بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 12, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد12
     02 - عرفان اسلامي جلد12
     03 - عرفان اسلامي جلد12
     04 - عرفان اسلامي جلد12
     05 - عرفان اسلامي جلد12
     06 - عرفان اسلامي جلد12
     07 - عرفان اسلامي جلد12
     08 - عرفان اسلامي جلد12
     09 - عرفان اسلامي جلد12
     10 - عرفان اسلامي جلد12
     11 - عرفان اسلامي جلد12
     12 - عرفان اسلامي جلد12
     13 - عرفان اسلامي جلد12
     14 - عرفان اسلامي جلد12
     15 - عرفان اسلامي جلد12
     16 - عرفان اسلامي جلد12
     FEHREST - عرفان اسلام جلد 12
 

 

 
 

باب هشتاد و هشتم در خوف و رجاء است

قالَ الصادِقُ (عليه السلام) : اَلْخَوْفُ رَقيبُ الْقَلْبِ وَالرَّجاءُ شَفيعُ النَّفْسِ ، وَمَنْ كانَ بِاللهِ عارِفاً كانَ مِنَ اللهِ خائِفاً ، وَهُما جِناحِا الاْيمانِ ، يَطيرُ بِهِمَا الْعَبْدُ الْمُحَقِقُ اِلى رِضْوانِ اللهِ تَعالى ، وَعَينا عَقْلِهِ يُبْصِرُ بِهِما اِلى وَعْدِ اللهِ تَعالى وَوَعيدِهِ وَالْخَوْفُ طالِعُ عَدْلِ اللهِ بِاتِّقاءِ وَعيدِهِ ، وَالرَّجاءُ داعى فَضْلِ اللهِ وَهُوَ يُحْيِى الْقَلْبَ وَالْخَوْفُ يُميتُ النَّفْسَ .

قالَ رَسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : اَلْمُؤْمِنُ بَيْنَ خَوْفَيْنِ ، خَوْفُ ما مَضى وَخَوْفِ مابَقىَ . وَبِمَوْتِ النَّفْسِ تَكونُ حَياةُ الْقَلْبِ وَبِحياةِ الْقَلْبِ الْبُلوغُ اِلى الاِْسْتِقامَةِ . وَمَنْ عَبَدَ اللهَ عَلى ميزانِ الْخَوفِ وَالرَّجاءِ لايَضِلُّ وَيَصِلُ اِلى مَأْمولِهِ .

وَكَيْفَ لا يَخافُ الْعَبْدُ وَهُوَ غَيْرُ عالِم بِما يُخْتَمُ صَحيفَتُهُ وَلا لَهُ عَمَلٌ يَتَوَصَّلُ بِهِ اِسْتِحْقاقاً وَلا قُدْرَةَ لَهُ عَلى شَىْء وَلا مَفَرَّ ، وَكَيْفَ لا يَرْجو وَهُوَ يَعْرِفُ نَفْسَهُ بِالْعَجْزِ وَهُوَ غَريقٌ فى بَحْرِ آلاءِ اللهِ وَنَعْمائِهِ مِنْ حَيْثُ لا تُحْصى وَلا تُعَدُّ .

فَالْمُحِبُّ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَلَى الرَّجاءِ بِمُشاهَدَةِ اَحْوالِهِ بِعَيْنِ سَهَر ، وَالزّاهِدُ يَعْبُدُ عَلَى الْخَوْفِ . قالَ اُوَيْسٌ لِهَرِمِ بْنِ حَيّانَ : قَدْ عَمِلَ النّاسُ عَلَى الرَّجاءِ ، تَعالَ نَعْمَلْ عَلَى الْخَوْفِ .

وَالْخَوْفُ خَوْفانِ ثابِتٌ وَمُعارِضٌ . فَالثّابِتُ مِنَ الْخَوْفِ يورِثُ الرَّجاءَ وَالْمُعارِضُ مِنْهُ يورِثُ خَوْفاً ثابِتاً .

وَالرَّجاءُ رَجاءانِ عاكِفٌ وَباد . فَالْعاكِفُ مِنْهُ يُقَوّى نِسْبَةَ الْمَحَبَّةِ ، وَالْبادى مِنْهُ يُصَحِّحُ اَصْلَ الْعَجْزِ وَالتَّقْصيرِ وَالْحَياءِ .

خوف و رجاء

مسئله ى خوف و رجاء كه به فرموده ى امام صادق (عليه السلام) براى هر انسان عابدى به منزله ى دو بال پرواز است در جلد اوّل شرح « مصباح الشريعه » از صفحه ى 162 تا 246 همراه با تمام توابعش از طريق قرآن و روايات و دعاهاى مأثوره بطور مشروح مورد بحث قرار گرفت به نحوى كه در اين فصل هيچ نيازى به توضيح اين دو حقيقت نيست ، علاقمندان مى توانند در اين زمينه به جلد اوّل مراجعه كنند ، در اين جا فقط به ترجمه ى روايت اكتفا مى شود .

ترس از مقام حق و يا از عذاب قيامت كه معلول انواع گناهان است ديده بان دل و محافظ وجود از افعال و اعمال رشت است ، و اميد و رجاء نسبت به رحمت دوست شفيع نفس در پيشگاه حضرت حق است ، كه هرچند آلودگى و گناهت زياد باشد در صورت توبه به عرصه آمرزش مى رسى ، كه چيزى با كرم و عنايت يار برابر نيست .

حاصل اينكه چنانچه حق به وفور عفو و رحمت و شمول لطف و مكرمت كه مشعر رجا و اميد است موصوف مى باشد ، همچنين بارگاه حريم او به جنود قهر و سطوت كه مورث خوف و بيم است محقوف است ، پس بايد در بندگان اميد و بيم يكسان بوده و هيچ يك بر ديگرى زيادت نكند ، چنانچه حضرت باقر (عليه السلام)فمود :

هيچ بنده ى مؤمنى نيست مگر آنكه در قلب او دو نور است : نور بيم و نور اميد كه اگر وزن شوند هيچ يك بر ديگرى زيادتى نكند .

هركس از معرفت بيشترى نسبت به حق برخوردار است خوفش بيشتر است ، خوف و رجا دو بال ايمانند كه مؤمن با اين دو بال بسوى رضوان مى پرد و اميد و خوف دو چشم عقلند ، كه با اين دو چشم وعده ى و وعيد حق يعنى بشارت به بهشت و انداز از جهنّم را تماشا مى كند . اميد هر عبدى را بجانب كرم مى خواند و باعث حيات قلب و نجات دل از افسردگى است ، و خوف باعث مرگ شهوات و هواهاى نفس .

رسول الهى (صلى الله عليه وآله) فرمود : مؤمن بين دو خوف است : خوف از گذشته به اينكه مبادا آنچه از عمر گذشت موافق رضاى دوست نگذشته باشد ، و خوف از آينده كه مبادا به هوا و هوس بگذرد و حاصل و ثمرى برابر با ميل يار به بار نياورد .

به موت نفس امّاره دل زنده مى شود و زندگى به سبب حيات دل بر استقامت در عمل و اخلاق قدرت مى گيرد .

هركس حضرت معبود را بر اساس خوف و رجاى مساوى عبادت كند هرگز گمراه نمى شود و به اميدى كه دارد به رحمت جناب يار مى رسد ، چرا كه اميد زياد به حالت خطرناك امن از عذاب و مكر مى رسد و خوف زياد به يأس از رحمت دوست مى كشد و اضافه هر يك بر ديگرى خطر عظيم است .

چرا براى عبد خوف نباشد ؟ در حالى كه عاقبت خود را خبر ندارد كه به سعادت ختم مى شود يا به شقاوت ، از طرف ديگر عمل و كوششى كه بتواند به آن تكيه كند و به استناد آن مستحق نتيجه مطلوب و ثواب جميل باشد ، نخواهد داشت ، زيرا اگر توفيق عملى بدست آيد ، با توجه و عنايت اوست و باز بايد متوجه باشد كه هرگز خود او با نيرو و قدرتش نمى توانست كار خوبى انجام داده و يا از عمل بدى پرهيز كند زيرا حول و قوه ى فقط و فقط از حضرت حق است و بس و عبد غرق در آلاء و نعماء اوست ، آلاء و نعمائى كه حد و حصر و عدد و شماره ندارد .

خوف و اميد هر كدام مسلك خاصّى هستند و هريك به كسى منسوب است ، اميد مسلك عاشق است و عاشق هميشه در اين احساس است كه معشوق چه وقت به آزار و عذاب عاشق راضى است ؟ !

و خوف مسلك زاهد است كه مولاى خود را به عنوان سلطان قهر اخذ كرده و از اين جهت در جميع حركات و سكنات از او خائف و هراسان است كه مبادا خلاف ميل دوست واقع شود .

اويس قرن كه از بزرگان قوم و از خواص حضرت مولا و از عارفان عاشق و بيداردلان واصل است به هَرِم بن حيّان گفت : مردمان كار بخود آسان كرده ، بندگى خدا را بر اساس اميد انجام مى دهند ، بيا تا من و تو بر مقتضاى خوف عمل كنيم كه به احتياط در دين نزديكتر است .

خوف دو خوف است :

1 ـ خوف ثابت .

2 ـ خوف معارض .

خوف ثابت كه مركوز طبع است و به مقتضاى آن اتيان اوامر و اجتناب از نواهى انجام مى گيرد ، و مسامحه كه از توابع رجاء است از او ناشى نمى شود و به سبب معارضه خوف با رجاء تزلزل و اضطراب بهم نمى رساند . و اينچنين خوف بدون شك عامل مغفرت است .

خوف معارض خوفى است كه هرچندگاه معارضه با اميد مى كند و به سبب معارضه در اساس خوف تزلزل بهم مى رساند ، امّا به ملاحظه ى مرجّحات خوف برگشت به خوف ثابت مى كند و مانند خوف ثابت سبب نجات مى گردد .

اميد هم دو اميد است :

اميد ثابت .

اميد مسافر .

اميد ثابت از براى صاحب اميد ملكه و فطرى است و صفتى است راسخ و اين اميد موجب قوّت عشق و محبّت نسبت به محبوب است .

اميد مسافر يا غير ثابت در مرحله ى حال است و به مرتبه ى رسوخ نرسيده و اين اميد مصحّح عجز و تقصير و حياست به اين معنى كه دارنده ى آن به عجز و تقصيرش راه برده و دانسته كه كفايت تمام مهمات فقط به دست حضرت اوست و جنابش وقتى در دنيا با بنده ى اميدوارش به نيكى معامله كند بطريق اولى معامله اش در آخرت با بنده اش بهتر و نيكوتر است .

اى دل ما به طرّه ى تو اسير *** پاى جانها نهاده در زنجير
نشود دل ز ياد رويت دور *** نشود جان ز مهر مويت سير
تا صف محشرت بديدن زود *** تا دم ديگرت نديدن دير
عارفان را ز تست ناله ى زار *** عاشقان را ز تست نغمه ى زير
اشك آن بى رخ تو همچو بَقَم *** روى اين از غم تو همچو زَرير
شكر گويان بى زبان و دهن *** پادشاهان بى كلاه و سرير
دُرد نوشان و ننگشان از صرف *** دلق پوشان و عارشان ز حرير
زاهدا علم و عشق و رندى را *** صد بيان عاجز است از تقرير
گر بخوانند خادمت رندان *** سجده ى شكر كن كه گشتى مير
همچو من خاكشان بكش در چشم *** تا ببينى عيان به عين بصير
كه در اين خانه نيست كس جز او *** هو هو لا اله الاّ هو

باب هشتاد و نهم در مسئله ى رضاست

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : صِفَةُ الرِّضا اَنْ يَرْضَى الْمَحْبوبَ وَالْمَكْروهَ .

وَالرِّضا شُعاعُ نورِ الْمَعْرِفَةِ ، وَالرّاضى فان عَنْ جْميعِ اخْتيارِهِ ، وَالرّاضى حَقيقَةً هُوَ الْمَرْضِىُّ عَنْهُ . وَالرِّضَا اسْمٌ يَجْتَمِعُ فيهِ مَعانِى الْعُبودِيَّةِ .

سَمِعْتُ اَبى مُحَمَّداً الْباقِرُ (عليه السلام) يَقولُ : تَعَلُّقُ الْقَلْبِ بِالْمَوْجودِ شِرْكٌ وَبِالْمَفْقودِ كُفْرٌ وَهُما خارَجانِ عَنْ سُنَّةِ الرِّضا . وَاَعْجَبُ مِمَّنْ يَدَّعِى الْعُبودِيَّةَ للهِِ كَيْفَ يُنازِعُهُ فى مَقْدوراتِهِ ؟ حاشا الرّاضينَ الْعارِفينَ .قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

صِفَةُ الرِّضا اَنْ يَرْضَى الْمَحْبوبَ وَالْمَكْروهَ .

مسئله ى بسيار مهم رضا و خوشنودى از حق

گرچه در ضمن مجلّدات گذشته ، به مناسبت هاى گوناگون به مسئله ى رضاى عبد از معبود و عاشق از معشوق اشاره شده ولى بخاطر اهميّت مسئله لازم است در اين فصل به توضيح بيشترى در اين زمينه اقدام شود .

بايد دانست كه رضاى از حضرت دوست فرع معرفت به وجود مقدّس او و شئون او و قضا و قدر او و مصلحت خواهيش نسبت به عبد است .

رضا اگر همراه با معرفت باشد رضاى اختيارى است و از ارزش و قيمت برخوردار و مورث اجر عظيم اخروى است ورنه چندان اجرى بر آن مترتّب نيست ، كسى كه از نور معرفت محروم است و در برخورد با پيش آمدها و حوادث مى گويد اگر راضى نباشم چه كنم ؟ و يا مى گويد چاره اى جز تسليم و رضا نيست ، اين تسليم و رضا كه از عرصه گاه شوق و عشق و محبّت و معرفت خارج است فاقد ارزش و اعتبار است و در حريم حرم حضرت يار قابل توجّه نيست .

عبد بايد به مقررات شرعيه الهيه و تكاليف اخلاقيه و عمليه كه از جانب حضرت حق به مصلحت دنيا و آخرت او تنظيم شده راضى باشد و با كمال شوق و ذوق به اداى آنها بپردازد .

عبد بايد به مقدرات حق در باب خلقت و آفرينشش و صورت و سيرتش در كمال رضايت باشد ، كه نفاش ازل نقاشى و صورتى بجا و عين حكمت و عدل و لطف و مرحمت است .

عبد بايد نسبت به اندازه روزى و رزقش كه از طريق كار معمول و كسب مشروع به دست مى آورد راضى و تسليم و قانع و شاكر باشد .

عبد بايد به داشتن زن و فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر كه حضرت دوست برايش مقرر فرموده راضى و خوشنود باشد و به كم ظرفيّتى يا پرظرفيّتى آنان بسازد و در جنب زندگى با آنان چه سخت چه راحت به كمال خود بيفزايد و با صبر و استقامت در كنار آنان خود را به خوشنودى حق برساند .

عبد بايد به صحّت و سلامت و به مرض و نقاهت و به فقر و ثروت ، و به مكروه و محنت و به راحت و امنيّت و به اندوه و شادى ، كه در صورت صحيح برخورد كردن با همه ى اينها به رشد و كمال مى رسد راضى و راحت باشد و خلاصه به آنچه در ظاهر و باطن از جانب دوست به او مى رسد ، چه داراى شيرينى ظاهر و يا تلخى ظاهر باشد راضى بوده و قلباً اعلام خوشنودى و تسليم كند .

عبد را با چون و چرا نسبت به دستگاه حق و اوضاع آفرينش و پيشامدها و حوادث و ابتلائات و راحتيها و سختى ها اصلاً كارى نيست ، او را حالتى است كه بر اثر آن حالت تمام هويّت و وجودش فرياد مى زند :

پسندم آنچه را جانان پسندند

الهى آن مرد پاكباز و آن طاير حريم راز مى گويد :

تا چند الهى از جهان نالى *** خوش باش كه ايزدست سلطانش
شايد كه به دور و كور و طور افتد *** گيتى است چه گوى و عشق چوگانش
گر زشت بود كنون جهان نقشش *** زيبا نگرى به چشم عرفانش
در ديده عاشق است گلزارى *** خارى كه برويد از بيابانش
ايزد همه را كتاب عشق آموخت *** در مكتب اين بزرگ كيهانش
بس نيست شگفت اگر به ياد آرد *** اين كودك خردسال نادانش
نوميد مشو كه بس گل اميد *** بشكفته ز خاطر پريشانش
بالله نتواند آن كه بندد كس *** آن در كه گشود لطف يزدانش
خلقى اگرش عدوست هست ايمن *** آنكس كه خدا بود نگهبانش
غواص اميد و غرق حيرت يافت *** آن گوهر نور پور عمرانش
هركس نخورد غم مسلمانان *** نشناخته عقل و دين مسلمانش
تو راه خدا و شرع و آئين پوى *** بگذار به خصم كفر و عصيانش
گر پاكدلى تو نيك فرجامى *** اين است قضا و حكم و ديوانش
ور اهل ريا و شرك و تزويرى *** دورى ز خدا و فضل و احسانش
ور عارف حق پرست و حق جوئى *** شايسته جنّتى و رضوانش
ور شوق بهشت روى او دارى *** بگذار بهشت و حور و غلمانش
باش اى دل خسته تا برون آيد *** زين چاه به مژده كنعانش
صبرى كه به شام تيره باز آيد *** خورشيد جهان فروز رخشانش
مشتاق جمال كعبه ننديشد *** از راه ننالد از مغيلانش

رضا از ديدگاه عرفان

لاهيجى كه در توضيح مسائل عرفانى قدرتى به سزا داشت در شرح اين بيت كه از عارف شبسترى نقل شده :

ارادت با رضاى حق شوم ضم *** رود چون موسى اندر باب اعظم

مى فرمايد : ارادت و خواست سالك ساير به جانب حق ، با رضاى حق منضم شود و اصلاً غير رضاى حق در هيچ امرى طلب ننمايد ، و ارادت خود از ميانه بردارد ، و در جميع اقوال و افعال نظرش بر رضاى الهى باشد نه به حظّ نفس خود ، و ارادت و رضاى او در ارادت و رضاى حق محو و متلاشى گشته ، خواست الهى شده باشد ، قوله تعالى :

( ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً )(1) .

اشارت با بشارتى است بر آنكه سير رجوعى مشروط به رضاست و به انتفاء شرط انتفاء مشروط لازم است . گوئيا اين معنا دارد كه راه به رجوع به جانب حق نيست مگر به رضا رود چون موسى اندر باب اعظم ، يعنى چون ارادت او با رضاى حق منضم شد ، همچو موسى پيغمبر در باب اعظم يعنى در مقام رضا بازگشت به جانب الهى نمايد .

مشايخ كبار فرموده اند :

اَلرِّضا بابُ اللهِ الاَْعْظَمُ وَجَنَّتُهُ الدُّنْيا .

و تحقق به مقام رضا به حضرت موسى (عليه السلام) غالب بوده و قصّه آن حضرت دلالت بر اين معنى دارد كه از ابتدا تا انتها در رضا يد و بيضا نموده است و اين آيه ى كريمه مقوّى همين است :

( وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَامُوسَى * قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى ) .

و حقيقت رضا بيرون آمدن بنده است از رضاى خود به دخول در رضاى محبوب و راضى شدن به هرچه حضرت خداوند درباره ى وى اراده آنچيز نموده باشد ، به حيثيّتى كه هيچ اراده و داعيه ى او بر خلاف اراده ى الله نباشد .

( وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاءَ اللهُ ) .

از عارفى پرسيدند كه : ما تُريدُ : چه مى خواهى ؟ فرمود : أُريدُ أَنْ لا أُريدَ . مى خواهم كه مرا هيچ خواست نباشد ، و اراده ى من در اراده ى الله محو باشد تا مراد من مراد حق باشد .

من رضا دارم اگر خواهى جفا كن *** در طريق عشق تو من عاشق بى خواستم
جانِ شيرين گر ز دستم مى رود فرهاد وار *** همچو كوه بيستون در عشق پا برجاستم

راضى به حق آن كس را توان گفت كه او را بر تقديرات الهى اصلاً اعتراضى نباشد . از آن سالك راه پرسيدند : بنده كى به مقام رضا رسد ؟ فرمود : وقتى رسد كه در مصيبت و بلا چنان فرحناك و خوشدل باشد كه در هنگام نعمت و سرور خوش دل است .

ابى محمد رويم مى فرمايد : رضا آن است كه استقبال احكام الهى به فرح و شادمانى نمائى و ميان مكروه و مرغوب فرقى ننهى .

گر مرادم را مذاق شكّر است *** نامرادى بى مرادى دلبر است
ناخوش او خوش بود بر جان ما *** جان فداى يار دل رنجان ما
عاشقم بر رنج خويش و درد خويش *** بهر خوشنودى شاه فرد خويش

آن مرد عارف فرمود :

اَلرِّضا رَفْعُ الاِْخْتيارِ .

رضا آنست كه اين كس اختيار خود را از ميان مرتفع گرداند و هرچه براى وى خواسته باشد بدان راضى بُوَد .

به حضرت حسين (عليه السلام) عرضه داشتند كه اباذر فرموده : نزد من درويشى بهتر از توانگرى و بيمارى بهتر از تندرستى است . امام فرمود كه رحمت بر اباذر باد ، امّا من مى گويم كه هركه كار خويش با خدا گذارد ، هرگز تمنّا نكند جز آنچه را كه خدا از براى او اختيار فرموده است .

شيخ ابوتراب نوربخشى (رحمه الله) فرموده كه : به مرتبه ى رضا نمى رسد كسى كه دنيا را در دل وى مقدارى و وقعى بوده باشد .

نقل است كه عتبه ى غلام يكشب بپا ايستاده بود تا وقت صبح ، همين مى گفت كه : الهى اگر مرا عذاب مى كنى تو را دوست دارم و اگر رحمت كنى هم دوست مى دارم .

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد *** اى عجب من عاشق اين هر دو ضد
والله ار زين خار در بستان شوم *** همچو بلبل زين سبب نالان شوم
آن ندا كه تو كنى در خشم و جنگ *** با طرب تر از سماع بانگ و چنگ
اى جفاى تو ز راحت خوب تر *** و انتقام تو ز جان محبوب تر
عاشقى زين هر تو حالت بهتر است *** بى بهار و بى خزان سبز و تر است

و علامت رضاى حق از بنده آن است كه بنده از حق راضى باشد كه :

( رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ) .

آورده اند كه شاگردى از استاد خود پرسيد كه بنده مى داند كه حضرت حق از وى راضى است يا نمى داند ؟ استاد فرمود كه نمى داند ، چون رضاى حق امر غيبى است ، شاگرد گفت : كه بنده رضاى حق در خود مى داند ، استاد گفت : چگونه مى داند ؟ شاگرد گفت : هرگاه كه بنده خود را از حق راضى مى يابد ، بايد بداند كه حق از او راضى است ، استاد فرمود كه احسنت يا غلام .

و مقام رضا كه عبارت از رفع اختيار بنده و تساوى نعمت و بلا و شدّت و رخاء است موسوم به باب الله الاعظم از آنجهت شده كه مفتاح مغالق ابواب باقى مقاماتست و فى الحقيقة اشق منازل سالكان راهست .

عارف معارف الهيه ، عاشق دلباخته حاجى سبزوارى مى فرمايد :

تشنه ى نوش لبت چشمه ى حيوان چكند *** خفته ى خاك درت روضه ى رضوان چكند *** آن كه از خاك نشينانِ درِ اهل دل است
تخت جم كى نگرد ملك سليمان چكند *** هركه گرديد به دور حرم اهل صفا
ننگرد صف صفا قطع بيابان چكند *** لذت چاشنى عشق تو هر كس ببرد
عافيت مى شودش درد تو درمان چكند *** عندليبان چمن گل به شما ارزانى
دل غمديده ى ما سير گلستان چكند *** قوت بازوى عشق و دل مسكين هيهات
صيد پيداست كه در پنجه ى شيران چكند *** گيرم آن شه ز كرم داد مرا فيض حضور
دل به اين تيرگى و موجب حرمان چكند *** پاى رفتار نماندست و زبان گفتار
ديگر اسرار به جز ناله و افغان چكند *** رضا خوشنودى است و آن ثمره ى محبّت است و مقتضى عدم انكار است ، چه به ظاهر ، و چه در باطن ، و چه در دل و چه در قول ، و چه در عمل .

و اهل ظاهر را مطلوب آن باشد كه خدا از ايشان راضى باشد تا از خشم و عقاب او ايمن شوند .

و اهل حقيقت را مطلوب آن باشد كه از خداى تعالى راضى باشند ، و آن چنان بود كه ايشان هيچ حال از احوال مختلف مانند مرگ و زندگانى ، و بقا و فنا ، و رنج و راحت ، و سعادت و سلامت و مرض و مشقّت و غنا و فقر مخالف طبع نباشد ، و يكى بر ديگر ترجيح ننهند ، چه دانسته باشند كه صدور همه از بارى تعالى است ، و محبّت او تعالى در طبايع ايشان راسخ شده باشد . پس بر ارادت و مراد او هيچ مزيدى نطلبند و به هرچه پيش آيد راضى باشند .

پس مادام كه كسى را اعتراضى بر امرى از امور واقع ، كائناً من ما كان در خاطر آيد يا ممكن باشد كه در خاطر آورد از مرتبه ى رضا بى نصيب باشد .

و صاحب مرتبه ى رضا هميشه در آسايش باشد ، چه او بايست و نبايست نباشد ، بل نبايست و بايست او همه بايست باشد ( وَرِضْوَانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ )(5)دربان را رضوان خوانده اند .

راضى در هرچه نگه كند به نور رحمت الهى نگرد : اَلْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنورِ اللهِ .

چه بارى تعالى را كه موجد همه ى موجودات است اگر بر هر امرى از امور انكار باشد آن امر را وجود محال باشد ، و چون بر هيچ امر او را انكار نباشد پس از همه راضى باشد نه بر هيچ فايت متأسّف شود و نه به هيچ حادث مبتهج گردد ، ( إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الاُْمُورِ )(6) .

رضا در دلى است كه در او غبار نفاق نبود ، و رضا شاد بودن است در تلخى قضا و ترك اختيار است پيش از قضا ، و تلخى نايافتن بعد از قضا ، و جوش زدن دوستى در عين بلا .

رضا رفع اختيار است و بلا را نعمت شمردن ، بايد كه در رضا بجائى رسى كه اگر هفت طبقه ى دوزخ در چشم راست تو نهند ، در خاطر تو نگذرد كه چرا در چشم چپ ننهادند ، رضا آرام گرفتن است در تحت مجارى احكام .

زنهار برين در درِ ديگر نزنى *** وز درگه او خيمه فراتر نزنى
هرگز نشوى سواره بر اسب مراد *** تا دست به فتراك رضا در نزنى

و راضى بايد كه مستقبل و ماضى آزاد آيد و بر سر كوى حال نشيند و هرچه آيد از محبوب بيند ، كه هرچه دوست كند همچو دوست محبوب است .

و رضا بيرون آمدن است از رضاى نفس خود و درآمدن به رضاى حق تعالى به تسليم احكام ازليّه ، و تفويض امور كلّى و جزوى به حضرت مقدِّر تقدير تدبير ابديّه بلا اعراض و اعتراض .

و بدان كه رضا به ترك اعتراض است به افعال و اقوال محبوب با پاكى نفس به قضا و قدر .

عاشقى در موج دريائى فتاد *** عاقلى از ساحلش آواز داد
گفتش اى مسكين برون آرم تو را *** يا چنين سرگشته بگذارم تو را
پاسخ اين دادش كه اى روشن روان *** گر ز من پرسى نه اين خواهم نه آن
بر مراد خود نخواهم يك نفس *** زانكه مقصودم مراد اوست بس
چون ز حق گردى رضاى حق طلب *** حكم او را هم رضا ده روز و شب
گر رضاى خويش مى جوئى خطاست *** چون تو راضى گشتى او را هم رضاست
ز هر ناكامى همى خور بى گِله *** هر گدائى را كجا اين حوصله
در طريقت منزل اعلاست اين *** منتهاى جاهدوا فيناست اين

رضا در روايات

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :رَأْسُ طاعَةِ اللهِ الصَّبْرُ وَالرِّضا عَنِ اللهِ فيما اَحَبَّ الْعَبْدُ اَوْ كَرِهَ وَلا يَرْضا عَبْدٌ عَنِ اللهِ فيما اَحَبَّ اَوْ كَرِهَ اِلاّ كانَ خَيْراً لَهُ فيما اَحَبَّ اَوْ كَرِهَ .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : سر طاعت خدا صبر است و خوشنودى عبد از حق نسبت به آنچه بنده را خوش آيد و بد آيد ، و هيچ بنده اى از خدا راضى نباشد در آنچه خوش دارد و بد دارد جز آنكه براى او بهتر است هم در آنچه خوش دارد و هم در آنچه بد دارد .

وَعَنْهُ (عليه السلام) قالَ :

اِنَّ اَعْلَمَ النّاسِ بِاللهِ اَرْضاهُمْ بِقَضاءِ اللهِ عِزَّوَجَلَّ(8) .

و نيز آن حضرت فرمود : به راستى داناترين مردم به خدا ، راضى ترين آنان است به قضاء حقّ .

امام باقر (عليه السلام) از رسول خدا نقل مى كند كه خداوند عزّوجلّ فرمود :

به حقيقت كه بعضى از بنده هاى مؤمنم افرادى هستند كه امر دينشان برايشان درست نشود جز با توانگرى و وسعت در زندگى و تندرستى ، پس آنها را به آن امور بيازمايم تا دين بر آنان استوار آيد .

و بعضى امر دينشان درست نشود جز با ندارى و مستمندى و بيمارى ، من آنان را به اين امور مبتلا كنم تا دين بر آنان درست آيد .

من داناترم به آنچه امر دين بندگان مؤمنم به آن درست شود ، به راستى بعضى از آنان در پرستش من كوشش كنند و رنج برند و از خواب و بستر با لذّت خود برخيزند و در شبها براى من نماز شب خوانند و خود را در عبادت به مشقّت اندازند و من يك شب دو شب چرت را بر آنان بكار زنم براى خير خواهى ، و آنان تا بامداد بخوابند ، از خواب كه برخيزند خود را دشمن داشته و زبون شناسند ، اگر آنان را براى هر آنچه از عبادت خواهند رها كنم خودبين شوند و خودبينى آنان را به فتنه دچار سازد و از اين راه به حالى برسند كه سبب هلاك آنان گردد .

خودبينى و عجب كار آنان را به آنجا رساند كه گمان برند از عابدان برترى گرفته و از تقصير در عبادت وارهيده ، در اين صورت از من دور گردد و گمان دارند كه نزديك شوند . آنها كه اهل عملند ، نبايد به اعمال خود تكيه كنند ، همان اعمالى كه براى درك ثواب از من انجام مى دهند ، زيرا اگر آنان تمام عمر خود را خرج عبادت كنند باز هم در طاعت من تقصيركارند و به كنه عبادت من نرسند ، بايد به رحمت من اعتماد كنند و به فضل و بخشش من راضى باشند و به حسن ظن و خوشبينى به من اطمينان كنند ، زيرا در اين صورت رحمت من آنان را جبران كند و بخشش من به آنها برسد ، رضوان و آمرزش من به آنان جامه ى عفو در پوشد ، زيرا منم خداى بخشاينده و مهربان و بدان صفت ناميده شده ام(9) .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

به موسى بن عمران وحى شد : من هيچ آفريده اى را نيافريدم كه نزد من محبوب تر باشد از بنده ى مؤمنم ، به راستى او را گرفتار مى كنم بر آنچه كه خير اوست ، و عافيّت مى دهم بر آنچه سود اوست ، و آنچه براى او مضر است از وى دريغ دارم باز هم به نفع او ، من داناترم بدانچه بنده ى من به آن اصلاح مى شود ، بايد بر بلايم صبر كند و به نعمت هايم شكر نمايد و به قضايم راضى باشد ، تا او را نزد خود در شمار صديقان نويسم وقتى به رضايم كار كند و امرم را اطاعت نمايد(10) .

عَنْ اَبى عَبدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :لَقِىَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ (عليهما السلام) عَبْدَاللهِ بْنَ جَعْفَر فَقالَ : يا عَبْدَاللهِ كَيْفَ يَكونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً وَهُوَ يَسْخَطُ قِسْمَهُ وَيُحَقِّرُ مَنْزِلَتَهُ وَالْحاكِمُ عَلَيْهِ اللهُ وَاَنَا الضّامِنُ لِمَنْ لَمْ يَهْجِسْ فى قَلْبِهِ اِلاّ الرِّضا اَنْ يَدْعُوا اللهَ فَيُسْتَجابَ لَهُ.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : حسن بن على به عبدالله بن جعفر برخورد و به او فرمود : اى عبدالله چگونه مؤمن مؤمن باشد با اينكه از قسمت مقدر خود خشمگين است و خود را زبون يابد با اينكه خدا بر او چنين حكمى كرده است ، من ضامنم كه هركه در پندار دلش جز رضا نباشد به درگاه خدا هر دعا كند مستجاب شود .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :

قُلْتُ لَهُ : بِاَىِّ شَىْء يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ بِاَنَّهُ مُؤْمِنٌ ؟ قالَ : بِالتَّسْليمُ للهِِ وَالرِّضا فيما وَرَدَ عَلَيْهِ مِنْ سُرورٌ اَوْ سَخَط.

شخصى از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد : چگونه مؤمن بداند مؤمن است ؟ فرمود : با تسليم در برابر خدا و رضا به آنچه بر او وارد آيد از مايه ى شادى و خشم .

بر دلم قهر و رضات تو لذيذ *** بر تنم رنج و شفاى تو لذيذ
همه اطوار تو زيبا و پسند *** فرق سر تا كف پاى تو لذيذ
خواه مهر از تو رسد خواه جفا *** مهر تو نغز و جفاى تو لذيذ
چه بسازى چه بسوزى سازيم *** چه ولا و چه بلاى تو لذيذ
گر برانى ز درت گر خوانى *** خود تو دانى همه راى تو لذيذ
چه گدازى چه نوازى حكمى *** مانى و جمله نواى تو لذيذ
زهر از دست توام نوش بود *** دردمندم كه دواى تو لذيذ
از تناسب برِ اسرار اسرار *** زان لب نكته سراى تو لذيذ

اينست مسئله ى رضا و خوشنودى از حق كه در آيات و روايات و كلمات حكيمانه ارباب عشق بر آن تكيه شده ، اكنون به ترجمه ى اصل روايت حضرت صادق كه در « مصباح » آمده توجه نمائيد :

رضا آن است كه انسان راضى باشد از محبوب و مكروه نفسش آن محبوب و مكروهى كه از جانب دوست به مصلحت او به او مى رسد ، رضا شعاعى است از نور معرفت و بينش ، و شخص راضى هميشه از تمايلات و خواهش هاى خود منصرف شده و ميل خود را در برابر خواسته هاى يار فانى مى كند ، شخصى كه راضى شده ، در حقيقت مورد رضاى دوست نيز واقع شده است .

رضا عنوانى است كه جامع تمام مراتب عبوديت و بندگى در برابر حضرت حق است . از پدرم حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم : علاقه دل به چيزى كه موجود است از امور ظاهريه شرك و به آنچه حاضر نيست و مفقود است كفر است ، و اين هر دو معنى از طريقت رضا بيرون است . و تعجّب مى كنم از كسى كه دعوى بندگى مى كند ، چگونه منازعت و خلاف دارد در تقديرات و كارهاى حضرت حكيم ، دور و منزّهند از اينان اشخاصى كه در مقام رضا بوده و اهل معرفت اند .

گر مرد رهى چو رهروان باش *** در پرده ى راز خود نهان باش
بنگر كه چگونه ره سپردند *** گر راهروى تو هم چنان باش
از بند نصيب خويش برخيز *** در بند نصيب ديگران باش
فانى شو از اين وجود فانى *** زنده به حيات جاودان باش
خواهى كه وصال دوست بينى *** ناديده درآ به آستان باش
در يك قدم اين جهان و آن نيز *** بگذار جهان و در جهان باش
منگر تو به ديده ى تصرّف *** بيرون ز دو كَوْن اين و آن باش
در كوى قلندرى چو سيمرغ *** مى باش به نام و بى نشان باش
عطار ز مدّعى بپرهيز *** رو گوشه گزين و در ميان باش

باب نودم در بلاء است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَلْبَلاءُ زَيْنُ الْمُؤْمِنِ وَكَرامَةٌ لِمَنْ عَقَلَ لاَِنَّ فى مُباشِرَتِهِ وَالصَّبْرِ عَلَيْهِ وَالثَّباتِ عِنْدَهُ تَصْحيحَ نِسْبَةِ الاْيمانِ .

قالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) : نَحْنُ مَعاشِرِ الاَْنْبِياءِ اَشَدُّ النّاسِ بَلاءً وَالْمُؤْمِنونَ الاَْمْثِلِ فَالاَْمْثَلَ . وَمَنْ ذاقَ طَعْمَ الْبَلاءِ تَحْتَ سِرِّ حِفْظِ اللهِ تَعالى لَهُ تَلَذَّذَ بِهِ اَكْثَرَ مِنْ تَلَذُّذِهِ بِالنِّعْمَةِ وَاشْتاقَ اِلَيْهِ اِذا فَقَدَهُ لاَِنَّ تَحْتَ نيرانِ الْبَلاءِ وَالْمِحْنَةِ اَنْوارَ النِّعْمَةِ وَتَحْتَ اَنْوارِ النِّعْمَةِ نيرانِ الْبَلاءِ وَالْمِحْنَةِ وَقَدْ يَنْجو مِنَ الْبَلاءِ كَثيرٌ وَقَدْ يَهْلِكُ مِنَ النِّعْمَةِ كَثيرٌ . وَما اَثْنَى اللهُ تَعالى عَلى عَبْد مِنْ عِبادِهِ مِنْ لَدُنْ آدَمَ (عليه السلام) اِلى مُحَمَّد (صلى الله عليه وآله) اِلاّ بَعْدَ ابْتِلائِهِ وَوَفاءِ حَقِّ الْعُبودِيَّةِ فيهِ . فَكراماتُ للهِ تَعالى فِى الْحَقيقَةِ نَهاياتٌ بِداياتُهَا الْبَلاءُ وَبِداياتٌ نِهاياتُهَا الْبَلاءُ .

وَمَنْ خَرَجَ مِنْ شَبَكَةِ الْبَلْوى جُعِلَ سَراجَ الْمُؤْمِنينَ وَمونِسَ الْمُقَرَّبينَ وَدَليلَ الْقاصِدينَ وَلا خَيْرَ فى عَبْد شَكا مِنْ مِحْنَة تَقَدَّمَها آلافُ نِعْمَةِ وَاتَّبَعَها آلافُ راحَة . وَمَنْ لا يَقْضى حَقَّ الصَّبْرِ فِى الْبَلاءِ حُرِمَ قَضاءُ الشُّكْرِ فِى النَّعْماءِ كَذلِكَ مَنْ لا يُؤَدّى حَقَّ الشُّكْرِ فِى النَّعْماءِ يُحْرَمُ قَضاءَ الصَّبْرِ فِى الْبَلاءِ ، وَمَنْ حُرِمَهُما فَهُوَ مِنَ الْمَطْرودينَ .

وَقالَ اَيّوبُ فى دُعائِهِ : اَللّهُمَّ قَدْ اَتى عَلَىَّ سَبْعونَ فِى الرَّخاءِ وَاَتى عَلَىَّ سَبْعونَ فِى الْبَلاءِ . وَقالَ وَهَبٌ : اَلْبَلاءُ لِلْمُؤْمِنِ كَالشِّكالِ لِلدّابَّةِ وَالْعِقالِ لِلاِْبِلِ وِقالَ اَميرُالْمُؤْمنِينَ(عليه السلام) : اَلصَّبْرُ مِنَ الاْيمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ . وَرَأْسُ الصَّبْرِ الْبَلاءُ ، وَما يَعْقِلُها اِلاّ الْعالِمونَ .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلْبَلاءُ زَيْنُ الْمُؤْمِنِ وَكَرامَةٌ لِمَنْ عَقَلَ

مسئله ى ابتلاء و آزمايش

در اين فصل حضرت صادق (عليه السلام) به حقيقتى تحت عنوان بلا و آزمايش اشاره مى فرمايند كه هيچ كس در مدت عمرش از دچار شدن به آن چاره ندارد .

امتحانات الهى بوسائلى همچون مال ، آبرو ، شخصيّت ، علم ، مصيبت فرزند ، مصيبت بر جان ، فقر ، جهاد ، پيش آمدن زمينه ى امر به معروف و نهى از منكر و بسيارى از امور ديگر در جهت رشد و پرورش استعدادها و براى كسب فضائل و دور شدن از رذائل براى انسان پيش مى آيد .

در قرآن مجيد و روايات و اخبار به اين نكته گوشزد شده ، كه خداوند بزرگ هيچ كس را از امتحان و آزمايش استثنا نكرده و مردم نبايد دعا كنند خداوند آنان را آزمايش نكند ، بلكه بايد بخواهند راه موفّقيت در امتحان را پيش پاى آنان بگذارد .

انسان بايد هر امورى از امور كه از جانب حق برايش مقرر مى گردد امتحان و آزمايش بداند و سعى كند براساس احوالات الهى درون و هماهنگ با رهنمودهاى الهى در قرآن و هدايت انبياء و امامان در اخبار از عهده ى آزمايش و امتحان برآيد تا از شقاوت و بدبختى دور شده و به سعادت ابدى و لذّت سرمدى برسد .

از آنجا كه در جلد ششم « عرفان اسلامى » از صفحه ى 157 به بعد رئوس و اُمّهات مسائل ابتلاء و آزمايش را ذكر كرده ام ، در اينجا نياز به شرح و بسط اين مسئله نديده ، تنها به ترجمه ى اصل روايت كه از روايات بسيار مهّم كتاب « مصباح الشريعه » است اكتفا مى كنم .

ابتلاء و آزمايش و گرفتاريهائى كه از جانب دوست مى رسد براى مؤمن زينت و براى اهل عقل و تدبّر كرامت است ، زيرا دچارشدن به آزمايش همراه با صبر و ثبات وسيله محكم شدن ايمان و نورانى شدن باطن اوست .

اشرف موجودات فرمود : ما انبياء از لحاظ آزمايش و ابتلاء شديدترين مردميم و سپس نزديك تر به ما از اين جهت مردم مؤمن و به همين ترتيب .

كسى كه در سايه ى توجه و مراقبت حقّ طعم ابتلاء را چشيد ، هر آينه لذت و خوشى او بش از افرادى است كه متنعّم به لذات مادى اند ، و نحوه ى لذّت آنان در برخورد به آزمايش به صورتى است كه هميشه به رسيدن ابتلاء علاقه مندند و مشتاق برخورد به آزمايشند .

آرى در سايه ى ابتلائات الهى و سختى ها انوار نعمت و رحمت فروزان است و برعكس در كنار انوار نعمت و وسعت مادى آتش هاى ابتلا قرار داده شده ، و در اين دو مرحله بسيار كم هستند آنان كه نجات يافته و به نتيجه دلخواه رسيده اند .

خداى مهربان از زمان آدم تا خاتم بنده اى را مورد ستايش قرار نداده مگر بعد از ابتلا و آزمايش او با سختى ها و پس از وفا و عمل به وظائف بندگى ، پس مقامات و كرامت هائى كه از جانب دوست مى رسد نتيجه و آثار آزمايشات و ابتلائات است ، و بدايات و مقدّماتى است كه نهايات آنها ابتلائات و سختى هاست .

انسان مؤمنى كه از ميدان ابتلاء سرفراز بيرون آمده ، چراغ اهل ايمان و رفيق و انيس بندگان مقرّب حق مى شود ، و راهنماى آنان كه قصد سفر و سلوك معنوى و وصول به منزل نهائى دارند .

در آن بنده اى كه از آزمايش شكايت مى كند خيرى نيست ، آزمايشى كه قبل از آن هزاران رحمت و نعمت بوده و هم هزاران رحمت و نعمت پس از ابتلاء به او روى خواهد آورد .

كسى كه به هنگام رو آوردن آزمايش صبر و ثبات از خود نيارد ، در موارد نعمت هم حق شكر و سپاس بجاى نياورد . و البته هركس از صبر در بلا و شكر در نعمت محروم گشت بطور مسلّم از طرد شدگان و وامندگان در مسير حق خواهد بود .

حضرت ايوب كه به انواع آزمايشات مبتلا شد و از عهده همه ى آنها برآمد در دعاى خود عرضه مى داشت : الها هفتاد سال در زندگى من راحت و نعمت روى آورد تا هفتاد سال ديگر سختى ها را تحمّل كرده و به رنگ ديگر زندگى صابر باشم .

وهب بن منبّه گفت : بلا براى شخص مؤمن چون كلافى است براى جانداران و مانند زانوبندى است براى شتر .

امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود :

صبر از ايمان چون سر است از جسد و سر صبر هم آزمايش و بلاست . و نمى فهمند اين معنا را مگر اهل بصيرت و فهم .

خاك در تو ما را به ز آب زندگانى *** در سر هواى سروت عمريست جاودانى
هر درد و غم كه دارى خواهم به جان كه باشد *** درد از تو عافيت ها غم از تو شادمانى
دست شكستگان گير اى صاحب مروت *** فرياد خستگان رس اى آن كه مى توانى
نبود پناه ما را جز خاك آستانت *** روبر در كه آريم گر از درت برانى
آن بخت كو كه باشم چون بندگان به خدمت *** وان شاه حسن باشد بر تخت حكمرانى
گر تند باد غم داد گلزار عمر بر باد *** يا رب نبيند آسيب آن تازه ارغوانى
اين كاروان آهم از كعبه ى دل آيند *** لعل سرشك اسرار آورده ارمغانى

عارف الهى جناب شيخ حسن مصطفوى در توضيح ابتلاء مى فرمايد :

بلا جريانهاى مخالف و ناگوار است كه در مجرا و مسير زندگى انسان پيش آمد مى كند ، و چون سخن در اين مباحث مربوط به سالك راه الهى و مؤمن است قهراً مقصود از بلا آن جريانها و پيش آمدهائى مى باشد كه در سير و سلوك انسان و در راه روحانى ديده مى شود ، و چون سالك الهى در مسيرى سلوك مى كند كه برنامه ى آن راه از جهت تمايلات و اعمال و افكار و اخلاق بر خلاف روش زندگى مادّى است ، خواه و ناخواه اختلافى پيدا خواهد شد .

سالك صراط روحانى از دو جهت برخلاف سير مى كند : از جهت مقتضيات نفسانى و تمايلات مادّى شخصى و از جهت تمايلات مادّى ديگران و برنامه ى زندگى دنيوى ساير مردم .

در مرحله ى اول مى بايد از پيروى قواى شهوت ، غضب ، حرص ، طمع ، جهل ، غفلت ، خودپرستى ، خودنمائى ، خودخواهى ، هواسرانى ، اعمال سوء ، بدخواهى ، بدبينى و آنچه مربوط به امور نفسانى و دنيوى است پرهيز كند ، پس در مسير روحانى اوّل دشمن و مخالف و بدخواه آدمى از داخل خود او و نفس حيوانى اوست ، كه پيوسته او را به خواسته هاى خود دعوت كرده ، و سخت با روش و برنامه ى زندگى روحانى او مخالفت مى كند . آدمى به طبيعت خود مى خواهد شهوت رانى كند ، اِعمال زور و ظلم و تجاوز و هوسرانى نمايد و غوطهور در خوابيدن و ساير التذاذات مادى بشود ، عنوان و شهرت و اسم و رسم پيدا كند ، مال و ملك و ثروت و قدرت ظاهرى داشته باشد ، پابند به حدود و قيود و احكام نباشد ، پس مخالفت با اين تمايلات و سلوك به طريقتى كه خلاف اين برنامه هاست بسيار سخت و ناراحت كننده بوده و گذشتن از اين مراحل و عبور از اين منازل و عقبات ابتلاء و گرفتارى بزرگى است .

در مرحله ى دوّم : مى بايد خود را از اغلب طبقات مردم كنار كشيده ، و اگر مزاحمت و مخالفتى از آنها ديده شود تحمل كند ، و در سلوك راه معنوى خود تمام سعى و كمال استقامت را داشته و از تنهائى و يا از قلّت همراهان نينديشيده ، و از كثرت مخالفين و از سرزنش و ملامت مردم عادى و از دشمنى و عداوت افراد مادى وحشت نكرده و با تظاهر و جلوه هاى زندگى دنيوى در برنامه ى روحانى خود متزلزل و سست نشود .

ابتلائات و سختى ها و ناراحتى هائى كه در اين مرحله پيشامد مى كند ، طبيعى و قهرى و روى قاعده و به اقتضاى جريان عادى است ، و گاهى انجام دادن و عمل بوظيفه و دستور و حكم مخصوصى ، شخص سالك روحانى را به مخالفت و دشمنى و آزار مردم واداشته و ناراحتى كلّى و اختلاف شديد و مجاهدات و مبارزات سختى را پيش مى آورد و اين رقم از ابتلاء اغلب براى انبياء الهى و پيشوايان روحانى كه جنبه ى تبليغاتى و هدايت افراد را به عهده ى دارند و استقامت و فعاليّت بيشترى خواهد داشت و تا اين تحمّل و استقامت و ايستادگى و صبر در ناملائمات نباشد ، سالك مستوجب كرامات الهى و مقامات معنوى روحانى نخواهد شد . و باز معلوم شد كه در نتيجه كرامات و حصول مقامات ، تكاليف سخت و وظائف سنگينى متوجه خواهد شد كه انجام دادن آنها محتاج به مبارزتهاى شديد و استقامت محكم و طولانى خواهد بود .

جز ديدن روى تو مرا رأى دگر نيست *** جز وصل توام هيچ تمنّاى ديگر نيست
اين چشم جهان بين مرا در همه عالم *** جز بر سر كوى تو تماشاى ديگر نيست
وين جان من سوخته را جز سر زلفت *** اندر همه گيتى سر سوداى ديگر نيست
يك لحظه غمت از دل من مى نشود دور *** گوئى كه غمت را جز از اين رأى ديگر نيست
هستند تو را جمله جهان واله و شيدا *** ليكن چو منت واله و شيداى ديگر نيست
عشاق تو گرچه همه شيرين سخنانند *** ليكن چو عراقيت شكر خاى ديگر نيست
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation