بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 8, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     02 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     03 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     04 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     05 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     06 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     07 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     08 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     09 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     10 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     11 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     12 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     13 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     14 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     15 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد هشتم
 

 

 
 

نصيحتى از عارفان به گرفتاران خواب غفلت

ارباب دين و اخلاص ، آگاهان عارف ، بيداران واقف ، از باب سوز دل ، براى بيدارى گرفتاران آب و گل به ذكر مسائلى پرداخته اند ، كه اگر با گوش دل به آن نصايح توجه شود ، مرغ دل به سوى باغ ملكوت بپرواز آيد ، و زنجير اسارتها و تحميلات شيطانى پاره گردد .

مؤيد الدين جندى در نفحة الروح فرمايد :

اول تقديم نصيحتى مشفقانه و تنبيهى محققانه كنيم كه ممهّد قواعد گردد ، اى خفته خواب غرور و غفلت ، و مست شراب سرور شرور و شهوت برخيز ، كه در دل خاك بسى خواهى خفت ، و از گفت و شنود عادتى خاموشى گزين كه در دوزخ حسرت .

( رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا ) .

بسيار خواهى گفت ، مالى و جاهى كه بى اختيار به دشمنان و اشرار خواهى گذاشت ، به اختيار خويش به دوستان اخيار بازگذار .

از دشمنان دوست روى و دوستان دشمن خوى كه دوستى كاذب ايشان :

( يَوْمُ يَنفَعُ الصادققِينَ صِدْقُهُمْ ) .

( يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ) .

دشمن صادق گردد ، روى به دوستان صادق گردان .

افكار بى فايده كه مفرِ در جمع مال و خدم مقدم مى دارى ، پيش از تفرقه و جمع .

( يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ) .

( يَوْمَئِذ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ) .

در تفرقه آن بر جمعى از اهل جمع نه بر فرِ اهل فرِ و صدع مقدّم دار ، ابقاى هر چه جمع كرده اى ، و در اين دار فنا با تو بقا نخواهد كرد ، بى ابقا افنا كن ، تا ترا از اين مشغول هاى بى منفعت و فراغت هاى پر مضرّت براى اشتغال بسيار مسرت فراغت بخشد .

روزِ كار روزگار خويش به بيگارى ضايع مدار و كارى كه سبب نجات ابدى و خلاصه مهمى كه موجب خلاص سرمدى تست پس پيش گير .

اگر پادشاهى يا سلطان ، و اگر وزيرى كاردان ، و اگر صاحب منصبى به حكم و فرمان ، و اگر دهقان قهرمانى و ثروت و مال و توان و اگر درويشى ضعيف و ناتوان ، از پير و جوان به حقيقت دان كه با مرگ ناگهان .

( كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان ) .

چاره كردن نتوان .

چون اكثر عمر و خلاصه وقت و زمان ، و زبده توش و توان در تدبير صورت و جثمان و تعمير اين جهان گذران صرف شد ، و قطعاً از جهان جان و عمارت عالم روح و روان تا غايت وقت و زمان در غفلت و حرمان به ضلالت و خذلان بازمانده اى .

بارى تدارك اوقات و تلافى مافات و باقيات صالحات در سلوك سبيل نجات از اين مضيق دركات بايد انديشيد ، و با رفيقى شفيق از اهل طريق تحقيق و نظر دقيق روزى چند براى راحت بسيار زحمتى اندك كشيد ، و گرم و سرد و شور و تلخ راه حق چشيد ، تا آخر پاى فراغت در دامن رفاهيت و رفاغت و دست طلب در آستين حصول كشيد ، و اين نصيحت را بى غرض به گوش هوش از دل و جان شنيد ، آنگاه ثمرات و نتايج آن معاينه ديد .

خنك آن دل كه نباشد پى آزار كسى *** بار بر دل ننهد گر نبرد بار كسى
رشك يكسو نهد و پاكدلى پيشه كند *** نشود سرد دل از گرمى بازار كسى
آن كه از خنده به گفتار و بكردار رواست *** چه زند خنده به گفتار و به كردار كسى
عيب خود بنگرد و بر عيب كسان خرده مگير *** كه حساب از تو نپرسند زرفتار كسى
دل كه هست آينه غيب خدا عيب بود *** كه شود آينه عيب كس و عار كسى
گوهر آدمى انديشه وى باشد و بس *** جز بدان پى نتوان برد به مقدار كسى
گر نه در اندك و بسيار كسانت طمعى است *** چند گوئى سخن از اندك و بسيار كسى
كام دوخته از ميوه شيرينت به *** كه نظر دوخته بر شاخه پر بار كسى

وَالْمُتَوَرِّعُ يَحْتاجُ إلى ثَلاثَةِ اُصُول :الصَّفْحُ عَنْ عَثَراتِ الْخَلْقِ أجْمَعَ وَتَرْكُ الْحُرْمَةِ فيهِمْ ، وَاسْتِواءُ الْمَدْحِ وَالذَّمِّ .

صاحب ورع به سه برنامه بسيار مهم محتاج است ، كه اگر آن سه برنامه را بكار نگيرد از گردونه ورع خارج و از اين حالت عالى الهى بى بهره است :

1ـ چشم پوشى از لغزشهاى تمام مردم مسلمان ، كه اين چشم پوشى ضامن حفظ آبروى مردم است و صفح از عثرات اخلاق حضرت ربّ العزّه است و چه نيكوست كه مسلمان متخلق به اخلاق حق باشد .

2ـ حرمت و ارزش مسلمين را نگاه دارد ، كه چيزى در پيشگاه حق از حرمت و آبروى مؤمن بالاتر نيست .

3ـ تعريف و تكذيب مردم براى او يكسان باشد ، چه آن انسانى كه عملش براى خداست ، براى او چه فرقى مى كند كه مردم از عملش تعريف كنند ، يا او را تكذيب نمايند .

وَأصْلُ الْوَرَعِ دَوامُ الْمُحاسَبَةِ وَصِدُِْ الْمُقاوَلَةِ ، وَصَفاءُ الْمُعامَلَةِ وَالْخُروُجُ عَنْ كُلِّ شُبْهَة وَرَفْضُ كُلِّ ريبَة وَمُفارَقَةُ جَميعِ ما لا يَعْنيهِ وَتَرْكُ فَتْحِ أبْواب لا يَدْري كَيْفَ يُغْلِقُها وَلا يُجالِسَ مَنْ يُشْكِلُ عَلَيْهِ الْواضِحِ وَلا يُصاحِبَ مُسْتَخِفَّ الدّينِ وَلا يُعارِضَ مِنَ الْعِلْمِ ما لا يَحْتَمِلُ قَلْبُهُ وَلا يَتَفَهَّمَهُ مَنْ قابَلَهُ وَيَقْطَعَ مَنْ يَقْطَعُ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ .

امام صادق (عليه السلام) در اين جملات حكيمانه ، به واقعياتى كه ريشه و بنيان ورع است اشاره مى كند و مى فرمايد :تداوم حسابرسى و حساب كشى از نفس كه در گذشته چه كرده و در آينده مى خواهد چه كند ، و فعلاً آراسته به كدام يك از حقايق و يا آلوده به كدام يك از رذائل است ، اصل و ريشه ورع است .

اگر كسى در مقام محاسبه نفس نباشد ، به فرموده اولياء الهى ، نفس او هم چون حيوان چموش و سركش خواهد شد ، كه وى را به هر فساد و افسادى خواهد كشيد ، و تا راكب خود را در آتش دوزخ نيفكند آرام نخواهد گرفت .

قرآن مجيد در آيات زيادى ، انسان را به حساب كشى و حسابرسى از نفس دعوت مى نمايد ، كه توجه به آن آيات جداً از واجبات الهيه است :

( يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَد وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ) .

الا اى اهل ايمان تقوا پيشه كنيد (واجبات را ادا كرده ، از محرمات بپرهيزيد و به حسنان اخلاقى آراسته شويد )و هر نفسى در وضعش كمال دقت را بنمايد كه براى فرداى خود چه كرده و چه زاد و توشه اى فراهم نموده و چه پيش فرستاده ، پرهيز پيشه كنيد كه عمل شما به تمام معنى خالص باشد ، كه خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .

( وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ * أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَي عَلَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللهَ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ ) .

از بهترين دستورى كه چون قرآن بر شما نازل شده پيروى كنيد ، پيش از آن كه عذاب الهى به كيفر گناهتان ناگهان به شما برسد ، و شما بر ورود آن بى خبر باشيد ، آنگاه هر نفسى بخود آيد و فرياد واحسرتا برآورد و بگويد واى بر من كه جانب امر حضرت حق را فرو گذاشتم و در حق خود ظلم و تفريط كردم و از روى عناد و كبر و جهل و غفلت وعده هاى خدا را مسخره كرده به استهزاء گرفتم !

بود بدتر زهر زهرى مزيدن *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
چرا عاقل كند كارى كه بايد *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
نخست انديشه ميكن تا نبايد *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
بجز بحر گنه لايق نباشد *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
براى معصيت باشد عقوبت *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
چو بد كردى نباشد چاره ال *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
چرا بايد گنه كردن پس آگه *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
بنازم طاعت حق كان ندارد *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
زمن بشنو كه كار جاهلانست *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
چو واقع شد زيان سودى ندارد *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
چو بر وفق قضا آيد چه حاصل *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
بس است اى فيض تن زن تا نبايد *** سر انگشت پشيمانى گزيدن
سخن گه مى كشد جائى كه بايد *** سر انگشت پشيمانى گزيدن

2ـ ديگر از ريشه هاى صدِ گفتار است ، و گفتار آدمى صدِ نباشد مگر اينكه قلب با نيتى خالص آن گفته را همراهى كند ، شخص با ورع سخن نمى گويد ، اگر بگويد راست مى گويد ، و نفرتش از سخن غير راست هم چون نفرت اولياء از شيطان و شيطنت است ، ميل به دروغ كه خسران دنيا و آخرت است در نفس پارسا و انسان با ورع وجود ندارد ، چرا كه بنده حق در هيچ موردى نياز به دروغ ندارد .

3ـ ديگر از ريشه هاى ورع صفاى در معامله است ، شخص با ورع صحيح مى خرد و صحيح مى فروشد ، در معاملات او با مردم چه معاملات مادى چه معاملات اخلاقى و اجتماعى و چه معاملات خانوادگى ، مكر و حيله و تزوير و خدعه و خيانت و تقلب ديده نمى شود ، كه اين همه از اخلاق ابليس است ، و انسان باورع در حريم قدس زندگى دارد و جز اخلاق حضرت حق خلقى ندارد .

حق سبحانه و تعالى در حق مؤمنان و اهل بهشت فرموده است كه ايشان را راه نموده اند به سخن خوش و طريقت پسنديده .

و رسول عليه الصلاة والسلام فرموده است كه :به درستى كه بهتر از هر نيكوئيها و خويها خُلق نيكوست .

و ديگر فرموده است كه : هيچ كس به خداى عزّوجلّ نرسيده به عملى نيكوتر از خاموشى و خوش خوئى .

و مشايخ گفته اند كه : خُلق خوش از نشانه هاى اولياست ، و گفته اند كه هر كه در خُلق نيكو زياده تر است در طريق حق ، او غالب تر است و حق تعالى رسول الله (صلى الله عليه وآله) به خلق خوش بستوده است و خلق او را در سوره قلم عظيم خوانده كه :

( وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُق عَظِيم ) .

و بنياد خلق نيكو بر دو چيز است ، يكى آن كه هر چه توانى بكنى ، به قول و فعل و در آن نهادن و سستى نكنى .

و دوم آن كه خود را از آن نگاه دارى كه از تو رنجى به ظاهر و باطن كسى رسد ، و اين معنى از كسى درست آيد كه او را سه وصف باشد :يكى علم و معرفت ، آن كه بداند كه همه خلق در اخلاق و صفت هاى ذاتى خود محبوس و گرفتاراند و جمله خواهند كه از ايشان خُلق ها و صفت هاى پسنديده در وجود آيد . اما بعضى از ايشان ندانند و راه بدان كه چنان بهتر است و بعضى اگر چه دانند نتوانند و طاقت ندارند كه چنان كه دانند كه بهتر است زندگانى كنند ، پس بدين معرفت از ايشان به قدر و طاقت و توانستن ايشان راضى شوى از ايشان و دوام كرم است و سخاوت ، زيرا كه به سخاوت نيكوئيها توان كردن در داد و ستد و كارها .

و سوم صبر است ، زيرا كه به قوت صبر با خلق سازگارى توان كردن و تحمل ايذاء و بد خلقى ايشان كردن .

و مشايخ گفته اند كه : خُلق آن است كه هر چه به تو رسد از قضاى حق و جفاى خلق آن را قبول كنى و هيچ ضجر و قلق نكنى .

و گفته اند كه : خلق آن است كه حق تعالى اختيار كرده است از بهر رسول الله (صلى الله عليه وآله) و او را بدان فرموده كه :

( خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ) .

و از سيرت متقيان و متقدّمان دو سه حكايت نقل كنيم تا طالبان صادق را آن دستورى شود ، و ادب و اخلاق عارفان و صالحان را بر آن قياس كند و اقتدا كند بدان انشاء الله تعالى .

نقل كرده اند از ابوذر غفارى رحمة الله عليه كه او وقتى اشتر خود را آب مى داد بر كنار حوض ، كسى ديگر خواست كه اشتر خود را آب دهد و صبر نكرد تا او فارغ شود و اشتر خود را بر سر اشتر اوراند و حوض بشكست !

ابوذر (رضي الله عنه) از آن در خشم شد ، زود بركنارى رفت و بنشست و بعد از آن به پشت باز خفت تا از وى پرسيدند ، كه چرا چنين كردى ؟ گفت : رسول (صلى الله عليه وآله) ما را چنين فرموده است كه چون شخص در خشم شود بايد كه بنشيد اگر خشم وى باز نشست والاّ بايد كه به پشت بازخسبد تا خشم وى بازنشيند .

پسر ادهم و تحمل او در برابر بد خلقى ديگران

نقل كرده اند كه ابراهيم بن ادهم رحمة الله عليه وقتى به راهى مى رفت ، سوارى پيش وى باز آمد و پرسيد از وى كه آبادانى كجاست ؟ ابراهيم اشارت كرد به گورستان و گفت كه آبادانى آن است .

ترك پنداشت كه وى افسوس مى دارد ، در خشم شد و او را مى زد تا سر وى بشكست ، چون از وى درگذشت با وى گفتند كه اين كس كه تو او را بزدى خواجه ابراهيم بن ادهم بود ، ترك بيامد و عذر از وى مى خواست ، ابراهيم گفت : آن وقت كه تو مر مى زدى ، من ترا از خداى عزوجل درخواستم تا ترا اهل بهشت گرداند .

گفت از بهر چه چنين كردى با وجود چنين كارى كه من با كردم ؟ !

ابراهيم گفت : از بهر آن كه من دانستم كه بدين كه تو مرا مى زدى من ثواب يابم ، پس نخواستم كه نصيب من از تو خير باشد و نصيب تو از من شر ! !

اخلاق عجيب ابو عثمان حيرى

و نقل كرده اند :از ابو عثمان حيرى كه از جمله مشايخ خراسان بوده است رحمة الله عليه ، كه كسى خواست كه او را امتحان كند در خُلق ، پيش او آمد و گفت :

من مى خواهم كه تو به خانه من آئى تا ترا ضيافت كنمن ، ابو عثمان با وى برفت ، چون به در خانه وى رسيد گفت :اى استاد مرا چيزى در خانه نيست و من پشيمان شدم از اين كار ، ابو عثمان بازگشت چون به خانه خود رسيد ديگر بار آن مرد بيامد و گفت اى استاد من بد كردم و پشيمان شدم از آن و عذر مى خواست و گفت :اين ساعت بيا تا به خانه ما رويم ، ديگر بار ابو عثمان بازگشت چون به در خانه رسيد آن شخص هم بر آن طريق پيش آمد كه اول و گفت :در خانه چيزى نيست ، و هم چنين مى كرد تا سه بار و بر وى هيچ تغيّرى نيافت ، بعد از آن به مدح او در آمد و خُلق او بستود ، ابو عثمان گفت : مرا مدح مكن به خُلقى كه در همه سگان يافت مى شود ، زيرا كه سگ را نيز چون بخوانند بيايد و چون برانند وزجر كنند بازگردد ! !

و لقمان حكيم با فرزند خود گفته است :كه سه كس را در سه وقت بتوان شناخت .

حليم را در وقت غضب ، و شجاع را در وقت جنگ ، و دوست را در وقت حاجت .

و از احاديث ربانى كه در انجيل آمده است يكى اين است كه بنده من اگر تو مرا ياد كنى در آن وقت كه تو در خشم روى ، من نيز ترا ياد كنم و آن وقت كه من در خشم باشم با تو .

و طريق طالب صادق آن است كه در اين ادب ، نفس خود را رياضت دهد و در اين وصف به غايت بكوشد زيرا كه خوش خوئى در اين طريق اصلى عظيم است و در رتبتى تمام در دنيا و آخرت ، و بدخوئى نقصانى قوى است و عيبى زشت در دنيا و آخرت .

رنج ايام ببايست فراوان ديدن *** خوار گيتى شدن و محنت دوران ديدن
در پى گنج بسى رنج ببايد بردن *** بى تعب مى نشود گنج بدامان ديدن
بايد از بهر وصال رخ محبوب همى *** كوه و صحرا و در و دشت و بيابان ديدن
غوص ناكرده به دريا نتوان در كف دست *** درّ و گوهر صدف و لؤلؤ و مرجان ديدن
هر كه جانان طلبد از دل و از جان گذرد *** آرى آسان نتوان جلوه جانان ديدن
سنگ اگر تابش خورشيد تحمل نكند *** كى تواند به شكم لعل بدخشان ديدن
هرگز انديشه مكن در دل و اميد مدار *** كه توانى رخ محبوب خود آسان ديدن
اين محال است تواند كسى اندر ظلمات *** خويش در پرتو خورشيد درخشان ديدن
پيش آفات جهان كوه صفت راسخ باش *** خواهى ار شاهد مقصود نمايان ديدن
نه زظلمت بهراسد نه زرنج ظلمات *** آن كه خواهد به جهان چشمه حيوان ديدن
گاه با ديده سر شاخه سرو اندر باغ *** زاغ بد منظره و گه مرغ خوش الحان ديدن
جهد كن خواهى اگر شاد به مقصود رسى *** درد كش گرطلبى لذت درمان ديدن
به يقين دان كه پس از جهد به مقصود رسى *** هيچ گاهى گل بيخار نشايد چيدن

4ـ ديگر از ريشه هاى ورع احتراز از شبهات است ، چه قرب به شبهه موجب افتادن در حرام است ، در اخبار آمده كه اولياء خدا از حلال غير ضرورى پرهيز داشتند ، مباد كه به شبهه افتند و  از شبهه بحرام آلوده گردند !

5ـ ديگر از اصول ورع پرهيز از عوامل شك و شبهه و ترديد ريب و وسوسه و دو دلى است .

6ـ از اصول ديگر ورع دورى از برنامه هائيست كه براى دنيا و آخرت انسان سودى ندارد .

7ـ ديگر از اصول ورع پرهيز از ورود به دريست كه بستن آن محال يا مشكل باشد ، مانند سخن گفتن در برنامه اى كه موجب فساد شود و اصلاحش امكان نداشته باشد ، يا انجام كارى كه ضربه اى مهلك بر خود و بر ديگران بزند و جاى جبران نباشد .

8ـ ديگر از اصول ورع پرهيز از مصاحبت و رفاقت با مردمى است كه امور واضحه نزد آنان مخفى نمايد و به عبارت ديگر از شدت پستى و دنائت و پست فطرتى و خست ، روز روشن را باور ندارند و حقيقت را منكرند و در واقعيات سفسطه گرند .

9ـ از اصول ديگر ورع پرهيز از رفاقت با كسانى است كه فرهنگ عالى حق را سبك مى شمارند و براى دين و احكام الهى ارجى قائل نيستند .

10ـ از ديگر ريشه هاى ورع پرهيز از علومى است كه براى شخص فهمش قابل تحمل نيست و دنبال كردنش جز سرگردانى و ضلالت و گمراهى و ديوانگى حاصل ديگرى ندارد .

11ـ ديگر از اصول ورع قطع رابطه با كسى است كه از خدا و انبياء و ائمه و اطاعت از ايشان رو گردانده و دو اسبه به سوى بيابان بدبختى و شقاوت مى تازد .

اى مهربان خداى عالم ، اى رب ودود ، اى رحيم و غفور ، اى آن كه به گدايان درت نظر لطف و عنايت دارى ، و خواهنده و خواننده اى را از پيشگاه لطف محروم نمى كنى حقيقت حقايق را به مابچشان و توفيق آراسته شدن به ورع را به محتاجان كرامت فرما .

بتوفيقم بياراى و به حشمت *** كرامت كن تو بر من نور رحمت
بدورم كن تو از ميدان عصيان *** ببر كن جامه اى زاحسان و غفران
كفايت كن امورم را الهى *** برونم آور از چاه تباهى
زرحمت جام دل لبريز فرم *** زدوزخ بردنم پرهيز فرما
دلم زالطاف خود پر نور گردان *** هوس هاه را زجانم دور گردان
نهال عشق را بر دل تو بنشان *** از اين در طرد و محرومم مگردان
زبينائى كمالم بخش اى دوست *** به عشق خود جلالم بخش ايدوست
چشان شيرينى عفوت تو بر جان *** ببخشايم زنور عفو و احسان
دو ديده روشن از ديدار خود كن *** دل پر غفلتم بيدار خود كن
دلم از حب دنيا پاك گردان *** زعشقت سينه ام را چاك گردان
چه كردى با دل دلدادگانت *** چه گفتى با روان بندگانت
به نيكان و به خاصان راه دادى *** دل آنان غم الله دادى
همان كن با من اى جانان عالم *** صفا بخش جهان و ذات آدم
به مسكين اين گنهكار زمانه *** به لطف خود نظر كن عاشقانه
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation