بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 12, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد12
     02 - عرفان اسلامي جلد12
     03 - عرفان اسلامي جلد12
     04 - عرفان اسلامي جلد12
     05 - عرفان اسلامي جلد12
     06 - عرفان اسلامي جلد12
     07 - عرفان اسلامي جلد12
     08 - عرفان اسلامي جلد12
     09 - عرفان اسلامي جلد12
     10 - عرفان اسلامي جلد12
     11 - عرفان اسلامي جلد12
     12 - عرفان اسلامي جلد12
     13 - عرفان اسلامي جلد12
     14 - عرفان اسلامي جلد12
     15 - عرفان اسلامي جلد12
     16 - عرفان اسلامي جلد12
     FEHREST - عرفان اسلام جلد 12
 

 

 
 

باب صدم در حقيقت عبوديّت است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَلْعُبودِيَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبوبِيَّةُ فَما فُقِدَ فِى الْعُبودِيَّةِ وُجِدَ فِى الرُّبوبِيَّةِ وَما خَفِىَ عَنِ الرُّبوبِيَّةِ اُصيبَ فِى الْعُبودِيَّةِ .

قالَ اللهُ تَعالى : ( سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الاْفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ )(38) اَىْ مَوْجودٌ فى غَيْبَتِكَ وَحُضورِكَ .

وَتَفْسيرُ الْعُبودِيَّةِ بَذْلُ الْكُلّيَّةِ ، وَسَبَبُ ذلِكَ مَنْعُ النَّفْسِ عَمّا تَهْوى وَحَمْلُها عَلى ما تَكْرَهُ ، وَمِفْتاحُ ذلِكَ تَرْكُ الرّاحَةِ وَحُبُّ الْعُزْلَةِ ، وَطريقُهُ الاِْفْتِقارُ اِلَى اللهِ تَعالى .

قالَ رسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : اُعْبُدِ اللهَ كَاَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ .

وَحروفُ الْعَبْدِ ثَلاثَةُ : اَلْعَيْنُ وَالْباءُ وَالدّالُ ، فَالْعَيْنُ عِلْمُهُ بِاللهِ تَعالى ، وَالْباءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِواهُ ، وَالدّالُ دُنوُّهُ مِنَ اللهِ تَعالى بَلاكَيْف وَلا حِجابِ .

وَاُصولُ الْمُعامِلاتِ تَقَعُ عَلى اَرْبَعَةِ اَوْجُه : مُعامَلَةُ اللهِ ، وَمُعامَلَةُ النَّفْسِ ، وَمُعامَلَةُ الْخَلْقِ ، وَمُعامَلَةُ الدُّنْيا .

وَكُلُّ وَجْه مِنْها مَنْقَسِمٌ عَلى سَبْعَةِ اَرْكان :

اَمّا اُصولُ مُعامَلَةِ اللهِ فَبِسَبْعَةِ اَشْياءَ : اَداءِ حَقِّهِ ، وَحِفْظِ حَدِّهِ ، وَشُكْرِ عَطائِهِ ، وَالرِّضا بِقَضائِهِ ، وَالصَّبْرِ عَلى بَلائِهِ ، وَتَعْظيمِ حُرْمَتِهِ ، وَالشَّوْقِ اِلَيْهِ .

وَاُصولُ مُعامَلَةِ النَّفْسِ سَبْعَةٌ : اَلْجَهْدُ وَالْخَوْفُ ، وَحَمْلُ الاَْذى وَالرّياضَةِ ، وَطَلَبُ الصِّدْقِ ، وَالاِْخْلاصُ ، وَاِخْراجُها مِنْ مَحْبوبِها ، وَرَبْطُها فِى الْفِقْهِ .

وَاُصولُ مُعامَلَةِ الْخَلْقِ سَبْعَةٌ : اَلْحِلْمُ وَالْعَفْوُ ، وَالتَّواضُعُ ، وَالسَّخاءُ ، وَالشَّفَقَةُ ، وَالنُّصْحُ ، وَالْعَدْلُ ، وَالاِْنْصافُ « اَوِ الاِْنْصاتُ » .

وَاصولُ مُعامَلَةِ الدُّنْيا سَبْعَةٌ : اَلرِّضا بِالدّونِ ، وَالاْْيثارُ بِالْمَوْجودِ ، وَتَرْكُ طَلَبِ الْمَفْقودِ ، وَبُعْضُ الْكَثْرَةِ ، وَاخْتيارُ الزُّهْدِ ، وَمَعْرِفَةُ آفاتِها ، وَرَفْضُ شَهواتِها ، مَعَ رَفْضِ الرّياسَةِ . فَاذا حَصَلَتْ هذِهِ الْخِصالُ بِحَقِّها فى نَفْس فَهُوَ مِنْ خاصَّةِ اللهِ تَعالى وَعِبادِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَوْليائِهِ حَقّاً .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلْعُبودِيَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبوبِيَّةُ

از آثار اسلامى و معارف الهى بخصوص آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه انسان ، بالقوّه از بسيارى از موجودات غيبى و شهودى برتر و بالاتر است و راه به فعليّت درآوردن اين برترى تا سرحدّ برتر شدن از موجودات لاهوتى و ناسوتى فقط و فقط عبادت و بندگى حق بر اساس آيات قرآن و قواعد انبياء و ائمه آنهم با رعايت خلوص است ، و جز اين راه ديگر براى رسيدن به اين مقام وجود ندارد . من به تمام معنى خود را از شرح اين روايت ، كه آخرين روايت كتاب شريف « مصباح الشريعه » است عاجز مى دانم ، شرح دادن اين روايت بضاعت معنوى و علمى فوق العاده مى خواهد و بخدا قسم اين فقير ناتوان و عاجز مسكين فاقد هر دو است .

نظير اين روايت در تمام كتب روائى كم است ، اين روايت مشتمل بر بسيارى از مسائل اصولى و معارف بلند آسمانى است ، آنچه را اين افتاده به عنوان شرح مى نويسد به اندازه ى فهم و فكر و ظرفيّت خود اوست ، اميد است متخصّصين فن و آنان كه از علوم الهى و الهامى و طهارت روح و تزكيه نفس بهره دارند ، اين روايت را تحت عنوان راه عبادت در كتابى جداگانه به ميدان شرح آوردند ، تا تشنگان حقيقت از اين سرچشمه ى فضيلت سيراب گردند .

در مقدمه اين روايت لازم است دورنمائى از عظمت و استعداد و قدرت فكرى و روحى و معنوى انسان از طريق آثار اسلامى و عرفانى و فلسفى كه همه و همه به صورت قوه در انسان به وديعت نهاده شده و با بندگى و عبادت به فعليّت مى رسد در اختيار بگذارم ، آنگاه به توضيح روايت پرداخته تا موقعيّت انسان در خلقت ، و نقش عبادت در ظهور اين موقعيّت روشن گردد .

جايگاه عظيم انسان در كرسى آفرينش

اگر انسان را از ديدگاه حضرت ربّ كه موجد و خالق اوست بنگريد ، بجاى ديدن يك نطفه و سير تكاملى ظاهر آن كه عبارت است از طفل و جوان و پيرى كه براى بدست آوردن چند لقمه نان ، و مقدارى پوشاك و طول و عرضى براى مسكن و به چنگ آوردن اندكى مال و منال و مقام و جاه و عنوان و شهرت در حركت است و پس از مديت به خانه گور مى رود و از او اسم و رسمى باقى نمى ماند ، موجودى مى بينيد كه بالقوّه ، خليفة الله ، عين الله ، يدالله ، اذن الله ، لايق كرامت ، ظرف هدايت ، جايگاه علوم مادى و معنوى ، منبع الهام ، تجلّى گاه انوار الهى ، برتر از جن و ملك ، نفس مطمئنه ، راضيه ، مرضيه ، قابل مقام كشف و شهود ، عرصه گاه اخلاق الهى ، جلوه گاه فضائل ، كاسب حقايق ، چشمه ى بركت ، مركز حقيقت ، جامع واقعيّت ، مالك نفس ، ضابط حدّ ، مرغ باغ ملكوت ، اهل بهشت ، عابد ، زاهد ، پارسا ، پرهيزكار ، ايثارگر ، شاهد ، شهيد ، اصيل ، شريف ، صدّيق ، سيّد ، حَصور ، عادل ، رئوف ، رحيم ، حليم ، صبور ، شكور ، وقور ، محسن ، مستقيم ، مؤمن ، حكيم است ! !

خداوند مهربان كه به اراده و مشيّت و لطفش اين همه واقعيّات را به صورت قوه و استعداد در ذات و باطن انسان قرار داده ، راهى تحت عنوان راه عبوديّت و به تعبير ديگر صراط مستقيم در برابر اين مخلوق عزيز و محبوبش قرار داده ، تا با طىّ اين مسير همه آن استعدادها را به فعليّت و به ظهور برساند و با بدست آوردن اين مقامات به فيض مقام مع اللّهى و قرار گرفتن در ( مَقْعَدِ صِدْق عِندَ مَلِيك مُقْتَدِر )(39) و ( رِضْوَانٌ مِنَ اللهِ )(40) برسد ، و دنيا و آخرتش را گلستان كرده و به كسب سعادت دارَين نايل گردد .

بيائيد به نحو حقيقت دست از ظاهرنگرى برداريم و از اينكه در زندان تن و توابع آن كه اندكى خوراك و پوشاك و مسكن است بپوسيم و بميريم خود را نجات داده و حق نگر شويم تا با حق نگرى حقيقت خود را كه بافته شده از آنهمه واقعيّات است بيابيم و برابر با هدايت حضرت ربّ العزّه در وادى عبادت وارد شده و آن واقعيّات را كه سرزمين وجود ما بصورت دانه سربسته است با هواى خوش بندگى و نسيم عبادت و خورشيد توحيد و نبوت و امامت تبديل به شجره ى طيبه كنيم ، آن شجره اى كه قرآن مجيد در سوره ى مباركه ابراهيم بدينصورت از آن ياد مى كند :

( أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِين بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللهُ الاَْمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ) .

آيا نديدى خداوند چگونه كلمه پاكيزه را « انسانى كه در معرفت و عمل به كمال مطلوب رسيده » به درخت زيبائى مثل زده كه ريشه آن برقرار و شاخه اش به آسمان است و آن درخت به اذن خدا در همه وقت ميوه هاى خوش دهد . « جان پاك ، قلب سليم ، افكار عالى ، كردار نيكو ، منفعت دائم براى خود و ديگران بدان درخت پاك مى ماند » . خداوند اينگونه مثل هاى واضح را براى يادآورى مردم نسبت به حقايق مى آورد .

آرى بهترين سفر انسان كه به هدايت حضرت حق مقرر شده سفر از جسم به روح ، از جهل به عقل ، از ظلم به عدل ، از ظلمت به نور ، از باطل به حق ، از حيوانيّت به انسانيّت ، از رذيلت به فضيلت ، از نادرستى به درستى ، از شقاوت به سعادت ، از دنيا به آخرت ، از جهنّم به بهشت ، از خلق به حق ، و از حق در حق است و اينجا نقطه ى اوج حركت انسان و به تعبير قرآن مجيد مقام لقاء است ، كه اينهمه از طريق بندگى و عبوديّت آنهم بر اساس دستورات حق و انبياء و ائمه بدست مى آيد :

( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلاَ يُشْرِك بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ).

آمده اوّل به اقليم جماد *** وز جمادى در نباتى اوفتاد
سالها اندر نباتى عمر كرد *** وز جمادى ياد ناورد از نبرد
و ز نباتى چون به حيوان اوفتاد *** نامدش حال نباتى هيچ ياد
جز همان ميلى كه دارد سوى آن *** خاصه در وقت بهار و ضَمْمَران
همچو ميل كودكان با مادران *** سرّ ميل خود نداند در لبان
باز از حيوان سوى انسانيش *** بر كشيد آن خالقى كه دانيش
عقلهاى اوّلينش ياد نيست *** هم از اين عقلش تحول كردنى است
تا رهد زين عقل پر حرص و طلب *** صد هزاران عقل بيند بوالعجب
گرچه خفته گشت و ناسى شد ز پيش *** كى گذارندش در آن نسيان خويش
باز از آن خوابش به بيدارى كشند *** او بركند بر حالت خود ريشخند
همچنين اقليم تا اقليم رفت *** تا شد اكنون عاقل و دانا و زفت
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتى است *** مصطفى فرمود دنيا ساعتى است

استعدادهاى شگرف انسان در عرصه ى معنويت

از وجود مقدّس سر حلقه ى عاشقان و امام عارفان حضرت مولى الموحدين على (عليه السلام) نقل است كه :

اى انسان تصور مى كنى همين جرم و جسم و وزن اندكى ؟ در حاليكه عالم اكبر « كه مقصود جهان آفرينش يا عالم ملكوت است » در تو منطوى است .

در توضيح اين جمله عارفانه و حكيمانه اهل معرفت داد سخن داده ، و به بيان عالى ترين مسائل الهى كه در صفحه ى باطن انسان بدست نقاش ازل نقش بسته برخاسته اند ، در اينجا گوشه اى از خصوصيّات معنوى انسان را كه بالقوه داراست عنايت كنيد ، خصوصيّاتى كه از جانب حق بر هر انسانى واجب عينى و لازم حتمى گشته كه به فعليّت برساند ، و راه به فعليّت رساندنش هم فقط بندگى درگاه حضرت اوست .

1 ـ انسان مانند جهان بزرگ مظهر تجلّى ذات و صفات و افعال الوهيّت است .

2 ـ حكمت ، مركز ذات الوهيّت را و محبّت ، مركز صفات او را و مشيّت مركز افعال حضرت حق را تجلّى مى دهد .

3 ـ روح جامع انسانى نمايشگاه تجلّى ذات يا حكمت خداست و نفس انسانى آيينه ى تجلّى صفات يا محبّت خداست ، و جسم انسانى ميدان فعاليّت افعال يا مشيّت حق است .

4 ـ روح انسانى نماينده ى عقل كل ، و نفس ناطقه ى انسانى نماينده ى نفس كل ، و جسم انسانى نماينده ى طبع كل جهان بزرگ مى باشد كه مظهر حسّى مشيّت خداست .

5 ـ روح جامع انسانى يا عقل فعّال جوهرى است بسيط و مجرّد و مقيم عالم جبروت كه مقام عقل اوّل است و خود نورى است از انوار اين عقل .

6 ـ منطقه ى فعاليّت روح جامع انسانى يا عقل فعّال ، عالم تجرّد يا جبروت است و از آنجا انوار فيوضات خود را به عالم نفس و جسم مى فرستد .

7 ـ انوار روح جامع انسانى يا عقل فعّال عبارت است از افعال مجرده و حقايق بسيطه و مقولات محضه كه در شكل معرفت و حقيقت و عشق خدايى نسبت به استعداد هر نفس ناطقه در درجه هاى مختلف تظاهر مى كنند .

8 - نفس ناطقه ى انسانى شعاعى است از روح جامع يا عقل فعّال چنانكه در جهان بزرگ نيز نفس كل نورى از عقل كل بوده است .

9 ـ منطقه ى فعاليّت اصلى نفس ناطقه ى انسانى عالم ملكوت است .

10 ـ مقصود از تعيين اين منطقه ى فعاليّت اين نيست كه نفس ناطقه در عالم طبيعت و جسم كار نمى كند ، بلكه مراد اين است كه از حيث لطافت و جوهريّت و تجرّد نفس ناطقه تعلّق به عالم ديگر دارد و نشيمن او آن عالم است .

11 ـ نفس ناطقه نيز به نوبت خود انوار فيوضات را كه از روح جامع يا عقل فعّال دريافت مى كند به عالم جسم يا محسوسات انتقال مى دهد .

12 ـ انوار فيوضاتى كه نفس ناطقه اخذ و انتقال مى دهد عبارتند از مفهومات كلّى و مدركات عقلى و صور خيالى و ادراكات معنوى و افكار تركيبى و يا تفسيرى .

13 ـ اين انوار فيوضات نفس ناطقه در حيات انسانها نسبت به استعداد فطرى و كسبى ايشان در اشكال گوناگون و در قلمرو معارف دينى و فلسفى و اخلاقى و علمى و صنعتى و عملى و غيره تظاهر مى كنند و رنگ ها و جلوه ها و قدرتها و جمالهاى متنوع نشان مى دهند .

14 ـ نفس ناطقه بالقوه داراى همه ى قوّه ها و قدرتهاى روح جامع يا عقل فعّال است چونكه پيوسته با او مربوط و خود شعاعى از اوست امّا بالفعل هميشه اين قوّه ها را ندارد .

15 - نفوس كامله ى انبياء و اولياء و عرفا مى توانند قسمت اعظم قوّه ها و قوّت هاى روح جامع يا عقل فعّال را به فعليّت بگذارند ، يعنى بالفعل سازند و آنهم در مواقع مخصوص و براى مقاصد مخصوص كه از طرف عقل فعّال معيّن مى شود .

16 ـ جسم انسانى كه نمونه و نماينده ى عالم طبيعت است جوهرى است مركب از عناصر طبيعت يا ماده و صفات و قواى آن از قبيل پذيرفتن و داشتن صورت و ابعاد و غيره .

17 ـ جسم انسانى بالقوه و يا بالفعل داراى همه ى عناصر و قواى طبيعت است ولى بعضى از آنها را بالفعل دارد و بكار مى برد و بعضى ها را هم بالقوه دارد يعنى در وى نهانند و به نمايش نيامده اند و يا اينكه آنها را وقتى داشته و حالا بى نياز از آنها شده است .

18 ـ جسم انسانى انوار فيوضاتى را كه از دست نفس ناطقه و از عالم ملكوت دريافت مى كند ، در شكل افكار و حسّيات و حركت و انواع گوناگون صفات و طبايع و قوه هاى بدنى به موقع ظهور مى گذارد .

19 ـ بدين قرار انواع فيوضات روح ، از عالم جبروت كه مصدر معقولات بسيطه و مجرده است به عالم ملكوت كه نشيمن نفس ناطقه است وارد شده در آنجا مبدل به مفهومات و معانى و مخيّلات مى گردند و از اينجا هم به عالم ناسوت يا طبيعت فرود آمده در مغز و قلب انسان مبدل به افكار و حسّيات و صور ذهنيه و قواى ظاهرى و باطنى نفسى و جسمى مى شوند .

20 ـ از اين رو هر انسان متفكر در همانحال در هر يك از سه عالم جبروت و ملكوت و ناسوت قدم مى زند و كار مى كند يعنى با معقولات و مخيّلات و محسوسات مشغول است و به عبارت معروف هموطن هر سه عالم است .

21 ـ جسم انسانى كه نماينده ى طبيعت يا طبع كل است تابع اوامر و آئينه ى تظاهر نفس ناطقه است و كمال و نقص و سعادت و شقاوت آن بسته به اطاعت و نافرمانى آن است در مقابل احكام نفس ناطقه .

22 ـ نفس ناطقه نيز كه نماينده ى نفس كل است تابع اوامر و مظهر فيوضات روح جامع يا عقل فعال است و كمال سعادت جاودانى او بسته به پيروى اوست از اوامر و احكام اين عقل فعال .

23 ـ عقل فعال نيز كه نماينده ى عقل كل است تابع مافوق خود كه عقل كوكبى است مى باشد ، و اين هم پيرو عقل شمسى است و بدين قرار تا برسد به عقل او ، و كمال هر يكى بسته به اطاعت از مافوق خودش است .

24 ـ جسم انسانى نسبت به نفس ناطقه و اين يكى هم نسبت به روح جامع يا عقل فعال ناقص و جزيى و تاريك و خشن است ولى نسبت به مادون خود يعنى حيوان و نبات و جماد بسى كامل تر و روشن تر و لطيف تر است .

25 ـ فرق در ميان همه ى موجودات فقط از حيث درجات ادراك يا شعور است ، يعنى از حيث نقص و كمال ، و تنها اين را ميزان سنجش ارزش موجودات قرار بايد داد .

26 ـ از اين رو كمال عبارت است از دارا شدن بالاترين درجه ى قوه ى ادراك كه تحصيل آن در مرتبه ى با عالم مخصوص هر موجودى ممكن است ، بطورى كه قوه ى ادراك آن موجود كاملْ محيط افق آن مرتبه ى عالم مى گردد .

27 ـ اين قوه ى ادراك كه مظهر تجلّى ذات الوهيّت است از قوه ى عشق و مشيّت جدا نيست زيرا كه اين دو از مظاهر صفات و افعال خدايند .

28 ـ خداوند كمال مطلق است ، يعنى قوه ى ادراك او محيط جميع عوالم است ، و قوه ى محبّت او پرورنده ى همه ى موجودات ، و قوه ى مشيّت او نگهدارنده و محوكننده كائنات است .

29 ـ هر انسانى در اين دايره ى كمال هر قدر بالاتر رود ، يعنى اين سه صفات را در خود تجلّى بياورد بهمان درجه به خدا نزديك تر و شبيه تر مى گردد .

30 ـ در جسم انسانى كه نماينده ى طبيعت است بسيارى از مواد و عناصر طبيعى از جمادى و نباتى و حيوانى بالفعل موجود است و چنانكه علم طب ثابت كرده نطفه انسانى در رحم مادر مراتب جمادى و نباتى و حيوانى را با سرعت فوق العاده مى پيمايد .

31 ـ بسيارى از نيروهاى طبيعت مانند قوه مغناطيس و الكتريك و جاذبه و دافعه و ماسكه و حافظه و توازن و غير آنها در جسم انسان نيز موجود و كارگرند .

32 ـ نمونه هاى قوه و عناصر ديگر طبيعت نيز مانند رعد و برق و طوفان و كوه و دره و دريا و نهر و آب و باد و آتش و خاك و جز آنها در شكل هاى جامد و مايع و بخار و در صورتهاى گوناگون در جسم انسان موجود است .

33 ـ در بدن انسانى نه تنها هر يك از سلسله هاى منظومه و عضوهاى رئيسه يك كشور و ملت كوچكى تشكيل مى دهد ، بلكه هر سلول نيز يك منظومه شمسى را تمثيل مى كند كه آفتابى در مركز خود دارد و ستارگانى در اطراف او در گردشند و حتى هر اتم آن نيز داراى يك چنين منظومه اى است .

34 ـ همان رشته يگانگى و اشتياق كه در ميان آفريدگان جهان بزرگ موجود است در ميان ذرات اتم ها و سلولهاى بدن انسانى هم حاصل و پايدار است .

35 ـ چنانكه در فن طب ثابت شده ، در ميان همه ى اجزا و اعضاى بدن يك حسّ مشاركت و معاونت متقابل و حتى يك حس مسئوليّت مشترك حكمفرماست و بعض اجزا و اعضا در موقع خطر و يا عاجز ماندن يك عضو از ايفاى وظيفه ى خود ، كار او را به عهده مى گيرند واو را مدافعه و محافظه مى نمايند .

36 ـ از اينرو در جسم انسان نيز اجزاء و اعضاى مادون تابع و مطيع اجزاء مافوق و عالى بوده ، نسبت به يكديگر يك حس محبّت و اطاعت و شفقت و دستيگرى و راهنمائى نشان مى دهند .

37 ـ به موجب قانون و نظم كلّ جهانى انسان نيز مكلّف است كه انوار فيوضات افكار و قواى عالى را كه از عوالم بالاتر اخذ مى كند به قلب و روح و اعضاى خود انتقال داده و تمام حركات درون و برون خود را بر اساس آن فيوضات ربانيه قرار دهد .

38 ـ از اين حيث هر انسان نه تنها مكلّف به خدمت و محبّت به همنوع خود مى باشد ، بلكه درباره ى همه ى موجودات فُرودين و بخصوص حيوانات كه در مرتبه ى بلافاصله پائين او هستند مسئوليّت و وظيفه ى بزرگى دارد .

39 ـ جسم انسانى در اعمال خود هر قدر به نفس ناطقه نزديك تر شود ، يعنى خود را پيرو اوامر و رهنمائى او سازد بهمان درجه لطيف تر و عالى تر و كامل تر مى گردد ، همچنين نفس ناطقه نسبت به روح .

40 ـ جسم انسانى هر قدر لطيف تر و كامل تر شود بهمان نسبت مى تواند آينه و مظهر قواى عالى روحى گشته خود را از انوار حقايق و قواى خلاّقه عوالم عِلوى تغذيه كند .

41 ـ همينطور نفس ناطقه نيز مى تواند بوسيله ى تزكيه و تصفيه خود لطيف تر و كاملتر گشته ، صعود به مدارج روح جامع يا عقل فعال يعنى عالم جبروت كرده حقايق و فيوضات او را دريافت نمايد و بدان وسيله به حظوظ روحانى برسد .

42 ـ در دل ذرات اجزاء جسم نسبت به نفس ناطقه و در دل اين يكى هم نسبت به روح جامع يا عقل فعال و در دل اين يكى هم نسبت به جسم و نفس همان آتش عشق و عشق فروزان است كه در دل ذرات جهان بزرگ پيدا و هويداست .

43 ـ جسم و نفس و روح انسانى هم مانند عقل كل و نفس كل و طبع كل از همديگر جدا نيستند و محدود به حدود امتدادى نمى باشند .

44 ـ روح جامع انسانى يا عقل فعال را به مناسب تعلّق خود به عالم جبروت كه منطقه ى معقولات مجرده است جوهر مجرد محض نامند .

45 ـ بدينقرار شباهت و مطابقت انسان كه جهان كوچك است با جهان بزرگ بخوبى آشكار و روشن مى گردد .

46 ـ پس انسان در عين حال يك موجود ناسوتى و ملكوتى و جبروتى و نماينده ى عقل كل و نفس كل و طبع و مظهر تجلّى ذات و صفات و افعال الوهيّت مى باشد .

آرى اين است دورنمائى از عظمت و شخصّيت انسان كه گروه كثيرى از آن بى خبرند و بخاطر بى خبرى و عدم اطلاعشان خود را در بند جسم و شكم و شهوت اسير كرده ، و سعادت دنيا و آخرت خود را به باد داده اند ، و خبرداران هم بر اثر قرار گرفتن در مدار عبادت به ظهور شخصيّت الهى خود اقدام كرده و خود را به لقاء حق و وصال محبوب رساندند .

تا تو ز هستى خود زير و زبر نگردى *** در نيستى مطلق مرغى بپر نگردى
زين بحر همچو باران بيرون شو و سفر كن *** زيرا كه بى سفر تو هرگز گهر نگردى
اين پرده نهادت بر درزهم كه هرگز *** در پرده ره نيابى تا پرده در نگردى
در بحر عشق جانان جايى كه غرقه گردى *** هشدار تا ز دريا يك قطره تر نگردى
گر با تو خلق عالم آيد برون به خصمى *** هان تا به دفع كردن گرد سپر نگردى
گر هر دو كون بيرون آيد به خصمى تو *** گر مرد اين حديثى زنهار برنگردى
ور بر تو تير ريزند ذرات هر دو عالم *** هشدار تا ز دوران زير و زبر نگردى
گر عاقل جهانى كس عاقلت نگويد *** تا تو ز عشق هر دم ديوانه تر نگردى
گرچه ميان دريا جاويد غرقه گشتى *** هشدار تا ز دريا يك موى تر نگردى
گر تو كبود پوشى همچون فلك درين ره *** پس چون فلك چرا تو دايم به سرنگردى
عطار خاك ره شو زيرا كه در ره او *** بادت بدست ماند گر خاك در نگردى

الهى از شدّت غم و تأثّرى كه در اين وقت شب بخاطر كشته و شهيد شدن نزديك به شش هزار نفر طفل و زن و مرد و پير و جوان در شهر حلبچه كردستان عراق كه به دست سپاه اسلام فتح شده بر اثر بمباران شيميايى صدّاميان كافر بسرپرستى آمريكا و فرانسه و انگليس و شوروى به من دست داده ، و از رنجى كه به خاطر شهيد شدن و كشته شدن عزيزانمان در بعد از ظهر امروز در سه نقطه ى تهران بر اثر حملات موشكى فرعون عراق بدستور اربابانش بر دلم نشسته و مجامع بين المللى در برابر اين جنايات و تجاوزات بى نظير در سكوت محضند و كارگردانان آن مجامع ثابت كرده اند كه از وجدان و انصاف و عاطفه و آدميّت بكلّى دورند ، گويى عاجز از ادامه ى نوشتنم ، خدايا به من و همه ى آنان كه در اين مملكت اسلامى علاقه به خدمت به دين و عباد تو دارند صبر و حوصله بيشتر عنايت كن و توفيق اتمام صفحات آخر اين كتاب را در اين روزها و شبهاى پرحادثه به اين بنده ى مسكين مرحمت فرما ، خدايا به معرفتم بيفزا و شوق عمل به برنامه هاى دين را در وجودم زياده كن و نور با عظمت اخلاص را در قلبم برافروز كه مرا جز تو پناهى نيست و به غير رحمت و لطفت اميدى ندارم و جز بخشش و عفو گناهانم از جانب تو در دلم آرزويى نيست .

اين شكسته بال همراه با وزر و وبال ، و اين گفتار درد فراق به محضر حضرت حق عرضه داشته :

دل من ز كف ببردى به صفاى آشنايى *** چه زيان تر است اى جان اگرم ز در درآيى
سخنى ز مهر و رأفت به من از وصال خود گو *** ز چه رو به لب تو دارى سخن از غم جدايى
ز غم فراقت اى جان ز دو ديده اشكبارم *** شده منتظر كه يك دم به تفقّدم بيايى
به رهت فشانم اين جان اگترم نظر نمايى *** تو چرا فقير خود را به كرامتى نپايى
همه شب به خاك راهت سر مسكنت گذارم *** ز غم اين غزل سرايم ز چه روى در نيايى
دلم از غم فراقت به وصال كن مداوا *** كه به درگهت مقيم به بهانه گدايى
من دل فكار مسكين نروم ز كويت اى جان *** مگر از عنايت خود به رحم تو در گشايى

شما اگر صد روايت كتاب پرقيمت « مصباح الشريعه » را همراه با شرح و توضيحى كه اين فقير بر اساس آيات قرآن و روايات بر آن نوشته ام بخوانيد بيشتر به مقام و موقعيّت انسان و نقش بندگى و عبادت در بظهور آوردن استعدادهاى او و مقامات ملكوتى وى واقف خواهيد شد ، بدين لحاظ در توضيح روايت صدم نياز بيشترى به بسط مقدّمه نمى بينم ، از اين جهت متن روايت را ترجمه كرده و به نكاتى از زندگى عباد وارسته اشاره كرده و به اين دوازده جلد كه به توفيق الهى از شروع جنگ تحميلى دولت كافر عراق به سركردگى آمريكا بر ايران اسلامى تحميل شد آغاز گشت و هم اكنون كه در روز هيجدهم فروردين ماه سال هزار و سيصد و شصت و هفت شمسى است به آخر مى رسد با لطف و عنايت حضرت دوست پس از هفت سال خاتمه مى دهم و از حضرت حق خاضعانه درخواست مى كنم كه اين جنگ را كه نزديك به هشت سال است از آن مى گذرد با پيروزى اسلام بر كفر جهانى به پايان برساند .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

عبوديّت و بندگى حقيقتى است كه كُنه و ذات آن خداوندگارى است ، به اين معنى كه انسان از طريق عبادت به مقام مالكيّت بر هوا و نفس و مقام تصرّف در شئون تكوينى به اندازه قدرت عبادتش به اذن حضرت حق مى رسد .

آنچه از اوصاف واجبه در عبد نيست و تنها در حضرت حق است ، از طريق نور عبادت و براهين عقليه و نقليه بطور علمى مى توان به آن رسيد ، و نيز مى توان از طريق بندگى به اسرار ربوبى دست پيدا كرد .

خداوند مهربان در قرآن مجيد به اين واقعيّت اشاره فرموده آنجا كه فرموده : نشانه هاى قدرت خود را در آفاق و انفس به آنان ارائه مى كنيم تا روشن شود كه جناب او حق و بر هر چيزى قادر است ، و نيز مى فرمايد : آيا كافى نيست پروردگار تو كه بر هر چيزى گواه است ؟ به اين معنى كه حضرت او همه جا حاظر است و غيب و شهود براى او يكسان است .

عبوديّت بذل همه ى موجوديّت در راه عشق اوست . و اين ميسّر نيست مگر به منع نفس از خواهشهاى غلط و واداشتن او به برنامه هاى الهى گرچه در اول اين واداشتن از آن برنامه ها كراهت داشته باشد ، و كليد ترك خواهشها و واداشتن نفس به آنچه از آن كراهت دارد ، ترك راحت و عشق به عزلت از اهل آلودگى و پليدى است و راهش احساس حقيقى احتياج به حضرت حق است .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : خداى را آنچنان بندگى كن بگونه اى كه او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى حضرت حق تو را مى بيند .

عبد را سه حرف است : ع ، ب ، د .

عين : اشاره به علم و معرفت عبد به حق است .

باء : اشاره به بُعد و دورى از غير اوست .

دال : اشاره به دُنُّو و قرب عبد به حضرت حق دارد .

ريشه ى تمام معاملات بر چهار مرحله است :

1 ـ معامله با الله .

2 ـ معامله با نفس .

3 ـ معامله با خلق .

4 ـ معامله دنيا .

و هر يك را هفت ركن است :

1 ـ اداء حق الهى : شركت قلبى در ميدان اصول عقايد ، و عمل به تمام واجبات بدنى و مالى .

2 ـ حفظ حدود حق : آراسته شدن به حسنات و ترك محرّمات اعم از اخلاقى و اجتماعى و مالى .

3 ـ در هر حال شاكر بودن و از جناب حق راضى بودن .

4 ـ رضايت به قضاى دوست اعم از سلامت و مرض ، فقر و غنا ، و ساير احوالات .

5 ـ صبر بر حوادث .

6 ـ بزرگداشت عظمت او در همه ى شئون .

7 ـ شوق و عشق به لقاى حضرت او .

اما هفت ركن معامله با نفس عبارتست از :

1 ـ جهاد با نفس و مقهور و مغلوب داشتن آن در تمام احوالات ، مبادا كه آدمى را از طريق بندگى منحرف كند .

2 ـ هراسان بودن از وضع نفس و خدعه و مكر و فريب او .

3 ـ تحمّل رياضت و جهاد نفس .

4 ـ ملازم صدق بودن .

5 ـ خلوص در همه ى افعال و كردار .

6 ـ دور داشتن نفس از لذائذى كه محبوب اوست ولى مخالفت با خواسته هاى حق است .

7 ـ نفس را در راه طلب فقه و علم و دانش قرار دادن .

اما هفت ركن معامله با خلق عبارتست از :

1 ـ حلم و بردبارى و فرونشاندن شعله ى غضب در برابر اشتباه اخلاقى همنوعان .

2 ـ رفتار با مردم به فروتنى و تواضع .

3 ـ رعايت صفت سخا و كرم در حد عدالت و احسان .

4 ـ با لطف و مهربانى با مردم برخورد كردن .

5 ـ معاشرت و آميزش با خلق را از نفاق و تصنّع دور داشتن .

6 ـ همراه بودن با صفت عدل در همه ى امور .

7 ـ ملازم انصاف به سكوت بودن از سخن غير حقّ .

امّا اركان معامله با دنيا عبارت است از :

1 ـ به اندك از دنيا و حلال آن قانع بودن .

2 ـ صرف آنچه از دنيا به او عنايت شده در معيشت خود و زن و فرزند و ديگران به نحو ايثار .

3 ـ طلب ننمودن آنچه در دسترس نيست و يا براى انسان ميسّر نمى شود .

4 ـ دشمنى با اضافه از ضرورت كه حاصلى جز وزر و وبال و برانگيختن حرص و طمع ندارد .

5 ـ اختيار كردن زهد .

6 ـ غافل نماندن از آفات و مهالك دنيا و بدور انداختن شهوات غلط آن .

7 ـ ترك رياست و مقام مادى كه حاصلى جز فرعون شدن ندارد .

چون اين واقعيّات تحصيل شود آدمى از بندگان خاص و عباد مقرّب حضرت الله مى شود .

خداوندا به لطف و كرمت اين نوشتار كه تنها به قصد نشر معارف فرهنگ والايت ، و استفاده بردن بندگانت از مسائل معنوى نوشته شد به پايان رسيد .

من از شكر اين نعمت عظمايى كه بدون لياقت و استعداد عنايتم فرمودى بحق خودت قسم عاجزم ، اين عجز از شكرت را بجاى شكر بپذير و در بقيّت عمر توفيق ادامه ى اينگونه برنامه ها را به اين بنده ى فقير و ذليل و مسكينت عنايت فرما و ديده ى دلش را براى تماشاى نور جمالت روشن كن .

يا رب به سرّ السر ذات بى مثالت *** روشن دلم گردان ز اشراق جمالت
عمريست دل دارد تمنّاى وصالت *** با يك نظر درد فراقم ساز درمان
نالم به كويت حالى از درد جدايى *** گريم كه شايد پرده از رخ برگشايى
تو افكنى بر من نگاه دل ربايى *** من بنگرم آن حسن كل با ديده ى جان
ما جز تو يا رب ياور و يارى نداريم *** با حضرتت حاجت به دَيّارى نداريم
جز رحمتت با كس سر و كارى نداريم *** باز است بر بيچارگان درگاه سلطان

دورنمايى از حيات عابدان عارف

آنان كه اركان معامله با الله و با نفس و با خلق و با دنيا را رعايت كردند به دريافت لذّت عبادت و بندگى نايل شدند ، و كارهاى عظيم و مهمّى از پى بندگى و رعايت اخلاص به نفع خود و جامعه ى انسانى از آنان سر زد .

شرح آن بزرگواران در كتبى بسيار مهم چون « اعيان الشيعه » ، « الغدير » ، « خاتمه مستدرك » ، « الذريعه » ، « تأسيس علوم الشيعه » ، « قاموس الرّجال » ، « جامع الروات » ، « رجال كشى » ، « خلاصه ى علاّمه » ، « رجال بحر العلوم » ، « رجال مامقانى » ، « معجم الرجال » خويى و صدها كتاب ديگر آمده كه من براى اداى گوشه اى از حق آنان و نيز براى نمونه و ارائه ى راه مستقيم ، به ذكر حالات تعدادى از آنان قناعت مى كنم ، باشد كه نكات روشن حيات آنان چراغ فروزانى فرا راه ما ناقصان جهت كامل شدن وجودمان در امور معنوى گردد ، در اين زمينه مى بايست احوالات عالى و پرارزش انبياء و ائمه را مقدّم مى داشتم ولى احوالات آن بزرگواران را در حدّ لازم در قرآن و كتب حديث و تاريخ ديده يا مى بينيد ، آنچه را اشاره مى كنم از قبيل مسائلى است كه كمتر در دسترس عموم است و علاوه بر اين اكثر كتبى كه مشتمل بر حيات عباد الهى است به زبان عربى مى باشد و براى همگان استفاده كردن از آن كتب ميسّر نيست ، بدين جهت از ذكر احوالات انبياء و ائمه صرفنظر كرده تنها به دقايق حيات پرورش يافتگان مدرسه و مكتب آنان شما را توجه مى دهيم ، آن پرورش يافتگانى كه در برابر خدا و پيامبر و امام با تمام وجود تسليم بوده و جز عبادت و بندگى ، و پرهيزكارى و تقوا ، و خدمت به اسلام و مسلمين و تعليم و تبليغ دين به هر مرحله و شكلى كه زمان اقتضا داشت برنامه اى در تمام زندگى نداشتند ! ! .

1 ـ بُرَيْر بن خُضَيْر : از اصحاب حضرت سيد الشهداء و از شهداى بزرگوار روز عاشورا است ، در احوالاتش نوشته اند : مردى بود عابد ، زاهد ، عارف ، تسليم مقام امامت ، شجاع ، و مدافع راستين مكتب توحيد .

2 ـ مسلم بن عَوْسَجه : از شهداى با كرامت كربلا ، عارف معارف الهيه ، منور به نور توحيد ، عاشق حق ، عابد كم نظير ، وكيل مسلم بن عقيل در ايّامى كه آنجناب از طرف امام حسين در كوفه بود .

3 ـ ابو ثُمامه ى صَيْداوى : كه در عبادت حق و تسليم به مقام توحيد و نبوّت و امامت همّتى فوق العاده داشت و انسانى كامل و تمام عيار بود .

او همان شخصيّت والايى است كه به هنگام زوال روز عاشورا ، در آن بحبوحه ى حوادث و سختى ها به محضر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) عرضه داشت : جانم فدايت مى بينم كه اين لشگر به مقاتلت نزديك شده اند امّا بحق حق قسم كه تو كشته نشوى تا من در خدمت تو به شرف شهادت نائل نشوم و به خونم در نغلتم ، دوست دارم نماز ظهر را با تو بخوانم سپس خداى خود را ملاقات نمايم . امام سر بسوى خدا برداشت و گفت : ياد نماز كردى خداوند تو را از نمازگزاران و ذاكران قرار دهد .

4 ـ حبيب بن مظاهر اسدى : از رجال علم و عبادت و معرفت و مروّت و اصالت و حقيقت است ، آورده اند كه شهادت آن جناب اثر عظيم بر حضرت حسين داشت و امام به وقت قرار گرفتن در كنار بدن حبيب فرمود : خداوند تو را جزا دهد كه مرد فضل و كرامت بودى و به يك شب ختم قرآن مى نمودى . حبيب حامل لواى علوم اهل بيت و از خواصّ اصحاب حضرت مولى الموحدين على (عليه السلام) بود .

5 ـ جابر بن عروه غفارى : از شخصيّت هاى بزرگ اسلامى و از اصحاب رسول خدا و در ايمان و هجرت و جهاد فى سبيل الله مقامى بس بلند داشت .

در بدر و حنين جهت يارى رسول خدا حاضر بود و به روز عاشورا براى دفاع از حق و حقيقت با آنكه پيرى سالخورده بود كمربندش را به عمامه ى سر بست و ابروهاى خود را از روى چشمان خويش پس زده با دستمالى بست تا بتواند جلوى خود را ديده و از دين الهى دفاع كند ، حضرت حسين جنگ او را نظاره مى كرد و مى فرمود : اى پيرمرد سعى و كوششت در راه حق مشكور باد ، او در عين سالخوردگى شصت نفر از دشمنان انسانيّت را به خاك انداخت آنگاه به شرف با عظمت شهادت در ركاب حضرت سيدالشّهداء نايل شد .

6 ـ سعيد بن عبدالله حنفى : از بزرگان و وجوه شيعه و مردى شجاع و صاحب عبادت و معرفت بود ، او همان كسى است كه ظهر عاشورا در پيش روى حضرت سيدالشهداء ايستاد تا حضرت نمازش را با اصحاب بخواهد و در پايان ركعت اول نماز بر اثر كثرت جراحاتى كه از تير و نيزه و سنان به او رسيده بود در حالى كه مى گفت : الهى سلام مرا به پيامبر برسان و به آنجناب بگو كه من در تحمّل اينهمه سختى قصدى جز دفاع از حسين و ذرّيه ى تو نداشتم ، جان سپرد .

7 ـ نافع بن هلال : از رجال برجسته ى اسلام ، و از ايمان و يقين و صبر فوق العاده اى برخوردار بود ، او همان انسان با معرفت و مجاهدى است كه بحضرت حسين (عليه السلام) عرضه داشت :

وَاِنّا عَلى نِيّاتِنا وَبَصائِرِنا نُوالى مَنْ والاكَ وَنُعادى مَنْ عاداكَ .

ما از پى نيّات الهى و پاكمان ، و از اثر بصيرتى كه در سايه ى عبادت و خلوص بدست آورده ايم دوست دوستانت و دشمن دشمنانت هستيم .

8 ـ سيف بن حارث بن سريع و مالك بن عبدالله بن سريع : از رجال برجسته ى دين و از شجاعان روزگار و از پرهيزكاران به نام و دو پسر عمو بودند . در عاشورا خدمت امام رسيدند در حاليكه سخت گريه مى كردند ، حضرت فرمود : چرا مى گرييد ؟ به خدا قسم اميد دارم كه بعد از ساعت ديگر ديده ى شما روشن شود ، عرضه داشتند : خدا ما را فداى تو گرداند ، والله قسم ما بر جان خويش گريه نمى كنيم بلكه براى شما مى گرييم كه دشمنان تو را احاطه كرده و ما قدرت بر دفع آنان را نداريم .

حضرت فرمود : خداوند شما را به اندوهى كه بر من داريد و به مواساتتان با من ، بهترين جزاى پرهيزكاران عنايت كند .

9 ـ عابس بن ابى شبيب شاكرى : از رجال بزرگ و با كرامت شيعه مردى شجاع و خطيب و انسانى عابد و متهجّد و باتقوا بود ، او همان انسان بزرگوارى است كه اولين نامه ى مسلم بن عقيل را پس از بيعت كوفيان از كوفه تا مكه جهت حضرت سيدالشهداء برد .

10 ـ حنظلة بن اسعد شبامى : از شجاعان نامى و از وجوه شيعه و در عبادت و تقوا و زهد و كرامت مقامى بس والا داشت .

امام حسين (عليه السلام) در روز عاشورا به او خطاب كرد : اى حنظله خداوند تو را رحمت كند ، بدان كه اين جماعت بخاطر سرتافتن از حق و هجوم به تو و ياران و اصحابت مستوجب عذاب شدند . چگونه خواهد بود حال اينان كه برادران پارساى تو را كشتند ؟

حنظله عرضه داشت راست گفتى فدايت شوم آيا من به سوى حق نروم ، و به برادرانم ملحق نشوم ؟ فرمود : چرا به سوى آنچه برايت مهيّا شده بشتاب ، آن چيزى كه از دنيا و ما فيها بهتر است ، يعنى آن سلطنت و ملكى كه كهنه نشود و زوال نگيرد ، پس آن سعيد نيك اختر حضرت را وداع كرد و عرضه داشت :

سلام بر تو اى ابا عبدالله ، درود خدا بر تو و بر اهل بيتت باشد كه خدا ما و شما را در بهشت گرد هم آورد .

11 ـ سُوَيد بن عَمْرو : از رجال شريف النّسب و داراى معرفت كامل و كرامت جامع بود ، او در ميان مردمان به كثرت نماز و آراستگى به زهد مشهور بود ، به روز عاشورا از كثرت جراحات در بين كشتگان افتاد و همگان گمان بردند از دنيا رفته ، به همين منوال بود تا گاهى كه شنيد امام حسين شهيد شده ، او را تاب نماند كاردى كه در كفش خود پنهان كرده بود بيرون آورده و به زحمت و مشقّت شديد اندكى جهاد كرد تا به شرف شهادت نائل آمد ! !

اين چند تن كه خيلى مختصر به احوالات الهى و ملكوتيشان آشنا شديد نمونه هايى از آن هفتاد و دو نفر بودند كه در سخت ترين روزگار و مشكل ترين شرايط ، حق حضرت الله را ادا كرده و از فرهنگ الهى با نثار جان دفاع نمودند . و درس زهد و صبر و توكل و عبادت و تسليم و كرامت و حرّيت و اصالت و شرف را به تمام انسانهاى روزگار دادند ، آرى اينان از مصاديق بارز روايت باب عبوديّتند ، روايتى كه حضرت صادق در آن روايت به مقامات و حالات عاشقان حقيقى حق اشاره فرموده اند .

مجنون راه عشقم و دل هادى من است *** منشور عاشقى خط آزادى من است
آن آتشى كه كوه نيارود تاب آن *** شبها چراغ و روز گل وادى من است
مجنون كجاست تا گله دل كنم كه او *** همدرد كهنه عدم آبادى من است
عشقم كَند ز جاى اگر بيستون شوم *** ويران دلى كه در پى آبادى من است
من خود چنين خرابم و دشمن گمان برد *** كاين بى خودى ز غايت استادى من است
در رنج و راحتم دل از انديشه دور نيست *** بيچاره مبتلاى غم و شادى من است
آهت بلند باد فغانى كه اين چراغ *** در منزل ستاره وشان هادى من است

12 ـ اَبان بن تَغْلِب : از اهل كوفه و ثقه و جليل القدر و قارى و عالم به وجوه قرائت و دلايل آن بود .

در تفسير قرآن و علم حديث و فقه و لغت سرآمد زمان خويش بود ، رجال ابن داود مى گويد : آن جناب از وجود مبارك امام صادق (عليه السلام) سى هزار حديث حفظ داشت ! ! داراى تصانيف متعددى در علوم اسلامى و بخصوص در قرآن مجيد است ، كتاب فضائل و احوال صفيّن نوشته آن مرد بزرگ الهى است ، خدمت حضرت زين العابدين و امام باقر و حضرت صادق رسيد و به التفات خاص از طرف آن سه امام همام مشرف گشته ، امام باقر به او فرمود : در مسجد مدينه بنشين و مردمان را فتوا ده كه دوست دارم در شيعه مانند تو را ببينند . و در كلامى ديگر فرمود : با اهل مدينه مناظره كن كه دوست دارم مانند تو از رُوات و رجال من باشد . امام صادق (عليه السلام) چون خبر مرگ وى را شنيد فرمود : رحمت خداوند بر او باد و سوگند به خدا كه مرگ او دل مرا به درد آورد ! !

آرى اين است راه و رسم عبادت و معامله با حضرت حق و طريق خدمت به اسلام و اهل اسلام و نثار همّت و اراده در راه دوست .

13 ـ اسحاق بن عَمّار صَيْرفى : از اصحاب حضرت صادق و موسى بن جعفر و از بزرگان اصحاب آن دو بزرگوار و از هر جهت ثقه و مورد اطمينان اهل اسلام و راويان حديث است ، عمّار بن حيّان ( پدرش ) مى گويد به حضرت صادق گفتم اسحاق در حق من نيكوكار است ، امام ششم فرمود : او را دوست داشتم و الحال عشق و محبّتم به او اضافه گشت . امام صادق هرگاه اسحاق بن عمار را مى ديد مى فرمود : خداوند گاهى دنيا و آخرت را به بعضى عنايت مى كند ! ! .

14 ـ بُرَيد بن معاويه عِجْلى : از وجوه فقهاى اصحاب و ثقه و جليل القدر و عظيم الشأن و از حواريّين حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) است ، او نزد ائمه مكانت و محلّ عظيم ، و از اصحاب اجماع به شمار مى آيد .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

اوتاد زمين و اعلام دين چهار نفرند : محمد بن مسلم ، لَيْث بَخْتَرى ، زُرارة بن اعين و بريد عجلى .

و هم در روايتى در حق ايشان فرمود :

اينان قوّامون به قسط و گويندگان صادق ، و سبقت گيرندگان سبقت گيرندگان و بندگان مقرب حضرت حقند ! !

و در بيانى فرمود :

مخبتين را به بهشت الهى بشارت دهيد . آنگاه اسم اين چهار نفر را برد و فرمود اينان از نجبائند و اُمناء الهى در حلال و حرام ، اگر ايشان نبودند آثار نبوت منقطع و مندرس مى شد ! !

15 ـ ابو حمزه ى ثُمالى : ثقه و جليل القدر و از مشايخ اهل كوفه و در محبّت و عشق به حق و ائمه و عبادت و زهد و كياست و درايت مقامى بس ارجمند دارد .

از حضرت رضا (عليه السلام) نقل شده كه ابو حمزه در زمان خود مانند سلمان بود در زمان خودش از اين جهت به چهار نفر از ما حضرت زين العابدين و امام باقر و حضرت صادق و موسى بن جعفر (عليهم السلام) خدمت كرد .

امام صادق (عليه السلام) روزى او را طلبيد و فرمود :

اِنّى لاََسْتَريحُ اِذا رَأَيْتُكَ .

هرگاه تو را مى بينم آرامش و راحت و آسايش پيدا مى كنم ! !

در احوالات آنجناب كه داراى مقامات ملكوتى بود نوشته اند دختركى داشت به زمين افتاد و دستش شكست ، نشان شكسته بند داد : گفت استخوانش شكسته ، بايد آن را جبيره كرد ، يعنى بست تا زمانى كه جوش بخورد ، ابوحمزه به حال آن دخترك رقّت كرد ، اشك از ديده اش ريخت و به پيشگاه حق دعا كرد ، شكسته بند خواست آن دست شكسته را ببندد ، ديد از آثار شكستگى خبرى نيست ، به دست ديگرش نظر انداخت ديد عيبى ندارد . گفت : اى مرد دست دخترت بى عيب است و احتياج به معالجه نيست .

اين حقير وقتى اين جملات را مى نوشتم باز هم پس از يك ماه و نيم تهران در معرض موشك باران صداميان كافر بود و از هر طرف صداى عظيم انفجار موشك كه به دستور اربابان كفر بوسيله ى صدام جانى شليك مى شد مى آمد ، در حالى كه بر اثر پرتاب آن مسجد و مدرسه و بيمارستان و مهد كودك ويران مى گشت و تعدادى به شهادت مى رسيدند و تمام دولت ها و سازمان هاى بين المللى هم در برابر اين جنايت ساكت بودند ، من هر لحظه در انتظار آمدن موشك به خانه ى خود بودم ، براى خود و زن و فرزندان بى گناهم فاصله اى با مرگ نمى ديدم ، از حضرت حق عاجزانه و خاضعانه خواستم كه اتمام اين كار يعنى عرفان اسلامى را به من مرحمت كند و اگر مصلحت باشد براى خدمات ديگر زنده ام بدارد ورنه مرا گرچه هيچ لياقتى ندارم از فيض عظيم شهادت بهره مند كند . در اين لحظه پرخطر و حساس به پيشگاه حضرت دوست در كمال خاكسارى عرضه داشتم :

آن كه غير غم عشق تو نياموخت منم *** آن كه ياد تو به دل چون گهر اندوخت منم
آن كه در راه تماشاى جمال تو حبيب *** شد سراپا نظر و ديده به من دوخت منم
آن كه در راه وصال تو به جان در همه عمر *** هم شمع شب عشاق برافروخت منم
آن كه دل در غم رويش ز كفم برد تويى *** وان كه در پاى تو اى مهر جهان سوخت منم
آن كه در مدرسه عشق تو اى مظهر حسن *** راه و رسم دل و دين باختن آموخت منم
آن كه نقد گهر هستى خود را ز ازل *** به نثار قدم عشق تو بفروخت منم
آن كه اندر غم هجر تو لباسى به عزا *** هم چو مسكين به سراپاى دلش دوخت منم

16 ـ حُمران بن اَعْيَن : از حواريين حضرت باقر و حضرت صادق است ، بر اثر معرفت و عبادت و دانش و بينش و كمالى كه داشت حضرت باقر به او فرمود : تو در دنيا و آخرت شيعه ى مائى . و حضرت صادق پس از مرگش فرمود :

ماتَ وَاللهِ مُؤْمِناً .

به خدا قسم مؤمن از دنيا رفت .

17 ـ زرارة بن اعين : كه جلالت شأن و عظمت قدرش بيش از آن است كه ذكر شود ، جميع خصال خير از علم و فضل و فقاهت و ديانت و وثاقت در او جمع بود از حواريّين حضرت باقر و امام صادق است ، امام ششم فرمود آنچه را او از ابوجعفر نقل كرده بر ما ردّ آن جايز نيست . آن حضرت به فيض بن مختار فرمود : هرگاه خواستى حديث ما را پس از زراره اخذ كن .

امام ششم در حق او فرمود :

اگر زراره نبود مى گفتم احاديث پدرم امام باقر از بين مى رفت .

ابن ابى عمير كه از بزرگان اصحاب است مى گويد : وقتى به جميل بن دُرّاج كه از اعاظم فقها و محدّثين است گفتم : محضرت چه نيكوست و مجلس افاده است چه زينت دارد ! گفت آرى اما به الله سوگند ما در برابر زراره نبوديم مگر به منزله ى طفل مكتبى در برابر استادش ! !

18 ـ عبد الرحمن بن اعين : كه در جلالت و منزلت و معرفت و عبادت همانند برادر با كرامتش زراره بود .

19 ـ صَفْوان بن جَمّال كوفى : فوق العاده ثقه و داراى منزلت عظيم و از اعاظم اصحاب و عابدى بزرگوار و جليل القدر است . از امام ششم حديث روايت مى كند و او همان شخصيّت معتبرى است كه ايمان و اعتقاد خود را درباره ى ائمه به آن حضرت عرضه داشت ، حضرت به او فرمود :

رَحِمَكَ اللهُ !

20 ـ عبدالله بن ابى يعفور : انسانى با كرامت و ثقه و بسيار جليل القدر است ، در ميان اصحاب ائمه مردى كم نظير و از حواريّين حضرت باقر و صادق است . او در نزد امام ششم محبوبيّت فوق العاده داشت و حضرت از او اعلام رضايت فرمود ، به علّت اينكه در مقام اطاعت و امتثال امر آن جناب و قبول قول آن حضرت خيلى ثابت قدم بود ، چنان كه در روايت آمده روزى به حضرت صادق عرضه داشت بخدا قسم اگر شما انارى را نصف كنى و بگويى اين نصف حرام است و اين نصف حلال من آنچه را فرمودى شهادت مى دهم ، حضرت دو مرتبه فرمود : خداوند تو را رحمت كند .

حضرت پس از مرگ عبدالله بن ابى يعفور براى مفضّل بن عمر نامه اى نوشتند كه سراسر آن نامه ثناى عبدالله و رضايت آنجناب از اوست و كلمات و جملات نامه به مرتبه اى است كه عقل آدمى به حيرت مى افتد . من اين دفتر را با تمام كردن احوالات اين 20 نفر از رجال بزرگ و شايسته كه تعدادشان در رجال الهى براى ما قابل احصاء نيست و اينان نمونه اى از آن طايفه بزرگند و هم چنين با فرمايشات عجيب حضرت صادق درباره ى عبدالله بن يعفور به پايان مى برم و خداى بزرگ را بر اين نعمت باارزش كه به اين بنده ى بى ارزش عنايت فرمود شكر مى كنم .

وَقُبِضَ صَلَواتُ اللهِ عَلى روحِهِ مَحْمودَ الاَْثَرِ ، مَشْكورَ السَّعْىِ ، مَغْفوراً لَهُ ، مَرْحوماً بِرِضَى اللهِ وَرَسولِهِ وِاِمامِهِ عَنْهُ فَبِوِلادَتى مِنْ رَسولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله) ما كانَ فى عَصْرِنا اَحَدٌ اَطْوَعَ للهِِ وَلِرَسولِهِ وَلاِِمامِهِ مِنْهُ ، فَما زالَ كَذلِكَ حَتّى قَبَضَهُ اللهُ اِلَيْهِ بِرَحْمَتِهِ وَصَيَّرَهُ اِلى جَنَّتِهِ .

اى مفضل بن عمر عبدالله بن ابى يعفور از دنيا رفت ، صلوات خدا به روحش ، او را اثرى پسنديده است ، سعى و كوشش او در راه حق مشكور باد ، خداوندش بيامرزد ، او از پى خوشنودى خدا و رسول و امام كه از او داشتند غرق رحمت است ، به جان خودم سوگند كه جگر گوشه ى رسول خدايم ، در زمان ما كسى نسبت به حق و رسول الهى و امامش مطيع تر از او نبود ، آن مرد الهى كه در تمام اين زمينه ها پايدار و ثابت قدم بود تا به رحمت حق واصل شد و به عنايت الهى به بهشت رسيد .

تذكّر : اى دل شكسته فقير زمانى كه اين 12 جلد « عرفان اسلامى » را مى نوشت ، مصادف با جنگ تحميلى صداميان كافر با مردم متعهّد و مؤمن و انقلابى ايران بود ، مسئله ى كاغذ و چاپ و ساير امور كتاب بر اثر جنگ و تحريم اقتصادى گران و سنگين بود و مرا قدرت چاپ نبود ، در اينجا از باب مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الَْمخْلوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ لازم مى دانم از عنايات برادران عزيز و ياران صديق و مهربانم جنابان آقايان حاج عباس توسّلى و حاج حسين مروّج و حاج على نجف اصفهانى كه مخارج چاپ دوازده جلد را صرفاً براى رضاى حق عهده دار شدند و از اين راه خدمتى به سزا به مشتاقان و عاشقان مسائل الهى كردند تشكر كرده و براى آنان از حضرت حق سعادت دارَيْن و ادامه ى خدمت خالصانه به فرهنگ الهى بخواهم .

الها ، كريما ، داورا ، بحق مقربان درگاهت وجود مبارك رهبر كبير انقلاب ، درهم كوبنده ى كاخ ستمگران برپاكننده ى حكومت جمهورى اسلامى حضرت امام خمينى كه بارها به لطف حق مرا مورد مرحمت قرار داده و افتخار وكالت از جانب خود در امور حسبيّه و دينيه را به خط مبارك شريفشان به اين فقير عنايت فرموده و براى پايان يافتن 12 جلد « عرفان اسلامى » به وقتى كه نگارش و تأليفش را به حضرت او خبر دادم دعايم فرمودند و پايان اين كار را با حالتى خاص از حضرت حق برايم خواستند تا انقلاب مهدى آل محمد و در كنار آنحضرت حفظ فرما ، و او را به تمام مقاصدش برسان .

خداوندا رزمندگان مؤمن و با شهامت و با قدر و قيمت ما را بر كفر جهانى پيروز كن ، يا ربّ اسيران و مفقودان ما را از دست صدام كافر نجات بخش و شهيدان با كرامت ما را به حضرت سيّدالشّهداء (عليه السلام) محشور كن ، و مجروحين انقلاب اسلامى و جنگ تحميلى را شفاى عاجل عنايت فرما و اين ملّت فداكار و شهيد پرور و مجاهد فى سبيل الله را از شرّ اشرار در پناهت حفظ كن آمين يا  رب العالمين .

پايان نزديك اذان ظهر روز پنج شنبه

18/1/1367 شمسى برابر با 19 شعبان المعظم

1408 هجرى قمرى در شهر قهرمان خيز و استوار تهران

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation