|
|
|
|
|
|
و در حديث ديگرى مى خوانيم كه عبد الله بن عمر هنگامى كه امير مؤ منان على (عليهالسلام) شهيد شد اين آيه را تلاوت كرد انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها، سپس گفت يا اميرالمؤ منين لقد كنت الطرف الاكبر فى العلم ، اليوم نقص علم الاسلام و مضى ركن الايمان :يعنى اى امير مؤ منان تو جانب بزرگ علم در جهان بودى و با شهادتت امروز علم اسلامبكاستى گرائيد و ستون ايمان از ميان رفت . البته همانگونه كه گفتيم آيه معنى وسيعى دارد كه هر گونه نقصان و كمبود و از ميانرفتن افراد و جامعه ها و بطور كلى اهل زمين راشامل مى شود و هشدارى است به همه مردم اعم از بد و نيك حتى علما و دانشمندان كه اركانجوامع بشرى هستند و با از ميان رفتن يك تن آنها گاهى دنيائى به نقصان مى گرايد،هشدارى است گويا و تكان دهنده . و اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از نقصان ارض كم شدن ازسرزمينهاى كفار و افزوده شدن به بلاد مسلمين است ، با توجه به اينكه سوره در مكهنازل شده است ، صحيح به نظر نمى رسد، زيرا در آن روز فتوحاتى نبود كه كفار باچشم خود ببينند و قرآن به آن اشاره كند. و اينكه بعضى از مفسران كه در علوم طبيعى غرقند، آيه فوق را اشاره به كم شدن زميناز ناحيه قطبين و برآمدگى بيشتر از ناحيه استوائى دانسته اند آنهم بسيار بعيد بهنظر مى رسد، زيرا قرآن در آيه فوق هرگز در مقام بيان چنين چيزى نيست . در آيه بعد همين بحث را ادامه مى دهد و مى گويد: تنها اين گروه نيستند كه با توطئه ها و مكرها به مبارزه با تو برخاسته اند بلكه آنها كه پيش از اين گروهبودند نيز چنين توطئه ها و مكرها داشتند (و قد مكر الذين من قبلهم ). اما نقشه هايشان نقش بر آب و توطئه هايشان به فرمان خدا خنثى شد، چرا كه او از همهكس به اين مسائل آگاهتر است ، بلكه تمام طرحها و نقشه ها از آن خدا است (فلله المكرجميعا). او است كه از كار و بار هر كس آگاه است و مى داند هر كسى چه كارى مى كند (يعلم ماتكسب كل نفس ). و سپس با لحنى تهديد گونه آنها را از پايان كارشان بر حذر مى دارد و مى گويد:كافران بزودى خواهند دانست كه پايان كار و سرانجام نيك و بد در سراى ديگر از آنكيست ؟ (و سيعلم الكفار لمن عقبى الدار). در آخرين آيه مورد بحث (همانگونه كه اين سوره در آغاز از نام قرآن و كتاب الله شروعشده ) با تاكيد بيشترى روى معجزه بودن قرآن ، سوره رعد را پايان مى دهد، و مىگويد: (اين كافران مى گويند تو پيامبر نيستى ) (ويقول الذين كفروا لست مرسلا). هر روز بهانه اى مى تراشند، هر زمان تقاضاى معجزهاى دارند و آخر كار هم باز مىگويند تو پيامبر نيستى ! در پاسخ آنها بگو همين كافى است كه دو كس ميان من و شما گواه باشد يكى الله وديگرى كسانى كه علم كتاب و آگاهى از قرآن نزد آنها است !(قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب ). هم خدا مى داند كه من فرستاده اويم ، و هم آنها كه از اين كتاب آسمانى من يعنى قرآنآگاهى كافى دارند، آنها نيز به خوبى مى دانند كه اين كتاب ساخته و پرداخته مغزبشر نيست ، و جز از سوى خداى بزرگ امكان نداردنازل شده باشد، و اين تاكيدى است مجدد بر اعجاز قرآن از جنبه هاى مختلف كه ما شرح آنرا درجاهاى ديگر مخصوصا در كتاب قرآن و آخرين پيامبر داده ايم . بنابر آنچه در بالا گفتيم منظور از من عنده علم الكتاب ، آگاهان از محتواى قرآن مجيد است. ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اشاره به دانشمنداناهل كتاب باشد، همانها كه نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دركتب آسمانى خويش خوانده بودند، و از روى علاقه و آگاهى به او ايمان آوردند. ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد. در بسيارى از روايات آمده است كه منظور از من عنده علم الكتاب على بن ابى طالب(عليهالسلام ) و ائمه هدى است ، كه در تفسير نور الثقلين و برهان اين روايات جمعآورى شده . اين روايات دليل بر انحصار نيست و همانگونه كه بارها گفته ايم اشاره به مصداق يامصداقهاى تام و كامل است و در هر حال تفسير اول را كه ما انتخاب كرديم تاييد مى كند. سزاوار است در اينجا سخن را با روايتى كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )نقل شده پايان دهيم . ابو سعيد خدرى مى گويد از پيامبر در بارهقال الذى عنده علم من الكتاب (كه در داستان سليمان وارد شده است ) سؤال كردم فرمود: ذاك وصى اخى سليمان بن داود: او وصى و جانشين برادرم سليمان بودعرض كردم قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب از چه كسى سخن مىگويد و اشاره به كيست فرمود: ذاك اخى على بن ابى طالب : او برادرم على بن ابىطالب است ! پروردگارا درهاى رحمتت را بر ما بگشا و از علم كتابت به ما ارزانى دار. بار الها! آنچنان در پرتو آگاهى به قرآن قلب ما را روشن و فكر ما را توانا كن كه ازتو، به غير تو نپردازيم و هيچ چيز را به خواست تو مقدم نشمريم و در تنگناى اغراضشخصى و تنگ نظريها و خودبينيها گرفتار نشويم و در ميان بندگانت تفرقه نيندازيمو انقلاب اسلامى خود را به پرتگاه خطر نكشانيم و مصالح اسلام و قرآن و ملت مسلمان رابر همه چيز مقدم بشمريم . خداوندا! آنها كه اين جنگ خانمانسوز و ويرانگر را كه حكام ظالم عراق به تحريك دشمناناسلام بر ما تحميل كرده اند از خواب غفلت بيدار كن و اگر بيدار شدنى نيستندنابودشان فرما و به ما آن آگاهى در پرتو كتابت معرفى كن كه براى پيروزى بردشمنان حق و عدالت از همه وسائل مشروع و ممكن استفاده كنيم - آمين يا رب العالمين . (پايان سوره رعد)
مقدمه داراى 52 آيه است كه در مكه نازل شده (به استثناى آيات 28 و 29 كه طبق گفتهبسيارى از مفسران در مدينه در باره كشتگان مشركان در بدرنازل گرديده است ) محتواى سوره چنانكه از نام سوره پيدا است ، قسمتى از آن در باره قهرمان توحيد ابراهيم بت شكن(بخش نيايشهاى او) نازل گرديده است . بخش ديگرى از اين سوره اشاره به تاريخ انبياى پيشين همچون نوح ، موسى ، و قوم عادو ثمود، و درسهاى عبرتى كه در آنها نهفته است مى باشد. مجموعه اينها بحثهاى فراوانى را كه در اين سوره در زمينه موعظه و اندرز و بشارت وانذار نازل گرديده تكميل مى نمايد. و همانگونه كه در غالب سوره هاى مكى مى خوانيم قسمتقابل ملاحظه اى نيز بحث از (مبدء) و (معاد) است ، كه با راسخ شدن ايمان به آنهادر قلب انسان ، روح و جان و سپس گفتار و كردار او، نور و روشنائى ديگرى پيدا مى كندو در مسير حق و الله قرار مى گيرد. خلاصه اين سوره مجموعهاى است از بيان اعتقادات و اندرزها و موعظه ها و سرگذشتهاىعبرت انگيز اقوام پيشين و بيان هدف رسالت پيامبران ونزول كتب آسمانى . فضيلت اين سوره از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )نقل شده است كه فرمود: من قرء سورة ابراهيم و الحجر اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد منعبد الاصنام و بعدد من لم يعبدها: كسى كه سوره ابراهيم و حجر را بخواند، خداوند بهتعداد هر يك از آنها كه بت مى پرستيدند و آنها كه بت نمى پرستيدند، ده حسنه به اومى بخشد. همانگونه كه بارها گفته ايم پاداشهائى كه در باره تلاوت سوره هاى قرآن وارد شدهپاداشى است در برابر خواندن توأ م با انديشه و سپسعمل ، و از آنجا كه در اين سوره و همچنين سوره حجر، بحث از توحيد و شرك و شاخه ها وفروع آن به ميان آمده مسلما توجه و عمل به محتواى آنها چنان فضيلتى را نيز در برخواهد داشت ، يعنى آدمى را به رنگ خود در مى آورد و شايسته چنان مقام و پاداشى مى كند. آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم الر كتب انزلنه اليك لتخرج الناس من الظلمت الى النور باذن ربهم الى صرط العزيزالحميد(1) الله الذى له ما فى السموت و ما فى الارض وويل للكفرين من عذاب شديد(2) الذين يستحبون الحيوة الدنيا على الاخرة و يصدون عنسبيل الله و يبغونها عوجا اولئك فى ضلل بعيد(3)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر 1 - الر - اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكيهاى (شرك و ظلم وطغيان ) به سوى روشنائى (ايمان و عدل و صلح ) به فرمان پروردگارشان درآورى ،به سوى راه خداوند عزيز و حميد. 2 - همان خدائى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او است ، واى بر كافران ازمجازات شديد. 3 - همانها كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و (مردم را) از راه الله باز مىدارند و مى خواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهى دورى هستند! تفسير : بيرون آمدن از ظلمتها به نور! اين سوره همانند بعضى ديگر از سوره هاى قرآن با حروف مقطعه (الر) شروع شده استكه تفسير آن را در آغاز سوره هاى بقره ، آل عمران ، و اعراف بيان كرديم ، و نكته اى كهتذكر آن را در اينجا لازم مى دانيم اين است كه از 29 مورد از سوره هاى قرآن كه باحروف مقطعه آغاز شده است درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجيد بهميان آمده است كه نشان مى دهد پيوندى ميان اين دو يعنى حروف مقطعه و قرآن برقرار است، و ممكن است اين پيوند همان باشد كه در آغاز سوره بقره گفتيم ، خداوند مى خواهد با اينبيان روشن كند كه اين كتاب بزرگ آسمانى با اين محتواى پر عظمت كه رهبرى همهانسانها را به عهده دارد از مواد ساده اى به نام (حروف الفبا)تشكيل يافته و اين نشانه اهميت اين اعجاز است ، كه برترين پديده را از ساده ترينپديده به وجود آورده !. به هر حال بعد از ذكر حروف الف لام راء، مى فرمايد اين كتابى است كه بر تونازل كرديم به اين منظور كه مردم را از گمراهيها به سوى نور خارج كنى (كتابانزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور). در حقيقت تمام هدفهاى تربيتى و انسانى ، معنوى و مادىنزول قرآن ، در همين يك جمله جمع است : بيرون ساختن از ظلمتها به نور! از ظلمتجهل به نور دانش ، از ظلمت كفر به نور ايمان ، از ظلمت ستمگرى و ظلم به نور عدالت ،از ظلمت فساد به نور صلاح ، از ظلمت گناه به نور پاكى و تقوى ، و از ظلمتپراكندگى و تفرقه و نفاق به نور وحدت . جالب اينكه (ظلمت ) در اينجا (مانند بعضى ديگر از سوره هاى قرآن به صورت جمع آمده و (نور) به صورت مفرد، اشاره به اينكه ، همه نيكيها و پاكيهاو ايمان و تقوا و فضيلت در پرتو نور توحيد يك حالت وحدت و يگانگى بخود مىگيرند و همه با يكديگر مربوطند و متحد و در پرتو آن يك جامعه واحد و يك پارچه وپاك از هر نظر ساخته مى شود. اما ظلمت همه جا مايه پراكندگى و تفرقه صفوف است ، ستمگران ، بدكاران و آلودگانبه گناه و منحرف حتى در مسيرهاى انحرافى خود غالبا وحدت ندارند و با هم درحال جنگند. و از آنجا كه سرچشمه همه نيكيها، ذات پاك خداست ، و شرط اساسى درك توحيد، توجهبه همين واقعيت است بلافاصله اضافه مى كند: همه اينها به اذن پروردگارشان(پروردگار مردم ) مى باشد (باذن ربهم ). سپس براى توضيح و تبيين بيشتر كه منظور از اين نور چيست ، مى فرمايد: به سوى راهخداوند عزيز و حميد (الى صراط العزيز الحميد). خداوندى كه عزتش دليل قدرت او است ، چرا كه هيچكس توانائى غلبه بر او را ندارد، وحميد بودنش نشانه مواهب و نعمتهاى بى پايان او مى باشد، چرا كه حمد و ستايش هميشهدر برابر نعمتها و موهبتها و زيبائيها است . در آيه بعد به عنوان معرفى خداوند، درسى از توحيد بيان كرده مى گويد: همانخداوندى كه آنچه در آسمان و زمين است از آن او است (الله الذى له ما فى السماوات والارض ). چرا همه چيز از آن او است ، چون آفريننده همه موجودات او است ، و به هميندليل ، هم قادر و عزيز است و هم نعمت بخشنده و حميد. و در پايان آيه توجه به مساله معاد (بعد از توجه به مبدء) مى دهد، و مى گويد: واىبر كافران از عذاب شديد، رستاخيز (و ويل للكافرين من عذاب شديد). و در آيه بعد بلافاصله كافران را معرفى مى كند و با ذكر، سه قسمت از صفات آنهاوضعشان را كاملا مشخص مى سازد بطورى كه هر كس در اولين برخورد بتواند آنها رابشناسد نخست مى گويد آنها كسانى هستند كه زندگى پست اين جهان را بر زندگىآخرت مقدم مى شمرند (الذين يستحبون الحيوة الدنيا على الاخره ). و به خاطر همين روحيه ، ايمان و حق و عدالت و شرف و آزادگى و سربلندى را كه ازويژگيهاى علاقه مندان زندگى جهان ديگر است فداى منافع پست و شهوات و هوسهاىخود مى سازند. سپس مى گويد: آنها به اين مقدار هم قانع نيستند بلكه علاوه بر گمراهى خودشان سعىدر گمراه ساختن ديگران هم دارند: آنها مردم را از راه خدا باز مى دارند (و يصدون عنسبيل الله ). در حقيقت آنها در برابر راه (الله ) كه راه فطرت است ، و انسان مى تواند با پاى خود آنرا بپيمايد سد و مانعهاى گوناگون ايجاد مى كنند، هوسها را زينت مى دهند، مردم را تشويق به گناه مى نمايند، و از درستى و پاكى مى ترسانند. ولى كار آنها تنها ايجاد سد و مانع در راه الله نيست ، بلكه علاوه بر آن سعى مى كنند آنرا دگرگون نشان دهند (و يبغونها عوجا). در واقع آنها با تمام قوا مى كوشند ديگران را همرنگ خود و هم مسلك خويش سازند بههمين دليل سعى دارند راه مستقيم الهى را كج كنند، و با افزودن خرافات ، و انواعتحريفها، و ابداع سنتهاى زشت و كثيف به اين هدف برسند. روشن است اين افراد باداشتن اين صفات و اعمال در گمراهى بسيار دورى هستند (اولئك فىضلال بعيد). همان گمراهى كه بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دورى مسافت به آسانى امكانپذير نيست ولى اينها همه محصول اعمال خود آنها است !. نكته ها : 1 - تشبيه ايمان و راه خدا، به نور با توجه به اينكه نور لطيفترين موجود جهان ماده است ، و سرعت سير آن بالاترينسرعتها و بركت و آثار آن در جهان ماده بيش از هر چيز ديگر است ، به طورى كه مى توانگفت : سرچشمه همه مواهب و بركات مادى نور است روشن مى شود كه تشبيه ايمان و گامنهادن در راه خدا، به آن ، تا چه اندازه پر معنى است . نور مايه جمعيت ، و ظلمت عامل پراكندگى است ، نور نشانه زندگى و ظلمت نشانه مرگاست . و به همين دليل در قرآن مجيد امور بسيار پر ارزش به نور تشبيه شده است . از جمله عمل صالح است : يوم ترى المؤ منين و المؤ منات يسعى نورهم بين ايديهم و بايمانهم : روزى كه مردان و زنان با ايمان را مى بينى كه نورشان ازپيش رو و سمت راست آنها حركت مى كند (حديد - 12). ايمان و توحيد مانند الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور: (خداوندسرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند كه آنها را از ظلمتها به نور هدايت مى كند)(بقره - 257). و نيز قرآن تشبيه به نور شده است آنجا كه مى فرمايد فالذين آمنوا به و عزروه ونصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون : آنها كه ايمان به پيامبرآوردند و او را گرامى داشتند و يارى كردند و از نورى كه بر اونازل شده است پيروى كردند آنها رستگارانند (اعراف - 157) و نيز آئين خدا و دين الهىبه اين موجود پر بركت تشبيه گرديده ، مانند يريدون ان يطفؤ ا نور الله بافواههم...: (آنها مى خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند) (توبه - 32). و از همه بالاتر از ذات پاك خداوند كه برترين و والاترين وجود است بلكه هستى همگىپرتوى از وجود مقدس او است تعبير به نور شده است آنجا كه مى خوانيم : الله نورالسماوات و الارض : خداوند نور آسمانها و زمين است (نور - 35). و از آنجا كه همه اين امور به يك واقعيت باز مى گردند چرا كه همه پرتوهائى از الله ،و ايمان به او، و گفته او، و راه او، مى باشند اين كلمه در اين موارد به صورت مفرد آمدهاست ، به عكس ظلمات كه همه جا عامل تفرقه و پراكندگى است و لذا به صورت جمع كهنشانه تعدد و تكثر است ذكر شده . و از آنجا كه ايمان به خدا و گام نهادن در طريق او، هم باعث حركت است و هم موجب بيدارى، و هم عامل اجتماع و وحدت و هم وسيله ترقى و پيشرفت ، اين تشبيه از هر نظر رسا و پرمحتوا و آموزنده است . 2 - تعبير به (لتخرج ) در آيه نخست در واقع به دو نكته اشاره مى كند: نخست اينكه قرآن مجيد گرچه كتاب هدايت و نجات بشر است ولى نياز به مجرى و پيادهكننده دارد، بايد رهبرى همچون پيامبر باشد كه به وسيله آن گمگشتگان راه حقيقت را ازظلمات بدبختى به نور سعادت هدايت كند، بنابراين حتى قرآن هم با آن عظمت بدونوجود رهبر و راهنما و مجرى و پياده كننده حل همه مشكلات را نخواهد كرد. ديگر اينكه تعبير به خارج ساختن در واقع دليل بر حركت دادن توأ م با دگرگونى وتحول است ، گوئى مردم بى ايمان در يك جو و محيط بسته و تاريك قرار دارند و پيامبرو رهبر دست آنها را مى گيرد و به جو وسيعتر و روشن وارد مى سازد. 3 - جالب توجه اينكه آغاز اين سوره با مساله هدايت مردم از ظلمات به نور شروع شده وپايان آن هم با مساله ابلاغ و انذار (مردم ) ختم گرديده است ، و اين نشان مى دهد كههدف اصلى در هر حال خود مردم و سرنوشت آنها و هدايت آنهاست ، و در واقعارسال پيامبران و انزال كتب آسمانى نيز همه براىوصول به همين هدف است . آيه و ترجمه
و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهمفيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء و هو العزيز الحكيم(4) و لقد ارسلنا موسى بايتنا ان اخرج قومك من الظلمت الى النور و ذكرهم بايئم الله انفى ذلك لايت لكل صبار شكور(5) و اذ قال موسى لقومه اذكروا نعمة الله عليكم اذ انجئكم منءال فرعون يسومونكم سوء العذاب و يذبحون ابناءكم و يستحيون نساءكم و فى ذلكمبلاء من ربكم عظيم(6) و اذ تاذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد(7)
|
ترجمه :
4 - ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا (حقايق را) براى آنها آشكارسازد، سپس خدا هر كس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه و هر كس را بخواهد (و شايستهبداند) هدايت مى كند، و او توانا و حكيم است . 5 - ما موسى را با آيات خود فرستاديم (و دستور داديم ) قوم خود را از ظلمات به نوربيرون آر، و ايام الله را به آنها متذكر شو، در اين ، نشانه هائى است براى هر صبركننده شكرگزار. 6 - و بخاطر بياور هنگامى را كه موسى به قومش گفت نعمت خدا را بر خود به يادداشته باشيد، زمانى كه شما را از (چنگال ) آل فرعون رهائى بخشيد، همانها كه شما رابه بدترين وجهى عذاب مى كردند و پسرانتان را سر مى بريدند و زنانتان را (براىخدمتكارى ) زنده مى گذاشتند، و در اين ، آزمايش بزرگى از طرف پروردگارتان بود. 7 - (همچنين ) بخاطر بياوريد هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت كه اگر شكرگزارى كنيد (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر كفران كنيد مجازاتم شديد است !. تفسير : روزهاى حساس زندگى در آيات گذشته سخن از قرآن مجيد و اثرات حياتبخش آن بود، در نخستين آيه مورد بحثنيز همين موضوع در بعد خاصى تعقيب شده و آن وحدت لسان پيامبران و كتب آسمانى آنهابا زبان نخستين قومى است كه مبعوث به سوى آنها شده اند. مى فرمايد: ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قوم خودش (و ما ارسلنا منرسول الا بلسان قومه ). زيرا پيامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى كه از ميان آنها برخاسته اند، تماسداشتند و نخستين شعاع وحى وسيله پيامبران بر آنها مى تابيد، و نخستين ياران و ياورانآنها از ميان آنان برگزيده مى شدند، بنابراين پيامبر بايد به زبان آنها و لغت آنهاسخن بگويد تا حقايق را به روشنى براى آنان آشكار سازد (ليبين لهم ). در حقيقت در اين جمله اشاره اى به اين نكته نيز هست كه دعوت پيامبران معمولا از طريق يكاثر مرموز و ناشناخته در قلوب پيروانشان منعكس نمى شد، بلكه از طريق تبيين وروشنگرى و تعليم و تربيت با همان زبان معمولى و رائج صورت مى گرفته است . سپس اضافه مى كند بعد از تبيين دعوت الهى براى آنها خداوند هر كس را بخواهد گمراهمى كند و هر كس را بخواهد هدايت مى نمايد (فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء). اشاره به اينكه هدايت و ضلالت در نهايت امر، كار پيامبران نيست ، كار آنها ابلاغ و تبييناست ، اين خدا است كه راهنمائى و هدايت واقعى بندگانش را در دست دارد. ولى براى اينكه تصور نشود معنى اين سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشر است ،بلافاصله اضافه مى كند: او عزيز حكيم است (و هو العزيز الحكيم ) به مقتضاى عزت و قدرتش ، بر هر چيز تواناست ، و هيچكس را تاب مقاومت در برابراراده او نيست ، اما به مقتضاى حكمتش بى جهت و بىدليل كسى را هدايت و يا كسى را گمراه نمى سازد، بلكه گامهاى نخستين با نهايت آزادىاراده در راه سير الى الله از ناحيه بندگان برداشته مى شود و سپس نور هدايت و فيضحق بر قلب آنها مى تابد همانگونه كه در سوره عنكبوت آيه 69 كه و الذين جاهدوا فينالنهدينهم سبلنا: (آنها كه در راه ما مجاهده كردند بطور قطع آنها را هدايت به راههاىخويش خواهيم كرد). همچنين آنها كه با لجاجت و تعصب و دشمنى با حق و غوطه ور شدن در شهوات و آلوده شدنبه ظلم و ستم ، شايستگى هدايت را از خود سلب كرده اند، از فيض هدايت محروم ، و دروادى ضلالت ، گمراه مى شوند، همانگونه كه مى فرمايد: كذلكيضل الله من هو مسرف مرتاب : (اين چنين خداوند گمراه مى كند هر اسرافكار آلوده بهشك و ترديد را) (غافر - 34). و نيز مى فرمايد: و ما يضل به الا الفاسقين : (خداوند با آن گمراه نمى كند مگرفاسقين را) (بقره - 26). و نيز مى فرمايد: و يضل الله الظالمين : (خداوند ستمگران را گمراه مى سازد)(ابراهيم - 27). و به اين ترتيب سرچشمه هدايت و ضلالت بدست خود ماست . در آيه بعد به يكى از نمونه هاى ارسال پيامبران درمقابل طاغوتهاى عصر خود به منظور خارج كردن آنان از ظلمتها به نور اشاره كرده مىفرمايد: ما موسى را با آيات خود (معجزات گوناگون ) فرستاديم و به او فرمان داديمكه قوم خودت را از ظلمات به نور هدايت كن (و لقد ارسلنا موسى باياتنا ان اخرج قومك منالظلمات الى النور). همانگونه كه در نخستين آيه اين سوره خوانديم برنامه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله و سلم ) نيز در بيرون آوردن مردم از ظلمات به سوى نور خلاصه مى شد و اين نشانمى دهد كه اين همه پيامبران و انبياى الهى بلكه همه رهبران معنوى انسانها است ، مگربديها، زشتيها، گمراهيها، انحرافها، ظلم و ستمها، استثمارها، ذلتها و زبونيها، فساد وآلودگيها چيزى جز ظلمت و تاريكى هست ؟ و مگر ايمان و توحيد، پاكى و تقوا، آزادگى واستقلال سربلندى و عزت چيزى جز نور و روشنائى مى باشد، بنابراين درست قدرمشترك و جامع ميان همه دعوتهاى رهبران الهى است . سپس به يكى از ماموريتهاى بزرگ موسى اشاره كرده ، مى فرمايد: (تو موظفى كهايام الهى و روزهاى خدا را بياد قوم خود بياورى ) (و ذكرهم بايام الله ). مسلما همه روزها، ايام الهى است ، همانگونه كه همه مكانها متعلق به خدا است ، اگر نقطهخاصى بنام بيت الله (خانه خدا) ناميده شد دليل بر ويژگى آن است ، همچنين عنوان ايامالله مسلما اشاره به روزهاى مخصوصى است كه امتياز و روشنائى و درخشش فوقالعادهاى دارد. به همين جهت مفسران در تفسير آن احتمالات مختلفى داده اند: بعضى گفته اند اشاره به روزهاى پيروزى پيامبران پيشين و امتهاى راستين آنها مىباشد، و روزهائى كه انواع نعمتهاى الهى بر اثر شايستگيهاشامل حال آنها مى باشد. و بعضى گفته اند اشاره به روزهائى است كه خداوند اقوام سركش را به زنجير عذابميكشيد و طاغوتها را با يك فرمان درو مى كرد! و بعضى اشاره به هر دو قسمت دانسته اند. اما اصولا نمى توان اين تعبير گويا و رسا را محدود ساخت ، ايام الله ، تمام روزهائىاست كه داراى عظمتى در تاريخ زندگى بشر است . هر روز كه يكى از فرمانهاى خدا در آن چنان درخشيده ، كه بقيه امور را تحت الشعاع خودقرار داده ، از ايام الله است . هر روز كه فصل تازه اى در زندگى انسانها گشوده ، و درس عبرتى به آنها داده وظهور و قيام پيامبرى در آن بوده ، يا طاغوت و فرعون گردنكشى در آن به قعر درهنيستى فرستاده شده ، خلاصه هر روز كه حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتىخاموش گشته ، همه آنها از ايام الله است . و چنانكه خواهيم ديد، در روايات ائمه معصومين در تفسير اين آيه نيز انگشت روى روزهاىحساسى گذاشته شده است . در پايان آيه مى فرمايد: (در اين سخن و در همه ايام الله ، آيات و نشانه هائى استبراى هر انسان شكيبا و پر استقامت و شكرگزار) (ان فى ذلك لاياتلكل صبار شكور). (صبار) و (شكور) هر دو صيغه مبالغه است كه يكى فزونى صبر و استقامت راميرساند و ديگرى فزونى شكرگزارى نعمت ، اشاره به اينكه افراد با ايمان نه درمشكلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مى كنند، و تسليم حوادث مى شوند، و نهدر روزهاى پيروزى و نعمت گرفتار غرور و غفلت ميگردند، و ذكر اين دو بعد از اشاره بهايام الله گويا ناظر به همين مطلب است . در آيه بعد به يكى از آن ايام الله و روزهاى درخشان و پربارى كه در تاريخ بنىاسرائيل وجود داشته و ذكر آن تذكرى براى مسلمانان است ، اشاره كرده مى گويد: (بهخاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت : نعمت خدا را متذكر شويد آن زمانكه شما را از چنگال آل فرعون رهائى بخشيد) (و اذ قال موسى لقومه اذكروا نعمت الله عليكم اذ انجاكم منآل فرعون ) همان فرعونيان بيرحمى كه (بدترين عذاب را بر شماتحميل مى كردند، پسرانتان را سر مى بريدند و زنانتان را براى خدمت و كنيزى زندهنگه مى داشتند) (يسومونكم سوء العذاب و يذبحون ابنائكم و يستحيون نسائكم ). و اين آزمايش بزرگى از پروردگارتان براى شما بود (و فى ذلكم بلاء من ربكمعظيم ). چه روزى از اين پربركتتر كه شر جمعيت خودكامه وسنگدل و استعمارگرى را از سر شما كوتاه كرد، همانها كه بزرگترين جنايت را در حقشما قائل مى شدند، چه جنايتى از اين برتر كه پسران شما را همچون حيوانات سر مىبريدند (توجه داشته باشيد كه قرآن تعبير به ذبح مى كند نهقتل ) و از اين مهمتر نواميس شما به صورت كنيزانى درچنگال دشمن بى آزرم بودند. نه تنها در مورد بنى اسرائيل كه در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسيدنشان به آزادى واستقلال و كوتاه شدن دست طاغوتها از ايام الله است كه بايد همواره آن را به خاطرداشته باشند، خاطرهاى كه توجه به آن از ارتجاع و بازگشت به وضع گذشته آنهارا حفظ مى كند. يسومونكم از ماده (سوم ) (بر وزن صوم ) دراصل به معنى دنبال چيزى رفتن و جستجوى آن نمودن است ، و به معنىتحميل كارى بر ديگرى نمودن نيز آمده است بنابراين جمله يسومونكم سوء العذاب مفهومشاين است كه آنها بدترين شكنجه ها و عذابها را بر شما بنىاسرائيل تحميل مى كردند. آيا اين درد كوچكى است كه نيروى فعال يك جمعيت را از ميان ببرند و زنان آنها را بدونسرپرست ، به صورت كنيزانى در چنگال يك مشت افراد ظالم و ستمگر باقى بگذارند؟ ضمنا تعبير به فعل مضارع (يسومون ) اشاره به اين است كه اين كار مدتها ادامه داشت . اين نكته نيز قابلتوجه است كه سر بريدن پسران و كنيزى زنان و دختران را بوسيله (واو) بر(سوء العذاب ) عطف مى كند، در حالى كه خود از مصداقهاى سوء العذاب است ، و اينبه خاطر اهميت اين دو عذاب بوده است ، و نشان مى دهد كه قوم جبار و ستمگر فرعونشكنجهها و تحميلات ديگرى نيز بر بنى اسرائيل داشته اند، اما از ميان همه اين دوشديدتر و سختتر بوده است . سپس اضافه مى كند كه اين را هم (به خاطر بياوريد كه پروردگار شما اعلام كرداگر شكر نعمتهاى مرا بجا آوريد من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مى كنم و اگركفران كنيد عذاب و مجازات من شديد است ) (و اذ تاذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم و لئنكفرتم ان عذابى لشديد). اين آيه ممكن است دنباله كلام موسى به بنىاسرائيل باشد كه آنها را در برابر آن نجات و پيروزى و نعمتهاى فراوان دعوت بهشكرگزارى كرد، و وعده فزونى نعمت به آنها داد، و در صورت كفران تهديد به عذابنمود، و نيز ممكن است يك جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هرحال از نظر نتيجه چندان تفاوت ندارد، زيرا اگر خطاب به بنىاسرائيل هم باشد به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجيد آمده است . جالب اينكه در مورد شكر با صراحت مى گويد لازيدنكم (مسلما نعمتم را بر شما افزونخواهم كرد) اما در مورد كفران نعمت نمى گويد شما را مجازات مى كنم بلكه تنها مىگويد عذاب من شديد است و اين تفاوت تعبيردليل بر نهايت لطف پروردگار است . نكته ها : 1 - يادآورى ايام الله همانگونه كه در تفسير آيات فوق گفتيم اضافه (ايام ) به (الله )، اشاره بهروزهاى سرنوشت ساز و مهم زندگى انسانها است كه به خاطر عظمتش به نام (الله )اضافه شده است ، و نيز به خاطر اينكه يك نعمت بزرگ الهىشامل حال قوم و ملتى شايسته و يا يك مجازات بزرگ و دردناك الهى دامنگير ملتىسركش و طغيانگر شده است ، كه در هر دو صورت شايسته تذكر و يادآورى است . در رواياتى كه از ائمه معصومين به ما رسيده (ايام الله ) به روزهاى گوناگونىتفسير شده است : در حديثى از امام باقر (عليهالسلام ) مى خوانيم كه فرمود: ايام الله ، يوم يقوم القائم(عليهالسلام ) و يوم الكرة و يوم القيامه : (ايام الله روز قيام مهدى موعود و روز رجعت وروز قيامت است ). و در تفسير على بن ابراهيم آمده كه ايام الله سه روز است ، روز قيام مهدى (عليهالسلام )و روز مرگ و روز رستاخيز. در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : ايام الله نعمائه وبلائه ببلائه سبحانه : (ايام الله (روزهاى ) نعمتهاى او و آزمايشهاى او بوسيلهبلاهاى او است ). همانگونه كه بارها گفته ايم هرگز اين گونه احاديثدليل بر انحصار نيست ، بلكه بيان قسمتى از مصداقهاى روشن است . و به هر حال يادآورى روزهاى بزرگ (اعم از روزهاى پيروزى يا روزهاى سخت و طاقتفرسا) نقش مؤ ثرى در بيدارى و هشيارى ملتها دارد و با الهام از همين پيام آسمانى استكه ما خاطره روزهاى بزرگى را كه در تاريخ اسلام بوده همواره جاودان ميداريم ، و هرسال براى تجديد اين خاطره ها روزهاى معينى را اختصاص ميدهيم ، كه در آن به تاريخگذشته باز ميگرديم و درسهاى مهمى از آن مى آموزيم ، درسهائى كه براى امروز مافوق العاده مؤ ثر است . و نيز در تاريخ معاصر خود، مخصوصا در تاريخ پرشكوه انقلاب اسلامى ايران روزهاىفوق العاده اى وجود دارد كه مصداق زنده (ايام الله ) است ، و بايد در هرسال خاطره آنها را زنده كرد كه آميخته با خاطره شهيدان ، رزمندگان ، مجاهدان و مبارزانبزرگ است ، و سپس از آنها الهام گرفت و ميراث بزرگشان را پاسدارى كرد. و بر همين اساس بايد اين روزهاى بزرگ در متن كتابهاى درسى در مدارس ما و در تعليمو تربيت فرزندان ما داخل گردد، و وظيفه ذكرهم (آنها را ياد آورى كن ) در باره نسلهاىآينده نيز پياده شود. در قرآن مجيد نيز كرارا ايام الله تذكر داده شده يعنى هم نسبت به بنىاسرائيل و هم نسبت به مسلمانها روزهاى نعمت و مجازات خاطر نشان گرديده . 2 - راه و رسم جباران كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه فرعونيان پسران بنىاسرائيل را سر مى بريدند و زنان آنها را زنده نگه مى داشتند، اين تنها كار فرعون وفرعونيان نبود، بلكه در طول تاريخ شيوه هر استعمارگرى چنين بوده است كه قسمتىاز نيروهاى فعال و پرخاشگر و پر مقاومت را نابود مى كردند، و قسمت ديگرى را تضعيفكرده و در مسير منافع خود به كار مى انداختند، كه بدون اين كار ادامه استعمار و استثماربراى آنها ممكن نبوده است . ولى مهم اين است كه بدانيم گاهى حقيقتا پسران را نابود مى كنند، (همچون فرعونيان ) وگاهى از طريق مبتلا ساختن آنها به انواع اعتياد به مواد مخدر، و مشروبات الكلى وغوطهور ساختن آنها در فحشاء، نيروى فعال آنها را از كار مى اندازند و از آنها مرده زندهنمائى ميسازند، اين همان چيزى است كه مسلمانان بايد به دقت مراقب آن باشند كه اگرنسل جوان آنها با وسائل مختلف ، سرگرم شد و نيروى ايمان و قدرت جسمانى خود را ازدست داد، بايد بدانند كه اسارت و بردگى براى آنها قطعى است . 3 - آزادى برترين نعمت جالب اينكه در آيات فوق پس از ذكر ايام الله ، تنها روزى كه صريحا روى آن انگشتگذاشته شده است ، روز نجات بنى اسرائيل ازچنگال فرعونيان است (اذ انجاكم من آل فرعون ) با اينكه در تاريخ بنىاسرائيل ، روزهاى بزرگى كه خداوند در پرتو هدايت موسى به آنها نعمتهاى بزرگبخشيد، فراوان بوده ، ولى ذكر (روز نجات ) در آيات مورد بحثدليل بر اهميت فوق العاده آزادى و استقلال در سرنوشت ملتها است . آرى هيچ ملتى تا از وابستگى نرهد، و از چنگال اسارت و استثمار آزاد نشود، نبوغ و استعداد خود را هرگز ظاهر نخواهد ساخت ، و در راه الله كه راه مبارزه با هرگونه شرك و ظلم و بيدادگرى است گام نخواهد گذاشت ، و به هميندليل رهبران بزرگ الهى ، نخستين كارشان اين بود كه ملت هاى اسير را از اسارتفكرى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى آزاد سازند، سپس روى آنها كار كنند و برنامههاى توحيدى و انسانى پياده كنند. 4 - شكر مايه فزونى نعمت و كفر موجب فنا است بدون شك خداوند در برابر نعمتهائى كه به ما مى بخشد نيازى به شكر ما ندارد، واگر دستور به شكرگزارى داده آن هم موجب نعمت ديگرى بر ما و يك مكتب عالى تربيتىاست . مهم اين است كه ببينيم حقيقت شكر چيست ؟ تا روشن شود كه رابطه آن با افزونى نعمت ازكجاست و چگونه مى تواند خود يك عامل تربيت بوده باشد. حقيقت شكر تنها تشكر زبانى يا گفتن الحمد لله و مانند آن نيست ، بلكه شكر داراى سهمرحله است نخستين مرحله آن است كه به دقت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست ؟ اين توجه وايمان و آگاهى پايه اول شكر است ، و از آن كه بگذريم مرحله زبان فرا مى رسد، ولىاز آن بالاتر مرحله عمل است ، شكر عملى آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتى براىچه هدفى به ما داده شده است آنرا در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمتكرده ايم ، همانگونه كه بزرگان فرموده اند: الشكر صرف العبد جميع ما انعمه اللهتعالى فيما خلق لاجله . راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوائى و گويائى بخشيد؟ آيا جز اين بودهكه عظمت او را در اين جهان ببينيم ، راه زندگى را بشناسيم و با اينوسائل در مسير تكامل گام برداريم ؟ حق را درك كنيم و از آن دفاع نمائيم و با باطل بجنگيم ، اگر اين نعمتهاى بزرگ خدا را در اين مسيرها مصرف كرديم ، شكر عملىاو است ، و اگر وسيله اى شد براى طغيان و خودپرستى و غرور و غفلت و بيگانگى ودورى از خدا اين عين كفران است ! امام صادق (عليهالسلام ) مى فرمايد: ادنى الشكر رؤ ية النعمة من الله من غير علة يتعلقالقلب بها دون الله ، و الرضا بما اعطاه ، و ان لا تعصيه بنعمة و تخالفه بشى ء منامره و نهيه بسبب من نعمته : (كمترين شكر اين است كه نعمت را از خدا بدانى ، بى آنكهقلب تو مشغول به آن نعمت شود، و خدا را فراموش كنى ، و همچنين راضى بودن به نعمتاو و اينكه نعمت خدا را وسيله عصيان او قرار ندهى ، و اوامر و نواهى او را با استفاده ازنعمتهايش زير پا نگذارى ). و از اينجا روشن مى شود كه شكر قدرت و علم و دانش و نيروى فكر و انديشه و نفوذاجتماعى و مال و ثروت و سلامت و تندرستى هر كدام از چه راهى است ؟ و كفران آنهاچگونه است ؟ حديثى كه از امام صادق (عليهالسلام ) در تفسير نور الثقليننقل شده نيز دليل روشنى بر اين تفسير است ، آنجا كه مى فرمايد: (شكر النعمةاجتناب المحارم شكر نعمت آنست كه از گناهان پرهيز شود). و نيز از اينجا رابطه ميان شكر و فزونى نعمت روشن مى شود، چرا كه هر گاه انسانهانعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كرده اند كهشايسته و لايقند و اين لياقت و شايستگى سبب فيض بيشتر و موهبت افزونتر مى گردد. اصولا ما دو گونه شكر داريم ، (شكر تكوينى ) و (شكر تشريعى ). (شكر تكوينى ) آن است كه يك موجود از مواهبى كه در اختيار دارد، براى نمو و رشدشاستفاده كند، فى المثل باغبان مى بيند در فلان قسمت باغ درختان به خوبى رشد و نمومى كنند و هر قدر از آنها پذيرائى بيشتر مى كند شكوفاتر مى شوند، همين امر سبب مىشود كه باغبان همت بيشترى به تربيت آن بخش از باغ درختان بگمارد و مراقبت از آنهارا به كاركنان خويش توصيه كند چرا كه آن درختان بهزبانحال فرياد ميزنند اى باغبان ! ما لا يقيم ، ما شايسته ايم ، نعمتت را بر ما افزون كن، و او هم به اين ندا پاسخ مثبت مى دهد. و اما در بخش ديگر از باغ درختانى را مى بيند كه پژمرده شده اند، نه طراوتى ، نهبرگى ، نه گلى نه سايه دارند و نه ميوه و برى ، اين كفران نعمت سبب مى شود كهباغبان آنها را مورد بى مهرى قرار دهد، و در صورتى كه اين وضع ادامه پيدا كند،دستور مى دهد اره بر پاى آنها بگذارند چرا كه :
سزا خود همين است مر، بى برى را) |
در جهان انسانيت نيز همين حالت وجود دارد با اين تفاوت كه درخت از خود اختيارى ندارد، وصرفا تسليم قوانين تكوينى است ، اما انسانها با استفاده از نيروى اراده و اختيار وتعليم و تربيت تشريعى ، مى توانند آگاهانه در اين راه گام بگذارند. بنابراين آنكس كه نعمت قدرت را وسيله ظلم و طغيان قرار مى دهد بهزبانحال فرياد ميكشد خداوندا لايق اين نعمت نيستم ، و آنكس كه از آن در مسير اجراى حق وعدالت بهره مى گيرد به زبانحال مى گويد پروردگارا شايسته ام افزون كن ! اين واقعيت نيز قابل ترديد نيست كه ما هر وقت در مقام شكر الهى چه با فكر چه با زبانو چه با عمل بر مى آئيم ، خود اين توانائى بر شكر در هر مرحله موهبت تازهاى است و بهاين ترتيب اقدام بر شكر، ما را مديون نعمتهاى تازه او مى سازد و به اين ترتيب هرگز قادر نيستيم كه حق شكر او را ادا كنيم همانگونه كه در مناجات شاكريناز مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد (عليهالسلام ) مى خوانيم : كيف لىبتحصيل الشكر و شكرى اياك يفتقر الى شكر، فكلما قلت لك الحمد وجب على لذلك اناقول لك الحمد!: (چگونه ميتوانم حق شكر ترا بجاى آورم در حالى كه همين شكر من نيازبه شكرى دارد، و هر زمان كه ميگويم لك الحمد بر من لازم است كه به خاطر همين توفيقشكرگزارى بگويم لك الحمد)!. و بنابراين برترين مرحله شكرى كه از انسان ساخته است اين است كه اظهار عجز وناتوانى از شكر نعمتهاى او كند، همانگونه كه در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) مىخوانيم كه فرمود: فيما اوحى الله عز و جل الى موسى اشكرنى حق شكرىفقال يا رب و كيف اشكرك حق شكرك و ليس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به علىقال يا موسى الان شكرتنى حين علمت ان ذلك منى : (خداوند به موسى (عليهالسلام ) وحى فرستاد كه حق شكر مرا ادا كن ، عرض كردپروردگارا! چگونه حق شكر تو را ادا كنم در حالى كه هر زمانى شكر تو را بجا آورماين موفقيت خود نعمت تازه اى براى من خواهد بود، خداوند فرمود اى موسى الان حق شكر مراادا كردى چون ميدانى حتى اين توفيق از ناحيه من است ).
بنده همان به كه ز تقصير خويش |
چند نكته مهم در زمينه شكر نعمت 1 - على (عليهالسلام ) در يكى از كلمات حكمت آميز خود در نهج البلاغه مى فرمايد: اذاوصلت اليكم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلة الشكر: (هنگامى كه مقدمات نعمتهاى خداوند به شما مى رسد سعى كنيد با شكرگزارى ، بقيه را به سوىخود جلب كنيد، نه آنكه با كمى شكرگزارى آن را از خود برانيد)! 2 - اين موضوع نيز قابل توجه است كه تنها تشكر و سپاسگزارى از خداوند در برابرنعمتهاى كافى نيست ، بلكه بايد از كسانى كه وسيله آن موهبت بوده اند نيز تشكر وسپاسگزارى نمود و حق زحمات آنها را از اين طريق ادا كرد، و آنها را از اين راه به خدماتبيشتر تشويق نمود، در حديثى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) مى خوانيم كهفرمود: روز قيامت كه مى شود خداوند به بعضى از بندگانش مى فرمايد: آيا فلانشخص را شكرگزارى كردى ؟ عرض مى كند: پروردگارا من شكر تو را بجا آوردم ، مىفرمايد: چون شكر او را بجا نياوردى شكر مرا هم ادا نكردى ! سپس امام فرمود: اشكركملله اشكركم للناس : (شكرگزارترين شما براى خدا آنها هستند كه از همه بيشترشكر مردم را بجا مى آورند). 3 - افزايش نعمتهاى خداوند كه به شكرگزاران وعده داده شده ، تنها به اين نيست كهنعمتهاى مادى تازهاى به آنها ببخشد، بلكه نفس شكرگزارى كه تواءم با توجهمخصوص به خدا و عشق تازهاى نسبت به ساحت مقدس او است خود يك نعمت بزرگ روحانىاست كه در تربيت نفوس انسانها، و دعوت آنان به اطاعت فرمانهاى الهى ، فوق العاده مؤثر است ، بلكه شكر ذاتا راهى است براى شناخت هر چه بيشتر خداوند، و به هميندليل علماى عقائد در علم كلام براى اثبات (وجوب معرفه الله ) (شناخت خدا) از طريقوجوب شكر منعم (نعمت بخش ) وارد شده اند. 4 - احياى روح شكرگزارى در جامعه و ارج نهادن و تقدير و سپاسگذاز آنها كه با علم و دانش خود و يا با فداكارى و شهادت ، يا با ساير مجاهدات در طريق پيشبرداهداف اجتماعى خدمت كرده اند يك عامل مهم حركت و شكوفائى و پويائى جامعه است . در اجتماعى كه روح تشكر و قدردانى مرده كمتر كسى علاقه و دلگرمى به خدمت پيدا مىكند، و به عكس آنها كه بيشتر قدردانى از زحمات و خدمات اشخاص مى كنند، ملتهائىبانشاطتر و پيشروترند. توجه به همين حقيقت سبب شده است كه در عصر ما به عنوان قدردانى از زحمات بزرگانگذشته در صدمين سال ، هزارمين سال ، زاد روز، و در هر فرصت مناسب ديگر، مراسمىبراى بزرگداشت آنها بگيرند و ضمن سپاسگزارى از خدماتشان مردم را به حركت وتلاش بيشتر دعوت كنند. فى المثل در انقلاب اسلامى كشور ما كه پايان يك دوران تاريك دو هزار و پانصد ساله وآغاز دوران جديدى بود، وقتى ميبينيم همه سال و هر ماه بلكه هر روز، خاطره شهيدان انقلابزنده مى شود و بر آنها درود ميفرستند و به تمام كسانى كه به آنها منسوبند احترامميگذارند و به خدماتشان ارج مينهند، اين خود سبب مى شود كه عشق و علاقه به فداكارىدر ديگران پرورش يابد و سطح فداكارى مردم بالاتر رود، و به تعبير قرآن شكر ايننعمت باعث فزونى آن خواهد شد، و از خون يك شهيد هزاران مجاهد ميرويد و مصداق زندهلازيدنكم مى شود! آيه و ترجمه
و قال موسى ان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد (8) الم ياتكم نبؤ ا الذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم الا الله جاءتهم رسلهمبالبينت فردوا ايديهم فى افوههم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شكمما تدعوننا اليه مريب (9) قالت رسلهم افى الله شك فاطر السموت و الارض يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم و يؤخركم الى اءجل مسمى قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما كان يعبدءاباونا فاتونا بسلطن مبين(10)
|
ترجمه :
8 - موسى (به بنى اسرائيل ) گفت اگر شما و همه مردم روى زمين كافر شويد (به خدازيانى نميرسد) چرا كه خداوند بى نياز و شايسته ستايش است . 9 - آيا خبر آنها كه پيش از شما بودند به شما نرسيده : قوم نوح و عاد و ثمود و آنهاكه پس از ايشان بودند، همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست ، پيامبرانشان بادلائل روشن به سوى آنها آمدند، ولى آنها (از روى تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتندو گفتند كه ما به آنچه شما مامور آن هستيد كافريم ، و نسبت به آنچه ما را به سوى آنميخوانيد ترديد داريم ! 10 - رسولان آنها گفتند آيا در خدا شك است ؟! خدائى كه آسمانها و زمين را آفريده ؟! اوكه شما را دعوت مى كند تا گناهانتان را ببخشد، و تا موعد مقررى شما را باقى گذارد،آنها گفتند (ما اينها را نميفهميم همين اندازه ميدانيم ) شما انسانهائى همانند ما هستيد و ميخواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى پرستيدند باز داريد،شما دليل روشنى براى ما بياوريد! تفسير : آيا در خدا شك است ؟ نخستين آيه مورد بحث تاييد و تكميلى است براى بحث شكرگزارى و كفران كه در آيهقبل گذشت ، و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمراننقل شده است ، مى فرمايد: (موسى به بنىاسرائيل يادآور شد كه اگر شما و تمام مردم روى زمين كافر شويد (و نعمت خدا را كفرانكنيد) هيچ زيانى به او نمى رسانيد چرا كه او بى نياز و ستوده است ) (وقال موسى ان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد). در حقيقت شكر نعمت و ايمان آوردن به خدا مايه افزونى نعمت شما وتكامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بى نياز است كه اگر تمام كائناتكافر گردند، بر دامان كبريائى او گردى نمى نشيند، چرا كه او از همگان بى نياز است، و حتى احتياج به تشكر و ستايش ندارد چرا كه او ذاتا ستوده (حميد) است . اگر او نيازى در ذات پاكش راه داشت ، واجب الوجود نبود، و بنابراين مفهوم غنى بودن اوآن است كه همه كمالات در او جمع است ، و كسى كه چنين است ذاتا ستوده است زيرا معنى(حميد) چيزى جز اين نيست كه كسى شايسته (حمد) باشد. سپس به سرنوشت گروههائى از اقوام گذشته در طى چندين آيه ميپردازد، همانها كه دربرابر نعمتهاى الهى راه كفران را پيش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهى بهمخالفت و كفر برخاستند و منطق آنان و سرانجام كار آنها را شرح مى دهد تا تاكيدىباشد بر آنچه در آيه قبل گفته شد، مى فرمايد: (آيا خبر كسانى كهقبل از شما بودند به شما نرسيده )؟ (الم ياتكم نبؤ ا الذين من قبلكم ). اين جمله ممكن است دنباله گفتار موسى بوده باشد كه در آيهقبل آمده ، و ممكن است بيان مستقلى از ناحيه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظرنتيجه تفاوت چندانى ندارد، سپس اضافه مى كند (اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمودو آنها كه بعد از آنان بودند) (قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم ). (همانها كه جز خدا آنانرا نميشناسد و از اخبار آنها كسى غير او آگاه نيست ) (لا يعلمهمالا الله ). بدون شك قسمتى از اخبار قوم نوح و عاد و ثمود و همچنين اقوامى كه بعد از آنها بودندبه ما رسيده ولى مسلما قسمت بيشترى به ما نرسيده كه تنها خدا از آنها آگاه است ، آنقدراسرار و خصوصيات و جزئيات در تواريخ اقوام گذشته وجود داشته كه شايد آنچه بهما رسيده در برابر آنچه نرسيده بسيار كم و ناچيز باشد. سپس به عنوان توضيحى در زمينه سرگذشت آنها مى گويد: (پيامبرانشان بادلائل روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها از سر تعجب و انكار دست بر دهان گذاشتند وگفتند ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شده ايد كافريم ) (جائتهم رسلهمبالبينات فردوا ايديهم فى افواههم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به ) چرا كه (ما در باره آنچه شما ما را به سوى آن دعوت مى كنيد، شك و ترديد داريم ) وبا اين شك و ترديد چگونه امكان دارد، دعوت شما را بپذيريم ! (و انا لفى شك مماتدعوننا اليه مريب ). در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آنها نخست ابراز كفر و بيايمانى نسبت به پيامبرانكردند، ولى به دنبال آن ، اظهار داشتند كه ما در شكيم و با كلمه مريب نيز آنراتكميل نمودند اين دو چگونه با هم سازگار است ؟ پاسخ اين است كه بيان ترديد در حقيقت علتى است براى عدم ايمان زيرا ايمان آوردننياز به يقين دارد، و شك مانع آن است . از آنجا كه در آيه قبل گفتار مشركان و كافران را در زمينه عدم ايمانشان كه استناد بهشك و ترديد كرده بودند بيان شده ، در آيه بعد بلافاصله بادليل روشنى كه در عبارت كوتاهى آمده شك آنها را نفى مى كند و چنين مى گويد: (پيامبرانشان به آنان گفتند آيا در وجود خدائى كه آفريننده آسمانها و زمين است شكىاست )؟! (قالت رسلهم ا فى الله شك فاطر السماوات و الارض )
|
|
|
|
|
|
|
|