
13- تدريس آية الله العظمى اراكى
تدريس
آيةاللهالعظمى اراكى تا زمانى كه مرحوم آيةاللهالعظمى حاج سيدمحمدتقىخوانسارى در قيد حيات بود درس خارجشروع نكرده بود بلكه با اينكه از نظرمراتب علمى مانند و هممباحثه آن مرحوم بود به خاطر ارادت خاصى كه بهايشانداشت در درس ايشان هم شركت مىكرد و قسمتى از درس ايشان را هم به عنوانتقريرات نوشت و از اين رو شايدبرخى از ناآشنايان به سوابق اين دو بزرگوار آنان رااستاد و شاگرد مىدانستند با اينكه چنين نبود و حتى حاشيهعروةالوثقى را با همنوشته بودند تا رساله عمليه هر دو باشد.
در اين دوران (يعنى تا قبل از رحلت آيةالله خوانسارى) مرحوم آيةاللهالعظمىاراكى تدريس سطح و سطوح عاليه راداشتند و حتما تعداد فراوانى از طلابو فضلاى حوزه اراك و سپس حوزه قم از محضر درس ايشان در سطوح عاليهمانندكفايةالاصول و مكاسب شيخ انصارى بهرهمند شدهاند اما متاسفانه از شاگردان ايندوره ايشان فقط پنج نفر رامىشناسيم:
1- آيةالله حاج سيدعبدالوهاب بتولى رشتى متولد 1334 در رشت، پس ازخواندن مقدمات و قسمتى از سطوح به قممهاجرت كرد و سطوح نهايى را نزدآيةاللهالعظمى اراكى و ديگران خواند آنگاه از درس خارج آيات عظام مرحومحاجسيدمحمدتقى خوانسارى و حاج سيدمحمد حجت كوهكمرى و حاج آقا حسينطباطبايى بروجردى بهرهمند شد ودرسال 1370 به تهران رفت و در آنجا به انجاموظايف و كارهاى علمى پرداخت. (1)
2- آيةالله حاج سيدمحيىالدين طالقانى متولد در يكى از قراء طالقان. پس ازخواندن مقدمات در سن شانزده سالگى بهتهران آمد و سطوح را نزد مرحومميرزاطاهر تنكابنى و حاج سيدابوالحسن طالقانى (پدر آيةالله حاجسيدمحمودطالقانى و ابوالزوجه خود آقا سيدمحيىالدين) خواند و در سال 1342 به قم آمدو از درس آيةالله حاجسيدمحمدتقى خوانسارى و آيةالله اراكى و آيةالله حاج شيخمهدى حكمى و آيةالله حاج شيخ عبدالكريم حائرى تا سال1351 بهرهمند شدو در سال 1351 به دستور مرحوم حاج شيخ به تهران رفت و تا پايان عمر به انجاموظايف الهى و علمىپرداخت.
از تاليفات چاپ شده او عبارت است از:
1- آثارالاعمال.
2- آثارالمعاصى.
3- شرح دعاى ندبه.
3- آيةالله حاج شيخ عبدالجواد جبل عالمى سدهى متولد 1323ق در سده،مقدمات را در زادگاه خود و اصفهان خوانده وسپس به قم مهاجرت و از درس آياتعظام حاج شيخ محمدعلى اراكى، حاج سيدمحمدتقى خوانسارى حاجشيخعبدالكريم حائرى و حاج آقا حسين طباطبائى بروجردى بهره برده است و در زمانآيةالله بروجردى چند سالىبراى تدريس به كرمانشاه رفتند و سپس مراجعتبه قمو از اساتيد و علما به نام حوزه علميه قم بودند. (2)
4- آيةالله حاج سيدمهدى كشفى فرزند سيد ريحانالله فرزند سيدجعفركشفى بروجردىقدس سرهم، در سال 1316قدر تهران متولد و پس از تحصيل علومجديده و خواندن ادبيات در سال 1341 به قم هجرت كرد و از درس آياتالله:حاجسيدمحمدتقى خوانسارى، سيدابوالحسن قزوينى، ميرزا علىاكبر حكمىيزدى، حاج شيخ محمدعلى اراكى و سپس ازمحضر درس آيةاللهالعظمى حائرىاستفاده كرد.
پس از رحلت آقاى حائرى به طهران باز گشت و در آنجا به تدريس و ترويجدين اشتغال داشت در سال 1367 به رحمتالهى پيوست و در قبرستان نو(قبرستان حاج شيخ) در يكى از مقبرهها به خاك سپرده شد.
در كتاب تاريخ بروجرد آمده است:
ميرزا جهان بخش بروجردى از علماى جامعين قرن چهاردهم هجرى استدر جميع فنون و علوم اسلامى ماهر و بهاضافه در رياضيات و هيات شهرتى داشتهو جمعى در محضرش بهرهور شدند.
از جمله مرحوم شيخ عبدالحسين رشتى (صاحب حاشيه كفايةالاصول) كهمدتى در رياضيات و هيات از حوزه درس وىاستفاده كامل كرده است.
در كتاب آيينه دانشوران در ذيل شرح حال مرحوم حاج سيد مهدى كشفىمىنويسد: آقاى كشفى در فقه و اصول و علومرياضى تدريس مىكند و در علومغريبه از قبيل علم نقطه و حروف و اعداد و فلكيات از شاگردان مرحومميرزاجهانبخشهستند.
5- آيةالله حاج ميرزااحمد زيارتى (پدر حجةالاسلام والمسلمين سيدحميدروحانى) فرزند سيدمحمدصادق زيارتىسمنانى متولد 1280 يا 1282شمسى دردهكده زيارت از توابع سنگسر (مهدى شهر).
در كتاب گنجينه دانشمندان آمده: دروس ابتدايى و مقدمات را نزد والدماجدش، و نيز پدر همسرش خوانده و بعد بهتهران عزيمت نموده و چند سالىسطوح را از اساتيد آن سامان استفاده كرده و بعد به قم عزيمت نموده و از محضرآياتعظام حاج سيدمحمدتقى خوانسارى و حاج شيخ محمدعلى اراكى و حاجشيخ عبدالكريم حائرى و ديگران استفادهنموده تا به مدارج علمى اجتهاد رسيدهو سپس به تهران آمده و در مدرسه خان مروى به تدريس مشغول شده تا درسال1366 قمرى كه به سنگسر (مهدىشهر) برگشته و به خدمات دينى و مبارزه با فرقهضاله بهائيه پرداخته است.
در سال 1400قمرى برابر با 1359شمسى در سن هفتاد و هشتسالگى درتهران از دنيا رفت و در حسينيه المهدى كه ازآثار باقيه خود ايشان است درمهدىشهر به خاك سپرده شد.
نويسنده اين سطور گويد: در اوايل شروع به تحصيل، كه ايشان ظاهرا بهتهران تبعيد و در مدرسه مروى در حجرهاىزندگى مىكرد خدمتشان رسيدم و ازنصيحت او بهرهمند شدم (رحمةالله عليه). (3)
درس خارج
پس از فوت مرحوم آيةاللهالعظمى حاج سيدمحمدتقى خوانسارى در سال1371ق به تقاضاى شاگردان ايشان،آيةاللهالعظمى اراكى همان درس را كهكتابالنكاح بود ادامه داد و عملا همه متوجه شدند كه قدرت علمى وتدريسايشان همانند مرحوم خوانسارى است و از همان ايام تا حدود چهل سال بعد كهاين تدريس ادامه داشتحوزهدرس ايشان مجمع فضلا و اساتيد و نخبگان حوزهعلميه قم بود.
محل تدريس ايشان شبستان زير كتابخانه مدرسه فيضيه، و در مدتى كهمدرسهفيضيه مانع داشت دريكى از بقعههاىصحنمطهر حضرت معصومه بود.
از كتابهاى فقه تتمه كتابالنكاح كه درس آقاى خوانسارى بود، و كتابمكاسب محرمه وبيع وخياراترا دو دوره،كتابالطهارة را يك دوره، صلاةالجمعة،كتابالنكاح را يك دوره ديگر، و كتاب حج را يك دوره، و اصول فقه را سهدورهتدريس فرمودند.
شيوه تدريس و ويژگيهاى آن و نيز بيان برخى از مبانى ايشان
در مورد مبانى آيةالله حاج شيخ ابوالحسن مصلحى فرزند ايشان مىنويسد:
فقه بىاصول فقه را بى مبنا مىدانست.
به اصول و قواعد اعتقاد كامل داشت و بر آنها كاملا مسلط بود و به قولمعروف چون موم در دستش نرم بود.
در هر مسالهاى كه وارد مىشد اول مقتضاى اصل و قاعده را در آن مساله بهطور مشروح بيان مىكرد.
به مبانى شيخ انصارى رضوانالله تعالى عليه سخت معتقد بود و از آنها بهشدت دفاع مىكرد.
و همچنين از مبانى استادش مرحوم حائرى رضوانالله تعالى عليه دفاعمىكرد و به اشكالات مرحوم حاج شيخمحمدحسين اصفهانى به دررالاصولاستادش يك يك با دليل و برهان پاسخ مىداد.
آنچه در دفاع از مبانى شيخ و شيخ مشايخش مىگفتبا دليل ثابت مىكردو مىفرمود اگر تا صبح هم بحث كنيد حاضرمجواب بدهم و جواب مىداد.
درباره دررالاصول استاد مىفرمود: حاج شيخ در تنظيم اين كتاب بناىرعايت ايجاز و اختصار داشت كه حجم كتاب زيادنشود و بتواند كتاب درسىحوزهها باشد و از اين رو گاهى براى اضافه كردن يك كلمه براى توضيح مطلب باايشان بحثهامىشد و زير بار اضافه كردن نمىرفت.
و مىفرمود متاسفانه اين رعايت اختصار موجب شده كه متاخرين و كسانىكه مطالب را از خود ايشان تلقى نكردهاندمراد ايشان را از عبارت كتاب به دستنياورده و به ايشان اشكال كنند.
در فقه و فتوا به مشهور تبعالاساتيده اعتقاد كامل داشت. از شيخ ابوالقاسمقمى نقل مىكرد كه شهرت را از گچنتراشيدهاند (منشا و مبنى دارد) هر چنداز نظر استدلال و قواعد و اصول و عمومات و نصوص خاصه، مساله روشنبوداما اگر خلاف فتواى مشهور بود فتوا نمىداد و مىفرمود جرات مخالفتمشهور را ندارم.
عمل مشهور به روايت را جابر ضعف سند مىدانست هر چند راوى آناكذبالبريه باشد و اعراض مشهور از عمل به روايترا موجب ضعف آنمىدانست هر چند روايت از حيثسند صحيح اعلايى بود يعنى راويانش همهعدل امامى معدلبعدلين اماميين بودند.
مىفرمود بزرگان فقهاى قدما، كه اين اخبار از دست آنها به ما رسيده است ازصحت و سقم آن بهتر خبر دارند پس اگر بهروايتى اعتنا نكردند معلوم مىشود بهقول معروف زير كاسه نيم كاسهاى است و اگر به روايت ضعيفالسندى عملكردندپى مىبريم كه اين مورد از همان مواردى است كه فرمودهاند علم (صحيح) را ازدهان كلب هم كه باشد بگيريد.
و مىفرمود ما پس از چهارده قرن با بعد زمانى فراوان آمديم از قضاياى آنروزها درستخبر نداريم افرادى كه نزديك بهعصر معصومين بودهاند قضايا رابهتر مىدانند.
و مىفرمود اگر شش نفر از محققان فقها كه به علم و تقوايشان اطمينان داريمكه عبارتند از محقق اول و محقق ثانى،شهيد اول، و شهيد ثانى و فاضلين (علامهو فخرالمحققين)، در مسالهاى توافق راى داشته باشند و بدون ترديد و با جزمحكمكنند ما هم جزم پيدا مىكنيم كه همان حكم صحيح است. در مورد خواندن فلسفهبراى محصلى كه مىخواهد فقيهشود فقط خواندن امور عامه را توصيه مىكردچون امور عامه كلياتى است كه به منزله مدخل و منطق همه علوم است و ازاحكاموجود بما هو وجود من غير تخصص بحث مىكند و همين مقدار هم در اصول فقهدخالت دارد و آموزش آن لازماست.
و مىفرمود اساس كار فقيه استظهار از قرآن و روايات (كتاب و سنت) استو استظهارفهم عرفى مىخواهد و دقتهاىفلسفى ذهن را در فهم روايات و آيات ازحد اعتدال و فهم عرفى خارج مىسازد.
فهم عرفى را هم در مفاهيم كلمات و هم در تطبيق كليات بر مصاديق متبعمىدانست و اين مطلب را از استاد استادشمرحوم سيدمحمد فشاركى نقل مىكردو بر آن پافشارى مىنمود و مىفرمود همان دليلى كه در اختلاف معنى ومفهومعرفى و لغوى و عقلى، معناى عرفى را متعين مىنمايد (به معناى ديد عرفى، نهتقييد معناى عرفى) همان دليل درتطبيق معنى به ديد عرفى جريان دارد هر چند درمفهوم و سعه و ضيق آن اختلاف نباشد.
مثلا در دم و خون با اين كه در مفهوم آن بين عقل و عرف و لغت اختلافنيست اما در تطبيق، عقل، رنگ خون را خونمىداند چون تا اجزاى صغار خوننباشد رنگ پيدا نمىشود و به ديد عقل رنگ خون همان اجزاى صغار خون استزيراتفكيك عرض (كه رنگ است) از معروض (كه جسم است) محال مىباشد اماعرف در مقام تطبيق مىگويد اين رنگ استو خون نيست همانطور كه در بخارمتصاعد از مايع نجس را كه با تقاطر به صورت اوليه برمىگردد عرف بخار را غير ازمايعنجس مىداند و اعاده معدوم را جايز مىداند و مىگويد قطراتى كه بعد از بخارشدن به صورت اول برگشته همان آبنجس است.
و همچنين با مواردى كه دقتهاى فلسفى را در اصول و مباحث الفاظ آوردهاندمخالفت مىكرد و تركيب قضيه از اجزاىثلاثه و حمل مشتقات و اسماء و صفاتذات احدى را از اين قبيل مىدانست كه بين ديد فلسفى و ديد عرفى و منطقىكهمبنى بر معقولات ثانيه مىباشد خلط شده است. و جواب بسيارى از اشكالاتفلسفى را بدين نحو مىدادند كه بين ديدفلسفى و مباحث الفاظ اصولى خلط شدهو وجود اين ديد در فقه آفتى براى فقه و فقيه است.
اين مطلب را امام خمينى -رضوانالله تعالى عليه- نيز در باب كسر مشاعو نيز در ساير ابواب به مناسبت تذكر دادهاند وطلاب را از خلط ميان مسائل فلسفىو اصولى فقهى بر حذر داشتهاند.
و همچنين علامه طباطبايى صاحب تفسير گرانقدرالميزان در بحث اصولفقه، اين مطلب را يادآورى نمودهاند.
و در مورد ويژگيهاى درس ايشان آيةالله خرازى مىنويسد:
1- درس ايشان خارج عالى و يا خارج خارج به حساب مىآمد و كسانىميتوانستند از درس ايشان استفاده كنند كه قبلامورد بحث را خوب مطالعه كرده و بامساله آشنا باشند.
2- اشراف و تسلط ايشان بر مباحث كاملا از تدريس ايشان احساسمىشد.
3- تمام وقتشان مصرف مطالعه و تدريس مىشد و تمركز حواس داشتند[چون به دنيا و ماديات بىاعتنا بودند] ازمرحوم آيةاللهالعظمى حاج سيد محمدتقى خوانسارى نقل شده كه اگر كنار آقاى اراكى كوهى از طلا يا تلى از خاكسترباشدبه حال ايشان فرق نمىكند.
4- آماده پاسخ به سؤالات بودند.
5- نظرات بزرگان را نقل و نقد مىكردند و از نقل آراء معاصرين هم اباو امتناع نداشتند.
6- در نقل كلمات امانت و احترام گوينده و انصاف در بحث رعايتمىشد.
7- مسائل مهم بحثدار را مطرح و بررسى مىكردند و از طرح مسائل جزئىو غير اساسى در درس پرهيز مىكردند.
8- درس ايشان خالى از اطناب بود و حشو و زوائد نداشت و در عين حال ازتعقيد و اجمال هم خالى بود.
و اينجانب اضافه مىكنم:
9- در بحثها مطالب مرحوم حاج شيخ محمدحسين كمپانى اصفهانى راخيلى خوب نقل و نقد مىكردند با اينكه حاشيهكفايه و حاشيه مكاسبمرحوم كمپانى چون از كتابهاى علمى سطح بالا است، نقد آن در توان هراستادى نيست.
10- پيشروى درسهاى ايشان خوب بود و در هر مساله زود محصل را بهمقصد مىرساندند.
همانطور كه قبلا گفته شد درس خارج فقه و اصول چهل ساله اين استادالاساتيد، مجمع فضلا و افاضل و اساتيد بود ودهها نفر از فضلا و اساتيد معروففعلى حوزه از شاگردان ايشان هستند. در اينجا نام يا شرح حال كوتاهى از چند نفرازآنان را مىآوريم.
پىنوشتها:
1) مرحوم آقاى بتولى در درس خارج آيةاللهالعظمى اراكى نيز شركت كردهاند.
2) همچنين آقاى حاج شيخ عبدالجواد از درس خارج آيةاللهالعظمى اراكى نيز استفاده كردهاند.
3) و نيز از شاگردان دوره سطح ايشان آيةالله حاج سيد محمد باقر خوانسارى دام عزه فرزند آيةاللهالعظمىحاج سيدمحمد تقى خوانسارى هستند. شرح حال ايشان را مىتوانيد در كتاب حضرت آقاى رازىببينيد.
![]() | ![]() | ![]() |
13- تدريس آية الله العظمى اراكى
تدريس
آيةاللهالعظمى اراكى تا زمانى كه مرحوم آيةاللهالعظمى حاج سيدمحمدتقىخوانسارى در قيد حيات بود درس خارجشروع نكرده بود بلكه با اينكه از نظرمراتب علمى مانند و هممباحثه آن مرحوم بود به خاطر ارادت خاصى كه بهايشانداشت در درس ايشان هم شركت مىكرد و قسمتى از درس ايشان را هم به عنوانتقريرات نوشت و از اين رو شايدبرخى از ناآشنايان به سوابق اين دو بزرگوار آنان رااستاد و شاگرد مىدانستند با اينكه چنين نبود و حتى حاشيهعروةالوثقى را با همنوشته بودند تا رساله عمليه هر دو باشد.
در اين دوران (يعنى تا قبل از رحلت آيةالله خوانسارى) مرحوم آيةاللهالعظمىاراكى تدريس سطح و سطوح عاليه راداشتند و حتما تعداد فراوانى از طلابو فضلاى حوزه اراك و سپس حوزه قم از محضر درس ايشان در سطوح عاليهمانندكفايةالاصول و مكاسب شيخ انصارى بهرهمند شدهاند اما متاسفانه از شاگردان ايندوره ايشان فقط پنج نفر رامىشناسيم:
1- آيةالله حاج سيدعبدالوهاب بتولى رشتى متولد 1334 در رشت، پس ازخواندن مقدمات و قسمتى از سطوح به قممهاجرت كرد و سطوح نهايى را نزدآيةاللهالعظمى اراكى و ديگران خواند آنگاه از درس خارج آيات عظام مرحومحاجسيدمحمدتقى خوانسارى و حاج سيدمحمد حجت كوهكمرى و حاج آقا حسينطباطبايى بروجردى بهرهمند شد ودرسال 1370 به تهران رفت و در آنجا به انجاموظايف و كارهاى علمى پرداخت. (1)
2- آيةالله حاج سيدمحيىالدين طالقانى متولد در يكى از قراء طالقان. پس ازخواندن مقدمات در سن شانزده سالگى بهتهران آمد و سطوح را نزد مرحومميرزاطاهر تنكابنى و حاج سيدابوالحسن طالقانى (پدر آيةالله حاجسيدمحمودطالقانى و ابوالزوجه خود آقا سيدمحيىالدين) خواند و در سال 1342 به قم آمدو از درس آيةالله حاجسيدمحمدتقى خوانسارى و آيةالله اراكى و آيةالله حاج شيخمهدى حكمى و آيةالله حاج شيخ عبدالكريم حائرى تا سال1351 بهرهمند شدو در سال 1351 به دستور مرحوم حاج شيخ به تهران رفت و تا پايان عمر به انجاموظايف الهى و علمىپرداخت.
از تاليفات چاپ شده او عبارت است از:
1- آثارالاعمال.
2- آثارالمعاصى.
3- شرح دعاى ندبه.
3- آيةالله حاج شيخ عبدالجواد جبل عالمى سدهى متولد 1323ق در سده،مقدمات را در زادگاه خود و اصفهان خوانده وسپس به قم مهاجرت و از درس آياتعظام حاج شيخ محمدعلى اراكى، حاج سيدمحمدتقى خوانسارى حاجشيخعبدالكريم حائرى و حاج آقا حسين طباطبائى بروجردى بهره برده است و در زمانآيةالله بروجردى چند سالىبراى تدريس به كرمانشاه رفتند و سپس مراجعتبه قمو از اساتيد و علما به نام حوزه علميه قم بودند. (2)
4- آيةالله حاج سيدمهدى كشفى فرزند سيد ريحانالله فرزند سيدجعفركشفى بروجردىقدس سرهم، در سال 1316قدر تهران متولد و پس از تحصيل علومجديده و خواندن ادبيات در سال 1341 به قم هجرت كرد و از درس آياتالله:حاجسيدمحمدتقى خوانسارى، سيدابوالحسن قزوينى، ميرزا علىاكبر حكمىيزدى، حاج شيخ محمدعلى اراكى و سپس ازمحضر درس آيةاللهالعظمى حائرىاستفاده كرد.
پس از رحلت آقاى حائرى به طهران باز گشت و در آنجا به تدريس و ترويجدين اشتغال داشت در سال 1367 به رحمتالهى پيوست و در قبرستان نو(قبرستان حاج شيخ) در يكى از مقبرهها به خاك سپرده شد.
در كتاب تاريخ بروجرد آمده است:
ميرزا جهان بخش بروجردى از علماى جامعين قرن چهاردهم هجرى استدر جميع فنون و علوم اسلامى ماهر و بهاضافه در رياضيات و هيات شهرتى داشتهو جمعى در محضرش بهرهور شدند.
از جمله مرحوم شيخ عبدالحسين رشتى (صاحب حاشيه كفايةالاصول) كهمدتى در رياضيات و هيات از حوزه درس وىاستفاده كامل كرده است.
در كتاب آيينه دانشوران در ذيل شرح حال مرحوم حاج سيد مهدى كشفىمىنويسد: آقاى كشفى در فقه و اصول و علومرياضى تدريس مىكند و در علومغريبه از قبيل علم نقطه و حروف و اعداد و فلكيات از شاگردان مرحومميرزاجهانبخشهستند.
5- آيةالله حاج ميرزااحمد زيارتى (پدر حجةالاسلام والمسلمين سيدحميدروحانى) فرزند سيدمحمدصادق زيارتىسمنانى متولد 1280 يا 1282شمسى دردهكده زيارت از توابع سنگسر (مهدى شهر).
در كتاب گنجينه دانشمندان آمده: دروس ابتدايى و مقدمات را نزد والدماجدش، و نيز پدر همسرش خوانده و بعد بهتهران عزيمت نموده و چند سالىسطوح را از اساتيد آن سامان استفاده كرده و بعد به قم عزيمت نموده و از محضرآياتعظام حاج سيدمحمدتقى خوانسارى و حاج شيخ محمدعلى اراكى و حاجشيخ عبدالكريم حائرى و ديگران استفادهنموده تا به مدارج علمى اجتهاد رسيدهو سپس به تهران آمده و در مدرسه خان مروى به تدريس مشغول شده تا درسال1366 قمرى كه به سنگسر (مهدىشهر) برگشته و به خدمات دينى و مبارزه با فرقهضاله بهائيه پرداخته است.
در سال 1400قمرى برابر با 1359شمسى در سن هفتاد و هشتسالگى درتهران از دنيا رفت و در حسينيه المهدى كه ازآثار باقيه خود ايشان است درمهدىشهر به خاك سپرده شد.
نويسنده اين سطور گويد: در اوايل شروع به تحصيل، كه ايشان ظاهرا بهتهران تبعيد و در مدرسه مروى در حجرهاىزندگى مىكرد خدمتشان رسيدم و ازنصيحت او بهرهمند شدم (رحمةالله عليه). (3)
درس خارج
پس از فوت مرحوم آيةاللهالعظمى حاج سيدمحمدتقى خوانسارى در سال1371ق به تقاضاى شاگردان ايشان،آيةاللهالعظمى اراكى همان درس را كهكتابالنكاح بود ادامه داد و عملا همه متوجه شدند كه قدرت علمى وتدريسايشان همانند مرحوم خوانسارى است و از همان ايام تا حدود چهل سال بعد كهاين تدريس ادامه داشتحوزهدرس ايشان مجمع فضلا و اساتيد و نخبگان حوزهعلميه قم بود.
محل تدريس ايشان شبستان زير كتابخانه مدرسه فيضيه، و در مدتى كهمدرسهفيضيه مانع داشت دريكى از بقعههاىصحنمطهر حضرت معصومه بود.
از كتابهاى فقه تتمه كتابالنكاح كه درس آقاى خوانسارى بود، و كتابمكاسب محرمه وبيع وخياراترا دو دوره،كتابالطهارة را يك دوره، صلاةالجمعة،كتابالنكاح را يك دوره ديگر، و كتاب حج را يك دوره، و اصول فقه را سهدورهتدريس فرمودند.
شيوه تدريس و ويژگيهاى آن و نيز بيان برخى از مبانى ايشان
در مورد مبانى آيةالله حاج شيخ ابوالحسن مصلحى فرزند ايشان مىنويسد:
فقه بىاصول فقه را بى مبنا مىدانست.
به اصول و قواعد اعتقاد كامل داشت و بر آنها كاملا مسلط بود و به قولمعروف چون موم در دستش نرم بود.
در هر مسالهاى كه وارد مىشد اول مقتضاى اصل و قاعده را در آن مساله بهطور مشروح بيان مىكرد.
به مبانى شيخ انصارى رضوانالله تعالى عليه سخت معتقد بود و از آنها بهشدت دفاع مىكرد.
و همچنين از مبانى استادش مرحوم حائرى رضوانالله تعالى عليه دفاعمىكرد و به اشكالات مرحوم حاج شيخمحمدحسين اصفهانى به دررالاصولاستادش يك يك با دليل و برهان پاسخ مىداد.
آنچه در دفاع از مبانى شيخ و شيخ مشايخش مىگفتبا دليل ثابت مىكردو مىفرمود اگر تا صبح هم بحث كنيد حاضرمجواب بدهم و جواب مىداد.
درباره دررالاصول استاد مىفرمود: حاج شيخ در تنظيم اين كتاب بناىرعايت ايجاز و اختصار داشت كه حجم كتاب زيادنشود و بتواند كتاب درسىحوزهها باشد و از اين رو گاهى براى اضافه كردن يك كلمه براى توضيح مطلب باايشان بحثهامىشد و زير بار اضافه كردن نمىرفت.
و مىفرمود متاسفانه اين رعايت اختصار موجب شده كه متاخرين و كسانىكه مطالب را از خود ايشان تلقى نكردهاندمراد ايشان را از عبارت كتاب به دستنياورده و به ايشان اشكال كنند.
در فقه و فتوا به مشهور تبعالاساتيده اعتقاد كامل داشت. از شيخ ابوالقاسمقمى نقل مىكرد كه شهرت را از گچنتراشيدهاند (منشا و مبنى دارد) هر چنداز نظر استدلال و قواعد و اصول و عمومات و نصوص خاصه، مساله روشنبوداما اگر خلاف فتواى مشهور بود فتوا نمىداد و مىفرمود جرات مخالفتمشهور را ندارم.
عمل مشهور به روايت را جابر ضعف سند مىدانست هر چند راوى آناكذبالبريه باشد و اعراض مشهور از عمل به روايترا موجب ضعف آنمىدانست هر چند روايت از حيثسند صحيح اعلايى بود يعنى راويانش همهعدل امامى معدلبعدلين اماميين بودند.
مىفرمود بزرگان فقهاى قدما، كه اين اخبار از دست آنها به ما رسيده است ازصحت و سقم آن بهتر خبر دارند پس اگر بهروايتى اعتنا نكردند معلوم مىشود بهقول معروف زير كاسه نيم كاسهاى است و اگر به روايت ضعيفالسندى عملكردندپى مىبريم كه اين مورد از همان مواردى است كه فرمودهاند علم (صحيح) را ازدهان كلب هم كه باشد بگيريد.
و مىفرمود ما پس از چهارده قرن با بعد زمانى فراوان آمديم از قضاياى آنروزها درستخبر نداريم افرادى كه نزديك بهعصر معصومين بودهاند قضايا رابهتر مىدانند.
و مىفرمود اگر شش نفر از محققان فقها كه به علم و تقوايشان اطمينان داريمكه عبارتند از محقق اول و محقق ثانى،شهيد اول، و شهيد ثانى و فاضلين (علامهو فخرالمحققين)، در مسالهاى توافق راى داشته باشند و بدون ترديد و با جزمحكمكنند ما هم جزم پيدا مىكنيم كه همان حكم صحيح است. در مورد خواندن فلسفهبراى محصلى كه مىخواهد فقيهشود فقط خواندن امور عامه را توصيه مىكردچون امور عامه كلياتى است كه به منزله مدخل و منطق همه علوم است و ازاحكاموجود بما هو وجود من غير تخصص بحث مىكند و همين مقدار هم در اصول فقهدخالت دارد و آموزش آن لازماست.
و مىفرمود اساس كار فقيه استظهار از قرآن و روايات (كتاب و سنت) استو استظهارفهم عرفى مىخواهد و دقتهاىفلسفى ذهن را در فهم روايات و آيات ازحد اعتدال و فهم عرفى خارج مىسازد.
فهم عرفى را هم در مفاهيم كلمات و هم در تطبيق كليات بر مصاديق متبعمىدانست و اين مطلب را از استاد استادشمرحوم سيدمحمد فشاركى نقل مىكردو بر آن پافشارى مىنمود و مىفرمود همان دليلى كه در اختلاف معنى ومفهومعرفى و لغوى و عقلى، معناى عرفى را متعين مىنمايد (به معناى ديد عرفى، نهتقييد معناى عرفى) همان دليل درتطبيق معنى به ديد عرفى جريان دارد هر چند درمفهوم و سعه و ضيق آن اختلاف نباشد.
مثلا در دم و خون با اين كه در مفهوم آن بين عقل و عرف و لغت اختلافنيست اما در تطبيق، عقل، رنگ خون را خونمىداند چون تا اجزاى صغار خوننباشد رنگ پيدا نمىشود و به ديد عقل رنگ خون همان اجزاى صغار خون استزيراتفكيك عرض (كه رنگ است) از معروض (كه جسم است) محال مىباشد اماعرف در مقام تطبيق مىگويد اين رنگ استو خون نيست همانطور كه در بخارمتصاعد از مايع نجس را كه با تقاطر به صورت اوليه برمىگردد عرف بخار را غير ازمايعنجس مىداند و اعاده معدوم را جايز مىداند و مىگويد قطراتى كه بعد از بخارشدن به صورت اول برگشته همان آبنجس است.
و همچنين با مواردى كه دقتهاى فلسفى را در اصول و مباحث الفاظ آوردهاندمخالفت مىكرد و تركيب قضيه از اجزاىثلاثه و حمل مشتقات و اسماء و صفاتذات احدى را از اين قبيل مىدانست كه بين ديد فلسفى و ديد عرفى و منطقىكهمبنى بر معقولات ثانيه مىباشد خلط شده است. و جواب بسيارى از اشكالاتفلسفى را بدين نحو مىدادند كه بين ديدفلسفى و مباحث الفاظ اصولى خلط شدهو وجود اين ديد در فقه آفتى براى فقه و فقيه است.
اين مطلب را امام خمينى -رضوانالله تعالى عليه- نيز در باب كسر مشاعو نيز در ساير ابواب به مناسبت تذكر دادهاند وطلاب را از خلط ميان مسائل فلسفىو اصولى فقهى بر حذر داشتهاند.
و همچنين علامه طباطبايى صاحب تفسير گرانقدرالميزان در بحث اصولفقه، اين مطلب را يادآورى نمودهاند.
و در مورد ويژگيهاى درس ايشان آيةالله خرازى مىنويسد:
1- درس ايشان خارج عالى و يا خارج خارج به حساب مىآمد و كسانىميتوانستند از درس ايشان استفاده كنند كه قبلامورد بحث را خوب مطالعه كرده و بامساله آشنا باشند.
2- اشراف و تسلط ايشان بر مباحث كاملا از تدريس ايشان احساسمىشد.
3- تمام وقتشان مصرف مطالعه و تدريس مىشد و تمركز حواس داشتند[چون به دنيا و ماديات بىاعتنا بودند] ازمرحوم آيةاللهالعظمى حاج سيد محمدتقى خوانسارى نقل شده كه اگر كنار آقاى اراكى كوهى از طلا يا تلى از خاكسترباشدبه حال ايشان فرق نمىكند.
4- آماده پاسخ به سؤالات بودند.
5- نظرات بزرگان را نقل و نقد مىكردند و از نقل آراء معاصرين هم اباو امتناع نداشتند.
6- در نقل كلمات امانت و احترام گوينده و انصاف در بحث رعايتمىشد.
7- مسائل مهم بحثدار را مطرح و بررسى مىكردند و از طرح مسائل جزئىو غير اساسى در درس پرهيز مىكردند.
8- درس ايشان خالى از اطناب بود و حشو و زوائد نداشت و در عين حال ازتعقيد و اجمال هم خالى بود.
و اينجانب اضافه مىكنم:
9- در بحثها مطالب مرحوم حاج شيخ محمدحسين كمپانى اصفهانى راخيلى خوب نقل و نقد مىكردند با اينكه حاشيهكفايه و حاشيه مكاسبمرحوم كمپانى چون از كتابهاى علمى سطح بالا است، نقد آن در توان هراستادى نيست.
10- پيشروى درسهاى ايشان خوب بود و در هر مساله زود محصل را بهمقصد مىرساندند.
همانطور كه قبلا گفته شد درس خارج فقه و اصول چهل ساله اين استادالاساتيد، مجمع فضلا و افاضل و اساتيد بود ودهها نفر از فضلا و اساتيد معروففعلى حوزه از شاگردان ايشان هستند. در اينجا نام يا شرح حال كوتاهى از چند نفرازآنان را مىآوريم.
پىنوشتها:
1) مرحوم آقاى بتولى در درس خارج آيةاللهالعظمى اراكى نيز شركت كردهاند.
2) همچنين آقاى حاج شيخ عبدالجواد از درس خارج آيةاللهالعظمى اراكى نيز استفاده كردهاند.
3) و نيز از شاگردان دوره سطح ايشان آيةالله حاج سيد محمد باقر خوانسارى دام عزه فرزند آيةاللهالعظمىحاج سيدمحمد تقى خوانسارى هستند. شرح حال ايشان را مىتوانيد در كتاب حضرت آقاى رازىببينيد.