بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام, دکتر سید محمد باقر حجتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADA00001 -
     ADA00002 -
     ADA00003 -
     ADA00004 -
     ADA00005 -
     ADA00006 -
     ADA00007 -
     ADA00008 -
     ADA00009 -
     ADA00010 -
     ADA00011 -
     ADA00012 -
     ADA00013 -
     ADA00014 -
     ADA00015 -
     ADA00016 -
     ADA00017 -
     ADA00018 -
     ADA00019 -
     ADA00020 -
     ADA00021 -
     ADA00022 -
     ADA00023 -
     ADA00024 -
     ADA00025 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ب - كتب اصول فقه 
41- تمهيد القواعد الاصولية و العربية لتفريع الاحكام الشرعية : در دو بخش : 1- صدقاعده اصول فقهى 2- صد قاعده ادب عربى . و در پايان ، داراى فهرست مبسوطى براىتسهيل استخراج مطالب آن مى باشد.
شهيد ثانى اين كتاب را در اول محرم 958 ه‍ ق ، به پايان رسانده است ؛ و در 1272 ه‍ قبا كتاب (ذكرى الشيعه ) شهيد اول به طبع رسيده است . (11) (يك ).
42- تفصيل ما خالف الشيخ الطوسى اجماعات نفسه : در روضات آمده است : اين كتاب ، درحقيقت ، رد بر مطلق اجماعات و نيز رد بر كسانى است كه به اجماعات اعتماد كرده اند.(دو).
ج - كتب مربوط به علوم حديث  
43- بداية الدراية : شهيد ثانى كتاب فشرده اى با اين نام در علم درايه نگاشت كه مىتوان گفت : وى اولين دانشمند شيعى است كه در اين زمينه دست اندركار تاءليف كتابگشت . (يك ).
44- شرح بداية الدراية : اين كتاب تواءم با متن ، در ايران و نجف به چاپ رسيد. (دو).
45- غنية القاصدين فى معرفة اصطلاحات المحدثين : ابن العودى درباره اين كتاب مىنويسد: (در ميان علماء شيعه ، تصنيف اين كتاب بى سابقه بوده وقبل از شهيد ثانى هيچيك از دانشمندان شيعه در چنين موضوعى ، كتابى تاءليف نكردهبود). احتمال مى رود كه غير از (بداية ) باشد(سه ).
46- شرح حديث (الدنيا مزرعة الآخرة ). (چهار).
47- كتاب فى الاحاديث : مرحوم شيخ حر عاملى مى گويد: حدود هزار حديث به خط شهيدثانى ديده ام كه از (مشيخه ) حسن بن محبوب ، انتخاب شده بود. (پنج ).
48- كتاب الرجال و النسب : ظاهرا كتاب خاصى دررجال ، و غير از كتاب (فوائد خلاصة الرجال ) و يا كتابى است كه در پاره اى ازآثار مؤ لف به عنوان (التعليقات على كتبالرجال )، معروف مى باشد.(شش ).
49- فوائد خلاصة الرجال (هفت ).
د- كلام 
50 - حقايق الايمان - يا - (تحقيق الايمان و الاسلام ) - يا - (حقيقة الايمان و الاسلام)، كه بحثها و تحقيقات غنى و سرشارى است درباره مفهوم (ايمان و اسلام ) و ردپاره اى از شبهات در اين باره . در پايان اين كتاب ، مبحثى دراصول دين - با تفصيل فزونترى - آمده است ، و شهيد ثانى ، آنرا در شب دوشنبه ، هشتمذى القعده 954 ه‍ ق ، تاءليف كرد؛ و ضمن مجموعه اى از كتب بهسال 1307 ه‍ ق در ايران به طبع رسيد.(يك ).
51 - البداية فى سبيل الهداية : ظاهرا اين كتاب درباره بحث از عقائد مى باشد؛ لكنپاره اى از مؤ لفين را گمان بر آن است كه همان (بداية الدراية ) مى باشد. آغابزرگ تهرانى مى گويد: (شيخ حر عاملى از اين كتاب پس از (بداية الدراية ) يادكرده است ، و چنين به نظر مى رسد كه دو كتاب مى باشد، و نام آن نيز نشان مى دهد كهدرباره عقائد، نگارش يافته است )(12) (دو).
الاقتصاد فى معرفة المبدء و المعاد و احكام ...: از اين كتاب ، ضمن كتب فقهى شهيديادكرديم .
ه‍- اخلاق و عرفان 
52 - منارالقاصدين فى اسرار معالم الدين : ظاهر عنوان كتاب نشان مى دهد كه در طى آناز اسرار احكام شرعى و عللى كه موجب تشريع اين احكام ، - يعنى واجبات و محرمات و... -مى باشد، بحث و تحقيق به عمل آمده است ، و شهيد ثانى از اين كتاب در (منية المريد)ياد مى كند(يك ).
53 - منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد: در آداب دينى و اخلاقى تعليم و تعلم وقاضى و مفتى و افتاء، كه آنرا در 20 ربيع الاول 954 ه‍ ق به پايان رسانيد، كهبارها در ايران و هند و نجف به طبع رسيده است .(دو).
54 - مختصر رسالة منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد (سه ).
55 - مسكنة - يا- مسكن الفؤ اد عند فقد الاحبة و الاولاد: رساله اى است كه وظائف انسان رابه هنگام مواجهه با مصائب و شدائد - از قبيل : از دست دادن فرزند و خويشاوندان و سائرمصائب ديگر - مشخص مى سازد. شهيد ثانى اين كتاب را در چاشت روز جمعهاول رجب 954 به منظور تسليت خود - آنگاه كه فرزند و يا فرزندانىقبل از تولد شيخ حسن صاحب معالم را از دست داده بود - و نيز براى تسليت و دلدارىديگران نگاشته است . نگارنده سطور در سال 1361 ه‍ ش ، آنرا به فارسى برگردانكرده و ان شاء الله به زودى چاپ و منتشر خواهد شد. متن كتاب بارها در ايران به طبعرسيد(چهار).
56 - مبرد الاكباد فى مختصر مسكن الفؤ اد: اين كتاب فشرده اى از (مسك -ن الفؤ اد)ياد شده است كه به منظور استفاده همگان ، تلخيص شد. (پنج ).
57 - كشف الريبة عن احكام الغيبة : كتاب جالبى است كه در آن از غيبت ، و دلالت كتاب وسنت بر حرمت آن ، و نيز از مواردى كه غيبت كردن ، جايز مى باشد، و از كيفيت احتراز ازغيبت و امثال آن گفتگو شده ، و شهيد ثانى ، آنرا در 13 صفر 949 ه‍ ق ، تاءليف كردهاست و بارها در ايران و نجف به طبع رسيده ، اخيرا نيز به فارسى نيز برگردان شدهاست (شش ).
58 - التنبيهات العلية على وظائف الصلوة القلبية - يا - (اسرار الصلوة ): كه دربيان اسرار عرفانى و آداب و نكات درونى و باطنى نماز مى باشد، و ترتيب واجباتنماز در مد نظر مؤ لف بوده ، و با استمداد از احاديث و آيات قرآنى تاءليف شده است ، وتاريخ فراغ از آن ، نهم ذى الحجه 951 ه‍ ق مى باشد. (هفت ).
و- تفسير 
59 - رسالة فى شرح البسملة (يك ).
ز- ادعيه  
60- رسالة فى الادعية (يك ).
61- رسالة فى آداب الجمعة (دو).
ح - نحو 
62- المنظومة فى النحو (يك ).
63- شرح المنظومة فى النحو. كه شرح شماره 62 مى باشد، و در رساله ابن العودىآمده است كه او بخشى از اين رساله را به خط خود شهيد ثانى ديده است . (دو).
ط - اجازات  
64- الاجازات : شهيد ثانى در اين كتاب ، اجازاتى كه از مشايخ حديث صادر شدهگردآورى نموده است ؛ لكن معلوم نيست آيا اين كتاب ، عبارت از همان كتابى است كه محتواىآن اجازاتى باشد كه از مشايخ و اساتيد شهيد ثانى براى او صادر شده است ، و يامطلق اجازات مشايخ براى اشخاص ديگر مى باشد. (يك ).
65- اجازاته لتلاميذه : شهيد ثانى به گروهى از شاگردانش اجازات متنوعى صادركرده است كه پاره اى مفصل ، و پاره اى ديگر، مختصر مى باشد. و حاج شيخ آغا بزرگتهرانى اجازات زير را در اين مورد ياد كرده است :
1- اجازه به شيخ ظهيرالدين ميسى در 957 ه‍ ق .
2- اجازه به شيخ محيى الدين ميسى عاملى در 954.
3- اجازه به شيخ تاج الدين جزائرى در 965.
4- اجازه به شيخ عزالدين بن زمعه مدنى در 948.
5 - اجازه به شيخ عبدالصمد، پدر شيخ بهائى در 941.
6- اجازه به شيخ سلمان جبعى عاملى در 954.
7- اجازه به سيد عطاءالله حسينى موسوى در 950.
8 - اجازه به ابن صائغ حسينى موسوى در 958.
9- اجازه به شيخ محمود لاهيجى در 953 (13) (دو).
ى - جنگ و مجموعه 
66- رسالة فى عشرة علوم : رساله اى است كه در قسطنطنيه درباره ده علم نگاشته و آنرابه قاضى زاده رومى تقديم كرد، و در نتيجه ، حكمى درباره وى براى تدريس و ادارهمدرسه (نوريه ) بعلبك صادر گرديد.
اين بود قسمتى از آثار علمى شهيد ثانى كه گويند مجموعا به هشتاد كتاب و رساله مىرسد.
نويسندگانى كه شرح حال شهيد ثانى را ياد كرده اند به حوصله و صبر او درتاءليف و تصنيف و نسخه بردارى از كتب و آثار ديگران ، اشاراتى دارند؛ با اينكه مىدانيم مراجعان به شهيد ثانى ، زياد بوده و خود پى در پى در مسافرت بسر مى برد، ومساعى خويش را در راه نشر اسلام به كار مى گرفت . لذا بايد اين آثار علمى فراوان وعميق و تحقيقى را موهبتى ربانى تلقى كرد كه اين دانشمند بزرگوار به مدد توفيقالهى از آن برخوردار بوده است .
خوانسارى - آنگاه كه از (مسالك ) (شهيد) ياد مى كند - مى نويسد. (و گويند: او اينكتاب را در مدت نه ماه نگاشت . و خدا مى داند كه اگر يك محرر و نويسنده اى مزدوربخواهد چنين كتابى را استنساخ كند، تحرير آن در چنان مدتى بر او دشوار مى باشد )تا چه رسد به آنكه بخواهد كتابى را با اين حجم زياد - تواءم با تحقيق -، تاءليفنمايد.
مؤ يد چنين توفيق شگفت آور، سخن صاحب كتاب (حدائق المقربين ) است كه آنرا ازجمعىاز علماء نقل كرده ، مبنى بر اينكه شهيد ثانى اين كتاب را در مدتى كوتاهتاءليف نمود،چنانكه مى دانيم اين عالم عاليمقدار، به تاءليف كتاب (الروضةالبهية شرح لمعه )در طى چند ماه موفق گرديد، كتابى كه از بهترين كتابهاىفقه استدلالى به شمار مىرود. و نيز صاحب(امل الآمل ) از دانشمندى موثقنقل مى كند كه شهيد ثانى ، دو هزار كتاب از خودباقى گذاشت كه دويست كتاب - از ميانجمع كتب مزبور - به خط شريف او، اعم ازآثار علمى خود او و آثار ديگران ، بوده است .
مرحوم شيخ اسدالله فقيه كاظمى در مقدمات كتاب (مقابيس ) خود، يكى از كرامات او راچنين برمى شمارد كه او يكبار، قلم را با دوات آشنا مى كرد و با آن حدود بيست تا سىسطر مى نوشت ، و بلكه گويد: چهل يا هشتاد سطر را به نگارش درمى آورد (14) .
شهيد ثانى از ديدگاه علماء و دانشمندان اسلامى 
شهرت شهيد ثانى - از آنگاه كه به درنورديدن بلدان اسلامى آغاز كرد، و در محضراساتيد بزرگ راه يافت - جهان اسلامى آنروز را فرا گرفت تا آنجا كه تدريجا منزلتعلمى او و نيز مقام اجتهادش مورد قبول و اعتراف همگان بوده ، آنهم در حاليكه هنوز بيش ازسى و سه سال از عمرش را پشت سر نگذاشته بود - نتيجه اين شهرت ، چنان بود كهزبانها به ستايش او - آنهم با آميزه اى از قداست روحى وى - گشوده شده ، و با عباراتمختلفى به مدح و ثناء وى ، سخن آغاز كردند. و ما نمونه هائى چند از اين سخنها را درزير مى آوريم .
1- ابن العودى : 
شهيد ثانى از خصلتهاى كمال ، محاسن و نخبه هائى را واجد بوده و قامت شخصيت او باانواعى از مفاخر كمال آراسته بوده ، و كالبد او به جان و روح فرازمندى مى باليد كهخويشتن را در جوار او مى يافت . او شيخ و بزرگ و جوانمرد اين امت و مبدء و منتهاىفضائل بوده است ... لحظه اى از عمرش را جز در كسب فضيلت مصروف نداشت . اوقاتشبانه روزى خود را چنان برنامه ريزى مى كرد كه وى را در تمام لحظات سودمند افتد.
2- صاحب (المقابيس ): 
شهيد ثانى ، افضل متاءخرين ، اكمل متبحرين ، نادره پسينيان ، يادگار پيشينيان ، مفتىهمه طوائف اسلامى ، راهنماى دينى مردم به راهى پايدار و صراطى مستقيم ، مقتداى شيعه ،و نور شريعت بود كه سخنان بزرگان از برشمردن مزايا و استيفاء حق او در بيانفضائل پرارزشش نارسا است . و گفتار خردمندان و انديشمندان سترك ، در گزارش مناقبو خصلتهاى بلندش بسى ناچيز و حيرت گونه مى باشد. در بلنداىفضل و كمال و سعادت در لابلاى شخصيت خود، ميان مراتب علم وعمل و شكوه و جلال و شهادت ، گردهم آئى برقرار ساخت ؛ و او در سايه لطف نهان وآشكار خداوند متعال ، بسى موفق و مؤ يد بوده است . (15)
3- شيخ حر عاملى : 
موضع و موقعيت شهيد ثانى در فقه و علم وفضل و زهد و عبادت و تقوى و تحقيق و تبحر و عظمت مقام و شكوه منزلت و جامعيتفضائل و كمالات ، مشهورتر از آن است كه آنها را بازگو نمائيم . محاسن و اوصافپسنديده اش بيش از حد احصاء و شمار است ، و مصنفات و آثار علمى او، مشهور و بر سرزبانها است . او فقيه و مجتهد و نحوى و حكيم و متكلم و عالم به قرآن و جامع انواع علوم ودانشها بوده ، و نخستين كسى است كه در جمع علماء شيعه به تصنيف كتابى در (درايةالحديث ) آغاز كرد. (16)
3- شيخ يوسف بحرانى ، صاحب كتاب (الحدائق ): 
شهيد ثانى در ميان دانشمندان شيعه از برجستگان و رؤ ساء و اعاظم فضلاء و ثقات ،برشمار است . عالمى است عامل ، و محققى است موفق و موشكاف ، و زاهد و پارسائى استمجاهد كه محاسن و اوصاف حميده اش فزونتر از آن است كه به شمارش درآيد، وفضائلش بيش از آن است كه كسى بتواند كاملا آنها را غوررسى كند. (17)
4- تفرشى در كتاب (نقدالرجال ): 
شهيد ثانى از دانشمندان موجه و آبرومند شيعه و ازرجال مورد اعتماد مى باشد كه در خزانه خاطر خويش مايه هاى فراوانى از علم را اندوخته، و سخنانش ‍ پاكيزه از لغزشها بوده است . شاگردان برجسته اى را پرورد، و كتابهاىنفيس و جالبى را تاءليف كرد، و به خاطر تشيع در قسطنطنيه به شهادت رسيد. (18)
5 - خوانسارى ، صاحب (روضات الجنات ): 
تاكنون ، يعنى حدود سال 1263 ه‍ ق ، در جمع دانشمندان بزرگ و برجسته شيعه كسى رابه ياد ندارم كه از لحاظ شكوه شخصيت ، سعه صدر، خوش فهمى ، حسن سليقه ، نظام وبرنامه تحصيلى ، كثرت استادان ، ظرافت طبع ، معنويت سخن ، و پختگى و بى نقصبودن آثار علمى ، به پاى او برسد. بلكه اين استاد بزرگوار در تخلق به اخلاقالهى و قرب منزلت ، چنان مى نماياند كه تالى تلو معصوم (عليه السلام ) است ، يعنىبلافاصله در رده پس از معصومان پاك قرار دارد. (19)
6- حاج ميرزا حسين نورى محدث : 
شهيد ثانى در جمع متاءخرين ، فاضلترين علماء و كاملترين دانشمندان متخصص بهشمار مى آيد، وى نادره دوران و شخصيت شگفت انگيز پسينيان ، و يادگار بزرگان پيشين، و مفتى همه طوائف اسلامى و راهنماى مردم به صراط مستقيم ، و مقتداى شيعه و...(20) بوده است .
7- علامه مامقانى : 
شهيد ثانى ، داراى محفوظاتى سرشار و نيز پاكيزه گفتار بوده است . و كتاب ما - اگرچه در جهت شرح حال دانشمندان تاءليف نشده است ، بلكه صرفارجال حديث در آن گزارش مى شود -؛ لكن از امثال اين استاد بزرگوار، سطرى و گوشهاى از شرح حال آنها را به منظور تبرك و تيمن در اين كتاب ياد مى كنيم . (21)
8 - علامه امينى : 
شهيد ثانى از بزرگترين حسنات و عطاياى روزگار، و سرشارترين بحر مواج علم ، وزيور دين و آئين اسلام ، و استاد فقهاء سترك ، و آشنا و ماءنوس با دانش و متخصص درعلوم و دانشهاى با ارزش از قبيل : حكمت ، كلام ، فقه ،اصول ، شعر، ادب ، طبيعى ، و رياضى بوده است . آنچه كه ما را از زحمت تعريف ايناستاد بى نياز مى سازد شهرت جالب و شگفت آور او در تمام اين علوم مى باشد. لذا بهتعريف و شناساندن نيازى نداريم ؛ چون مقام و منزلت علمى و اخلاقيش ‍ روشنتر ازهرگونه تعريفى مى باشد. و هر چه درباره او مى گويند، كوتاه تر از گامهاىبلندى است كه او در اين رهگذر برداشته و پائين تر از اوج شهرت او مى باشد. درودخداوند بر او، خدائى كه از ميان نعماى وافرش چنين نعمتى والا را بر خلق ارزانى داشته، و او نيز به نوبه خود، كرم و احسان خود را به مردم افاضه نموده ، و دانش هاىتوفيق آفرين و رهائى بخش و علومى كه نياز جامعه را برآورده مى سازد در ميان امت رواجداده و بدآنها رونق بخشيده است . (22)
نيل به مرحله اجتهاد و افتاء: 
به شهيد ثانى در سال 944 ه‍ ق اين احساس دست داد كه برخوردار از توان و قدرتاستنباط و اجتهاد مى باشد، ولى اين حقيقت را به هيچكسى اظهار ننمود، و تاسال 948 ه‍ ق ، چنين احساسى را مخفى نگاهداشت كه سرانجام مردم به مرتبت او از لحاظاجتهاد و افتاء، آگاه شدند و به عنوان مرجع شايسته اى براى تقليد، بدو مراجعه مىكردند.
ابن العودى مى گويد:
(شهيد ثانى (قدس الله نفسه ) - هنگامى كه در خانه من ، واقع در (جزين ) درحال اختفاء از دشمنان بسر مى برد - شب دوشنبه يازدهم صفر 956 ه‍ ق به من چنينگزارش نمود كه آغاز زمان وصول او به مرتبه اجتهاد، همزمان باسال 944 ه‍ ق ، بوده است ؛ اما ظهور اجتهاد و انتشار آن باسال 948 ه‍ ق مقارن بود. بنابراين او در سى و سه سالگى به مقام اجتهادنائل آمد). شهيد ثانى همزمان با اجتهادش به نگارش (شرح ارشادالاذهان ) آغازنمود؛ لكن اين حقيقت را - حتى براى شاگرد ملازم خود، يعنى ابن العودى - نيز برملانساخت .
ابن العودى در اين باره مى نويسد:
(شهيد ثانى ، شرح ارشاد را آغاز نمود و اين كار را به هيچكسى اظهار نكرد، و ازتاءليف پاره اى از كتاب (شرح ارشاد) فارغ گشت ؛ ولى كسى آنرا رؤ يت نكردهبود. شبى من در عالم رؤ يا چنان ديدم كه شهيد ثانى بر منبر و كرسى بلندى نشسته وخطبه و سخنرانى جالبى را آغاز كرده ، خطبه اى كه نظير آنرا از لحاظ بلاغت و فصاحتتاكنون نشنيده بودم . من اين رؤ يا را براى شهيد بازگو ساختم ، او وارد خانه شد و ازآن بيرون آمد، جزوه اى را در دست داشت و آنرا به من داد. من بدان نگريستم ، ديدم (شرحارشاد) است و داراى خطبه اى مى باشد كه همه مزاياى عالى فصاحت و بلاغت در آنانعكاس يافته است ).
شهيد ثانى و مقام او در شاعرى 
اگرچه شعرهاى زيادى از شهيد ثانى تاكنون به ما نرسيده است تا درباره آنهابهداورى بنشينيم و آنها را به گونه اى جامع و عميق ارزيابى كنيم ؛ لكن ابيات اندكى كهنويسندگان شرح حال شهيد، آنها را دست به دست گرداندند تا در اختيار ما قرارگرفته است نمايانگر فزونمايگى او در شاعريت و حاكى از تمتع وى ازتخيل و اوج گيرى او در افقهاى دوردست ، و توانائى گسترده و بدون تكلف وى برآفرينش سخنان منظوم مى باشد.
اشعار شهيد داراى تعابيرى روان و مطلعى زيبا و شيوائى بيان ، و آرى ازاستعمال واژه ها و تعابير ناماءنوس است .
او اشعارى در جهت اهداف متنوعى انشاء كرده است كه از آنجمله هدفها و مطالب علمى است ؛چنانكه از منظومه وى در علم نحو - ضمن برشمردن آثارش ‍ - ياد كرديم .
از خلال اشعار اندكى كه از شهيد ثانى به يادگار مانده چنين برمى آيد كه وى بهمناسبت موقع و بر حسب نياز به مطلبى ، درباره آن شعر مى گفت و تمام فرصتهاى خودرا مانند شاعران حرفه اى در اختيار شعرگوئى قرار نمى داد؛ چون وى آنچنان فارغالبال نبوده كه بتواند در هر فرصتى بدين امر روى آورد. فقط آنگاه شعر مى گفت كهعواطف و قضيه اى را ايجاب مى كرد، و در چنين شرائطى بود كه شاعريت بر او چيره مىگشت و ابياتى چند را به رشته نظم مى آورد.
اينك نمونه هائى از اشعار وى به نظر مطالعه كنندگان محترم مى رسد.
وقتى شهيد ثانى در سال 943 ه‍ ق .، به زيارت نبى اكرم (صلى الله عليه و آله )توفيق يافت ، اشعار زير را انشاء كرد:

(( صلوة و تسليم على اشرف الورى
و من فضله ينبو عن الحد و الحصر
و من قدر قى السبع الطباق بنعله
و عوضه الله البراق عن المهر
و خاطبه الله العلى بحبه
شفاها و لم يحصل لعبد و لاحر
عدولى عن تعداد فضلك لائق
يكل لسانى عنه فى النظم و النثر
و ماذا يقول الناس فى مدح من اتت
مدائحه الغراء فى محكم الذكر
سعيت اليه عاجلا سعى عاجز
بعب ء ذنوبى جمة اثقلت ظهرى
و لكن ريح الشوق حرك همتى
و روح الرجامع ضعف نفسى و مع فقرى
و من عادة العرب الكرام بوفذهم
اعادته بالخير و الحبر و الوفر
و جادو بلا وعد مضى لنزيلهم
فكيف و قد اوعدتنى الخير فى مصر
فحقق رجائى سيدى فى زيارتى
بنيل منائى و الشفاعة فى حشرى ))

و نيز گفته است :
(( لقد جاء فى القرآن آية حكمة
تدمر آيات الضلال و من يجبر
و تخبر ان الاختيار بايدينا
(فمن شاء فليؤ من و من شاء فليكفر) ))
و آنگاه كه مژده يافت : فرزندى براى اودر غياب وى زاده شد، دو بيت زير را به نظم آورد:
(( و قد من مولانا الكريم بفضله
عليكم بمولود غلام من البشر
فيارب متعنا بطول بقائه
و احيى به قلبا له الوصل قد هجر ))
علل و عوامل شهادت شهيد ثانى 
آنگاه كه مسلمين به سرزمين ايران راه يافتند، دعوت به تشيع آغاز شد. اين دعوت باگامهائى وسيع و بلند و سريعى در تمام اقطار و نواحى ايران به حركت درآمد و براىخود، عرصه اى گسترده يافت .
انتشار تشيع در اين نقطه از گيتى آنچنان رو به فزونى گذاشت كه گروهى از شيعهبه شهرها و آباديهاى آن روى نهاده ، و چون تحت فشار حكومت آنزمان به سرمى بردندبه اين سرزمين پناه آوردند. براى حكومت جبار و مستبد آن دوران ، مساءله تبعيد و زندانىكردن و شكنجه و بى خانمان ساختن و كشتار رجال شيعه و داعيان اين مكتب ، يك امر طبيعى وعادى تلقى مى شد. اين گروه از شيعيان به اين نتيجه رسيدند كه اگر با شهرها وآباديهاى نزديك به مركز خلافت ، فاصله برقرار سازند از آنجاها بگريزند بهترينوسيله براى جان آنها و رهائى از دست خونخوارانى است كه مفهومى از اسلام را درك نكردهبودند.
بدون ترديد، خراسان يكى از پايه هاى نيرومند خلافت عباسى و درهم كوبيدن اركانخلافت اموى به شمار مى رفت ؛ لكن خراسان صرفا مردم را به عباسيان دعوت نمى كردو در جهت منافع آنها نمى كوشيد؛ بلكه دعوت در اين نقطه به داعيه (الرضا منآل محمد) و در جهت از ميان بردن دشمنان (اهل البيت )، جنبش خود را ادامه مى داد. طبيعىاست كه واژه (آل محمد) و (اهل البيت ) از واژه هاى ماءنوس و آشنا بوده و همواره درمورد على و اولاد پاكش (عليهم السلام ) به كار مى رفت . صورت دعوت در جهتبراندازى حكومت و سلطه بنى اميه آنهم فقط به نام خاندان پيامبراكرم (صلى الله عليهو آله ) جلب نظر مى كرد.
اين نكته در طى تاريخ آنگاه چهره خود را نمودار مى سازد كه ما تاريخ دعوت عباسيان وپيوستن ابومسلم به آنها را مورد مطالعه قرار مى دهيم ؛ ولى پيشوايان شيعه كه مىدانستند، اين امر به فرجامى مطلوب نمى انجامد از اين غوغاء و درگيريها فاصلهگرفتند و در آن دخالتى نكردند.
مطلبى كه مى توان آنرا با قاطعيت اظهار كرد اينست كه گرايش ايرانيان مسلمان به(اهل البيت ) روز به روز در حال فزايش بود و دعوت تشيع از قدرت و نيروىزايدالوصفى برخوردار شد، و لذا شيعيان در اين نقطه رو به كثرت نهاده و تشيع درآنجا تمركز يافت .
تشيع در دوران (آل بويه ) به اوج عزت خود دست يافته بود، چون مى بينيم شيعياندر اين برهه از زمان با تمام امكانات مادى و معنوى خود اين مكتب را تقويت مى كردند و مردمرا با عنايت و اهتمام وافرى به مذهب (اهل البيت ) و تحكيم مبانى تشيع دعوت مىنمودند.
مكتب فقهى قم و رى ، از عنايت خاص خاندان آل بويه برخوردار گرديد، و حتى برخى ازمؤ لفان بزرگ ، ديباچه آثارشان را با نام اين خاندان مى آراستند. بدينسان تشيع درايران طى ادوار تاريخ و اوضاع و شرائط گوناگون - حتى تا عصر صفويه - در قلهرفيعى از لحاظ موقعيت قرار داشت . در زمان صفويه نيز زير سايه همت دانشمندانى نستوهو دلباخته (اهل البيت )، تشيع در تمام زواياى سرزمين ايران نفوذ كرد و قلبهاىبيدار ملت ايران را در اختيار خود گرفت . و نتيجة اين اوضاع ، امپراطورى عثمانى را دربيم و حراثى شگرف فرو برد.
در نقاطى كه تحت حكومت عثمانى ها قرار داشت جاسوسها و چشمهاى تيزبينى ، مردم را مىپائيد كه از هر قضيه اى سردرآورند، قضيه اى كه احيانا ممكن بود تا قلب و مركزحكومت عثمانى پيشروى كرده و اريكه خلافت اين سامان را واژگون سازد.
بديهى است كه شيعه بيش از هر گروه ديگرى تحت مراقبت قرار داشتند؛ چون مى دانستندآنان داراى آنچنان تحرك و نيروئى در برابر طاغوتيان زمان هستند كه اگر دست بكارگردند خطر براى حكومت ، حتمى است و آنها بهيچوجه در برابر اوامر مخالف با مبانىاسلام ، سر تسليم فرود نمى آورند.
اين مراقبت با شديدترين وجه در شهرهائىمعمول مى گشت كه قبلا حكومتهاى شيعى در آنجا سازمان يافته بود، ازقبيل (حلب ) كه موطن حمدانيان به شمار مى رفت .
اگر ما اين نكات را در نظر گيريم رمز فشار و مراقبتهاى شديد را درمى يابيم
كه شهيد ثانى را سخت مى آزرد. بازگشت شهيد ثانى از بعلبك به سوى موطنش ،معلول چنين فشارى بود، زيرا او در مدرسه نوريه اين شهر، حلقه جالب توجهى از علماءو عشاق فضيلت را تشكيل داد كه خود، دروس و موعظه هاى خويش را به آنها القاء مىنمود، و آنچنان مورد توجه و مشمول اقبال مردم واقع شد كه به هر فرقه مطابق مذهب آنهافتوى مى داد، و در هر مذهبى كتابهاى درسى شان را تدريس مى كرد.
اين حركت و علمى شگرف ، براى حكومت عثمانى - آنهم در چنين منطقه اى - خوش آيند نبود.پس بايد ناگزير براى اين نهضت ، مرزى ايجاد كرد تا از پيشروى آن جلوگيرى بهعمل آيد و اين جنبش از سرعتش بازايستد تا به نقاط ديگر سرايت نكند.
لكن چگونه بايد به چنين هدفى رسيد و بايد از كجا شروع كرد؟ براىحل اين مشكل ، يك راه منحصر به فردى وجود داشت و آن اين بود كه راءس و عضو حياتىاين حركت بايد قطع مى نمود.
به خاطر سياست نابكارانه و روحيه اى آكنده از كينه ، و بيم از ملك و حكومت ، به منظورنگاهبانى از اريكه اى كه پايه هايش بر ريختن خون پاكان نهاده شده بود، شهيد ثانىدر راه اسلام و تشيع قربانى شد.
معروف شامى وقتى مى ديد شخصيت او تحت الشعاع بارقه حضور اين دانشمند بزرگوارواقع شده است مسلما نائره كينه عداوت و لهيب حسادت در دلش ‍ شعله ورتر مى گشت .
پيش بينى شهيد ثانى درباره شهادت خود:  
شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى ، پدر شيخ بهائى مى گفت : روزى بر شهيد ثانى واردشدم و او را سخت انديشناك يافتم كه در خويشتن فرو رفته بود.
علت چنين حالتى را از او جويا شدم ؟ به من گفت : برادرم ! چنين مى پندارم كه دومين شهيدباشم ، زيرا در عالم رؤ يا سيد مرتضى (علم الهدى ) را به خواب ديدم كه مجلسضيافتى تشكيل داد و علماء و دانشمندان شيعه اماميه در آن شركت داشتند. وقتى من وارد اينمجلس شدم ، سيد مرتضى از جا برخاست و به من تهنيت گفت و دستور داد كه در كنارشهيد اول جلوس كنم . و چنانكه خواهيم ديد، و ديده ايم ، اين دانشمند عاليمقدار همچون استادبزرگوار، يعنى شهيد اول - در طريق دفاع از حريماهل البيت (عليهم السلام ) و نشر و ترويج تعاليم و مبانى آنان - به شهادت رسيد و به(شهيد ثانى ) ملقب و نامبردار شد.
در رساله (مسائل السيد بدرالدين حسن الحسينى ) - كه سيد مذكور با شيخ حسين بنعبدالصمد در اين رساله پرسشهائى را در ميان گذاشت چنين آمده است : (سؤال : استاد و مولاى ما درباره قضيه اى كه از شهيد ثانىنقل مى شود چه عقيده اى دارند كه مى گويند: شهيد ثانى از نقطه اى دراستانبول عبور مى كرد، و شما نيز همراه او بوديد، شهيد ثانى به شما گفت : قريباشخصى محترم در اين نقطه به قتل مى رسد، و اين پيش بينى به واقعيت پيوست و شهيدثانى در همين نقطه به شهادت رسيد. بى ترديد بايد اين واقعه را از كرامات و حالاتخارق العاده اين شخصيت بزرگوار تلقى كرد، (آيا اين قضيه ، درست است )؟ جواب - آرى، بدينسان چنين پيش بينى صورت گرفت . و من مخاطب او در اين پيش بينى بودم . و بهما نيز چنين گزارش دادند كه استاد در همان نقطه به شهادت رسيد. و اين حادثه را - ازطريق مكاشفه نفسانى - براى خويش پيش بينى و آينده نگرى كرده بود).
كيفيت شهادت شهيد ثانى 
مرحوم شيخ حر عاملى (رضوان الله عليه ) مى نويسد:
(علت شهادت شهيد ثانى - طبق آنچه كه از بعضى علماء شنيدم و نوشته هاىدانشمنداننيز آنرا تاءييد مى كند - اين بود كه دو نفر از مردم (جبع ) بهمنظور مرافعه ومحاكمه به شهيد ثانى مراجعه كردند، و او نيز (طبق قانون شرع )دعوى را به نفع يكىاز طرفين و به ضرر طرف ديگر فيصله داده و حكمصادر نمود. شخص محكوم از اينداورى (كه به حق انجام گرفته بود) بهخشم آمد و نزد قاضى صيدا، يعنى همان(معروف - شامى ) رفت (و درباره اوسعايت كرد). شهيد ثانى همزمان با اين جريان ،سرگرم تاءليف كتاب(الروضة البهية شرح لمعه ) بود، و غالبا در هر روزى يكجزوه از اين كتابرا مى نگاشت . و چنانكه از نسخهاصل (شرح لمعه ) استفاده مى شود:اين دانشمند بزرگوار، كتاب مزبور را در مدتشش ماه و شش روز تاءليف كرد؛زيرا شهيد ثانى در صفحه عنوان اين كتاب ، تاريخشروع تاءليف آنرا يادداشتكرده بود.
بارى ، معروف شامى ، شخصى را براى يافتن و دستگيركردن شهيد ثانى به (جبع) گسيل داشت . اين عالم بزرگوار در انگورستانى كه از آن او بوده است ، مدتى رابدور از مردم و با فراغ بال از مشاغل ديگر، سرگرم تاءليف بود. (لذااين ماءمور، موفقبه دستگيرى او نشد. يكى از اهالى شهر به اين ماءمور گفته بود: مدتى است كه شهيدثانى از اين ديار به سفر رفته و ما او را نمى بينيم . به شهيد الهام شده بود كههمزمان با اين جريانات ، راه سفر به مكه را در پيش گيرد و به انجام مراسم حج قيامكند؛ با اينكه بارها به سفر حج رفته بود. لكن هدف شهيد ثانى چنان بود كه در اينايام بحرانى و خطرناك ، متوارى گردد و از ديد جاسوسان پنهان بماند، لذا در محملىروپوشيده سفر خود را آغاز كرد تا كسى او را نبيند و نشناسد.
قاضى (صيدا) به پادشاه روم ، (يعنى سلطان سليمان ) نوشت كه در بلاد شام ،عالم و دانشمندى را مى شناسد كه نسبت به مذاهب اربعهاهل سنت ، فردى بدعت گذار به شمار مى آيد، و به اصطلاح : (رافضى ) است ، ودست اندركار تبليغ و نشر عقائد و ايده هاى خود مى باشد). سلطان سليمان ، فردى رابراى يافتن و دستگيركردن شهيد ثانى ماءمور كرد و به او گفت ، بايد او را زندهدستگير كنى تا ميان او و دانشمندان بلاد ما گردهم آئى فراهم آيد و با وى مباحثه و مناظرهكنند، و بر مذهب و آئين او آگاهى يابند تا من بر مقتضاى مذهب خود حكم صادر نمايم .
ماءمور ياد شده به (جبع ) آمد (و از شهيد ثانى پرس و جو كرد، به او اطلاع دادند كهبه سفر حج رفته است ) اين شخص ، روى به سوى مكه نهاد تا در ميان راه مكه با شهيدبرخورد و او را دستگير نمود.
(ماءمور كذائى با پيشنهاد شهيد ثانى - مبنى بر اينكه پس از انجام مراسم حج با وىبه دلخواه خود عمل كند - موافقت كرد) و آنگاه كه شهيد ثانى از مراسم حج فارغ گرديد،همراه او، راه بلاد روم را در پيش گرفت . وقتى به بلاد روم رسيدند مردى اين ماءمور راديد و از او درباره شهيد ثانى سؤ ال كرد؛ در پاسخ گفت : وى يكى از علماى اماميه ودانشمند شيعى است كه ماءمورم او را نزد سلطان روم ببرم . آن مرد گفت آيا از آن جهتبيمناك نيستى كه به سلطان گزارش كنند كه تو در حق اين شخص و در خدمت به اوكوتاهى كردى و او را آزردى ؛ او را يارانى است كه در صدد يارى از وى برمى آيند و ازاو به دفاع برمى خيزند، و احيانا ممكن است اين جريان ، موجبقتل تو گردد؟ صلاح در اين است كه او را بهقتل رسانى و سر بريده او را نرد سلطان برى .
اين مرد سبك مغز و سنگدل ، اين عالم كم نظير را همانجا درساحل دريا به شهادت رساند.
ماءمور مذكور سر بريده شهيد ثانى را نزد سلطان آورد؛ لكن سلطان بر او
برآشفت و او را سرزنش كرد و به وى گفت : من به تو دستور دادم كه او را زنده بياورى؛ ولى تو برخلاف فرمانم او را به قتل رساندى .
سيد عبدالرحيم عباسى ، (نويسنده كتاب (معاهدالتنصيص ) - كه با شهيد ثانى ،سابقه دوستى و آشنايى داشت - با ديدن سر بريده اين عالم بزرگوار، متاءثرگرديد) و در نتيجه مساعى او اين ماءمور به جزاىعمل نابكارانه خود رسيد و سلطان او را كشت ).
آغاز ترجمه كتاب (منية المريد) 
ديباچه مؤ لف  
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس و ستايش ويژه خدا است ، خدائى كه با نيروى خامه و قلم ، انسان را با علم و دانشآشنا ساخت ، علم و دانشى كه بشر با آن ، سابقه و آشنائى نداشت .
درود خداوند بر كسى كه سرشار از حب و عشق به او، و بنده اى از بندگان او است يعنىدرود بر پيامبرش محمد (صلى الله عليه و آله ) كه والاترين عالم و معلم جامعه بشريتاست . سلام و تحيات الهى بر خاندان و ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه خويشتنرا با تعاليم او سامان بخشيده و شخصيت انسانى خود را با آداب و آئين هاى او آراسته وپيراسته ساختند.
اما بعد: 
كمال و تماميت شخصيت انسان بر اساس دانش و بينش او استوار است ؛ زيرا آدمى درظل اين بينش مى تواند خود را در رده فرشتگان آسمانى قرار داده ، و براىوصول به مقامات رفيع اخروى كسب آمادگى كند. عالم و دانشمند نه تنها مراتب والائى رادر آخرت احراز مى كند، در دنيا نيز از سپاس و ستايش خدا و مردم برخوردار است .
شكوه علم و دانش و دانشمندان : 
خامه اى كه دانشمند در طريق ارشاد جامعه بر روى كاغذ و نوشت افزار به جريان مىاندازد از خون شهداء و جانبازان راه حق ، گرانقدرتر و ارجمندتر است (23) . آنگاه كهعالم و دانشمند گام برميدارد فرشتگان الهىبال و پر خويش را زير پاى او مى گسترانند. پرندگان هوا، ماهيان دريا (و همهجانداران و جانوران ) او را مى پايند و از پروردگار، آمرزش و رحمت او را براى وىدرخواست مى كنند؛ (زيرا عالم و دانشمند پاك سيرت ، جهان را با ديده محبت مى نگرد وبهيچ فردى اجازه تجاوز نابجا به حريم هيچ موجودى نمى دهد). فىالمثل ، در زمان معاصر، فضاى پاكيزه از هرگونه آلودگى هسته اى و آبگاه هاى عظيمعارى از هر نوع آلايش اتمى ، با نظارت علماء و دانشمندان الهى هرگز مسموم نمى گردد،پس چرا موجودات آب زى و پرندگان هوا، دانشمندان الهى را نپايند و مرحمت خداوند رابراى آنها درخواست نكنند؟
(لذا برخى از دانشمندان گفته اند: حيوانات از آنجهت به استغفار براى علماء، ملهم مىگردند؛ كه چون اين حيوانات براى مصالح بندگان خدا آفريده شده اند. و اين علماءهستند كه حرام و حلال را در مورد حيوانات بيان كرده و مردم را به احسان و حمايت ازحيوانات و ضرر نرساندن به آنها توصيه مى كنند (24) ).
دانشمندى كه (شبانگاه در بستر خواب و راحتى قرار مى گيرد و) بر فراش خويش تكيهمى زند (تا بدانوسيله براى نشر علم و ارشاد مردم تجديد قوى كند) استراحت او برعبادت و نيايش هفتاد ساله (عارى از بينش ) عابدان و پارسيان برترى دارد (25) .
براى ارائه شكوه و عظمت مقام علم و علماء، مراتب فوق (كه از آيات قرآنى و احاديث الهاممى گيرد) كافى و بسنده است .
علل ناكامى در علم : 
ولى بايد هشدار دهيم كه هر علم و دانشى نميتواند ضامن قرب انسان به خدا گردد.تحصيل علم - بهر صورت و كيفيت و عارى از هرگونه قيد و بندى - نمى تواند مراتبرضاى الهى را براى فرد بارور سازد؛ بلكه براىتحصيل و فراگيرى علم ، شرائطى است ، و براى سامان دادن دانش ضوابطى وجود دارد.آنكه خود را به رنگ و لباس علم ، تعين مى بخشد بايد از آداب و آئينها و وظائفى پيروىكند. براى دانش آموختن ، مبانى و نهادها و نيز شناختهائى ضرورى است كه همه افرادپوياى علم و نيز دانشمندان ناگزيرند از آن مبانى و ضوابط و شناختها دقيقا آگاهگردند، و در مسير وصول به هدف و مطلوب خود بدآنها پناه آورند، تا كوشش آنان تباهنشده و مساعى آنان دچار وقفه و ناكامى نگردد.
افراد فراوانى را سراغ داريم كه در پى تحصيل چنان دانش مطلوب و ايده آلى برآمدند،و در اندوختن آن - بى هيچ گونه وقفه اى - مساعى و كوششهاى خويش را بكار گرفتند، وخود را براى دانش آموختن به رنج و زحمت واداشتند؛ لكن گروهى از آنان نتوانستند -عليرغم چنان تكاپو و تحمل مشكلات - به نتيجه و بهره اى دست يابند و به هدفارزشمند و قابل توجهى نائل شوند. و گروهى از آنان - با وجود آنكه مدتهاى دور ودرازى از عمر خويش را صرف تحصيل علم نمودند - به مقدار اندك و ناچيزى از سرمايههاى علمى دست يافتند، در حاليكه ممكن بود چندين برابر آنرا در ظرف مدتى كوتاه تراز آن براى خود فراهم آورند.
عده اى نيز - بجاى آنكه در سايه علم و دانش ، بيش از پيش با خدا آشنا و به او نزديكگردند - اين علم بر بعد مسافت و دورى آنها از خدا افزوده و آنان را گرفتار سخت دلى وتيرگى درون ساخته است ، بااينكه مى بينيم خداوندى كه راستين ترين گوينده استراجع به علماء و دانشمندان در قرآن كريم مى فرمايد:
(( (انما يخشى الله من عباده العلماء) )) (26)
در جمع بندگان الهى ، صرفا علماء و دانشمندانند كه خداشناس واقعى هستند و از اوبيمناكند.
علت اين عدم موفقيت و ناكامى و قلت بازدهى مساعى علماء، و ساير موانعى كه راهوصول به كمال را مسدود مى سازد، آنست كه چنين افرادى نسبت به امور مهم و مربوط بهتعليم و تعلم و آداب و آئين و شرائط لازم و ضرورى و اوضاع واحوال متناسب ، اخلال و سهل انگارى را روا داشتند و در رعايت ضوابط تعليم و تعلممسامحه ورزيدند.
ما در كتاب (منارالقاصدين فى اسرار معالم الدين ) به مدد توفيق و كرم پروردگار،شمه جالب و مهمى از اين آداب و ضوابط دانش اندوزى و تعليم را ياد كرديم ، بگونهاى كه مطالعه آن و آگاهى از آن ، نياز هر فرد علاقه مند را برآورده مى سازد.
ولى در كتاب حاضر يعنى (منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد) برآنيم كه مستقلا وبطور جداگانه پاره اى از شرائط تعليم و تعلم و آداب و آئين ها ومسائل مربوط به آن از قبيل وظائف پرارزش و سودمند بهحال عالم و متعلم را - به خواست خداوند متعال - بازگو كنيم ، با اين اميد كه اين كتاب - درسايه امعان نظر و مطالعه دقيق و رعايت موازين آن - راه گشائى فراسوى علاقه مندان وشيفتگان علم و دانش در جهت وصول به مطلوب و هدف آنها باشد.
اگر مطالب اين كتاب در صحيفه خاطر مطالعه كننده آن ، نقش بندد و محتواى آن در ذهن اوانعكاس يابد و هماره به مضامين آن توجه و عنايت كند مى تواند گمشده مطلوب و منظورنهائى خود را در لابلاى سطور آن بيابد.
مطالب كتاب مذكور با الهام و استنباط از گفتار الهى يعنى (قرآن كريم ) و استمداد ازسخنان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) و استعانت از بيان امامان وپيشوايان (عليهم السلام ) و كلام فرزانگان دين و دانش و حكماء راسخ و ژرف بين ،تنظيم شده است .
اين نبشتار را (منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد) نام نهادم . درخواستم از خداوندمتعال اين است كه در سايه فضل و مرحمت عميم و گسترده و كرم ديرين خود، عوائد و بهرههاى سودبخش آنرا نخست به خودم و سپس به افراد ويژه خاندان و دوستانم و همه افرادجامعه اسلامى نثار فرمايد. و اجر و ثوابم را - به خاطر نگارش آن - فزونى بخشد، وبر شكوه و عظمت پاداشم بيفزايد، و گامهاى صدق و اخلاصم را در روز حساب و جزاءاستوار بدارد؛ چون او، وجودى بخشايشگر و بزرگوار است .
مطالب اين كتاب در يك مقدمه و چند (چهار) باب و خاتمه (و تتمه ) تنظيم شده است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation