بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 14, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

(ان الارض يرئها عبادى الصالحون ) - (وراثت ) و (ارث ) به طورى كه راغبگفته به معناى انتقال مالى است به تو بدون اينكه معامله اى كرده باشى . و مراد ازوراثت زمين اين است كه سلطنت بر منافع ، از ديگران به صالحانمنتقل شود و بركات زندگى در زمين مختص ايشان شود، و اين بركات يا دنيايى است كهبرمى گردد به تمتع صالحان از حيات دنيوى كه در اين صورت خلاصه مفاد آيه اينمى شود كه : به زودى زمين از لوث شرك و گناه پاك
گشته جامعه بشرى صالح كه خداى را بندگى كنند و به وى شرك نورزند در آنزندگى كنند همچنانكه آيه (وعد اللّه الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهمفى الارض ... يعبدوننى لا يشركون بى شيئا) از آن خبر مى دهد. و يا اين بركاتاخروى است كه عبارت است از مقامات قربى كه در دنيا براى خود كسب كردند چون اينمقامات هم ، از بركات حيات زمينى است هر چند كه خودش از نعيم آخرت است همچنانكه آيه :(و قالوا الحمد لله الذى اورثنا الارض نتبوا من الجنه حيث نشاء) كه حكايت كلاماهل بهشت است و آيه (اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس ) بدان اشاره مىكنند.
از همينجا معلوم مى شود كه آيه مورد بحث خاص به يكى از دو وراثت هاى دنيايى وآخرتى نيست بلكه هر دو را شامل مى شود. و مفسرينى كه آن را به وراثت آخرتىاختصاص داده اند و به آياتى كه مناسب با آن وراثت است تمسك جسته و چه بسا گفته اندهمين معنا متعينا مقصود است چون بعد از اعاده ديگر زمينى نيست تا صالحان آن را ارثببرند، حرف درستى نزده اند، زيرا معلوم نيست كه آيه مورد بحث عطف بر آيه قبلى اشكه متعرض مساءله اعاده بوده شده باشد تا بگوييد بعد از اعاده ديگر زمينى باقى نمىماند. و ممكن است عطف به اول آيات باشد كه مى فرمود: (فمنيعمل من الصالحات ) كه به زودى به آن اشاره خواهيم كرد.
آن مفسرينى هم كه آيه را به وراثت دنيايى اختصاص دادهحمل بر دوره ظهور اسلام و يا دوران مهدى (عليه السلام ) - كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در اخبار متواتره از آن خبر داده و شيعه و سنىآن ها را نقل كرده اند - نموده اند باز راه درستى نرفته اند زيرا روايات مذكور هر چندمتواتر و مسلم است اما آيه را تخصيص نمى زند. كوتاه سخن ، همانطورى كه گفتيم آيهشريفه مطلق است و شامل هر دو وراثت مى شود چيزى كه هست از نظر سياق آنچه كهعقل و اعتبار اقتضاء مى كند اين است كه آيه شريفه عطف بر همان جمله (فمنيعمل من لصالحات و هو مؤ من ...) باشد چون آن آيه بهتفصيل حال اهل اختلاف از نظر جزاى اخروى اشاره مى كرد و اين آيه بهتفصيل حال آنان از
نظر جزاى دنيوى اشاره مى كند، و در نتيجه حاصل كلام اين مى شود كه : ما بشر را بهسوى دينى واحد دعوت كرديم ليكن ايشان دين را قطعه قطعه نموده در آن اختلاف كردندومجازاتشان هم مختلف شد، اما در آخرت آنهايى كه ايمان آوردند سعيشان مشكور و عملشانمكتوب شد - و از كفار بر خلاف اين شد - و اما در دنيا، آنهايى كه ايمان آوردند زمين رابه وراثت مالك شدند - به خلاف ديگران .


ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدين



كلمه (بلاغ ) به معناى كافى بودن است ، و نيز به معناى آن چيزى است كه آدمى بهوسيله آن به آرزوى خويش مى رسد، و نيز به معناى خود بلوغ است . و به هرحال معناى آيه از ميان اين سه معنايى كه نقل كرديم روشن است . كلمه (هذا) اشاره بهمعارفى دارد كه در سوره بيان شده . و معناى آن اين است كه : آنچه در اين سوره بيانكرديم كه رب عالم واحد است و غير او ربى نيست و واجب است كه از طريق نبوت پرستششود تا به اين وسيله آماده روز حساب گردند و اينكه جزاى مؤ منين چنين و چنان و جزاىكافران چنين و چنان است براى مردم عابد كافى است ، البته در صورتى كه آنرا اخذنموده و به آن عمل كنند كه در اين صورت به آرزوى خويش مى رسند.


و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين



يعنى تو رحمتى هستى كه به سوى همه جماعتهاى بشرى فرستاده شده اى .دليل بر اينكه گفتيم همه جماعتها، جمع با الف و لام است ، علاوه بر اين كه مقتضاىرسالت هم همين است . و اما اينكه چطور رحمت براى همهاهل دنيا است ؟ جهتش اين است كه دينى آورده كه در اخذ به آن سعادتاهل دنيا در دنيا و آخرتشان تاءمين است . آرى آن جناب (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رحمتبراى اهل دنيا است از جهت آثار حسنه اى كه از قيام او به دعوت حقه اش در مجتمعات بشرىبه راه افتاد كه اگر وضع زندگى بشر آن روز راقبل از اينكه آن جناب مبعوث شود در نظر بگيريم و با وضعى كه پس از قيام او به خودگرفت مقايسه كنيم كاملا روشن مى گردد.


قل انما يوحى الى انما الهكم اله واحد فهل انتم مسلمون



يعنى آنچه از دين به من وحى مى شود نيست مگر توحيد و معارف ديگرى كه متفرع برتوحيد و ممثل به آن است ، چه معارف عقيدتى و چه اخلاقى و عملى ، خلاصه هر چه به منوحى مى شود همه از فروعات دين تو حيد است .دليل بر اين معنايى كه ما براى آيه كرديم اين است كه حصر (انما) بر روى حصر (انما)آمده كه ظهورش در حصر حقيقى است .


فان تولوا فقل آذنتكم على سواء



كلمه (ايذان ) به طورى كه گفته اند از (اذن ) گرفته شده كه به معناى علم بهاجازه است در كارى . آنگاه به طور مجاز در مطلق علماستعمال شده و از آن افعالى اشتقاق يافته و بسيارى از موارد متضمن معناى تهديد و انذارنيز مى شود.
و كلمه (على سواء) على الظاهر حال از مفعول (آذنتكم ) است ، و معناى آن اين است كه: اگر از دعوت تو اعراض كردند، و از اينكه با قبولى دين توحيد تسليم خدا شوندروى گردانيدند، پس به ايشان بگو من به شما اعلام مى كنم كه شما از اين اعراض خوددر خطر مى باشيد، چون شما در اينكه من اعلامتان كنم ، و يا در خود خطر قرار گيريدمساوى هستيد، (و به عبارت ديگر: در اعلام كردن من همه مساوى هستيد، و يا در مخاطره بودنهمه برابريد) بعضى از مفسرين گفته اند: مقصود اعلام به جنگ است . ولى اين معنا درسوره هاى مكى دور به نظر مى آيد.


و ان ادرى قريب ام بعيد ما توعدون انه يعلم الجهر منالقول و يعلم ما تكتمون



اين آيه تتمه كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، كلامى كه ماءمور شدهآن را ابلاغ نمايد. و منظور از جمله (ما توعدون ) همان تهديد در جمله (آذنتكم علىسواء) است . رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نخست ماءمور شد ايشان را ازخطرى كه در اعراض از اسلام هست هشدار دهد، و سپس ماءمور شد علم به دورى و نزديكىوقوع آن خطر را از خود نفى كند، و بى علمى خود را چنينتعليل كند كه علم به گفته هاى علنى ايشان كه همان طعن بر اسلام و استهزاء به آناست - و گفته هاى پنهانى آنان ، منحصرا مخصوص به خداى تعالى است ، و تنها اواست كه عالم به حقيقت امر است . از اينجا به دست مى آيد كه منشا متوجه شدن عذاب بهكفار آن طعنه هايى بوده است كه در ظاهر به اسلام مى زدند، و هم آن نقشه هايى كهپنهان مى داشتند، گويى كه فرموده : اگر اينان مستحق عذاب شدند به خاطر اظهاراتىاست كه عليه اين دعوت الهى كردند، و آن نقشه هايى كه پنهان داشتند، پس ايشان را بهآن عذاب تهديد كن ، و ليكن از آنجايى كه تو اطلاعى از ظاهر و باطن آنان ندارى ، و نمىدانى كه جرمشان چقدر استحقاق عذاب دارد، و آيا استحقاق عذاب نزديك دارند، يا دور، لذاچنين علمى را از خودت نفى كن ، و آن را تنها
به خداى تعالى ارجاع ده . از اين بيان معلوم مى شود كه منظور از (جهرقول ) آن سخنانى است كه مشركين (عليه اسلام ) اظهار نموده و استهزايى است كه مىكردند، و مراد از آنچه پنهان مى داشته اند، نقشه هاى شومى بوده كه عليه اسلام در بينخود مطرح مى كردند.


و ان ادرى لعله فتنه لكم و متاع الى حين



اين جمله نيز تتمه كلامى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ماءمور بهگفتن آن شده است . ضمير در كلمه (لعله ) به طورى كه گفته اند كنايه از خبرى استكه در كلام نيامده ، و بعيد هم نيست كه راجع به ايذان و اعلامى باشد كه ماءمور به آنشد. و معناى آن اين است كه : من نمى دانم ، ممكن است اين اعلامى كه من ماءمور بدان شدم ،يعنى مراد خداى تعالى از اينكه مرا ماءمور به اعلام خطر نموده ، اين باشد كه شما راامتحان كند تا آنچه در باطن شما است بيرون كشيده ظاهرش سازد پس خدا مى خواهد شما رابيازمايد و تا مدتى مهلت و كام بدهد و به اصطلاح استد راجتان كند.


قال رب احكم بالحق و ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون



ضمير در قال به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بر مى گردد و آيه شريفهكلام آن جناب را حكايت مى كند كه در دعوت مردم به حق چه گفت و چگونه مردم دعوتش رارد كردند و از او اعراض نمودند گويى كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از آنكه ايشان را دعوت نموده رسالتخودش را به ايشان ابلاغ كرد و ايشان دعوتش را انكار كردند و در انكارشان پافشارىنمودند روى از ايشان برگردانيده به درگاه پروردگارش متوجه شد و گفت : (رباحكم بالحق - خدايا به حق حكم كن ) و اگر حكم را مقيد به حق كرد (معنايش اين نيست كهخدا حكم به غير حق هم مى كند) بلكه اين قيد توضيحى است نه احترازى چون حكم خداىتعالى جز حق نمى تواند باشد پس كاءنه گفته (خدايا به حكم خودت كه حق است حكمكن ) يعنى حق را براى آنانكه به نفعشان است و عليه آنان كه بر ضررشان است اظهارفرما. آنگاه بار ديگر روى سخن را متوجه كفار نموده و فرموده است : (ربنا الرحمنلمستعان على ما تصفون - و پروردگار ما رحمان و عليه گفته هاى شما بهترين ياوراست ) و گويى كه با اين جمله به علت اعراض خود از ايشان و روى به درگاه خدانهادن و درخواست حكم به حق را بيان كردن اشاره مى كند. پس خداى سبحان رب او و ربهمه ايشان است و او را سزد كه ميان مربوبين خود حكم كند و او كثير الرحمه است ، يعنىسائلش و كسى را كه به سويش روى آورد نوميد نمى كند و او است كه حكم مى كند وكسى نيست كه حكمش
را تاءخير اندازد و او است كه با كلماتش حق را به كرسى نشاندهباطل را باطل و نابود مى سازد.
پس خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز در اينكه عرضه داشت (رب احكمبالحق ) به ربى رجوع كرد كه رب او و رب مردم است و از او خواست تا به رحمتش حكمكند و از او استعانت جست تا عليه آنچه باطل است و ايشان آن را مى پرستند قيام نمايد وآن عبارت از اين بود كه دين باطل خود را به اوصافى كه در آن نبود وصف مى كردند ودين حق را به طعنه هايى كه از آن مبرا است مذمت مى كردند. از آنچه گذشت نكته هايى كهدر آيه است - از آن جمله التفاتى كه از خطاب(قل ) به غيبت (قال ) به كار رفته ونيز نكته اينكهاول از خداى تعالى تعبير به (ربى ) نمود و بار دوم به (ربنا) و نيز نكتهاينكه چرا به دو وصف (رحمان ) و (مستعان ) توصيف نمود و همچنين ساير نكات آيه- رو شن گرديد.
بحث روايتى
در مجمع البيان در ذيل آيه (و حرام على قريه اهلكناها...) گفته كه : محمد بن مسلم ازامام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هر قريه اى را كه خداى عز وجل هلاك گرداند ديگر بر نمى گردند.
و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود، از امام ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه فرمود:وقتى اين آيه ، يعنى آيه (انكم و ما تعبدون حصب جهنم )نازل شد، اهل مكه از شنيدن آن دچار وحشت زيادى شدند. پس عبد اللّه بن زبعرى وارد مكهشد، ديد كه كفار قريش همه درباره اين آيه گفتگو مى كنند، ابن زبعرى پرسيد: اينحرف محمد است ؟ گفتند: آرى . گفت : اگر خودش اعتراف به آن كند من با او مخاصمه مىكنم . پس او و محمد را يكجاملاقات دادند، ابن زبعرى پرسيد: آيا اين جمله اى كه قرائتكردى درباره ما و خدايان ما تنها است ، يا درباره همه امتهاى بت پرست ، و خدايان ايشاناست ؟ فرمود: بلكه درباره شما و خدايانتان و همه امتها و خدايانشان ، است ، الا آن كسانىكه خدا خودش استثناء كرده . ابن زبعرى گفت : قسم به خدا الان تو را مجاب خواهم كرد،مگر تو نبودى كه درباره عيسى ثناى
خير مى كردى ؟ با اينكه مى دانى نصارى عيسى و مادرش را مى پرستند؟ و طايفه اى ازمردم ملائكه را پرستش مى كنند، آيا آن مردم و معبودهايشان در آتش نيستند؟ و اگر هستندپس عيسى هم در آتش است ، ملائكه هم در آتش هستند؟ و اين مناقض با ثنايى است كهدرباره عيسى مى كردى ؟ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: نه ، عيسى وملائكه در آتش نيستند، پس قريش جنجال كرده ، خنده سر دادند، و گفتند: ابن زبعرى خوبمجابت كرد. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: گفته مرا نفهميديد وبيهوده جنجال مى كنيد، مگر من نگفتم الا آن كسانى كه خدا خودش استثناء كرده ، و مقصودماين كلام خدا بود كه مى فرمايد: (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون لايسمعون حسيسها و هم فيما اشتهت انفسهم خالدون ).
مولف : اين حديث از طرق اهل سنت نيز روايت شده ليكن در طريقاهل سنت متن روايت تشويش دارد، به خلاف روايت بالا كه متنش سالم تر و متين تر است ، وآن اين است كه ابن عباس گفت : وقتى آيه شريفه (انكم و ما تعبدون من دون اللّه حصبجهنم انتم لها واردون ) نازل شد، بر اهل مكه گران آمد، چون گفتند محمد خدايان ما راناسزا گفت . ابن زبعرى به ايشان گفت : من به خاطر كمك به شما با او مخاصمه مىكنم ، او را بخوانيد. پس مردم رفتند و با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نزدزبعرى شدند. ابن زبعرى گفت : اى محمد! اين كلام تو مخصوص خدايان ما است و يا عمومكسانى كه به جاى خدا معبود شده اند؟ فرمود: براى همه كسانى است كه معبود شده اند.ابن زبعرى گفت : به رب اين خانه (كعبه ) الان مجابت مى كنم ، مگر تو نبودى كه مىگفتى عيسى بنده صالح خدا و عزيز بنده صالح خدا است و ملائكه بندگان صالحند؟فرمود چرا من گفتم . گفت : در حالى كه نصارى مسيح ، و يهود عزيز، و بنو مليح ملائكهرا مى پرستند و تو در اين آيه ات گفتى همه هيزم جهنمند.
مردم مكه از خوشحالى جنجال كردند، پس اين آيهنازل شد: (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى ) - يعنى عزيز و عيسى و ملائكه-(اولئك عنها مبعدون )، و نيز اين آيه نازل شد: (و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومكمنه يصدون ) يعنى و چون عيسى بن مريم رامثل مى زنيم مردمت از آن جلوگيرى مى كنند.
اشكالى كه در متن اين روايت است : اولا اسم عزيز در آن برده شده وحال آنكه اين آيات در مكه نازل شده . و در آيات مكى نامى از عزيز نيست نام او در آياتمدنى ذكر شده و آن هم در سوره توبه كه در مدينهنازل شده .
و ثانيا اينكه داشت يهود عزيز را مى پرستند صحيح نيست زيرا يهود عزيز را نمىپرستد بلكه او را پسر خدا مى داند آن هم از باب تشريف و احترام همچنان كه خودشان راهم فرزندان و دوستان خدا ناميدند و قرآن آن را حكايت نموده مى فرمايد:(نحن ابناء اللّهو احباوه ) يعنى ما (يهوديان ) فرزندان و دوستان خداييم .
و ثالثادر اين حديث داشت كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اعتراف كرد بهاينكه آيه (انكم و ما تعبدون ) عام است و عيسى و ملائكه راشامل مى شود آنگاه ابن زبعرى به عيسى و عزيز و ملائكه نقض كرده پس آيه مورد بحثنازل شد و اين حرف صحيح نيست ، زيرا مستلزم آن است كه خداى حكيم و پيغمبر حكيم بيانحكم را از وقت حاجت تاءخير انداخته باشند و تاءخير بيان از وقت حاجت بيشتر مايه تهمتاست . و رابعا از اين جهت كه حديث مشتمل بر اين است كه آيه : (و لما ضرب ابن مريممثلا) در اين قضيه نازل شده و حال آنكه مضمون آن كمترين ارتباطى با قضيه ندارد.
و نظير اين روايت روايت ديگرى است كه بين اهل سنت شايع است كه ابن زبعرى بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اعتراض كرد ورسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به او گفت : اى پسر! تو چقدر به لغت قومخود و زبان پدر و مادريت جاهلى ؟ من كه نگفتم (انكم و من تعبدون من دون اللّه ...) منگفتم : (انكم و ما تعبدون ) و ما براى غير ذوىالعقول است و شامل عيسى نمى شود، زيرا در اين روايت بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نس بت داده كه فرموده : (من كه نگفتم )،(من گفتم ) و حال آنكه شاءن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )اجل از اين است كه آيات قرآنى را كلام خودش بداند. از حافظ ابن حجرهمنقل شده كه گفته است : اين حديث اصلى ندارد و در هيچ يك از كتب حديث ديده نشده نه باسند و نه بى سند.
باز نظير آن دو حديث در ضعف ، حديث ديگرى است كه در آن آمده : ابن زبعرى پرسيد آياتو چنين گفته اى ؟ فرمود: بله گفت ، پس به رب كعبه سوگند همين الان مجابت مى كنم ،آيا نبود كه يهود عزيز، و نصارى مسيح ، و بنو مليح ملائكه را مى پرستيدند؟ حضرتفرمود: نه . ايشان شيطان را مى پرستيدند، كه ايشان را بدان كار وادار كرد، اينجا بودكه آيه (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى ) نازل شد....
و ضعف آن بدين جهت است كه حجتى كه در حديث به آن جناب نسبت داده شده نفعش براى ابنزبعرى بيشتر از ضررش است ، چون در آن حجت همچنانكه عزيز و عيسى و ملائكه را ازشمول آيه بيرون مى كند، آلهه از سنگ و چوب را هم بيرون مى كند، چون بت ها هم مانند آنسه نامبرده خبرى از عبادت پرستندگان خود ندارند، و راضى هم نيستند، چون شعورندارند تا راضى باشند. پس آيه مختص به شياطين مى شود، وحال آنكه اين حرف خلاف آن چيزى است كه بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نسبت داده شده كه آن جناب فرموده : آيه شريفهشامل بتها مى شود.
باز نظير آن دو در ضعف ، روايتى است كه در الدر المنثور آمده كه بزار از ابن عباسروايت كرده كه گفت : آيه (انكم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم انتم لها واردون )نازل شد و سپس آيه (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون ) آن را نسخكرد.
دليل ضعف اين روايت اين است كه اين دو آيه در يك سوره قرار دارند و معنا ندارد كه آيهاى بلافاصله نسخ شود. علاوه بر اين كه اگر برخوردى هم باشد تخصيص است نهنسخ .
و در امالى صدوق از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت آورده كه در ضمنحديثى به على (عليه السلام ) فرموده : تو و شيعيانت كنار حوض هستيد، و دوستانتان راآب مى دهيد، و دشمنان را از آن منع مى كنيد، شما ايمنان در روز فزع اكبريد، شما در زيرسايه عرش هستيد، مردم همه در فزعند، و شما فزعى نداريد، مردم همه اندوهناكند، و شمااندوهى نداريد، درباره شما بود كه آيه (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنهامبعدون ) نازل شد، و درباره شما بود كه آيه (لا يحزنهم الفزع الاكبر و تتلقيهمالملائكه هذا يومكم الذى كنتم توعدون ) نازل گرديد.
مؤ لف : معناى نزول آيه درباره على و شيعيانش اين است كه آيه شريفه درباره ايشان همجريان دارد، و يا اين است كه على و شيعيانش ‍ نيزداخل در مصاديق اين آيه هستند. و روايات بسيارى درباره جماعتى از مؤ منين وارد شده كه ايندو آيه را مخصوصا دومى را درباره آنان جريان مى دهد، مانند كسانى كه براى خدا قرآنمى خوانند، و كسانى كه بر مردمى براى رضاى خدا با قرآن امامت مى كنند و مردمى كهبراى خدا اذان بگويند، و مملوكى كه حق خدا و حق مولاى خود اداء كند - صاحب مجمعالبيان اين روايت را از ابى سعيد خدرى
از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )نقل كرده - و نيز كسانى كه براى خدا به يكديگر محبت مى ورزند، و كسانى كه دردلهاى شب مخفيانه به سوى خدا قدم بر مى دارند، و مهاجرينى كه در راه خدا هجرت مىكنند كه روايت اولى را الدر المنثوراز ابى الدرداء و دومى را از ابى امامه ، و سومى را ازخدرى ، و هر سه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند. در احاديثائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نيز خلق كثيرى از جمله مصاديق اين آيه شمرده شده اند.
و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد از على (عليه السلام ) روايت كرده كه درذيل جمله (كطى السجل ) فرموده : نام فرشته است .
مؤ لف : الدر المنثور اين مضمون را از ابن ابى حاتم و ابن عساكر، از امام باقر (عليهالسلام ) نيز در حديثى روايت كرده است .
و در تفسير قمى است كه امام در ذيل جمله (يوم نطوى السماء كطىالسجل للكتب ) فرمود: (سجل ) نام فرشته اى است كه نامه هاىاعمال را مى پيچد. و معناى پيچيدن آن اين است كه نابودش مى كند و به صورت دود در مىآيد، و زمين را به صورت آتش در مى آورد.
و در نهج البلاغه در وصف اموات آمده كه : از پشت زمين به زير زمين ، و از وسعت روى آنبه تنگى زير آن ، و از نزد اهل و عيال ، به غربت ، و از نور به ظلمت رفتند. رفتند درحالى كه پا برهنه و عريان بودند، از دنيا تنهااعمال با ايشان آمد، و به زندگى دائم و خانه هميشگىمنتقل شدند، همچنانكه خداى سبحان فرموده : (كما بدانااول خلق نعيده ، وعدا علينا انا كنا فاعلين ).
مؤ لف : استشهاد به امام (عليه السلام ) به اين آيه شريفه با هر دو معنايى كه براى(اعاده ) كرديم قابل انطباق است ، و آن دو معنا يكى اعاده خلق به صورتقبل از خلقت بود، و يكى اعاده به معناى زنده كردن بعد از مردن آن طورى كهقبل از مردن بودند. و اين دو معنا در بيان آيه گذشت .
و در مجمع البيان گفته كه : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت شده كهفرمود شما در روز قيامت پا برهنه و عريان با بدنى ناتوان و لاغر و رنجور، محشورمى شويد،
همچنانكه خداى تعالى فرموده : (كما بدانااول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين ).
مؤ لف : نظير اين روايت در كتاب نور الثقلين از كتاب دوربستى ، به سند خود از ابنعباس از آن جناب آمده .
و در تفسير قمى در ذيل (و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر) فرموده : كتابهاىآسمانى همه ذكراند. و در ذيل آيه (ان الارض ‍ يرئها عبادى الصالحون ) فرمودند:درباره قائم و اصحاب او است . و نيز فرمودند: زبورمشتمل بر پيشگوييها و حمد و تمجيد و دعا بوده است .
مؤ لف : روايات در باب مهدى (عليه السلام ) و ظهور او و پر كردنش زمين را ازعدل بعد از پر شدنش از ظلم و جور - چه از طرق عامه و چه از طرق خاصه و چه ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و چه از ائمه هدى (عليهم السلام ) - آنقدرزياد است كه به حد تواتر رسيده ، و اگر كسى بخواهد به آنها وقوف يابد، بايد بهكتابهايى كه مظنه اين بحث در آنها مى رود مراجعه كند، و چنين كتابهايى در بين عامه وخاصه زياد است .
و در الدر المنثور است كه بيهقى در كتاب دلائل ، از ابى هريره روايت كرده كه گفت :رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: من رحمتى هستم كه خدابر بشر هديهداده است .
سوره حج ، آيات 1-2
سوره حج در مدينه نازل شده و 78 آيه دارد


بسم اللّه الرحمن الرحيم يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شى ء عظيم (1)يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضعكل ذات حمل حملها و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب اللّه شديد(2)


.
ترجمه آيات
به نام خداى رحمان رحيم . اى مردم از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز چيزىاست هول انگيز (1).
روزى كه آن را ببينيد زنان شيرده از شدت هول آن ، شيرخوار خويش را از ياد ببرند وزنان باردار بار خويش بيندازند و مردمان به نظرت مست آيند ولى مست نيستند بلكهسختى عذاب خدا ايشان را بى خود كرده است (2).
بيان آيات
اين سوره مشركين را مخاطب قرار داده ، اصول دين و انذار و تخويف را به ايشان خاطرنشان مى سازد، همچنانكه در سوره هاى نازل شدهقبل از هجرت مشركين مورد خطابند. اين سوره سياقى دارد كه از آن بر مى آيد مشركين هنوزشوكت و نيرويى داشته اند.
و نيز مؤ منين را به امثال نماز، حج ، عمل خير، اذن درقتال و جهاد مخاطب قرار داده ، و آيات آن داراى سياقى است كه مى فهماند مؤ منين جمعيتىبوده اند كه اجتماعشان تازه تشكيل شده ، و روى پاى خود ايستاده ، و مختصرى عده و عده وشوكت به دست آورده اند.
با اين بيان به طور قطع بايد گفت كه اين سوره در مدينهنازل شده ، چيزى كه هست نزول آن در اوايل هجرت وقبل از جنگ بدر بوده است . و غرض سوره بياناصول دين است ، البته با بيانى تفصيلى كه مشرك و موحد هر دو از آن بهره مند شوند.و نيز فروع آن ، ولى بيانش در فروع به طوراجمال است ، و تنها مؤ منين موحد از آن استفاده مى كنند، چونتفاصيل احكام فرعى در روزگارى كه اين سورهنازل مى شده هنوز تشريع نشده بود، و به همين جهت در اين سوره كليات فروع دين ازقبيل نماز و حج را بيان كرده است .
و از آنجايى كه دعوت مشركين به اصول دين توحيد از طريق انذار صورت مى گرفته ،و نيز وادارى مؤ منين به اجمال فروع دين به لسان امر به تقوى بوده ، و قهرا سخن ازروز قيامت به ميان آمده ، لذا گفتار را در آن فراز بسط داده ، و در آغاز سوره ، زلزله روزقيامت - كه از علامتهاى آن است و به وسيله آن زمين ويران شده ، و كوهها فرو مى ريزد- را خاطر نشان ساخته است .


يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شى ء عظيم


.
كلمه (زلزله ) و (زلزال ) به معناى شدت حركت است به حالتى كههول انگيز باشد. و گويا از طريق اشتقاق كبير از ماده(زل ) كه به معناى (زلق ) است گرفته شده ، و به منظور مبالغه و اشاره بهتكرار آن تكرار شده است ، و اين در واژه هاى مشابه(زل ) شايع و زياد است ، مثل (ذب ) و (ذبذب )، (دم ) و (دمدم )، (كب )و (كبكب )، (دك ) و (دكدك )، (رف ) و (رفرف ) و... .
خطاب در آيه شريفه كه فرمود (يا ايها الناس )شامل جميع مردم ، از كافر و مؤ من ، مرد و زن ، حاضر و غايب ، و موجودين در عصرنزول آيه ، و آنهايى كه بعدا به وجود مى آيند مى شود. و حاضرين در عصر خطاب و درمجلس خطاب وسيله پيوستگى با همه است ، چون همه در نوع انسانيت مشتركند.
در اين خطاب مردم را امر كرده كه از پروردگارشان بپرهيزند، كافر بپرهيزد، ايمانآورد، مؤ من بپرهيزد از كيفر مخالفت اوامر و نواهى او در فروع انديشه كند. و آنگاه امرمزبور را تعليل كرده به اينكه چون زلزله قيامت امر عظيمى است . و ناگفته پيدا استكه دعوت در اين آيه دعوت از راه انذار و تهديد است .
و اگر زلزله را اضافه به ساعت كرد، و فرموده : (زلزله الساعه ) بدين جهت استكه زلزله از علامتهاى قيامت است . بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از زلزله ساعت ، شدتقيامت و هول آن است . و اين گفتار از جهت عبارت و لفظ آيه خيلى بعيد است .


يوم ترونها تذهلكل مرضعه عما ارضعت


.
كلمه (ذهول ) به معناى اين است كه با دهشت از چيزى بگذرى و بروى . و كلمه(حمل ) - به فتح حاء - به معناى سنگينى و ثقلى است كه آدمى در باطنحمل كند، مانند فرزند در شكم . و (حمل ) - به كسر حاء - به معناى سنگينى و ثقلىاست كه در ظاهر بدن حمل شود، مانند بار شتر - اين سخن از راغب است .
و در مجمع البيان گفته : (حمل ) - به فتح حاء - به معناى آن چيزى است كه درشكم يا بر سر درخت باشد، و (حمل ) - به كسر حاء - به معناى آن چيزى است كهبر پشت و يا بر سر آدمى باشد.
در كشاف گفته : اگر كسى بپرسد چرا در آيه شريفه فرموده (مرضعه ) و نفرموده(مرضع )؟ در پاسخ مى گوييم : براى اينكه (مرضعه ) با (مرضع ) در معنافرق دارد. (مرضعه ) آن زنى است كه در حال شير دادن باشد و پستان را به دهانكودك گذاشته باشد. و كودكش در حال مكيدن باشد. و اما (مرضع ) آن زنى است كهشاءنيت اين كار را داشته باشد، هر چند كه الانمشغول شير دادن نباشد. در آيه شريفه كلمه (مرضعه ) را به كار برده تا دلالت كندبر اينكه دهشت و هول قيامت ، آن چنان سخت است كه وقتى ناگهانى مى رسد، مادرى كهپستان در دهان بچه اش گذاشته آن را از دهان او بيرون مى كشد.
آنگاه گفته : اگر بگويى چرا اول فرمود: (ترون ) و سپس فرمود: (ترى )،اول جمع آورد، و بار دوم مفرد؟ در پاسخ مى گوييم : براى اينكه رويت دراول مربوط شده به زلزله ، كه قبلا آن را به رخ همه مردم مى كشيد، لذا به همه فرمود:(ترون ): مى بينيد و اما در آخر آيه معلق شده به يك چيز، و آن هم حالت مستى مردماست ، پس بايد يك يك مردم را بيننده حال سايرين فرض كرد، لذا آن را مفرد آورده .
در جمله (و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى ) مى فرمايد مست نيستند، در حالى
كه خودش قبلا فرموده بود كه (ايشان را مست مى بينى ) و اين بدان منظور است كهدلالت كند بر اينكه مستى ايشان و اينكه عقلهايشان را از دست داده و دچار دهشت و حيرت شدهاند، از شراب نيست ، بلكه از شدت عذاب خدا است كه ايشان را به آن حالت افكندههمچنانكه خداى عز و جل فرموده : (ان اخذه اليم شديد).
و ظاهر آيه اين است كه اين زلزله قبل از نفخه اولى صور كه خدا از آن در آيه (و نفخفى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء اللّه ثم نفخ فيه اخرىفاذا هم قيام ينظرون ) خبر داده ، واقع مى شود، چون آيه مورد بحث مردم را درحال عادى فرض كرده كه ناگهانى و بى مقدمه زلزله ساعت رخ مى دهد، وحال ايشان از مشاهده آن دگرگون گشته ، به آن صورت كه آيه شريفه شرح داده ، درمى آيند. و اين قبل از نفخه اولى است ، كه مردم با آن مى ميرند، نه نفخه دوم ، چونقبل از نفخه دوم ، مردم زنده اى در روى زمين وجود ندارد.
بعضى از مفسرين گفته اند: اين آيه شدت عذاب راتمثيل كرده ، نه اينكه واقعا همانطور كه فرموده تحقق يابد، و معنايش اين است كه : اگردر اين ميان بيننده اى باشد كه صحنه را ببيند، به چنين حالى در خواهد آمد.
و ليكن اين حرف صحيح نيست ، براى اينكه با سياق آيه كه سياق انذار به عذابناگهانى و بى سابقه است نمى سازد، و شنونده از انذار به عذابى كه از آن آگاهىندارد، و تنها به او بگويند: اگر كسى آنجا باشد چنين و چنان مى شود، آن طور كهبايد نمى ترسد.
بحث روايتى
در الدر المنثور است كه سعيد بن منصور، احمد، عبد بن حميد، و ترمذى (وى حديث را صحيحدانسته ) و نسائى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و حاكم (وى نيز حديث را صحيحدانسته ) و ابن مردويه ، از طرقى از حسن و غير او، از عمران بن حصين ، روايت كرده اند كهگفت : وقتى آيه (يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شى ء عظيم ... و لكنعذاب اللّه شديد)
نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در سفر بود، پس رو به اصحابخود كرده فرمود: هيچ مى دانيد اين چه روزى است ؟ عرضه داشتند: خدا و رسولش داناتراست . فرمود: اين روزى است كه خدا به آدم مى فرمايد: برخيز برخاستن آتش . مىگويد: پروردگارا برخاستن آتش يعنى چه ؟ مى فرمايد: از هر هزار نفر نهصد و نود ونه نفر به سوى آتش ، و يك نفر به سوى بهشت .
مسلمانان شروع كردند به گريه ، حضرت فرمود: به هم نزديك شويد و به سوىرشد برويد چون هيچ نبوتى نبود مگر آنكه قبل از آن جاهليتى بوده ، آتش هر چه از جاهليتگرفت كه گرفته ، و اگر كامل نشد از منافقين مى گيرد، ومثل شما نيست مگر مثل رنگ مخالفى كه در بازوى حيوان و يامثل خالى است كه در پهلوى شتر باشيد. آنگاه فرمود: من اميدوارم كه شما يك چهارماهل بهشت باشيد. پس ‍ ياران تكبير گفتند. آن گاه فرمود: من اميدوارم كه شما يك سوماهل بهشت باشيد. باز تكبير گفتند. آنگاه فرمود: من خيلى اميدوارم كه شما نصفاهل بهشت باشد. باز تكبير گفتند، راوى مى گويد نفهميدم دو ثلث را هم فرمود يا نه .
مؤ لف : اين روايت به طرق بسيارى ديگر از عمران ، ابن عباس ، ابى سعيد خدرى ، ابىموسى و انس ، نقل شده كه البته در متن آنها اختلافى هست ، از همه آن متونمعتدل تر همين روايتى است كه ما ايراد كرديم .
و در تفسير قمى در ذيل آيه (و ترى الناس سكارى ) فرمودند: يعنى از شدت اندوه وفزع عقلشان زايل گشته ، دچار حيرت مى شوند.
سوره حج ، آيات ، 3- 16


و من الناس من يجدل فى اللّه بغير علم و يتبعكل شيطان مريد(3) كتب عليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير(4)ياايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفه ثم من علقهثم من مضغه مخلقه و غير مخلقه لنبين لكم و نقر فى الارحام ما نشاء الىاجل مسمى ثم نخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم و منكم من يتوفى و منكم من يرد الىارذل العمر لكيلا يعلم من بعد علم شيا و ترى الارض ها مده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزتو ربت و انبتت من كل زوج بهيج (5) ذلك بان اللّه هو الحق و انه يحى الموتى و انه علىكل شى ء قدير(6) و ان الساعه آتيه لا ريب فيها و ان اللّه يبعث من فى القبور(7) و منالناس من يجدل فى اللّه بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير(8) ثانى عطفهليضل عن سبيل اللّه له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمه عذاب الحريق (9) ذلك بماقدمت يداك و ان اللّه ليس بظالم للعبيد(10) و من الناس من يعبد اللّه على حرف فاناصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب على وجهه خسر الدنيا و الاخره ذلك هوالخسران المبين (11) يدعوا من دون اللّه ما لا يضره و ما لا ينفعه ذلك هوالضلال البعيد(12) يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس العشير(13)ان اللّه يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار ان اللّهيفعل ما يريد(14) من كان يظن ان لن ينصره اللّه فى الدنيا و الاخره فليمدد بسبب الىالسماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ(15)و كذلك انزلناه آيات بينات و انالله يهدى من يريد(16)


.
ترجمه آيات
بعضى مردم درباره خدا بدون علم مجادله مى كنند و پيرو شيطانهاى شرورند (3).
بر شيطان مقرر شد كه هر كس با او دوستى كند به ضلالتش افكند و به سوى آتشسوزانش راهبر شود (4).
اى مردم اگر درباره زندگى پس از مرگ در شكيد ما شما را از خاك آفريديم آنگاه ازنطفه آنگاه از خون بسته سپس از پاره اى گوشت كه يا تصوير به خود گرفته و يانگرفته . تا براى شما توضيح دهيم و هر چه خواهيم در رحمها قرار دهيم تا مدتى معين ،پس آنگاه شما را كودكى بيرون آريم تا به قوت و نيروى خويش برسيد. آنگاه بعضىاز شما هستند كه در همين حد از عمر وفات يابند و بعضى از شما به پست ترين دورانعمر برسند، و آن دوران پيرى است كه پس از سالها دانستن ، چيزى نداند، (نمونه ديگرىاز قيامت اينكه ) تو زمين را مى بينى كه در زمستان افسرده است چون باران بهارى بر آننازل كنيم به جنب و جوش در مى آيد و از همه گياهان بهجت آور نر و ماده بروياند (5).
زيرا خدا حق است و حق تنها اوست ، و او مردگان را زنده مى كند و او به همه چيز تواناست(6).
رستاخيز آمدنى است و شك در آن نيست و خداخفتگان قبور را زنده مى كند (7).
از جمله مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون علم و هدايت و كتابى روشن مجادله مى كنند(8).
و بزرگى مى فروشند تا مردم را از راه خدا گمراه كنند. در اين دنيا ذلت و خفتى و درقيامت عذاب سوزانى دارند كه به ايشان مى چشانيم (9).
و مى گوييم اين عذاب به خاطر اعمالى است كه از پيش كرده ايد كه خدا با بندگان ستمپيشه نيست (10).
و از جمله مردم كسانى هستند كه خدا را به بعضى از شرايط و در بعضى فرضها مىپرستند اگر خيرى به او برسد آرامش مى يابد و اگر شر و فقر به او رسد روىبگرداند، چنين كسانى در دنيا و آخرت زيان مى كنند كه زيان آشكار همين است (11).
غير خدا چيزى را مى پرستند و مى خواند كه نه زيانش رساند و نه سودش دهد و ضلالتبى انتها همين است (12).
كسى را مى خواند كه ضررش از نفعش زودتر مى رسد، و اين چه بد معبود و همدمى استكه او را بپرستند (13).
خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند به بهشت هايى در آورد كهجويها در آن روان است كه خدا هر چه بخواهد مى كند (14).
هر كه گمان دارد كه خدا پيغمبر را در دنيا و آخرت نصرت نمى دهد ريسمانى به آسمانكشد آنگاه آن را قطع كند و ببيند آيا نيرنگش ‍ آنچيزى را كه باعث خشم او شده از بين مىبرد (15).
اين چنين ، قرآن را آيه هاى روشن نازل كرديم و خدا هر كه را كه خواهد هدايت كند (16).
بيان آيات
اين آيات اصنافى از مردم را معرفى مى كند و مى فرمايد: بعضى مصر برباطل ، و مجادله كنند، در برابر حقند، و بعضى درباره حق متزلزلند، و بعضى ديگر مؤمنند. و درباره هر صنفى وصف الحالى ذكر مى كند: دستهاول و دوم را گمراه دانسته و گمراهيشان را بيان مى كند و از بدى سرانجامشان خبر مىدهد، و صنف سوم را راه يافته در دنيا، و متنعم در آخرت مى داند.


و من الناس من يجادل فى اللّه بغير علم و يتبعكل شيطان مريد


.
كلمه (مريد) به معناى پليد است . و بعضى گفته اند: به معناى كسى است كه يكسرهو به كلى فاسد و از خير عارى باشد. و (مجادله در خدا بدون علم ) به معناى اين استكه در مسائلى كه برگشتش به صفات و افعال خدا باشد سخنانى بر اساسجهل و بدون علم بزنند و درباره آن اصرار هم بورزند.
(و يتبع كل شيطان مريد) - اين جمله بيان مسلك مشركين در اعتقاد وعمل است ، همچنانكه جمله قبلى بيان مسلك ايشان در حرف زدن بود، گويى كه فرموده :بعضى از مردم درباره خدا بدون علم حرف مى زنند و برجهل خود اصرار هم مى ورزند و به هر باطلى معتقد شده ، به آنعمل هم مى كنند، و چون شيطان محرك و هادى آدميان به سوىباطل است پس در حقيقت اين گونه اشخاص به اغواى شيطانمتمايل به وى شده اند، و در هر اعتقاد و عمل او را پيروى مى كنند.
در آيه شريفه پيروى شيطان به جاى اعتقاد وعمل به كار رفته ، تا دلالت كند بر چگونگى و حقيقت مطلب و در نتيجه زمينه فراهم شودبراى آيه بعدى كه مى فرمايد: (شيطان از طريق بهشت گمراهش مى كند، و به سوىعذاب آتش رهنمون مى شود).
و اگر فرمود: (و يتبع كل شيطان ) و نفرمود (و يتبع الشيطان المريد) كه همانابليس باشد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه شيطان انواع و اقسام و فنونى ازضلالت را دارد، چون ابواب باطل مختلف است ، و بر هر بابى شيطانى ،ازقبيل ابليس ، و ذريه اش و شيطانهايى از آدميان هستند كه به سوى ضلالت دعوت مىكنند، و اولياى گمراهشان از ايشان تقليد و پيروى مى كنند، هر چند كه تمامى تسويلات، و وسوسه هاى آنان منتهى به استاد همه شان ابليس ملعون مى شود.
و جمله (و يتب ع كل شيطان ) در عين حال كنايه از اين نيز هست كه گمراهان در پيروىباطل به جايى نمى رسند كه توقف كنند، براى اينكه استعداد پذيرش حق در آنها كشتهشده ، و قلبشان مطبوع بر باطل گشته . و خلاصه جمله مذكور به كنايه معنايلا را مىرساند كه آيه (و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يرواسبيل الغى يتخذوه سبيلا) در مقام بيان آن است .


كتب عليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير


.
كلمه (تولى ) به معناى اين است كه كسى را براى پيروى ولى خود بگيرى . و كلمه(فانه يضله ) مبتدايى است كه خبرش حذف شده و معنايش اين است كه : پيروى مى كندهر شيطان پليدى را كه از جمله صفاتش يكى اين است كه بر او نوشته شده كه هر كس اورا ولى خود بگيرد و پيرويش كند، اضلال و هدايتش او را به سوى عذاب سعير، ثابت ولازم است .
و مراد از اينكه فرمود (بر او نوشته شده كه ...) اين است كه قضاى الهى در حق وىچنين رانده شده كه اولا پيروان خود را گمراه كند، و ثانيا ايشان راداخل آتش سازد واين دو قضا كه در حق وى رانده شده همان است كه آيه (ان عبادى ليس لكعليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين و ان جهنم لموعدهم اجمعين ) آن را بيان مى كند، كهتوضيح آن در جلد دوازدهم اين كتاب گذشت .
و از آنچه گذشت ضعف كلام بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: معناى آيه ايناست كه هر كه شيطان را ولى خود بگيرد خدا او را گمراه مى كند، زيرا از كلام خداىعزوجل هيچ شاهدى بر اين معنا نيست ، و در كلام خدا دليلى كه دلالت كند بر اينكه چنينقضايى عليه پيدوان شيطان رانده شده باشد نيست ، آنچه در كلام خداى تعالى آمده ايناست كه قضاى رانده شده كه هر كس ‍ شيطان را ولى خود بگيرد و پيرويش كند خداشيطان را بر او مسلط كند، تا گمراهش سازد، نه اينكه خداوند خودش مستقيما او را گمراهكند.
علاوه بر اينكه لازمه اين معنا اين است كه مرجع ضميرها مختلف باشد، ضمير فانه بدونجهت به خداى تعالى برگردد، در حالى كه اسمى از خداى تعالى قبلا ذكرنشده .
از اين ضعيف تر قول كسى است كه گفته : معناى آيه اين است كه : بر اين شخص كهدرباره خدا بدون علم جدال مى كند نوشته شده كه هر كه او را دوست بدارد او گمراهشكند. خلاصه ضميرها را به موصول در (منيجادل ) برگردانده ، كه ضعف اين كلام براى خواننده روشن است .
از آيه شريفه بر مى آيد كه قضايى كه عليه ابليس رانده شده تنها براى او نيست ،بلكه بر او و قبيله و ذريه و اعوان اوست . و ديگر اينكه گمراه كردن آنان و هدايتشان بهسوى عذاب سعير همه فعل ابليس است . اين نكته نيز مخفى نيست كه جمع ميان كلمه(يضله ) و كلمه (يهديه ) در آيه شريفه خالى از لطف نيست .


يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ... شيئا


.
مراد از (بعث ) زنده كردن مردگان و بازگشت به سوى خداى سبحان است ، و اين روشناست . و كلمه (علقه ) به معناى قطعه اى خون خشكيده است . و كلمه (مضغه ) بهمعناى قطعه اى گوشت جويده شده است ، و (مخلقه ) به طورى كه گفته اند به معناىتام الخلقه است ، و (غير مخلقه ) يعنى آنكه هنوز خلقتش تمام نشده ، و اين كلام باتصوير جنين كه ملازم با نفخ روح در آن است منطبق مى شود. و بنابراين معنا، كلام كسىكه گفته (تخليق ) به معناى (تصوير) است ، با آيه منطبق مى گردد.
مقصود از جمله (لنبين لكم ) بر حسب ظاهر سياق ، اين است كه تا برايتان بيان كنيمكه بعث ممكن است ، و شك و شبهه را از دلهايتانزايل نماييم ، چون مشاهده انتقال خاكى
مرده به صورت نطفه ، و سپس به صورت علقه ، و آنگاه مضغه ، و در آخر انسان زنده ،براى هيچكس شكى نمى گذارد در اينكه زنده شدن مرده نيز ممكن است ، و به همين جهت جملهمورد بحث را در اينجاى آيه قرار داد، نه در آخر آن .
(و نقر فى الارحام ما نشاء الى اجل مسمى ) يعنى ما در ارحام آنچه از جنين ها بخواهيممستقر مى سازيم ، و آن را سقط نمى كنيم تا مدتحمل شود، آنگاه شما را بيرون مى آوريم ، در حالى كهطفل باشيد.
در مجمع البيان گفته : يعنى ما شما را از شكم مادرانتان بيرون مى آوريم در حالى كهطفليد. و كلمه (طفل ) به معناى انسان صغير است . و اگر كلمه مذكور را مفرد آورده بااينكه مقصود جمع است ، بدينجهت است كه اين كلمه مصدر است ، و در مصدر مفرد به جاىجمع استعمال مى شود، مثل اينكه هم مى گويند(رجل عدل ) و هم مى گويند (رجال عدل ).
بعضى از مفسرين در پاسخ اين سؤ ال گفته اند: خواسته بفرمايد ما يك يك شما راطفل بيرون مى آوريم . و مقصود از (بلوغ اشد) حالت نيرومند شدن اعضا و قواى بدنىاست .
در جمله (و منكم من يتوفى و منكم من يرد الىارذل العمر) مقابله ميان دو جمله به كار رفته ، و اين مقابله دلالت مى كند بر اينكه جملهاول مقيد به قيدى است كه آن را از دومى متمايز مى كند، و آن قيد در تقدير است ، و تقديركلام چنين است : (و منكم من يتوفى من قبل ان يرد الىارذل العمر و منكم من يرد الى ارذل العمر) و مراد از(ارذل العمر) ناچيزتر و پست ترين دوران زندگى است كه قهرا با دوران پيروىمنطبق مى شود، زيرا اگر با ساير دوره ها مقايسه شود حقيرترين دوران حيات است .
(لكى لا يعلم من بعد علم شيئا) - يعنى تا به حدى برسند كه بعد از يك دورهدانايى ديگر چيزى ندانند، البته چيز قابل اعتنايى كه اساس زندگى بر آن است . لام(لكيلا) لام غايت است ، يعنى امر بشر منتهى مى شود به ضعف قوا و مشاعر، به طورىكه از علم كه نفيس ترين محصول زندگى است ، چيزقابل اعتنايى برايش نماند.
(و ترى الارض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت و انبتت منكل زوج بهيج )
راغب مى گويد: وقتى گفته مى شود (همدت النار) معنايش اين است كه آتش خاموش شد،
و از همين باب است (ارض ها مده ) يعنى بدون گياه و نيز (نبات هامد) يعنى گياهخشك . در كلام خداى تعالى هم آمده كه مى فرمايد: (و ترى الارض هامده ) و قريب بههمين معنا است كلام كسى كه آن را به (ارض هالكه - زمين هلاك كننده ) معنا كرده است .
راغب مى گويد: (هز) به معناى تحريك به حركت شديد است . وقتى گفته مى شود:(هززت الرمح ) معنايش اين است كه من نيزه را به شدت تكان دادم ، و نيز (اهتزالنبات ) به معناى اين است كه گياه از شدت سرسبزى تكان بخورد.
باز راغب درباره كلمه (ربت ) گفته : (ربا) به معناى زياد شد و بلند شد مىباشد، همچنانكه در قرآن فرموده : (فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت ) يعنىوقتى آب را بر آن نازل مى كنيم ، تكان مى خورد و بلند مى شود اين بود كلام راغبالبته با تلخيص .
(و انبتت من كل زوج بهيج ) - يعنى زمين بعد از آنكه ما بر آن آبنازل كرديم از هر صنف از اصناف گياهان داراى بهجت - يعنى خوش رنگ ، و داراى برگو گل خندان - برويانيد. ممكن هم هست منظور از (زوج ) معناىمقابل فرد باشد، براى اينكه در جاهاى ديگر كلام خداى تعالى اين معنا ثابت شده ، كهگياهان نيز ازدواج دارند، همچنانكه براى آنها حيات و زندگى اثبات شده و علومتجربى امروز نيز با آن موافق است .
و حاصل معنا اين است كه : زمين در روياندن گياهان و رشد دادن آنها، اثرى دارد نظير اثررحم در روياندن فرزند كه آن را از خاك گرفته به صورت نطفه ، و سپس علقه ،آنگاه مضغه ، آنگاه انسانى زنده در مى آورد.


ذلك بان اللّه هو الحق و انه يحيى الموتى و انه علىكل شى ء قدير).



كلمه (ذلك ) اشاره به مطالبى است كه در آيه قبلى آمده بود، و آن خلقت انسان و گياهبود. و تدبير امر آنها از نظر حدوث و بقاء، و هم از نظر خلقت و تدبير، امرى است داراىواقعيت كه كسى نمى تواند در آنها ترديد كند.
آنچه از سياق بر مى آيد اين است كه مراد از (حق )، خود حق است ، يعنى وصفى نيست كهقائم مقام موصوف حذف شده و خبر (ان ) بوده باشد، بلكه مى خواهد بفرمايد:
خداى تعالى خود حق است ، حقى كه هر موجودى را تحقق مى دهد و در همه چيز نظام ، حقجارى مى كند. پس همين كه خداى تعالى حق است و هر چيزى تحققش به او است ، سبب شدهكه اين موجودات و نظامهاى حقه جارى در آن به وجود آيد، و همه اينها كشف مى كند از اينكهاو حق است .
جمله (و انه يحيى الموتى ) عطف است به ما قبلش كه در آيه قبلى ذكر شده بود، و آنعبارت بود از انتقال خاك مرده از حالى به حالى و رساندنش به مرحله انسانى زنده . ونيز انتقال زمين مرده به وسيله آب به صورت نباتى زنده ، و اين كار همچنان ادامه دارد،به خاطر اينكه او كارش زنده كردن مردگان است .
و جمله (و انه على كل شى ء قدير) مانند جمله قبلى عطف است بر جملات سابق . و مراداين است كه آنچه ما بيان كرديم همه به خاطر اين بوده كه خدا بر هر چيز قادر است ،چون ايجاد انسان و نبات و تدبير امر آنها در ايجاد و ابقاء، مرتبط به وجود و نظامىاست كه در عالم جريان دارد، و همانطور كه ايجاد وجود و نظام عالم ، جز با داشتن قدرتميسر نمى شود، همچنين داشتن قدرت بر آن دو كار جز با داشتن قدرت بر هر چيز ميسرنمى شود. پس ايجاد انسان و نبات و تدبير امر آن دو، به خاطر عموم قدرت او است ، وبه تفسير ديگر: خلقت و تدبير انسان و نبات كشف مى كند از عموم قدرت او.


و ان الساعه آتيه لا ريب فيها و ان اللّه يبعث من فى القبور


.
اين دو جمله عطف است بر (ان ) در جمله (ذلك بان اللّه ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation