بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام, علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     HAD00001 -
     HAD00002 -
     HAD00003 -
     HAD00004 -
     HAD00005 -
     HAD00006 -
     HAD00007 -
     HAD00008 -
     HAD00009 -
     HAD00010 -
     HAD00011 -
     HAD00012 -
     HAD00013 -
     HAD00014 -
     HAD00015 -
     HAD00016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

گريز عبدالعظيم به رى :
هنگامى كه حكومت جنايتكار عباسى عرصه را بر علويان تنگ كرد و به تعقيب آنان پرداختسيد شريف عبدالعظيم حسنى براى رهايى از چنگال خونين بنى عباس به رى رفت و درخانه مردى شريف از شيعيان اهل بيت اقامت گزيد.
مورخان درباره ايشان مى گويند: وى مانند پدران شب زنده دار خود، تن را با عباداتشبانه و با روزه گرفتن روزانه رنجه مى ساخت و تيرگى شب را با نيايش هاىعارفانه روشن مى نمود.
در اثناى اقامت در رى به قصد زيارت يكى از فرزندان امام موسى بن جعفر - عليهالسلام - (409) تا آنجا كه مى دانم او سيد بزرگوار سيد احمد بن موسى كاظممعروف به شاهچراغ است - مخفيانه به راه افتاد شيعيان ، ايشان را شناختند و پس از آنبا احتياط و ترس از حكومت در خفا به زيارت و ملاقات عبدالعظيم حسنى مىرفتند.(410)
وفات ايشان :
ايشان مدتى را ترسان و هراسان در رى زيست و شاهد دردمند مصائب و شكنجه هايى بودكه پسران عموهايش ‍ سادات علوى ، از دست حكومت ستمگر عباسى مى كشيدند آنانكه تمامكينه هاى فرو كوفته خود را با قتل و حبس ‍ ابناء صديقه زهرا آرام مى كردند و انواعفشارها را درباره سلاله پيامبر اعمال مى نمودند.
حضرت عبدالعظيم در غربت و دور از خانواده بيمار گشت و درد و رنج جسمى بر اندوهغربت افزوده شد و ايشان بسختى بسترى گشتند ليكن در همهحال به ياد خدا بودند و ذكر حق بر لب داشتند تا آنكه دستاجل در غربت ايشان را فرا گرفت و حضرت به و حضرت به رفيق اعلى پيوست .
با مرگ ايشان يكى از صفحات درخشان پيكار و جهاد اسلامى ورق خورد و چراغ تابناكىكه در تيرگى ها راه عزت و سربلندى را به مردم نشان مى داد خاموش گشت . خبر مرگحضرت ، شهر را در ماتم فرو برد و همه مردم از طبقات مختلف براى تشييع اين علوىغريب گرد آمدند و او را در آرامگاهش به خاك سپردند و در حقيقت پاره جگر پيامبر و ميوه اىاز درخت رسالت را در آنجا به امانت گذاشتند و مقبره اىمجلل در آنجا ساختند كه روزانه هزاران تن بدانجا رفته و از آن مرقد مقدس تبرك مىجويند.
80 - ((عثمان بن سعيد)): عثمان بن سعيد عمرى سمّان ، كنيه اش ابو عمرو و ثقه وبزرگوار است . از سن يازده سالگى به خدمت امام هادى - عليه السلام - قيام كرد(411) و نزد حضرت موقعيت ممتازى كسب نمود.
احمد بن اسحاق قمى مى گويد: يكى از روزها خدمت امام هادى - عليه السلام - مشرّف شدم وگفتم : آقاى من ! گاهى هستم و گاهى شرف حضور ندارم و امكان دسترسى به شما هميشهبرايم ميسر نيست سخن شما را از زبان كه بشنوم و دستور چه كسى را اطاعت كنم ؟
حضرت فرمود: اين ابو عمرو مردى است ثقه و امين هر چه به شما بگويد سخن من است واز طرف من ابلاغ مى كند. پس از آنكه امام هادى - عليه السلام - وفات نمود سؤ الى راكه از ايشان كرده بودم از امام حسن عسكرى نيز پرسيدم .
حضرت پاسخ داد: اين ابو عمرو است ثقه و امين مى باشد مورد اعتماد گذشتگان بوده ومورد اعتمادم در زمان حيات و پس از مرگ نيز خواهد بود هر چه به شما بگويد سخن من استو پيام مرا ابلاغ كرده است .(412)
اين روايت منزلت والاى ابو عمرو و موقعيت برجسته او را نزد ائمه اطهار - عليهم السلام -نشان مى دهد و دليل علم ، فضل و امانت در فتواى او مى باشد و اينكه او مرجع فتوا وبيان احكام بوده است .
81 - ((عرود بن يحيى الدهقان )): برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - برمى شمارد (413) و شيخ نيز او را از اصحاب حضرت نام مى برد و مى افزايد: اوملعون و فريبكار است .(414)
كشّى به سند خود از محمّد بن موسى همدانى روايت مى كند كه گفت : عروة بن يحيىبغدادى معروف به دهقان - لعنة اللّه - بر امام على هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام- دروغ مى بست و اموال ايشان را - كه در اختيار داشت - براى خود بر مى داشت تا آنكه امامحسن عسكرى او را لعنت كرد و به شيعيان دستور داد او را لعن و نفرين كنند.(415)
على بن سليمان رشيد بغدادى مى گويد: امام حسن عسكرى - عليه السلام - عروه را لعن مىكرد. حضرت خزانه اى داشت كه در دست ابو على بن راشد بود پس از آنكه اين خزانه رابه عروه سپردند مقدارى از آن را برداشت و باقى را آتش زد تا آنكه امام را خشمگين سازدحضرت نيز او را لعنت كرد و از او بيزارى جست و بر او نفرين نمود.
عروه شب را بسر نياورده بود كه دعاى امام به هدف اجابت رسيد و او به دركواصل شد. پس از آن حضرت فرمود: شب را با خدايم خلوت كردم و از او مرگ عروه - لعنةاللّه - را خواستم هنوز سپيده ندميده بود و آتش خاموش نشده بود كه خداوند عروه را هلاكنمود.(416)
82 - ((على بن ابراهيم همدانى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - برمى شمارد (417) او از عبداللّه بن حماد انصارى روايت مى كرد و فرزندش محمّد نيز ازپدرش - على - نقل كرده است .(418)
83 - ((على بن ابراهيم قمى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مىبرد. (419) و استاد ما آية اللّه خوئى استظهار نموده است كه او همان على بن ابراهيمبن هاشم قمى صاحب تاءليفات بسيار و يكى از شخصيت هاى علمى و بارز زمان خود مىباشد.(420)
84 - ((على بن ابى قره )): كنيه اش ابوالحسن است و شيخ او را از اصحاب امام هادى -عليه السلام - بر مى شمارد.(421)
85 - ((على بن بلال بغدادى )): او از بغداد به واسطمنتقل شد و در آنجا بزيست . على از امام هادى - عليه السلام - روايت مى كرد و كتابىدارد.(422)
كشّى مى گويد: ديدم به خط جبرئيل بن احمد نوشته شده است : محمّد بن عيسى يقطينىبرايم گفت كه : امام هادى - عليه السلام - درسال 232 ه - به على بن بلال چنين نوشت :
بسم اللّه الرحمن الرحيم
ستايش خدا را بخاطر داشتن تو و شكر مى كنم خدا را بخاطرتفضل و نعمت هايش و بر پيامبر و خاندانش درود مى فرستم ، درود و رحمت خداوند بر آنانباد.
امّا بعد: آگاه باش كه ابو على را به جاى حسين بن عبدربه منصوب نمودم و با معرفت وشناختى كه از او دارم بدو اعتماد ورزيده و كسى را بر او مقدم نمى دارم و مى دانم كه توبزرگ و رئيس ناحيه خود هستى ، افرادت را دوست دارى و آنان را با مكاتبات خود گرامىداشته اى لذا بر تو باد اطاعت از ابوعلى و پرداخت هر چه از حقوق شرعيه نزد تو موجوداست به او.
همچنين افراد خود و اطرافيانت را به پرداخت و تسليم حقوق خود به او تشويق كن و او رابه آنان چنان معرفى كن كه به كمك او بشتابند و او را كفايت كنند كه اين كار محبوبماست و خداوند به تو جزاى خير عطا مى كند. خداوند به هر كه بخواهد عطا مى كند زيرااوست صاحب عطا و جزا، تو در پناه خدا هستى اين نامه را به دست و خط خود نوشتم و حمدبسيار خدا را)).(423)
امام او را از آن جهت مخاطب خود ساخت و به نامه نگاشتن مخصوص داشت كه او را فردى ثقهو عادل و از متمسكين به اهل بيت مى دانست .
على بن بلال از محمّد بن اسماعيل بن بزيع روايت مى كرد و محمّد بن احمد بن يحيىفضيلت و كيفيت زيارت مؤ منين را از على بن بلال روايت كرده است .(424)
86 - ((على بن جعفر همانى )): (425) شيخ او را از اصحاب ثقه و مورد اعتماد امام ووكيل آن حضرت بر مى شمارد و او را از سفيران ستوده شده دانسته و مى گويد: او وكيلىدانشمند و مورد رضايت از وكلاى امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - بشمار مىرفت .(426)
نجاشى مى گويد: او مسائلى از امام هادى - عليه السلام - روايت كرده است . (427) احمدبن على رازى از على بن مخلد ايادى نقل مى كند كه گفت : ابو جعفر عمرى برايمنقل كرد كه ابو طاهر بن بلال به سفر حج رفت و در آنجا على بن جعفر را ديد كه انفاقهاى كلان مى كند در بازگشت ماجرا را طى نامه اى به امام گزارش داد و حضرت در پاسخبه ابو طاهر فرمود كه : مبلغ دويست هزار دينار به على بپردازد ليكن وى براى حفظاموال و حقوق مردم نزد خود و اينكه اين دستور تقريبا بى سابقه به نظر مى رسيد ازانجام آن طفره رفت پس از آنكه على خدمت امام شرفياب شد حضرت دستور دادند مبلغ سىهزار دينار به او پرداخت كنند
على بن جعفر از موقعيت ممتازى نزد امام برخوردار بود زمانى ميان او و ((فارس ))كشاكشى رخ داده بود ابراهيم بن محمّد نامه اى به امام نوشت و در آن خواستار حكمت وداورى گشته و پرسيد: وظيفه ما اطاعت از كداميك است ؟
حضرت در پاسخ فرمود: ((على بن جعفر - كه خداوند ما را همچنان از او بهره مند سازد -نه درباره اش شكى رواست و نه پرسشى سزا و بالاتر از آنست كه با ((فارس ))سنجيده شود. على را نزد ما منزلتى است والا پس خواسته هاى خود را از او طلب كنيد و از((فارس )) بترسيد و مانع از دخالت وى در كارهايتان شويد. اين دستور را تو و همهپيروان و مطيعان اهل ناحيه و شهرت بكار بنديد. اخبار فريبكارى و شبهه انگيزى فارسبه دستم رسيده است به او كمترين اهميتى ندهد (( ان شاء اللّه )). )) (428)
گفتگو و نزاعى نيز ميان على ، و ابن القزوينى روى داد؛ ابراهيم بن محمّد همدانى در نامهاى امام را از واقعه مطلع ساخت و پرسيد در اين ميان از چه كسى بايد اطاعت كرد.
امام - عليه السلام - پاسخ داد: ((مساءله واضح و بديهى است و جاى شك نيست خداوندمتعال احترام عليل - علتى بن جعفر - را بالاتر از آن قرار داده است كه با ابن القزوينىبرابر گردد و با او مقايسه شود لذا تو و تمامى همشهريانت به على رجوع كنيد وحاجات خود را از او بخواهيد و از ابن القزوينى پرهيز كرده و اجازه دخالت در كارها رابه او مدهيد. گزارش هاى مربوط به عوامفريبى و شبهه انگيزى ابن القزوينى به دستمرسيده است پس به او توجه و التفاتى نكنيد. (( ان شاء اللّه )). )) (429)
87 - ((على بن الحسن )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مىكند.(430)
88 - ((على بن الحسن بن فضال )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد (431) و نجاشى درباره اش مى گويد: او فقيه اصحاب ما در كوفه بود و ثقه ، محترم ، موجّه وحديث شناس بشمار مى رفت و سخنانش درباره حديث ،مقبول همگان واقع مى شد. على احاديث بسيارى شنيد و لغزشى يا خطايى كه بتوان به اونسبت داد وجود ندارد. خيلى كم از افراد ضعيف حديثنقل كرده است . او در آغاز فطحى مذهب بود و از پدرش كه فطحى است روايت نكرده است وخود مى گويد:
((در سن هيجده سالگى به مقابله كتب پدرممشغول بودم و در آن زمان معناى روايات را درك نمى كردم و اينك روا نمى دارم از پدرمروايت كنم )).
على مستقيما از پدرش نقل نمى كند بلكه از دو برادرش روايت مى كند كه آنان از پدرشاننقل كرده اند. على كتب زيادى تصنيف كرد كه از آنها كتب زير به دست ما رسيده است :
(( كتاب الوضوء، كتاب الحيض و النفاس ، كتاب الصلاة ، كتاب الزكاة ، و الخمس ،كتاب الصيام ، كتاب مناسك الحج ، كتاب الطلاق ، كتاب النكاح )) و چند كتابديگر.(432)
كشّى مى گويد: ((ابو عمرو نقل مى كند كه از ابو نصر محمّد بن مسعود درباره تمامروات سؤ ال كردم او پاسخ داد: امّا درباره على بن الحسن بن على بنفضال بايد بگويم در عراق و ناحيه خراسان فقيه تر وفاضل تر از او - كه در كوفه مى زيست - كسى را نديدم و كتابى از ائمه اطهار در زمينهاى نوشته نشده بود مگر آنكه على آن را نزد خود نگهدارى مى كرد و از همه مردم حديثبيشترى در حافظه داشت جز آنكه وى فطحى بود و به امامت عبداللّه بن جعفر صادق وپس از آن به امامت موسى بن جعفر قائل بود. على از ثقات بشمار مى رود)).(433)
89 - ((على بن الحسين )): على بن الحسين بن عبدربه ، شيخ و برقى او را از اصحابامام هادى بر مى شمارند.(434)
90 - ((على بن الحسين همدانى )): ثقه است و شيخ و برقى او را با همين عنوان (ثقه )از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كنند.(435)
91 - ((على بن رميس بغدادى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد و مى افزايدكه او ضعيف است .(436)
92 - ((على بن ريّان )): على بن ريّان بن الصلت اشعرى قمى ثقه است و نسخه اى ازامام هاى - عليه السلام - در اختيار داشت . او كتاب (( منثور الاحاديث )) را نوشت .(437) شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مىكنند.(438)
93 - ((على بن زياد صيمرى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد (439) ومحمّد بن يعقوب از على بن محمّد از ابو عقيل عيسى بن منصورنقل مى كند كه گفت : على بن زياد صيمرى نامه اى به حضرت نوشت و كفنى درخواستنمود.(440)
حضرت هادى - عليه السلام - در پاسخ به او نوشت : ((تو درسال هشتاد (از زندگى خود) به كفن نياز دارى )) و چند روزقبل از مرگش امام كفن را براى او فرستاد.(441)
94 - ((على بن شيره )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و ثقه و مورد اعتماد مىداند.(442)
95 - ((على بن عبدالغفار)): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى نام مىبرند.(443)
96 - ((على بن عبداللّه )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(444)
97 - ((على بن عبداللّه )): على بن عبداللّه بن جعفر حميرى است و شيخ او را از اصحابامام هادى بر مى شمارد.(445)
98 - ((على بن عبداللّه زبيرى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مىشمارد.(446)
99 - ((على بن عبيداللّه )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى نام مىبرند.(447)
100 - ((على بن عمرو)): على بن عمرو قزوينى العطار، شيخ و برقى او را از اصحابامام هادى - عليه السلام - ياد مى كنند و او كسى است كه نصّ بر امامت امام حسن عسكرى راروايت كرده است .(448)
101 - ((على بن محمّد)): على بن محمّد بن زياد صيمرى ، شيخ او را از اصحاب امام هادى- عليه السلام - معرفى مى كند (449) و استاد ما آية اللّه خوئى بر آنست كه على بنزياد صيمرى كه نامش گذشت و على بن محمّد صيمرى هر دو يك تن هستند نه دو تن.(450)
102 - ((على بن محمّد)): على بن محمّد بن شجاع نيشابورى است و از امام هادى روايت مىكرد.(451)
103 - ((على بن محمّد قاشانى )): على بن محمّد بن شيره كاشانى است و شيخ مىگويد: او ضعيف است و اصفهانى ، على از فرزندان زياد مولاى عبداللّه بن عباس ازخاندان خالد بن الازهر بشمار مى رود. (452) برقى نيز او را از اصحاب امام بر مىشمارد (453) و نجاشى درباره اش مى گويد: علتى فقيهىفاضل و پر حديث بشمار مى رفت و احمد بن محمّد بن عيسى از او بدگوئى كرد و گفت ازاو آراء و نظرات منحرف و مطرود شنيده است ولى در كتب او چنين مطالبى يافت نمى شود.از او كتاب (( التاءديب كه همان كتاب (( صلاة )) است بجا مانده است و اين كتابموافق كتاب ابن خابنه مى باشد به اضافه مسائلى در باب حج . همچنين او كتاب بزرگديگرى به نام (( ((الجامع فى الفقه )) )) تاءليف كرده است .(454)
104 - ((على بن محمّد المنقرى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مىشمارد. (455) و نجاشى درباره او مى گويد: ثقه است واهل كوفه مى باشد و كتاب نوادر از اوست .(456)
105 - ((على بن محمّد نوفلى )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام- بر مى شمارند. (457) علتى از امام هادى - عليه السلام - روايت مى كرد و احمد بنمحمّد از او نقل روايت كرده است .(458)
106 - ((على بن مهزيار)): على بن مهزيار اهوازى دورقى از مفاخر علما و مشهورترينشاگردان امام هادى بشمار مى رفت و ما در اينجا به اختصار به جنبه هاى مختلف شخصيتاين بزرگوار اشاره اى مى كنيم :
الف - عبادت :
على از بزرگان پرهيزگار و پاكدامن بود و راويان درباره او گفته اند:
((هنگام طلوع خورشيد در پيشگاه عظمت الهى سر به زمين مى ساييد و سجده مى كرد وتنها پس از دعا براى هزار تن از برادران دينى به همانگونه كه براى خود دعا كردهبود سر از خاك بر مى داشت و بر پيشانى او همچون زانوى شتران پينه بسته بود واين نبود مگر بخاطر عبادت بسيار و سجده در پيشگاه حق )).(459)
ب - ستايش امام جواد (ع ):
امام جواد - عليه السلام - على را با پيام ها و نامه هاى عطرآگينى ستود از جمله حضرت درنامه ذيل او را چنين تحسين مى كند:
((اى على ! در پيروى كردن ، انجام دستورات ، خيرخواهى و پندگويى تو را آزمودم (وتو سرافراز از بوته آزمايش بيرون آمدى ) پس اگر بگويم كسى را مانند تو نديده امچه بسا راست گفته باشم ، خداوند به تو بهشت برين و آن مقامات والايى كه نمى دانىپاداش دهد، من مقام تو و خدمات شبانه روزى تو را در سرما و گرما از نظر دور نداشته اماز خداوند مى خواهم در روز قيامت كه همه را گرد مى آورد آنچنان مخلوقات خود را شيفته ودوستدار تو كند كه مايه رشك باشد، بدرستى كه خداوند شونده دعاهاست ...))(460)
اين نامه تجليل ، تقدير و بزرگداشت امام را نسبت به على به خوبى نشان مى دهد و مىبينيم كه حضرت مى فرمايد در ميان اصحاب خود كسى را مانند ابن مهزيار در دانش ،پرهيزگارى و ورع نديده است .
ج - تاءليفات :
على بن مهزيار مجموعه اى مشتمل بر بيش از سى عنوان كتاب كه عمدتا در فقه مى باشندتاءليف كرد از جمله كتب زير را مى توان از او ياد كرد: (( كتاب الوضوء، كتابالصلاة ، كتاب الزكاة ، كتاب الصوم ، كتاب الحج ، كتاب الطلاق ، كتاب الحدود، كتابالديات ، كتاب التفسير، كتاب الفضائل ، كتاب العتق و التدبير، كتاب التجارات والاجارات ، كتاب المكاسب ، كتاب المثالب ، كتاب الدعاء، كتابالتجمّل و المروة و كتاب المزار. )) (461)
د - طبقه او در حديث :
على بن مهزيار در اسناد حدود 437 روايت واقع شده است و از امام رضا، امام جواد و امامهادى - عليهم السلام - و ديگران حديث نقل كرده است . (462) على يكى از اركان تفكرشيعى و انديشمندان بزرگ زمان خود و شخصيت هاى بارز علمى بشمار مى رفت .
107 - ((على بن يحيى دهقان )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد و مى افزايدكه او متهم به غلوّ بوده است .(463)
108 - ((عيسى بن احمد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد. (464) اومجموعه اى از اخبار از جمله اين حديث شريف را روايت كرده است :
((حضرت امام على هادى از پدرش از پدرانش از اميرالمؤ منين - عليهم السلام - برايم گفتكه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود: (اى على !) هر كس مى خواهدخداوند را پاك و با ايمنى ديدار كند و بيمى از هراس ‍ روز بزرگ و دهشت عظيم نداشتهباشد، بايد تو و فرزندانت : حسن ، حسين ، على بن الحسين ، محمّد بن على ، جعفر بنمحمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى ، محمّد، على ، حسن و مهدى را كه خاتم آنانست دوستبدارد و به ولايت شما معتصم گردد)).(465)
(غ ) (ف )
109 - ((فارس بن حاتم قزوينى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد و مىافزايد او غلوّ كننده و ملعون است . (466) كشّى مى گويد: نصر بن الصباح مى گفت :امام هادى - عليه السلام - حسن بن محمّد معروف به ابن بابا، محمّد بن نصير التمرى وفارس بن حاتم قزوينى را لعن كرد.(467)
از امام هادى - عليه السلام - اخبار زيادى در لعن فارس و اجتناب و دورى شيعيان از او واردشده است . زيرا او عامل گمراهى و انحراف بشمار مى رفت . در اينجا به پاره اى از اخبارمحكوم كننده ابن حاتم اشاره مى كنيم :
1 - عروه طى نامه اى از امام هادى - عليه السلام - درباره فارس استفسار نمود و حضرتچنين پاسخ داد:
((او را تكذيب كنيد و رسوا نماييد. خداوند او را از رحمت خويش دور كند و خوار نمايد و اودر تمام ادعاها و گفته ها و توصيفاتش دروغ مى گويد ليكن شما از هم سخنى و برخوردكلامى با وى خوددارى نمايد و با او مشورت و گفتگو نكنيد و راهى براى فتنه انگيزى اوباز مگذاريد خداوند شر او و امثال او را از سر ما و شما دور كند و خود ايشان را دفعنمايد)).(468)
2 - ابراهيم بن داوود يعقوبى با ارسال نامه اى از حضرت امام هادى - عليه السلام -درباره فارس پرسش كرد و حضرت پاسخ داد: ((به او توجهى مكن و اگر نزدت آمد اورا سبك و خوار كن )).(469)
3 - امام هادى - عليه السلام - نامه اى درباره فارس بدين مضمون به على بن عمرقزوينى نگاشت :
((درباره فارس پرسيده بودى به يقين بدان تنها آن چيزى را خواهم گفت كه مطابقواقع و راه صحيح باشد و تو را به اميرى خلاف واقع و مغضوب خداوند رهنمون نخواهمشد امّا آنچه بايد انجام دهى آنست كه با تمام كوشش و توان خود، فارس را لعن كنى ودشمنى او را پيشه نمايى و بهر وسيله بتوانى شر او را دفع نمايى ؛ زيرا تو را بهديانت حقيقى دستور مى دهم پس بكوش و با شدت او را لعن و رسوا كن ، عرصه را بر اوتنگ كن و راهى براى نفوذ او در ميان اصحاب ما باز مگذار و كوشش هاى او را تباه سازبه ياران ما در آنجا نيز همين را بگو و آن را برايشان استوار كن زيرا من فرداى قيامت درپيشگاه خداوند از اين امر مؤ كّد و مهم پرسش خواهم كرد. پس واى بر منكر و سركش . (ايننامه را) به خط خود در شب سه شنبه نهم ربيعالاول سال 250 ه - نگاشتم . به خدا توكل مى كنم و او را سزاوار ستايش بسيار مى دانم...)).(470)
اينها برخى از نامه هايى بودند كه امام درباره اين شخص منحرف و از دين خارج شده ودشمن اسلام نگاشتند.
((فارس )) بدعتگرى گمراه بود كه مردم را به خروج از حدود دين و تحريف آيات ومسخ اسلام فرا مى خواند و ما آراء او را هنگام بحث از دوران امام خواهيم آورد. بهرحال خيانت اين شخص مسخ شده و حيوان صفت تا بدانجا رسيده بود كه امام خواستار هلاكتوى شده و مى فرمود:
((كيست آنكه مرا از او راحت كند و او را بكشد تا من نزد خداوند ضامن بهشت براى او باشم)).(471)
110 - ((فتح بن يزيد جرجانى )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى بر مىشمارند (472) و نجاشى او را صاحب مسائل - فكر مى كنيم پاسخ ‌هايى است كه امامهادى - عليه السلام - در برابر پرسش هايى كه از ايشان شد فرمودند - مى داند.
111 - ((فضل بن شاذان نيشابورى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام -بر مى شمارد. (473) فضل يكى از برجسته ترين و چيره دست ترين عالمان اسلامى ومتفكران شيعى بشمار مى رود و در عصر خود در علوم و فنون مختلف آثار ارزشمندى بجاگذاشت و ما در اينجا فهرست وار برخى از جنبه هاى شخصيتى اين بزرگوار را مى آوريم:
ستايش امام حسن عسكرى (ع ):
امام حسن عسكرى هنگام ملاحظه يكى از آثار اين بزرگوار با الفاظى عبيرآميز و عطرآلودبر او درود و رحمت فرستاد و فرمود: ((بر اهل خراسان بخاطر بودنفضل و اقامت او در آنجا غبطه مى خورم و رشك مى برم )).(474)
بار ديگرى كه امام يكى از تاءليفات فضل را مشاهده فرمود. سه مرتبه بر او درودفرستاد و طلب رحمت نمود و سپس ‍ اين گونه كتابش را تاءييد كرد:
((مطالب اين كتاب صحيح و شايسته عمل كردن است )).(475)
ردّ بر مخالفين :
فضل به دفاع از اعتقادات خود و زدود شبهه اى كه پيرامونش به وجود آمده بود پرداخت وگفت : ((من جانشين گذشتگان هستم . محمّد بن ابى عمير، صفوان بن يحيى و ديگران رادرك كردم و از آنان از پنجاه سال پيش تاكنون حديثنقل كرده ام . هشام بن حكم - رحمة اللّه عليه - كه درگذشت يونس بن عبدالرحمن - رحمهاللّه - جانشين او گشت و با مخالفين به جدال و جهاد علمى برخاست تا آنكه او نيزدرگذشت و كسى را جز سكّاك بجا نگذاشت و او نيز به نبرد فكرى با مخالفان برخاستتا آنكه درگذشت - خدايش رحمت كند - و من پس از آنان - رحمت خدا بر آنان با - جانشين آنهاهستم )).(476)
فضل جانشين به حق اين بزرگان بود و مانند آنان به دفاع از ارزش هاى اسلامى وحريم اعتقادى اهل بيت و اصولى كه آنان بنيان نهادند پرداخت و مخالفان را محكوم ساخت .
تاءليفات :
اين دانشمند بزرگوار در زمينه هاى مختلفى مانند فقه ، تفسير، كلام ، فلسفه ، (( علماللغه )) و منطق آثارى به وجود آورد كه از 150 نوشته و تاءليف تجاوز مى كند.(477) برخى از تاءليفات او را شيخ ، (478) نجاشى ، (479) ابن نديم(480) و ديگران نقل كرده اند.
112 - ((فضل بن كثير بغدادى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - يادمى كند.(481)
113 - ((فضل بن مبارك )): از امام هادى - عليه السلام -نقل كرده است و محمّد بن عيسى عبيدى نيز از او روايت مى كند.(482)
(ق )
114 - ((قاسم شعرانى يقطينى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ناممى برد و اضافه مى كند كه او متهم به غلوّ است .(483)
115 - ((قاسم صيقل )): برقى و شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد،(484) او از امام رضا و امام جواد روايت مى كرد و محمّد بن عبداللّه واسطى از او روايتكرده است .(485)
(ك )
116 - ((كافور خادم )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد. (486) و ابنداوود او را در قسم اول كتابش ‍ آورده و از اصحاب امام مى داند و مى افزايد كه او ثقه است.(487)
(ل ) (م )
117 - ((محمّد بن ابى طيفور متطّبب )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام -بر مى شمارد.(488)
118 - ((محمّد بن احمد بن ابراهيم )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ناممى برد.(489)
119 - ((محمّد بن احمد محمودى )): كنيه اش ابو على است و شيخ او را از اصحاب امام هادى- عليه السلام - بر مى شمارد. (490) كشّى مى گويد: ديدم ابوعبداللّه شاذانى دركتاب خود چنين نوشته بود:
((از فضل بن هاشم هروى شنيدم كه مى گفت : كثرت و زيادى حج محمودى را شنيده بودملذا در صدد برآمدم از تعداد آنها با خبر شوم ليكن حاضر نشد دفعات سفرش را به مكهنام ببرد و گفت : (( الحمد للّه )) كه خبر بيشمارى نصيبم شده است .
از او پرسيدم : براى خودت حج مى كنى يا به نيابت از ديگرى به مكه مشرّف مى شوى؟
گفت : اولين حج را كه واجب بود براى خودم انجام دادم و باقى را به نيابت ازرسول اللّه بجا مى آورم پاداش و ثواب آنها را به اولياء اللّه و زنان و مردان مؤ من مىدهم .
گفتم : در مراسم حجت چه مى گويى ؟
گفت : مى گويم : پروردگارا! دعوت پيامبرت را پاسخ مثبت دادم و به ندايش لبيك گفتمو پاداش خود را از تو و او نثار اوليائت كردم و ثوابم را به زنان و مردان مؤ من بهكتابت و سنت پيامبر (( - صلى اللّه عليه و آله - )) و بندگانت بخشيدم - تا آخردعا)).(491)
اين روايت روح پاك و نيكدلى او را به خوبى نشان مى دهد و گوياى تلاش و فعاليتاين انسان آرمانى و نمونه كه دست پرورده اهل بيت نبوت و رسالت است مى باشد.
120 - ((محمّد بن احمد بن عبيداللّه )): محمّد بن احمد بن عبيداللّه بن منصور كنيه اشابوالحسن است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(492)
121 - ((محمّد بن احمد بن مطهر)): شيخ او را از اصحاب امام هادى معرفى مى كند.(493) وى از امام هادى روايت مى كرد و عبداللّه بن جعفر از او روايت كرده است .(494)
122 - ((محمّد بن احمد مهران )): برقى او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(495)
123 - ((محمّد بن اسماعيل صيمرى قمى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى معرفى مىكند.(496)
124 - ((محمّد بن جزك جمّال )): ثقه است و شيخ او را با عنوان ثقه از اصحاب امام هادى- عليه السلام - بر مى شمارد. (497) ابن شهر آشوب او را از افراد ثقه و مورد اعتمادامام هادى نام مى برد.
125 - ((محمّد بن الحسن )): نامش محمّد بن الحسن بن شمعون بصرى است و شيخ او را ازاصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(498)
نجاشى مى گويد: او واقفى بود سپس غلوّ كرد و بشدت ضعيف بود، مذهبش فاسد ورواياتش سست است و احاديثى در زمينه واقفيه بدو نسبت داده اند. از او كتاب هايى بجامانده است ، از جمله : (( ((السنن و الا داب و مكارم الاخلاق )) و كتاب ((المعرفه )).)) (499)
كشّى به سند خود از او روايت مى كند كه گفت : به امام هادى - عليه السلام - نامه اىنوشتم و در آن از تهيدستى شكايت كردم سپس به خودم گفتم : مگر امام صادق - عليهالسلام - نفرموده است :
((فقر با ما بهتر از دارايى با دشمنان ما و كشته شدن با ما برتر از زندگى بادشمنان ماست )).
پس از مدتى نامه حضرت رسيد كه در آن نوشته بود: ((خداوندمتعال به وسيله فقر گناهان متراكم شده اولياى ما را پاك مى كند و مى زدايد و ازبسيارى لغزش ها در مى گذرد، و همانگونه كه با خودت حديث نفس كرده اى فقر وتهيدستى با ما و در كنار ما بهتر از ثروت در كنار دشمنان ماست . ما پناهگاه پناه جويان، چراغ روشنى خواهان و باز دارنده لغزندگان هستيم ، هر كه به ما اعتصام جويد ازگمراهى نجات خواهد يافت و از تاريكى انحراف ايمن خواهد شد هر كه ما را دوست بداردبه قله ايمان و سربلندى دست خواهد يافت و در بهشت برين خواهد بود و هر كه از مامنحرف گردد و راهى در پيش گيرد در دوزخ سرنگون خواهد شد)).
همو نقل مى كند كه : امام صادق - عليه السلام - فرمود: ((بر دشمنانتان گواهى مى دهيدكه دوزخى هستند ليكن شهادت نمى دهيد كه دوستانتاناهل بهشت مى باشند جز ضعف چيزى شما را از اين اعتراف باز نمى دارد)).(500)
محمّد در 120 سالگى درگذشت و مى گويند: از هشتاد تن از اصحاب امام صادق - عليهالسلام - روايت مى كرد.(501)
126 - ((محمّد بن الحسن )): ابن ابى خطاب زيات كوفى ، ثقه مى باشد. شيخ او را ازاصحاب امام على هادى - عليه السلام - شمرده است . نجاشى گفته است او از افرادجليل القدر اصحاب ماست كه عظيم القدر، كثير الروايه ، ثه ، عين و صاحب تصانيفنيكوست و به روايتش اعتماد مى باشد. داراى كتاب هاىذيل مى باشد:
(( كتاب توحيد، كتاب معرفت و بداء، كتاب الرد علىاهل القدر، كتاب الامامة ، كتاب لؤ لؤ ، كتاب وصايا الائمة و كتاب النوادر. )) (502)
127 - ((محمّد بن حمزة قمى )): شيخ او را با همين عنوان (قمى ) از اصحاب امام هادى -عليه السلام - نام مى برد.(503)
128 - ((محمّد بن الحصين الفهرى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد و مىافزايد كه او ملعون است .(504)
129 - ((محمّد بن الحصين )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد و او را اهوازىمى داند.(505)
130 - ((محمّد بن خالد رازى )): كنيه اش ابو العباس است و شيخ او را از اصحاب امامهادى ياد مى كند.(506)
131 - ((محمّد بن رجاء خياط)): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى بر مىشمارند.(507)
132 - ((محمّد بن ريان بن الصلت )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و ثقه مى داند(508) و نجاشى مى گويد: او مسائل - پاسخ ‌هاى حضرت - امام را گرد آورده است.(509)
133 - ((محمّد بن سعيد)): محمّد بن سعيد بن كلثوم مروزى است و شيخ او را از اصحابامام هادى نام مى برد و مى افزايد كه او متكلم بود. (510) كشّى به سند خود از نصربن الصباح نقل مى كند كه : محمّد بن سعيد مروزى از اجلّه و بزرگان متكلمين در نيشابوربود.(511)
134 - ((محمّد بن سليمان جلا ب )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ناممى برد.(512)
135 - ((محمّد بن صيفى كوفى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - يادمى كند.(513)
136 - ((محمّد بن عبدالجبار)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مىشمارد و مى افزايد كه او قمى است و ثقه و مورد اعتماد مى باشد.(514)
137 - ((محمّد بن عبدالرحمان )): محمّد بن عبدالرحمان همدانى نوفلى است و برقى او رااز اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند و مى افزايد كه او را مكاتبه اى باحضرت بوده است .(515)
138 - ((محمّد بن عبداللّه )): نامش محمّد بن عبداللّه بن مهران كرخى است و شيخ او را ازاصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد و مى افزايد كه او متهم به غلوّ و ضعف است. (516) نجاشى درباره او مى گويد: ((او دروغگو، غلو كننده ، فاسد المذهب ورواياتش نادرست مى باشد و بدين صفات مشهور است .
او را كتاب هايى است از جمله : (( كتاب الممدوحين و المذمومين ، كتابمقتل ابى الخطاب ، كتاب مناقب ابى الخطاب ، كتاب الملاحم ، كتاب التبصره ، كتابالقباب و كتاب النوادى )) به جز اين كتاب آخر كه به واقع نزديك است باقى كتب اومخلوطى از درست و نادرست مى باشد و سخنانباطل بر حق چيره شده است )).(517)
139 - ((محمّد بن عبداللّه )): نامش محمّد بن عبداللّه نوفلى همدانى است و شيخ او را ازاصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(518)
140 - ((محمّد بن عبيداللّه )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مىشمارد. (519) وى از اهالى طاهى مى باشد.
141 - ((محمّد بن على بن عيسى )): او محمّد بن على بن عيسى اشعرى قمى است و شيخ اورا از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كند. (520) نجاشى درباره اش مىگويد: ((او در شهر قم از بزرگان بشمار مى رفت و از طرف سلطان بر آنجا حكم مىراند. پدرش نيز كه معروف به ((طلحى )) بود از موقعيت ممتازى برخوردار بود وپرسش و پاسخ ‌هايى با امام على هادى - عليه السلام - داشت .(521)
142 - ((محمّد بن علتى بن مهزيار)): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد و مىافزايد: او ثقه است . (522) از ابن طاووسنقل شده است كه محمّد از سفيران و واسطه هاى امام - كه اماميهقائل به امام حسن عسكرى درباره آنان اختلافى ندارند - بشمار مى رفت .(523)
143 - ((محمّد بن عيسى )): نامش محمّد بن عيسى بن عبيد يقطينى است و شيخ او را ازاصحاب امام هادى بر مى شمارد و مى افزايد كه او ضعيف است . (524) كشّى مجموعه اىاز تاءليفات او را نام مى برد از جمله :
(( كتاب الامامه ، كتاب الواضح المكشوف فى الرد علىاهل الوقوف ، كتاب المعرفة ، كتاب بعد الاسناد، كتاب قرب الاسناد، كتاب الوصايا،كتاب اللؤ لؤ ، كتاب المسائل المحرمه ، كتاب الضياء، كتاب الظرائف ، كتاب التوقيعات، كتاب التجمل و المروة ، كتاب الفى ء و الخمس ، كتابالرجال ، كتاب الزكاة ، كتاب ثواب الاعمال و كتاب النوادر. )) (525)
144 - ((محمّد بن الفرج رخجى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - برمى شمارد. (526) وى پيوندى استوار با امام - عليه السلام - داشت و نامه هايى ميانآنان رد و بدل شد كه پاره اى از آنها بشرح زير است :
1 - كشّى به سند خود از محمّد بن فرج نقل مى كند كه گفت :
((به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نوشتم و در آن از ابو على بن راشد، عيسى بنجعفر بن عاصم و ابن بند (و اعتقادشان ) پرسيدم حضرت برايم نوشت : ابن راشد را يادكردى ، خدايش بيامرزد كه سعادتمند بزيست و شهيد از دنيا رفت . سپس براى ابن بند وعاصمى دعا نمود)).(527)
2 - كلينى به اسناد خود از على بن محمّد نوفلىنقل مى كند كه گفت :
((محمّد بن الفرج به من گفت : امام هادى - عليه السلام - به من نوشت : اى محمّد! حواستجمع باشد و هوشيار باش . محمّد مى گويد: من همچنان در انديشه معنى جملات فوق بودمو مقصود از آنها را نمى دانستم ليكن خود را جمع و جور كرده بودم كه پيكى از طرف حكومتبه سراغم آمد و مرا دست بسته از شهر خارج كرد و تمام اموالم را توقيف نمود و مرا بهزندان انداخت كه هشت سال در آنجا بسر بردم . پس از اين مدت مجددا نامه حضرت بهدستم رسيد كه در آن نوشته شده بود: اى محمّد! در جانب ناحيه باخترى ،منزل مكن . نامه را خواندم و گفتم : اين دستور را به من مى دهد، در صورتى كه من با اينحالت در زندان بسر مى برم جدا كه مساءله شگفت آورى است ! اندك مدتى نگذشته بودكه مرا رها كردند (( - الحمدللّه - )) محمّد نامه اى به حضرت نوشت و در آن از املاكخود و سرنوشت آنها جويا شد و حصرت پاسخ داد: بزودى املاكت به تو داده خواهد شد.همينكه محمّد به سوى عسكر رفت دستور داد كه املاك او را باز گردانند ليكن محمّدقبل از آن مرده بود)).(528)
اين نامه اعتماد حضرت را به محمّد و پيوند استوار آنها را به خوبى نشان مى دهد هنگامىكه محمّد بيمار گشت امام هادى - عليه السلام - يكى از پيراهن هاى خود را برايش فرستادو او آن را زير سر خود گذاشت و پس از فوت از پيراهن حضرت به عنوان كفن محمّداستفاده كردند.
145 - ((محمّد بن الفضل )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى بر مىشمارند.(529)
146 - ((محمّد بن الفضل بغدادى )): از امام هادى روايت مى كرد و عبداللّه بن جعفر حميرىاز او روايت كرده است .(530)
147 - ((محمّد بن القاسم )): نامش محمّد بن القاسم بن حمزة بن موسى ، ابو عبداللّهعلوى است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(531)
148 - ((محمّد بن مروان جلاّب )): برقى او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد و شيخاو را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - دانسته و مى افزايد كه او ثقه است .(532)
149 - ((محمّد بن مروان الخطاب )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - برمى شمارد.(533)
150 - ((محمّد بن موسى بن فرات )): شيخ او را جزء اصحاب امام هادى - عليه السلام -نام مى برد.(534)
151 - ((محمّد بن موسى الربعى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - يادمى كند.(535)
152 - ((محمّد بن يحيى بن درياب )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام -نام مى برد.(536)
153 - ((مصقلة بن اسحاق )): مصقلة بن اسحاق قمى اشعرى است و شيخ او را از اصحابامام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(537)
154 - ((معاوية بن حكيم )): او معاوية بن حكيم بن معاوية بن عمار كوفى است و شيخ اورا از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(538)
نجاشى درباره اش مى گويد: او ثقه و بزرگوارى است از اصحاب امام رضا - عليهالسلام - ابو عبداللّه الحسين مى گويد: مشايخ بزرگانمان را شنيدم مى گفتند: معاويةبن حكيم 24 اصل روايت كرده است .
او را كتاب هايى است از جمله : (( كتاب الطلاق ، كتاب الحيض ، كتاب الفرائض ، كتابالنكاح ، كتاب الحدود و كتاب الديات ، حديث نوادرى )) نيز دارد.(539)
155 - ((منصور بن عباس رازى )): خانه اش كنار دروازه كوفه به بغداد بود. شيخ اورا از اصحاب امام هادى نام مى برد.(540) و نجاشى درباره او مى گويد:متزلزل و سست عقيده بود و او را كتاب نوادر بزرگى است .(541)
157 - ((موسى بن عمر)): موسى بن عمر بن بزيع ، مولاى منصور، مردى است ثقه وشيخ او را از اصحاب امام هادى ياد مى كند (542) و مى گويد: او را (( ((كتابالنوادر)) )) است .(543)
158 - ((موسى بن عمر الحضين )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد.(544)
159 - ((موسى بن مرشد وراق نيشابورى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى ياد مى كند(545) او امامى مجهول الحالى است .
(ن )
160 - ((نصر بن حازم قمى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مىبرد.(546)
161 - ((نضر بن محمّد همدانى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى ياد مى كند و مىافزايد كه او ثقه است . (547) علامه نيز او را توثيق نموده و او را در كتاب ((الحاوى )) در فصل ثقات آورده است .
(ه -) (ى )
162 - ((يحيى بن ابى بكر رازى )): معروف به ضرير و شيخ او را با همين عنوان ازاصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(548)
163 - ((يحيى بن محمّد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مىشمارد. (549) ليكن حال او مجهول و ناشناخته است .
164 - ((يعقوب بن اسحاق )): نامش ، يعقوب بن اسحاق ابو يوسف دورقى اهوازى مشهوربه ابن سكّيت است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(550) او نزد امام جواد و امام هادى - عليهماالسلام - از احترام زيادى برخوردار بود و ازخصّيصين ايشان بشمار مى رفت . همچنين او از امام جواد روايات و مسائلىنقل كرده است .(551)
ابن سكيت پرچمدار عربيت ، ادبيات ، شعر، لغت و نحو بشمار مى رفت و تاءليفات متعددىاز جمله : (( تهذيب الالفاظ و اصلاح المنطق )) از خود بجا گذاشت .
ابن خلكان از يكى از علما چنين نقل مى كند: كتابى در لغت بهتر از (( اصلاح المنطق ))از جسر (پل ) بغداد نگذشته است . شك نيست كه اين كتاب سودمند و جامع بوده و بسيارىاز لغات را گرد آورده است و در نوع خودش با اين حجم بى نظير است .
گروهى به اين كتاب پرداخته اند. وزير مغربى آن را مختصر نموده و خطيب تبريزى بهتنقيح و تهذيب اين كتاب دست يازيده است . ابن خلكان بهنقل از ابوالعباس المبرّد مى گويد: ((كتابى بهتر از (( اصلاح المنطق )) ابن سكيتدر ميان مؤ لفين بغداد نديدم )).
و ثعلب مى گويد: اصحاب ما اتفاق نظر دارند كه پس از ابن اعرابى كسى آگاه تر ازابن سكيت در علم لغت يافت نشده است .(552)
متوكل او را بخاطر ولاى اهل بيت و به جرم تشيّع به شهادت رساند - كه ماتفصيل آن را در فصول آينده بيان خواهيم كرد.-
165 - ((يعقوب بجلى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مىشمارد.(553) او امامى مجهول الحالى است .
166 - ((يعقوب بن منقوش )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى -عليهماالسلام - نام مى برد.(554)
167 - ((يعقوب بن يزيد)): يعقوب بن يزيد بن حماد انبارى سلمى كاتب ، كنيه اشابو يوسف است و شيخ او را از اصحاب ثقه امام هادى نام مى برد. (555) و مى گويد:او داراى كتاب هايى از جمله : (( كتاب النوادر )) است .(556)
نجاشى مى گويد: يعقوب كاتب منتصر بود و از امام جواد - عليه السلام - روايت مى كردو به بغداد رفته در آنجا ساكن شد. او ثقه و راستگوست و كتابهايى به شرح زيردارد: (( البداء، المسائل ، نوادر الحج ، و الطعن على يونس )). )) (557)

next page

fehrest page

back page