بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهره درخشان حسین بن علی (ع), حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     HOSEIN00 -
     HOSEIN01 -
     HOSEIN02 -
     HOSEIN03 -
     HOSEIN04 -
     HOSEIN05 -
     HOSEIN06 -
     HOSEIN07 -
     HOSEIN08 -
     HOSEIN09 -
     HOSEIN10 -
     HOSEIN11 -
     HOSEIN12 -
     HOSEIN13 -
     HOSEIN14 -
     HOSEIN15 -
     HOSEIN16 -
     HOSEIN17 -
     HOSEIN18 -
     HOSEIN19 -
     HOSEIN20 -
     HOSEIN21 -
     HOSEIN22 -
     HOSEIN23 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

ابراهيم فداى امام حسين عليه السلام شد  
ابن شهر آشوب در مناقب سند را به ابن عباس مى رساند كه فرمود: نزدرسول خدا صلى الله عليه و آله بودم و آن حضرت حسين عليه السلام را بر زانوى راستو ابراهيم را بر زانوى چپ جاى داده بود مكرر گاهى حسين و گاه ابراهيم را مى بوسيد دراين حال به رسول خدا صلى الله عليه و آله وحى رسيد و فرمود:
پيك الهى از سوى خدا بر من فرود آمد و گفت : اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند ومى فرمايد: من حسين و ابراهيم را براى تو نخواهم گذاشت ، يكى را فداى آن ديگرى كن .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله چون اين كلمات را شنيد نگاهى به امام حسين عليهالسلام كرد گريه اش افتاد و نگاهى هم به ابراهيم كرد و گريست .
فرمود: مادر ابراهيم كنيزكى است و چون در گذرد كسى جز من بر وى محزون نشود اما مادرحسين عليه السلام فاطمه است و پدرش على است كه پسر عمو و گوشت من و خون من است وچون درگذرد، دختر من و پسر عموى من محزون گردند و من نيز محزون شوم ، لاجرم اختياركردم حزن خود را بر حزن ايشان هان اى جبرئيل ، مقبوض مى شود ابراهيم و من او را فداىحسين كردم ابن عباس مى گويد: پس از سه روز ابراهيم درگذشترسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمود: فداى كسى شوم كه فداى او كردم پسرمابراهيم را. (122)
محبت رسول الله صلى الله عليه و آله به حسنين عليهماالسلام  
رسول اكرم صلى الله عليه و آله نشسته بود كه حسن و حسين عليهماالسلام وارد شدندحضرت به احترام آنها از جاى برخاسنت و به انتظار ايستاد كودكان در راه رفتن ضعيفبودند لحظاتى چند طول كشيد نرسيدند، رسول اكرم صلى الله عليه و آله به طرفكودكان پيش رفت و از آنان استقبال نمود آغوش باز كرد، هر دو را بر دوش سوار نمود وبه راه افتاد و مى فرمود: فرزندان عزيز مركب شما چه خوب مركبى است و شما چهسواران خوبى هستيد. (123)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليهماالسلام را بوسيد اقرع بن حابسكه ناظر مهر و عطوفت پيغمبر صلى الله عليه و آله به فرزندان خود بود عرض كرد:من ده فرزند دارم و هرگز آنها را نبوسيده ام .
حضرت در جواب فرمود: به من ربطى ندارد كه خداوند ريشه رحمت و شفقت را از قلب توكنده است . (124)
روزى پيغبمر اكرم صلى الله عليه و آله با جمعى از مسلمين در نقطه اى نماز مى گزاردموقعى كه آن حضرت به سجده مى رفت حسين عليه السلام كه كودك خردسالى بود، بهپشت پيغمبر سوار مى شد، و پاهاى خود را حركت مى داد و هى هى مى كرد، وقتىرسول خدا صلى الله عليه و آله مى خواست سر از سجده بر دارد او را مى گرفت وپهلوى خود به زمين مى گذارد باز در سجده ديگر و تا پايان نمازطفل مكرر به پشت پيغمبر صلى الله عليه و آله سوار مى شد يك نفر يهودى ناظر اينجريان بود پس از نماز به حضرت عرض كرد: شما با كودكان طورى رفتار مى كنيد كهما هرگز چنين نمى كنيم !
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در جواب فرمود: اگر شما به خدا ورسول خدا ايمان مى داشتيد به كودكان خود عطوف و مهربان بوديد مهر و محبت پيغمبرعظم الشان نسبت به كودكان مرد يهودى را سخت تحت تاثير قرار داد و صميمانه آيينمقدس اسلام را پذيرفت . (125)
مردى به نام يعلى عامرى از محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله خارج شد تا درمجلسى كه دعوت داشت شركت كند جلو منزل امام حسين عليه السلام را ديد كه با كودكانمشغول بازى است طولى نكشيد رسول اكرم صلى الله عليه و آله همراه اصحاب خود ازمنزل خارج شد وقتى امام حسين عليه السلام را ديد دست هاى خود را باز كرد و از اصحابجدا شد به طرف فرزند رفت تا او را در بگيرد كودك خنده كنان اين طرف و آن طرف مىگريخت و رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز خندان از پى او بود بچه را گرفت ،دستى زير چانه كودك و دست ديگر پشت گردن او گذارد لب بر لبش نهاد و او رابوسيد.
رهبر عاليقدر اسلام در حضور مردم با فرزندش چنين رفتار كرد تا علاوه بر اداى وظيفه، مردم را در راه تربيت فرزندان به شاد كردن كودكان و بازى با آنان بيشتر متوجهفرمايد. (126)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الحسن و الحسين امامان ان قاما او قعدا.(127)
امام حسن و امام حسين عليهماالسلام هر دو امامند: اگر چه يكى قيام كند و يكى بنشيند، يعنىبراى پيش رفت اسلام در برابر مخالفان قرآن و اسلام سكوت كند.
ابوهريره مى گويد: روزى پيغمبر صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليهماالسلام رابر دوشت مبارك سوار نموده بود در ميان راه گاهى حسن را مى بوسيد، گاهى حسين رامردى عرض كرد: يا رسول الله اين دو كودك را دوست دارى ؟فرمود: آرى هر كس حسن وحسين عليهماالسلام را دوست بدارد با من دستى كرده و هر كس با آنان دشمنى كند با مندشمنى كرده است .
امام حسن و امام حسين عليهماالسلام شبيه ترين مردم بهرسول خدا صلى الله عليه و آله بودند. (128)
ز اذان مى گويد: شنيدم از على بن ابى طالب عليه السلام كه فرمود:
الحسن و الحسين ريحاتنا رسول الله (129)
رسول خدا صلى الله عليه و آله به حسينين عليهماالسلام اشاره فرمود و گفت : اينها دوگل من هستند در دنيا.
چند حديث ديگر نيز در همين زمينه با مختصر تفاوت (130) روايت شده
است :
پيغمبر صلى الله عليه و آله گاهى به فاطمه عليهماالسلام مى گفت : حسن و حسين رابياور وقتى آنان را به خدمت آن حضرت مى برد، و آنها را به سينه مى چسبانيد و مانندگل مى بوييد. (131)
ابوهريره مى گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه دهان حسن و حسينعليهماالسلام را مى مكيد چنان كه خرما را مى مكيد. (132)
قالرسول الله صلى الله عليه و آله لعلى و فاطمه و حسن و الحسين : انا سلم لمن سالتم وحرب لمن حاربتم . (133)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
امام حسن و حسين عليهماالسلام خوب ترين اهل زمين هستند بعد از من و بعد از پدرشان و مادرآنها افضل روى زمين است . (134)
ترمذى از اسامه نقل مى كند: ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله حسن و حسينعليهماالسلام را روى زانو خود نشانده و فرمود: اين دو نفر پسران من و پسران دخترمهستند. پروردگارا! دوست بدار اين دو را و هر كس دوست دارد اين دو را. (135)
رسول خدا صلى الله عليه و آله كام حسن و حسين عليهماالسلام را با خرما برداشته است .(136)
مناقب امام حسين عليه السلام  
مروى است از ابى حجاب كه گفت : من ملاقات كردم مردى از بنى طرى و به او گفتم :بهمن رسيده كه شما شنيده ايد نوحه جن را كه بر امام حسين عليه السلام مى كردند گفتم :مرا از آن خبر نمى دهى ؟شيندم كه مى گفت در نوحه اين شعر را:

مسح الرسول جبينه فله بريق فى الخدود
ابواه من عليا قريش و جده خير الجدود
مسخ مى نمود پيغمبر صلى الله عليه و آله پيشانى مبارك امام حسين عليه السلام را بهبوسه و غير آن پس او را درخشندگى و نورانيت بود در گونه هاى مباركش پدر و مادرشاز بزرگان قريش بودند و جد او بهترين جدها بود. (137)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: دشمنى بااهل بيت عليهم السلام دشمنى با من است .
زيد بن ارقم مى گويد: در محضر خاتم المرسلين صلى الله عليه و آله در مسجد نشستهبوديم كه طاهره با حسنين عليهماالسلام از منزل خويش به در آمده قصد حجره مقدسنمودند سپس اميرالمومنين على عليه السلام پشت سر آنها بيرون آمدهرسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرموده :
من احب هولاء فقد احبنى و من ابغض هولاء فقد ابغضنى .
آن كس كه محبت اينها را دارد مرا دوست داشته و هر كه با اينان كينه كند، با من دشمنىنموده است . (138)
زر بن حبيش گويد: از محمد بن حنيفه شنيدم كه مى گفت : در ما خاندان ششخصل است كه در هيچ كس پيش از ما نبوده و در هيچ كس بعد از ما نخواهد بود، از ماست محمدصلى الله عليه و آله سيد رسولان و على عليه السلام سيد اوصيا و حمزة سيدالشهدا وحسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت و جعفر بن ابى طالب كه با دوبال زينت شده در بهشت پرواز مى كند، هر جا بخواهد، و مهدى اين امت آن كه عيسى بن مريمپشت سرش نماز مى خواند. (139)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : ملعون است ، ملعون است كسى كه كور ونابيناست از فهم ولايت و دوستى اهل بيت من . (140)
خداوند عالم بهشت را به وجود حسنين عليهماالسلام زينت بخشيد  
على عليه السلام مى فرمايد: حسن و حسين عليهماالسلام در روز قيامت (141)
از دو سوى عرش به منزله دو گوشواره اند، عايشه نيز ازرسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه بهشت عرض كرد: پروردگارا! مرازينت كن زيرا ساكنان من پرهيزكاران و نيكوكارانند. او وحى كرد، كه آيا زينت نكردم تورا به حسن و حسين . (142)
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعى است كه جان ها همه پروانه اوست
هر كجا مى نگرم نور رخش جلوه گر است
هر كجا مى گذرم جلوه مستانه اوست
هر كس ميل سوى كرب و بلايش دارد
من ندانم كه چه سرى است كه در خانه اوست
رسول اكرم صلى الله عليه و آله بدن امام حسين عليه السلام را به چشمتشبيه كرده است !
ابوهريره مى گويد: روزى در حضور پيغمبر صلى الله عليه و آله
با جمعى از زيادى از صحابه از جمله ابوبكر و عمرفضل بن عباس و زيد بن حارثه و عبدالله بن مسعود بوديم در اين اثناء امام حسينعليهماالسلام كه تازه راه افتاده بود از در وارد شد تا چشم پيغمبر بر او افتاد او را درآغوش ‍ كشيد و صورتش را بوسيد سپس دست هاى كوچك او را گرفت و به او فرمود: حرقة ، حرقة ترق عين بقعه يعنى اى بچه كوچكم ، اى بچه كوچكم ، از زانوان منبالا بيا و حسين هم از زانوان پيغمبر صلى الله عليه و آله بالا آمد تا به روى سينه اومى رسيد و دوباره پايين مى آمد.
آن روز پيامبر اين عمل را با حسين عليه السلام بسيار تكرار كرد سپس ‍ فرمود: بدن حسينمن به چشم پشه مى ماند.
آن روز مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله را كسى نفهميد، اما در اثر ترقى علم امروزبا ميكرسكوپ چون به چشم پشه نظر كرده اند چشم او را سواخ سوراخ و مشبك ديده اند ومتوجه شده اند كه پيغعمبر صلى الله عليه و آله مرادش آن بوده كه بدن حسين من چونچشم پشه مشبك خواهد گشت .
پس از اين مذاكرات پيغمبر دهان خود را بر دهان حسين گذاشت و او را مكيد و فرمود:خداوندا! من حسين را دوست دارم ، تو هم او را دوست
بدار. (143)
دوستى امام حسين عليه السلام واجب است  
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ بنده اى به خدا ايمان ندارد مگر وقتى كه مندر نظر وى از جانش محبوب تر باشم و عترتم از عترتش و منسوبانم از منسوبانشمحبوب تر باشد.
فخر رازى در تفسيرش ج 7، ص 391، مى گويد: قطعا دعا كردن براىآل محمد منصب بزرگى است و به همين جهت اين دعا در نماز خاتمه تشهد قرار گرفته استو نمازگزار مى گويد: اللهم صل على محمد وآل محمد و ارحم محمد و آل محمد . و اين گونه تعظيم درباره كسى جزآل محمد صلى الله عليه و آله ديده نشده است . همه اينها دلالت دارد بر اين كه محبتآل محمد واجب است تا آن جا كه مى گويد: اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله در پنج با آنجناب مساوى شده اند:
1- صلوات بر او و بر ايشان در تشهد،
2- سلام بر ايشان ،
3- طهارت مستفاد از آيه تطهير: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت ... ) (144)
4- حرمت صدقه دادن به ايشان ،
5- لزوم حب ايشان .
كلام فخز رازى بسيار از رجال مذاهب چهارگانهاهل سنت نقل شده كه بسيارى از آنها در الغدير آمده است . (145)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ كسى ايمان ندارد تا اين كه به دوستى مناهل بيت مرا دوست بدارد. (146)
از عمر بن خطاب نقل است : آخرين چيزى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در هنگامرحلتش بدان تكلم كرد اين بود كه فرمود: بعد از من بااهل بيتم خوشرفتارى كنيد. (147)
اى بوده هميشه در تمناى حسين
اين مژده شنو زجد والاى حسين
فردوس بود جاى احباى حسين
دوزخ باشد مقام اعداى حسين
مرد شامى و امام حسين عليه السلام  
شخصى شامى به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد چشمش به مردى افتاد كه دركنارى نشسته بود توجهش جلب شد، پرسيد:اين مرد كيست ؟گفته شد: حسين بن على بىابى طالب است سوابق عجيبى كه در روحش ‍ رسوخ كرده بود موجب شد كه ديك چشمش بهجوش آيد و قربه الى الله آنچه مى تواند دشنام نثار حسين بن على عليهماالسلام كند.
همين كه هر چه خواست گفت و عقده دلش را باز كرد، امام حسين عليه السلام بدون آن كهخشم بگيرد و اظهار ناراحتى كند نگاهى پر از مهر و عطوفت به او كرد و پس از آن كهچند آيه مبنى بر حسن خلق و عفو و اغماض قرائت كرد به او فرمود: ما براى هر نوع خدمتو كمك به تو آماده ايم آن گاه از او پرسيد: آيااهل شامى ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: من اب اين خلق و خو سابقه دارم و سرچشمه آن را نمىدانم پس از آن فرمود: تو در شهر ما غريبى ، اگر احتياجى دارى حاضريم ، كمك دهيم ،حاضريم در خانه خود از تو پذيرائى كنيم ، حاضريم تو را بپوشانيم ، حاضريم بهتو پول بدهيم .
مرد شامى كه منتظر برخورد شديدى از امام بود و هرگز گمان نمى كرد با همچو گذشتو اغماضى رو به رو شود، چنان منقلب شد كه
گفت : آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته مى شد و من به زمين فرو مى رفتم و اين چنيننشناخته و نسنجيده گستاخى نمى كردم تا آن ساعت براى من در همه روى زمين كسى از حسينعليه السلام و پدرش مبغوض تر نبود و از آن ساعت بر عكسى كسى نزد من از او و پدرشمحبوب تر نيست . (148)
شام در زمان خلافت عمر فتح شد نخستين كسى كه امارت و حكومت شام را در اسلام به اودادند يزيد ابى سفيان بود يزيد دو سال حكومت كرد و مرد پس از او حكومت اين استانپرنعمت به برادر معاويه بن ابى سفيان واگذار شد.
معاويه بيست سال تمام در اين استان با كمال نفوذ و اقتدار حكومت كرد.
حتى در زمان عمر كه زود حكام عزل و نصب مى شدند و به كسى اجازه داده نمى شد چندسال حكومت يك نقطه را در دست داشته باشدت معاويه در مقر خويش ثابت ماند كسىمزاحمش نشد او به قدرى جاى خود را محكم كرده كه بعدها بهخيال خلافت افتاد پس از بيست سال حكومت و بعد از صحنه هاى خونينى كه به وجود آوردبه آرزوى خود رسيد و بيست سال ديگر به عنوان خليفه مسلمين بر شام و ديگر قسمت هاىقلمرو كشور وسيع اسلامى آن روز حكومت كرد به اين جهات مردم شام از اولين روزى كهچشم به جهان اسلامى گشودند در زير دست امويان بزرگ شدند و همچنان به جهان كهمى دانيم ، امويان از قديم با هاشميان خصمومت داشنتد در دوران اسلام و با ظهور اسلامخصمومت امويان با هاشميان شديدتر و قوى تر شد و درآل على عليه السلام تمركز پيدا كرد.
بنابراين مردم شام از اول كه نام اسلام را شنيده و بهدل سپردند دشمنى آل على عليه السلام را نيز بهدل سپردند و روى تبليغات سوء امويان دشمينآل على را از اركان دين مى شمردند اين بود كه اين خلق و خوى آنها مشور بود.
ابن حجر عسقلانى در اصابه نقل كرده كه عمر در كنار كعبه نشسته بود امام حسين عليهالسلام را مشاهده كرد و گفت : اين محبوترين مردم در نزداهل زمين و آسمان است (149)
فصل ششم : اخلاق امام حسين عليه السلام  
امام حسين عليه السلام و غلام خطاكار 
يكى از غلامان (150) حضرت امام حسين عليه السلام جنايتى كرد كه موجب عقوبتگرديد فرمود او را بزنند غلام گفت : (و الكاظمين الغيظ )، امر كرد او را رها كنند بازغلام گفت : اى مولا و آقا من (و العافين عن الناس )، فرمود تو را بخشيدم باز غلام گفت ،(و الله يحب المحسنين ).
امام عليه السلام فرمود: تو را آزاد كردم براى رضاى پروردگار، آنچه به تو مى دادمدو برابر براى تو مقرر كردم .(151)
امام حسين عليه السلام و احترام به برادر  
دو يكى از بنى هاشم و ديگرى از بنى اميه با يگديگر مجادله داشتند اين گفت : قوم منبزرگوارترند و آن مى گفت : قوم من ... قرار شد هر يك نزد ده نفر از مردم قوم و طايفهده هزار درهم به او بدهند سپس نزد حسين بن على عليه السلام رفت آن حضرت پرسيد:پيش از من به كسى مراجعه كرده اى ؟گفت : آرى به برادرت حسن فرمود: من قدرت ندارمبر عطيه سرور خود چيزى بيفزايم و او نيز صد و پنجاه هزار درهم به اينسائل داد مرد اموى با صد هزار درهم آمد كه از ده تن گرفته بود و مرد هاشمى با سيصدهزار درهم كه از دو تن گرفته بود اموى از اين تفاوت خشمگين شد،پول را به صاحبانش رد كرد هاشمى هم برگرداند، اما امام حسين عليه السلامقبول نكرد، و فرمود: خواهى بردار و خواهى بر خاك بيفكن ، ما عطاى خود را باز نمىستانيم . (152)
امام حسين عليه السلام و عيادت بيمار  
كشى و ابن شهر آشوب از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده اند كه روزى امامحسين عليه السلام به عيادت بيمارى رفت كه تب شديدى داشت چون حضرتداخل شد تب او مفارقت كرد و آن بيمار عبدالله بن شداد ليثى بود.
گفت : راضى شدم به آنچه خداى بزرگ تو به شما داده است ، تب نيز از شما مىگريزد حضزت فرمود: خداى بزرگ هيچ چيز را خلق نكرده مگر آن كه او را امر كرده استكه ما را طاعت نمايد پس صدايى شنيدند و كسى را نديدند كه مى گفت : لبيك حضرتفرمود: آيا اميرالمومينين عليه السلام تو را امر نكرده كه نزديك نشوى مگر به كسى كهدشمن ما باشد يا گناهگار باشد كه كفاره گناه او باشى ، پس چرا نزديك اين مومن آمدهاى ؟(153)
اخلاق حسنين عليهم السلام  
پير مردى مشغول وضو گرفتن بود.(154) اما شيوه صحيح وضو گرفتن را نمىدانست امام حسن و امام حسين عليهماالسلام هنگامى كهطفل بودند وضو گرفتن پيرمرد را ديدند جاى ترديد نبود، تعليممسائل و ارشاد جاهل واجب است بايد وضوى صحيح را به پيرمرد يا داد اما اگر مستقيما بهاو گفته شود .
وضو تو صحيح نيست گذشته از اين كه موجب رنجش او مى شود براى هميشه خاطرهتلخى از وضو خواهد داشت به علاوه از كجا كه او اين تذكر را براى خود تحقير تلقىنكند و يكباره روى دنده لجبازى نيفتد و هيج وقت زير بار نرود. اين دوطفل انديشيدند و پيرمرد مى شنيد اين يگى گفت : وضوى من از وضوى توكامل تر است ديگرى مى گفت : وضوى من از وضوى توكامل تر است .
سپس توافق كردند كه هر دو در حضور پيرمرد وضو بگيرند و پيرمرد حكميت كند طبققرار عمل كردند و هر دو نفر وضوى صحيحى و كاملى جلو چشم پيرمرد گرفتند پيرمردتازه متوجه شد كه وضوى صحيح را چگونه بايد انجام داد و به فراست مقصود اصلىدو طفل را دريافت و سخت تحت تاثير محبت بى شائبه و هوش و فطالت آنها قرار گرفت. گفت : وضوى هر دو شما صحيح و كامل است ، من پيرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمىدانم شما به حكم محبتى كه بر امت جد خود داريد مرا متبه ساختيد متشكرم . (155)
سخاوت امام حسين عليه السلام  
كمال الدين بن طلحه رحمة الله در كرم امام حسن عليه السلام قصه زنى كه براى ايشانگوسفند كشته بود بيان كرده كه هر يك از امام حسن و امام حسين عليهماالسلام او را هزارگوسفند و هزار دينار زر دادند همچنين نقل شده كه آن حضرت ميهمان را اكرام مى كرد وطالب را جود مى نمود و رعايت صله رحم مى كرد و فقير را مى نواخت وسائل را رد نمى كرد و برهنه را مى پوشاند و گرسنه را سير مى كرد و حاجت وام دار راروا مى كرد و بر ضعف رحيم بود و بر يتيم مشفق و مهربان و حاجتمندان را اعانت مى نمود وهر چه مال به وى مى رسيد - گرچه اندك بود - بر محتاجان صرف مى كرد.
معاويه چون به مكه آمد مال بسيار و لباس هاى فاخر براى آن حضرت فرستاد هيچ كدامرا نپذيرفت و همه را باز پس داد. (156)
امام حسين عليه السلام و بشر خضر مى 
علامه كاشف الغطاء از مجمع البحرين نقل كرده كه امام حسين عليه السلام وقتى بهكربلا رسيد زمين نينوا و غاضريه را از بنى اسد به شصت هزار درهم خريد و با آنهاشرط كرد كه زوارش را به قبرش راهنمايى كرده و از آنها پذيذيرائى كنند و درقبال اين شرط زمين را دوباره پس از آن كه پولش را پرداخت به آنها واگذاشت ، از اينخبر معلوم مى شود كه همراه امام حسين عليه السلام چقدرپول بود كه مازاد آن بالغ بر شصت هزار درهم بود.
شاهد ديگر بر عظمت اين دستگاه سلطنت تا قضيه محمد بشر خضرمى است ، كه سيد بنطاووس و غيره نقل كردند كه شب عاشوار يا همان شبى كه مرگ بر دور خيمه ها مىگرديد به محمد بشر خضرمى مى گفتند: پسرت در حد رى اسير شد. : جواب داد: من نمىخواهم كه پسرم اسير باشد و من پس از آن زنده بمانم امام حسين عليه السلام سخن مرد راشنيد و به او فرمود: خدا تو را رحمت كند من بيعتم را از تو برداشتم و تو حالا آزادى ،هر طور مى توانى در آزادى پسرت بكوش .
عرض كرد: حسن جان درندگان مرا زنده نگذارند هر گاه از تو جدا بشوم ، حضرتفرمود: اين لباس ها و برده هاى يمنى را به پسرت ده كه در آزادى خود صرف كند پسبه او پنج دست لباس عطا فرود كه قيمت آنها هزار دينار بود قيمت هر دست دويست دينار(صد ليره طلا ) معلوم نيست جنس اين لباس ها چه بود كه قيمت يك دست آن صد ليره مىشد و چقدر از اين نوع لباس با حضرت بود، و براى چه آنها را با خود مى برد ؟.(157)
مشاهده آثار پينه بر پشت مبارك  
شعيب بن عبدالرحمان خزاعى گويد: چون حسين بن على عليه السلام به شهادت رسيد:بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند علتش را از امام زين العابدين عليه السلامپرسيدند، فرمود: اين پينه ها اثر كيسه هاى غذايى است كه پدرم شب ها به دوش مىكشيد و به خانه بيوه زنان و كودكان يتيم و فقرا مى رسانيد.
نيكى به مقدار معرفت  
يك اعرابى ، به محضر امام حسين عليه السلام آمد عرض كرد: يا بنرسول الله ذمه اى در گردن من است و قادر به اداى آن نيستم ناچار به خود گفتم كهبايد از مرد كريمى سوال نمايم و كسى كه ازاهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله باشد سراغ ندارم حضرت به اعرابى فرمود:من سه سوال از تو مى كنم اگر يكى را پاسخ گفتى يك سوم آنمال را به تو عطا مى كنم و اگر دو سوال را جواب گفتى دو سوم آنمال را صاحب خواهى شد، و اگر هر سه مساله را پاسخ گفتى تمام آنمال را عطا خواهم كرد.
اعرابى عرض كرد: يا بن رسول الله ، چطور مى شود كهمثل شما كه از همه جهات تكميل هستيد از من اعرابى كه بيابانى هستم پرسش كنيد ؟
امام حسين عليه السلام فرمود: (158)از جدمرسول خداصلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود :المعروف بقدر المرفة .
اعرابى عرض كرد: هر چه مى خواهى بپرس اگر بدانم جواب مى گويم و اگز ندانم ازشما يادى مى گيرم و لا قوة الا بالله .
حضرت فرمود: افضلاعمال چيست ؟
گفت : ايمان به خداوند تعالى .
حضرت فرمود: چه چيز مردم را از مهالك نجات مى دهد ؟
عرض كرد: توكل و اعتماد به خداى بزرگوار.
فرمود: زينت آدمى در چيست ؟
اعرابى گفت : علمى كه با آن حلم باشد فرمود: اگر بدين شرف دست نيابد ؟
عرض كرد: مالى كه با مروت و جوانمردى همراه باشد.
فرمود: اگر اين را نيز نداشته باشد.
گفت : فقر و پريشانى كه با آن صبر و شكيبايى باشد.
فرمود: اگر اين را هم نداشته باشد.
عرابى گفت : صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند كه او شايستگى جز اين راندارد.
حضرت خنديد و كيسه اى كه هزار دينار زر سرخ داشت به وى داد و انگشرتى به او عطاكرد كه نگين آن دويست درهم قيمت داشت .
حضرت به اعرابى فرمود: با اين زرها ذمه خود را برى كن ، و اين انگشتر را در نفقهخود صرف كن . (159)
اعرابى آن زرها را برداشت و اين آيه مباركه را تلاوت كرد: (الله اعلم حيثيجعل رسالته ).(160)
كنيز و شاخه گل  
علامه مجلسى ره از كشف الغمه روايت كرده كه انس گفت :
روزى در محضر امام حسين عليه السلام بودم كنيز آن بزرگوار آمد و گلى يك شاخه آنحضرت گذاشت حضرت فرمود: تو را آزاد كردم براى خدا من گفتم يك شاخهگل براى تو مى آوردت او را آزاد مى كنى ؟ حضرت فرمود: خداى بزرگ مى فرمايد:چون تحيت كنند شما را به تحيتى ، پس تحيت كنيد به نيكوتر از آن (161)
و تحيت نيكوتر من آن بود كه او را آزاد كنم . (162)
معلم در نگاه امام حسين عليه السلام  
عبدالرحمان سلمى به فرزند امام حسين عليه السلام سوره حمد آموخت .
وقتى كودك در حضور پدر سوره را خواند امام علاوه برپول نقد و پارچه اى كه از راه حقشناسى به معلمطفل داد، دهان آموزگار را پرا از در كرد.
كسانى از اين همه عطا تعجب كرده درباره آن از حضرتسوال كردند امام عليه السلام در پاسخ فرمود: كجا پاداش مالى من با عطاى آموزشاين معلم برابرى مى كند (163)
يعنى خدمت آموزش سوره حمد از عطاى مالى من ارزنده تر است .
جز به يكى از سه گروه اظهار نياز مكن  
مردى از انصار از امام حسين عليه السلام حاجيى خواست امام حسين عليه السلام فرمود: اىبرادر آبرويت را از خواهش كردن حضورى نگهدار و حاجتت را در نامه اى بنويس زيرا آنجهتو را شاد كند به آن عمل كنم ان شاء الله .
آن مرد نوشت : اى اباعبدالله ، فلانى از من پانصد اشرفى مى خواهد و اصرار داردبگيرد به او بفرماييد مهلتى بدهد چون امام عليه السلام نامه را خواند بهمنزل رفته كيسه اى آورد كه هزار اشرفى داشت و به او فرمود:
با پانصد اشرفى وام خود را بپرداز و با پانصد اشرفى ديگر زندگى خود را ادارهكن و جز به يكى از سه كس اظهار مكن : دين دار، يا صاحب مروت كه از مردانگى خود شرمدارد، و خانواده دار، كه مى داند آبروى خودت را فروختى و آن را با برآوردن حاجت توحفظ مى كند. (164)
سخاوت از امام حسين عليه السلام بياموزيد  
امام حسين عليه السلام فرمود: درست است فرمايشرسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: افضل الاعمال بعد الصلاة ادخال السرور فى قلب المومن بما لا اثم فيه .
بهترين كار پس از نماز، وارد كردن شايد دردل مومن است با آنچه گناهى در آن نباشد .
امام حسين عليه السلام فرمود: غلامى ديدم خوراك خود را به سگى مى دهد.گفتم : در چنينحال غذايت را مى دهى ؟ اى فرزند رسول خدا، من غمگينم ، به شادى او شادى مى جويمبراى اين كه صاحب من يهودى است مى خواهم از او جدا بشوم پس امام عليه السلام بهسوى صاحبش با دويست دينار آمد يهودى گفت : غلام فداى قدمت و بستان براى غلام ومال را برگردانيد.
حضرت فرمود : مال را بخشيدم يهودى گفت : قبول كردم و به غلام بخشيدم .
حضرت فرمود: غلام را آزاد كردم وتمام مال را به او بخشيدم . همسر يهودى گفت : اسلامآوردم و مهريه ام را به شوهرم بخشيدم يهودى گفت : من هم اسلام آوردم ، اين خانه را به اوبخشيدم . (165)
شعار آشنايى  
صفات كبريائى را زمردان خداآموز
زمردان خدا اوصاف ذات كبرياآموز
زسربازى سرافرازى بود آزاد مردان را
سرافرازى و سربازى زشاه كربلاآموز
حسين آسا به دفع فتنه بيگانگان برخيز
شعار آشنايى با خدا از آشنا آموز
بيا در مكتب اسلام و بشنو درس قرآن را
مروت عاطفت آزادگى احسان و فاآموز
چون نام شير مردان خدا را بر زبان آرى
نخستين بار آيين ادب را از (نوا )آموز
فصل هفتم : حديث ثقلين و سفينه  
حديث ثقلين  
قال رسول الله صلى الله عليه و آله ن انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتى اهل بيتى لن تضلوا ما ان تمسكتم بهما (166)لن يفتر قاحتى يردا على الحوض.
حديث ثقلين از احاديث مسلم و قطعى است كه به سندهاى معتبر و عبارات مختلف روايت شده وسنى و شيعه به صحتش اعتراف دارند از اين حديث وامثال آن چند مطلب استفاده مى شود:
1- چنان كه قرآن تا قيامت در ميان مردم باقى مى ماند، عترت پيغمبر صلى الله عليه وآله و نيز تا قيامت باقى خواهند ماند، يعنى هيچ زمانى زمين از وجود امام و رهبر حقيقى خالىنمى شود.
2- پيغبمر اسلام صلى الله عليه و آله با اين دو امانت بزرگوار تمام احتياجات علمى ودينى مسلمين را تامين كرده واهل بيتش را به عنوان مرجع علم و دانش به مسلمين معرفى كرده ،اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است .
3- قرآن و اهل بيت نبايد از هم جدا شوند و هيچ مسلمانى حق ندارد، علوماهل بيت اعراض كند و خودش را از ارشاد و هدايت آنان بيرون نمايد.
4- مردم اگر از اهل بيت پيروى كنند و به اقوال آنان تمسك جويند گمراه نمى شوند وهميشه حق در نزد آنهاست .
5- همه احيتاجات دينى مردم نزد اهل بيت موجود است هر كس از آنها پيروى كند گمراه نمىشود و به سعادت حقيقى نايل مى گردد، يعنىاهل بيت از خطا و اشتباه معصومند و با همين قرينه معلوم مى شود كه مراد ازاهل بيت و عترت تمام خويشان و اولاد پيغمبر صلى الله عليه و آله نيست ، بلكه افرادىهستند كه از جهت علوم دين كاملند و خطا و عصيان در وجودشان راه ندارد تا صلاحيت رهبرىداشته باشند. و آنها عبارتند از على بن ابى طالب و يازده فرزندش (167) كه يكىپس از ديگرى به امامت منصوب شدند، چنان كه در روايت نيز به همين معنا تفسير شده استاز باب نمونه : ابن عباس مى گويد: به رسول اكرم صلى الله عليه و آله گفتم :خويشان شما كه دوست داشتن آنها واجب است كيانند ؟ فرمود: على و فاطمه و حسن و حسينعليهم السلام . (168)
جابر مى گويد:رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا ذريه هر پيغمبر را درصلب خودش قرار داده ولى ذريه مرا در صلب على عليه السلام قرار داد .(169) بروجوب تمسك به ثقلين در روايات سنى 39 حديث ذكر شده است . (170) بر وجوبتمسك به ثقلين در روايات شيعه 82 حديث ذكر شده است . (171)
حديث عترت مشتمل بر هشت فضيلت براى ائمه اطهار عليهماالسلام
حديث عترت كه از نظر شيعه و سنى متواتر است و در صحت آن ترديد نيست دلالتبر چند فضيلت بزرگ براى ائمه اطهار علهيم السلام دارد:
1- اهل بيت عصمت پس از پيغمبر صلى الله عليه و آله بهترين مرد هستند.
2- همه مردم به وجود آنها نيازمندند ولى آنان از همه مردم بى نيازند.
3- دلالت بر عصمت و طهارت آنان دارد .
4- ائمه اطهار عالم به تمام علوم قرآن هستند.
5- آنها از جانب خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله خليفه و جانشين آن حضرت هستند.
6- امامت و پيشوايى منحصر در آنهاست .
7- براى راه يافتن تنها بايد دست به دامان آنها زد و از آنان مدد خواست .
8- تا روز رستاخيز زمين از وجود آنان خالى نخواهد بود. (172)
حديث سفينه  
اين حديث را نيز بيشتر محدثان اهل سنت در صاح و مسانيد خود به طرق مختلف و متعدد آودرهاند، چنان كه به مستدرك حاكم (ج 3، ص 151 ) و نيز به اواسط طبرانى بهنقل از اربعين نبهانى (ص 216 ) مى توان مراجعه كرد و به بخشى از اسناد و ماخد حديثدست يافت . و اينك متن حديث ن
عن رسول الله صلى الله عليه و آله ن الا انمثل اهل بيتى فيكم مثل سفينه نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق و هوى .(173)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اهل بيت من در ميان شما و براى شما امت مانندكشتى نوح است كه هر كس آن را سوار شد، نجات پيدا كرد و هر كس از آن كنارهگرفت هلاك گرديد.
عترت و اهل بيت در رديف قرآن به عنوان يكى از دو بازمانده پيغمبر صلى اللهعليه و آله و مرجه مسلمين و كشتى نجات و رهنما و ناخداى امت معرفى شده اند پس بر امتاسلامى واجب است اهل بيت را پيشوا و مقتدا بشمرند و از آنها معالم دين خود را اخذ كنند.
گزارشى جالب از باستان شناسان شوروى درباره لوح كشتى نوح نبىحضرت سليمان عليهما السلام استمداد حضرت سليمان عليه السلام بهپنچ نور الهى
در جنگ جهانى اول (1916م ) هنگامى كه عده اى از سربازان انگليسى در چند كيلومترى بيتالمقدس مشغول سنگرگيرى و حمله بودند، در دهكده كوچكى به نام اونتره يكلوح نقره اى پيدا كردند كه حاشيه اى به جواهرات گرانبها مرصع و در وسطش خطوطىبه حروف طلايى نگارش ‍ يافته بود. و چون آن را نزد فرمانده خودميجراى اينگريندل بردند هر چه كوشيد نتوانست از آن چيزى بفهمد، ولى دريافت كه ايننوشته به زبان بيگانه و بسيار قديمى است .
سرانجام اين لوح دست به دست گرديد تا به دست سرپرسست ارتش ‍ بريتانياليفتونانت و گلدستون رسيد و ايشان هم آن را به دست باستان شناسانبريتانيا سپردند.
پس از پايان جنگ (1918م ) درباره لوح مذكور به تحقيق و بررسى پرداختند و كميتهاى تشكيل دادند كه اساتيد زبان هاى باستانى بريتانيا، آمريكا، فرانسه ، آلمان وديگر كشورهاى اروپايى عضو آن كميته بودند.
پس از چند ماه بررسى و تحقيق درسوم ژانويه 1920 م معلوم شد كه اين لوح مقدسىاست به نام لوح سليمان و سخنانى از حضرت سليمان عليه السلام را دربردارد كه به الفاظ عبرانى قديم نگارش يافته و ما اكنون خود الفاظ را با ترجمهاش در اين جا مى آوريم . (174)
از راست به چپ خوانده شود

زبان عبرانى هم مانند ساير زبان ها دگرگونى يافته و حروف آن بسيارمتحول شده چنان كه طبق گفته محققان و اساتيد زبان هاى باستانى ، حروف تهجى آن درزمان حضرت سليمان عليه السلام از راست به چپ بدن صورت بوده است :
اما اكنون از چپ به راست بدين صورت است :

اما در اين زمان از چپ به راست بدين صورت است . (175)

و اينك ترجمه لوح سلميانى :
الله
احمد ايلى
حاسن با هتول حاسين
ياه احمد! مقذا يعنى اى احمد! فريادم رس
يا ايلى ! يعنى يا على ! مرا مدد فرماى
يا باهتول ! يعنى كاشئى يعنى اى بتول ، نظر مرحمت فرماى
ياه حاسن ! ضو مظع يعنى اى حسن ! كرم فرماى
ياه حاسين ! با رفو يعنى يا حسين ! خوش بخش
امو سليمان صوه عئجب زالهلاد افتا يعنى اين سلميان اكنون به اين پنج بزرگواراستغاثه مى كند.
بذت الله كم ايلى يعنى و على قدرت الله است .
اعضاى كميته چون بر مضمون نوشته لوح مقدس اطلاع يافتند هر يك با ديده تعجب بهديگرى نگريستند و انگشت حيرت به دندان گزيدند و پس ‍ ازتبادل نظر قراد ، شد كه لوح در موزه سلطنتى بريتانيا نگهداى شود.
اما چون اين خبر به اسقف اعظم انگلستان (BISHOP lord) رسيد، فرمان محرمانه اى بهكميته نوشت كه خلاصه اش اين است :
اگر اين لوح درموزه گذاشته شود و در ديدگاه مردم قرار گيرد، اساس ‍ مسحيتمتزلزل خواهد شد و سرانجام خود مسيحيان جنازه مسيحيت را بر دوش بلند كرده و در قبرفراموشى دفن خواهند كرد از اين رو بهتر است كه لوح مذكور را در راز خانه كليساىانگلستان گذارده شود و جز اسثقف و اهل سر كسى آن را نبيند. (176)
كسانى كه اين لوح را ديدند و بينشى داشتند، گرايشى عجيب ، به اسلام پيدا كردند وهمان وقت ميان دو نفر از دانشمندن به نام وليم و تامس ‍ درباره لوح گفتو گوهايى شد كه به اسلام آوردن هر دو انجاميد. سپس ‍ وليم ، كرم حسين ، و تامسفضل حسين ناميده شد. (177)
اهل بيت عليهم اسلام كشتى نجاتند

سالك راه حق بيا ، نور هدا زما طلب
نور بصيرت از در عترت مصطفى طلب
دم به دم گوش هوش مى فكند اين سروش
معرفت از طلب كنى از بركات ماه طلب
هست سفينه نجات عترت و ما خدا خدا
دست در اين سفينه زن دامن ناخدا طلب
خسته جهل را بگو هرزه مگرد كو به كو
از بر ما شفا بجو از در ما دوا طلب . (178)
پنج نور الهى در كشتى نوح عليه السلام  
در ژوتيه 1951 م گروهى از دانشمندان معدن شناس روسى براى معدن يابى ،مشغول زمين كاوى بودند كه ناگهان به تخته چوب هايى پوسيده برخوردند و پس ازكاوش بيشتر معلوم شد كه آن جا چوب هاى بسيارى در زير زمين وجود داشته كه كهگذشت زمان ، آنها را كهنه و پوسيده ساخته از علايمى دريافتند كه بايد اين چوب هاغير عادى مشتمل بر راز نهفته اى باشد.
اين بود كه با دقت كامل زمين را شكافتند و در نتيجه اى تخته چوب هاى پوسيده وچيزيهايى ديگرى از آن جا در آوردند و در آن ميان ، تخته چوبى بهشكل مستطيل يافتند كه همه را به حيرت انداخت ، زيرا بر اثر گذشت زمان كهنگى وپوسيدگى به تمام چوب ها راه يافته بود جز اين تخته چهارده اينچ (179)طول و ده اينج عرض داشت و حروفى چند بر آن نقش بسته بود.
دولت روس براى بررسى درباره اين تخته چوب در 27 فوريه 1953 م كميته اىتشكيل داد كه اعضاى آن باستان شناسان و استادان زبان هاى باستانى بودند و ما اكنوننام و عنوان آنان را در اين جا مى آوريم :
1- سولى نوف ، استاد دانشگاه مسكو (بخش زبان ها )
2- ايفاهان خينو، استاد زبان هاى باستانى در دانشكده رچاينا
3- ميثائن لوفارتگ ، رئيس اداره باستانى شناسى
4- تانمول گورتن استاد زبان در دانشگده كيفرو
5-دى راكن عتيقه شناس و استاد دانگشاه لنين
6- ايم احمد كولاد، ناظم اداره تحقيق زتكومن
7- ميجر كولتوف ، (180) ناظر دفتر تحقيقات دانشكده استالين
سرانجام پس از هشت ماه تحقيق و كاوش ، اسرار آن تخته چوب براى كميته كشف معلوم شدكه اين تخته چوب از كشتى نوح عليه السلام است كه براى تمين و مدد خواهى بر آننوشته و بر كشتى نصب كرده است .
در وسط تخته چوب يك تصوير پنجه نمايى وجود داشت كه عبارتى چند به زبانسامانى (181) بر آن نگاشته بر آن نگاشته بود و ما اكنون آن تخته را در ديدگاهخوانندگان محترم قرار مى دهيم تا تصوير و نوشته ها را چنانكه در زمان حضرت نوحعليه السلام بوده مشاهده كنند:
از راست به چپ خوانده مى شود

كميته تحقق پس از هشت ماه فكر و دقت و زحمت نوشته مذكور را خواندند و به حروف روسدرآوردند (182) بدين صورت :
حروف بالاى پنجه :

حروف زير پنجه :

سپس استاد زبان شناس بريتانيا maks .f . n .mr الفاظ مذكور را به انگليسى چنينترجمه كرد:

O. Mygod My Helper. Keep My Hand
:With Mercy Andwithyour Holybodies
Mohamad. Alia. Shabbir.
Fatema.
They All Are Biggests And Honou_
rables.
Theworld Established For Them.
Help Me By Their Names.

اى لطف خدا من !اى مدد كار من !
به لطف و مرحمت خود و به طفيل و ذوات مقدس محمد، ايليا، شبر، شبير، و فاطمه عليهمالسلام دست مرا بگير، اين پنج وجود مقدس از همه با عظمت تر و واجب الاحترام هستند و تمامدنياى براى آنان بر پا شده است .
پروردگارا به واسطه نامشان مرا مدد فرماى .
تو مى توانى همه را به راه راست هدايت نمايى (183)
دشمنان اهل بيت عليهم السلام بخوانند!  
كتاب (ادريس ص 514 و 515 چاپ لندن بهسال 1895 )به زبان سريان : اگر اينها نبودند من تو را (خطاب به آدم عليه السلام )نمى آفريدم و نه آسمان و نه زمين و نه بهشت و نه جهنم و نه آفتاب و نه ماه را عرضكردم پروردگارا، نام اينها چيست ؟
به آدم خطاب رسيد: به ساق عرض بنگر، چون نگريستم ديدم اين پنج نام مبارك نوشته: (پارقليطا (محمد )، و ايليا (على )، طليه (فاطمه ) شبر ( حسن )، شبير (حسين ) پسمخلوقات مرا تسبيح كنيد كه نيست خدايى جز من و محمد صلى الله عليه و آله فرستاده مناست . (184)
مثل اهل بيت عليهم السلام مثلكشتى نوح است
شيعه با اقتدا به اهل بيت كتاب و سنت عمل كرده است پيرواناهل بيت ميان خود و اسلام ديوارى به وجود نياورده و به شخصى بيگانه از اسلامرو نكرده و اشخاصى را كه اسلام آنها را مقتدا و امام نساخته امام نساختند. (185)
بلكه به كسانى رو كرده اند كه بنيان گذار شريعت فرمان داده پس نام شيعهمرز و حايلى ميان آنها و اسلام نيست ولى بر حنيفه و مالكيه شافعيه و حنبليه وديگر فرق اسلام است كه اين ديوارها را از ميان خود و اسلام بردارند ميان خود و اسلامابوحنيفه و مالك بن انس و محمد بن ادريس شافعى و احمد بنحنبل و ابوالحسن اشعرى را فاصله وحايل نسازند، اين فقيهان و محدثان و متكلمان مانند ديگر فقيهان و محدثان و متكلمان اسلامىبودند نه بيش .
حدود سه قرن اول اسلامى از اين مذاهب در ميان نبود زيرا ابوالحسن اشعرى در 270 هجرىمتولد و حدود 335 درگذشت و احمد بن حنبل در 164 متولد بهسال 241 وفات يافت و نيز در سال 95متولد و در 175 وفات يافته و ابوحنيفه متولدبه سال 70 و متوفا به سال 150 است .
اما لزوم اقتدا به اهل بيت و اعتراف به امامت و ولايت و ناخدايى آنها (مساوى است با تشيع)نه فاصله زمانى از اسلام نه از متن اسلام بيگانه است . (186)
ابن عباس مى گويد: پيغمبر فرمود: مثلاهل بيت من مثل كشتى نوح است كه هر كس در آن سوار شد نجات يافت و هر كه تخلف نمودغرق شد.
علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان بعد ازنقل حديث مزبور از كتب علامه از جمله ذخائر القبى (ص 20 ) الصواعق المحرقه ، تاليفابن حجر، (چاپ قاهره ، ص 150 و 84 )تاريخ الخلفاء،تاليف سيوطى ( ص 307 )،نور الابصار، تاليف شبلنجى ، (چاپ مصر، ص 114 ) مى گويد: غاية المرام (ص 237)حديث مذكور را به يازده طريق از عامه و هفت طريق از خاصهنقل كرده است . (187)
در بعضى از كتاب هاى تاريخ گفته شده است از طريق شيعه نه حديث به اين مضموننقل شده است .

next page

fehrest page

back page