بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام, دکتر سید محمد باقر حجتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADA00001 -
     ADA00002 -
     ADA00003 -
     ADA00004 -
     ADA00005 -
     ADA00006 -
     ADA00007 -
     ADA00008 -
     ADA00009 -
     ADA00010 -
     ADA00011 -
     ADA00012 -
     ADA00013 -
     ADA00014 -
     ADA00015 -
     ADA00016 -
     ADA00017 -
     ADA00018 -
     ADA00019 -
     ADA00020 -
     ADA00021 -
     ADA00022 -
     ADA00023 -
     ADA00024 -
     ADA00025 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

6- قيام به وظائف و شعائر دينى و تاءدب به موازين اخلاقى 
بايد معلم و شاگرد در قيام به شعائر اسلام وعمل به ظواهر احكام ، همواره پاى بند و مراقب باشند ازقبيل : اقامه نمازهاى يوميه در مساجد به صورت جماعت ، و انجام آن در اوقات شريف وساعات فضيلت اداء آن ، سلام و تحيت گرم و تواءم با آميزه صميميت نسبت به تمام مردم -اعم از عالم و عامى - چه در آغازكردن به سلام و چه در پاسخ دادن به آن ، امر بهمعروف و نهى از منكر، صبر و تحمل آزار و رنج در طريق امر به معروف و نهى از منكر، ودعوت مردم به حق . آرى بايد آنان از بذل جان در راه خدا دريغ نورزند و سراپاى وجودخود را در طريق رضاى خداوند قرار دهند و از سرزنش هيچ سرزنش گرى ، ترس و بيمىبه دل خود راه ندهند. و در اداء چنين وظائف ، به پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) و سايرانبياء (عليهم السلام ) تاءسى جويند، و يادآور رنجها و محنتهائى گردندكه پيامبران الهى در طريق قيام به اوامر و تكاليف آسمانى ، دچار آنها گشتند.
معلم و شاگرد نبايد در رفتار آشكار و نهان خويش ، صرفا به اعمالى كه شرعا مباح وجايز است بسنده كنند. بايد بكوشند كه خود را با زيبنده ترين و كاملتريناعمال ظاهرى و باطنى بيارايند؛ زيرا علماء و دانشمندان - در نظر توده مردم - الگوهاىسازنده و سرمشقهائى هستند كه آنانرا تحت تاءثير قرار مى دهند. آنان به عنوان مرجع ومركزى تلقى مى گردند كه مردم را به سوى خويش جلب مى كنند.
علماء و دانشمندان ، حجتهاى خداوند متعال و ادله و برهانهاى او بر توده مردم مى باشند كهگاهى براى فراگيرى راه و رسم زندگانى ، افرادى مراقب اين علماء هستند كه اين علماءآنها را نمى بينند، و نيز افرادى از اين علماء پيروى مى كنند و آنانرا الگوى خود قرارميدهد كه اين علماء از آنها آگاهى ندارند (يعنى افرادى آشنا و ناآشنا - كه علماء ودانشمندان ، آنها را نه مى بينند و نه مى شناسند - پيرو دانشمندان بوده ، و رفتار وگفتار آنها را سرمشق قرار مى دهند).
بنابراين اگر عالم و دانشمند از نظر انتفاع و برخوردارى از علم و آگاهى خويش ، محرومو بيگانه باشد، قطعا ديگران در انتفاع و بهره گيرى از علم و دانش او، محرومتر وبيگانه ترند. به همين جهت لغزش عالم و دانشمند با توجه به مفاسدى كه از اين رهگذربر آن مترتب است و زيان آن به توده مردم مى رسد - (هر چند كه اين لغزش ، اندك وناچيز باشد) - عظيم و غيرقابل اغماض خواهد بود.
بايد معلم و شاگرد به رفتار و خويهائى ستوده ، پاى بند و متخلق باشند، اخلاق ورفتارى كه در شريعت اسلام بدآنها عنايت و توجه شده و تعاليم اسلامى ، مردم رابدآنها تشويق كرده است . عالم و دانشمند بايد با خصلت هائى ستوده و شيوه ها وصفاتى پسنديده آراسته باشند تا از رهگذر آنها مراتب رضاى پروردگار را به خودجلب كنند، از قبيل : جود و سخاء، گشاده روئى (كه نبايد افراطآميز بوده و از حداعتدال فراتر رود)، فرونشاندن خشم ، بى آزار بودن ،تحمل آزار ديگران ، بردبارى ، پايمردى و مردانگى و احترام به افكار عمومى ؛ (البتهدر صورتى كه اين افكار صحيح و عاقلانه باشد)، تنزه و خوددارى از كسب هاى پست وفرومايه ، از خودگذشتگى ، كم توقع بودن و خوددارى از فزون جوئى ، انصاف ، عدمتوقع انصاف از ديگران نسبت به خود (ترك انصاف طلبى )، سپاسدارى از اشخاصنيكوكار، كوشش در تاءمين حوائج مردم ، بذل جاه و مقام (در راه خدمات دينى و انسانى )،وساطت هاى انسانى (در حمايت از ضعفاء)، بذل لطف و محبت به تهى دستان و نيازمندان ،اظهار دوستى نسبت به همسايگان و خويشاوندان ، احسان به زيردستان ، احتراز از قهقههو شوخى هاى مفرط، حفظ همبستگى با ترس و اندوه ، شكسته نفسى و فروتنى و خاموشىكه خوف و خشيت را در چهره و رفتار و حركات و سكنات و نطق و سكوت آنها نمايان سازد،به گونه اى كه اگر نگاه كسى بدآنها افتد اين نگاه ، ياد خدا را در دلش بيدار نمايد.بايد جهات ظاهرى و چهره رفتارشان ، حاكى از علم ، و نمايانگر التزام و همبستگى آنهابا آئين هاى دينى - اعم از آداب قولى و عملى ظاهرى و باطنى - باشد.
به عنوان مثال : آنگاه كه عالم و دانشمند و يا شاگرد و دانشجو به تلاوت قرآنمشغول مى گردند (آداب قولى ) نبايد تلاوت آنها (در چهارچوب قرائت و خواندن محض ،محدود باشد؛ بلكه ) در معانى قرآن بينديشند: (آداب باطنى )، و به اوامر و دستوراتقرآن عمل كنند، و از منهيات و محرمات قرآن عملا ابراز انزجار نمايند. آنگاه كه درخلال آيات با وعده و وعيد (و بشارت و تهديد) مواجه گشتند به سرعت از آن عبور نكنند؛بلكه با درنگهاى انديشمندانه خود درباره آنهاتاءمل و تدبر نمايند و به وظائف و حدودى كه قرآن كريم مشخص ساخته است قيام كنند.خداى را با دل و زبان ياد نموده و بدينسان قلب و زبانشان را - به منظور اينكه هميشهبه ياد خدا باشند - با ادعيه و اذكار شبانه روزى و نماز و روزه و حج مستحب (پس ازعمل به واجبات ) به جريان اندازند (و هيچگاه از اين سيلان و جريان و جنبش ، بازنايستد).و در مورد عبادت - كه سازمان دهنده رابطه نزديك انسان با خدا است - صرفا به علم وآگاهى خود اكتفاء نكنند؛ (بلكه علم خود را باعمل و كردار بياميزند)؛ زيرا در غيراينصورت ، دچار قساوت قلب و تيرگى روح مىگردند. چنانكه ما (در مبحث مربوط به لزوم عمل به علم ) از اين هشدار دريغ نكرديم ، (ومطالب زيادى درباره بكاربستن علم بازگو نموديم ).
معلم و شاگرد بايد بدن و ظاهر خويش را - بيش از ديگران - نظيف و پاكيزه نگاهدارند وخود را با چرك زدائى و چيدن ناخن و زدودن مويهائى كه زدودن و ستردن آنها مطلوب استبپيرايند، و از بويهاى ناخوش آيند بپرهيزند (و خويشتن را خوشبو ساخته ) و موها (ىسر و صورت ) را با شانه كردن بيارايند. و بالاخره در پيروى از سنتها و روشهاىستوده و پسنديده و تعاليم متين و والاى دينى و اخلاقى ، كوشا باشند.
معلم و شاگرد بايد خود را از اخلاق ناستوده و اوصاف نامطلوب ، تهذيب و تصفيهنمايند. اين اخلاق و اوصاف ناستوده عبارتند از:
حسد، تظاهر و خودنمائى ، عجب و خودپسندى ، تحقير و كوچك شمردن ديگران (هرچند كهديگران به درجاتى از او پست تر و دون رتبه تر باشند)، كينه ، ستم و تجاوز بهحقوق ديگران ، خشم گرفتن براى غيرخدا، و دسيسه گرى و نيرنگ ،بخل و دريغ ‌كارى ، خبث سريرت و پليدى باطن ، خوشحالى مفرط، طمع و آزمندى ، فخر،تكبر و خود بزرگ بينى ، رقابت در امور دنيوى و مباهات به آنها، سازشكارى ،خودآرائى براى مردم ، ستايش جوئى از مردم در برابر كارهائى كه انجام نداده است ،چشم پوشى از عيوب خويشتن و عيبجوئى و خرده گيرى از ديگران ، غيرت و تعصب براىغيرخدا، غيبت و بدگوئى پشت سر مردم ، سخن چينى ، بهتان و افتراء، زشتى در گفتار،دروغ ، (و امثال آنها). اين اوصاف و خصلتهاى ناستوده ، باتفصيل و تهديدهاى مربوط به آنها و نيز داروهاى درمان بخش آنها، وعوامل و موجباتى كه انسان را به اين اوصاف و حالات سوق ميدهد، وعلل و عواملى كه انسان را از اين اوصاف بيمناك و يا گريزان مى سازد، (همه اين مطالب) در جاى ويژه خود (يعنى علم اخلاق ) ثبت و ضبط و تدوين شده است .
منظور از يادكردن صفات پسنديده و اوصاف ناپسند در كتاب حاضر، اين است كه معلم وشاگرد را هشدارى باشد تا كلياتى از اين صفات را بازشناسى كرده و به طوراجمال از لحاظ تخلق به آنها، آگاهى نسبى به دست آورند.
اين اوصاف و حالات - اگرچه از لحاظ اخلاقى در ميان همه مردم ، اعم از عالم و عامى داراىمرز مشتركى است (و هر انسانى بايد به اوصاف پسنديده ، متخلق و آراسته بوده و ازاوصاف ناستوده ؛ مبرى و پيراسته باشد)؛ ولى بايد معلم و شاگرد در شناسائى ايناوصاف و اتصاف به آنها و يا اجتناب از آنها در مقايسه با هر طبقه ديگرى ، احساس نيازبيشترى بنمايند. لذا ما اين مساءله (يعنى لزوم آراستگى به اخلاق حميده و پيراستگى ازاخلاق ناپسنديده ) را مستقلا به عنوان يكى از آداب معلم و شاگرد ياد كرديم ؛ زيرا علم ودانش به گفته يكى از بزرگان ، عبادت قلب و درون انسان است و قلب انسان با عبادت ،آباد و معمور مى شود؛ و علم در حقيقت عبارت از نماز سر و عبادت درونى انسان مى باشد.
نماز - كه به عنوان وظيفه جوارح و اندام انسان ، بر مردم تكليف شده است - آنگاه صحيحو درست است كه بدن و جوارح آدمى از هرگونه حدث و خبثى ، پاكيزه ، و از هرگونهآلودگى بدنى و پليدى اندام ، طاهر باشد. همچنين علم - كه عبادت باطن و نماز قلب وسر انسان است - وقتى صحيح و باارزش است كه روح انسان را از هر گونه پليدى هاىاخلاقى تطهير شود (و در غيراينصورت ، علم انسانى فاقد ارزش و اعتبار خواهد بود).خداوند متعال نور و پرتو علم را در قلبى كه آلوده به تيرگيها و خويهاى ناستوده استراه نمى دهد؛ چنانكه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (علم و دانش با كثرت و تكرارتعلم و يادگيرى به دست نمى آيد، بلكه علم ، نورى است كه خداوند - بر حسب مشيتخويش - در دل افرادى قرار مى دهد كه خواهان هدايت و راهنمائى آنها است ) (210) .
ابن مسعود گفته است : (علم از رهگذر كثرت روايت ونقل آن به دست نمى آيد، بلكه نورى است كه دردل افكنده مى شود) (211) .
از همين جا نتيجه مى گيريم كه علم و دانش صرفا عبارت از حاضرالذهن بودن نسبت بهمعلومات و اطلاعات ، و انباشتن و ذخيره ساختن معارف ويژه در وعاء و ظرف نيروى حافظهنمى باشد. اگرچه علم در اصطلاح توده مردم عامى ؛ عبارت از همين انباشتن ذهن بهاطلاعات و آگاهى هاى مخصوص است ؛ (ولى نمى توان نام علم واقعى را بر آن اطلاقكرد)؛ چون علم ، عبارت از همان نورى است كه از چنان علمى برمى خيزد؛ و منشاء بصيرتو بينش و ترس و خشيت از خدا مى گردد. چنانكه قبلا توضيح چنين مطلبى بيان شد. (آرىشاگرد و معلم در لابلاى بصيرت و خشيت - از رهگذر خوديابى - خداى خويش را مى يابندو نسبت به او احساس بصيرت و بينائى نموده و ترس و بيمى از او در دلشان راه مىيابد).
اين بود پاره و مجموعه اى از آداب و وظائفى كه بايد معلم و شاگرد مشتركا نسبت بهخود بدآنها پاى بند باشند. و اكثر اين وظائف به مسئله لزومعمل به علم و بكارگرفتن آن بازمى گردد. ولى ما اين وظائف را در كنارعمل به علم ، به طور جداگانه ياد كرديم (و آنها را تحت عناوين مختلف ، بررسىنموديم )؛ چون براى مقام و منزلت اين وظائف اهميت زيادى قائليم و مى خواهيم در طى آنهامعلم و شاگرد را به اصول و مبانى و ضوابطفضائل ، هشدار داده و بدآنها آگاهشان سازيم .
بخش دوم : آداب و وظائف معلم و شاگرد در درس و ساير اشتغالات  
(محتواى اين بخش ضمن شش امر مورد بحث قرار مى گيرد):
1- مداومت و استمرار بحث و اشتغالات علمى 
بايد معلم و شاگرد در اشتغالات علمى - اعم از خواندن ، مطالعه ، نگارش و حاشيهنويسى ، مباحثه ، مذاكره ، تفكر و تدبر، حفظ و از بر كردن ، اقراء(212) ، وامثال آنها همواره كوشا باشند. و بايد ملازمت و همبستگى با اشتغالات علمى را مطلوبخويش برشمرده و آنرا سرمايه زندگانى خود تلقى نمايند. و حتى الامكان به كارهاىغيرعلمى - يعنى به امور دنيوى سرگرم نشوند؛ ولى در صورت عدم امكان مى تواننداشتغالات به امور دنيوى را به قدر ضرورت و نيازهاى اوليه محدود سازند. البتهبايد توجه داشته باشند كه اشتغالات غير علمى و رسيدگى به ضروريات اوليهدنيوى - بر حسب نيازهاى روزمره زندگى - آنگاهمعقول است كه معلم و شاگرد نيازهاى علمى خود را برآورده ساخته و وظائف مربوط بهآنرا اداء كرده باشند. به همين جهت گفته اند: (تمام وجود خويش را در اختيار علم قرار ده، تا خود علم ، مقدارى از خويشتن را در اختيار تو قرار دهد و شمه اى از خود را به توعطاء كند).
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (خداوند (عز وجل ) گويد: مذاكرات و گفتگوهاى علمى در ميان بندگانم - به شرط آنكه اين مذاكرات ،آنانرا به امر و فرمان و شناخت من ، رهنمون باشد - از عواملى است كه مى تواند قلبهاىمرده و دلهاى خفته را زنده و بيدار سازد). (213)
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: (خداى بيامرزاد بنده اى را كه علم و دانش را حياتبخشيده و آنرا زنده كرده است . عرض كردند: كيفيت احياء علم چيست ؟ فرمود: به اينصورت است كه دينداران و افراد باتقوى از طريق مذاكره و گفتگوهاى علمى ، (به علم ودانش ، روح تازه اى ببخشند و آنرا احياء نمايند) ) (214) .
از همان امام (عليه السلام ) نقل شده است كه گفت : (مذاكره و گفتگوهاى علمى به عنواندرس و بررسى است ، و درس و بررسى و مطالعه ، به عنوان نماز و عبادتى نيكو بهشمار مى آيد).
2- خوددارى از مراء و جدال و ستيزه جوئى در بحث  
پرسشهائى كه معلم و يا شاگرد مطرح مى سازند نبايد به منظور آزار رساندن ووانمود ساختن عجز و ناتوانى و طعنه زدن به شخصيت علمى طرف باشد؛ بلكه بايد بهصورت پرسش شاگرد باشد كه براى خدا از معلم - به منظور فراگيرى و كسب اطلاع- سؤ ال مى كند. و نيز پرسش معلم از شاگرد بايد به منظور ارشاد به حقيقت و واقعيتباشد و خدا را در اين مسير در مد نظر گيرند و همديگر را به خير رهنمون سازند. يعنىطرفين بايد از سؤ الهاى خود ارشاد و راهنمائى و يا استرشاد و راه يابى را در نظرگيرند. با چنين شرائطى است كه هدف عالى تعليم و تعلم ، پديدار شده و شجره علم ،رشد خود را آغاز نموده و نهال آن بارور مى گردد.
اما اگر هدف پرسش كننده صرفا عبارت از خودنمائى و ستيزه جوئى باشد و بخواهد ازراه سؤ ال پيچ كردن ، غلبه و پيروزى خويش و از بكارافتادن طرف را به رخ ديگرانبكشد، اين روش و چنين هدف گيرى ها در جان ودل انسان نيروهاى پست و فرومايه و عادات پليدى را به ثمر مى رساند، عاداتى كهخشم خدا را برمى انگيزد.
علاوه بر اينكه مراء و جدال ، موجب فرومايگى روح و جلب خشم الهى مى گردد، مفاسد ومعاصى متعدد ديگرى را براى انسان به ارمغان مى آورد كه اين معاصى و مفاسد عبارتنداز: آزار رساندن به طرف ، نادان و بيسواد قلمداد كردن او، خدشه دار ساختن او،خودستائى ، پاكيزه انگارى خويشتن ، و امثال آنها از رفتارها و حالاتى كه از گناهانگرانبار و از عيوبى به شمار مى آيند كه در سنت و راه و رسم دين مقدس اسلام بهسختى از آنها نهى شده است . (غائله سوء و نتايج شوم پرسشهاى ستيزه آميز و عارى ازهدف الهى و علمى ، به همين جا ختم نمى شود؛ بلكه ) از رهگذر آن ، زندگانى انساندستخوش پريشانى و اضطراب مى گردد؛ زيرا اگر تو با فرد سفيه و نابخرد - بهمنظور خودنمائى - به جدال و ستيز برخيزى ، رفتار سفيهانه او، ترا مى آزارد. و اگربا فرد صبور و بردبار و دورانديش بستيزى ، ترا از خويش مى راند و نسبت به توكينه به دل مى گيرد.
الف - احاديث در نكوهش جدال و ستيز در بحث : 
خداوند متعال از زبان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و امامان (عليهم السلام ) شدتحرمت و ممنوعيت جدال و ستيز و درگيريهائى را - كه فاقد هدف الهى و علمى است - بهمردم اعلام فرموده است :
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (با برادر ايمانى خود بهجدال و ستيز برنخيز، و با او مزاح و شوخى مكن ، و وعده اى را كه به آن وفا نمى كنىبا او در ميان نگذار) (215) .
و نيز فرمود: (اگر كسى از ستيز و جدال خوددارى كند، و با وجود اينكه خود را ذيحق مىداند از درگيرى در سخن صرف نظر نمايد، خانه و سراى آرام بخشى در قله هاى رفيعبهشت براى او بناء و مهيا مى گردد. و اگر كسى ازجدال خوددارى نمايد - حتى در حاليكه حق با او نيست و ياوه مى گويد - براى او سرائىدر كرانه و پيرامون و يا ميانه بهشت بنا مى شود) (216) .
و همو فرمود: (جدال و ستيزه جوئى را كنار بگذاريد؛ زيرا حكمت آنرا بازنمى يابى ، ونيز از فتنه و آشوب و آفات آن در امان نمى مانى ) (217) . (يعنى هيچكس حكمتى را ازلابلاى جدال و ستيزه جوئى به دست نياورده و نيز از آفات آن درامان نمانده است ).
ام سلمه (همسر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) )گفت : كه آنحضرت فرمود:(نخستين پيمانى كه خداوند متعال با من منعقد ساخت ، و (مرا از آن نهى فرمود) - پس ازنهى از پرستش بت ها و شرب خمر - همان درگيرى و ستيز با مردم است (218) . (يعنىخداوند با من پيمان بست كه به ترتيب ، بت پرستى و شرب خمر ننمايم و با مردمنزاع نكنم ).
و فرمود: (فقط گروه و جامعه اى دچار گمرهى و سرگشتگى مى شوند كهجدال و ستيز ميان آنها راه يافته است ، و علت اساسى گمراهى آنها وجود حالت ستيزهجوئى در ميان آنان است ) (219) .
و نيز گفت : (هيچ بنده اى از بندگان خدا بهتكميل حقيقت ايمان خود توفيق نمى يابد مگر آنگاه - كه با وجود ذيحق بودن - دست ازنزاع و درگيرى (و خودنمائى ) بردارد) (220) .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (جدال و ستيزه جوئى ، يك بيمارى پنهان و غدارى مىباشد. در انسان ، هيچ خصلتى بدتر از آن وجود ندارد. ستيزه جوئى ، مشخص خوىابليس و نسبت او است . هيچ فردى در هيچ حالتى گرفتار آن نمى گردد مگر كسى كه ازخودشناسى و مردم شناسى بى بهره ، و از شناخت حقايق دين ، محروم است ) (221) .(اينگونه افراد كه گرفتار خودباختگى هستند، و ارج و پايه انسانى خويش را نمىشناسند و از مردم شناسى نيز بى بهره اند و فاقد احساس وابستگى با تعاليم و حقايقدينى مى باشند، ستيزه جوئى و درگيرى با مردم را پيشه خود ساخته و بدون آنكه ازاين نزاعها و خودنمائيها بهره اى را عائد خويش و يا ديگران نمايند، موجبات رنج و آزار وپريشانى روانى خود و ديگران را فراهم مى آورند، و مآلا، جامعه اى كه با اينگونهستيزه جوئى فرم يافته است دستخوش هرج و مرج مى گردد. چنين جامعه اى نه تنها راهىفراسوى آن براى سازندگى باز نمى شود؛ بلكه سرگشتگى و سراسيمگى وبالاخره انحطاط و نابودى ، آنرا تهديد مى كند).
گويند: شخصى به امام حسين (عليه السلام ) عرض كرد: بنشين تا با هم درمسائل مربوط به دين مناظره كنيم . حضرت فرمود: فلانى ! من در دين و آئين خود بابصيرت هستم و راه هدايت براى من مكشوف و روشن است . اگر تو درباره ديندارى و آئينخويش ، از نادانى و بى اطلاعى رنج ميبرى ! برو كاوش و جستجو كن . (شئون انسانى ومعنوى من اجازه نمى دهد كه دست اندر كار جدال و ستيز گردم ) مرا باجدال چه كار است ؟ به هوش باش كه شيطان ، آدمى را وسوسه مى كند و با سخنهاى درگوشى با انسان ، به نجوى و رازگوئى مشغول مى شود و مى گويد: ازجدال و ستيز دريغ مكن ، با مردم مناظره كن ؛ چون ممكن است (كناره گيرى و چشم پوشى ازآن ) اين تصور را در مردم به وجود آورد كه تو از لحاظ بينش دينى ، عاجز و ناتوان ، وگرفتار جهل و نادانى هستى ).
ب - انواع جدال با مردم : 
(جدال و مراء با مردم (كه ريشه آن ، حس خودنمائى و خويشتن آرائى و اعتراض به سخنديگران است ) از چهار صورت بيرون نيست :
1- ممكن است جدال و درگيرى ، مربوط به مسئله اى باشد كه طرفين نزاع كاملا از آنوقوف و آگاهى داشته و در اساس و بنياد آن مساءله ، هيچگونه اختلافى با هم نداشتهباشند. بنابراين نزاع و درگيرى طرفين در آن مساءله ، موجب از دست نهادن اخلاق و آدابحسنه و نصيحت و اندرزهاى دينى گشته و در نتيجه ، آندو پوياى فضيحت و رسوائى وبدنامى خود خواهند بود. و مآلا علم و دانش را از اين رهگذر تباه و بى مقدار خواهند ساخت .
2- و يا آنكه طرفين ، گرفتار جهلو بى اطلاعى نسبت به آن مساءله مى باشند. در اين صورت ، نزاع آنها جز اظهارجهل و نادانى و ستيزه جوئى و اصرار در ابراز بى اطلاعى ، نتيجه و ثمر ديگرىنخواهد داشت و نيز تلاش و درگيرى آنها به خاطرجهل خواهد بود.
3- و يا آنكه يكى از طرفين ، فردى عالم و آگاه به مساءله ، و ديگرى فردى فاقد علمو بصيرت در آن مساءله مى باشد. اگر آن فرد آگاه و عالم بخواهد از راهجدال و درگيرى ، عجز و ناتوانى و نارسائى علمى طرف را به رخ او و ديگران بكشد؛در حقيقت ، ظلم و ستم را - به خاطر پى جوئى از لغزشش - بر او روا داشته است ؛ (زيرابراى ارشاد ديگران ، جدال و ستيزه جوئى ، راه منحصر به فرد نيست . انسان مى تواندمردم را با آميزه مهر و راءفت ، و رحمت و شفقت ، راهنمائى و ارشاد كند).
4- و يا اينكه تو، فاقد علم و آگاهى هستى ؛ ولى طرف نزاع تو فردى عالم و آگاه است. اگر در چنين شرائطى با او ستيز كنى و درگير شوى احترام و آبروى او را از ميانبرده ، و مقام و منزلت عالم و دانشمند را ارج ننهاده اى . (تو كه در برابر حق تسليم نمىگردى از راه جدال و ستيز با عالم و دانشمند نه تنها بهره اى عائد خود نمى سازى ؛بلكه گناه اهانت به دانشمند را بر بار گناه ستيزه جوئى خويش ، اضافه مى كنى ).
ملاحظه كرديد كه جدال و ستيزه جوئى به هر صورت و در هر شرائطى ، زشتى وزيانبار بودن آن ، غيرقابل ترديد مى باشد. اگر كسى انصاف را نصب العين خود قراردهد و در برابر حق و واقعيت ، انعطاف پذير باشد، و ازجدال و درگيريهاى خصمانه دست بردارد، به استحكام ايمان خويش توفيق يافته ، و بهكيفيت معاشرت و طرز برخوردهاى دينى خود سر و سامانى داده ، و روابط خود را بهبودبخشيده ، و عقل و خرد خويش را از گزند لغزشها و انحراف ، مصون داشته است )(222) .
تمام گفتار مذكور، از امام صادق (عليه السلام ) است . (اين امام بزرگوار در طى سخنانحكيمانه خود در بازگو كردن همه جوانب زيانبارجدال و ستيزه جوئى ، چيزى را فروگذار نفرموده ؛ بلكه رهنمودهائى كه آنحضرت درطى چنين سخنانى ارائه كرده اند مى تواند براى افراد منصف و خودآگاه ، بهترين راهنماخوددارى از ستيزه جوئى و خودآرائى باشد).
بايد متوجه بود كه حقيقت و جان و روح مراء و ستيزه جوئى ، عبارت از اعتراض به سخنديگران مى باشد. و هدف يكفرد ستيزه جو اين است كه عيوب و نواقص و نقائص لفظى ومعنوى سخن ديگران را برملا سازد، و يا منظور او يك هدف غيردينى است ؛ يعنى او در چنينسعى و كوششى ، جز دين ، هدف ديگرى را در مد نظر دارد؛ در حاليكه خداوندمتعال همه مردم را به كوششهائى دعوت مى كند كه بايد هدف و منظور نهائى آن ، خدا ودين باشد.
ج - راه گريز از جدال و ستيزه جوئى با مردم : 
براى فرار و گريز از جدال و ستيز بيجا، لازم است كه انسان از اعتراض و انكار هرسخنى كه مى شنود چشم پوشى كند. اگر سخن كسى بر اساس حق و حقيقت مبتنى باشدبايد قلبا آنرا تصديق و تاءييد كرد، و در صورت نظرخواهى ، صدق و راستى ودرستى آنرا اظهار نمود. اگر سخن كسى به ناحق وباطل باشد و اين سخن با امور مربوط به دين ، پيوندى نداشته باشد، فرد بايدسكوت را پيشه خود سازد؛ البته در صورتى كه شرائط لزومعمل و اداء وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در مورد آن سخنباطل ، فراهم نيامده باشد، (و الا سكوت و بى تفاوتى در برابر چنانباطل ، جائز و روا نيست ).
خرده گيرى از سخن ديگران و مخدوش ساختن آن ، ممكن است مربوط به لفظ و طرز تعبيرباشد؛ به اين معنى كه در سخن طرف ، از نظر قواعد دستورى و لغوى و نظم و ترتيبكلمات ، خللى وجود داشته باشد. و اين خلل ، يا ناشى از نارسائى اطلاعات ادبى است ويا معلول طغيان و لغزش زبان (و سبق لسان ) مى باشد.
و يا ممكن است خرده گيرى از سخن ديگران به معنى و محتواى آن مربوط باشد، به اينمعنى كه بگويد: مطلب آنطور نيست كه تو مى گوئى ، يا تو در اين بيان خود - به ايندليل و آن دليل - دچار اشتباه هستى .
و يا عيبجوئى از سخن ديگران ممكن است به هدف و منظور گوينده آن ارتباط داشته باشد.مثلا به او بگويد: اگرچه سخن و گفتار تو درست و به حق است ؛ ولى منظور تو عبارتاز اظهار حق نيست ؛ (بلكه مى خواهى هدف ديگر و منظور باطلى را در لابلاى گفتار خود،وانمود سازى )، و امثال اينگونه عيب جوئيها (كه مى توان از طريق محبت و ملاطفت و بدوننياز به ستيزه گرى ، آنها را جبران كرد).
براى پى بردن به سوء نيت و فساد قصد و هدف گوينده ، نشانه اى وجود دارد كه بهوسيله آن مى توانيم به نادرستى قصد و اراده او آگاه شويم . به اين صورت كه مشاهدهمى كنيم : وى - به خاطر اظهار فضل و خودنمائى و اظهار آشنائى به مساءله - ازظاهرگشتن حق و اثبات واقعيت به وسيله ديگران ، ابراز تنفر مى كند؛ (اين حالت روانى ،نمايانگر سوء نيت و فساد قصد و اراده گوينده است )؛ چون انگيزه اين حالت روانى ، حسبرترى جوئى و از طريق اظهار فضل مى باشد كه با تهاجم و يورش به ديگران همراهاست ، و ميخواهد با چنين يورش و سرازير كردنسيل انتقاد، عيب و نقص طرف را وانمود سازد.
فضل فروشى و خرده گيرى از ديگران ، دو نوع از انواع تمايلات و گرايشهاى پستروانى و از حالات مهلك و فرومايه و غيرانسانى است :
1- اظهار فضل و يا فضل فروشى به عنوان تزكيه نفس ، يعنى خودپسندى و خودستائىتلقى مى شود كه مى توان آنرا ناشى از طغيان انسان در ادعاء والائى مقام و خودبزرگبينى دانست ؛ در حاليكه خداوند متعال در نبشتار استوار بنياد خود (يعنى قرآن كريم )بشر راز تزكيه نفس بمعنى خودستائى نهى كرده و فرموده است :
(( (فلا تزكوا انفسكم ) )) (223) .
پس خويشتن را پاكيزه و مبراى از هر گونه عيب و نقص مپنداريد و خودپسند نباشيد.
2- اما خرده گيرى از ديگران و وانمود ساختن عيب و نقص آنها، بازده و مقتضاى سبعيت وحالت درنده خوئى انسان است ؛ زيرا انسان مى خواهد در چنين حالات روانى ، ديگران را ازهم بدرد، و به آنان صدمه و آزار برساند. اين حالت درنده خوئى ، آدمى را به نابودىو تيره روزى شخصيت سوق ميدهد. آرى ستيزه جوئى و درگيريهاى نامطلوب است كه اينحالات و خصلت هاى مهلك را در بشر تقويت مى نمايد.
جدال و ستيز با ديگران هرگز از آزاررسانى و تهييج غضب و برانگيختن كينه ، جداپذيرنيست ، و لازمه ستيزه جوئى اينست كه يكطرف درگير، طرف ديگر را وادار سازد كه ازسخن خود برگردد و هر طور كه شد در صدد تاءييد سخن و مدعاى خويش برآيد، اعم ازآنكه اين سخن و مدعى ، حق و يا باطل باشد.
ستيزه جو، سعى مى كند گوينده را با هر حربه اى كه به نظر او مى رسد بكوبد، وشخصيت او را مخدوش سازد، و او را مورد نكوهش قرار دهد. نتيجه اين كار چنان خواهد بودكه ميان دو فرد ستيزه جو، درگيريها و مشاجرات لفظى (ناهنجارى ) بالا گيرد، و ماننددو سگى گردند كه با هم گلاويز مى شوند و به هم پارس ‍ مى كنند. و منظور هر يك ازآنها اين است كه طرف مقابل را با نيش و گاز و حربه اى مورد حمله قرار دهد كه از لحاظايجاد صدمه و ناراحتى ، مؤ ثرتر، و در اسكات و كوباندن و نابود ساختن او،نيرومندتر باشد.
راه درمان اين حالت روانى نابسامان آنست كه انسان ، حالت كبر و خودبزرگ بينى خويشرا - كه انگيزه فضل فروشى او شده است و نيز خوى سبعانه و حالت درنده خوئى خويشرا كه موجب تنقيص و خرده گيرى او از ديگران مى باشد - با داروهاى درمان بخش ، در همشكند و آنرا از خود بسترد، داروهائى كه براى درمان كبر و خشم انسان ، مؤ ثر و سودمندمى باشد.
در كتابى كه قبلا از آن ياد كرديم يعنى كتاب (منارالقاصدين فى اسرار معالم الدين) و نيز كتب ديگر كه در زمينه علم اخلاق تاءليف شده است ، طرق درمان اينگونهبيماريهاى روحى و داروهاى لازم ، ارائه شده است .
د - بايد مراقب دسيسه هاى ابليس باشيم . 
نبايد شيطان ترا فريب دهد؛ چون ممكن است با سخنان خدعه آميز و گفتار حق بجانب خود،به تو بگويد: از اظهار حق دريغ مكن و در اظهار حق از سازش و مجامله و سستى خوددارىنما. (آرى نبايد انسان تحت تاءثير چنين گفتارهائى قرار گيرد)؛ چون شيطان همواره باصحنه سازيهاى دلسوزمآبانه و چهره و سيماى خيرخواهى ، افراد كم خرد را به شر وفساد مى كشاند.
خويشتن را به صورت دستاويز خوش رقصى ! و خنده هاى مسخره آميز شيطان درنياور.(يعنى شيطان مى خواهد با وسوسه هاى فريبنده ، ترا به ستيزه جوئى وجدال با ديگران تحريص و تشويق كند و خود به عنوان تماشاچى از رفتار سبكسرانهتو لذت برد و از ته دل به تو و طرف مقابل تو بخندد).
البته اظهار حق به كسى كه نسبت به آن ، گوش شنوائى دارد و در برابر حق ، انعطافپذير است ، كارى نيكو و بجا است ، آنهم در صورتى كه اين كار بر اساس ‍ اخلاص ، وتواءم با قصد و هدف الهى انجام گيرد.
راه اظهار حق - كه با اخلاص در نيت تواءم است - از طريق اخلاق حسنه و نصيحت و اندرزخداپسندانه ، انجام پذير مى باشد؛ چون اخلاق حسنه و نصيحت و اندرز، بهترين طريقارشاد مردم به حق و حقيقت است ؛ بنابراين نبايد ارشاد مردم باجدال و ستيزه جوئى تواءم باشد.
نصيحت و اندرز، وقتى به كار مى آيد و مى تواند ديگران را در راهنمائى به حق ، مدد كندكه در چهره و هيئت واقعى خود - كه همان لطف و مدارا است - جلوه كند. و در غيراينصورت ،نصيحت و اندرزى كه فاقد لطف و مدارا مى باشد از فضيحت و بدنامى سربرمى آورد.بديهى است كه نتايج زيانبار و غائله سوء چنين نصيحت عارى از محبت ، از نتايج سودمند وثمربخش آن ، فراوان تر و عظيم تر خواهد بود.
اگر كسى با فقيه نمايان دوره ما: (عصر مؤ لف ) - كه فقط از نام و اسم علم ، بهره اىدارند و به عنوان (عالم ) معروفند - رفت و آمد كند و با آنان حشر و نشر نمايد برطبع او، خوى جدال و ستيزه جوئى (و خودنمائى ) چيره مى گردد، و آنگاه كه همالان وهمنشينان بد و فاقد شخصيت به او القاء مى كنند كهجدال و ستيزه جوئى نشانه فضل است ، سكوت و چشم پوشى ازجدال و ستيزه جوئى بر او دشوار مى گردد. بنابراين بايد از چنين دانشمندان ، - آنگونهكه از شير مى گريزى - برحذر بوده و از آنان بگريزى .
3- نبايد از يادگيرى و تحصيل علم و آگاهى در هيچ شرايطى استنكاف نمود
معلم و شاگرد نبايد از يادگيرى و استفاده علمى از افرادى كه در مقام و منصب و سن وشهرت و ديندارى و يا علوم و دانشهاى ديگر، پائين تر و پست تر از آنها هستند، استنكافورزند؛ بلكه بايد از هر كسى كه استفاده علمى از او امكان پذير است ، بهره و فائده اىبه دست آورند.
والائى مقام و شهرت آنان نبايد مانع از آن شود كه در استفاده و بهره گيرى از افرادپائين تر از خود - در مسائلى كه در آنها آگاهى كافى ندارند - دريغ كنند، چون اينحالت ، موجب مى شود كه در تجارت و سوداگرى علمى خويش دچار زيان گشته ، و مراتبعلم و آگاهى آنها رو به نقصان گذارده ، و مشمول خشم و غضب پروردگارشان واقعشوند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (حكمت و دانش و سخن حكيمانه ، گمشدهافراد باايمان است . يك فرد باايمان آنگاه كه علم و حكمت را در هر جا بيابد درفراگرفتن دست يازى به آن ، از همه افراد ديگر شايسته تر و سزاوارتر
ميباشد) (224) .
سعيد بن جبير گفت : انسان - تا وقتى كه در حال تعلم و دانش آموختن ، بسر مى برد -عالم و دانشمند است . و آنگاه كه دانش آموختن و يادگيرى را رها كند و بپندارد كه از علم ودانش و اندوختن سرمايه هاى علمى بى نياز مى باشد، و به معلومات موجود خود اكتفاء كند؛او بيش از اندازه تصور، جاهل ترين و نادان ترين مردم است .
شاعرى (225) مى گويد:

(( و ليس العمى طول السؤ ال و انما
تمام العمى طول السكوت مع الجهل ))
كورى و فقدان بينش علمى ، عبارت از طول مدت سؤال و استمرار پرسش نمى باشد؛ بلكه كورىكامل و فقدان بينش علمى ، عبارت از طولانى ساختن سكوت و عدم پرسش است كه همراه باجهل و نادانى ، چنين سكوتى ادامه يابد.
اگر كسى به علت شرم و حياء از سؤ ال كردن خوددارى كند،مشمول مضامين اين شعر بوده و گرفتار كورى و فقدان بينش علمى است . به همين جهتگفته اند: (اگر كسى از پرسش كردن (در مسائلى كه به آنها آگاهى ندارد) - بهخاطر شرم و حياء - دريغ نمايد جهل و نادانى نسبت به او، بى حياء شده و با بى شرمىبه او روى مى آورد. و نيز گفته اند: رقت و تنكى و ظرافت چهره - (كه نمايانگر حياء وشرم انسان در طرح پرسش است ) - موجب رقت علمى و قلت سرمايه بينش انسان مى گردد.و بزرگان گفته اند: افراد خجول و همچنين افراد مستكبر يعنى كبرياء منش و خودبزرگبين نمى توانند به دانش آموختن و يادگيرى صحيح علم موفق گردند.
زرارة (بن اعين )، و محمد بن مسلم ، و بريد عجلى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كردهاند كه آنحضرت فرمود:
(از آنجهت جامعه و مردمى مورد تهديد انحطاط و نابودى هستند و هلاك مى گردند كه ازسؤ ال كردن امتناع مى ورزند، يعنى هلاك آنها به خاطر اين است كه پرسش نمى كنند)(226) .
و نيز همو فرموده است : (بر در اين علم و دانش (انسان ساز و الگوپرداز)، قفلى استكه كليد آن ، سؤ ال و پرسش مى باشد) (227) .
4- انعطاف و تسليم بودن در برابر حق 
معلم و شاگرد بايد سعى كنند نيروئى را به دست آورند كه درظل آن نيرو، حس پذيرش حق و انقياد و تسليم بودن در برابر واقعيت ها، در آنان به ثمررسد. اين مساءله از نكات مهم و اساسى مربوط به آداب و وظائف مشترك ميان معلم وشاگرد نسبت به خود مى باشد. به اين معنى : چنانكه احساس كردند كه در سخنان خويشدچار اشتباهى شده اند - اگرچه اين اشتباه و لغزش را فردى كوچكتر و كمسال تر از آنها اظهار كرده و تذكر دهد - نبايد از رجوع به حق (و اعتراف به اشتباه خود)دريغ نمايند؛ زيرا اعتراف به اشتباه و تسليم شدن در برابر حق - علاوه بر آنكه داراىوجوب و ضرورت دينى و اخلاقى است - موجب بركت و فزونى سرمايه علم و دانش در ميانجامعه مى باشد.
اصرار معلم و شاگرد در عدم پذيرش حق - ولو از فردى كوچكتر - عبارت از نوعى كبر وخودبزرگ بينى است كه در پيشگاه خداوند، سخت مذموم و نكوهيده مى باشد و موجب طرد ودورى انسان از رحمت خداوند متعال مى گردد.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: كسى كه ذره اى كبر و خودبزرگبينى در دل او وجود داشته باشد، به بهشت و سراى نيكبختى راه ندارد. بعضى از يارانآن حضرت عرض كردند: يا رسول الله (بر اساس اين معيار، راه نجاتى نخواهيم داشت ؛بلكه ) هلاك و نابودى و بدبختى ، ما را تهديد مى كند؟ چون برخى از ما مردم به كفشخوب و جامه زيبا و فاخر، احساس علاقه و دلبستگى مى نمايند (و ميخواهند با جامه زيبا وپاافزار خوب ، زندگانى كنند؟) پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اين نوع علاقهو دلبستگى ، كبر و خودبزرگ بينى نيست ؛ بلكه كبر و خودبزرگ بينى عبارت از (((بطر الحق و غمض ‍ الناس ) )) يعنى عدم اعتراف به حق ، و حقير شمردن مردم مىباشد، و (بطرالحق ) بمعنى مردود ساختن سخن حق بر گوينده آن ، و عدم اعتراف بهآن پس از ظهور و آشكار شدن حق است ، اعم از آنكه حق به وسيله فردىخردسال يا بزرگسال و يا شخصيتى بزرگ و برجسته و يا شخصيتى حقير و پست وگمنام آشكار گردد(228) .
همين مقدار تهديد براى نكوهش كبر و خودبزرگ بينى ، و درك منع و نهى آن از طرفشارع مقدس اسلام ، (براى هر فرد عاقل و خردمند)، كافى و بسنده است .
5 - آمادگى قبلى معلم و شاگرد براى درس  
معلم و شاگرد (پيش از آنكه دست اندر كار تدريس و يادگيرى گردند، يعنى ) پيش ازآنكه معلم ، درس خود را آغاز كند، و قبل از آنكه شاگرد، سؤ الى را مطرح سازد، در مورددرس و سؤ ال خود، دقت و تاءمل نمايند، و آنرا به صورت منقح و پاكيزه اى آماده سازندتا از شتابزدگى و لغزش و تصورات واهى و واژگونى درك و فهم ، مصون باشند. وبدينطريق (عادت به دقت در مورد مطلب و يا سؤال ) به صورت نيروى شايسته اى براى آنها درمى آيد (تا همواره در مورد تدريس وياسؤ ال خويش ، با انديشمندى و سنجش فكرى ، خوى گيرند). و گرنه اگر بهشتابزدگى در پرسش و پاسخ عادت كنند، اشتباهات و لغزشهاى آنها رو به فزونىگذاشته ، و عيب و نقص آنان گسترش يافته ، و اشتباه آنها آشكار و برملا مى شود؛ ونتيجة در محيط خود، به عنوان افرادى لغزنده و اشتباه كار و شتاب زده معروف مى گردند.به ويژه اگر همنشينانى بدسيرت در محيط آنها بسربرند، همنشينانى كه معلم و شاگردبيمناكند كه مبادا رفتار نسنجيده آنها را دستاويز و بهانه اى براى انتقاد و عيبجوئىقرار دهند، و حالات نابسامان آنها را نزد حسودان و رقيبان ، به عنوان سمت و نمودارشخصيت آنها معرفى نمايند.
6- رعايت نظافت و پاكيزگى ، و لزوم آراستن ظاهر 
معلم و شاگرد - آنگاه كه مى خواهند در جلسه درس حضور يابند - لازم است هميشه باوضوء، و پاكيزه از هرگونه كثافت و آلودگى و پليدى باشند. بدن و جامه خويش رانظيف و خوشبو سازند، و به منظور تجليل از مقام علم و دانش ، و رفاهحال حاضران و همنشينان و فرشتگانى (كه پروانه وار، گرداگرد اينمحفل مقدس در گردشند) بهترين جامه خود را در بر كنند. و به خصوص اگر جلسه درسدر مسجد برگزار شود (رعايت اين نكات شايسته تر است ).
به طور فشرده : تمام نكاتى كه در مورد نظافت و پاكيزگى بدن و لباس در شريعتمقدس اسلام درباره همه مردم گوشزد شده است ، رعايت آنها براى معلم و شاگرد شايستهتر و ضرورى تر مى باشد.
نوع دوم : آداب و وظائف ويژه معلم 
بخش اول : آداب و وظائف ويژه معلم نسبت به خود 
(مطالب مربوط به آن ، - پس از ذكر مقدمه - در طى هشت امر مورد بحث قرار ميگيرد):
مقدمه :
تعليم ، اساس و بنيادى است كه قوام و پايدارى دين و آئين ، بر روى آن استوار شدهاست . جامعه بشرى از طريق تعليم مى تواند از كسادى وافول خورشيد علم و نابودى كالا و سرمايه هاى علمى پيشگيرى كند. بنابراين تعليم ،يعنى انتقال اندوخته هاى علمى به ديگران ، از مهمترين عبادات و مؤ كدترين واجبات كفائىاست (كه هر فرد از جامعه انسانى - كه حامل علم و كالاى معارف و معلومات است - بايد درانتقال آن به ديگران ، احساس وظيفه و مسئوليت نمايد، و تا وقتى كه اينانتقال به وسيله ديگران صورت نگيرد همه علماء و دانشمندان بايد موضوع تعليم رابه عنوان يك امر واجب و تكليف الزامى تلقى نموده و در صدد اداء اين وظيفه خطيربرآيند).
خداوند متعال فرموده است :
(( (و اذا اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لاتكتمونه ) ))(229)
و آنگاه خداوند از مردمى - كه نبشتار آسمانى به آنها داده شد يعنى مردمى كهاهل علم و دانش دينى هستند - پيمان گرفت و به آنها فرمود: بايد محتواى آنرا براى مردمتشريح كرده و از بيان و بازگو كردن آن كتمان نورزيد (يعنى آن را به ديگرانتعليم دهيد).
و نيز فرمود:
(( (ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاباولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ) )) (230) .
آنانكه رهنمودهاى واضح و آشكار و عوامل رشد و هدايت را - كه ما آنها را فرو فرستاديم -پس از آنكه ما همين رهنمودهاى آشكار و راه هدايت را در نبشتار آسمانى گزارش كرديم ،اگر در بازگو كردن آنها به مردم كتمان ورزند، خداىمتعال آنانرا از رحمت خويش طرد نموده ، و همه لعنت كنندگان نيز براى آنها طرد از رحمتخدا را درخواست مى نمايند.
يكى از اخبار مشهور، سخن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) است كه فرمود: (شاهدانو حاضران ، حقايق را به غائبان و مردمان ديگر ابلاغ كنند) (231) . اخبار مشابه دراين مورد، بسيار فراوان است كه فقط پاره اى از آنها بازگو شده است .
علاوه بر آداب و وظائفى كه (درباره وظائف مشترك ميان معلم و شاگرد) بازگو نموديم ،خود معلم نيز داراى آداب و وظائف ويژه به خود مى باشند كه به سه بخش تقسيم مىشود:
1- آداب او با خويشتن .
2- آداب او با دانشجويان .
3- آداب او در مجلس درس .
اما آداب او نسبت به خويشتن ، عبارت از وظائفى است (كه بايد در رعايت آنها كوشا باشد.شهيد ثانى اين وظائف را - چنانكه گفتيم - ضمن هشت امر توضيح داده است ):
1- احراز صلاحيت و شايستگى در امر تعليم 
كسى كه مى خواهد عهده دار منصب تعليم گردد بايد قبلا مراتب صلاحيت و شايستگىخويش را براى تصدى چنين مقامى در خود فراهم آورد. و بايد اين شايستگى ، در تماممظاهر وجود او پديدار باشد، يعنى سيما و چهره و طرز سخن گفتن و گفتارش ، نمايانگراهليت و شايستگى او براى احراز مقام تعليم بوده ، و اساتيد صالح وى نيز صلاحيت اورا تاءييد و گواهى كنند.
در حديثى مشهور، چنين آمده است : كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (اگركسى با تكلف ، نسبت به چيزى اظهار بى نيازى كند كه به او داده نشده است و بهدارائى تظاهر نمايد، و خويشتن را بيش از اندازه بيارايد و باليدن آغاز كند، بمانندكسى است كه دو جامه دروغين و فريبا را در بر مى نمايند، جامه اى كه لازم نبوده و متناسببا او نمى باشد) (232) .
يكى از فضلاء(233) گفته است : اگر كسى در غير موقع و زمان مناسب ، صدرنشينى ورياست را در پيش گيرد، خود موجب خفت و سبكى و فرومايگى خويش ‍ مى گردد).
دانشمند برجسته ديگرى (234) گفته است : اگر كسى رياست را نه به هنگام خود،جويا شود، همواره در بازپس عمر خويش در ذلت و خوارى بسر خواهد برد.
شاعرى در اين باره مى گويد:
(( لاتطمحن الى المراتب قبل ان
تتكامل الادوات و الاسباب
ان الثمار تمر قبل بلوغها
طعما و هن اذا بلغن عذاب ))
پيش از آنكه عوامل و اسباب شايستگى تو كامل گردد به مقامات و مناصب چشم ندوز (وخويشتن را در تيررس آنها قرار مده )؛ زيرا ميوه هاقبل از آنكه برسد از لحاظ طعم و مزه براى ذائقه مردم تلخ و گس و ناگوار مى باشد.ولى همين ميوه هاى كال اگر برسد و بپزد گوارا و لذت بخش خواهد بود.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation