرش اميرالمؤ منين (عليه السلام )، و او ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود:
5 - (( نحن بنى عبدالمطلب ما عادانا بيت الا و خرب و ما عادانا كلب الا و جرب و من لميصدق فليجرب .)) يعنى با ما فرزندان عبدالمطلب هيچ(اهل ) خانه اى ستيزه ننمود، مگر آنكه آن خانه خراب شد(اهل آن نابود شد) و هيچ سگ صفت (درنده اى ) بر ما پارس نكرد، مگر آن كه هلاك گرديد(يا به مرض پوستى گرفتار شد) و هر كس اين مطلب را باور ندارد، امتحانكند.(178)
آرى چنين است :
بس تجربه كرديم در اين مكافات
با آل على هر كه در افتاد برافتاد
6 - (( قال زيد بن على (عليهماالسلام ) سادة الناس فى الناس ، الاسخياء، و فى الاخرة الاتقياء)) (179) يعنى زيد بن على (عليهماالسلام ) فرمود: در دنيا آقا و سرورمردم سخاوتمندانند و در آخرت پرهيزكاران .
7 - از زيد بن على (عليهماالسلام ) پرسيدند،تاءويل سخن پيامبر در جمله (( من كنت مولاه ، فعلى مولاه )) (180) چيست ؟
فرمود: (( نصبه علما ليعلم به حزب اللّه عندالفرقة )) يعنى او را منصوب كرد تاراهنما باشد و حزب خدا در موقع تفرقه و چند دستگى شناخته شوند (يعنى على (عليهالسلام ) علامت تميز حق و باطل ، على با حق است و حق با على است ).
در آن شرايطى كه بنى اميه با تمام قوا سعى داشتند، ضربات هولناكى بر ذريهرسول خدا وارد كنند، و آنان را از نظر عامه ساقط نمايند زيد (عليه السلام ) بهطرفدارى شديد خاندان پيغمبر سخن مى گويد، نقش ‍ تبليغات بنى اميه و عامه كثيف آنانرا كه براى حفظ حكومت ننگينشان و عدم توجه مردم به بازماندگان و وارثان علومرسول خدا انجام گرفت نقش ‍ بر آب مى كند.
در موقعى كه طرفدارى از فرزندان زهرا (عليهاالسلام ) بزرگترين جرم به حساب مىآمد و حكام اموى به سختى جلو مردم را مى گرفتند كه مبادا حديثى در فضيلتآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) گفته شود، زيد (عليه السلام ) در كلمات درربار خوداحاديث زنده و ارزنده اى را از رسول خدا در عظمت ذريه پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله )با شهامت و شجاعت تمام بيان مى كرد.
و اين كار در آن شرائط خفقان و رعب خود جهادى بزرگ بود.
سخنان زيد (ع ) را مى نوشتند 
قيروانى ، يكى از مورخين بزرگ در مقام بيان زبردستى زيد (عليه السلام ) در كلام ومهارت سخنورى او مى نويسد:
بين جعفر بن حسن و زيد بر سر ارثيه و وصيتى گفتگويى پيش آمد و اين دو از فصحاىعرب بودند، و در مواقع منازعه و بحث مردم اطراف اين دو را مى گرفتند و به طرز مباحثهو محاوره آن دو دقت مى كردند يكى موظف بود كه كلمات جعفر را حفظ كند و ديگرى سخنانزيد (عليه السلام ) را آنگاه پس از اتمام مباحثه آن دو، مى نشستند و كلماتى را كه حفظكرده بودند مى نوشتند، و اين كلمات را در كلاس ها و مكتب خانه ها در معرض تعليم وتعلم قرار مى دادند و از آن در فن بلاغت استفاده نموده واستدلال مى كردند.
سپس اين مورخ ، مى گويد: آن دو (زيد عليه السلام و جعفر) در علم كلام اعجوبه و هر دواحدوثه عصر خويش بودند (( (و تغدا زيد علما من اعلام الكلام ) )) (181) و زيدبعنوان يكى از اساتيد سخن شناخته شده بود. سپس نويسنده به عنوان نمونه ، يكى ازمباحث زيد (عليه السلام ) را در شام نقل مى كند.
مناظره زيد و علماى شام 
خالد بن صفوان ، مى گويد: هنگامى كه زيد در رصافه به سر مى برد چند تن ازعلماى شام كه در فصاحت و سخنورى و استدلال يد طولايى داشتند، به خدمت وى آمدند، وبحثى را تحت عنوان ((قلت و جماعت )) كه منظور دو گروه شيعه و سنى بود مطرحكردند، و آنان با جمله معروف (( ان اللّه مع الجماعة ، و اناهل القلة هم اهل البدعة و الضلال )) يعنى خداوند، با جماعت است ، و اقليت هااهل بدعت و گمراهى اند، بحث را شروع كردند و مقصود آنان از (اقليت ) شيعه بود.
خالد مى گويد: در اين هنگام زيد بن على (عليهماالسلام ) در مقام جواب شروع به سخنكرد، او پس از حمد و ثناى خدا و درود بر پيامبر و خاندان او آن چنان عالى و رسا سخنگفت كه : (( ما سمع قرشى و لا عربى ابلغ موعظة و لا اظهر حجة و لا افصح لهجة ))يعنى شنيده نشد، هيچ قريشى و يا عربى ، در موعظه از او رساتر، و دراستدلال بهتر و در فصاحت لهجه از او برتر باشد و شاميان همه درقبال سخن او خاموش شدند.(182)
زيد در مقام بحث  
زيد بن على (عليه السلام ) بحث شيرينى در كتاب خود (( الصفوة )) در مقام دفاع ازخاندان وحى عنوان كرده است .
تاءمل و دقت در طرز بحث و استدلال زيد (عليه السلام ) ما را به تسلط علمى و مطالعه وممارست او در قرآن و احاطه تفسيرى وى رهنمون مى سازد، او چنيناستدلال مى كند:
قرآن مى فرمايد: (( انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا)) (183) يعنى خداوند، اراده كرده است كه هرگونهپليدى را از شما خاندان رسالت دور نمايد، و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
جمعى از بيخردان گمان مى كنند اين آيه در شاءن زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله )است . اينها بيخود مى گويند، زيرا اگر منظور زنها بود (طبق اقتضاى ادبيات عرب ورعايت صحت كلام ) مى بايست ضميرها را تاءنيث مى آورد و مى فرمود: (( (عنكن ) و(يطهركن ) )) به آيات قرآن دقت كنيد، و قرآن را به چشم قرآن تفسير كنيد) اگر(اهل انبياء) زنهايشان هستند، پس سخن مخالف را تصديق كنيد و اگر در قرآناهل پيامبران فقط به زنان آنان اطلاق نشده است ، آنان (مخالفان )، از روىجهل و نادانى سخن مى گويند. و خيال كرده اند كلمهاهل يعنى فقط زنان است .
خداوند در قرآن خطاب به حضرت نوح مى فرمايد: ((احمل فيها من كل زوجين اثنين و اهلك الا من سبق عليهالقول )) (184) يعنى از هر نر و ماده اى دو جفت را سوار كشتى كن و همچنيناهل خودت مگر آن كسى كه قبلا سخن از او گذشت (مقصود زن كافره نوح است ) در اين آيهو آيات بعد، اهل منحصر به زن نيست و يا اصلا كلمهاهل به زنان اطلاق نشده است .
و باز قرآن مى فرمايد: (( ان لوطا لمن المرسلين اذ نجيناه و اهله الا عجوزا فىالغابرين )) (185) يعنى لوط از فرستادگان ما است كه او و اهلش را نجات داديمجز پيرزنى (همسر لوط) كه از آنان باقى مانده بود.
و باز در قرآن است : (( و كذلك يجتبيك ربك و يعلمك منتاءويل الاحاديث و يتم نعمته عليك و على آل يعقوب كما اتمها على ابويك )). ))(186)
يعنى اين چنين ، خداوند تو را برگزيد و به تو علمتاويل احاديث (تعبير خواب ) آموخت و نعمت خويش را بر تو وآل يعقوب تمام كرد، همانطور كه بر پدران تو اتمام نعمت نمود.
آل در اين آيه شريفه به معنى ((اهل )) آمده است ، وشامل زنها نمى شود، بنابراين ((اهل )) يعقوب پيامبر، زن او نيست .
و همچنين خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: (( و سلام علىآل ياسين )) (187) يعنى سلام بر آل ياسين بنا بر تفسيرى مقصود ازآل پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى باشد - و روشن است در اين آيه مقصود غير اززنهاى رسول خدا است .
و باز در قرآن است : (( و كان ياءمر اءهله بالصلوة و الزكوة )) (188) يعنىاسماعيل پيامبر (فرزند ابراهيم خليل ) اهل خويش را به نماز و دادن زكات امر مى كرد.
و در اين آيه نيز غرض از اهل غير از زن اسماعيل راشامل مى شود بلكه مقصود دودمان و بستگان اوست .
باز خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: (( ان اللّه اصطفى آدم و نوحا وآل ابراهيم و آل عمران على العالمين )). )) (189) يعنى پروردگار آدم و نوح ودودمان ابراهيم و عمران را بر عالميان برگزيد و در اين آيه مقصود از((آل )) كه همان ((اهل )) است اعم از همسران ابراهيم و عمران مى باشند و روشن ترخداوند متعال در قرآن مجيد از قول حضرت موسى چنيننقل مى كند كه او عرض مى كند: (( واجعل لى وزيرا من اهلى )) (190) يعنىپروردگارا از اهل من وزيرى برايم قرار بده معلوم است منظور ازاهل در اينجا غير از همسران موسى است و وزير وى هارون برادرش بود.
و همچنين در قرآن كريم آمده است : (( قالوا تقاسموا باللّه لنبيتنه و اهله ثم لنقولنلوليه ما شهدنا مهلك اهله و انا لصادقون )) (191) يعنى قوم صالح پيامبر بههمديگر مى گفتند: سوگند ياد كنيد كه صالح واهل او را شب هنگام بكشيم ، آنگاه به خونخواه و ولى او مى گوييم كه ما چنين نكرده ايم وقاتل صالح و اهل او را نمى شناسيم و ما راست مى گوييم آيا نمى دانى كه صالح زن وفرزندى نداشت ، پس ناچار اهل او پيروان او مى باشند.
از مجموع اين آيات روشن مى شود كه اهل پيامبران در لسان قرآن به همسران آنان گفتهنشده و يا منحصر به زنهايشان نيست .
آنگاه حضرت زيد (عليه السلام ) براى تاءييد سخنانش آيات ديگرى از قرآن را مى آوردكه منظور از اهل بيت در آيه تطهير غير از زنهاى پيامبر است از جمله : در قرآن خطاب بهزنان پيامبر آمده : (( عسى ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن مسلمات مؤ منات قانتاتتائبات عابدات سائحات ثبيات و ابكارا)) (192) يعنى اگر پيامبر (صلى اللّهعليه و آله ) شما را طلاق دهد، شايد خدايش زنهايى بهتر از شما به او بدهد كه مسلمان ومؤ من و خاضع و تائب و عابد رونده راه عبادت ، زن و دوشيزه باشند.
اگر آيه تطهير، در شاءن زنان پيامبر زنان شده ، پس اين آيه و نظير آن چيست كه اينطهارت به تمام معنى را از آنها بر مى دارد.(193)
خواننده محترم ، خوب در اين قسمت بحث و طرزاستدلال زيد (عليه السلام ) كه از كتاب (( الصفوه )) اونقل شده دقت فرمائيد، كاملا اين مطلب براى شما روشن مى گردد، كه زيد بن على يكرجل علمى فوق العاده ، و تبحر او در بحث و استدلالكامل ، و در تسلط بر تفسير و درك معانى قرآن كم نظير بوده است .
نمونه اى دعاهاى زيد (ع ) 
آرى زيد فرزند امام سجاد است ، فرزند مردى كه ((صحيفه سجادى )) شعله اى ازمعرفت قلبى اوست ، فرزند آن امام شب زنده دارى كه دعاهاى او انسان را منقلب مى سازد.زيد در كنار اين پدر شب و روز شاهد مناجاتها و راز و نيازها و دعاهاى او بوده است . اينفرزند نيز سزاوار است چون پدر باشد و همانند او در عالم ملكوت و توجه به خدا غرقشود.
جملاتى بعنوان نمونه از دعاهاى زيد را در اينجا يادآور مى شويم .
دقت در اين جملات ، ما را به همان حالتى مى كشاند كه گويا دعاهاى امام سجاد را درصحيفه سجاديه مى خوانيم .
زيد با قلبى آكنده از عشق و محبت به خداى بزرگ و دلى لبريز از شوق لقاى حق چنينمناجات مى كند.
(( ... اللهم انى اسئلك سلوا عن الدنيا و بغضالها و لاهلها، فان خيرها زهيد و شرها عتيد،و جمعها ينفذ، و صفوها يرتق ، و جديدها و خيرها ينكد. ))يعنى ... خداوندا، من از درگاه تو مسئلت دارم ، كه دنيا را فراموش كند و دنيا ودنياپرستان را دشمن دارم ، زيرا خير و خوبى آن اندك ، و شر آن حاضر و مهيا است ، وجمع آن از هم مى پاشد و تمام مى شود، و پاكى آن آلوده مى گردد، (زيبائى آن زشت مىشود) و تازگيها و خوبى هاى آن ناچيز مى گردد.
آنگاه با قلبى پر از اخلاص چنين ادامه مى دهد: (( فهذه يدى و ناصيتى مقر بذنبى ،معترف بخطيئتى ، ان انكرها اكذب ، و ان اعترف بها اعذب ، ان لم يعف الرب و يغفر الذنب ،فان يغفر فتكرها، و ان اللّه ليس بظلام للعبيد، فهو المستعان ،لايزال بعين ضعيفا و يغيث مستغيثا و يجيب داعيا و يكشف كربا و تقضى حاجة ذى الحاجةكل يوم و ليلة ، اجل ، اجل انت كذاك و خير من ذاك )). ))اين دست و موى جلوى سرم (كنايه از رفتار و افكار) كه به گناهانم اقرار دارند و بهخطاهايم معترفند، اگر اين گناهان را انكار كنم دروغ گفته ام و اگر اعتراف كنم ، عذابمى شوم ، اگر خدا عفو نكند و گناه را نبخشد، اگر ببخشد از كرامت و بزرگوارى اوست وهمانا خداوند هيچ ظلمى به بندگان روا ندارد، او پناهگاه هست ، و هميشه ضعيفان را يارىدهد و بيچارگان را مدد و خواستاران را اجابت كند، و نگرانى ها را برطرف نمايند، و شبو روز حاجت حاجتمندان را روا سازد. آرى ، آرى ، اى خدا تو چنينى و بهتر و بالاتر از اين .
او وقتى اين آيه كريمه از قرآن را تلاوت مى كرد: (( و ان تتولوايستبدل قوما غيركم ، ثم لا يكونوا امثالكم )) (194) يعنى اگر از طاعت خدا ورسول روگردان شويد خداوند، گروهى را غير از شما بجاى شما مى آورد، كه در طاعت وعبادت همانند شما نباشند (بلكه مطيع باشند) مى فرمود: در اين كلام خداوند، تهديد وتخويف است ، آنگاه با حالتى خاضعانه اين طور مى گفت : (( اللهم ، لاتجعلنا ممنتولى عنك فاستبدلت به بدلا)) يعنى بارالها، ما را از جمله آنان كه اطاعت تو رانكردند و تو آنان را به غير از ايشان تبديل نمودى قرار مده .
زيد (ع ) شاعر و سخن سرا 
اشعار سازنده و حكمت آميز، از نظر اسلام حائز اهميت و داراى احترامى فوق العاده است .
پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) و ائمه اطهار (عليهم السلام ) هميشه براى شعرا وسخن سرايان خوش ذوق و بيدار كه داراى هدف الهى و انسانى بودند، احترام خاصىقائل بودند و آنان را بسيار مورد نوازش و لطف خويش قرار مى دادند.
در صدر اسلام شعرائى چون ((حسان بن ثابت )) وامثال او مادامى كه از حقيقت و هدف دم مى زدند و شعر مى سرودند، براى خويش امتيازاتىارزنده به دست مى آوردند.
يا در زمان ائمه دين (عليهم السلام ) شعرائى چون ((كميت اسدى )) و يا ((سيد حميرى)) و ((فرزدق )) و يا ((دعبل )) كه با اشعار خود به مبارزه عليه حكومت جبار عصرخويش پرداخته بودند و حقانيت اهل بيت و پيروى از حكومت علوى را شعار خويش قرار دادهبودند، و مرتبا از فضائل و كمالات ائمه دين ياد مى كردند، و احيانا براى تحريك مردمعليه حكومت ، حماسه مى سرودند و يا براى رثاء شهداء و تحريك ملت براى انتقاماشعار مى گفتند، اين حماسه سرايان دلير مورد لطف و رحمت خاص ‍ پيشوايان دين ، چونامام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام رضا (عليهم السلام ) قرار مى گرفتند.
خلاصه شكى نيست كه اشعار سازنده و حكمت آميز از نظر اسلام داراى ارزش خاصى است ،لذا ما در كتب معتبر اشعار زيادى را مى بينيم كه به ائمه دين (عليهم السلام ) نسبت مىدهند و اين را نيز از فضائل و كمالات آنان مى دانيم .
زيد (عليه السلام ) كه جميع فضائل و كمالات يك انسانكامل را دارا بود، او نيز از قريحه لطيف و ذوق سرشار و طبع شعر برخوردار بود واشعارى كه از او به يادگار در لابلاى كتب مانده است حاكى از روح بزرگ و اعتقاد صائبو عقيده راسخ اوست .
اينك ما بعنوان نمونه چند قطعه از اشعار اين مرد نمونه و كم نظير خاندانرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را نقل مى كنيم .
1 - شخصى به نام محمّد بن بكير از زيد پرسيد آيا تو امامى و امر ولايت به دست تواست ؟ او در جواب ، اين مطلب را رد مى كند و ضمنا مقام والاى فرزندان پيامبر را نيزيادآور مى شود و در ضمن اشعار چنين مى فرمايد:
(( نحن سادات قريش
و قوام الحق فينا
نحن الانوار التى من
قيل خلق الخلق كنا
نحن منا المصطفى
المختار و المهدى منا
فينا قد عرف اللّه
و بالحق اقمنا
سوف يصلاه سعير
من تولى اليوم منا )) (195)
ترجمه :
ما از بزرگان قريشيم و قوم حق در ماست ما انوارى هستيم كهقبل از خلقت مخلوقات بوده ايم ، ما كسانى هستيم كه از ماست پيامبر خدا كه خداوند او رابرگزيده و مهدى امت از ما است ، خدا به وسيله ما شناخته مى شود و به حق استواريم .بزودى آنان كه به غصب بر ما مسلط شده اند به دوزخ خواهند رفت .
در اين اشعار نكات بسيار دقيقى است كه صاحبان دانش و ريز بينان علم و حكمت مى توانندبه آن پى ببرند، و شرح همين چند شعر خود كتابى خواهد شد.
و باز چند رباعى ديگر كه منسوب به جناب زيد است حاكى از سخنورى و روح با شهامتاو است ، از جمله :
(( السيف يعرف عزمى عند هيبته
و الرمح بى خبر و اللّه لى وزر
انالنامل ما كانت اوائلنا
من قبل تاءمله ان ساعد القدر )) (196)
ترجمه
شمشير نيروى اراده مرا هنگام جنگ مى شناسد، و نيزه ازحال من با خبر است و خداوند پشتيبان من است . ما آرزوى آنرا داريم كه پيشينيان ما داشتند(پيروزى بر دشمن ) اگر قضا و قدر با ما همراهى كند.
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با ديگرانقابل مقايسه نيست
مرحوم قاضى نوراللّه شوشترى (قدس سره ) كه يكى از اعاظم برجسته عالم تشيع است. در كتاب (( مجالس المؤ منين )) به نقل از شخصيت بزرگ شيعه مرحوم سيد مرتضىعلم الهدى (ره ) در كتاب (( مشفى )) كه او از يكى از اعيان شيعهنقل مى كند كه گفت : با زيد بن على (عليهماالسلام ) در (واسط) (197) بودم و درمجلس ، جماعتى نشسته بودند، و بحث ابوبكر و عمر و اميرالمؤ منين على (عليه السلام )به ميان آمد و جمعى آن دو را بر على (عليه السلام )تفضيل و ترجيح دادند، زيد در آن هنگام شايد از باب تقيه چيزى به آنان نگفت . و بعدكه آنان رفتند زيد به من فرمود: سخنان اين گروه را شنيدى ؟!
گفتم : بلى
گفت : هم اكنون من در برابر سخنان بيجاى آنان اشعارى گفته ام كه بايد اين اشعار رابه آنان برسانى و آن اشعار اينست :
(( و من شرف الاقوام يوما براءيه
فان عليا شرفته المناقب
و قول رسول اللّه ، و القول قوله
و ان رغمت منه انوف كواذب
بانك منى يا على معالنا
كهرون من موسى اخ لى و صاحب
دعاه ببدر فاستجاب لامره
فبادر فى ذات الاله بضارب
فما زال يعلوهم به وكانه
شهاب تلقاه القوابس ثاقب ))
يعنى : كسى كه مردم به راءى خود او را شريف تر و برتر بدانند. همانافضائل و مناقب ، على (عليه السلام ) را بر ديگران برترى بخشيده است . سخن پيامبرخداست و سخن ، سخن اوست گرچه خلاف ميل منافقان و دروغ گويان باشد. تو اى على ازمنى و نسبت ما با هم ، مانند هارون به موسى است ، تو برادر و همراز من مى باشى ،پيامبر در جنگ بدر او را خواند و على (عليه السلام ) اجابت كرد. و در راه خدا از ديگرانبراى نبرد و شمشير زدن سبقت جست . همواره مسلمين بوسيله سرافراز مى شدند، گويا اوتير شهابى بود كه از كمان بيرون مى جست .(198)
اين اشعار به خوبى اعتقاد راسخ زيد بن على را به افضليت امام اميرالمؤ منين مى رسانددر عصرى كه ياد نام على (عليه السلام ) بعنوان مدح و طرفدارى با مرگ يكسان بود وخلفاء بنى اميه و عمال كثيف و آخوندهاى دربارى آنان باجعل احاديث در محو فضائل اميرالمؤ منين مى كوشيدند، زيد (عليه السلام ) در اين موقعيتحساس در مدح و ثناى و حقانيت على (عليه السلام ) سخن مى گويد.
باز از اشعار اوست كه روح سخاوت و جوانمردى وى را بازگو مى كند:
(( يقولون زيدا لايزكى بماله
و كيف يزكى من هو باذله
اذ حال حوله لم يكن فى ديارنا
من المال الا رسمه و فضائله )) (199)
ترجمه
گويند زيد، زكات مالش را نمى دهد، چگونه زكات بدهد كسى كه همه آنرا مى بخشد.سالى بر ما گذشت و در ديار ما، از مال جز نام و نشان چيزى يافت نمى شد.
اشعارى كه زيد (عليه السلام ) در سوگ برادر معصومش امام باقر (عليه السلام )سروده است :
(( ثوى باقر العلم فى ملحد
امام الورى طيب المولد
فمن لى سوى جعفر بعده
امام الورى الازهر الامجد
اباجعفر الخير انت الامام
و انت المرجى لبلوى غد ))
ترجمه : شكافنده علم (امام باقر) در قبر آرميد، امام تمام موجودات كه او پاكزاد بود.
پس از مرگ او كسى جز جعفر (امام صادق ) ندارم پيشواى جهانيان كه نورانى تر و از همهبزرگوارتر است . اى اباجعفر نيكو خصال تو پيشوايى ، و در روز بلوا و محشر فقطاميد به تو است .(200)
در اين چند بيت عقيده زيد (عليه السلام ) را در مساءله امامت مى توان به دست آورد، كه اوخود، مدعى امامت نبود و بوجود برادرش امام باقر (عليه السلام ) و برادرزاده اش امامصادق (عليه السلام ) افتخار مى كرد و آنان را امام و ولى و پيشواى خود مى پنداشت(البته ما بعدا در اين زمينه با ادله محكم اين مطالب را اثبات خواهيم كرد كه حضرت زيدبن على مدعى امامت نبود).
و باز هنگامى كه وى به زيارت خانه خدا مى رفت در قبرستان ((انباج )) ايستاد و درعبرت از دنيا و دل نبستن به آن چنين سرود:
(( لكل اناس مقبر بفنائهم
قهم تنقصون و القبور تزيد
فما ان تزال دارحى قد اخربت
و قبر با فناء البيوت جديد
هم جيرة الاحياء امّا مزارهم
فدان و امّا الملتقى فبعيد )) (201)
ترجمه : همه مردم پس از مردان قبرى دارند، و آنان كم شوند و قبرها زياد مى گردد.
دائما خانه ها خراب مى گردد، و در مقابل هر خانه مخروبه قبر جديدى بنا مى گردد. آنانهمسايه زنده هايند. و مزارشان نزديك امّا ديدارشان دور.
مقام زهد و پرهيزگارى زيد (ع ) 
(( انما المؤ منون الذين امنوا باللّه و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبيل اللّه اولئك هم الصادقون )). )) (202)
يعنى بجز اين نيست كه مؤ منين (واقعى ) كسانى اند كه به خدا و رسولش ‍ ايمان آوردند،و در عقيده خويش هيچ شك و ترديد راه ندادند، و با جان و مالشان در راه خدا جهاد كردند،اينان همان راستگويانند.
(( والذى يعلم ما تحت وريد زيد بن على ان زيد بن على لم يهتك للّه محرما منذ عرفيمينه عن شماله )). )) (203)
يعنى قسم به خدايى كه عالم به زير رگ گردن زيد بن على است ، همانا زيد بن علىاز زمانى كه چپ و راست خود را شناخت حرامى را مرتكب نشده است .
مقام زهد و پرهيزكارى زيد (عليه السلام ) از عاليترين سرمايه هاى معنوى وفضائل الهى او به شمار مى رود.
كسى منكر ايمان استوار، و عقيده راسخ و خضوع و خشوع بى نهايت او درمقابل پروردگار متعال نيست .
او به خداى بزرگ و پيامبر و آنچه بر او نازل شده بود ايمان راسخ و استوار داشت .
امام صادق در مقام بيان ايمان حضرت زيد مى فرمايد: او مردى با ايمان و عارف و عالم ودرستكار بود.(204)
سپس امام صادق نهضت مقدس زيد (عليه السلام ) را مى ستايد و به هدف الهى و انگيزهقيام او كه حاكى از تقوا و مرام مقدس زيد است اشاره كرده و مى فرمايد: او اگر پيروزمى شد حتما به عهد خود وفا مى كرد، اگر حكومت را به دست مى گرفت مى دانست با آنچه كند. در اين جمله اشاره به هدف مقدس حضرت زيد است كه اگر او حكومت را به دست مىگرفت و بر دشمنان حق پيروز مى شد آن را به امام صادقمحول مى كرد و خلافت را به مجراى صحيح و اصليش باز مى گرداند. (ما بعدا مبسوط باادله محكم اين مطلب را اثبات خواهيم كرد) و در جاى ديگر امام هشتم باز اين مطلب را تاءييدمى كند و در ضمن نقل همين روايت از امام صادق مرام مقدس زيد را بيان مى فرمايد و در مقامدفاع از ساحت مقدس او و بيان مقام زهد و تقواى حضرتش مى فرمايد: او خلافت را براىخويش نمى خواست و به آنچه حق او نمى بود كسى را دعوت نكرد، او پرهيزكارتر از اينبود و تقوايش به او چنين اجازه اى نمى داد. بلكه او مى گفت : من شما را به رضاىآل محمّد دعوت مى كنم .(205)
شهيد راه حق 
آرى زيد شهيد (عليه السلام ) مظهر زهد و تقوا بود، او با پاكى و پرهيزكارى زندگىكرد و با عزت و ايمان به شهادت رسيد او مقامى بس بزرگ داشت كه امام صادق موقعىخبر شهادت جانگدازش را شنيد و در حالى كه اشك مى ريخت اين جملات را درباره او بيانفرمود: او عموى نيكويى برايم بود، همانا عمويم مردى بود كه مايه افتخار دنيا وآخرت ما بود، به خدا قسم عمويم راه شهداى حق را پيمود، راه شهيدانى كه در كناررسول خدا و على و حسين (عليهم السلام ) شربت شهادت نوشيدند به خدا قسم عمويمافتخار شهادت نصيبش گشت .(206)
كلام امام صادق و افتخار حضرتش بوجود زيد و تشبيه او به شهداى راه حق ، چونشهيدان احد و شهيدانى كه در كنار اميرالمؤ منين كشته شدند و شهداى كربلا، خود حاكى ازمقام شامخ و تقوا و ايمان و مرام مقدس ‍ حضرت زيد است و امام با قسم او را شهيد ياد مىكند.
شيخ مفيد (ره ) در مقام ستايش حضرت زيد (عليه السلام ) و بيان مقام زهد و تقواى اوحضرتش را به عابد و ورع توصيف مى نمايد و او را پس از امام باقر (عليه السلام ) ازجميع برادرانش افضل و برتر مى داند.(207)
اردبيلى صاحب كتاب معتبر (( جامع الرواة )) در مقام بيان شخصيت و زهد حضرت زيدمى فرمايد: او قدرى جليل و منزلتى عظيم دارد، در راه خدا و طاعت حق كشته شد.(208)
و نيز شيخ طوسى (ره ) به جلالت و عظمت و تقوا و زهد زيد (عليه السلام ) شهادت مىدهد و مى فرمايد: اين مطلبى است بسيار واضح و روشن .(209)
شيخ در كتاب (( تكمله )) در موقع بيانفضائل و مناقب زيد مى فرمايد: علماى اسلام بر جلالت و وثاقت و ورع و علم وفضل زيد (عليه السلام ) اتفاق نظر دارند.(210)
علامه بزرگ ، امينى در موقع بيان جلالت و عظمت مقام حضرت زيد و دفاع از ساحت مقدساو و بيان زهد و تقواى حضرتش او را با كلمه ورع توصيف مى فرمايد.(211)
خلاصه آنچه روايات و اخبار و نظريه بزرگان دين درباره زيد رسيده است خود روشنترين برهان و محكمترين شاهد و دليل براى اثبات مقام زهد و تقوا و جلالت قدر وبزرگى منزلت حضرت مى باشد و براى كسى در زمينه پاكى و پرهيزكارى حضرتشهيچ شكى و شبهه اى باقى نمى ماند.
مبارز شب زنده دار 
متوكل بن هارون مى گويد: يحيى بن زيد به من فرمود: مى خواهم از پدرم و زهد و عبادتشبرايت تعريف كنم ، او روزش را تا آنجا كه مى توانست نماز مى خواند و شب كه فرا مىرسد خواب مختصر و سبكى مى كرد، و بر مى خاست و دردل شب به نماز مشغول مى شد تا آن اندازه كه توانائى داشت و بعد از نماز همين طورروى دو پا مى ايستاد و دعا مى خواند و تضرع مى كرد و اشك مى ريخت تا آنكه صبح مىدميد. (212) و بعد از طلوع فجر سر به سجده مى گذارد، سپس بر مى خاست و نمازصبح را مى خواند، و بعد از آن مى نشست و به تعقيبات نماز مى پرداخت تا آفتاب همه جارا فرا مى گرفت ، آنگاه بر مى خاست و بهدنبال كارهايش مى رفت تا نزديك ظهر و يك ساعت به ظهر مانده بهمحل عبادت و مصلاى خويش مى رفت و به او راد و اذكار و تسبيح پروردگارمشغول مى شد، تا وقت نماز ظهر مى رسيد بر مى خاست و نماز ظهر را مى خواند و بعد ازآن اندكى مى نشست و سپس ‍ نماز عصر را بجاى مى آورد و پس از آن ساعتىمشغول تعقيب نماز مى گرديد، بعد سر به سجده مى گذارد و چون آفتاب غروب مى كرد،نماز (مغرب ) و عشاء را مى خواند.
متوكل مى گويد من به يحيى عرض كردم : آيا او تمام روزهاى زندگى اش را به روزه مىگذراند؟!
فرمود: نه اينطور نبود، بلكه در هر سال سه ماه و در هر ماه هم سه روز را روزه مىگرفت (213) (غير از روزهاى واجب ).
آرى روح او از سرچشمه ولايت سيراب و روان مقدسش از محبت خدا سرشار بود، و در واقع ،بايد گفت : محرك اصلى انقلاب و نهضت خونين او، همان مقام زهد و تقوا و روشن بينى اوبود، او خود را در مقابل خدا و خلق خدا مسؤ ول مى ديد، و شهادت را در اين راه مقدس براىخويش وظيفه و افتخار مى دانست .
يحيى بن زيد فرزند عزيز و مجاهدش مى گويد: خدا پدرم را رحمت كند، به خدا قسم اويكى از متعبدين بود، شبها را به عبادت مى گذراند و روزها را روزه مى گرفت ، در راهخدا جنگيد و حق جهاد را بجاى آورد.(214)
متوكل بن هارون مى گويد: عرض كردم : يابنرسول اللّه اين صفت حق امام است .
او در جوابم فرمود: اى اباعبداللّه ، پدر من امام نبود ليكن او از سادات بزرگوار و زهادآنان بود و او از مجاهدين در راه خدا بود.(215)
بعد متوكل مى گويد: پرسيدم ، پدرت ، مردم را در معالم دينشان فتوا مى داد.
فرمود: از اين چيزى به خاطر ندارم ، بعد آن صحيفه كامله را كهشامل ادعيه على بن الحسين (عليهماالسلام ) بود به من نشان داد (216) (كه شرح آنگذشت ).
عاصم بن عبداللّه بن عمر بن الخطاب پس از شهادت زيد، خطاب بهاهل كوفه چنين گفت : مردى در كنار شما كشته شد كه هيچكس ازاهل زمانش ‍ همانند وى نبود و بعد از او هم كسى را مانند او نمى بينيم ، او را در جوانى ديدم، تا يادى از خدا نزد او مى شد مدهوش مى گشت ، بطورى كه بعضى مى گفتند او ديگرمرده است .(217)
چه حال عجيبى 
دانشمند شهيد سعيد بن جبير (ره ) مى گويد: (218) از محمّد بن خالدحال حضرت زيد بن على را پرسيدم و گفتم : آيا زيد جائى دردل اهل عراق دارد يا خير؟
او در جوابم گفت : از اهل عراق چيزى برايت نمى گويم ، امّا مطلبى را از مردى كه درمدينه به نام ((نازلى )) معروف است بگويم ، او برايم تعريف كرد كه :
بين راه مكه و مدينه با زيد بن على (عليهماالسلام ) همسفر بودم ، او در عبادت و اطاعت خداروحيه اى عالى و حال عجيبى داشت . او بعد از نماز واجبش بازمشغول نماز مى شد تا وقت نماز واجب ديگر فرا مى رسيد، و شب را همه درحال نماز و تسبيح مى گذراند و اين آيه را مرتب زمزمه مى كرد: (( و جائت سكرة الموتبالحق ذلك ما كنت منه تحيد)) (219) بعد با ما نماز شام را مى خواند و همين آيه رامرتب تكرار مى كرد تا نيمه هاى شب ، و در اين وقت ديدم كه او دستش را به آسمان بلندكرده و با قلبى آكنده از عشق خدا با لحنى جانسوز و دلنواز به مناجات پرداخته و مىگويد: ((الهى ، عذاب دنيا از عذاب و شكنجه هاى آخرت آسان تر است .)) بعد به شدتمى گريست ، من به طرف او رفتم و عرض كردم : فرزند پيغمبر، تو در اين شبحال عجيبى دارى و اين جزع و بى تابى از خوف خدا را تا بهحال از كسى غير از شما مشاهده نكرده ام .
نازلى مى گويد: موقعى اين وضع را از او پرسيدم در جوابم فرمود: واى بر تونازلى ، تو بر حال من و فزع و جزع من متعجب شدى ؟ همين امشب در سجده بودم و گوئىدر عالم مكاشفه بود، ديدم ، جمعيتى از مردم با يك لباسهاى جالبى كه چشمى آن رانديده است ، مرا محاصره كرده بودند و به دورم حلقه زده بودند و من در همانحال سجده بودم ، ديدم بزرگ آنان كه برايش احترام زيادىقائل بودند مى گفت : اين همان اوست ؟
گفتند: آرى همانست ، موقعى شناخت ، با صدايى ملكوتى گفت : بشارت باد تو را اىزيد، چون تو در راه خدا كشته خواهى شد، و آنگاه تو را به دار مى زنند و سپس جسدت رامى سوزانند امّا آتش ديگرى (عذاب آخرت ) ابدا به تو نخواهد رسيد، بعد فرمود: آنگاهكه به حال عادى خود برگشتم ، اين جزع و بى تابى مرا احاطه كرد، سپس حضرتش اينجمله عالى را كه گويى از اعمال قلبش بر مى خاست فرمود: به خدا قسم ، اى نازلى ،دوست دارم كه زنده به آتش سوزانده شوم و باز هم دوباره زنده شوم و دو مرتبه مرابسوزانند و خداوند امر اين امت و ملت را اصلاح كند.

next page

fehrest page

back page