بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 20, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بيان مفردات و مفاد آيات سوره مباركه فيل صفحه  


الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل



منظور از (رؤ يت ) معناى لغوى آن يعنى ديدن به چشم نيست ، بلكه علمى است كه بهمانند احساس با حواس ظاهرى ظاهر و روشن است . و استفهام در آيه انكارى است ، و معنايشاين است كه مگر علم يقينى پيدا نكردى كه چگونه پروردگارت با اصحابفيل رفتار كرد، و اين قصه در سال ولادت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) واقعشد.


الم يجعل كيدهم فى تضليل



مراد از كيد آنان سوء قصدى است كه در باره مكه داشتند و مى خواستند بيت الحرام راتخريب كنند، و كلمه (تضليل ) و (اضلال ) هر دو به يك معنا است ، و كيد آنان رادر تضليل قرار دادن ، به معناى آن است كه نقشه آنان را نقش بر آب ساخته ، زحماتشانرا بى نتيجه سازد، آنها راه افتادند تا كعبه را ويران كنند، ولى در نتيجهتضليل الهى ، خودشان هلاك شدند.


و ارسل عليهم طيرا ابابيل



كلمه (ابابيل )- به طورى كه گفته اند - به معناى جماعت هايى متفرق و دستهدسته است ، و معناى آيه اين است كه : خداى تعالى جماعت هاى متفرقى از مرغان را بربالاى سر آنان فرستاد. و اين آيه ، و آيه بعديش عطف تفسير است بر آيه (الميجعل كيدهم فى تضليل ).


ترميهم بحجاره من سجيل



يعنى آن ابابيل مرغان اصحاب فيل را با سنگ هايى كلوخين هدف گرفتند. و معناى كلمه(سجيل ) در قصص قوم لوط گذشت .


فجعلهم كعصف ماكول



كلمه (عصف ) به معناى برگ زراعت است ، و عصفماكول به معناى برگ زراعتى - مثلا گندم - است كه دانه هايش را خورده باشند، و نيزبه معناى پوست زراعتى است مانند غلاف نخود و لوبيا، كه دانه اش را خورده باشند، ومنظور آيه اين است كه اصحاب فيل بعد از هدف گيرى مرغانابابيل به صورت جسدهايى بى روح در آمدند، و يا اين است كه سنگ ريزه ها (به دروندل اصحاب فيل فرو رفته ) اندرونشان را سوزانيد.
بعضى هم گفته اند: مراد از عصف ماكول ، برگ زراعتى است كهآكال در آن افتاده باشد، يعنى شته و كرم آن را خورده و فاسدش كرده باشد. و آيهشريفه به وجوه ديگرى نيز معنا شده كه مناسب با ادب قرآن نيست .
بحث روايتى  
(داستان اصحاب فيل و هلاكشان ) صفحه  
در مجمع البيان مى گويد: تمامى راويان اخبار اتفاق دارند در اينكه پادشاه يمن كهقصد ويران كردن كعبه را داشته شخصى بوده به نام ابرهه بن صباح اشرم . وبعضى از ايشان گفته اند: كنيه او ابو يكسوم بود. و از واقدىنقل شده كه گفته همين شخص جد نجاشى پادشاه يمن در عهدرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بوده است .
سپس همچنان داستان استيلاى ابرهه بر يمن رانقل مى كند تا آنجا كه مى گويد: او در يمن كعبه اى بنا كرد، و در آن گنبدهايى از طلانهاد، و اهل مملكت خود را فرمان داد تا آن خانه را همچون مراسم حج زيارت نموده پيرامونآن طواف كنند، و در اين بين مردى از بنى كنانه از قبيله خود به يمن آمد، و در آنجا به اينكعبه (قلابى ) بر خورد، پس در همانجا نشست تا قضاى حاجت كند، و اتفاقا خود ابرهه ازآنجا گذشت ، و آن نجاست را ديد، پرسيد چه كسى به چنين عملى جرات كرده ؟ بهنصرانيتم سوگند كه آن خانه را ويران خواهم كرد تا كسى به حج و زيارت آنجا نرود،آنگاه دستور داد تا فيل بياورند و در بين مردم اعلام كنند كه آماده حركت باشند، مردم ومخصوصا پيروانش از اهل يمن بيرون شدند و اكثر پيروانش از عك و اشعرون و خثعمبودند.
مى گويد: سپس كمى راه پيمود و در بين راه مردى را به سوى بنى سليم فرستاد تامردم را دعوت كند تا بجاى خانه كعبه خانه اى را كه او بنا كرده زيارت كنند، از آنطرف مردى از حمس از بنى كنانه به او برخورد و به قتلش رسانيد و اين باعث شد كهكينه ابرهه بيشتر شده ، و سريع تر روانه مكه شود.
و چون به طائف رسيد از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمايى با او روانه سازند،اهل طائف مردى از هذيل به نام نفيل را با وى روانه كردند،نفيل با لشكر ابرهه به راه افتاد و به راهنمايى آنان پرداخت تا به مغمس رسيده ، درآنجا اطراق كردند، و مغمس ، محلى در شش ميلى (سه فرسخى ) مكه است در آنجا مقدماتلشكر (كه آشپزخانه و آذوقه و علوفه و ساير مايحتاج لشكر راحمل مى كند) را به مكه فرستادند، مردم قريش دسته دسته به بلنديهاى كوه ها بالاآمدند، و چون لشكر ابرهه را ديدند، گفتند ما هرگز تاب مقاومت با اينان را نداريم ، درنتيجه غير از عبد المطلب بن هاشم و شيبه بن عثمان بن عبد الدار كسى در مكه باقىنماند،
عبد المطلب همچنان در كار سقايت خود پايدارى نمود، و شيبه نيز در كار پرده دارى كعبهپايدارى كرد در اين موقعيت حساس عبد المطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضهداشت :
لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع جلالك
لا يغلبوا بصليبهم و محالهم عدوا، محالك
لا يدخلوا البلد الحرام اذا فامر ما بدالك
يعنى : بار الها هر كسى از آنچه دارد دفاع مى كند، تو نيز از خانه ات كه مظهرجلال تو است دفاع كن ، و نگذار با صليبشان و كعبه قلابيشان بر كعبه تو تجاوزنموده ، حرمت آن را هتك ، كنند، مگذار داخل شهر حرام شوند، اين نظر من است ولى آنچه توبخواهى همان واقع مى شود.
آنگاه مقدمات لشكر ابرهه به شترانى از قريش بر خورده آنها را به غنيمت گرفتند، ازآن جمله دويست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبد المطلب رسيد، ازشهر خارج شد و به طرف لشكرگاه ابرهه روانه گشت ، حاجب و دربان ابرهه مردى ازاشعريها بود، و عبد المطلب را مى شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت ، و گفتاينك بزرگ قريش بر در است ، كه انسانها را در شهر و وحشيان را در كوه طعام مى دهد،ابرهه گفت بگو تا داخل شود.
عبد المطلب مردى تنومند و زيبا بود، همين كه چشم ابو يكسوم به او افتاد بسيار احترامشكرد، به خود اجازه نداد او را روى زمين بنشاند در حالى كه خودش بر كرسى تكيه زده ،و نخواست او را در كنار خود بر كرسى بنشاند، بناچار از كرسى پياده شد، و با آنجناب روى زمين نشست ، آنگاه پرسيد چه حاجتى داشتى ؟ گفت حاجت من دويست شتر است كهمقدمه لشكر تو از من برده اند، ابو يكسوم گفت به خدا سوگند ديدنت مرا شيفته ات كرد،ولى سخنت تو را از نظرم انداخت ، عبد المطلب پرسيد: چرا؟ گفت : براى اينكه من آمده امخانه عزت و شرف و مايه آبرو و فضيلت شما اعراب و معبد دينيتان را كه مى پرستيدويران سازم و آن را درهم بكوبم ، و در ضمن دويست شتر هم از تو گرفته ام ، تو درباره خانه دينى ات هيچ سخن نمى گويى ، و در باره شترانت حرف مى زنى از آن هيچدفاعى نمى كنى ، از مال شخصيت دفاع مى كنى .
عبد المطلب در پاسخ گفت : اى ملك من با تو در بارهمال خودم سخن مى گويم ، كه اختيار آن را دارم و موظف بر حفظ آن هستم ،
اين خانه هم براى خود صاحبى دارد كه از آن دفاع خواهد كرد، و حفظ آن به عهده من نيست ،اين سخن آن چنان ابرهه را مرعوب كرد كه بدون درنگ دستور داد شتران او را به وى بازدهند، و عبد المطلب برگشت . آن شب براى لشكر ابرهه شبى سنگين بود ستارگانشتيره و تار به نظر مى رسيد در نتيجه دلهايشان احساس كرد گويا مى خواهد عذابىنازل شود.
صاحب مجمع البيان سپس ادامه مى دهد تا مى رسد به اينجا كه : در همان لحظه اى كهآفتاب داشت طلوع مى كرد، طيور ابابيل نيز از كرانه افق نمودار شدند در حالى كه سنگريزه هايى با خود داشتند و شروع كردند آن سنگها را بر سر لشكريان ابرهه افكندن ،و هر يك از آن مرغان يك سنگ بر منقار داشت و دوتا به دو چنگالش ، همينكه آن يكىسنگهاى خود را مى انداخت و مى رفت يكى ديگر مى رسيد و سنگ خود را مى انداخت ، و هيچسنگى از آن سنگها نمى افتاد مگر آنكه هدف را سوراخ مى كرد، به شكم كسى برنخورد مگر آنكه پاره اش كرد، و به استخوانى بر نخورد مگر آنكه پوك و سستش كرد واز آن طرفش در آمد. ابو يكسوم كه بعضى از آن سنگها بر بدنش خورده بود از جا پريدكه بگريزد به هر سرزمينى كه مى رسيد يك تكه از گوشت بدنش مى افتاد، تابالاخره خود را به يمن رساند، وقتى به يمن رسيد ديگر چيزى از او و لشكرش باقىنمانده بود، و همينكه وارد يمن شد سينه و شكمش باد كرد و منفجر شد و به هلاكت رسيد، واحدى از اشعريها و احدى از خثعم به يمن نرسيد....
مؤ لف : در روايات اين داستان اختلاف شديدى در باره خصوصيات آن هست ، اگر كسىبخواهد بايد به تواريخ و سيره هاى مطول مراجعه نمايد.
سوره قريش مكى است و پنج آيه دارد
سوره قريش آيات 5-1 


بسم اللّه الرحمن الرحيم لايلاف قريش (1) ايلافهم رحله الشتاء و الصيف (2) فليعبدوارب هذا البيت (3) الذى اطعمهم من جوع (4) و ءامنهم من خوف (5)



ترجمه آيات
به نام خداوندى كه رحمت عامش شامل همه و رحمت خاصش از آن مومنين است . (خدا با اصحابفيل چنين كرد) براى آنكه قريش با هم انس و الفت گيرند (1).
الفتى كه در سفرهاى زمستان و تابستان ثابت و بر قرار بماند (2).
پس (به شكرانه اين دوستى ) بايد يگانه خداى كعبه را بپرستند (3).
كه به آنها هنگام گرسنگى طعام داد (4).
و از ترس و خطراتشان ايمن ساخت (5).
بيان آيات
اين سوره بر قريش منت مى گذارد كه خداى تعالى با اين دفاعى كه از مكه كرد شما رادر انظار، مورد احترام قرار داد تا بتوانيد با امنيتكامل بدون اينكه راهزنان متعرض شما شوند كوچ تابستانى و زمستانى خود را به منظورتجارت انجام دهيد، آنگاه دعوتشان مى كند به توحيد و عبادت رب بيت ، و سوره در مكهنازل شده
بررسى قول به وحدت سوره (فيل ) و (ايلاف ) و سوره (ضحى ) و (المنشرح ) صفحه
و مضمون آن نوعى ارتباط با سوره فيل دارد، و لذا بعضى ازاهل سنت گفته اند سوره (فيل ) و (ايلاف ) يك سوره اند، همچنان كه نظير اين سخنرا در باره دو سوره (ضحى ) و (الم نشرح ) گفته اند، چون بينشان ارتباطى وجوددارد، و اين نظريه را به مشهور در بين شيعه نسبت داده اند، و ليكن حق مطلب آن است كهدليلى كه بر آن استناد كرده اند، وحدت را نمى رساند.
براى اينكه دليلاهل سنت روايتى است كه مى گويد: قرآنى را كه ابى بن كعب نوشته بوده بين اين دوسوره و آن دو سوره بسم اللّه نوشته نبوده . و روايتى است از عمرو بن ميمون ازدى كهگفته : من نماز مغرب را دنبال عمر بن خطاب خواندم ، او در ركعتاول ، سوره تين را خواند، و در دوم (الم تر) و (لايلاف قريش ) را،بدون اينكه بينآن دو با گفتن بسم اللّه فاصله بيندازد.
و بعضى از روايت اولى پاسخ داده اند به اينكه معارض است با روايتى كه گفته : درقرآن ابى بن كعب بين آن دو بسم اللّه بوده ، و از دومى پاسخ داده اند به اينكه برفرض كه روايت درست باشد احتمال دارد راوى حديث بسم اللّه بين آن دو را از عمر بنخطاب نشنيده باشد، و يا عمر آن را آهسته خوانده باشد. علاوه بر اين ، روايت مذكورمعارض است با روايتى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كه فرمود: خداىتعالى قريش را بخاطر هفت خصلت بر ديگران برترى داد، از آن جمله فرمود: و دربارهآنان سوره اى نازل شد كه در آن سوره سخن از احدى به جز قريش نرفته است ، و آنسوره (لايلاف قريش ) است ، (تا آخر حديث ). از همه اينها گذشته رواياتى كهدلالت بر جدايى اين دو سوره دارد، و اينكه بين آن دو بسم اللّه قرار دارد متواتر است .
و اما آنهايى كه از شيعه قائلبه وحدت اين دو سوره شده اند استنادشان به روايتى است كه صاحب مجمع آن را از ابىالعباس از يكى از دو امام بزرگوار امام باقر و امام صادق (عليه السلام )نقل كرده كه فرموده : سوره (الم تر كيف فعل ربك باصحابالفيل ) و سوره (لايلاف قريش ) يك سوره اند.
و نيز روايتى است كه شيخ در تهذيب به سند خود از علاء از زيد شحام روايت كرده كهگفت : به امام صادق (عليه السلام ) نماز صبح را اقتدا كرديم ، در نمازش در يك ركعتسوره (والضحى ) و سوره (الم نشرح ) را خواند.
و روايت ديگرى است كه صاحب مجمع البيان از عياشى ازمفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه گفت : من از آن جناب شنيدم كه مىفرمود در يك ركعت نماز بين دو سوره جمع مكن ، مگر سوره (والضحى ) و (الم نشرح) و سوره (الم تركيف ) و سوره (لايلاف قريش ). ومثل اين روايت را محقق هم در كتاب معتبر از كتاب جامع نوشته احمد بن محمد بن ابى نصر ازمفضل نقل كرده .
حال به وضع يك يك اين روايات مى رسيم : اما روايت ابى العباس ، روايتى است ضعيف ؛چون در آن رفع شده ، يعنى راويان وسط حديث افتاده اند.
و اما روايت زيد شحام غير از سند تهذيب به دو سند ديگر روايت شده ، يكى باز درتهذيب است كه شيخ به سند خود آن را از ابن مسكان از زيد شحامنقل كرده كه گفت : با امام صادق (عليه السلام ) نماز خوانديم ، در نمازش سوره(والضحى ) و (الم نشرح ) را خواند. و سند روايت دوم زيد شحام عبارت است از ابنابى عمير از بعضى از راويان شيعه از زيد شحام كه گف ت : به امامت امام صادق نمازخوانديم ، در ركعت اول سوره (والضحى )، و در دومى سوره (الم نشرح ) را خواند.
و اين روايت يعنى صحيحه ابن ابى عمير صريح است در اينكه امام دو سوره را در دو ركعتخواندند، و با وجود اين روايت ديگر ظهورى براى روايت علاء باقى نمى ماند، يعنىديگر ظهور ندارد در اينكه هر دو سوره را در يك ركعت خوانده باشد، چون عبارت آن چنيناست : (پس الضحى و الم نشرح را در ركعتى خواند) و اين مى سازد با اينكه ضحىرا در ركعتى و الم نشرح را در ركعتى خوانده باشد. و اما روايت ابن مسكان كه هيچ ظهورىدر جمع بين دو سوره در يك ركعت ندارد، نه ظهور دارد و نه صراحت ؛ (چون در آن آمده بود:پس سوره الضحى و الم نشرح را در نماز خواند)، و اما اينكه بعضى ها روايت ابن ابىعمير را حمل بر نماز نافله كرده اند، درست نيست ، براى اينكه در آن عبارت (صلىبنا) آمده ، كه معنايش اين است كه با ايشان نماز جماعت خوانديم ، و نماز نافله را باجماعت نمى شود خواند.
و اما روايت مفضل بن صالح كه به آن استدلال كرده اند بر وحدت دو سوره ، بر تعددبيشتر دلالت دارد (براى اينكه در آن آمده در يك ركعت بين دو سوره (ضحى ) و (المنشرح )، و نيز بين دو سوره (فيل ) و (ايلاف ) جمع مكن )، و اين صريح است درتعدد.
پس حق مطلب آن است كه روايات اگر در اين باره دلالتى داشته باشد دلالت دارد براينكه جائز است دو سوره (ضحى و الم نشرح ) و دو سوره(فيل و ايلاف ) را در يك ركعت نماز واجب خواند، ولى در غير واجبات نمى توان خواند،و مؤ يد اين دلالت روايت راوندى است كه در كتاب الخرائج و الجرائح خود آن را از داوودرقى از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده ، و در آن آمده : هم اينكه فجر طلوع كردبرخاست اذان و اقامه گفت ، و مرا در طرف راست خود بپا داشت ، و در ركعتاول سوره حمد و سوره ضحى را، و در ركعت دوم حمد وقل هو اللّه احد را خواند، و سپس قنوت گرفت ، و سلام داد آنگاه نشست .
معناى سوره ايلاف در فرض وحدت با سورهفيل و در صورت استقلال


لايلاف قريش ايلافهم رحله الشتاء و الصيف



ماده (الف ) - به كسره همره - كه مصدر ثلاثى مجرد و باب افعالش (ايلاف )مى آيد، به معناى اجتماع با همبستگى و الفت است ، و بهقول راغب اصلا الفت را به همين جهت الفت مى گويند.
و در صحاح اللغه آمده : وقتى گفته مى شود: (فلان قد آلف هذا الموضع )، معنايشاين است كه فلانى با اين محل انس گرفته ، و معناى اينكه گفته شود: (فلان آلف غيرههذا الموضع ) اين است كه فلانى آن شخص ديگر را با اينمحل مانوس كرد، و گاه مى شود كه همين تعبير يعنى تعبير به بابافعال در مورد لازم نيز استعمال مى شود، مثلا گفته مى شود: (فلان الف هذا الموضع) و يا (يالف هذا الموضع ايلافا)، يعنى فلانى با اينمحل انس گرفته و يا انس مى گيرد.
و كلمه (قريش ) نام عشيره و دودمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است كههمگى از نسل نضر بن كنانه اند كه نامش ‍ قريش نيز بوده ، و كلمه (رحلت ) -همانطور كه در مجمع البيان آمده - به معناى حالتى است كه يك انسان سوار بر راحله ودر حال سير دارد،
و (راحله ) به معناى شترى است كه براى راه پيمايى نيرومند باشد.
و منظور از (رحلت قريش ) مسافرت آنان از مكه به بيرون براى تجارت است ، و اينرحلت از مشخصات اهل اين شهر بوده ، چون اين شهر در دره اى خشك و سوزان و بى آب وعلف واقع شده ، كه نه زرعى در آن هست و نه ضرعى پستان شيردارى ) ناگزير قريشزندگى را از راه تجارت مى گذارنيد، و در هرسال دو نوبت به تجارت مى رفت ، يك نوبت در زمستان كه به طرف يمن مى رفت ، ونوبتى ديگر در تابستان كه به سوى شام ره مى سپرد، و با اين دو نوبت سفر كردنزندگى خود را اداره مى نمود، و مردم يمن و شام پاس احترام قريش را مى داشتند، زيراخانه كعبه بيت الحرام در بين ايشان واقع شده بود، و به همين جهت راهزنان و غارتگرانكه ممر عيشى به جز دزدى و غارت نداشتند، متعرض ايشان نمى شدند، نه سر راه رابرايشان مى گرفتند، و نه به شهرشان حمله ور مى شدند.
و در جمله (لايلاف قريش ) حرف لام در كلمه (لايلاف ) لامتعليل است ، و فاعل در (ايلاف ) خداى سبحان ، ومفعول ايلاف ( آن كسانى كه خدا مردم را با ايشان مانوس كرد) قريشند، پس كلمه(قريش ) مفعول اول فعل ايلاف است ، و مفعول دومش ‍ حذف شده ، چون جمله بعدى يعنى(ايلافهم رحله الشتاء و الصيف ) مى فهماند كه آنمفعول چيست ، و جمله (ايلافهم ...) بدل از جمله (ايلاف قريش ) است ، وفاعل در (ايلافهم ) نيز خداى سبحان ، و مفعول اولش ضمير جمعى است كه در ظاهركلام آمده ، و به قريش بر مى گردد، و مفعول دومش كلمه (رحله ...) است ، و تقدير چنيناست ، (لايلاف اللّه قريشا رحله الشتاء و الصيف - خداى سبحان با مرغانابابيل آن دفاع را از خانه اش كرد، و به شما قريش اين عزت و احترام را ارزانى داشتتا شما قريش با رحلت زمستانى و تابستانى مانوس شويد، و امر معاشتان بگذرد).


فليعبدوا رب هذا البيت



حرف (فاء) در آغاز جمله (فليعبدوا) در اصطلاح ادبيات براى اين آمده كه مطلببويى از شرطيت را داشته ، يعنى جا داشته كسى توهم كند كه پرستش رب اين بيت لابدشرايطى دارد كه با بودن آن شرايط بايد رب اين بيت را پرستيد، و با نبودنشنپرستند.
براى رفع اين توهم مى فرمايد (اگر در گذشته چنين كرديم و چنان شد و شما چنانبوديد و چنين شديد، كارى به گذشته نداريم ، گذشته هر چه بوده بايد امروز رب آنبيت را بپرستيد، كه شما را با ايام دو رحلت مانوس كرد، و در اين وظيفه هيچ شرطى دركار نيست ). و يا بويى از تفصيل را داشته ، يعنى جا داشته توضيح دهد در چه حالىرب اين بيت را بپرستند، و در چه حالى نپرستند، و اين دوحال را از يكديگر جدا كند، چون جاى چنين توهمى بوده ، فرموده : نه ، تفصيلى در بيننيست ، در هر حالى كه پيش بيايد بايد رب اين بيت را بپرستيد، پس حرف فاء در اينآيه نظير حرف (فاء) در آيه (و لربك فاصبر) است .
و حاصل معناى آيات سه گانه اين است كه قريش بايد رب اين بيت را بپرستد، بخاطراينكه رب اين بيت ايشان را با دو رحله تابستانى و زمستانى مانوس كرد، تا هم گردونهتجارت و زندگيشان بگردد، و هم در وطن ايمن باشند.
آنچه تاكنون گفته شد بر اين فرض بود كه سوره مورد بحث جداى از سورهفيل ، و سياقش مستقل از سياق آن باشد، و اما بر فرضى كه اين سوره جزو سورهفيل و متمم آن باشد، در اين فرض گفته اند حرف (لام ) در كلمه (لايلاف )تعليلى و متعلق به مقدرى است كه مقام بر آن دلالت مى كند، و معنايش اين است كه : اگرما اين رفتار را با اصحاب فيل كرديم ، نعمتى بود از ما به قريش ، اضافه برنعمتهايى كه بر آنان انعام كرده بوديم ، و دو رحلت زمستانى و تابستانى به آنان دادهبوديم ، پس گويا فرموده : نعمتى به سوى نعمت ديگر به ايشان داديم ، و لذا بعضىگفته اند: لام مذكور در آخر به معناى (الى - به سوى ) منجر مى شود، و اين گفته(فراء) است .
و بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه : ما اين بلا را به سر اصحابفيل آورديم تا قريش با شهر مكه مانوس شود و بتواند در آن شهر بماند، و يا اين كاررا كرديم تا قريش را كه از ترس ابرهه از شهر گريخته بودند، دو باره بهشهرشان علاقمند كنيم ، لذا لشكر ابرهه را هلاك كرديم ، و اين باعث شد كه قريش بيشاز پيش به مكه و كعبه علاقمند شوند، و نيز محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در آنجامتولد شود و سپس به عنوان رسولى بشير و نذير مبعوث گردد، ليكناشكال در اين چند معنا در استفاده آنها از سياق است ، و اينكه اين معانى از كجاى سياق برمى آيد.


الذى اطعمهم من جوع و امنهم من خوف



اين آيه اشاره است به منت واضحى كه در ايلاف دو رحلت وجود دارد، و نعمت ظاهرى كهنمى توانند آن را انكار كنند، و آن تامين معاش قريش و امنيت آنان است كه در سر زمينىزندگى مى كردند كه نه نانشان تامين بوده و نه جانشان ، و نه سرزمين خرمى بود كهديگران بدانجا آيند، و نه جان ديگران در آنجا تاءمين مى شد پس بايد ربى را بپرستندكه اين چنين به بهترين وجه امورشان را تدبير نمود، و او همان رب بيت است .
بحث روايتى  
(روايتى درباره مفاد سوره ايلاف ) صفحه  
در تفسير قمى در ذيل آيه (لايلاف قريش ) آمده كه : اين سوره در باره قريشنازل شده ، چون قريش معاششان از دو رحلت تابستانى و زمستانى به يمن و شام تاءمينمى شد، از مكه پوست و محصولات دريايى و كالاهايى كه درساحل دريا پياده مى شده از قبيل فلفل و امثال آن را بار مى كردند و به شام مى بردند، ودر شام جامه و آرد خالص و حبوبات غلط مشهور است ، و صحيح آن حبوب است كه در روايتآمده )، خريدارى مى كردند، و همين مسافرت باعث مى شد وحدت و الفتى در بينشان برقرار گردد، هر وقت به يكى از اين دو سفر دست مى زدند يكى از بزرگان قريش رارئيس خود مى كردند، و زندگيشان از اين راه تاءمين مى شد.
بعد از آنكه خداى تعالى رسول گراميش را مبعوث فرمود: مردم قريش بى نياز از سفرشدند، چون از اطراف حجاز مردم رو به آن جناب نهاده ، هم آن حضرت را زيارت مىكردند، و هم خانه خدا را، و لذا در اين سوره فرمود: (فليعبدوا رب هذا البيت الذىاطعمهم من جوع ) پس رب اين خانه را بپرستند، كه ايشان را از گرسنگى نجات داد، وديگر احتياج ندارند به شام بروند، (و امنهم من خوف ) يعنى راهزنان بپاس حرمت كعبهكارى به كار آنان ندارند.
مؤ لف : اينكه فرمود: (بعد از آنكه خداى تعالىرسول گراميش را مبعوث فرمود) انطباقش با سياق آيات سوره روشن نيست ، چون گفتيمسياق همه از داستان ابرهه و قبل از ولادت آن حضرت سخن دارد، و چه بسا اين قسمت جزوكلام امام نبوده ، و مرحوم قمى آن را از بعضى روايات ابن عباس استفاده كرده باشد.
سوره ماعون مدنى يا مكى است و هفت آيه دارد
سوره ماعون آيات 7-1  


بسم اللّه الرحمن الرحيم ارايت الذى يكذب بالدين (1) فذلك الذى يدع اليتيم (2) و لايحض على طعام المسكين 3 فويل للمصلين (4) الذين هم عن صلاتهم ساهون (5) الذين هميراون (6) و يمنعون الماعون (7)


ترجمه آيات
به نام خداوند رحمان و رحيم ، (اى رسول ما) آيا ديدى آن كس (وليد مغيره ) را كه روز جزارا انكار كرد؟ (1).
اين همان شخص (بى رحم ) است كه يتيم را از در خود به قهر ميراند (2).
و كسى را بر اطعام فقير ترغيب نمى كند (3).
پس واى بر آن نمازگزاران (4).
كه دل از ياد خدا غافل دارند (5).
همانان كه (اگر طاعتى كنند) به ريا و خودنمايى كنند (6).
و ديگران را از ضروريات زندگى منع مى كنند (7).
بيان آيات
اين سوره تهديد كسانى است كه خود را مسلمان معرفى كرده اند ولى متخلق به اخلاقمنافقينند، از قبيل سهو از نماز، و ريا كردن دراعمال ، و منع ماعون ، كه هيچ يك از اينها با ايمان به روز جزا سازگارى ندارد.
و اين سوره هم احتمال دارد مكى باشد و هم مدنى .


ارايت الذى يكذب بالدين



كلمه (رؤ يت ) هم مى تواند به معناى ديدن با چشم باشد، و هم به معناى معرفت . وخطاب در اين آيه شريفه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، بدان جهتكه فردى شنونده است ، نه بدان جهت كه پيامبر است ، در نتيجه خطاب به عمومشنوندگان دنيا خواهد بود. و مراد از (دين )، جزاى يوم الجزاء است ، پس كسى كه دينرا تكذيب كند منكر معاد است .
ولى بعضى گفته اند: مراد از دين ، همان معناى معروفش يعنى كيش و ملت است .
اوصاف تكذيب كنندگان دين : راندن يتيم ، عدم اهتمام به طعام مسكين ،سهل انگارى در نمازگزاران ، رياكارى و منع (ماعون )


فذلك الذى يدع اليتيم



كلمه (دع ) به معناى رد كردن به زور و به جفا است ، و حرف (فاء) در كلمه(فذلك ) براى توهم معناى شرط است ، و تقدير كلام (ارايت الذى يكذب بالجزاءفعرفته بصفاته ، فان لم تعرفه فذلك الذى ...) است ، يعنى آيا آن كس را كه روزجزا را تكذيب مى كند، از راه صفاتى كه لازمه تكذيب است شناختى ؟ اگر نشناختى پسبدان كه او كسى است كه يتيم را به زور از در خانه خود مى راند، و او را جفا مى كند، واز عاقبت عمل زشتش نمى ترسد، و اگر روز جزا را انكار نمى داشت چنين جراتى را بهخود نمى داد، و از عاقبت عمل خود مى ترسيد، و اگر مى ترسيد به يتيم ترحم مى نمود.


و لا يحض على طعام المسكين



كلمه (حض ) به معناى تحريك و تشويق است ، و در كلام مضافى حذف شده ، تقديرش(و لا يحض على اطعام طعام المسكين ) است ، يعنى مردم را به اطعام طعام مسكين تشويقنمى كند.
بعضى از مفسرين گفته اند: اگر تعبير به طعام كرد، نه به اطعام ، براى اين بود كهاشاره كرده باشد به اينكه مسكين گويا مالك زكات و صدقه است و احتياج ندارد بهاينكه كسى به او اطعام كند، وقتى طعام را كه حق خود او است به او بدهند او خودش مىخورد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (و فى اموالهم حقللسائل و المحروم ).
بعضى ديگر گفته اند: طعام در آيه به معناى اطعام است . و اگر تعبير به تشويق بهطعام كرد، و نه به خود عمل (اطعام ) براى اين بود كه حض همشامل تشويق عملى يعنى خود عمل اطعام مى شود، و همشامل تشويق زبانى .


فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون



يعنى آنهايى كه از نمازشان غافلند اهتمامى به امر نماز ندارند، و از فوت شدنشباكى ندارند چه اينكه به كلى فوت شود و چه اينكه بعضى از اوقات فوت گردد، وچه اينكه وقت فضيلتش از دست برود و چه اينكه اركان و شرايطش و احكام و مسائلش راندانسته نمازى باطل بخوانند.
در آيه شريفه تكذيب گر روز جزا به چنين نمازگزارانى تطبيق شده ، چون حرف(فاء) كه بر سر جمله آمده مى فهماند جمله مزبور نتيجه تكذيب روز جزا است و مىرساند چنين نمازگزارانى خالى از نفاق نيستند، چون تكذيب روز جزا تنها به اين نيستكه به كلى آن را منكر شود، كسى هم كه تظاهر به ايمان مى كند و نماز مسلمانان را مىخواند، اما طورى مى خواند كه عملا نشان مى دهد باكى از روز جزا ندارد، او نيز روز جزارا تكذيب كرده .


الذين هم يراون



كسانى كه عبادت را در انظار مردم انجام مى دهند، (و يا در انظار بهتر و غليظتر انجام مىدهند )، اينگونه افراد شكارچيانى هستند كه با زبان شكار حرف مى زنند، تا شكاربدامشان بيفتد، (در بين مسلمانان خود را مسلمان تر از آنان جلوه مى دهند، و معلوم است اگردر بين اهل ملتى ديگر قرار بگيرند چهره آن مردم را به خود مى گيرند).


و يمنعون الماعون



كلمه (ماعون ) به معناى هر عملى و هر چيزى است كه به شخصى محتاج داده شود، وحاجتى از حوائج زندگى او را بر آورد، مانند قرض و هديه و عاريه وامثال آن . تفسيرهاى متفرق ديگرى هم كه براى اين كلمه كرده اند به همين معنايى كه ماكرديم بر مى گردد.
بحث روايتى  
(چند روايت درباره مفاد آيات گذشته از جمله :سهل انگارى درباره نماز و مراد از منع (ماعون )
در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه (ارايت الذى يكذب بالدين ) آمده كه اين آيه در بارهابو جهل و كفار قريش نازل شد،
و در ذيل آيه شريفه (الذين هم عن صلاتهم ساهون ) آمده كه منظور از اين جمله كسانىهستند كه به كلى نماز را ترك كنند، زيرا اگر صرف سهو آدمى را مستوجبويل سازد، بايد همه مس توجب باشند، چون هر انسانى و مسلمانى در نمازش سهو مى كند،امام صادق (عليه السلام ) در ذيل اين آيه فرموده : منظور تاءخير نماز ازاول وقت و بدون عذر است .
و در كتاب خصال از على (عليه السلام ) آمده كه در ضمن حديث چهارصد بندى فرمود: هيچعملى نزد خدا محبوبتر از نماز نيست ، پس مبادا هيچ كارى از كارهاى دنيا شما را از نماز دراول وقتش باز بدارد، براى اينكه خداى عزوجل اقوامى را به همين جرم مذمت نموده و فرموده: (الذين هم عن صلاتهم ساهون ) يعنى كسانى كه از در غفلت نسبت به امر نماز واوقات آن سهل انگارى مى كنند.
و در كافى به سند خود از محمد بن فضيل روايت كرده كه گفت : از عبد صالح (موسى بنجعفر (عليه السلام ) از مفاد كلام خداى عزوجل پرسيدم كه مى فرمايد: (الذين هم عنصلاتهم ساهون )، فرمود: كسى است كه حق نماز را ضايع كند.
مؤ لف : و اين مضامين در رواياتى ديگر نيز آمده .
و در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن ابى حاتم و بيهقى در كتاب سنن خود، از علىبن ابيطالب روايت كرده اند كه در تفسير (الذين هم يراون ) فرمود: يعنى با نمازخود ريا مى كنند.
و نيز در همان كتاب آمده كه ابو نعيم و ديلمى و ابن عساكر از ابو هريرهنقل كرده اند كه گفت : رسول خدا (صل اللّه عليه و آله و سلم ) در تفسير آيه و (يمنعونالماعون ) فرمود: ماعون همه آن چيزهايى است كه مردم به عنوان كمك در بين خود عاريهمى دهند و مى گيرند، از تبر گرفته تا ديگ و دلو و نظاير آن .
و در كافى به سند خود از ابو بصير از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه درضمن حديثى فرمود : منظور از ماعون در جمله (و يمنعون الماعون ) قرضى است كهبدهى و احسانى است كه بكنى ، و اثاث خانه اى است كه به عاريه بدهى ، زكات هميكى از مصاديق ماعون است .
مؤ لف : در اين روايت ماعون به زكات هم تفسير شده ، و اين تفسير از طرقاهل سنت نيز از على (عليه السلام ) روايت شده ، نظير روايتى كه در الدر المنثور به اينعبارت آمده : (ماعون ) زكات واجب است كه از آن مضايقه مى كنند، و به نماز خويشخودنمايى و ريا مى كنند، و مانع زكات خود مى شوند.
و در الدر المنثور است كه ابن قانع از على بن ابى طالب روايت كرده كه گفت : ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شنيدم مى فرمود: مسلمان برادر مسلمان است ،وقتى با او بر خورد مى كند، سلامش مى گويد، و او سلام را به وجهى بهتر به وى برمى گرداند، يعنى او بايد سلام كند و اين بايد عليك بگويد و بايد كه ماعون را از اودريغ ندارد. پرسيدم يا رسول اللّه ماعون چيست ؟ فرمود: از سنگ گرفته تا آهن و از آبگرفته تا هر چيز ديگر.
مؤ لف : رسول خدا در روايتى ديگر آهن را به ديگ هاى مسين و تبر آهنين ، و سنگ را بهديگهاى سنگى تفسير فرموده .


سوره كوثر مكى است و سه آيه دارد



سوره كوثر آيات 3-1  


بسم اللّه الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر (1)فصل لربك و انحر (2) ان شانئك هو الابتر (3)


ترجمه آيات
به نام اللّه كه به نيك و بد بخشنده ، و به نيكان مهربان است . محققا ما به تو خيركثير (فاطمه (عليهاالسلام ) داديم (1).
پس به شكرانه اش براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن (2).
و بدان كه محققا شماتت گوى و دشمن تو ابتر و بلا عقب است (3).
بيان آيات
در اين سوره منتى بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نهاده به اينكه به آنجناب كوثر داده ، و اين بدان منظور است كه آن جناب را دلخوش سازد و بفهماند كه آن كسكه به وى زخم زبان مى زند كه اولاد ذكور ندارد و اجاق كور است ، خودش اجاق كور است، و اين سوره كوتاه ترين سوره قرآن است ، و روايات در اينكه آيا اين سوره در مكهنازل شده و يا در مدينه مختلف است ، و ظاهرش اين است كه در مكهنازل شده باشد.
و بعضى از مفسرين به منظور جمع بين دو دسته روايات گفته اند: ممكن است دو نوبتنازل شده باشد يكى در مكه و بار ديگر در مدينه .
اقوال مختلف درباره مراد از (كوثر) و بيان شواهددال بر اينكه مراد از آن ذريّه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) يعنىفرزندان فاطمه(عليه السلام ) است


انا اعطيناك الكوثر



در مجمع البيان مى گويد: كلمه (كوثر) بر وزن(فوعل ) به معناى چيزى است كه شانش آن است كه كثير باشد، و كوثر به معناى خيركثير است .
ولى مفسرين در تفسير كوثر و اينكه كوثر چيست اختلافى عجيب كرده اند: بعضى گفتهاند: خير كثير است . و بعضى معانى ديگرى كرده اند كه فهرست وار از نظر خواننده مىگذرد:
1 - نهرى است در بهشت . 2 - حوض خاصرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در بهشت و يا در محشر است . 3 - اولادرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است . 4 - اصحاب و پيروان آن جناب تا روزقيامت است . 5 - علماى امت او است . 6 - قرآن وفضائل بسيار آن . 7 - مقام نبوت است . 8 - تيسير قرآن و تخفيف شرايع و احكام است .9 - اسلام است . .1 - توحيد است . 11 - علم و حكمت است . 12 -فضائل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )است . 13 - مقام محمود است . 14 -نور قلب شريف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است . و از اينقبيل اقوالى ديگر كه به طورى كه از بعضى از مفسريننقل شده بالغ بر بيست و شش قول است .
صاحبان دو قول اول استدلال كرده اند به بعضى روايات ، و اما باقىاقوال هيچ دليلى ندارند به جز تحكم و بىدليل حرف زدن ، و به هر حال اينكه در آخر سوره فرمود: (ان شانئك هو الابتر) با درنظر گرفتن اينكه كلمه (ابتر) در ظاهر به معناى اجاق كور است ، و نيز با در نظرگرفتن اينكه جمله مذكور از باب قصر قلب است ، چنين به دست مى آيد كه منظور ازكوثر، تنها و تنها كثرت ذريه اى است كه خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته ، (وبركتى است كه در نسل آن جناب قرار داده )، و يا مراد هم خير كثير است و هم كثرت ذريه ،چيزى كه هست كثرت ذريه يكى از مصاديق خير كثير است ، و اگر مراد مساله ذريه بهاستقلال و يابه طور ضمنى نبود، آوردن كلمه (ان ) در جمله (ان شانئك هو الابتر)فايده اى نداشت ، زيرا كلمه (ان ) علاوه بر تحقيق ،تعليل را هم مى رساند و معنا ندارد بفرمايد ما به تو حوض داديم ، چون كه بدگوىتو اجاق كور است و يا بى خبر است .
و روايات هم بسيار زياد رسيده كه سوره مورد بحث در پاسخ كسىنازل شده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را به اجاق كورى زخم زبان زدو اين زخم زبان هنگامى بود كه قاسم و عبد اللّه دو فرزندانرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از دنيا رفتند، پس با اين بيان روشن شد كهسخن آن مفسر كه گفته : (منظور صاحب اين زخم زبان از كلمه (ابتر) بريدگى ازمردم يا انقطاع از خير بوده و خداى تعالى در رد گفتارش فرموده او خودش منقطع از هرچيز است ) سخن بى وجهى است .
و چون جمله (انا اعطيناك ...) در مقام منت نهادن بود، با سياق متكلم مع الغير (ما) آمد كهبر عظمت دلالت مى كند، و چون منظور از آن خوشدل ساختنرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بود مطلب را با واژه اعطاء كه ظاهر در تمليكاست بيان داشت و فرمود: ما به تو كوثر عطا كرديم .
و اين جمله از اين دلالت خالى نيست كه فرزندان فاطمه (عليهاالسلام ) ذريهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هستند، و اين خود يكى از خبرهاى غيبى قرآنكريم است ، چون همانطور كه مى بينيم خداى تعالى بعد از درگذشت آن حضرت بركتىدر نسل آن جناب قرار داد، به طورى كه در همه عالم هيچ نسلىمعادل آن ديده نمى شود، آن هم با آن همه بلاها كه بر سر ذريه آن جناب آوردند و گروهگروه از ايشان را كشتند.
مراد از امر صلوة و نحر بعد از منت گذاردن به اعطاء كوثر 


فصل لربك و انحر



از ظاهر سياق و ظاهر اينكه حرف (فاء) بر سر اين جمله در آمده ، استفاده مى شود كهامر به نماز و نحر شتر، كه متفرع بر جمله (انا اعطيناك الكوثر) شده ، از باب شكرنعمت است ، و چنين معنا مى دهد، حال كه ما بر تو منت نهاديم و خير كثيرت داديم اين نعمتبزرگ را با نماز و نحر شكرگزارى كن .
و مراد از (نحر) بنا بر رواياتى كه از طرق شيعه و سنى ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و از على (عليه السلام ) رسيده ، و نيزرواياتى كه شيعه از امام صادق و ساير ائمهاهل بيت (عليهم السلام ) روايت كرده ، دست بلند كردن به طرف گردن در هنگام تكبيرگفتن براى نماز است .
ولى بعضى گفته اند: معنايش اين است كه نماز عيد قربان بخوان ، و شتر هم قربانىكن ، ( چون كلمه نحر به معناى سر بريدن شتر به آن نحو خاص است ، همچنان كه كلمهذبح به معناى سر بريدن ساير حيوانات است ).
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه براى پروردگارت نماز بخوان ، و وقتىسر از ركوع بر مى دارى به طور كامل بايست .
بعضى ديگر معانى ديگرى هم ذكر كرده اند.


ان شانئك هو الابتر



كلمه : (شانى ء) به معناى دشمن خشمگين ، و كلمه (ابتر) به معناى اجاق كور است ،و اين كسى كه چنين زخم زبانى به آن جناب زده بود عاصى بنوائل بوده .
بعضى گفته اند: مراد از ابتر منقطع از خير، و يا منقطع از قوم خويش است ، كه خوانندهتوجه فرمود اين قول با روايات شان نزول نمى سازد.
بحث روايتى  
در الدر المنثور است كه بخارى ابن جرير و حاكم از طريق ابى بشر از سعيد بن جبير ازابن عباس روايت كرده اند كه گفت : كوثر آن خيرى است كه خداى تعالى بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) داد. ابو بشر مى گويد: به سعيد بن جبيرگفتم جمعى از مردم معتقدند كه كوثر نام نهرى در بهشت است . سعيد گفت نهرى هم كه دربهشت است يكى از خيرهايى است كه خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته .
رواياتى درباره اينكه مراد از (نحر) در (فصلّ لربّك و انحر) بلند كردن دستها در موقع اداء تكبير است
و در همان كتاب آمده كه ابن ابى حاتم ، حاكم ، ابن مردويه ، و بيهقى در كتاب سنن خود،از على بن ابى طالب روايت كرده اند كه فرموده وقتى اين سوره بررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل شد، ازجبرئيل پرسيد: اين (نحيره ) كه خداى عزوجل مرا بدان مامور فرموده چيست ؟ گفت :منظور نحيره نيست ، بلكه خداى تعالى مامورت كرده وقتى مى خواهى احرام نماز ببندىدستهايت را بلند كنى ، هم در تكبيره الاحرام و هم در هنگام ركوع رفتن و هم در موقع سر ازركوع برداشتن ، كه اين نماز ما و نماز فرشتگانى است كه در هفت آسمان هستند، و براىهر چيزى زينتى است ، و زينت نماز دست بلند كردن در هر تكبير است .
و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: دست بلند كردن يكى از مظاهراستكانت و التماس است كه خداى تعالى (در مذمت كفار) فرموده : (فما استكانوا لربهم وما يتضرعون - براى پروردگار خود نه استكانت دارند و نه تضرع و زارى ).
مؤ لف : اين روايت را صاحب مجمع البيان از مقاتل از اصبغ بن نباته از آن جنابنقل كرده ، سپس گفته ثعلبى و واحدى اين روايت را در تفسيرهاى خود آورده اند. و نيزگفته همه عترت طاهره از آن جناب نقل كرده اند، كه معناى نحر بلند نمودن دو دست تامحاذى گودى زير گلو در هنگام نماز است .
و نيز در الدر المنثور است كه ابن جرير از ابى جعفر روايت كرده كه درذيل آيه (فصل لربك ) گفته است : يعنى نماز بخوان ، و در معناى كلمه (وانحر)گفته : يعنى دستها را در آغاز نماز و هنگام گفتن تكبير افتتاح ، بلند كن .
و نيز در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه(فصل لربك و انحر) گفته : خداى تعالى بهرسول گراميش وحى فرستاد كه وقتى تكبيراول نماز را مى گويى دستها را تا برابر نحرت - گودى زير گلويت - بلند كن ،اين است معناى نحر.
و در مجمع البيان در ذيل آيه از عمر بن يزيد روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليهالسلام ) شنيدم كه در تفسير آيه (فصل لربك و انحر) مى فرمود: اين نحر عبارتاست از بلند كردن دستهايت تا برابر صورت .
مؤ لف : آنگاه مى گويد: عبد اللّه بن سنان هممثل اين حديث را از آن جناب نقل كرده ، و نيز قريب به آن راجميل از آن جناب روايت كرده است
ذكور، كسى كه زخم زبان زد، و نزول سوره كوثر  
و در الدر المنثور است كه ابن سعد و ابن عساكر از طريق كلبى از ابى صالح از ابنعباس روايت كرده اند كه گفت : بزرگترين فرزندرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) قاسم ، سپس زينب ، و آنگاه عبد الله ، و پس ازاو ام كلثوم ، و آنگاه فاطمه و در آخر رقيه بود، قاسم از دنيا رفت و اولين كس ازفرزندان آن جناب بود كه در مكه از دنيا رفت ، و بعد از او عبد اللّه از دنيا رفت ، وعاصى بن وائل سهمى گفت : نسل او قطع شد، پس او ابتر و بى عقب است ،
در پاسخش خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه خود عاصى بنوائل ابتر و بدون عقب است .
و در همان كتاب است كه زبير بن بكار و ابن عساكر، از جعفر بن محمد از پدرش روايتكرده اند كه فرمود: قاسم پسر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در مكه از دنيارفت و بعد از دفن جنازه آن جناب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به عاصىبن وائل و پسرش عمرو برخورد، عاصى وقتىرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را از دور ديد گفت : الان زخم زبانى به او مىزنم ، همين كه آن جناب نزديك شد، گفت : چه خوب شد كه اجاقش كور شد، در پاسخ اواين آيه نازل شد: (ان شانئك هو الابتر).
و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت : قريش را رسمچنين بود كه وقتى فرزند ذكور كسى مى مرد مى گفتند: (بتر فلان )، و چون فرزندرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت عاصى بنوائل گفت (بتر) يعنى فرزند ذكورش مرد، و اين فرد(رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از همه بيشتر بتر شد، (چون هيچ فرزندذكور برايش نماند).
مؤ لف : و در بعضى از تواريخ آمده كه شماتت كننده وليد بن مغيره بوده . و در بعضىديگر آمده كه ابو جهل بوده . و در بعضى ديگر آمده كه عقبه بن ابى معيط بوده . و دربعضى آمده كه كعب بن اشرف بوده ، ولى معتبر همان است كه مى گفت عاصى بنوائل بوده است .
مؤ يد آن ، روايتى است كه مرحوم طبرسى آن را در احتجاج از حسن بن على (عليهماالسلام )نقل كرده كه آن جناب در حديثى كه روى سخنش در آن با عمرو بن العاصى است ، فرموده :و تو در بسترى مشترك متولد شدى (يعنى مادرت هم با عاصى بنوائل هم بستر مى شده و هم با ديگران )، و وقتى متولد شدى عده اى ازرجال قريش بر سر تو نزاع كردند، ابو سفيان بن حرب گفت اين پسر از نطفه من است .وليد بن مغيره گفت : از من است . عثمان بن حارث و نضر بن حارث بن كلده ، و عاصى بنوائل هر يك ادعا كردند كه از من است ، تا آنكه از ميان همه آنان لئيم تر و بى حسب و نسبتر و خبيث تر و ستمكارتر و زناكارترشان عاصى بنوائل زورش ‍ بر سايرين چربيد و تو را به خود ملحق ساخت
و نيز اين تو بودى كه براى بر شمردن افتخاراتت به خطبه ايستادى ، و گفتى اين منم.
كه محمد را زخم زبان مى زنم ، و عاصى بنوائل گفت : محمد مردى ابتر است ، يعنى اولاد ذكورى ندارد، اگر از دنيا برود نامش ازصفحه روزگار محو مى شود، و خداى تعالى در پاسخش فرمود: (ان شانئك هو الابتر)- تا آخر حديث .
و در تفسير قمى در ذيل آيه (انا اعطيناك الكوثر) آمده كه كوثر نهرى است در بهشت ،كه خدا آن را به محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) داده ، تا عوض از پسرش ابراهيمباشد.
مؤ لف : اين روايت علاوه بر اينكه مرسل است ، يعنى سندش ذكر نشده ، و علاوه بر اينكهمضمر است ، يعنى تنها در آن آمده كه : (فرمود) و روشن نكرده كه كدام يك از ائمهفرموده ، با ساير روايات معارض است ، و تفسير كوثر به نهرى در بهشت منافاتندارد كه كوثر به معناى خير كثير باشد، چون همانطور كه در خبر ابن جبير گذشت نهربهشتى هم مصداقى از خير كثير است .
سوره كافرون مكى است و شش آيه دارد.
سوره كافرون ، آيات 1 - 6  


بسم اللّه الرحمن الرحيم قل يايها الكافرون (1) لا اعبد ما تعبدون (2) و لا انتم عابدون مااعبد (3) و لا انا عابد ما عبدتم (4) و لا انتم عابدون ما اعبد (5) لكم دينكم ولى دين (6)


ترجمه آيات
به نام اللّه بخشنده به عموم ، و مهربان به خواص . بگو هان گروه كفر پيشه ! (1).
من نمى پرستم آنچه را كه شما مى پرستيد (2).
و شما هم نخواهيد پرستيد آنچه را كه من مى پرستم (3).
من نيز براى هميشه نخواهم پرستيد آنچه را شما مى پرستيد (4).
و شما هم نخواهيد پرستيد آنچه را من مى پرستم (5).
دين شما براى خودتان و دين من هم براى خودم (6).
بيان آيات
در اين سوره رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را دستور مى دهد به اينكه برائتخود از كيش وثنيت آنان را علنا اظهار داشته ، خبر دهد كه آنها نيز پذيراى دين وى نيستند،پس نه دين او مورد استفاده ايشان قرار مى گيرد، و نه دين آنان آن جناب را مجذوب خود مىكند، بنابر اين نه كفار مى پرستند آنچه را كه آن جناب مى پرستد، و نه تا ابد آن مىپرستد آنچه را كه ايشان مى پرستند، پس كفار بايد براى ابد از سازشكارى و مداهنهآن جناب مايوس باشند.
مفسرين در اينكه اين سوره مورد بحث مكى است و يا مدنى اختلاف كرده اند، و از ظاهرسياقش بر مى آيد كه در مكه نازل شده باشد.
رواياتى راجع به زخم زبان در (يا ايّها الكافرون ...) به گروهى معهود و معيناز كفار بوده و (و لا انتم عابدون ما اعبد) اخبار غيبى از آينده است صفحه


قل يا ايها الكافرون



ظاهرا خطاب به يك طبقه معهود و معين از كفار است نه تمامى كفار، بهدليل اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را مامور كرده از دين آنان بيزارىجويد و خطابشان كند كه شما هم از پذيرفتن دين من امتناع مى ورزيد.


لا اعبد ما تعبدون



از اين آيه تا آخر سوره آن مطلبى است كه در جمله(قل يا ايها الكافرون ) مامور به گفتن آن است ، و مراد از (ما تعبدون ) بت هايىاست كه كفار مكه مى پرستيدند، و مفعول (تعبدون ) ضميرى است كه به ماىموصول بر مى گردد، و با اينكه مى توانست بفرمايد: (ما تعبدونه ) اگر ضمير راحذف كرده براى اين بود كه كلام دلالت بر آن مى كرده ، حذف كرد تا قافيه آخر آياتهم درست در آيد، و عين اين سؤ ال و جواب در جمله هاى (اعبد) و (عبدتم ) و (اعبد)مى آيد چون در آنها هم بايد مى فرمود: (اعبده ) و (عبدتموه ) و (اعبده ).
و جمله (لا اعبد) نفى استقبالى است ، براى اينكه حرف (لا) مخصوص نفى آينده است، همچنان كه حرف (ما) براى نفى حال است ، و معناى آيه اين است كه من ابدا نمىپرستم آنچه را كه شما بت پرستان امروز مى پرستيد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation