بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 12, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد12
     02 - عرفان اسلامي جلد12
     03 - عرفان اسلامي جلد12
     04 - عرفان اسلامي جلد12
     05 - عرفان اسلامي جلد12
     06 - عرفان اسلامي جلد12
     07 - عرفان اسلامي جلد12
     08 - عرفان اسلامي جلد12
     09 - عرفان اسلامي جلد12
     10 - عرفان اسلامي جلد12
     11 - عرفان اسلامي جلد12
     12 - عرفان اسلامي جلد12
     13 - عرفان اسلامي جلد12
     14 - عرفان اسلامي جلد12
     15 - عرفان اسلامي جلد12
     16 - عرفان اسلامي جلد12
     FEHREST - عرفان اسلام جلد 12
 

 

 
 

راه بهشت :

به يكى از بيداران و عارفان عاشق گفتند راه بهشت كدام است ؟ فرمود : مداومت بر پنج چيز :

1 ـ بازداشتن نفس از معصيت :

( وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى )(1) .

2 ـ به قليل از دنيا كه عبارت از حلال خداست رضايت داده و قناعت كند كه در خبر آمده :

اِنَّ ثَمَنَ الْجَنَّةِ الطّاعَةُ وَتَرْكُ الدُّنْيا .

3 ـ بر بندگى خالصانه و عبادت عاشقانه و سلوك عارفانه حريص باشد كه در قرآن مجيد آمده :

( تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ )(2) .

4 ـ عاشق صالحين و اهل خير و بندگان واقعى حق كه از معرفت و عمل برخوردارند باشد كه دستور داده شده :

( كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ )(3) .

5 ـ زياد در مقام دعا برآيد ، كه دعا بهترين نوع رابطه ى عبد با حضرت حق است و خداوند مهربان استجابت را نتيجه ى دعا قرار داده است :

( ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ )(4) .

قطعه اى بسيار آموزنده

عارفى بيدار دل و عاشقى سوخته ، و سالكى از آتش محبت دوست برافروخته ، پياده به سوى بيت الله در حركت بود ، شتر سوارى عرب كه دل به دنيا و مال و منال آن داشت به او گفت : كجا ؟ جواب داد بيت الله ، گفت : پياده و بى توشه ؟ گفت نه ، هرگاه مصيبتى به من رسيد بر مركب صبر مى نشينم ، و چون نعمتى بر من آيد بر مركب شكر قرار مى گيرم ، و هرگاه قضاى الهى رسد ، بر مركب رضا برآيم ، و چون هوا و هوسى در نفس پديد آيد ، مى دانم كه باقى مانده كمتر از گذشته است و دنبال هوا و هوس رفتن صرف ندارد و معامله ى خسارت بارى است . شتر سوار گفت : اى بيناى راه و سالك آگاه تو سوارى و من پياده !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى نازعات (79) : آيه ى 40 .

2 ـ سوره ى اعراف (7) : آيه ى 43 .

3 ـ سوره ى توبه (9) : آيه ى 119 .

4 ـ سوره ى غافر (40) : آيه ى 60 .

بنده را سر بر آستان بودن *** بهتر از پا بر آسمان بودن
نفسى در رضاى حضرت حق *** بهتر از عمر جاودان بودن
گه چو زنجير سر به حلقه ى در *** گه چو در سر بر آستان بودن
چيست حكمت ز گرد كردن گوى *** در پى حكم صولجان بودن
مالك دوزخ هوا گشتن *** بهتر از خازن جنان بودن
بهتر از پادشاهى دو جهان *** بر در دوست پاسبان بودن
بندگى در جناب حضرت عشق *** بهتر از شاه انس و جان بودن
عين انسان شدن بديده ى حق *** يعنى از چشم خود نهان بودن
مسند از كوه قاف گستردن *** بال سيمرغ سايبان بودن
چون جرس بسته از پى محمل *** در ره عشق يك زبان بودن
يك دل و يك دهان و يك ناله *** همه تن جنبش و فغان بودن
گمرهان را در اين شب تاريك *** روشنى سوى كاروان بودن
در سياحت به ساحت ملكوت *** با دل و روح هم عنان بودن
از زمان و زمانيان بيرون *** بنده صاحب الزمان بودن

منشأ تمام بدبختى ها

بيداران راه دوست با توجّه به آيات كتاب فرموده اند تمام بدبختى ها و گناهان مندرج در سه چيز است :

1 ـ متابعت از هواى نفس كه منشأ : بدعت ، ارتداد ، ضلالت ، شبهه ، طلب شهوات ، و ترك عبادات است ، قرآن مجيد مى فرمايد :

( وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللهَ )(1) .

2 ـ حبّ دنيا و عشق خارج از حدود الهى به ظاهر زندگى و زر و زينت از دست رفتنى ، كه باعث قتل ، ظلم ، غصب ، غارت ، سرقت ، ربا ، اكل مال يتيم ، منع زكات ، شهادت زور ، حلال كردن حرام و حرام نمودن حلال است ، قرآن مجيد مى فرمايد :

( مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِن نَصِيب )(2) .

و در حديث بسيار مشهور آمده :

حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة .

3 ـ ديده ى دل از خدا برداشتن و ديده ى سر و دل به غير بستن ، غيرى كه در راه او نيست و با او نيست ، غيرى كه منشأ شرك ، نفاق ، ريا ، كبر ، و اسارت است ، قرآن كريم مى گويد :

( إِنَّ اللهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ )(3) .

راه تربيت

براى تربيت نفس و تزكيه آن و بعبارت ديگر براى قرار دادن نفس در راه رشد و كمال ، لازم است او را با قدرت دو نوع عبادت مهار كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى ص (38) : آيه ى 26 .

2 ـ سوره ى شورى (42) : آيه ى 20 .

3 ـ سوره ى نساء (4) : آيه ى 48 .

1 ـ عبادت ظاهرى كه عبارتست از قراردادن اعضاى بدن در چهارچوب عمل صالح همراه با نيت خالص ، و آن عمل صالح تجلّى در نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و خمس و زكات و ترك انواع محرمات دارد .

2 ـ عبادت باطنى كه عبارت است از تقواى قلب و جان و آن تقواى قلب و جان تجلّى در اخلاق حميده دارد و آن اخلاق حميده مطلع الفجرش توبه و صبر و شكر و توكّل و توسّل و جود و كرم و سخا و فتوت و جوانمردى و دورى از ملكات رذيله همچون : كبر و حسد و غرور و غل و غش و عُجب و ساير اوصاف شيطانى است ، و علمى كه عبادات ظاهرى را بيان مى كند فقه است ، و دانشى كه عبادات باطنى را توضيح مى دهد علم سرّ ، يا علم اخلاق و عرفان است ، و براى تفسير و تشريح هر دو عبادت بهترين كتب فقهى و عرفانى و اخلاقى ، بوسيله ى بزرگ ترين فقها و عرفا و صاحبان اخلاق به رشته ى تحرير آمده ، و در آن كتب براساس آيات و روايات ثابت كرده اند كه : آراسته شدن به هر دو عبادت از واجبات اصيل الهيه است و تمام مرد و زن در روز قيامت نسبت به هر دو عبادت در معرض سؤال و مسئوليّت اند .

در اينجا لازم است به بخشى از آيات هر دو فصل اشاره شود ، تا اين دو مسئله الهى بيش از پيش اهميّت و ارزشش براى شما روشن گردد . اما آيات قرآنيه اى كه عبادات ظاهرى را كه عهده دار به نظام آوردن اعضاى ظاهريست ، و در تزكيه نفس اثر فراوان دارد بيان مى كند عبارت است از :

( أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ )(1) .

( وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللهَ قَرْضاً حَسَناً )(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى لقمان (31) : آيه ى 17 .

2 ـ سوره ى مزّمل (73) : آيه ى 20 .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ )(1) .

( وَذَرُوا ظَاهِرَ الاِْثْمِ وَبَاطِنَهُ  )(2) .

و آيات الهيه اى كه عبادات باطنى را واجب مى داند عبارت است از :

( وَتُوبُوا إِلَى اللهَ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ )(3) .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ )(4) .

( وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ )(5) .

در اين آيات و نظائرش كه در قرآن مجيد فراوان است ، عبادات ظاهرى و باطنى را راه رشد و كمال و صراط مستقيم حق و رساننده انسان به فلاح و پيروزى در دنيا و آخرت مى داند .

آرى از طريق هر دو عبادت نفس وارسته شده و از آلودگيها و احوالات شيطانى آزاد مى گردد ، در آن وقت نور محبت و عشق و معرفت حضرت حق در درون تجلى مى كند و از وجود انسان عاشقى بيقرار و دلداده اى واله مى سازد ، كه دردش جز با رسيدن به مقام وصال و بدست آوردن نقطه ى قرب با داروئى ديگر علاج نمى پذيرد .

ملا احمد نراقى آن عاشق شيفته در اين زمينه مى فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى بقره (2) : آيه ى 153 .

2 ـ سوره ى انعام (6) : آيه ى 120 .

3 ـ سوره ى نور (24) : آيه ى 31 .

4 ـ سوره ى آل عمران (3) : آيه ى 200 .

5 ـ سوره ى حج (22) : آيه ى 77 .

مژده اى دل خيمه بيرون از جهان خواهم زدن *** خيمه بر بالاى هفتم آسمان خواهم زدن
بارگه بالاتر از كون و مكان خواهم كشيد *** پنج نوبت بر فراز لا مكان خواهم زدن
آشيان در رخسار قدس خواهم ساختن *** قدسيان را هم صفير از آشيان خواهم زدن
دست همّت بر رخ كون و مكان خواهم فشاند *** پاى غيرت بر سر جان و جهان خواهم زدن
مهر از اين نامهربانان سر بسر خواهم بريد *** دست بر دامان يار مهربان خواهم زدن
پيچ و تاب طرّه طرار را خواهم گشود *** دست بر آن گيسوى عنبر فشان خواهم زدن
آسمان را پشت سر خواهم فكند و بوس ها *** آستانش را به رغم آسمان خواهم زدن
در گلستان وصالش همچو گل خواهم شكفت *** دسته هاى گل به سرزان گلستان خواهم زدن
بر سر ياران « صفائى » شورها خواهم فكند *** مهر خاموشى پس آنگه بر زبان خواهم زدن

نسخه ى شفابخش

امراض روحى و معنوى ، و رذايل و آلودگيهاى نفسانى ، همچون امراض بدنى قابل معالجه است ، و راه شفايافتن براى هركس كه دچار غفلت و خفّت نفس و ناپاكيهاى درونى است باز است .

از آيات كريمه ى قرآن استفاده مى شود كه شفا داراى سه مرحله است :

1 ـ شفاى عام

2 ـ شفاى خاص

3 ـ شفاى خاصّ الخاصّ

اما شفاى عام مربوط به امراض ظاهرى است و خداوند مهربان تحقق آن را بوسيله ى مواد غذائى و داروئى قرار داده است ، درباره ى زنبور عسل كه سازنده ى يكى از بهترين مواد غذائى و داروئى است مى فرمايد :

( يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ )(1) .

امّا شفاى خاص مربوط به امراض نفسى و روحى است و حضرت حق تحقق آن را در معرفت به قرآن و عمل به آيات آن قرار داده است :

( وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ )(2) .

اما شفاى خاص الخاص مربوط به اولياء خاص اوست ، كه با تمام وجود علاقه دارند به مقام قرب نائل شده و شائبه اى از شوائب مادّيت گرچه باندازه خردل باشد در عمق باطن و سرّ وجودشان نماند ، كه اين شائبه را گرچه ما مرض ندانيم آنان مرض به حساب مى آوردند ، و اينگونه شفا وسيله اش خود حضرت يار است . به گفته ى حضرت ابراهيم كه در قرآن آمده عنايت كنيد :

( وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ )(3) .

خلاصه شفاى هركس به اندازه ى درد و ظرفيّت اوست ، كه هر صاحب دردى واجب است در مقام علاج درد خود برآمده و از شفا و رحمت حضرت دوست بهره بجويد .

شفاى گنهكاران در توبه و آراسته شدن به ايمان و عمل صالح و نصيب گرفتن از رحمت اوست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى نحل (16) : آيه ى 69 .

2 ـ سوره ى اسراء (17) : آيه ى 82 .

3 ـ سوره ى شعراء (26) : آيه ى 80 .

شفاى مطيعان با اجراى دستورات و روى آوردن به عبادات ظاهريّه و باطنيه و خدمت به خلق حق است .

شفاى عارفان به زيادت قربت و پيمودن راه سلوك و حركت در راه عشق و محبّت است .

شفاى واجدان در رسيدن به مقام كشف ، و سپس روى آوردن به منزلگاه شهود ، و روبرو شدن با وجه محجوب و ديدار آنجناب با چشم دل است .

شفاى عاشقان و محبان در رسيدن به لذّت مناجات و انس با حضرت جانان ولمس رضايت آن محبوب محبان و فريادرس دردمندان است .

اين گدايانى كه جان بر خاك آن در مى دهند *** پادشاهان جهان را تخت و افسر مى دهند
شد ز خون عاشقان عالم گلستان بهشت *** بسكه مى رقصند و بر شمشير او سر مى دهند
ساقيا مى ده كه هست از عالم جان در دلم *** آن محبت ها كه از كودك بما درمى دهند
حيرتى دارم كه با همراهى خضر از چه رو *** حسرت آب بقا را بر سكندر مى دهند
مردمان ديده بر من از خيال لعل تو *** در يكى مژگان زدن صد عقد گوهر مى دهند
با وجود خورده بينى ننگ چشمند آنگروه *** كز دهانت نسبتى بر آب كوثر مى دهند
آسمانها گو مگرد و زُهره و مه گو متاب *** گر مراد عاشقان را چرخ و اختر مى دهند
ترك دنيا كن كه اندر عالم فقر است و بس *** گر بر ابراهيم ادهم ملك و افسر مى دهند
گر چنين تا پَر نشيند تير ناز دلبران *** از پى پرواز كردن روح را پر مى دهند
آتش از شيرينى شعر تو گر آگه شوند *** طوطيان در هند خفّت ها به شكر مى دهند

گفتارى از فيلسوف اسلامى صدر المتألهين در مسئله ى تزكيه ى نفس

فيلسوف بزرگ اسلام جناب ملاّ كه عمرى را در رياضت و سلوك و سفر در راه عشق به حق و منازل عرفان سپرى فرموده با تكيه بر آيات كتاب و روايات وارده ، راه مجاهدت با نفس را بدينگونه بيان مى فرمايد :

مراتب قوه عمليه چهار مرحله است :

1 ـ تهذيب ظاهر ، كه راهش بكار گرفتن نواميس و قوانين الهى از قيام و صيام و ساير عبادات حقّه است .

2 ـ تهذيب باطن از ملكات رديّه و اخلاق دنيّه است ، كه رياضت در اين مرحله ى پاكسازى تابلوى نفس براى نقاشى كردن نقوش ملكوتيه و آراستنش به صفات حميده است .

3 ـ آراسته شدن به صور قدسيه ، و پا برجا كردن محامد الهيه و صفات حسنه است .

4 ـ از خود گذشتن و قدم در وادى فنا نهادن ، و به عبارت روشن تر غفلت كامل از نفس و توجّه تام و تمام به جانان و مشغول كردن تمام لحظات به ذكر قلبى و عملى و اخلاقى است .

نتيجه ى اين چهار منزل : ورع ، زهد ، توكّل ، تسليم ، رضا ، فنا ، كشف ، شهد و بقاء بالله است .

بدون شك منهاى طىّ اين مراحلْ نفس سركش رام نمى شود ، و روى جانب حضرت يار نمى آورد ، كه تنها راه رام كردن اين چموش بستن او به بند مجاهدت و رياضت است .

عاشق عارف ، عالم صادق حضرت نراقى مى فرمايد :

گفتم ز دعاى من شب خيز حذر كن *** گفتا برو اظهار ورع جاى دگر كن
گفتم كه قدم در ره عشق تو نهم گفت *** بگذار و ليكن قدم خويش ز سر كن
گفتم نظرى بر رخ زيباى تو خواهم *** گفتا برو از هر دو جهان قطع نظر كن
گفتم كه دلم ، گفت سراغ ره ما گير *** گفتم كه سرم ، گفت به فتراك نظر كن
گفتم چكنم ره بسر كوى تو يابم *** گفتا كه برو خانه ى خود زير و زبر كن
گفتم كه ز غم ناله كنم گفت بپرهيز *** گفتم ز ستم شكوه كنم گفت حذر كن
گفتم كه صفائى هوس وصل تو دارد *** گفتا ز سر خود هوس خام بدر كن

مسائل ملكوتى در محور نفس

البته بازگو كردن مطالب بسيار مهمّى كه در زمينه ى نفس در آيات و روايات و كتب اخلاقى و عرفانى آمده در اين جزوه ى مختصر نمى گنجد ، فقط به ذكر نمونه اى از آن آثار اكتفا مى شود .

رسول روح پرور اسلام ، نبى مكرّم ، پيامبر عظيم القدر ، كه تمام مقامات ملكوتى و منازل عرفانى و مراحل سلوك را طى كرده بود ، و به درجات بلند الهى و آسمانى دست يافته ، و به تمام منافع و خطرات اين راه به آگاهى كامل و علم جامع آراسته بود مى فرمايد :

طوبى لِمَنْ كانَ عَقْلُهُ اَميرًا وَنَفْسُهُ اَسيرًا ، وَوَيْلٌ لِمَنِ انْعَكَسَ .

آرى خوشا به حال آن انسانى كه شمع پرفروغ عقلش در مملكت وجودش به امارت است ، و نفسش در اسارت و فرمان آن لطيفه ى الهى است . و واى بحال آن بدبختى كه اين واقعه در سرزمين وجودش برعكس است .

آنان كه در راه تزكيه نفس بر اثر رياضت و مجاهدت به مقامات عالى انسانى و مراتب بلند الهى و عرش معنويّت و روحانيّت مى رسند ، براى ديگران همچون ابر رحمت و باران مرحمتى هستند كه در ابتداى فصل بهار باعث شكوفاشدن تمام نباتاتند . در اين زمينه جملات نورانى زير را كه از رحمة للعالمين حضرت ختم المرسلين وجود مبارك محمّد (صلى الله عليه وآله) رسيده دقّت كنيد :

اِنَّ للهِِ تَعالى عِبادًا اَمْجادًا مِحَلُّهُمْ كَمَحَلِّ الْمَطَرِ اِنْ وَقَعَ عَلَى الْبَرِّ اَخْرَجَ الْبَرَّ وَاِنْ وَقَعَ عَلَى الْبَحْرِ اَخْرَجَ الدُّرَّ .

آرى حضرت الله بندگان بلندمرتبه ايست كه موقعيّت اينان در جامعه ى همانند موقعيّت باران است ، بارانى كه چون بر بيابان ببارد گندم بروياند و چون بر دريا بريزد دُر و گوهر خارج كند .

اينان چون سايه تربيت بر اهل جسم بيندازند از آنان طاعت و خيرات و مبرّات و نيكوكارى سرزند ، و چون بر اهل دل ببارند دُرهاى معرفت و مقام كشف و شهود از آنان به منصّه ى ظهور آيد .

آتش اصفهانى مى فرمايد :

به راه كعبه ى كوى كوى تو پاى تازده ايم *** بهرچه هست در آفاق پشت پا زده ايم
به دل حديث غمت گفته ايم و منفعليم *** كه پيش غير چرا حرف آشنا زده ايم
ز فرّ عشق كُلّه بخش پادشاهانيم *** اگر چه وصله بسيار بر قبا زده ايم
قسم به جاك ره تو كه ما ز دولت فقر *** هزار طعنه به داراى كيميا زده ايم
چو حلقه دل شده ما را ز حبّ دهر تهى *** از آن زمان كه در خانه ى تو را زده ايم
به آب فقر ز دل شسته ايم نقش هوا *** به بيخ شاخ هوس تيشه رضا زده ايم
جُوى علاقه نداريم از جهان و خوشيم *** كه قيد گردش اين هفت آسيا زده ايم
هزار قفل خموشى به پاى مرغ سحر *** ز خواندن غزليّات آتشا زده ايم

رسول بزرگوار اسلام ، آن سرور كائنات ، و روح موجودات ، و سرّ حقايق ، و ريشه و اصل واقعيّات ، در كلامى نورانى ، و سرّى سبحانى مى فرمايد :

خداوند مهربان درباره ى آن كسانى كه پشت پا به آلودگيها و ناپاكيها مى زنند و با آراستن خويش به محامد اخلاقى و حسنات الهى و عبادات ظاهر و باطن بسوى آن دادرس هميشگى مى روند فرموده :

مَنْ تَقَدَّمَ اِلَىَّ بِشِبْر تَقَدَّمْتُ اِلَيْهِ بِذِراع ، وَمَنْ تَقَدَّمَ اِلَىَّ بِذِراع تَقَدَّمْتُ اِلَيْهِ بِباع وَمَنْ تَقَدَّمَ اِلَىَّ ماشيًا تَقَدَّمْتُ اِلَيْهِ هَرْوَلَةً .

آن كس كه يك وجب بسويم آيد ، يك ذراع بسويش مى آيم ، و هركس يك ذراع بجانبم آيد به اندازه ى طول كشيده شدن دو دست بسويش توجه مى كنم ، و هركس يك قدم بطرفم آيد ، هروله كنان به طرفش مى آيم .

اينگونه افراد به مزدم آنهمه زحمتى كه در راه رياضت و مجاهدت جهت تربيت نفس مى كشند بر سفره اى مى نشينند كه در تمام آفرينش نظير ندارد ، حضرت رسول ، آن معلّم اخلاق ، و مدبّر امور ، و مرجع جن و انس ، و داراى مرتبه قاب قوسين اَوْ اَدنى در اين باره مى فرمايد :

اِنَّ للهِِ مائِدَةً ما لا عَيْنٌ رَأَتْ وَلا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَر . . .

براى حضرت الله سفره اى است كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه قلبى خطور كرده است .

آنجناب خطاب به اهل دل فرمود :

اِعْلَموا اِخْوانى فِى التُّقى وَاَعْوانى عَلَى الْهُدى وَفَّقَنَا اللهُ وِاِيّاكُمْ لِلتَّرَقّى مِنْ حَضيضِ الْبَشَرِيَّةِ اِلى ذِرْوَةِ الْعُبودِيَّةِ وَرَزَقَنا وَاِيّاكُمُ التَّخَلّى عَنْ صِفاتِ النّاسوتِيَّةِ وَالتَّجَلّى بِصِفاتِ اللاّهوتِيَّةِ .

برادرانم در راه تقوى و يارانم در طريق هدايت به اين حقيقت توجه كنيد ، خداوند ما و شما را از پستى حالات به قلّه عبوديّت برساند و پيراسته شدن از اوصاف بى ارزش را نصيب ما فرمايد ، و دل و جانمان را به نور صفات لاهوتى منور گرداند .

آن عارف شيدا و عاشق بى قرار گفت : با همه دست ها در حق را كوبيدم باز نشد مگر با دست نياز ، با همه ى زبانها بار خواستم راه ندادند مگر با زبان اندوه ، با همه ى قدمها رفتم نرسيدم مگر به قدم دل كه به منزلگاه قرب راه يافتم .

آن مرد الهى گفت : نيمه شبى به محضر انورش و بارگاه مقدّسش عرضه داشتم :

كَيْفَ الْوَصْلُ اِلَيْكِ ؟

گويى با گوش جانم از حضرت ربّ العزّه شنيدم :

طَلِّقْ نَفْسَكَ ثَلاثًا ثّمَّ قُلِ اللهُ .

نفست را سه طلاقه كن آنگاه از ما سخن بگو ، كه با سه طلاقه شدن نفس راه رسيدن به مقام وصال و قرب آسان مى گردد .

به گرد فتنه مى گردى دگر بار *** لب بام است و مستى هوش مى دار
كجا گردم دگر كو جاى ديگر *** كه ما فى الدار غير الله ديّار
نگردد نقش جز بر كلك نقاش *** بگرد نقطه گردد پاى پرگار
چو تو باشى دل و جان كم نيايد *** چو سر باشد بيايد نيز دستار
گرفتارست دل در قبضه ى حق *** گرفته صعوه را بازى به منقار
ز منقارش فلك سوراخ سوراخ *** ز چنگالش گرانجانان سبكبار
رها كن اين سخن ها را ندا كن *** به مخموران كه آمد شاه خمار
غم و انديشه را گردن بريدند *** كه آمد دور وصل و لطف و ايثار
هلا اى ساربان اشتر بخوابان *** از اين خوشتر كجا باشد علف زار
چو مهمانان بدين دولت رسيدند *** بيا اى خازن و بگشاى انبار
شب مشتاق را روزى نيايد *** چنين پنداشتى ديگر مپندار
خمش كن تا خموش ما بگويد *** وى است اصل سخن سلطان گفتار

راهنمائى دانايان راه براى رشد و كمال نفس

آنچه از فرمايشات و راهنمائى اين راهنمايان راه استفاده مى شود ، اين است كه براى رسيدن به مقامات ملكوتى و خلاصى از غرائز سركش و اميال شيطانى نفس واجب است از عوامل خطر و عللى كه باعث شعلهور شدن حالات حيوانى است گريخت ، و خود را با تمام وجود از آن علل و عوامل حفظ كرد ، كه جز اين راهى براى رسيدن به حضرت دوست نيست . و آن علل و عوامل در سه محور تحقّق دارد .

1 ـ دور شدن از حومه ى نفوذ دشمن و آن عبارتست از هواى نفس ، دوستان شيطان صفت ، غفلت و جهل .

رسول خدا درباره ى نور عقل كه هنگام ايمان و عمل صالح تجلّى دارد و ظلمت جهل كه معلول دور بودن از حق است مى فرمايد :

لَوْ صُوِّرَ الْعَقُلُ لاََظْلَمَ الشَّمْسُ فى شُعاعِ نورِهِ ، وَلَوْ صُوِّرَ الْحِماقِةُ لاََضاءَ اللَّيْلُ كَالشَّمْسِ فى مُقابَلَةِ ظَلامِهِ .

اگر عقل مجسم شود ، آفتاب در پرتو نورش تاريك مى شود ، و اگر حماقت و جهل مجسم گردد ، شب در برابر تاريكى اش از آفتاب روشن تر است .

انسان اگر از حومه ى نفوذ دشمن دور نگردد عاقبتش به تكذيب آيات حق خواهد كشيد .

درباره ى عبدالملك مروان آورده اند كه به وقت مرگ دستور داد رختخوابش را به اطاقى در بلندى ساختمان ببرند ، به اطرافش نگريست و گفت الهى از تمام گذشته ام ناراحتم ، علاقه دارم توبه كنم ولى چون از تو خوشم نمى آيد توبه نمى كنم ، اينسان ظالمانه سخن گفت و به قعر جهنّم افتاد .

2 ـ بايد از جاذبه ى دنياى غلط ، دنيائى كه انسان را از حق و حقيقت دور مى كند ، دنيائى كه هماهنگى با حلال و حرام حق ندارد ، و مورث فساد اخلاق است ، و جز عُجب و غرور و ريا و كبر و منيّت محصولى ندارد گريخت .

3 ـ بايد از حلقه ى آفات مانند امن مِن مكر الله ، حب شهوت بيجا ، حب رياست ، حبّ مال ، حبّ جاه كه هر كدام كُشنده روح و قاتل قلب است گريخت كه هرگاه محبّت به اشياء و عناصر هماهنگ با برنامه هاى الهى نباشد ، انسان را به انواع معاصى و گناهان دچار مى كند و درهاى رحمت حق را به روى انسان مى بندد .

دريغا كه در حيرت آباد دنيا *** ز كم مايگى نقش ديوار مائيم
تو اى مركز فيض كن دستگيرى *** كه سرگشته مانند پرگار مائيم
به محشر كه خواهند اعمال نيكو *** تهيدست و وامانده از كار مائيم
صفا چون به آئينه ى دل نداديم *** به حال دل خويش غمخوار مائيم
چو چشم دل ماست در خواب غفلت *** چه سودار شب تار بيدار مائيم
رفيقان ببستند بار قيامت *** همه چاره جستند و ناچار مائيم
طبيب دوابخش خلقيم امّا *** اگر بنگرى نيك بيمار مائيم

كسانى كه در برابر تمام خواسته هاى غلط نفس ، يعنى آن خواسته هائى كه خارج از حدود الهى است تسليم اند ، در حقيقت به نفس قوّت و قدرت برانجام معصيت مى بخشند و با دست خود كارى مى كنند كه در پايان كار ، نفس آنان باعث هلاكت ايشان گردد .

نفس وقتى در برنامه ى معصيت قدرتى همچون سگ هار پيدا كرد ، علاج آن كار بسيار مشكلى خواهد شد ، و گاهى برگرداندنش از گناه شبيه امر محال خواهد بود !

دنيا و لذّات آن ، زينت و زيور ظاهرى ، ارزش آن را ندارد كه انسان نفس نفيس خود را در معرض خطر معصيت و گناه و نافرمانى از خدا و پايمال كردن حقوق حقّه عباد حضرت حق قرار دهد . اين را بايد دانست كه گناه و معصيت هيچ سودى براى انسان نداشته و نخواهد داشت ، گناهكار جز ضرر و زيان از گناه و تخلّف نديده و غير خِزْى دنيا و عذاب آخرت چيزى نصيب خود نكرده است . به قطعه ى زير كه بسيار آموزنده است و وجود مبارك شيخ بهائى در كتاب « مِخلاة » نقل كرده است عنايت كنيد :

من در طول تمام مجلدات « عرفان » به مناسبت هاى گوناگون به مسئله ى نفس و تمام حالات ملكوتى و شيطانى آن اشاره كرده ام ، در اين بخش نياز بيشترى براى شرح و بسط اين واقعيّت نمى بينم ، بدين جهت اين قسمت را با ترجمه ى اصل روايت بپايان مى برم .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

خوشا بحال آن بنده اى كه در راه رضاى حضرت حق با نفس و تمايلات غلط آن مبارزه كند ، و ارتش خطرناك ، و سپاه خونخوار نفسانى را سركوب نمايد ، و در آن راه رسيدن به خوشنودى جناب دوست و اطاعت از دستوراتش پيروز و موفق باشد .

بدون ترديد كسى كه قدرت عقلش در اثر رياضت و مجاهدت و پايدارى و صبر و خضوع در برابر حريم حق بر نفس و خواسته هاى غلطش مسلّط گردد البته رستگار خواهد شد .

به اين مسئله توجه داشته باشيد كه بين حق و عبد حجابى تيره تر و وحشتناك تر از نفس و هوا نيست .

در ميدان مبارزه و مقاتله به هواى نفس سلاحى مؤثرتر و برنده تر از نشان دادن فقر و نياز و بندگى نسبت به حضرت حق نيست ، و كارى ارزنده تر از خضوع در برابر جلال دوست و روزه دارى در روز و بيدارى در شب نمى باشد .

هرگاه كسى در ميدان اين مبارزه و مجاهدت كشته شود بدون شك روز محشر در زمره ى شهداء محشور است ، و اگر زنده بماند و در اين راه استقامت كند پايان زندگى او رضوان اكبر است . در قرآن مجيد آمده :

آنان كه در راه ما مجاهدت مى كنند ، البتّه به راههاى خود هدايتشان خواهيم كرد و خداوند هميشه با نيكوكاران است(1) .

چون كسى را ديدى كه در مقام اداى تكليف و انجام وظائف كوشش و اجتهادى بالاتر از تو دارد ، نفس خود را توبيخ كن و وى را در معرض ملامت و سرزنش قرار بده ، تا براى رياضت و مجاهدت بيشتر آماده شود و بيش از پيش رغبت به خير و عبادت و مبارزه ى با هوا پيدا كند ، و بر نفس خود زمامى از اوامر الهى قرار ده ، تا بدين سبب به پيشرفت در امور معنوى نائل آئى ، و دهنه بندى از نواهى حضرت يار بر او بزن تا از تعدّى و تخلّف و عصيان و معصيت باز ايستند ، نفس خود را كه همچون مركبى به زير پاى زندگى است چنان حركت بده ، كه گويا استادى ماهر و تجربه ديده اى ، كه گامى و قدمى نمى روى مگر آنكه ابتدا و انتهايش تصحيح شود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى عنكبوت (29) : آيه ى 69 .

رسول حق آن اندازه عبادت مى كرد كه پاهاى آنجناب متورم مى شد ، آنگاه مى فرمود : آيا من بنده ى سپاسگذار نباشم ؟ !

منظور آن حضرت اين بود كه : امت و پيروان آنجناب بيدار باشند و از مجاهدت و رياضت و كوشش در امور عبادى و پيراستن نفس كمترين تسامح و غفلتى نورزند ، و در تمام حالات مواظب خود باشند .

اين معنى را نيز بايد توجه داشت كه اگر كسى حلاوت و لذّت مناجات با حضرت قاضى الحاجات را درك كند ، و از انوار و بركات آن بهره مند شود هرگز در اين مقام كوتاهى و سستى نكرده و ساعتى به ترك و اعراض از آن راضى نخواهد شد ، گرچه در اين راه قطعه قطعه شود ، بنابراين از مجاهدت و عبادت و رياضت و مبارزه با هواى نفس ، كسى دست برنمى دارد ، مگر آنكس كه از فوائد و آثار و انوار آن محروم باشد ، و از خصوصيّات عالى زندگى گذشتگان بى خبر بسر برد .

عده اى از گذشتگان به بسيارى از حقايق اين معانى آگاه بوده ، و بر اثر توفيقات الهى و حفظ و حراست دين ، پيوسته در اين مسير مراقب و كوشا بودند .

به ربيع بن خثيم گفتند : براى چه شب ها استراحت و خواب ندارى ؟ گفت : مى ترسم در حالت غفلت و خواب دشمن بر من شبيخون زند و مرا مقهور وضع خود گرداند .

اى آنكه دل به هستى ده روزه بسته اى *** در رهگذار سيل چه غافل نشسته اى
در وادئى كه خضر نهد پاى با عصا *** از ابلهى روانه تو با چشم بسته اى
از اينكه پشت پا زده اى بر جهان خويش *** كم غرّه شو هنوز ز بندى نجسته اى
بادام محنتى كه به پاى تو بسته اند *** بى دردى است اينكه تو خندان چو پسته اى
در پيچ و تاب حرص اجل دامنت گرفت *** رو خواب خوش بگور كه بسيار خسته اى
غافل مشو ز سنگ مكافات روزگار *** در عمر خويش اگر دل مورى شكسته اى
مى خوان حضور دلبر جانانه آتشا *** اين سبك تازه اى كه تو امروز جسته اى

باب هشتاد و يكم در فساد است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : فَسادُ الظّاهِرُ مِنْ فَسادِ الْباطِنِ ، وَمَنْ اَصْلَحَ سَريرَتُهُ اَصْلَحَ اللهُ عَلانِيَتِهِ ، وَمَنْ خانَ اللهُ فِى السِّرِّ هَتَكَ اللهُ عَلانِيَتِهِ .

وَاَعْظَمُ الفَسادِ اَنْ يَرْضَى الْعَبْدُ بَالْغَفْلَةِ عَنِ اللهِ تعالى ، وَهذَا الْفَسادُ يَتَوَلَّدُ مِنْ طولِ الاَْمَلِ وَالْحِرْصِ وَالْكِبْرِ كَما اَخْبَرَ اللهُ تَعالى فى قِصَّةِ قارونَ فى قَوْلِهِ :

( وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الاَْرْضِ إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ )(1)، وَكانَتْ هذِهِ الْخِصالُ مِنْ صُنْعِ قارونَ وَاعْتِقادِهِ ، وَاَصْلُها مِنْ حُبِّ الدُّنْيا وَجَمْعِها وَمُتابَعَةِ النَّفْسِ وَهَواها وَاِقامَةِ شَهَواتِها وَحُبِّ الْمَحْمَدَةِ وَمُوافَقَةِ الشَّيْطانُ وَاتِّباعُ خُطواتِهِ . وَكُلُّ ذلِكَ يَجْتَمِعُ بِحَسَبِ الْغَفْلَةِ عَنِ اللهِ وَنِسْيانِ مِنَنِهِ .

وَعَلاجُ ذلِكَ الْفِرارُ مِنَ النّاسِ وَرَفَضَ الدُّنْيا وَطَلاقُ الرّاحَةِ وَالاِْنَقِطاعُ عَنِ الْعاداتِ وَقَطْعُ عُروقِ مَنابِتِ الشَّهَواتِ بِدَوامِ اللهِ وَلُزومُ الطّاعَةِ لَهُ وَاحْتِمالِ جَفاءِ الْخَلْقِ وَمَلامَةِ الْقُرْبى وَشَماتَةِ الْعَدُوِّ مِنَ الاَْهْلِ وَالْوَلَدِ وَالْقَرابَةِ ، فَاِذا فَعَلْتَ ذلِكَ فَقَدْ فَتَحْتَ عَلَيْكَ بابُ عَطْفِ اللهِ وَحُسْنِ نَظَرِهِ اِلَيْكَ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ وَخَرَجْتَ مَنْ جُمْلَةِ الْغافِلينَ وَفَكَكْتَ قَلْبَكَ مَنْ اَسْرِ الشَّيْطانِ وَقَدِمْتَ بابَ اللهِ فى مَعْشَرِ الْوارِدينَ اِلَيْهِ وَسَلَكْتَ مَسْلَكًا رَجَوْتَ الاِْذْنَ بِالدُّخولِ عَلَى الْمَلِكِ الْكَريمِ الْجَوادِ الرَّحيمِ وَاسْتيطاءِ بِساطِهِ عَلى شَرْطِ الاِْذْنِ وَمَنْ وَطِىءَ بِساطَ الْمَلِكِ عَلى شَرْطِ الاِْذْنِ لايُحْرَمُ سَلامَتَهُ وَكَرامَتَهُ لاَِنَّهُ الْمَلِكُ الْكَريمُ وَالْجَوادُ الرَّحيمُ .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى قصص (28) : آيه ى 77 .

در اين فصل بسيار مهم وجود مقدّس امام بحق ناطق حضرت صادق (عليه السلام) به مسئله خطرناك فساد و علل آن و راه معالجه ى اين درد خسارت بار اشاره مى فرمايند .

در ابتداى روايت به يك نكته ى بسيار با اهميّت توجه مى دهند و آن اين است كه فساد ظاهر ، يعنى فساد چشم و گوش ، فساد دست و پا ، فساد شكم و شهوت ، فساد فكر و زبان و خلاصه فساد اخلاق و عمل در ارتباط با فساد باطن است .

قلب كه مركز اسرار و محل انوار ، و آئينه ى انعكاس اسماء و صفات حق ، و كارگردان تمام موجوديّت و هويت انسان است وقتى دچار غفلت گردد ، و روى از حضرت ذوالجلال بگرداند ، و به تربيت و تصفيه ى آن توجّه نشود ، و برايش جز حركت مادى ظاهر چيزى نماند ، و كارش همان كار قلب حيوانات باشد البته صاحبش در تمام شئون و در جميع امور دچار فساد مى گردد .

تقواى قلب ، توجّه به حق ، اعتقاد صحيح ، سوزش دل ، رحمت و مرحمت ، محبت و لطف ، عشق به حضرت يار و انبياء و ائمه ، پيوند معنوى با قرآن واقعيّاتى هستند كه باعث ظهور خيرات و مبرّات و اخلاق حسنه و اعمال صالحه از انسانند .

اگر حركت قلب حركت الهى و فعاليّت معنوى دل فعّاليّت انسانى باشد ، تمام اعضاى وجود آدمى به متابعت از قلب داراى حركت مثبت و فعالّت صحيح خواهند بود .

مصرع پر مغز « از كوزه همان برون تراود كه در اوست » و مثل پرمعناى « هر كسى آب قلبش را مى خورد » نشان دهنده ى همان واقعيّتى است كه در ابتداى روايت از قول حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده است .

براى آراستن باطن و پيراستن سرّ ، راهى جز كسب معرفت از طريق معارف الهيه كه در قرآن مجيد و روايات اهل بيت تجلّى دارد نيست .

دقّت در حقايق و توجه به معارف باعث تزكيه نفس و نورانيّت قلب و در نتيجه : علّت بروز و ظهور اعمال صالحه و اخلاق حسنه است .

چه كارستان كه دارى اندرين دل *** چه بتها مى نگارى اندرين دل
بهار آمد زمان كشت آمد *** كه داند تا چه كارى اندرين دل
حجاب عزّت ار بستى ز بيرون *** به غايت آشكارى اندرين دل
در آب و گل فروشد پاى طالب *** سرش را مى بخارى اندرين دل
دل از افلاك اگر افزون نبودى *** نكردى مه سوارى اندرين دل
اگر دل نيستى شهر معظّم *** نكردى شهريارى اندرين دل
عجايب بيشه اى آمد دل از جان *** كه تو مير شكارى اندرين دل
ز بحر دل هزاران موج خيزد *** چو جوهرها بيارى اندرين دل
خمش كردم كه در فكرت نگنجد *** چو وصف دل شمارى اندرين دل

امام صادق (عليه السلام) در متن روايت مى فرمايند منشأ فساد سه چيز است ، چه فساد در فكر ، چه فساد در اخلاق و چه فساد در عمل :

1 ـ درازاى آرزو

2 ـ حرص

3 ـ كبر

آرى وقتى انسان دچار آرزوهاى عجيب و غريب و آمال و اميال دور و دراز مى گردد و مى بيند براى رسيدن به آن آرزوها راه حقى وجود ندارد ، و از آن آمال و آروزها هم نمى تواند دل بردارد به راه فساد و افساد مى رود تا به آرزوهايش برسد ، و در اين سير و سفر آنهم در راه باطل و مسير شيطانى از هيچ چيز باك نكرده و از پايمال كردن هيچ حقى حتى حق حيات ديگران پروا نخواهد كرد .

چنين انسانى خود بخود نسبت به تمام امور مادّى و شئون دنيائى اعم از مال و شهوت و مقام دچار حرص خواهد شد و چيزى جلودارش نخواهد بود ، و همين حالت شيطانى وى را به هر كار كثيف و عمل نابابى مبتلا خواهد كرد .

بدون شك انسانى كه دچار آمال دور و دراز و آلوده به صفت حرص است ، از قبول حق سرباز مى زند ، و در برابر حقيقت كبر مىورزد ، و براى او آراسته شدن به حقايق كار بسيار سنگينى خواهد بود . كبر و تكبّر زمينه اى بسيار مستعد براى ظهور هر نوع فسادى است ، تا جائى كه رسول اسلام كبر را از اصول كفر به شمار آورده اند .

امام (عليه السلام) در دنباله ى روايت مى فرمايند : ريشه ى اين خصال و اوصاف در پنج چيز است :

1 ـ عشق به دنيا و جمع كردن زر و زيور و مال آن .

2 ـ پيروى از هواى نفس و خواهشهاى غلط .

3 ـ عشق به برپا داشتن شهوات و لذات .

4 ـ علاقه به تعريف و تمجيد مردم از خويش .

5 ـ موافقت با شيطان و قدم بجاى او گذاشتن .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : ريشه ى تمام اين صفات رذيله و خصال ذميمه در مرض بسيار خطرناك غفلت است .

وقتى انسان خود را در محضر حق نبيند ، و توجه به توجه حضرت رب به تمام امورش نداشته باشد و از زحمات انبياء و اولياء و ائمه و معارف كتب سماويه و انديشه در عاقبت كار غفلت نداشته باشد ، البته دچار اين رذائل و آلودگيها مى شود ، و پس از دچار گشتن به اين پليديها به هر فسادى دست زده و نظام زندگى فطرى و دينى خويش و ديگران را برهم خواهد زد ، و بفرموده ى حضرت حق در قرآن مجيد در آياتى كه ذكر فساد در آنها بميان آمده دچار برنامه هاى زير خواهد شد :

1 ـ فساد در زمين بعد از آنكه به زحمت اهل الله اصلاح شده است .

2 ـ قطع آنچه خداوند به وصلش دستور داده .

3 ـ هلاك كردن نسل .

4 ـ از بين بردن زراعت .

5 ـ برترى جوئى .

6 ـ تفرقه اندازى بين مردم و بهم زدن وحدت جامعه .

7 ـ كشتن مردم و از بين بردن نفوس محترمه .

8 ـ شايع كردن گناه و معصيت در بين مردم .

راستى غفلت چه مايه ى خطرناكى است ، و بى توجّهى به حق چه طريق خسارت بارى است ، و علاج اين مرض چه كار پرسود و چه عمل با منفعتى است ، عملى كه كليد نجات و علت خير دنيا و آخرت ، و مايه ى سعادت و خوشبختى در اين جهان و در جهان آخرت است .

به جان دشمن به غير تن ندارى *** تن ار كردى رها دشمن ندارى
مكن پولاد و آهن جوشن خود *** دل از پولاد و از آهن ندارى
مرو اندر صف پيكار مردان *** كه غير از خوى و روى زن ندارى
سليمانى بداده خاتم از دست *** و ليكن جز خود اهريمن ندارى
بدزدى گر ز بيم تيغ دشمن *** سرى شايسته بر گردن ندارى
دل از آهن كن و بر تن بياراى *** به رزم دشمن ار جوشن ندارى
همين ما و منى خصم من و تست *** كه خصمى غير ما و من ندارى
بزن بال و پرى بشكن قفس را *** مگر انديشه ى گلشن ندارى
الا اى رشته كم تابى از آنروى *** گذر بر چشمه سوزن ندارى
بكاخت تافته مهرى ز روزن *** تو كورى چشم بر روزن ندارى

خطر فساد باطن را دانشمند بزرگ اسلامى محمد قطب در كتاب پرقيمتش « جاهليّت قرن بيستم » در چند جمله ى زير خلاصه كرده :

جاهليّت نوين هيچ يك از جوانب تصور بشر را بدون فساد باقى نگذاشته است زيرا كليّه تصورات و علائق انسان را ، از علاقه ى به خالق گرفته تا علاقه به جهان هستى و زندگى و علاقه ى بابناء نوع ، همگى را فاسد و تباه ساخته و به يك سلسله از انحرافات تبديل كرده است :

انحراف اصلى و اساسى در تصوّر حقيقت الهى و علاقه انسان به خدا .

انحراف در تصور جهان هستى و علاقه ى آن به خدا و علاقه ى انسان به جهان و علاقه ى جهان به انسان .

انحراف در تصوّر حيات و پيوستگى ها و اهداف آن .

انحراف در تصوّر نفس بشرى و روابط انسان با انسان و فرد با اجتماع و همسر با همسر ، و بطور خلاصه انحراف در كلّيه جوانب و شئون حيات .

به اعتقاد اين فقير ، بر دانشمندان و رونشناسان و روانكاوان و دستگاههاى جرم شناسى واجب و لازم است كه جمله ى اول روايت اين فصل يعنى :

فَسادُ الظّاهِرُ مِنْ فَسادِ الْباطِنِ .

را با تمام دقّت مورد توجه قرار دهند و آنرا به عنوان يك اصل مسلم و حقيقت ثابت تلقّى كرده و براى اصلاح تمام امور جامعه ، زمينه تجلّى سلامت و حقيقت را در باطن تمام مردم فراهم آوردند ، تا امنيّتى كامل و فضائى سالم بر سراسر شئون زندگى ناس سايه بيفكند و همگان از مواهب مادى و معنوى الهى بهره مند شوند ، كه بهره گيرى از سفره مادى و معنوى در سايه ى آراستگى و صلاح و سداد ميسّر است ، و فساد مانع رسيدن افراد و خانواده ها و جامعه به خير دنيا و آخرت و رشد و سعادت است .

فساد آتش خطرناك و سوزنده اى است كه چون شعله كشد ، تر و خشك را سوزانده ، و امنيّت و آرامش را بهم زده ، و سلامت باطن و ظاهر همگان را در معرض خطر و نابودى قرار خواهد داد .

قدردانى از نعمت وجود مبارك انبياء و ائمه و اولياء و سپاس نعمتى همچون قرآن مجيد ، و شكر واقعيّاتى همچون زحمات پاكان و شهادت شهيدان و حكمت حكيمان و صدق صديقان و تعليمات معلّمان و عرفان عارفان به اين است كه همه ما با تمام وجود از هر نوع فسادى خود را بركنار بدانيم .

فساد مانع از رسيدن انسان به لذّتهاى واقعى است ، فساد بهترين شكارگاه شيطان براى به دام انداختن انسان است ، فساد بر خرمن عبادت و بندگى شعله سوزان مى زند ، و آدمى را تا حبط شدن تمام خوبيها و اعمال صالحه اش گرفتار مى كند .

فساد در روابط انسانها با يكديگر ايجاد سخت ترين مشكلات مى نمايد ، و در بين جامعه ايجاد دوئيت ، نفرت ، دشمنى ، كينه ، سوءظن نموده و به خوشى هاى طبيعى خاتمه مى دهد ، و ملّت و مملكتى را به مرز نابودى برده و وسائل هلاكت و تيره بختى فرزندان آدم را فراهم كرده و زحمات تمام پاكان عالم را معطّل مى نمايد .

چه نيكوست همه ى ما خود را براساس معارف الهيّه تبديل به منبع خير و كرامت كنيم و در بين جامعه به عنوان انسانى مشكل گشا و طبيبى شفابخش و گره گشائى عاشق جلوه كنيم ، كه پشيمانى بعد از فساد سودى ندارد ، و غم روز فقر و ندارى را پايان نيست .

بيا تا قدر يكديگر بدانيم *** كه تا ناگه ز يكديگر نمانيم
چو مؤمن آينه مؤمن يقين شد *** چرا با آينه ما رو گرانيم
كريمان جان فداى دوست كردند *** سگى بگذار ما هم مردمانيم
فسون قل اعوذ و قل هو الله *** چرا در عشق همديگر نخوانيم
غرض ها تيره دارد دوستى را *** غرض ها را چرا از دل نرانيم
گهى خوشدل شوى از من كه ميرم *** چرا مرده پرست و خصم جانيم
چو بعد از مرگ خواهى آشتى كن *** همه عمر از غمت در امتحانيم
كنون پندار مُردم آشتى كن *** كه در تسليم ما چون مردگانيم
چو بر گورم بخواهى بوسه دادن *** رخم را بوسه ده كاكنون همانيم
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation