و در سال 6209 كه پنج سال از بعثت گذشته باشد ولادت با سعادت حضرت فاطمه ـصلوات اللّه عليها ـ واقع شد به نحوى كه در باب دوم بيايد ان شاء اللّه تعالى .
شعر :
و در سـال 6214 از جـهت دعوت مردم ، به طائف شد و ما قصه سفر آن حضرت را به طائفبه نحو اختصار در صمن معجزات در استيلاء آن حضرت بر شياطين و جنّيان ذكر كرديم . و در سال6214 حـضـرت رسـول صلى اللّه عليه و آله و سلّم سَوْدَه بنت زَمْعَة را تزويج فرمود. واين اوّل زنى بود كه آن حضرت بعد از خديجه تزويج فرمود. حـضـرت رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم تـا خـديـجـه زنده بود هيچ زن ديگرنـگـرفـت و هـم در آن سـال عايشه را خطبه كرد و آن هنگام او شش ساله بود و زفاف او درسال اوّل هجرت افتاد و هم در آن سال ابتداى اسلام انصار شد. و در سال 6215 معراج پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم اتفاق افتاد. معراج پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بـدان كـه از آيـات كـريـمـه و احـاديـث مـتواتره ثابت گرديده است كه حق تعالى حضرترسـول صـلى اللّه عليه و آله و سلّم را در يك شب از مكّه معظمه تا مسجد اَقْصى و از آنجابـه آسـمـانـهـا تـا سـِدْرَة الْمـُنـْتَهى و عرش اعلا سير داد. و عجائب خلق سموات را به آنحـضـرت نـمود. و رازهاى نهانى و معارف نامتناهى به آن حضرت القا فرمود و آن حضرتدر بـيـت المـعـمـور و تـحـت عرش به عبادت حق تعالى قيام نمود. و با انبياء عليهماالسّلامملاقات كرد و داخل بهشت شد و منازل اهل بهشت را مشاهده نمود. و احاديث متواتره خاصّه و عامّه دلالت دارد كه عروج آن حضرت به بدن بود نه به روح ،در بـيـدارى بـود نـه در خـواب ، و در ميان قدماى علماى شيعه در اين خلافى نبوده چنانچهعـلامـه مـجـلسى فرموده : و شكّى كه بعضى در باب جسمانى بودن معراج كرده اند يا ازعـدم تـتـبـع اخبار و آثار رسول خدا و ائمّه هُدى عليهماالسّلام است يا به سَبَب عَدم اعتمادبـر اخـبار حجّتهاى خدا و وثوق بر شبهات غير متديّنين از حكماست و اگر نه چون تواندبـود كـه شـخـص مـعـتـقـد چـنـديـن هـزار حـديـث از طـُرق مـخـتـلفـه دراصـل مـعـراج و كيفيّات و خصوصيّات آن بشنود كه همه ظاهر و صريحند در معراج جسمانىبـه مـحـض اسـتـبـعـاد وَهـْم يـا شـُبـهـات واهـيـه حـكـمـا، هـمـه را انـكـار وتاءويل نمايد.(166) و اگـر (عـَرَجـْتَ بـِهِ) در بـعـض نـُسـَخ (عـَرَجْتَ بِروُحِهِ) ذكر شده منافات ندارد. و اينمـثـل (جـِئْتـُكَ بـروُحـى ) اسـت بـه بـيـانـى كـه مـقـام ذكـرش نـيـسـت وتفصيل آن را شيخ ما علامه نورى در (تحيّة الزّائر) ذكر فرموده .(167) و بـدان كـه اتفافى است كه معراج پيش از هجرت واقع شد و آيا در شب هفدهم ماه رمضان ،يـا بـيـسـت و يـكـم مـاه مـزبـور، شـش مـاه پـيـش از هـجـرت واقـع شـده . يـا در مـاه ربـيـعالاوّل دو سـال بـعـد از بعثت ؟ اختلاف است و در مكان عروج نيز خلاف است كه خانه امّ هانىبوده يا شِعْب ابى طالب يا مسجدالحرام ؟ و حق تعالى فرمود: (سـُبـْحـانَ الّذى اَسـْرى بـِعـَبـْدِهِ لَيـْلاً مـِنَ الْمـَسـْجـِدِ الْحـَرامِ اِلَى الْمـَسـْجـِدِالاَْقـصـى...).(168) يـعـنـى مـنـزّه اسـت آن خـداونـدى كـه سير داد بنده خود را در شبى از مسجدالحرام به سوىمـسجداقصى آن مسجدى كه بركت داده ايم دور آن را براى آنكه نمايانيم او را آيات عظمت وجلال خود، به درستى كه خداوند شنوا و داناست . بـعـضـى گـفته اند كه مراد از مسجدالحرام ، مكّه معظّمه است ؛ زيرا كه تمام مكّه محلّ نماز ومحترم است . و مشهور آن است كه مسجد اقصى مسجديست كه در بيت المقدّس است . و از احاديثبسيار ظاهر مى شود كه مراد، بيت المعمور است كه در آسمان چهارم است و دورترين مسجدهااست . و نيز اختلاف است كه معراج آن حضرت يك مرتبه بوده يا دو مرتبه يا زيادتر؟ ازاحـاديـث معتبره ظاهر مى شود كه چندين مرتبه واقع شد و اختلافى كه در احاديث معراج هستمى تواند محمول بر اين باشد. علما از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده اند كه حقتعالى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم را صد و بيست مرتبه به آسمان بردو در هـر مـرتبه آن حضرت را در باب ولايت و امامت اميرالمؤ منين عليه السّلام و ساير ائمّهطاهرين عليهماالسّلام زياده از ساير فرايض تاءكيد و توصيه فرمود.(169) قال الْبُوصيرى : شعر :
(وَجـَعـَلْنـا مـِنْ بـَيـْنِ اَيـْديـهـِمْ سـَدّا وَ مـِنْ خـَلْفـِهـْمِ سـَدّا فـَاَغـْشـَيـْنـاهـُمْ فـَهـُملايُبْصِروُنَ)(171) و كف خاكى بر روهاى ايشان پاشيد و فرمود شاهَتِ الْوُجُوهُ و به غار ثور تشريف برد. و به روايتى به خانه امّ هانى تشريف برد و در تاريكى صبح متوجه غار ثور شد از آنطـرف امـيـرالمـؤ منين عليه السّلام در جاى آن حضرت خوابيد و رداى آن حضرت را بر خودپـوشـيـد. كـفـّار قـريش خواستند آن شب در خانه آن حضرت بريزند ابولهب كه يك تن ازايـشـان بـود مـانـع شـد گـفـت : نـمـى گـذارم كـه شـبداخـل خـانـه شـويـد؛ زيـرا كه در اين خانه اطفال و زنان هستند امشب او را حراست مى نمائيمصـبـح بـر او مـى ريـزيـم . هـمـيـن كـه صـبـح خـواسـتـنـد قـصـد خـود را بـهعـمـل آورنـد امـيرالمؤ منين عليه السّلام مقابل ايشان برخاست و بانگ برايشان زد. آن جماعتگـفـتـنـد: يـا عـلى ، مـحمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم كجا است ؟ فرمود: شما او را به مننـسـپـرده بـوديـد، خـواستيد او را بيرون كنيد، او خود بيرون رفت ، پس دست از على عليهالسّلام برداشته به جستجوى پيغمبر شدند. حق تعالى اين آيه در شاءن اميرالمؤ منين عليه السّلام فرو فرستاد: (وَ مَنِ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرضاتِ اللّهِ)(172) پـس حـضـرت پـيـغـمـبـر صلى اللّه عليه و آله و سلّم سه روز در غار ثور بود و در روزچـهـارم روانـه مـديـنـه شـد و در دوازدهـم مـاه ربـيـع الاوّل سـال سـيـزدهـم بـعثت وارد مدينه طيبه شد و اين هجرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله وسلّم به مدينه مبدء تاريخ مسلمانان شد. و در سـال اوّل هـجـرى بـعـد از پـنـج مـاه يـا هـشـت مـاه ، حـضـرترسـول صلى اللّه عليه و آله و سلّم عقد برادرى مابين مهاجر و انصار بست و اميرالمؤ منينعليه السّلام را برادر خود قرار داد و در ماه شوّال آن زفاف با عايشه فرمود. وقايع سال دوم هجرى در سـال دوم هـجـرى قـبـله مـسـلمـانـان از جـانـب بـيـت المـقدس به سوى كعبه گشت و در اينسـال تـزويـج حـضـرت فـاطـمـه صـَلَواتُ اللّهِ عـَلَيْها با اميرالمؤ منين عليه السّلام شدبـعـضـى از مـحـقـّقـيـن گـفـتـه انـد كـه سـوره (هـَلْ اَتـى ) در شـاءناهـل بـيـت عـليـهـمـاالسـّلام نازل شده و حق تعالى بسيارى از نعمتهاى بهشت را در آن سورهمذكور داشته و ذكر حورالعين نفرموده ! (لَعَلَّ ذلِكَ اِجْلالاً لِفاطِمَةَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْها) ودر آخـر شـعـبـان سـنـه دو، روزه مـاه رمـضـان فـرض شـد. و نـيـز در ايـنسال حكم قتال با مشركين نازل شد. و پـس از هـفـتـاد روز از سـنـه دو گـذشـتـه ، غـزوه (اَبـْواء) واقـع شـد و(اَبـْواء)(173) نـام دهـى اسـت بـزرگ در مـيـان مـكـّه و مـديـنـه و آن ازاعـمـال (فـُرْع ) است از مدينه و در آنجا است قبر حضرت آمنه والده حضرت پيغمبر صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم و هـم دهـى ديـگر در آنجا است كه آن را (وَدّان )(174)گويند و از اينجا است كه اين غزوه را، غزوه وَدّان نيز گويند. و در ايـن غـزوه كـار بـه صـلح رفـت و حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم بدونمحاربه مراجعت فرمود و حامل لواء در اين غزوه حضرت حمزه بود. پس از اين (سَرِيّه حمزه) پيش آمد. فرق غَزْوَه و سَرِيّه بايد دانست كه چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم لشكرى را به حرب مىگـمـاشـت و خود آن حضرت با آن لشكر بود آن را (غزوه ) گويند و اگر آن حضرت باايـشان نبود آن را بعث و (سَرِيّه ) گويند و سَريّه (175) طايفه اى از جيش راگـويـنـد كه فرستاده شود براى دشمن ، اَقَلّش نُه نفر است و نهايتش چهارصد و بعضىگـفـتـه انـد كـه (سَرِيّه ) از صد است تا پانصد و زيادتر را (منس ) گويند واگر ازهـشـتـصـد زيـادتـر شـد (جـيـش ) گـويـنـد و اگـر از چـهـارهـزار زيـادتـر شـد(حـَجـْفـَلْ)(176) گـويند و در عدد غزوات آن حضرت اختلاف است از نوزده تابيست و هفت گفته اند لكن قتال در نُه غزوه واقع شده . در شـهـر ربـيـع الا خر غزوه بُواط پيش آمد و آن چنان بود كه آن حضرت با دويست نفر ازاصـحـاب بـه قـصـد كاروان قريش از مدينه تا ارض بُواط طىّ مسافت فرمود و با دشمندُچـار نـشـده مـراجـعـت فـرمـود و بـواطـ(177) كـوهـى اسـت ازجـبـال جـهـيـنـه در نـاحـيه رَضْوى و رَضْوى (178) كوهى است مابين مكّه و مدينهنزديك به يَنْبَع كه كيسانيه مى گويند محمّد بن حنفيّه در آنجا مقيم است ، زنده مى باشدتا خروج كند. پس از غزوه بُواط، غزوه ذوالعُشَيْره پيش آمد و عُشَيره (179) نام موضعى استاز بـراى بـنـى (مـُدْلِجْ) بـه (يـَنـْبـُع ) در مـيـان مـكـّه و مـديـنـه و آن چـنـان اسـت كـهرسـول خـدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم شنيد كه ابوسفيان با جماعتى از قريش به جهتتـجـارت مـسـافـر شـام انـد پـس سـر هـم بـا جـمـاعـتـى از اصـحـاب ازدنبال او به ارض ذوالعُشيره آمد ابوسفيان را ملاقات نفرمود لكن بزرگان بنى مُدْلِجْ كهدر نـواحـى ذوالعـُشـَيـره بـودند به خدمت آن حضرت رسيدند و كار بر مصالحه و مهادنهنهادند. در شـَهـْر جـُمـادى الا خرة غزوه بَدْر الاُؤ لى روى نمود از اين جهت كه خبر به پيغمبر صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم كـه كـُرْزِ بـْن جـابـر الفـِهْرى از مكّه به اتفاق جمعى از قريش بيرون شده به سه منزلى مدينه آمدند و شتران آن حضرت و چهار پايان ديگر مردم را ازمراتع مدينه برانده و به مكّه بردند. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم رايت جنگ رابـه عـلى عـليـه السـّلام سـپـرد و بـا جـمـعـى از مـهـاجـر بـر نـشـسـتـه بـهمنزل سَفَوان (180) كه از نواحى بدر است بر سر چاهى فرود شد و سه روزآنـجـا بـيـاسـود و از هر جانب فحص حال مشركين فرمود و خبر ايشان نيافت لاجَرَم باز بهمدينه شد و اين وقت سَلْخ جُمادى الا خرة بود. و هـم در سـَنـَه دو، غزوه بدر كبرى پيش آمد و ملخّصش آن است كه كفار قريش مانند عُتبَه وشَيْبَه و وليد بن عُتبه و ابوجهل و اَبُوالْبَخْتَرى و نَوْفَلِ بنِ خُوَيْلِدْ و ساير صناديدمـكـّه بـا جـمـاعـت بـسيار از مردمان جنگى كه مجموع ايشان به نُهصد و پنجاه تن به شماررفـتـه انـد اعـداد جـنگ با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كرده از مكّه بيرون شدند وادوات طرب و زنان مُغَنّيه براى لهو و لعب با خود برداشتند و صد اسب و هفتصد شتر باايشان بود. و كـار بـر آن نـهـادنـد كـه هـر روز يـك تـن از بـزرگـان قـريـش عـلف و آذوقه لشكر راكـفـيـل بـاشـد و ده شـتـر نـَحـْر كـنـد و از آن طـرف حـضـرترسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم با سيصد و سيزده تن از اصحاب خود از مدينه حركتكردند تا به اراضى بدر درآمدند و بدر اسم چاهى است در آنجا كه كشته هاى مشركين رادر آنجا افكندند و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در اراضى بدر قرار گرفتجـاى به جاى دست مبارك بر زمين اشاره نمود و مى فرمود: ه ذ ا مَصْرَعُ فُلانٍ و كشتنگاه هريك از صناديد قريش را مى نمود و هيچ يك جز آن نبود كه فرمود. در ايـن وقـت لشـكـر دشـمـن پـديدار گشت كه از پيش روى بر سر تلّى برآمدند و نظارهلشـكـر پـيغمبر همى كردند. مسلمانان در نظر ايشان سخت حقير و كم نمودند چنانكه ايشاننيز در چشم مسلمانان اندك نمودند. ق الَ اللّهُ تـَعـالى : (وَ اِذْ يـُريـكـُمـُوهـُمْ اِذِالْتـَقـَيْتُمْ في اَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فىاَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللّهُ اَمْرا كانَ مَفْعُولا.)(181) قـريش پس از نظاره پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در پشت آن تلّ فرود شدند و ازآب دور بـودند و چون فرود آمدند عمير بن وهب را با گروهى فرستادند كه لشكر اسلامرا احـتـيـاط كـند بلكه شمارِ ايشان را باز داند. پس عمير اسب بر جهاند و از هر سوى بهگـرد مـسـلمانان برآمد و بر گرد بيابان شد و نيك نظر كرد كه مبادا مسلمانان كمين نهادهبـاشـنـد بـاز شـده و گفت در حدود سيصد تن مى باشند و كمينى ندارند لكن ديدم شترانيثرب حمل مرگ كرده اند و زهر مهلك در بار دارند.
|