
28- مرثيهها
پس از رحلت آيةاللهالعظمى اراكى(ره) سوكنامههايى به نظم و نثر، به عربى و فارسىسروده و نوشته شد كه قسمتى ازآنها در روزنامهها و مجلات به چاپ رسيد.
براى اين بخش، چند نمونه جالبتر آنها را انتخاب كردهايم.
بسمالله الرحمن الرحيم
و رقاء ذات تعزز و تمنع طارت الى اسنى المكان الارفع ضاقت عليها الارض مع رحب لها فاستبد لتها بالمكان الاوسعاذ جاءها يا نفس يا ما مونةمن كل خوف فارجعى لاتفزعى قدكنت فى سجن البلا يا كلهاحان النجاة اليوم منها فاسرعىيا آية ل«الله» كنت عظيمةنحن افتقدناك بفقد مفجعيا نور يا ضوءالقلوب اضئتنافاخترت للنفس الخفاء بمضجعكان الفضائل كلها فيك انطوتصارت بمرآ كلهم والمسمعمن ذالايتام النبىصلى الله عليه وآله والهعليه السلامعن حفظهم فى دينهم لم يجزعىعمرت قرنا بالطهارة والتقىنورالهدى فىالوجه منك بساطعمن فقدك المهدى محزونا اتى من حزنه يا عين جودى و ادمعىيا حجةالاسلام فى ما قداتىبالفعل و القول الرضى النافعخمسين عاما قد جلستبمسندبالحق للفتوى و ما للمرجعقد كنت فينا ملجاءا و معاضدافى المعضلات الحادثات بمفزعانموذجا اعلى لكل كريمةحتى بادنى بعضها لم تقنعصارالبلاد و مالها من مرتعلولا الفقاهة والفقيه كبلقعقد كنت كشافالغوامض فائقامن كان فى هذا الطريق بمولعمن الاله علىالورى اذما اتى فيهم بمثلك من فقيه بارعلما ارتحلت الى النبىصلى الله عليه وآله اتيتهبالخير والوجه المضئ الناصعجاهدت فىالاسلام حق جهادهبالذب اعداء الشريعة اجمعياصاحبالعصر(عج)الذىهوغائب كالشمس اذصارت لنا بمبرقعانا نعزيك العزاء بثلمةفى ديننا الاسلام ثم تشيعبعدالاراكىالعظيم مصابهقد جدد الاحزان فينا اكتعثم السلام عليه فى يومالجزاءمن كل مافيه و كل مواضع
چشمه چشمان كوكب خون گريست
چه صبور و سنگين و متعالى رفت او كه وجودش سراسر خير و بركتبود. او كه اهلعشق بود، اهل معرفت، اهل حكمت وايمان و عقيده، عقيدهاى الهى و آسمانى. اوپرتو نور الهى بود، بندهاى عاشق و شيدا و واله شيفته حق و حقيقت، مايه خيروبركت، بزرگ و فرهيخته نامش و يادش براى ابد از خلود و جاودانگى برخوردار خواهد بود.
سلامش باد آن بنده صالحى كه عمرش و وجود گراميش سراسر زهد و علمو ايمان و تقوا بود. سلامش باد مىشنويمصداى پاى كاروانيان را، مىشنويم، اينانقامتبهار را بردوش گرفتهاند و با خود به غربتسراى خاك مىبرند.گويىخورشيد در تمام كوچههاى زندگى غروب كرده است، خدايا، سرشانههاى دل،تاب اين مصيبت را ندارند....
حنجره زمان از پس بغضى ناشكفته مىسوزد، خدايا! بگو دل با هجوم ايندرد چه كند و به كدام سو بگريزد؟!
ما را به سوگ خويش به ماتم نشاند و رفتدر بارگاه قدس فلك آرميد و رفتفرياد از جفاى تو اى چرخ نيلگونكنون ز هجر تو چشم غروب خونين است
بار ديگر تاروپود جان گسستامت اسلام در ماتم نشستو آسمان نيلگون خون شد و گريست.
آهستهتر اى پير! آهستهتر اى پير!
به يقين مىروى! اين اشك و آه ما آنقدر نيست كه راه تو را سد كنند. مىدانمكه كار تمام شد، مىدانم كه باز بانگ الرحيلما را تنها گذاشتمىدانم كه خستهاى، مدام انتظار اين لحظه را مىكشيدى! در جمادىالثانىنمىدانم چه رازى نهفته كه اول «سيدمحمدرضا» را از ما گرفت و درست درسالگشت رفتن او تو هم به او پيوستى؟!
گفتهاند در روز عاشورا وقتى زخم در جان خورشيد نشست و زمين پيكرمبارك حسين -قلب عالم امكان- را بر خويشقطعه قطعه ديد، بهلرزه درآمدو آسمان تيره و تار شد و غبار خشم خداوند ظاهر شد.
در آنجا حضرت سجاد سلامالله عليه دستبرزمين كوفت و زمين را بهآرامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان رادعوت به سكوت كرد. آسمانو زمين هردو، تنها در اجابت فرمان امام خويش آرام گرفتند، دندان بر جگر نهادند،خون بهلب آوردند، ولى دم نزدند، مويه كردند، ولى فغان نكردند، درخويششكستند و گريستند، اما ضجه نزدند؟!
آسمان ديشب عجيب بىقرارى مىكرد، خورشيد اول صبح دوست نداشتطلوع كند، و غبار غم شهر را گرفته بود وبغضى دردناك در شهر پيچيد، تنها يككلام بود: «انا لله و انا اليه راجعون»عزيز دل! چه سنگين است اين غم و چه سبكشده است اين بدنى كه اينهمه درد ديده است.
بر تو مبارك باد اين زيارت! بر تو مبارك باد همجوارى عرش الهى!
لاله كو تا عقده دل وا كندديده دل را ز خون دريا كندياسمن رخت عزا پوشيده استزهر فرقت قسمتسوسن شدهسينه نسرين سراسر غم گرفتدر عزاى باغبان ماتم گرفتكشت ما را نالههاى نسترنگريههاى بىامان ياسمننخلهاى سربريده سوختندلالههاى داغديده سوختندبلبل ما نوحهخوانى مىكندشكوه از بىهمزبانى مىكندچشمه چشمان كوكب خون گريستهيچ گل در باغ ما آرام نيستمرگ را معلوب كرده باغبانپيشرفته پيش تا باغ جنان
حجت وحيدى
در رثاى آن عبد ممتحن
امروز جهان تشيع در سوگ رادمردى از سلاله فقيهان آلالله عزادار است; رادمردىكه يك قرن زندگانى پربركتش را وقفاعتلاى اسلام و ارشاد مسلمين كرد. اوخورشيدى جانفروز در آسمان فقاهتبود كه با غروبش ثلمهاى جبرانناپذيربراسلام ناب محمدى وارد شد. شيخالفقهاء والمجتهدين حضرت آيةاللهالعظمىاراكىقدس سره از مناديان راستين دينمبين اسلام در قرن حاضر بهشمار مىرفتو جلوهاى از انوار الهى بود كه با تابش خود، دل و جان رهروان طريق حق وحقيقترا روشنى مىبخشيد. آفتابى جهانافروز بود كه صدوسهسال پيش در بيتى از بيوتعلم و تقوا طلوع كرد و بىآنكهجوياى نام و مقام باشد، نور فقاهت و درايتش كهمنشعب از سرچشمه انوار تابناك ائمه معصومينعليهم السلام بود جهانتشيع را فرا گرفت.آن گنجينه گرانبهاى علم، تقوا، حكمت، درايت و اخلاص از مجتهدين طراز اولجهان تشيع بود كه درپيشبرد اهداف انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امامخمينىرحمه الله مخلصانه مىكوشيد و بىآنكه حب مقاماتدنيوى داشته باشد بارهنمودهاى خويش و حمايتهاى معنويش، انقلابآفرينان پيرو روح خدا را دركوران انقلاب اسلامىقوت قلب مىبخشيد. شيخالفقهاء والمجتهدين حضرتآيةاللهالعظمى اراكى كه در تحصيل و استفاده از محضر پرفيض وبركت آيةاللهالعظمى حائرىقدس سره همدوره حضرت امام خمينىرحمه الله بود در زمان حمايت امام نزدايشان ازاحترامى خاص برخوردار بود. با اينكه سن آن اسوه پرهيز و تقوا قريبدهسال از حضرت امام بيشتر بود گاه خطاب بهحضرتشان مىگفت: «السلام عليكيابن رسولالله» و جهانى تواضع و اخلاص و محبت نسبتبه بنيانگذار جمهورىاسلامىو رهبر و قائد عظيمالشان انقلاب در همين جمله مبارك نهفته است.آيةاللهالعظمى اراكىرحمه الله در بىاعتنايى به زرقو برق دنيا و امور مالى شهره خاصو عام بود و سادهزيستى او سرمشقىسازنده براىپيروان صراط روشن هدايتشكههمانا صراط روشن ائمه معصومينعليهم السلام بود، بهحساب مىآمد. مرحوم آيةاللهالعظمى سيد محمد تقىخوانسارى در مراتب زهد و بىاعتنايى شيخالفقهاءحضرت آيةاللهالعظمى اراكى گفتهاستكه «كوهطلا وخاكستردرنظرشيكساناست»امروز جهانتشيع سوگوار مرجعى بزرگوار، عارفى وارستهومرشدى آگاهدل وروشن ضمير است كهاز سرچشمهروشن وگواراىقرآن سيرابمىنمود. او انيس صادق قرآن بود و حتى دردوران ضعف وكهولت نيزيكروزرابىتدبر وتفكر درآياتقرآن مجيد سپرى نمىكرد. مراتب تهجد و شبزندهدارى آنمانوس شب; شبى كه علىعليهالسلام و اولاد علىعليه السلام را مانوس بود در قالب عباراتنگنجد و راز و نياز عارفانه و عاشقانهاش با حضرت معبود درشبان طاعاتو عبادت و رياضات به وصف نيايد.
امروز، روزى است كه جهان تشيع در سوگ رحلت پاسدار رشيد دين مبين،سيهجامه به تن كرده و خاك مصيبتبر سرمىريزد. بركتحيات آن آفتابجهانفروز هدايت در ذىطلبگى و طهارت باطن و معنويتحقيقى او بود و بدينروستكهحضرت آيةالله خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى در پيامى به مناسبتارتحالملكوتىآن وجودمقدسمىفرمايد:«اين عبد ممتحنخدا وعالمزاهد وپارساو اين ذخيره گرانبهاى الهى در روزگار ما و اين بقيه سلف صالح و يادگار اساطينعلمو عمل و تقوا از جمله بزرگانى بود كه عمر طولانى و پربركتى را بىكمترين خدشهو شائبهاى در طهارت و نزاهت وقداست و معنويتبهسر آوردند».
ارتحال جانسوز آن اسوه زهد و پرهيز و تقوا و آفتاب روشنىبخش طريقهدايت را به پيشگاه حضرت ولىعصر(عج)،ولىامر مسلمين حضرت آيةاللهخامنهاى و شيعيان جهان تسليت مىگوييم.
«سلام عليه يوم ولد يوم مات و يوم يبعثحيا.»
عباس خوش عمل
در اينجا مقالهاى را كه به مناسبت چهلمين روز ارتحال آن بزرگوار در يكى ازروزنامهها منتشر شده، مىآوريم: عنوانشاين است: پرواز تا بردوست.
چهل روز از رحلت جانگداز و ماتم افزاى بزرگ مرجع عاليقدر جهان اسلامگذشت. حضرت آيةاللهالعظمى اراكى(طابثراه) يكى از چهرههاى برجستهو نمودين روحانيت اصيل و وارستهاى بود كه به حق، تمام عمر پر خير و بركتشرادر خدمت اسلام و نشر و ترويج مبانى و معتقدات و احكام دينى و قرآن سپرى كرد.
عالم تشيع، مرثيه خوان، و عزادار عروج روح پاكى شد كه در تمام مدتحيات دنيوى خويش، دل به مظاهر فانى وجلوههاى آنى دنيا نبست و دل و روحخويش را از هر خدشه و پيرايهاى كه رنگ تعلق و تملك اين جهانى و بوى عالمخاكىداشت، مزكى و مصفى نموده و عمرى را در طاعت و عبوديت ذات احديتو غور در درياى عرفان و معرفت و علم و انديشهگذرانيد.
رهبر عظيمالشان انقلاب در پيام تسليتى به مناسبت وقوع اين ضايعهاندوهناك با اشاره به همين خصائل و ويژگيهاىممتاز وجودى آن عبد ممتحنو بنده صالح خدا فرمودند: راه خدا را با گامى استوار و ارادهاى خلل ناپذير طى كردو يكقرن، دل و جان منور و پاكيزه خود را در برابر جلوههاى رنگارنگ دنياى فانى،تسليم ناپذير و تسخير ناپذير نگاهداشت...هرگز به دنيا و مقام و جلال آن نينديشيدو هرگز احساسات شخصى، ايشان را از پيمودن راه خدا باز نداشت... .
سواى مراتب و جهات علمى و فقهى و حوزوى آن عالم ربانى، اوج صفاو طهارت باطن و قداست و نزاهت روحى و نفسىايشان بود كه به حد اعلاىخود مىدرخشيد.
خضوع و خشوع والا و گريز از شهرتطلبى و معروفيت و مقبوليت، تمامآجلوههاى همان بعد عظماى روحى آن بزرگواربود كه در طول زندگى علمىو حيات مادى ايشان نمودار بود.
اصولا مردان خدا و سالكان الىالله و بزرگان و خود ساختگانى كه در طريقسلوك حقتعالى و تحصيل معرفت و استغراقو استبصار عرفانى گام برداشتهاندو دل را به انوار ايمانى و الهى منور و زنده كردهاند به تمام دنيا و مافيها به چشمهمانعطسه بز و كفش پارهاى مىنگرند كه مقتدا و پيشوايشان [على(ع)]مىنگريست و از شوق لقاى دوست مىگريست.
بيشتر عرفا و حكما، روح انسانى و نفس ناطقه آدمى را موجودى مىدانندآسمانى و ملكوتى كه از عالم علوى و زيستگاهملكوتى خود تنزل كرده و به كالبدعنصرى و جسمانى تعلق گرفته و در زندان بدن محصور و مسجون شده است.
همين است كه هماره آتش پر لهيب و سوزنده جان و گدازنده دل، در روحو روان و درون اينان زبانه مىكشد و منشا نوعىدغدغه عرفانى و ناآرامى ناشى ازفراق و جدايى مىگردد. حضرت آيةاللهالعظمى اراكى(ره) يكى از همان برگزيدگانواوتادى بود كه از همه تمنيات و آمال و امانى چشم پوشيده و چشم دل به رؤيتجلوه دلدار گشوده بود. او در زمره همانانىبود كه مشمول حالت و رتبت «لى معاللهحالات» مىباشند و روحشان در اتصال و پيوند معنوى و قدسى با عالم معناوملكوت، واجد همان نفس مطمئنه و پرآرامشى مىشود كه هماره خود را درحضور خلوت انس و شوق و تمناى رسيدن بهديار يار مىبينند و با بركنار رفتنحجاب كثرت، مدهوش مىسازد چنانكه در حديثشريف است كه: ان روحالمؤمن لاشداتصالا بروحالله من اتصال شعاعالشمس بها. همانا روح مؤمن،پيوستگيش به روح خدا از پيوستگى پرتو خورشيد بهخورشيد بيشتر است.
آدمى در اين حالت همه چيز را جلوهگاه ذات اقدس حق و عارض ذاتو مشبك مشكوة وجود مىداند كه به قول شيخشبسترى در گلشن راز:
من و تو عارض ذات وجوديم مشبكهاى مشكاة وجوديم چنين كسى به هر چيز و هر سو مىنگرد جمال دلاراى «او» را بهعينه مىبيند. بهفرموده حضرت علىعليه السلام و امام صادقعليه السلام; به هيچ چيز نمىنگرد مگر خدا را در آنو با آنمىبيند: «معه و قبله و فيه» يا «بعده» روح انسان در چنين حالت و مقامى،تنگناى جسم خاكى و عالم ماده را بر نمىتابد وتحمل نمىكند و هيچ طمانينهو آرامشى را جز در جوار و كنار دوست نمىيابد و ناله سر مىدهد كه:
اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوستبه هواى سر كويش پر و بالى بزنم
يك دم تاب و قرار ندارد. هر لحظه و آنى را در خلسه ياد معشوق ازلى خويش،مىگذراند. ديدگانش را ممكن استبهتبعيت جسم زمينى، پرده خواب فراگيردولى چشم قلب و ضمير دلش بيدار است. همانى كه رسول اكرم فرموده است:تنامعيناى و لاينام قلبى آيةاللهالعظمى اراكى(ره) نيز از بعد عرفان و كمالات روحىچنين بود. در عين علميت و اعلميتو مراتب والاى اجتهاد و تفقه دينىو برخوردارى از معارف علمى از منظر معرفت درونى و عرفان نظرى و عملى دراوج قرارداشت. به جايى رسيده بود كه جز خدا نمىديد. به كمال انقطاع الهى نايلشده بود و خود را در خداى خود محو و ذوبكرده بود.
انسانهايى كه چنين صبغه الهى به خود مىگيرند تمام اعمال و افكارو حالاتشان به فرموده حضرت امام خمينى :«بسمالله» و به نام خدا مىشود. از هرآنچه جز اوست دور مىشوند و در گذر از كورههاى امتحان و افتنان روزگار، تنبهسلامت مىبرند و رنگ نمىگيرند.
يكى از نزديكان آن مرحوم عالى مقام مىگفت كه در اين اواخر، ايشان گاهىاز اينكه معروف خاص و عام شده بودند اظهارنگرانى مىنمودهاند و مىگفتهاند كهمىترسم اين آخر عمر دچار قيد شهرت و اينجور چيزها گردم. و اين در تاييدومضمون همان كلام رهبر انقلاب است كه فرمودند: «ايشان به سوى شهرتو محبوبيت و مقبوليت قدمى برنداشت و آنگاهكه مقدسترين و گرامىترين نوعشهرت و محبوبيت، با انتخاب شدن از سوى ميليونها انسان مؤمن به مرجعيتتقليد بهسراغ ايشان آمد با آن بسى كريمانه و بزرگ منشانه روبرو شد.»
عين همين حالات و صفات در باب بزرگان ديگرى نيز نقل شده است.مرحوم استاد محمود شهابى در مقدمه كتاب«الفوائدالرضويه» مرحوم محدث قمىدر ذكر حالات روحى ايشان نوشته است كه سالى از سالهايى كه مرحوم محدثقمىدر شهر مقدس مشهد مجاور بودند. از ايشان خواهش مىشود كه ماه مباركرمضان را در مسجد گوهر شاد اقامه نمازجماعت كنند. ايشان با اصرار زيادمىپذيرد. وقتى مردم مطلع مىشوند هر روزه بر تعداد جمعيتحاضر اضافهمىگردد وهنوز به ده روز نمىرسد كه تعداد مامومين فوقالعاده مىشود.
يك روز پس از اتمام نماز ظهر، مرحوم محدث قمى رو مىكنند به مردمو مىگويند كه نماز عصر آن روز را نمىتوانندبخوانند بعد هم مىروند و ديگر آنسال را براى نماز جماعت نمىآيند. بعدها كه از علتش جويا مىشوند، ايشانمىگويند:حقيقت اين است كه در ركوع ركعت چهارم، متوجه شدم كه صداى اقتداكنندگان كه پشتسرم «ياالله ياالله» گويان بودند، از محلى بسيار دور به گوشمىرسد. اين توجه كه مرا به زيادتى جمعيت متوجه كرد و در دل من نوعى رضايتايجاد كردنسبتبه اينكه ديدم جميعت زيادى حاضر شده است، نشان مىدهد كهمن براى امامت اهليت ندارم!
آيةاللهالعظمى اراكىقدس سرهم نيز چونان ديگر مردان خدا و اولياى دين، دل در گرواين دنيا ننهاده بود و بر بلنداىقلل عرفان و معرفت الهى سير مىكرد. روح متعالىو بلند او در اين حصار تنگ عالم سفلى نمىگنجيد و مرغ جانش درهواى صحبتيار پرپر مىزد. او در طول عمر از خود گذشته بود تا خداى خود را در آيينه دل جلامندش شهود كند.
او مصداق بارز كلام مولى علىعليه السلام بود كه فرمود: «رايت ربى بعين قلبى»و براى همين در انتظار ديدن روى ياريك قرن، دنيا و قيل و قالش را تحمل كردو به عشق بقاى دوست، از هر چه مظهر مادى دنيايى بود گذشت و عاقبتروحملكوتيش به مبدا و منشا خويش رجعت كرد و تا بر دوست پر گشود. او ازچنان عظمت و لطافت و رقت روحى برخورداربود كه وقتى اين شعر صاحببيتالغزل معرفت را مىشنيد اشك مىريخت و مىگريست و باز مىگفت كهدوبارهاشبخوان:
من كه ملول گشتمى از نفس فرشتگانقال و مقال عالمى مىكشم از براى تو
او پا بر فرق عالم مجردات نهاده بود و فراتر از فرشتگان و ملائك مقرب الهى درجوار محبت و عشق محبوب مقرب بود.چه شبها كه دست نياز به سوى معبودو معشوق نياز گشوده و لبهاى دعا را به ترنم اين جمله عارفانه مناجاتشعبانيهمشغول داشته كه: «الهى و اجعلنى ممن ناديته فاجابك... .» خدايا مرا از كسانى قرارده كه صدايشان زدى و تو رااجابت كردند.
و سرانجام به مصداق من كانلله كانالله له، دعاى آن ابرمرد زهد و تقواو ديندارى اجابت گرديد و نداى «ارجعى»خداوندى، روح بلند ديگرى را به جوارخويش فرا خواند و آرام كرد و چناچه رهبر معظم انقلاب حضرتآيةاللهالعظمىخامنهاى(ادامالله ظله) فرمودند: «اكنون آن جان پارسا به ملكوت پيوسته و دامانپاك از عالم ماده برچيدهشده است. او از حقيقت «لاخوف عليهم و لاهم يحزنون»برخوردار و به مجاورت ارواح مطهر اوليا و صلحاى سرفراز است.»
حرف آخر
مقالهاى است از يكى از روزنامههاى كشور
حضور تودههاى ميليونى مردم كه براى تشييع پيكر مطهر حضرت آيةاللهالعظمىاراكى به خيابانها ريخته بودند و انبوهتراكم جمعيت، از زن و مرد و پير و جوان كه درماتم رحلت آن فقيه بزرگوار به سوگ نشسته بودند، بار ديگر و به وضوححكايت ازآن داشت كه در ايران اسلامى، هنوز هم، مثل هميشه، باورهاى دينى مردم «حرفآخر» را مىزند و ملت، عليرغمتبليغات پرحجم دشمنان بيرونى و دنبالههاى ريزو درشت داخلى آنان، راه خود را در بستر «دين» مىجويند و تحقق«باورهاى دينى»را در حوزه «فقاهت» جستجو مىكنند. چشمهاى اشكبار و دلهاى داغدار اگرچهصحنهاى غمبار از ماتمملتى عزادار در رحلتيكى از مراجع عاليقدر شيعه را بهنمايش گذاشته بودند ولى خبر روشن ديگرى نيز باخود داشتند وآن اينكه،باورهاى دينى مردم، نه فقط نوشته بر كاغذها، كه نشسته بر دلها مىباشند و ايناعتقاد كه خاستگاه اصلىانقلاب اسلامى است، در ميان تودههاى ميليونى مردم ازجايگاهى مستحكم و خللناپذير برخوردار است. همين «انطباقخواست مردم باخاستگاه نظام» «كانون اصلى قدرت» در جمهورى اسلامى ايران است و چنيناست كه بايستى به عنوانيك وظيفه مبرم و دستور كار هميشگى، هم اين و هم آن راحفظ كرده و پاس داشت. ملت را كه دينباور و فداكارند وباورهاى دينى را كه براىعبور از گذرگاههاى سخت و رسيدن به نقطه مطلوب، چاره كارند.
اين روزها تمامى شواهد و قرائن حكايت از آن دارند كه در پى حركتپرشتاب اسلامخواهى در جهان اسلام و دلهره نظامسلطه بينالمللى از فراگيرى آن،بيشترين توان قدرتهاى سلطهگر به مقابله با كانون اصلى اين حركت رهايىبخشوحياتآفرين اسلامى اختصاص يافته است و در يك هجوم پرحجم ارزشهاىدينى و پيوند مردم با نظام ولايت فقيه را نشانهرفتهاند. واقعه تشييع با جمعيتآنچنانى، اگرچه در ضايعه رحلت فقيهى بزرگوار به وقوع پيوست ولى بدونكمترينترديدى نشان داد كه دشمنان از تبليغات گسترده خويش طرفى نبستهاندو ملت هوشيارتر از آن است كه سره را از ناسرهتشخيص ندهد و«سراب» ايسمهاىوارداتى غرب را با آب زلالى كه در چشمه جوشان فقاهت جارى است اشتباهبگيرد.
«سعى» مردم «اهل صفا» در ميقات ديروز (روز خاكسپارى آن پيكر پاك)مشكور باد.
![]() | ![]() | ![]() |
28- مرثيهها
پس از رحلت آيةاللهالعظمى اراكى(ره) سوكنامههايى به نظم و نثر، به عربى و فارسىسروده و نوشته شد كه قسمتى ازآنها در روزنامهها و مجلات به چاپ رسيد.
براى اين بخش، چند نمونه جالبتر آنها را انتخاب كردهايم.
بسمالله الرحمن الرحيم
و رقاء ذات تعزز و تمنع طارت الى اسنى المكان الارفع ضاقت عليها الارض مع رحب لها فاستبد لتها بالمكان الاوسعاذ جاءها يا نفس يا ما مونةمن كل خوف فارجعى لاتفزعى قدكنت فى سجن البلا يا كلهاحان النجاة اليوم منها فاسرعىيا آية ل«الله» كنت عظيمةنحن افتقدناك بفقد مفجعيا نور يا ضوءالقلوب اضئتنافاخترت للنفس الخفاء بمضجعكان الفضائل كلها فيك انطوتصارت بمرآ كلهم والمسمعمن ذالايتام النبىصلى الله عليه وآله والهعليه السلامعن حفظهم فى دينهم لم يجزعىعمرت قرنا بالطهارة والتقىنورالهدى فىالوجه منك بساطعمن فقدك المهدى محزونا اتى من حزنه يا عين جودى و ادمعىيا حجةالاسلام فى ما قداتىبالفعل و القول الرضى النافعخمسين عاما قد جلستبمسندبالحق للفتوى و ما للمرجعقد كنت فينا ملجاءا و معاضدافى المعضلات الحادثات بمفزعانموذجا اعلى لكل كريمةحتى بادنى بعضها لم تقنعصارالبلاد و مالها من مرتعلولا الفقاهة والفقيه كبلقعقد كنت كشافالغوامض فائقامن كان فى هذا الطريق بمولعمن الاله علىالورى اذما اتى فيهم بمثلك من فقيه بارعلما ارتحلت الى النبىصلى الله عليه وآله اتيتهبالخير والوجه المضئ الناصعجاهدت فىالاسلام حق جهادهبالذب اعداء الشريعة اجمعياصاحبالعصر(عج)الذىهوغائب كالشمس اذصارت لنا بمبرقعانا نعزيك العزاء بثلمةفى ديننا الاسلام ثم تشيعبعدالاراكىالعظيم مصابهقد جدد الاحزان فينا اكتعثم السلام عليه فى يومالجزاءمن كل مافيه و كل مواضع
چشمه چشمان كوكب خون گريست
چه صبور و سنگين و متعالى رفت او كه وجودش سراسر خير و بركتبود. او كه اهلعشق بود، اهل معرفت، اهل حكمت وايمان و عقيده، عقيدهاى الهى و آسمانى. اوپرتو نور الهى بود، بندهاى عاشق و شيدا و واله شيفته حق و حقيقت، مايه خيروبركت، بزرگ و فرهيخته نامش و يادش براى ابد از خلود و جاودانگى برخوردار خواهد بود.
سلامش باد آن بنده صالحى كه عمرش و وجود گراميش سراسر زهد و علمو ايمان و تقوا بود. سلامش باد مىشنويمصداى پاى كاروانيان را، مىشنويم، اينانقامتبهار را بردوش گرفتهاند و با خود به غربتسراى خاك مىبرند.گويىخورشيد در تمام كوچههاى زندگى غروب كرده است، خدايا، سرشانههاى دل،تاب اين مصيبت را ندارند....
حنجره زمان از پس بغضى ناشكفته مىسوزد، خدايا! بگو دل با هجوم ايندرد چه كند و به كدام سو بگريزد؟!
ما را به سوگ خويش به ماتم نشاند و رفتدر بارگاه قدس فلك آرميد و رفتفرياد از جفاى تو اى چرخ نيلگونكنون ز هجر تو چشم غروب خونين است
بار ديگر تاروپود جان گسستامت اسلام در ماتم نشستو آسمان نيلگون خون شد و گريست.
آهستهتر اى پير! آهستهتر اى پير!
به يقين مىروى! اين اشك و آه ما آنقدر نيست كه راه تو را سد كنند. مىدانمكه كار تمام شد، مىدانم كه باز بانگ الرحيلما را تنها گذاشتمىدانم كه خستهاى، مدام انتظار اين لحظه را مىكشيدى! در جمادىالثانىنمىدانم چه رازى نهفته كه اول «سيدمحمدرضا» را از ما گرفت و درست درسالگشت رفتن او تو هم به او پيوستى؟!
گفتهاند در روز عاشورا وقتى زخم در جان خورشيد نشست و زمين پيكرمبارك حسين -قلب عالم امكان- را بر خويشقطعه قطعه ديد، بهلرزه درآمدو آسمان تيره و تار شد و غبار خشم خداوند ظاهر شد.
در آنجا حضرت سجاد سلامالله عليه دستبرزمين كوفت و زمين را بهآرامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان رادعوت به سكوت كرد. آسمانو زمين هردو، تنها در اجابت فرمان امام خويش آرام گرفتند، دندان بر جگر نهادند،خون بهلب آوردند، ولى دم نزدند، مويه كردند، ولى فغان نكردند، درخويششكستند و گريستند، اما ضجه نزدند؟!
آسمان ديشب عجيب بىقرارى مىكرد، خورشيد اول صبح دوست نداشتطلوع كند، و غبار غم شهر را گرفته بود وبغضى دردناك در شهر پيچيد، تنها يككلام بود: «انا لله و انا اليه راجعون»عزيز دل! چه سنگين است اين غم و چه سبكشده است اين بدنى كه اينهمه درد ديده است.
بر تو مبارك باد اين زيارت! بر تو مبارك باد همجوارى عرش الهى!
لاله كو تا عقده دل وا كندديده دل را ز خون دريا كندياسمن رخت عزا پوشيده استزهر فرقت قسمتسوسن شدهسينه نسرين سراسر غم گرفتدر عزاى باغبان ماتم گرفتكشت ما را نالههاى نسترنگريههاى بىامان ياسمننخلهاى سربريده سوختندلالههاى داغديده سوختندبلبل ما نوحهخوانى مىكندشكوه از بىهمزبانى مىكندچشمه چشمان كوكب خون گريستهيچ گل در باغ ما آرام نيستمرگ را معلوب كرده باغبانپيشرفته پيش تا باغ جنان
حجت وحيدى
در رثاى آن عبد ممتحن
امروز جهان تشيع در سوگ رادمردى از سلاله فقيهان آلالله عزادار است; رادمردىكه يك قرن زندگانى پربركتش را وقفاعتلاى اسلام و ارشاد مسلمين كرد. اوخورشيدى جانفروز در آسمان فقاهتبود كه با غروبش ثلمهاى جبرانناپذيربراسلام ناب محمدى وارد شد. شيخالفقهاء والمجتهدين حضرت آيةاللهالعظمىاراكىقدس سره از مناديان راستين دينمبين اسلام در قرن حاضر بهشمار مىرفتو جلوهاى از انوار الهى بود كه با تابش خود، دل و جان رهروان طريق حق وحقيقترا روشنى مىبخشيد. آفتابى جهانافروز بود كه صدوسهسال پيش در بيتى از بيوتعلم و تقوا طلوع كرد و بىآنكهجوياى نام و مقام باشد، نور فقاهت و درايتش كهمنشعب از سرچشمه انوار تابناك ائمه معصومينعليهم السلام بود جهانتشيع را فرا گرفت.آن گنجينه گرانبهاى علم، تقوا، حكمت، درايت و اخلاص از مجتهدين طراز اولجهان تشيع بود كه درپيشبرد اهداف انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امامخمينىرحمه الله مخلصانه مىكوشيد و بىآنكه حب مقاماتدنيوى داشته باشد بارهنمودهاى خويش و حمايتهاى معنويش، انقلابآفرينان پيرو روح خدا را دركوران انقلاب اسلامىقوت قلب مىبخشيد. شيخالفقهاء والمجتهدين حضرتآيةاللهالعظمى اراكى كه در تحصيل و استفاده از محضر پرفيض وبركت آيةاللهالعظمى حائرىقدس سره همدوره حضرت امام خمينىرحمه الله بود در زمان حمايت امام نزدايشان ازاحترامى خاص برخوردار بود. با اينكه سن آن اسوه پرهيز و تقوا قريبدهسال از حضرت امام بيشتر بود گاه خطاب بهحضرتشان مىگفت: «السلام عليكيابن رسولالله» و جهانى تواضع و اخلاص و محبت نسبتبه بنيانگذار جمهورىاسلامىو رهبر و قائد عظيمالشان انقلاب در همين جمله مبارك نهفته است.آيةاللهالعظمى اراكىرحمه الله در بىاعتنايى به زرقو برق دنيا و امور مالى شهره خاصو عام بود و سادهزيستى او سرمشقىسازنده براىپيروان صراط روشن هدايتشكههمانا صراط روشن ائمه معصومينعليهم السلام بود، بهحساب مىآمد. مرحوم آيةاللهالعظمى سيد محمد تقىخوانسارى در مراتب زهد و بىاعتنايى شيخالفقهاءحضرت آيةاللهالعظمى اراكى گفتهاستكه «كوهطلا وخاكستردرنظرشيكساناست»امروز جهانتشيع سوگوار مرجعى بزرگوار، عارفى وارستهومرشدى آگاهدل وروشن ضمير است كهاز سرچشمهروشن وگواراىقرآن سيرابمىنمود. او انيس صادق قرآن بود و حتى دردوران ضعف وكهولت نيزيكروزرابىتدبر وتفكر درآياتقرآن مجيد سپرى نمىكرد. مراتب تهجد و شبزندهدارى آنمانوس شب; شبى كه علىعليهالسلام و اولاد علىعليه السلام را مانوس بود در قالب عباراتنگنجد و راز و نياز عارفانه و عاشقانهاش با حضرت معبود درشبان طاعاتو عبادت و رياضات به وصف نيايد.
امروز، روزى است كه جهان تشيع در سوگ رحلت پاسدار رشيد دين مبين،سيهجامه به تن كرده و خاك مصيبتبر سرمىريزد. بركتحيات آن آفتابجهانفروز هدايت در ذىطلبگى و طهارت باطن و معنويتحقيقى او بود و بدينروستكهحضرت آيةالله خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى در پيامى به مناسبتارتحالملكوتىآن وجودمقدسمىفرمايد:«اين عبد ممتحنخدا وعالمزاهد وپارساو اين ذخيره گرانبهاى الهى در روزگار ما و اين بقيه سلف صالح و يادگار اساطينعلمو عمل و تقوا از جمله بزرگانى بود كه عمر طولانى و پربركتى را بىكمترين خدشهو شائبهاى در طهارت و نزاهت وقداست و معنويتبهسر آوردند».
ارتحال جانسوز آن اسوه زهد و پرهيز و تقوا و آفتاب روشنىبخش طريقهدايت را به پيشگاه حضرت ولىعصر(عج)،ولىامر مسلمين حضرت آيةاللهخامنهاى و شيعيان جهان تسليت مىگوييم.
«سلام عليه يوم ولد يوم مات و يوم يبعثحيا.»
عباس خوش عمل
در اينجا مقالهاى را كه به مناسبت چهلمين روز ارتحال آن بزرگوار در يكى ازروزنامهها منتشر شده، مىآوريم: عنوانشاين است: پرواز تا بردوست.
چهل روز از رحلت جانگداز و ماتم افزاى بزرگ مرجع عاليقدر جهان اسلامگذشت. حضرت آيةاللهالعظمى اراكى(طابثراه) يكى از چهرههاى برجستهو نمودين روحانيت اصيل و وارستهاى بود كه به حق، تمام عمر پر خير و بركتشرادر خدمت اسلام و نشر و ترويج مبانى و معتقدات و احكام دينى و قرآن سپرى كرد.
عالم تشيع، مرثيه خوان، و عزادار عروج روح پاكى شد كه در تمام مدتحيات دنيوى خويش، دل به مظاهر فانى وجلوههاى آنى دنيا نبست و دل و روحخويش را از هر خدشه و پيرايهاى كه رنگ تعلق و تملك اين جهانى و بوى عالمخاكىداشت، مزكى و مصفى نموده و عمرى را در طاعت و عبوديت ذات احديتو غور در درياى عرفان و معرفت و علم و انديشهگذرانيد.
رهبر عظيمالشان انقلاب در پيام تسليتى به مناسبت وقوع اين ضايعهاندوهناك با اشاره به همين خصائل و ويژگيهاىممتاز وجودى آن عبد ممتحنو بنده صالح خدا فرمودند: راه خدا را با گامى استوار و ارادهاى خلل ناپذير طى كردو يكقرن، دل و جان منور و پاكيزه خود را در برابر جلوههاى رنگارنگ دنياى فانى،تسليم ناپذير و تسخير ناپذير نگاهداشت...هرگز به دنيا و مقام و جلال آن نينديشيدو هرگز احساسات شخصى، ايشان را از پيمودن راه خدا باز نداشت... .
سواى مراتب و جهات علمى و فقهى و حوزوى آن عالم ربانى، اوج صفاو طهارت باطن و قداست و نزاهت روحى و نفسىايشان بود كه به حد اعلاىخود مىدرخشيد.
خضوع و خشوع والا و گريز از شهرتطلبى و معروفيت و مقبوليت، تمامآجلوههاى همان بعد عظماى روحى آن بزرگواربود كه در طول زندگى علمىو حيات مادى ايشان نمودار بود.
اصولا مردان خدا و سالكان الىالله و بزرگان و خود ساختگانى كه در طريقسلوك حقتعالى و تحصيل معرفت و استغراقو استبصار عرفانى گام برداشتهاندو دل را به انوار ايمانى و الهى منور و زنده كردهاند به تمام دنيا و مافيها به چشمهمانعطسه بز و كفش پارهاى مىنگرند كه مقتدا و پيشوايشان [على(ع)]مىنگريست و از شوق لقاى دوست مىگريست.
بيشتر عرفا و حكما، روح انسانى و نفس ناطقه آدمى را موجودى مىدانندآسمانى و ملكوتى كه از عالم علوى و زيستگاهملكوتى خود تنزل كرده و به كالبدعنصرى و جسمانى تعلق گرفته و در زندان بدن محصور و مسجون شده است.
همين است كه هماره آتش پر لهيب و سوزنده جان و گدازنده دل، در روحو روان و درون اينان زبانه مىكشد و منشا نوعىدغدغه عرفانى و ناآرامى ناشى ازفراق و جدايى مىگردد. حضرت آيةاللهالعظمى اراكى(ره) يكى از همان برگزيدگانواوتادى بود كه از همه تمنيات و آمال و امانى چشم پوشيده و چشم دل به رؤيتجلوه دلدار گشوده بود. او در زمره همانانىبود كه مشمول حالت و رتبت «لى معاللهحالات» مىباشند و روحشان در اتصال و پيوند معنوى و قدسى با عالم معناوملكوت، واجد همان نفس مطمئنه و پرآرامشى مىشود كه هماره خود را درحضور خلوت انس و شوق و تمناى رسيدن بهديار يار مىبينند و با بركنار رفتنحجاب كثرت، مدهوش مىسازد چنانكه در حديثشريف است كه: ان روحالمؤمن لاشداتصالا بروحالله من اتصال شعاعالشمس بها. همانا روح مؤمن،پيوستگيش به روح خدا از پيوستگى پرتو خورشيد بهخورشيد بيشتر است.
آدمى در اين حالت همه چيز را جلوهگاه ذات اقدس حق و عارض ذاتو مشبك مشكوة وجود مىداند كه به قول شيخشبسترى در گلشن راز:
من و تو عارض ذات وجوديم مشبكهاى مشكاة وجوديم چنين كسى به هر چيز و هر سو مىنگرد جمال دلاراى «او» را بهعينه مىبيند. بهفرموده حضرت علىعليه السلام و امام صادقعليه السلام; به هيچ چيز نمىنگرد مگر خدا را در آنو با آنمىبيند: «معه و قبله و فيه» يا «بعده» روح انسان در چنين حالت و مقامى،تنگناى جسم خاكى و عالم ماده را بر نمىتابد وتحمل نمىكند و هيچ طمانينهو آرامشى را جز در جوار و كنار دوست نمىيابد و ناله سر مىدهد كه:
اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوستبه هواى سر كويش پر و بالى بزنم
يك دم تاب و قرار ندارد. هر لحظه و آنى را در خلسه ياد معشوق ازلى خويش،مىگذراند. ديدگانش را ممكن استبهتبعيت جسم زمينى، پرده خواب فراگيردولى چشم قلب و ضمير دلش بيدار است. همانى كه رسول اكرم فرموده است:تنامعيناى و لاينام قلبى آيةاللهالعظمى اراكى(ره) نيز از بعد عرفان و كمالات روحىچنين بود. در عين علميت و اعلميتو مراتب والاى اجتهاد و تفقه دينىو برخوردارى از معارف علمى از منظر معرفت درونى و عرفان نظرى و عملى دراوج قرارداشت. به جايى رسيده بود كه جز خدا نمىديد. به كمال انقطاع الهى نايلشده بود و خود را در خداى خود محو و ذوبكرده بود.
انسانهايى كه چنين صبغه الهى به خود مىگيرند تمام اعمال و افكارو حالاتشان به فرموده حضرت امام خمينى :«بسمالله» و به نام خدا مىشود. از هرآنچه جز اوست دور مىشوند و در گذر از كورههاى امتحان و افتنان روزگار، تنبهسلامت مىبرند و رنگ نمىگيرند.
يكى از نزديكان آن مرحوم عالى مقام مىگفت كه در اين اواخر، ايشان گاهىاز اينكه معروف خاص و عام شده بودند اظهارنگرانى مىنمودهاند و مىگفتهاند كهمىترسم اين آخر عمر دچار قيد شهرت و اينجور چيزها گردم. و اين در تاييدومضمون همان كلام رهبر انقلاب است كه فرمودند: «ايشان به سوى شهرتو محبوبيت و مقبوليت قدمى برنداشت و آنگاهكه مقدسترين و گرامىترين نوعشهرت و محبوبيت، با انتخاب شدن از سوى ميليونها انسان مؤمن به مرجعيتتقليد بهسراغ ايشان آمد با آن بسى كريمانه و بزرگ منشانه روبرو شد.»
عين همين حالات و صفات در باب بزرگان ديگرى نيز نقل شده است.مرحوم استاد محمود شهابى در مقدمه كتاب«الفوائدالرضويه» مرحوم محدث قمىدر ذكر حالات روحى ايشان نوشته است كه سالى از سالهايى كه مرحوم محدثقمىدر شهر مقدس مشهد مجاور بودند. از ايشان خواهش مىشود كه ماه مباركرمضان را در مسجد گوهر شاد اقامه نمازجماعت كنند. ايشان با اصرار زيادمىپذيرد. وقتى مردم مطلع مىشوند هر روزه بر تعداد جمعيتحاضر اضافهمىگردد وهنوز به ده روز نمىرسد كه تعداد مامومين فوقالعاده مىشود.
يك روز پس از اتمام نماز ظهر، مرحوم محدث قمى رو مىكنند به مردمو مىگويند كه نماز عصر آن روز را نمىتوانندبخوانند بعد هم مىروند و ديگر آنسال را براى نماز جماعت نمىآيند. بعدها كه از علتش جويا مىشوند، ايشانمىگويند:حقيقت اين است كه در ركوع ركعت چهارم، متوجه شدم كه صداى اقتداكنندگان كه پشتسرم «ياالله ياالله» گويان بودند، از محلى بسيار دور به گوشمىرسد. اين توجه كه مرا به زيادتى جمعيت متوجه كرد و در دل من نوعى رضايتايجاد كردنسبتبه اينكه ديدم جميعت زيادى حاضر شده است، نشان مىدهد كهمن براى امامت اهليت ندارم!
آيةاللهالعظمى اراكىقدس سرهم نيز چونان ديگر مردان خدا و اولياى دين، دل در گرواين دنيا ننهاده بود و بر بلنداىقلل عرفان و معرفت الهى سير مىكرد. روح متعالىو بلند او در اين حصار تنگ عالم سفلى نمىگنجيد و مرغ جانش درهواى صحبتيار پرپر مىزد. او در طول عمر از خود گذشته بود تا خداى خود را در آيينه دل جلامندش شهود كند.
او مصداق بارز كلام مولى علىعليه السلام بود كه فرمود: «رايت ربى بعين قلبى»و براى همين در انتظار ديدن روى ياريك قرن، دنيا و قيل و قالش را تحمل كردو به عشق بقاى دوست، از هر چه مظهر مادى دنيايى بود گذشت و عاقبتروحملكوتيش به مبدا و منشا خويش رجعت كرد و تا بر دوست پر گشود. او ازچنان عظمت و لطافت و رقت روحى برخورداربود كه وقتى اين شعر صاحببيتالغزل معرفت را مىشنيد اشك مىريخت و مىگريست و باز مىگفت كهدوبارهاشبخوان:
من كه ملول گشتمى از نفس فرشتگانقال و مقال عالمى مىكشم از براى تو
او پا بر فرق عالم مجردات نهاده بود و فراتر از فرشتگان و ملائك مقرب الهى درجوار محبت و عشق محبوب مقرب بود.چه شبها كه دست نياز به سوى معبودو معشوق نياز گشوده و لبهاى دعا را به ترنم اين جمله عارفانه مناجاتشعبانيهمشغول داشته كه: «الهى و اجعلنى ممن ناديته فاجابك... .» خدايا مرا از كسانى قرارده كه صدايشان زدى و تو رااجابت كردند.
و سرانجام به مصداق من كانلله كانالله له، دعاى آن ابرمرد زهد و تقواو ديندارى اجابت گرديد و نداى «ارجعى»خداوندى، روح بلند ديگرى را به جوارخويش فرا خواند و آرام كرد و چناچه رهبر معظم انقلاب حضرتآيةاللهالعظمىخامنهاى(ادامالله ظله) فرمودند: «اكنون آن جان پارسا به ملكوت پيوسته و دامانپاك از عالم ماده برچيدهشده است. او از حقيقت «لاخوف عليهم و لاهم يحزنون»برخوردار و به مجاورت ارواح مطهر اوليا و صلحاى سرفراز است.»
حرف آخر
مقالهاى است از يكى از روزنامههاى كشور
حضور تودههاى ميليونى مردم كه براى تشييع پيكر مطهر حضرت آيةاللهالعظمىاراكى به خيابانها ريخته بودند و انبوهتراكم جمعيت، از زن و مرد و پير و جوان كه درماتم رحلت آن فقيه بزرگوار به سوگ نشسته بودند، بار ديگر و به وضوححكايت ازآن داشت كه در ايران اسلامى، هنوز هم، مثل هميشه، باورهاى دينى مردم «حرفآخر» را مىزند و ملت، عليرغمتبليغات پرحجم دشمنان بيرونى و دنبالههاى ريزو درشت داخلى آنان، راه خود را در بستر «دين» مىجويند و تحقق«باورهاى دينى»را در حوزه «فقاهت» جستجو مىكنند. چشمهاى اشكبار و دلهاى داغدار اگرچهصحنهاى غمبار از ماتمملتى عزادار در رحلتيكى از مراجع عاليقدر شيعه را بهنمايش گذاشته بودند ولى خبر روشن ديگرى نيز باخود داشتند وآن اينكه،باورهاى دينى مردم، نه فقط نوشته بر كاغذها، كه نشسته بر دلها مىباشند و ايناعتقاد كه خاستگاه اصلىانقلاب اسلامى است، در ميان تودههاى ميليونى مردم ازجايگاهى مستحكم و خللناپذير برخوردار است. همين «انطباقخواست مردم باخاستگاه نظام» «كانون اصلى قدرت» در جمهورى اسلامى ايران است و چنيناست كه بايستى به عنوانيك وظيفه مبرم و دستور كار هميشگى، هم اين و هم آن راحفظ كرده و پاس داشت. ملت را كه دينباور و فداكارند وباورهاى دينى را كه براىعبور از گذرگاههاى سخت و رسيدن به نقطه مطلوب، چاره كارند.
اين روزها تمامى شواهد و قرائن حكايت از آن دارند كه در پى حركتپرشتاب اسلامخواهى در جهان اسلام و دلهره نظامسلطه بينالمللى از فراگيرى آن،بيشترين توان قدرتهاى سلطهگر به مقابله با كانون اصلى اين حركت رهايىبخشوحياتآفرين اسلامى اختصاص يافته است و در يك هجوم پرحجم ارزشهاىدينى و پيوند مردم با نظام ولايت فقيه را نشانهرفتهاند. واقعه تشييع با جمعيتآنچنانى، اگرچه در ضايعه رحلت فقيهى بزرگوار به وقوع پيوست ولى بدونكمترينترديدى نشان داد كه دشمنان از تبليغات گسترده خويش طرفى نبستهاندو ملت هوشيارتر از آن است كه سره را از ناسرهتشخيص ندهد و«سراب» ايسمهاىوارداتى غرب را با آب زلالى كه در چشمه جوشان فقاهت جارى است اشتباهبگيرد.
«سعى» مردم «اهل صفا» در ميقات ديروز (روز خاكسپارى آن پيكر پاك)مشكور باد.