بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام, علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     HAD00001 -
     HAD00002 -
     HAD00003 -
     HAD00004 -
     HAD00005 -
     HAD00006 -
     HAD00007 -
     HAD00008 -
     HAD00009 -
     HAD00010 -
     HAD00011 -
     HAD00012 -
     HAD00013 -
     HAD00014 -
     HAD00015 -
     HAD00016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

روايات امام هادى از امام باقر (ع )
امام هادى از جد بزرگوارش امام باقر نقل مى كند كه ايشان مى فرمود:
(( ((اتقوا فراسة المؤ من فانه ينظر بنور اللّه ، ثم تلا قوله تعالى : ان فى ذلكلايات للمتوسمين )). )) (91)
((بترسيد از تيزبينى مؤ من زيرا او با نور خدايى مى بيند سپس اين آيه را خواند: بهتحقيق كه در آن واقعه نشانه هايى است براى تيزبينان )).
مؤ من حقيقى خود را از زنگار ماديات پاك كرده است و از تاريكى هاىباطل بدر آمده است لذا پديده ها را با عينك واقع بين مى نگرد و به آن سوى سكه توجهدارد، ظاهر امر او را فريب نمى دهد، ضعف و قوت امور را مى شناسد و هرگز در ديدن خوداز جاده حقيقت دور نمى گردد. بينش او خدايى است و در اعماقمسائل و امور نفوذ مى كند.
روايات حضرت از امام صادق (ع )
امام هادى مجموعه گرانبهايى از احاديث جد بزرگوارش ،عقل مجسم و انديشه بزرگ انسانيت امام صادق - عليه السلام - را براى ما به ارمغانگذاشته است كه ما در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1 - امام هادى از امام صادق نقل مى كند كه فرمود: ((دعاى سه تن است كه هميشه به اجابتمى رسد:
الف - دعاى پدر در حق فرزند هنگامى كه فرزند به پدر نيكى كند و نفرين او هنگامىكه فرزند حقوق پدرى را رعايت نكند.
ب - نفرين مظلوم عليه ظالم و دعاى او براى كسى كه او را يارى مى كند.
ج - دعاى مؤ منى كه در حق مؤ من ديگرى كه او را در راه ما كمك كرده است صورت مى گيردو نفرين عليه او هنگامى كه امكان كمك را دارد ولى دريغ كند و برادر مؤ منش بدو محتاجباشد...)).(92)
اين حديث شريف توجه خاصى به نيكى كردن دارد و انسان را دعوت مى كند تا نسبت بهپدر نيكى كند زيرا دعاى پدر در حق فرزند مستجاب مى گردد. و انسان را از نفرين پدربر حذر مى دارد زيرا نفرين پدر در اين حالت رد نمى گردد. به همين گونه است نفرينمظلوم عليه ظالم .
همچنين اين حديث انسان را تشويق مى كند مؤ من را يارى كند زيرا دعاى برادر مؤ من او بههدف اجابت خواهد رسيد و از نفرين او بر حذر مى دارد زيرا نفرين او نيز به هدف اجابتمى رسد.
2 - امام هادى از امام صادق نقل مى كند كه حضرت فرمود: ((بر شما باد دورى از گناه كهآن دين و آيينى است كه همراه آن هستى و با آن خدا را مى پرستى و اين همان خصلتى استكه ما از دوستانمان انتظار داريم ...)).(93)
دور بودن از محرّمات الهى پايه و اساس دين است و از ملكه نگهدارنده انسان از گناهپرده بر مى دارد لذا ((ورع )) يكى از عناصر مهم دين بشمار مى رود.
3 - حضرت از امام صادق - عليه السلام - نقل مى كند كه ايشان فرمود: ((هر كه حربهتقيه را بكار نگيرد و ما را از مردمان فرومايه حفظ نكند، از ما نخواهد بود)).(94)
ائمه - عليهم السلام - بر تقيّه تاءكيد زيادى داشتند و با كمك تقيّه جان شيعيان را حفظكرده و آنان را از چنگال حكومت هاى اموى و عباسى كه خون مؤ منان را مباح مى دانستند نجاتدادند و اگر حكم تقيه تشريع نمى گشت كسى از شيعيان و دوستداراناهل بيت زنده نمى ماند و ديگر اثرى از تشيّع در ميان نبود.
4 - امام هادى از جد خود امام صادق نقل مى كند كه فرمود: ((در سه زمان دعا به اجابت مىرسد و ردّ نمى گردد: الف - دعاى پس از نمازهاى واجب . ب ) دعاى هنگام آمدن باران . ج )دعاى هنگام ظهور معجزه اى الهى در زمين )).(95)
خداوند متعال دوست دارد او را در اين اوقات بخوانند و اجابت دعا را مانند دعا در مراقد ائمهتضمين نموده است .
5 - حضرت هادى نقل مى كنند كه : ((مردى نزد امام صادق آمد و گفت : از دنيا خسته شده امو از خداوند مرگ خود را درخواست كرده ام . حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: ارزشزندگى به اين است كه خدا را اطاعت كنى نه اينكه عصيان ورزى . لذا اگر زنده باشى واطاعت كنى بهتر از اينست كه بميرى و نتوانى اطاعت كنى يا عصيان ورزى )).
وقتى انسان مرد ديگر دفتر اعمالش بسته مى شود چه خوب باشد و چه بد و امكان انجاماعمال باقى نمى ماند زيرا: (( ((اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لاعمل )). )) لذا امام دستور مى دهد آرزوى زندگى وطول عمر داشته باشيم تا آن را صرف كار نيك و به دست آوردن ذخيره اخروى كنيم .
6 - حضرت مى فرمايد به امام صادق گفتند: يابنرسول اللّه ! مرگ را براى ما توصيف كن ايشان فرمود: ((مرگ براى مؤ من مانند رايحهخوشبويى است كه او را برمى انگيزد و تمام خستگى ها و رنج ها را از تنش مى زدايد. وبراى كفّار بدتر و جانگدازتر از نيش افعى ، مار و عقرب است .
به حضرت گفتند گروهى مى گويند: مرگ از پاره پاره شدن با ارّه ، مقراض ، سنگ وله شدن در زير سنگ هاى آسياب سخت تر است .
حضرت فرمود: درست است مرگ بعضى از كفّار و بدكاران چنين است . آيا نديده ايدبعضى از كفّار با چه سختى جان مى دهند و اين عذاب نسبت به عذاب آخرت آنان مقدمه اىبيش نيست .
به حضرت گفتند: پس چرا برخى از كفار را هنگام مرگ خندان و بشّاش مى بينيم و مرگبرايشان بسيار آسان است و به راحتّى در آن سكرات موت سخن مى گويند و جان كندن راتحمل مى كنند؟ البته عده اى از مؤ منان نيز هنگام ترك اين جهان احساس سبكبالى مى كنند وبا آغوش باز مرگ را پذيرا مى گردند.

(نشان مرد مؤ من با تو مى گويم
كه چون مرگش رسد خندان بميرد)
(اقبال )
امّا از طرف ديگر گروهى از مؤ منان و كفّار را مى بينيم كه هنگام مرگ بشدت سختى مىكشند و گويى آنان را با ارّه و سنگ پاره پاره مى كنند.
حضرت در بيان علت آن فرمود:
امّا آسايش و آرامش مؤ من هنگام مرگ در حقيقت پاداش دنيوى اوست و مقدمه اى است براى ثوابآن جهان . و امّا مؤ منى كه هنگام جان كندن سختى مى كشد در حقيقت بدين وسيله از گناه پاكمى شود تا با ضميرى پاك و اعمالى يكسره نيك راهى آن جهان گردد و مستحق پاداشابدى باشد. امّا راحتى و آرامش برخى از كفّار هنگام مرگ نتيجهاعمال نيك است كه در اين دنيا انجام داده اند و بدين وسيله پاداش خود را در همين جهاندريافت مى كنند و در آخرت جز عذاب ابدى چيزى در انتظارشان نيست . و امّا سختى عذابعده اى ديگر از كفار هنگام مرگ آغاز عذاب الهى است كه خداوند آنان را به آن وعده داده استزيرا خداوند عدل محض است و به اندازه ذره اى ستم روا نمى دارد)).(96)
7 - حضرت هادى به نقل از امام صادق مى فرمايد: ((يعقوب كه گفت : (( ((فصبرجميل ، )) يعنى صبر بدون گلايه است )). (97) شايد اين استظهار بخاطر وجودقرينه ((جميل )) در آيه است زيرا اين آيه ، صبر يعقوب را بهجميل بودن موصوف مى كند.
8 - امام هادى مى فرمايد امام صادق - عليه السلام - در تفسير آيه شريفه : ((((تتجافى جنوبهم عن المضاجع )) (98) مى فرمود: آنان نمى خفتند تا آنكه نمازشامگاه را در تيرگى شب بجا آورند)).(99)
9 - حضرت هادى مى فرمايد امام صادق در تفسير آيه شريفه : (( ((فلحيينه حيوة طيبة)) )) (100) مى فرمود: مراد از حيات طيبه ، قناعت است )).
احاديث فوق بخشى از سخنان امام صادق است كه از طريق امام هادى دهمين ستاره تابناكامامت به دست ما رسيده است و بدين گونه ميراث جدّ بزرگوارش را براى ما زندهنگهداشته است .
روايات حضرت از امام موسى بن جعفر (ع )
امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران بزرگوارش از جدش موسى بن جعفر -عليه السلام - نقل مى كند كه فرمود: ((خداوند مردم را آفريد و مى دانست عاقبت آنان چهخواهد بود، پس آنان را امر كرد و نهى نمود. حضرت باريتعالى به چيزى امر نكرد مگرآنكه راهى براى اطاعت و انجام آن امر به وجود آورد و از كارى نهى نكرد مگر آنكه راهترك آن را هموار ساخت و هيچيك از آفريدگان را بر معصيت مجبور نساخت بلكه آنان راآزمايش كرد و خود فرمود: (( ((ليبلوكم ايكم اءحسن عملا؛ )) تا شما را بيازمايد ودريابد كه كردار كداميك نيك تر و بهتر است )).
امام هفتم به گونه اى ترديدناپذير و غيرقابل جدل جبر را رد كرده است و فساد اين عقيده را بيان داشته است . ما نيز در مباحث آيندهبه اين مساءله خواهيم پرداخت )).
روايات حضرت از امام رضا (ع )
امام هادى از جدّش امام رضا - عليه السلام - نقل مى كند كه : ((روزى ابوحنيفه از نزدحضرت امام صادق خارج مى شد كه امام هفتم موسى بن جعفر را ديد و از او پرسيد: اىجوان گناه از كيست ؟
حضرت پاسخ داد: از سه صورت خارج نيست : يا اينكه از خداوندمتعال است - كه نيست - در آن صورت سزاوار كريمى خداوند نيست كه بنده اى را بخاطرگناه نكردن معذب نمايد.
و يا اينكه مصدر گناه از خدا و بنده باشد - كه البته اينهم نيست - در آن صورتشايسته نيست كه شريك نيرومند به شريك ضعيف ستم روا دارد.
و يا اينكه گناه منحصرا از بنده صادر شده - كه همينطور است - و در آن صورت اگرخداوند كيفر دهد بخاطر گناه بنده است و اگر ببخشد به كريمى و سخاوت خودش است...)).(101)
امام به گوشه اى مستدلّ، نادرستى ((جبر)) و سستى اين عقيده را بيان مى دارد و روشنمى سازد انسان در حيات دنيوى خود مختار است و طبعا مسؤول انتخاب راه و پيامدهاى آن (( ((انا هديناهالسبيل امّا شاكرا و امّا كفورا)). )) (102)
در اينجا رواياتى را كه امام هادى - عليه السلام - از پدران خودنقل كرده است به پايان مى بريم .
فهم اخبار مشكل را به اهل بيت واگذاريد
امام هادى - عليه السلام - شيعيان خود را ملزم ساخته بود تا با احاديث مروى از خاندانرسالت با دقت برخورد كنند؛ هر حديثى را كه دانستند از ايشان است و معنى آن را نيز درككردند مورد عمل قرار دهند و هر حديثى كه مبهم بود و درك آنمشكل ، فهم آن را به ائمه واگذارند و از ايشان توضيح بخواهند و از تصرف بى جاخوددارى كنند. اين دستور در جواب نامه داود بن فرقد فارسى صادر شده است .
داوود در نامه اى از حضرت مى پرسد: درباره احاديثى كه از پدران و اجداد شما به دستما رسيده است مختلف و بعضا متغاير هستند چه كنيم ؟ حضرت پاسخ داد:
(( ((ان عملتم انه قولنا فالزموه ، و ما لم تعلوه فردوه الينا؛ )) اگر يقين كرديدحديث مورد نظر از ماست آن را حفظ كنيد و اگر ندانستيد آن را به ما واگذاريد)).(103)
حضرت اين دستور را صادر مى كند تا صحت و سقم صدور حديث را براى شيعيان بيانكند، و احاديث صحيح را از مجعول و موضوع جدا نمايد.
اخبار گوناگون
حميرى به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نگاشت و در آن از اخبار مختلف و روشعمل كردن به آنها از حضرت سؤ ال كرد امام پاسخ داد:
(( ((الى من لزم راءس العين لم يختلف عليه امره ، فانها تخرج من مخرجها و هى بيضاءصافية )). ))
((هر كه به سرچشمه دست پيدا كند دچار مشكلى نخواهد شد، اخبار ما چون آب زلالى استكه هنگام صدور، صاف و شفاف است )).
مقصود امام آنست كه هر كه اتصال خود را با حضرت حفظ كند و مطالب را از منبع اصلىدريافت دارد، دچار ابهام و سردرگمى نخواهد شد. حميرى پس از قرائت نامه امام ، مجددابه حضرت نوشت : ((چگونه به سرچشمه دست پيدا كنيم در حالى كه ميان ما و آنموانعى وجود دارد)).
با توجه به فشارهاى سياسى و تحت نظر بودن امام و تعقيب و مجازات كسانى كه درصدد تماس با حضرت بودند، حميرى مى خواست بگويد راهى براى دست يابى به منبععلم و انديشه يعنى امام موجود نيست . امام پاسخ داد:
(( ((هى مبذولة لمن طلبها الا لمن اءرادها بالالحاد...)). )) (104)
((هر كه مخلصانه در اين راه بكوشد به سرچشمه خواهد رسيد مگر آنكه آن را براىالحاد و خروج از راه حق بخواهد...)).
مراد امام - عليه السلام - آنست كه طالب حقيقت و جوينده آن اگر با اخلاص بكوشد بهمقصود خواهد رسيد و شاهد مقصود را در آغوش خواهد كشيد.
فقه
امام هادى بيشترين تلاش خود را مصروف گسترش آثار اسلام و نشر احكام اين دين مبين وتدريس علوم آن كرد فقيهان عصر، پروانه وار گرد امام جمع شده بودند و از شهد دانشحضرت نيرو و توان مى يافتند، تشنگان معرفت از همه سو قصد اين زمزم علم مى كردندو سيراب از اين مصدر باز مى گشتند و آنچه را از حضرت فرا مى گرفتند در سينه ها وكتب خويش ثبت مى كردند. و بدين گونه يكى از منابع تشريع و استنباط احكام نزد شيعهاماميه را بارور ساختند.
امام هادى - عليه السلام - فقيه بلامنازع عصر خود بود و دوست و دشمن ، راءى صائب امامرا متّبع مى دانست حتّى متوكل عباسى كينه توزترين دشمن علويان درمسائل پيچيده به حضرت رجوع مى كرد و فتواى امام را بر فتواى ديگر فقها مقدم مىداشت كه ما اين مطلب را در لابلاى مباحث اين كتاب بيان خواهيم كرد.
در اينجا برخى از روايات منقول از حضرت را كه مورد استفاده فقهاى شيعه در استنباطاحكام شرعيه است بيان مى كنيم .
غسل اموات
احمد بن قاسم رساله اى به امام هادى نگاشت و در آن پرسيد: شخص مؤ من (شيعه ) مىميرد و او را براى غسل مى برند ليكن جماعتى از گروه مرجثه (يكى از فرقه هاىساختگى دوران حكومت هاى غاصب همچون معاويه كه توجيه گراعمال حكام ظالم بودند) حاضر هستند او را چگونهغسل دهند؟ آيا مى توان تقيّه كرد و او را مانند عامهاهل سنت غسل داد و همراه او ((جريده )) نگذاشت ؟
حضرت در پاسخ نوشت : ((او را مانند مؤ منين (شيعيان )غسل مى دهند اگر چه مرجثه حاضر باشند ليكن سعى كنند ((جريده )) را مخفيانه در كفناو بگذارند و آنان متوجه نشوند و در اين كار كاملا سعى كنند)).(105)
اين روايت با وضوح نحوه غسل ميت را بر طبق روشاهل بيت - عليهم السلام - و بى اعتنايى به مرجثه بيان مى كند و پنهانكارى و تقيه را درگذاشتن دو جريده از درخت خرما در كنار ميّت توصيه مى نمايد. روايت دالّ بر استحبابگذاشتن دو جريده سبز و تازه در كنار ميّت به حد تضافر رسيده است و اگر جريده بهدست نيامد دو قطعه چوب تازه از هر درخت ديگرى مى تواند مورد استفاده قرار گيرد.
غير از روايت فوق ، روايت على بن بلال از امام هادى نيز همين مطلب را بيان مى كند و فقهابه اين حديث تمسّك كرده اند و بر طبق مفاد آن فتوا داده اند.(106)
نماز در پوست حيوانات حرام گوشت
فقهاى اماميه شروطى را براى لباس نمازگزارقائل شده اند مانند طهارت ، غصبى نبودن و اينكه از موى حيوان غيرماءكول اللحم نباشد. مستند فتواى ايشان روايات متضافرى است كه از ائمهاهل بيت - عليهم السلام - روايت شده است از جمله اين روايات مكاتبه على بن عيسى با امامهادى - عليه السلام - است كه در آن از حضرت مى پرسيد: آيا نماز خواندن در پوستحيوانات حرام گوشت جايز است ؟
و امام پاسخ مى فرمايد: (( ((لا احب الصلاة فى شى ء منه ؛ )) نماز را در هيچ نوعاز اين لباس ها دوست ندارم )).
على بن عيسى بار دوم نامه مى نويسد كه : در ميان قومى درحال تقيّه زندگى مى كنم و در آن منطقه امكان مسافرت بدون لباس پوست براى كسىمقدور نيست و اگر اين لباس را از تن درآورم ممكن است جانم به خطر بيفتد...
امام - عليه السلام - پاسخ مى دهد: (( ((تلبس الفنك (107) و السمور...)).
((پوست فنك (نوعى روباه ) و سمور (108) را مى توانى بپوشى ...)).(109)
اين روايت نماز خواندن در پوست اين دو حيوان را در هنگام ضرورت جايز مى شمارد.
نماز در لباسى كه موى انسان در آن باشد
اخبار دالّ بر عدم جواز نماز خواندن در لباسى كه حيوانات حرام گوشت مانند گربه درآن باشد از ائمه اهل بيت به حدّ تواتر و تضافر رسيده است ليكن اين اطلاعاتشامل موى انسان نمى گردد و از آن منصرف است . ريّان بن الصلت از امام هادى - عليهالسلام - درباره جواز نماز خواندن در لباسى كه مو يا ناخن انسان به آن چسبيده باشدسؤ ال مى كند و امام پاسخ مى دهد جايز است .(110)
با عبور شخصى از مقابل نمازگزار، نماز باطل نمى شود
فقهاى اماميه بر آنند كه گذر شخصى از برابر نمازگزار نماز او راباطل نمى كند. مستند اين فتوا روايت ابوسليمان مولاى امام هادى - عليه السلام - است كهاز آن حضرت نقل مى كند: يكى از ياران امام در حالى كه من هم بودم از ايشان پرسيد: آيانماز شخص نمازگزار با عبور كسى از مقابل اوباطل مى گردد؟
حضرت پاسخ داد: (( ((لا، ليست الصلاة تذهب هكذابحيال صاحبها، انما تذهب متساوية لوجه صاحبها)). )) (111)
((نه ، نماز اين چنين باطل نمى شود بلكه در صورتىباطل مى شود كه شخص حايل ، چهره در چهره نمازگزار قرار گيرد)).
نماز در ((البيداء)) (112)
على بن مهزيار از امام هادى - عليه السلام - پرسيد: مردى وارد بيداء مى شود و هنگامنماز فرا مى رسد و او تا آخر وقت امكان خروج از آنجا را ندارد. با نماز خود چه كند درصورتى كه از نماز خواندن در بيداء نهى شده است ؟
حضرت پاسخ داد: (( ((يصلى فيها، و ينجنب قارعة الطريق (113) ان كراهة الصلاةانما هى فى قارعة الطريق سواء كانت مشغولة بالمارة ام فارغة ان لم يعطلها و الا حرمتالصلاة )). )) (114)
از قسمت پر رفت و آمد دور مى شود و نماز خود را مى خواند. كراهت نماز بخاطراشغال محل رفت و آمد است چه عملا رهگذرى در حال عبور مى باشد و چه خلوت باشد البتهاگر راه را بند نياورد وگرنه نماز (خواندن در آنجا) حرام است )).
سجده بر شيشه
جميع فقهاى شيعه شرط كرده اند كه سجده بايستى بر زمين يا روئيدنى هاى آن باشدولى خوردنى ها و پوشيدنى ها را از آن استثنا كرده اند و سجده بر آنها را جايز نمىدانند چه عملا خوردنى و پوشيدنى باشند و چه امكان پوشيدن و خورده شدن را داشتهباشند. فقها سجده بر شيشه را نيز جايز نمى دانند و مستند آنان روايات متضافر ائمهاست از جمله اين روايت است كه :
((محمّد بن حسين نقل مى كند: يكى از يارانمان نامه اى به امام نوشت و حكم سجده برشيشه را جويا شد ليكن پس ‍ از ارسال نامه به فكر فرو رفت و پنداشت شيشه نيز جزءروئيدنى هاى زمين است و نيازى به پرسش از امام نيست )).
امام پاسخ فرستاد كه : (( ((لا تصل على الزجاج ، و ان حدثتك نفسك اءنه مما انبتت الارض ، و لكنه من الملح و الرمل و هما ممسوخان )). )) (115)
((بر شيشه سجده نكن اگر چه به ذهنت خطور كرده است كه از روييدنى هاى زمين است ،ليكن شيشه از نمك و رمل به وجود آمده است و اين دو تن از مسخ شدگان هستند)).
نماز فرد بيهوش نياز به قضا ندارد
فقها شرط توجه تكليف به مكلف را هوشيارى وى در هنگام تكليف مى دانند و اگر مكلف ازآغاز زمان تكليف تا پايان آن بيهوش باشد نه اداى تكليف بر او واجب است و نه قضاىآن . علماى ما در اين حكم به روايات متعددى از ائمه استناد كرده اند و ما در اينجا به دو تااز اين احاديث اشاره مى كنيم :
1 - على بن مهزيار از امام دهم ، ((ابوالحسن ثالث )) درباره تكليف فرد بيهوش و مغمىعليه پرسيد.
حضرت پاسخ داد: ((قضاى واجبات بر او واجب نيست و نيازى به بجا آوردن نماز و روزهندارد زيرا در اين بيهوشى مغلوب قدرت خدايى بوده است و هر مورد اين چنينى عذرشخواسته است و خداوند به طريق اولى عذر او را مى پذيرد.(116)
2 - ايوب بن نوح درباره نمازهاى فوت شده فردى كه يك يا دو روز بيهوش است سؤال مى كند: آيا بايد نمازها را قضا كند يا خير؟
و امام پاسخ مى دهد: (( ((لا يقضى الصوم ، و لا يقضى الصلاة ؛ )) (117) قضاى نماز و روزه بر او لازم نيست )).
نماز قصر در سفر مكّه
فقهاى اماميه شرايطى را براى نماز قصر ذكر كرده اند از جمله آنكه ((سفر))شغل او نباشد مانند چاروادار، كشتيبان ، نامه رسان و چوپان كه اين گونه افراد بايدنمازشان را در سفر تمام بخوانند. البته شغل بودن اين كارها در صورتى محقق مىگردد كه انجام دهنده عزم بر ادامه و تكرار آن را همچنان داشته باشد و فاصله غيرمتعارفى ميان سفرهايش به وجود نيايد مثلا سفر حمله داران و صاحبان كاروان حج كهسالى يك بار به مكه مى روند موجب نمى شود كهشغل آنان سفر و نمازشان تمام باشد بلكه نماز اين افراد قصر است .(118)
محمّد بن جزك مى گويد: به امام هادى ، ابوالحسن ثالث نامه اى نوشتم و خاطر نشانساختم كه : شترانى دارم كه از طريق آنها زندگى مى كنم و به خاطر علاقه شديد بهحج تنها مسير مكه را انتخاب مى كنم و ندرتا به جاهاى ديگر مى روم ،حال حكم نماز من در سفر چيست ؟ آيا نمازم را تمام بخوانم و روزه بگيرم يا اينكه نمازمقصر است و روزه جايز نيست ؟
امام توقيع كرد كه : (( ((اذا كنت لا تلزمها، و لا تخرج معها فىكل سفر الا الى مكة فعليك تقصير و افطار)). )) (119)
((اگر خودت ملازم شترانت نيستى و تنها براى سفر مكه همراه شترانت خارج مى شوى درآن صورت نمازت قصر است و بايد افطار كنى )).
در اينجا احاديث حضرت را درباره احكام شرعى به پايان مى بريم .
خمس
يكى از ماليات هاى بسيار جالب اسلامى كه مصرف عمده آن پر كردن چاله هاى فقر،گسترش فرهنگ ، تحوّل انديشه و احياى معارف اسلامى مى باشد، ((خمس )) است ؛ اينماليات به درآمدهاى سالانه ناشى از تجارت ، صنعتگرى و غير آن كه به وسيله فقهادر كتب فقهى بيان شده است تعلق مى گيرد و فقط اموالىمشمول آن مى گردد كه از مخارج انسان و خانواده اش طىسال ، زياد بيايد، به استثناى مورد معدن و غنيمت ...
منبع فتواى فقها در اين باره روايات منقول از ائمه است كه ما دو تا از اين احاديث را مىآوريم :
الف - كافى از ابراهيم بن محمّد همدانى نقل مى كند كه گفت : در نامه اى به امام هادى -عليه السلام - نوشتم : على بن مهزيار نامه پدرتان را بر من خواند كه : صاحبان زمينكشاورزى يك دوازدهم از درآمد خود را پس از اخراج مؤ ونه به عنوان خمس بپردازند و زمينهايى كه بازدهى آن خرج مؤ ونه صاحب زمين مى گردد و چيزى زياد نمى آوردمشمول اين حكم و احكام ديگر نمى شود، درباره اين حكم ميان ما اختلاف شده است و عده اى مىگويند:
مقصود از مؤ ونه مخارج متعلق به زمين و خراج آنست وشامل مخارج خانواده صاحب زمين نيست و بايد پس از خارج كردن مخارج زمين و خراج دولتى، خمس آن را پرداخت ...
حضرت پاسخ داد: (( ((بعد مؤ ونته و مؤ ونة عياله و بعد خراج السلطان ...؛ ))(120) خمس ، پس از مؤ ونه شخص و خانواده خود و خراج سلطان است ...)).
ب - على بن مهزيار از على بن محمّد بن شجاع نيشابورىنقل مى كند كه :
او از امام هادى - عليه السلام - پرسيد:
مردى از زمين خود يكصد كرّ (121) گندم به دست آورد، يك دهم آن را يعنى ده كرّ زكاتداد و سى كرّ صرف مخارج زمين گشت و شصت كرّ براى او باقى ماند، آيا باز هم چيزىبر او واجب است ؟ و آيا ديگران در مال او حقّى دارند؟
حضرت در توقيعى فرمود: (( ((لى منه الخمس ممايفضل من مؤ ونته ...؛ )) (122) يك پنجم از آنچه او از مؤ ونه خود زياد مى آورد به منتعلق دارد...)).
فقها به استناد اين روايات و مانند آنها خمس را در تمام آنچه از مؤ ونه سالانه زياد مىآيد واجب دانسته اند و در كتب فقهى و رساله هاى عمليه بهتفصيل ، آن را نگاشته اند.
زكات
يكى از برنامه هاى سازنده نظام اقتصادى اسلام تشريع حكم ((زكات )) است كه باواجب كردن آن به كندن ريشه هاى فقر و حرمان مى پردازد و زندگى مناسبى براى فقراو مساكين فراهم مى كند. از امام هادى پاره اى فروع زكات را پرسيدند و ايشان همه راپاسخ داد كه در اينجا برخى از پاسخ ‌ها را مى آوريم :
مستحق زكات :
فقها از جمله شرايط مستحق زكات را ايمان دانسته اند و پرداخت آن را به كافر جايز نمىدانند. از جمله دلايل ايشان روايتى است از امام هادى - عليه السلام - كه در آن از حضرت سؤال مى شود: آيا مى توان به مجسّمه - آنانكه خدا را جسم مى دانند - زكات داد؟ حضرتپاسخ مى دهد:
(( ((من قال بالجسم فلا تعطوه من الزكاة ، و لا تصلوا وراءه ؛ )) (123) به چنينكسانى زكات ندهيد و پشت سر آنان نماز نخوانيد)).
البته روشن است كه اعتقاد به جسميت خدا خصوصيت ندارد و اين منعشامل هر كافر منكر مبداء و معاد مى گردد.
يكى ديگر از شرايط گيرنده زكات - طبق فتواى فقها - آنست كه وى واجب النفقه برزكات دهنده - مثل والدين به بالا و فرزندان به پائين چه دختر و چه پسر - نباشد، امّاكلينى در كافى از اسماعيل بن عمران قمى نقل مى كند كه گفت : به امام هادى - عليهالسلام - نامه اى نوشتم مبنى بر اينكه : چندين دختر و پسر بزرگ دارم آيا مى توانمبه آنان زكات بدهم ؟ حضرت پاسخ داد: (( ((ان ذلك جائز لك ؛ )) بلى ، اينكاربرايت جايز است )).
شيخ در تهذيب و استبصار اين روايت را مختص به سؤال كننده و افرادى مانند او دانسته است كه نمى توانند مخارجعيال خود را تاءمين كنند.(124)
مقدار پرداختى زكات :
هر مقدار كه بخواهيم مى توانيم به مستحق ، زكات بدهيم - به استثناى زكات فطره - وكم و زياد آن دست خودمان است و حد مشخصى ندارد. يكى از شيعيان به وسيله احمد بناسحاق نامه اى براى امام هادى - عليه السلام - نگاشت كه در آن آمده بود: به يكى ازبرادران مؤ من خود دو يا سه درهم به عنوان زكات مى دهم ... و امام براى او نوشت : ((((افعل ان شاء اللّه تعالى ؛ )) (125) ان شاء اللّه اين كار را بكن (اشكالىندارد))).
زكات فطره :
نخستين حكم تشريعى اسلام (درباره امور مالى ) زكات فطره است كه فقها آن را ((زكاتابدان )) ناميده اند و بر تمام مردم چه مسلمان ، چه كافر، كوچك يا بزرگ ، زن يا مرد،به طور مساوى واجب است .
امام هادى - عليه السلام - در نامه اى به ابراهيم بن محمّد همدانى به روشنى اين حكم رابيان مى فرمايد:
((زكات فطره بر تو و تمام مردم واجب است و بايستى زكات فطره تمام افراد نانخورخود را چه مرد باشند و چه زن ، كوچك باشند يا بزرگ ، بنده باشند يا آزاد، شيرخوارباشند يا نوپا، بپردازى . براى هر فرد بايد ششرطل اهل مدينه كه 195 درهم است يعنى 1170 درهم به عنوان زكات فطره پرداختگردد)).(126)
ابراهيم بن محمّد همدانى مى گويد: روايات و نظرات درباره زكات متفاوت و مختلف شدهبود لذا به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نوشتم و از ايشان درباره زكات فطره سؤال كردم ، حضرت طى نامه اى چنين پاسخ داد:
((مقدار زكات فطره يك صاع از قوت و خوراك غالباهل هر شهرى مى باشد: خرما براى اهل مكه ، يمن ، طائف ، اطراف شام ، يمامه و بحرين ،عراقين ، فارس ، اهواز و كرمان ، به عنوان قوت غالب است و بايد از همان زكات بدهند.مويز، خوراك غالب اهل شامات است و زكات فطره از همان پرداخت مى شود. گندم يا جوبراى اهل جزيره ، موصل و تمام اهل جبال ، ((برنج )) براى اهالى طبرستان ، ((گندم ))براى اهل خراسان ، ((مويز)) براى اهل مرو و رى ، ((گندم )) براى مصريان ، ((كشك)) براى اعراب باديه نشين . و اهل هر شهر از قوت غالب خود زكات فطره بايد بدهند.و (بدان كه ) فطره بر تو و تمام مرم واجب است ...)).(127)
معيار در جنس زكات فطره آنست كه خوراك غالباهل آن شهر باشد و جز مواد مصرفى روزانه آنان قرار گيرد مانند گندم يا جو. مقدار واجبآن هم يك ((صاع )) يعنى حدود ((سه كيلو)) مى باشد و همانطور كه فقها گفته اندپرداخت قيمت فطريه نيز كفايت مى كند.
روزه
از حضرت امام هادى سؤ الات فراوانى درباره روزه و احكام آن پرسيدند و حضرت تمامآنها را پاسخ داد از جمله اين سؤ ال و جواب ها موارد زير را مى توان نام برد:
روزه با رؤ يت هلال ثابت مى گردد:
يكى از معتبرترين راه ثبوت اول رمضان ديدن((هلال )) است . هر مكلّفى هلال را ببيند روزه بر او واجب مى گردد چه به تنهايى باشدو چه ديگران هم مشاهده كنند. على بن راشد از امام هادى - عليه السلام -نقل مى كند كه ايشان فرمود: (( ((لا تصم الا للروية ؛ )) (128) جز با ديدنهلال روزه نگير)).
فقهاى شيعه مقصود حديث را چنين بيان كرده اند: تا رؤ يتهلال ثابت نشده است كسى نمى تواند به قصد وجوب و قصد رمضان روزه بگيرد.
روزه زنان شيرده :
على بن مهزيار به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نگاشت و در آن پرسيد: زنى در ايامرمضان فرزند خود يا ديگرى را شير مى دهد و روزه بر او فشار مى آورد تا حدى كهبيهوش مى شود و نمى تواند روزه بگيرد، در ضمن نمى تواند براى نوزاد خود دايهاستخدام كند تكليف او چيست ؟ آيا افطار كند و شير دهد؟ حضرت پاسخ داد:
(( ((ان كانت ممن يمكنها اتخاذ ظئر استرضعت لولدها، و اءتمت صيامها، و ان كان ذلكلايمكنها اءفطرت ، و ارضعت ولدها، وقضت صيامها متى ما اءمكنها)). )) (129)
((اگر بتواند دايه اى بكار گمارد تا نوزاد را شير دهد بايد روزه بگيرد، و اگروسع اين كار را نداشته باشد روزه اش را افطار كند و كودك را شير دهد و قضاى روزهرا هر وقت ميسّر شد بجا آورد)).
فقهاء اماميه به استناد اين روايت فتوا داده اند كه : اگر روزه به مادر كم شير يا فرزنداو زيان برساند و او نتواند دايه اى اجير كند، افطار كند و بعدا قضاى روزه فوت شدهرا بجا آورد.
كفّاره روزه معين
حسين بن عبيده به امام هادى - عليه السلام - طى نامه اى نوشت : اى آقاى من ! مردى نذركرد روزى را روزه بگيرد ليكن آن روز با همسرش درآميخت ! كفّاره او چيست ؟ توقيعحضرت بدين مضمون صادر شد:
(( ((يصوم يوما مكان يوم و تحرير رقبة ؛ )) (130) يك روز بجاى آن روز روزهمى گيرد و بنده اى را آزاد مى كند)).
بر مبناى اين روايت فقها فتوا داده اند كه : كفّاره افطار روزه تعيين شده به وسيله نذر،مانند كفاره حنث قسم و سوگند شكنى است يعنى آزاد كردن يك بنده يا اطعام ده مسكين و ياپوشاندن آنها و اگر هيچيك را نتوانست سه روز، روزه گرفتن است .
حج
از امام هادى - عليه السلام - بعضى مسائل حج از جمله مساءله زير را پرسيدند: محمّد بنمسرور مى گويد: به حضرت نامه اى نوشتم درباره كسى كه از ((عمره تمتّع )) قصدحج مى كند و فرداى عرفه به ((منى )) مى رسد در حالى كه مردم آنجا را به قصد((عرفات )) ترك كرده اند آيا حكم عمره او هنوز باقى است يا نه ؟ و اگر از عمرهتمتع قصد حج كند و (( ((يوم الترويه )) )) و شب آن را درك نكند تكليف چيست ؟توقيع امام بدين مضمون صادر گشت :
(( ((ساعة يدخل مكه ، ان شاء اللّه يطوف ، و يصلى ركعتين ، و يسعى و يقصر، و يحرمبحجته ، و يمضى الى الموقف ، و يفيض مع الامام ...)). )) (131)
(((( ان شاء اللّه )) همان لحظه كه وارد مكه مى شود طواف كرده دو ركعت نماز بجاآورد و ((سعى )) و تقصير مى كند و محرم مى گردد و به موقف رفته همراه با امام (وديگران ) خارج مى شود...)).
احرام حج تمتّع در روز ترويه - هشتم ذى الحجه - و توقف شبانه و بيتوته در منى شبنهم و حركت به عرفات براى حجّاج مستحب است نه واجب . تنها امر واجب درك موقف است كهركن مى باشد يعنى بودن در عرفه از هنگامزوال تا غروب روز نهم و اگر هنگامى وارد شد كه حجّاج وارد مكه شده بودند بايداعمال عمره را انجام دهد و به عرفات رفته به آنان همانطور كه امام مى فرمايد ملحقشود.
تجارت
محدّثين و راويان از امام هادى احاديثى را در باب تجارت و فروع آننقل كرده اند كه مستند فقها در فتاوا شده است . در اينجا به تناسب بخشى از اين رواياترا مى آوريم :
همكارى با ظالمين حرام است :
از آنجا كه حكومت بنى عباس ميدانى بود براى تركتازى و حق كشى و ستم ، شيعيانهمكارى با آنان را حرام مى دانستند، در همين مورد محمّد بن على بن عيسى به حضرت علىهادى - عليه السلام - نامه اى نگاشت و در آن سؤال كرد: آيا مى توان براى بنى عباس كار كرد و گرفتناموال آنان به قدر امكان جايز است ؟ حضرت پاسخ داد:
(( ((ما كان المدخل فيه بالجبر و القهر فاللّهقابل العذر، و ما خلا ذلك فمكروه ، و لا محالة قليله خير من كثيره ، و ما يكفر به ما يلزمهفيه من يرزقه يسبب و على يديه ما يسرك فينا و فى موالينا)). ))
((اگر كسى مجبور به همكارى با آنان گردد خداوند عذرش را خواهد پذيرفت ، و اگرمجبور نباشد همكارى را ((مكروه )) مى دانم و هر چه همكارى كمتر باشد بهتر است ، كفارهچنين كسى آنست كه حتى المقدور دل ما و شيعيان ما را شاد كند و در قضاى حوايج آنانبكوشد)).
امام همكارى با بنى عباس را در صورت ناچارى جايز مى داند و مى فرمايد خداوند از چنينكسى بازخواست نمى كند و اگر همكارى اختيارى باشد ((مكروه )) است . بعيد نيست مرادحضرت از ((كراهت )) در اين روايت ((حرمت )) باشد؛ زيرا گاهى مكروه بر حرام نيزاطلاق مى گردد (مانند: (( وكل ذلك كان سيئة عند ربك مكروها). )) (132) سپسحضرت كفاره خدمتگزارى آنان را خشنود كردن شيعيان و فقرا و برآوردن درخواست هاى آنانو دور كردن رنج و نگرانى از آنان معرفى مى كند.
فقهاى اماميه اين مطلب را به تفصيل همراه با روايات دالّ بر جواز همكارى - البته بطورمشروط - در بحث ((ولايت جائر)) بيان كرده اند.(133)
هنگامى كه نامه حضرت به محمّد بن على بن عيسى رسيد وى بلافاصله نامه ديگرىنوشت و متذكر شد كه : هدف من از ورود به دستگاه عباسيان انتقام گرفتن و ضربه زدنبه آنها و تضعيفشان است . حضرت پاسخ داد:
(( ((من فعل ذلك فليس مدخله فى العمل حرامابل اجرا و ثوابا)) )) (134)
((هر كس با اين انگيزه وارد دستگاه آنان شود نه تنها كارش حرام نيست بلكه اجر وپاداش هم دارد)).
اجاره
از حضرت امام هادى - عليه السلام - سؤ الاتى درباره اجاره كردند و حضرت به سؤالات پاسخ داد. در زير برخى از پرسش ها و پاسخ ‌ها را مى آوريم :
1 - محمّد بن عيسى يقطينى طى نامه اى از ايشان پرسيد: مردى فرزند خود را در برابراجرتى معين به مدت يكسال به ديگرى سپرد تا برايش خياطى كند. سپس شخص ديگرىبه پدر فرزند گفت : فرزندت را به من بسپار و پولى افزونتر بگير، آيا آن مرد مىتواند قرارداد اول را فسخ كند يا خير؟ حضرت پاسخ داد:
(( ((يجب عليه الوفاء للا ول ما لم يعرض لابنه مرض او ضعف ؛ )) (135) تاوقتى كه براى فرزند بيمارى يا ضعفى حاصل نشده است آن مرد بايستى به قرارداداول پايبند باشد و نمى تواند فسخ كند)).
اين روايت ، قرارداد اول را صحيح و لازم الاجراء مى داند و تنها راه فسخ آن را بيمارى ياضعفى معرفى مى كند كه مانع كار باشد كه طبعا قرارداد منفسخ مى گردد.
2 - محمّد بن اسحاق مى گويد: به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نوشتم بدين مضمون: مردى زمين خود را به ديگرى اجاره داد پس از مدتى در حضور مستاءجر، زمين را بهديگرى فروخت و مستاءجر مخالفتى نكرد پس از چندى خريدار زمين مرد و وارثانى از خودبجاى گذاشت ، حال تكليف اين زمين چه مى شود آيا ورثه حق تصرف در آن را دارند ياآنكه تا پايان مدت اجاره در اختيار مستاءجر خواهد بود؟
حضرت پاسخ داد: (( ((الى ان تنقضى اجارته ؛ )) تا پايان مدت در دست مستاءجراست )).
اين روايت ، فروش عين و مرگ خريدار را موجب بطلان اجاره نمى داند، بلكه تصريح مىكند كه عين مستاءجره تا آخر مدت آن در اختيار مستاءجر است و او مى تواند از منافع آن بهرهمند گردد.
3 - ابراهيم بن محمّد روايت مى كند كه : نامه اى به حضرت امام هادى - عليه السلام -نوشتم و در آن پرسيدم : زنى زمين خود را دهساله اجاره مى دهد مشروط بر آنكه در پايانهر سال اجاره آن را بگيرد و تا وقت معين نگذشته است به او چيزى داده نشود، سهسال از قرارداد گذشته - يا سه سال مانده به پايان قرارداد - آن زن مى ميرد آيا ورثهآن زن بايد قرارداد را تا پايان مدت آن رعايت كنند يا اينكه با مرگ زن ، مدت اجارهبسر رسيده است ؟
حضرت پاسخ داد: ((اگر مدت اجاره مشخص باشد وقبل از سر آمدن ، آن زن بميرد اجاره مال ورثه استحال اگر يك سوم ، نصف يا مقدارى از مدت قرارداد گذشته باشد به همان مقدار بهورثه از مبلغ قرارداد پرداخت مى گردد. (( ان شاء اللّه )). )) (136)
فقها در اينكه قرارداد اجاره با مرگ مؤ جر يا مستاءجرباطل مى گردد يا نه اختلاف دارند؛ مشهور فقهاى متاءخر به عدم بطلان قائلند و اجاره راصحيح مى دانند. مشهور قدما بر اين باورند كه اجارهباطل مى گردد و به حديث فوق - كه آن را موثّق مى دانند - استناد كرده اند و مى گويند:تعبير امام در حديث كه مى فرمايد: ((اجاره از آن ورثه است )) يعنى قرارداد تا زمانمرگ صحيح و پس از آن باطل است .
اينها فقره ما بعد را قرينه نظر خود دانسته اند و مى گويند مدت زمانى را كه خود ميّتزنده بود، از كل مدت قرارداد كسر شود و مبلغ اين مدت به ورثه پرداخت گردد، ليكن در(( مجمع البرهان ، )) ادعاى تصريح به صحت اجاره تا پايان مدت قرارداد شده استو ظاهرا به تعبير ((اجاره از آن ورثه است )) استناد كرده است كه اجاره صحيح است و امّاآنچه پس از آن آمده استحقاق ورثه را تا آن زمان مى رساند و باقى مبلغ مشروط به گذرايام و سرآمد سال و مدت قرارداد است .(137)
وقف
از جمله سؤ الاتى كه از حضرت مى شود سؤ الى است درباره وقف به مضمون زير: علىبن مهزيار مى گويد: به امام على هادى - عليه السلام - نوشتم كه : زمينى را براىفرزندانم در راه حج و امور خيريه وقف كردم و در نظر گرفتم كه شما پس از من و من پساز شما در آن حقى داشته باشم . سپس تصميم ديگرى گرفتم و زمين را از مجراى قبلىخارج كردم .
حضرت پاسخ داد: (( ((انت فى حلّ و موسع لك ؛ )) (138) اشكالى ندارد وتصميم تو نافذ است و آزادى عمل دارى )).
شيخ حر عاملى پس از نقل روايت فوق استظهار مى كند كه اين تغيير نظر و تصميم علىبن مهزيار قبل از ((قبض )) بوده است وگرنه وقف پس ازحصول شرايط، قطعى و لازم الاجراست و نمى توان از آنعدول كرد. يا اينكه ((وقف )) را در اينجا به معنى ((وصيت )) در نظر بگيريم زيرا درخود روايت بعدا على بن مهزيار مى گويد: ((پس ‍ از من )) (139) در آن صورت مشكلىپيش نمى آيد و موصى مى تواند بعدها وصيت خود را عوض كند.
اطعمه
يكى از مسائل مربوط به باب اطعمه حكم خوردن گوشت ((گاوميش )) است . ايوب بننوح به امام هادى - عليه السلام - عرض كرد: مردم عراق مى گويند: گاوميش از مسخشدگان است ، لذا خوردنش جايز نيست . ليكن حضرت ادعاى آنان را ردّ كرده فرمود:
(( ((او ما سمعت قول اللّه عزوجل : و من الابل اثنين و من البقر اثنين )). )) (140)
((آيا كلام خداوند را نشنيده اى كه مى فرمايد: (درباره حيواناتحلال گوشت ) و از جنس شتر، نر و ماده آن را و از جنس گاو، نر و ماده آن را)).
و بدين گونه امام هادى - عليه السلام - شبهه عراقيان را دفع كرد و ثابت نمود كهگاوميش نوعى گاو است نه حيوانى مسخ شده .
قضاوت
در موارد متعدد از حضرت سؤ الاتى درباره امر قضا و داورى مى شد و ايشان به تناسبپاسخ مى داد از جمله اين مسائل ، مورد زير را نام مى بريم :
جعفر بن عيسى مى گويد: به حضرت امام هادى - عليه السلام - نوشتم كه : زنى مى ميردو پدرش ادعا مى كند كه برخى از ماترك دخترش ازقبيل خدمتكار و وسائل خانه به وسيله پدر به او عاريه داده شده بود آيا ادعاى پدربدون هيچ بيّنه اى پذيرفته مى شود؟
حضرت پاسخ داد: (( ((يجوز بلا بيّنة ؛ )) ادعاى او بدون بيّنه پذيرفته مىگردد)).
جعفر مى گويد: مجددا به حضرت نوشتم : اگر شوهر آن زن يا پدر شوهر و يا مادرشوهر ادعا كنند بخشى از اموال ميت متعلق به آنان است و به صورت عاريه در اختيار آنزن بوده است آيا همچون بدر ميت ادعاى آنان پذيرفته مى شود و نيازى به بيّنه ندارند؟
حضرت پاسخ داد: (( ((لا...؛ )) (141) نه اين حكم اختصاص به پدر دارد...)).
روايت بالا به صراحت مى گويد ادعاى پدر در مورد برخى ازاموال دخترش پذيرفته مى شود و نيازى به بيّنه و گواه ندارد. امّا اگر ديگرى چنينادعايى كند بايد بيّنه داشته باشد. البته مشهور فقهاى اماميه ازعمل به اين روايت اعراض ‍ كرده اند و محقق حلّى در كتاب ((شرايع )) بهدليل وجود محمّد بن جعفر كوفى اسدى در رجال سندى كه كلينىنقل كرده ، حديث را تضعيف كرده است .
آية اللّه خوئى در مقام دفاع از حديث برآمده و دو ايراد فوق را رد كرده است ؛ زيرا طبقمبناى ايشان اعراض مشهور، روايت را از حجيّت ساقط نمى كند وانگهى راوى محمّد بن جعفربن محمّد بن عون اسدى است كه ثقه مى باشد و در سلسلهرجال ، حديث منقول به وسيله صدوق هم نيست .
و امّا محمّد بن عيسى كه در سند صدوق است به نظر ما ثقه است هر چند ابن وليد دربارهاو از اظهار نظر خوددارى كرده است ولى عده زيادى از علماىرجال ((محمّد بن عيسى )) را توثيق كرده اند و اگر هم حديث بخاطر جعفر بن عيسى كههم در سند صدوق است و هم كلينى مورد اشكال باشد بايد گفت ((جعفر)) ممدوح است وكمتر از ثقه به حساب نيامده است . به علاوه وى در اسناد ((كامل الزيارات )) است (142) لذا ظاهرا عمل به اين روايت مانعى ندارد.(143)

next page

fehrest page

back page