بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهره درخشان حسین بن علی (ع), حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     HOSEIN00 -
     HOSEIN01 -
     HOSEIN02 -
     HOSEIN03 -
     HOSEIN04 -
     HOSEIN05 -
     HOSEIN06 -
     HOSEIN07 -
     HOSEIN08 -
     HOSEIN09 -
     HOSEIN10 -
     HOSEIN11 -
     HOSEIN12 -
     HOSEIN13 -
     HOSEIN14 -
     HOSEIN15 -
     HOSEIN16 -
     HOSEIN17 -
     HOSEIN18 -
     HOSEIN19 -
     HOSEIN20 -
     HOSEIN21 -
     HOSEIN22 -
     HOSEIN23 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

مقدمه 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب ، و صلى الله على محمد و آله طاهرين ، و لعنة اللله على اعدائهماجمعين .
واقعه خونين شهادت حضرت سيد الشهدا امام حسين عليه السلام يكى از مهم ترين حوادثتاريخ است ، علاوه بر مقامات عالى آن شخصيت بزرگ جهانى در پيشگاه مقدس ربونى وسخنان و اوليا درباره مقام شامخ آن سالار شهيدان و روايات متواترى كه از خاتمپيامبران حضرت محمد بن عبدالله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام درباره عظمترهبر نجات بخش ‍ اسلام وارد شده است و نيز دانشمندان اسلامى و غير اسلامى حادثه پرافتخار كربلا را بررسى كرده و آن انسان ملكوتى چهره شناخته شده تاريخ است .
قيام مقدس رهبر آزادگان ، ويران كننده كاخ ظلم بيدادگران امام عظيم حسين بن على عليهماالسلام دنيا را متوجه قرآن و برنامه هاى آن نموده و عموم مسلمانان را هم متوجه ظلم بنىاميه نمود جگر گوشه حضرت على ولى الله قيام كرد تا حاكمان نتوانند بهميل و راى خود خود با مقررات قرآن بازى كنند، تا به دنيا اعلام كند آنها كه پاى بندقوانين قرآنى نيستند در محيط اسلام حق حكومت ندارند.
نمونه عالى جهاد مقدس الهى ، نبرد خونين كربلاست كه حسين بزرگ و جاويد براىگسترش عدل و آزادى و ايمان در بستر تفتيده فرات بر پا كرد، و به مبارزهباطل و ستم برخاست و آيين نياى ارجمندش با نثار خون پاكش ‍ استوار كرد و به جهانياندرس ايمان و فداكارى و ايثار و جهاد آموخت و فرياد پر طنينش نداى حق پرستى بود ودادگرى و حريت و نهضت ايمان آفرينش مكتب شرف بود و آزادى و كرامت ، كربلايش مكتبحق بود و عاشورايش هنگامه پاك بازى و مردى و رادمردى وكمال انسانى .
قيامى كه به ابديت پر كشيد و به جاودانگى پيوست و خونى كه نكشيد و هميشه جوشيدو سازندگى و آفريندگى آورد. امام حسين عليه السلام علت مبقيه اسلام بود، البته بعداز پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، كه علت مبنيه آن بود، به حمايت از انسانيت وآزادگى به ايجاد پر شورترين و حماسى ترين و مقدس ترين و جاودانه ترين انقلابعالى آسمانى و انسانى پرداخت و هر خيزش از رستاخيز او مايه و سرمايه گرفت كههنوز فرياد هيهات منا الذله او در گوش انسان ها طنين مى افكند و حيات مى بخشدو روح مى پرورد و آزادى مى آفريند و ايمان مى آورد و عزت مى
سازد گاندى مى گويد: من در آزادى در هند از امام حسين عليه السلام الهام گرفتم .

در نواى زندگى سوز از حسين
اهل حق حريت آموز از حسن (1)
حضرت قيام كرد و به غيرتمندان عالم درس ديندارى آموخت و ملت خفته را از خواب غفلتبيدار كرد و حكومت ضد اسلامى را براى هميشه از پاى در آورد او قيام كرد تا ملت نگويندشراب خوارى و قمارى بازى در اسلام جايز است .
امام حسين بن على عليهماالسلام قيام كرد تا نگويند انحراف از مسير قانون اسلام درروابط خانوادگى و اجتماعى اشكالى ندارد بهدليل اين كه حكومت وقت اين فجايع را انجام مى داد.
يزيد با قمار و شراب و زنا و لواط و رقاصى خود را سرگرم و كرده است او كه خود راخليفه و زمامدار مملكت اسلامى مى داند علنا با دين و قرآن و با هدف هاى پاك حضرت محمدبن عبدالله صلى الله عليه و آله بازى مى كند آيا جز امام حسين بن على عليهماالسلامكسى هست كه با اين سرطان مخوف پنجه نرم كند و او را از پاى در آورد.
زمامدارى مانند يزيد هميشه با نوازندگان ، مرغان شكارى ، سگ ها، بوزينه ها، پياله مىو شراب و... به سر مى برد.
اخلاق و روش يزيد  
عقاد مى گويد: يزيد جوان بد خوبى بود كه شب و روزش را در ميكسارى ، و تار زدن مىگذارد، و از مجلس زنان و نديمانش بر نمى خاست مگر براى شكار و هفته اى را در شكاربى اطلاع از جريان امور كشور مى گذارند. (2)
هم او مى گويد: علاقه شديد يزيد به شعر او را به ميگسارى و معاشرت با شاعران ونديمان راغب كرده بود و ميل مفرط او به شكار او را از رسيدگى به امور ملك و سياستباز مى داشت توجه او به تربيت يوزها و بوزينگان او را هم رديف صاحبان يوز وبوزينه قرار داد.
يزيد يوزينه اى داشت كه آن را ابوقيس مى خواند، لباس حرير به او مى پوشاند و آنرا با طلا و نقره زينت مى كرد، و در مجالس شراب حاضر مى ساخت و در مسابقات اسبدوانى بر الاغى سوارش مى كرد،و تحريص ‍ مى نمود تا مسابقه را از اسب ها ببرد.(3) يزيد حتى در مدينه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز از ميگسارى و گناهخوددارى نمى كرد. (4)
لازم است يكى از جنايات يزيد كافر را به عنوان نمونه در اين جا بياوريم ، غارتگرانيزيد در مدينه جنايات بزرگى انجام دادند شمار زنانى كه از زناحمل برداشتند، به روايت مدائنى هزار و به روايت ديگر به ده هزار رسيد يكى ازسربازان يزيد وارد خانه اى شد كه در آن زنى از نصارى نوزادى دربغل داشت سرباز اثاث خانه را خواست .
زن گفت : به خدا چيزى باقى نگذارده اند و هر چه بوده به غارت برده اند.
سرباز گفت : بايد به من چيزى بدهى و گرنه خودت و اين كودك را مى كشم . زن گفت :واى بر تو، اين پسر ابن ابى كبشه انصارى از اصحابرسول خدا صلى الله عليه و آله است من از زنانى هستم كه در بيعت شجره شركت داشتمبيعت كردم كه زنا نكنم ، دزدى نكنم ، فرزند نكشم ، بهتان نسازم و به بيعتى كه نمودموفا كردم ، پس از خدا بترس .
سپس رو به كودكش كرد و گفت : پسر جان به خدا اگر چيزى داشتم كه به جاى تو بهاين مرد بدهم ، مى دادم .
سرباز بى رحم پاى طفل را همچنان كه پستان مادر را به دهان داشت گرفت و كشيد وچنان او را به سختى به ديوار زد كه مغز سرش روى زمين ريخت .
تاريخ نگاران نقل كرده اند هنوز از خانه بيرون نرفته بود كه نصف رويش سياه شدبالجمله تجاوز و كفرشان به حدى رسيد كه اسبانشان را در مسجدرسول خدا صلى الله عليه و آله بردند و به منبر شريف و قبر مطهر جسارت كردند.
تمام اين جرايم را به فرمان يزيد و به اتكار قدرت او مرتكب شدند و يزيد از مروانكه براى اجراى فرمان او با مسرف همكارى كرد، قدردانى نمود و به او جايزه داد.
يكى ديگر از مظالم يزيد اين بود كه از اهل مدينه بيعت گرفت بر اين كه همه غلام ومملوك يزيدند، و گردن هاى آنها مانند غلامان مهر زدند.
نخستين كسى كه براى بيعت خوانده شد عبدالله بن ربيعه فرزند زاده ام سلمه همسررسول خدا صلى الله عليه و آله بود وقتى به او پيشنهاد بيعت داد گفت : بر كتاب خدا وسنت رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت مى كنم .
مسرف گفت : بايد بيعت كنيد بر اين كه مملوك يزيد هستيد كه دراموال و فرزندان شما هر چه خواست بكند. عبدالله خوددارى كرد مسرف فرمان داد گردنشرا زدند. (5) اين است آيين يزيد و يزيديان .
اين است كه پدرش او را به عنوان زمامدار مسلمين براى مردم تعيين و به آنهاتحميل مى كند كه با او بيعت كنند آيا امام حسين بن على عليهماالسلام جز قيام راه ديگرىدارد ؟
بنى اميه دين سازى كردند، خون مسلمانان را مكيدند ، ثروت اندوختند، بنى اميه بت پرستبودند، معاويه دستور مى دهد در بلاد اسلامى تفحص ‍ كنند و اگر كسى از على عليهالسلام طرفدارى مى كند او را بكشند.
معاويه بخشنامه اى به اين مضمون به استاندارش اعلام مى كند: اگر كسى در عظمت ومنقبت اهل بيت رسول خدا حديثى بگويد جان و مال و ناموس ‍ در امان نخواهد بود زياد بنسميه را به استاندارى عراق اعزام مى دارد و مى گويد: هر كس از دوستان على عليهالسلام را ديدى بكش و دست و پايش را قطع كن ، ولى از دوستان ما و طرفداران عثمانهمه گونه نوازش را به عمل آور. (6)
معاويه مى گويد: من در راه دين با شما نجنگيدم ، بلكه تنها براى اين كه بر شما حكومتكنم . (7)
ابوسفيان گفت : سوگند به خدا اگر زنده بمانم حكومت را از دست هاشميان بيرون خواهمگرفت . (8)
ابوسفيان بر شترى سوار بود معاويه مهارش را مى كشيد و يزيد مى راندرسول خدا صلى الله عليه و آله سوار و جلو دار و راننده را لعن فرستاد (9) (مقصود ازيزيد، برادر بزرگ معاويه پسر ديگر ابوسفيان است ).
پدر يزيد بدعت هاى بى شمارى در دين گذاشت براى نمونه به چند مورد از بدعت هاىاشاره مى شود:
1- معاويه ظروف طلا و نقره را استعمال مى كرد و چون به او مى گفتند كهرسول خدا صلى الله عليه و آله آن را حرام كرده مى گفت : به نظر من عيبى ندارد.
2- معاويه در جواب ابودرداء كه گفت رسول خدا صلى الله عليه و آله از بيع ربوىنهى مى كرد گفت : به نظر من عيبى ندارد معاويه خبيث ربا مى خورد (10) و خود راخليفه مسلمين هم مى خواند.
3- به مغيرة بن شعبه گفت : ابوبكر و عمر و عثمان هر يك مدتى خلافت كردند و مردند واگر هم كسى نام آنها را ببرد بيش از آن نيست كه ابوبكر و عمر و عثمان مى گويند امامنام رسول هاشمى صلى الله عليه و آله روزى پنج نوبت نام او به عظمت برده مى شودمردم با صداى بلند مى گويند: اشهد ان محمدرسول الله و در اين صورت مرگ از اين زندگى بهتر است . (11)
4- معاويه در سفر نماز را عوض اين كه قصر بخواند تمام خواند. (12)
معاويه از كسانى است كه در فتح مكه اسلام آورد و از جمله طلقا و آزاد شدگانى است كهپيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به آنها فرمود:
انتم الطقاء، شما آزاد شدگانيد و آنچه درباره معاويه بعد از مسلمان شدنش ازرسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است اين است كه عبدالله بن عمر مى گويد:شنيدم روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: اكنون مردى بر شما درآيد كهبر غير سنت من مى ميرد كه ديدند معاويه وارد شد. (13)
معاويه زياد بن ابيه را به شهادت ابو مريم سلولى خمار به پدرش ابوسفيان ملحقكرد با اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده : الولد للفراش و للعاهرالحجر. (14)
يكى از خطرات و جنايات حكومت اموى آن بود كه اينان پلى شده بودند براىورود افكار و عقايد و سنن نظام بيگانه از اسلام در محيط اسلام .(15)
سخن به درازا نكشد، به سراغ قرآن در مسجد برويم ، در آيه 63 سوره بنىاسرائيل بنى اميه را چنين معرفى مى كند:
(و الشجرة الملعونة فى القران و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كثيرا )
مراد از شجره ملعونه در قرآن بنى اميه هستند (16) با در نظر گرفتن وضع تا بهسامان مسلمان پس از وفات پيغمبر اسلام تا دوران يزيد كه فساد به حد لبريزى وطغيان رسيده بود.
آيا بر امام حسين عليه السلام در چنين وضع و زمانى سكوت جايز بود ؟ آيا امام حسينعليه السلام در برابر اين خطر بزرگ كه چون سرطانى مخوف بر پيكر اسلام قرارداشت و اسلام را به نابودى مى كشاند، نبايد با يك فداكارى فوق العاده و ازخودگذشتگى سكوت مرگبارى را كه بر جامعه اسلامى سايه افكنده بود بشكند و چهرهشوم اين نهضت جاهلى را از پشت پردهاى تبليغاتى (بنى اميه ) آشكار سازد، و با خونپاك خود سطور درخشانى بر پيشانى تاريخ اسلام بنگارد كه براى آينده حماسه اىجاويد و پر شور باشد ؟
آرى ، امام حسين عليه السلام اين كار را كرد و رسالت بزرگ و تاريخى خود را دربرابر اسلام انجام داد، و مسير تاريخ اسلام را عوض نمود، توطئه هاى ضد اسلامىحزب اموى را درهم كوبيد، و آخرين تلاش هاى ظالمانه آنها را خنثى كرد و اين است چهرهحقيقى قيام امام حسين عليه السلام و از اين جا مى فهميم كه چرا نام و ياد امام حسين عليهالسلام هرگز فراموش نمى شود.
او متعلق به يك عصر و يك قرن و يك زمان نبود، او و هدف جاودانى بود او در راه حق وعدالت و آزادگى ، در راه خدا و اسلام در راه نجات انسان ها واحياى ارزش هاى اخلاقىشربت شهادت نوشيد آيا اين مفاهيم هيچ گاه كهنه و فراموش مى شود ؟نه ...هرگز(17)
چرا مراسم بزرگداشت اين خاطره ها هر سال پر شكوه و پرهيجان تر ازسال گذشته برگزار مى شود، چرا امروز از حزب اموى و از ياران و آنها خبرى و اثرىنمانده است ؟ ولى حادثه كربلا رنگ ابديت به خود گرفته است ؟
هنگامى كه صفحات تاريخ را ورق بزنيم ، مى بينيم شخصيت هاى بزرگ و قهرمانانتاريخ فراوان آمده اند و رفته اند و اثرى از آنها نمانده آنان چون هدفشان حكومت بود، وپايمال كردن حقوق ديگران بود، زور بود، و سرنيزه بود جز خود براى ديگرانارزشى قائل نبودند، ولى چرا قيام قهرمانان كربلا فراموش نمى شود قيامى كه منجربه شهادت امام حسين عليه السلام و عزيزان و يارانش و اسارتاهل بيتش گرديد پر واضح است كه اين پيكار بر محور منافع شخصى و اغراض فردىاستوار نبود بلكه جنگ دين با بى دينى ، جنگ شخصيت با بى شخصيتى و جنگ معنا با مادهبود.
خصايص فراوانى كه حضرت وارد و همچنين آن بزرگوار براى يك عصر نبوده بلكه خودو هدفش جاودانى است .
امام عظيم حسين بن على عليهماالسلام براى حق قيام كرد، در راه حق كشته شد و حقيقت باقىاست . او از قرآن حمايت كرد و فراموش نشد.
آيا جز امام حسين عليه السلام كسى مى توانست درمقابل حكومت ظالمانه بايستد تا براى هميشه حق وباطل را از هم تفكيك كند ؟بايد متوجه به اين امر شد، بايد متوجه به اين امر شد،باطل جولانى مى دهد، ولى پايدار نيست ، حق است كه پيروز مى باشد.
مگر امام عظمى حسين بن على عليهماالسلام چه كرده بود ؟چه گناهى را - العياذبالله -مرتكب شده بود. سرش را بالاى نيزه زده و براى زنازداه تحفه و ارمغان بردند! جز آنبود در مقابل يك قلدر، آن هم جوانى عياش ، خونخوار، بى دين ، بى حيا، بى غيرت ،خائن دين و قرآن و مملكت يعنى به يزيد سر فرود نياورد، تا براى انسان هاى آزادگىالگويى شد و خود را او و هدف مقدسش هميشه پايدار ماند.
اين است يكى از درس هاى امام عليه السلام و فلسفه و منطق آن حضرت كه مى فرمايد:
الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهى عنه ، ليرغب المون فى لقاءالله محقا، فانى لاى ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا بر ما (18)
آيا نمى بيند حق را كه بدان عملنمى شود، و باطل را كه كسى از آن باز نمى ايستد، بايد مون ديدار خدا را برگزيند، مناكنون مرگ را جز سعادت و كاميابى و زندگى با ستمگران را جز سختى و رنجنامتناهى نمى دانم .
امام عليه السلام با اين بيان آتشين ، كشته شدن ،در راه خدا را به منظور ريشه كن ساختنحكومت خود مختار به همه اعلام فرمود.
كتابى كه از نظر خوانندگان محترم مى گذرد قطره اى است از درياى بى كران وگوشه اى از عظمت و نهضت مقدس چهره عالمتاب و سرور آزادگان ، امام سوم شيعيان جهانو نجات دهند بشر از چنگال اهريمنان فرزند برومند امير مومنان و فاطمه زهراعليهماالسلام ابا عبدالله الحسين و ارواح العالمين فداه كه نمايان گر حقايق و بحث هاىجالب درباره چگونگى فداكارى و قيام خونين آن سرور عزيز از نظر قرآن و رواياتاهل بيت عليهماالسلام است .
مطالب اين كتاب داراى يك مقدمه و دوازده بخش است :
بخش اول ولادت و شخصيت امام حسين عليه السلام در قرآن و سنت .
بخش دوم ارزيابى شهادت امام حسين عليه السلام .
بخش سوم علم امام عليه السلام .
بخش چهارم حادثه كربلا و پيامبران و امامان عليهماالسلام .
بخش پنجم نمونه از شجاعت و معجزات امام حسين عليه السلام .
بخش ششم شجره ملعونه در قرآن و روايات .
بخش هفتم امام حسين عليه السلام و عاشورا.
بخش هشتم شهادت سالار شهيدان امام حسين عليه السلام .
بخش نهم دشمنان اهل بيت عليهماالسلام .
بخش دهم اهل بيت عليهماالسلام .
بخش يازدهم اهل بيت عليهماالسلام
در شام .
بخش دوازدهم بازگشت كاروان اسرا به مدينه منوره .
سبب تاليف كتاب  
نويسنده در رمضان المبارك سال 1387 قمرى به مطابق آذر ماه 1346 شمسى از سوىآية الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى قدس ‍ سره براى تبليغ و ترويجقرآن كريم و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در دههاول ماه مبارك رمضان به قريه جيلارد (دماوند )عازم شد.
معمولا دهه اولاصول و فروع دين و دهه دوم و سوم شرح حال چهارده معصوم عليهم السلام و خاندان آنبزرگواران را براى مستمعين شرح مى دادم و ضمنا وقايع هر شب يا روز را به تناسبتذكر مى دادم .
شب 16 ماه رمضان بيمار شدم كه روزش شدت يافت .
شب 17 رمضان بنا بود قضاياى جنگ بدر (19) را براى مردم شرح دهم طورى آن شبمريض شدم كه نتوانستم در مسجد حضور پيدا كنم به طورى كه پزشك معالج از بهبودىمن نااميد شد.
شب 17 رمضان عده اى از اهالى براى عيادت و همه ناراحت بودند كه چرا بايد طلبه اىجوان در غربت اين اتفاق برايش بيفتد ؟ همان شب وصيت نامه خودم را نوشتم كه اگر مردمكسى مسوول نيست و بازماندگانم با كسى كار نداشته باشند خودم بهاجل خدايى از دنيا رفته ام و نذر كردم كه اگر شفا يافتم در حد توان كتابى درزندگانى اباعبدالله الحسين عليه السلام بنويسم آن شب حالم خوب نبود و گريه كردمو با حال گريه خوابيدم قبل از سحرى بود كه مى بايستى براى خوردن سحرى بلندمى شديم .
بنده در خوابد ديدم كه روضه حضرت على اكبر عليه السلام مى خواندم گويا اينروضه از خواب به بيدارى تبديل شده بود، صاحبمنزل كه پيرمردى بود، با همسرش بيدار شده بودند و كنار بسترم نشسته روضه راگوش مى دادند و گريه مى كردند يكدفعه پير مرد بنده را آرام براى خوردن سحرىبيدار كرد من در آن حال بيدار شدم و مختصر سحرىميل كردم و براى نماز به مسجد رفتم ظهر حالم بهبود يافت و پس از نماز ظهر منبر همرفتم و قضاياى جنگ بدر را براى مردم توضيح دادم .
پس از پايان ماه رمضان به قم آمدم و در سال 1347 شمسى ازدواج كردم و خمير مايهكتاب شريفه (چهره درخشان حسين بن على عليهماالسلام )ازسال به طول انجاميد، در سال 1355 شمسى مطابق 17 ربيعالاول 1397 قمرى به قطع رقعى در دو هزار نسخه چاپ شد.
بعد از آن 15 هزار نسخه در سه نوبت به قطع چاپ كرديم ، و اخيرا هم در تاريخ1410 قمرى مطابق با 1369 شمسى (كانون نشر انديشه هاى اسلامى ) سه هزار نسخهاز آن چاپ كرد. چون كتاب متقاضيان بسيار داشت ، با كسب اجازه ازمسول موسسه كانون نشر انديشه هاى اسلامى اقدام به چاپ جديد و ويرايش با تجديدنظر و اضافات تقديم به دوستان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مى نماييم .
اينك با لطف خداوند و نظر اهل بيت عليهم السلام موفق شديم تا چاپ ششم اين كتاب بااصلاحات و اضافات جديد به چاپ برسانيم .
اميد است اين اثر ناچيز مورد قبول و عنايت فرزند نهم امام حسين عليه السلام يعنى مهدىموعود عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد.
(ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب )(20)
قم - حرم اهل بيت عليهم السلام
بيستم جمادى الثانى 1421 ه - ق
سالروز تولد سيدة نساء العالمين
صديقه شهيده ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
مطابق 29 شهريور 1379 شمسى
على ربانى خلخالى
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتابل احياء عند ربهم يرزقون . فرحين بما اتيهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لميلحقوابهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون .
يستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا يضيع اجر المومنين .
سوره آل عمران آيه 165 - 167.
عن ابيعدالله عليه سلم فى قوله تعالى : و منقتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف فىالقتل انه كان منصورا قال : ذلك قائمال محمد صلى الله عليه و آله يخرج بدو الحسين عليه سلام .
كامل الزيارة ص 62.
بخش اول : ولادت و شخصيت امام حسين عليه السلام در قرآن و سنت 
فصل اول : تولد اما حسين عليه السلام
تولد: سال سوم هجرت (21) و بعضى سال چهارم هجرت گفته اند.
مدت امامت : ده سال .
عمر شريف : 57 سال .
محل دفن : كربلا.
غاضب حق خلافت : يزيد بن معاويه عليه العنة و العذاب .
مشهور الست كه ولادت امام حسين عليه السلام در مدينه در سوم ماه شعبانسال چهارم هجرت واقع شده است بعضى پنجم ماه مذكور نيز گفته اند.
ابن شهر آشوب رحمه الله مى گويد: ولادت آن حضرت پس از ده ماه و بيست روز از ولادتبرادرش امام حسن عليه السلام ، و آن روز شنبه با پنجشنبه ماه شعبانسال چهارم هجرت بوده است .
و نيز گفته شده است كه ما بين آن حضرت عليه السلام و بردارش امام حسن مجتبى عليهالسلام فاصله نبوده مگر به اندازه مدت حمل ، مدت حلم شش ‍ ماه بوده است . (22)
در توقيع حضرت صاحب الامر عليه السلام به قاسم بن علاء همدانى ولادت امام حسينعليه السلام روز پنج شنبه سوم ماه شعبان دانسته شده بعضى آخر ماه ربيعالاول سال سوم هجرت نيز گفته اند كه خلاف مشهور است . (23)
شاه شهيدان  
نام : حسين عليه السلام ، در تورات شبير و درانجيل طاب آمده است .
پدر: على بن ابى طالب عليه السلام .
مادر: فاطمه زهرا عليها السلام .
جد: رسول الله صلى الله عليه و آله .
جده : خديجه بنت خويلد سلام الله عليها.
كنيه : ابوعبدالله و ابو على .
لقب : رشيد، و فى ، طيب ، السيد، الزكى ، المبارك ، التابع لرضات الله ،الدليل على ذات الله ، سبط، شهيد و سعيد.
نقش نگين انگشتر امام حسين عليه السلام در فصول المهمه آمده است :
لكلاجل كتاب و در وافى از امام صادق عليه السلام روايت شده است :
حسبى الله و از امام رضا عليه السلام روايت شده است : ان الله بالغ امره(24)
تولد امام حسين عليه السلام  
شيخ طبرسى رحمة الله و ديگران به سند معتبر از امام رضا عليه السلامنقل كرده اند كه چون امام حسين عليه السلام متولد شد،رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اسماء بنت عميس فرمود: مرا بياور اسماء گفت : آننوزاد مقدس را در جامه سفيدى پيچيده به محضر نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلمبردم ، حضرت او را گرفته در دامن قرار داد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ اواقامه گفت .
جبرئيل نازل شد و گفت : خداى بزرگ سلام مى رساند و مى فرمايد: چون على عليهالسلام نسبت (25) به تو منزله هارون است نسبت به موسى پس او را به اسم پسركوچك هارون نام گذار شبير است و چون لغت عربى است او را حسين نام گذار.(26)
پس پيامبر بزرگوار او را بوسه داد و گريست و فرمود: تو را معصيتى بزرگ در پيشاست پروردگار را لعنت كن قاتل او را. فرمود اى اسماء اين خبر را به فاطمه مگو چونروز هفتم شد نبى اكرم فرمود: فرزند مرا بياور، چون او را به نزد آن حضرت بردمگوسفندى براى امام حسين عليه السلام عقيقه كرد، يك ران قربانى را به قابله داد وسر نوزاد عزيزش را تراشيده و به وزن موى سرش نقره صدقه داد (27) پس او را دردامن خود قرار داد و فرمود: اى اباعبدالله ، چه بسيار گران است بر من كشته شدن توسپس نبى اكرم بسيار گريه مى كرد اسماء گفت : پدر و مادرم فداى تو باد، اين چهگفتارى است كه در روز نخستين ولادت بر زبان جارى كردى و امر نيز فرمودى و گريهمى كنى ؟!
حضرت فرمود: مى گويم بر اين فرزند دلبند خود كه گروهى ستمگر از بنى اميه اورا خواهند كشت خدا نرساند به ايشان شفاعت مرا، خواهد كشت او را مردى كه رخنه در دين منخواهد كرد و به خداوند بزرگ كافر خواهد شد.
نبى اكرم صلى الله عليه و آله گفت : خداوندا مى خواهم از تو در حق اين دو فرزندم آنچهخواست ابراهيم در حق ذريت خود خداوندا، تو دوست دار ايشان را و دوست دار، هر كه دوستمى دارد ايشان را و لعنت كن هر كه ايشان را دشمن دارد لعنتى چندان كه آسمان و زمين پرشود. (28)
نام امام حسين عليه السلام از نام خداوندمتعال گرفته شده
ابوهريره از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عليه روايت كرده است : هنگامى كه خدا آدمرا آفريد در سمت راست عرش پنج شبح نور ديد كه در سجده و ركوع هستند آدم پرسيد:اين پنج شبح كه در هيبت و صورت من هستند كيانند ؟ پاسخ آمد:
اينان پنج تن از فرزندان تو هستند كه پنج نام براى آنها از نام هاى خود مشتق كرده ام واگر براى ايشان نبود، بهشت و جهنم و عرش و كرسى آسمان و زمين و فرشتگان و آدميانو جنيان را نمى آفريدم ، پس من محمود و اين محمد است ، و من عالى هستم و اين على است ، ومن فاطرم و اين فاطمه است و من احسانم و اين حسن است ، و من محسنم ، و اين حسين است ، بهعزتم سوگند كه هر كس ذره اى از كينه ايشان دردل داشته باشد، او را داخل آتش مى كنم ايشان برگزيدگان من هستند و به ايشان نجاتمى دهم ، و به ايشان هلاك مى كنم ، هرگاه حاجتى دارى به اين پنج تنمتوسل شود، پس ‍ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: ماييم كشتى نجات ، هر كس به آنمتعلق شود نجات يابد و هر كس از آن برگردد هلاك شود. (29)
فرشته آزاد شده امام حسين عليه السلام  
شيخ صدوق و ابن قولويه و ديگران از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده اند كهچون امام حسين عليه السلام متولد شد خداى جهان آفرين بهجبرئيل امر كرد كه با هزار ملك براى تهنيت از طرف خداوند و از طرف خود به محضرمبارك پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شودجبرئيل عبوريش از جزيره اى افتاد با فرشته اى رو به رو شد كه از حاملان عرش ‍ الهىبود خداوند او را به امرى مقرر داشته بود و او در فرمان الهى كندى كرده بود، خداوندعالم هم بالش را در هم شكسته و او را در آن جزيره انداخته بود آن فرشته در آن جزيرهمدت هفتصد سال بود كه خدا را عبادت مى كرد در روايتى آمده است كه خداوند بزرگ او رامخير كرد مابين عذاب دنيا و عذاب قيامت ، او عذاب دنيا را اختيار كرد سپس خدا او را در آنجزيره شكنجه داد آن فرشته ديد كه جبرئيل با فرشتگان فرود مى آيند از او پرسيدكه اراده كجا داريد ؟گفت :
خداى بزرگ به محمد صلى الله عليه و آله فرزندى كرامت فرموده است .
مرا امر كرده كه او را مبارك باد بگويم .
فطرس گفت : اى جبرئيل مرا نيز با خود ببر، شايد كه آن حضرت براى من دعا كند تاخداوند بزرگ از من در گذرد جبرئيل او را با خود به خدمترسول خدا صلى الله عليه و آله برد تبريك عرضه داشت و شرح (30)
حال فطرس را به عرض رسانيد. نبى اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اىجبرئيل به فطرس بگو كه خود را به قنداقه اين مولود بمالد و بهمحل خود باز گردد فطرس خود را به قنداقه امام حسين عليه السلام ماليد، (31)
بال هايش ، روييد و به آسمان پرواز كرد و عرض كرد:
يا رسول الله ، همانا زود باشد كه اين مولود را امت تو شهيد كنند و اين نعمت كه از طرفامام حسين عليه السلام به من رسيد در عوض آن هر كس ‍ به او سلام كند من سلامش را به اوبرسانم و هر كه بر او صلوات بفرستد من صلواتش را به او مى رسانم (32) طبقروايات ديگر چون فطرس به آسمان بالا مى رفت مى گفت : كيست چون من وحال آن كه من آزاد كرده حسين بن على و فاطمه و محمد صلى الله عليه و آله هستم .
جبرئيل گهواره جنبان امام حسين عليه السلام
علامه مجلسى رحمه الله مى گويد: در احاديث معتبر از طرق شيعه و سنى روايت كرده اندكه بسيار مى شد فاطمه عليها السلام در خواب بود و امام حسين عليه السلام در گهوارهمى گريست و جبرئيل گهواره آن حضرت را مى جنباند و با او سخن مى گفت و او را ساكتمى كرد چون فاطمه عليهاالسلام از خواب بيدار مى شد مى ديد كه گهواره آن حضرت مىجنبد، وكسى با آن حضرت سخن مى گويد، ولى فاطمه عليهاالسلام كسى را نمى ديد،چون جريان امر با به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشت حضرتفرمود: او جبرئيل است .
نيز روايت كرده اند: چون آن حضرت در شب تا در جايى مى نشست از پيشانى و زير گلوىآن حضرت نور مى درخشيد، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله اين دو جا را بسيار مىبوسيد. (33)
الشمس قسم به روى نيكو حسين و الليل سواد طره موى حسين
آن سوره كه بى بسمله در قرآن است
بسم اللهش هلال ابروى حسين
جوهرى
در منازل وحى  
اين جا پيرامون گهواره اى صدمه اى نغمه ملائكه اى مى آيد كه نقشه نظام امتى را بهاهل خانه مى آموزد اين جا آهسته قدم برداريد، سر و صدا نكنيد اين جا قنداقه اى در گهوارهاست كه جبرئيل براى او لالايى مى گويد جبرئيل اين جا گهواره كسى را مى جنباند كهبعدها دنيا را مى جنباند.
آهسته باشيد كه جبرئيل لاى لاى خواب براى اين كودك نوزاد زمزمه مى كند و به جاىشير، پستان مادر به بهره هاى شير بهشت او را نويد مى دهد. (34)
ان فى الجنة نهرا من لبن
لعلى و حسين و حسن
شعراى فارسى زبان اين بيت را استقبال كرده اند:
اى رخت مظهر اسماء و صفات
همه شاهان زتجلى تو مات
در دهان تو بود آب حيات
تشنه لب جان بسپارى به فرات
ان فى الجنة نهرا من لبن
لعلى و حسين و حسن
خون هويداست ز رخسار تو
قدسيان چاكر و غم خوار تو
نغمه خوانند زگهواره تو
اين چه لطفى شده درباره تو
ان فى الجنة نهرا من لبن
لعلى و حسين و حسن
مرحبا بر قدر و مردانه تو
حبذا همت فرزانه تو
دو جهان گشته عزا خانه تو
كربلا منزل كاشانه تو
ان فى الجنة نهرا من لبن
لعلى و حسين و حسن
فاطمه عليها السلام حسن را خودش نوازش مى كرد و بالا و پايين مى انداخت و ترقيص مىكرد، رقص حلال همين است ، فاطمه عليها السلام در نوازش كودكش اين گونه زمزمه مىكرد:
اشبه اباك يا حسن
و اخلع عن الحق الرسن
و اعبد الها ذامن
و لا توال ذا الحسن (35)
- شبيه پدرت باش اى حسن ، افسار ناقه را رها كن .
- و خداوند صاحب منن را بنده باش و دوستى با مردم كينه توز را رها كن .
براى امام حسين عليه السلام در نوازش مادرانه اش مى خواند:
انت شبيه بابى
لست شبيها بعلى
- تو شبيه پدرم هستى نه شبيه پدرت على (36)
مدد غيبى  
فاطمه عليها السلام به امام حسين عليه السلام مى فرمايد: پسرم ، مانند پدرت شجاعباش .
حضرت زهرا عليهاالسلام در موقع بازى با اطفالش به حسين عليه السلام درس شجاعت ودفاع از حق و خداپرستى مى داد و در همين جمله حساس ‍ چهار نكته حساس را به آن كودكانالقا مى كرد: مانند پدرت شجاع و خداپرست باش ، از حق دفاع كن ، خدا را پرستش كن ،با افراد كينه توز دوستى مكن . (37)
ابوهريره مى گويد: حسن و حسين عليهماالسلام در حضوررسول خدا صلى الله عليه و آله كشتى مى گرفتند پيغمبر خدا به حسن مى فرمود:آفرين حسين ، آفرين فاطمه عرض كرد: يا رسول الله ، با اين كه حسن از حسينبزرگتر است او را عليه حسن تشويق مى كنى ؟! پاسخ داد: علتش اين است كه حسينعليه السلام از تاييدات غيبى برخودار است وجبرئيل او را تشويق مى كند.
براى همين من حسن را تشويق مى كنم
(38).
جابر مى گويد: ديدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با دست و پا راه مى ود حسن وحسين بر پشت آن حضرت سوار بودند و مى فرمود: بهترين شتر شتر شماست و شمابهترين سوار هستيد (39).
در چند كتاب معتبر مى نويسند خطاب رسيد بهجبرئيل امين عليه السلام كه به زمين نازل و گهواره جنبان امام حسين عليه السلام بودهباش و او افتخار مى كرد و اين دو بيت را عوض ذكر خواب مى گفت :
ان فى الجنة نهرا من لبن
لعلى و حسين و حسن
كل من كان محبا لهم
يدخل الجنة من غير حزن
محزون شاعر گويد:
خواب كن صيحه از اين بيش مزن
آتش غم بدل ريش مزن
ز آه خود بر دل ما نيش مزن
عرش را قائمه در هم مشكن
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
تو كه جان را ز ازل باخته اى
قد مردانه علم ساخته اى
عالممى را به غم انداخته اى
به تو مكشوف شده سر و علن
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
اى ضياء بصر اهل ولا
ياد كردى مگر از كرب و بلا
هاتف غيب مگر داد صلا
كه جدا مى شودت سر زبدن
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
توشه صف شكن ممتحنى
تو كه آواره و دور از وطنى
مى شود قمست تو بى كفنى
تو سهيل از مژه ات مه مفكن
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
دامن از اشك چراتر دارى
گريه بهر على اكبر دارى
يا زبى شيرى اصغر دارى
كه زند تبر بحلقش دشمن
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
اى گل تازه گلزار رسول
غنچه نورس زهراء بتول
مات و حيران زجمال تو عقول
ذات يكتا به عزاى تو ملول
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
اى رخت شمع شبستان هدى
شخص تو آينه ذات خدا
خواب كن خواب كه در كربلا و بلا
مى برد شمر سرت را از قفا
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
آسمان تخته گهواره تو
چشم انجم پى نظاره تو
جان فداى تن صدا پاره تو
واى بر زينب بيچاره تو
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
تو جفايى بى حد و بى مر بينى
لب خشك على اصغر بينى
داغ عباس دلاور بينى
بلكه داغ على اكبر بينى
ان فى الجنة نهرا من لبن ...
اى كه باشد به تجلى ظهور
سر تو سر اناالله به ظهور
هست تفسير كن آيه نور
گه بگهواره و گاهى به تنور
ان فى الجنة نهرا من لبن ... (40)
خواب ام الفضل  
ام الفضل كه دختر حارث (41) زوجه عباس بن عبدالمطلب است مى گويد: پيش از تولدامام حسين عليه السلام در خواب ديدم كه پاره اى از گوشت مبارك (42) پيامبر صلىالله عليه و آله جدا شده و به دامن من افتاده تعبير اين خواب را ازرسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم حضرت فرمود: خواب خوبى ديده اى ، مولودىاز فاطمه به نام حسين به دنيا مى آيد، او را به تو مى سپارم پس از تولد آنبزرگوار نبى گرامى صلى الله عليه و آله او را به نام ام الفض سپرد.
ام الفضل مى گويد: او را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بردم ، حضرت او را برزانوى خويش نهاد و بسيار بوسيد پس از لحظه اى من او را از حضرت گرفتم امام حسينعليه السلام گريه كرد پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شده فرمود: اى امالفضل ، هيچ مى دانى آزردن حسين كارى آسان نيست من حسين را گذاشتم تا براى حضرتآب بياورم پس از لحظه اى باز گشتم ، ديدمرسول خدا صلى الله عليه و آله گريه مى كند پرسيدم يارسول الله چرا گريه مى كنيد ؟
فرمود: لحظه اى پيش جبرئيل آمد و مرا خبر داد كه امتم اين فرزند را بهقتل مى رساند و او را با لب تشنه شهيد مى كنند. (43)
ام الفضل لببه كبرى همسر عباس بن عبدالمطلب مواظب پرورش حسين عليه السلام بود اورا نوازش مى كرد و با اين نغمه او را در گهواره خواب مى كرد يا در آغوش مهر خودبال و پر مى داد و بالا و پايين مى انداخت و مى خواند و گاهى به پشت كودك مى زد كهآرام بگيرد و به خواب برود:
يا بن رسول الله ، يا بن كثير الجاه ،
فرد بلا اشباه ،
اعاذه الهى ، من امم الدواهى ،
- اى پسر رسول خدا، اى پسر كثيره الجاه
- فردا بى بديل (حسين فرد بلا اشتباه است يارسول الله ؟ )
- خدا من او را از تير بلا كه به سوى او هدف گيرى كنند در پناه خود نگهدار.(44)
محمد صلى الله عليه و آله با دختر خود سخن مى گويد  
فاطمه عليهاالسلام را در آغوش گرفته بود پيامبر صلى الله عليه و آله او را دربرگرفت و گفت : خدا لعنت كند كشندگانت را، خدا لعنت كند غارتگرانت را، خدا لعنت كندهمدستانى كه به زيان تواند، خدا حكم كند ميان من و آنان كه يارى به زيان تو كنند،فاطمه عليهاالسلام گفت : پدر جان چه مى گويى ؟فرمود: دختر جان يادآور شدم آن آزارو ستم و بى وفايى كه پس از من و تو به او مى سد، حسين من در آن زمان ميان يك دستهغيرت مندان با عصبيت است ، اختران كويش تو گويى ستارگان آسمانند، در فداكارى وهديه جان بر يگديگر پيشى مى گيرند گويا اكنون من لشكرگاه و جاى بنه و تربتخاك آنان را مى بينم . (45)
با قلب بشر مومن و همراز حسين است
آن كس كه پناهش بدهد باز حسين است
از مردم دنيا مطلب حاجت خود را
درخواست از او كن كه سبب ساز حسين است
فصل دوم : ازدواج امام حسين عليه السلام  
سپاه پيروزمند اسلام به شهر مدينه وارد شد، و اسيرانى گرانقدر همراه داشت در ميانآنها دختر يزدگرد شهريار ايران بود. پدر به سويى گريخته و دختر را گذارده ورفته بود،برادرانش به كشور چين پناه برده و خواهر را بى پناه گذارده بودند ولىاسلام پناه بى پناهيان بود و بزرگ ترين پناه را براى شاهزاده خانم بى پناه فراهمكرد.
شهرزاد اسير همراه سربازان به درون مدينه قدم گذارد، خبر در مدينه پخش ‍ شد،دوشيزگان شهر به تماشا آمدند پاره اى از بام سر مى كشيدند تا دختر شاهنشاه ايرانرا ببيند، مردم مدينه در پى كاروان اسير به سوى مسجد روانه شدند تا ببينند شهرزادهخانم چه مى كند و عمر با او چگونه رفتار مى كند.
خليفه با تنى چند از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته بود كهكاروان به مسجد رسيد، سرپرست كاروان چنين گزارش داد: اين دختر يزگرد است كهاسير شده فاتح خراسان ما را فرمود كه به مدينه اش ‍ آورده تا خليفه سرنوشتش رامعلوم سازد.
شهرزاده را نزديك عمر نشانيدند. شهرزاده كه رنج سفر اسارت را كشيده بود و از آيندهدر بيم و هراس بود، به ناگاه ناله اى زد و گفت : بيروج باذهر مز! عمر كه سخن او رادشنام پنداشت گفت : اين گبرزاده به ما بد مى گويد!
حضرت على عليه السلام كه در آن مجلس حاضر بود گفت : نه چنين نيست به نياى خويشنفرين مى كند سپس سخن شهرزاده را براى عموم ترجمه كرده گفت : مى گويد روز هرمزسياه باد كه نواده اش اسر شده ؟!
حضرت على عليه السلام از كجا زبان فارسى مى دانست و نزد چه كسى آموخته بود ؟!
فرمان خليفه صادر شد: اين دختر و همراهانش را مانند ديگر اسيران به فروش برسانيدباز هم على عليه السلام به سخن آمد: اين كار شايسته نيست .
عمر پرسيد : با اين دختر چگونه رفتار كنيم ؟
حضرت على عليه السلام : به نظر خود دختر واگذاريد، هر كه را بپسندد، براى همسرىبرگزيند.
شهرزاده به اطراف نگاهى كرد و يكايك حاضران را در نظر آورد، به هر چهره اى مىنگريست و از او مى گذشت همه حاضران را يكان يكان نگاه مى كرد، حاضران دسته جمعىمى نگريستند كه ديدند نگاه گذراى شاهزاده اسير بر چهره جوانى بايستاد و گذرنكرد، جوانى كه بيش از هجده بهار از عمرش نگذشته بود، رخسار زيبايش همچونخورشيد مى درخشيد نگاه دختر كه بر چهره جوان بايستاد، غم و اندوه خود را فراموشكرد.
سكوت عميقى سرتا سر مجلس را فرا گرفت ، همگى به دختر مى نگريستند و دختر بهپسر مى نگريست و با خود مى انديشيد كه آرام جانم را يافتم ، آرامش قلبم را پيدا كردمآيا ممكن است كه اين پسر دخترى اسير را بپذيرد؟! مردان از زنان خواستگارى مى كنند،ولى اگر من از او خواستگارى كنم ، اميد مرا نااميد نخواهد كرد، باز هم به چهره جواننگريست ، با خود گفت چهره اش چهره اميد است و رخسارش رخساره نويد، دست رد به سينهام نخواهد گذارد، پس به خود قدرتى داد و از جاى برخاست و به سوى جوان رفت ،گامهايش لرزان و كوتاه بود، همان كه به كنار جوان رسيد همه ديدند كه دست سپيد وظريفش را بر روى سر امام حسين عليه السلام نهاد.
صداى احسنت و آفرين از مجلسيان برخاست ، تماشاچيان ، ديدند كه شهرزاد پيغمبر زادهاى را برگزيد امام حسين عليه السلام تقاضاى دختر اسير را پذيرفت و وى را همسر خودقرار داد.
شهر بانو براى امام حسين پسرى بياورد كه تنها يادگار امام حسين بود، خليفه امام حسينبود و نسل امام حسين از وى به جاى ماند اين پسر امام چهارم ،امام زين العابدين عليهالسلام بود كه على نام داشت شهر بانو در عمر كوتاه خود به وفادارى با امام حسينپرداخت ، عمر امام حسين هر چند كوتاه بود، ولى عمر، شهربانو كوتاه تر بود،شهربانو كه پسر بزاد، وا مام حسين دومى به جهان بشريت تقدم داشت خود، جهان رابدرود گفت ، و هسمر بزرگ خود را در سوك خود نشانيد شهرزاده ناز پرود بود و قدرتنداشت كه مصيبت جانگداز شوهر عزيزش را ببيند، به زودى از اين جهان سفر كرد، تا درآن جهان ، خانه را آب و جارو كرده به انتظار شويش بنشيند تاريخ نشان نمى دهد كهدوران انتظار چقدر طول كشيد، ولى آنچه قطعى است روزى انتظار به سر آمد و فراقپايان يافت ، همان روزى كه امام حسين عليه السلام افسر شهادت را به سر نهار وپيشواى شهيدان گرديد.
همسر ديگر امام حسين عليه السلام ، ليلا است كه براى اما حسين عليه السلام پسرىآورد، رشيد، دلير، زيبا،شبيه ترين كس بهرسول خدا صلى الله عليه و آله رويش روى رسول ، خوش خوىرسول ، گفت و گويش گفت و گوى رسول خدا صلى الله عليه و آله هر كسى كه آرزوىديدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر ليلا مى نگريست .
اين پسر على است و پسر بزرگ امام حسين عليه السلام كه در كربلا در ركاب پدر شهيدشد. ليلا دختر ابو مره ثقى است و نواده عروة بن مسعود.
عروه نياى ليلا از بزرگان عرب و سران عشيره ثقيف بود كه در طائف سكونت داشتندعروه نه تنها در ميان قوم خود، بلكه در ميان عرب مقامى بلند و منزلتى ارجمند داشت عروهبه حضور مقدس پيغمبر اسلام ، شرفياب شد و اسلام آورد سپس به طائف بازگشت تاقوم خود را به اسلام دعوت كند قوم تثقيف ، با وى از در ستيزگى در آمدند و با دعوتشبه دشمنى برخاستند، در برابر او مقاومت كردند و سرانجام سحرگاهى كه براى نمازبرخاسته بود به شهادتش رسانيدند آرى عروه به دست دوستان كشته شد، نه به دستدشمنان امام حسين عليه السلام نيز چنين بود، به دست دوستان كشته شد.
ليلا، زمانى چند در خانه امام حسين عليه السلام به سر برد و روزگارى در زير سايهحسين بزيست و نتوانست مصيبت جانسوز شوهر و داغ شهادت پسر را ببيند به زودى از اينجهان رخت بر بست و به جهان ديگر شتافت در آن جا به خواهرش شهربانو پيوست وبزرگزاده عرب با شاهزاده عجم در انتظار امام حسين عليه السلام نشستند تا اما حسينعليه السلام نيز بدآنها پيوست .
رباب نيز همسرى با وفا براى امام حسين بود تا دم واپسين از امام حسين جدا نشد و بارشهادت شوهر والامقام خود را بر دوش كشيد و بهمنزل رسانيد.
رباب پس از شهادت شوهر نيز دست از وفا برنداشت و همچنان به وفادارى پرداخت وفراق را تحمل كرد، تا مرگش دگر باره به امام حسين عع رسانيد و جدايى را برطرفساخت .
رباب دخت ، امروالقيس كلبى است و مادر سكينه دختر دانشمند امام حسين عليه السلام ، وعبدالله كودك شيرخوار شهيد او است پس از شهادت امام حسين رباب به اسارت گرفتهشد و به شام برده شد، هنگامى كه به مدينه بازگشت ، مجلس عزايى براى امام حسينعليه السلام تشكيل داد و آن قدر گريست كه اشك در ديدگانش خشك شد بزرگان قريشاز وى خواستگارى كردند، همه را رد كرد و گفت : پس از پيغمبر قوم شوهرى نمى خواهم .
رباب بيش از يك سالپس از امام حسين عليه السلام زنده نماند، در تمام مدت يكسال به سوك شوهر نشست زير سقف نرفت از گرما و سرما پرهيز نكرد تا رنجور وبيمار گرديد، و در غم امام حسين عليه السلام جان داد.
نقل است كه امام حسين درباره رباب و دخترش سكينه چنين مى گويد:
لعمرى اننى لا حب دارا
تحل بها السكية و الرباب
احبهما و ابذل جل مالى
و ليس للائمى عندى عتاب
به جان خود سوگند كه خانه اى را دوست مى دارم كه سكينه و رباب را ميزبانى كند.
من اين دو را دوست مى دارم و مالم را در ره آنها مى دهم و كسى حق ندارد مرا ملامت كند.

next page

fehrest page

back page