بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شخصیت و قیام زید بن علی (ع), سید ابوفاضل رضوى اردکانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     ZEID0001 -
     ZEID0002 -
     ZEID0003 -
     ZEID0004 -
     ZEID0005 -
     ZEID0006 -
     ZEID0007 -
     ZEID0008 -
     ZEID0009 -
     ZEID0010 -
     ZEID0011 -
     ZEID0012 -
     ZEID0013 -
     ZEID0014 -
     ZEID0015 -
     ZEID0016 -
     ZEID0017 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

وجه تشابه 
وجه تشابه زيادى بين اين دو نهضت مقدس مى باشد كه هر مسلمان آگاه با مطالعهزندگى اين مجاهدين بزرگ به آن اعتراف مى كند و همانطورى كه امام حسين در آنوصيتنامه معروف خود كه به برادرش محمّد حنفيه داد نوشت (( ... و انما خرجت لطلبالاصلاح فى امة جدى اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر)). ))همانا، قيام من براى اصلاح امت جدم مى باشد. و اراده من امر به معروف و نهى از منكر است .
زيد بن على (عليهماالسلام ) هم منطق جدش حسين (عليه السلام ) را دارد و آرزو مى كند كهوضع نابسامان امت اصلاح شود و دست ستمگران و غاصبين بر سر ملت كوتاه گردد.
مردى به نام عبداللّه بن مسلم مى گويد: با زيد (عليه السلام ) آهنگ زيارت خانه خداكردم ، شب فرا رسيد و ستارگان زيبا در آسمان چشمك مى زدند، در اين هنگام زيد (عليهالسلام ) رو به من كرد و فرمود: آيا آن ستاره را مى بينى ؟
گفتم : بلى .
فرمود: كسى مى تواند به آن دست يابد؟
گفتم : نه .
فرمود: (( و اللّه لوددت ان يدى ملصقة بها فاقع الى الارض اوحيث اقع فاتقطع قطعةقطعة و ان اللّه اصلح بين امة محمّد صلى اللّه عليه و آله )). )) (286)
به خدا قسم دوست دارم ، كه دستم به آن ستاره بچسبد و از آنجا به زمين پرتاب شوم يابه هر جا اصابت كنم و بدنم قطعه قطعه شود و درمقابل ، خداوند بين امت محمّد را اصلاح دهد.
اصلاح امور ملت  
خلاصه ، نهضت مقدس حسين براى اصلاح امر امت اسلام و رسوا كردن حكومت ظلم و بيداركردن مسلمين بود، و اين طرز تفكر از ميان نرفت و پس از نهضت حسين نهضتها بوقوعپيوست و قيام ها عليه ظلم شد. و در واقع مى توان گفت : يكى از ثمرات نهضت حسين(عليه السلام ) قيام زيد بن على (عليهماالسلام ) بود.
امام (عليه السلام ) به دعوت و خواهش مردم عراق به سمت كوفه حركت كرد و اومايل بود كه حكومت ظالمانه اموى ريشه كن گردد و دولت و حكومتعدل به جاى آن استوار شود.(287)
امام فلسفه نهضت خود را در ضمن آن خطبه شورانگيز و مهيج و معروفش ‍ بيان فرمود:
(( ايها الناس ان رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله )قال : من راءى سلطانا جائرا، مستحلا لحرام اللّه ، ناكثا لعهداللّه ، مخالفا لسنةرسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله )، يعمل فى عباداللّه بالاثم و العدوان ، فلم بغيرعليه بفعل و لا قول كان حقا على اللّه ان يدخل مدخله ، الا و ان هؤ لاء قد لزموا طاعةالشيطان ، و تركوا طاعة الرحمن ، و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و الستاءثروابالفى ء و احلوا حرام اللّه ، و انا احق من غيرى )). ))((مردم ، پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى فرمود: هر كس سلطان ستمكارى را ببيند،كه حرام خدا را حلال مى داند، و عهد پروردگار را مى شكند، و مخالف سنت و شريعترسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى باشد، و در ميان بندگان با گناه و ستمحكمرانى مى نمايد، و در مقابل او با عمل يا زبان ايستادگى و قيام نكند، بر خداىمتعال حق و لازم است كه او را به جايگاهش ((دوزخ ))داخل نمايد.
همانا بدانيد، اين گروه (بنى اميه ) پيروى شيطان كنند و اطاعت خداى را ترك كرده اند،فساد و گناه را دامن زده و علنى كرده اند، و حدود و قوانين خدا راتعطيل نموده اند، اموال عمومى را خود مى بلعند و حرام خدا راحلال پندارند و در اين شرايط من براى حكومت و امامت بر ديگران احق و اولى هستم)).(288)
امام ، مى ديد خروج و قيام بر ضد يزيد بن معاويه به يك فريضه دينى واجب است و اينهنگام بود كه يزيد به فسق و فجور در نزد خاص و عام معروف و مشهور گشتهبود.(289)
همين طور زيد بن على در چنين شرايط قرار مى گيرد او هم بر ضد اوضاع فاسد وانحرافات هياءت حاكمه كه از جاده صواب و حق دور شده بودند قيام كرد، و هدف وى احياىشريعت اسلام ، و عمل بر وفق كتاب خدا و سنت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مىبود.(290)
او براى مبارزه با ظلم و جهل و خرافات و بيدارى ملت و روشن شدن قلب ها و برطرفكردن تيرگيهاى ظلم و جهل قيام كرد.
او بخاطر دين قيام كرد، تا با برق نورانى شمشيرش تاريكيهاى سياه را روشن سازد ويا اينكه شربت شهادت را طبق سرنوشت خويش بسر كشد.(291)
آرى او براى اصلاح امت اسلام و اجراى قوانين قرآن و ريشه كن كردن فساد و گناه وبخاطر امر به معروف و نهى از منكر، قيام كرد دانشمند عظيم القدر شيخ مفيد در ارشاد مىفرمايد: (( ظهر بالسيف ياءمر بالمعروف و ينهى عن المنكر)) (292)
او براى امر به معروف و نهى از منكر و خونخواهى امام حسين قيام كرد.
عياشى در كتاب (( مقتضب الاثر )) مى گويد: (( ان زيد بن على خرج علىسبيل الامر بالمعروف و النهى عن المنكر. )) قيام زيد بخاطر امر به معروف و نهى ازمنكر بود، شهيد اول در كتاب ((قواعد)) بحث امر به معروف و نهى از منكر به عنوانمثال به قيام حضرت زيد (عليه السلام ) اشاره مى كند.
محدث كبير علامه مجلسى : نيز يكى از علل نهضت مقدس زيد بن على را امر به معروف ونهى از منكر مى داند و مى فرمايد: (( و انما خرج لطلب ثار الحسين و الامر بالمعروف والنهى عن المنكر)). )) (293) او به خونخواهى امام حسين و بخاطر امر به معروف ونهى از منكر قيام كرد.
در سجاديه ناسخ گويد: ((علت ديگر كه به آن اشاره شد امر به معروف و نهى ازمنكر بود، كه در ايام خلفاى بنى اميه ارتكاب مناهى و محرمات و فسق و فجور چنانشيوع يافته بود كه در هيچ زمانى آن شياع و آن اوضاع مشهود نبود، در شرب خمر واستماع تغنى غوانى رقاصى و ادائى را هيچ اجتناب نمى رفت و جناب زيد كه فرزند امامو برادر امام و عم امام و صاحب آن مراتب زهد و عيادت و غيرت و شجاعت بود، اين جمله را دردل مى نهفت و بهر هنگام با موافقان مى گفت و اين آتش در كانون خاطرش ‍ شعله همىكشيد، تا طاقت صبورى بر وى دشوار، و روزگار ناهموار گشت ، تا سموم بغض و كينهشام بن عبدالملك نيز بر آن آتش دامن زنان گشت و آن جناب را بر خروج ناچار ساخت)).(294)
زيد بن على (عليهماالسلام ) براى محقق ساختن عدالت اجتماعى قيام كرد و بخاطر امر بهمعروف و نهى از منكر، راوندى مى فرمايد:
(( فكان خروجه على سبيل الامر بالمعروف و النهى عن المنكر.)) (295)
قيام او براى امر به معروف و نهى از منكر بود.
تشكيل حكومت اسلامى 
اعتقاد ما
ما شيعيان به ادله قاطع معتقديم كه مساءله امامت و خلافت از مساءله رسالت و نبوت جدانيست . مى گوييم خداوند متعال براى راهنمايى بشر و سعادت انسان ها پيامبرانى مبعوثكرد، تا آنان راه نجات را از هلاكت و سعادت را از شقاوت و بدى را از خوبى براى مردمروشن كنند و علاوه بر اين قاعده اقتضا مى كند، كه پروردگار عالم از باب لطف و محبتبه بندگانش آنان را هدايت كند. لذا اين خواست خدا و اراده حق است كه بشر بدون رهنما ورهنمون نمى تواند به كمال سعادت برسد.
و چون فكر و عقل بشر محدود است و انسان به خودى خود نمى تواند در تماممسائل حياتى تشريع قوانين و تنظيم حكم كند، لذا خداوندمتعال علاوه بر اينكه انسانهاى برجسته و نمونه كمالات نفسانى يعنى انبياء (عليهمالسلام ) را براى اين ماءموريت برگزيد، به آنان نيز قانون و كتاب داد تا در لواءاجراى قوانين الهى و احكامى كه شارع حقيقى و مدون واقعى آن ذات ربوبى است . بشر رااز چنگال جهل و انحرافات نجات بخشد.
و چون ارسال رسل و انزال كتب بدون اعمال و پياده كردن قوانين نتيجه مطلوب نداشت ،پروردگار عالم به انبياء اجازه داد رسما زمام ملت را بدست بگيرند و علاوه بر بيانحكم ، اجراى آن را نيز متقبل شوند، و انبياء رسما امام و ولى مطلق از جانب حق نسبت به جانو اموال مردم باشند. و آنان عدالت واقعى را در ميان بشر استوار سازند.
قرآن مى فرمايد: (( لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزانليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد)). )) (296)
(ما پيامبرانى را با دليلهاى روشن و كتاب و قانون فرستاديم تا مردم را به عدالتوادار كنند و آهن را ما فرستاديم ) البته ما نمى خواهيم بطورتفصيل در مساءله نبوت سخن گفته باشيم بلكه غرض مقدمه اى است بر مسئله امامت و حكومتاسلامى و تشكيل آن بنحو خلاصه .
بعضى از انبياى الهى و همچنين رهبر عاليقدر اسلام پيامبر ما، رسماتشكيل حكومت دادند و به دستور خدا بر جان ومال مردم به عدالت حكم مى راندند. (( النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم و اموالهم )).)) (297) پيامبر نسبت به جان و مال مؤ منين برترى دارد و حكم او مقدم است و ولايت ازآن اوست .
با ذكر اين مقدمه كوتاه ، ما اعتقاد داريم كه همانطورى كه نبى و پيامبر بايد از جانب خدامبعوث شود و بشر حق انتخاب پيامبر و رهبر الهى را ندارد چون در شاءن انسان عادى نيست، امام هم همينطور، امام و خليفه در اصطلاح ما به رهبران و ائمه راستين خلق كه از جانب حقمنصوب شده اند اطلاق مى شود.
به همان دليل كه پيامبر بايد از جانب خدا و اعطاى مقام او از طرف حق باشد امام و جانشينپيامبر هم بايد چنين باشد.
ما معتقديم كه پس از رسول خدا به نص صريح قرآن و فرمان حق اميرالمؤ منين على (عليهالسلام ) را خداوند به عنوان رهبر و پيشواى خلق معرفى نمود و در واقعه غدير خمرسول خدا اين مطلب را در مقابل هزاران زن و مرد مسلمان صدر اسلام رسما اعلامفرمود.(298)
و اميرالمؤ منين به امر پروردگار و عهد معهود اين وديعه (امامت ) را به امام مجتبى (عليهالسلام ) پيشواى دوم شيعيان داد و بعد از او اين منصب شايسته امام حسين (عليه السلام ) و9 فرزند معصومش تا امام عصر (عليه السلام ) مى باشد كه خداوند به آنان اعطاءفرموده و اين خلافت و منصب و وصيت است پس همان طور كهرسول خدا و اميرالمؤ منين از جانب حق معين و منصوب شدند بقيه ائمه معصومين (عليهمالسلام ) چنين بودند، و همانطورى كه پيامبر اسلام و اميرالمؤ منين از همه امكانات خودبراى بدست گرفتن زمام مسلمين و رتق و فتق امور و اصلاح ملت قيام كردند ساير ائمهدين نيز خواهان اين مساءله بودند.
امامت منصبى است كه خداوند به بندگان صالحش مى بخشد كسى جز خدا قادر به خلع ازآنها نيست ، خلاصه مساءله ولايت تشريعى كه همان پيشوايى مردم وتشكيل حكومت اسلامى و به دست گرفتن زمام ملت و بيان و اجراى احكام ، حق واقعى ائمهدين بوده است ، و ائمه علاوه بر ولاى تكوينى و نفوذ امر آنان در موجودات عالم ، بطريقاولى داراى مقام ولايت تشريعى مى باشند. و در زمان غيبت امام معصوم اين منصب و مقام ولايتبه فقيه جامع الشرائط مبسوط اليد از جانب خدا تفويض مى گردد. و كتاب و سنت وعقل امر مهم حكومت را تعطيل پذير نمى داند.
چرا ائمه دين عملا تشكيل حكومت ندادند 
سؤ ال :
تنها سؤ الى كه ممكن است در ذهن بعضى خوانندگان محترم پيش بيايد اينست كه اگررسول خدا و اميرالمؤ منين در حد امكان ظاهرى خوش زمام امور را بدست گرفتند چرا ديگرمعصومين صلوات اللّه عليهم چنين نكردند؟
جواب :
اين مطلب بسيار روشن و آشكار است كه مسير ائمه حق با يكديگر فرقى نداشته و همهيك رسالت بزرگ الهى را بدوش داشتند و همه خواستار آن بودند كه غاصبين حكومت وخلافت را از صحنه اخراج كنند و خودشان علاوه بر رهبرى باطنى رهبرى ظاهرى مردم رانيز بعهده بگيرند.
امّا شرائط زمان و موقعيت آنان فرق مى كرد مثلا:
امام مجتبى به شهادت احاديث و روايات اسلام و مورخين معتبر تا آنجا كه توانست از اين حق(خلافت ظاهرى ) خودش دفاع كرد.
ولى در اثر نبودن زمينه مساعد و همفكران و فداكارانى لايق بناچار براى حفظ خون مسلمينو براى اينكه امت اسلام تا آن حدى كه ممكن است از وجود مقدس وى بهره مند شود از صحنهسياست ظاهرى كنار ماند و به رسالت و روشنگرى و تنوير افكار ادامه داد و به وظيفهالهى خود عمل كرد.
امام ابى عبداللّه الحسين (عليه السلام ) هم بعد از شهادت برادر خويش امام حسن رسما امامو پيشواى مسلمين گشت امّا دشمنان كه هميشه درمقابل اين رادمردان بودند نگذاشتند لذا امام حسين طبق يك وظيفه الهى و ماءموريت آسمانىكه راهى عاقلانه تر از آن نبود با يارانى نمونه مرگ با شرافت را از زندگى باذلت و خوارى ترجيح داد و با خون خود و يارانش ‍ ماهيت دشمنان اسلام و دار و دسته بنىاميه را آشكار ساخت و اگر پيروز مى گشت رسما زمام مردم را بدست مى گرفت و امّا امامبه شهادت رسيد، از نظر مرام و عقيده بر دشمنان پيروز گشت ، درود خدا بر روان پاكآن جانبازان راه حق باد.
امّا امام سجاد بعد از شهادت پدر و واقعه جان خراش كربلا در شرايطى بسيار سخترسما بعنوان امام و جانشين حق از جانب امام حسين به فرمان خدا منصوب شد. (299) و اوهم راهى جز تنوير افكار و بيان احكام و مبارزه سرى و جهاد غير مستقيم براى كوبيدن ظلمنداشت (او محرمانه قيام مختار را مى ستود و به رزمندگان وى كه در راه خونخواهى حسينقيام كردند رحمت فرستاد.)(300)
امام نيز فرزندى چون زيد تربيت كرد تا بلكه او قيام كند و اگر اراده حق تعلق مىگرفت حكومت واقعى اسلام را تشكيل مى داد و يا به همان راه حسين (عليه السلام ) شهادتبا عزت قدم مى نهاد.
در زمان امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) اوضاع مسلمين بسيار آشفته بود از يكطرف جنگها و مبارزات مختلفى كه در مقابل مظالم بنى اميه صورت مى گرفت و جالباينكه همه اين نهضت ها و جنبش پس از قيام مقدس حسين (عليه السلام ) بوقوع پيوست واول شعار انقلابيون و نيروهاى مبارز ((انتقام خون حسين (عليه السلام ))) بود.
قيام احزاب و گروه هاى مختلف علويون و عباسيون عليه بنى اميه اوج مى گرفت و هرلحظه كاخ بيداد بنى اميه در خطر سقوط و ريزش بود و گروه هامشغول نبرد بودند.
فرهنگ اسلام 
امّا در اين گيرودار و شرايط سخت در اثر فشار حكومتهاى غاصب اموى ائمه معصوم چونامام حسن و امام حسين و امام سجاد تا آن زمان نتوانسته بودند، اقلا به نشر فرهنگ واقعىاسلام بپردازند و كام تشنه مردم را سيراب سازند بنحوى كه روايات در احكام اسلام ازاين ائمه در كتب روائى ما محدود و كم است و علت آن ايادى اختفاء و خفقان محيط بوده است .
لذا امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) در صدد فرصت بودند بلكهبه يك جهاد عظيم علمى و فرهنگى دست بزنند و اين شرايط و اوضاع براى آنان بهترينفرصت بود.
از اين جهت اين دو امام معصوم دامن همت را به كمر زدند و از اين شرايط استثنايى (درگيرىبعضى علويون و بنى العباس با بنى اميه ) از فرصت استفاده كردند و باتشكيل مكتب مجهز و دانشگاهى بى نظير به نشر احكام واقعى اسلام پرداختند. و مى بينيمكه كتب علمى و فقهى و روائى ما پر است از روايات و احاديث مفصلى كه از اين دو اماممعصوم به ما رسيده است . گرچه آنها با محدوديت و كارشكنى دشمنان روبرو بودند لذاخيلى از احكام را به شكل تقيه و پنهانى به شاگردان خود آموختند.
كمك به انقلابيون 
نشر فرهنگ اسلامى اين خدمت شايان و گرانبها تنها وظيفه آنها نبود بلكه ائمه دين(عليهم السلام ) در هر شرائطى كه براى آنان مساعد بود، به انقلابيون مسلمان و متعهدكمك مى كردند و بر ضد حكومت عصر خويش ، قيام مى نمودند، و به آنهائى كه در راهبرانداختن رژيم هاى فاسد بنى اميه و سپس بنى عباس مبارزه مى كردند يارى مى دادند.
ابوعبداللّه سيارى از يكى از يارانش نقل مى كند، كه در محضر امام صادق (عليه السلام )سخن از قيام كنندگان و مجاهدين آل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) به ميان آمد امام فرمود:
خبر و سعادت از ما و شيعيان ما جدا نيست مادامى كه قيام كننده اى ازآل محمّد قيام كند. آنگاه امام علاقه شديد خود را به قيام كنندگان ابراز مى كند و مىفرمايد: (( لوددت ان الخارجى من آل محمّد خرج و على نفقة عياله )) (301) ، دوستدارم قيام كننده اى از آل محمّد قيام كند و من مخارج بازماندگانش را به عهده بگيرم .
ائمه (ع ) خواستار اصلاح امت بودند 
با ذكر اين مقدمات معلوم شد كه ائمه دين خواستار اصلاح اوضاع مسلمين مخصوصا در كادررهبرى و زعامت بودند و هميشه ، به عناوين مختلف در حدود امكانات ظاهرى خويش بر پيكرحكام جور، ضربه وارد مى كردند.
و از آن طرف در زمان امام معصوم صادق آل محمّد (عليه السلام ) چنان بنى اميه ظالمانه ،حكمرانى مى كردند، كه هر انسان با شرافت و مسؤول ، نمى توانست آرام بنشيند و دست روى دست بگذارد.
امام يك حوزه وسيع علمى و فرهنگى كه تعداد شاگردان وى بيش از چهار هزار نفر مىرسيد تشكيل داد و به نشر معارف و فرهنگ اسلام پرداخت و علت پيش آمدن اين فرصت واقدام به چنين عملى درگيرى حكام بنى اميه با انقلابيون علوى و عباسى بود، آنهاسرگرم خاموش كردن نهضت هاى آزاديخواه و اصلاح طلبانه ، بودند، و ديگر كمتر موفقبه تحت فشار گذاشتن امام مى شدند، ولو چندين بار اسباب زحمت و جلب امام را فراهمكردند.(302)
امّا، درس و حفظ حوزه علميه ، تنها وظيفه امام نبوده و امام دوش به دوش ‍ نهضت فرهنگىخويش ، نهضت مسلحانه اش را به فرماندهى زيد بن على (عليهماالسلام ) تدارك مى ديد،و متون روايات و نصوص علماء كه در اين كتاب بررسى مى شود خود شاهد مدعاى اوست .
قيام زيد به اذن امام (ع ) بود 
ممكن است بعضى خيال كنند، كه قيام زيد (عليهماالسلام ) خودسرانه و خواسته خود زيد(عليه السلام ) بوده است ، و بگويند، بلى ، زيد مرد با فضيلت و با ايمان و عالمبود، و امام (عليه السلام ) او را دوست مى داشت امّا قيام وى بدون رضايت و اذن امام بودهاست .
جواب : اولا با ذكر سلسله رواياتى كه در اين كتاب متذكر شده ايم اين سخن غيرمعقول است ، كه شخصيت بارزى چون زيد بن على بدون مقدمه و حساب قيام كند و خود وجمعى را به كشتن دهد، زيرا زيد با آن مرتبه و مقام علمى و تقوايش ، صحيح نيستبگوييم ، وى در يك امر حياتى و قيامى خونين ، در زمان حضور امام ، بدون اجازه وى ، دستبه چنين كارى زده است ، چون زيد (عليه السلام ) امام را حجت خدا و واجب الاطاعة مى دانستهرگز كسى با چنين اعتقادى نسبت به ولايت امام ، آن هم در اين امر مهم بدون مشورت معصوم، كار نمى كند.
ثانيا، ادله قاطعى از روايت و نصوص و اقوال علماء و دانشمندان طرازاول شيعه از قدماء تا معاصرين در دست است كه به اين مطلب تصريح كرده اند، و مىگويند قيام زيد (عليه السلام ) به اذن امام صادق (عليه السلام ) بوده است .
امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) راجع به قيام زيد (عليه السلام ) در ضمنجوابى كه به ماءمون داد فرمود:
(( حدثنى ابى موسى بن جعفر، انه سمع انه سمع اباه جعفر بن محمّد بن على (عليهمالسلام ) يقول .... لقد استشارنى فى خروجه ، فقلت : يا عم ان رضيت ان تكونالمقتول (المصلوب ) بالكناسة ، فشاءنك ، فلما ولى ،قال جعفر بن محمّد (عليهماالسلام ): ويل لمن سمع واعيته و لم يجبه . )) (303)
امام صادق فرمود:
او براى قيامش با من مشورت كرد. من به او گفتم : عموجان اگر دوست دارى و راضى هستىكه همان به دار آويخته كناسه باشى ، پس راه تو همين است ، و موقعى زيد، از نزدحضرتش بيرون رفت ، امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
واى به حال كسى كه نداى او را بشنود و بياريش نشتابد.
اين روايت و مضمون بعضى اخبارى كه گذشت خود شاهد ديگرى از مدعاى ماست كه قيامزيد به اذن امام (عليه السلام ) بوده است وانگهى چون مساءله خروج زيد مى بايستبسيار روى اصل تقيه و احتياط مى بوده و دخالت امام و يا دستور و اذن وى ممكن بوده استبه گوش دشمن برسد، لذا نه امام (عليه السلام ) و نه خود زيد (عليه السلام ) و نهاصحاب نزديك آنان ، به هيچ وجه مايل نبودند كسى به آن اطلاع پيدا كند، مبادا از اينرهگذر خطرى براى امام (عليه السلام ) پيش آيد و اين مطلبى است بسيار واضح و روشن.
اينك اقوال بزرگان شيعه :
1 - از جمله كساى كه تصريح كرده اند قيام زيد (عليه السلام ) به اذن امام بود شخصيتكم نظير اسلام مرحوم شهيد اول مى باشد، وى در كتاب ((قواعد)) در باب امر بهمعروف و نهى از منكر با كمال صراحت مى فرمايد:
(( ... او جازان يكون خروجهم باذن امام واجب الطاعة كخروج زيد بن على و غيره من بنىعلى (عليه السلام ) )) (304) يا اينكه جائز باشد قيام آنها به اذن امام واجب الطاعةباشد مانند خروج زيد بن على و ديگر فرزندان على (عليه السلام ).
2 - مامقانى ، نحرير علم رجال در اين زمينه با صراحت مى فرمايد: (( و ملخصالمقال ، انى اعتبر زيدا ثقة و اخباره صحاحا بعد كون خروجه باذن الصادق عليه السلام. )) (305)
خلاصه سخن اينكه من زيد (عليه السلام ) را از نظر وثاقت معتبر مى دانم پس از آنكهمعلوم شد خروج و قيام وى به اذن امام صادق (عليه السلام ) بوده است .
3 - شيخ حسن صاحب كتاب معالم ، مى گويد:
سليمان بن خالد (306) در قيام زيد از طرف امام وقت اذن داشت (307) در صورتىكه سليمان با اذن امام به كمك زيد شتافت و دوش به دوش او با دشمن جنگيد، چگونه مىتوان گفت خود زيد رهبر نهضت بدون اذن امام قيام كرد.
4 - حضرت آية اللّه آقاى سيد ابوالقاسم خوئى ، در كتاب نفيس رجالش ، پس ازبررسى و جرح و تعديل روايات ، و قاطعيت عقيده خود را درباره زيد (عليه السلام ) چنينبيان مى فرمايد:
(( ان زيدا كان ماءذونا من قبله (الامام ) )) (308) همانا زيد از جانب امام ماءذون بود.
چرا امام مستقيما در نهضت زيد شركت نكرد 
در اين شرائط، بعضى از انقلابيون علوى سعى داشتند، كه به هر نحوى شده پاى امامرا مستقيما در نهضت وارد كنند، امّا اين كار از چند جهت صلاح نبود:
1 - تعيين وظيفه و تكليف براى امام در خور شاءن هيچ انسان عادى نيست ، چون وى معصوماست و ولى مؤ منين ، اوست كه بايد تكليف ديگران را معين كند نه ديگران .
2 - روح سلحشورى و ايمان قوى بعضى از مجاهدين چنان كاسه صبر آنان را درمقابل مظالم حكام جور لبريز كرده بود، كه در نهضت و قيام گاهى عجله مى كردند، و امامصادق ، كه او عالم به گذشته و آينده بود، از عجله نهى مى فرمود، و زمان را مناسب قيامنمى دانست و شركت خويش را در آن خلاف امر مقدر حق مى دانست .
3 - موقعيت حساس امام ، و رياست او بر شيعيان عموما و بنى هاشم خصوصا سوء ظن دشمنرا بيشتر جلب مى كرد و هرگونه اقدام اعتراض آميزى كه از ناحيه اين مجاهدين صورتمى گرفت ، امام را محرك اصلى مى شناختند لذا امام خيلى محتاطانه بعبارت ديگر به نحو(تقيه ) به مبارزه ادامه مى داد.
4 - در صورت هرگونه دخالت علنى امام ، شهادت امام قطعى مى شد و مردم از فيض دركعلوم و معارف اسلام محروم مى ماندند و به قيمت بهم پاشيدن اين نظام فرهنگى صحيحمى گرديد. و نتيجه مطلوب نيز بدست نمى آمد.
5 - تكوين نهضتى اصيل در بطن جامعه مسلمين بالا خص بنى هاشم به رهبرى زيد (عليهالسلام ) تنها موقعيت مناسبى بود كه از هر جهت صلاح و مقرون با پيروزى بود، و امام(در پشت پرده ) اين نهضت را تاءييد مى كرد.
و بنا به فرموده بعضى از دانشمندان بزرگ اسلام عدم دخالت مستقيم امام خود يك نوعسياست صحيح بوده است .
مرحوم خزاز قمى مى فرمايد: دخالت نكردن امام به نحو مستقيم در نهضت حاكى از مخالفتامام نسبت به قيام زيد نبوده است ، و اين اختلاف از ناحيه مردم به وجود آمد، و موقعى مردمديدند زيد قيام كرد و امام قيام نكرد (( (توهم قوم من الشيعه ان امتناع جعفر (عليهالسلام ) كان للمخالفه و انما كان لضرب من التدبير). )) (309) گروهى ازشيعيان گمان كردند كه خوددارى امام صادق از خروج و قيام با زيد بخاطر مخالفت بودهاست و حال آنكه اين خود يك نوع سياست و تدبيرى بوده است .
به همين منظور زيد بن على (عليهماالسلام ) رسما و طبق يك وظيفه مقرر الهى رهبرى علنىاين نهضت را بدست مى گيرد.
غرض او اين است كه : علاوه بر انتقام خون حسين و امر به معروف و نهى از منكر، يكاصلاح واقعى و انقلابى نوين صورت گيرد، و نتيجه اين قيام دو صورت بود.
اول :
آنكه پيروز مى شد، و به هدف خويش مى رسيد و قدرت را بدست گرفته و آن را به امامصادق محول مى ساخت و امت اسلام ، از وجود امامى معصوم و رهبرى بى نظير برخوردار مىشدند، و عزت و عظمت واقعى مسلمين محقق مى گرديد.
دوم :
شهادت و كشته شدن زيد (عليه السلام ) كه خود آن را مى دانست و قبلا جد بزرگوارشرسول خدا و اميرالمؤ منين و ديگر ائمه (عليهم السلام ) آن را پيش بينى كرده بودند.
و او مانند جدش حسين (عليه السلام ) مرگ با عزت را بر زندگى در مذلت و خوارىترجيح مى داد و مشعل جاويدان اين نهضت مقدس را به ديگر انقلابيون علوى داد، و بالاخرهمنجر به پيروزى واقعى آنان گرديد.
(نتيجه قيام بعدا بحث خواهد شد)
زيد (ع ) مردم را به رضاى آل محمّد (ص ) دعوت مى نمود 
با ذكر اين مقدمات روشن شد كه زيد بن على خواستار اصلاح امر امت اسلام بوده است و مىخواسته در صورت پيروزى حكومت و خلافت را به صاحب اصلى و واقعى آن امام صادق يابه قول حضرتش (رضاى آل محمّد صلى اللّه عليه و آله ) برگرداند، اينك مادليل مدعاى خويش را با روايت و نصوص علماى بزرگ شيعه در اينجا ذكر مى كنيم .
اميرالمؤ منين در ضمن خطبه اى غرا، قيام زيد را پيشگويى نمود و فرمود: (( ليقوم عندذلك رجل منا اهل البيت ، فانصروه فانه داع الى الحق )). ))در اين شرايط مردى از خاندان ما قيام مى كند، او را يارى دهيد چون او مردم را به حق دعوتمى كند (( فكان الناس يحدثون ان ذلك الرجل هو زيد))، )) (310) و مردم مىگفتند اين رجل موعود همان زيد است .
و در ضمن خبرى از امام حسين (عليه السلام ) زيد و يارانش (( (دعاة الحق )، )) دعوتكنندگان به حق ياد شده است .(311)
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمود: (( رحم اللّه على زيدا، لو ظفر لوفى انما دعاالى الرضا من آل محمّد و انا الرضا)) (312) اگر پيروز مى شد، به وعده خويشوفا مى كرد، همانا، وى مردم را به رضاى آل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) (نام سرى امامصادق ) دعوت مى كرد، و منظور از (رضا) من بودم .
باز امام صادق (عليه السلام ) در ضمن تجليل از مقام شامخ زيد (عليه السلام ) مىفرمايد: (( امّا انه لو ظفر لوفى ، امّا انه لو ملك لعرف كيف يصنعها)). )) (313) همانا، اگر او پيروز مى شد به پيمان خويشعمل مى كرد، و اگر به ملك و حكومت مى رسيد، مى دانست آن را چه كند.
همچنين امام صادق (عليه السلام ) در جاى ديگر مى فرمايد:
(( ... و لم يدعكم الى نفسه و انما دعاكم الى الرضا منآل محمّد، و لو ظفر لوفى بما دعاكم اليه ، و انما خرج الى سلطان لينقصنه )). ))(314)
او مردم را به خويش نمى خواند، و جز اين نيست كه ، به رضاى از خاندان پيغمبر (صلىاللّه عليه و آله ) دعوت مى كرد، و اگر فتح و ظفر نصيبش ‍ مى شد به آنچه شما راخوانده بود وفا مى كرد، و همانا او بر سلطانى خروج كرد تا قدرت او را خرد و منكوبسازد.
و امام هشتم (عليه السلام ) در ضمن سخنان در دفاع از ساحت مقدس زيد فرمود: او حكومت وپيشوايى را براى خويش نمى خواست ، (( و يدعو الناس الى الرضا منآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) )) وى مردم را به رضاىآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) دعوت مى كرد امّا (( و اللّه لو ظفر لوفى ))(315)
به خدا قسم اگر پيروز مى شد به پيمان خويشعمل مى كرد.
كلام صريح علامه مجلسى (ره ):
علامه مجلسى مى گويد: (( و كان يدعوا الى الرضا منآل محمّد صلى اللّه عليه و آله و انه كان عازما على انه ان غلب على الا مر فوضه الىافضلهم و اليه ذهب اكثر اصحابنا و لم ارفى كلامهم غيره :)) او مردم را به (رضاى ازآل محمّد) (صلى اللّه عليه و آله ) دعوت مى كرد و عزم او بر اين بود، كه : اگر پيروزمى گشت و حكومت را به دست مى آورد، آن را به برترين و عالمترين فرد از خاندانپيغمبر (امام صادق عليه السلام ) تفويض مى نمود، و اكثر علماى شيعه بر اين قولند وغير از اين مطلب كلام ديگرى از آنان نديده ام ).(316)
شيخ مفيد (ره ) مى گويد: (( يدعو الى الرضا منآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) فظنوا انه يريد بذلك نفسه و لم يكن يريدها)). ))(317)
او مردم را به (رضاى آل محمّد صلى اللّه عليه و آله ) دعوت مى كرد آنان گمان مىكردند وى خودش را اراده كرده است ، و حال آنكه او چنين فكر نمى كرد.
سخن جالب مامقانى - تشكيل حكومت اسلامى 
علامه مامقانى در كتاب رجالش بعد از نقل و جرح وتعديل روايات در عظمت حضرت زيد (عليه السلام ) خروج زيد را نهضتىاصيل و حساب شده مى شمارد و هدف وى را چنين بيان مى كند: (( لمقصد عقلائى عظيم وهو مطالبة حق الامامة ، اتماما للحجة على الناس و قطعا لعذرهم . )) (318) قيام مقدسزيد (عليه السلام ) روى يك قصد عقلائى بود، و آن مطالبه حق امامت بود براى اينكهحجت بر مردم تمام شود، و راههاى عذر براى آنان مسدود گردد.
اين شخصيت بزرگوار سپس عقيده خود را صريح بيان مى كند و مى فرمايد:
(( اقول : يظهر من هذا ان غرض زيد رحمه اللّه من الخروج ، اخراج الخلافة عن ايدىالمتغلبين ، ليضعها فى مستحقها و كان قد صدق بامامة ابى جعفر و ابى عبداللّهعليهماالسلام و لكنه كان يخفى ذلك حتى عن اتباعه يتضرر بذلك ابوعبداللّه (عليهالسلام ). )) (319) از اين روايات چنين استنباط مى شود، كه غرض زيد رحمت خدا برروان او باد، اين بود، كه خلافت و حكومت را از دست حكام غاصب بيرون آورد تا آنرا بهمجراى حقيقى اش قرار دهد، او امامت ، ابى جعفر (امام باقر) و ابى عبداللّه (امام صادق ) راتصديق داشت ، ليكن ، وى اين مطلب را پنهان مى داشت حتى از پيروان خويش ، مباداضررى متوجه امام صادق )) گردد.
قول سيد عليخان حويزى 
دانشمند عاليقدر مرحوم سيد عليخان حويزى صاحب (( (نكت البيان ) )) در بيانفلسفه قيام زيد پس از بيان مطالب مفصلى مى فرمايد: (( و لا ريب ان قصده و نيته اناستقام له الامر ارجاع الحق الى اهله و يدل على ذلك رضاهم عنه و انما لم يمنعه ابوعبداللّهالصادق (عليه السلام ) من الخروج ))، ترديدى نيست كه قصد و نيت زيد (عليه السلام )اين بود، كه اگر كارش استوار مى شد (و به حكومت مى رسيد) اين حق را به صاحب واهلش (امام ) بر مى گردانيد، و دليل بر اين مطلب رضايت ائمه (عليهم السلام ) نسبت بهاوست ، و امام صادق وى را از قيام منع نكرد.
و باز ايشان مى فرمايد: (( انه ان ظفر بالامر وازال اهل الضلال يرجع الامر الى الامام المعصوم منآل محمّد صلى اللّه عليه و آله )). )) (320)
به تحقيق اگر او پيروز مى شد و به حكومت مى رسيد و دشمنان گمراه را از اريكهقدرت پائين مى كشيد، و حكومت و رهبرى امت را به امام معصوم ازآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) واگذار مى كرد.
زيد بن على (عليهماالسلام ) مى داند كه امامت و خلافت حق آن غاصبين و جنايتكاران كه براريكه قدرت تكيه زده اند نيست و اين حقى است كه خداوند براى ائمهعادل و معصوم از خاندان پيامبر معين فرموده همانطورى كه جدش امام حسين در مقام خروجفرمود: (( انا احق منه بهذا الامر) يا (انا احق من غيرى )) (321) من براى حكومت وخلافت از ديگران يا از يزيد سزاوارترم .
زيد بن على نيز غاصبين بنى اميه را لايق خلافت و رهبرى نمى داند و معتقد است كه اين حقدودمان پيامبر و ائمه معصومين و خود آنان است و مى فرمود: (( انا كنا احق الناس بهذاالامر و لكن القوم استاءثروا علينا و دفعونا عنه )) (322) ما براى خلافت برديگران سزاوارتريم و ليكن اين گروه (بنى اميه ) آنرا از دست ما گرفته اند و ما راكنار زده اند.
اينك بعنوان نمونه براى روشن شدن فلسفه نهضت و هدف قيام زيد بن على(عليهماالسلام ) يكى از خطبه هاى پر هيجان و ارزنده زيد (عليه السلام ) كهقبل از قيام ايراد فرموده در اين فصل ذكر مى كنيم ، دقت در جملات و فرازهاى اين خطبه مارا با روح نهضت آشنا مى سازد و انگيزه قيام در آن بخوبى به چشم خواهد خورد.
خطابه آتشين زيد 
اين خطبه متن سخنرانى رهبر انقلاب و مجاهد بزرگآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) قهرمان گفتار ما، حضرت زيد بن على بن الحسين (عليهمالسلام ) است در اين خطبه مهيچ و پر شور نكات بسيار مهمى است كه در آن مى توانفلسفه قيام حضرت زيد (عليه السلام ) را به دست آورد در اين خطابه ، پس از بياناصل رسالت و مساءله رهبرى و اشاره به بعثترسول خدا و نجات است از چنگال جهل و ظلمت ، اوضاع نابسامان امت و جنايات حكام غصب وستمگر آن زمان تشريح شده است .
در اين خطابه ، به ظلمها، چپاولها، تعديها، بلاها، و گرفتاريهاى كهعمال حكومت خون آشام بنى اميه نسبت به ملت مخصوصا اهلبيت پيامبر (صلى اللّه عليه وآله ) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) و شيعيان و علويين و آزايخواهان روا مى داشتندتصريح شده است .
در اين سخنرانى ، بزرگترين انحراف امت اسلام بعد ازرسول خدا، يعنى تغيير مسير حكومت اسلامى و خلافت واشغال غاصبانه مقام رهبرى و تصدى جائرانه ناپاكان و افراد كثيف و بدست گرفتن زماممردم بوسيله باندى جاهل و شهوتران و جنايت پيشه گوشزد شده و جنايات آنان ، يكىيكى مورد بحث و انتقاد قرار گرفته است .
در اين نطق پر هيجان و عميق رهبر انقلاب حضرت زيد بن على (عليهماالسلام ) مردم را بهشورش دعوت مى كند.
او از مردم مى خواهد كه برخيزند و حقوق از دست رفته خود را با قيامى آزادى بخش بازپس گيرند.
او از مردم مى خواهد، كه ديگر سكوت و خانه نشين جز ذلت و خوارى و زبونى چيزىديگر نيست و بيش از اين وضع ذلت بار خود راضى نشوند.
او از مردم مى خواهد، كه بپا خيزند و به طرفدارى از اهلبيت پيامبرشان و ائمه معصوميناسلحه بدست بگيرند و آن گرگ صفتان زشتخو و بوزينه هاى غاصبى كه بنام خليفه ورهبر مسلمين خود را قلمداد كرده اند از منبر رسول خدا پائين كشند.
او از مردم مى خواهد، به نداى ملت رنجديده و توده هاى ستم كشيده كه ناجوانمردانه هستىآنان زير چكمه هاى دژخيمان حكومت پايمال مى شود جواب دهند، او از مردم مى خواهد، كه بهفرياد حق خواه او، كه از روح ولايت و ايمان به خدا و اعتقاد راسخ به حق ، و علاقه شديداو به اصلاح حكومت و تغيير رژيم و روى كار آمدن دولت حق و تفويض خلافت به صاحبآن يعنى امام صادق (عليه السلام ) نداى مثبت دهند.
او از مردم مى خواهد، كه او را در اين نبرد مقدس و جهاد الهى يارى دهند و تنهايش نگذارند.
آرى او خود را سپر بلاها و فداى امت اسلامى قرار داده و شهادت را با جان ودل از زندگى با ذلت و سازش با ستمگران ترجيح مى دهد.
اينك ما بخاطر اهميت اين خطبه شورانگيز و تكان دهنده عينا متن آنرا از كتاب بحارالانوارمجلسى (323) نقل مى كنيم :
متن سخنرانى زيد (ع ) 
(( ايها الناس ، ان اللّه بعث فى كل زمان خيرة ، و منكل خيرة منتجبا حيوة منه ، قال : اللّه اعلم حيث يجعل رسالته ، (324) فلميزل اللّه يتناسخ خيرته حتى اخرج محمدا صلى اللّه عليه و آله و سلم منافضل تربة و اطهر عترة اخرجت للناس ، فلما قبض محمّدا (صلى اللّه عليه و آله )افتخرت قريش ‍ على سائر الانبياء بان محمدا (صلى اللّه عليه و آله ) كان قرشيا و دانتالعجم للعرب بان محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) كان عربيا، حتى ظهرت الكلمه و تمتالنعمة ، فاتقوا اللّه عباداللّه و اجيبوا الى الحق و كونوا اعوانا لمن دعاكم اليهم ، و لاتاءخذا سنة بنى اسرائيل ، كذبوا انبيائهم ، و قتلوااهل بيت نبيهم ، ثم انا اذكركم ايها السامعون لدعوته ، المتفهمون مقالتنا، باللّه العظيمالذى لم يذكر المذكرون بمثله ، اذا ذكر تموه وجلت قلوبكم ، و اقشعرت لذلك جلودكم ،الستم تعلمون انا ولد نبيكم المظلومون المقهورون فلاسهم و فينا و لا تراث اعطينا، ومازالت بيوتنا تهدم ، و حرمنا تنهتك ، و قائلنا يعرف ، يولد مولانا فى الخوف ، وينشوء ناشئنا بالقهر، و يموت ميتنا بالذل .
و يحكم ان اللّه قد فرض عليكم جهاد اهل البغى و العدوان من امتكم على بغيهم ، و فرضنصرة اوليائه الداعين الى اللّه و الى كتابه ،قال ((فلينصرن اللّه من ينصره ان اللّه لقوى عزيز)). و يحكم انا قوم غضبنا للّهربنا، و نقمنا الجور المعمول به فى اهل ملتنا، و وضعنا من توارث الامامه و الخلافة ، ويحكم بالهو و نقض العهد و صلاة لغير وقتها، و اخذ الزكاة من غير وجهها، و دفعها الى غيراهلها، و نسك المناسك بغير هديها، و ازال بهاالجزيل ، و حكم بالرشا و الشفاعات و المنازل و قرب الفاسقين ، ومثل بالصالحين ، و استعمل الخيانة ، و خون اهل الامانة ، و سلط المجوس ، و جهز الجيوش وخلد فى المحابس ، و جلد المبين ؟! و قتل الوالد، و امر بالمنكر و نهى بالمعروف بغيرماءخوذ عن كتاب اللّه و لا سنة نبيه ، ثم يزعم زاعمكم ان اللّه استخلقه يحكم بخلافة ، ويصد عن سبيله ، و ينتهك محارمه ، و يقتل من دعا الى امره ، فمن اشر عند اللّه منزلة ممنافترى على اللّه كذبا، او صد عن سبيله او بغاه عوجا، و من اعظم عنداللّه اجرا ممن اطاعه ، وآذن بامره و جاهد فى سبيله ، و سارع فى الجهاد، و امن احقر عنداللّه منزلة ممن يزعم انبغير ذلك بمن عليه ، ثم يترك ذلك استخفافا بحقه و تهاونا فى امر اللّه و ايثاراللدنيا و من احسن قولا ممن دعا الى اللّه و عمل صالحا وقال اننى من المسلمين )). )) (325)
((مردم ، خداوند در هر زمانى انسان شايسته اى را براى رسالت برانگيخت و از ميان آنافراد نمونه اى را برگزيد، و اين از روى عطيه وجودش نسبت به بندگان بود وخداوند فرمايد:
(خداوند مرتبا پيامبرى را بعد از پيامبرى مى فرستاد)، تا اينكه محمّد (صلى اللّه عليهو آله ) را از بهترين طينت ها و پاك ترين عترتها و خانواده ها، به سوى مردم فرستاد، وزمانى كه خداوند اين رسالت و مقام را به محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) داد، قريش برساير امم افتخار كردند، كه محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) قرشى است ، و عجم نسبت بهعرب مقامى پائين تر يافت ، چون كه محمّد از عرب بود تا آن كه كلمه حق پيروز گشت ونعمت خداوند بر بندگان اتمام پذيرفت پس اى بندگان خدا، از خداوند بترسيد، و نداىحق را اجابت كنيد، و پشتيبان داعيان حق باشيد، شما روش بنىاسرائيل را پيش نگيريد، آنان پيامبران خويش را تكذيب كردند، و دستشان را به خونفرزندان آنان رنگين كردند.
من به شما، اى شنوندگان دعوت حق ، و اى كسانى كه سخن ما را مى فهميد مى گويم بهخداى بزرگ ، به آن خدايى كه كسى چون او به بزرگى ياد نمى شود و موقعى بهياد او افتيد دلهاى شما بلرزد و موى از بدن شما راست گردد قسم مى دهم ، آيا شما نمىدانيد كه ما فرزندان پيامبرتان مى باشيم ، و چگونه مظلوم و مغلوب واقع شده ايم ، نهسهمى به ما رسد و نه ارثى به ما اعطاء گردد، خانه هاى ما خراب شود، و احترام مانگهداشته نشود، اگر سخنى گوييم شناخته شويم (و ما را تعقيب كنند)، كودكان ما باترس زاده شوند افراد ما با محروميت زندگى كنند، و محتضر ما با خوارى جان دهد.
واى بر شما، خداوند جهاد با طاغيان و دشمنان از امت خودتان (ستمگران مسلمان نما) بخاطرظلم و بيدادگريشان بر شما واجب نموده است و يارى اولياى حق ، آنانكه مردم را بسوىخدا و قوانين خدا مى خوانند لازم گردانده است . و خداوند مى فرمايد: (( فلينصرن اللّهمن ينصره ان اللّه لقوى عزيز)) پس بايد خدا را يارى كند آنكه يارى دهنده است وپروردگار قوى و عزيز است .
واى بر شما، ما خاندان پيامبر گروهى هستيم كه بخاطر خدا خشمگين مى شويم ، و جور وستمگريهايى كه نسبت به ملت اسلام روا مى دارندتحمل نمى كنيم . و امامت و خلافت را خداوند در خاندان ما قرار داده .
واى بر شما، انحرافات حكومت را ببينيد: پيروى هوا و خواهشهاى نفسانى ، عهد شكنى نمازدر غير وقت خود خواندن ، گرفتن ماليات از غير مستحقين آن ، حيف وميل اموال و ثروت عمومى مسلمين ، نرسيدن حقوق فقراء و مستمندان و مسكينان ،تعطيل قوانين و حدود الهى ، پول گرفتن در قبال آن ، رشوه خوارى و پارتى بازى ورعايت نور چشمى ها، بدان مقرب شدن و روى كار آوردن و خوبان را از صحنه كنار زدن ،خيانت كارى و كلاه گذارى و كافران مجوسيان را بر مسلمانان مسلط كردن و ارتش را دراختيار ستم مجهز نمودن و زندان ها را از آزاد مردان پر كردن و بيگناه را تازيانه زدنكشتن پدر، و امر به بديها و جلوگيرى از نيكيها، بدون آنكه اين دستورها ارتباطى باكتاب خدا و سنت پيامبر داشته باشد.
آن وقت ساده لوحان شما گمان برند كه خداوند اين جنايتكاران را قدرت و خلافت داده استو آنان نماينده حق اند و حال آنكه آنان فرمان بخلاف فرمان حق صادر مى كنند. و از حقجلوگيرى مى نمايند و پرده هاى حق را مى درند و داعيان به خدا و حق گويان را مى كشند.آيا بدتر از اين چنين افراد در نزد خدا و آنان كه افتراء به خدا مى بندند كيست ؟؟! آيا ازاينها كه مانع قوانين خدايند و در مقابل او طغيان مى كنند خطرناك تر هم هست ؟
و چه كسى اجر و پاداشش به پايه آنگونه كسى مى رسد كه از خدا پيروى مى كند وبه دستور او عمل نمايد و در راه خدا جهاد كند و در مبارزه پيشقدم گردد.
و چه كسى در نزد خدا كوچكتر است از كسى كه گمان برد بدون اطاعت حق و جهاد در راه خدامنتى بر خدا دارد و حال آنكه او فرمان حق را عمل نمى كند چون حق پروردگار را بر بندهاش كم شمرده و در طاعتش كوتاه آمده ، و دل را به دنيا و ماديات بسته است . (( و من احسنقولا ممن دعا الى اللّه و عمل صالحا و قال اننى من المسلمين )). )) (326) و چه كسىگفتارى بهتر از شخصى دارد كه به سوى خدا خواند وعمل نيكو انجام دهد و بگويد همانا من مسلمانم .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation