بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه ارشادالقلوب دیلمی, ابى محمدحسن دیلمى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     38000001 -
     38000002 -
     38000003 -
     38000004 -
     38000005 -
     38000006 -
     38000007 -
     38000008 -
     38000009 -
     38000010 -
     38000011 -
     38000012 -
     38000013 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page


در حـالات كـسـانـى كـه عـذاب بـر آنـهـا در ايـن عـالمنازل گرديد خداى متعال مى فرمايد: پس تمامى آنها را بهگـنـاهانشان گرفتيم . بعضى از آنها با تندباد به هلاكترسـيـدنـد. مـانـنـد قـوم عاد. و بعضى از آنها در اثر صيحهآسـمـانـى ، كـه صـداى جـبـرئيل بوده ، هلاك شدند. و قومىديـگـر را غرق دريا كرديم چون فرعون و اتباعش . و دستهاى را بـه زمين فرو برديم ، مانند: قارون . و چنين نيست كهخـداونـد بـه آنـهـا ظلم كرده باشد ليكن خود آنها بودند كهبه خود ظلم نمودند.
و قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : يـظهر فىامـتـى الخـسـف و القـذف قـالوا مـتـى يـكـون ذلك يـارسول الله قال اذ ظهرت المغارف و القينات و شرب الخمرو الله لياءتين اناس من امتى على عشرو بطرولعب يصحبونقردة و خنازير لاستحالهم الحرام و اتخاذهم القينات و شربالخمور و اكلهم الربا و لبسهم الحرير.
پـيـغـمـبر صلى الله عليه و آله سلم فرمود: در امت من خسف وقذف ظاهر مى شود، يعنى فرو رفتن به زمين و فرو ريختنبـلا بـر آنـهـا از آسـمـان مـانـنـد بـمـبارانها كه در اين زمانمـعـمول شده . گفتند: يا رسول الله چه زمان اين بلاها ظاهرخـواهـد شـد؟ فـرمـود: هـنـگـامـى كـه ظـاهـر شـوداسـتعمال آلات لهو و زنهاى خواننده و نوشيدن مسكرات . بهخدا قسم مردمى از امت من بر سركشى و طغيان و بازى شب مىكـنـنـد و صـبـح مى كنند در حالى كه به صورت ميمون ها وخـوك هـا مـسـخ شـده انـد؛ بـراى ايـنـكـه چـيـزهـاى حـرام وحـلال مـى دانـنـد و زنهاى خواننده براى خود تهيه مى كنند وشـراب مـى خـورنـد و ربـا مـى گـيـرنـد و لباس حرير مىپوشند.
قـال عـليـه السـلام : اذا جـارالحـاكـمقـل المـطر و اذا غدر باهل الذمه ظهر عليهم عدوهم و اذا ظهرتالفـواحـش كـانـت الرجـفـة و اذا قـلت الامـر بالمعروف اسبيحالحريم و انما هو التبديل ثم التدبير ثم التدمير.
فرمود: هنگامى كه حاكم اسلام جور و ظلم كرد باران رحمت ازآسـمـان كـم مـى گـردد. و هـنـگـامـى كـه بـااهـل ذمـه و كـسـانـى كـه در پـنـاه اسـلام هستند بى وفايى وشكستن عهد انجام شد دشمنان آنها به آنها مسلط مى گردند ووقـتـى كه فواحش و گناهان ظاهر شدن زمين مى لرزد و اهلشرا هـلاك مـى كـنـد. و در هـنـگـامـى كـه امر به معروف كم شدمـحـرمـات و كـارهـاى حـرام مـبـاح مـى گـردد. و براى امر بهمعروف سه مرتبه است اول تبديل ، يعنى كارهاى خلاف بهكـارهـاى مـشـروع و ديـنـى بـدل شود. دوم تدبير، يعنى بانـفـشـه صـحـيح منحرفين را به راه دين برگرداندن . سومتدمير، يعنى اگر از اصلاح آنها ماءيوس شدند آنها را بههلاكت رسانده و اعدام نمايند.
باب هفتم : در كوتاه كردن آرزوها
قـال الله تـعـالى : فـذرهـم يـاكـلوا و يـتـمـتـعـوا ويلههمالاءمل فسوف يعلمون .(160)
واگذار آنها را بخورند و بهره مند شوند و آرزوهايشان آنهارا از رسـيـدن به سعادت ابدى باز دارد پس زود باشد كهبـدانـند چه فرصت خوبى در دنيا داشتند و چه كمالاتى دراثر علم و عمل مى توانستند به دست آوردند.
و قالرسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : جـاءالاجل دون رجاء الاءمل .
پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود:اجل اولاد آدم مى رسد و اميد و آرزوها به پايان نمى رسد.
و قـال بـعـضـهـم : لو راءيـت الاءجـل و مـسـيـره لا بـغـضـتالاءمل و غروره .
بـعـضـى فـرمـوده انـد: اگـر اولاد آدماجل و راه آن را مى ديدند هر آينه آرزوها و مغرور شدن به آنرا دشمن مى داشتند.
و قـال انس : كنا عند رسول الله صلى الله عليه و آله وسـلم فـوضـع ثـوبـه تـحـت راسه و نام فهبت ريح عاصفةفـقـام فـزعـا و تـرك ردائه فـقـلنـا يـارسول الله مالك فقال ظننت ان الساعة قد قامت .
انـس گـفـت : خـدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله بوديم . آنحـضـرت جـامـه خود را زير سر نهاد و به خواب رفت . پسباد شديد وزيد. پيغمبر صلى الله عليه و آله ترسناك ازخواب برخاست ورداى خود را بر نداشت ما عرض كرديم : يارسـول الله صـلى الله عـليـه و آله شـمـا را چـه روى داد؟فرمود: گمان كردم قيامت بر پا شد.
و قـال عـليـه السـلام : يـهـرم ابـن آدم و يـبـقى معه اثنانالحرص و طول الاءمل .
فـرمـود: فـرزند آدم پير مى شود و با او دو چيز باقى مىماند يكى حرص و ديگرى آرزوى طولانى و دور و دراز.
و قـال امـيـرالمـؤ منين عليه السلام فى خطبة : اتقوا اللهفـكـم مـن مـؤ مـل مـالا يـبـلغـه و جـامـع مـالا يـاءكـله و لعـله مـنبـاطـل جـمـعـه و مـن حـق مـنـعـه اصـابـه حـرامـا و ورثـه عدوافاحتمل اصره و باء بوزره و رد على ربه خاسرا اسفا لا حقاقد خسرالدنيا و الآخرة ذلك هوالخسران المبين .
حـضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه خود فرموده : ازخـدا بـترسيد چه بسيار كسى كه آرزو دارد چيزى كه به اونـمى رسد و چه بسيار جمع كننده چيزى كه آن را نمى خوردو شـايد از راه باطل آن را جمع كرده و شايد حقوقى كه بهآن تـعـلق گـرفـتـه مـنـع كـرده و نداده يا حق شريكى در آنبـوده و او را از دادنـش خـوددارى كـرده از راه حـرام بـه دسـتآورده و از روى عـدوان و تـجـاوز بـه ارث بـرده ، گناهش راحـمـل كرده و وزر و وبالش را به عهده گرفته و به سوىخـداى خـود رفـتـه در حالت زيان كارى و تاءسف كه به اوعارض شده به تحقيق در دنيا و آخرت زيان و ضرر نموده واين است ضرر آشكار.
و قـال اصـمـعـى سـمـعـت اعـرابـيـايقول : ان الآمال قطعت اعناق الرجال كالسراب اخلف من رجاه وغر من رآه و من كان الليل و النهار مطيتاه اسرعابه السير ويلحقاه المحل .
اصـمـعى گفته : شنيدم كه اعرابى مى گفت به درستى كهآرزوها گردن مردان را قطع كرد مانند آب نما كه آن كس بهامـيـد آب بـه سـوى او مـى رود خلافش ‍ بر او ظاهر گردد وگول مى زند كسى را كه آن را ببيند و آن كس كه شب و روزدو مركب تندرو او مى باشند به سرعت او را مى برند و بهمحل منظور و مورد نظرش ملحق مى كنند.
و انشد بعضهم :

و يـمـشـى المـرء ذا اجـل قـريـب
و فى الدنيا لهامل طويل
و يـعـجـل للرحـيل و ليس يدرى
الى ماذا يقربهالرحيل
شخص مى رود در حالى كه اجلش نزديك است و در دنيا براىاو آرزوى طـولانـى هـسـت و تـعجيل مى كند براى رفتن و نمىدانـد كـه رفتن او به كجا منتهى مى گردد و به چيز نزديكمى گردد.
و قال آخر:
يـا ايـهـا المـطـلق آمـاله
مـن دون آمـالكآجال
كـم ابـلت الدنـيا و كم جددت
فينا و كم تبلى وتغتال
اى كـسـى كـه جـلو آرزوهـاى خود را رها كرده هنوز به آرزوهانرسيده اجلها هست . دنيا چه بسيار نو و كهنه دارد در ما و چهبسيار امتحان و غافل گيريها دارد.
و قـال الحـسـين عليه السلام : يا بن آدم انما انت ايام كلمامضى يوم ذهب بعضك .
امام حسين عليه السلام فرمود: اى پسر آدم اين است و جز ايننيست كه تو چند روزى بيش نيستى و هرگاه يك روز بگذردبعضى از تو گذشته است .
و قـال بـعـضـهـم لرجـل كـيـف اصـبـحـتفـقـال اصـبـحـت و الله فى غفله من الموت مع ذنوب قد احاطتبـى و اجـل مـسـرع اقـدم عـلى هـول لا ادرى عـلى مـا اقتحم فمناسوء حالا منى و اعظم خطرا ثم بكى .
بـعـضـى از زهـاد گـفـته : به مردى گفتم كه چگونه صبحكـردى ؟ جـواب داد بـه خـدا قـسـم صـبـح كـردم درحال غفلت از مرگ با گناهان بسيار كه به من احاطه كرده واجل و مرگى كه با سرعت به جانب من مى آيد. وارد مى شومبـر هـول و وحـشـتـى كه نمى دانم بر چه جاى هولناكى مىافـتـم پـس بـا چـنـيـن حـال كـيـسـت كـه از مـنبـدحـال تـر باشد و خطرش بزرگتر باشد اين بگفت پسبگريست .
دخـل ابـوالعـتـاهـيه على ابى نواس فى مرضه الذى ماتفيه فقال كيف تجد نفسك فقال ابو نواس شعرا:
رب فى الغنى سفلا و علوا
و ارانى اموت عضوافعضوا
ذهـبـت جـدتى بطاعه نفسى
فتذكرت طاعه اللهنضوا
ليـس مـن ساعه نضت بى الا
نقصتنى بمر هالىجزوا
قد اسائت كل الاسائه فاللهم
صفحا عنا و عفواعفوا
ابـولعـتـاهية داخل شد بر ابونواس در مرضى كه در آن مردپـس گـفـت چـگـونـه خـود را مـى يابى ؟ ابونواس در جوابشعرى گفت : كه ترجمه اش اين است :
چـه بـسـا در حال بى نيازى به پستى و بلندى رسيدم . ومـى بـينم اعضاى من يكى پس از ديگرى مى ميرد. همه كوششمـن در اطـاعـت از نـفـس طـى شـد و درحـال خـستگى و سستى به ياد عبادت خدا افتادم . هيچ ساعتىاز عمر من نمى رود مگر اين كه با تلخى هاى خود جزوى از منرا نـاقص مى كند. به تحقيق بد كردم به نهايت بدى خدايااز من در گذر و ما را مشمول عفو خود بفرما.
و قال الاخر:
يـمـد المـنـى للمـرء آمال نفسه
و سهم الردى منلحظ عينيه قد نزع
لمن يجمع المالالبخيل و قد اءرى
مصارع من قد كان بالامس قد جمع
آرزوهـا شـخـص را بـه دنـبـال خـواهـشـهـاىدل مـى كـشـانـد. و حـال آن كـه تـيـر پـسـتـى ازمـقـابـل چـشـم او گـذر مـى كـنـد. بـراى چـه كـسـىبـخـيـل مـال جـمـع مـى كند و حال آن كه قبرهاى كسانى را مىبـيـنـد كـه ديـروز بـا او بودند و جمع كردند و گذاشتند ورفتند.
بـــاب هـشـتـم : در كـوتـاهـى عـمـرهـا و به سرعت گذشتن ومغرورنشدن به آن
قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : اعـمـارامـتـى ما بينالستين الى السبعين و قل من يتجاوزها.
پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله فرمود: عمرهاى امت من ما بينشصت و هفتاد است و كم است كه كسى از هفتاد بيشتر شود.
و جـاء فـى قـوله تعالى : اولم نعمركم ما يتذكر فيه منتـذكـر(161)، انـه مـعـاتـبـة لابـن الاربـعـيـن . وقيل : لابن ثمانية عشر سنه و قد جائكم النذير، و هو الشيب.
در تـفـسـيـر آيـه كريمه كه مفاد آن اين است كه : (آيا بهشما عمر نداديم آنچه كه به ياد افتد در او كسى كه يادآورمـى شود) آمده است كه اين آيه عتاب است براى كسى كهسـن او بـه چـهـل سـال و بـعـضـى فـرمـوده انـد هـيـجـدهسـال رسـيـده باشد. و به تحقيق به سوى شما ترسانندهآمد، يعنى پيرى .
و فـى قـوله تـعـالى : و قد بلغت من الكبر عتيا(162)،جاوزت الستين .
مـراد از آيـه كـريـمـه كـه از قـول حـضـرت زكـريـانـقـل فـرمـوده كه : (به تحقيق رسيدم از پيرى به حالتشـكـسـتـگـى ) ايـن اسـت كـه از شـصـتسال رد شدم .
و روى : ان الله تـعـالى ملكا ينادى يا ابناء الستين عدواانفسكم فى الموتى .
و روايـت شد كه : براى حق تعالى ملكى است كه فرياد مىكند اى كسانى كه شصت سال از عمر شما گذشته خود را درشمار مردگان در آوريد.
و قـال بـعـضـهـم : يـوشـك ان مـن سـاد الىمنهل ستين سنه ان يرده .
بعضى گفته اند: نزديك است كسى كه سير او به حد شصتسال رسيده است او را برگردانند، يعنى پيش تر نرود.
و انشد بعضهم :
تـزود مـن الدنـيـا فانك لا تبقى
و خذ صوفوهالما صفت و دع الزلقا
و لا تاءمنن الدهر انى امنته
فلم يبق لى خلا و لميبق لى خلفا
بعضى فرموده اند: توشه و بهره بردار از دنيا كه تو درآن بـاقـى نـخـواهـى مـانـد و از چيزهاى نيكوى آن براى خودبـردار و واگـذار چـيـزهاى پست را. از خطرات روزگار ايمنمـبـاش بدرستى من ايمن شدم پس نه دوستى براى من باقىگذاشت و نه فرزندى .
و قال آخر:
تـزود مـن الدنـيـا فـانـكراحـل
و بـادر فـان المـوت لا شـكنازل
و ان امرء قد عاش ستين حجه
و لم يتزود للمعادفجاهل
ديگرى گفته : بهره بردارى كن از دنيا به درستى كه توكـوچ كننده اى و پيشى بگير به تحقيق كه مرگ بدون شكوارد مـى شـود. و بـه تـحـقـيـق كـسـى كـه شـصـتسـال زنـدگـانـى كـرد و بـراى مـعـاد خود زاد و توشه برنگرفت پس ‍ جاهل است .
و قال آخر:
اذا كـانـت السـتـون عـمـرك لم يـكـن
لدائك الا انتموت طبيب
و ان امـرء قـد عـاش سـتـيـن حـجـه
الىمنهل من ورده لقريب
اذا ذهـب القـرن الذى انت فيهم
و خلفت فى قرنفانت غريب
ديـگـرى گـفـتـه : وقـتـى كـه عـمـر تـو بـه شـصـتسال رسيد ديگر طبيبى براى درد تو به غير از مردن نيست. و بـه درسـتـى كـه كـسـى كـه شـصـتسال زندگى كند به سوى محل ورود خود نزديك شده است .وقتى كه گذشت آن قرنى كه تو در آن با كسانى كه وجودداشـتـنـد زندگى مى كردى و باقى ماندى در قرن بعد پستو غريبى .
و قـال : فـى قـوله تـعـالى : انـما نعد لهم عدا،(163)قال الانفاس يخسرها من انفقها فى غيرطاعة الله .
در تـفـسـيـر آيه كريمه مذكور كه فارسى آن اين است كه :جـز ايـن نـيست كه شماره كرده ايم براى آنها شماره كردنىفرمودند: مراد نفسهاى انسانى است كه هر كس آنها را در غيرطاعت خدا صرف كرده باشد به خسران و زيان افتاده است .
و قـالبـعـضـهـم : العـمـر قـصـيـر و السـفـر بـعـيـدفـاشـتـغـل بـصـلاح ايـامـك و تـزودلطـول سـفـرك و انـتـفـع بـمـا جمعت فقدمه من ممرك الى مقركقـبـل ان تـتـزعـج عـنـه فتحاسب به و يحصى به غيرك فمااقل مكثك فى دار الفناء و اعظم مقامك فى دار البقاء.
بعضى از عباد فرموده : عمر كوتاه است و سفر دور است پسمـشـغول شو به اصلاح روزهاى خود و توشه بردار براىسـفـر طولانى خود. و به آنچه جمع كرده اى بهره مند شو ونـفـع بـبـر. پـس پـيـش بفرست از خانه مرورت كه دنيا استبراى خانه قرارت كه آخرت است پيش از آن كه قطع علاقهكـنـى از آن و دسـت از آن بـردارى ، پـس حـسـاب آن بـر تـوبـاشـد و در تصرف ديگرى در آيد. پس چه بسيار كم استماندن تو در اين خانه فانى و چه بسيار بزرگ است ماندنتو در خانه باقى .
و قال بعضهم شعرا:
لهـفـى عـلى عـمـر ضـيـعـت اوله
ومال آخره الاسقام و الهرم
كم اقرع السن عند الموت من ندم
و اين يبلغ قرعالسن و الندم
هـلا انـتـهـيـت و وجـه العـمـرمقبل
و النفس فى جده و العزم مخترم
بـعـضـى گـفـتـه اند: تاءسف من بر عمرى است كه اولش راضـايع كردم و در آخر آن گرفتارى پيرى و مرضها شدم .چـه بسيار دندانها را به روى يكديگر بايد فشار دهم وقتمـردن ولى بـه كـجا مى رسد فشار دندان و پشيمانى . چراباز نايستادى از گناه و حال آن كه جهت عمر برگشته است ونفس در كوشش است و عزم خاموش .
و قـال فـى قـوله تـعالى : لقد خلقنا الانسان فى احسنتـقـويـم ، قـال الشـبـاب . ثـم رددنـاهاسفل سافلين (164)، قال الهرم .
فـرمـود: مـراد از احـسـن تقويم در اين آيه كريمه كه خدا مىفـرمـايـد: هـر آيـنه به تحقيق خلق كرديم انسان را در احسنتـقـويـم ، جـوانـى اسـت . و مـراد ازاسـفل سافلين كه مى فرمايد: پس برگردانيديم او را بهاسفل سافلين ، پيرى است .
و قـال : بـعـضـهـم الشـيـب زائد المـوت و نـذيـر الفنا ورسول المنيه و قاطع الامنيه و اولمـراحـل الاخـره و مـقـدمـه الهـرم و رائدالانـتـقـال و نـذيـر الاخـره و واعـظ فـصـيـح و هـوللجـاهـل نـذيـر و للعـاقـل بـشير و هو سمه الوقار و شعارالخيار و مركب للحمام و الشباب حلم المنام .
بـعضى گفته اند: پيرى قاصد مرگ است ، و ترساننده ازفـنـا و نـيستى است ، فرستاده مرگ است ، قطع كننده آرزوهااسـت ، و اول مـنـازل آخـرت است ، و مقدمه شكستگى ، و قاصدانـتـقـال ، تـرسـانـنـده آخـرت و واعـظ فصيح است . و براىجـاهـل تـرسـاننده است و براى عاقل بشارت دهنده است . و آنعـلامـت وقـار است و شعار نيكان و مركب مرضها و جوانى ايامغفلت و خواب است .
و قـيـل : لشـيـخ مـن العـبـاد مـا بـقى منك مما تحب له الحيوهفقال البكاء على الذنوب .
بـه پـيـرى گـفـتـه شـد: از آنـچـه زندگى را براى آن مىخواستى چه باقى مانده ؟ جواب داد گريه بر گناهان .
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : خـيـر شبابكم منتزيا بزى كهولكم و شر كهولكم من تزيا بزى شبابكم.
پـيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بهترين جوانانشـمـا جـوانـى اسـت كـه مـانـند پيران رفتار كند و بدترينپيران شما آن است كه بخواهد به روش ‍ جوانان در آيد.
و قـال صـلى الله عـليـه و آله :قال الله تعالى : و عزتى و جلالى انى لاستحيى من عبدى وامـتـى يـشـيبان فى الاسلام ان اعذبهما. ثم بكى صلى اللهعـليـه و آله فـقـيـل : مـم تـبـكـى يـارسـول الله ؟ فقال : ابكى لمن استحيى الله من عذابهم و لايستحيون من عصيانه .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداىمـتـعـال جـلت عـظـمـتـه فـرمـوده : بـه عـزت وجلال خود قسم ياد مى كنم من هر آينه از بنده خود از زن و مردآنـان كـه در اسلام موى خود را سفيد كرده اند حيا مى كنم كهآنها را عذاب كنم .
آنگاه پيغمبر صلى الله عليه و آله گريست . عرض كردند:يا رسول الله براى چه گريه مى كنيد؟ فرمود: گريه امبراى كسانى است كه خدا از عذاب كردن آنها حيا مى فرمايدو آنها از گناه و معصيت خدا حيا نمى كنند.
و قـال ، بـعـضـهـم : مـن اخـطـاتـه سـهـام المـنـيـه قـيـدهعقال الهرم .
بـعـضـى گـفـته اند: كسى كه تيرهاى مرگ از او رد شود وبه او اصابت نكند زانو بند پيرى او را پاى بند مى كند.
و قـالبعضهم : شعرا:
انـى ارى رقـم البـلاء فـى
قـرن راءسك قدنزل
و اريـك تـعـثـر دائمـا
فـىكل يوم بالعلل
و الشـيـب و العـلل الكـثـيـر
مـن عـلامـهالاجل
فـاعـمـل لنـفـسـك ايـهـا
المـغـرور فـى وقـتالعمل
من مى بينم نوشته بلا در بالاى سر تو فرود آمده است . ومـى بـيـنم كه تو در هر روز در اثر علت ها لغزش پيدا مىكـنـى . و پـيـرى و دردهـاى بـسـيـار علامت مرگ است . پس اىمغرور تا وقت باقى است براى خود كارى بكن .
و قال بعضهم :
و لقـد رايـت صـغيره
فسرت شيئا بالخمار
قالت غبار قد علاك
فقلت ذاغير الغبار
هـذا الذى نـقـل
الملوك الى القبور من الديار
باب نهم : در مرض و دردها و مصلحت آنها
قـالرسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : يـوما لاصحابه ايكميـحـب ان يـصـح و لا يـسـقـم قـالوا كـلنـا يـارسول الله . فقال اتحبون ان تكونوا كالحمير الضالة الاتـحـبون ان تكونوا اصحاب الكفارات و الذى نفسى بيده انالرجـل لتـكون له الدرجة فى الجنة ما يبلغها بشى ء من عملهو لكن بالصبر على البلاء و عظيم الجزاء لعظيم البلاء وان الله اذا احـب عـبـدا ابـتـلاه بـعظيم البلاء فان رضى فلهالرضا و ان سخط فله السخط.
روزى پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله به اصحابفـرمـود: كـدام يك از شما دوست دارد كه صحيح باشد و بهمـرض نـزديـك نـبـاشـد؟ عـرض كـردنـد: يـارسـول الله هـمـه مـا چنين هستيم . فرمود: آيا مى خواهيد مانندخـران گـم شـده بـاشـيـد آيـا دوسـت نداريد كه به واسطهبلاها گناهان شما بر طرف شود و بلاها كفاره گناهان شمابـاشـد. قـسـم بـه خـدايـى كـه جان من به دست قدرت اوستبراى شخص در جائى در بهشت هست كه به آن نخواهد رسيدمـگـر بـه صـبـر بـر بـلا و جـزاى بـزرگ درمقابل بلاى بزرگ است .
و بـه درسـتـى كـه خـداى متعال چون بنده را دوست دارد او رامـبتلا مى كند به بلاى بزرگ . پس اگر راضى شد خدا ازاو راضـى است ، و اگر به غضب آمد و ناراحت شد خدا بر اوغضب خواهد كرد.
و قـال عليه السلام : لو يعلم المؤ من حاله فى السقم مااحب يفارق السقم .
حضرت فرمود: اگر مؤ من مى دانست كه در مرض چه ثوابهابراى او هست دوست نداشت كه مرض از او جدا شود.
و قـال عـليـه السـلام : يـود اهـل العـافـيـة يـوم القيمة انلحـومـهـم قـرضـت بـالمـقـاريـض لمـا يـرون مـن ثـواباهل البلاء.
حـضرت فرمود: در روز قيامت كسانى كه در دنيا با صحت وعـافـيـت به سر بردند دوست دارند كه گوشت بدن آنها رابـا مـقـراض در دنيا چيده بودند براى آنچه كه مى بينند ازثوابها كه به اهل بلا مى دهند.
و قال موسى : يارت لامرض يضنينى و لا صحة تنسينى ولكن بين ذلك امرض تاره فاذ كرك واصح تارة اشكرك .
مـوسى عرض كرد: خدايا نه مرضى كه مرا از پاى در آوردو نـه صـحـتـى كـه مـوجب شود فراموشى نعمتهاى تو را، وليـكن بين اين دو كه گاهى مريض ‍ شوم و به ياد تو افتمو گاهى صحت بدن داشته باشم و شكر تو را به جا آورم .
و روى : ان ابـا الدرداء مـرض فـعـادوه ، فـقـالوا اى شىتـشـتـكـى فـقـال ذنـوبـى ، قـالوا فـاى شـى تـشـتـهـىفـقـال المـغـفـره مـن ربـى فـقـالوا لانـد عـولك طـبـيـبـا؟فـقـال الطـبـيـب امـرضـنـى . قـالوا فـاسـئله عـن سـبـب ذلكفقال : سئلته فقال انى افعل ما اريد.
نـقـل شـده كـه : ابودرداء مريض شد پس جمعى به عيادت اورفـتـنـد گـفـتـند: از چه شكايت دارى ؟ گفت : از گناهان خود.گـفتند: چه چيز ميل دارى ؟ گفت : آمرزش از طرف خدا. گفتند:آيا طبيبى براى تو طلب كنيم ؟ گفت : طبيب مرا مريض كرده .گـفـتـنـد: پـس از او سـبـب و عـلت آن سـؤال كـن گفت : من سؤ ال كردم فرمود: من آنچه اراده كنم به جاخواهم آورد.
و مـرض رجـل فـقـيـل : له الا تـتـداوى ؟فـقـال : ان عـادا و ثـمـود و اصحاب الرس و قرونا بين ذلككثيرا كان لهم اطباء و ادواء فلا الناعت بقى و لا المنعوت لهو لو كانت الا دواء لما مات طبيب و لا ملك .
مـردى مـريـض شد به او گفته شد: چرا خود را معالجه نمىكـنـى ؟ پـس گفت : قوم عاد و ثمود و اصحاب رس و كسانىكه در بين آنها در زمانهايى بودند براى آنها طبيب ها بود ودواهـايـى داشـتـنـد نـه آن كـس كـه وصـف دواهـا را مى دانست وخاصيت آنها را مطلع بود باقى ماند و نه آن كسى كه براىاو وصـف دواهـا گفته شد. و اگر دواها از دردها جلوگيرى مىكرد هر آينه هيچ طبيب و سلطانى نمى مرد.
باب دهم : در ثواب عيادت مريض
عـن ابـى عـبـدالله عـليـه السـلامقـال قـال رسـول الله : صـلى الله عليه و آله الحمى رائدالمـوت و سـجـن الله فـى ارضـه و حـرهـا مـن جهنم و هى حظكـل مـؤ مـن مـن النـار و نـعـم الوجـع الحـمـى تـعـطـىكـل عـضو حقه من البلاء و لا خير فيمن لا يبتلى . و ان المؤ مناذا حم حمة واحدة تناثرت عنه الذنوب كورق الشجرة . فانآن عـلى فـراشـه فـانـيـنـه تـسـبـيـح و صـيـاحـهتـهـليـل و تـقـلبـه فـى فـراشـه كـمـن يـضـرب فـىسـبـيـل الله فـان اقبل يعبد الله فى مرضه كان مغفورا له وطوبى له . و حمى ليلة كفارة سنة لان المها يبقى فى الجسدسـنـة فـهـى كـفـارة لمـا قلبها و لما بعدها. و من ابتلى ليلةفـقـبـلهـا و ادى شكرها كانت له كفارة ستين سنة لقبولها و منةلصـبـره عـليـهـا. و المـرض للمـؤ مـن تـطـهـيـر و رحـمـة وللكـافـريـن عـذاب و لعنة . و لايزال المرض بالمؤ من حتىلايـبـقـى عـليـه ذنـب . و صـداع ليـلة تـحـطكل خطيئة الا الكبائر.
حـضـرت امـام جـعـفـر صادق عليه السلام فرمود كه پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود: تب فرستاده مرگ است وزندان خدا در زمين او و گرمى او از جهنم است . و آن بهره هرمـؤ مـن از آتش است . و نيكو دردى است تب ، حقوق اعضاء بدنرا از بلاها عطا مى كند. و خيرى نيست در كسى كه مبتلا نشود.و مؤ من وقتى كه يك مرتبه تب كند گناهان مانند برگ درختاز او فرو مى ريزد. اگر بر فراش خود ناله كند ناله اشثـواب تـسبيح دارد. و هرگاه از درد فرياد زند ثواب گفتنلا اله الا الله دارد. و هرگاه از شدت درد از اين پهلو به آنپهلو بغلتد مانند كسى است كه شمشير در راه خدا بزند. واگـر در آن حـال بـراى عـبـادت خـدا بـر خاست مورد مغفرت وآمـرزش حـق قـرار مـى گـيـرد. و خـوشـا بـهحـال او تـب يـك شـب كـفـاره گـنـاهـان يـكسـال اسـت ! بـراى ايـن كـه الم و درد او تـا يـكسـال در بـدن او بـاقـى مـى مـانـد. پـس آن كـفـاره مـاقـبـل و مـا بـعـد مى باشد. و كسى كه يك شب مبتلا شود و آنبـلا را قـبـول كند و ناراضى نباشد و شكر خدا به جا آوردكـفـاره شـصـت سـال او مـى گـردد؛ بـراى ايـنـكـه آن راقـبـول كـرده . و ايـن مـنـتـى اسـت بـر او درمـقـابـل صـبرش . و مرض براى مؤ من سبب پاكى و رحمت مىگـردد و بـراى كـافر سبب عذاب و لعنت است . و مؤ من هميشهدر مـرض هـسـت تا گناهى بر او باقى نماند. و سر درد يكشب همه گناهان را مى ريزد مگر گناهان كبيره .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : للمـريـض فـى مـرضهاربـع خصال : يرفع عنه القلم و ياءمر الله الملك يكتب لهثـواب مـا كـان يـعـمـله فـى صـحـتـه و تـساقط ذنوبه كمايـتـسـاقـط ورق الشـجـر و مـن عـاد مـريـضـا لميـسـئل الله تـعـالى الا اعـطـاه و يوحى الله تعالى الى ملكالشـمـال لا نـكتب على عبدى مادام فى وثافى شيئا والى ملكاليـمـيـن ان اجـعـل انـينه حسنات . و ان المرض ينقى الجسد منالذنـوب كـمـا يـنـقى الكير خبث الحديد. و اذا مرض الصغيركان مرضه كفارة لوالديه .
پـيـغـمـبر صلى الله عليه و آله فرمود: از براى مريض درحال مرضش چهار خصلت هست : اول اينكه : قلم از او برداشتهمـى شـود. و خـدا امـر مـى فـرمـايـد ملك را كه ثواب در نامهعـملش مى نويسد، يعنى آن كارهاى خوب كه سابق انجام مىداده و اكـنـون در اثـر مـرض نـمى تواند انجام دهد ثواب آنكـارهـا را در نـامه عملش مى نويسد. دوم اينكه : گناهانش مىريـزد چـنان كه برگ از درخت مى ريزد. سوم اينكه : هر كساو را عـيـادت كـنـد چـيـزى از خـدا سـؤال نمى كند مگر اين كه به او عطا مى فرمايد. چهارم اينكه :خـداى مـتـعـال به ملك دست چپ مى فرمايد ننويس بر بنده منچـيزى را تا وقتى كه در پناه من است ، يعنى مريض است . وبه سوى ملك دست راست خطاب مى كند كه ناله هاى بنده مراحـسـنـه و ثواب قرار بده و بنويس . و به تحقيق كه مرضبدن را از گناهان پاك مى كند، چنان كه كوره آهنگرى زنگارآهـن را پـاك مـى كـنـد و هـنـگـامـى كـهطفل خرد سالى مريض شود مرض . او كفاره پدر و مادر است .
و روى : فـيـمـا نـاجـى بـه مـوسـى ربـه انقـال يـارب اعـلمـنـى مـالعـيـادة المـريـض ‍ مـن الاجـرفـقال سبحانه : اوكل به ملكا يعوده من فى قبره الى محشرهقال يا رب فما لمن غسله قال اغسله من ذنوبه كما ولدته امهفـقـال يـا رب فـمـا لمـن شـيـع جـنـازتـهقـال اوكـل بـهم ملائكتى يشيعونهم فى قبورهم الى محشرهمقـال يـا رب مـا لمـن عـزا مـصـابـا عـلى مـصـيـبـةقال اظله بظلى يوم لاظل الا ظلى .
نقل شده : در آنچه كه موسى با خداى خود مناجات كرد عرضكـرد: اى خـداى مـن آگـاه كـن مرا كه براى عيادت مريض چقدراجـر و ثـواب اسـت ؟ پـس خـداونـد سـبـحـان فـرمـود:موكل مى كنم بر او ملكى را كه عيادت مى كند او را در قبرشو بـا او هـسـت تـا ايـن كـه وارد صـحـراى محشر شود. موسىعرض كرد: اى خداى من چه ثوابى هست براى كسى كه او راغسل دهد؟ فرمود: من او را مى شويم از گناهانش ، چنان كه ازمادر متولد شده . پس ‍ گفت : اى خداى من چه ثواب است براىكـسـى كـه تـشـيع جنازه او كند؟ فرمود بر آنها ملائكه ام رامـوكل مى كنم كه همراهى مى كنند آنان را در قبرشان تا بهمـحشرشان . موسى عرض كرد: اى خداى من چيست براى كسىكـه تـسـليـت بگويد مصيبت زده را در مصيبت او؟ فرمود: او راسـايـه رحـمـت خـود داخـل مـى كـنـم در روزى كه سايه اى جزسايه من نيست .
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : عـايـد المـريـضيـخـوض فى الرحمة فاذا جلس ارتمس فيها و يستحب الدعاءله فـيـقول العائد للمريض : اللهم رب السموات السبع ورب الارضـيـن السـبـع و ما فيهن و ما بينهن و ما تحتهن و ربالعـرش العـظـيـم اشـفـه بـشـفـائك و ادوه بدوائك و عافه منبلائك و اجعل شكايته كفارة لما مضى من ذنوبه و لما بقى ،و يـسـتحب للمريض الدعا لعائده فان دعائه مستجاب و يكرهالا طاعة عند المريض .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فرمود عيادت كنندهمـريـض در رحـمـت خـدا سـيـر مى كند و چون در نزد آن مريضنـشـست در رحمت خدا فرو مى رود. و مستحب است در نزد مريضدعـا كـردن در حـق او، پـس عيادت كننده چنين گويد: اى خدايىكـه تـربـيـت كننده اى و صاحب آسمانهاى هفت گانه و صاحبزمـيـن هـاى هفت گانه و آنچه در آنهاست و آنچه بين آنهاست وآنچه زير آنها است ، و تو پروردگار عرش عظيم هستى شفابده او را به شفاى خودت و دوا بده به وداى خود و عافيت وسلامتى بده او را از بلاهاى خودت .
خـدايـا شـكـايـت او را در حـال مـرضـش كفاره گناه گذشته وباقيمانده او قرار بده ! و مستحب است براى مريض دعا كردندر حق عيادت كننده ، كه دعاى او مستجاب است . و نشستن زياد وطولانى در نزد مريض كراهت دارد.
باب يازدهم : در توبه و شرايط آن
قـال الله تـعـالى : يـا ايها الذين امنوا توبوا الى اللهتوبة نصوحا(165) يعنى بالنصوح لا رجوع فيهاالى الذنب .
خداوند مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد به سوىخدا برگرديد برگشتنى كه نصوح باشد.
مراد از نصوح اين است كه بعد از توبه در آن بازگشت بهگناه نباشد.
قـال الله تعالى : انما التوبة على الله للذين يعملونالسـوء بـجـهـالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب اللهعليهم .(166)
خـداى مـتـعـال فـرمـوده اسـت : ايـن اسـت و جـز ايـن نـيـسـتقـبـول بـازگـشـت بـر خدا از براى كسانى است كه از روىجـهـالت و نـادانـى كـار بـد و گـنـاه مى كنند پس به زودىبـازگـشت به سوى خدا مى كنند پس اينها را خدا توبه مىدهد يعنى بازگشت آنها مورد قبول خداست .
مراد از جهالت كه در آيه كريمه است جهالت به عذاب الهىاسـت ، و گـفـتـه شـده كـه : مـراد جـهـالت بـه عـظـمـت خـداىمتعال و مؤ اخذه او بندگان را به گناهانشان در حالى كه درگناه واقع مى شوند مى باشد.
ثـم قـال تـعـالى : و ليـسـت التـوبـة للذيـن يـعـمـلونالسـيـئات حـتـى اذا حـضـر احـدهـم المـوتقال انى تبت الان و لا الذين يموتون و هم كفار(167) نفىسـبـحـانـه قبول التوبة عند مشاهدة اشراط الموت و انما هىمقبولة ما لم يتيقن الموت .
پس خداى سبحان فرمود: و نيست بازگشت براى كسانى كهاعـمال و كارهاى بد به جا مى آورند تا وقتى كه مرگ يكىاز آنها حاضر مى شود و مى گويد. من الآن بازگشت مى كنم. و نـيـز بازگشت نيست براى آنان كه بميرند و آنها كافرباشند.
خداوند نفى فرموده قبول توبه گناهكار را در هنگام مشاهدهآثـار مـرگ و آن كـس كـه با كفر بميرد. و اين است و جز ايننـيـسـت كـه تـوبـه قـبـول اسـت تـا وقتى كه يقين به مرگنداشته باشد.
فـان الله تـعـالى وعـد قـبـوله بـقـوله : و هـوالذىيقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات (168)، و بقولهعـن نـفـسـه . عـافـر الذنـب و قـابـل التـوب شـديـد العـقاب(169) فـالتـوبـة واجـبـة فـى نـفـسـهـا عـن القـبـيـح و عنالاخلال بالواجب .
پـس بـه درسـتـى كـه خـداى مـتـعـال وعـده فـرمـودهقـبـول تـوبـه را بـه قـول خـود كه در آيه مباركه چنين مىفـرمـايـد: اوسـت خـدايـى كـه قـبـول فـرمـايـد تـوبه را ازبـنـدگـانـش و از گـنـاهـان او عـفو فرمود: و باز مطابق آيهديگر از طرف خود مى فرمايد كه : او آمرزنده گناهان است وقبول كننده توبه است و داراى عذاب سخت است . پس خلاصهاين كه توبه ذاتا از دو چيز واجب است ، يكى گناه و ديگرىترك واجب .
صم ان كانت التوبه عن حق الله تعالى من ترك الصلوهو الصـيام و الحج و الزكوه و سائر الحقوق اللازمه للنفسو البـدن اولاحـد هـمـا فـيـجـب عـلى التائب الشروع فيها معالقـدره او العزم عليها مع عدم القدره عليها فى وقت القدرهو النـدم عـلى الاخـلال بـهـا فى الماضى و العزم على تركالعود.
پـس اگـر تـوبـه از حق خدا، بوده باشد مانند: ترك نماز،روزه ، حـج ، زكات و ديگر حقوق كه بر نفس و بدن يا بريكى از آنها لازم است ، پس بر كسى كه مى خواهد بازگشتكـنـد واجـب است كه شروع كند در انجام آنچه ترك كرده استدر صـورت قـدرت . و اگـر درحـال حـاضـر قـدرت نـدارد تـصـمـيـم بـگـيـرد كـه درحـال قـدرت آنـهـا را انـجـام دهـد. و نـيـز بـايـد ازاخـلال بـه واجـبـات كـه در گذشته ترك كرده است پيشمانبـاشـد و تـصـميم بگيرد كه در آينده ديگر عود و بازگشتبه گناه نكند.
و ان كـانت التوبه عن حق الناس يجب رده عليهم ان كانوااحـيـاء و الى ورئتـهـم بـعـد مـوتـهـم ان كـانـت ذلكالمـال بـعـينه و الا فمثله و ان لم يكن لهم وارث تصدق بهمعنهم ان علم مقداره و الا فيما يغلب على ظنه مساواته و الندمعـلى عـصبه و العزم على ترك العود الى مثله و يستغفر اللهتـعـالى على تعدى امره و امر رسوله و تعدى امر امام زمانهفلكل منهم حق فى ذلك يسقط بالاستغفار.
و اگـر تـوبـه از حـق مـردم بـاشـد آن حق را به آنها رد كنداگر زنده باشند. و به ورثه آنها رد كند بعد از مردن آنهااگـر عـيـن آن مـال موجود باشد. و اگر عين آن تلف شده استمـثـلش را بـدهـد. و اگر براى آنها وارثى نباشد به نيابتآنـهـا صـدقـه بـدهـد در صورتى كه مقدار آنها را بداند. واگر مقدار آن را فراموش كرده به قدرى بدهد كه ظن غالبپيدا كند كه مساوى با آن است ، يعنى اين قدر بدهد كه يقينكـنـد بـيـش از آن نيست . و در هر صورت ندامت و پشيمانى ازغـصـب مـال مـسـلمان داشته باشد و تصميم بگيرد كه هرگزبـه آن عـود نـنـمـايـد و مـثـل آن را انـجـام نـدهـد. و از خـداىمـتـعـال طـلب مغفرت و آمرزش كند از اين كه از امر او و از امرپـيـغـمـبـر و امـام تـعـدى نموده چون هر كدام در اين مورد حقىدارند كه با استغفار ساقط مى شود.
و ان كـان تـوبـته عن اخذ عرض او نميمه او بهتان عليهمبـكـذب فـيـجـب انـقـيـاده اليـهم و اقراره على نفسه بالكذبعـليـهـم و البـهـتـان و ليـسـتـبـرء لهـم عـن حقهم ان نزلوا اويراضيهم بما يرضون به عنه .
و اگـر توبه او از متعرض شدن به آبروى كسى يا سخنچـيـنـى بـيـن آنها و بهتان به دروغ بوده باشد، پس در اينصورت واجب است خود را در اختيار آنها قرار دهد و اقرار بهخـطـاى خـود بـنـمايد و دروغ خود را اظهار كند و از آنها طلبرضـايـت كـنـد كـه ذمـه او را بـرى كـنـنـد و حق خود را به اوبـبـخـشند. اگر از ناراحتى خود پايين آمدند. والا آنها را بههر نوعى كه راضى مى شوند از خود راضى كند.
و ان كـان عـن قـتـل نـفـس عمدا او جراح او شى فى ابدانهمفينقاد اليهم بالخروج من حقوقهم على الوجه الماءمور به منقـصـاص او جـراح اوديـه عـن قـتـل نفس عمدا ان شاؤ او رضوابالديه و الا فالقتل بالقتل .
و اگـر تـوبـه او از قـتل نفس عمدى است يا جراحتى كه بربـدن كـسـى وارد آورده پـس بايد خود را در اختيار آنها قراردهد تا از حقوق آنها بيرون آيد، به آن قسمى كه در دين بهآن امـر شـده از قـصـاص يـا پـرداخـت ديـه ازقـتـل نـفـس عـمدى اگر خواستند و راضى به ديه شدند والاكشتن در مقابل كشتن .
و ان كانت التوبه عن معصيته من زنا او شرب خمر و امثالهفـالتـوبـه عـنـه النـدم عـلى ذلكالفـعـل و العـزم عـلى تـرك العـود اليه . و ليست التوبهقـول الرجـل اسـتـغفر الله ربى و اتوب اليه و هو لا يودىحـقـه و لا حـق رسـوله و لا حـق امـامـه و لا حـق النـاسفـيـقـول الرجـل هـذا من دون ذلك استهزاء بنفسه و يجر عليهاذنـبـا بـكـذبـه كـمـا روى ان بـعـض النـاس اجـتـاز عـلىرجـل و هـو يـقـول اسـتـغـفـر الله و هـو يـشـتم الناس و يكررالاسـتغفار و يشتم فقال السامع استغفر الله من هذا الاستغفارو ترجع بل انت تهزء بنفسك .
و اگر گناهى كه از آن توبه مى كند زنا يا شراب خوردنو مـانند آن باشد پس ‍ توبه از آن پشيمانى از آن كار استو تـصـمـيـم گـرفتن بر ترك عود به آن . و نيست توبه ،گـفـتـن شـخـص اسـتـغـفـرالله ربـى و اتـوب اليـه وحـال آنـكه حق خدا و رسول و امام و همچنين حق مردم را رد نكردهبـاشـد. و در حـقـيـقت اين استغفار استعزاء به نفس خودش مىبـاشـد و بـه وسـيـله ايـن دروغ گـنـاه ديگرى انجام مى دهد.چـنـانـچـه نقل شده . شخصى عبورش به مردى افتاد كه بهمـردم دشـنـام مـى داد و مـكـرر اسـتغفار مى كرد. پس آن شخصشـنـونـده گـفـت : اى مـرد از ايـن استغفار استغفار كن و از اينعـمـل برگرد، كه تو با اين نوع استغفار استهزاء به خودمى كنى .
و قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : ايها الناستـوبـوا الى الله تـوبـة نـصـوحـاقـبـل ان تـمـوتـوا و بـادروا بـالاعـمـال الصـالحـةقبل ان تشغلوا واصلحوا بينكم و بين ربكم تسعدوا و اكثروامـن الصدقه ترزقوا و اءمروا با المعروف تحصنوا و انهواعـن المنكر تنصروا يا ايها الناس ان اكيسكم اكثركم للموتذكـرا و ان اخـوفـكـم احـسـنـكـم اسـتـعـدادا له و ان مـن عـلامـاتالعـقـل التـجـا فـى عن دارالغرور و الانابة الى دارالخلود والتزود لسكنى القبور و التاهب ليوم النشور.

next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page