بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 10, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

پس ، نفس انسانيت و آزاده از زندگى ، آنچه كه نفوس رذيله و پست برايش سر و دست مىشكنند را مذمت كرده و ناپسند مى داند، و از آن بيزارى مى جويد، هر چند كه در اين بيزارىجستن ، مورد ملامت و هر شناعتى ديگر قرار بگيرد، و هر چند كه در اثر دورى از آن دچارفقر و مسكنت گردد.
پس ، حيات حسنه براى مجتمع صالح و آزاده ، عبارت از حياتى است كه در آن ، همه افرادمجتمع از مزاياى نعمتهاى زمينى كه خداى تعالى برايشان خلق كرده برخوردار باشند وترحم و تعاون و كمك به يكديگر در بين آنان حاكم باشد و در بينشان هيچگونه تجاوزو تزاحمى نباشد، بطورى كه هر انسانى خير خود و سود خود را در خير مجتمع و سودجامعه بجويد، نه اينكه خود را بپرستد و ديگران را برده خود بگيرد.
تفسير الميزان ج 10 ص 211
و كوتاه سخن ، (بهره مندى از حيات حسنه و طيبه تااجل مسمى ) عبارت است از اينكه افراد انسانى از حيات ، طورى بهره گيرى كنند كهفطرت انسانيت آن را بپسندد، و حيات مورد پسند فطرت اينست كه همه افراد بطورمعتدل و در پرتو علم نافع و عمل صالح از زندگى برخوردار شوند، اين در مقايسهزندگى پاك و طيب با فرد فرد جامعه است ، و اما در مقايسه با مجتمع ، عبارت است ازبهره مندى عمومى از نعمتهاى زندگى طيب زمينى ، به اين معنا كه دست آورد هر فردىمختص به خود او باشد البته دست آورد در مجتمعى كه اجزاءش متلائم و نزديك به همباشند فاصله طبقاتى و تضاد و تناقضى در بينشان نباشد.
معناى اينكه (خداوند به هر داراى فضلى فضلش را مى دهد) و اشاره به اينكهفقطدين توحيد است كه افراط و تفريط روابط اجتماعىراتعديل مى كند
(و يوت كل ذى فضل فضله ) - (فضل ) به معناى زيادت است ، و اينكه در جمله(كل ذى فضل - هر كس كه داراى فضل است )فضل به كسى و افرادى نسبت داده شده كه داراىفضل هستند خود قرينهاى است بر اينكه ضمير، در كلمه (فضله ) به همان فرد داراىفضل بر مى گردد نه به اسم جلاله (اللّه ) كه بعضى از مفسرين احتمالش را داده اند. وفضل و زيادى از امور نسبى است ، يعنى وقتى در چيزى تحقق مى يابد كه آن چيز با چيزديگرى مقايسه شود و در مقايسه با آن در نظر گرفته شود.
و بنابراين ، معناى جمله اينطور مى شود: (و يعطىكل من زاد على غيره بشى ء من صفاته و اعماله ...)، يعنى خداى تعالى به هر كس ‍ كهصفات و اعمالى بهتر و بيشتر از ديگران دارد، آن سعادت و اجرى را كه مختص به آنزيادت است مى دهد، بدون اينكه حق او را باطل و يا برترى و زيادتش را غصب كند، و ياآن را به ديگرى كه اين برترى را ندارد بدهد آنطور كه در مجتمعات غير دينى بشرىرفتار مى شود. در جوامع بشرى هر قدر يك جامعه متمدن و مترقى باشد ممكن نيست به دوطايفه مستكبر و مستضعف تقسيم نشود، بشريت از آن روز كه در كره زمينمنزل گزيد و از همان اولين روزى كه تشكيل اجتماع داد، اجتماعش از دو طايفه مستعلاىمستكبر قاهر، و مستعبد ذليل مقهور تشكيل شد، و هيچ چيز اين افراط و تفريط راتعديل نكرده و نمى كند مگر دين توحيد.
پس ، دين توحيد عبارت است از يگانه سنتى كه مولويت و سيادت را منحصر در خداىسبحان مى داند، و بين قوى و ضعيف و متقدم و متاخر و كبير و صغير و سفيد و سياه و مرد وزن مساوات برقرار نموده ، مثلا به بانگ بلند ندا در مى دهد: (يا ايها الناس اناخلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند اللّه اتقيكم )و يا مى فرمايد: (انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر و انثى بعضكم من بعض ).
هر كس در جايى كه لايق آنست قرار داده مى شود  
مطلب ديگرى كه درباره جمله مورد بحث داريم اينست كه وقوع اين جمله ، يعنى جمله (ويوت كل ذى فضل فضله ) كه از اعتناء بهفضل هر صاحب فضلى حكايت مى كند بعد از جمله (يمتعكم متاعا حسنا الىاجل مسمى كه مى فهماند خداى تعالى همه انسانها را برخوردار از زندگى مى كند اشعاربه دو نكته دارد:
يكى اينكه : مى فهماند منظور از متاع در جمله اولى متاع عمومى و مشترك بين همه افرادمجتمع است . و به عبارتى ديگر منظور از متاع ، زندگى اجتماعى حسن است ، و منظور ازفضل در جمله دوم خصوص آن مزايائى است كه خداى تعالى به بعضى افراد درمقابل فضيلتى كه دارند مى دهد.
نكته ديگر اينكه : جمله اولى به برخوردارى از زندگى دنيا اشاره دارد، و جمله دوممربوط به ثواب آخرت است ، ثوابى كه خداى تعالى درمقابل اعمال صالح مى دهد، اعمال صالحى كه قائم به تك تك افراد است ، البته ممكن همهست اشاره باشد به هر دو نوع پاداش ، هم پاداش دنيوى و هم پاداش اخروى ، و بخواهدبفرمايد: هر كس در جهات دنيوى زيادتى با خود بياورد كه اقتضاى زيادت در مزيتى ازمزاياى اخروى را دارد، خداى تعالى آن مزيت زائد اخروى را به او مى دهد، و هر صاحبزيادت و فضلى را چه اينكه آن زيادت در صفتى از صفات باشد و چه در عملى ازاعمال صالح در مقامى جاى مى دهد كه آن صفت و آن عملش اقتضاى آن مقام را داشته باشد.
و خلاصه كلام ، مى خواهد بفرمايد: هر كسى را در جائى كه لايق آن است قرار مى دهد، نهاينكه فاضل در ديندارى و مفضول را، به يك چوب براند، و خصوصيات افراد را ناديدهبگيرد و بر روى درجات و منازلى كه اعمال و مساعى اجتماعى دارند خط بطلان بكشد، وچنان نيست كه در آن سراى حال افراد زحمتكش با نشاط و افرادتنبل و كسل يكسان باشد، و حال افراد جدى آنهم جدى دراعمال دقيق و مهم ، با حال افراد بازيگر، آن هم بازيگر در اعمالى پست و حقير يك جورباشد، و همچنين اختلافهائى كه افراد از جهات ديگر دارند ناديده گرفته شود.
(فان تولوا فانى اخاف عليكم عذاب يوم كبير) - يعنى : پس اگر با اينحال (تتولوا) اعراض كنيد - كلمه (تولوا) دراصل (تتولوا) مخاطب از فعل مضارع بابتفعل است ، نه جمع غايب ماضى آن باب ، دليل گفتار ما، كاف خطاب در (عليكم )، ونيز خطابهاى متعددى است كه در دو آيه قبل بود، پس نبايد به گفتار بعضى از مفسرينگوش داد كه گفته اند: كلمه (تولوا) جمع مذكر غايب ازفعل ماضى باب تفعل است ، چون فساد اين سخن واضح است .
بيان نادرستى سخن يكى از مفسرين در ارتباط با: (يمتعكم متاعا حسنا) 
يكى از مفسرين در تفسير جمله (يمتعكم متاعا حسنا الىاجل مسمى ) حرف عجيب و غريبى زده و گفته است (اين جمله همچنانكه در تفسير سورهيونس نيز گفتيم مى خواهد از نجات امت محمدى از عذاب انقراض خبر دهد) و من نفهميدم اينخبر را از كجاى آيه استفاده كرده ! احتمال مى دهم او از اينجا به اشتباه افتاده كهخيال كرده آيه شريفه مى خواهد به امت اسلام شرط كند كه اگر به خدا و آياتش ايمانبياورند خداى تعالى آنان را به حياتى نيكو خواهد رساند، حياتى كه انقراض پذيرنباشد، چون امت اسلام شرط را تحقق داده و ايمان آوردند، خداى تعالى هم اسلام را در دنيامنتشر كرد. و ليكن همه مى دانيم با اينكه رسول (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) فرستادهخدا به سوى عامه بشر بود، مع ذلك عامه بشر به وى ايمان نياوردند، آنهائى هم كهايمان آوردند ايمان همگيشان خالص از نفاق نبود، و خلاصه ايمان زبانيشان از ظاهرشانبه باطنشان راه نيافته و از زبان به قلب نرسيده بود.
و اگر صرف ايمان بعضى از امت با كفر اكثريت امت در تحقق شرط كافى باشد و باعثشود كه خداى تعالى عذاب استيصال را از امتى بردارد، اين مقدار ايمان در امت نوح و هود وساير انبياء نيز وجود داشت ، آنان نيز امت خود را به همان چيزى دعوت كردند كه محمد(صلى اللّه عليه وآله و سلم ) دعوت كرد، آنها نيز همان شرطى را كردند كه آن جنابكرد، ولى ديديم كه عذاب عمومى همه را گرفت ، و خداى تعالى تنها مؤ منين را نجات داد:(و كان حقا علينا نصر المؤ منين ).
با اينكه قرآن كريم از نوح و هود و صالح وعده هائى حكايت كرده كه به مردم خود دادند،از آن جمله از نوح حكايت كرده كه به قوم خود گفت : (استغفروا ربكم انه كان غفارايرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين ويجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا) و از هود (عليه السلام ) حكايت كرده كه به قومخود فرمود: (و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليهيرسل السماء عليكم مدرارا و يزدكم قوة الى قوتكم و لا تتولوا مجرمين ) و بطور كلىاز نوح و هود و صالح و انبياء بعد از ايشان (عليه السلام ) حكايت كرده كه به قوم خودگفتند: (افى اللّه شك فاطر السماوات و الارض يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم و يؤخركم الى اجل مسمى ).
و اما اينكه آن مفسر گفت : (همچنانكه در تفسير سوره يونس نيز گفتيم ) ما به تفسيرسوره يونس او مراجعه كرديم و غير از ادعا، هيچ بيانى نيافتيم و ما در همان سوره گفتيمكه سوره يونس صريح در اينست كه خداى تعالى بزودى در بين امت اسلام و بينپيامبرش ‍ قضاوت خواهد كرد، و آنان را عذاب و مؤ منين ايشان را نجات مى دهد. اين سنتالهى است كه همواره در امتهاى گذشته جريان يافته ، (و لن تجد لسنة اللّهتبديلا).


الى اللّه مرجعكم و هو على كل شى ء قدير



اين جمله در مقام تعليل مطلبى است كه جمله (فان تولوا فانى اخاف عليكم عذاب يومكبير) آن را افاده مى كرد، و آن مطلب مساءله معاد بود، مى فرمود: (اگر اعراض كنيد منبر شما بيم دارم كه گرفتار عذاب روزى بزرگ شويد، زيرا بازگشت شما به سوىخداست )، و اين جمله در عين اينكه تعليل است ، ذيلش شبه هاى را كه ممكن است دردل كفار خلجان كند و فكر كنند (چگونه ممكن است كه ما بعد از مردن دو باره زنده شويم) دفع نموده مى فرمايد: (خدا بر هر كارى توانا است ).
و معناى مجموع آيه چنين است كه : اگر از بتپرستى دست برنداشتيد و حاضر نشديد كهخدا را به خلوص بپرستيد، من بر شما مى ترسم از عذاب روزى بزرگ ، روزى كه درپيش روى شما است ، و بزودى با آن مواجه مى شويد، و آن ، روز قيامت است ، روزى استكه بعد از مردن دوباره زنده مى شويد، چون بازگشت همه شما به سوى خدا است ، و خداقادر است بر هر كارى و بر اينكه شما را دوباره زنده كند، و از اين كار عاجز نيست ، پسبر شما باد كه از استبعاد و ترديد در اين مساءله دورى كنيد.
بنابراين ، آيه شريفه خود قرينه اى است بر اينكه منظور از (يوم كبير) همان روزقيامت است . قمى در تفسير خود بدون ذكر نام امام (عليه السلام ) روايت كرده كه امامفرموده : منظور از (عذاب يوم كبير) عذاب دود و صيحه است .
آيات 16 - 5 سوره هود 216 


الا انهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرون و مايعلنون انه عليم بذات الصدور(5) و ما من دابة فى الارض الا على اللّه رزقها و يعلممستقرها و مستودعها كل فى كتب مبين (6) و هو الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ايام وكان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموتليقولن الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين (7) و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودةليقولن ما يحبسه الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ن(8) و لئن اذقنا الانسن منا رحمة ثم نزعنها منه انه ليؤ س كفور(9) و لئن اذقناه نعماء بعدضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عنى انه لفرح فخور(10) الا الذين صبروا و عملواالصالحت اولئك لهم مغفرة و اجر كبير(11) فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك و ضائق بهصدرك ان يقولوا لو لا انزل عليه كنز او جاء معه ملك انما انت نذير و اللّه علىكل شى ء وكيل (12) ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا مناستطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين (13) فالم يستجيبوا لكم فاعلموا انماانزل بعلم اللّه و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون (14) من كان يريد الحيوة الدنيا وزينتها نوف اليهم اعمالهم فيها و هم فيها لا يبخسون (15) اولئك الذين ليس لهم فىالاخرة الا النار و حبط ما صنعوا فيها و باطل ما كانوا يعملون


(16).
ترجمه آيات  
آگاه باشيد كه مشركين سينه هاى خود را عقب ميكشند تا خود را از خدا (و شنيدن كلام او)پنهان كنند. آگاه باشيد كه در همان لحظه كه جامه خود را به سر ميكشند خدا از آنچه كهپنهان مى كنند و از آنچه كه اظهار ميدارند اطلاع دارد، چونكه او داناى به اسرار دلها است(5).
هيچ جنبده اى در زمين نيست مگر آنكه خدا رزق او را به عهده گرفته ، او قرارگاه ومحل نقل و انتقالش را ميداند رزق همه در كتابى روشن (كه همان علم خداست ) معين شده است(6).
او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز خلق كرد و عرش (قدرت ) او بر آب قرارداشت ، و غرضش از اين خلقت آن بود كه شما را بيازمايد كداميك بهترعمل مى كنيد (با اين حال ) اگر تو اى پيامبر به ايشان بگويى كه بعد از مرگ دوبارهزنده ميشويد آنهايى كه كافر شدند، بطور حتم خواهند گفت : اين قرآن سحرى است آشكار(7).
و ما اگر عذاب آنها را تا مدتى اندك و معين تاءخير بيندازيم حتما به عنوان مسخره مىگويند: موجب بازداشتن عذاب از آمدن چيست ؟ آگاه باشيد كه روزى كه قرار است بيايدخواهد آمد و از ايشان بر نخواهد گشت ، و فرا ميگيرد ايشان را همان عذابى كه به آناستهزاء مى كردند (8).
(بطور كلى وضع انسان چنين است كه ) اگر رحمتى را كه به وى بچشانديم از اوبگيريم به نوميدى شديدى گرفتار مى شود، و به خاطر ناسپاسى كه دارد و نعمت رااز ما نميداند اميد برگشتن آن را از دست مى دهد (9).
و اگر بعد از بيمارى كه به وى رسيده ، شفا و عافيتى به او بچشانيم ميگويد دردهاىبدى از من دور شد، و آن چنان شادى مى كند و فخر ميفروشد كه گويى بهبودى را از ماندانسته ، و احتمال برگشتن بيمارى را نميدهد (10).
مگر آنها (كه در سايه ايمان راستين ) صبر و استقامت ورزيدند وعمل صالح انجام دادند كه براى آنها آمرزش و اجر بزرگى است (11).
شايد (علت ايمان نياوردن كفار اين باشد كه ) تو پاره اى از آيات را كه به سويتوحى شده به ايشان نرساندهاى ، ترسيدهاى كه بگويند: چرا گنجى بر اونازل نشده ؟ و يا چرا فرشتهاى از طرف خدا با او نيامده ؟ تو فقط بيم دهنده هستى وخداوند نگاهبان و ناظر بر همه چيز است (12).
بلكه آنها مى گويند: قرآن را به دروغ به خدا بسته اى . اگر چنين مى گويند، بگو:شما اگر راست ميگوئيد به كمك هر كسى كه ميتوانيد ده سورهمثل قرآن را بسازيد، و به خدا افتراء و نسبت دهيد (13).
و اگر آنها دعوت شما را اجابت نميكنند، پس بدانيد كه قرآن به علم خدانازل شده و در معبودى جز او نيست ، آيا بعد از اين همه سخنان منطقى ، اسلام مى آوريد يانه ؟ (14).
كسى كه از تلاش خود تنها زندگى دنيا و زينت آن را بخواهد، ما نتيجه تلاش ايشان رابطور كامل ميدهيم ، و در آن هيچ نقصانى نمييابند (15).
اما اينها همانهايند كه در آخرت به جز آتش بهره اى ندارند، و آنچه در دنيا تلاش كردهاند بى نتيجه مى شود، چون هر چه كرده اندباطل بوده است (16).
بيان آيات  
اين آيات پاره اى از رفتار و گفتار مشركين در رد بر نبوت خاتم الانبياء (صلى اللّهعليه و آله و سلم ) و نيز رفتار و گفتارى كه در رد كتابنازل بر آن حضرت داشتهاند را حكايت نموده و از آنها با ذكردليل و حجت پاسخ مى دهد. از جمله رفتار ناپسندشان اين بوده كه به خداى تعالى بىحرمتى مى كردند، و از جمله گفتارهاى باطلشان اين بوده كه مى گفتند: چرا آن عذابى كهما را بدان تهديد ميكنى نازل نمى شود؟ و چرا با اين پيامبر گنجىنازل نشد؟ و يا چرا همراه او فرشتهاى نيامد؟ و يا گفتند: اين قرآن راوى به دروغ به خدانسبت مى دهد. البته در اين آيات پاره اى معارف ديگر نيز خاطر نشان شده است .


الا انهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه ...



كلمه (يثنون ) از باب (ثنى الشى ء، يثناه ، ثنيا) است ، بر وزن (فتح ، يفتح ،فتحا)، و مصدر آن ، يعنى (ثنى ) به معناى عطف و پيچاندن است ، و نيز به معناى ردبعضى بر بعض ديگر است . صاحب مجمع البيان ميگويد:اصل (ثنى ) به معناى عطف است ، وقتى بخواهى بگوئى فلانى را از فلان يا فلانعمل منصرف كردم ميگوئى : (ثنيته عن كذا)، و از همين باب است كلمه (اثنان : دو)،چون دومى از هر چيز عطف به اولى آن مى شود، و به سوى آن برگردانده مى شود:(ثناء) هم كه به معناى مدح است از اين باب است ، زيرا در مدح و ستودن ،فضايل شخص ممدوح را يكى يكى ذكر مى كنند، دومى را به اولى و سومى را به دومىعطف مينمايند، و كلمه (استثناء) نيز از همين باب است ، چون در استثناء نظر خود را بهجمله قبل بر ميگردانى و افرادى را از آن استثناء ميكنى . وى در معناى جمله (ليستخفوا منه) گفته است : كلمه (استخفاء) به معناى طلب خفاء چيزى است ، و همچنين است كلمه(تخفى )، و همچنين دو كلمه (استغشى ) و (تغشى ) يك معنا دارند.
پنهان شدن مشركين براى پرهيز از روبرو شدن با دعوت پيامبر (ص )  
پس منظور از جمله (يثنون صدورهم ليستخفوا منه ) اينست كه مشركين با سينه هاى خودبه طرف عقب متمايل مى شوند و سرهايشان را زير مياندازند تا خود را از شنيدن كتابآسمانى پنهان بدارند، تا وقتى قرآن خوانده مى شود به گوششان نخورد. و اين تعبيركنايه است از اينكه كفار خود را در هنگام تلاوت قرآن ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و يارانى كه نزد آن جناب بودند پنهان مىكردند كه در آن محل ديده نشوند، و على الظاهر حجت بر آنان تمام نگردد.
(الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ...) - از اين تعبير چنين بر مى آيد كه گويا مشركينسرهاى خود را نيز با جامه خود ميپوشاندند، و لذا خداى تعالى خبر داد به اينكه او ميداندو خبر دارد از آنچه مشركين در خفاء و ظهور انجام مى دهند، پس اينكه در هنگام تلاوت قرآنخود را پنهان مينمايند هيچ سودى به حالشان ندارد، زيرا خداى تعالى پنهان و آشكارآنان را ميداند.
بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از (يستغشون ثيابهم ) اينست كه : شبها در خانههاى خود پنهان مى شوند و هنگام خوابيدن خود را در زير لحاف پنهان مى كنند، چونمخفيترين حال آدمى همان حال اضطجاع است ، حالى است كه آدمى خود را در زير لحاف قرارمى دهد، و معناى آيه اينست كه : مشركين سينه هاى خود را منحرف مى كنند تا خود را هنگامتلاوت قرآن از اين كتاب آسمانى پنهان كرده باشند، ولى خداى تعالى سر و آشكارآنان را در نهفته ترين احوالشان ميداند، و نهفته ترين احوالشان آن حالتى است كهبراى خواب ، لحاف خود را به سر ميكشند، و اين توجيه خالى از ظهور نيست .
اين آن معنائى است كه سياق آيه افاده مى كند، البته چه بسا معانى ديگرى براى آيهذكر كرده اند كه از سياق آيه بعيد است ، از آن جمله گفته اند: ضمير در جمله (ليستخفوامنه ) به خداى تعالى يا به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) برميگردد، ومعناى آيه اين است كه : خود را از خدا و يا ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پنهان ميدارند. بعضى ديگر گفته اند معناىجمله (يثنون صدورهم ) اينست كه : سينه هاى خود را بر كفر ميپيچند. جمعى ديگر گفتهاند معنايش اينست كه : سينه ها را از دشمنى بارسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آكنده ميسازند. معانى ديگرى نيز براى آيهكرده اند كه گفتيم همه آنها بعيد است .
خداوند متعال ضامن رزق همه جنبندگان است  


و ما من دابة فى الارض الا على اللّه رزقها...



كلمه (دابة ) بطورى كه در كتب لغت آمده به معناى هر موجودى است كه حركتى هر چنداندك داشته باشد، و بيشتر در نوع خاصى از جنبندگاناستعمال مى شود، اما قرينه مقام آيه اقتضاء دارد كه عموم منظور باشد، براى اينكه زمينهكلام بيان وسعت علم خداى تعالى است به همين جهت است كه بهدنبال جمله (الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرون و ما يعلنون انه عليم بذاتالصدور) آمده است .
و اين معنا، يعنى يادآورى رزق تمامى جنبنده ها و اينكه خداى تعالى ضامن آن ميباشد، براىاين است كه سعه علم خدا و آگاهياش به همه حالات جنبندگان را اثبات كند و مقتضى آناست كه جمله (و يعلم مستقرها و مستودعها) به منزله عطف تفسير باشد براى جمله (علىاللّه رزقها)، در نتيجه برگشت معنا به اين مى شود كه :كل جنبده هائى كه در زمين هستند رزقشان بر عهده خداى تعالى است - و هرگز بدون رزقنمى مانند - پس خداى تعالى دانا و با خبر ازاحوال آنها است هر جا كه باشند، اگر در قرارگاهى معين باشند، قرارگاهى كه هرگزاز آن خارج نميشوند مانند دريا براى ماهى ، و نظير صدف كه در گوشهاى از ته دريازندگى مى كند، خداى تعالى رزقش را در همان دريا مى دهد، و اگر قرارگاه معينىنداشته باشند و هر جا كه هستند به عنوان موقتند مانند مرغان هوا و مسافران دور شده ازوطن ، و يا آنجا كه هستند تا زمانى معين ميباشند و پس از مدتى بيرون مى آيند، مانند جنيندر رحم مادر، خداى تعالى رزقشان را در همان جا ميدهد، و كوتاه سخن اينكه ، خداى تعالىآگاه به حال هر جنبده اى است كه در پهناى زمين زندگى مى كند (در آن واحد ناظراحوال و برآرنده حاجت ميلياردها جنبنده است كه در هوا و روى زمين و زير زمين و در شكممادران هستند) و چگونه چنين نباشد با اينكه رزق آنها به عهده آن جناب است ، و معلوم استكه رزق وقتى به روزى خوار مى رسد كه روزى دهنده آگاه به حاجت او و با خبر از وضعاو و مطلع از محل زندگى او باشد، چه محل زندگى موقت و چهمحل زندگى دائمى اش .
از همينجا روشن مى شود كه منظور از دو كلمه (مستقر و مستودع ) هم آن محلى است كهجنبده فعلا در آن هست ، و مادامى كه در زمين است و زندگى دنيوى و زمينى را ميگذراند درآنجا قرار دارد، و هم آن محل موقتى است كه چند صباحى در آن قرار ميگيرد، و سپس از آنجامفارقت كرده به محلى ديگر منتقل مى شود.
اين معنائى است كه به نظر ما رسيد، ولى بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از (مستقرو مستودع ) اماكن جنبندگان در حيات و بعد از ممات است ، و يا مراد از اين دو كلمه صلبجنس نر و رحم جنس ماده است ، و يا مقصود از كلمه (مستقر) مسكن هائى است كه بعد ازتولد در زمين دارند، و از كلمه (مستودع ) مواد زمينى است كه بالقوه بعدها جنبده ميشود.ليكن اين معانى از سياق آيه بعيد است ، مگر آنكه جمله (مستقرها و مستودعها) را جملهاىجداى از سياق دانسته ، بگوييم در مقام تفسيرماقبل خود نيست .
و ما در تفسير آيه شريفه (و هو الذى انشاءكم من نفس واحدة فمستقر و مستودع )مطالبى آورديم كه مناسب با اين مقام است ، هر كه بخواهد ميتواند به آنجا مراجعه نمايد.
روزى دادن از افعالمختص خدا و حقى است كه برخورد واجب كرده است
و اما اينكه فرمود: (على اللّه رزقها) كلامى است كه دلالت مى كند بر اينكه دادن رزقبر خداى تعالى واجب است ، و در قرآن كريم مكرر آمده كه روزى دادن ، يكى ازافعال مختص به خداى تعالى است ، و اينكه روزى ، حقى است براى خلق بر عهده خداىتعالى ، به اين آيات دقت فرماييد: (امن هذا الذى يرزقكم ان امسك رزقه )، كه بهخوبى دلالت دارد بر اينكه غير از خداى تعالى روزى دهنده اى نيست ، (ان اللّه هوالرزاق ذو القوة المتين )، (و فى السماء رزقكم و ما توعدون فورب السماء و الارضانه لحق مثل ما انكم تنطقون ).
و اين اشكال وارد نيست كه چگونه بر خداى تعالى حقى براى حلق او ثابت ميشود، براىاينكه اين حق را خود خداى تعالى بر خود واجب كرده نه اينكه كسى از او طلبكار باشد، ودر كلام خداى تعالى براى اين مطلب نظايرى هست ،مثل اينكه مى فرمايد: (كتب على نفسه الرحمة )، و يا ميفرمايد: (و كان حقا علينانصرالمؤ منين )، و آيات ديگرى از اين قبيل .
اعتبار عقلى هم مؤ يد اين معنا است ، براى اينكه رزق عبارت است از هر چيزى كه مايه دوامحيات مخلوقات زنده است ، و چون هستى اين مخلوقات از فيض خداى تعالى است چيزى همكه هستى آنها بستگى به آن دارد نيز از ناحيه اوست ، و همانطور كه خداى تعالى درايجاد مخلوقات شريكى نداشته ، در روزى دادن به آنها و هر چيز ديگرى كه نيازمند بهآنند نيز شريكى ندارد.
(كل فى كتاب مبين ) - ما در تفسير سوره انعام آيه 59، و نيز در سوره يونس آيه 61در معناى (كتاب مبين ) مطالبى ايراد كرديم ، خوب است خواننده به آن دو مورد مراجعهنمايد.


و هو الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء



بحث پيرامون چگونگى خلقت آسمانها و زمين را از طريق آيات كلام اللّه مجيد و رواياتىكه در تفسير آنها از اهل عصمت (عليهمالسلام ) رسيده به سوره حم سجدهموكول مى كنيم ان شاء اللّه .
در اينجا براى اينكه معناى (ستة ايام - شش روز) و نيز معناى جمله (و كان عرشه علىالماء) براى خواننده روشن شود، بطور اجمال ميگوييم :
معناى (سماء) و مراد از (سموات ) 
ظاهرا منظور از كلمه (سماوات ) كه صيغه جمع است ، و همواره درمقابل كلمه (اءرض ) كه صيغه مفرد است قرار ميگيرد، و در آيه مورد بحث مى فرمايد:خدا آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، تا طبقاتى از موجودات جسمانى باشد كه بربالاى زمين قرار دارد، چون بطورى كه اهل لغت گفته اند كلمه (سماء) به معناى هرچيزى است كه بر بالاى سر ما قرار گرفته باشد، و معلوم است كه بالا و پايين دو امرنسبى هستند.
پس (سماوات ) عبارتند از طبقاتى از خلق جسمانى و مشهود كه بر بالاى كره زمين ماواقع شده ، و بر آن احاطه دارند، و احاطه داشتنش بدين جهت است كه زمين كروىشكل است ، به دليل آيه شريفه : (يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا)، كه ميفهماند شبفراگير روز است .
و آسمان اول همين آسمانى است كه چراغهاى نجوم و كواكب در آن قرار دارند، پس اين ، آنآسمانى است كه زمين را در احاطه خود دارد، و يا به عبارتى در بالاى زمين قرار دارد، وزمين را در شبها زينت ميبخشد، آنچنانكه قنديلها و چلچراغها سقف خانه را زينت مى دهد. و امانسبت به بالاى آسمان دنيا در كلام خداى تعالى چيزى كه از وضع آن خبر دهد نيامده ،تنها آيه شريفه سبع سماوات طباقا ميفهماند كه آسمانها هفت طبقه روى هم است ، و آيهشريفه (الم تروا كيف خلق اللّه سبع سماوات طباقا وجعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا) نيز همين يك نكته را ميرساند.
و آيه شريفه (اولم ير الذين كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما و جعلنامن الماء كل شى ء حى افلا يؤ منون ). درباره وضع آفرينش آسمانها ميفهماندقبل از آنكه به صورت فعلى در آيند، يعنى از يكديگر جدا و متمايز شوند يكپارچهبودند، و آيه شريفه (ثم استوى الى السماء و هى دخانفقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين فقضاهن سبع سماوات فىيومين و اوحى فى كل سماء امرها)
كه ميفهماند خلقت آسمانها در دو روز صورت گرفته ، البته نه به روزهاى كره زمين ،چون روز به معناى يك مقدار معين از زمان است ، و لازم نيست كه حتما با روز اصطلاحى ماساكنان زمين منطبق باشد.
منظور از خلقت سموات و ارض در شش روز (هو الذى خلق السموات و الارض ستة ايام)
آرى ، روز در هر ظرفى مقدارى است از زمان ، در ظرف زمين عبارت است از مدت زمانى كهكره زمين يك بار به دور خودش ‍ بچرخد، و در ظرف قمر - البته قمر مخصوص كره زمين- تقريبا برابر است با بيست و نه روز و نصف ، واستعمال كلمه (يوم ) در برهه اى از زمان استعمالى است شايع .
بنابراين ، خداى تعالى آسمانها را در دو برهه از زمان آفريده ، همانطور كه دربارهآفرينش زمين فرموده : (خلق الارض فى يومين ... و قدر فيها اقواتها فى اربعة ايام) پس خلقت زمين در دو روز، يعنى در دو برهه از زمان بوده ، و ارزاق آن در چهار روز كههمان چهار فصل باشد تقدير شده است .
پس آنچه از آيات گذشته به دست آمد يكى اين بود كه خلقت آسمان و زمين به اينشكل و وضعى كه ما مى بينيم ناگهانى نبوده و به اينشكل از عدم ظاهر نشده بلكه از چيز ديگرى خلق شده كه آن چيز قبلا وجود داشته و آن ، مادهاى متشابه الاجزاء و روى هم انباشته بوده كه خداى تعالى اين ماده متراكم را جزء جزءكرد، و اجزاء آن را از يكديگر جدا ساخت ، از قسمتى از آن در دو برهه از زمان زمين را ساخت، و سپس به آسمان كه آن موقع دود بود پرداخته ، آن را نيز جزء جزء كرد، و در دوبرهه از زمان به صورت هفت آسمان در آورد. ديگر اينكه آنچه ما از موجودات زنده مىبينيم از آب آفريده شده اند، پس ماده آب ، ماده حيات هر جنبنده است .
با مطالبى كه گذشت معناى آيه مورد بحث روشن گرديد، پس اينكه فرمود: (هو الذىخلق السماوات و الارض فى ستة ايام )، منظور از آفريدن آن ، جمع كردن اجزاء، و سپسجدا ساختنش از مواد ديگرى متشابه با هم و متراكم در هم است . و به حكم اين آيات خلقتآسمانها در دو روز و خلقت زمين نيز در دو روز - به آن معنايى كه براى روز كرديم -صورت گرفته و در نتيجه از شش ‍ روز دو روز باقيمانده كه در آن كارى ديگر شده (وآن همان تقدير ارزاق و يا به عبارتى به حركت در آوردن زمين به دور خورشيد است ، بهنحوى كه در اثر دور و نزديك شدنش از خورشيد و نيز در اثرميل به سوى شمال و جنوب ، چهار قسم هوا در زمين پيدا (شد: هواى بهارى ، تابستانى ،پاييزى و زمستانى و در نتيجه زمين آماده گرديد براى اينكه ارزاق روزى خواران ، از آنبرويد).
معناى جمله : (و كان عرشه على الماء) 
و اما اينكه فرمود: (و كان عرشه على الماء) جمله اى است حاليه ، و معناى مجموع آيهاينست كه : خداى تعالى در وقتى و در حالى به خلقت آسمانها و زمين پرداخت كه عرششبر آب بود، و بر آب بودن عرش كنايه است از اينكه مالكيت خداى تعالى در آن روزمستقر بر اين آب بود كه گفتيم ماده حيات و زندگى است ، چون عرش و تخت سلطنت هرپادشاهى عبارت است
از محل ظهور سلطنت او، و استقرار پادشاه بر آنمحل به معناى استقرار ملك او بر آن محل است ، (وقتى مى گويند فلان سلطان بر تختسلطنت دست يافت و بر آن مستقر گرديد، معنايش اين نيست كه پس از سالها جنگ وخونريزى به چهار تخته چوب دست يافته ، بلكه معنايش اين است كه بر مقام فرماندهىو اداره كشور مسلط شده است ). پس (استواء بر عرش ) به اين معنا است كه خداىتعالى بعد از خلقت آسمان و زمين در دو روز، به امر تدبير مخلوقات خود پرداخت .
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از عرش ، ساختن است ، و اين معنا را از جمله(مما يعرشون ) گرفته اند كه در سورهنحل آيه 68 قرار دارد، و معنايش (مما يبنون ) است ، سخن درستى نيست ، زيرا از فهمدور است .
امورى كه در قرآن به عنوان هدف از خلقت ، از آنها ياد شده و از آن جمله است آزمايشوتميز نيكوكار از بدكار


ليبلوكم ايكم احسن عملا



حرف (لام ) براى غايت است ، و كلمه (يبلوكم ) از مصدر (بلاء) است كه بهمعناى امتحان ميباشد، و جمله (ايكم احسن عملا) بيان آن امتحان است درشكل استفهام . مى خواهد بفهماند خداى تعالى اگر آسمانها و زمين را با آن نظام حيرتانگيزش ‍ خلق كرد، براى اين غايت و نتيجه بود كه شما را بيازمايد و نيكوكاران شما رااز بدكارانتان مشخص سازد. و معلوم است كه بلاء و امتحان هيچ وقت غرض اصلى قرارنميگيرد، هر امتحانى كه در هر جا صورت ميگيرد براى جدا كردن خوب از بد و مرغوب ازنامرغوب است ، و همچنين است حسنه و سيئه ، يعنى اگر امتحانى صورت ميگيرد تا مردمخوب و داراى حسنات از مردم بد و داراى سيئات جدا شوند، اين جدا سازى نمى تواندغرض اصلى باشد، بلكه براى كار و غرضى ديگر است ، و آن جزائى است كه برحسنه و سيئه مترتب مى شود. جزاء هم نمى تواند غرض نهائى باشد، آن نيز به خاطراينست كه وعده ممتحن عملى گردد، آن هم ممتحنى كه وعدهاش حق است ، و لذا مى بينيم خداىتعالى همه اين امور را به عنوان نتيجه خلقت ذكر كرده و در اينكه ابتلاء، غايت خلقت استفرموده : (انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا)، و در اينكه اينمشخص كردن به چه معنا است ؟ فرموده : (ليميز اللّه الخبيث من الطيب )، و در خصوصجزاء فرموده : (و خلق اللّه السماوات و الارض بالحق و لتجزىكل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون ).
و در اينكه معاد براى به كرسى نشاندن وعده هائى است كه داده ، فرموده : (كما بدانااول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين ) و آيات ديگرى كه در اين باب هست ، و دراينكه عبادت غرض اصلى از آفريدن جن و انس است فرموده : (و ما خلقت الجن و الانس الاليعبدون ).
و اگر عمل صالح و يا انسان صالح و نيكوكار را غرض از خلقت معرفى كرده منافات بااين معنا ندارد كه مى بينيم در خلقت ، اغراض ‍ ديگرى نيز هست ، و انسان در حقيقت يكى از آناغراض است ، براى اينكه وحدت و اتصالى كه حاكم بر سراسر عالم است اين معنا راتجويز مى كند، كه در مقام بيان غرض از خلقت يك بار نام انسان برده شود، بار ديگرنام موجودى ديگر، براى اينكه همه اين انواع موجوداتمحصول ارتباط و نتيجه ازدواج عامى است كه دائما در بين اجزاى عالم جريان دارد، پس چهمانعى دارد كه يك بار به نوع انسان بگويند كه از خلقت آسمانها و زمين تو منظوربودى ، و بار ديگر به نوعى ديگر از موجودات .
استنتاج وجود ملائكه قبل از خلقت آسمانها و زمين ، از جمله : (و كان عرشه علىالماء)و بررسى و رد اساس و مبناى اين نظر
علاوه بر اين ، انسان كاملترين انواع موجودات و متقن ترين مخلوقات جسمانى موجود درآسمانها و زمين است ، و اگر جنس بشر در جانب علم وعمل رشدى صالح و نموى درست داشته باشد ذات او از هر موجود ديگرافضل و شريفتر و مقامش رفيعتر است و درجه بلندترى دارد، هر چند كه آسمانها هيكلىبسيار بزرگتر دارند، و خداى تعالى در مقام احتجاج عليه كفار خطاب به ايشان مىفرمايد: (ءانتم اشد خلقا ام السماء بنيها). و معلوم است كه هر مصنوعى كهمشتمل بر كمال و نقص باشد، كمال آن ، غرض و مورد نظر صانع آن است نه نقص آن ، وبه همين جهت است كه خود ما مراحل مختلف وجود انسان را كه روزى منى بود و سپس ‍ جنين شدو آنگاه طفل شد و همچنين ساير مراحل آن را مقدمه وجود يك انسانكامل و تمام عيار شمرده مى گوييم اين مراحل ، مقدمه پديد آمدن آن انسان است ، چون غرضاصلى ، پديد آمدن آن انسان كامل است ، و اما مراحل نقص آن منظور نيست و همچنين است هرموجود ديگر.
و با اين بيان روشن مى شود كه بهترين افراد انسان - اگر در بين انسانها افرادىباشند كه از هر جهت برترى داشته باشند - غايت و غرض اصلى از خلقت آسمانها وزمينند، و لفظ آيه نيز خالى از اشاره و دلالت بر اين معنا نيست ، براى اينكه جمله(ايكم احسن عملا) ميفهماند كه مقصود اصلى مشخص كردن كسى است كه بهتر از ديگرانعمل مى كند چه اينكه آن ديگران اصلا عمل خوب نداشته باشند، و يا داشته باشند ولىبه پايه آنان نرسند. پس ، كسى كه عملش ازعمل تمامى افراد بهتر است ، چه اينكه تمامى افراد نيكوكار باشند ولى به پايه آنشخص نرسند، و يا اصلا نيكوكار نباشند بلكه بدكار باشند، مشخص كردن آن كسغرض و مقصود از خلقت است ، و با اين بيان معناى حديث قدسى كه در آن خداى تعالى درخطاب به پيامبر گرامياش فرموده : (لو لاك لما خلقت الافلاك - اگر تو در نظر نبودىمن افلاك را نمى آفريدم ) روشن مى شود، براى اينكه آن جناب از تمامى افراد بشرافضل است .
جهات حسن و مصلحت بر اراده و افعال ما حاكم است وخداوندجل شاءنه تحت تاءثير و حكومت آن جهات و هيچ چيز ديگر نيست
و در مجمع البيان آمده كه جبائى گفته است : در اين آيه دلالتى است بر اينكهقبل از خلقت آسمانها و زمين ملائكه بوده اند، زيرا آيه صريح است در اينكهقبل از خلقت آسمانها و زمين عرش خدا بر آب بوده و آفريدن عرش بر آب هيچ حسنى ندارد،مگر وقتى كه در آن ميان مكلفى باشد تا از راه عرش و آباستدلال بر وجود صاحب عرش كند. و على بن عيسى گفته : سخن جبائى درست نيست ، زيراخبر دادن از اينكه عرش خدا قبل از خلقت آسمانها و زمين بر آب بوده تنها فايدهاشاستدلال مكلفين آن زمان نيست ، بلكه ممكن است اين خبر مصلحتى براى مكلفين داشته باشدكه بعد از خلقت آسمانها و زمين خلق شده اند (مثل جن و انس )، پس ‍ ما مجبور نيستيم وجهجبائى را بپذيريم . سيد مرتضى - قدس سره - نيز همين نظريه را اختيار كرده .
مولف : اين دو نظريهاى كه صاحب مجمع البياننقل كرده اساسش مذهب معتزله است ، كه گفته اند:افعال خداى تعالى معلل به اغراض ‍ است ، و هيچ كار خدا بدون غرض و مصلحت و جهاتحسن نيست ، هر چند كه اين مصلحت عبارت باشد از اينكه ملائكه را خلق كند و آنگاه بهمكلفين ، يعنى همان ملائكه خبر دهد كه عرشش بر آب است ، و آن مكلفين از اين خبر عبرتبگيرند و به خدا ايمان بياورند، و با ايمان آوردنشان مصلحتى از مصالحشان تاءمينگردد. ليكن ما در بحثهاى قبلى خود گفتيم كه اين سخن درست نيست ، زيرا هيچ چيزى (وحتى غرض و هدف و نتيجه و علت و امثال اينها) نمى تواند در خدا حكم كند،
و خداى تعالى را محكوم خود سازد، و گفتيم كه غير خدا هر چه كه فرض شود اگر داراىواقعيت باشد - نه صرف اعتبار - مخلوق خدا و تحت تدبير خدا است ، آرى : (ان الحكم الالله ) و (اللّه خالق كل شى ء)، حكم منحصرا كار خدا است ، غير او حاكمى نيست تا دراو حكم كند و اثر بگذارد، و غير او هر چه كه فرض شود مخلوق او است .
مراد از كفار از اينكه مساءله معاد و بعث بعد از مرگ سحر خواندند 
پس جهات حسن و مصلحت (و غرض و هدف و امثال اينها) امورى است كه بر ما حكم مى كند و مارا وادار مى سازد به اينكه برخيزيم و فلان كار را شروع كنيم تا آن غرضحاصل گردد، و اين جهات حسن و مصلحتها امورى هستند خارج از (ذات ) و خارج ازافعال ما، كه در ما بدان جهت كه ما فاعل هستيم و با انجام كارهاى خود ميخواهيم سعادتزندگى خود را تاءمين كنيم اثرى ميگذارند، اما آيا خداى سبحان نيزمثل ما است كه تحت تاءثير چيزى قرار گيرد؟ نه ، حاشا، اواجل از اين است ، براى اينكه اين جهات حسن و مصالح ، قوانين عمومى هستند كه از نظامعمومى عالم و روابط موجود بين اجزاى خلقت گرفته شده اند، (مثلا اگر ما به خاطرمصلحت سيرى غذا ميخوريم ، و به خاطر مصلحت سلامتى از دوا استفاده مى كنيم ، اين مصلحتهااز نظام عمومى عالم گرفته شده كه اولا انسان نيازمند به غذا و بيمار محتاج دوا است ، وثانيا فلان موجود ميتواند غذاى بشر باشد - بر خلاف چيزهائى ديگر كه نمى تواندغذاى بشر واقع گردد - و فلان دوا، فلان اثر را در مزاج بشر دارد، پس همه آنچه كه مامصلحتش ميخوانيم امورى است خارج از ما كه قبل از ما در عالم و در نظام جارى در عالم وجودداشته )، و اين عالم و نظام جارى در آن فعل خداى سبحان است ، و به هيچ وجه ممكن نيستكه مفهوم انتزاع شده از چيزى جلوتر از آن چيز تحقق يابد، مثلا مصلحت ، كه امرى استانتزاعى جلوتر از منشاء انتزاعش ‍ يعنى فعل تحقق يابد، و تازه به اين حد هم قناعتننموده حتى از صاحب فعل هم جلو بيفتد، و قبل از صاحبفعل ، تحقق داشته باشد و در صاحب فعل اثر بگذارد.
و اما اينكه در آيه شريفه خلقت آسمانها و زمين را با جمله (ليبلوكم ايكم احسن عملا)تعليل كرده ، و نيز تعليلهاى بسيار ديگرى نظاير اينتعليل كه در قرآن كريم آمده در حقيقت از قبيلتعليل به فوايدى است كه در خلقت هست ، و به مصالحى كه بر آن متفرع مى شود، وخداى تعالى در جاى ديگر نيز خبر داده كه فعلش خالى از حسن نيست ، و فرموده : (الذىاحسن كل شى ء خلقه ). پس ‍ خداى سبحان خيرى است كه در او هيچ شرى نيست ، و حسنىاست كه در او هيچ قبحى وجود ندارد، و معلوم است كسى كه چنين باشد به هيچ وجه شر وقبيح از او صادر نمى شود.
و مقتضاى آنچه در گذشته بيان شد اين نيست كه معناى حسن اين باشد كه از خدا سر زدهباشد، و به عبارتى ديگر: نيك آن چيزى باشد كه خدا انجام داده و يا مردم را امر كردهباشد كه آن را انجام دهند، هر چند كه عقل آن را قبيح بداند، و قبيح آن باشد كه از خداصادر نشده ، و يا مردم را از انجام آن نهى كرده باشد، هر چند كهعقل آن را حسن و زيبا بداند، براى اينكه چنين چيزى با اين آيه شريفه كه مى فرمايد:(قل ان اللّه لا يامر بالفحشاء) سازگار نيست .
مقصود از كلمه امت در آيه : (و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة ) و وجوهىكهدر معناى آن گرفته شده است


و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين



چون در آيه قبل جمله (ليبلوكم ) به مساله معاد اشاره داشت ، اينك در اين آيه اشاره داردبه اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از بيان مساءله معاد براى كفاربا چه عكس العملى از ناحيه آنان روبرو خواهد شد، و آن اينست كه خواهند گفت : اين سخن(مساءله معاد) سخنى ساحرانه است .
بنابراين ، از ظاهر آيه برمى آيد كه : همانطور كه كفار لفظ قرآن را با آن فصاحتىكه دارد و با آن بلاغتى كه در نظم آن است آن را سحر خواندند، همچنين حقايق معارفى راكه خرافات كفار را رد مى كند و قرآن و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از آنحقايق خبر مى دهند نيز سحر خواندند. و بنابراين ، اين رفتار كفار كه از سحر خواندنلفظ فصيح و بليغ قرآن تجاوز نموده معارف صحيح و مستقيم آن را نيز سحر خواندند،از باب مبالغه در افتراء بستن به كتاب خدا و از باب لجبازى و دشمنى با حق صريحاست .
ممكن هم هست منظورشان از سحر مغالطه و تمويه باشد، يعنى خواسته باشند بگويند:قرآن باطل را به صورت حق جلوه مى دهد، و اگر اين منظور را داشته باشند قهرا سحرخواندن قرآن از باب اطلاق ملزوم و اراده لازم است ، و ليكن ايناحتمال با ظاهر آيه زير كه از نظر مورد، شبيه به آيه مورد بحث است نميسازد، توجهفرمائيد: (قل من بيده ملكوت كل شى ء و هو يجير و لا يجار عليه ان كنتم تعلمونسيقولون لله قل فانى تسحرون ).


و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة ليقولن ما يحبسه ...



حرف (لام ) در آغاز آيه لام قسم است ، و به همين جهت جواب سوگند را با آوردن حرفلام و با نون تاءكيد مؤ كد نموده و فرمود: (ليقولن ). و معناى آيه اين است : وسوگند ميخورم كه اگر ما عذابى را كه اين كفار مستحق آنند تا مدتى معين از آنان تاءخيربيندازيم ، به استهزاء خواهند گفت : چه چيز خدا را از فرستادن عذاب جلوگيرى كرد پسچرا آن عذاب را بر ما نازل نكرد؟ و چرا آن بلاء بر سر ما نيامد؟
و در اين آيه اشاره و بلكه دلالت است بر اينكه كفار، وقتى از كلام خداى تعالى و يا اززبان پيامبر گرامياش وعده عذابى را شنيدند كه مفرى از آن نبود، و وقتى ديدند كه خدااز در رحمتش نسبت به آنان ، آن عذاب را نفرستاد، دست به تمسخر زده و از در استهزاءگفتند: (پس آن عذاب چه شد و چرا نيامد؟) مؤ يد اين دلالت اين است كه در آخر آيهفرموده : (الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم - آگاه باشند كه روزى كه آن عذاب بيايدديگر از آنان بر نخواهد گشت ).
و با اين بيان اين نظريه تاءييد مى شود كه اين سوره يعنى سوره هود بعد از سورهيونس كه در آن آمده بود: (و لكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط...)نازل شده ، (در سوره يونس اين تهديد به گوش كفار خورده و چون عملى نشده گفتهاند: چرا آن عذابى كه جمله (قضى بينهم بالقسط) ما را به آن تهديد مى كردنازل نشد، لذا در سوره هود در آيه مورد بحث ، اين گفتارشاننقل شده ).
هر نعمتى كه خدا اعطا مى كند، رحمتى از او است و بشر طلبكار آن نبوده تا باگرفتنآن نوميد شده ، كفران بورزد
(الى امة معدودة ) - كلمه (امت ) به معناى حين و وقت است همچنانكه در آيه (وقال الذى نجا منهما و ادكر بعد امة ) به اين معنا آمده است .
و چه بسا ممكن است كه منظور از امت ، جماعت باشد، و معناى آيه اين باشد كه : و اگر ماعذاب كفار را تا رسيدن جماعتى معدود تاءخير بيندازيم ، خواهند گفت : چرا آن عذاب رانفرستاد، و منظور از جماعت معدود مؤ منين باشد، چون خداى سبحان وعده داده كه روزى ، ايندين را به دست قومى صالح تاءييد مى كند، قومى كه هيچ چيزى را بر دين خدا مقدمنميدارند، و چون اين قوم فراهم آيند در آن هنگام خداى تعالى دينى را كه براى آنانپسنديده بلا مانع و بدون مزاحم مى كند: (فسوف ياتى اللّه بقوم يحبهم و يحبونهاذلة على المؤ منين اعزة على الكافرين يجاهدون فىسبيل اللّه و لا يخافون لومة لائم )
و نيز فرموده : (وعد اللّه الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارضكما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم ... يعبدوننى لا يشركونبى شيئا)، و اين احتمال عيبى ندارد.
بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از كلمه (امت )، جماعت است ، اما جماعتى كه بعد ازاين كفار مى آيند و كافرتر از اينان هستند و بر كفر خود اصرار ميورزند، آن وقت خداىتعالى به عذاب انقراض گرفتارشان مى كند، همانطور كه در زمان نوح (عليه السلام )چنين كرد. وجه ديگرى كه در معناى آيه گفته اند اين است كه : منظور از امت ، جماعت است ،ولى جماعتى كه بعد از اين كفار مى آيند و بر معصيت خدا پافشارى مى كنند، و قيامتبراى آنان بپا مى شود.
ليكن اين دو وجه سخيف و نادرست است ، زيرا اساس آن دو، بر يك مبناى غلطى است ، و آناين است كه معذبين ، كفار آينده اند، نه همان كفارى كه استهزاءشان در آيهنقل شد، با اينكه ظاهر جمله : (الا يوم ياتيهم ...) اين است كه معذبين همان استهزاءكنندگانى هستند كه گفتند: (ما يحبسه ).
عذابى كه كفار آنرا مسخره مى كردند آنان را فرا خواهد گرفت  
(الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ون ) - اين آيه بهمنزله جواب از گفتار كفار است كه گفتند: (ما يحبسه ) و اين سؤال ، گفتارى است كه در موقعيت استهزاء واقع شده چون در معناى رد آن عذابى است كه باآن تهديد شدند و حاصلش اين بود كه : اگر اين عذابى كه خداى تو ما را به آن تهديدمى كند حق بود در نازل كردنش درنگ نميكرد، و هيچ سببى نيست كه خدا به انتظار آن سبباز فرستادن عذاب صرفنظر كند، چون اگر سببى باشد، ايمان آوردن ما است ، كه ما ابداايمان نخواهيم آورد و از كفر خود دست بر نخواهيم داشت ، پس درنگ در فرستادن عذاب هيچوجه صحيحى ندارد و وجه صحيح در تعجيل آن است ، و اين خود كاشف است از اينكه تهديدمذكور از قبيل تهديد كاذب است .
خداى تعالى از اين سخن كفار پاسخ داد به اينكه آن عذاب بزودى خواهد آمد و هيچ عاملىنمى تواند آن را از اين كفار برگرداند، بلكه عذابى كه به آن استهزاء مى كردند آنانرا فرا خواهد گرفت .
با اين بيان روشن مى شود كه عذابى كه خداى تعالى كفار را با آن تهديد كرده عذابدنيوى بوده كه خيلى زود بر آنان نازل مى شده و بر اين اساس اين آيه و آيهقبل از آن هر يك ، يكى از هوسهاى جاهلانه كفار را ذكر مى كند، آيه قبلى تذكر مى دهد كهوقتى مساءله قيامت بر كفار گفته مى شود، و از عذاب روز قيامت انذار مى شوند، مىگويند: اين سخن سحرى است آشكار، و آيه مورد بحث يادآور مى شود كه وقتى عذابموعود تا مدتى تاءخير انداخته ميشود و خبرش به آنان مى رسد، از در استهزاء مىگويند: چه شد كه تاءخير افتاد؟


و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤ س كفور



در مجمع البيان ميگويد: كلمه (ذوق ) - كهفعل (اذقنا) از آن گرفته شده - به معناى آن است كه چيزى را براى اينكه بفهمى چهطعمى دارد در دهان بگذارى .
و اگر خداى سبحان در اين آيه حلال كردن لذات را براى انسانها اذاقه و چشاندن خواندهبراى اين است كه بفهماند لذات دنيا مانند طعم غذاها ناپايدار است و به سرعت از بين مىرود، نظير تعبيرهاى زير كه درباره لذات دنيا كرده اند، يكى گفته : (ظلى استزائل ) يعنى سايهاى است زودگذر، ديگرى گفته : رؤ ياهاى شيرينى است كه پس ازبيدارى اثرى از آن نمييابى .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation