بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 9, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد 9
     10 - عرفان اسلامي جلد 9
     11 - عرفان اسلامي جلد 9
     12 - عرفان اسلامي جلد 9
     13 - عرفان اسلامي جلد 9
     14 - عرفان اسلامي جلد 9
     15 - عرفان اسلامي جلد 9
     2 - عرفان اسلامي جلد 9
     3 - عرفان اسلامي جلد 9
     4 - عرفان اسلامي جلد 9
     5 - عرفان اسلامي جلد 9
     6 - عرفان اسلامي جلد 9
     7 - عرفان اسلامي جلد 9
     8 - عرفان اسلامي جلد 9
     9 - عرفان اسلامي جلد 9
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد9
 

 

 
 

چهره الهى متعبّدان

اينان در مرحله اوّل اهل معرفت اند ، و معرفت و آگاهى خويش را از قرآن و رسالت و امامت بدست آورده و چراغ جان به آن نور برافروخته اند ، سپس اهل عمل و كوشش و ملازم با رياضت و مجاهدت اند و در اين راه از خستگى و سستى و تنبلى و كسالت بدورند .

اينان صفحات روشن كتاب حياتند و ظرف شب و روز آنان از عبادت قلبى و بدنى و روحى و نفسى و مالى و قدمى و قلمى پر است .

عاشق جمالند و طالب كمال ، ماه شبند و خورشيد روز ، مصداق حقايقند ، و مرغ باغ ملكوت .

وجودشان بر اثر ايمان درياى بى ساحلى است كه خورشيد تربيت حق بر آن مى تابد و از آن ابر گهربارى برمى خيزد ، كه به هر كجا ببارد هم چون باران رحمت دوست در فصل بهاران به رويش چمن سبز و لاله زار سرخ و پديد آمدن ميوه شيرين مى انجامد .

چون به خانه روند براى زن شوهرى وفادار و براى فرزندان پدرى كاملند ، چون به محل كسب روند اهل صفا و وفا و وجدان و انصافند ، چون به جبهه نبرد حق عليه باطل روند شير حقند ، چون بين مردم روند چراغ پرفروغ هدايتند ، و چون به شب رسند عابدان سحرخيز و مناجاتيان عاشقند .

اينان زندگى را با مجاهدت شرعى سپرى كنند ، و دنياى خود را دروازه اى براى ورود به رحمت حق و جلب رضاى دوست و قدم گذاشتن در بهشت ابدى قرار دهند .

اندر مجاهدت كه سير اينان و سفر ايشان است گفته اند :

بدان كه هيچ راهى كه آدمى در وى قدم زند ، نيكوتر و پاك تر از مجاهدت نيست و مجاهدت مخالفت است . هر چيزى را كه رقم انسانيت بر وى باشد ، و ثمره ى او راه نمودن است به حق تعالى :

( وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا )(17) .

چون كسى براى او همه چيزها را دست بدارد ، لابد او نيز همه نيكوئيها به وى رساند .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : مَنْ كانَ للهِِ كانَ اللهُ لَهُ .
عاشقان زنده دل به نام تواند *** تشنه جرعه اى زجام تواند
تا به سلطانى اندر آمده اى *** دل و جان بنده و غلام تواند
زير بار امانت غم تو *** تو سنان زمانه رام تواند
سركشان بر اميد يك دانه *** دانه ناديده صيد دام تواند
كاملان وقت آزمايش تو *** در راه عشق ناتمام تواند
رهنمايان راه بين شب و روز *** در تماشاى احترام تواند
صد هزار اهل درد وقت سحر *** آرزومند يك پيام تواند
هم چو عطار بيدلان دگر *** زنده يادگار نام تواند

هر راه كه آدمى بر آن رود وى را در آن طمع باشد ، و هواى او در آن مجال يابد ، و نفس او را در آن نصيب بود ، الاّ راه مجاهدت كه هوا در ديگر راه ها زنده باشد و در مجاهدت بميرد ، پس مجاهدت سبب عزل ولايت انسانيت است و تخم كشف اسرار حقيقت .

نهاد آدمى آنگه پاك شود كه در درياهاى مجاهدت افتد ، كسى كه درب مجاهدت بر خود بسته دارد ، لشگر هوا وى را به غارت پردازد و بر وى غالب شود ، و ملازم طمع و متابع شهوت و موافق غضب گردد ، و ريا بر احوال او مستولى شود ، تا هر چه كند براى خلق كند ، و اين چنين كس هرگز حلاوت ايمان نيابد .

اما چون به مجاهدت درآيد ، و در بدايت روزگار ، خود را تربيت كند به مراقبت ، و ظاهر خود را به پيرايد به مجاهده ، شجره حقيقت در دل او رسته شود ، و خارستان معصيت در درون سوخته گردد ، فتوح غيب حاصل آيد ، و بر مردم مبتدى در راه ارادت ، مجاهدت فريضه است ، از آن كه نفس زمام او را گرفته باشد و از هوا آيينه او ساخته تا مذاق مراد او خيالات فاسد بدو نمايد و باطل را در كسوت حقيقت بر وى عرضه مى كند ، چندان هوس در نهاد او پديد آيد كه يك باره از حق پرستيدن بيفتد و به عقوبت ريا مبتلا شود ، و بدن شك و شرك بر نهاد او افتد ، تا بت پرستى تمام از ميان كار بيرون آيد و آن ارادت وبال او گردد .

علم حق را كجا تو بگزينى *** زين خودآرايى و زخودبينى
كى توانى رسى به اوج علا *** تا كه خواهى به صدر بنشينى
روى دلدار كى توانى ديد *** تو زگفتار سينك و شينى
خويشتن را بزرگ پندارى *** ديگران را به چشم كم بينى
چون تو مايل به رنگ و اسبابى *** لاجرم در صفات مسكينى
نيك خوش خط و خال مى باشى *** ليك مارى ز زهر پر كينى
خون مخلوق را خورى همه وقت *** زين سبب هم چو تيغ خونينى
تو اگر دين چنين نگهدارى *** نه كه ديندار بلكه بى دينى
نيّرا عاشقى بود آئين *** چيست جز راه عشق آئينى

در خبر است كه يكى پيش رسول (صلى الله عليه وآله) آمد گفت : يا رسول الله از جهادها كدام فاضل تر تا آن كنم ؟ گفت :

جَاهِدْ نَفْسَكَ وَهَواكَ فِى اللهِ .

آن عارف بزرگ گفت : حق سبحانه و تعالى بنده خود را هيچ عزّى ندهد وراى آن كه او دلالت كند بر خوار كردن نفس خود در چشم خود ، از آن كه شرع نفس را دشمن ترين دشمنان خوانده است :

أعْدا عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ .

كه مذّلت جستن دشمن رعايت جانب دوست و بجاى آوردن حرمت حريم محبوب است .

عارف نيشابورى مى فرمايد :

آنها كه در حقيقت اسرار مى روند *** سرگشته هم چو نقطه پرگار مى روند
هم در كنار عرش سرافراز مى شوند *** هم در ميان بحر نگو نسار مى روند
هم در سلوك گام بتدريج مى نهند *** هم در طريق عشق به هنجار مى روند
راهى كه آفتاب به صد قرن آن برفت *** ايشان به حكم وقت به يكبار مى روند
گر مى رسند سخت سزاوار مى رسند *** ور مى روند سخت سزاوار مى روند
در جوش و در خروش از آنند روز و شب *** كز تنگناى پرده پندار مى روند
از زير پرده فارغ و آزاد مى شوند *** گر چه به پرده باز گرفتار مى روند
هر چند مطلقند زكونين و عالمين *** در مطلقى گرفته اسرار مى روند
بار گران عادت و رسم او فكنده اند *** و آزاد هم چو سرو سبكبار مى روند
چون نيست محرمى كه بگويند درد خويش *** در اندكى هر آينه بسيار مى روند
چون سير بى نهايت و چون عمر اندكند *** سر در درون كشيده چو طومار مى روند
بىوصف گشته اند زهستى و نيستى *** تا لا جرم نه مست و نه هشيار مى روند
از ذات و از صفات چنان بى صفت شدند *** كز خود نه گم شده نه پديدار مى روند
از مشك اين حديث مگر بوى برده اند *** بر بوى آن به كلبه عطار مى روند

مجاهدت را فايده هاست ، يكى آن كه رعونت ببرد ، اگر وى را به نام مجرّد خوانند در خشم نشود ، و ريا ببرد تا هر عمل كه كند براى خدا كند ، و غفلت ببرد تا هميشه جمع باشد ، غيبت زايل كند تا پيوسته حاضر باشد ، شهوت و غضب منقطع كند تا مروّت بر جاى ماند ، بخيلى ببرد تا پيوسته جوانمرد بود ، تكبّر از وى دور كند ، تواضع و همّت عالى در وى موجد شود ، و خوشروى و صادق و راسخ قدم و مستقيم دل و فلك طبع گردد .

اين همه اوصاف نتيجه مجاهدت است و مجاهدت كار متعبّدان و اين گونه سير و سلوك البته خستگى بدن آرد ، و خستگى بدنى خواب ، و اين خواب خود جزيى از عبادت و مجاهدت است و تمام منظور حضرت صادق (عليه السلام)اين است كه خواب شيعيانش اين گونه خواب باشد ، تا از خواب از پس عبادت هم بهره معنوى و ثواب آخرتى برند .

ما زخم ازلى ساغر صهبا زده ايم *** پشت پا يكسره بر دنيى و عقبا زده ايم
از ازل عهد تو با جام بلا ما زولا *** بسته زانروست كه خود را به بلايا زده ايم
عشق بحريست گران مهلك و خونخوار ولى *** از سر جان بگذشتيم و بدريا زده ايم
از خودى دست كشيديم به رغم من و ما *** وزثرى پاى بدامان ثريا زده ايم
مى وحدت چو بخوريم زخمخانه عشق *** تيغ توحيد به فرق منى و ما زده ايم
از همه دست تمنا ببريديم و امل *** تا قدم در طلب دولت معنا زده ايم
تا كه افتاد سر زلف تو در چنگ مراد *** پشت پا يكسره بر دنيى و عقبا زده ايم
از همه رشته گسستيم به يكتايى دوست *** تا بدين حبل متين چنگ تمنا زده ايم
عشق تا حلقه بدر زد خردم رخت به بست *** وز جنون پا بسر حشمت دنيا زده ايم
نيّر افروخته شد از مى اسرار و به گفت *** ما زخم ازلى ساغر صهبا زده ايم

بعضى گفتند كه بندگى بجاى آوردن آن است كه آنچه حق تعالى بر تو وظيفت نهاد آن را بجاى آورى بر آن شرط كه واجب است ، يعنى شرط واجب آن استكه تقصير نكنى و از حد فرمان اندر نگذرى و مر امر او را ضايع نگذارى .

باز گفت : شرط واجب آن است كه وظايف حق تعالى را بجاى آورى بى آنكه مر خويشتن را عوضى طمع دارى ، و توفيق آن از حق تعالى مر خويشتن را فضل بينى ، يعنى امر حق تعالى از بهر وجوب حق خداوندى او را بجاى آورى نه از بهر طمع عوض ، و آن كه مر تو را سزاوار خدمت خويش گردانيد از وى فضلى بزرگ دانى كه بر تو بدين فضل شكر واجب شود .

چون از ميان چندين دين هاى مختلف و اعتقاد مختلف تو را توفيق ايمان و صراط مستقيم داد . و بر جاده متابعت حبيب وى تو را به خدمت خود مشغول كرد .

اين محض فضل خداوند است ، اگر همه خلق را با خويشتن به شكر اين فضل يار كنى شكر اين بجاى نتوانى آوردن ، با وجود اين فضل طمع عوض داشتن محال باشد .

اين عالى ترين مرحله عبادت است و خواب اين عابدان خوابى با ارزش و استراحتى با قيمت است .

الهى ما را از فضل و عنايت خويش محروم مدار ، و باب طاعت و عبادت خالصانه را تا به وقت خروج از دنيا به روى ما مفتتوح دار ، بر دل ما از انوار محبت و اشراق جمال بتابان ، و از گذشته ننگين ما به كرم و لطف درگذر ، و در تمام لحظات آينده از اين افتادگان در وادى ظلمت دستگيرى فرما .

اى خوش آن عاشق كه سودا مى كند *** بر سر كوى تو مأوا مى كند
شام محنت را به روز آرد كسى *** كو به شبها با تو سودا مى كند
وصل او هر شب كه بنمايم طلب *** او همى امروز و فردا مى كند
بدر گردون مى شود هم چو هلال *** ماه من چون سر به بالا مى كند
هر كه عاشق شد به آن زيبانگار *** خويش را يكباره رسوا مى كند
دل اگر خارا بود عشقش چو برق *** بس اثر در سنگ خارا مى كند
كشته بس عاشق زهجران و خودش *** ايستادست و تماشا مى كند
سر عشقش هر چه پنهان مى كنم *** آب چشمم آشكارا مى كند
نيّرا تسليم مى بايد شدن *** هر جفا كان يار زيبا مى كند

امام ششم حضرت صادق (عليه السلام) در پايان جملات اول روايت نقل مى كنند كه پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود : دو چشمم مى خوابد ولى دلم بيدار است .

و اين كنايه از اين است كه تمام هويت و موجوديت رسول گرامى اسلام غرق در عبادت بوده و لحظه اى از لحظات عمر شريفش را جداى از عبوديت زندگى نكرده است .

سخن در شخصيت اين چراغ بزم آفرينش از توان و قدرت همه كس خارج است ، و جز خداى عالم و خاصان از اوليانش از ذات بى مثالش هيچ كس را خبر نيست ، كه قلب او و وجود او و هويت او كتاب مكنون است .

( لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ )(18) .
شمع الهى ز دل افروخته *** درس ازل تا ابد آموخته
بر همه سر خيل و سر خير بود *** قطب گران سنگ و سبك سير بود
فتنه فرو كشتن از او دلپذير *** فتنه شدن نير بر او ناگزير
چشمه خورشيد كه محتاج اوست *** نيم هلال از شب معراج اوست
تخت نشين شب معراج بود *** تخت نشان كمر و تاج بود
خامشى او سخن دل فروز *** دوستى او هنر عيب سوز
عطمتيان در حرمش پردگى *** عصمت از او يافته پروردگى
از سخن او ادب آوازه اى *** وز كمر او فلك اندازه اى
هم چو الف راست به عهد و وفا *** اول و آخر شده بر انبيا
خواجه مسّاح و مسيحش غلام *** آنت بشيراينت مبشّر بنام
امّى گويا به زبان فصيح *** از الف آدم و ميم مسيح
گوش جهان حلقه كش ميم اوست *** خود دو جهان حلقه تسليم اوست
تخته اول كه الف نقش بست *** بر در محجوبه احمد نشست
حلقه حارا كالف اقليم داد *** طوق زدال و كمر از ميم داد
لاجرم او يافت از آن ميم و دال *** دايره دولت و خطّ كمال
بود در اين گنبد فيروزه خشت *** تازه ترنجى زسراى بهشت
رسم ترنج است كه در روزگار *** پيش دهد ميوه پس آرد بهار
كنتُ نبياً چو علم پيش برد *** ختم نبوت به محمّد سپرد

او را هويت آنچنان عظيم و بزرگ است كه به وقت ولادتش بانگ دلنواز رحمت حق برآمد : كه اى آمنه اى گنجور گنجينه رحمت و رأفت و اى خازن خزانه عنايت و هدايت ، كودك خجسته طالع و فرخنده طلعت خويش را محمد بنام كه از هر زشتى پيراسته است و به هر زيبائى آراسته از هر رذيلتى منزّه است و مبرّى و به هر فضيلتى مشرّف است و محلاّ .

او را محمد بنام كه مرضيّة السجايا و محمودة الفضائل است ، او را محمد بنام كه در آسمان و زمين ستوده و ممدوح است ، و به حقيقت كه در بين جمله تن ها ، تنها اوست كه بديع شمائل است ، او را محمد بنام كه راهبر نژادها و مير قبائل است ، او را محمد بنام كه ستايش جانش فريضه جانها و پس از اقرار به توحيد شهادت بر رسالتش شعار اسلام و نشان ايمانهاست ، او را محمد بنام كه بياد او ذكر اوائل منسوخ است و به حرمت كمال بنياد او ، پس از او كه بوجود اوّل و به شهود آخر است ، ديگر جلوه اواخر موقوف . او را محمد بنام كه آيت قدرت آفريدگار است و دليل به سمت سر منزل معرفت پروردگار .

اى شاهسوار ملك هستى *** سلطان خرد بچيره دستى
اى ختم پيمبران مرسل *** حلواى پسين و ملح اوّل
نوباوه باغ اولين صلب *** لشكر كش عهد آخرين طُلب
اى حاكم كشور كفايت *** فرمانده فتوى ولايت
اى بر سر سدره گشته راهت *** وى منظر عرش پايگاهت
اى خاك تو توتياى بينش *** روشن بتو چشم آفرينش
شمعى كه نه از تو نور گيرد *** از باد برودت خود بميرد
دارنده حجّت الهى *** داننده راز صبحگاهى
اى سيد بارگاه كونين *** نسّابه شهر قاب قوسين
رفته زولاى عرش والا *** هفتاد هزار پرده بالا
اى صدر نشين عقل و جان هم *** محراب زمين و آسمان هم
اى كنيت و نام تو مؤيد *** بوالقاسم و وانگهى محمد
عقل ار چه خليفه اى شگرف است *** بر لوح سخن تمام حرف است
هم مهر مؤيّدى ندارد *** تا مهر محمّدى ندارد
اى شاه مقربّان درگاه *** بزم تو وراى هفت خرگاه
صاحب طرف ولايت جود *** مقصود جهان جهان مقصود
سرجوش خلاصه معانى *** سرچشمه آب زندگانى
خاك تو اديم روى آدم *** روى تو چراغ چشم عالم
آن كيست كه بر بساط هستى *** با تو نكند چو خاك پستى
اكسير تو داد خاك را لون *** وز بهر تو آفريده شد كون
سرخيل توئى و جمله خيلند *** مقصود توئى همه طفيليند
سلطان سرير كائناتى *** شاهنشه كشور حياتى
خلوتگه عرش گشت جايت *** پرواز پرى گرفت پايت
جبريل زهمرهيت مانده *** الله معك زدور خوانده
سبّوح زنان عرش پايه *** از نور تو كرده عرش سايه
از حجله عرش بر پريدى *** هفتاد حجاب را دريدى
درياى مروّت است رايت *** خضراى نبوّت است جايت
وَانْوِ بِنَوْمكَ تَخْيفَ مَؤُنَتِكَ عَلَى الْمَلائِكَةِ وَاعْتزِالَ النَّفْسِ عَنْ شَهَواتِها وَاخْتَبِرْ بِها نَفْسَكَ وَكُنْ ذا مَعْرِفَة بِأنَّكَ عاجِزٌ ضَعيفٌ لا تَقْدِرُ عَلى شَيء مِنْ حَرَكاتِكَ وَسُكُونكَ اِلاّ بِحُكْمِ اللهِ وَتَقْديِرِهِ .

خوابت از پى گناه و معصيت نباشد ، كه ملائكه حافظ اعمال آن را بعنوان استراحت جهت گناه بعد بنويسند ، بلكه برنامه خوابت براى تمدّد اعصاب جهت فعاليت مثبت براى بعد از خواب باشد ، كه اين گونه خواب زحمتى براى ملائكه نيست .

و نيز خواب را جهت اين مسئله قرار بده كه از مشتهيات نفسانى و تمايلات غريزى دور مانده و از آن فاصله پيدا كنى و بوسيله خواب در مقام امتحان خود برآى كه در نهايت عجز و تقصيرى و مستقلاً بر هيچ كارى قدرت و توانائى ندارى و تمام حركات تو فقط و فقط به اذن حضرت اوست .

در حكايت خواب ظاهر مى گردد ، كه بيچاره آدمى به چه مرتبه ضعيف و چقدر ناتوان است كه به انقضاى زمان قليلى و اشتغال به شغل يسيرى سستى و ناتوانى به بدن او راه مى يابد ، كه اگر تا مدتى استراحت نكند و حواسّ و قواى او تا مدتى از كار خود معطّل نشوند و دست از كار خود نكشند متوجه كار ديگر نمى توانند شد ، و ديگر اين كه خواب منبّهى است اهل بصيرت را از براى موت و تأييد قوى است از براى ثبوت معاد چنان كه حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

فَاِنَّ النَّوْمَ أخُ الْمَوْتِ فَاسْتَدِلَّ بِها عَلَى الْمَوْتِ الَّذي لا تَجِدُ السَّبيلَ اِلَى الاِْنتِباهِ وَالرُّجُوعِ اِلى اِصْلاحِ ما فاتَ عَنْكَ .

بدون شك خواب برادر مرگ است ، چنان كه در مرگ تعطيل حواس و قواى آدمى است ، خواب نيز چنين است ، يا آن كه به اعتبار قرب و نزديكى خواب به موت فرموده اند خواب برادر مرگ است ، چرا كه در عالم خواب علاقه روح به بدن كم مى شود و در تعلق قوى گرفتن به بدن و بيدار شدن محتاج رخصت است ، كه اگر از جناب احديت مرخص شود و تعلّق به بدن گيرد بيدار شود ، و گرنه بالكلّيه قطع تعلّق نمايد ، آن هنگام است كه انسان مرده .

حكيم على الاطلاق به حكمت كامله خود خواب را نمونه مرگ كرد ، تا اهل بصيرت استدلال كنند از خوابى كه شبيه به موت است و امكان بيدارى در آن هست به موتى كه خداوند امكان بيدارى از آن را در قيامت قرار داده و هر كس خويش را اصلاح نكرده باشد بعد از بيدارى از مرگ جاى اصلاح ندارد و آنچه براى او ظهور مى كند پشيمانى و ندامت و حسرت و اندوه است .

روى اين حساب از پس هر بيدارى تصور كن از خواب غفلت برخاسته اى پس براى جبران ما فات و تدارك برنامه هاى از دست رفته اقدام كن و قبل از اينكه به حساب برسند به حساب خويش برس ، تا در دنيا از حيات طيبه برخوردار گردى و در آخرت به اجر و پاداش ابدى برسى .

گر سر اين كار دارى كار كن *** ورنه اى اين كار را انكار كن
خلق عالم جمله مست غفلتند *** مست منگر خويش را هشيار كن
چون بدانستى و ديدى خويش را *** تا بميرى روى در ديوار كن
گر طمع دارى وصال آفتاب *** ذرّه اى اين شيوه را اقرار كن
گر زتو يك ذره باقى ماندنى است *** ذره را يك بار اندردار كن
با من سرگشته استغفار كن *** پس زاستغفار استغفار كن
يار بيزار است از تو تا توئى *** اول از خود خويش را بيزار كن
گر جمال يار مى خواهى عيان *** چشم در خورد جمال يار كن
نيست پنهان آفتاب لايزال *** ذره اى تو خويش را اقرار كن
تا ابد هم از عدم هم از وجود *** ديده بر دوز آنگهى ديدار كن
چند گردى گرد عالم بى خبر *** دل سراى خلوت دلدار كن
روح من در عشق با طاق دل است *** مرد دل شو جمع گرد و كار كن
چون فرو رفتى به قعر بحر جان *** عزم خلوت خانه اسرار كن
درس اسرار است نقش جان تو *** درس نه نعلين نه تكرار كن
بس مكن در لوح جان خود نگر *** پس زبان در نطق گوهر بار كن
ور بترك هر دو عالم گفته اى *** ذرّه اى منديش و چون عطار كن
وَمَنْ نامَ عَنْ فَريضَة أوْ سُنَّة أو نافِلَة فاتَتْهُ بِسَبَبِها فَذلِكَ نَوْمُ الْغافِلينَ وَسيرَةُ الْخاسِرينَ ، وَصاحِبُهُ مَفْتُونٌ . وَمَنْ نامَ بَعْدَ فَراغِهِ مِنْ أداءِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ وَالْواجِباتِ مِنَ الْحُقُوقِ فَذلِكَ نَوْمٌ مَحْمُودٌ .

هر كس به وقت برنامه واجب يا سنّت يا نافله بخوابد ، و بخاطر آن خواب چنان برنامه مهمى از دستش برود ، خوابش خواب غافلان و طريقه خاسران و عمل زيانكاران است و چنين بدبختى مفتون نفس و هواست ، كه خواب را بر عبادات مقدم داشته و لذت و شهوت نفس را با لذت قلب معامله كرده و راستى چه بد معامله اى است .

آيا آن همه ثواب عبادت و بخصوص واجبات الهيه را مى توان با چيزى عوض كرد ؟ ! چنين انسانى بايد بداند مريض است و محتاج به معالجه قطعى .

و هر كس پس از فراغ از واجبات و اداى حقوق الهى و خلق خدا بخوابد چنين خوابى پسنديده و صاحب آن به رحمت و عنايت الهى نزديك است .

وَاِنّي لا أعْلَمُ لاِهْلِ زَمانِنا هذا شَيئاً اِذا أتَوْا بِهذِهِ الْخِصالِ أسْلَمَ مِنَ النَّوْمِ لاِنَّ الخَلْقَ تَرَكُوا مُراعاةَ ديِنِهِمْ وَمُراقَبَةَ أحْوالِهِمْ وَأخَذُوا شِمالَ الطَّريقِ .

وَالْعَبْدُ اِنِ اجْتَهَدَ أنْ لا يَتَكَلَّمَ كَيْفَ أمْكَنَهُ أنْ لا يَسْتَمِعَ اِلاّ مالَهُ مانِعٌ مِنْ ذلِكَ ، وَاِنَّ النَّوْمَ خَيْرٌ مِنْ أخْذِ تِلْكَ الاْلاتِ فِى مَعاصِى اللهِ ، قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ :

( إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً )(19) . واِنَّ في كَثْرَتِهِ آفات وَاِنْ كانَ عَلى سَبيلِ ما ذَكَرْناهُ :

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : براى اهل زمان پس از اداى فرائض و سنن و اتيان به اوامر و نواهى ، چيزى را سالم تر از خواب نمى دانم .

اكثر مردم از رعايت دين دست كشيده اند ، احوالات خويش را مراقب نيستند ، اكثر اوقاتشان در حركت بيراهه و گناه و معصيت مى گذرد ، از راه نجات دست كشيده و به راه هلاك رو آورده اند ، براى اهل خدا احتراز از اين برنامه هاى ضدالهى بسيار مشكل است ، سعى مى كند نگويد اما چگونه نشنود ؟

بنابراين خواب كه وسيله و علّت فراغت از گفتن و شنيدن است ، براى مؤمن راه فرار بسيار خوبى است ، چه خوب است كه پس از انجام برنامه هاى الهيه بخوابد و خويش را از شر هر گناهى دور بدارد كه خداوند فرموده :

روز قيامت از گوش و چشم و دل هر كسى سئوال مى شود ، از آنچه شنيده و ديده و يا بخاطر گذرانده ، اگر مشروع بوده به اجر رسد و اگر مخالف برنامه حق مجازات و مكافات بيند .

اين نكته را هم بايد توجه داشت ، كه خواب زياد ، هر چند پس از اداى تكاليف الهيه باشد مذموم و مورث قساوت قلب و مرض بدن است .

الهى آن فرزانه دوران و عاشق حضرت دوست مى فرمايد :

اى دل ندارى از چه آه و زارى امشب *** برخيز اگر مشتاق روى يارى امشب
لبيك گويان در حريم كعبه دوست *** باز آ كه بنمايد ترا رخسارى امشب
صد روز و شب در خواب ماندى غافل از يار *** برخيز از اين خواب تغافل بارى امشب
شايد كه بگشايد مه من پرده از رخ *** بگشاى چشم دل پى ديدارى امشب
فتح دو عالم در شهود حسن يار است *** غافل مشو زان يار اگر هشيارى امشب
چون ذكر الله است شمع بزم عالم *** افروز شمعى با دل بيدارى امشب
بر سر چرا شورى و غوغائى ندارى *** برخيز و نالان شو زشوق يارى امشب
نوش از مى الله و نور عشق جامى *** وزديده بگشا پرده پندارى امشب
عمرى الهى مست خواب جهل بودى *** بردار سر زين خواب غفلت بارى امشب
وَكَثْرَةُ النَّوْمِ يَتَوَلَّدُ مِنْ كَثْرَةِ الشُّرْبِ ، وَكَثْرَةُ الشُّرْبِ مِنْ كَثْرَةِ الشِّبَعِ وَهُما يُثْقِلانِ النَّفْسَ عَنِ الطّاعَةِ وَيُقْسِيانِ الْقَلْبَ عَنِ التَّفَكُّرِ وَالْخُضُوعِ .

خواب زياد محصول آشاميدنى زياد ، و آشاميدنى زياد نتيجه پرخورى است و هر دو موجب سخت شدن و سنگين گشتن انسان در برابر طاعت و قيامند ، و نيز موجب قساوت قلبند تا قلب از كار تفكر در آيات خدا و خضوع در برابر محبوب باز ماند .

امام صادق (عليه السلام) در پايان روايت مى فرمايد :

به هر خوابى كه در شب دارى ، فكر كن آخرين خواب است و از اين خواب سر بر نخواهى داشت . به دل و زبان از ياد خدا فارغ مباش و خوف الهى از دل بيرون مكن و آگاهى او را بر جميع احوالاتت مركوز خاطر نما ، و در اين نيت باش كه بيارى حضرت حق از خواب برخيزى و مشغول بندگى او شوى ، چرا كه شيطان ملعون بعد از هر بيدارى تو را وسوسه مى كند كه هنوز شب طولانى است خوابت را ادامه بده ، و مى خواهد كه تو را در وقت مناجات با حضرت حق بخصوص بوقت سحر محروم از بهترين فيض كند .

به حضرت حق عرض حاجت كن ، و از استغفار به دربار دوست غافل مباش ، چرا كه دعا را بوقت سحر كيفيت ديگر و داعى را در آن وقت شوقى غير از وقت ديگر است .

باب چهل و پنجم :در آداب معاشرت است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

حُسْنُ الْمُعاشَرَةِ مَعَ خَلْقِ اللهِ تَعالى في غَيرِ مَعْصِيَتِهِ مِنْ مَزيدِ فَضْلِ اللهِ عِنْدَ عَبْدِهِ ، وَمَنْ كانَ خاضِعاً للهِِ فِى السِّرِّ كانَ حَسَنَ الْمُعاشَرَةِ فِى الْعَلانِيَةِ .

فعاشِر الْخَلْقَ للهِِ تَعالى وَلا تُعاشِرْهُمْ لِنَصيبِكَ مِنَ الدّنْيا وَلِطَلَبِ الْجاهِ وَالرِّياءِ وَالسُّمْعَةِ .

وَلا تَسْقُطَنَّ بِسَبَبِها عَنْ حُدُودِ الشَّريعَةِ مِنْ بابِ الْمماثَلَةِ وَالشَّهْوَةِ فَاِنَّهُمْ لا يُغْنُونَ عَنْكَ شَيْئاً ، وَتَفُوتُكَ الاْخِرَةُ بِلا فائِدَة .

وَاجْعَلْ مَنْ هُوَ اَكْبَرُ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ وَالاَْصْغَرَ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ وَالْمِثْلَ بِمَنْزِلَةِ الاَْخِ .

وَلا تَدَعْ ما تَعْلَمُهُ يَقيناً مِنْ نَفْسِكَ بِما تَشُكُّ فيه مِنْ غَيْرِكَ ، وَكُنْ رَفيقاً في اَمْرِكَ بِالْمَعْروفِ وَشَفيقاً في نَهْيِكَ عَنِ الْمُنْكَرِ .

وَلا تَدَعِ النَّصيحَةَ في كُلِّ حال ، قالَ اللهُ تَعالى : وَقُولُوا لِلناسِ حُسْناً .

وَاقْطَعْ عَمَّنْ تُنْسيكَ وُصْلَتُهُ ذِكْرَاللهِ وَتَشْغَلُكَ اُلْفَتُهُ عَنْ طاعَةِ اللهِ فَاِنَّ ذلِكَ مِنْ اَوْلِياءِ الشَّيْطانِ وَاَعْوانِهِ وَلا يَحْمِلَنَّكَ رُؤْيَتُهُمْ عَلىَ الْمُداهَنَةِ عِنْدَ الْخَلْقِ فَاِنَّ في ذلِكَ الْخُسْرانَ الْعَظيمَ .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

حُسْنُ الْمُعاشَرَةِ مَعَ خَلْقِ اللهِ تَعالى في غَيرِ مَعْصِيَتِهِ مِنْ مَزيدِ فَضْلِ اللهِ عِنْدَ عَبْدِهِ ، وَمَنْ كانَ خاضِعاً للهِِ فِى السِّرِّ كانَ حَسَنَ الْمُعاشَرَةِ فِى الْعَلانِيَةِ .

حضرت صادق (عليه السلام) در اين فصل ، به يكى از مهمترين مسائل انسانى ، كه شديدترين تأثير را در وضع دنيا و آخرت انسان دارد اشاره مى فرمايند و به جهانى از اين مسئله بسيار بسيار مهم توجّه مى دهند ، و آن مسئله رفاقت و معاشرت و رفيق و معاشر است .

به نظر حضرت صادق (عليه السلام) ، كسى كه واجد شرايط انسانى و متّصف به صفات الهى نيست لياقت دوستى و رفاقت ندارد ، كه اينگونه افراد نه اين كه رفيق و دوست نيستند ، بلكه دشمن خطرناك انسانند كه قرآن و روايات از آنان تعبير به شيطان و عدوّ كرده است .

آن كس كه انسان را به معصيت بياندازد و يا تشويق به گناه كند و يا مانع از رشد و كمال آدمى گردد ، در عين اظهار اظهار محبت و علاقه اى كه به انسان مى كند ، آشنا و دوست انسان نيست ، او دشمنى خطرناك در لباس دوست است ، و بر آدمى است كه با تمام وجود از او بپرهيزد ، كه دورى از چنين افرادى خير دنيا و آخرت انسان ، و معاشرت با آنان خرابى دنيا و آخرت و هلاكت ابدى آدمى است .

آرى از جمله مواردى كه رعايت تقوا ، آن هم با كمال شدت لازم و واجب اس باب رفاقت و معاشرت است ، كه تأثير رفيق بر انسان از تأثير هر چيزى سريع تر و عميق تر است .

اين راه بدون شك راه پرخطرى است ، كه سپردن اين جاده بيدارى و معرفت فوق العاده لازم دارد .

به تقوا زندگانى كن كه رستى *** بجنّت شاد با هر دو نشستى
به تقوا زندگانى كن در اينجا *** دل و جان با معانى كن در اينجا
به تقوا زندگانى كن بر دوست *** كه مغزت زود گردد در يقين پوست
به تقوا زندگى كن بى شكى تو *** كه يابى در يقين ديد يكى تو
به تقوا زندگى كن هم چو عشّاق *** كه از تقوا شوى ايمر دره طاق
به تقوا زندگى بنما تو از دل *** كه از تقوا شوى در عشق واصل
به تقوا زندگانى كن در اينجا *** كه از تقوا شوى در ذات يكتا
به تقوا و به پاكى يار بينى *** تو با دلدار جان پندار بينى
به تقوا و به پاكى در جهان تو *** بياب اى دوست وصل جان جان تو
به تقوا و به پاكى در حقيقت *** زنى دم اندرين عين شريعت
شريعت چيست مر تقوا سپردن *** پس آنگه راز جانان چيست بردن
چه باشد عين تقوا پاك بازى *** كه جان و دل به روى دوست بازى

دوستان حقيقى

انسان بدون شك نيازمند به رفاقت و رفيق و دوست و دوستى است ، چيزى كه هست بايد اين غريزه الهى دگر دوستى را در راه صحيح بكار برد ، و اين نيروى عالى انسانى را صرف اشخاصى كند ، كه از آن طريق خير دنيا و آخرت نصيب انسان شود ، و درخت وجود آدمى به شكوفه ها و ميوه ها الهى بنشيند .

دوست حقيقى و دوستان واقعى ، كسانى هستند كه به رشد و تكامل و شرف و منزلت انسان بيفزايند و جز خير آدمى هدفى نداشته باشند .

ملاك دوستى در آئين محمدى شريعت اسلامى اين است ، كه عقل و وجدان ، فطرت و ادب و تربيت آدمى در جنب رفيق و دوست و يار و همنشين با تمام حيثيت رو به كمال برود ، و انسان را تا جائى سير دهد ، كه نقطه جلب رضايت خداست .

با توجه به اين ملاك و با تتّبع در معارف بلند آسمانى و ملكوتى اسلام كه منعكس در قرآن و روايات است ، به اين نتيجه مى رسيم كه دوستان حقيقى انسان عبارتند از :

1 ـ خداوند جهان آفرين

2 ـ انبيا .

3 ـ امامان

4 ـ عارفان واقعى

5 ـ حكيمان الهى

6 ـ مؤمنان حقيقى

اين شش طايفه در تمام امور و مراحل زندگى ، انسان را دعوت به رشد و كمال و حركت به سوى يك زندگى پاك و آراسته شدن به تمام فضائل و پيراسته شدن از همه رذائل مى كنند .

خداوند جهان آفرين

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ )(20) .

اى اهل ايمان دعوت خدا و رسول را اجابت كنيد ، كه اين دعوت به برنامه اى است كه براى زنده كردن شما است .

صاحب تفسير پر ارزش الميزان در ذيل اين آيه مى فرمايد :

زندگى گرانبهاترين متاعى است كه يك موجود زنده براى خود سراغ دارد و چگونه چنين نباشد و حال آن كه در ماوراى زندگى غير از عدم و بطلان چيزى ديگرى نيست و معلوم است كه اين ارزش را براى زندگى بخاطر اثر آن قائل است كه عبارت باشد از شعور و اراده كه نشاط و سعادت زندگى انسانى به آن است و براى همين جهت است كه لايزال از جهل و نداشتن حرّيت اراده و اختيار مى گريزد .

انسان كه يكى از موجودات زنده است مانند همه موجودات مجهز به سلاحى كه زندگى معنوى او را كه حقيقت وجود اوست تأمين مى كند مى باشد ، همانطورى كه تمامى انواع موجودات مسلّح به سلاحى كه حافظ و بقايشان باشد هستند .

سلاح انسانى همين اراده و اختيار اوست كه خيرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخص نموده و او را به آن يكى سوق و از اين يكى زنها مى دهد .

و از آنجايى كه اين هدايت الهيه كه نوع انسانى را به سوى سعادت و خير و به سوى منافع وجودش دلالت مى كند هدايتى است تكوينى و از مشخصايت نحوه خلقت اوست ، و محال است كه نظام آفرينش در يك مورد دچار خطا و اشتباه شود لاجرم بايد بطور قطع گفت : كه انسان سعادت وجود خود را بطور قطع درك مى كند و در اين دركش دچار ترديد نمى شود ، هم چنان كه ساير انواع مخلوقات بدون اينكه دچار سهو و اشتباه شوند به جبلّت و فطرت خود راهى را كه منتهى به سعادت و منفعت و خيرشان مى شود مى پيمايند ، و اگر در جايى دچار خبط مى شوند بخاطر تأثير عوامل و اسباب نامناسب ديگرى است كه موجودى را از مسير خيرات و منافعش منحرف ساخته بسوى ضرر و شرش سوقش مى دهد ، مانند جسم ثقيل زمينى كه به حسب طبع زمينيش بايد در روى زمين قرار بگيرد ، ولكن فشار نيرويى او را مجبور بدور شدن از زمين نموده و به رفتن به سمت بالا وادارش مى سازد ، و آن جسم تا آنجا كه مجبور است بر خلاف طبع خود بالا مى رود ، وقتى آن فشار تمام شد دوباره به سوى زمين باز مى گردد ، و اين بازگشتن هم اگر فشار ديگرى نباشد بطور طبيعى يعنى به خط مستقيم انجام مى گيرد ، مگر اينكه در بازگشتن هم محكوم به يك نيروى مخالفى باشد كه در آن صورت بطور مخفى صورت مى گيرد .

اين معنا همان معنايى است كه در قرآن كريم روى آن پافشارى نموده و مى فرمايد : راه سعادت و علم و عملى كه منتهى به آن مى شود بر هيچ انسانى پوشيده و مخفى نيست . هر انسانى به فطرت خود مى فهمد كه چه معارفى را بايد معتقد باشد و چه كارهايى را بايد انجام دهد .

آرى گاه مى شود كه انسانى در اعتقاد و يا عملش از طريق حق منحرف شده و دچار اشتباه گردد ، لكن اين خطا و اشتباه مستند به فطرت انسانيه او و هدايت الهيّه نيتس ، بلكه به خاطر اين است كه او خودش عقل خود را ديده و در اثر پيروى هواى نفس و تسويلات جنود شيطان راه رشد خود را گم كرده است .

پس اين امور و علم و عملى كه فطرت انسانى ، انسان را به سوى آن دعوت مى كند لوازم زندگى سعيد انسانى و آن زندگى است كه جا دارد نامش را زندگى گذاشت و چنين زندگى به چنين علم و عملى نيازمند است ، همچنان كه چنين علم و عمل مستلزم چنان زندگى است ، و زندگى را از اين كه دچار منافيات شده و در نتيجه اثرش خنثى گردد حفظ نموده و دوباره به مسير اولش باز مى گرداند .

از اينجا نتيجه مى گيريم كه اگر انسان از راه راستى كه فطرتش او را بدان دعوت نموده و هدايت الهيه بسوى آتش سوق مى دهد منحرف شود ، قطعاً لواز سعادت زندگى را از دست داده است ، يعنى در علم نافع و عمل صالح كوتاهى كرده و با گرائيدن به سوى جهل و فساد ، خود را به مردگان ملحق كرده و ديگر زنده به آن زندگى نمى شود مگر اينكه علم حق و عمل حق را دوباره كسب كند و اين آن معنايى است كه آيه مورد بحث به آن اشاره نموده و مى فرمايد :

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اجابت كنيد دعوت خدا و رسول را وقتى شما را دعوت مى كنند به چيزى كه شما را زنده مى كند .

آرى اين عالى ترين و پر منفعت ترين نوع دوستى است ، كه بطور دائم خدا و رسولش مى خواهند در حق انسان ، آن هم در تمام جوانب حياتش را اعمال كنند .

به قول عماد فقيه آن عارف شوريده حال :

اى درخت آفتاب عالم جان *** نور هر ديده و جمال نهان
نظرت كيميا و ما همه مس *** خاطرت آفتاب و ما همه كان
تو زبانم شوى در آن ساعت *** كه ثناى تو آورم به زبان
گوشه خالى از تو نتوان يافت *** گر بگرديم گرد كون و مكان
چون تو از دل نمى روى بيرون *** حال دل از تو كى بود پنهان
نگشايد به هيچ منزل بار *** كه در اين راه بسته است ميان
بر سر خاكم ار كنى گذرى *** به مشامم رسد نسيم جنان
( وَلَقَدَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَات مُّبَيِّنَات وَمَثَلاً مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ )(21) .

همانا براى هدايت و سعادت شما آياتى روشن نازل كرديم ، و داستانها از كسانى كه قبل از شما بودند ، براى عبرت و پند و نصيحت جهت اهل تقوا .

آرى در قرآن كه حضرت حق براى هدايت عباد فرستاد ، آنچه در دنيا و آخرت بنفع آنان و يا به ضرر ايشان است بيان فرموده ، و در حقيقت براى علاج مردم از تمام عيوب و نواقص نسخه اى كامل و جامع فرستاده است .

نسخه اى كه در آن شفا و رحمت براى اهل ايمان است ، و زيان و خسران براى متجاوزان ، بدين معنى كه هر كس با اعتقاد به حق آراسته به معرفت به كتاب و عمل به برنامه هاى آن شد به شفا و رحمت مى رسد ، و هر كس در جهل به آن باقى بماند و اعمالش هماهنگ با آن نباشد در دنيا و آخرت دچار زيان و خسران خواهد شد .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ )(22) .

اى اهل ايمان ركوع و سجود آوريد و حضرت حق را خالص بپرستيد و كليه كارهاى خير را انجام دهيد تا رستگار شويد .

( إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللهَ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ )(23) .

آنان كه كتاب خدا را براى كسب معرفت تلاوت كنند ، و نماز بپاى دارند و از آنچه خدا به آنان داده در پنهان و آشكار در راه خدا انفاق كنند ، اميد تجارتى دارند كه زيان و زوال نخواهد يافت .

آرى هر كس با دقت و توجه و از روى قلب و فهم قرآن بخواند با معرفت به خدا و خود و دنيا و آخرت همراه مى شود ، آنگاه بر اساس آن معرفت به برپا كردن نمازى واجد تمام شرايط برمى خيزد ، سپس از آنچه به او عنايت شده از مال و علم و مقام در راه خدا انفاق مى كند و بدين برنامه ها به كسب تجارتى كه تا ابد در آن زيان و خسران نيست موفق مى گردد .

الهى آن عارف شيفته در قصيده اى مى فرمايد :

برخيز و سخر بنگر آسمان را *** اى غافل از اين با شكوه ايوان
برخيز و ببين ماه و اختران را *** زيبا و دل آرا و مست و حيران
تا چون دل من در حجاب حيرت *** بينى رخ زيباى سرّ سبحان
بينى همه از حسن يار مبهوت *** يابى همه از وجد و عشق رقصان
بينى همه را ذكر دوست بر لب *** يابى همه را عشق يار در جان
بينى همه را عاشقان مشتاق *** يابى همه را عشق يار در جان
بينى همه را دل نثار دلبر *** يابى همه را جان فداى جانان
بينى همه با عشق گشته سيار *** يابى همه را با يار بسته پيمان
بينى همه در طاعتند و تسبيح *** يابى همه با ناله اند و افغان
صاحب نظران راست هوش مدهوش *** ارباب خرد راست عقل حيران
اى خفته بغفلت شبى بهوش آى *** بگشا سحر از خواب ناز چشمان
گاهى چو الهى بديده شوق *** بنگر تو در اين سقف عشق بنيان
تا آب شود آتش از هدايت *** تا بحر كنى بر زچشم گريان
تا پر زنى از دام خاك بر عرش *** تا بشنوى از مرغ عرش الحان
دادار زخدا رو به خلق كردى *** واى ار دل و دين باختى به شيطان
آه ار ندهى دل به ناز دلبر *** حيف ار نكنى جان نثار جانان
دل آينه ساز از صفا كه مى بينى *** آن شه كه زپيدائى است پنهان
زن چنگ الهى به زلف دلبر *** چون دل شود از درد و غم پريشان

شما براى پى بردن به محبّت و دوستى حضرت حق نسبت به انسان لازم است يك بار تمام قرآن مجيد را با دقت و حوصله قرائت كنيد ، تا از طريق قرآن به اين حقيقت واقف شويد ، و بر شما معلوم گردد كه حضرت دوست فقط و فقط خير دنيا و آخرت شما را در تمام زمينه هاى زندگى مى خواهد و راضى نيست كه شما دچار كمترين زيان و ضررى چه در امور مادى و چه در امور معنوى بشويد .

در زمينه عنايت و محبت حضرت حق نسبت به عباد معارفى در معتبرترين كتب رسيده كه لازم است به قسمتى از آنها اشاره رود .

أهْلُ طاعَتي في ضِيافَتي ، وَاَهْلُ شُكْري في زِيارَتي ، وَاَهْلُ ذِكْري في نِعْمَتي ، وَاَهْلُ مَعْصيَتي أؤْيِسُهُمْ مِنْ رَحْمَتي ، إنْ تابُوا فَاَنَا حَبيبُهُمْ ، وَاِنْ مَرِضُوا فَاَنَا طَبيبُهُمْ اُداويهِمْ بِالْمِحَنِ وَالْمَصائِبِ لاُِطَهِّرَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَالْمَعائِبِ(24) .

آنان كه اهل طاعت از من هستند در ضيافت و مهمانيم قرار دارند ، و آنان كه نعمت هايم را شكرگذارند در زيارت من هستند ، و آنان كه بياد منند در نعمتم آرميده اند ، و آنان كه اهل معصيت اند از رحمتم تا در معصيت اند بى نصيب اند ، چون توبه كنند من دوست آنانم و وقتى بيمار شوند من طبيب آنهايم ، با رنج ها و مصائب آنان را مداوا كنم تا از ذنوب و معايب پاكشان كنم .

هر كه جان در باخت با ديدار او *** صد هزاران جان شود ايثار او
تا توانى در فناى خويش كوش *** تا شوى از خويش بر خوردار او
چشم مشتاقان روى دوست را *** نسيه نبود پرتو رخسار او
نقد باشد اهل دل را روز و شب *** در مقام معرفت ديدار او
دوست يك دم نيست خاموش از سخن *** گوش كو تا بشنود گفتار او
پنبه را از گوش بر بايد كشيد *** بو كه يك دم بشنوى اسرار او
نور و  نار او بهشت و دوزخست *** پاى برتر نه زنور و نار او
عاشقان خسته دل بين صد هزار *** سرنگون آويخته از دار او
هم چو مرغ نيم بسمل مانده اى *** بيخود و سرگشته تيمار او
زاد عطار اندرين ره هيچ نيست *** جز اميد رحمت بسيار او
تَعَلَّمِ الْخَيْرَ وَعَلِّمْهُ مَنْ لا يَعْلَمُهُ ، فَاِنّي مُنَوِّرٌ لِمُعَلِّمي الْخَيْرِ وَمُتَعَلِّميهِ قُبُورَهُمْ حَتّى لا يَسْتَوْحِشُوا بِمَكانِهِمْ(25) .

خداوند به موسى فرمود : آنچه خير است بياموز ، و به آن كه نمى داند ياد بده ، من قبور معلمان و دانش آموزان خير را روشن مى كنم تا از جاى برزخى خود وحشت نكنند .

به موسى (عليه السلام) وحى كرد :

شش چيز را در شش چيز قرار داده ام ولى مردم در شش چيز ديگر مى طلبند ولى نمى يابند ، راحتى را در بهشت قرار داده ام مردم در دنيا مى طلبند ، دانش علم را در گرسنگى قرار داده ام مردم در سيرى و پرى شكم مى خواهند ، عزّت را در قيام به عبادت در شب قرار داده ام مردم در پيشگاه سلاطين مى خواهند ، بلندى مرتبه و مقام را در تواضع و فروتنى گذاشته ام مردم در تكبّر مى طلبند ، اجابت دعا را در لقمه حلال گذاشته ام مردم در قيل و قال جستجو مى كنند ، غنا و ثروت را در قناعت نهاده ام مردم در زيادى اجناس مى خواهند در حالى كه تا ابد به آن دسترسى پيدا نمى كنند(26) .

قالَ اللهُ تَعالى : يا عِبادي سِتَّةٌ مِنّي وَمنْكُمْ : الْمَغْفِرَةُ مِنّي وَالتَّوْبَةُ مِنْكُمْ وَالْجَنَّةُ مِنّي وَالطّاعَةُ مِنْكُمْ ، وَالرِّزْقُ مِنّي وَالشُّكْرُ مِنْكُمْ ، وَالْقَضاءُ مِنّي وَالرِّضا مِنْكُمْ ، وَالْقَضاءُ مِنّي وَالرِّضا مِنْكُمْ ، وَالْبَلاءُ مِنّي وَالصَّبْر مِنْكُم ، وَالاِجابَةُ مِنّي وَالدُّعاءُ مِنْكُمْ(27) .

اى بندگان من شش چيز از من است ، شش چيز هم از شماست ، مغفرت و آمرزش از من است در برابر آن بايد شما توبه از گناه بياوريد ، بهشت از من است ، طاعت و بندگى از شما ، روزى از من است . شكر و سپاس هم از شما ، حكم و قضا از من است و رضايت به آن از شما ، بلا و آزمايش از من است صبر و استقامت از شما ، اجابت از من است و دعا از شما .

شب معراج به رسول گرامى اسلام فرمود :

اى احمد ، اهل خير و اهل آخرت صورتشان رقيق ، و آزرم و شرمشان زياد است ، نادانى آنان كم ، و نفعشان نسبت به مردم بسيار زياد است . مكرشان كم و مردم در كنار آنان راحتند در حاليكه خودشان از كثرت عمل خير در رنج و زحمتند ، كلامشان هماهنگ با حق و نسبت به تمام برنامه هايشان حسابگرند ، و به نفس خود عتاب دارند .

چشمشان مى خوابد ولى دلشان بيدار است ، ديدگانشان گريان و دلشان غرق در ياد خداست ، چون مردم جزء گروه غافلان قرار گيرند ، اينان از ذاكرانند ، در ابتداى نعمت سپاس گذار و در پايان آن شاكرند .

دعايشان مستجاب و كلامشان قابل شنيدن است ، ملائكه از آنان شادند ، دعايشان زير پرده هاى ملكوت مى چرخد كه خدا همانند پدرى كه فرزندش را دوست دارد ، شنيدن صداى آنان را دوست دارد .

يك چشم به هم زدن از خدا غافل نيستند ، دنبال زيادى طعام و سخن نمى باشند ، با كثرت و فراوانى لباس كارى ندارند .

دنيا و آخرت نزدشان يكى است ، مردم يك بار مى ميرند ، ولى آنان بر اثر مجاهده با نفس روزى هفتاد بار مى ميرند .

چون به عبادت قيام كنند همانند بنيان مرصوص اند ، در دل آنا نسبت به مخلوق چيزى نمى بينم ، پس به عزّت و جلالم به آنان حيات طيبه عنايت مى كنم ، چون روحشان بخواهد از جسد برود ، ملك الموت را براى قبض روح آنان نمى فرستم ، بلكه خودم روح پاك آنان را قبض مى كنم و در برابر روح آنان تمام درهاى رحمت را باز كرده و هر حجابى را از پيش روى روحشان برمى دارم ، بهشت را امر مى كنم براى آنان زينت شود و حور العين جهت آنان آماده گردد ، و ملائكه برايشان نماز بگذارند و درختان جهت آنان ثمر و ميوه دهند(28) .

در هر صورت خداوند مهربان براى انسان بهترين دوست و عالى ترين يار و پرمنفعت ترين رفيق است ، خوشا بحال كسى كه با حضرتش دست دوستى دهد و راهنمائيهاى او را در تمام جوانب حيات بكار گيرد ، كه از اين طريق تمام ابواب سعادت را به روى خود باز كرده و با خير دنيا و آخرت همراه شود كه :

اِنَّهُ خَيْرُ رَفيق وخَيْرُ ناصِر وَمُعين .

عارف معارف و عاشق وارسته داعى شيرازى فرمايد :

آن كس كه سرشت نازگل كرد *** گِل را به چهل صباح دل كرد
دل آينه ظهور خود ساخت *** دل مظهر پاك نور خود ساخت
مستند زباده الهى *** مست و هشيار و هر كه خواهى
اى سالك ره چه خفته اى خيز *** گر مرد رهى به ره در آويز
آن را كه خيال خورد و خواب است *** زين ره به خيال در حجاب است
تا كى زخيال پيچ در پيچ *** كاخر كه نگه كنى بود هيچ
صوفى و حكيم را رها كن *** روى دل خويش در خدا كن
گر راه خداى مى نوردى *** بگذار طريق هرزه گردى
عزلت چه بود گذشتن از غير *** كردن بدرون خويشتن سير
گر خواهى سير عالم دل *** از عالم خلق ديده بگسل
مى باش هميشه حاضر كار *** تا خود چه رسد زحضرت يار
گر همت تو بلند باشد *** رفتار تو ارجمند باشد
هر كو نگذشت از منازل *** بر وى ننهند نام كامل
خاموشى را بسى خواص است *** خاموش زنيك و بد خلاص است
ترك آن باشد كه وا گذارى *** بيرون درون هر آنچه دارى
تا چند تو در ميانه باشى *** آن به كه تو در ميان نباشى
از قدرت آدمى چه خيزد *** كو از همه چيز مى گريزد
معنى فنا بگويمت من *** از هستى و نيستى گذشتن
من گفتن و من نبودى آنجا *** جز نقش بدن نبودن آنجا
بى ذات و صفات و فعل و آثار *** بى وهم و خيال و فكر و پندار
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation