بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب منتهی الامال قسمت اول, حاج شیخ عباس قمی ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     BAB10001 -
     BAB10002 -
     BAB10003 -
     BAB10004 -
     BAB10005 -
     BAB10006 -
     BAB10007 -
     BAB10008 -
     BAB10009 -
     BAB10010 -
     BAB10011 -
     BAB10012 -
     BAB10013 -
     BAB10014 -
     BAB10015 -
     BAB10016 -
     BAB10017 -
     BAB10018 -
     BAB10019 -
     BAB10020 -
     BAB20001 -
     BAB20002 -
     BAB30001 -
     BAB30002 -
     BAB30003 -
     BAB30004 -
     BAB30005 -
     BAB30006 -
     BAB30007 -
     BAB30008 -
     BAB30009 -
     BAB30010 -
     BAB30011 -
     BAB30012 -
     BAB40001 -
     BAB40002 -
     BAB40003 -
     BAB40004 -
     BAB40005 -
     BAB40006 -
     BAB40007 -
     BAB50001 -
     BAB50002 -
     BAB50003 -
     BAB50004 -
     BAB50005 -
     BAB50006 -
     BAB50007 -
     BAB50008 -
     BAB50009 -
     BAB50010 -
     BAB50011 -
     BAB50012 -
     BAB50013 -
     BAB50014 -
     BAB50015 -
     BAB50016 -
     BAB50017 -
     BAB50018 -
     BAB50019 -
     BAB50020 -
     BAB50021 -
     BAB60001 -
     BAB60002 -
     BAB60003 -
     BAB60004 -
     BAB60005 -
     BAB60006 -
     BAB60007 -
     BAB60008 -
     BAB60009 -
     BAB60010 -
     BAB60011 -
     BAB60012 -
     BAB60013 -
     BAB70001 -
     BAB70002 -
     BAB70003 -
     BAB70004 -
     BAB70005 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT201 -
     FOOTNT301 -
     FOOTNT302 -
     FOOTNT303 -
     FOOTNT401 -
     FOOTNT501 -
     footnt502 -
     footnt503 -
     FOOTNT601 -
     FOOTNT701 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و امام مير عبدالواسع بن مير محمّد صالح سبط او مير محمّدحسين در ترجمه او گفته كه جدمسـيـد عـبـدالواسـع عـالم ورع مـتـعـبد، ماهر در فنون علم و انحاء نحو و ساير علوم و فنونعربيت بود تعلّم كرده بود بر فاضل علامه ابوالقاسم جرفادقانى و اخذ حديث كرده ازجـمـاعـتـى از افـاضـل عـصر خويش خصوص از جدم علامه ملاّ محمدتقى مجلسى رحمه اللّه ،ولادتـش در خـاتون آباد شد و لكن به اصفهان رحلت كرد و متوطّن در آنجا شد. نود و نهسـال عـمـر كـرد و در ماه رمضان سنه هزار و يك صد و نه وفات كرد و در مقبره بابا ركنالدّيـن مـدفـون گـشـت ، بـعـد از چـنـدى از سـنـيـن (سـالهـا)، نـعـشـش را بـه نـجـف اشـرفحمل كردند و نزديك قبر مطهر به خاك سپردند و من او را درك كردم ، و نزد او مصحف شريفو مـقـدارى از نـحـو و صـرف و منطق خواندم و او مرا در حجر خود تربيت كرد و حقوق بر منبسيار است ( جَزاهُ اللّهُ عَنّى اَحْسَنَ الْجَزاءِ وَ حَشَرَهُ مَعَ مَواليِه . )
و فـرزنـد جـليـلش مـيـر مـحـمـّد صـالح بـن مـيـر عـبـدالواسـع عـالمجـليـل القـدر داماد علامه مجلسى رحمه اللّه بوده . در اصفهان شيخ ‌الا سلام بوده ، و او رامـصـنـفاتى است از جمله ( حدائق المقربّين ) و ( ذريعه ) و ( شرح فقيه واستبصار ) ، روايت مى كند از علامه مجلسى رحمه اللّه .و فرزند جليلش مير محمّد حسينخـاتـون آبـادى سـبـط عـلامـه مـجـلسـى امـام جـمـعـه اصـفـهـان عـالمعامل كامل فاضل ماهر در فقه و حديث و تفسير و خط بوده ، اخذ كرده از پدرش و از مير محمّداسـمـاعـيـل و از فـرزنـدش مـيـرمـحـمـّد بـاقـر مـدرّس و او را كـتـابـى اسـت دراعـمـال سـنـه و رسـائلى در فـقـه و آن بـزرگـوار در زمـان افـاغـنه بوده لاجرم از ايشانگـريـخـتـه و در جـورت مـخـتـفـى شـد و در شـب دوشـنـبـه بـيـسـت و سـومشوال سنه هزار و صد و پنجاه و يك وفات كرد.
و از مـيـر مـحمّدحسين دو فرزند معروف است : مير محمدمهدى كه بعد از پدر ماجدش امام جمعهاصـفـهـان گـرديـد و او پـدر مـيـر سـيـدمـرتضى است و او پدر مير محمّد صالح كه مدرّسمـدرسـه كـاسـه گـران بـوده و مير محمدمهدى كه امام جمعه طهران بوده و اين هر دو برادرعـقـيـم بـودنـد و بـرادر سـوم ايـشـان مير محسن است كه والد مير سيدمرتضى صدرالعلماءطهران و ميرزا ابوالقاسم امام جمعه طهران است .
و مـيـرزا ابـوالقـاسـم عالم عامل تقى نقى ماهر در فقه و حديث و غيره صاحب اخلاق حسنه وداراى جـود و سخا بوده به حدى كه ديگران را بر خود ايثار مى كرده و جد و جهد داشت درقـضـاء حـوائج مسلمين ، و آن جناب از شاگردان شيخ اكبر مرحوم شيخ جعفر و صاحب جواهراست ، در سنه هزار و دويست و هفتاد و يك وفات كرد و در طهران دفن شد. و قبر آن جناب درطهران مزارى است معروف با قبّه عاليه و آن بزرگوار والد مرحوم آمير زين العابدين امامجمعه و جد امام جمعه حاليه است .
و فـرزنـد ديـگـر مـيـر مـحـمـدحـسـيـن خاتون آبادى ، مير عبدالباقى است كه بعد از فوتبـرادرش مـيـر مـحـمـّدمـهـدى امـام جـمـعـه اصـفـهـان گـرديـد و آن جـنـاب را در عـلم وعمل و زهد و تقوى مقامى است معلوم ، و او است يكى از اساتيد علامه طباطبائى بحرالعلوم ،روايت مى كند از پدرش از جدش از علامه مجلسى مرحوم ، وفات كرد در سنه هزار و دويستو يازده .
و فرزند جليلش حاج مير محمدحسين سلطان العلماء و امام جمعه اصفهان است كه وفات كرددر سـنـه هـزار و دويـست و سى و سه . و فرزند جليلش حاج ميرزا حسن امام جمعه و سلطانالعـلماء را سه فرزند است : يكى ميرمحمّد مهدى امام جمعه اصفهان كه وفاتش سنه هزار ودويـسـت و پـنـجاه و چهار بوده ، و ديگر مير سيدمحمّد امام جمعه كه در سنه هزار و دويست ونـود و يـك وفـات كـرده ، و ديـگـر مـحـمـدحـسـيـن امـام جـمـعـه كـهفـاضـل مـاهـر در غـالب عـلوم بـوده خصوص در كلام و تفسير، وفات كرده در سنه هزار ودويست و نود و هفت و بعد از آن جناب ميرزا محمّد على بن ميراز جعفر بن مير سيد محمّد بن ميرعـبـدالبـاقـى بـن مـيـر مـحـمـّد حـسـيـن خـاتـون آبادى امام جمعه اصفهان گرديد، و اين سيدجـليـل عـالم عـامـل فـقـيـه محدث تلميذ مير محمدرضا و حاج ملاّ حسينعلى تويسركانى است وصـاحـب تـصنيفاتى است از جمله ( رساله منجّزات مريض ) و ( رساله تقليد ميّت) و غير ذلك . وفات كرده سنه هزار و سيصد، قبرش جنب قبر مجلسيين است . و مير سيدمحمّد بن حاج ميرزا حسن والد جناب حاج ميرزا هاشم امام جمعه اصفهان است كه در سنه هزار وسيصد و بيست و يك وفات كرد. رحمة اللّه و رضوانه عليهم اجمعين .
ذكـر عـبداللّه بن حسن بن على اصغر بن الا مام زين العابدين عليه السلام و بعض ‍ اعقاباو كه از جمله ( ابيض ) است كه در رى مدفون است :
صـاحـب ( عمدة الطالب ) گفته كه عبداللّه الشهيد بن افطس در واقعه فخ حضورداشـت و دو شـمـشـيـر حـمايل كرده و كوششى به سزا نموده ، و بعضى گفته اند كه حسينصـاحـب فـخّ او را وصـى خـود قـرار داده و گـفـت كه اگر من كشته گشتم اين امر بعد از منبراى تو است .(202)
فـقـيـر گـويـد: كـه مـن در احـوال بـنـى الحـسـن در مـجـلداول در قـصـه فـخ نـقل كردم كه در ابتداء خروج صاحب فخ كه علويين اجتماع كردند چونوقـت نـمـاز صـبـح مؤ ذّن بالاى مناره رفت كه اذان گويد، عبداللّه افطس با شمشير كشيدهبـالاى مـنـاره رفت و مؤ ذن را گفت در اذان ( حَىِّ عَلى خَيْرِالْعَمَلْ ) بگويد، مؤ ذن ازتـرس ‍ شـمـشـير حىّ على خيرالعمل گفت ، عبدالعزيز عمرى كه نايب الا ياله مدينه معظمهبـود از شـنيدن ( حَيَّعَله ) احساس شرّ كرد و دهشت زده فرياد برداشت كه استر مرادر خـانـه حـاضـر كـنـيـد و مـرا بـه دو حـبّه آب طعام دهيد، اين بگفت و فرار كرد و از ترسضرطه مى داد تا خود را از ترس علويين نجات داد.
و بالجمله ؛ عبداللّه همان است هارون الرّشيد او را بگرفت و نزد جعفر بن يحيى حبس كرد،عـبـداللّه از زحـمـت زنـدان سينه اش تنگى گرفت رقعه اى به سوى رشيد نوشت و در آننـوشـتـه دشـنـامهاى زشت براى او نوشت رشيد به آن رقعه اعتنايى نكرد و فرمان داد تابر وى وسعت گشايش دهند و گفته بود روزى به حضور جعفر كه : خدايا كفايت كن امر اورا بر دست دوستى از دوستان من و دوستان خودت . جعفر پس از شنيدن اين سخن امر كرد درشـب نـوروزى او را بـكـشـتـنـد و سرش را از تن برگرفتند پس آن سر را در جمله هداياىنـوروزى بـه نـزد رشـيـد فرستاد، چون سرپوش از روى سر برگرفتند و نظر رشيدبـر آن سـر افـتـاد و آن شـقـاوت را از جعفر نگران شد، اين امر بر وى عظيم و گران آمد،جـعفر گفت هرچه بينديشيدم هيچ چيزى را براى هديه پيشگاه تو در اين جشن نوروز و روزدلفـروز بـهـتـر از ايـن نـيـافـتـم كـه سر دشمن تو و دشمن پدران تو را به حضور توبـفـرسـتـم ، و ايـن بـود تـا وقتى كه هارون الرّشيد اراده كشتن جعفر كرد. جعفر با مسروركبير گفت كه اميرالمؤ منين به كدام جرم خون مرا روا شمرده ؟ گفت به كشتن پسر عمّش بهكشتن پسر عمّش ‍ عبداللّه بن حسن بن على بدون اذن او.
عـمـرى نـسـّابـه گـفـتـه كـه قبر عبداللّه در بغداد در سوق الطّعام است و مشهدى (مزارى )دارد.(203) و اعـقـاب او در مـدائن جـماعت جماعت بسيارند و او را عقب از دو فرزنداسـت : عـبـاس و مـحـمـّد امـيـر جليل شهيد كه معتصم خليفه او را به زهر كشته ، اما عباس بنعـبـداللّه شهيد عقبش قليل است و در ( تاريخ قم ) است كه پسرش عبداللّه بن عباسبـا عـلى بـن محمّد علوى صاحب زنج در بصره بوده ، چون على بن محمّد را بكشتند عبداللّهبن عباس در قم ابوالفضل العباس و ابوعبداللّه الحسين ملقّب به ( ابيض ) و سهدخـتـر بـه وجـود آمدند، و از عباس ، ابوعلى احمد متولد شد و ابوعبداللّه الا بيض به رىرفت و اعقاب او در رى اند. انتهى .
ابـونـصـر بـخارى گفته كه حسين بن عبداللّه بن عباس ابيض در سنه سيصد و نوزده دررى وفـات كـرد و قـبـرش ظـاهـر اسـت و در قـرب مـزار حـضرت عبدالعظيم عليه السلام وزيـارت كرده مى شود و عقبش منقرض شد و نسل محمّد بن عبداللّه به حاى ماند.(204)
مـؤ لف گـويـد: كه از نسل عبداللّه بن الحسن بن على بن على بن الحسين بن على بن ابىطـالب عليهم السلام كه عباداللّه الصالحين و از فقها و علما و متكلمين است ساكن نيشابوربـوده و كـتبى تصنيف كرده و در امامت و فرائض و غيره ، و شيخ نجاشى و علامه و ديگراندر كتب خود او را ذكر كرده اند.(205)

next page

fehrest page

back page