بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب منتهی الامال قسمت اول, حاج شیخ عباس قمی   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     BAB10001 -
     BAB10002 -
     BAB10003 -
     BAB10004 -
     BAB10005 -
     BAB10006 -
     BAB10007 -
     BAB10008 -
     BAB10009 -
     BAB10010 -
     BAB10011 -
     BAB10012 -
     BAB10013 -
     BAB10014 -
     BAB10015 -
     BAB10016 -
     BAB10017 -
     BAB10018 -
     BAB10019 -
     BAB10020 -
     BAB20001 -
     BAB20002 -
     BAB30001 -
     BAB30002 -
     BAB30003 -
     BAB30004 -
     BAB30005 -
     BAB30006 -
     BAB30007 -
     BAB30008 -
     BAB30009 -
     BAB30010 -
     BAB30011 -
     BAB30012 -
     BAB40001 -
     BAB40002 -
     BAB40003 -
     BAB40004 -
     BAB40005 -
     BAB40006 -
     BAB40007 -
     BAB50001 -
     BAB50002 -
     BAB50003 -
     BAB50004 -
     BAB50005 -
     BAB50006 -
     BAB50007 -
     BAB50008 -
     BAB50009 -
     BAB50010 -
     BAB50011 -
     BAB50012 -
     BAB50013 -
     BAB50014 -
     BAB50015 -
     BAB50016 -
     BAB50017 -
     BAB50018 -
     BAB50019 -
     BAB50020 -
     BAB50021 -
     BAB60001 -
     BAB60002 -
     BAB60003 -
     BAB60004 -
     BAB60005 -
     BAB60006 -
     BAB60007 -
     BAB60008 -
     BAB60009 -
     BAB60010 -
     BAB60011 -
     BAB60012 -
     BAB60013 -
     BAB70001 -
     BAB70002 -
     BAB70003 -
     BAB70004 -
     BAB70005 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT201 -
     FOOTNT301 -
     FOOTNT302 -
     FOOTNT303 -
     FOOTNT401 -
     FOOTNT501 -
     footnt502 -
     footnt503 -
     FOOTNT601 -
     FOOTNT701 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و ديـگـر عـبـيـداللّه اعـرج اسـت كه بيايد ذكرش و بياى در ذكر اولاد حضرت صادق عليهالسـلام آنـكـه فـاطـمـه دخـتـر حـسـيـن زوجـه آن حـضـرت و مـادراسـمـاعـيـل و عـبـداللّه پـسـران آن حضرت بوده و بالجمله ؛ فرزندان و بازماندگان حسيناصغر در حجاز و عراق و بلاد عجم و مغرب بسيار بوده اند.
از ايـشـان اسـت حـفـيـدش ابـوعـبـداللّه مـحـمـّد بـن عـبـداللّه بـن الحـسـيـن مـذكـور مـدنـىنزيل كوفه كه علماء رجال او را ذكر كرده اند، وفاتش سنه صد و هشتاد و يك واقع شده .و بـرادرش قـاسـم بـن عـبـداللّه بـن الحـسـيـن مـردى رئيـس وفـاضـل بـوده ، ابـوالفـرج در ( مقاتل الطالبيين ) او را ذكر نموده .(168)
و از جـمله ايشان است عبداللّه بن الحسن بن الحسين الا صغر مدفون در شوشتر كه قاضىنـواللّه در ( مـجـالس ) در حق او گفته كه او از اكابر ذريّه سيدالمرسلين ، و درفـضل و طهارت مشابه جد خود حضرت امام زين العابدين عليه السلام بود و لهذا در دستاعادى دين شهيد گرديد، و هم نقل كرده كه نام شريف او عبداللّه و لقب منيفش زين العابدينبـود. بـانـى اصـل عـمـارت او مـسـتـنـصـر خـليـفـه عـبـاسـى كـهاول بـار قـبـّه شـريف حضرت امام موسى كاظم و امام محمّدجواد عليهما السلام را بنا نهاد وبـعد از آن متاءخرا سادات حسينى مرعشى شوشتر بر آن عمارت افزودند و مساعى جميله درتـزويـج مـزار فـايـض البـركـات او كـه از اشـراف و الطـف بـقاع شوشتر است نمودند،شكراللّه سميهم انتهى .(169)
و نيز از ايشان است كه احمد بن على بن محمّد بن جعفر بن عبداللّه بن الحسين الا صغر كهمـعـروف اسـت بـه ( عـقيقى ) و مقيم مكه معظمه بوده و از اصحابنا الكوفيين روايتبسيار سماع كرده و كتبى تصنيف نموده و پسرش على بن احمد معروف به ( عقيقى )صـاحـب كـتـب كثيره و كتاب رجال ، معاصر شيخ صدوق است . و شيخ ابوعلى در ( منتهىالمقال ) از او بسيار نقل مى كند و علامت او را ( عق ) قرار داده و فرموده كه او ازاجـله عـلمـاء اماميه و اعاظم فقهاء اثنى عشريه صاحب مصنفات مشهور است ، و آية اللّه علامهدر ( خـلاصـه ) (170) از كـتـابرجـال او بـسـيـار نـقـل مـى كـنـد. و شـيـخ صـدوق در ( كـتـاباكـمـال الدّيـن ) (171) حـديثى نقل كرده كه صريح است در جلالت و علومـنـزلت او و عـمش حسن بن محمّد بن جعفر بن عبداللّه بن الحسين الا صغر از جانب داعى كبيرحكومت شهر سارى داشت . در غيبت داعى ، جامه سياه كه شعار عباسيان بود بپوشيد و خطبهبـه نـام سـلاطـيـن خـراسـان كـرد. چـون داعـى قـوت گـرفـت و مـعـاودت نـمـود او را بـهقتل رسانيد.
و از جـمـله ايشان است سيد شريف نسّابه امام زاده قاضى صابر كه در ( ونك ) كهيـكـى از قـراء طهران است مدفون است و نسب شريفش چنانچه در ( روح و ريحانه )اسـت چـنـيـن است : ابوالقاسم على بن محمّد بن نصر بن مهدى بن محمّد بن على بن عبداللّهبـن عـيـسـى بـن عـلى بـن حـسـيـن الا صغر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهالسلام و نقل كرده از ( نهاية الا عقاب ) كه تولد اين امام زاده در همان قريه بوده ودر عـلم نسب كمال امتياز داشته و در زمانهاى گذشته هر بلدى را نسّابه اى بوده و نسّابهرى او بوده و نسّابين به خدمتش مى رسيدند و از او استفاده مى نمودند.
و از مجدالدّين كه يكى از نسّابين رى بوده نقل كرده كه گفته :
( وَ قـَدْ رَاءَيـْتـُهُ بِالرَّىْ وَ حَضَرْتُ مَجْلِسَهُ وَ كانَ يَدْخُلُ عَلَىَّ وَ يَجْرى بَيْنَنا مُذاكَرَةٌفِى عِلْمِ الاَنْسابِ فى شُهُورِ سَنَةِ سِتّ وَ عِشرْيَنَ وَ خَمْسَماءَةِ. ) (172)
و از جـمـله ايـشـان است محمّد السّليق و على المرعشى پسران عبيداللّه بن محمّد بن حسن بنحـسين الا صغر، اما اين كلمه ماءخوذ است از قوله تعالى ( سَلَقُوكُمْ بِاَلْسِنَةٍ حِدادٍ )(173)
و اما على المرعش ، قاضى نوراللّه شوشترى گفته كه كبوتر بلند پرواز را ( مرعش) مـى گـويـند و چون على مذكور به علو شاءن و رفعت منزلت و مكان اتّصاف داشتتـوصـيـف او بـه مرعش جهت استعارة علو منزلت او بوده باشد، و فرموده : به او منتسب اندسادات مرعشيه و آنها چهار فرقه اند:
فرقه اول ـ سادات عالى درجات مازندران كه به تشيع مشهورند، و از جمله ايشان است ميرقـوام الدّيـن كه سلاطين قواميه مرعشيه مازندران به او منسوب اند و او مشهور به ( ميربزرگ ) است و نسبش بدين طريق است :
سيد قوام الدّين صادق بن عبداللّه بن محمّد بن ابى هاشم بن على بن حسن بن على المرعش، و آن جـنـاب مـدتـى در خراسان به سلوك مشغول بود بعد از آن به مازندران وطن اصلىخـود رجـوع كـرد و در سـنـه هـفتصد و شصت فرومانده مازندران گرديد و در سنه هفتصد وهشتاد و يك وفات كرد و در آمل مدفون گشت ، و مشهدش ‍ مزاريست ساطع الا نوار كه در عهدصـفـويـه بـارگاهش به اهتمام تمام پرداخته قبه عظيمى بر آن افراخته شد، و او را چندپـسـر والاگـهـر بـوده ، از آن جـمـله اسـت سـيـد رضـى الدّيـن والىآمل و سيد فخرالدّين سردار رستمدار و سيد كمال الدّين فرمانفرماى سارى ؛
فرقه دوم ـ سادات شوشتراند كه از مازندران به آنجا آمده اند و ترويج مذهب ائمه اطهارعليهم السلام نموده اند و از اكابر متاءخر ايشان صدر عاليمقدار امير شمس الدّين اسداللّهالشهير به ( شاه مير ) و پدر منشرح الصّدر مير سيد شريف است ؛
فرقه سوم ـ مرعشيه اصفهان اند كه ايشان نيز از مازندران به اصفهان آمده اند؛
فرقه چهارم ـ مرعشيه قزوين اند كه از قديم الا يّام در آن ديار روزگار گذرانيده اند، وبعضى از ايشان نقيب و متولى آستانه حضرت شاهزاده حسين اند.(174)
و بـدان كه از اولاد على مرعش است سيد فاضل فقيه عارف زاهد ورع اديب ابومحمّد حسن بنحـمزة بن على مرعش كه از اجلاّى فقهاى طايفه شيعه و از علماى اماميه ماءة رابعة است و درطـبـرسـتـان بـوده ، شـيـخ نـجـاشـى و طـوسـى و عـلامـه سـايـر اربـابرجـال رضـوان اللّه عليهم او را ذكر كرده اند و ستايش بليغ از او نموده اند و مصنفات اورا نـام بـرده انـد، روايت مى كند از او ( تَلْعَكْبَرى ) ؛ شيخ نجاشى فرموده كه اومـعـروف اسـت بـه مـرعـشـى و از بزرگان اين طايفه و فقهاى ايشان بود، به بغداد آمد وشيوخ ما با او در سنه سيصد و پنجاه و شش ست و خمسين و ثلاثماته ملاقات كردند و درسـنـه سـيـصـد و پـنـجـاه و هشت ـ ثمانى و خمسين و ثلاثماءئة ـ وفات يافت .(175) و سـيـد بـحـرالعـلوم او را تـوثـيـق نموده و فرموده : وَ قَدْ صَحَّ بِما قُلْناهُ اَنَّ حَديثَالْحـَسـَنِ صـَحـيـحٌ و ابـن شـهـر آشـوب در كتاب ( معالم العلماء ) ذكر نموده از جملهمصنفات او ( كتاب غيبت ) است .(176)
مـؤ لف گـويـد: كـه از ( كتاب غيبت ) او نقل شده اين حكايت كه فرموده حديث كرد ازبراى ما مردى صالح از اصحاب ما اماميه ، گفت :
سـالى از سـالهـا بـه اراده حـج بـيـرون رفـتـم در آنسـال گـرمـا شـدت تـمام داشت و سموم بسيار بود، س از قافله منقطع گشتم و راه را گمكـردم و از غـايـت تشنگى از پاى درآمده بر زمين افتادم و مشرف به مرگ شدم ، پس شيههاسـبـى بـه گـوشـم رسـيـد چـشـم گـشـوده جـوانـى ديـدم خوشروى و خوشبوى بر اسبىشـهـبـاسـوار و آن جـوان ، آبـى بـه مـن آشـامـانـيـد كـه از بـرف خـنـك تـر و ازعسل شيرين تر بود و مرا از هلاك شدن رهانيد. گفتم : اى سيدمن ! تو كيستى كه اين مرحمتدربـاره مـن فرمودى ؟ فرمود: منم حجت خداى بر بندگان خدا و بقية اللّه در زمين او، منم آنكـسى كه پر خواهم كرد زمين را از عدل آن چناكه پر شده باشد از ظلم و جور، منم فرزندحـسين بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بنابـى طـالب عـليـهـم السلام ، بعد از آن فرمود كه چشمايت را بپوش ، پوشيدم ، فرمود:بـگـشـا، گـشـودم خـود را در پـيـش روى قـافـله ديـدم ، پـس آن حضرت از نظرم غايب شد ـصلوات اللّه عليه ـ
شرح حال شهيد قاضى نوراللّه
مـؤ لف گـويـد: كـه در احـوال حـضـرت امـام جعفر صادق عليه السلام بيايد ان شاء اللّهتـعـالى خـبـرى مـنـاسـب بـا اين حكايت ، و بدان نيز كه منتهى مى شود به على مرعش ‍ نسبشـريـف سـيـد شـهـيـد و عالم فاضل جليل قاضى نوراللّه ابن شريف الدين حسينى مرعشىصـاحب ( مجالس المؤ منين ) و ( احقاق الحق ) و ( الصوارم المهرقة ) وغير ذلك ، معاضر شيخنا البهائى بوده و در اكبرآباد هند قاضى القضاة بود، و با آنكهمابين اهل سنت بود تقيه مى نمود، آنچه قضاوت نمود و حكم داد تمامش بر مذهب اماميه بود ولكـن آن را مـطـابـق مـى كـرد بـا فـتـواى يـكـى از ائمـهاهـل سـنـت از كـثـرت اطـلاع و مـهـارتـى كـه داشـت در فـقه شيعه و سنى و احاطه به كتب وتـصـانـيـف آنـهـا، اهـل سنت او را به سبب تاءليف ( كتاب احقاق الحق ) شهيد كردند ومـرقد شريفش در اكبرآباد مزار و مشهور است . قريب نود مجلد در غالب علوم تاءليف نمودهكـه از جمله آنها است ( مصائب النّواصب ) در رد ميرزا مخدوم شريفى كه در مدت هفدهروز نوشته و والدش ‍ نيز از اهل علم و حديث بوده .
شرح حال سلطان العلماء
و نـيز از سادات مرعشيه است سيد محقق علامه خليفه سلطان حسين بن محمّد بن محمود الحسينالا مـلى الاصـفـهـانـى ملقب به سلطان العلماء صاحب مصنفات و حواشى دقيقة موجزه مفيده درزمـان شـاه عباس اول امر وزارت و صدارت به وى تفويض شد و چندان مكانت و مرتبت پيداكـرد نـزد سـلطـان كـه دامـاد سلطان گرديد. صاحب ( تاريخ عالم آراء ) در تاريخوزارت او اين مصرع گفته : ( وزير شاه شد داماد سلطان ) . در سنه هزار و شصت وچـهـار در اشـرف مـازنـدران وفـات كـرد جـنـازه شـريـفـش را از اشـرف بـه نـجـف اشـرفحمل كردند و به خاك سپردند.
شرح حال ميرزا محمّد حسين شهرستانى
و نـيـز از سـادات مـرعـشـيـه اسـت سـيـد سـنـد و ركـن مـعـتـمـد عـالمفـاضل جليل و فقيه محقق بى بديل محدث باهر و سحاب ماطر و بحرزآخر جناب آقا ميرزامحمّد حسين شهرستانى حائرى صاحب مؤ لفات فائقه و تصنيفات رائقه ، ولادت شريفش ‍يـك هـزار سـال و دو مـاه بـعد از ولادت مبارك حضرت حضرت حجت عليه السلام روى داده ازبطن كريمه قدوة العلماء العظام آقا احمد بن آقا محمّد على كرمانشاهى ابن استاد اكبر محققبـهـبـانـى رضـى اللّه عـنـه و عـمـده تـحـصـيـلش نـزد عـلامـه ثـانـى سـمـيـّش ‍ مـرحـومفـاضل اردكانى بوده ، خود آن جناب در ( كتاب موائد ) در ترجمه آقا محمّد ابراهيمبـن آقـا احـمـد، فـرمود: وى خالوى حقير است در كرمانشاهان متولد شدم والد در سفرى بودخـال (دايـى ) مـذكـور بـه ايـشان نوشت كه خداوند مولودى به شما عطا كرده كه با شمامـفـاخـره مى كند مى گويد منم حسين و پدرم على و مادرم فاطمه و جدم احمد و خالم ابراهيم ،حقير گويد بلى و برادرم حسن و پسرانم على و زين العابدين و دخترانم سكينه و فاطمهانتهى .
شرح حال عبيداللّه اعرج
ذكـر عـبـيـداللّه الا عـرج بـن الحسين الاصغر بن الامام زين العابدين عليه السلام و بعض ‍اولاد و اعقاب او:
هـمـانـا عبيداللّه بن الحسين الا صغر را ابوعلى كنيت است مادرش ام خالد يا خالده دختر حمزةبـن مـصـعـب بـن زبـيـر بـن العـوام اسـت و چـون در يكى از دو پاى او نقصانى بود اعرجشخـوانـدنـد. وقـتى وارد شد بر ابوالعباس سفاح ، سفاح ضيعتى از ضياع مدائن را به هرسال هشتاد هزار دينار را از آن مدخل برخاستى در اقطاع وى مقرر فرمود و عبيداللّه از بيعتمـحـمـّد بـن عبداللّه معروف به ( نفس زكيه ) تخلف جست ، از اين روى محمّد سوگندخـورد كـه اگـر او را بـنگرد به قتل رساند، چون وى را نزد محمّد آوردند محمّد هر دو چشمخـود فـرو خـوابـانـيـد تا خلاف سوگند خود نكرده باشد؛ چه اگر ديدارش به ديدارشافـتـادى بـه تـقـاضـاى سـوگـنـد او را بـايـسـتـى بـهقـتـل رسـانـد و عبيداللّه در خراسان به ابومسلم درآمد، ابومسلم مقدمش را گرامى داشت و ازبـهـرش رزق واسـع و روزى فـراوان مـقـرر داشـت و مـردم خـراسـان او را بـزرگ داشتند وعـبـيـداللّه در ضـيـعتى كه در ذى امران يا ذى امان داشت وفات يافت و او را از چهار تن عقببماند: على الصالح و جعفر الحجة و محمّد الجوانى و حمزة المختلس .
امـا عـلى الصـالح بـن عـبـيـداللّه الا عـرج كـنـيـه اش ابـوالحسن و مردى كريم و با ورع وفـاضـل و پـرهـيـزكـار و ازهد آل ابوطالب بود و او و زوجه اش ام سلمه دختر عبداللّه بنالحسين الا صغر را كه دختر عمويش باشد ( الزوج الصالح ) مى خواندند.
قاضى نوراللّه در ( مجالس المؤ منين ) گفته آنچه حاصلش اين است كه ابوالحسنعلى بن عبيداللّه اعرج سخت بزرگ و عظيم القدر بود و رياست عراق به او تعلق داشت ومستجاب الدعوة و اعبد آل ابوطالب بود در زمان خويش و از اختصاص يافتگان به حضرتامـام مـوسى و امام رضا عليه السلام بود و حضرت امام رضا عليه السلام او را ( زوجالصـالح عـ( مى ناميد و آخرالا مر در خدمت آن حضرت به خراسان رفت ، و چون محمّد بنابـراهـيـم طـبـاطـبـا خـواسـت از بـهـر ولايـت ابـوالسـّرايـا از وى بـيـعـت سـتـانـدقبول نكرد.(177)
و در ( رجال كشّى ) از سليمان بن جعفر مروى است كه على بن عبيداللّه در آغاز امربه من گفت مى خواهم در حضرت امام رضا عليه السلام فايز شوم و بر وى سلام فرستمگـفـتـم : چـه تو را باز مى دارد؟ گفت : عظمت و هيبت آن حضرت ، چون روزى چند برآمد امامعليه السلام رنجور شد. مردم به عيادت آن جناب مبادرت نمودند به وى گفتم وقت [مناسب] اسـت كـه بـه حـضـور مـبـاركـش مـشـرف شـوى ، چون به خدمت آن حضرت رسيد امام عليهالسـلام او را مـكـرم و مـعـظم داشت ، على بن عبيداللّه نيك شادان شد از آن پس وى در بستررنـجـورى در افـتاد، امام عليه السلام او را عيادت فرمود من نيز در خدمت آن حضرت بودم وآن حـضـرت چـنـدان جـلوس ‍ فـرمـود تـا آنـكـه در آن خـانـه بودند بيرون رفتند و چون آنحـضـرت بـيـرون شـد مـن نـيـز در خـدمـت آن حـضرت بيرون شدم ، كنيز من در خانه على بنعـبـيـداللّه بـود بـه مـن گـفت كه امّ سلمه زن على از پس پرده به حضرت امام رضا عليهالسـلام به نظاره بود، چون آن حضرت بيرون شد از پرده بيرون آمد و روى خود را برآن مكان كه آن حضرت نشسته بود بگذاشت و همى بوسيد و دست بر آنجا كشيد و بر چهرهماليد، من اين داستان را در آستان آن امام انس و جان به عرض رسانيدم فرمود: اى سليمان! بـدان كـه عـلى بـن عـبـيـداللّه و زن او و فـرزنـدان او ازاهـل بهشت باشند. اى سليمان ! بدان كه اولاد على و فاطمه هرگاه خداى تعالى اين امر رايـعـنى معرفت امات ائمه اهل بيت را به ايشان روزى فرمايد ايشان چون ديگر مردم نخواهندبود.(178) و على صالح را اولاد و اعقاب بوده و در اولاد او بوده رياست عراقو از احفاد او است شيخ شرف النّسابة ابوالحسن محمّد بن محمّد بن على بن الحسين بن علىبن ابراهيم بن على صالح كه شيخ سيد بن رضى و مرتضى بوده .
( حُكِىَ اِنَّهُ بَلَغَ تِسْعَا وَ تِسْعينَ سَنَةَ وَ هُوَ صَحيحُ الاَعضاءِ. )
و امـا جـعـفـر الحـجـة بن عبيداللّه الا عرج : پس او سيدى است شريف ، عفيف ، عظيم الشاءن ،جليل القدر، عالى همت ، رفيع مرتبت ، فصيح اللّسان ؛ گويند در فصاحت و براعت شبيهزيـد بـن عـلى عـليـه السـلام بـود، و زيـديه او را حجة اللّه مى گفتند و جمعى به امامت اوقائل بودند. ابوالبخترى وهب بن وهب والى مدينه از جانب هارون الرشيد او را در حبس كردو هـيـجـده مـاه در حـبـس بـود تـا وفـات كـرد، و پـيـوسـتـه قـائمالليـل و صـائم النهار بود و افطار نمى كرد مگر در عيدين ، و پيوسته امارت و رياستدر اولاد او بوده در مدينه تا سنه هزار و هشتاد و هشت بلكه زيادتر و او را چند پسر بودهيكى ابوعبداللّه الحسين و او مسافرت كرد به بلخ و اولاد پيدا كرد در آنجا، و از اولاد اواسـت ابـوالقـاسـم عـلى بـودلة بـن مـحـمـّد الزّاهـد كـه سـيـدىجـليل القدر، عظيم الشاءن ، عالم ، فاضل ، كامل ، صالح ، عابد رفيع المنزلة بوده كهسـيد ضامن در ( تحفه ) ترجمه او و اولاد او را ذكر كرده و ديگر ابومحمّد حسن استاز اولاد اوست نجم الملة و الحق والدين سيد مهنّا قاضى مدينه .
شرح سيد مهنّا
ذكر مهنّا بن سنان و نسب طاهر جد او ـ رحمة اللّه عليه ـ:
هو السيد مهنّا بن سنان بن عبدالوهّاب بن نميلة بن محمّد بن ابراهيم بن عبدالوهّاب و تمامىاين جماعت هر كدام در عصر خود قاضى مدينه مشرفه بوده اند، ابن ابى عمارة مهنّا الا كبربـن ابـى هـاشم داود بن امير شمس الدّين ابى احمد قاسم بن امير على عبيداللّه كه امارت وريـاسـت داشـت در مـديـنـه در عـقـيـق . ابـن ابـى الحـسـن طـاهـر كه در حق او گفته اند عالم ،فـاضـل كـامـل ، جـامـع ، ورع ، زاهـد، صـالح ، عـابـد، تـقـى ، نـفـى ، مـيـمـونجـليـل القـدر عـظـيـم الشـاءن ، رفـيـع المـنزلة ، عالى الهمّة بوده به حدى كه فرزندانبـرادرش را ابـن اخـى طـاهـر مـى گـفـتند از ايشان است شريف ابومحمّد حسن بن محمّد يحيىالنـّسـابـة كـه شـيـخ تلعكبرى از او روايت مى كند و در سنه سيصد و پنجاه و هشت وفاتكرده و در منزل خود در بغداد در سوق العطش كه نام محله اى است مدفون شده . و شيخ مفيدرحمه اللّه در اوايل جوانيش او را درك كرده و از او اخذ نموده .
و بـيـايـد در ذكـر اولاد حـضـرت مـوسـى بـن جـعـفـر عـليـه السـلام درحـال احـمـد بـن مـوسى عليه السلام روايتى از شيخ مفيد از شريف مذكور، و سيد ضامن بنشـدقـم نـقـل كـرده اسـت كـه مـابـيـن ابـوالحـسـن طـاهـر و يـكـى ازاهـل خـراسـان مـحـبـت و مـودت بـود و آن مـرد خـراسـانـى هـرسـال كـه بـه حـج مـشـرف مـى گـشت چون به مدينه مشرف مى شد بعد از زيارت حضرترسـول خـدا و ائمـه هـدى عـليـهـم السلام به زيارت اين سيد مشرف مى شد و دويست دينارتـقـديـم آن جـناب مى نمود، و اين مستمرى شده بود براى آن سيد معظم تا آنكه بعضى ازمـعـانـديـن بـه آن شـخـص خـراسـانـى گـفـتـنـد تـو مـال خـود را ضـايـع و در غـيـرمـحـل صـرف مـى نـمـايـى ؛ چـه ايـن سـيـد در غـيـر طـاعـت خـدا ورسـول آن را صـرف مـى نـمـايـد، آن شـخـص خـراسـانـى سـهسـال آن مـسـتـمـرى را قـطـع نـمـود. سـيـد بـزرگـواردل شـكـسـتـه شد، جدش را در خواب ديد، به وى فرمود: غمناك مباش كه من امر كردم آن مردخراسانى را كه آن وجه را هر ساله به تو بدهد و آنچه هم از تو فوت شده عوض آن رابـه تو بدهد و آن خراسانى نيز رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را در خواب ديدكـه بـه وى فـرمـود: اى فـلان ! قبول كردى حرف دشمنان را در حق پسرم طاهر، قطع مكنصـله او را و بـده بـه او عـوض آنـچـه از تـو فـوت شـده در سـالهـاىقـبـل . آن مـرد بـيدار شد و با كمال مسرت و خوشحالى به مكه مشرف شد و در مدينه خدمتجـنـاب سـيـد رسـيـد و دسـت و پاى او را بوسيد و ششصد دينار و بعض هدايا تسليم سيدنـمـود. سـيد فرمود: خواب ديدى جدم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را كه تو راامـر بـه آن نـمـود؟ گـفـت : بـلى ! پـس خـود سـيـد خـواب خـود رانقل كرد، آن خراسانى ديگر باره دست و پاى او را بوسه داد و از او معذرت خواست . و آنسـيـد پـسـر عـالم فـاضـل و عـارف و ورع و زاهـد ابـوالحـسـن يـحـيـى نـسـّابـه اسـت .اول كسى كه جمع كرده كتابى در نسب آل ابوطالب .
( وَ كـانَ رَحـْمـَةُ اللّهُ عـارِفـا بـِاُصـوُلِ الْعـَرَبِ وَ فـُرُوعـِهـا حافِظَا لانْسابِها وَ وَقايِعَالْحَرَمَيْنِ وَ اَخْبارِهاَ. )
در محرم سنه دويست و چهارده در عقيق مدينه به دنيا آمد و در سنه دويست و هفتاد و هفت در مكهوفـات كـرد و در نزديكى قبر خديجه كبرى عليهما السلام به خاك رفت . ابى محمّد حسنبـن ابـى الحـسـن جـعـفـر الحجة بن عبيداللّه الحسين الا صغر بن الا مام زين العابدين عليهالسلام .
و بـالجـمـله ؛ سـيـد مـهـنـّاى مـذكـور عـلامـه فـقـيـه نـبـيـه مـحـقـق مـدقـق جـامـعفـضـائل و كـمـالات در نـهـايـت جـلالت قـدر و عـظـمـت شـاءن اسـت و صـاحـبمـسـائل مـدنـيـات اسـت و آن مـسـائلى اسـت كـه از آيـة اللّه عـلامـه حـلى رحـمـه اللّه سـؤال كـرده و عـلامـه جـواب داده و تـجـليـل بـسـيـار از او فـرمـوده از جـمـله در يـكى از اجوبهمسائل فرموده :
( اَلسَّيِّدُ الْكَبيرُ الْنَّقيبُ الْحَسيبُ النَّسيُب الْمُرَتَضى مُفْخَرُ الْسّادَةِ وَ زَيْنَ السِّيادَةِمـَعـْدِنُ الْمـَجـْدِ وَ الْفـِخـارِ وَ الْحـِكـمَ وَ الا ثـارِ الْجـامـِعُ لِلِقـِسـْطِ الاَوفـى مـِنـْفَضائل الاَخْلاقِ وَ السَّهْمِ الْمُعَلّى مِنْ طيبِ الاَعْراقِ مُزَيَّنُ ديوانِ الْقَضآءِ بِاِظْهارِ الْحَقِّ عَلَىالْحـُجَّةِ الْبـَيـْضـآءِ عـِنـْدَ تـَرافـُعِ الخـُصـَمـآءِ نـِجـْمُ الْمِلَّه وَالْحَقِّ وَالدِّينِ مُهَنَّا بْنِ سِنانِالْحُسَيْنى الْقاطِنُ بِمَدينَةِ جَدِّهِ رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم ، السّاكِنُ مَهْبِطَوَحـىِ اللّهِ سـيَِّدُ الْقـُضـاةِ وَ الْحـُكـامِ بـَيـْنَ الْخاصِّ وَ الْعامِّ شَرَّفَ اَصْغَرَ خَدَمِهِ وَ اَقَلَّ خُدّامِهِرَسائِلَ فِى ضِمْنِها مَسآئِلُ الى غير ذلك . ) (179)
روايـت مـى كـنـد سيد مهنّاى مذكور از علامه و فخرالمحققين و اجازه داده به شيخ شهيد رحمهاللّه . و سـيـد عـلى سـمـهـودى در ( جـواهـر العـقـديـن ) حـكـايـتـى از جـلالت اونـقـل كـرده شـبـيـه بـه حـكايت جدش سيد ابوالحسن طاهر كه شيخ ما در خاتمه ( مستدرك) آن را نـقل فرموده و سيد ضامن بن شدقم مدنى در ( تحفه ) در ذكر سيد مهنّابـن سـنـان گـفـتـه كـه والدم عـلى بـن حـسـيـن ذكـر كـرده در شـجـره انـسـاباتصال نسب سادات بدلاء را كه در قرب كاشان از بلاد عجم مى باشند به سنان قاضىو ايشان در آنجا معروفند به ( وحاحده ) انتهى .
و حـمـوى در ( معجم ) گفته كه به عقيق مدينه منسوب است محمّد بن جعفر بن عبداللّهبن الحسين الا صغر معروف به ( عقيقى ) و او را عقب است و در اولاد او رياست بوده ،و از اولاد او اسـت احـمـد بـن حـسـيـن بن احمد بن على بن محمّد عقيقى ابوالقاسم كه از وجوهاشـراف بـوده ، در دمـشق وفات كرد، چهار روز مانده از جمادى الاولى سنه سيصد و هفتاد وهشت در باب صغير به خاك رفت . انتهى .(180)
و نيز از اولاد ابومحمّد حسن بن جعفر الحجة است :
سـيـد مـجـدالدّيـن ابـوالفـوارس مـحـمـّد بـن ابـى الحـسـن فـخـرالدّيـن عـلى عـالمفاضل اديب شاعر نسّابه ابن محمّد بن احمد بن على الا عرج بن سالم بن بركات بن ابىالعـز مـحمّد بن ابى منصور الحسن نقيب الحائر ابن ابوالحسن على بن حسن بن محمّد المعمّربن احمد الزائر بن على بن يحيى النسّابة ابن حسن بن جعفر الحجة .
و بـالجـمـله ؛ سـيـد مـجـدالديـن ابـوالفـوارس عـالمجـليـل القـدر بـوده و صـاحب ( تحفة الا زهار ) ثنا بليغى از او نموده و فرموده كهاسمش در حائر امام حسين عليه السلام و مساجد حلّه مرقوم است و اولاد او را بنوالفوارس مىگـويـنـد و او پدر سيد عالم جليل محقق مدقّق عميدالدّين عبدالمطلب بن محمّد است كه بسيارجـليـل القـدر و رفـيـع المـنـزلة اسـت و از مـشـايـخ شـيـخ شـهيد است و والده اش دختر شيخسديدالدين والد علامه است .(181)
شيخ شهيد رحمه اللّه در اجازه ابن بجده (182) در حق او فرموده :
( عـَنْ عـِدَّةِ مـِنْ اَصـْحـابِنا مِنُْهمُ الْمَوْلى السَّيِّدُ الا مامُ الْمُرْتضى عَلَمُ الْهُدى شَيْخُ اَهْلِالْبَيْتِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ فى زَمانِهِ عَميدُ الْحَقِّ وَالدّينِ اَبُوعَبْدِاللّهِ عَبْدُ الْمُطَلِّب بِنُ الاَعْرَجِالْحُسَيْنى طابَ اللّه ثَراهُ وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَثْواهُ. )
مـصـنـفـات آن جـنـاب مـشـهـور اسـت و اكـثر آنها تعليقات و شروحى است بر جمله اى از كتبخـالويـش عـلامـه مـانـنـد ( مـنـيـة اللّبـيـب شـرح تـهـذيـب الاصـول ) (183)( كـنـزالفـوائد فـى حـلّ مشكلات القواعد ) و (تـبـصـرة الطـّالبـيـن فـى شـرح نـهـج المـسـتـرشـديـن ) و ( شـرح مـبـادى الاصول ) الى غير ذلك .
ولادتـش شـب نـيـمـه شـعبان سنه ششصد و هشتاد و يك در حلّه ، وفاتش شب دهم شعبان سنههـفـتـصـد و پـنـجـاه و شـش واقـع شـده و از ( مـجـمـوعـه شـيـخ شـهـيـد )نـقـل شده كه فرمود در بغداد وفات كرده و جنازه اش را به مشهد مقدس ‍ اميرالمؤ منين عليهالسلام نقل كردند.
( بـَعْدَ اَنْ صُلِّىِ عَلَيْهِ بِالْحِلَّةِ فِى يَوْمِ الثُّلثاءِ بِمَقامِ اَميرِالْمُؤْمِنينَ عليه السلام .)
روايـت مـى كـنـد از پـدر و جـدش و از دو خالش علامه و رضى الدّين على بن يوسف برادرعـلامـه و غـيـر ذلك و پـسـرش سـيـد جـمـال الديـن مـحـمـّد بـن عـبـدالمـطـلب عـالمجـليـل عـالى الهـمـّة رفـيـع القـدر و المـنـزلة در مـشـهـد غـروى بـه ظلم و ستم شهيد گشت.(184)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation