بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهره درخشان حسین بن علی (ع), حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     HOSEIN00 -
     HOSEIN01 -
     HOSEIN02 -
     HOSEIN03 -
     HOSEIN04 -
     HOSEIN05 -
     HOSEIN06 -
     HOSEIN07 -
     HOSEIN08 -
     HOSEIN09 -
     HOSEIN10 -
     HOSEIN11 -
     HOSEIN12 -
     HOSEIN13 -
     HOSEIN14 -
     HOSEIN15 -
     HOSEIN16 -
     HOSEIN17 -
     HOSEIN18 -
     HOSEIN19 -
     HOSEIN20 -
     HOSEIN21 -
     HOSEIN22 -
     HOSEIN23 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

نام روضه خوانها در دفتر حضرت فاطمه زهرا عليهااسلام  
عالم فرزانه حامى مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام
حجه الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد مرتضى مجتهدى سيستانىنقل كردند: عموى بزرگوارم ثقه المحدثين مرحوم آقاى حاج سيد ابراهيم مجتهدىسيستانى اعلى الله مقامه از ذاكرين قديمى و اهل منبر و همچننى سر كشيك آستان قدسرضوى حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام بود آن مرحوم در يك روياى مهم كهبايد درس عبرتى براى همه ذاكرين و خدمتگزاران دربار حضرت سيدالشهداء عليهالسلام باشد به محضر حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليهاالسلام مشرف شدند ودفترى را در خدمت آن بزگوار گشوده مى بيند از آن حضرتسوال مى كنند: اين دفتر چيست ؟
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در پاسخ ايشان مى فرمايند: نام روضه خوان هاىفرزندم حسين در اين دفتر ثبت شده است .
ايشان نگاه مى كنند، مى بيند نام عده اى از مرثيه خوانان در آن دفتر ثبت شده و همچنينمقدار پوليب كه در مجالس دو ماه محرم و صفر آنسال به جهت خواندن روضه به آنان داده مى شود دقيقا در آن دفتر آمده است .
آن مرحوم نام خودشان را نيز در آن دفتر مى بيند و متوجه مى شوند كه درمقابل نام ايشان نوشته شده : سى تومان !
از خواب بيدار شده و از رويايى كه ديده بودند سخت متعجب مى شوند، زيرا سى تومانگرچه در آن زمان براى يك مجلس مبلغ زيادى بوده ولى براى دو ماه و براى مجالس زيادغير قابل باور بوده است .
اتفاقا در آن سال چند روز به ماه محرم مانده بود كه ايشان بيمار شده و قدرت خارج شدناز منزل را از دست مى دهند و بيمارى ايشان هم چنان ادامه مى يابد تا ماه محرم و صفر تماممى شود در مدت دو ماه فقط يك روز حال ايشان سبك شده و در يكى از مجالس خود شركتمى كنند و بعد از مجلس صاحبخانه پاكتى را به ايشان مى دهد كه در آن سى تومانپول بوده است .
پس از آن صادق بودن روياى ايشان واضح مى شود و روشن مى شود كه چقدر حضرتفاطمه زهرا عليهاالسلام به مجالس روضه و همچنين به مرثيه خوانان عنايت دارند! وچگونه همه آنها با نظم و برنامه در كنترل آن حضرت است .
براى روشن شدن اهميت روضه خوانى و مجالس روضه اى كه با اخلاص و ارادت برپامى شود، و مورد توجه خاص حضرت فاطمه زهرا عليهماالسلام است به اين روايت توجهكنيد:
امام صادق عليه السلام در روايتى مى فرمايند:
ما من باك يبكيه الا وقد وصل فاطمه و اسعدها عليه ووصل رسول الله صلى الله عليه و آله و ادى حقنا(373)
هيچ كس نيست كه براى امام حسين عليه السلام گريه كند مگر آن كه گريه او بهحضرت فاطمه عليه السلام مى رسد و او را بر گريه براى امام حسين عليه السلام كمكمى كند، او به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسد، و حق ما را (در اين باره ) ادا مىكند.
در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام درباره اهميت گريه بر امام حسين عليه السلاممى فرمايند:
...انه لينظر الى من يبكيه فيستغفر له ويسال اباه الاستغفار له و يقول : ايها الباكى لو علمت ما اعد الله لك لفرحت اكثر مماحزنت و انه ليستغفر له من كل ذنب و خطيئه . (374)
امام حسين عليه السلام به كسى كه بر ايشان بگريد مى نگرند، آنگاه براى او استغفارمى كند و از حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى خواهند كه ايشان هم براى او طلب آمرزشكنند. و به گريه كننده مى فرمايند: اگر مى دانستى كه خداوند چه چيزى را براى توآماده نموده بيشتر از مقدارى كه غمگين شدى مسرور مى شدى و امام حسين عليه السلام براىاو طلب آمرزش ‍ مى كند و از هر گناهى و خطايى كه انجام داده است .
يك قطره اشك در غم آن خسرو شهيد صدنامه سياه گنه مى كند سفيد از روايت استفاده مىشود اين است كه مجالس روضه در منظر امام حسين عليه السلام است و كسانى كه در آنمجالس حضور پيدا مى كنند، بايد بدانند در منظر حضرت سيدالشهدا عليه السلام هستندو احترام و ادب را كاملا رعايت كنند.
نكته بسيار مهم ديگر اين است كه گريه كنندگان بر امام حسين عليه السلام بايد پساز عزادارى و گريه براى ظهور منتقم خون آن حضرت دعا كنند و از خداوند بخواهند كه درتعجيل فرج حضرت بقيه الله ارواحنا فداه تعجيل نمايد تا در اين هنگام مورد عنايت و دعاىامام زمان صلوات الله عليه نيز واقع شوند.
در يك روياى صادقه حضرت امام عصر عليه السلام ارواحنا فداه فرمودند:
انى لادعو لكل مومن يدعو لى بعد ذكر مصائب سيدالشهدا فى مجالس العزاء (375)
من حتما دعا مى كنم براى هر فرد با ايمانى كه در مجالس سوگوارى بعد از يادمصايب سيدالشهدا براى من دعا نمايد.
بخش پنجم : نمونه اى از شجاعت و معجزات امام حسين عليه السلام 
فصل اول : شجاعت امام حسين عليه السلام
شجاعت امام حسين عليه السلام ازرسول خدا صلى الله عليه و آله به ارث رسيده
در روايتى آمده است كه فاطمه عليه السلام دو فرزند خود حسن و حسين عليه السلام رانزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آورد - در آن بيمارى كه آن حضرت رحلت فرمود - وعرض كرد: يا رسول الله ، اين دو فرزند تو هستند، چيزى از خود به آنها ميراث ده .حضرت فرمود: حسن راهيبت و بزرگوارى دادم و حسين عليه السلام را بخشش و شجاعت .(376)
اين منبر پدر من است .  
على عليه السلام فرمود: هنگامى كه ابوبكر خلافت را ربود، روز جمعه براى خطبهنماز جمعه بالاى منبر رفت . حسنين عليهماالسلام هم آماده نماز بودند، حسين عليه السلامجلو منبر رفت و فرمود: اين منبر پدر من است . (ابوبكر سياست هميشگى را به كار بست )گريست و گفت : راست مى گويى ، اين منبر پدر تو است نه پدر من ، در اين زماناميرالمومنين عليه السلام وارد شد و علت گريه را پرسيد، جريان را به عرض مباركش ‍رساندند. فرمود: ابوبكر، پسر در هفت سالگى دندان مى ريزد و دندان هاى اوليه از هفتتا دوازده سالگى تكميل مى گردد و در بيست و هشت سالگى رشد عقلش به پايان مىرسد، بعد از آن هر چه فرا گيرد تجربه و آزمايش ‍ است . (377)
اى دروغگو از منبر جدم بيا پايين  
روزى عمر بر منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و شايستگى خود را براىپيشوايى مومنان اعلام مى كرد. امام حسين عليه السلام در حالى كه از سن مباركش دهسال مى گذشت وارد مسجد شد. چون گفته هاى عمر را شنيد، آمد در برابر منبر ايستاد وچشمان انبوه جمعيت متوجه آن حضرت گشت ، آن گاه باكمال شجاعت فرمود: اى دروغگو از منبر جدم (378)رسول الله صلى الله عليه و آله پايين بيا، اين منبر پدر تو نيست . در اين صحنه باعمر احتجاج كرد و از فضايل پدر و جدش محمد صلى الله عليه و آله و مادر گرامى اشبياناتى ايراد فرمود كه همه مردم از شوق و ذوق گريستند. (379)
امام حسين عليه السلام عمامه مروان را به گردنش پيچيد.  
در احتجاج از محمد سائب روايت كرده است كه مروان بن حكم به حسين ابن على عليه السلامگفت : اگر افتخار شما به فاطمه عليهماالسلام نباشد به چه چيز بر ما فخر مى كنيد؟حسين عليه السلام برخاست ، گلوى او را بگرفت و بفشرد و آن حضرت بسيار نيرومندبود و عمامه مروان را به گردن او پيچيد تا بى هوش شد. (380)
شجاعت امام حسين عليه السلام در ميانعرب مثل شد.
بنا به روايتى كه در مقتل ابن بابويه و مقتل ابن طاووس مسطور است عدد لشكر مخالفبه صد هزار كس رسيد و با آن حضرت از خويش و بيگانه از 82 و بهقول مشهور از 72 تن بيش نبودند و با وجود اين در خاطرش ملالى و در دلش اضطرابىبه هم نرسيد و با قلت انصار و كثرت اعدا صبر مى نمود و با اعدا جنگى كرد كه مگرپدرش حيدر صفدر در صفين و جمل كرده باشد و تيغى كار فرموده كه مگر على عليهالسلام در بدر و احد كار فرموده باشد تا به حدى كه مردم شجاعت حضرت امير المومنينعليه السلام را فراموش كردند و شجاعت او را در ميان عربمثل شد، چه در مقتل روايتى مذكور است كه عدد كشتگان آن حضرت قادر بر كشتن اينها مىبود و به دم تيغش مى آمدند و نمى كشت و سر آن را كسى نمى دانست تا آن كه از حضرتامام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند كه سر اين چه بود؟ فرمود: چون جدم مى دانستكه در صلب آنان جميع شيعيان هستند ايشان را به همين جهت نمى كشت .
حاصل آن كه آن حضرت را نزد خدا مرتبه بزرگى بود كه بدون شهادت به آن مرتبهنمى رسد، بنابراين كوشش كرد تا خود را بدان مرتبه بزرگ رسانيد.
در اخبار آمده كه از افرادى كه در كربلا حاضر شده بودند به بلاى و عقوبتىگرفتار شدند و محل عبرت ديگران گرديدند و به رسوايى هر چه تمام تر به جهنمواصل شدند. (381)
چهار هزار ملائكه ژوليده مو و غبار آلوده كنار قبر امام حسين عليه السلام
روايت شده كه خداى توانا آن چهار هزار فرشته اى را كه در جنگ بدر براىرسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاده بود، براى امام حسين عليه السلام نيز فروفرستاد و آن حضرت را مخير كرد بين اين كه بر دشمنان خود ظفر يابد و اين كه خدا راملاقات كند. ولى آن حضرت ملاقات خدا را انتخاب كرد و به فرشتگان دستور داد كه نزدقبرش باشند. آن فرشتگان ژوليده مو و غبار آلوده و منتظر قيام آن قائمى هستند كه ازفرزندان حسين عليه السلام است .
روايت شده كه امام حسين عليه السلام روز عاشورا 1800 جنگجو را به دست خود به جهنمفرستاد و آنان را براى مبارزه دعوت مى كرد. ابتدا يك نفر يك نفر براى جنگ با آنحضرت مى آمدند. بعد از آن ده نفر ده نفر، براى سومين بار صد نفر صد نفر به جنگ اوآمدند. براى آخرين بار همه لشكر به دور آن حضرت اجتماع كردند و حضرت را از چهارطرف احاطه كردند. (382)
امام حسين عليه السلام يگانه حامى دين  
معاويه در طول خلافت بيست ساله خود پايه هاى حكومت فرزند فرومايه اش يزيد را كهعصاره فساد و ثمره شجره اموى بود، محكم و استوار ساخت . پس از در گذشت معاويهمردى روى كار آمد كه نه تنها تربيت دينى نداشت ، بلكه با اسلام پيامبر بر اساسكينه توزى هاى دوران جاهليت و جنگ هاى بدر و احد و احزاب شديدا مخالفت بود. حكومتىكه بايد محقق رسالت اسلام مجرى قوانين و حدود نماينده افكار و آراى مسلمانان و تجسمروح جامعه اسلامى باشد به دست مرد پليدى افتاد كه آشكارا موضوع رسالت و وحىمحمد صلى الله عليه و آله را انكار مى كرد و به سان جد خود ابوسفيان همه را پندارىبى نمى دانست . (383) آيا در چنين اوضاع واحوال ، و با انتشار فساد در حوزه هاى حكومت اسلامى و نفوذ عناصر مرتجع كه مىخواستند اوضاع را به دوران جاهليت بازگردانند، حضرت حسين بن على عليه السلام كهنمونه تقوا و پرهيزكارى و سمبل آزادى و يگانه حامى دين و ياور پيامبر بود مى توانستدست بيعت به چنين مردى بدهد و بر جنايات و ستم كارى هاى و منويات پليد او صحهبگذارد. هنگامى كه وليد استاندار مدينه امام عليه السلام را به استاندارىدعوت كرد و نامه يزيد را براى او خواند و از حضرت خواست كه با يزيد بيعت كند، وىدر پاسخ گفت : انا اهل بيت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائكه ، بنا فتحالله و بنا ختم (384)
ما خاندان نبوت و رسالت و مركز آمد و رفت فرشتگان ومحل نزول رحمت خدا هستيم و...
يزيد مردى است فاسق و بزهكار، شراب خوار،قاتل بى گناهان و متاجر به فسق ، مثل من با اين سوابق درخشان با چنين كسى بيعت نمىكند.
بدين گونه امام عليه السلام با نهضت خلافت و سازنده خود، ماهيت كثيف اين حكومت را بهمسلمانان جهان نشان داد و پرده از روى منويات خطرناك آن برداشت و سرانجام احساساتمردم را عليه امويان بسيج نمود. چيزى نگذشت كه درتمام اقطار اسلامى نهضت هايى روىداد كه منجر به نابودى كامل حكومت امويان شد. (385)
در زمان معاويه مردان شجاع و نامى فراوانى از مسلمين چون حجر بن عدى و رشيد هجرى رابه جرم حب اهل بيت و ولاى على عليه السلام كشتند. علاوه بر همه اينها معاويه با تمهيدمقدماتى ننگين ، سبط اكبر رسول خدا صلى الله عليه و آله يعنى امام دوم شيعيان جهانحسن بن على عليه السلام را مسموم و شهيد مى سازد. (386)
حمايت امام حسين عليه السلام از مظلوم  
شدت علاقه امام حسين عليه السلام به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان را مىتوان در داستان ارينب و همسرش عبدالله بن سلام دريافت كهاجمال و فشرده اش را در اين جا متذكر مى شويم : يزيد در زمان ولايت عهدى با اين كه همهنوع وسايل شهوت رانى كام جويى و كام روايى ازقبيل پول ، مقام ، كنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاك و هرزه اش را بهبانوى شوهر دار عفيفى دوخته بود.
پدرش معاويه به جاى اين كه در برابر رفتار زشت و ننگين عكسالعمل كوبنده اى نشان دهد، با حيله گرى و دروغ پردازى و فريبكارى ، مقدماتى فراهمساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرشيزيد بكشاند. امام حسين عليه السلام از قضيه با خبر شد. در برابر اين تصميم زشتايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يكى از قوانين اسلام زن رابه شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز يزيد را از خانوادهمسلمان و پاكيزه اى قطع نمود و با اين كار همت و غيرت هاشميان را نمايان ساخت و علاقهمندى خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمان ابراز داشت و اين رفتار داستانى شد كه درمفاخر آل على عليه السلام و دنائت و ستمگرى بنى اميه ، براى هميشه در تاريخ بهيادگار ماند. (387)
فرمان امام حسين عليه السلام به معاويه  
علامه مجلسى رحمه الله از مناقب (388) نقل مى كند: روزى اعرابى (389) از معاويهملعون حاجتى خواست . معاويه از برآوردن حاجت او مسامحه نشان داد. اتفاقا امام حسين عليهالسلام در آن مجلس وارد مى شود. معاويه از جواب اعرابى اعراض نموده و با سيد الشهدامشغول صحبت مى شود. اعرابى از بعضى حاضران مجلس پرسيد كه اين شخص كه بودكه وارد مجلس شد و با معاويه مشغول صحبت است ؟
در جواب اعرابى گفته شد: اين مرد حسين بن على عليه السلام بود. اعرابى به امامعليه السلام عرضه داشت : اى فرزند دختررسول الله درباره قضاى حاجت من به معاويه امر فرماييد كه حاجت مرا برآورد. امام حسينعليه السلام به معاويه فرمود: حاجت اين مرد را برآور. معاويه به دستور حضرت حاجتاعرابى را برآورده نمود.
اعرابى نيز به همين مناسبت اشعارى را سرود:

اتيت العيشمى فلم يجد لى
الى ان هزه ابن الرسول
هو ابن مصطفى كرما وجودا
و من بطن المطهره البتول
و ان لهاشم فضلا عليكم
كما فضل الربيع على المحصول
به سوى درخت خشك فاسدى آمدم ، بلكه از آن به من منفعتى رسد (يعنى معاويه ). پسسخاوتى نكرد و منفعتى به من نرسانيد تا اين كه حركت داد درخت خشك را فرزند گرامىرسول خدا كه بى شك فرزند پيامبر مصطفى صلى الله عليه و آله و پسنديده وبرگزيده است از حيث سخاوت و كرم و كريم و جواد است و از بطن مطهرهبتول عذراست .
به درستى كه اى معاويه گروه بنى هاشم را بر شما كهنسل اميد هستيد از قدر و فضيلت و منقبت و زيادتى هست چنان كه زمين گلزار وفصل بهار را فضيلت بيشترى است بر زمين خشك خالى و بى علف و بى ثمر و برفصل خزان .
معاويه به اعرابى خطاب كرد: من تو را عطا نمودم و حاجت تو را برآوردم ، اما تو حسينعليه السلام را مدح و ثنا مى گويى ؟ اعرابى پاك طينت و نيكو سيرت به معاويه ملعونگفت : اى معاويه ! عطا نمودى براى من از حق ومال آن بزرگوار و برآوردى حاجت مرا به گفته او، يعنى تو را هيچ حقى در ميان نيست تاسزاوار مدح و ثنا باشى . (390)
گفتگوى امام حسين عليه السلام با معاويه  
از صالح بن كيسان نقل شده كه گفت : وقتى معاويه حجر بن عدى و اصحاب او را كشت ودر آن سال به حج رفت و حسين بن على عليه السلام را ملاقات كرد، و پس گفت : اى(391) ابا عبدالله ، شنيدى آنچه كرديم باحجر و اصحابش و طرفداران او و شيعيانپدرت .
امام عليه السلام فرمود: با آنها چه كردى ؟ گفت : آنها را كشتيم و بر آنها نماز خوانديمو كفن كرديم آنها را. امام حسين عليه السلام خنديد و فرمود: آنها تو را محكوم كردند(يعنى نماز خواندن بر آنها دليل بر اسلام آنهاست ) ولى اگر ما بكشيم شيعيان شما راآنها راكفن نمى كنيم و بر آنها نماز نمى خوانيم و آنها را دفن نمى كنيم (يعنى آنها مسلماننيستند)
امام عليه السلام فرمود: شنيده ام كه نسبت به على عليه السلام بدگويى مى كنى و درنقص و عيب جويى ما اقدام مى نمايى ، تو پيش خود فكر كن ، ببين آيا در اين كار حق دارىيا نه ؟ اگر عيب خودت در نظرت بزرگ تر نبود، پس خيلى به نظرت كوچك آمده (يعنىعيب خودت را كوچك ديده اى ) و ما را ظالم دانسته اى . معاويه ، غير خودت ره نبند و به غيرنشانه و هدف خودت تير نفرست و با ما دشمنى مكن . تو درمقابل ما اطاعت كردى مردى را كه در اسلام سابقه نداشته و هميشه منافق بوده و شير تورا هم نمى خواهد .پس براى خودت فكر كن و به او واگذار كن (مقصود حضرت ،عمروعاص است ). (392)
نامه امام حسين عليه السلام به معاويه  
امام حسين عليه السلام طى نامه توبيخ ‌آميزى به معاويه نوشت :...سپس ‍ پسر مشروبخوار و سگ بازت را به زمامدارى مسلمانان گماشتى ، در امانت خويش خيانت كردى ، ملت رابدبخت كردى ، شرط نصيحت و خيرخواهى در دين خدا رعايت ننمودى ، تو چگونه پسركىميگسار را بر سر امت محمد صلى الله عليه و آله مى گمارى ، شرابخوار، منافق وگنهكار و بدكردار است ، اعتبار امانت يك درهم ندارد، چطور مى توان اختيار ملتى را بهوى سپرد به زودى آنگاه كه فرصت استغفار از دست مى رود و پروندهاعمال مختوم مى شود تو را به ديار كيفر عمل مى كشد و كرده هاى ناپسند خود را در آن جاخواهى يافت . (393)
فصل دوم : معجزات امام حسين عليه السلام  
1. دعاى امام حسين عليه السلام مستجاب شد  
علامه مجلسى از شيخ طوسى به سند معتبر از امام صادق عليه السلام روايت كرده است :
زنى در مكه طواف مى كرد. آن زن دست خود را از آستين بيرون آورد مردى دست خود را روىدست آن زن نامحرم گذاشت . آن مرد هر چه سعى كرد نتوانست دستش را جدا كند. تا اين كهمردم قطع طواف كردند و همه آن دو را تماشا مى كردند. خبر به والى مكه رسيد، چونوالى حاضر شد فقها را طلبيد. تمام فقها فتوا دادند كه دست آن مرد خائن بايد قطعشود، براى اين كه خلاف اسلام رفتار كرده است . والى گفت : آيا كسى از فرزندان محمدصلى الله عليه و آله در اين جا هست ؟
گفتند: بلى امام حسين عليه السلام امشب تشريف فرما شده اند. پس والى حضرت را طلبيدو عرضه داشت : توجه فرماييد چه بلايى بر سر ايشان آمده است ! حضرت اين منظره راديده رو به سوى كعبه گردانيد و دست به دعا برداشت و ساعتى دعا كرد. پس از دعا بهسوى آنها آمد و دست آن مرد را گرفته از دست آن زن جدا كرد. پس از اين جريان والىعرضه داشت : اى پسر رسول خدا، آيا عقاب كنم او را به اين كارى كه كرده است ؟ حضترفرمودند: نه (394)
شايد غرض حضرت اين بوده كه همان مفتضح شدن ميان مردم مكافات علمشان بوده است .ولى متاسفانه اخيرا عده اى مجهول الحال در لباس ‍ روحانيت ترويج وهابيت كرده اينگونه كرامات را منكرند!
واى بر گبر مسلمان نماى
ساخته بر منبر محمود جاى
دعوى دين و دل بى ترس و باك
مسخره بنمود بر اين دين پاك
دزد به محراب چو تنها رود
از پى قنديل و مصلا رود
گربه اگر چه حج اكبر كند
هم به حرم صيد كبوتر كند (395)
2. معجزه باغ بهشت  
هنگامى كه امام حسين عليه السلام از مدينه طيبه به قصد زيارت بيت الله الحرام بيرونشد و در خدمت آن حضرت جمعيت زيادى بودند، مردى از قافله مريض شد و به آن حضرتعرض كرد: به انار خيلى ميل دارم . آن جناب فرمود: در اين بيابان باغى است از انار وميوه هاى ديگر، برو و هرچه مى خواهى تناول كن . در آن سرزمينقبل از اين باغى نبود. اهل قافله رفتند باغى مشاهده كرده ،داخل آن شدند و هر كس از هر ميوه اى خواست خورد.
و چون از باغ بيرون آمدند از نظرها ناپديد شد (معجزه ديگر در آن وقت از آن حضرت سرزد) در همان حال آهويى پيدا شد حضرت به او اشاره نمود (آهو نزديك آمد)، فرمود او راذبح كنيد و استخوان آن را نشكنيد آن حيوان را ذبح كردند و گوشت آن را خوردند واستخوان ها را در پوستش نهادند. آن حضرت دعا كرد و آهو زنده شد پس به اصحابفرمود هر كدام به شير آهو مايل باشيد از آن بدوشيد. همه از آن دوشيدند و آشاميدند وبه بركت دعاى حضرت همه را كفايت كرد. بعد به آهو فرمود تو را چندطفل است و انتظارت را مى كشند برو آنها را شير بده . (396)
3. زنده شدن مرده به دعاى امام حسين عليه السلام  
يحياى ام طويل گويد: نزد مولايم امام حسين عليه السلام بودم كه جوانى بر آن حضرتداخل شد و او مى گريست . حضرت فرمود: چه تو را مى گرياند جوان عرض كرد: يابنرسول الله ، همانا مادرم در اين ساعت مرد و ثروتى زياد واگذارده و به من وصيتى نكردهو نمى دانم كجا او را دفن كنم (و او را از آن مال بازداشته بود) حضرت فرمود: هنگام مرگبه تو چه گفت ؟ عرض ‍ كرد: به من گفت : چون خواستى كارى براى من انجام دهى به جانياور مگر به آنچه فرزند دختر رسول خدا اشاره فرمايد. اكنون اى مولايم چه مىفرمايى ؟
حضرت فرمود: آيا دوست دارى خداوند مادر تو را زنده كند و تو را به آنچه مى خواهىخبر دهد؟
آن جوان گفت : چه بسيار نيك است ، حضرت برخاست و با آن جوان روانه شد و مردم هم باآنان روانه شدند تا به منزل مادر او رسيدند. حضرت بر سر مادر او ايستاد و خداىعزوجل را به دعاهايى خواند كه نفهميدم . بعد فرمود: قومى يا امه الله باذن الله تعالىو اوصى الى ابنك بما تريدين . اى كنيز خدا به اذن خداى تعالى برخيز و به پسرتآنچه خواهى وصيت كن . ناگاه آن زن برخاست و شهادت داد و گفت : السلام عليك يابنرسول الله ، همانا نزد من مال زيادى بود در فلان جا نهادم ، آن را بيرون آور و دو سوم آنبراى شما هر چه خواهيد بكنيد و ثيك سوم ديگر را به همين پسرم بده اگر مى دانىدوست شماست و اگر مخالف است از آن منعش فرما، زيرامال من حرام است بر كسى كه شما اهل بيت را دشمن بدارد. آن زن دوباره مرد و حضرتفرمود: او را غسل دهيد و دفن كنيد.
4. زنده كردن اسبان  
طبيبى بود اهل موصل از دوستان معاويه كه او را خليفه مى دانست . روزى يكى از پيروانمكتب علوى با او ملاقات كرد و در ضمن اتمام حجت به او فهمانيد كه امام بايد داراىفضايل و مكارم اخلاق باشد و اكنون علايم امات حجت به او فهمانيد كه امام بايد داراىفضايل و مكارم اخلاق باشد و اكنون علايم امامت در حسين بن على موجود است ، و از خواناحسان او ايتام و ارامل و مساكين بهره ورند، سخنان او را دردل آن طبيب موثر شد، اما با خود گفت : مى بايد گفتار اين كس را محك زد، اتفاقا درهمسايگى او بيوه زنى بود كه يتيمى داشت و آن زن مريض شد. پسرش را نزد طبيبفرستاد و گفت : مادرم چنان حالتى يافته ، طبيب پس از استفسار از عقيده آن پسر ديد ازمحبان حسين عليه السلام است ، گفت : علاج مرض مادرت جگر اسبى است فلان رنگ . يتيمگفت : از كجا فراهم كنم ؟ پاسخ داد: از امامت حسين بطلب
آن طبيب خدمت امام حسين آمد و از غلامان خواست او را به طويله ببرند تا اسب ها را بنگرد.چون آنها را كشته ديد پرسيد نه براى چه اينها را كشته اند؟ گفتند: براى يتيمى كهمادرش معالجه شود طبيب تقاضا كرد خدمت حضرت برسد. چون او را آوردند به قدم هاى آنبزرگوار افتاد و از شيعيان شد. حضرت علت پرسيد؟ او جريان را بيان كرد. حضرتفرمود: اينها سهل است ، بيا تا به تو امرى بالاتر بنمايم و دعا نمود: الهى تو قادرىاينها را زنده كنى ، اگر ما را نزد تو قرب و منزلتى است به حرمت جد و پدر و مادر وبرادرم اينها را زنده گردان اسبان به قدرت بارى زنده شدند. (397)
5. نهى از جنابت  
فخر الساجدين فرمود: عربى به قصد ملازمت امام حسين عليه السلام به مدينه آمد و دربين راه با همسرش مباشرت كرد و قبل از غسل خدمت آن حضرت آمد، منظورش امتحان بود،چون نظر حضرت به او افتاد فرمود: يا اخى العرب شرم نمى كنى با اينحال نزد امام زمان خود مى آيى ؟ عرض ‍ كرد: چه حالى ؟ فرمود با همسرت در راه ، درفلان موضع مباشرت نمودى اكنون اينجا جنب ايستاده اى ؟ عرض كرد: يابنرسول الله ، غرضم معلوم شد و مدعايم حاصل ، اشهد انك ابنرسول الله صلى الله عليه و آله و وصيه و از مجلس بيرون رفته و بعد ازغسل برگشت و پاسخ مسائل مشكل خود را از آن حضرت پرسيد.
6. معجزه فرار تب  
زراره بن اعين گويد: امام صادق عليه السلام آن مهد مرا حديث نمود كه عبدالله بن شدادبن الهادى احبشى مريض شد و سخت تب كرد، حسين بن على عليه السلام چون اين بدانستبه عيادت او رفت . هنگامى كه از در خانه وارد شد، تب از عبدالله بيرون شد، عرض كرد:شاد و شاكرم از آن منزلت كه خداوند شما را عطا فرموده همانا تب از شما گريزان است .حضرت فرمود: والله ما خلق الله شيئا الا قد امره بالطاعه لنا
به خدا سوگند خداوند چيزى را نيافريد مگر اين كه او را به اطاعت ما امر نمود. عبداللهعرض كرد:
در اين هنگام صدايى شنيدم و كسى را نديدم كه همى گويد: لبيك .
7. داستان زن صابئى  
عالم و فقيه فرزانه آيه الله العظمى آقاى حاج سيد محمد حسينى شيرازى دام ظله العالىدر كتاب عاشورا روز تجديد اسلام معجزه اى را از حضرت امام حسين عليه السلامنقل مى كند، ايشان مى فرمايد: در كربلا با صائبى ها مباحثات فراوانى شنيده ام ، ازجمله آنها اين داستان است .
يك زن صائبى شب عاشورا به يكى از مجالس سيدالشهدا عليه السلام كه در همسايگىآنها بر پا بوده مى رود و براى دختر خود مقدارى برنج به عنوان تبرك درخواست مىكند و از صاحب منزل مى خواهد اين امر را براى كسى نگويد، چون نزد صائبى ها اين كاربسيار ناخوشايند بوده و جرم به حساب مى آمد و اگر اين امر افشا مى شد احيانا بهكشته شدن او مى انجاميده است .
بعد از گذشت يك سال با روى باز و چهره خندان به صاحب مجلس ‍ مى گويد: به بركتمجلس سيدالشهدا عليه السلام ، دخترم بعد از 13سال حامله گشته و فرزندى به او عنايت شده كه نامش را حسين گذاشتيم و به اين وسيلهتمام آن خانواده به دين اسلام مشرف مى شوند. (398)
8. معجزه انگور  
در مدينه المعاجز عبدالله بن محمد گويد: در مسجد در محضر مقدس ‍ حسين بن على عليهماالسلام نشسته بوديم ، فرزندش على اكبر در آمد و از پدر بزرگوارش در غير موسمانگور طلبيد. آن حضرت دست مباركش را بر ستون مسجد زد و انگور و موز بيرون آورد وفرمود: ما عند الله لاوليائه اكثر، آنچه نزد خداوند است براى دوستانش بيشتراز اين خواهد بود. (399)
بخش ششم : شجره ملعونه در قرآن و روايات 
اللهم ان هذا يوم تبركت به بنو اميه و ابن آكله الاكباد اللعين ابن اللعين على لسانكو لسان نبيك صلى الله عليه و آله فى كل موطن و موقف وقف فيه نبيك صلى الله عليه وآله ، اللهم العن اباسفيان و معاويه و يزيد بن معاويه عليهم منك اللعنه ابد الابدين و هذايوم فرحت به آل زياد و آل مروان بقلتهم الحسين صلوات الله عليه ، اللهم فضاعفعليهم اللعن منك و العذاب الاليم ... (فرازى از زيارت عاشورا)
فصل اول : شجره ملعونه بنى اميه در قرآن
و ما جعلنا الرويا التى اريناك الافتنه للناس و الشجره الملعونه فى القرآنو نخوفهم فما يزيد هم الا طغيانا كبيرا (400)
مفسران عموما در تفسير اين آيه شريفه نوشته اند:رسول اكرم صلى الله عليه و آله در خواب ديد ميمون ها بر منبر او بالا مى روند. حضرتسخت متاثر شد. جبرئيل نازل شد و خواب را تعبير نمود و گفت : بنى اميه بر بنى هاشمغلبه مى كنند و از منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله بالا مى روند، آنها شجره ملعونههستند روايت شده كه از اين تاريخ ديگر كسى خنده بر لب پيامبر اسلام صلى الله عليهو آله نديد. (401)
نيز از آياتى كه در ذم بنى اميه نازل شده ، سوره قدر است . مقصود از الف شهر دولتبنى اميه است كه هزار ماه بود، و از بركات و ثواب ليله القدر محروم بودند و خيراخروى يك شب قدر از خير دنيوى هزار ماه رياست بنى اميه بيشتر است چنان كه فخر رازىدر تفسير كبير و ابن اثير در اسد الغابه از امام مجتبى عليه السلامنقل مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در خواب ديد كه بنى اميه پاى برمنبرش مى گذارند و نيز مى گويد: روايت شده كه جست و خيز مى كنند بر منبرش چونبوزينه گان . پس خداى تعالى اين آيات را فرستاد: انا انزلناه ...خير من الفشهر.
قاسم كه راوى حديث است مى گويد: حساب كرديم ديديم ملك بنى اميه هزار ماه است .(402)
مسعودى در مروج الذهب مى گويد: جمع مدت سلطنت بنى اميه تا زمانى كه منقرض شدند وخلافت به بنى العباس منتقل شد، هزار ماه كامل بود بدون كم و زياد.رسول خدا صلى الله عليه و آله هميشه ابوسفيان را لعن مى كرد و مى فرمود: اللعينبن اللعين ، الطليق بن الطليق . و نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: هرگاه معاويه را بر منبر من ديديد او را بكشيد. (403)
نسب بنى اميه  
در نسب بنى اميه و سخن بسيار است . آنچه كه در رد نسبت بنى اميه به قريش گفته شدهاين است كه اميه بنده اى رومى بود، عبد شمس او را خريد و به رسم عرب در جاهليت او راپسر خود خواند و كلام اميرالمومنين عليه السلام در يكى از نامه هايش به معاويه مرقومفرمود:
ليس اميه كهاشم و لاحرب كعبد المطلب ، و لا ابوسفيان كابى طالب و لا المهاجركالطليق و لا الصرير كاللطيق
به تصريح دانشمندان مانند محمد عبده مصرى در شرح نهج البلاغه صرير كسىراگويند كه صحيح النسب باشد، و لصيق كسى است كه بيگانه باشد و او را بهفاميل و قبيله چسبانده باشند.
اميه مرد بدنامى بود كه متعرض زنان مى شد و به فحشا و زنا معروف بود و كسى استكه به ده سال جلاى وطن و ترك مكه محكوم شد، به شام رفت و در آن جا دهسال ماند و در آن جا با زن يهودى شوهردارى زنا كرد. آن زن در فراش شوهرش كهيهودى بود پسرى آورد و اميه او را به خود ملحق كرد، و او را ذكوان ناميد، و كنيه اش راابى عمرو نهاد و زن خودش را در زندگى خودش به او داد. و اين ذكوان پدر ابى معيط وجد عقبه پدر وليد بن عقبه ، برادر مادرى عثمان است . (404)
خاندان ابوسفيان  
در ميان تمام كسانى كه در مقابل دعوت اسلام به توحيد و خداپرستى عناد ورزيده ، ولجوجانه مخالفت كرده ، و مقاومت نشان دادند، ابوسفيان فساد و عناد و اصرارش از ديگرانبيشتر بود، براى خاموش كردن انوار آفتاب اسلام تلاش كرد و در جنگ بدر و احد و خندقسردار لشكر و زعيم سپاه كفر بود.
ابوسفيان خودش و زنش و پسرانش آنچه توانستند پيغمبر صلى الله عليه و آله راآزردند و از شرك وكفر پشتيبانى نمودند. در جنگ بدر سه تن از فرزندانش معاويه ،حنظله و عمرو شركت داشتند. على عليه السلام حنظله را كشت ، و عمرو را اسير كرد، ومعاويه گريخت ، و آن چنان فرار كرد كه وقتى به مكه رسيد پاهايش ورم كرده بود و تادو ماه خود را معالجه مى كرد (405) ابوسفيان گفت : به خدا اگر زنده بمانم حكومت رااز دست هاشميان بيرون خواهم كرد. (406)
هنگامى كه عثمان به خلافت رسيد، ابوسفيان بر او وارد شده اظهار داشت : خلافت را چونگوى در دست بنى اميه بچرخان كه خلافت و رسالت جز سلطنت چيز ديگرىنيست ، و من بهشت و جهنمى نمى فهمم . (407)
ز مخشرى گويد: ابوسفيان مردى بود كوتاه قامت وبدشكل و صباح كه مزدور و اجير ابوسفيان بود از طراوت جوانى برخوردار بود. هند اينجوان را به نظر خريدار نگاه مى كرد، عاقبت نتوانست خوددارى كند و او را به سوى خويشخواند و در ميانشان روابط پنهانى برقرار گشت . اين روابط نامشروع در حدى بالاگرفت كه پاره اى از مورخان معتقدند علاوه بر معاويه ، عتبه فرزند ديگر ابوسفيان همدر حقيقت از صباح بوده است . و نيز گفته اند: هند از به دنيا آوردن اينطفل در منزل خويش خشنود نبود، از اين رو سر به بيابان نهاد و در تنهايى كودك خود،عتبه را به دنيا آورد.
هند جگر خوار  
مادر معاويه در تاريخ به هند جگر خوار معروف است . (408) زيرا جگر حمزه سيدالشهدا عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله را به خاطر دشمنى با آن حضرت بهدندان جويد و قطعات جگر را به رشته كشيد و به گردن آويخت . اين زن نيز مانندشوهرش ابوسفيان با پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله سخت دشمن بود، بلكه دشمنىوى شديدتر بود. خلاصه آن كه طرز تفكر هند با طرز تفكر خصمانه ابى سفيان نسبتبه رسول خدا صلى الله عليه و آله كاملا مشابه بود.
پدر معاويه ابوسفيان است كه آزار و دشمنى او به پيشواى اسلام از آغاز بعثت آشكارتراز كفر ابليس است . وى رهبرى دشمنان رسول خدا صلى الله عليه و آله از كفار قريش ومشركان مكه را بر عهده داشت و از سخت ترين دشمنانش به شمار مى آمد و هميشه پرچمكفر را به دوش ‍ مى كشيد و در برابر رسول خدا صلى الله عليه و آله از بت پرستىجانبدارى و پشتيبانى مى نمود. در مكه دام ها و نيرنگ ها عليه مقام رسالت ساخت و در مدينهجنگ ها و دشمنى ها عليه آن حضرت پرداخت تا از بت پرستى ورذايل اخلاقى دفاع نمايد و با رسالت الهى پيغمبر صلى الله عليه و آله وفضايل اخلاقى كه هدف آن حضرت بود مبارزه كند. (409)
داستان پسر هند مگر نشنيدى
كه از او و سه كس او به پيمبر چه رسيد
پدر او دو دندان پيمبر بشكست
او به ناحق حق داماد پيمبر بستاد
پسر او سر فرزند پيمبر ببريد
بر چنين قوم تو لعنت نكنى شرمت باد
لعن الله يزيدا و على آل يزيد (410)
مادر او جگر عم پيمبر بمكيد (411)
اللهم العن اول ظالم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك ، اللهم العنالعصابه التى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله ، اللهم العنهم جميعا...(فرازى از زيارت عاشورا)ص
فصل دوم : شجره نفرين شده از زبانرسول خدا صلى الله عليه و آله
قال رسول الله صلى الله و عليه و آله : اذا رايتم معاويه على منبرى فاقتلوه (412)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى معاويه را برمنبر من ديديد، او رابكشيد
رسول خدا صلى الله عليه و آله ابن عباس را براى احضار معاويه فرستاد. ابن عباسبازگشت و عرضه داشت : غذا مى خورا. حضرت فرمود: لا اشبع الله بطنه(413) خدا شكم او را سير نكند.
پس از آن معاويه هيچ وقت سير نمى شد. معاويه مى گفت : من دست از غذا بر نمى دارمبراى سيرى ، بلكه از جهت خستگى از خوردن دست بر مى دارم معاويه شراب مى خورد وبه اسم اسلام حكومت مى كرد. (414)
براى شناسايى بيشتر معاويه به جلد دهم الغدير مراجعه شود.
معاويه دختران خود را مى فروشد  
معاويه جاسوسان خود را نزد عمرو بن حريث و اشعث بن قيس و حجار بن ابجر فرستاد تاهر يك را به فرماندهى لشكرى از لشكرهاى شام و گرفتن دخترى از دختران معاويهصدهزار درهم به پاداش كشتن امام حسن عليه السلام وعده دهند. امام حسن عليه السلام آگاهشد و زره پوشيد و در حال نماز هم آن را از خود دور نمى كرد. روزى درحال نماز تيرى به سوى آن بزرگوار انداختند و چون زره در بر داشت تاثيرى نكرد. ونيز در حال نماز خواندن خنجرى بر آن حضرت زدند.
فصل سوم : يزيد كافر و جنايتكار  
پدرش معاويه ، مادرش (ميسون ) صحرانشين و معلم سرخانه اش سرجون رومى بود. اوكنيه و دشمنى با بنى هاشم و خاندان پيغمبر و بسيارى ازمسائل مشابه را از پدر و روحيه صحرانشينى (آزادى و لاقيدى افراطى ) و پندارهاىخرافى جاهلى را از مادر، و ميگسارى و دشمنى با اسلام و مسلمانان را از معلم مسيحى و رومىاش گرفت .
آرى او تنها سه سال (415) حكومت كرد، اما درسال اول امام حسين عليه السلام و يارانش را شهيد نمود و كودكان و عزيزانش را سربريد و زنانش را اسير كرد.
در سال دوم مدينه پيغمبر صلى الله عليه و آله را بر لشكريان خود مباح نمود بيش ازهزار دختر باكره را ازاله حيثيت كرد. او چهار هزار نفر ازاهل مدينه را در اين واقعه كشت كه در ميان آنها هفتصد مهاجر و انصار و از اصحاب پيغمبرصلى الله عليه و آله بودند.
در سال سوم به خانه كعبه (قبله مسلمين ) منجنيق بست و آنجا را سنگ باران نمود (416)درباره جنايات يزيد از لحاظ فساد عقيده اش و بد طينتى و ستمگرى و خون ريزى هاى وىو تحقير و ناچيز شمردن دين خدا همه متفقند، به تمامى كتب تاريخ و سيره مراجعه كنيد،هيچ كس نامى از او نبرده مگر آن كه از او به بدى ياد كرده است .
يزيد شراب خوار  
روزى يزيد بعد از قتل امام حسين عليه السلام در مجلس شراب نشسته بود در حالى كهابن زياد طرف راست او قرار داشت ، به ساقى گفت : جام شرابى به من ده كه مغزاستخوانم را نشئه سازد، سپس مانند همان جام به ابن زياد تقديم دار. (417)
يزيد شراب خورد و زيادى شراب را به سر امام حسين عليه السلام ريخت زن يزيد آب وگلاب برگرفت و سر امام حسين را پاك بشست . آن شب فاطمه عليه السلام را به خوابديد كه از آن حضرت عذر خواهى مى كند. پس يزيد دستور داد تا سر امام حسين عليهالسلام و اهل بيت و اصحاب او را به دروازه هاى شهر بردند و بياويختند. (418)
چون سر مبارك امام حسين عليه السلام را نزد يزيد لعين بنهادند، آن ناپاك پاى بر سرامام عليه السلام نهاد. (419) كار يزيد شرب خمر و ترك نماز و بازى با سگان ومحاوله و طنبور و ناى و وطى مادران و خواهران و دختران بوده است . (420)
مولف كتاب الحسن و الحسين عليه السلام كه از نويسندگان عامه است بعد از ذكر اجمالىاز سيره يزيد مى نويسد: بى شك اين نوع حكومت كه يزيد برپا كرده بود، موردرضايت هيچ يك از مسلمانان نبوده است و البته امام حسين عليه السلام در قيام خود نسبت بهچنين عنصرى معذور بود، زيرا محاربه و مبارزه با اين اخلاق زشت و ناپسند شرعا واجببوده است . (421)
رفتار يزيد با سر امام حسين عليه السلام  
در رساله حاويه آمده كه ركن الاسلام خوارزمى گفت : چون سر امام حسين عليه السلام رانزد يزيد لعين بنهادند آن ناپاك پاى بر سر امام نهاد. زيد بن ارقم حاضر بود، گفت :
لا تفعل ذلك يايزيد، فانى رايت رسول اللهيقبل ذلك الفم
اين كار را نكن اى يزيد، به درستى كه ديدمرسول خدا صلى الله عليه و آله بر اين دهان بوسه مى زد
همچنين در حاويه آمده است : آن لعين در حضور سر امام حسين عليه السلام شراب بخواست وبياشاميد، و علما گفتند آن لعين مست شد. بعد از آن روزى بر بام رقص مى كرد و از بامبيفتاد و مست به دوزخ رسيد چنان كه پدرش مست بمرد و صليب رومى در گردن انداختهبود.
جمعى گويند كه با لشكر به صيد رفت . آهويى نزد او آمد پس او هم بهدنبال آن آهو رفت و حق تعالى خطاب به زمين كرد تا او را فرو برد.
فخسفنا به و بداره الارض (422) (سوره القصص ، آيه 28)
يزيد به بوسه گاه رسول الله صلى الله عليه و آله چوب مى زند
شيخ صدوق رحمه الله مى نويسد: زمانى كه سر اباعبدالله الحسين عليه السلام را درطشت طلا به مجلس يزيد آورده اند، يزيد با چوب خيزران به آن اشاره مى كرد و مى گفت: حسين ، عجب لب دندان هاى خوبى دارى ! كسى كه در آن جا حاضر بود گفت : اى يزيدچطور اشاره مى نمايى چوب خيزران را در حالى كه من ديدم پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله لبان امام حسين عليه السلام را مى بوسيد. (423)
سنگ باران كردن امام حسين عليه السلام  
ابوريحان بيرونى مى گويد: ستم هايى كه به حسين بن على عليه السلام كردند درهيچ ملتى با بدترين افراد انجالم ندادند. او را با شمشير و نيزه و سنگ باران از پادرآوردند و سپس اسب بر بدنش تاختند. بعضى از اين اسب ها به مصر رسيدند. گروهىاز مردم نعل اين اسب ها را كندند و براى تبرك بر در خانه هاى خود نصب كردند و اينعمل در ميان مردم مصر سنتى شد كه بعد از آن هر كس بالاى در خانه خودنعل نصب مى كرد. (424)
روايت شده كه خون امام حسين عليه السلام از جوشش نيفتاد تا اين كه مختار بن ابى عبيدهثقفى خروج كرد و به انتقام خون امام حسين عليه السلام هفتاد هزار نفر را كشت . مختار گفت: من براى امام حسين عليه السلام هفتاد هزار نفر را كشتم ، به خدا قسم اگر جميعاهل زمين را مى كشتم جبران آن ناخنى را كه از آن حضرت گرفته مى شد نمى گردد.(425)

next page

fehrest page

back page