بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 8, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     02 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     03 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     04 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     05 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     06 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     07 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     08 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     09 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     10 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     11 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     12 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     13 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     14 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     15 - عرفان اسلامي جلد هشتم
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد هشتم
 

 

 
 

هفتاد و دو تن شهيد كربلا يا پيشوايان تمام زاهدان تاريخ

آرى اگر عزيزان بخون آغشته سال شصت و يك را كه در محضر امام عاشقان حضرت سيدالشهداء آگاهانه جان خود را با آن وضع نثار حضرت حق كردند و با شهادت خود دوام قرآن و نبوت و امامت را براى ابد تضمين نمودند پيشواى تمام زاهدان تاريخ و بلكه پيشواى تمام مردان راه حق بدانيم كلمه مهمى در حق آنان نگفته ايم ، كه آنان از تمام تصورات و خيالات ما نسبت به هر امر مثبتى برتر و بالاترند .

عنصر شجاعت كه نوشته حكمى فرزانه و فيسلوفى بزرگ و فقيهى مجاهد چون مرحوم حاج ميرزا خليل كمره ايست ، معارف و آثارى از اهل بيت و بزرگان در توضيح حقيقت آن شهيدان نقل مى كند كه به قسمتى از آن اشاره مى رود :

على (عليه السلام) كفى از خاك كربلا بوئيد ، به جاى تعقيب نماز ذكرى گفت :وه شگفتا از تو اى خاك اسرارآميز ، از تو در رستاخيز گروه گروه بر مى خيزند كه بى حساب داخل بهشت خواهند شد .

على (عليه السلام) به كربلا گذر كرد و فرمود :خوابگاهى است از سوارانى ، قتلگاهى است از عشّاقى ، اين كوى ، كوى شهيدانى است كه گذشتگان از آنان پيشى ندارند و آيندگان به آنان نمى رسند ! ! !

حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد :على (عليه السلام) با دو تن از ياران خود به كربلا گذشت ، هنگامى كه به آن سرزمين گذر كرد چشمانش پر از اشك شده گفت :

اين خوابگاهى است از سواران آنها ، اين باراندازى براى بنه آنها است ، در اين جايگاه خون آنان به زمين ريخته مى شود ، خوشا به تو پاكيزه خاكى كه بر فراز تو خون احباء خواهد ريخت .

ربيع بن خيثم يكى از زهاد ثمانيه است ، از نظر حفظ زبان از ناروا بيست سال درنگ كرده سخن نمى گفت ، خاموش بود ، تا حسين (عليه السلام) شهيد شد از او يك جمله شنيده شد .باز به سكوت خود برگشت تا مرد :

آنها را به سنان نيزه زده و آورديد .به خدا سوگند گزيدگانى را كشته ايد كه اگر پيامبر خدا خود را به آنان مى رسانيد البته دهن آنان را مى بوسيد و آنان را در دامن و در كنار خود مى نشاند ، بار خدايا تو سرشت آسمان و زمين را پديد آورده اى ، آگاه به نهان و آشكارى ، تو به دادگرى بين بندگان خود در اختلاف حكم خواهى كرد .

كعب الاحبار از دانشمندان است كه به او خوشبين نيستم و با اين وضع اين جمله زير را مى گفته ، گويا اين نغمه را از حنجره ديگران آموخته بود سالم بن ابى جعبره مى گويد از او شنيدم كه مى گفت :

مردى از اولاد رسول خدا كشته مى شود و هنوز عرِ اسب هاى ياران او خشك نشده داخل بهشت خواهند شد و با حور العين دست بگردن خواهند بود ، مى گويد در اين گفتگو بوديم كه حسين (عليه السلام) بر ما گذر كرد گفتيم او همين است ؟ گفت آرى .

كشى رجال شناس معروف مى گويد :حبيب از آن هفتاد و دو تن مردانى بود كه حسين (عليه السلام) را يارى دادند و بكوه كوه آهن برخورد كردند و به استقبال سرنيزه ها با سينه و شمشيرها با رخسار رفتند ، برآنان پيشنهاد امان و مال و منال مى شد زير بار نمى رفتند و مى گفتند :

عذرى پيش رسول خدا براى ما نيست اگر حسين او (عليه السلام) كشته شود و از ما مژگانى بهم بخورد ، ايستادند تا در پيرامون او تمام كشته شدند .

بقول فيض آن عارف مست جام بلى :

خوش آن كه كشتگان غمش را ندا كنند *** تا وعده هاى اهل وفا را وفا كنند
آندم كه دوست گويد اى كشتگان من *** از لذت خطاب ندانم چها كنند
در شور و وجد و رقص درآيند عاشقان *** از شوِ دوست جامه جان را قبا كنند
آندم كه دوست پرسش بيمار خود كند *** دردش يكان يكان همه كار دوا كنند
سر گر بپاى دوست فشانند عاشقان *** هر دم براى دادن جان جان فدا كنند
عشّاِ اگر الست ديگر بشنوند از او *** بى خود شوند و تا به قيامت بلا كنند

شهداء كربلا عبارتند از عده معدودى كه از اين چند جهت يعنى روشنى تاريخ و شجاعت و جنگ جوئى با معنويت رجال ، براى توليد جو معنويات و منطقه حسنات شايسته اند .

كاوش از روش آنان كه كانون حسناتند ، كانون اخلاقند ، مى تواند جوّ را تغيير دهد ، به شرط اين كه سرسرى به تاريخ آنان ننگريم و كاوشى كنيم كه از همه نواحى به تربت آنان راه يابيم ، و هر چه در آن تربت مدفون است كه رابطه با عظمت آنان و عظمت جوئى ما دارد بيابيم و پيام اخلاقى آنان را كه پياپى مى رسد در نيوشيم ، چه از منطق هاى آتشين ادب آميز ، چه از ابراز حقيقت دوستى و حق پرستى ، چه از اقدام بخدمت در مواقع خطير ، و چه از مردانگى و پشتيبانى از مظلوم و چه از پيشروى در بين همسران ، چه از استقبال و قدردانى از فرد عظمت و قهرمان آن ، چه از نلرزيدن در ايستگاههاى خطرناك ، چه از فرزانگى و يكتنه تقويت از حق كردن ، و چه از فداكارى و قربانى دادن ، خلاصه جانفشانى و رجوليّت و پاك روانى و نيك نهادى و كارهاى برازنده اى كه اثر پرمايگى روان و جان آنها است .

همه اين امواج و اشعه معنوى را به وسيله احتكاك مى توان به اهتزاز در آورد ، و خود را در جوّ حيات تازه فنا ناپذيرى كشانيد و به اندازه اى تغييرات جوى و تأثرات خويش به منطقه بقاء و جوار خدا نزديك تر شده ايم و معنى حسنات و منشأ ثواب هاى موعود همين است .

اگر گفته فيلسوف درباره قوّه و ماده كه گويد : هر ذره ماده عبارت است از قوهّ هاى غير متناهيه كه مانند انجماد آب به يخ بسته شده است ، و اگر بتوان آن ذره را بشكنيم همان قواى غير متناهيه را استخراج خواهيم كرد و مورد استفاده قرار خواهيم داد ، اغراِ به نظر آيد ( چون جسم و جسمانيات متناهى التأثير و التأثر است ) در باره :

« جان و روان »كه قواى خود را در پيكر انسان تمركز داده فوج فوج بيرون همى فرستد اغراِ نيست ، و درباره عدّه معدودى از مردان عبقرى مانند شهيدان كوى حسين قابل تصديق است كه از آثار عظمت مالامالند و از گريبان فعاليت آنان منطق هائى ، ابرازاتى ، پر از عاطفه و پر از حماسه و مانند آب روان روى هم مى غلطد ! !

چرخ دو تا گشته و يكتاست عشق *** يك اثرست و همه اشياست عشق
برگ گل گلبن توحيد روح *** بار درخت دل داناست عشق
تشنه تر از ماست به او سلسبيل *** قطره چه و جوى چه درياست عشق
عقل چه باشد كه كند درك او *** عقل ضعيف و تواناست عشق
روح كه چشم همه اميدهاست *** كور شد از فرصت و بيناست عشق
لشگر ملك و ملكوت وجود *** كشته و افكنده و تنهاست عشق
نيست سرى كو ننهد زير پاى *** در بر من بى سر و بى پاست عشق
در دل دلباخته باشد نهان *** در سر سودا زده پيداست عشق
جذبه دل باشد و سوداى سر *** جذبه دلست و سر و سود است عشق
پيشتر از كون و مكان بود و باز *** پير شد اين هر دو برناست عشق

بنگريد : از درون پيراهن آنان بروزارت آثار ، توحيد ، تقوا ، اخلاِ چنان سرشار به عالم منتشر و پراكنده شده و مى شود ، كه اگر توحيد هيكلى داشت همين طور آثار بروز مى داد .

هزاران دشمن به مقصد جان ، هزاران آرزوهاى تقوا سوز ، هزاران ازدحام اخلاِ شكن ، نتوانست فعاليت اخلاقى آنان را تعطيل كند ، يا دامن تقواى آنها را لكه دار نمايد ، يا به نيروى توحيد و جان يكى شده با توحيد آنان چيره گردد ! !

پس تراكم قواى غير متناهيه تا اندازه اى قابل تصديق است ، اگر در شكستن ذرات و استخراج قوه هاى غير متناهيه هنوز امتحان به عمل نيامده ، در تحليل شخصيت اينان و آثار نفسياتشان تا اندازه اى رسيدگى شده ، و ديده شده كه از بنيه آنان ، هم آزادى و هم ضبط نفس ، هم روانى ، و هم حكومت بر نفس ، هم شجاعت و هم قانون ، هم محبت و هم ضلالت هم لطف و هم دلسوزى و هم قهرمانى و رزم آورى ، هم خوددارى و خود نباختن در منطقه قدرت كفر ، و هم خود باختن در برابر حقيقت و فضيلت بحد كامل سرشار توأماً بيرون مى ريزد .

پس نامتناهى بودن جان و روان يا بگو انجماد قواى غير متناهيه را در « جهان جان »تصديق مى كنيم و براى توليد جو معنويت و بزرگ كردن خيال شنونده و عظمت روح خواننده ، تاريخ و پيام اين مهين مردان ما را كافى است .

در هر صورت آنچه مهم است در اين زمينه بدانى اين است كه اين همه صفت و خصلت ، و اين همه بزرگى و عظمت ، و اين همه جلالت و معنويت از كانونى چون زهد ، يعنى بى رغبتى كامل به آنچه نبايست رغبت داشت ، و رغبت كامل به معشوِ حقيقى يعنى حضرت ربّ العزه بدست مى آيد ، و حلاوت زهد براى زاهدان حقيقى در دنيا هم چون حلاوت نعمت هاى بهشت در قيامت براى بهشتيان است ، و چون اين حلاوت حاصل شود ، زاهد پس از آن دنبال چه رود و دنبال كه رود ، كه زهد ذروه انسانيت و مقام اعلاى آدميت و منبع تمام كمالات و ايجاد كننده تمام خصائل الهى در انسان است .

زهد در آئينه روايات

اگر به دقت روايات عالى باب زهد را مطالعه كنيم ، و به جاى توجه به الفاظ آن به مفاهيم بلند آسمانى آن بنگريم ، و قصد ما از توجه به روايات شدن و گرديدن باشد ، پس از وقوف به معناى زهد ، عملاً زاهد خواهيم شد .

روايات باب زهد ، جوى براى خواننده ايجاد مى كنند ، كه خواننده با توفيق حضرت حق از آن جو آثار معنوى عظيمى برخواهد گرفت .

روايات اين باب به مسئله سرعت عمر ، زودگذرى وقت ، و اينكه دنيا تا كنون بهر صورتى كه نصيب انسان شده براى انسان باقى نمانده ، اشاره دارند و از اين بابت دل آدمى را از رذائل پيراسته و به حسنات آراسته مى نمايند ، به قسمتى از روايات اين باب در سطور زير توجه مى كنيد .

يا أبْناءَ الْعِشْرينَ جِدُّوا وَاجْتَهِدوا وَيا أبْناءَ الثَّلاثينَ لا تَغُرَّنَّكُمْ الْحَياةُ الدُّنْيا وَيا أبْناءَ الاْرْبَعينَ ما أعْدَدْتُمْ لِلِقاءِ رَبِّكُمْ وَيا أبْناءَ الْخَمْسينَ أتاكُمْ النَّذيرُ وَيا أبْبناءَ السِّتّينَ زَرْعٌ آنَ حَصادُهُ وَيا أبْناءَ السَّبْعينَ نُودِيَ لَكُمْ فَأجيبُوا وَيا أبْناءَ الثَّمانينَ أتَتْكُمْ السّاعَةُ وَأَنْتُمْ غافِلُونَ .

در مقدمه اين روايت هست : خداوند هر شب ملكى را به سوى مردم دنيا مى فرستد تا فرياد بزند :

اى بيست ساله ها بشتابيد و سعى و كوشش و فعاليّت نمائيد ، اى سى ساله ها زندگى ظاهر چند روزه دنيا شما را مغرور نكند ، اى چهل ساله ها براى لقاء حضرت رب چه كرده ايد ؟ اى پنجاه ساله ها ترساننده آمد ، اى شصت ساله ها اين است كشت شما كه وقت درو و برداشت آن رسيده ، اى هفتاد ساله ها شما را براى رفتن ندا مى كنند ، پاسخ دهيد ، و اى هشتاد ساله ها قيامت آمد و شما غافل هستيد .

جاءَ جَبْرَئيلُ النَّبيَّ (صلى الله عليه وآله) فَقالَ : يا مُحَمَّدُ عِشْ ما شِئْتَ فَإنَّكَ مَيِّتٌ ، وَأحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإنَّكَ مُفارِقُهُ وَاعْمَلْ ما شِئْتَ فَإنَّكَ مَجْزِيٌّ بِهِ وَاعْلَمْ أنَّ شَرَفَ الْمُؤْمِن قِيامُهُ بِالَّيْلِ وَعِزُّهُ اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ .

جبرئيل به محضر رسول آمد عرضه داشت :اى محمد هرگونه مى خواهى زندگى كن بدون شك مى ميرى ، و هر كه را مى خواهى دوست داشته باش كه از او جدا خواهى شد ، و هر كار مى دانى انجام بده ، كه به آن جزا داده مى شوى ، بدان كه شرف مؤمن به قيام شب اوست ، و عزّتش در بى نيازى از مردم است .

في خَبَرِ الشَّيْخِ الشّاميِّ : سُئِلَ أميرُالْمُؤمِنينَ (عليه السلام) : أيُّ النّاسِ خَيْرٌ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ؟ قالَ : أخْوَفُهُمْ للهِِ وَأعْمَلُهُمْ بِالتَّقْوى وَأزْهَدُهُمْ فِى الدُّنيا .

يكى از بزرگان شام از اميرالمؤمنين (عليه السلام) پرسيد : بهترين مردم نزد خدا كيست ؟ فرمود : آن كه براى اخذ از همه ترس بيشتر دارد . ترس از مقام حق و عملاً به پرهيزكارى پاى بندتر است ، و نسبت به دنيا بى رغبت تر .

قيلَ لاِميرِ المُؤْمِنينَ (عليه السلام) : مَا الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا ؟ قالَ تَنَكُّبُ حَرامِها .

به اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفته شد زهد در دنيا چيست ؟ فرمود : از حرام آن دورى كردن .

قالَ سَمِعْتُ أميرَالمُؤْمِنينَ (عليه السلام) يَقُولُ : الزُّهْدُ فِى الدُّنيا قَصْرُ الاْمَلِ وَشُكْرُ كُلِّ نِعْمَة وَالْوَرَعُ عَمّا حَرَّمَ اللهُ عَلَيْكَ .

راوى مى گويد از اميرالمؤمنين (عليه السلام) شنيدم مى فرمود :زهد در دنيا كوتاهى آرزو ، شكر هر نعمت ، و چشم پوشى از هر چه كه خداوند بر تو حرام كرده است .

قالَ أبُو عَبْدِاللهِ (عليه السلام) : لَيْسَ الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا بِإضاعَةِ الْمالِ وَلا بِتَحْريمِ الْحَلالِ بَلِ الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا أنْ لا تَكُونَ بِما في يَدِكَ أوْثَقَ مِنْكَ بِما في يَدِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ .

امام صادِ (عليه السلام) فرمود : زهد در دنيا به ضايع كردن مال و حرام كردن حلال خدا بر خود نيست ، بلكه زهد در دنيا به اين است كه آنچه در دست تست اندر دلت مطمئن تر از آنچه نزد خداست نباشد ، كنايه از اينكه اگر فضل و رحمت و رضايت و عنايت او را با دنياى ظاهر و زر و زيورش معامله نكردى زاهدى .

قالَ النَّبيُّ (صلى الله عليه وآله) : إذا رَأيْتُمُ الرَّجُلَ قَدْ اُعْطِيَ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا فَاقْتَرِبُوا مِنْهُ فَإنَّهُ يُلْقِى الْحِكْمَةَ .

هرگاه مردى را ديديد كه حالت زهد به او عنايت شده ، با او همنشين شويد كه القاى حكمت مى كند .

روايت بسيار جالبى در باب زهد از حضرت على بن الحسين (عليهما السلام) بدين مضمون رسيده :

به راستى دنيا پشت كرده و مى رود و آخرت روى كرده و مى آيد و براى هر كدام فرزندانى است ، شما از فرزندان آخرت باشيد ، و از فرزندان دنيا نباشيد ، هلا كه از زاهدان در دنيا باشيد و از راغبين در آخرت ، هلا زاهدان در دنيا زمين را بستر كنند ، و خاك را زير سر نهند و آب بوى خوش و عطر آنهاست و بخوبى دل از دنيا كنده اند !

خدا را بندگانى است كه چونان كسيكه اهل بهشت را ديده در بهشت جاويدانند ، و چونان كسيكه اهل دوزخ را در دوزخ ديده در عذابند ، مردم از شر آنان آسوده اند ، دلشاد غمنده است ، روحى پارسا دارند ، و نيازى سبك و رسا ، روزى اندك بر بلاها و مصائب و عبادات شكيبائى كردند و به سرانجامى كه آسايش طولانى دارد گرائيدند ، به وقت شب گام در عبادت گذارند ، و اشك بر گونه ريزند ، و به پروردگار پناه برند ، و در آزاد شدن خود بكوشند و اما روز ، برد باران ، دانشمندان ، نيكان ، و پرهيزكاران باشند ، گويا چوبه تيرى هستند كه ترس از خدا آنان را سراپا تراشيده ، و لاغر و نزار كرده و اين لاغرى و نزارى محصول عبادت آنهاست .

بيننده آنان را ببيند و بگويد بيمارانند ولى در آنان بيمارى نيست ، يا گويند ديوانه اند ! !

به تحقيق هراس بزرگى از ياد دوزخ و آنچه در آن است ، در نهاد آنها آميخته شده .

عَنْ أبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) مالي وَلِلدُّنيا إنَّما مَثَلي وَمَثَلُها كَمَثَلِ الرّاكِبِ رُفِعَتْ لَهُ شَجَرَةٌ في يَوْم صائِف فَقالَ تَحْتَها ثُمَّ راحَ وَتَرَكَها .

امام ششم از پيامبر نقل مى كند :مرا با دنيا چه كار ، همانا مثل من ، با او همانند شتر سواريست كه درختى برفراز او باشد در روز گرمى ، وزير آن استراحت نيم روز را بگذراند و سپس آنجا را ترك كند !

عَنْ أبي جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : كانَ فيما ناجَى اللهُ بِهِ مُوسى (عليه السلام) عَلَى الطّورِ أنْ يا مُوسى أبْلِغْ قَوْمَكَ أنَّهُ ما يَتَقَرَّبُ إلَيَّ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْبُكاءِ مِنْ خَشْيَتي وَما تَعَبَّدَ لي بِمِثْلِ الزُّهْدِ فِى الدُّنْيا عَمّا بِهِمُ الْغِنا عَنْهُ .قالَ : فَقالَ مُوسى يا أكْرَمَ الاْكْرَمينَ فَماذا أثَبْتَهُمْ عَلى ذلِكَ ؟ فَقالَ :يا مُوسى أمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ إلَيَّ بِالْبُكاءِ مِنْ خَشْيَتي فَهُمْ فِى الرَّفيقِ الاْعْلى لا يَشْرَكُهُمْ فيهِ أحَدٌ وَأمَّا الْمُتَعَبِّدُونَ لي بِالْوَرَعِ عَنْ مَحارِمي فَإنّي اُفَتِّشُ النّاسَ عَنْ أعْمالِهِمْ وَلا اُفَتِّشُهُمْ حَياءً مِنْهُمْ وَأمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ إلَيَّ بِالزُّهْدِ فِى الدُّنْيا فَإنّي أمْنَحُهُمْ الْجَنَّةَ بِحَذافِيرِها يَتَبَوَّؤُونَ مِنْها حَيْثُ يَشاؤُونَ .

امام باقر (عليه السلام) فرمود : در ضمن آنچه خداوند با موسى مناجات فرمود اين بود : اى موسى به قوم خود بگو تقرّب جويندگان به من به چيزى مانند گريستن از خوف من به من تقرب نخواهند جست ، و بندگان فرمانبردارم به چيزى چون پرهيز از محرّمات مرا بندگى نخواهند كرد ، و خود ساختگان و آراستگان براى ديدار من به چيزى چون زهد و بى رغبتى به دنيا خويشتن را نخواهند آراست .

موسى عرض كرد :اى بهترين بخشندگان جزاى ايشان را چه خواهى داد ؟ فرمود : اما آنان كه بريختن سرشك از ترس هيبت من به من تقرب جويند مقامشان در رفيق اعلى كه محل انبياست باشد ، و كسى را در اين مقام با آنها شركت نيست ! !

واما پارسايانى كه با دورى از گناه مرا پرستيدند و به من تقرت جستند پس من همه مردم را بازجويى كنم و اعمال همه را باز رسم جز آنان كه نسبت به بازرسيشان شرم دارم ، و اما كسانى كه به زهد در دنيا و بى رغبتى به زائد بر هزينه زندگى به من تقرّب جستند پس بهشت را به جملگى بر ايشان ارزانى دارم تا هر كجا كه خواهند منزل گزينند !

قالَ أميرُالْمُؤمِنينَ (عليه السلام) : الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ ، وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ وَأفْضَلُ الزُّهْدِ إخْفاءُ الزُّهْدِ ، الزُّهْدُ يُخْلِقُ الاْبْدانِ وَيُحَدِّدُ الآمالَ ، وَيُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ ، وَيُباعِدُ الاْمْنِيَّةَ ، مَنْ ظَفَرَ بِهِ نُصِبَ ، وَمَنْ فاتَهُ تَعِبَ وَلا كَرَمَ كَالتَّقْوى وَلا تِجارَةَ كَالْعَمَلِ الصّالِحِ ، وَلا وَرَعَ كَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَلا زُهْدَ كَالزُّهْدِ فِى الْحَرامِ . . .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : زهد و بى رغيتى به مازاد از زندگى ثروت است ، و پارسائى سپر از بلاى دنيا و عذاب آخرت است ، بهترين زهد پنهان داشتن زهد است ، زهد بدنها را فرسوده مى كند ، و آرزوها را محدود به حدود شرع مى نمايد ، مرگ را نزديك و آرزو را دور مى نمايد ، كسيكه به زهد دست يافت به ايستادگى رسيده و هر كس آن را از دست داد به بدبختى و رنج دچار شده ، بزرگوارى همانند تقوا نيست ، تجارتى چون عمل صالح نداريم ، ورعى بمانند خوددارى در برابر شبهه نيست ، و زهدى همانند بى رغبتى در حرام خدا نيست .

عَنْ أبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : مَنْ زَهَدَ فِى الدُّنْيا أثْبَتَ اللهُ الْحِكْمَةَ في قَلْبِهِ وَأنْطَقَ بِهِ لِسانَهُ وَبَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيا دائَها وَدَوائَها وَأخْرَجَهُ مِنْها سالِماً إلى دارِ السَّلامِ .

امام صادِ (عليه السلام) فرمود : كسيكه به دنيا زهد بورزد ، خداوند حكمت را در دلش ثابت و بر زبانش جارى كند ، و عيوب دنيا و مرض و دوايش را به او بنماياند ، و وى را از دنيا به سلامت به سوى دار السلام برد .

عَنْ أبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : قالَ أميرُالمُؤْمِنينَ (عليه السلام) :إنَّ عَلامَةَ الرّاغِبِ في ثَوابِ الاْخِرَةِ زُهْدٌ في عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيا أما إنَّ زُهْدَ الزّاهِدِ فِى هذِهِ الدُّنْيا لا يَنْقُصُهُ مِمّا قَسَمَ اللهُ لَهُ فيها وَإنْ زَهَدَ ، وَإنَّ حِرْصَ الْحَريصِ عَلى عاجِلِ زَهْرَةِ الْحَياةِ الدُّنْيا لا يَزيدُهُ فيها وَإنْ حَرَصَ ، فَالْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ حَظَّهُ مِنَ الاْخِرَةِ .

امام صادِ (عليه السلام) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل مى كند :نشانه مايل به بهره آخرت زهد در زينت و زيبائى دنياست ، بدانيد كه زهد زاهد قسمت خدائيش را از دنيا كم نمى كند ، مغبون بر زر و زيور دنيا چيزى به او بخاطر حرصش اضافه نمى كند ، مغبون كسى است كه نصيب آخرت از دستش رفته باشد !

عَنْ أبي جَعْفَر قالَ : قالَ أميرُالمُؤْمِنينَ (عليهما السلام) : إنَّ مِنْ أعْوَنِ الاْخْلاِِ عَلَى الدّينِ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا .

امام باقر (عليه السلام) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت مى كند :از بهترين كمكهاى اخلاقى نسبت به دين زهد در دنيا است .

عَنْ أبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) : جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ في بَيْت وَجُعِلَ مِفْتاحُهُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا ، ثُمَّ قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : لا يَجِدُ الرَّجُلُ حَلاوَةَ الاْيْمانِ حَتّى لا يُبالِيَ مَنْ أكَلَ الدُّنْيا ، ثُمَّ قالَ أبُو عَبْدِاللهِ (عليه السلام) : حَرامٌ عَلى قُلُوبِكُمْ أنْ تَعْرِفَ حَلاوَةَ الاْيْمانِ حَتّى تَزْهَدَ فِى الدُّنْيا .

امام صادِ (عليه السلام) فرمود : تمام خير را در خانه اى قرار داده اند ، و كليد آن زهد در دنياست ، سپس فرمود : پيامبر فرمودند :مرد شيرينى ايمان را نمى چشد مگر اينكه بى توجه باشد دنيا را چه كسى مى خورد ، سپس امام صادِ (عليه السلام) فرمود : شيرينى ايمان بر دلها حرام است مگر به زهد در دنيا روى آورند .

اصول كافى در باب زهد از حضرت صادِ (عليه السلام) نقل مى كند :

هرگاه خداوند براى بنده خوبى بخواهد ، او را به دنيا بى رغبت كند و در امر دين فهميده سازد ، و به عيوب دنيا بينا نمايد ، و به هر كه اين اوصاف داده شود ، داراى خير دنيا و آخرت شده ، و فرمود :هيچ كس حق را از درى نجسته كه از در زهد در دنيا بهتر باشد ، و زهد ضد آن چيزى است كه دشمنان خدا آن را مى طلبند .

گفتيم قربانت گردم آنان چه راهى مى جويند ، فرمود : از رغبت به دنيا و فرمود :آيا شخص پر صبر ارجمندى وجود ندارد ، به راستى اين دنيا چند روز اندك بيش نيست ، هلا بر شما ، حرامست بر شما مزه ايمان را بچشيد تا نسبت به دنيا بى رغبت و زاهد نگرديد .

راوى مى گويد از حضرت شنيدم : هرگاه مؤمن خود را از دنيا كنار كشد ، مقامش بالا رود و شيرينى دوستى خدا را دريابد و نزد دنياداران به ديوانه ماند و همانا حب خدا به دين مردم آميخته و به كارى جز آن دست نيندازند ، راوى گويد شنيدم مى فرمود :به راستى چون قلب پاك و مصفا شد ، زمين بر او تنگ گردد تا بر فراز رود .

مجلسى بزرگ در شرح صفاى قلب مى فرمايد :دل و روح انسانى چون از عالم ملكوت است ، و به اين جهان پست فرود آورده شده و به تعلقات بدن گرفتار گرديده ، براى تحصيل كمالات و بدست آوردن سعادات چون جامه چركى كه براى سپيد شدن مى شويند بايد با زهد و ساير صفات حسنه شستشو داده شود .

روح با گرويدن به شقاوت بر اثر علائق جسمانيه و شهوات دنياويه ظلمانيه به جمع حيوانات بپيوندد ، بلكه از آنان پست تر و بدبخت تر گردد ، اين روح به شريعت حقه متصل گردد ، و عمل به نواميس الهيه كند و رياضات بدنيه كشد تا چشم عين اليقين او بازگردد و با آن چشم به نحو حقيقت به اين دنيا و مظاهر ظاهرش بنگرد ، ببيند كه تنگ و تاريك و فانى و هراس آور و نيرنگ باز و فريبنده است و به انواع آلودگيها ملوّث و اوصاف پر نكوهشى دارد ، از اين جهت از آن وحشت گرفته و به ياد وطن اصلى افتد و به آن مشتاِ شود ، به آن عالم در آويزد و از اهل اين عالم بگريزد ، و با اهل ملأ أعلى مأنوس شده به آنها بپيوندد و زمين بر او تنگ شود .

در هر صورت خلاصه حقيقت زهد در آيات و روايات باب زهد ، و عمل زاهدان واقعى متحلّى در انجام فرائض و اجتناب از محرمات و عشق پر شور به حق و قناعت به حلال دنيا ، و بى رغبتى و عدم دلبستگى به امور زائد ، و غصه نخوردن بر از دست دادن مواد فانى و خوشحال نشدن بر بدست آوردن امور لازم زندگى مادى است .

زاهد به خاطر زهدش از علائق غلط آزاد ، و از گناه و معصيت در امان ، و حالش از روى آوردن دنيا يا پشت كردن آن مساوى ، و آنچه كه وجه همت اوست خدا و اوامر و نواهى جناب اوست .

كسى را كه سر حقيقت عيان شد *** مجاز صفات وى از وى نهان شد
نشان آن بود بر وجود حقيقت *** كه نام وى از نيستى بى نشان شد
كسى كو چنين شد كه من وصف كردم *** يقين دان كه او پادشاه جهان شد
ملك شد زمين و زمان را پس آنگه *** چو عيسى كه او ساكن آسمان شد
روان گشت فرمان او چون سنائى *** مر او را كه گفت او چنين شو چنان شد
خليل از سر نيستى كرد دعوى *** كه سوزنده آتش برو بوستان شد
چه ار نى است از نفس بر طور سينا *** قدمگاه او جمله آب روان شد
نبينى كه هر كوز خود گشت فانى *** قرين قضا گشت و صاحبقران شد
هم از نيستى بد كه با خاك مشتى *** محمد به جنگ سپاه گران شد
چودر نبيستى زد دم چند عيسى *** تن بى روان از دمش با روان شد
بسا كس كه در نيستى كسب كردند *** گمانها يقين شد يقين ها گمان شد
كسى كو ز حلّ رموز است عاجز *** بيان سنائى ورا ترجمان شد

پس از اين مقدمه مفصل در پيرامون زهد ، لازم است به ترجمه جمله اول روايت مصباح ، نظر ديگرى انداخت آنجا كه حضرت صادِ (عليه السلام) فرمود :

زهد كليد در آخرت است ، اينك دنباله روايت :

وَهُوَ تَرْكُ كُلِّ شَيْء يَشْغَلُكَ عَنِ اللهِ مِنْ غَيْرِ تَأَسُّف عَلى فَوْتِها ، وَلا اِعْجاب في تَرْكِها ، وَلا انْتِظارِ فَرَج مِنْها ، وَلا طَلَبِ مَحْمَدَة عَلَيْها وَلا عِوَض بِها بَلْ تَرى فَوْتَها راحَةً وَكَوْنَها آفَةً وَتَكُونُ أبَداً هَارِباً مِنَ الاْفَةِ مُعْتَصِماً بِالرّاحَةِ .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :

حقيقت زهد ترك هر چيزى است كه تو را از حضرت محبوب يعنى حضرت ربّ العّزه باز مى دارد ، از دنيا و غير دنيا .

در حديث آمده :

الدُّنْيا حَرامٌ عَلى أهْلِ الاْخِرَةِ وَالاْخِرَةُ حَرامٌ عَلى أهْلِ الدُّنْيا وَهُما حَرامانِ عَلى أهْلِ اللهِ .

دنيا بر آخرتيان حرام ، و آخرت بر دنيا خواهان حرام و دنيا و آخرت بر اهل الله حرام است .

اين زهد بايد در تو حالتى ايجاد كند كه بر از دست شدن چيزى از دنيا متأسف نشوى و اين حالت عالى ملكوتى براى تو عُجب و خودبينى ايجاب نكند چنانچه عبادات چند هزار ساله شيطان را اين عجب و بزرگ بينى بر باد داد .

و در زهد نبايد هيچ گونه انتظار روى آوردن دنيا را بخويش داشته باشى و بگوئى اكنون كه زاهد شده ام بايد همه چيز در دست من قرار بگيرد .زهد براى سبكبالى است نه اينكه علت سنگين شدن بار پرونده شود .

زاهد به هيچ عنوان نبايد غرضش از زهد ، نيكو جلوه كردن در بين مردم باشد ، تا مردم از او تعريف كنند و بر زهدش او را بستايند ، و نبايد براى زهدش دنبال عوض باشد ، بلكه از دست رفتن ظواهر دنيا ، و زر و زيورش بايد راحت زاهد باشد ، و بودن دنيا براى او چون آفت نمايد ، زهد علت فرار از آفت و پناه بردن به راحت و امنيت است .

آرى زاهد از ضربه خوردن از آفت دنيا راحت ، و در پناه عشق محبوب و اداى وظيفه در اعتصام و امنيت است ، زاهد بجز در امور ضرورى به دنيا پشت كرده ، و با تمام وجود به حضرت معشوِ رو كرده است با زبان حال مى گويد :

اى به مغز خرد زده او رنگ *** خويش را گنج داده در دل تنگ
در دو عالمت نيست گنجائى *** جز دل عاشقان شيدائى
مغز را عقل و ديده و نورى *** در نقاب ظهور مستورى
حضرت عشق آفريدستى *** وز دو عالمش برگزيدستى
خانه دل چو شد تمام و كمال *** گستريدى در او بساط جمال
يعنى اين خلوت خدائى ماست *** حرم خاص كبريائى ماست
نيستى را بجز تو هست كه كرد *** شب و روز و بلند و پست كه كرد
برتر از كار اين جهانى تو *** حاش للسامعين نه آنى تو
هر كسى در خيال داور خويش *** صورتى ساختست در خور خويش
اى درون و برون ز تو لب ريز *** عشقت از خاك تيره و جدا انگيز
تو نهانى و شوِ ديدارت *** اين چنين گرم كرده بازارت
غم پنهانى تو دزديده *** سينه از سينه ديده از ديده
ناله مستِ ترانه غم تو *** خاطرم وجد خانه غم تو
داغ عشق تو خانه زاد دلم *** نرود ياد تو زياد دلم
شوِ تو چون فزون كند دردم *** گِرد هر موى خويشتن گردم
ظاهر و باطن از تو دردآميز *** همه جا خالى از تو و لب ريز
اى تو صهباى ساغر همه كس *** نشئه تست در سر همه كس
ملك توحيد را تو پادشهى *** خاصه تست لا شريك لهى
ذات پاكت كه رافع از پستى است *** محض هستى است گر چه نه هستى است

وَالزّاهِدُ الّذى يَخْتارُ الاْخِرَةَ عَلَى الدُّنْيا ، وَالذُّلَّ عَلَى الْعِزِّ ، وَالْجُهْدَ عَلَى الرّاحَةِ وَالْجُوعَ عَلَى الشّبَعِ وَعافِيَةَ الاْجِلِ عَلى مَحَبَّةِ الْعاجِلِ وَالذِّكْرَ عَلَى الْغَفْلَةِ وَتَكُونُ نَفْسُهُ فِى الدُّنْيا وَقَلْبُهُ فِى الاْخِرَةِ .

قالَ رَسُولُ الله (صلى الله عليه وآله) : حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة ، ألا تَرى كَيْفَ أحَبَّ ما أبْغَضُهُ اللهُ وَأيُّ خَطَا أشَدُّ جُرْماً مِنْ هذا ؟

زاهد كسى است كه آخرت را بر دنيا اختيار مى كند ، يعنى تمام آنچه از دنيا بدست او مى رسد چه از خوراك ، چه پوشاك ، چه مسكن ، چه مال خرج ساختن آخرت مى كند .

زاهد ذلّ عبادت را بر عزتى كه از مصيبت بدست مى آيد .انتخاب كرده و عزت شيطانى را از خود دور مى كند و ذلت بندگى را كه عامخل عزت دنيا و آخرت است بر خود مى پسندد .

زاهد كوشش و جد و جهد و فعاليت و اطاعت و عبادت را بر راحت بدن مقدم مى دارد ، و گرسنگى در حلال را بر سيرى در حرام اختيار مى نمايد .

زاهد عافيت آخرت را بر محبت دنيا هرگز معامله نمى كند ، و غفلت از واقعيات را بجاى ذكر حق نمى نشاند ، او با بدن در دنياست ولى با قلب در آخرت است .

پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود : عشق دنيا سر همه گناهان است .

چگونه مى توان چيزى را كه خدا دشمن دارد دوست داشت ، و چه اشتباهى جرم و گناهش از غرِ شدن در عشق دنيا زيادتر است ؟

وَقالَ بَعْضُ أهْلِ الْبَيْتِ (عليهم السلام) لَوْ كانَتِ الدُّنْيا بِأجْمَعِها لُقْمَةً فِي فَمِ طِفْل لَرَجمْناهُ ، فَكَيْفَ حالُ مَنْ نَبَذَ حُدُودَ اللهِ وَراءَ ظَهْرِهِ في طَلَبِها وَالْحِرْصِ عَلَيْها .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :از بعضى از اهل بيت (عليهم السلام) روايت شده :

اگر دنيا با تمام موجوديتش يك لقمه بود و طفلى آن را فرو مى برد ، ما به آن طفل در عين تكليفش رحم نمى كرديم ، واى به حال مكلفى كه بخاطر طلب دنيا و حدص بر آن حدود خدا را پشت سراندازد ، و به قرآن و فرامين الهى توجه ننمايد ، و رعايت حلال و حرام آن را نكند ! !

وَالدُّنْيا دارٌ لَوْ أحْسَنْتَ سُكْناها لَرَحِمَتْكَ وَأحْسَنَتْ وَداعَكَ قالَ رَسُولُ الله (صلى الله عليه وآله) : لَمّا خَلَقَ اللهُ الدُّنْيا أمَرَها بِطاعَتِهِ فَأطاعَتْ رَبَّها فَقالَ لَها :خالِفي مَنْ طَلَبَكِ وَوافِقي مَنْ خالَفَكِ فَهِيَ عَلى ما عَهِدَ اللهُ إلَيْها وَطَبَعَها عَلَيْهِ .

دنيا سرائى است كه اگر مسكن خود را در آن موافق قواعد حضرت رب العزه قرار دادى و به راه شرع و حق از آن بهره بردى به تو رحم مى كند و به هنگام وداع بخوبى با تو وداع مى نمايد .

پيامبر خدا فرمود : زمانى كه حضرت حق دنيا را آفريد او را امر به طاعت كرد ، دنيا هم اطاعت حق را پذيرفت ، آنگاه به او فرمود : هر كس ترا خواست به سويش مرو ، و آن كس كه با تو مخالفت كرد و ترا نخواست خود را در اختيارش بگذار ، اين دنيا بر عهد خدا و طبعى كه به آن آفريده شده استوار است و تخلّف نخواهد پذيرفت .

خدايا ما را از دنيائى كه مانع و حاجب بين ما و تست حفظ كن ، و قلب ما را از تعلّق غلط به دنيا معالجه فرما ، و وجود ما را از اسارتها نجات بده و راه خير را و سالكان آن راه را به ما بنما ، كه ما سخت ضعيفيم و با تمام هستى به حضرت تو محتاجيم اين ضعيف خسته دل و ناتوان شكسته حال در حاليكه اتمام شرح باب زهد به غروب آفتاب نزديك بود به محضر مبارك حضرت حق به عنوان عرض نياز دست به دعا برداشت عرضه كرده ام :

الهى اى فروغ قلب غمناك *** مرا زآلايش عصيان نما پاك
دل رنجيده من را دوا كن *** زبت هاى هوا جانم رها كن
به پرّانم زشاخ خود پرستى *** بنوشانم زجام عشق و مستى
زنور خود دلم را زنده گردان *** به ملك لطف خود پاينده گردان
دل از تاريكى عصيان شفا ده *** به مهر و فيض و عشق خود صفا ده
برافروزان زعشق خويش جانم *** كه جز تو در همه عالم ندانم
نباشى گر زمن راضى و خوشنود *** عباداتم شود نابود و بى سود
اگر از ياريت توفيق يابم *** زنفس پر مذلت روى تابم
روا كن حاجتم را دردمندم *** مران از درگهت من مستمندم
مكن طردم كه من زار و فقيرم *** مكن منعم كه در عشقت اسيرم
ميازار اين دل افسرده ام را *** مخشكان اين گل پژمرده ام را
بگير از بى نواى خويش دستى *** زخاك مسكنت بردار پستى
دلى را شاد و خرم كن و تو گاهى *** قبول لطف خود كن بى پناهى
فروغى در دل مسكين درانداز *** كه لطف آرى تو او را از كرم باز
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation