بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 20, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مقصود از اينكه خطاب به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود خدا تو را (يتيم )و (ضالّ) يافت . چند وجه در اين باره


الم يجدك يتيما فاوى



اين آيه و دو آيه بعدش به بعضى از نعمت هاى بزرگى اشاره مى كند كه خداى تعالىبه آن جناب انعام كرده بود، آرى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هنوز در شكممادر بود كه پدرش از دنيا رفت ، و دو سال بود كه مادرش درگذشت ، و هشت ساله بودكه كفيل و سرپرستش و جدش عبد المطلب از دنيا رفت ، كه از آن به بعد در تحتتكفل عمويش ابو طالب قرار گرفت .
بعضى گفته اند: مراد از يتيم در اين آيه پدر مرده نيست ، بلكه منظور بى نظير بودناست همچنان كه در بى نظير را هم در يتيم مى گويند، و معناى اين آيه اين است كه : مگرنبود كه خدا تو را فردى بى نظير از بين مردم دانست ، و در نتيجه مردم را دور تو جمعكرد؟


و وجدك ضالا فهدى



مراد از (ضلال ) در اينجا گمراهى نيست بلكه مراد عدم هدايت است ، و منظور از هدايتنداشتن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )،حال خود آن جناب است ، و يا صرفنظر از هدايت الهى مى خواهد بفرمايد اگر هدايت خدانباشد تو و هيچ انسانى ديگر از پيش خود هدايت نداريد مگر به وسيله خداى سبحان ، پسرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هم نفس شريفش با قطع نظر از هدايت خداضاله و بى راه بود، هر چند كه هيچ روزى از هدايت الهى جدا نبوده و از لحظه اى كه خلقشده بود ملازم با آن بود، در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه زير است ، كه مى فرمايد:(ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان )، و از همين باب است كلام موسى كه بنا بهحكايت قرآن كريم از آن جناب گفته بود: (فعلتها اذا و انا من الضالين )، يعنى هنوزبه هدايت رسالت اهتداء نشده بودم .
نقل اقوال مفسرين در مراد از ضلالت در آيه شريفه
قريب به اين معنا گفتار بعضى از مفسرين است كه گفته اند: مراد از ضلالت ، از دستدادن علم است ، همچنان كه در آيه (ان تضل احديهما فتذكر احديهما الاخرى )، ضلالتبه اين معنا آمده ، و مويدش آيه زير است كه مى فرمايد: (و ان كنت من قبله لمن الغافلين).
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه خدا تو را در بين مردم گمشده يافت ، مردم تورا نمى شناختند، و قدرت را نمى دانستند، و او مردم را به سوى تو و اينكه چه كسىهستى دلالت و هدايت كرد.
بعضى ديگر گفته اند: اين آيه به گم شدنرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در راه هوازن و مكه اشاره دارد، آن زمان كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در دامن حليمه سعديه دختر ابى ذويب بود، وحليمه به طورى كه در روايت آمده مى خواست وى را به جدش عبد المطلب برساند، در بينراه متوجه شد كه محمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نيست .
بعضى ديگر گفته اند: اشاره است به آن واقعه اى كه در كودكى آن جناب رخ داد، و دردره هاى مكه گم شد.
و بعضى آيه را اشاره به داستان گم شدنش در راه شام دانسته اند كه با عمويش ابوطالب در كاروان ميسره غلام خديجه به شام مى رفت ، و در بين راه ناپديد شد.
و بعضى ديگر وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه ضعفش براى هر خواننده اى روشن است .


و وجدك عائلا فاغنى



كلمه (عائل ) به معناى تهى دستى است كه ازمال دنيا چيزى ندارد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) همينطور بود، و خداىتعالى او را بعد از ازدواج با خديجه دختر خويلد (عليهاالسلام ) بى نياز كرد، و خديجهتمامى اموالش را با همه كثرتى كه داشت به آن جناب بخشيد.
تو يتيم بودى و درد يتيمى كشيده اى ، پس بر يتيم قهر مكن . تهيدست بوده اى و طعمفقر چشيده اى ، پس سائل را از خود مران و...
ولى بعضى گفته اند: مراد از اغناء، استجابت دعاى آن حضرت است .


فاما اليتيم فلا تقهر



راغب مى گويد: كلمه (قهر) به معناى غلبه كردن بر كسى است ، اما نه تنها غلبهكردن ، بلكه غلبه توام با خوار كردن او، و قهر به يك يك اين دو معنا هم گفته مىشود.


و اما السائل فلا تنهر



كلمه (نهر) كه مصدر فعل نهى (لا تنهر) است ، به معناى زجر و رنجاندن با غلظتو خشونت است .


و اما بنعمه ربك فحدث



كلمه (تحديث ) كه مصدر فعل امر (حدث ) است ، وقتى در نعمت بكار رود تحديثنعمت به معناى ذكر و ياد آورى و نشاندادن آن است ،حال يا به زبان و يا به عمل ، و اين عمل شكر نعمت است ، و اوامر و نواهى اين چند آيهيعنى خوار نكردن يتيم ، و نرنجاندن فقير، و نشاندادن نعمت ، دستور به همه مردم است ،هر چند كه خطاب متوجه به شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شده .
و اين آيات سه گانه به خاطر اينكه حرف (فاء) در ابتداى آيه اولى در آمده نتيجهگيرى از آيه قبل است كه عنايات الهى نسبت بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را مى شمرد، گويا فرموده : تو طعم ذلتى راكه يتيم مى چشد چشيده اى ، و ذلت و شكسته شدندل او را احساس كرده اى ، پس هيچ يتيمى را خوار مشمار، ومال او را هم خوار مدار و در آن تجاوز مكن ، و نيز تو تلخى گمراهى و احتياج به هدايت را،و تلخى فقر و تهى دستى را درك كرده اى ، پس هيچ سائلى را كه از تو مى خواهد حاجتشرا بر آورى از خود مران ، حاجتش اگر هدايت است و اگر معاش است برآور، و تو طعم انعامخدا را بعد از فقر و تهى دستى چشيده اى ، و ارزش ‍ جود و كرم و رحمت خدا را مى دانى ،پس نعمت او را سپاس گوى ، و همه جا نعمتش را يادآور شو، و از مردم پنهانش مدار.
بحث روايتى
در تفسير قمى در ذيل آيه (و الضحى ) امام فرموده : ضحى به معناى بلند شدن نورخورشيد است ، (و الليل اذا سجى ) يعنى شب در هنگامى كه همه جارا تاريك كند.
بحث روايتى  
رواياتى درباره نزول آيه : (و لسوف يعطيك ربّك فترضى )، شفاعت ، و معناىآيه : (و امّا بنعمة ربّك فحدث )و...
و در همان كتاب در معناى جمله (و ما قلى ) فرموده : يعنى و تو را دشمن نداشت .
و سيوطى در الدر المنثور در ذيل آيه (و لسوف يعطيك ربك فترضى ) از ابن ابىشيبه از ابن مسعود روايت آورده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود:ما اهل بيتى هستيم كه خداى تعالى براى ما آخرت را بر دنيا برگزيد و ترجيح داد، و لذافرمود: (و لسوف يعطيك ربك فترضى ).
و در همان كتاب است كه عسكرى در كتاب (المواعظ) و ابنلال و ابن نجار، از جابر بن عبد اللّه روايت كرده اند كه گفت : روزىرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بر على و فاطمه وارد شد، ديد فاطمهمشغول دستاس كردن است ، در حالى كه به جاى لباس ، حله شتر بر خود افكنده ، همينكه چشمش به او افتاد فرمود: يا فاطمه بشتاب و تلخى دنيا را بچش براى فردا و نعيمآخرتش ، دنبال اين جريان بود كه آيه (و لسوف يعطيك ربك فترضى )نازل شد.
مؤ لف : در اين روايت دو احتمال وجود دارد: يكى اينكه خواسته باشد بگويد آيه مذكورنخست به تنهايى بعد از آيات قبلش نازل شد، و بعدها بقيه آيات سوره به آن ملحقگرديد، دوم اينكه سوره همه اش يكباره نازل شد، و در خصوص اين داستان آيه مورد بحثدوباره نازل شده باشد.
و در همان كتاب است كه ابن منذر و ابن مردويه و ابو نعيم - در كتاب الحليه - از طريقحرب بن شريح روايت كرده اند كه گفت : من به ابى جعفر محمد بن على بن الحسين (امامباقر (عليه السلام ) گفتم : به نظر شما اين شفاعتى كهاهل عراق بر سر زبانها دارند حق است ؟ فرمود: آرى به خدا سوگند عمويم محمد بن حنفيهاز على بن ابى طالب نقل كرد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: آنقدراز امتم شفاعت مى كنم كه خداى تعالى خطاب مى كند اى محمد آيا راضى شدى ؟ عرضه مىدارم : بلى ، پروردگارا راضى شدم .
آنگاه رو به من - حرب ابن شريح - كرد و فرمود: شما بهاهل عراق مى گوييد: از تمامى آيات قرآن آيه اى كه بيش از همه اميد بخش ‍ است آيه زيراست كه مى فرمايد: (يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه ان اللّهيغفر الذنوب جميعا - اى بندگانم كه بر خود ستم روا داشتيد، از رحمت خدا ماءيوسنشويد، كه خدا همه گناهان را مى آمرزد عرضه داشتم بله ، ما اينطور معتقديم ، فرمود :ليكن ما اهل بيت مى گوييم از همه آيات در كتاب خدا اميدبخش تر آيه (و لسوف يعطيكربك فترضى ) است ، كه راجع به شفاعت است .
و در تفسير برهان از ابن بابويه نقل كرده كه وى به سند خود از ابن جهم از حضرترضا (عليه السلام ) روايت كرده كه در مجلس ‍ مامون فرمود: خداى تعالى به پيامبرگراميش محمد (صلوات اللّه عليه ) فرموده : (الم يجدك يتيما فاوى )، يعنى تو يتيمىبودى خداى تعالى مردم را دور تو جمع كرد، (و وجدك ضالا) يعنى تو نزد قومت گمشده بودى ، فهدى يعنى قوم تو را به سوى معرفت تو هدايت نمود، (و وجدك عائلافاغنى ) يعنى تو را بى نياز كرد از اين راه كه دعايت را مستجاب نمود مامون چون اينتفسير را شنيد گفت : خدا در تو بركت دهد يا بنرسول اللّه (و يا خدا در تو بركت نهاده ).
و در همان كتاب از برقى نقل كرده كه او به سند خود از عمرو بن ابى نصرنقل كرده كه گفت : مردى از اهل بصره برايم حديث كرد كه من حسين بن على (عليهما السلام) و عبد اللّه بن عمر را ديدم در خانه كعبه طواف مى كردند، از ابن عمر معناى آيه (وامابنعمه ربك فحدث ) را پرسيدم ، گفت : خداى تعالى به آن جناب دستور داده نعمت هاىخدا را حديث كند و به مردم بگويد.
آنگاه به حسين بن على عرض كردم منظور از آيه (و اما بنعمه ربك ف حدث ) چيست ؟فرمود به آنجناب دستور داده كه نعمت دين را كه خدا به او انعام فرموده با مردم در ميانبگذارد.
و در الدر المنثور است كه بيهقى از حسن بن على روايت كرده كه در معناى آيه (و امابنعمه ربك فحدث ) فرمود: هر وقت به چيزى رسيدى به برادران ايمانيت اطلاع بده .
و در همان كتاب است كه ابو داوود از جابر بن عبد اللّه روايت كرده كه گفت :رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس ‍ بانعمتى كه به او داده شدهمورد آزمايش قرار گيرد و آن را به اطلاع مردم برساند شكرش را به جا آورده و هر كسآن را كتمان كند كفرانش نموده ، و هر كس در اين باب بلوف بزند و خود را به چيزى كهندارد و به او نداده اند بيارايد مثل كسى است كه جامه دروغ به تن كرده باشد.
سوره انشراح ، مكى يا مدنى است و هشت آيه دارد
سوره انشراح آيات 8-1  


بسم اللّه الرحمن الرحيم الم نشرح لك صدرك (1) و وضعنا عنك وزرك (2) الذى انقضظهرك (3) و رفعنا لك ذكرك (4) فان مع العسر يسرا (5) ان مع العسر يسرا (6) فاذا فرغتفانصب (7) و الى ربك فارغب (8)



ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم . آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم (1).
و بار سنگين را از تو بر نداشتيم ؟ (2).
همان بارى كه پشتت را مى شكست (3).
و نامت را بلند آوازه كرديم (4).
از اين به بعد هم دل خوشدار كه بعد از هر دشوارى گشايشى است (5).
بلكه با هر دشوارى دو گشايش است (6).
پس هرگاه از كار روزانه ات فراغت يافتى به نماز و شكرانه پروردگارت بايست(7).
و به سوى پروردگارت تمايل كن (8).
بيان آيات
در اين سوره رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را امر مى كند به اينكه كمر خدمتدر راه خدا ببندد، و به سوى او رغبت كند، و به اين منظور نخست منت هايى كه بر او نهادهتذكر مى دهد، و اين سوره هم مى تواند مكى باشد و هم مدنى ، ولى سياق آياتش بهمدنى بودن سازگارتر است .
نادرستى سخن فخر رازى در ردّ اين قول كه سوره (والضحّى ) و (الم نشرح )يك سوره اند
و در بعضى از روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام )نقل شده كه فرموده اند: سوره (و الضحى ) و سوره (الم نشرح ) يك سوره اند، ونيز اين معنا از طاووس و از عمر بن عبد العزيزنقل شده . فخر رازى در تفسير كبير خود بعد ازنقل اين معنا از دو نفر نامبرده گفته است : اين دو نفر پنداشته اند ابتداى سوره دوم يعنىجمله (الم نشرح ) به منزله عطف است بر آيه ششم سورهقبل ، يعنى جمله (الم يجدك يتيما فاوى )، و اين پندارشان درست نيست ، براى اينكهسوره (والضحى ) در حال اندوه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از آزار كفارنازل شده ، و جنبه تسليت دارد، چون حالت آن جناب حالت محنت و تنگ حوصلگى است ، وسوره دوم اقتضا دارد در حالى نازل شده باشد كه آن جناب شرح صدر و حالت خرسندىداشته باشد، و چگونه ممكن است در يك سوره اين دو حالت در آن جناب و اين دو لحن دربيان جمع شود؟!.
و ليكن اشكالش وارد نيست ، براى اينكه مراد از شرح صدررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در سوره مورد بحث اين است كه خداى تعالى آنجناب را طورى كند كه قلب نازنينش وسعتى داشته باشد كه حقائق و معارفى كه به وىالقاء مى شود بپذيرد، و از پذيرش آن به تنگ نيايد، و نيزتحمل آزارهايى كه از ناحيه مردم مى بيند داشته باشد، كه بيانش مى آيد، نه اينكهبخواهد صرفا آن جناب را خوشحال كرده باشد، پس پندار خود فخر رازى پندار درستىنيست .
دليل بر اين معنا روايتى است كه ابن ابى حاتم از سعيد بن جبير از ابن عباسنقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: من از پروردگارممساله اى پرسيدم كه دوست داشتم ايكاش نمى پرسيدم ، و آن اين بود كه پروردگاراقبل از من انبيايى بودند، براى بعضى از آنان باد را مسخر كردى ، و بعضى ديگر مردهزنده مى كردند، خطاب رسيد مگر تو يتيم نبودى ، و ما تو را مورد توجه مردم قرار داديم؟ عرضه داشتم : بلى . فرمود: مگر نبود كه من تو را گم شده ديدم ، و هدايتت كردم ؟عرضه داشتم : بله ، اى پروردگار من . فرمود: آيا سينه ات را گشاده نكردم ، وگرفتاريهايت را بر طرف ننمودم ؟ عرضه داشتم بله اى پروردگار من . پس معلوم شدكه اشكال فخر به نظريه مذكور وارد نيست ، البته اين بحث دنباله اى دارد كه ان شاءاللّه در سوره ايلاف مى آيد.
مقصود از شرح صدر رسول الله (ص ) در (الم نشرح لك صدرك )  


الم نشرح لك صدرك



راغب گفته : كلمه (شرح ) در اصل لغت به معناى باز كردن گوشت وامثال آن است ، وقتى گفته مى شود: (شرحت اللحم ) معنايش اين است كه گوشت بازشد، و (شرحت اللحم ) معنايش اين است كه من گوشت را باز كردم ، و از جمله موارداستعمالش ‍ (شرح صدر) است ، كه معنايش باز شدن و گستردگى سينه به نورالهى و سكينتى از ناحيه خدا و روحى از او است ، و در قرآن فرموده : (الم نشرح لكصدرك ) و نيز فرموده : (فمن شرح اللّه صدره ).
ترتب آيات سه گانه اول سوره كه مضمون هر يك مترتب بر آيهقبل است ، و سپس تعليل آنها به آيه (فان مع العسر يسرا) كه از ظاهرش بر مى آيدكه با وضع رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دراوائل بعثتش و اواخر آن منطبق باشد، و سپس تكرار اينتعليل و نيز تفريع دو آيه آخر سوره بر ماقبل همه شاهد بر آنند كه مراد از شرح صدررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) گستردگى و وسعت نظر وى است ، به طورىكه ظرفيت تلقى وحى را داشته باشد، و نيز نيروى تبليغ آن وتحمل ناملايماتى را كه در اين راه مى بيند داشته باشد، و به عبارتى ديگر نفس شريفآن جناب را طورى نيرومند كند كه نهايت درجه استعداد را براىقبول افاضات الهى پيدا كند.


و وضعنا عنك وزرك الذى انقض ظهرك



كلمه (وزر) به معناى بار سنگين است ، و (انقاض ظهر) به معناى شكستن پشت كسىاست ، شكستنى كه صدايش به گوش ‍ برسد، آنطور كه از تخت و كرسى وامثال آن وقتى كسى روى آن مى نشيند، و يا چيز سنگينى روى آن مى گذارند صدا برمىخيزد، و مراد از (انقاض ظهر) (غالبا) معناى لغوى آن نيست ، (چون كسى پشت كسى راآنطور نمى شكند كه صداى تخت و كرسى كند)، بلكه منظور ظهور آثار سنگينى وزربر آدمى است ، ظهورى بالغ .
و (وضع وزر) به معناى از بين بردن آن سنگينى است ، كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) احساسش مى كرد، و جمله (و وضعناعنك وزرك) عطف است بر جمله (الم نشرح ...)، چون معنايش (قد شرحنا لك صدرك ) است ، درنتيجه معناى دو جمله چنين مى شود: (محققا ما سينه ات را گشوديم ، و سنگينى هايى كهبر دوشت بود برداشتيم ).
وجوه مختلف در باره مراد از (وضع وزر) از آن حضرت  
و مراد از وضع وزر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) - به طورى كه از سياقبر مى آيد، و قبلا هم اشاره كرديم - اين است كه دعوت آن جناب را انفاذ و مجاهداتش درراه خدا را امضا نمود، به اين معنا كه اسباب پيشرفت دعوتش را فراهم كرد، چون رسالتو دعوت و فروعات آن ثقلى بود كه به دنبالش شرح صدر بر آن جنابتحميل نمود.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: وضع وزر، اشاره است به داستانى كه در روايات آمدهكه در ايام كودكيش دو تا فرشته بر آن جنابنازل شدند، و سينه اش را شكافته قلبش را در آوردند، و دوباره در جايش قرار دادند، كهروايتش به زودى از نظر خواننده خواهد گذشت .
بعضى ديگر گفته اند : منظور از وزر، اعمالى است كهقبل از بعثت از آن جناب سر زده بود.
و بعضى گفته اند: منظور غفلتش از شرايع وامثال آن است كه آگاه شدن بدان جز با وحى صورت نمى گيرد، و بيان هر شريعتى رابايد آن جناب بخواهد، تا پاسخش از راه وحى برسد.
بعضى ديگر گفته اند: منظور تحير آن جناب است در اينكه آيا رسالت الهى را آنطوركه بايد انجام داده ام يا نه .
بعضى هم گفته اند: منظور وحى و سنگينى آن است ، چون دراوائل بعثت گرفتن وحى بر او دشوار بوده .
بعضى گفته اند: منظور رنجى است كه آن جناب از گمراهى قومش و دشمنيشان با آن جنابمى برده ، و وى از ارشادشان عاجز مى شده .
و بعضى گفته اند: منظور رنجى است كه از تعدى دشمن در آزار آن جناب مى برده .
بعضى ديگر گفته اند: مراد اندوهى است كه از مرگ عمويش ابو طالب و مرگ همسرشخديجه در دل داشته .
بعضى ديگر گفته اند: كلمه وزر به معناى معصيت است ، و رفع و زر به معناى عصمتاست .
بعضى گفته اند: منظور از وزر گناه امت آن جناب است ، و قهرا مراد از وضع وزر آمرزشآن گناهان است .
و اين وجوهى كه نقل شد بعضى ها سخيف و بعضى ديگرش ضعيف است و با سياقسازگار نيست ، بعضى ها به عنوان (قيل - گفته شده )نقل شده ، و بعضى ديگرش به صورت احتمال ذكر شده است .


و رفعنا لك ذكرك



(رفع ذكر) به معناى بلند آوازه كردن كسى است ، به طورى كه نامش و گفتگويش ازهمه نامها و همه خاطره ها بلندتر باشد، و خداى تعالى نام آن حضرت را چنين كرد (همه جاسخن از آن حضرت بود)، و يكى از مصاديق رفع ذكر آن جناب اين است كه خداى تعالىنام او را قرين نام خود كرد، و در نتيجه در مساءله شهادتين كه اساس دين خدا است نام اوقرين نام پروردگارش قرار گرفت ، و بر هر مسلمانى واجب كرد كه در هر روز درنمازهاى پنجگانه واجب نام آن جناب را با نام خداى تعالى به زبان جارى سازد، و لطفىكه در آيه مورد بحث بكار رفته از نظر خواننده دور نماند، و آن اين است كه : بعد ازكلمه (وضع ) در آيه سابق كلمه (رفع ) را كه درستمقابل آن است آورد.
توضيح مفاد آيه : (فانّ مع العسر يسرا) و ردّ سخنى از زمخشرى در اين باره 


فان مع العسر يسرا



بعيد نيست اين آيه تعليل مطالب گذشته يعنى وضع وزر و رفع ذكر باشد، چونرسالتى كه خداى تعالى بر آن جناب تحميل كرده ، و دستور داد مردم را به سوى آندعوت كند سنگين ترين بارى است كه بر يك بشرتحميل شود، و معلوم است كه با قبول اين مسووليت كار بر آن جناب دشوار شده ، و همچنينتكذيبى كه قومش نسبت به دعوتش نموده و استخفافى كه به آن جناب كردند، و اصرارىكه در محو نام او مى ورزيدند، همه براى آن جناب دشوارى روى دشوارى بوده ، و خداىتعالى در آيه قبلى فرمود: ما اين دشوارى ها را از دوش تو برداشتيم ، و معلوم است كهاين عمل خداى تعالى مانند همه اعمالش بر طبق سنتى بوده كه در عالم به جريان انداخته، و آن اين است كه هميشه بعد از هر دشوارى سهولتى پديد مى آورد، و به همين جهت مطلبدو آيه قبل را تعليل كرده به اينكه اگر از تو وضع وزر كرديم ، و اگر نامت را بلندساختيم ، براى اين بود كه سنت ما بر اين جارى شده كه بعد از عسر، يسر بفرستيم ، وبنابر اين احتمال لام در كلمه (العسر) لام جنس خواهد بود، نه لام استغراق ،
مى خواهد بفرمايد جنس عسر اين طور است كه به دنبالش يسر مى آيد، نه تمامى فردفرد عسرها، و بعيد هم نيست كه يسر يا عسر از مصاديق سنتى ديگر باشد، و آن سنتتحول حوادث و تقلب احوال و بى دوامى همه شوون زندگى دنيا است .
و از زمخشرى حكايت شده كه در كشاف گفته : حرف (فاء) در جمله (فان معالعسر...) فاى فصيحه است ، و زمينه كلام زمينه تسليت دادن و دلخوش كردنرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به وسيله وعده اىجميل است .
وى مى گويد: مشركين رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و مؤ منين را سرزنش مىكردند به اينكه مردمى فقيرند، چيزى از مال دنيا ندارند، به حدى اين زخم زبان اوجگرفت كه به دل شريف آن حضرت افتاد كه نكند اسلام نياوردن مردم و تحقيرشان از مؤمنين به خاطر همين تهى دستى مؤ منين است ، و خداى تعالى براى دفع ايناحتمال نعمت هاى بزرگى را كه به آن جناب ارزانى داشته بود به رخش كشيد، آنگاهاضافه كرد: (فان مع العسر يسرا) گويا فهماند اين ما بوديم كه به تو داديمآنچه كه خودت مى دانى ، پس از فضل خدا ماءيوس نباش ، و بدانكه بعد از سختى هاگشايشى براى شما خواهد بود.
و ظاهر گفتار وى اين است كه لام در (العسر) را لام عهد گرفته ، نه لام جنس ، و مراد ازيسر هم غنيمت هايى است كه خداى تعالى در سالهاى بعد نصيب مؤ منين كرده .
ليكن ما اين حرف را قبول نداريم ، براى اينكه ذهن شريفرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اجل از آن است كه ازحال كفار و علت كفرشان بى خبر باشد، و نداند كه علت اصلى آن استكبار از حق است ، وخلاصه خدا را كوچك تر از آن مى دانند كه دعوت پيامبرش را بپذيرند، به شهادت اينكهاين كفار بعد از ظهور شوكت اسلام و پولدار شدن مؤ منين هم ايمان نياوردند، و خداىتعالى پيامبرش را از اميدوارى به ايمان آوردن اكثر آنان نهى و نوميد كرده ، هم در آياتسوره يس كه در مكه يعنى در ايام فقر مؤ منيننازل شده فرموده : (لقد حق القول على اكثرهم فهم لا يومنون ... و سواء عليهمءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون )،و هم در سوره بقره كه در مدينه يعنى در روزگارخوش مؤ منين نازل شده فرموده : (ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون ).
و اگر ما يسر بعد از عسر را حمل كنيم بر شوكت اسلام و رفعتش بعد از دوران سختى ، وسوره را هم از سوره هاى مكى بگيريم ، خيلى مورداشكال واقع نمى شود.
مفاد تكرار جمله : (انّ مع العسر يسسرا) و چند وجه درباره امر (فاذا فرغت فانصب...) به پيامبر (صلى الله عليه و آله )


ان مع العسر يسرا



اين جمله تاءكيد آيه قبل و تثبيت آن است .
ولى بعضى گفته اند: جمله اى است استينافى و مفسرين گفته اند: اين دو آيه دلالت داردبر اينكه با يك عسر دو يسر هست ، و اين گفتار ناشى از يك قاعده اى است كه مى گويد:كلمه اى كه الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح معرفه است ، اگر در كلامى تكرارشود، منظور از آن همان كلمه اول است ، و هر دو كلمه يك چيز را مى رسانند، ولى اگر نكرهباشد دومى معنا و منظورى غير منظور اولى را افاده مى كند، مثلا اگر بگويى : (اذااكتسبت الدرهم - يا: درهما - فانفق الدرهم ) معنايش اين است كه وقتى درهمى - يكدرهم - كاسبى كردى ، همان درهم را خرج كن ، و اما اگر بگويى (اذا اكتسبت درهما فانفقدرهما) معنايش اين است كه اگر درهمى را كسب كردى ، درهمى را خرج كن ، و در اين جملهمنظور اين است كه درهمى را خرج كن ، ليكن اين قاعده كليت ندارد.
تنوينى كه در كلمه (يسرا) است به قول بعضى براى بزرگداشت يسر است ، و مىفهماند با هر عسر، يسرى گرانقدر مى آيد، ولى به نظر ما تنوين تنويع است ، و مىخواهد بفرمايد با هر دشوارى نوعى گشايش هست ، و منظور از كلمه (مع - با) واقعشدن يسر به دنبال عسر است ، نه اينكه منظور از معيت اين باشد كه يسر و عسر در زمانواحد تحقق مى يابد.


فاذا فرغت فانصب و الى ربك فارغب



اين آيه خطاب به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، و مطلبش به خاطراينكه حرف (فاء) در آغازش آمده نتيجه گيرى از بيان آياتقبل است ، كه سخن از تحميل رسالت و دعوت بر آن جناب داشت ، و منت هاى خدا را بر او كهشرح صدرش داده ، وزر را از او برداشت ، و نامش را بلند آوازه كرد، بر مى شمرد، و درآخر، همه اينها را از باب يسر بعد از عسر دانست
و بنابر اين ، معنايش اين مى شود: حال كه معلوم شد هر عسرى كه تصور شود بعدشيسر مى آيد، و زمام عسر و يسر تنها به دست خدا است و لا غير، پس هر گاه از انجام آنچهبر تو واجب شده فارغ شدى نفس خود را در راه خدا يعنى عبادت و دعا خسته كن ، و در آنرغبت نشان بده ، تا خدا بر تو منت نهاده راحتى كهدنبال اين تعب است و يسرى كه دنبال اين عسر است ، به تو روزى فرمايد.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد اين است كه هرگاه از واجباتت فارغ شدى ، به نمازهاىمستحب بايست .
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه هر گاه از نماز فارغ شدى به دعا بپرداز.
ليكن صاحبان اين دو قول بر روى بعضى از مصاديق انگشت گذاشته اند، و نمى توانندبگويند آيه تنها در اين معنا نازل شده .
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه هر گاه از جنگ فارغ شدى ، در عبادت بكوش .
و بعضى گفته اند: مراد اين است كه هر گاه از دنيايت فارغ شدى به آخرتت بپرداز، وبعضى وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه وجوهى ضعيف است .
بحث روايتى  
(رواياتى متضمن تمثيلى حاكى از شكافته شدن سينه پيامبر (صلى الله عليه وآلهوسلم ) و تبديل و تبديل قلب او و رواياتى ديگردرذيل آيات گذشته )
در الدر المنثور است كه عبد اللّه بن احمد در كتاب (زوائد الزهد)، از ابى بن كعب روايتكرده كه گفت : ابو هريره از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرسيد اولينچيزى كه از امر نبوت ديدى چه بود؟ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خود راجمع و جور كرد و نشست ، و فرمود: اى ابو هريره (خوب ) سؤ الى كردى ، من در صحرابودم در حالى كه بيست سال و چند ماه از عمرم گذشته بود، ناگهان از بالاى سرمسخنى شنيدم ، به بالا نظر كردم مردى را ديدم كه از مردى ديگر مى پرسيد، آيا اينهمان است آنگاه هر دو به طرفم آمدند، با چهره هايى كه نظير آن را هرگز در خلق نديدهبودم ، و ارواحى كه در خلق هيچ چنين چيرهايى نديده بودم ، و نيز جامه هايى كه در خلقبر تن احدى نديده بودم ، آن دو نفر نزديك من مى آمدند، و آنقدر جلو آمدند كه هر كدام يكبازوى مرا گرفت ، ولى من احساس تماس دست آنها با بازويم را نمى كردم .
در اين حال يكى به ديگرى گفت بخوابانش و او بدون فشار و يا كشيدن مرا خوابانيد،پس يكى به ديگرى گفت : سينه اش را بشكاف ، پس آن ديگرى سينه ام را گرفت آن راشكافت ، و تا آنجا كه خودم مى ديدم خونى و دردى مشاهده نكردم ، پس آن ديگرى به وىگفت : كينه و حسد را در آور، و او چيزى بشكل لخته خون در آورده بيرون انداخت ، باز آنديگرى گفت راءفت و رحمت را در جاى آن بگذار، و او چيزى بهشكل نقره در همانجاى دلم گذاشت ، آنگاه انگشت ابهام دست راستم را تكان داد و گفت بروبه سلامت . من برگشتم در حالى كه احساس كردم كه نسبت بهاطفال رقت ، و نسبت به بزرگسالان رحمت داشتم .
مؤ لف : و در نقل بعضى از ناقلان - از قبيل نقلى كه در روح المعانى آمده - كه : (منده ساله بودم ) بجاى (بيست سال و چند ماه ).
و در بعضى روايات آمده كه اين قصه در هنگامنزول سوره (اقرا باسم ربك ...) واقع شده كه آنجنابچهل ساله بوده .
و در بعضى ديگر نظير آنچه در صحيح بخارى و مسلم و ترمذى و نسائىنقل شده آمده كه اين قصه در شب معراج اتفاق افتاده .
و به هر حال بدون اشكال اين قصه جنبه تمثيل دارد، و دانشمندان اسلامى بحث هايىطولانى پيرامون مفاد اين روايات كرده اند كه همه اين بحث ها بر اساس اين پندار است كهجريان يك جريان مادى و يك برخورد مادى بوده ، و به همين جهت وجوهى را ذكر كرده اندكه چون اصل و اساس بحث باطل بود از نقل آن وجوه خوددارى كرديم .
و در همان كتاب است كه ابو يعلى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن حبان ، ابنمردويه ، و ابو نعيم (در كتاب دلائل )، همگى از ابى سعيد خدرى ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بروايت كرده اند كه فرمود:جبرئيل نزد من آمد و گفت : پروردگارت مى فرمايد: هيچ مى دانى چگونه نامت را بلند آوازكردم ؟ عرضه داشتم خدا بهتر مى داند. گفت پروردگارت مى فرمايد: از اين راه كه هر ودر همان كتاب است كه عبد الرزاق ، ابن جرير، حاكم و بيهقى ، از حسن روايت كرده اند كهگفت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روزىخوشحال و خندان از خانه بيرون مى آمد و مى فرمود: هرگز يك (عسر) حريف دو(يسر) نمى شود، (ان مع العسر يسرا)، (ان مع العسر يسرا).
و در مجمع البيان در ذيل آيه (فاذا فرغت فانصب و الى ربك فارغب ) مى گويدمعنايش اين است كه وقتى از نماز واجب بپرداختى ، برخيز و در برابر پروردگارت بهدعا بايست ، و با رغبت از او درخواست كن . آنگاه صاحب مجمع البيان مى گويد: اين معنا ازامام باقر و امام صادق (عليهما السلام ) نقل شده .
سوره تين ، مكى است و هشت آيه دارد
سوره تين آيات 8-1  


بسم اللّه الرحمن الرحيم و التين و الزيتون (1) و طور سينين (2) و هذا البلد الامين (3) لقدخلقنا الانسن فى احسن تقويم (4) ثم رددنه اسفل سافلين (5) الا الذين ءامنوا و عملواالصالحات فلهم اجر غير ممنون (6) فما يكذبك بعد بالدين (7) اليس اللّه باحكم الحاكمين(8)



ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم ، سوگند به دو سرزمين (انبياء خيز) شام و بيت المقدس(ياقسم به انجير و زيتون ) (1).
و سوگند به سرزمين طور سينا (2).
سوگند به مكه اين بلد امين (3).
كه ما انسان را به بهترين نظام خلقت خلق كرديم (4).
سپس او را - در صورتى كه منحرف شود - به پست ترين مرحله برگردانديم (5).
مگر كسانى را كه ايمان آورده و اعمال صالح كنند كه پاداشى قطع ناشدنى دارند (6).
حال اى انسان ! آن انگيزه اى كه تو را وا مى دارد به اينكه روز جزا را تكذيب كنى چيست ؟(7).
مگر خدا را احكم الحاكمين نيافتيد؟(8).
بيان آيات
اين سوره مساءله بعث و جزا را ياد آور شده ، مطلب را از راه خلقت انسان در بهترين تقويم، و سپس اختلاف افراد انسان در بقا بر فطرت اولى و خارج شدن از آن ، و در نتيجهتنزلش تا اسفل سافلين را بيان نموده ، در آخر خاطر نشان مى كند كه به حكم حكمتالهى واجب است كه بين دو طايفه در دادن جزا فرق گذاشت ، و پاداش هر دو نبايد يكسانباشد.
و اين سوره مكى است ، هر چند كه مى تواند مدنى هم باشد، مؤ يد مكى بودنش سوگندبه (و هذا البلد الامين ) است هر چند كه اين نيز صريح نيست در اينكه سوره در مكهنازل شده ، چون احتمال دارد سوگند به شهر مكه بعد از هجرت آن حضرت و مراجعتش بهمكه نازل شده باشد.
مراد از (تين ) و (زيتون ) و وجه تسميه مكه به (البلد الامين ) 


و التين و الزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين



بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از كلمه (تين ) (انجير) و (زيتون ) دو ميوه معروفاست ، كه خداى تعالى به آنها سوگند ياد كرده ، به خاطر اينكه در آنها فوايد بسيارزيادى و خواص و منافعى سراغ داشته .
ولى بعضى ديگر گفته اند: منظور از تين ، كوهستانى است كه دمشق بر بلندى آن واقعشده ، و منظور از زيتون كوهستانى است كه بيت المقدس بر بالاى يكى از كوه هايش بناشده ، و اطلاق نام دو ميوه انجير و زيتون بر اين دو كوه شايد براى اين بوده كه اين دوميوه در اين دو منطقه مى رويد، و سوگند خوردن به اين دو منطقه هم شايد به خاطر اينبوده كه عده بسيارى از انبيا در اين دو نقطه مبعوث شده اند. و بعضى ديگراحتمال هايى ديگر داده اند.
و مراد از (طور سينين )، كوهى است كه در آن خداى تعالى با موسى بن عمران تكلمكرد، كه طور سيناء هم ناميده مى شود، و مراد از (هذا البلد الامين ) مكه مشرفه است ، وبلد امينش خواند، چون امنيت يكى از خواصى است كه براى حرم تشريع شده ، و هيچ جاىديگر دنيا چنين حكمى برايش تشريع نشده ، و اين حرم سرزمينى است كه خانه كعبه در آنواقع است ، و خداى تعالى درباره آن فرموده : (او لم يروا انا جعلنا حرما امنا)، و نيزدر دعايى كه قرآن كريم از ابراهيم خليل (عليه السلام ) حكايت كرده آمده : (رباجعل هذا بلدا امنا)،
و در دعاى ديگرش آمده : (رب اجعل هذا البلد امنا).
و در آيه مورد بحث با آوردن كلمه (هذا) و اشاره كردن به مكه احترام خاصى از آن كرده، و فهمانده كه كعبه نسبت به آن سه نقطه ديگر شرافت خاصى دارد، و اگر آن را امينخوانده يا به اين جهت است كه كلمه (امين ) را به معناى (آمن ) گرفته ، و آمن معناىنسبت را افاده مى كند، و در نتيجه به معناى (ذى الامن - داراى امن ) است ،مثل اينكه كلمه (لابن و تامر) به معناى دارنده لبن (شير) و تمر (خرما) است . و يا بهخاطر اين است كه فعيل در اينجا به معناى مفعول است ، يعنى شهرى كه مردم در آن ايمنهستند، و كسى از اهالى آن اين ترس را ندارد كه بر سرش بريزند و آسيبش برسانند،پس نسبت امن به خود شهر دادن نوعى مجازگويى است .
منظور از خلقت انسان در احسن تقويم و اشاره به مقام رفيع او بر حسب طبع اوّلى واستعداد ذاتى


لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم



اين آيه جواب چهار سوگند قبل است ، و منظور از (خلق كردن انسان در احسن تقويم )اين است كه : تمامى جهات وجود انسان و همه شوونشمشتمل بر تقويم است . و معناى (تقويم انسان ) آن است كه او را داراى (قوام ) كردهباشند، و قوام عبارت است از هر چيز و هر وضع و هر شرطى كه ثبات انسان و بقايشنيازمند بدان است ، و منظور از كلمه (انسان ) جنس انسان است ، پس ‍ جنس انسان به حسبخلقتش داراى قوام است .
و نه تنها داراى قوام است ، بلكه به حسب خلقت داراى بهترين قوام است ، و از اين جمله وجمله بعدش كه مى فرمايد: (ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين ...) استفاده مى شود كهانسان به حسب خلقت طورى آفريده شده كه صلاحيت دارد به رفيع اعلى عروج كند، و بهحياتى خالد در جوار پروردگارش ، و به سعادتى خالص از شقاوتنائل شود، و اين به خاطر آن است كه خدا او را مجهز كرده به جهازى كه مى تواند با آنعلم نافع كسب كند، و نيز ابزار و وسائل عمل صالح را هم به او داده ، و فرموده : (ونفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها) پس هر وقت بدانچه دانسته ايمان آورد، وملازم اعمال صالح گرديد، خداى تعالى او را به سوى خود عروج مى دهد و بالا مى برد،همچنان كه فرمود: (اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه ، و نيز فرموده : و لكن يناله التقوى منكم ،
و نيز فرموده : (يرفع اللّه الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات )، و نيزفرموده : (فاولئك لهم الدرجات العلى )، و آيات ديگر از اينقبيل ، كه دلالت مى كند بر اينكه مقام انسان مقام بلندى است ، و مدام مى تواند به وسيلهايمان و عمل صالح بالا رود، و اين از ناحيه خدا عطايى است قطع ناشدنى ، و خدا آن راپاداش خوانده ، همچنان كه آيه ششم اين سوره به آن اشاره دارد، و مى فرمايد: (فلهماجر غير ممنون ).
چند احتمال درباره مراد از (ردّ) انسان (جز مؤ منان صالحالعمل ) به (اسفل سافلين )


ثم رددناه اسفل سافلين



كلمه (رد) كه مصدر فعل (رددنا) است ، ظاهرش اين است كه به همان معناى معروفشباشد، در نتيجه كلمه (اسفل ) به خاطر افتادن حرف جر يعنى حرف الى از اولشمنصوب شده ، و تقديرش (رددناه الى اسفل ) است ، و مراد از(اسفل سافلين ) مقام منحطى است كه از هر پستى پس تر، و از مقام هر شقى وزيانكارى پايين تر است .
و معناى آيه اين است كه : سپس ما همين انسان را كه در بهترين تقويم آفريديم ، به مقامپستى برگردانديم كه از مقام تمام اهل عذاب پست تر است .
احتمال هم دارد كه كلمه (رد) در اينجا به معناىجعل باشد، يعنى ما او را پست ترين پست ها قرار داديم . و نيزاحتمال دارد به معناى تغيير باشد، و معنا چنين باشد كه : ما سپس همين انسان را كه آنطورآفريديم تغيير مى دهيم ، و مراد از (سفالت ) به هرحال شقاوت و عذاب است .
و بعضى گفته اند: مراد از خلقت انسان در احسن تقويم ، همان شرايطى است كه يك انساندر آن شرايط، هستى مى يابد و به حد جوانى مى رسد، حدى كه قوايش استقامت يافته ،صورت ظاهريش ، و جمال هيئتش به كمال مى رسد.
و مراد از رد انسان به اسفل سافلين بر گرداندنش به دوران ضعف قواى ظاهرى وباطنيش در پيرى است ، كه قد و قامتش از استقامت به انحناء مى گرايد، و هوش و حواسشناتوان مى شود، در نتيجه اين آيه مفاد آيه زير را مى رساند كه فرموده : (و من نعمرهننكسه فى الخلق ).
و ليكن اين معنا با آيه (الا الذين امنوا و عملوا الصالحات ) نمى سازد، چون به طورمسلم اين استثناى متصل است ، و برگشتن خلق و خوى انسان در دوران پيرى استثناپذيرنيست ، چون حكم خلقت عمومى است ، و مؤ من و كافر سرش نمى شود، هر كس به دورانپيرى برسد چه صالح باشد و چه طالح ، خلقت ظاهرى و خوى باطنيش تغيير مى كند، وادعاى اينكه مردم صالح و مؤ من چنين نمى شوند، و از دگرگونى مصون هستند، ادعايىاست خرافى .
و همچنين اين ادعا كه كسى بگويد: مراد از انسان در آيه شريفه تنها كافر است ، و مراد ازرد او بردنش به جهنم ، و يا استثناء در آيه منقطع است ، و مراد از رد، نكس در خلقت است .


الا الذين امنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون



مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح كردند، كه اجرى غير ممنون يعنى غير مقطوعدارند، و اين استثناء متصل و استثناء از جنس ‍ انسان است ، و حرف (فاء) جمله (فلهماجر...) را متفرع بر اين استثنا مى كند، و اين خود مويد آن است كه مراد از رد انسان بهسوى اسفل سافلين ، ردش به سوى شقاوت و عذاب است .
معناى آيه : فما يكذّبك بعد بالدين ...) و تقرير احتجاجى كه براى اثبات بعث وجزا متضمّن است


فما يكذبك بعد بالدين اليس اللّه باحكم الحاكمين



خطاب در اين آيه به انسان است ، البته به اعتبار جنس انسان .
ولى بعضى گفته اند: در ظاهر خطاب به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است، و در واقع منظور ساير مردمند. كلمه (ما) در آن استفهامى و استفهامش توبيخى است ، وجار و مجرور (بالدين ) متعلق است به جمله (يكذبك )، و كلمه (دين ) به معناىجزا است . و معنايش - به طورى كه گفته اند - اين است كه اى انسان ! آن انگيزه اى كهتو را واداشته كه جزاى روز قيامت را تكذيب كنى چيست ؟ آن هم بعد از اينكه ما انسان را رادو طايفه كرده ، يك طايفه كه به سوى اسفل سافلين برگشتند، و طايفه اى كه پاداشداده شدند، پاداشى قطع ناشدنى .
(اليس اللّه باحكم الحاكمين ) - اين استفهام براى تقرير و تثبيت مطلبقبل است ، و احكم الحاكمين بودن خدا به اين معنا است كه او فوق هر حاكم است ، چون حكمشمتقن ترين حكم است ،
و در حقيقت و نفوذ از حكم هر حاكم ديگر برتر است ، حكم او به هيچ وجه دچار وهن واضطراب و بطلان نمى گردد، خداى تعالى در عالم خلقت و تدبير حكمى مى راند كهبه مقتضاى حكمت بايد رانده شود، حكمى متقن و زيبا و با نفوذ، و چون از يكسو خداىتعالى احكم الحاكمين ، و از سوى ديگر مردم از نظر اعتقاد وعمل دو طايفه هستند حكمت واجب مى سازد كه خداى تعالى بين اين دو طايفه از نظر جزا درحيات باقى آخرت فرق بگذارد، و همين است كه مساءله بعث را واجب مى كند.
پس تفريعى كه در جمله (فما يكذبك بعد بالدين ) شده ، ازقبيل تفريع نتيجه بر حجت است ، و جمله (اليس اللّه باحكم الحاكمين ) حجت مذكور راتتميم مى كند، چون تماميت حجت ، موقوف بر احكم الحاكمين بودن خداست .
و حاصل آن حجت اين است كه : بعد از آنكه مسلم شد كه انسان در احسن تقويم خلق شده ، ومعلوم شد كه بعد از خلقت ، به دو طايفه تقسيم مى شود، طايفه اى كه از تقويمخداداديش كه تقويمى احسن بود خارج و به سوىاسفل سافلين برمى گردد، و طايفه اى كه به همان تقويم احسن الهى و بر صراطفطرت اولش باقى مى ماند. و از سوى ديگر خداى تعالى مدبر امور ايشان ، احكمالحاكمين است . و از سوى سوم حكمت اين خدا اقتضا دارد كه با اين دو طايفه يك جور معاملهنكند نتيجه مى گيريم كه پس بايد روز جزايى باشد، تا هر طايفه اى به جزاى عملىكه كرده اند برسند، و عقل و فطرت آدمى اجازه نمى دهد و بهانه اى ندارد كه اين روز جزارا تكذيب كند.
پس آيات مورد بحث به طورى كه ملاحظه مى كنيد - همان معنايى را افاده مى كند كه آيهزير آن را افاده مى كند: (ام نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارضام نجعل المتقين كالفجار)، و نيز آيه زير كه مى فرمايد: (ام حسب الذين اجترحواالسيئات ان نجعلهم كالذين امنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون).
و بعضى از مفسرين كه خطاب در آيه (فما يكذبك ) را متوجهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دانسته اند،
كلمه (ما - چيزى كه را) به معناى (من - كسى كه ) گرفته اند، و نيز حكم رابه معناى قضا گرفته ، و در نتيجه آيه را چنين معنا كرده اند: وقتى مردم مختلف هستند، ولازمه اختلافشان اختلاف جزايشان در روز جزاست ، پس كسى كه تكذيب جزا را روش خودكرده آيا خداى تعالى را (اقضى القاضين ) نمى داند؟ آرى او بين تو و تكذيب گرانبه تو به روز جزا حكم خواهد كرد.
ولى خواننده عزيز توجه دارد كه صاحبان اين وجه بيهوده خود را به زحمت انداخته اند.
بحث روايتى  
(چند روايت راجع به مراد از (تين ) ، (زيتون ) و (البلد الامين )  
در تفسير قمى در ذيل آيه (و التين و الزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين ) آمده كه: منظور از (تين )، مدينه ، و از (زيتون ) بيت المقدس ، و از (طور سينين ) كوفه، و از (هذا البلد الامين ) مكه است .
مؤ لف : اين معنا در بعضى از روايات از موسى بن جعفر (عليه السلام ) از پدرانبزرگوارش از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز آمده ، ولى خالى ازاشكال نيست .
و در بعضى ديگر آمده : تين و زيتون ، حسن و حسين ، و طور على ، و بلد امينرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ولى اين روايات به هيچ وجه از بابتفسير نيست .
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از جابر بن عبد اللّه روايت كرده كه گفت : خزيمهبن ثابت - البته اين غير آن خزيمه انصارى سوره علق مكى است و نوزده آيه دارد
سوره علق آيات 19-1  


بسم اللّه الرحمن الرحيم اقرا باسم ربك الذى خلق (1) خلق الانسان من علق (2) اقرا وربك الاكرم (3) الذى علم بالقلم (4) علم الانسن ما لم يعلم (5) كلا ان الانسان ليطغى (6) ان راهاستغنى (7) ان الى ربك الرجعى (8) ارايت الذى ينهى (9) عبدا اذا صلى (10) اريت ان كان علىالهدى (11) او امر بالتقوى (12) ارايت ان كذب و تولى (13) الم يعلم بان اللّه يرى (14)كلا لئن لم ينته لنسفعا بالناصيه (15) ناصيه كاذبه خاطئه (16) فليدع ناديه (17)سندع الزبانيه (18) كلا لا تطعه و اسجد و اقترب (19)



ترجمه آيات
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر، بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد (1).
انسان را از خونى بسته شده آفريد (2).
بخوان كه پروردگارت از هر كريمى كريم تر است (3) .
كسى است كه به وسيله قلم تعليم كرد (4).
آرى انسان را تعليم كرد چيرهايى را كه نمى دانست (5).
چنين نيست كه انسان حقشناس باشد مسلما طغيان مى كند (6).
به خاطر اينكه خود را بى نياز مى بيند (7).
ولى بايد بداند كه برگشت همه به سوى اوست (8).
آيا ديدى آن شخص را كه نهى مى كرد؟ (9).
بنده اى را كه به هنگامى كه نماز مى خواند (10).
خبر بده اگر او بر طريق هدايت بود (11).
و به تقوى امر مى كرد (12).
چه وظيفه اى را بر خود واجب مى شمرد و حالا كه تكذيب كرد و اعراض نمود آيا بغير ازعذاب استحقاق دارد؟ (13).
آيا نمى دانست كه خدا او را مى بيند (14).
نه ، چنين نيست كه او خيال مى كند مى دانست و اگر دست ازعمل زشتش برندارد موى پيشانيش را به شدت مى گيريم (15).
پيشانى دروغگوى خطاكارش را (16).
آن وقت اهل مجلس خود را صدا بزند (17).
ما هم به زودى ماموران دوزخمان را مى خوانيم (18).
نه ، تو او را اطاعت مكن ، سجده كن و نزديك شو (19).
بيان آيات
در اين سوره رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را امر مى كند به اينكه قرآن راكه به وحى خدا نازل مى شود تلقى كند. و اين سوره اولين سوره اى است كه از قرآننازل شده ، و سياق آياتش آنچنان به هم ارتباط دارد كه بتوان گفت يكبارهنازل شده ، و به زودى بدان اشاره خواهيم كرد، و اين سوره به طور قطع در مكهنازل شده است .
معناى (قرائت ) و مفاد (اقراء باسم ربّك الّذى خلق ...) 


اقرا باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق



راغب در مفردات مى گويد: كلمه (قرائت ) به معناى ضميمه كردن حروف و كلمات بهيكديگر در زبان است ، و اين كلمه را به هر ضميمه كردنى نمى گويند، مثلا در جمعكردن عده اى را به دور هم نمى گويند: (قراءت القوم )،دليل اين ادعا اين است كه تكرار يك حرف از حروف الفباء در زبان را هم قرائت نمىگويند.
و به هر حال وقتى گفته مى شود (قرات الكتاب ) معنايش اين است كه از ضميمه كردنچند حرف از آن ، كلمه در آوردم و از ضميمه كردن كلمات آن با يكديگر جمله هايى در آورده، مطالبى استفاده كردم ، هر چند كه آن حروف و اين كلمات را به زبان هم نياورده باشىپس قرائت ، هم شامل مطالعه مى شود، و هم شامل آنجايى كه جمع حروف و كلمات را تلفظبكنى ، و هم آنجايى كه اين عمل را با شنيدن انجام دهى ، كه اطلاق قرائت بر معناى اخيرتلاوت هم ناميده مى شود، همچنان كه خداى تعالى فرموده :(رسول من اللّه يتلوا صحفا مطهره ).
و ظاهر اينكه به طور مطلق فرمود: (اقرا)، اين است كه منظور از آن معناىاول است ، و مراد، امر به تلقى آياتى از قرآن است كه فرشته وحى از ناحيه خدا به آنجناب وحى مى كند، پس جمله مورد بحث امر به قرائت كتاب است ، كه خود اين امر هم ازآيات آن است ، و اين ، نظير گفتار هر نويسنده اى است كه در آغاز نامه اى كه به ديگرىمى نويسد سفارش مى كند كه اين نامه مرا بخوان ، و به آنعمل كن ، پس اينكه مى گويد: (اين ) و يا مى گويد (آن ) خودش نيز جزو نامه است.
از اين سياق دو احتمال تاءييد مى شود:
اول اينكه : اين آيات اولين آياتى است كه از قرآن كريم بر پيامبر اسلام (صلى اللّهعليه و آله و سلم ) نازل شده .
دوم اينكه : تقدير كلام (اقرا القرآن ) و يا چيزى كه اين معنا را برساند مى باشد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation