بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نجم الثاقب, حاج میرزا حُسین طبرسى نورى (ره ) ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     NAJM0001 -
     NAJM0002 -
     NAJM0003 -
     NAJM0004 -
     NAJM0005 -
     NAJM0006 -
     NAJM0007 -
     NAJM0008 -
     NAJM0009 -
     NAJM0010 -
     NAJM0011 -
     NAJM0012 -
     NAJM0013 -
     NAJM0014 -
     NAJM0015 -
     NAJM0016 -
     NAJM0017 -
     NAJM0018 -
     NAJM0019 -
     NAJM0020 -
     NAJM0021 -
     NAJM0022 -
     NAJM0023 -
     NAJM0024 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

صدقه دادن براى حفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام  
چهارم : صدقه دادن است به آنچه ميّسر شود در هر وقت براى حفظ وجود مبارك امام عصرعليه السلام و ما اين مطلب را در كتاب (كلمه طيّبه ) توضيح نموديم به اينكه : هرصدقه كه انسان مى دهد، به هركس ، براى هر فايده و غرضى كه در نظر گرفته يابراى نفس ‍ خود است يا براى محبوب عزيزى كه گرامى است در نزد او و متوقف است بهحسب ظاهر اصلاح بسيارى از امور معاش و معاد او به وجود سلامتى او، چون معلم ناصح ووالدين و فرزند و عيال و اخوان و امثال ايشان . مثلا در حالت مرض يا سفر كردن يكى ازايشان صدقه مى دهد به جهت صحّت و سلامتى او و خير آن بالاخره راجع مى شود به خوداو، زيرا صحّت عالم سبب سلامتى دين اوست . و سلامتى فرزند باعث قلّت يا برطرفشدن زحمت و كلفت و بقاى نام نيك او و استمرار طلب مغفرت براى اوست و هكذا.
و چون به برهان عقل و نقل و وجدان هيچ نفسى عزيزتر و گراميتر نيست و نبايد باشد ازوجود مقدّس امام عصر عليه السلام بلكه محبوبتر از نفس خويش كه اگر چنين نباشد درايمان ، ضعف و نقصان و در اعتقاد، خلل و سستى است .
چنان كه به اسانيد معتبره از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت است كه فرمود:(ايمان نياورده احدى از شما تا اينكه بوده باشم من واهل بيت من محبوبتر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم .) و چگونه چنين نباشد. وحال آنكه وجود و حيات و دين و عقل و صحّت و عافيت و ساير نعم ظاهريّه و باطنيّه تمامموجودات از پرتو آن وجود مقدّس و اوصياى اوست صلوات اللّه عليهم و چون ناموسعصر و مدار دهر و منير آفتاب و ماه و صاحب اين قصر و بارگاه و سبب آرامى زمين و سيرافلاك و رونق دنيا از سمك تا سماك حاضر در قلوب اخيار و غايب از مردمك اغيار در ايناعصار، حضرت حجّة بن الحسن صلوات اللّه عليهما است و جامه صحّت و عافيت ، اندازهقامت موزون آن نفس مقدّس و شايسته قدّ معتدل آن ذات اقدس است .
پس بر تمامى خودپرستان كه تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سلامتى نفس خويشاست ، چه رسد به آنان كه جز آن وجود مقدّس كسى را لايق هستى و سزاوار عافيت وتندرستى ندانند، لازم و متحتّم است كه مقصوداولى و غرض اهم ايشان از چنگ زدن به دامانهر وسيله و سببى كه براى بقاى صحت و استجلاب عاقبت و قضاى حاجت و دفع بليّتمقرّر شده ، چون دعا و تضرع وتصدق و توسّل سلامتى و حفظ ان وجود مقدّس باشد.
و از مضامين ادعيه سابقه و آنچه ذكر نكرديم معلوم مى شود شدّت اهتمام و تاءكيد در طلبحفظ و سلامتى آن وجود معظم روحنا فداه از شرّ جن وانس وطول عمر و ساير نِعم الهيّه دنيويه و اخرويّه بلكه گذشت كه سالهاقبل از ولادت آن مولود مبارك در عقب نماز غير آن چنين مى كردند و فرقى نيست در وسيله مياندعا و صدقه و از اينجاست كه سيّد جليل ، على بن طاووس رحمه الله كهافعال و اقوال او در امثال اين مقام مقبول و متّبع بلكه برهان و حجّت است ، در كتاب (كشفالمحجه ) بعد از وصاياى چندى به فرزندش و امر به تمسّك و راستى در موالات آنجناب فرموده كه : (مقدّم دار حوايج آن جناب را بر حوايج خود در وقتى كه نماز حاجت مىخوانى و صدقه از جانب او را پيش از صدقه از جانب خود و از هركسى كه گرامى است نزدتو و دعا كردن براى آن جناب را پيش از دعا براى خود و مقدّم دار آن جناب را در هر چيز كهاين عمل وفاست براى او يعنى وفاست به عقد بيعت و عهد بندگى كه بستى با او ومقتضى است مر اقبال او را بر تو و احسان آن جناب را به سوى تو. الخ )
و در كتاب (امان اللاخطار) در ضمن دعايى كه براى صدقه دادن وقت سفر كردن ذكركرده چنين فرمود:
اللّهم ان هذه لك ومنك وهى صدقة عن مولانا م ح م دعجل اللّ ه فرجه وصلى عليه بين اسفاره وحركاته وسكناته فى ساعات ليله ونهارهوصدقة عما يعنيه امره وما لايعنيه وما يضمنه وما يخلفه .
و مخفى نماند كه رسول خدا وائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم به جهت سلامتى و حفظوجود مقدس خود از شرّ ارضى و سماوى و جنّى و انسى براى جلب منافع دنيويّه و اخرويّهدر صبح و شام ونيم شب و اول ماه و اول سفر و غير اينها از حالات و اوقات ، صدقه مىدادند و در آن اهتمام داشتند. چنان كه اخبار آن در (كلمه طيّبه ) استيفا شده با علم ايشانبه منايا و بلايا و آجال و ساير حوادث .
و هر كدام براى ديگرى مى دادند و در اين جهت فرقى نباشد در صدقه دادن خود براىدفع بليّه يا دادن يكى از رعايا براى دفع آن بليّه از آن وجود مقدس جز در دارا بودناول تمامى شروط تاءثير صدقه را و تخلف بسيارى از آن در بسيارى از صدقهديگران . و اين مانع نتواند شد از رجحان اينفعل و اداى تكليف . پس توهّم نرود، زيرا حضرت حجّت عليه السلام مستغعنى و بى نيازبلكه منزّه و مبراست از صدقه رعايا، چه اين تكليف از شئون بندگى و اداى حق بزرگىو تربيت آن جناب است . پس هرچه مقام ولىّ منعم بالاتر و مرتبه رعيت پست تر، اهتمام اينتكليف و ساير آداب و عبوديّت بيشتر خواهد بود چنان كه بر صاحب دانش پوشيده نيست .
حجّ كردن و حجّه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام  
پنجم : حجّ كردن و حجّه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام چنان كه در ميان شيعيانمرسوم بود در قديم و آن جناب تقرير فرمودند.
چنان كه قطب راوندى رحمه الله در كتاب (خرايج ) روايت كرده كه : ابو محمّد دعلجى دوپسر داشت كه يكى از آن دو صالح بود و او را ابوالحسن مى گفتند و او مردگان راغسل مى داد و پسر ديگر او مرتكب مى شد محرّمات را و مردى از شيعيان زرى به ابومحمّدمذكور داد كه به نيابت حضرت صاحب الامر عليه السلام حجّ كند چنان كه عادت شيعيان درآن وقت چنين بود و ابو محمّد قدرى از آن زر را به آن پسر فاسد داد و او را با خود بردكه براى حضرت حجّ كند.
وقتى كه از حجّ برگشت نقل كرد كه : (در موقف ، يعنى عرفات ، جوان گندم گون نيكوهياءتى را ديدم كه مشغول تضرّع و ابتهال و دعا بود و چون من نزديك او رسيدم به سوىمن التفات نمود و فرمود: (اى شيخ ! آيا حيا نمى كنى ؟)
من گفتم : (اى سيّد من ! از چه چيز حيا كنم ؟)
فرمود: (به تو حجّه مى دهند از براى آن كسى كه مى دانى و تو آن را به فاسقى مىدهى كه خمر مى آشامد. نزديك است كه اين چشم تو كور شود.)
پس بعد از برگشتن ، چهل روز نگذشت مگر آنكه از همان چشم كه به آن اشاره شدجراحتى بيرون آمد. از آن جراحت ، آن چشم ضايع شد.
برخاستن از براى تعظيم شنيدن اسم مبارك امام عصر عليه السلام
ششم : برخاستن از براى تعظيم شنيدن اسم مبارك آن حضرت ، خصوص اگر به اسممبارك قائم عليه السلام باشد، چنانچه سيره تمام اصناف اماميّه كثرهم اللّه تعالى برآن مستقر شده در جميع بلاد از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم و اين خود كاشف باشد ازوجود ماءخذ و اصلى براى اين عمل ، اگرچه تاكنون به نظر نرسيده ولكن چند نفر ازعلما و اهل اطلاع مسموع كه ايشان ديدند خبرى در اين باب . بعضى از علمانقل كرده كه اين مطلب را سوال كردند از عالم متبحّرجليل ، سيّد عبداللّه سبط محدث جزايرى و آن مرحوم در بعضى از تصانيف خود جواب دادندكه خبرى ديدند كه مضمون آن اين است كه : ( روزى در مجلس حضرت صادق عليه السلاماسم مبارك آن جناب برده شد، پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن برخاست و دراهل سنّت اين عادت مرسوم است براى اسم مبارك حضرترسول صلى الله عليه و آله .)
سيّد احمد مفتى شافعى مكّى معاصر در سيره خود گفته : (جارى شد عادت بر اينكه مردمچون مى شنوند ذكر وصف آن جناب را صلى الله عليه و آله برمى خيزند به جهت تعظيمآن حضرت و اين برخاستن مستحسن است چون در آن برخاستن است تعظيم پيغمبر صلى اللهعليه و آله را به جا آورده اند اين كار را بسيارى از علماى امّت كه به ايشان بايد اقتدانمود.)
حلبى از علماى اهل سنّت در سيره گفته كه : (بعضى حكايت كرده امام سبكى جمع شد درنزد او بسيارى از علماى عصر او، پس ‍ خواند قصيده خوانى كلام صرصرى را در مدح آنجناب صلى الله عليه و آله :

قليل لمدح المصطفى الخط بالذهب


على ورق من خط احسن من كتب


وان تنهض الاشراف عند سماعة


قياماً صفوفا او جثيا على الركب


پس در اين حال برخاست امام سبكى و جمع كسانى كه در مجلس بودند؛ پس وجد عظيمى درآن مجلس شد.) انتهى .
تضرع و مساءلت از خداوند به جهت حفظ ايمان و ...  
هفتم : از تكاليف در ظلمات ايّام غيبت ، تضرّع و مساءلت از خداوند تبارك و تعالى به جهتحفظ ايمان و دين از تطرق شبهات شياطين و زنادقه مسلمين كه زندقه و كفر خود راپوشانيده اند به لباسى ، از جمله از كلمات حقه چون دانه كه صياد در زير دام خوش ‍هياءت و رنگى پنهان كند و پيوسته به آن ضعفا را صيد كنند واباطيل خود را به وسيله آن چند كلمه حقّه در قلوبداخل كنند.
چنان كار را بر اهل ديانت مشكل و مشتبه نمودند كه راست شده و عده اى كه صادقين عليهمالسلام دادند چنان كه نعمانى در غيبت خود از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كهفرمود: (بدرستى كه از براى صاحب اين امر غيبتى است كه متمسك در آن غيبت به دين خودمانند كسى است كه به دست خود خار درخت خاردار را بتراشد تا هموار شود.)
آنگاه زمانى اندك ، سر مبارك را به زير انداختند. آنگاه فرمود: (بدرستى كه از براىصاحب اين امر غيبتى است . پس هرآينه بپرهيز از خداوند در زمان غيبت او و هر آينه متمسكباشد به دين خود.)
و از اين جهت امر فرمودند به خواندن جمله اى از دعاها و جمله اى از آنها رانقل مى كنيم .
اول شيخ نعمانى در (غيبت ) و كلينى در (كافى ) به اسانيد متعدده روايت كردند اززراره كه گفت : شنيدم كه ابوعبداللّه عليه السلام مى فرمايد كه : (بدرستى كه ازبراى قائم عليه السلام غيبتى است پيش از آنكه خروج كند.)
پس گفتم : (از براى چه ؟)
گفت : (مى ترسد.) و اشاره فرمود با دست خود به شكم مبارك .
آنگاه فرمود: (اى زراره ! و اوست منتظر و اوست كسى كه شك مى شود در ولادتش . پسبعضى از مردم مى گويند كه پدرش مُرد و جانشينى نگذاشت و بعضى از ايشان مىگويند كه حمل بود و بعضى از ايشان مى گويد: كه او غائب است و بعضى مى گويدكه متولّد شد پيش از وفات پدرش به دو سال و اوست منتظر غير اينكه خداوند خواستهكه امتحان كند قلوب شيعه را. پس ، در اين زمان به شك مى افتد مبطلون .)
زراره گفت : (پس گفتم : فداى تو شوم ! اگر درك كردم آن زمان را كدامعمل را بكنم ؟)
فرمود: (اى زراره ! اگر درك كردى آن زمان را پس بخوان اين دعا را:
دعاى امام صادق عليه السلام در باره ايّام غيبت  
اللّهم عرّفنى نفسك فانّك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك .
اللّهم عرّفنى رسولك فانّك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجّتك .
اللّهم عرّفنى حجّتك فانّك ان لم تعرفنى حجّتك ضللت عن دينى .
(109)
آنگاه فرمود: (اى زراره ! لابد است از كشته شدن جوانى در مدينه .)
گفتم : (فداى تو شوم ! آيا نيست آنكه او را مى كشد لشكر سفيانى ؟)
فرمود: (نه ! ولكن مى كشد او را لشكر بنى فلان كه خروج مى كند تا آنكهداخل مدينه مى شود و مردم نمى دانند كه براى چه آمده ، پس ‍ مى گيرد آن جوان را و مىكشد، پس چون او را به ظلم و عدوان كشت ، خداوند ايشان را مهلت نمى دهد؛ پس در آنحال منتظر فرج باشيد.)
دعاى دوم : شيخ طوسى در (غيبت ) و نيز صدوق در(كمال الدين ) به اسانيد معتبره صحيحه روايت كردند كه : شيخ ابوعمر و عمروى رحمهالله كه نايب اوّل حضرت صاحب الامر عليه السلام است ، املا فرمود به ابو على ، محمّدبن همام و امر فرمود او را كه اين دعا را بخوان و آن دعايى است در غيبت قائم عليه السلام:
اللّهم عرّفنى نفسك فانّك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف رسولك .
اللّهم عرّفنى رسولك فانّك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجّتك .
اللّهم عرّفنى حجّتك فانّك ان لم تعرفنى حجّتك ضللت عن دينى .
اللّهم لاتمتنى ميتة جاهلية ولا تزغ قلبى بعد اذ هديتنى اللهم فكما هديتنى بولاية منفرضت طاعته على من ولاة امرك ، بعد رسولك صلواتك عليه وآله حتى واليت ولاة امركاميرالمؤ منين على بن ابيطالب والحسن والحسين وعليا ومحمدا وجعفرا وموسى وعليا ومحمداوعليا والحسن والحجّة القائم المهدى صلوات اللّه عليهم اجمعين .
اللّهم فثبتنى على دينك واستعملنى بطاعتك وليّن قلبى لولىّ امرك وعافنى مما امتحنتبه خلقك وثبّتنى على طاعة ولىّ امرك الّذى سترته عن خلقك فباذنك غاب عن بريّتكوامرك ينتظر وانت العالم غير معلم بالوقت الّذى فيه صلاح امر وليّك فى الاذن لهباظهار امره وكشف سرّه و صبرنى على ذلك حتى لا احبّتعجيل ما اخرت و لا تاءخير ما عجلت ولا اكشف عما سترت ولا ابحث عما كتمت ولا انازعك فىتدبيرك ولا اقول لم وكيف وما بال ولى الامر لا يظهر وقد امتلات الارض من الجور وافوض امورى كلها اليك .
اللّهم انّى اسئلك ان ترينى ولى امرك ظاهرا نافذا لامرك مع علمى بان لك السلطانوالقدرة والبرهان والحجّة والمشيّة و الارادة والحول والقوّةفافعل ذلك بى و بجميع المؤ منين حتّى ننظر الى وليّك صلواتك عليه وآله ظاهر المقالةواضح الدلالة هاديا من الضلالة شافيا من الجهالة ، ابرز يا ربّ مشاهده وثبت قواعدهواجلعنا ممن تقر عيننا برؤ يته واقمنا بخدمته وتوفّنا على ملّته واحشرنا فى زمرته .
اللّهم اعذه من شر جميع ما خلقت وبرئت و ذراءت و انشاءت و صورت واحفظه من بين يديهومن خلفه وعن يمينه وعن شماله ومن فوقه ومن تحته بحفظك الّذى لا يضيع من حفظته بهواحفظ فيه رسولك و وصى رسولك عليهم السلام .
اللّهم و مد فى عمره و زد فى اجله و اعنه على ما اوليته واسترعيته وزد فى كرامتك لهفانّه الهادى المهدى والقائم المهتدى الطاهر التقى الزكى النقى الرضى المرضىالصابر المجتهد الشكور.
اللّهم ولا تسلبنا اليقين لطول الامد فى غيبته و انقطاع خبره عنّا و لا تنسنا ذكره و انتظارهو الايمان به و قوة اليقين فى ظهوره و الدعاء له و الصلوة عليه حتى لا يقنطناطول غيبته من ظهوره و قيامه و يكون يقيننا فى ذلك كيقيننا فى قيامرسول اللّه صلى الله عليه و آله و ما جاء به من وحيك و تنزيلك و قوّ قلوبنا علىالايمان به حتى تسلك بنا على يده منهاج الهدى و الحجة العظمى و الطريقة الوسطىوقونا على طاعته و ثبتنا على مشايعته واجعلنا فى حزبه واعوانه و انصاره و الراضينبفعله و لا تسلبنا ذلك فى حيوتنا و لا عند وفاتنا حتى تتوفانا و نحن على ذلك غيرشاكين و لا ناكثين ولا مرتابين و لامكذبين .
اللّهم عجل فرجه وايده بالنصر و انصر ناصريهواخذل خاذليه و دمدم على من نصب له وكذب به واظهر به الحق و امت به الجور و استنقذبه عبادك المؤ منين من الذل و انعش به البلاد واقتل به الجبابرة الكفرة و اقصم به رؤ س الضلالةوذلل به الجبابرة و الكافرين و ابر به المنافقين و الناكثين و جميع المخالفين والملحدين فى مشارق الارض و مغاربها و برها و بحرها و سهلها و جبلها حتى لا تدع منهمديارا و لا تبقى لهم آثارا و تطهر منهم بلادك و اشف منهم صدور عبادك و جدّد به ما امتحىمن دينك و اصلح به ما بدل من حكمك و غير من سنتك حتى يعود دينك به على يديه غضاجديدا صحيحا لا عوج فيه و لا بدعة معه حتى تطفى ء بعدله نيران الكافرين فانه عبدكالذى استخلصته لنفسك و ارتضيته لنصرة دينك و اصطفيته بعلمك و عصمته من الذنوب وبراءته من العيوب و اطلعته على الغيوب و انعمت عليه و طهرته من الرجس و نقيته منالدنس .
اللّهم فصل عليه و على آبائه الائمة الطاهرين و على شيعتهم المنتجبين و بلغهم من امالهمافضل ما ياملون و اجعل ذلك منا خالصا من كل شك و شبهة و رياء و سمعة حتى لا نريد بهغيرك و لا نطلب به الا وجهك .
اللّهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبة ولينا و شدة الزمان علينا و وقوع الفتن بنا وتظاهر الاعداء و كثرة عدونا و قلة عددنا.
اللّهم فافرج ذلك عنا بفتح منك تعجله و بصبر منك تيسرة و امامعدل تظهره اله الحق رب العالمين .
اللّهم انا نسئلك ان تاذن لوليك فى اظهار عدلك فى عبادك وقتل اعدائك فى بلادك حتى لا تدع للجور دعامة الا قصمتها و لابنية الا افنيتها و لاقوة الااوهنتها و لا ركنا الا هددته و لا حدا الا فللته و لا سلاحا الا كللته و لا راية الا نكستها و لاشجاعا الا قتلته و لا جيشا الا خذلته ، ارمهم يارب بحجرك الدامغ و اضربهم بسيفكالقاطع و بباءسك الذى لايرد عن القوم المجرمين و عذب اعدائك و اعداء دينك و اعداءرسولك بيد وليك و ايدى عبادك المؤ منين .
اللّهم اكف وليك و حجتك فى ارضك هول عدوه وكيد من كاده و امكر بمن مكر بهواجعل دائرة السوء على من اراد به سوء واقطع عنه مادتهم وارعب له قلوبهم وزلزل له اقدامهم و خذهم جهرة و بغتة و شدّد عليهم عقابك و اخزهم فى عبادك و العنهم فىبلادك و اسكنهم اسفل نارك واحط بهم اشد عذابك واصلهم نارا واحش قبور موتاهم ناراواصلهم حر نارك فانه اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات و اضلوا عبادك .
اللّهم واحى بوليك القرآن و ارنا نوره سرمدا لا ظلمة فيه واحى به القلوب الميتة واشفبه الصدور الوغرة واجمع به الاهواء المختلفة على الحق واقم به الحدود المعطلة والاحكامالمهملة حتى لايبقى حق الا ظهر و لا عدل الا زهر واجعلنا يا رب من اعوانه و ممن يقوى سلطانهوالمؤ تمرين لامره والراضين بفعله والمسلمين لاحكامه و ممن لاحاجة به الا التقية من خلقك انتيا رب الذى تكشف السوء و تجيب المضطر اذا دعاك و تنجى من الكرب العظيم فاكشفالضر عن وليك واجعله خليفة فى ارضك كما ضمنت له .
اللّهم فلا تجعلنى من خصماء آل محمّد عليهم السلام و لاتجعلنا من اعداءآل محمد و لاتجعلنا من اهل الحنق و الغيظ على آل محمّد عليهم السلام فانى اعوذ بك من ذلكفاعذنى و استجير بك فاجرنى اللّهم صلّ على محمّد وال محمّد واجعلنى بهم فائزا عندك فى الدنيا و الا خرة و من المقربين آمين يا رب العالمين.
(110)
و سيّد رضى الدين على بن طاووس در (جمال الاسبوع ) بعد از ذكر ادعيه ماءثوره بعداز نماز عصر روز جمعه و صلوات كبيره كه مذكور شده ، فرموده : (ذكر دعاى ديگر كهبايد خواند براى حضرت مهدى عليه السلام و آن سزاوار است خوانده شود اگر براىتو عذرى باشد از جميع آن كه ذكر كرديم آن را از تعقيب عصر روز جمعه . پس حذر كن ازاينكه مهمل گذارى خواندن آن را. پس ‍ بدرستى كه ما شناختيم اين را ازفضل خداوند جلّ جلاله كه مخصوص فرموده ما را به آن ، پس اعتماد كن به آن .)
و در اين كلام نيز اشاره اى است به آنچه درذيل صلوات سابقه اشاره فرموده ، چنان كه گذشت .
دعاى سوم : و نيز سيّد جليل ابن طاووس رحمه الله در كتاب (مهج الدعوات ) روايت كردهبه اسناد خود از محمّد بن احمد بن ابراهيم جعفى معروف به صابونى كه او روايت كردهبه اسناد خود در ضمن حديثى كه ذكر شده در آن غيبت مهدى عليه السلام .
راوى گفت : (گفتم : چه كنند شيعيان تو؟)
فرمود: (بر شما باد به دعا و انتظار فرج ! پس بدرستى كه زود است ، زود است كهظاهر شود براى شما نشانه ، پس هرگاه ظاهر شد براى شما، حمد كنيد خداوند تبارك وتعالى را و متمسّك شويد به آنچه براى شما ظاهر شده .)
گفتم : (پس چه دعا بخوانم ؟)
فرمود: (بگو:
اللّهم انت عرّفتنى نفسك وعرّفتنى رسولك وعرّفتنى ملائكتك وعرّفتنى ولاة امرك .
اللّهم لا اخذ الا ما اعطيت ولا اءقى الاّ ما وقيت .
اللّهم لا تغيبنى عن منازل اوليائك ولاتزغ قلبى بعد اذ هديتنى .
اللّهم اهدنى لولاية من افترضت طاعته .
(111)
دعاى چهارم : و نيز سيّد در آنجا فرموده كه : در خواب ديدم كسى را كه مرا تعليم مىنمايد دعايى كه شايسته است از براى ايّام غيبت و اين است الفاظ آن دعا:
يا من فضل ابراهيم وآلاسرائيل على العالمين باختياره واظهر فى ملكوت السموات والارض عزّة اقتداره واودعمحمدا صلى الله عليه و آله واهل بيته غرائب اسرارهصل على محمّد واله واجعلنى من اعوان حجتك على عبادك وانصاره .(112)
دعاى پنجم : و نيز سيّد معظم در آن كتاب نقل كرده از كتاب محمّد بن محمّد بن عبداللّهفاطرمين كه گفت : حديث كرد ما را محمّد بن على بن دقاق قمى ، ابوجعفر گفت : حديث كردما را ابوالحسن بن محمّد بن على بن حسن بن شاذان قمى . گفت حديث كرد مرا ابوجعفر محمّدبن على بن بابويه قمى از پدرش از عبداللّه بن جعفر از عباس بن معروف از عبدالسلمبن سالم گفت : حديث كرد مرا محمّد بن سنان از يونس بن ظبيان از جابر بن يزيد جعفى ،گفت كه : فرمود ابوجعفر عليه السلام : (هر كس كه بخواند اين دعا را يك مرتبه درروزگار خود، نوشته مى شود در پوست نازكى و بالا برده مى شود در ديوان حضرتقائم عليه السلام . پس چون خروج كرد قائم ما صلوات اللّه عليه آواز مى كند او رابه اسم خودش و به اسم پدرش . آنگاه مى دهند به او، آن نوشته را و مى گويند به او،بگير اين نوشته عهدى است كه معاهده كردى با ما در دنيا و اين استقول خداى عزّوجل : الا من اتخذ عند الرحمن عهدا. و بخوان اين دعا را درحالتى كه طاهر باشى . مى گويى :
اللّهم يا اله الالهة يا واحد يا احد يا آخر الاخرين يا قاهر القاهرين يا على يا عظيمانت العلىّ الاعلى علوت فوق كل علو هذا يا سيّدى عهدى وانت منجز وعدىفصل يا مولاى عهدى وانجز وعدى امنت بك واسئلك بحجابك العربى وبحجابك العجمىوبحجابك العبرانى وبحجابك السريانى وبحجابك الرومى وبحجابك الهندى واثبتمعرفتك بالعناية الاولى فانّك انت اللّه لاترى وانت بالمنظر الاعلى واتقرب اليكبرسولك المنذر صلى الله عليه و آله وبعلى اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه الهادىوبالحسن السيّد وبالحسين الشهيد سبطى نبيّك وبفاطمةالبتول و بعلى بن الحسين زين العابدين ذى الثفنات و بمحمّد بن على الباقر عن علمك وبجعفر بن محمّد الصادق الّذى صدق بميثاقك و بميعادك و بموسى بن جعفر الحصورالقائم بعهدك و بعلى بن موسى الرضا الراضى بحكمك و بمحمّد بن على الحبرالفاضل المرتضى فى المؤ منين وبعلى بن محمّد الامين المؤ تمن هادى المسترشدينوبالحسن بن على الطاهر الزكى خزانة الوصيين واتقرب اليك بالامام القائمالعدل المنتظر المهدى امامنا وابن امامنا صلوات اللّه عليهم اجمعين يا منجل فعظم و اهل ذلك فعفى و رحم يا من قدر فلطف اشكو اليك ضعفى وما قصر عنه املى منتوحيدك وكنه معرفتك واتوجه اليك بالتسمية البيضاء و بالوحدانية الكبرى التىقصر عنها من ادبر و تولى وامنت بحجابك الاعظم و بكلماتك التامة العلياء التى خلقتمنها دار البلى و احللت من احببت جنة الماوى و امنت بالسابقين و الصديقين اصحاب اليمينمن المؤ منين الذين خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا الا تولينى غيرهم و لا تفرق بينى وبينهم غدا اذا قدمت الرضا بفصل الفضاء آمنت بسرهم وعلانيتهم وخواتيم اعمالهم فانكتختم عليها اذا شئت يا من اتحفنى بالاقرار بالوحدانية و حبانى بمعرفة الربوبيهوخلصنى من الشك و العمى رضيت بك ربا و بالاصفياء حججا و بالمحجوبين انبياءوبالرسل ادلاء وبالمتقين امراء و سامعا لك مطيعا.(113) اين است آخر عهد مذكور.
دعاى غريق 
دعاى ششم : شيخ صدوق در كتاب (كمالالدين ) روايت كرده از عبداللّه بن سنان كه گفت : فرمود ابوعبد اللّه عليه السلام كه :(زود است مى رسد به شما شبهه . پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايتكننده و نجات نمى يابد در آن شبهه مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را.)
گفتم : (چگونه است دعاى غريق ؟)
فرمود مى گويى : يا اللّ ه ! يا رحمن ! يا رحيم ! يا مقلب القلوب ! ثبّت قلبىعلى دينك .
پس گفتم : يا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبى على دينك .
پس فرمود: (بدرستى كه خداوند عزّوجلّ مقلّب است قلوب و ابصار را ولكن بگو چنان كهمن مى گويم : يا مقلب القلوب ! ثبت قلبى على دينك .)
هفتم : شيخ نعمانى رحمه الله روايت كرده به اسناد خود از عبداللّه بن سنان كه گفت :داخل شدم من و پدرم بر حضرت ابى عبد اللّه عليه السلام . پس فرمود: (چگونه خواهيدبود شما هرگاه مانديد در حالى كه نيست در آن وقت يا نمى بينيد در آنحال امام هدايت كننده و نه راهنمايى كه ديده شود و نجات نمى يابد در آن زمان مگر كسىكه بخواند دعاى حريق را.)
پس پدرم گفت : (اين است واللّه ! بلا. پس چه كنيم ؟ فداى تو شوم !)
فرمود: (چون چنين شود و تو آن زمان را درك نخواهى كرد. پس متمسّك شويد به آنچه دردست شما است تا آنكه امر بر شما واضح گردد. يعنى درآن زمان در دين خودمتزلزل نشويد و در عمل متحيّر و سرگردان نگرديد و به آنچه از امامان گذشته به شمارسيده در اصول و فروع متمسك باشيد و عمل به آنها را ترك نكنيد و مرتد نشويد وايمان نياوريد به آنكه مدّعى امامت و قائميّت است تا امر امامت او بر شما واضح شود بهظهور معجزات بيّنات .)
و از سؤ ال نكردن سنان ، والد عبداللّه از دعاى حريق كه : كدام است ، ظاهر مى شود معهودو معلوم بودن آن دعا نزد اصحاب و آن كه به اين اسم به نظر رسيده دعاى معروفى استكه جمله از علما آن را نقل كردند در ادعيّه صباح ومساء.
و شيخ طبرسى صاحب (مجمع البيان ) در كتاب (عدّة السفر) گفته : (و از جمله دعاهاكه جلالت و فضيلت آنها بسيار است و شرايطكمال و خوبى را به غايت جمع نموده و خواندن آنها اختصاص به صبح و شام دارد، دعايىاست كه مشهور است به (دعاى حريق ) و از حضرت امام زين العابدين عليه الصلوةوالسلام روايت شده است و دعا اين است : اللّهم انى اصبحت اشهدك وكفى بك شهيدا.... تا آخر دعا كه طولانى است و در آخر آن گفته كه :
از جانب حضرت صاحب الامر عليه السلام توقيعى بيرون آمد به سوى محمّد بن صلتقمى رحمه الله كه اين دعا را زيادتى و تتمه هست و تتمه اين است : اللّهم ربّالنور العظيم ... الخ . و آن نيز معروف است .
و بالجمله چون مطمئن نشدم كه مراد همين دعاست و طولانى هم بود و در بسيارى از كتب ادعيهچون (مصباح ) شيخ و كفعمى و (مقياس ) و (بحار) موجود بود، لهذانقل نكرديم .
استمداد و استعانت و استكفاء و استغاثت به آن جناب  
هشتم : از تكاليف عامّه رعاياى حضرت صاحب الامر عليه السلام استمداد و استعانت واستكفاء و استغاثت به آن جناب است در هنگام شدايد واهوال و بلايا و امراض و روآوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و اقارب و اجانب ونديدن راه چاره و طريق افتادن در تنگناى مضيق و خواستن از جنابشحل شبهه و رفع كربه و دفع بليّه و سدّ خلّه و نشان دادن راه به مقصود را، به آننحوى كه خود، صلاح داند و تواند به آن متوسل مستغيث برساند حسب قدرت الهيّه و علوملدنيّه ربّانيّه را كه داراست . و بر حال هر كس در هر جا دانا و بر اجابت مسؤ ولش توانابلكه پيوسته فضلش به هركس به اندازه قابليّت و استعداد و مراعات صلاح نظام عبادو بلاد رسيده و مى رسد و از نظر در امور رعاياى خود از مطيع و عاصى و عالم وجاهل و شريف و دنى و قوى و ضعيف غفلت نكرده و نمى كند.
و خود آن جناب در توقيعى كه براى شيخ مفيد فرستادند، مرقوم داشتند كه : (مااگر چهمنزل كرديم در مكان خودمان كه دور است از مساكن ظالمين بر حسب آنچه به ما نمانده آن راخداى تعالى از صلاح براى ما و براى شيعه مؤ منين ما در آن مادامى كه دولت دنيا براىفاسقين است . پس به تحقيق كه علم ما محيط است به خبرهاى شما و غايب نمى شود از علمما هيچ چيز از اخبار شما و معرفت ما به بلايى كه به شما مى رسد.)
و شيخ كلينى و نعمانى و ديگران به سندهاى خود روايت كردند كه اميرالمؤ منين عليهالسلام در يكى از خطبه هاى طولانى خود فرمود: (بار خدايا ! لابد است كه بوده باشدبراى تو حجّتها در زمين تو. حجّتى بعد از حجّتى بر خلق تو كه هدايت كنند ايشان رابه سوى دين تو و بياموزند به ايشان علم تو را تا اينكه پراكنده نشوند اتباع و اينحجج بعضى يا گاهى ظاهرند كه كسى اطاعت ايشان را نمى كند يا پنهان ترسان كهمرتقب است زمان ظهور خود را اگر شخص او غايب است از مردم درحال آسايش و آرامى ايشان در دولت باطل ، پس غايب نيست از مردم ، علم ايشان . و آراء ياآداب ايشان در قلوب مؤ منين گسترده شده و مؤ منين به آنهاعمل كننده اند. انس مى گيرند به آنچه وحشت دارند از آن تكذيب كنندگان و ابا مى كنند ازآن مسرفين .
قسم بخداى كه اين كلامى است كه كيل مى شود بى بها اگر كسى بود كه به گوشدل خود آن را مى شنيد، پس مى فهميد آن را ، پس ‍ باور مى كرد آن را و پيروى مى كرد آنرا و بر آن منهاج سير مى كرد. پس به سبب او رستگار مى شد. الخ )
و شيخ جليل ، على بن حسين مسعودى در كتاب (اثبات الوصية ) روايت كرده از حضرتابى محمّد، امام حسن عسگرى عليه السلام كه آن جناب فرمود: (چون حضرت صاحب عليهالسلام متولّد شد، خداوند تبارك و تعالى دو ملك را فرستاد؛ پس برداشتند آن جناب را وبردند تا سرادق عرش تا اينكه ايستاد در حضور خداوند تبارك و تعالى . پس خداوندفرمود به او: مرحبا ! به تو عطا مى كنم و به تو مى آمرزم و به تو عذاب مى كنم .)
و شيخ طوسى رحمه الله در كتاب (غيبت ) روايت كرده به سند معتبر از ابوالقاسم ،حسين بن روح ، نايب سوم كه گفت : (اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غير آن . پسرفتم نزد ابى طاهر بن بلال در ايّام استقامتش . يعنى پيش از آنكه بعضى مذاهب باطلهاختيار كنند. پس آن اختلاف را به او فهماندم .
گفت : (مرا مهلت ده !)
پس او را مهلت دادم چند روز. آنگاه معاودت كردم به نزد او. بيرون آورد حديثى به اسنادخود از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: (هرگاه اراده نمود خداى تعالى امرى را،عرضه مى دارد آن را بر رسول خود صلى الله عليه و آله آنگاه اميرالمؤ منين و يكايكيعنى از ائمه عليهم السلام تا آنكه منتهى بشود به سوى صاحب الزمان عليه السلام .آنگاه بيرون مى آيد به سوى دنيا و چون اراده نمودند ملائكه كه بالا برند عملى را بهسوى خداوند عزّوجلّ، عرض مى شود بر صاحب الزمان عليه السلام آنگاه بر هريك تااينكه عرض مى شود بر رسول خدا صلى الله عليه و آله . آنگاه عرض مى شود برخداوند عزّوجلّ. پس هرچه فرمود مى آيد از جانب خداوند بر دست ايشان است و آنچه بالا مىرود به سوى خداوند عزّوجلّ بر دست ايشان است و بى نياز نيستند از خداوند عزّوجلّ بهقدر به هم زدن چشمى .)
و سيّد حسين مفتى كركى سبط محقق ثانى در كتاب (دفع المناوات ) از كتاب (براهين )نقل كرده كه او روايت نموده از ابى حمزه از حضرت كاظم عليه السلام كه گفت : شنيدم آنجناب مى فرمايد: (نيست ملكى كه خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امرى مگرآنكه ابتدا مى كند به امام عليه السلام پس معروض مى دارد آن را بر آن جناب و بدرستىكه محل تردد ملائكه از جانب خداوند تبارك و تعالى ، صاحب اين امر است .)
و گذشت در باب سابق در حديث ابوالوفاى شيرازى كهرسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود به او كه : (چون درمانده وگرفتار شدى ، پساستغاثه كن به حجّت عليه السلام كه او تو را در مى يابد و او فريادرس است و پناهاست از براى هركس كه به او استغاثه كند.)
و شيخ كشى و شيخ سفار در (بصاير) روايت كرده اند از رميله كه گفت : (تب شديدىكردم در زمان اميرالمؤ منين عليه السلام پس در نفس خود خفتى يافتم در روز جمعه و گفتمنمى دانم چيزى را بهتر از آنكه آبى بر خود بريزم يعنىغسل كنم و نماز كنم در عقب اميرالمؤ منين عليه السلام .)
پس چنين كردم . آنگاه آمدم به مسجد. چون اميرالمؤ منين عليه السلام بالاى منبر برآمد، آنتب به من معاودت نمود. وقتى اميرالمؤ منين عليه السلام مراجعت نمود وداخل قصر شد، داخل شدم با آن جناب و فرمود: (اى رميله ! ديدم تو را كه بعضى ازاعضاى تو (و به روايتى پس ملتفت شد به من امير المؤ منين عليه السلام و فرمود: اىرميله ! چه شده بود كه تو را ديدم كه بعضى ازاعضايت در بعضى ) درهم مى شد؟)
پس نقل كردم براى آن جناب ، حالت خود را در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نمازعقب آن جناب .
پس فرمود: (اى رميله ! نيست مؤ منى كه مريض شود مگر آنكه مريض مى شويم ما به جهتمرض او و محزون نمى شود مگر آنكه محزون مى شويم به جهت حزن او و دعا نمى كند مگرآنكه آمين مى گوييم براى او و ساكت نمى شود مگر آنكه دعا مى كنيم براى او.)
پس گفتم به آن جناب : (يا اميرالمؤ منين ! فداى تو شوم ، اين لطف و مرحمت براىكسانى است كه با جناب تواند در اين قصر، خبر ده مرا ازحال كسانى كه در اطراف زمينند.)
فرمود: (اى رميله ! غايب نيست يا نمى شود از ما مؤ منى در مشرق زمين و نه در مغرب آن .)
و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران به سندهاى بسيار روايت كرده اند ازجناب باقر و صادق عليهما السلام كه فرمودند: (بدرستى كه خداوند نمى گذارد زمينرا مگر آنكه در آن عالمى باشد كه مى داند زياده و نقصان را در زمين . پس اگر مؤ منينزياد كردند چيزى را، برمى گرداند ايشان را (و به روايتى : مى اندازد آن را) و اگر كمكردند، تمام مى كند براى ايشان و اگر چنين نبود مختلط مى شد بر مسلمين ، امور ايشان (وبه روايتى : حق از باطل شناخته نمى شد).)
در (تحفة الزائر) مجلسى و (مفاتيح النجاة ) سبزوارى است كه : (هر كه را حاجتىباشد، آنچه مذكور مى شود بنويسد در رقعه و در يكى از قبور ائمه عليهم السلامبيندازد يا ببندد و مهر كند و خاك پاك را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهرى ياچاهى عميق يا غدير آبى اندازد كه به حضرت صاحب الزمان صلوات اللّه عليهم مى رسدو او به نفسه ، متولى برآوردن حاجت مى شود.)
نسخه رقعه حاجت  
نسخه رقعه مذكوره :
بسم اللّه الرحمن الرحيم 
كتبت يا مولاى صلوات اللّه عليك مستغيثا وشكوت مانزل بى مستجيرا باللّه عزّوجلّ ثمّ بك من امر قد دهمنىواشغل قلبى واطال فكرى وسلبنى بعض ‍ لبى وغيّر خطير نعمة اللّه عندى اسلمنى عندتخيل وروده الخليل وتبرء منى عند ترائى اقباله الىّ الحميم وعجزت عن دفاعه حيلتىوخاننى فى تحمله صبرى وقوتى فلجاءت فيه اليك وتوكّلت فى المسئلة للّه جلّ ثناؤه عليه و عليك فى دفاعه عنّى علما بمكانك من اللّه ربّ العالمين ولىّ التدبير ومالكالامور واثقا بك فى المسارعة فى الشفاعة اليه جلّ ثناؤ ه فى امرى متيقنا لاجابته تباركوتعالى ايّاك باعطاء سؤ لى وانت يا مولاى جدير بتحقيق ظنى وتصديق املى فيك فى امركذا و كذا (و بجاى كذا و كذا نام حاجت خود برد) فيما لاطاقة لى بحمله ولاصبر لى عليهوان كنت مستحقا له ولاضعافه بقبيح افعالى وتفريطى فى الواجبات الّتى للّه عزّوجلّفاغثنى يا مولاى صلوات اللّه عليك عند اللهف و قدم المسئلة للّه عزّوجلّ فى امرىقبل حلول التلف وشماتة الاعداء فبك بسطت النعمة علىواسئل اللّه جل جلاله لى نصرا عزيزا وفتحا قريبا فيه بلوغالامال و خير المبادى وخواتيم الاعمال والامن من المخاوف كلّها فىكل حال انّه جل ثناؤ ه لما يشاء فعال وهو حسبى ونعمالوكيل فى المبدء والماءل .
آنگاه بر بالاى آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يكى از وكلاى حضرت نمايد: ياعثمان بن سعيد العمرى يا ولد او محمّد بن عثمان يا حسين بن روح يا على بن محمّد السمرىو يكى از اين جماعت را ندا كند وبگويد: يا فلان بن فلان ، سلام عليك اشهد انّوفاتك فى سبيل اللّه وانّك حىّ عنداللّه مرزوق وقد خاطبتك فى حيوتك الّتى لك عند اللّهعزّوجلّ و هذه رقعتى وحاجتى الى مولانا عليه السلام فسلمها اليه فانت الثقة الامين.(114)
پس نوشته را در چاه يا نهر يا غدير اندازد كه حاجت او برآورده مى شود.
واسطه بودن نواب خاص در ايّام غيبت صغرى و كبرى  
و از اين خبر شريف چنين مستفاد مى شود كه آن چهار شخص معظم چنان كه در غيبت صغرىواسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوايج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغتوقيعات ، در غيبت كبرى نيز در ركاب همايون آن جناب هستند. و به اين منصب بزرگ مفتخرو سرافرازند. پس معلوم شد كه خوان احسان و جود و كرم وفضل و نعم امام زمان عليه السلام در هر قطرى از اقطار ارض براى هر پريشان درماندهو گم گشته وامانده و متحيّر نادان و سرگشته حيران گسترده است و باب آن باز وشارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم با صفاى طويت و اخلاص سريرت . اگرنادان است شربت عملش بخشند و اگر گم شده است به راهش ‍ رسانند واگر مريض استلباس عافيتش پوشند.
چنان كه از سير در حكايات و قصص گذشته ظاهر و هويدا مى شود نتيجه مقصود در اينمقام و اين كه حضرت صاحب الامر عليه السلام حاضر در ميان عباد و ناظر برحال رعايا و قادر بر كشف بلايا و عالم بر اسرار و خفايا به جهت غيبت و ستر از مردم ازمنصب خلافتش عزل نشده و از لوازم و آداب رياست الهيّه خود دست نكشيده و از قدرت ربّانيّهخويش ، عجز به هم نرسانيده ؛ اگر خواهد حلمشكل كه اندر دل افتاده ، كند بى آنكه از راه ديده و گوش چيزى به آنجا رساند. و اگرخواست دلش را به آن كتاب يا عالمى كه دواى دردش در آن و نزد آن استمايل و شايق كند گاهى دعايش تعليم كند و گاهى در خواب دواى مرضش را به او آموزد.
و اين كه ديده و شنيده شده كه با صدق ولاء و اقرار به امامت چه بسيار شده كه ارباباضطرار و حاجت در مقام عجز و لابه و شكايت برآمدند و اثر اجابت و كشف بليّت نديدند،علاوه بر دارا بودن اين مضطر موانع دعا و قبول را غالبا يا از جهت اشتباه در اضطراراست كه خود را مضطر مى داند و نيست و گم گشته و متحيّر مى داند و راهش را به اونمايانده اند، مثل جاهل به احكام عمليّه كه عالمش ارجاع فرمود.
چنان كه در توقيع مبارك است كه در جواب مسايل اسحق بن يعقوب مرقوم فرمود كه : (واما حوادثى كه به شما روى دهد، پس ‍ مراجعه كنيد در آنها به راويان احاديث ما، بدرستىكه آنها حجّت من هستند بر شماها و من حجّت خدايم بر ايشان ، پس مادامى كهجاهل دستش به عالم برسد هر چند به مهاجرت و مسافرت باشد يا به كتاب او در احكامخود مضطرّ نباشد و همچنين عالمى كه حل مشكل و دفع شبهه و تحيّر خود را تواند از ظواهرو نصوص كتاب و سنّت و اجماع كند، عاجز درمانده نباشد.
و آنانكه اسباب زندگى و معاش خويش را از حدود الهيّه و موازين شرعيه بيرون بردند وبر آن مقدار ممدوح در شرع ، اقتصاد و قناعت ننمودند به جهت نداشتن بعضى از آنچه قوامتعيش متعلق نيست بر آن ، مضطر نباشد.
و هكذا از مواردى كه آدمى خويشتن را عاجز مضطرّ بيند و پس ازتاءمل صادقانه خلاف آن ظاهر مى شود و اگر در اضطرار صادق باشد شايد صلاح اويا صلاح نظام كل در اجابت او نباشد، چه هر مضطرى را وعده اجابت ندادند. بلى !اجابتمضطرّ را جز خداى تعالى يا خلفايش نكند، نه آنكه هر مضطرّ را اجابت كنند و در ايّامحضور و ظهور در مدينه و مكّه و كوفه و غير آن از همه اصناف مضطرين و عاجزين ازمواليان و محبين غالبا بودند و بسيار بود كه سؤال مى كردند و اجابت نمى شد. چنان نبود كه هر عاجز در زمان هر چه خواست به او دهند ورفع اضطرارش نمايند. زيرا اين مورث اختلال نظام و برداشتن اجرها و ثوابهاى عظيمهجزيله اصحاب بلا و مصايب است كه بعد از مشاهده آن در روز جزا آرزو كنند كه كاشگوشت بدنهاى ايشان را در دنيا با مقراض بريده بودند و خداى تعالى با آن قدرتكامله و غناى مطلق و علم محيط به ذرّات و جزئيات موجودات با بندگان خود چنين نكرده .
بالجمله تكليف رعيت آن جناب عليه السلام در ايّام غيبت پس از اضطرار و حاجت و نرسيدندست به آنچه خود معيّن فرمودند و قرار دادند براى رفع تحيّر و قضاى حاجتتوسل و استغاثه به آن جناب است و خواستن حاجت خويشتن است از آن جناب و دانستن و اعتقادداشتن آن جناب را عالم و قادر بر انجام مرام با نبودن موانع در او، بلكه دانستن آن جنابرا سبب و واسطه رسيدن هر خيرى و برطرف شدن و نيامدن هر شرّى و بلايى ، حسبمضامين اخبار بسيار كه به بعضى از آنها اشاره شد.
شيخ صدوق در (كمال الدين ) روايت كرده از جابر ازرسول خداى صلى الله عليه و آله كه آن جناب ذكر فرمودند اسامى يكايك از ائمه عليهمالسلام را تا آنكه فرمود: (پس سمىّ من و هم كنيه من ، حجة اللّه فى ارضه وبقيته فىعباده پسر حسن بن على عليهم السلام اين كسى است كه فتح مى كند خداى تعالى ذكره ،بر دست او مشارق زمين و مغارب آن را، اين كسى است كه غيبت مى كند از شيعه و اولياى خودغيبتى كه باقى نمى ماند در آن بر قول به امامت او مگر كسى كه امتحان كرده خداوند،دل او را از براى ايمان .)
جابر گفت : (يا رسول اللّه ! پس آيا منتفع مى شوند شيعه به او در غيبت او؟)
فرمود: (آرى ! قسم به آنكه مرا به پيغمبرى مبعوث كرده كه ايشان هر آينه منتفع مىشوند به او و استضائه مى كند به نور ولايت او را در غيبت اومثل انتفاع مردم به آفتاب هر چند بپوشاند او را ابر. الخ )
توقيع حضرت به محمّد بن عثمان 
شيخ طبرسى در (احتجاج ) روايت كرده كه توقيعى از آن جناب بيرون آمد به دست محمّدبن عثمان و در آنجا مرقوم فرمودند كه :
(اما وجه انتفاع مردم به من مانند انتفاع خلق است به آفتاب ، در وقتى كه ابر آن را فروگيرد و از نظرها غايب گرداند.
بدرستى كه من امانم براى اهل زمين ، چنان كه ستارگان امانند براىاهل آسمان .)
و در روايت ديگر مذكور است كه سليمان گفت : به حضرت صادق عليه السلام عرضكردم كه : (چگونه مردم منتفع مى شوند به حجّت غايب مستور؟)
فرمود: (چنانچه منتفع مى شوند به آفتاب در وقتى كه ابر آن را ستر نمايد.)
مخفى نماند كه از براى آفتاب علوّ و ارتفاع و انفراد و نور و شعاعى است كه مردم به آناهتدا مى يابند در امور دنيايى خود و تاءثير و تربيتى است در عناصر و مركبات و قهر وغلبه اى است بر ساير كواكب نيره ، بلكه جماعتى نور تمام كواكب را از آفتاب دانسته وبراى آن برهان اقامه نمودند و اتم و اكمل تمامى اين صفات و خصايص به زيادتىتربيت عقول و ارواح و نفوس و دين و ايمان و صفات حسنه و سبب بودن از براى حياتجاودانى و رسيدن به مقام انسانى در وجود امام عصر عليه السلام است .
وجه تشبيه وجود مقدّس امام عصر عليه السلام به آفتاب  
و در وجه تشبيه آن وجود مقدّس به (آفتاب زير ابر) چند وجه گفته اند:
اول : آنكه نور وجود و علم و هدايت و ساير فيوض و كمالات و خيرات به بركت آن جناببه خلق مى رسد و به بركت و شفاعت و توسل به آن جناب ، حقايق و معارف برمواليانش ظاهر مى شود و بلاها و فتنه ها از ايشان رفع مى شود، چنان كه در عصر هرحجّتى چنين بوده ، خداى تعالى مى فرمايد:
وَما كانَ اللّهُ لِيُعذِّبَهُمْ وَاَنْتَ فِيهِمْ.(115)
رسم خداوندى چنين نيست كه خلق را عذاب كند وحال آنكه تو كه رحمة للعالمينى در ميان ايشانى .
و به تواتر از آن جناب صلى الله عليه و آله رسيده كه فرمود:(اهل بيت من ، امان اهل زمينند، چنانكه ستارگان اماناهل آسمانند.)
و هركه ديده دلش اندكى به نور ايمان منوّر شده ، مى داند كه هرگاه ابواب فرج بركسى مسدود گردد و چاره كار خود را نداند يا مطلب دقيقى و مساءله غامضه اى بر او مشتبهگردد، چون متوسّل شود به آن جناب به اندازهتوسّل ، البته ابواب رحمت و هدايت مفتوح گردد.
دوم : چنان كه آفتاب به ابر محجوب شد با وجود انتفاع خلق به ضوء او در هر آن ومنتظر رفع سحاب و كشف حجاب هستند، همچنين مخلصين و مؤ منين و موقنين ، پيوسته در ايّامغيبت ، منتظر فرج هستند و ماءيوس نيستند و به آن انتظار، ثواب عظيم مى برند.
سوم : آنكه وجود آن حضرت با وجود سطوع انوار امامت و ظهور آثار ولايت مانند منكر وجودآفتاب است هرگاه محجوب شد به سحاب .
چهارم : آنكه چنانكه محجوب بودن آفتاب به سحاب ، گاه هست كه از براى عباد اصلح وانفع است ، غيبت آن حضرت نيز براى شيعيان با وجود انتفاع به آثار او شايد اصلحباشد از براى بسيارى از ظهور آن جناب .
روايت عمار ساباطى در مورد امام عصر عليه السلام  
شيخ صدوق در (كمال الدين ) روايت كرده از عمار ساباطى كه گفت : به خدمت حضرتصادق عليه السلام عرض كردم كه : (عبادت كردن با امامى از شما كه ظاهر نباشد درزمان دولت باطل ، افضل است يا عبادت كردن در زمان ظهور حق و دولت حق با امام ظاهر ازشما؟)
حضرت فرمود: (اى عمّار! صدقه در پنهانىافضل است از صدقه آشكار و علانيّه و چنين است عبادت شما در پنهان با امام غير ظاهر دردولت باطل افضل است از براى ترسيدن شما از دشمنان در زمان دولتباطل . و بهتر است از آنكه عبادت خدا كنيد در زمان ظهور حق با امام ظاهر.
بدانيد كه هر كه از شما نماز كند يك نماز واجب را در پنهانى از دشمن خود و آن نماز را دروقت آن بجا آورد و تمام كند، حق تعالى بنويسد از براى او ثواب بيست و پنج نماز. واگر يك نافله را در زمان آن به جا آورد، حق تعالى از براى او ثواب ده نافله بنويسد وهركه از شما حسنه اى بجا آورد، حق تعالى از براى او بيست و پنج حسنه بنويسد و حقتعالى مضاعف مى گرداند حسنات مؤ من از شما را وقتى كهعمل نيكو بجا آورد و ديندارى كند به تقيّه براى ترسيدن بر امام خود و ترسيدن برجان خود و نگاه دارد زبان خود را به اضعاف مضاعفه بسيار؛ بدرستى كه خداى عزّوجلّكريم است .)
عرض كردم كه : (جانم فداى تو باد! مرا راغب گردانيدى بهعمل و تحريص بر آن نمودى وليكن مى خواهم بدانم كه چگونهاعمال ما افضل است از اعمال اصحاب ظاهر در دولت حق با آنكه ما و ايشان همه بر يك دينمى باشيم ؟)
فرمود: (بدرستى كه شما ايشان را پيشى گرفته ايد درداخل شدن در دين خداى عزّوجلّ و سبقت گرفته ايد ايشان را در ادا كردن نماز و روزه و حجّ وبه دانستن ساير امور دين و اطاعت امام پنهان مى كنيد و با امام ، خود را شريك كرده ايد درصبر كردن در دولت باطل و مى ترسيد از پادشاهان بر امام خود و بر جانهاى خود و حقامام خود و حق خود را بر دست ظالمان .
مى بينيد كه شما را از حق خود منع كرده اند و مضطر گردانيده اند به مشقّت كشيدن در دنياو طلب معاش كردن با صبر كردن بر دين خود و عبادت خود و طاعت كردن پروردگار خودو ترسيدن از دشمنان خود. پس به اين اسباب ، حق تعالى ثواباعمال شما را مضاعف گردانيده است . پس گوارا باد اين ، از براى شما !)
عرض كردم كه : (جان من به فداى تو باد! هرگاه چنين است پس ما چرا آرزو كنيم كه ازاصحاب حضرت قائم عليه السلام باشيم با ظاهر بودن حق و با آن كه ما امروز در زمانامامت تو و مشغول طاعت تو باشيم و اعمال ما بهتر باشد ازاعمال اصحاب صاحب دولت حق ؟)
حضرت فرمود: (سبحان اللّه ! آيا نمى خواهى كه خداى عزّوجلّ حق وعدل را در بلاد خود ظاهر گرداند و حال همه خلق نيكو گردد و كلمه خدا جمع گردد و مردمهمه اجتماع نمايند بر دين حق و الفت والتيام در ميان قلوب مختلفه به هم رسد و كسى درزمين معصيت خدا نكند و حدود خدا در ميان خلق جارى گردد و حق به سوى اهلش برسد و حق رااظهار نمايد و چيزى از حق به جهت خوف خلق پنهان نگردد؟
بدان واللّه اى عمار! كه احدى از شما نمى ميرد به اين حالت دوستى ما مگر آنكه اوافضل است نزد خداى عزّوجلّ از بسيارى آنهايى كه در جنگ بدر و احد حاضر شدند. پسبشارت باد شما را.)

next page

fehrest page

back page