بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 19, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
     ALMIZA30 -
     ALMIZA31 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

بسم اللّه الرحمن الرحيم
سوره طور مكى است و چهل و نه آيه دارد
سوره طور، آيات 1 - 10


بـسـم اللّه الرّحـمـن الرّحـيـم و الطـّور(1) و كـتاب مسطور(2) فى رقّ منشور(3) والبيتالمعمور(4) والسّقف المرفوع (5) والبحر المسجور(6) انّ عذاب ربّك لواقع (7) ما له مندافـع (8) يـوم تـمـور السـّمـاء مـورا(9) و تـسـيـرالجبال سيرا(10).



ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم . سوگند به كوه طور (1).
و كتاب نوشته شده (اى كه در اين كوه نازل شد) (2).
كتابى كه در اوراق است نساخ و منتشر مى شود (3).
و سوگند به خانه اى (كه همواره ) آباد است (4).
و سوگند به (آسمان كه ) سقف بلند است (5).
و به دريايى كه مالامال از آتش افروخته است (6).
كه محققا عذاب پروردگارت واقع خواهد شد (7).
و هيچ چيز جلوگيرش نمى تواند باشد (8).
(و اين عذاب در) روزى واقع مى شود كه آسمان (چون دود) به حركت در مى آيد (9).
و كوهها در اثر زلزله هاى شديد به راه خواهند افتاد(10)
اشاره به مفاد كلى سوره مباركه طور و بيان مقصود از (طور)
بيان آيات
غـرض ايـن سـوره تـهـديد و انذار كسانى است كه هر آيتى را تكذيب نموده و همواره با حقعـنـاد مـى ورزنـد. مـى خواهد اينگونه كفار را به عذابى كه براى روز قيامتشان آماده كردهبـيم دهد و به همين منظور با سوگندهايى غليظ، از وقوع چنين عذابى و تحقق آن در قيامتخـبر مى دهد و مى فرمايد: عذاب آن روز، ايشان را رها نخواهد كرد تا بر آنان واقع شود،و هيچ گريزى از آن ندارند.
سـپـس پـاره اى از صـفات آن عذاب و آن ويل را كه عذابى است عمومى و جدا ناشدنى بيانمى كند، و در مقابل ، قسمتى از نعمتهاى اهل نعيم آن روز را كه همان متقين هستند شرح مى دهد،هـمـانـهـايـى كـه در دنـيا در ميان اهل خود به شفقت رفتار مى كردند، و خدا را به ايمان مىخواندند، و به يكتايى مى ستودند.
و آنـگـاه شـروع مـى كـنـد بـه تـوبـيـخ مـكـذبـيـن ، كـه نـسـبـتـهـاى نـاروايـى بـهرسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه وآله وسـلم ) و بـه قـرآن و ديـن حـقـى كـه بـر آن جـنـابنازل شده مى دادند.
و در پـايـان ، سـوره را بـا تـكـرار هـمـان تـهـديـدهـا خـتـم نـمـوده ،رسـول گـرامـى خود را دستور مى دهد به اين كه پروردگار خود را تسبيح گويد. و اينسوره شهادت سياق آياتش ، در مكّه نازل شده است .


و الطور



بـعـضـى از مـفسرين گفته اند: (طور) به معناى مطلق كوه است ، و هر كوهى را طور مىگويند، و ليكن است عمالش در آن كوهى كه موسى (عليه السلام ) با خداى تعالى سخنگفت غلبه يافته ، و در آيه مورد بحث هم مناسبتر آن است كه همان كوه منظور باشد، چونسـوگـنـد هـمواره به چيزى مى خورند نوعى قداست داشته باشد، و از ميان كوهها اين كوهاسـت خداى تعالى مقدسش دانسته ، و پر بركتش ساخته است ، همچنان كه در آيه (و طورسينين ) نيز به آن سوگند ياد كرده و در آيه (و ناديناه من جانب الطّور الايمن ) از آننام برده ،
و در آيـه (فـاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى ) آن را وادى مقدس خوانده ، و در آيهنـودى مـن شـاطـى ء الواد الايـمـن فـى البقعة المباركة من الشجرة ) آن را بقعه اى مباركدانسته كه در كرانه دست راست وادى ، قرار دارد.
بعضى هم گفته اند: (مراد مطلق كوهها است و خدا به همه كوهها سوگند ياد كرده از اينجـهـت كـه در كـوهـهـا انـواع نـعـمـتـهـا را قـرار داده و دربـاره آنـهـا فـرمـوده : (وجـعـل فـيـها رواسى من فوقها و بارك فيها - خداوند در زمين و بر بالاى آن كوههايى پابر جا قرار داده و بركتها در آن نهاده .)
اقـوال مـخـتـلف در مـعـنـاى (رق ) و مـراد از كـتـابـى كه مسطور و در رقى منشور است


و كتاب مسطور فى رقّ منشور



بـعـضـى گـفـتـه انـد: كلمه (رقّ) به معناى مطلق چيزهايى است كه در آن چيزى نوشتهشود، مانند كاغذ.
بعضى ديگر گفته اند: به معناى ورق است .
و بـعـضـى گـفـتـه اند: به معناى خصوص ورقهايى است كه از پوست حيوانات درست مىكردند.
و كلمه نشر كه مصدر كلمه (منشور) است به معناى گستردن و متفرق كردن است .
و مراد از (كتابى كه مسطور و در رقى منشور است ) به گفته بعضى لوح محفوظ استكه خدا تمامى حوادث عالم را آنچه بوده و هست و خواهد بود در آن نوشته ، و ملائكه آسمان، آن را مى خوانند (و اجراء مى كنند).
بعضى هم گفته اند: مراد از آن قرآن كريم است كه خدا آن را در لوح محفوظ نوشته .
و بـعـضـى گفته اند: تورات است كه در سابق در كاغذهاى پوستى نوشته مى شد، و هروقت مى خواست ند آن را بخوانند لوله كاغذ را باز مى كردند و مى خواندند.
و بـه نـظـر مـا مـنـاسـب تـر بـا آيـه قـبـلى آن اسـت كـه بـگـويـيـم : مـنـظـور از آن هـمـانقول اخير است .
مقصود از بيت معمور و بحر مسجور


و البيت المعمور



بـعـضـى گـفـته اند: مراد از (بيت معمور) كعبه مشرفه است ، چون كعبه اولين خانه اىبـود كـه بـراى عـبادت مردم بنا شد، و همواره از اولين روز بنايش تا كنون آباد و معموربـوده اسـت ، هـمـچـنـان كـه قـرآن كـريـم دربـاره اش مـى فـرمـايـد: (انـّاوّل بيت وضع للنّاس للّذى ببكة مباركا و هدى للعالمين ).
ولى ، در روايات وارده ، آمده كه (بيت معمور) خانه اى است در آسمان ، برابر كعبه كهمحل زيارت ملائكه است .
و اگـر كـلمـه (كتاب ) در اين آيه نكره و بدون الف و لام آمده براى اين است كه اشارهكـنـد بـه اين كه چنين كتابى بى نياز از تعريف است ، و اين قسم نكره آوردن ، خود نوعىتعريف و مستلزم آن است .


و السقف المرفوع



منظور از (سقف بر افراشته )، آسمان است .


و البحر المسجور



راغـب در مـفـردات مى گويد: كلمه (سجر) كه مسجور از آن گرفته شده معناى شعله وركردن و تيز كردن آتش است .
ولى صـاحب مجمع البيان گفته : (مسجور به معناى مملو است ، مثلا وقتى گفته مى شود:(سجرت التنور)، معنايش اين است كه من تنور را پر از آتش كردم ).
و آيـه شـريـفـه بـه هـر دو مـعـنـا تـفـسـيـر شـده ، مـؤ يـد مـعـنـاىاول آيـه (و اذا البـحـار سـجـرت ) اسـت ، و در حديث آمده كه در روز قيامت درياها آتشىافروخته مى شوند.
بـعـضـى هـم گـفـتـه انـد: مـراد از (بـحـر مسجور) دريايى است كه آبش خشك شده و دربسترش آتش افروخته مى شود.


ان عذاب ربّك لواقع ما له من دافع



اين آيه ، جواب سوگند سابق است ، و مراد از عذابى كه از واقع شدنش خبر مى دهد عذابروز قـيـامـت است ، همان عذابى كه كفار تكذيب كننده آيات خداى را، به آن تهديد مى كرد،هـمـچـنـان كه آيه بعدى هم به آن اشاره مى كند و مى فرمايد: روزى كه آسمان به سرعتبـه حـركت در مى آيد، و جمله (ما له من دافع ) دلالت دارد بر اين كه اين عذاب از امورىاست كه قضايش رانده شده و گريزى از وقوعش نيست ، همچنان كه در جاى ديگر، همين معناآمده مى فرمايد: (و ان الساعة اتية لا ريب فيها و انّ اللّه يبعث من فى القبور).
(عذاب ربّك ) - اگر عذاب را به رب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نسبتداده و فرموده است (عذاب پروردگارت )، با اين مى توانست بفرمايد: (عذاب اللّه -عـذاب خـدا) بـراى اسـت رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليه و آله وسلم ) را عليه آنهايى كهدعوتش را تكذيب كردند تاءييد نمايد و آن جناب را دلگرم كند كه پروردگارش در چنينروزى خـوارش نـمـى سـازد، و بـى ياورش نمى گذارد. همچنان كه همين مضمون را در جاىديگر آورده مى فرمايد: (يوم لا يخزى اللّه النبى و الذين امنوا معه ).


يوم تمور السماء مورا و تسير الجبال سيرا



كـلمه (يوم ) ظرف است براى جمله (ان عذاب ربك لواقع )، مى فرمايد عذاب مذكوردر چنين روزى و در چنين ظرفى محقق مى شود.
معناى جمله (تمور السماء....) در وصف روز قيامت
و كـلمـه (مـور) - بـه طـورى كـه در مجمع البيان آمده - به معناى تردد و آمد و رفتچيزى چون دود است ، همچنان كه دود در فضا مى پيچد و آمد و شد مى كند تا از بين برود.
راغب هم قريب به اين معنى را بيان كرده و گفته : (به معناى جريان سريع است ).
به هر حال در اين آيه شريفه ، اشاره اى است به درهم پيچيده شدن عالم آسمان ها كه درآيـه شـريـفـه (اذا السماء انفطرت و اذا الكواكب انتثرت ) و آيه شريفه (يوم نطوىالسماء كطى السجل للكتب ) و آيه (و السموات مطويات بيمينه ) نيز آمده .
هـمـچـنـان كـه جـمـله (و تـسـيـر الجـبـال سـيـرا) اشـاره اسـت بـه آن زلزله عـظـيـمى كهقـبـل از قـيـام قـيـامـت در زمـين رخ مى دهد، و قرآن كريم در چند جا از آن ياد كرده ، مانند آيهشـريـفـه (اذا رجـت الارض رجـا و بـسـت الجـبال بسا فكانت هباء منبثا) و آيه (و سيرتالجبال فكانت سرابا).
بحث روايتى
(روايـاتـى دربـاره مـراد از طـور، بـيـت مـعـمـور و.... كـه بـدآنـهـا قـسم ياد شده است )8
در تـفـسـيـر قـمـى در ذيل آيه (و الطور و كتاب مسطور) مى گويد: طور كوهى است درطـور سـيناء. (و به گفته وى معلوم مى شود در سيناء سر زمينى است به نام طور كه كوهطور در آن واقع شده ).
و در مـجـمـع البـيـان در ذيـل آيـه (و البـيـت المـعـمـور) بـهنـقـل از ابـن عـبـاس و مـجـاهـد مـى گويد: بيت معمور خانه اى است در آسمان چهارم ، و درستمقابل كعبه ، و از بس ملائكه براى عبادت در آن آمد و شد دارند هميشه معمور و آباد است . واز امـيـرالمـؤ مـنـيـن (عـليـه السـلام ) هـم روايت شده فرموده : در هر روز هفتاد هزار فرشتهداخل آن مى شوند، و چون بر مى گردند ديگر تا ابد آنجا را زيارت نمى كنند.
مـؤ لف : ايـن مـطلب را كه بيت معمور خانه اى است در آسمان كه ملائكه پيرامون آن طوافمـى كـنـنـد، در روايـات شـيـعـه و سـنـى هـر دو آمـده ، امـاروايـات در تـعـيـيـنمـحـل خـانـه مـذكـور اخـتـلاف دارند، در بيشتر آنها آمده كه در آسمان چهارم واقع است . و دربعضى آمده كه در آسمان اول است .
و بعضى ديگر محل آن را آسمان هفتم دانسته .
و نـيـز صـاحـب مـجـمـع البـيـان از عـلى (عـليـه السـلام )نـقـل كـرده كـه در تـفـسير آيه (والسقف المرفوع ) فرموده : سقف مرفوع ، همان آسماناست .
و در تفسير قمى از امام (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: سقف مرفوع ، آسمان ، و بحرمسجور، درياها است ، كه در روز قيامت افروخته مى شود.
و در مـجـمـع البـيـان در مـعـنـاى بـحـر مـسـجـور گـفـتـه : يـعـنـى دريـايـى مـمـلو -نـقـل از قـتـاده . و بـعـضـى گـفـتـه انـد: يـعـنـى افـروخـتـه و سـرخ شـده مـانـند تنور -نـقـل از مجاهد و ضحاك واخفش و ابن زيد. بعضى هم گفته اند: درياها در روز قيامت آتش مىشود و چون آهن سرخ مى گردد، آنگاه همه را به هم راه داده و به آتش دوزخ راه مى دهند.
سوره طور، 11 - 28


فـويـل يـومـئذ للمـكـذّبـين (11) الذين هم فى خوض يلعبون (12) يوم يدعون الى نارجهنم دعا(13) هذه النّار الّتى كنتم بها تكذبون (14) افسحر هذا ام انتم لا تبصرون (15)اصـلوهـا فاصبروا اولا تصبروا سواء عليكم انّما تجزون ما كنتم تعملون (16) ان المتّقينفـى جـنـت و نـعـيـم (17) فـكـهين بما اتئهم ربهم و وقيهم ربهم عذاب الجحيم (18) كلوا واشـربـوا هـنيئا بما كنتم تعملون (19) متكئين على سرر مصفوفة و زوجناهم بحور عين (20)والذيـن آمـنـوا و اتـبـعـتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شى ءكـل امـرى بـمـا كـسـب رهـيـن (21) و امددناهم بفاكهة و لحم مما يشتهون (22) يتنازعون فيهاكـاسـا لا لغـوفـيـهـا و لا تـاثـيـم (23) و يـطـوف عليهم غلمان كانهم لولو مكنون (24) واقـبـل بـعـضـهـم عـلى بـعـض يـتـسـاءلون (25) قـالوا انـا كـنـاقـبـل فـى اهـلنـا مـشـفـقـيـن (26) فـمـنّ اللّه عـليـنـا ووقـيـنـا عـذاب السـمـوم (27) انا كنّا منقبل ندعوه انه هو البر الرحيم (28)



ترجمه آيات
پس در آن روز واى به حال تكذيب كنندگان (11).
كه هر آيتى روشن را بازيچه و مورد بگو قرار مى دهند (12)
روزى كه آنان به شدتى وصف ناپذير، به سوى جهنم رانده مى شوند (13).
و بـه ايـشان گفته مى شود اين همان آتشى است كه در دنيا همواره آن را تكذيب مى كرديد(14).
حـال آيا باز هم اين آتش سحر است ؟ (همچنان كه در دنيا سحرش مى خوامدند) يا امرى استديدنى ولى شما بينايى نداريد؟ (15).
بچشيد سوزش آن را چه صبر بكنيد و چه نكنيد برايتان يكسان است ، چون جزايى كه بهشما داده مى شود همان اعمالى است كه مى كرديد (16).
به درستى كه مردم با تقوا در بهشت ها و در نعيمند (17).
در حـالى كـه بـا يـكـديـگـر درباره آنچه پروردگارشان به آنان داده گفتگو مى كنند ولذت مى برند، و پروردگارشان از عذاب دوزخ محفوظشان داشت (18).
و بـه ايـشـان گـفـتـه مـى شـود بـخـوريـد و بـنـوشـيـد، گـوارايـتـان بـاد بـه خـاطر آناعمال خيرى كه مى كرديد (19).
بهشتيان در حالى مى خورند و مى نوشند كه بر كرسى هاى بهم پيوسته تكيه داده اند،و ما ايشان را با حورالعين تزويج كرده ايم (20).
و كسانى كه ايمان آوردند و ذريه شاءن هم با ايمان خود - هر چند ضعيف از ايمان پدرانشـاءن بـاشـد - ملحق به ايشان شدند، ما نيز ذريه شاءن را ايشان ملحق نموده ، چيزى ازپاداش آنان كم نمى كنيم ، براى اين كه هر كس در گرو عملى است كه كرده (21).
در بـهـشـت آنـچـه از مـيـوه و گـوشـت كه هوس كنند پى در پى در اختيارشان قرار مى دهيم(22).
قدح شراب در بينشان دست به دست مى گردد، شرابى كه نه مانند شراب دنيا لغوى درآن است و نه گناه (23).
و غـلامـان بـهـشـتـى كـه در حـسـن و صـفـا چـون لولو دست نخورده اند پيرامون ايشان و درخدمتگزاريشان آمد و شد دارند (24).
و بهشتيان به يكديگر روى آورده احوال هم را مى پرسند (25).
مـى گويند: ما قبل از اين كه در دنيا بوديم نسبت به خويشاوندان خود خيرخواه بوديم ، واز خطر هلاكت زنهارشان مى داديم (26).
(و بـه خـاطـر هـمـيـن خـيرخواهى ) خداى تعالى بر ما منت نهاد، و از عذاب درون سوز جهنم ،حفظمان فرمود (27).
آرى روش مـا قـبـل از ايـن چـنـيـن بـود كـه هـمواره او را مى خوانديم ، چون مى دانستيم كه اونيكوكار مهربان است (28).
بيان آيات
ايـن آيـات نشانه كسانى را كه اين عذاب بر سرشان مى آيد بيان مى كند، عذابى كه درآن و در وقـوعش هيچ شكى نمى توان كرد، و حال آن اشخاص را در آن روز بيان مى كند، وغرض اصلى اين سوره همين است - همچنان كه قبلا هم خاطر نشان كرديم - اما اين كه درايـن مـيـان نـامـى هـم از مـتـقـيـن مـى بـرد و شـرح حـالى از آنـان بـيـان مـى كـنـد از بـابتطفل است ، و مى خواهد انذار و تهديد كفار را تاءكيد كند.


فويل يومئذ للمكذّبين



ايـن جـمـله تـفـريع و نتيجه گيرى از آيات قبل است كه از وقوع حتمى عذاب قيامت سخن مىگفت ، مى فرمايد: وقتى مطلب از اين قرار بود، و هيچ مفرى از وقوع عذاب نبود، پس واىبـه حـال كـسـى كـه ايـن عـذاب بـرسـرش آيـد مـسـلم آنـهـا دروغـگـويـانـنـد يعنى واى بهحـال كـسـى كـه آيات خداى را تكذيب مى كند، كه قدر متيقن از جهنميان ، همين ها هستند. پس ،ايـن جـمـله بـه دلالت التـزامـى دلالت دارد بـر اين كه معذب هاى روز قيامت مكذبين در دنياهـسـتـنـد، و بـه دلالت مـطـابـقـى دلالت دارد بـر ايـن كـهحـال آن روزشـان وا ويـلاسـت . (بـه عـبـارت سـاده تـر ايـن كه آيه شريفه صريحا نمىفـرمـايـد مـكـذبـيـن داخـل آتش مى شوند، ليكن چيزى درباره آنان مى گويد كه لازمه اش ‍دخـول در آتـش اسـت ، و آن ايـن اسـت كـه واى بـهحال مكذبين ).
ممكن هم هست تقدير كلام را اينطور بگيريم كه وقتى مسلم شد كه عذاب واقع شدنى است ،و مـسـلم نـخـسـت شامل حال مكذبين مى شود، چون آنها هستند كه به خدا كفر مى ورزند و روزقيامت را تكذيب مى كنند، پس واى به حال ايشان از آن روز، در نتيجه جمله اى كه دلالت مىكـنـد بر عذاب مكذبين جمله (عذاب ربك ) است ، براى اينكه عذاب خدا كسى را مى گيردكه خدا او را دعوت كند، و او اجابت ننمايد و دعوتش را تكذيب كند.


الذين هم فى خوض يلعبون



كلمه (خوض ) به معناى دخول در سخن باطل است . راغب مى گويد: خوض عبارت است ازورود در آب و عـبـور كـردن در آن ، ولى بـه طـور اسـتـعـاره در ورود در امـور و كـارهـا نيزاستعمال مى شود،
و بيشتر مواردى كه در قرآن استعمال شده در مورد امورى است كه شروع در آن مذموم است .و اگـر كـلمـه مـذكـور را در آيـه شـريفه بدون الف و لام و با تنوين تنكير (خوض )آورده ، بـراى ايـن اسـت كـه بـفـهـمـانـد ايـن كـلمـه صـفـتـى دارد كه حذف شده و تقدير آن(خوضى عجيب ) است .
و از آنـجايى كه اشتغال به سخن باطل نتيجه حق نمى دهد،و به جز نتايج خيالى كه قوهو هـم آن را بـراى خـوض كننده زينت مى دهد و مى آرايد فايده اى ندارد. لذا چنين خوضى رالعـب و بـازيـچـه خـوانـد، چـون عـمـلى بازيچه باشد آن عملى است كه غير از آثار خيالىاثرى ندارد.
و مـعناى جمله اين است كه : (آنهايى كه به طور مستمر در خوضى عجيب بازى مى كنند، وسـرگـرم مـجـادله در آيـات خـدا و انـكـار آن و اسـتـهـزاى بـه آن هـسـتـنـد،ويل بر آنان باد).


يوم يدعون الى نار جهنم دعا



كلمه (دع ) - با تشديد عين - به معناى دفع و پرت كردن به شدت است ، و ظاهراكلمه (يوم ) بيان باشد براى كلمه (يومئذ).


هذه النّار الّتى كنتم بها تكذبون



يـعـنـى بـه ايـشـان گـفـته مى شود: اين همان آتشى است كه به آن تكذيب مى كرديد، كهالبـتـه مـنـظـور از تـكـذيـب آتـش ، تـكـذيـب خـبـرهـايـى اسـت كـهرسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) بـه وحـى الهـى از وجود آن خبر مى داده و مىفرموده : به زودى مجرمين با آن آتش معذب مى شوند.
و خـلاصه ، معناى آيه اين است كه : مى بينيد مصداق همان آتشى است انبياء از وجودش خبرمى دادند، و شما تكذيبشان مى كرديد، (و يا آن آتش را تكذيب مى كرديد).


ا فسحر هذا ام انتم لا تبصرون



ايـن جـمـله ، تـفريع و نتيجه گيرى از آيه قبل است ، و استفهام در آن استفهام انكارى است ،اسـتـفـهامى است به منظور تفريع و سرزنش ‍ آنان ، و معنايش اين است كه : وقتى اين آتشهـمـان آتـش اسـت كـه تكذيبش مى كرديد، پس ديگر اين خبرى كه قرآن مى دهد نمى تواندسـحـر بـاشـد، هـمـچـنـان كـه شما پنداشته ايد و اخبار انبيا را سحر خوانديد. و نيز نمىتـواند امرى موهوم و خرافى باشد، آنطور كه شما بدان تفوّه مى كرديد و به زبان مىآورديـد، بـلكـه امـرى اسـت روشـن و عيان ، پس آيه شريفه در معناى آيه (و يوم يعرضالذين كفروا على النار اليس هذا بالحق ) خواهد بود.
و بـه بـيـانـى كـه گذشت و معنايى كه براى آيه كرديم روشن شد كه كلمه (ام ) درجـمـله (ام انتم لا تبصرون ) ام متصله است و اين كه بعضى گفته اند: (ام منقطعه و بهمعناى (لكن ) است ) خالى از بعد نيست .
عـذاب مـكـذبـان عـيـن عـمـل آنـها است و چه صبر كنند و چه بى تابى از آنان جدا شدنىنيست


اصلوها فاصبروا او لا تصبروا سواء عليكم انما تجزون ما كنتم تعملون



ماده (صلى ) - به فتحه صاد و سكون لام - كه مصدر (اصلوا) وامر از آن است ،بـه مـعـناى چشيدن و تحمل كردن حرارت آتش است ، و در نتيجه معناى جمله (اصلوها) ايناست كه : (بچشيد آن را)بچشيد و تحمل كنيد حرارت آتش دوزخ را.
و جمله (فاصبروا اولا تصبروا) به خاطر اين كه فاى تفريع بر سرش در آمده نتيجهاى اسـت كـه از دسـتـور (بـچـشـيـد حـرارت آتش ) را گرفته ، و اگر اين نتيجه را باتـرديـد بـيـن امر و نهى بيان كرده ، و فرموده : (صبر بكنيد و يا نكنيد) خواسته استبـه طـور كـنـايـه بـفـهـمـانـد صـبـر كـردن و نـكـردن شـمـا يـكـسـان اسـت . و به همين جهتدنـبـال ايـن جـمـله بـه طـور صـريـح فـرمـوده : (سـواء عـليكم )، يعنى اين چشيدن آتشبـرايـتـان حـتـمـى اسـت و از شما جدا شدنى نيست ، چه صبر بكنيد و چه نكنيد، نه اين كهصـبـر كـردن ، عـذاب را از شـمـا بـر مـى دارد و يـاحداقل آن را تخفيف مى دهد، و نه اين كه بى صبرى و جزع و فزع سودى به حالتان دارد.
و جـمـله (سـواء عليكم ) خبرى است براى مبتدايى تقديرى ، و تقدير كلام (هما سواءعـليـكـم - آن دو بـر شـما يكسانند) مى باشد، و اگر كلمه (سواء) را مفرد آورد، بااين كه در كلام دو چيز بودند كه با هم يكسان بودند، يكى صبر و يكى بى صبرى ، ازاين جهت است كه كلمه (سواء) در اصل مصدر است ، و مصدر هم هجا مفرد مى آيد.
و جـمـله (انـمـا تـجـزون مـا كـنـتـم تـعـمـلون )، در مـقـامتعليل براى لازم بودن عذاب مذكور، و يكسان بودن صبر و جزع است ، و معنايش ‍ اين استكـه : ايـن كـه گـفتيم اين عذاب برايتان حتمى است ، و از شما جدا شدنى نيست ، براى اينبـود كـه مـا ايـن عـذاب را از جـاى ديـگـر نـيـاورده ايـم ، بـلكـه عـيـنعـمـل خـود شـمـا اسـت ، هـمـان كـارهـايـى اسـت كـه مـى كـرديـد، ومـعـقـول نـيست ميان عمل و صاحب عمل سلب نسبت شود، و همواره اين نسبت برقرار است ، يعنىالى الابد اين عمل ،
عـمـل آن عـامـل اسـت ، پـس بـه هـمـيـن جـهـت اگـر در ظـرف قـيـامـتعـمـل صورت آتش جلوه كند، تا اءبد به جان عامل خود مى افتد، و اگر هم بگوييم تقديركـلام (انـمـا تـجـزون جـزاء مـا كـنـتم تعملون ) است ، باز هم اين ملازمه صحيح است ، ومـعـنـايـش ايـن اسـت كـه مـا از جـايـى ديـگـر آتـش نـيـاورده ايـم ، و ايـن آتـش جـزاىاعمال شما و آثار همان كارهايى است كه مى كرديد.


ان المتقين فى جنات و نعيم



كـلمـه (جـنـت ) بـه معناى بستانى است كه درختان ، آن را پوشانده باشد، (چون از ماده(جن ) گرفته شده كه به معناى ستر است )، و كلمه نعيم معناى نعمت بسيار است .
و مـعـنـاى آيـه اين است كه : مر دم با تقوا و آنها كه در زندگى از خدا پروا دارند در روزقيامت در بستان ها سكونت مى كنند، و نعمتى فراوان بر آنان احاطه دارد.
معناى اينكه در وصف متقين بهشتى فرمود: (فاكهين بما آتيهم ربهم ...)


فاكهين بما اتيهم ربهم و وقيهم ربهم عذاب الجحيم



كلمه (فاكهه ) كه (فاكهين ) از آن گرفته شده ، به معناى مطلق ميوه است .
و بعضى گفته اند: به معناى همه ميوه ها، به جز انگور و انار است ، وقتى گفته مى شود(فـلان تـفـكـه و يا فلان فكه ) هم معنايش اين است كه ميوه را به يكديگر دادند، و هماين است كه آن را تناول كرد، و در آيه شريفه به هر دو معنا تفسير شده .
بـعـضـى گـفـتـه انـد: يعنى اهل بهشت با يكديگر درباره نعمت هايى كه خداى تعالى بهايشان داده با هم گفتگو مى كنند.
و بعضى ديگر معنا كرده اند به اين كه : ميوه و فاكهه هايى را كه خدا به ايشان داده مىگيرند.
بـعـضـى هـم گفته اند: معنايش اين است كه : از آن احسان ها كه پروردگارشان به ايشانمـى كـنـد لذت مـى بـرنـد. و بـرگـشـت ايـن مـعـنـا بـه هـمـان مـعـنـاىاول است .
بعضى هم گفته اند: معنايش اين است كه : از آن چه خدا به ايشان داده شگفتى مى كنند. كهشايد برگشت اين هم به معناى دوم باشد.
و اگـر كـلمـه (ربـهـم ) را در جـمـله اى كـوتـاه دوبـاره آورد، بـراى او بـفـهـمـانـدپروردگارشان به ايشان عنايتى دارد.


كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون



يـعـنى به ايشان گفته مى شود بخوريد و بنوشيد، خوردنى و نوشيدنى گوارا، كه درحـقـيـقـت كـلمـه (هـنـيـئا) صـفـت اسـت كـه در جـاى مـفـعـول مـطـلق نـشـسـتـه ، و يـامـفـعـول به است . و جمله (بما كنتم تعملون ) يا متعلق به جمله (كلوا و اشربوا)، ويا به كلمه (هنيئا).


متكئين على سرر مصفوفة و زوجناهم بحور عين



كـلمـه (مـتـكـئيـن ) جـمـع اسـم فاعل از باب افتعال است كه مصدر آن اتكاء مى باشد، و(اتـكـاء) بـه مـعـنـاى تـكـيـه دادن بـه پـشـتـى و يـامثل آن است . و كلمه (سرر) جمع سرير است ، (كه به معناى تخت و به اصطلاح امروزمـبـل است ). و كلمه (مصفوفة ) از ماده (صف ) است ، كه به معناى رديف قرار گرفتنچند نفر در يك خط است ، (مانند صف لشكر و يا صف نماز)؛ پس معناى مصفوفه اين است كه: اهل بهشت به يكديگر وصلند و اتصال دارند.
و مـعـنـاى آيـه ايـن است كه : ايشان بر پشتى ها و بالش ها تكيه دارند، در حالى كه برروى مبلهاى رديف هم ، قرار گرفته باشند.
(و زوجناهم بحور عين ) - منظور از (تزويج ) قرين شدن دو نفر باهمند.
و مـعـنـاى جـمـله ايـن اسـت كـه : مـا ايـشـان را قـريـن حورالعين كرديم ، نه اين ميان آنان عقدزنـاشويى برقرار ساختيم ، به دليل اين كه فرموده : (بحور عين ) و تزويج را باحـرف (بـاء) مـتـعـدى كرده و اگر منظور از تزويج نكاح به عقد بود احتياج به حرفبـاء نـبـود، هـمـچـنـان كـه در جـاى ديـگـر قـرآن بـدون حـرف مـذكـورمـفعول خود را گرفته از آن جمله آيه (زوجناكها) است ، كه - به طورى كه گفته اند- معنايش اين است كه ما زينب را ازدواج تو در آورديم .


و الذيـن امـنـوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شىء...



بعضى گفته اند: فرق ميان (اتباع ) و (لحوق ) با اين كه در هر دو تقدم و تاخرهست ، - اين است كه در اتباع بايد تابع و متبوع هر دو در مورد اتباع مشترك باشند، هرجـا كـه مـتبوع مى رود و هر كارى كه او مى كند تابع هم برود و بكند، آن وقت است كه مىگوييم فلانى از فلان كس تبعيت كرد، به خلاف لحوق كه لازم نيست در كار و راه ملحوق، شركت داشته باشد.
تـــوضـــيـــح آيـه :(و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنابهم ذريتهم ...) وچندوجه در معناى آن .
كلمه (التناهم ) از ماده (لوت ) است كه به معناى نقص است ، ماضى ثلاثى مجردش(لات ) و بـاب افـعالش (الات ) مى شود؛ پس معناى (ما التناهم ) اين است كه مابا الحاق ذريه مؤ منين به مؤ منين ، چيزى از عمل خود آنان ناقص نمى كنيم .
و از ظاهر آيه شريفه بر مى آيد كه در مقام منت نهادن است ، خداى سبحان بر مؤ منين منت مىگـذارد كـه بـه زودى ذريـه ايـشـان را - البـتـه آنـهـايى را كه در ايمان از پدران خودپيروى كردند - به خود آنان ملحق مى كند.
و بـديـن وسـيـله چـشم پدران را روشن مى سازد، و همين معنا خود قرينه اى است بر اين كهتنوين در كلمه (بايمان ) براى اين است كه بر نوعى غير مشخص از ايمان دلالت كند،نه براى تعظيم ايمان .
در نـتـيجه معناى آيه اين مى شود كه : ما از ميان ذريه هاى مؤ منين ، آنهايى را در ايمان بهخـدا بـه نـوعى از پدران پيروى كنند به پدران شان ملحق مى كنيم ، هر چند كه ايمانشانبه درجه ايمان پدرانشان نرسد. چون اگر تنها آن ذريه اى را به پدران مؤ من ملحق كندكه ايمانشان يا مساوى و يا كاملتر از ايمان پدران باشد، ديگر منت نهادن معنا ندارد.
از سوى ديگر، از اين كه اتباع در ايمان را مطلق و بيقيد آورد، و همواره كلام مطلق منصرفبـه فـرد روشـنـش مـى شـود، نـاگـزير بايد بگوييم منظور از اتباع ، اتباع فرزندانبـالغ اسـت ، چـون خـردسـالانـى كه هنوز به حد تكليف نرسيده اند، ايمانشان هنوز ايمانصحيح نشده ، پس قهرا مراد از ذريه ، فرزندان كبيرند كه مكلف به ايمان هستند. بنابرايـن ، آيـه شريفه ، شامل صغار از اولاد كه قبل از بلوغ از دنيا مى روند نمى شود، و اينمنافات ندارد با اين كه اولاد صغار مؤ منين هم شرعا محكوم به ايمان باشند.
مـگـر ايـن كـه بـگـويـيـم : نكره آمدن ايمان عموميت را مى رساند، و معنا چنين مى شود: ذريهايـشـان در ايـمـان ، كـه از پـدران خـود پـيـروى كـرده انـد،حال چه اين كه آن ايمان ، ايمان واقعى باشد، يا ايمان به حسب حكم شرع باشد.
مـطلب ديگر اين كه سياق امتنان ، قرينه است بر اين كه ضمير جمع در جمله (ما التناهم) و در (مـن عـمـلهـم ) بـه (الذيـن امـنـوا) بـر مـى گـردد، هـمـچـنان كه دو ضمير در(اتبعتهم ) و در (ذريتهم ) به ايشان بر مى گردد، چون وقتى فرمود: (ما اينان رابـه آنـان مـلحق مى كنيم )، جاى اين توهم بود كه نكند خدا مى خواهد از پاداش پدران كمنـمـوده بـه فـرزنـدان بـدهـد، لذا بـا جمله (و ما التناهم من عملهم من شى ء) خواست اينتـوهـم را دفـع كـنـد و بفرمايد: كم كردن از پاداش پدران با امتنان منافات دارد، و معلوماسـت كـه آنـچـه بـا امـتـنـان مـنافات دارد اين است كه از ثواب پدران كم كند نه از ثوابفـرزنـدان . پـس ايـن بهترين دليل است كه دو ضمير (ما التناهم ) و (من عملهم ) همبه همان پدران مؤ من بر مى گردد.
پـس حـاصـل كلام اين شد كه : جمله (والذين امنوا...) جمله اى استينافى كه خداى تعالىدر آن بـر مـؤ مـنين منت مى گذارد كه به زودى اولادشان را كه به نوعى از ايمان ، پدرانخـود را پـيـروى كـرده انـد بـه پـدران مـلحق مى كند، هر چند كه ايمان فرزندان به درجهايـمـان پـدران نـرسـيـده بـاشـد. و ايـن كـار را بـدان جهت مى كند كه پدران خشنود گشتهچـشـمشان روشن شود، و در عين حال از پاداش پدران چيزى كم نمى كند، و از ثواب پدرانچـيـزى بـه فـرزندان نمى دهد، كه مزاحم حق پدران نباشد، و خدا خودش بهتر مى داند كهچه جور بدهد.
و در معناى آيه مورد بحث ، اقوال ديگرى هست كه هيچ يك خالى از سخافت و سستى نيست .
مثل اين قول كه بعضى گفته اند: جمله (و الذين امنوا) عطف است بر كلمه (حور عين )،و مـعـنـايش اين است كه : ما مؤ منين را با دو طايفه تزويج مى كنيم يكى با حورالعين تا ازعـروسـى بـا آنان لذت ببرند، و دوم با (الذين امنوا) تا از رفاقت و همنشينى با آنانبهره مند شوند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از كلمه (ذريه ) تنها اولاد صغار است .
و بـعـضـى گـفـتـه انـد: ضـمـيـر در جمله (ما التناهم ) و در (من عملهم )ذريه بر مىگـردد، و مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه : مـا بـا مـلحـق كـردن ذريـه پـدران چـيـزى ازعـمـل ذريـه كـم نـمـى كـنـيـم ، بـلكـه اعـمـال ذريـه را تـمـام وكامل به او مى دهيم ، چه خير باشد و چه شر، آنگاه ملحق به پدرش ‍ مى كنيم .
مـــعـــنـــاى جـــمـــله (كـــل امـــرى ء بـــمـــا كـــســـب رهـــيـــن ) و جـــمـــع آن بـــاآيـه(كل نفس بما كسبت رهينة الا اصحاب اليمين )
(كـل امـرى ء بـمـا كـسـب رهـيـن ) - ايـن جـمـله بـه طـورى كـه از سـيـاق بـر مـى آيـدتعليل است براى جمله (و ما التناهم من عملهم من شى ء)، و كلمه (رهن ) و (رهين ) و(مـرهـون ) به طورى كه راغب گفته هر سه معناى آن چيزى است كه به عنوان و ثيقه وگـرو بـه كـسـى مـى دهـى و از او چيزى قرض مى كنى . راغب مى گويد: و چون هر جا اينكـلمـه بـه چشم بخورد تصورى از معناى حبس و نگهدارى به ذهن مى رسد، لذا اين كلمه رادر حبس هر چيزى نيز استعمال كردند، هر چند كه ربطى به وثيقه نداشته باشد.
و چـه بـسـا همين معناى استعارى در آيه مورد بحث ، منظور باشد، و خود انسان رهنى باشدمـحـفـوظ و حـبس شده نزد خداى سبحان در مقابل عملى كه از نيك و بد كرده ، تا جزاى آن راكـه يـا ثـواب اسـت و يـا عـقـاب بـه او بـدهـد، و اگـر ازعمل او چيزى كم كرده باشد و تمامى اعمالش را جزا نداده باشد، قهرا خود انسان وثيقه وگـرو همه اعمالش نمى شود، بلكه گرو بعضى از اعمالش مى شود، و بعضى ديگر ازاعمالش را ديگران ، يعنى همان ذريه اى كه به او ملحق شده تملك كرده است .
و ايـن كـه در جـاى ديـگـر فـرمـوده : (كـل نـفس بما كسبت رهينه الا اصحاب اليمين ) بهطـورى كـه از سـيـاق بـر مـى آيـد و بـه شـهادت دو آيه بعدش مى فرمايد: (فى جناتيتسائلون عن المجرمين ) مراد اينكه هر كس در گرو عذاب روز قيامت است .
بـعـضى هم گفته اند: مراد از اين كه فرمود هر كس بدانچه كرده رهين است ، اين است كه :در گرو عمل زشت خويش است ، همچنان كه آيه سوره مدثر هم به همين دلالت مى كرد، چوناصـحـاب يـمـيـن را اسـتـثـنـاء مـى نـمود، و آيه مورد بحث ، جمله معترضه اى است از صفاتاهل عذاب كه در بين صفات اهل بهشت قرار گرفته .
زمـخـشـرى - صـاحـب تـفـسـيـر كـشـاف - آيـه مـورد بـحـث راحـمـل بـر نوعى استعاره و مجاز گويى كرده ، و به اين وسيله تنافى بين آيه مورد بحثمـى فرمايد: (هر كس در گرو اعمال خويش است ، چه نيك باشد و چه بد). و آيه سورهمـدثـر كـه مى فرمايد: (هر كس در گرو اعمال بد خويش است برداشته و گفته : گويانـفـس عـبـد نـزد خـدا در گرو اعمال صالحى است كه از او خواسته ، همچنان كه يك انسان ،كارگر خود را گرو مى گيرد تا عملى كه از او خواسته تمام كند، اگر تمام كرد رهايشمـى كـنـد، خدا هم تمامى بندگان را چه نيكان و چه بدان را گرو مى گيرد، اگر آنچه ازايشان خواسته بود انجام داده بودند، رهاشان مى كند، وگرنه ، شكنجه اش مى دهد.
ولى خـوانـنـده مـحـتـرم تـوجـه دارد صـرف ايـن بـيـان نـمـى تـوانـداتصال جمله (كل امرى ء بما كسب رهين ) را به ما قبلش توجيه كند.
بـــيـــان تـــفـــضـــيـــلى پـــاره اى از لذات و نـــعـــمـــتهـاىاهل بهشت


و امددناهم بفاكهة و لحم ممّا يشتهون



ايـن آيـه پـاره اى از لذات و نـعـمـت هـاى اهـل بـهـشـت را كـه بـه طـوراجـمـال در آيـه قـب لى نـام آنـهـا را بـرد و فـرمـود: كـلوا و اشـربـوا هـنـيـئا... بـطـورتفصيل بيان مى كند.
و كلمه (امداد) به معناى آوردن چيزى است به طور دائم و پشت سر هم ، كه البته هم درخـيـر اسـتـعـمـال مـى شـود، مـانند آيه مورد بحث مى فرمايد: پشت سر هم و لا ينقطع ميوه وگـوشـت از هـر نـوعـش كـه بـخـواهـنـد بـرايـشـان مـى فـرسـتـيـم ، و هـم در شـر و عـذاباستعمال مى شود، مانند آيه شريفه (و نمد له من العذاب مدا).
و مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه : مـا اهـل بـهـشـت را بـه مـيـوه و هـر گـوشـتـى كـهميل داشته باشند روزى مى دهيم ، يك روزى پشت سر هم و ساعت به ساعت و لا ينقطع .


يتنازعون فيها كاسا لا لغوفيها و لا تاثيم



(تـنـازع در كـاس ) بـه مـعـنـاى بـه يـكـديـگـر تـعـارف نـمـودن و اجـتـمـاع كـردن برتـنـاول آن اسـت ، و كـاءس به معناى قدح است ، كه البته وقتى به قدح كاءس گفته مىشود كه در آن شراب باشد. و مراد از (لغو)، سخن لغوى است كه از شرابخواران دنياسر مى زند. و (تاثيم ) به معناى آن است كه شخصى را گناهكار كنى ، كه اين نيز ازآثـار شـرابـهـاى دنـيـا است كه شرابخوار را گناهكار مى كند. و همين كه فرمود: (در آنقـدحـهـا لغـو و تـاثـيـم نـيـست )، قرينه است بر اين كه منظور از كاءس كه بر سر آنتنازع مى كنند قدح شراب است ، اما شرابى كه آثار زشت شراب دنيا را ندارد.


و يطوف عليهم غلمان لهم كانهم لولو مكنون



مـراد از (طـواف كـردن غـلمـان در پـيـرامـون بـهـشتيان ) آمد و شد آنان براى خدمت است .بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـته اند: اين كه بطور نكره فرمود: (غلمان لهم - غلمانى كهدارنـد) و نـفرمود: (غلمانهم - غلمانشان )، براى اين است كه شنونده توهم نكند مراداز آن غلمان همان خدمتكارانى هستند كه در دنيا داشتند، و بفهماند كه غلمان نيز مانند حور ازمـخـلوقـات بـهـشـتـيند، كه از شدت زيبايى و صفا و حسن مانند لولواى هستند كه از ترسدستبرد اجانب در گنجينه اش جاى مى دهند.


و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون



يعنى به يكديگر روى مى آورند و هر يك از ديگرى مى پرسند در دنيا چه حالى داشته وچه عملى او را به سوى بهشت و نعيم الهى كشانيده ؟
معناى اينكه بهشتيان مى گويند: (ما در خانواده مان مشفق بوديم )


قالوا انا كنا قبل فى اهلنا مشفقين



راغـب مـى گـويد: (اشفاق ) به معناى عنايتى آميخته با ترس است ، چون مشفق نسبت بهكـسى كه به او اشفاق دارد هم محبت دارد و هم مى ترسد مبادا بلايى متوجه او گردد، و اينكـلمـه در قـرآن آمده ، مى فرمايد: (و هم من الساعه مشفقون - ايشان از قيامت بيمنا كند)پس اين كلمه هر وقت با حرف (من ) متعدى شود معناى ترس در آن روشنتر از محبت است ،و اگـر با حرف (فى ) متعدى گردد معناى عنايت و محبت در آن روشنتر از ترس به ذهنمـى رسـد، هـمـچـنـان كـه در قـرآن فـرمـوده : (انـا كـنـاقبل فى اهلنا مشفقين ).
پس معناى آيه چنين مى شود كه : ما در دنيا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتيم ، هم آنان رادوست مى داشتيم و به سعادت و نجاتشان از مهالك و ضلالت ها عنايت داشتيم ، و هم از اينكـه مـبـادا گـرفـتـار مهالك شوند مى ترسيديم ، و به همين منظور به بهترين وجهى باآنان معاشرت مى كرديم ، و نصيحت و دعوت به سوى حق را از ايشان دريغ نمى داشتيم .


فمن اللّه علينا و وقينا عذاب السموم



كـلمـه (مـن ) بـه طـورى كـه راغـب گـفـتـه : بـه مـعـناى انعام كردن به نعمت پر ارج وگـرانـمايه است . و اين منت اگر با عمل انجام گيرد از كارهاى نيك است ، و اگر با زبانانـجام شود از كارهاى زشت خواهد بود، مگر از خداى تعالى كه منت نهادن قولى او هم نيكواسـت ، كـه در آيـه شـريـفـه (يـمـنـون عـليـك ان اسـلمـواقل لا تمنوا على اسلامكم بل اللّه يمن عليكم ان هديكم للايمان ان كنتم صادقين ) هم از منتنهادن مردم سخن رفته ، و هم از منت نهادن خدا.
و مـنـت نـهـادن خـدا بـر اهـل بـهـشـت ايـن اسـت كـه ايـشـان را بـاداخـل شـدن در بـهـشـت سـعـادتـمـنـد كـرد، و بـا نـگـهـدارى از عـذاب (سـمـوم )مـشـمـول رحـمـت خـود قـرار داد. و كـلمه سموم به طورى كه طبرسى در مجمع البيان گفتهمـعـنـاى حـرارتى است كه تا داخل سوراخهاى رگ بدن فرو مى رود، و بدن از آن متالم مىگردد،و ريح سموم را هم از همين جهت سموم گفته اند.


انا كنا من قبل ندعوه انه هو البر الرحيم



ايـن آيـه شـريـفـه ، جـمـله (فـمـن اللّه عـليـنـا) راتـعـليـل مـى كـنـد، و در آن اهل بهشت به يكديگر مى گويند: اين كه خداوند بر ما منت نهاد،بـراى ايـن بـود كه ما در دنيا همواره او را مى خوانديم ، و جمله (انه هو البر الرحيم )هم تعليل را تعليل مى كند كه مى گويند: و اگر همواره او را مى خوانديم بدين جهت بودكه او پروردگارى نيكوكار و مهربان بود.
ايـن آيـه بـا دو آيـه قـبـلش ، ايـن مـعـنـا را مـى فـهـمـانـد كـهاهل بهشت در دنيا خداى را به يكتايى مى خواندند، يعنى تنها او را مى پرستيدند و تسليمامـر او بـودنـد، و نـسـبـت بـه خـانـواده خـود دلسـوز بـودنـد و آنـهـا را به حق نزديك و ازباطل دور مى كردند، و همين علّت شد كه خدا بر آن منت نهد و از عذاب سموم حفظشان كند، وعلت كه چنين مى كردند اين بود كه خداى تعالى نيكوكار و مهربان بود و به هر كس ‍ كهاو را مى خواند احسان و رحم مى كرد.
پس آيات سه گانه در معناى آيات شريفه (ان الانسان لفى خسر الا الذين امنوا و عملواالصـالحـات و تـواصـوا بـالحـق و تـواصـوا بـالصـبـر) اسـت چـون آيـات نـيـزاهـل بـهـشـت را مـنـحـصـرا كـسـانـى مـى دانـد كـه بـه خـدا ايـمـان دارنـد واعـمال نيك مى كنند، و ديگران را به حق و به خويشتن دارى در انجام فرامين حق سفارش مىكنند.
و كـلمـه (بر) - به فتحه باء - يكى از اسماى حسناى خداى تعالى است ، و از بر- بـه كـسره باء - گرفته شده ، كه به معناى احسان است . و بعضى از مفسرين آن رابه لطف تفسير كرده اند.
بحث روايتى
روايـــاتـى در ذيـل آيـه : (الحـقـنابهم ذريتهم ) درباره ملحق گشتن فرزندان مؤ منينبهايشان در قيامت
در كـافـى بـه سـنـد خـود از ابـن بـكـيـر از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه درتفسير آيه (و الذين امنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم ) فرمود: مربوطبه آن فرزندانى است كه در عمل صالح نتوانستند به پايه پدران برسند،
خـداى تـعـالى بـراى ايـن كـه چـشم پدران روشن شود آن فرزندان را به پدران ملحق مىسازد.
مـؤ لف : ايـن روايت را صاحب كتاب توحيد هم به سند خود از ابوبكر حضرمى از آن جنابنقل كرده .
و در تـفـسـيـر قـمـى اسـت كـه پـدرم از سـليمان ديلمى از ابو بصير از امام صادق (عليهالسـلام ) بـرايـم حـديـث كـرد كـه آن جـنـاب فـرمـود:اطـفـال شيعيان ما نيز از مؤ منين هستند، فاطمه (عليهاالسلام ) آنان را تربيت مى كند، و اينكـه خـداى تـعـالى فـرمـود: (الحـقـنـا بـهـم ذريتهم ) معنايش اين است كه : روز قيامت آناطفال را به سوى پدران خود هدايت مى كند.
مـؤ لف : و در مـجـمـع البـيـان ذيـل ايـن حـديـث را - البته بدون ذكر سند - از آن جنابنـقـل كـرده و در كـتاب توحيد به سند خود از ابو بصير روايت آورده كه گفت : امام صادق(عـليـه السـلام ) فـرمـود: وقـتـى طفلى از اطفال مؤ منين از دنيا مى رود، يك منادى در ملكوتآسـمـان هـا و زمين ندا در مى دهد كه : آگاه باشيد فلانى پسر فلان شخص از دنيا رفت ،آنـگاه وارسى مى كنند، اگر قبل از آن طفل پدر و مادرش و يا يكى از آن دو و يا بعضى ازخـويشاوندان طفل قبلا مرده بودند، طفل را به او مى سپارند تا تغذيه اش كند، وگرنه ،او را بـه دسـت فـاطـمه (سلام اللّه عليها) مى دهند تا او غذايش دهد، تا پدر و مادرش و يايـكـى از آن دو و يـا يـكـى ديـگـر از بـسـتـگانش كه از مؤ منين باشد از راه برسد، آن وقتفاطمه (سلام اللّه عليها) طفل را به او مى سپارد.
و در فـقـيـه اسـت كـه در روايـت حـسـن بن محبوب ، از على ، از حلبى ، از امام صادق (عليهالسـلام ) آمـده كـه فـرمـود: خـداى تـبـارك و تـعـالى ابـراهـيـم و سـاره را بـه كـفـالتاطـفـال مـؤ مـنـيـن مامور كرده تا ايشان را در قصرى از در نگهدارى نموده و از درختى كه دربـهـشت است و لوله هايى مانند سر پستان گاو دارد غذا دهند، و چون روز قيامت شود لباسنـو در تـن ايـشـان كـنـنـد، و بـه بـوى خـوش معطر ساخته به عنوان هديه نزد پدرانشانبـفـرسـتـنـد، پس اين اطفال با پدرانشان در بهشت پادشاهانند، و اين همان معنايى است كهآيـه شريفه (والذين امنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم ) در صدد بيانآن است .
تر جمه الميزان ج : 19 ص : 24
و در مـجـمـع البـيـان اسـت كـه زاذان از عـلى (عـليـه السـلام ) روايـت كـرده كـه فـرمـود:رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) فـرمـود: مؤ منين با فرزندانشان در بهشتند،آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود.
و در الدر المـنـثـور اسـت كـه بزاز و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه او بدونذكـر واسـطـه از رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليه و آله وسلم ) روايت كرده كه فرمود: خداىتـعـالى ذريـه مـؤ مـن را آن قـدر بـالا مـى برد تا به درجه پدرش برسد، هر چند كه درعـمـل بـه پـايـه پـدر نـبـاشـد، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: (و الذين امنوا و اتبعتهمذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شى ء)، آنگاه فرمود: يعنى وهـر چـه بـه فـرزنـدان بـدهـيـم از سـهـم پـدران كم نمى كنيم . و نيز در آن كتاب است كهطـبـرانـى و ابـن مـردويـه از ابـن عـبـاس روايـت كـرده كـه گـفـت :رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ) فـرمـود: وقـتـى آدمـىداخل بهشت مى شود از پدر و مادر خود سراغ مى گيرد، و از ذريه و فرزندان خود پرسشمـى كـنـد. بـه او مـى گـويـنـد: آنـهـا بـه درجـه تـو نـرسـيـدنـد، وعـمـل تـو را نـداشـتـنـد. مـى گـويـد: پـروردگـارا مـن اگـرعـمـل كردم به نيت خودم و آنان عمل كردم ، آن وقت دستور مى رسد: ايشان را هم به وى ملحقكـنـنـد، آن وقـت ابـن عباس اين آيه را تلاوت كرد: (والذين امنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان...).
مـؤ لف : ايـن آيـه پـدرانـى را كـه در حـديـث نـامـشـان بـرده شـدهشـامـل نـمى شود، چون تنها مى فرمايد: ذريه مؤ منين را به ايشان ملحق مى كنيم ، و براىشـامـل شـدن پـدران مـنـاسـب تـر آن بـود كه ابن عباس دعاى ملائكه را بخواند كه گفتند:(ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم ).
و در تفسير قمى در ذيلجمله (لا لغو فيها و لا تاثيم )، مى گويد: امام (عليه السلام ) فرمود: در بهشت غناء وفحش نيست ، مؤ من شراب مى نوشد ولى گناه نمى كند.
و در ذيـل جـمـله (و اقـبـل بـعـضـهـم عـلى بـعـض يـتسائلون ) فرمود: يعنى در بهشت اينسوال را مى كنند.
آيات 44 - 29 سوره طور 25


فـذكـر فـمـا انـت بنعمت ربك بكاهن و لا مجنون (29) ام يقولون شاعر نتربص به ريبالمنون (30) قل تربصوا فانى معكم من المتربصين (31) ام تامرهم احللامهم بهذا ام هم قومطـاغـون (32) ام يقولون تقوله بل لا يومنون (33) فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين(34) ام خـلقـوا مـن غـيـر شـى ء ام هـم الخـلقـون (35) ام خـلقـوا السـمـوات و الارضبـل لا يـوقنون (36) ام عندهم خزائن ربك ام هم المصيطرون (37) ام لهم سلم يستمعون فيهفـليـات مـستمعهم بسلطان مبين (38) ام له البنت و لكم البنون (39) ام تسلهم اجرا فهم منمـغـرم مـثـقـلون (40) ام عـنـدهـم الغـيـب فـهـم يكتبون (41) ام يريدون كيدا فالذين كفروا همالمـكـيـدون (42) ام اله غـير اللّه سبحان اللّه عما يشركون (43) و ان يروا كسفا من السماءساقطا يقولوا سحاب مركوم (44).



ترجمه آيات
پس (حال كه جهنمى و بهشتى چنين در پى دارند) تو به دعوت خود ادامه بده ، چون تو هرتـذكـرى مـى دهـى بـه حـق است ، و آنطور كه تكذيب گران به تو نسبت مى دهند و كاهن ومجنونت مى خوانند نيستى (29).
و يـا مـى گـويـنـد شـاعـرى اسـت كـه امـيـدواريـم و مـنـتـظـريـم مرگش برسد بگو: منتظرباشيد،كه من هم با شما از منتظران م (31).
(بـا ايـن تـهـمـت هـا كـه نـمـى تـوانند حق را باطل سازند، پس مدركشان چيست ) آيا عقلشانايـنـطـور حـكـم مـى كـنـد؟ (كـه عـقـل هـم هـرگـز حـق را بـااباطيل باطل نمى كند) يا اينها مردمى سركش و ياغى هستند (32).
و يـا مـى گـويـنـد: ايـن قرآن را به دروغ به خدايش نسبت مى دهد (همه اينها بهانه است ،علت صلى اين است كه ) اينان ايمان ندارند (33).
خـوب ، اگـر بـه ايـن قـرآن ايمان نمى آورند در صورتى كه درست مى گويند خودشانسخ نى نظير آن را بياورند (34).
(نـه ، ايـنـطور سوال مى كنيم كه ) آيا اين تكذيب گر ان از چيز ديگرى خلق شده اند غيرآن چيزى كه ساير افراد بشر از آن پديد آمده اند؟ و يا آنكه خودشان خالقند؟ (35).
(بـاز هـم طور ديگر سوال مى كنيم ) آيا بر فرض كه خود خالق خويشند، آيا آسمان ها وزمـيـن را هـم ايـشان آفريده اند؟ نه ، منشاء تكذيبشان اينها نيست ، بلكه منشاء اين است كهداراى يقين نمى شوند (36).
(اين بار اينطور مى پرسيم كه ) آيا خزانه هاى رحمت پروردگارت نزد ايشان است ؟ كهبـه هـر كس خواستند نبوت بدهند و يا نه ، بلكه اصلا غالب بر خدا و خدا مغلوب ايشاناست ؟ (37).
يـا آنـهـا را نـردبانى است (به سوى آسمان ) كه بدان مى شنوند؟ (اگر چنين است ) پسشنونده ايشان دليلى روشن بياورد (38).
و يا نه ، بلكه از شدت بى عقلى پسران را از خود و دختران را از آن خدا مى دانند؟ (39).
و يـا نـه ، بـلكـه تـو از ايـشان مزدى خواسته اى ، و سنگينى پرداخت آن وادار تكذيبشانكرده ؟ (.4).
و يا نه ، بلكه لوح محفوظ نزد ايشان است و از روى آن مى نويسند؟ (41).
و يا نه ، بلكه نقشه اى دارند؟ اگر اين است كفار بدانند كه نقشه هايشان عليه خودشاننتيجه خواهد داد (42).
و يا نه ، بلكه معبودى بغير خدا دارند خدا منزه از شركى است كه مى ورزند (43).
خـوى تـكـذيـبـشان آن قدر قوى است كه حتى اگر قطعه اى از آسمان كه نشانه عذاب استببينند مى گويند: چيزى نيست ، ابرى متراكم است (44).
نفى عذرها ودستاويزهاى تكذيب كنندگان
بيان آيات
بـعـد از آنكه از عذاب روز قيامت خبر داد كه به زودى تكذيب كنندگان آيات خداى را خواهدگرفت ،
در حـالى كـه مـردم متقى در بهشتها با چشمى روشن و دلى خرسند قرار دارند، اينك در اينآيات به رسول گراميش دستور مى دهد دعوت خود را همچنان ادامه دهد و تذكر خود را متوقفنـسـازد، و اشـاره مـى كـنـد بـه ايـن آن جناب صلاحيت اقامه دعوت حقه را دارد، و اين تكذيبكنندگان در تكذيب او و رد دعوتش هيچ عذرى ندارند. و آنچه را كه عذر براى آنان تصورمـى شـود هـمـه را نـفى كرده . و آن عذرها، شانزده عذر است كه بعضى از آنها مربوط بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، كه اگر موجه باشد معنايش اين است كه :آن جـنـاب صـلاحـيـت بـراى پـيـروى نـدارد، عـذرهـايـى اسـت كـه ازقبول سخن او جلوگيرى مى كند، مانند اين كه آن جناب كاهن ، يا جن زده يا شاعر و يا دروغپرداز بر خدا باشد، و يا خواسته باشد با دعوتش مردم را سرگرم كند. و قسمتى ديگراز آنـهـا مـربـوط بـه خـود تـكـذيـب كـنـنـدگـان اسـت ،مـثـل اين كه ايشان بدون خالق به وجود آمده باشند، و يا خود، خالق خويشتن باشند، و ياعـقـلشـان حـكـم كـنـد بـه ايـن كـه بـايـد دعـوت آن جـنـاب را تـكـذيـب كـنـنـد، و از ايـنقـبـيـل عـذرهـايـى ديـگـر، و آيـات مورد بحث علاوه بر رد اين اعذار، كفار را بر تكذيبشانشديدا توبيخ مى كند.


فذكر فما انت بنعمه ربك بكاهن و لا مجنون



ايـن آيـه نـتيجه اى است كه از اخبار موكد به وقوع عذاب الهى در روز قيامت ، و از اين كهفرموده بود متقين از آن عذاب محفوظ و در جنات نعيم كاميابند، گرفته مى شود.
پـس ايـن آيـه شـريـفـه در مـعـنـاى ايـن اسـت كـه گـفـتـه شـود:حـال كـه آن اخـبار حق است ، پس تو به كار تذكر دادن خود بپرداز و بدان كه تو به حقتذكر مى دهى و انذار مى كنى ، و آنطور كه به تو نسبت مى دهند كاهن و مجنون نيستى .
و ايـن كـه كـاهـن نبودنش را مقيد كرد به قيد (بنعمه ربك )، خواست تا بر خصوص آنجناب منت گذارد.

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation