بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در آمدی بر عرف,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - در آمدى بر عرف
     02 - در آمدى بر عرف
     03 - در آمدى بر عرف
     04 - در آمدى بر عرف
     05 - در آمدى بر عرف
     06 - در آمدى بر عرف
     07 - در آمدى بر عرف
     08 - در آمدى بر عرف
     09 - در آمدى بر عرف
     10 - در آمدى بر عرف
     11 - در آمدى بر عرف
     12 - در آمدى بر عرف
     13 - در آمدى بر عرف
     fehrest - در آمدى بر عرف
 

 

 
 

گفتار چهارم: مكتب عرف، حقوق عرفى

مكتب عرف، حقوق عرفى

عرف و عادت نخستين مظهر حقوق يك جامعه و بلكه خميرمايه و جوهره‏ى‏كليه‏ى نظام‏هاى حقوقى دنيا است. جامعه‏ى بشرى همواره با حقوق همراه بوده وحقوق پيش از تولد قانون‏گذارى به صورت عرف و عادات و رسومدر ميان روابط‏اجتماعى جريان داشته است; (1) چه اين كه از يك سو طبع آدمى ذاتا خوپذير است و ازديگر سوعادت نيز از نيروهاى شگرفى است كه بر اعمال آدمى چيره مى‏باشد.به ويژه كه سرشت آدمى چنان است كه بهتكرار آن چه يك بار آن را انجام داده وموافق ميل باطنى يا خير و صلاح خود يافته، رغبت نشان مى‏دهد; لذاآدميان از آغاززندگى اجتماعى خود عرف و عادت را به عنوان وسيله‏اى براى تنظيم روابط حقوقى‏خودبرگزيده‏اند. چنان كه در طول تاريخ تمدن بشرى عرف‏ها و عادت‏هاى بسيارى‏شكل‏يافته و پاره‏اى از وسايل فنىحقوق و روابط اجتماعى را مشخص و معلوم‏داشته است. بدين ترتيب عرف از ضرورت‏هاى زندگى اجتماعى ولازمه‏ى حيات وزندگى انسانى دانسته شد. (2) .

در اين گفتار نخست از مكتب عرف در فقه و حقوق اسلام و آن‏گاه به جهت‏اقتضاى بحث، از «حقوق عرفى‏» (Customary law) و نظام حقوقى «كامن‏لاو» (Common law) كه به نظام حقوق عرفى مشهور است، سخن خواهد رفت.

مكتب عرف

به هنگام استقرار شريعت اسلام در «جزيرة‏العرب‏» همه‏ى امور حقوقى اعراب ازجمله معاملات و احوالشخصيه‏ى آنان تابع عرف و عادت بود و عرب در اين‏گونه‏امور هيچ‏گونه قانون مدونى نداشت. اين عرف‏ها وعادت‏ها پاره‏اى ناشى از تجارب‏خود اعراب و بخشى يادگار شرايع پيشين و برخى ديگر برگرفته از قوانينوعرف‏هاى ملت‏هاى همسايه مانند «ايران‏» و «رم‏» بوده است كه در شئون زندگى‏اعراب به ويژه در قواعد و رسومحقوقى آنان اثرى قاطع و غيرقابل انكار داشته‏است. شارع، عرف‏ها و عادات زمان خود را غالبا مورد تاييد (امضا)قرار داده است.لذا بيشتر مقررات، قراردادها، ايقاعات و تعهدات در حقوق اسلام به صورت حقوق‏عرفى است واين خود مى‏تواند مقدار تاثير عرف و عادت را بر فقه و حقوق اسلام‏آشكار سازد. (3) .

گاه عرف و قواعد عرفى از ريشه‏هاى فطرى مشترك انسان و جامعه‏ى انسانى وذوق سليم وهمگانى مردم مايهمى‏گيرد. اين‏گونه از عرف‏ها غالبا مورد پذيرش اسلام‏قرار گرفته است; چرا كه قوانين و مقررات اسلامى هموارهمطابق با فطرت انسان وخواست‏ها و نيازهاى فطرى جامعه‏ى انسانى مى‏باشد. بر اين اساس به لحاظفطرت‏مشترك انسان‏ها و به لحاظ اين كه قوانين اسلامى هماهنگ با فطرت است، كاملاامكان‏پذير است كهقواعدى عرفى در جوامع قبل از اسلام و يا حتى در جوامع‏غيراسلامى معاصر اسلام به وجود آيند كه موردپذيرش اسلام و يا مشابه قواعدحقوقى آن باشد. (4) .

فقه و حقوق اسلام، عرف را داراى ارزش و اعتبار مى‏داند. فقها، اگرچه درباره‏ى‏حدودآن ديدگاه‏هاى گوناگونى راارايه داده‏اند. ليكن در اصل اعتبار آن هم راى و هم‏انديشه‏اند. (5) دانشيان فقه بر اين باوراند كه در صورت نبودننص شرعى، عرف‏مرجعى براى تعيين حقوق و الزامات افراد در معاملات مدنى است و از حيث اثبات‏يا نفى آن‏هاداراى سلطه و اقتدار كافى مى‏باشد و مى‏تواند منشا حق قرار گيرد; زيرا درچنين حالتى طرفين معامله آن چهرا كه در عرفى بودن آن شبهه‏اى نبوده، به سكوت‏واگذار نموده و از تصريح و توضيح آن به لحاظ رسا بودن عرفخوددارى‏كرده‏اند. (6) مواردى كه به عرف و عادت استناد مى‏شود، از موارد «سكوت قانون‏» (7) تلقى مى‏گردد. (8) چهاين كه احاله‏ى به عرف نوعا خود دليل بر سكوت قانون در موارداحاله است. (9) وجود برخى نصوص كه در آن‏ها ازسكوت شرع و عدم بيان احكام‏سخن رفته است (10) و نيز مشاهده‏ى بسيارى از حوادث كه درباره‏ى آنان حكمىديده‏نمى‏شود، پذيرش اين مساله را آسان مى‏سازد، به گونه‏اى كه مى‏توان گفت همه‏ى‏فقهاى اسلام (شيعه، سنى) آن را پذيرفته‏اند. آرى، اين تنها ظاهرى‏ها و اخبارى‏هاهستند كه بر اين حقيقت گردن ننهاده‏اند. (11) شايد بتوانعلت اين سكوت و پديد آمدن‏پديده‏اى كه به اصطلاح «مالانص فيه‏» شناخته مى‏شود، را در تامين آزادى انساندربخشى از زندگى‏اش دانست تا او بتواند در آن بخش از زندگى‏اش بدون گردن‏نهادن‏قانون مشخصى به اختيارخويش زندگى كند و الزامى در آن نداشته باشد. اين مطلب‏را مى‏توان از سنت نيز به دست آورد. در روايتى آمدهاست: «ان الله سكت لكم عن‏اشياء و لم يدعها نسيانا فلاتتكلفوها (12) ; يعنى خداوند به نفع شما در مواردىسكوت‏كرده و حكم الزامى بر شما معين نكرده است; اما نه به خاطر آن كه فراموش كرده بلكه‏براى آسان نمودنزندگى‏». بنابراين شما خود را به زحمت نيندازيد و به دنبال تكليفى‏كه خداوند نگفته است،نرويد. اما به نظرمى‏رسد مضمون حديث اين است كه درموارد سكوت به دنبال آن نباشيد كه حكمى را به خدا و شرع نسبتدهيد و براى‏يافتن آن خود را به زحمت و مشقت اندازيد. (13) پس اگر انسان براساس يك توافق‏مراعات يك يا چندقاعده‏ى حقوقى را برخود لازم شمرد و آن را مبناى يك عمل‏جمعى يا حكم بر روابط اجتماعى و يا بين‏المللىنمود، با مسكوت ماندن آن قاعده‏ى‏حقوقى در زبان شرع منافاتى ندارد; زيرا سكوت شرع به دليل اعطاى آزادىبيشتر وتفويض كار انسان به خود او و مراعات لطف و مهر بيشتر در حق او است و اين‏فلسفه با منع انسان ازالتزام به يك يا چند قاعده‏ى حقوقى كه به مصلحت‏خويش‏شناخته است، سازگار نيست. شرع مقدس با اعلان«كل شى‏ء مطلق حتى يردفيه نهى‏» (14) جز در مواردى كه به طور صريح در كتاب و سنت نهى وارد شده، درديگرعرصه‏هاى زندگى، انسان را مطلق و رها گذارده و به او آزادى مطلق بخشيده است تااو در چنين مواردى بهتعيين خطمشى زندگى خود پرداخته و به كشف قواعدحقوقى و وضع قوانين دست‏يازد. (15) بنابراين با توجه بهاين نكته كه شرع درميان‏عرف بوده و با زبان عرف نيز سخن گفته، هر جا كه تصريحى در رد عرف نداشته‏عرف راامضا و با سكوتش دست فقيه را در تمسك به عرف بازگذارده است. (16) درنتيجه عرف به عنوان يكى از منابع وادله‏ى استنباط در حوزه‏ى فقه و حقوق اسلام‏شناخته شده و مورد پذيرش و استناد قرار مى‏گيرد.

مكتب عرف اهل سنت

تاريخچه‏ى عرف در نزد اهل سنت

با توجه به منابع موجود اين نكته دريافت مى‏گردد كه عرف از آغاز تشريع‏اسلامى به عنوان يك منبع در حوزه‏ىاستنباط فقه و حقوق اسلام مورد توجه بوده‏است. وجود پاره‏اى از نصوص كه در آن‏ها به عرف توجه شده است ونيز كاربرد ومورد استناد قرار گرفتن آن در فقه و حقوق اسلام خود گواهى بر اين مدعا است.

بررسى كهن‏ترين متون فقهى و اصولى بر جاى مانده، اگرچه كاربرد پديده‏ى‏عرف را تاييد مى‏كند، ولى كاربردواژه‏ى «عرف‏» را نشان نمى‏دهد. آن چه در اين متون‏به كار رفته است واژگانى همچون «لايختلف الناس‏» (17) ،«مالم يختلف المسلمون‏» (18) ،«اجازة المسلمين‏» (19) ، «سنة المسلمين‏»، (20) «عمل الناس‏»، (21) «العمل المعمول به‏» (22) و...مى‏باشد.

ظاهرا كاربرد واژه‏ى «عرف‏» از قرن چهارم به بعد در متون فقهى و اصولى اهل‏سنت متداول گرديده است. ايننكته‏اى است كه بررسى متون كهن بر جاى مانده ومتون نگاشته شده‏ى متاخر آن را هويدا مى‏سازد. امروزه اگرچه كاربرد دو واژه‏ى‏عرف و عادت در متون فقهى و اصولى براى بيان پديده‏ى عرف امرى رايج و متداول‏است;ولى در گذشته و پس از آغاز كاربرد واژه‏ى عرف در متون فقهى و اصولى تامدت‏ها در كنار كاربرد واژه‏ى عرفواژگان ديگرى همچون «اتفاق الناس‏»، (23) «عرف‏العادة‏» (24) ، «محاسن‏العادات‏»، (25) «عادات‏العقلاء» (26) و... نيز براىبيان اين پديده به‏كار برده‏مى‏شدند.

ناگفته نماند دانشيان فقه و اصول اهل سنت گاه به هنگام كاربرد واژه‏ى عرف وعادت اين دو پديده را با هم درآميخته‏اند و گاه واژه‏ى عرف را براى بيان پديده‏ى‏«سيره‏ى متشرعه‏» به كار برده‏اند. البته اينان براى بيان اينپديده نوعا واژگان‏«عرف‏الشرع‏» يا «عرف شرعى‏» را به كار مى‏برده‏اند.

برخى از دانشيان، پيشينه‏ى منبع بودن عرف و عادت را در حوزه‏ى استنباط‏احكام شرعى به قرن دوم هجرىباز گردانيده و به عنوان نخستين كسانى كه عرف رادر شناخت احكام شرعى در حوزه‏ى استنباط و اجتهادپذيرفته‏اند، «ابوحنيفه‏» و پس‏از وى «مالك‏بن‏انس اصبعى‏» را شمار كرده‏اند. (27) .

اين دانشى هيچ سخن و دليلى براى گفته‏ى خود ارايه نداده است. به هنگام‏بررسى نوشته‏هاى دانشيان متاخراهل سنت، در لابه‏لاى مطالب اين دسته ازنوشت‏ها نكته‏ها ونسبت‏هايى ديده مى‏شود كه بدون توجه به درستىيا نادرستى‏اين نسبت‏ها مى‏توان اين سخن را ارايه داد كه «ابوحنيفه‏» به عنوان قديمى‏ترين فرداز پيشوايانچهارگانه‏ى اهل سنت عرف را به هنگام استنباط مورد توجه قرارمى‏داده است. (28) .

منتسب به مالك است كه او اصطلاح «السنة ببلدنا» را به كار مى‏برده است. (29) اين‏عبارت بسيار به پديده‏ى عرفهمانند است ولى برخى از دانشيان اهل سنت تفسيرى‏درباره‏ى منظور «مالك‏» به هنگام كاربرد اين عبارت ارايهداده است كه سخنى‏ناپذيرفتنى است. (30) .

«مالك‏» در «الموطا» عباراتى را به كار برده است (31) كه هر يك ذهن را به سوى‏پديده‏ى عرف سوق مى‏دهد. ازاين جمله‏اند: «هذا الامر هو الذى ادركت عليه الناس واهل العلم ببلدنا» (32) ، «الامر المجتمع عليه عندنا الذى لااختلاف فيه والذى ادركت عليه‏اهل العلم ببلدنا» (33) ، «هذا الامر الذى لم يزل عليه الناس عندنا» (34) ، «هذا منسنة‏المسلمين‏» (35) ، «السنة التى لا اختلاف فيها عندنا والذى لم يزل عليه عمل الناس‏» (36) ،«من سنة المسلمينالتى لا اختلاف فيها» (37) ، «العمل المعمول به‏» (38) ، «ادركت عمل الناس‏على ذلك عندنا» (39) ، «شافعى‏» در «الرسالة‏»كه ظاهرا به عنوان قديمى‏ترين متن اصولى‏اهل‏سنت‏شناخته مى‏شود، به هيچ رو واژه‏ى عرف را به كار نبردهاست. با اين همه اودر همين كتاب به پديده‏ى عرف توجه داشته و از آن با واژگانى غير از عرف‏نام برده است. (40) .

اين كه فقيهان و دانشيان اصول اهل سنت دقيقا از چه هنگامى درصدد بحث‏درباره‏ى اين پديده وتعيين حدودفقهى - حقوقى آن برآمده‏اند، به درستى آشكارنيست. برخى «عبدالله بن احمد نسفى‏» (م 710) را به عنواننخستين دانشى‏اى كه دراين راه گام پوييده و به تعيين حدود فقهى اين پديده همت گماشته شناسانده‏اند. (41) درستى اين سخن محل درنگ است; زيرا، گذشته از اين كه نويسنده‏ى محترم براى‏گفته‏ى خود سخن و دليلىارايه نداده است، تا آن جا كه آثار «عبدالله بن احمد نسفى‏»مورد بررسى قرار گرفت، اثرى از بحث درباره‏ى عرفديده نشد; جز اين كه او دركتاب «كشف‏الاسرار» (ج 2، ص 593) در ضمن دو خط «عرف‏» و «عادت‏» را به‏تعريفنشسته است. اگر منظور نويسنده‏ى محترم از بحث درباره‏ى «عرف‏»، «عرف‏لفظى‏» است. آرى، «عبدالله بناحمد» در چند جاى همين كتاب به بحث درباره‏ى آن‏پرداخته است. (42) اما پرهويدا است كه «عرف لفظى‏» ازمحل بحث‏بيرون است و آن چه‏موضوع سخن است، «عرف عملى‏» است. گذشته از اين، بسيار كسان چه ازعلماى‏اهل سنت و چه از دانشيان شيعه، پيش از «عبدالله بن احمد نسفى‏» به بحث «عرف‏لفظى‏» پرداخته بودند.از ميان اين دانشيان مى‏توان به «ابوالوليدالباجى‏» (43) (م 474)و پس از او به «ابى‏بكر محمد بن احمد،شمس‏الايمة السرخسى‏» (44) (م 490) و پيش ازاين دو «ابى‏الحسين بصرى معتزلى‏» (م 436) اشاره داشت كهدانشى اخير در كتاب‏«المعتمد فى اصول الفقه‏» گذشته از بحث درباره‏ى «عرف لفظى‏» به «عرف عملى‏» نيزتوجهداشته است. (45) شايد بتوان از نخستين كسانى كه نسبت‏به بحث درباره‏ى عرف‏پيش از ديگران علاقه و توجهنشان داده است، «محمدبن‏ابى‏بكر» معروف به «ابن‏قيم‏جوزى‏» (م 751) را نام برد او در چندين جاى از كتابخود «اعلام‏الموقعين عن رب‏العالمين‏» به بحث درباره‏ى عرف روى آورده است. (46) پس از او بايد از«ابى‏اسحاق‏شاطبى‏» (م 790) و اثر گران‏سنگ او «الموافقات فى اصول الشريعة‏» نام برد. «شاطبى‏»در كتاب خود«الموافقات فى اصول الشريعة‏» كه بى تاثير از كتاب «احياءالعلوم‏» اثر«غزالى‏» نبوده است، همواره عرف و عادت رامورد توجه و به كار بسته و در جاهاى‏متعددى از اين كتاب به بحث درباره‏ى عرف و عادت روى آورده است. (47) پس ازاين‏دو مى‏توان به «جلال‏الدين سيوطى‏» (م 911) و «زين‏الدين بن ابراهيم‏» معروف به‏«ابن‏نجيم‏» (م 970)اشاره داشت كه هر دو در كتاب‏هاى خود به نام «الاشباه و النظائر»بحث درباره‏ى عرف را مورد توجه قرار داده‏اندو پس از اين دو نيزبايد«محمدامين بن عمربن‏عبدالعزيز افندى‏» معروف به «ابن‏عابدين‏» (م 1252)اشاره داشت وبايد اذعان كرد كه پيش از او بحث قابل توجه‏اى درباره‏ى عرف ارايه‏نشده است. او در رساله‏ى معروف خود«نشرالعرف فى بناء بعض الاحكام على‏العرف‏» به حق توانسته است درباره‏ى عرف بحث موفق‏ترى نسبت‏بهاسلاف خودارايه دهد. كوشش او درباره‏ى عرف به رساله‏ى «نشر العرف‏» محدود نمى‏گردد.او گذشته از چندرساله‏ى‏ديگر خود كه در آن‏ها از توجه به عرف غافل نمانده است. (48) در كتاب مهم فقهى خود به نام «رد المحتارعلى الدر المختار» نيز عرف را مورد توجه‏و به كار برده است. پس از اين هنگام پژوهش قابل توجه ديگرىدرباره‏ى عرف ديده‏نمى‏شود. در زمان معاصر نيز بيشتر نوشته‏هاى موجود درباره‏ى عرف كه نوعا ازسوىدانشيان حقوق آشنا ارايه گرديده است، يا دوباره‏نويسى گفته‏هاى فقيهان ودانشيان اصولى پيشين است و يا بيانو ارايه‏ى پژوهش‏هاى دانشيان باختر زمين‏مى‏باشد. با اين همه از اشاره به دو كتاب «العرف و العادة فى راىالفقهاء» نوشته‏ى‏«احمد فهمى ابوسنه‏» و «المدخل الفقهى العالم الى الحقوق المدنية فى بلاد السوريا»نوشته‏ى«مصطفى احمد الزرقاء» كه سعى در ارايه‏ى پژوهشى تازه درباره‏ى عرف‏دارند، نبايد غفلت ورزيد.

اقبال و توجه به عرف و به كار بستن آن در جاى جاى فقه و حقوق اسلام از سوى‏پاره‏اى از فقيهان اهل سنت‏بهمرور زمان مكتبى را سامان داد كه امروزه به هنگام‏بررسى مكتب‏هاى فقه و حقوق اسلام از آن با نام «مكتبعرف‏» ياد كرده مى‏شود. ازآن جا كه گرايش كلامى دانش اصول اهل سنت كه گاه از آن به «طريقة الحنفيه‏» (49) نام‏برده مى‏شود. بيش از ديگران نسبت‏به عرف از خود توجه نشان داده و به بحث‏درباره‏ى آن اهتمام ورزيده، اينمكتب در مذهب «ابوحنيفه‏» داراى پيروانى گرديد (50) وامكان رشد يافت و تا مدت‏ها به حيات خود ادامه داد.تحقيقات فقيهانى چون‏«ابن‏عابدين‏» توانسته است تا حدودى زواياى اين مكتب را آشكار سازد. در اين جاه‏جهت‏شناخت اين مكتب در فقه اهل سنت‏به بيان پاره‏اى از ويژگى‏هاى بنيادى اين‏مكتب در فقه اهل سنتاشاره مى‏شود.

ويژگى‏هاى مكتب عرف در فقه اهل سنت

1) عرف اصل شرعى

در فقه و حقوق اسلام عرف به عنوان منبعى فقهى - حقوقى داراى ارزش و اعتباراست. اسلام احكام عرفىبسيارى را به طور مطلق و بدون تصرف و دگرگونى و يا بااندك تغييرى پذيرفته است. جايگاه و اهميت عرف درمكتب عرف تا به آن پايه است‏كه نه تنها در اثبات حقوق و در ارتباط با معاملات و تصرفات مردم به عنوان يكمنبع‏بزرگ استنباط و اثبات احكام فقهى - حقوقى معتبر دانسته شده، بلكه به عنوان اصلى‏از اصول شرعىپذيرفته شده (51) كه قواعد و اصولى همچون «الايمان مبنية على العرف‏»يا «بناء الايمان على العرف‏»، «المعروفعرفا كالمشروط شرطا»، «والثابت‏بالعرف‏كالثابت‏بالنص‏» يا «الثابت‏بالعرف كالثابت‏بالشرع‏» و ... را بنا نهاده است. (52) اين مكتب‏«عادت مطرده‏» در هر ناحيه را همچون شرط ضمنى مى‏داند كه در بسيارى از مسايل‏مرجع قرارمى‏گيرد. (53) و بر اين باور است كه احكام بر عرف بنا نهاده شده‏اند، لذا در هراقليم و عصرى عرف اهل آن داراىاعتبار است. (54) .

2) عرف ظرف شرع.

اگرچه در نزد قريب به اتفاق همه‏ى فقيهان مسلمان موارد شمول عرف از مواردسكوت است، ليك پيروان مكتبعرف دامنه‏ى شمول آن را بسى گسترده‏تر دانسته‏و آن را همانند ظرفى براى شرع مى‏شمارند (55) و عقيده دارندهمان‏گونه كه آب‏در ظرف شكل آن را مى‏گيرد، شرع و قانون هم در ظرف عرف قرار گرفته و شكل‏عرف را بهخود مى‏گيرد. (56) لذا در نزد پيروان اين مكتب شناخت عرف‏هاى رايج‏بين‏مردم و نيز عرف‏هايى كه در آيندهپديد خواهد آمد، از شروط اجتهاد دانسته شده (57) ;چه اين كه نصوص و مسايل و فتاوى فقهى همواره به تغييرعرف و زمان و مكان‏تغييرپذير خواهند بود. (58) ولى حق اين است كه اگرچه عرف در بسيارى از موارد ازادله ومنابع استنباط فقه و حقوق اسلام به شمار مى‏آيد و شناخت آن و عناصرى‏همانند آن در شناخت و پاسخ‏گويى بهنيازهاى فقهى - حقوقى جامعه و درستى وكارآمد بودن اجتهاد و استنباط مؤثر است، ليكن عرف ظرفى كهشرع و نصوص‏به وسيله‏ى آن تغييريابد، نمى‏باشد. اين انديشه چيزى جز نتيجه‏ى برداشتى نادرست‏از سكوت وافراط در كاربرد عرف نمى‏تواند باشد. بطلان اين باور با نگرشى هر چندگذرا بر نصوص شرعى و متون فقهىبديهى مى‏نمايد.

3) تغيير نص به تغيير عرف.

بديهى است كه عرف‏ها و عادت‏ها همانند ديگر پديده‏ها و رويدادهاى اجتماعى‏با اختلاف زمان و مكان دگرگونمى‏شوند و در هر زمان و مكان به شكل مخصوصى‏خودنمايى مى‏كنند; (59) لذا هرگاه اساس يك نص قانونى عرفزمان قانون‏گذار باشدو سپس آن عرف دچار دگرگونى گردد، اين تغيير در آن نص نيز مؤثر خواهد بود، (60) اينحقيقتى است كه دست كم در موضوعات احكام فراوان مى‏توان ديد.

اما با توجه به اين كه مكتب عرف، عرف را ظرف شرع مى‏شمارد، هرگاه عرف‏به گونه‏اى دچار دگرگونى شود كهاز پاره‏اى جهات و نه از تمام جهات با شرع مخالف‏و يا مباين گردد، (61) عرف موجب تغيير و تصرف در نص خواهدشد; به گونه‏اى كه‏نص و يا تفسير آن مطيع و مطابق عرف خواهد گرديد. (62) اينان بر اين باوراند كهمفتى‏نمى‏تواند بر خلاف عرف زمانش فتوا دهد; چه اين كه در اين صورت به جهت تضييع‏بسيارى از حقوق ظلمبر خلق خواهد رفت. (63) به عنوان نمونه در شرع از يك سواقامه‏ى بينه بر عهده‏ى مدعى است و از ديگر سو زوجهحق مطالبه‏ى مهر را چه پيش‏و چه پس از دخول، دارا مى‏باشد و بر شوهر است كه عندالمطالبه مهر زن رابپردازد واگر زن ادعاى عدم پرداخت مهر را نمايد بر شوهر است كه نسبت‏به پرداخت مهراقامه‏ى بينه نمايد.ولى بنابر آن چه «ابن‏عابدين‏» در مجموعه‏ى رسايل خودآورده است، از آن جا كه عرف آن‏ها بر پرداخت مهر قبلاز دخول استوار بوده است،ادعاى زوجه‏ى مدخوله نسبت‏به عدم پرداخت مهر به حكم عرف رايج آنزمان‏مسموع نبوده و بر او است (زوجه) كه نسبت‏به ادعاى عدم پرداخت مهر اقامه‏ى بينه‏نمايد. (64) .

4) تقدم عرف بر نص.

بنا بر نظردانشيان فقه اهل سنت هرگاه پس از تعيين و تحديدكامل مفهوم نص،عرفى پديد آيد، آن عرف خالىاز اعتبار است و نمى‏توان آن عرف را بر نص پيشى‏داد. چه اين كه پذيرش تقدم عرف خروج بخش عظيمى ازاحكام شريعت را در پى‏خواهد داشت و اين عمل بدون هيچ ترديدى ناپذيرفتنى است. (65) آرى، اگر نص‏شرعىمعلل به عرف و يا مبتنى بر آن و يا علت نص، مستنبطه باشد به گونه‏اى كه‏عرف توانايى نفى آن را دارا باشد،عرف حادث بر نص مقدم خواهد بود. (66) .

پيروان مكتب عرف در برابر عرف‏هاى پديد آمده در پى نصوص شرعى شيوه‏ى‏ديگرى را دنبال مى‏كنند. آنانهمواره عرف را حاكم و مقدم بر شرع و ترك دليل وعدول از حكم آن و روى آوردن به سوى عرف را به جهتمصلحت مردم جايزمى‏شمارند. (67) مگر در مواردى كه عرف مخالف نص صريح و آشكار باشد. همانندحكم عرفبه حليت ربا و نوشيدن شراب و استعمال طلا و پوشيدن حرير براى مرد،كه در اين صورت نص به جهت اين كهعرف به طور كامل با آن مخالف است، بايد برعرف مقدم داشته شود. (68) اينان بر اين باوراند كه هرگاه عرف وعادتى پس از بيان نص‏و تشريع به وجود آيد، اين عرف و عادت متاخر حجت‏بوده و بايد مورد عمل قرارگيرد.مفتى يا قاضى نمى‏تواند به مخالفت عرف زمان خويش بپردازد و به ظاهر روايت‏يا مذهب عمل كرده و عرف راكنار گذارد; زيرا پيروى نكردن از عرف مذكور موجب‏عسر و حرج و اضطرار مى‏گردد كه در شرع مقدس اسلام ازآن‏ها نفى شده است. (69) به عنوان نمونه بيع ميوه‏ى بر درخت (بيع اثمار) هر چند بيع به علت مجهول بودن‏مقدارمبيع باطل است، لكن پيروان مكتب عرف با ارايه‏ى اين سخن كه بقاى حكم‏موجب مشقت و ضرر (70) و فتواى برخلاف عرف تضييع حقوق و ظلم بر خلق را درپى‏خواهد داشت، (71) با پذيرش عرف رايج‏به تصحيح اين بيعپرداخته‏اند. (72) اينان در اين‏تقدم و حكومت عرف بر شرع فرقى بين عرف عام و خاص قايل نيستند، جزاين‏كه‏گويند به وسيله‏ى عرف عام حكم كلى و عام ثابت مى‏گردد، ولى به وسيله‏ى عرف‏خاص تنها حكم خاصاثبات‏پذير است. (73) آرى، هستند برخى از پيروان اين مكتب كه‏تقدم عرف خاص را بر نص شرعى - نه نصمذهبى كه مورد پذيرش همه‏ى پيروان‏اين مكتب است (74) - به طور مطلق نپذيرفته و اين تقدم را تنها به عنوانقول قيل وضعيفى كه به هنگام ضرورت و يا از باب شيوع به آن عمل مى‏شود، پنداشته‏اند. (75) .

5) عرف مقيد و مخصص نص.

بنابر باور دانشيان اصول اهل سنت، عرف لفظى توانايى تقييد و تخصيص نص رادارا است; (76) اما درباره‏ى عرفعملى برخى آن را جايز نمى‏شمارند و اين استدلال راارايه مى‏دهند كه افعال مردم حجت‏شرعى نبوده و شريعتنيز بر پايه‏ى عرف وعادت مردم نهاده نشده است تا عرف عملى توانايى تخصيص را دارا باشد. (77) ولى بنابرباورپيروان مكتب عرف هرگاه عرف اخص از نص باشد، جمع اين دو،تخصيص ياتقييد نص را مى‏طلبد. (78) در اينصورت هم نياز واقعى مردم كه در عرف منعكس شده،مراعات گرديده و عسر و حرجى پديد نخواهدآمد و همنص در باقى‏مانده‏ى دايره‏ى‏شمول خود به اجرا درآمده است. به عنوان نمونه مى‏توان به مساله‏ى«استصناع‏»(پيش‏فروش اجناس و اشيايى كه هنوز ساخته نشده‏اند) كه جز عرف دليلى بر اعتبارخود ندارد، (79) اشاره داشت; چه اين كه از يك سو در حديث نبوى آمده است كه پيامبراز بيع آن چه موجود نيست نهى فرمودهاست; (80) جز در مورد سلم كه آن را اجازه داده‏است. و از ديگر سو «استصناع‏» پديده‏اى است مورد ضرورت و نيازواقعى مردم كه ازنظر روايت مذكور فاقد اعتبار شرعى است. بنابراين اگر براى اين پديده چاره‏اى‏انديشيدهنگردد، عدم اعتبار شرعى استصناع كه روايت مذكور به آن حكم مى‏كند،موجب عسروحرج افراد جامعهمى‏گردد; لذا در توجيه اباحه‏ى استصناع عرف رامخصص نص قرار داده و گفته‏اند، «بيع سلم‏» به وسيله‏ى دليللفظى و «استصناع‏»به جهت ضرورت وجودى خود از حكم كلى موجود در حديث نبوى مستثنى‏گرديده و اعتبارحكم موجود در روايت در غير دو مورد «سلم‏» و «استصناع‏»مى‏باشد. (81) .

پيروان اين مكتب را در تخصيص نص به عرف عام اختلافى نيست - چنان كه‏باور برخى از غير پيروان اين مكتبنيز نوعا چنين است - (82) اختلاف تنها در تخصيص‏نص به عرف خاص محلى است. گروهى كه آن را پذيرفته‏اند،«بيع الوفا» يا «بيع‏شرط‏» را مثال آورده و گويند: «بيع الوفا» يا «بيع شرط‏» در آغاز تنها يك عرف محلى‏در نواحى«بلخ‏» و «بخارا» به شمار مى‏رفت، ولى بعدها به صورت حيله‏اى براى فراراز ربا درآمد و مخصص نص «حرم الربوا» (83) گرديد. (84) ناگفته نماند اين اختلاف چه دراين جا و چه در مورد پيشين تنها در خصوص نص شرعى است; نه نصمذهبى. چه‏اين كه در نزد پيروان اين مكتب بدون هيچ‏گونه اختلافى عرف خاص بر نص مذهبى‏مقدم است. (85) .

پى‏نوشتها:

1) اطلاعات حقوقى، ص 19; مقدمه‏ى علم حقوق، ص 192; جامعه‏شناسى حقوق، ص 60; زمينه‏ىحقوق‏تطبيقى، ص 333; ارزيابى حقوق اسلام، ص 131.

2) مبانى حقوق، ج 2، ص 104; كليات مقدماتى حقوق، ص 204; نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 10.

3) العرف و العادة فى راى الفقهاء، ص 70; فلسفه‏ى قانون‏گذارى در اسلام، ص 227; مقدمه‏ى عمومى علم‏حقوق، ص 33.

4) درآمدى بر حقوق اسلامى، ج 1، ص 367.

5) الاشباه والنظائر (ابن‏نجيم)ص 93; المدخل الفقهى العام، ص 147.

6) اعلام الموقعين عن رب العالمين، ج 2، ص 448; الاشباه والنظائر (ابن نجيم)، ص 93; المدخل‏الفقهى‏العام،ص 572.

7) Lacuna .

8) گاه در دانش فقه و اصول از آن با عنوان «مالانص فيه‏» (به عنوان نمونه رك. فرائد الاصول، ج 1، ص 319)و گاهبا عنوان «سكوت صاحب شرع‏» (به عنوان نمونه رك. اصول السرخسى، ج 2، ص 50) نام برده‏مى‏شود.

9) مكتب‏هاى حقوقى در حقوق اسلام، ص 73.

10) به عنوان نمونه مى‏توان به روايات زير اشاره كرد: «ان الله افترض عليكم الفرائض فلاتضيعوها و حدلكمحدودا فلاتعتدوها و نهاكم عن اشياء فلاتنتهكوها، وسكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانافلاتتكلفوها»(نهج‏البلاغه، ص 487، كلمه‏ى قصار 105 و با اندكى اختلاف وسائل، ج 11، ص 206،ب 24، ح 8)، «ان الله حدحدودا و لاتعتدوها و فرض فرائض فلاتنقضوها و سكت عن اشياء لم يسكت‏عنها نسيانا فلاتكلفوها رحمة من اللهلكم فاقبلوها» (وسائل، ج 18، ص 129، ح 61)، «الحلال ما احل الله‏فى كتابه و الحرام ما حرم الله فى كتابه و ماسكت عنه فهو مما عفا عنه‏» (سنن ابن‏ماجه، ج 2، ص 1117،ح 3367; سنن ترمذى، ج 4، ص 220، ح 1726).

11) البته ناگفته نماند كه برخى از اينان نيز برخلاف باور مشهور درباره‏ى آنان به پذيرش اين حقيقتگردن‏نهاده‏اند.

12) نهج‏البلاغه، ص 487، كلمه‏ى قصار 105.

13) رك. الموافقات، ج 1، ص 103.

14) وسائل الشيعه، ج 18، ص 127، ب 12، ح 60 .

15) فقه سياسى، ج 3، ص 98 - 99.

16) همان، ج 2، ص 224.

17) به عنوان نمونه رك. الرسالة، ص 553.

18) همان، ص 551.

19) همان، ص 526.

20) به عنوان نمونه رك. الموطا، ج 2، ص 804 .

21) همان ج‏2، ص 788.

22) همان ج‏2، ص 735.

23) به عنوان نمونه رك. الموافقات، ج 1، ص 64 .

24) به عنوان نمونه رك. قواطع الادله، ص 110.

25) به عنوان نمونه رك. الموافقات، ج 1، ص 89 .

26) همان، ج 3، ص 127.

27) منابع اجتهاد، ص 399.

28) به عنوان نمونه رك. الاحكام، ج 2، ص 358: «ان العادة لاتكون منزلة للعموم على تحريم المعتاد دون‏غيره،خلافا لابى حنيفة‏».

29) اصول السرخسى، ج 1، ص 380.

30) اصول السرخسى، ج 1، ص 380 : «قال المالك السنة ببلدنا كذا و انما اراد سنة سليمان بن بلال و هوكان‏عريفا بالمدينة‏». اگرچه اين سخن «شمس الائمه سرخسى‏» در مواردى كه مالك عباراتى همچون«السنة‏عندنا» (به عنوان نمونه رك. الموطا، ص 722)، «ما مضى من السنة‏» (به عنوان نمونه رك. الموطا، ج 2،ص 724)، «السنة فيها» (به عنوان نمونه رك. الموطا، ج 2، ص 810) و ... به كار برده است، احتمال‏همپوشى دارد;ليك بايد توجه داشت كه او براى سخن خود هيچ‏گونه دليلى ارايه نداده است. گذشته ازاين «مالك‏» در «الموطا»عباراتى را به‏كار برده است كه بدون ترديد مى‏توان گفت كه او در اين عبارات‏عرف و سيره‏ى متشرعه‏ى محلزندگى خود را مورد توجه قرار داده است. اين عبارات به گونه‏اى است‏كه هرگونه تفسيرى غير از عرف را منع وغيرقابل پذيرش ساخته است.

31) در خصوص برخى از اين عبارات، تفسيرى از خود مالك نقل شده است. براى اطلاع از آن و نقد وبررسى آنبه كتاب «احكام الفصول فى احكام الاصول‏»، ج 1، ص 491 مراجعه شود.

32) به عنوان نمونه رك. الموطا، ج 1، ص 13.

33) همان، ج 2، ص 517 .

34) همان، ص 670 .

35) همان‏ص 693 .

36) همان، ص 879 .

37) همان، ص 804 .

38) همان، ص 735.

39) همان، ص 788.

40) به عنوان نمونه رك. الرساله، ص 492، 551 ، 525 - 526 ، 553.

41) نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 32.

42) به عنوان نمونه رك. كشف الاسرار، ج 1، ص 270، 271، 331.

43) به عنوان نمونه رك. احكام الفصول فى احكام الاصول، ج 1، ص 292.

44) به عنوان نمونه رك. اصول السرخسى، ج 1، ص 190.

45) به عنوان نمونه رك. المعتمد، ج 1، ص 21، 278 و ج 2، ص 249، 344 - 345، همو در ج 1،ص 278 - 279 وج 2، ص 57 ، 249 عرف عملى را مورد توجه قرار داده است.

46) به عنوان نمونه رك. اعلام الموقعين، ج 2، ص 448 - 449، 450 - 452 و ج 3، ص 64 - 67 ، 98 - 100و ج 4،ص 289 - 291.

47) به عنوان نمونه رك. الموافقات، ج 2، ص 215 - 216، 217، 218، 226.

48) به عنوان نمونه رك. مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 1، رساله‏ى «عقود رسم المفتى‏».

49) به عنوان نمونه رك. مقدمه‏ى «سيدالجميلى‏» بر «الاحكام فى اصول الاحكام‏»، ص 10.

50) ناگفته نماند پيروان عرف تنها اختصاص به مذهب «ابوحنيفه‏» ندارد و دانشيان ديگر مذاهب فقهىنيزدرباره‏ى آن به كاوش پرداخته‏اند. گواه اين سخن دانشيانى همچون «ابن‏قيم جوزى‏» و «سيوطى‏»مى‏باشندكه درباره‏ى عرف پژوهش‏هايى از خود برجاى نهاده‏اند.

51) الاشباه والنظائر (ابن نجيم)، ص 93.

52) الاشباه والنظائر (ابن‏نجيم)، ص 9، 95، 97، 98، 99; مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 1، ص‏44 و ج 2،ص115; رد المحتار على الدر المختار، ج 3، ص 72، 73، 375، 426; المحصول فى علم الاصول، ج 1، ص‏405 و ج 2،ص 300، 367.

53) الاشباه و النظائر (سيوطى)، ص 96; الشباه والنظائر (ابن نجيم)، ص 9; اعلام الموقعين عن رب العالمين،ج 3، ص 99; مجموعة رسائل ابن عابدين، ج 2، ص 132.

54) رد المحتار على الدر المختار، ج 4، ص 189، 190.

55) گفتنى است اين باور به گونه‏اى ديگر درنزد دانشيان حقوق باختر زمين ديده شده است. بدين‏گونه كه‏آنانعرف را ظرف حقوق مى‏دانسته‏اند. (رك. نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 52 - 53 و گفتار دوم،ص 62 ازهمين نوشتار).

56) مكتب‏هاى حقوقى در حقوق اسلام، ص 93.

57) اعلام الموقعين عن رب العالمين، ج 3، ص 64 ،99; مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 1، ص 46 و ج 2،ص 125.

58) الرساله، ص 492; اعلام الموقعين، ج 3، ص 64 ،99 و ج 4، ص 289; مجموعة رسائل ابن عابدين، ج 1،ص45 و ج 2، ص 26، 118، 125، 128.

59) الموافقات، ج 2، ص 216; مجموعة رسائل ابن عابدين، ج 2، ص 128; نقش عرف در حقوق مدنى ايران،ص63 ، 66 .

60) مكتب‏هاى حقوقى درحقوق اسلام، ص‏92; الموافقات، ج‏2، ص‏216 - 217; مجموعة رسائل‏ابن‏عابدين، ج 1،ص 44، 45 و ج 2، ص 26، 132; المدخل الفقهى العام، ص 591; نضد القواعد الفقهيه،ص 90; مفاتيح الاصول، ص38.

61) در صورتى كه اين مخالفت و مباينت از تمام جهات باشد پيروان اين مكتب را باور بر اين است كه دراينتعارض عرف به جهت احتمال ابتناى بر امر باطل و يا به جهت عدم جواز ابطال نص صريح و يابه جهت عدمشمول لزوم عرف جز براى كسانى كه آن را پذيرفته، برخلاف نص كه شمول آن همگانى‏است و يا به جهت اين كهنص از ادله‏ى اعتبار عرف شمرده مى‏شود، بر كنار زده مى‏شود. (رك. مجموعة‏رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 115،116، 146; رد المحتار، ج 4، ص 181).

62) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 1، ص 45 - 46، 187 و ج 2، ص 118.

63) اعلام الموقعين، ج 3، ص 100; مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 1، ص 47. بنابراين مى‏توان گفت در اين‏مكتببراى مشروع ساختن گذشت زمان نيز گامى برداشته شده است. (رك. اعلام الموقعين، ج 3،ص 452، 490، 751).

64) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 126 و ج 1، ص 45. تقريبا مشابه همين سخن را مى‏توان درالموافقات،ج 2، ص 217 - 218 و نيز نضد القواعد الفقهيه، ص 90 ديد.

65) المدخل الفقهى العام، ص 599 و نيز رك. رد المحتار، ج 4، ص 181.

66) المدخل الفقهى العام، ص 603; العرف و العادة فى راى الفقهاء، ص 108; رد المحتار، ج 4، ص 182.

67) الموافقات، ج 4، ص 150; منتهى‏الوصول و الامل، ص 208.

68) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 115، 116، 146; رد المحتار، ج 4، ص 181.

69) مجموعة رسائل ابن عابدين، ج 2، ص 115، 131، 133، 138; رد المحتار، ج 4، ص 181.

70) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 125.

71) همان، ج 1، ص 47.

72) همان، ج 2، ص 140 - 141.

73) همان، ج 2، ص 131 - 132.

74) همان، ج 2، ص 133.

75) همان، ص 125.

76) احكام‏الفصول فى احكام الاصول، ج 1، ص 275.

77) المحصول، ج 1، ص 452; قواطع الادلة فى الاصول، ص 314.

78) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 124، 125، 146; رد المحتار، ج 3، ص 72، 73، 91 و ج 4، ص 14.

79) المعتمد فى اصول الفقه، ج 2، ص 57.

80)«لاتبع ما ليس عندك‏» اين حديث ازهر دو طريق شيعه و اهل سنت روايت‏شده است. به عنوان نمونه‏رك.وسائل الشيعه، ج 12، ص 368، ب 2، ح 4 و ص 374، ب 7، ح 2; سنن ابن‏ماجه، ج 2، ص 737، ب 20،ح 2187;سنن نسائى، ج 7، ص 288 - 289; سنن ابى‏داود، ج 3، ص 283، ح 3503، ح 3504.

81) المدخل الفقهى العام، ص 598 .

82) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 146; تمهيد القواعدص 211; فواتح الرحموت، ج 1، ص 345.ناگفتهنماند كه مشهور دانشيان شيعه و نيز بسيارى از علماى اهل سنت در اين‏باره به تفصيل گرويده‏اند.هر چند كهگاه اين تفاصيل با يك ديگر همانند و همگون نمى‏باشند. رك. الذريعة الى اصول الشريعه، ج 1،ص 306 - 307;مبادى الوصول الى علم الاصول، ص 148; المعتمد فى اصول الفقه، ج 1، ص 287 - 289;المستصفى، ج 2، ص112; الاحكام فى اصول الاحكام، ج 2، ص 359; الاشباه والنظائر (ابن‏نجيم)، ص 98;احكام الفصولفى‏احكام‏الاصول، ج 1، ص 275; المحصول، ج 1، ص 451 - 452; منتهى‏الوصول والامل،ص 133.

83) سوره‏ى مباركه‏ى بقره، آيه‏ى شريفه‏ى 275.

84) الاشباه والنظائر (ابن‏نجيم)، ص 92، ص 103; مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 116، 120، 124،125،127، 132.

85) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 133.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation