بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در آمدی بر عرف,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - در آمدى بر عرف
     02 - در آمدى بر عرف
     03 - در آمدى بر عرف
     04 - در آمدى بر عرف
     05 - در آمدى بر عرف
     06 - در آمدى بر عرف
     07 - در آمدى بر عرف
     08 - در آمدى بر عرف
     09 - در آمدى بر عرف
     10 - در آمدى بر عرف
     11 - در آمدى بر عرف
     12 - در آمدى بر عرف
     13 - در آمدى بر عرف
     fehrest - در آمدى بر عرف
 

 

 
 

مكتب عرف شيعه

تاريخچه‏ى عرف در فقه شيعه

دانشيان شيعه از ديرباز با پديده‏ى عرف آشنا بوده و آن را در دانش‏هاى فقه واصول به كار بسته و مورد توجهقرار مى‏داده‏اند. آشنايى فقه شيعه با اين پديده به‏دورانى كه در تاريخ فقه شيعه از آن به عصر حضور نام بردهمى‏شود، برمى‏گردد. گواه‏بر اين سخن وجود رواياتى است كه در آن ها به عرف توجه شده است. (1) .

در ادبيات فقه شيعه از اين پديده با واژه‏هاى گوناگونى نام برده شده . با توجه‏به‏كهن‏ترين متون فقهى و اصولىبر جاى مانده ، كاربرد واژه‏ى عرف و عادت براى‏پديده‏ى عرف بيشتر در « مكتب بغداد » متداول بوده است وپيش از آن از اين پديده باواژگان ديگرى نام برده مى‏شد . چنان كه در روايات مورد اشاره نيز اثرى از كاربرداين‏دو واژه ديده نمى‏شود . اين كاربرد ( كاربرد واژگانى غير از دو واژه‏ى عرف و عادت‏براى پديده‏ى عرف) تامدت‏ها پس از ورود و پذيرش واژه‏هاى عرف و عادت درادبيات فقه شيعه نيز ادامه داشته است. واژگانى همچون، «عادت‏» (7) رايج‏ترين و مهم‏ترين واژگانىبودند كه‏فقيهان شيعه تا هنگام ظهور اخباريان و تفوق مجتهدين اصولى به وسيله‏ى آن‏ها درآثار خود از پديده‏ىعرف نام برده‏اند. از هنگام تفوق مجتهدين اصولى بر اخباريان وحتى اندكى پيش از آن ادبيات فقه شيعه بيشاز پيش كاربرد دو واژه‏ى عرف و عادت‏را براى بيان اين پديده معمول مى‏دارد. اين روند تا هنگام شكل‏گيرىسومين دوره‏ى‏«مكتب نجف‏» و ظهور فقيهانى همچون «صاحب جواهر» و «شيخ انصارى‏» و تااندكى پس از آنادامه دارد. از قرن اخير ادبيات فقه شيعه به ايجاد واژگان جديدى‏همچون «سيره و بناى عقلا» كه ظاهرا درادبيات فقه سنت نيز داراى پيشينه‏اى‏نمى‏باشد، روى مى‏آورد. اين واژگان نوظهور اندك اندك جاى‏گزين كاربردعرف وعادت مى‏گردند و اقبال دانشيان شيعه به كاربرد اين واژگان نوظهور در نوشته‏هاى‏فقهى و اصولى بيشتراز كاربرد دو واژه‏ى عرف و عادت بوده است و اين روندى‏است كه امروزه ادبيات فقه شيعه آن را برگزيده است.

دانشيان شيعه تا هنگام ظهور اخباريان، اگرچه عرف را در دانش فقه و دانش‏هاى‏پيرامونى آن مورد توجه قرارداده و به كار مى‏بستند وگاه گاه نيز به هنگام بيان ادله‏ى‏احكام و طرح مباحث اصولى و يا ديگر مباحث مربوطبه فقه وشاخه‏هاى آن اشاراتى‏و گفته‏هايى درباره‏ى آن مى‏داشتند، ولى نوعا هيچ‏گاه در مقام تبيين و ارايه‏ىبحثى‏جامع درباره‏ى آن برنيامده‏اند. اينان اگرچه دايره‏ى عمل عرف را به عرف استعمالى‏محدود نمى‏دانستند،ليك در عمل باز به دور و بى‏تاثير از نگرش‏هاى لفظگرايانه‏نبوده‏اند. به نظر مى‏رسد دانشيان اين دوره بيشترمى‏پسنديدند به عرف استعمالى و آن‏چه در ارتباط با بحث الفاظ است، (8) پرداخته شود. اين رويه به وضوح درنوشته‏هاى‏اصولى بسيارى از دانشيان اين دوره ديده مى‏شود. در دوره‏ى تفوق مجتهدين‏اصولى، دانشيانى را درپيش رو داريم كه اگرچه در ظاهر رويه‏ى آنان در بحث ازعرف و بررسى مباحث مربوط به آن بدان جهت كهتلاش‏هاى آنان نيز نوعا درمحدوده‏ى عرف استعمالى و متعارف بين مردم صورت پذيرفته، ادامه‏ىرويه‏ى‏دانشيان پيشين به نظر مى‏رسد، ليك شيوه و نگرش اينان به پديده‏ى عرف در گستره‏ى‏فقه و دانش‏هاىپيرامونى آن، اين دسته از دانشيان را از دانشيان پيشين متمايزساخته‏است. اين گروه با بحث درباره‏ى عرف نهتنها به سامان‏دهى گفته‏هاى دانشيان‏پيشين پرداختند، بلكه سعى در برداشتن گامى به سوى كاراتر كردن آندر گستره‏ى‏فقه و اجتهاد نموده‏اند. مرحوم «وحيد بهبهانى‏» كه بايد او را از نخستين آغازگران اين‏حركت دانست، از زواياى گوناگون عرف لفظى را مورد بررسى قرار داده است. او درفوايد چندى از كتاب «الفوائد الحائريه‏»ىخود به اين امر پرداخته است. (9) اگرچه تاثيرو سعى و تلاش فقيهان و اصوليان پس از او را در به سامان رساندناين حركت‏نمى‏توان ناديده گرفت، ليك بايد اذعان كرد كه هيچ يك نتوانسته‏اند همچون مرحوم‏«شيخ حسننجفى‏» (صاحب جواهر) و شاگردان «شيخ انصارى‏» و در زمان معاصردانشيان و فقيهانى همچون «شهيد صدر»اين حركت را به سامان آورند. تقريبا از اين‏هنگام است كه بحث درباره‏ى عرف از حالت‏بحثى لفظى و استعمالىخارج مى‏گرددو دانشيان شيعه نوعا با عنوان «بناى عقلا» يا «سيره‏ى عقلاييه‏» از پديده‏ى عرف نام‏مى‏برند. اينحركت كه گام‏هاى نخستين آن در قالب مباحث لفظى در دوران تفوق‏مجتهدين اصولى برداشته شده بود، باارايه‏ى برخى پژوهش‏هاى محققانه و مدققانه‏از سوى دانشيان قرن اخير شكل‏گيرى و به وجود آمدن «مكتبعرف شيعه‏» رااعلام مى‏دارد.

ويژگى‏هاى مكتب عرف شيعه

به جهت نوبنيان بودن مكتب عرف شيعه بررسى، شناخت و ارايه‏ى دقيق همه‏ى‏ويژگى‏هاى بنيادى اين مكتبنيازمند گذشت زمان و نمود و حضور بيشتر آن درعرصه‏ى فقه وحقوق شيعه مى‏باشد; ليك با وجود تحقيقاتارزنده‏ى ارايه شده‏ازسوى برخى از بزرگان مكتب عرف شيعه مى‏توان به پاره‏اى از اين ويژگى‏ها -هر چند بهصورت اجمال - اشاره نمود. (10) .

1) ادبيات فقه.

بررسى متون فقهى نشان مى‏دهد كه دانشيان فقه اهل سنت و نيز پيروان مكتب‏عرف اهل سنت از پديده‏ىعرف با واژه‏هاى عرف و عادت نام برده‏اند و تا دو قرن‏اخير كاربرد اين واژگان در متون فقهى و اصولى شيعه نيزمعمول بوده است. در دوقرن اخير ادبيات فقه شيعه به ايجاد واژگان جديدى براى اين پديده روى آورده‏است.پيروان مكتب عرف شيعه نوعا از اين پديده با واژه‏هاى «سيره‏ى عقلا، طريقه‏ى‏عقلا و بناى عقلا» نام برده‏اند كهاصطلاح اخير رايج‏تر و متداول‏تر است. اين اختلاف‏در ادبيات فقه از جمله ويژگى‏هايى است كه مكتب عرفشيعه را از مكتب عرف اهل‏سنت متمايز ساخته است. هر يك از اصطلاحات مذكور (سيره‏ى عقلا، طريقه‏ىعقلاو بناى عقلا) از دو واژه سامان‏يافته‏اند. «سيره‏» در لغت‏به‏معناى عمل و روش،«طريقه‏» به‏معناى راه و روش و«بنا» به‏معناى پايه، اساس و اصلى كه براساس آن عمل‏مى‏شود است. واژه‏ى «عقلا» در متون فقهى و اصولى نوعادر دو معنا به‏كار رفته است:

الف) عقلا جمع عاقل به معناى فرد داراى عقل و ذكر; در برابر فرد ديوانه و ابله‏در اين معنا ويژگى عقل جزلاينفك معناى واژه و يكى از شرايط عامه‏ى تكليف‏مى‏باشد. چنان كه قلم تكليف نيز نوعا بر همين افراد قرارگرفته است. (11) .

ب) عقلا به معناى توده‏ى عامه‏ى مردم; (12) در برابر گروهى خاص كه نوعاصاحبان‏باور و انديشه و يا زعماى قومشناخته مى‏شوند. هر چند كه اينان نيز خود به لحاظى‏ديگر داخل در توده‏ى مردمان‏اند. در اين معنا مراد ازعقلا همان عرف است و ويژگى‏عقل، اگرچه بى‏ربط و بيگانه با معناى اين واژه نيست، ولى قيد الزامى و جزءلاينفك‏معناى اين واژه نمى‏باشد و اين معنا همان معناى موردنظر در اصطلاح‏هايى همچون‏سيره‏ى عقلا،طريقه‏ى عقلا و بناى عقلا مى‏باشد. چنان كه برخى از دانشيان نيز به اين‏مطلب اشاره دارند. (13) بنابراين مى‏توانگفت‏سيره‏ى عقلا، طريقه‏ى عقلا وبناى عقلاعبارت است از عمل و روش عمومى توده‏ى عقلا (عرف) در محاورات، معاملات وساير روابط اجتماعى.

نكته‏اى كه بايد در اين جا به آن اشاره كرد، گرايش‏هاى پديد آمده در درون اين‏مكتب است. بدين‏گونه كه برخىبا انگشت گذاشتن بر روى ويژگى عقلانى بودن وارايه‏ى اين سخن كه عرف را بايد طورى از اطوار و مرتبه‏اى ازمراتب عقل دانست،سعى در محدود كردن دايره‏ى اين مكتب نموده‏اند. (14) دربرابر، برخى ديگر با آميختن‏وگنجاندن سيره‏ى متشرعه، ارتكاز عقلا و متشرعه با بناى عقلا و وضع اصطلاح‏«مواقف عقلاييه‏» درصدد گسترشدايره‏ى اين مكتب برآمده‏اند. (15) .

2) حجيت عرف.

پيروان مكتب عرف اهل سنت و تمام آنانى كه اعتبار عرف را پذيرفته‏اند،استدلال چندانى كه توان اثبات اعتبارعرف را دارا باشد، ارايه نداده‏اند. اينان نوعا درمقام استدلال، به برخى ادله‏ى لفظى (آيات و روايات) و برخىاصول كه خودزاييده‏ى اعتبار عرف‏اند استناد جسته‏اند. كوشش‏هاى برخى از فقيهان حقوق آشنا وحقوق‏دانانمعاصر اهل سنت نيز راه به جايى نبرده است. اينان نيز نتوانسته‏انداستدلال متقن و قابل پذيرشى را ارايه دهند.اندك تامل در ادله‏ى ارايه شده از سوى‏اينان (16) بر درستى اين سخن گواه است.

دانشيان شيعه تا هنگام تفوق مجتهدين اصول بحثى را درباره‏ى ادله‏ى حجيت واعتبار عرف ارايه نداده‏اند. تنهااز هنگام تفوق مجتهدين اصولى است كه بحث‏حجيت عرف آن هم در محدوده‏ى عرف لفظى طرح واستدلال‏هايى درباره‏ى‏حجيت و اعتبار آن ارايه مى‏گردد. (17) در دو قرن اخير و به هنگام شكل‏گيرى مكتب‏عرفشيعه اين بحث‏شكل جدى به خود گرفته و تلاش‏ها و كوشش‏هايى در اين باره‏از سوى دانشيان صورت مى‏پذيرد.مكتب حجيت ذاتى، مكتب عقل و مكتب امضاعمده‏ترين نتايج اين تلاش‏ها و كوشش‏ها است. مكتب حجيتذاتى با استناد به‏فطرت، حجيت عرف را ذاتى و بى‏نياز از امضا مى‏شمارد. مكتب عقل با توجه‏به قاعده‏ى ملازمه،حجيت عقل را به منزله‏ى واسطه‏ى عروض حجيت عرف‏قرار مى‏دهد و مكتب امضا حجيت و اعتبار عرف رامنوط به امضاى شارع مى‏داند وروش‏هاى سه‏گانه‏ى عدم ردع، عدم ثبوت ردع و سكوت را براى كشف امضاىشارع‏ارايه مى‏دهد و از آن جا كه در نزد برخى از پيروان مكتب اخير (مكتب امضا)سيره‏ى متشرعه و ارتكاز عقلاو متشرعه نيز در محدوده‏ى مكتب عرف قرارمى‏گيرد، راه‏هايى را نيز براى كشف معاصر بودن سيره با زمانمعصوم‏عليه السلام ارايه‏مى‏دهد; زيرا در نزد اين دانشيان حجيت‏سيره نوعا منوط به معاصر بودن بازمان‏معصوم‏عليه السلام مى‏باشد. (18) .

3) كاربرد عرف.

از جمله ويژگى‏هاى مكتب عرف شيعه كه آن را از مكتب عرف اهل سنت متمايزمى‏سازد، كاربرد عرف دردانش‏هاى پيرامونى فقه همچون دانش اصول و قواعد فقه‏مى‏باشد. عرف در اين دانش‏ها به عنوان يكى و بلكهمهم‏ترين دليل اثبات حجيت‏امارات و قواعد به شمار مى‏آيد و در درون دانش فقه نيز پيروان مكتب عرفشيعه‏همچون ديگر فقهاى شيعه كاربرد عرف را در موارد سكوت (مالانص فيه) مى‏دانند والبته اين كاربرد را بهموضوعات و يا احكام صغروى محدود نمى‏سازند; بلكه‏به وسيله‏ى آن درصدد كشف و استنباط حكم برآمده و آنرا به عنوان يك منبع‏مستقل استنباط مورد توجه قرار مى‏دهند. از نوشته‏هاى برخى از اين دانشيان اين‏نكته بهدست مى‏آيد كه اينان عرف را پنجمين منبع فقه شيعه مى‏شمارند. (19) اگر دانشيان‏پيشين به هنگام اجتهاد واستنباط عرف را در شناخت موضوعاتى كه مربوط به اواست، اعرف از فقيه و حظ فقيه را در اين امور مجمل وغيرقابل اعتماد مى‏دانستند (20) و حتى حدس او را در برابر عرف متهم مى‏شمردند و بر او نمى‏پسنديدند كهبدون‏رجوع به عرف تنها به صرف اين كه او نيز از عرف است، به حدس و پندار خودعمل كند; (21) پيروان مكتبعرف نه تنها شناخت عرف، محاورات، مفاهيم وموضوعات عرفى را در اجتهاد و استنباط شرط مى‏دانند (22) و ازدو عنصر زمان و مكان‏غفلت نمى‏ورزند و با دانشيان پيشين در تغيير حكم به تغيير عرف و عادتهم‏باورمى‏باشند، (23) براى عرف و عقلا شان قانون‏گذارى را قايل‏اند. البته اين مقام تنها دردايره‏ى وضع احكام وقوانين مربوط به عرف (احكام وضعيه) همانند ابواب‏معاملات و قوانين بين‏المللى و ... مى‏باشد. (24) اگرچه اينشان قانون‏گذارى به گونه‏اى‏ديگر مى‏تواند در دايره‏ى احكام تكليفى نيز امكان‏پذير باشد. (25) .

ناگفته نماند شيوه‏ى استنباط حكم از عرف و پذيرش عرف به عنوان دليل حكم‏اختصاص به دو قرن اخير نداردو در نزد فقيهان پيشين نيز داراى سابقه است. (26) اگرچه رويه‏ى مشهور و غالب پرهيز از چنين كاربردى بودهاست، لكن با اين همه‏كاربرد عرف در ديگر موارد حايز اهميت و قابل توجه است. بدين جهت نادرستى‏ادعاىبرخى از نويسندگان كه كاربرد عرف را به تشخيص برخى از عناوين وموضوعات خارجى اختصاص داده‏اند، (27) آشكار مى‏گردد.

4) دلالت عرف.

مشهور دانشيان فقه و اصول عرف و بناى عقلا را دليلى لبى و مضمون آن را نيزقضيه‏اى مهمله مى‏دانند كه فاقدصراحت و مورد اخذ به قدر متيقن مى‏باشد. (28) امادانشيان پيرو مكتب عرف مضمون بناى عقلا را قضيه‏اىطبيعيه مى‏دانند كه درصورت امضا همچون دليل لفظى داراى اطلاق و عموم خواهد بود. (29) اينان براين‏باوراند كه امضاى عرف و بناى عقلا، امضاى صرف عمل خارجى صامت كه توان‏دلالت‏بر بيش از قدر متيقن رادارا نمى‏باشد، نيست. بلكه اين امضا بر آن نكته ومفهوم عقلايى نهفته درهر عرف و بناى عقلا قرار گرفته است كهدر اين صورت باتوجه به امضاى آن نكته‏ى عقلايى، عرف از اجمال درآمده و داراى صراحت كافى‏براى اثباتحكم تكليفى يا وضعى مى‏باشد. (30) .

5) ردع عرف.

آن دسته از دانشيان غير پيرو مكتب عرف كه از باب تقرير، عرف را پذيرفته‏اند،نوعا بر اين باوراند كه وجود حتىيك روايت ضعيف براى ردع و ابطال عرف كافى‏است. در برابر اين سخن پيروان مكتب عرف شيعه بر اين باوراندكه عرف در دانش‏حقوق به راحتى قادر است‏با مقررات تفسيرى قانون مقابله و آن‏ها را ساقط نمايد. (31) در دانشفقه نيز عرف ريشه‏دار بر بيان ظاهرى شرع مقدم مى‏باشد و صرف وجوديك يا چند نهى آن هم با بيانى ساده وضعيف در رد عرف شايع و ريشه‏دار كافى‏نيست; (32) بلكه در چنين مواردى حجم ردع بايد برابر و متناسب با نيروو توان عرف‏بوده و شرع بايد به صورتى جدى و با بيانى رسا و تاكيدها و الزامات بسيار مؤكد نفى‏اعتبار عرف رابه مردم تفهيم كند. (33) .

در اين جا بايد يادآور شد كه ويژگى‏هاى مكتب عرف شيعه قطعا بدان چه گفته‏شد، محدود نمى‏باشد و پيرواناين مكتب داراى آرا و انديشه‏هاى ديگرى نيزمى‏باشند; ولى از آن جا كه اين مكتب نوبنيان بوده و بررسى دقيقو همه جانبه‏ى آن،گذشت زمان و حضور بيشتر آن در فقه و دانش‏هاى پيرامونى آن و ارايه‏ى‏پژوهش‏هايى فربه‏ترو گسترده‏تر از آن چه از سوى پيروان آن ارايه گرديده، رامى‏طلبد; لذا در اين جا به همين مختصر بسندهمى‏گردد.

حقوق عرفى

تعريف حقوق عرفى

عرف از ضرورت‏هاى زندگى اجتماعى و لازمه‏ى حيات و زندگى انسانى و يكى‏از وسايلى است كه آدمى ازهنگامى كه زندگى اجتماعى خود را آغاز كرده، براى‏اداره‏ى روابط حقوقى خود و حفظ تفاهم و سازش با همنوعخود به كار بسته است. (34) ازآن جا كه مردم به جهت نيازمندى‏هاى خود به طور مستقيم در ايجاد آندخيل‏بوده‏اند، قابل انطباق با نيازهاى طبيعى مردم است و شايد به همين جهت است كه باوجود تنوع وصعوبت‏شناسايى آن پاره‏اى آن را از قانون بهتر دانسته‏اند. (35) عرف‏نخستين مظهر حقوق اجتماع است; چه اينكه با تشكيل اجتماع و روى آوردن‏آدميان به زندگى اجتماعى حقوق به صورت مقررات عادى جلوه‏گر گرديد.بنابراين‏حقوقى كه از روابط و معاملات مردم خود به خود ايجاد و تهيه شده و مبتنى بر عرف‏و عادت باشد،«حقوق عرفى‏» ناميده مى‏شود. به ديگر سخن حقوق عرفى عبارت‏است از مجموعه‏ى عرف‏ها وعادت‏هاىهمزمان در يك مقطع زمانى. از حقوق‏عرفى گاه با عنوان «حقوق عادى‏» يا «حقوق غيرمدون‏» نيز نام بردهمى‏شود.البته بايدتوجه داشت كه مراد از غير مدون بودن اين نيست كه حقوق عادى به كتابت در نيامده‏است،بلكه مقصود اين است كه حقوق عادى از سوى هيات حاكمه به صورت قانون‏وضع و تدوين نشده است. (36) برخىبراين باوراند كه چون قوانين عرفى داراى منبع‏الهى نمى‏باشند، لذا هر قانونى كه منبع الهى نداشته باشد، بايدقانون عرفى و حقوق‏سامان‏يافته از آن را حقوق عرفى دانست. به همين جهت عرف را در برابر شرع به كاربرده ومحاكم عرفى را در برابر محاكم شرعى قرار مى‏دهند. (37) .

به گواهى تاريخ تمدن بشرى، نخستين جايگاه حقوق عرفى، جوامع بدوى‏دانسته شده كه اين حقوق نوعا حقوقيك گروه و بر محور انديشه‏ى هماهنگى وسازش قرار دارد، (38) در آغاز مناسب با جوامع روستايى ايستا وجوامعى كه به اصطلاح‏در لاك خود فرورفته بودند، به شمار مى‏رفت. (39) ولى بر اثر تكرار و تعميم و تطبيق‏قواعدآن به موارد همانند و گوناگون و خروج آن از حصار امور خصوصى ومعاملات بين مردم و نيز با پيشرفت و ارتقاىجوامع، از صورت قراردادهاى‏خصوصى بيرون آمده و قواعد كلى و عمومى حقوق را سامان مى‏دهد و نقشىاساسى‏در تمام رشته‏هاى علم حقوق بر عهده گرفته است. حقوق عادى كه عرف و عادت آن‏را مطابق و منطبق بانيازمندى‏هاى مردم نموده است، پيوسته با تغيير اخلاق و رسوم،اوضاع اجتماعى و اقتصادى مردم تغييرمى‏يابد. (40) .

در اين بخش از نوشتار نخست از نظام حقوقى «كامن‏لاو» (سچد ذرذذرا) كه‏به نظام حقوق عرفى مشهورگرديده سخن خواهد رفت و آن‏گاه به «حقوق عرفى‏»(سچد ش‏زچذرژژس‏ا) در اروپا، آسيا و آفريقا اشاراتىخواهد رفت.

كامن‏لاو

تعريف كامن‏لاو (Common law)

«كامن‏لاو» كه در فرهنگ‏ها و نيز در بسيارى از نوشته‏هاى حقوقى به نظام «حقوق‏عرفى‏» معنا و معرفىمى‏گردد، به وجوه مختلفى تعريف گرديده است. «كامن‏لاو»مجموعه‏ى اصول و قوانين به دست آمده از يك عرفو رسم عام و بسيار كهنى است‏كه با گذشت زمان با آراى مختلف قضايى تضمين بيشترى يافته و بدون اين كهبه‏طبقه‏ى معينى اختصاص داشته باشد، در سراسر كشور حكم‏فرما مى‏گردد. (41) درتعريفى ديگر گفته شدهكامن‏لاو قسمتى از حقوق است كه منبع آن قوانين يا مقررات‏پديد آمده از قوه‏ى قانون‏گذارى نباشد و يا درتعريفى آمده است كامن‏لاو عبارت ازاصول، رسوم وقواعدى است كه در مورد حكومت اشخاص و اموال قابلاعمال‏مى‏باشد و نيروى آن بر اعلام صريح قانون گذرا استوار نمى‏باشد. (42) در تعريفى ديگرگفته شده كامن‏لاوسبك حقوقى خاصى است كه روش آن در حل اختلافات ودعاوى مبتنى بر قوانين يا مقررات ناشى از قوه‏ىقانون‏گذارى نيست; بلكه بر سنن واصولى كه بر حسب تصميم عقلا تحقق‏يافته و از يك رسم عام و بسيار كهننتيجه‏شده، استوار است كه در روزگار گذشته به وسيله‏ى قضات اتخاذ گرديده است.روشن است كه مبناى اينآرا به طور مسلم افكارى بوده كه در زمان صدور راى درمحيطى كه صادر كنندگان آن‏ها مى‏زيسته‏اند به حالتعرفى متداول بوده است كه‏اكنون از آن‏ها با عنوان عرف‏هاى بسيار قديمى و به خاطر نيامدنى ياد مى‏شودونخستين بار توسط هيات قضايى دادگاه‏ها در آراى قضايى منعكس گرديده وبه صورت رسمى و مكتوب واردزندگى عملى مردم شده است. بنابراين «كامن‏لاو»داراى دو ويژگى است. بدين‏گونه كه ازحيث تاريخى، عرفى و ازنظر سازمانى،قضايى مى‏باشد. (43) بر اين اساس مى‏توان گفت عناصر تشكيل‏دهنده‏ى كامن‏لاو علاوه‏بر عرف،وجدان قاضى هم بوده است; زيرا به نظر نمى‏رسد كامن‏لاو كه در اصل‏چكيده‏ى عرف‏ها و امروزه نتيجه‏ىتطبيق اين چكيده با احتياجات عصر جديداست، بدون رعايت اصولى كه قبلا به وسيله‏ى قاضى تاييد شده،قابل تصور باشد. (44) چنان كه بررسى مجموعه‏ى آراى قديم دركشورى مثل انگلستان كه داراى نظام‏حقوقكامن‏لاو است، نشان مى‏دهد كه قاضى تنها به بررسى ليست دقيق عرف‏هاى‏موجود نمى‏پردازد، بلكه آن دسته ازعرف‏هايى را در نظر مى‏گيرد كه مورد قبول‏اكثريت مردم قرار گرفته و براى او نيز عقلايى باشد. (45) .

از آن چه بيان گرديد مى‏توان دريافت در نظام حقوقى كامن‏لاو منبع اصلى وعمومى حقوق عرف وعادتمتداول بين مردم و رسم‏هاى كهن فراموش شده‏اى كه‏به وسيله‏ى آراى قضايى محاكم حفظ گرديده، مى‏باشد.البته نبايد تاثير قضات را درشكل‏گيرى آن ناديده گرفت. در اين نظام حقوقى، حقوق داراى واضعان معينومشخصى نبوده بلكه از عرف‏ها و سنن و رسوم سرچشمه مى‏گيرد (46) و فرق آن باقوانين موضوعه در اين استكه مولود مجالس قانون‏گذارى نيست. (47) .

تاريخچه‏ى پيدايش كامن‏لاو

از نظر تاريخى كامن‏لاو نظامى است كه در سال‏هاى پس از (1066 م) (48) درانگلستان ايجاد گرديد. (49) از آن‏جاكه اين نظام حقوقى عميقا تحت تاثير تاريخ خودقرار گرفته و تا قرن هجدهم منحصرا تاريخ حقوق انگلستانبوده است; (50) لذا بايدتاريخ پيدايش آن را در تاريخ حقوق انگلستان جست. چنان كه درباره‏ى ايجادكامن‏لاو گفتهشده: «ايجاد كامن‏لاو يعنى ايجاد حقوق انگليسى مشترك براى همه‏ى‏انگلستان‏» (51) نظام‏هاى حقوقى‏اى كه تاسال (1066 م) در دادگاه‏هاى انگلستان اجرامى‏شد، نظام حقوق عرفى كاملا محلى بود كه توسط «دادگاه‏هاىبخش‏» (52) اجرامى‏گرديد. يعنى برحسب عرف تصميم گرفته مى‏شد كه كداميك از اصحاب دعوا بايدصحتگفته‏هاى خود را با نوعى از ادله اثبات كند. پس از غلبه‏ى نورمان‏ها بر اين‏كشور اگر چه هنوز هم دادگاه‏ها برطبق حقوق عرفى كاملا محلى راى مى‏دادند، (53) ليك‏اندك اندك روندى از سوى دادگاه‏هاى شاهى پديدارگرديد كه زمينه‏اى براى ايجاديك حقوق مشترك و هماهنگ در انگلستان فراهم آورد. سرانجام در قرنسيزدهم ودر نتيجه‏ى فعاليت قضات دادگاه‏هاى شاهى كامن‏لاو، حقوق مشترك و همگانى‏انگلستان از مجموععرف‏هاى محلى كه در ثلث آخر قرن يازدهم در اين كشوروجود داشته، ساخته و پرداخته گرديد كه به همينعلت از كامن‏لاو با عنوان‏«حقوق عرفى‏» نام برده مى‏شود. (54) بنابراين بايد قرن سيزدهم را دوره‏ى تشكيل‏كامن‏لاودانست. (55) اين نظام حقوقى كه مبناى آن حقوق دربار پادشاهان انگلستان وبه وجود آمده از تركيب عرف‏هاىمختلف حاكم بر روابط خصوصى بوده است، (56) از قرن سيزدهم ميلادى به بعد توسعه پيدا كرد و حقوق معمولو قابل اجرا براى‏مردم انگلستان گرديد و توانست‏براى تمام دعاوى مطروحه راه حل قابل اجراارايه نمايد. (57) كامن‏لاو علاوه بر حقوق انگلستان كه منشا آن بوده است، انواع حقوق‏همه‏ى كشورهاى انگليسى زبان را باپاره‏اى استثنائات در برمى‏گيرد. در خارج ازكشورهاى انگليسى زبان نفوذ كامن‏لاو در اغلب و شايد در همه‏ىكشورهايى كه ازنظر سياسى به انگلستان وابسته بوده و يا همچنان وابسته‏اند، قابل ملاحظه است، زيرااز يكسو سازمان ادارى و قضايى و از ديگر سو آيين دادرسى و ادله‏ى اثبات دعواهمه‏جا از روى نمونه انگليسى ايجاد وتنظيم شده است. (58) البته گاه ممكن است اين‏كشورها در برخى از زمينه‏ها سنت‏ها و مفاهيم خاص خود راحفظ كرده باشند.چنان‏كه امروزه برخى از انواع حقوقى خانواده‏ى كامن‏لاو مانند حقوق آمريكا تفاوت‏عميق باحقوق انگليسى دارند و برخى ديگر مانند حقوق هند يا سودان در زمينه‏ى‏احوال شخصيه به سنتى به جزنت‏حقوق انگليسى وفادار مانده‏اند. (59) .

در اين‏جا بايد به اين نكته اشاره داشت كه اگر چه در فرهنگ‏ها و نيز در بسيارى ازنوشته‏هاى حقوقى، كامن‏لاوبه حقوق عرفى معرفى مى‏گردد و اين سخن ديدگاه‏مشهور و غالب را به خود گرفته است، ليك برخى بر اينباوراند كه كامن‏لاوبه صورت نظامى كه هدفش تحقق بخشيدن به عدالت‏باشد، جلوه‏گر نشده است;بلكه بيشترمجموعه‏اى از آيين‏هاى دادرسى ويژه براى ارايه راه حل اختلافات درموارد بيش از پيش متعدد است (60) كهاصولا از رسيدگى به پرونده‏هاى قضايى ودعاوى به وجود آمده; (61) لذا نمى‏توان كامن‏لاو و به تبع آن حقوقانگلستان را يك‏حقوق عرفى دانست و ادعاى عرف عمومى باستانى كشور پادشاهى كه كامن‏لاو ازلحاظ نظرىبرآن مبتنى است، هرگز چيزى جز فرض صرف نبوده است. آرى‏كامن‏لاو برخى از قواعد خود را از عرف‏هاىمحلى متنوع كه سابقا اجرا مى‏شد،اقتباس كرده است، ليكن روند تشكيل كامن‏لاو برفراهم آوردن يك حقوققضايى برپايه‏ى عقل (62) به جاى حقوق عرفى دوره آنگلوساكسن استوار بوده است. (63) به اين‏جهت اين انديشهبرخلاف نظر مشهور كه كامن‏لاو را به «حقوق عرفى‏» معنا مى‏كند،معناى ديگر براى آن ارايه مى‏دهد و همانندپاره‏اى از نوشته‏هاى حقوقى اصطلاح‏«حقوق مشترك و همگانى‏» را براى آن شايسته و برمى‏گزيند.

حقوق عرفى در اروپا

عرف در تاريخ قانون‏گذارى «رم‏» كه تقريبا پايه‏ى بسيارى از نظام‏هاى حقوقى‏اروپا را تشكيل مى‏دهد، از مصادراصلى به شمار مى‏رفت. (64) عناصرى كه در حقوق‏اروپا پيش از قرن سيزدهم ميلادى وجود داشت و نظام حقوقىبا استمداد از آن امكان‏استقرار مى‏يافت، اساسا داراى جنبه‏ى عرفى بود. (65) حقوق عرفى اروپا در قرون‏وسطى ودر برخى از كشورهاى اين قاره تا پايان قرن هجدهم امتداد مى‏يابد. (66) از قرن‏سيزدهم تا هجدهم ميلادى بهمنظور تثبيت محتواى عرف‏هاى محلى مجموعه‏هاى‏خصوصى يا رسمى در كشورهاى مختلف تدوين مى‏گردد. (67) در اين خصوص‏مى‏توان به كشور «فرانسه‏» اشاره داشت. پادشاهان فرانسه به ويژه به تدوين عرف‏هاهمتگماشتند تا حفظ آن‏ها را تامين كنند. (68) به عنوان نمونه در اواسط قرن پانزدهم‏ميلادى (1454 م) «شارل هفتم‏»با فرمان مشهور [ Montil Les Tours ] كه براى‏اصلاح دادگسترى صادر گرديد، مقرر كرد كه عرف‏هاىمملكت پادشاهى فرانسه‏رسما نگارش يابد و آيينى در اين باب تاسيس كرد (69) و عرف‏ها و عاداتكليه‏ى‏شهرستان‏هاى فرانسه رسما به صورت مجموعه‏اى نوشته شد. اين امر كه ازنيمه‏ى دوم سده‏ى پانزدهمآغاز گرديده بود، در نيمه‏ى نخست‏سده‏ى شانزدهم‏به انجام رسيد. (70) اندك درنگ در اين مجموعه‏ها كه شاملنگارش يا تفسيرعرف‏ها است، اين نكته را به دست مى‏دهد كه آن‏چه در غالب اين مجموعه‏ها به ويژه‏درمجموعه‏هاى عرف و عادت فرانسه جلب توجه مى‏كند، جزيى و ناقص بودن‏آن‏ها است. عرف‏ها فقط به روابطاجتماعى قبل از قرن سيزدهم ميلادى مربوطمى‏شوند. روابط خانوادگى، نظام ارضى، ارث و وصيت. اينعرف‏ها هيچ زمينه‏ى‏استوارى براى گسترش موضوعات جديد به دست نمى‏دهند. آن‏ها تنها براى ايجاديكحقوق مدنى به معناى خاص، يعنى حقوق يك جامعه‏ى محدود، قابل پذيرش‏اندو نمى‏توانند حقوق ملل را كهاز مرزهاى سرزمين محل اجراى خود فراتر رود،تشكيل دهند. (71) .

حقوق عرفى در آسيا

در آسيا و در خاورميانه پيش از طلوع خورشيد اسلام حقوق عرفى به عنوان‏حقوق حاكم بر جوامع و عرف بهعنوان مهم‏ترين قانون به شمار مى‏رفت‏به عنوان‏نمونه در «جزيرة‏العرب‏» به هنگام استقرار شريعت اسلام پايه‏ىهمه‏ى امور حقوقى‏اعراب از جمله معاملات و احوال شخصيه‏ى آنان تابع عرف و عادت بود و عرب درهيچ‏يك ازمظاهر زندگى هيچ‏گونه قانون مدونى نداشت (72) و تنها پس از اسلام بود كه‏به جهت پايه قرار گرفتن قرآن وسنت، روى به قانون گذارى و حقوق مدون آورده‏شد. با اين همه امروزه هنوز عرف و حقوق عرفى در بسيارى ازاين كشورها نافذ وجارى است. به عنوان نمونه در حقوق كشور «اردن‏» عرف به عنوان منبع حقوق‏شناخته شده ودر قانون مدنى و قانون تجارت به آن اشاره شده (73) و نيز در همين كشورگذشته از وجود دادگاه‏هاى دولتىدادگاه‏هاى باديه نشينى و قبيله‏اى وجود دارد كه‏حقوق عرفى را اجرا مى‏كند. (74) اين دادگاه‏ها از سوى دولت وبرطبق اصل (101)قانون‏اساسى اين كشور مورد تاييد و پذيرش قرار گرفته‏اند. (75) .

در ديگر سرزمين‏هاى اين قاره كه پيرو اديان آسمانى نيستند نيز چنين وضعى‏مشاهده مى‏گردد. در اينسرزمين‏ها عرف به عنوان يگانه قانون نظم دهنده بر روابط‏اجتماعى و حقوقى آنان حاكم بود. در «شبه قاره‏»پيش از استعمار و حتى امروزه تاحدودى مردم بر مبناى عرف و عادات و رسومى كه «مكتب برهمن‏» كم و بيشبرآنان‏حاكميت دارد، زندگى مى‏كنند. «حقوق هندو» چيزى جز يك نظام حقوق عرفى‏نيست كه در آن هر طبقهقواعد عرفى مربوط به خود را اجرا مى‏نمايد. (76) «چين‏» نيزپيش از پذيرش نظام سوسياليستى داراى يك حقوقتقريبا عرفى بود. تكليف‏هر كس اين بود كه بر اساس آداب و رسومى كه وضعش در داخل جامعه ايجاب‏مى‏كرد،زندگى كند; رسومى كه به حكم عرف مقرر شده بود و بايد به عنوان قانون‏مراعات مى‏شد. (77) «ژاپن‏» و ديگركشورهاى غير مسلمان آن سوى آسيا نيز داراى‏چنين وضعى بودند و تا مدت‏ها اين عرف بود كه به عنوانمهم‏ترين قانون بر روابط‏اجتماعى آنان حاكم بود. البته گاه در پاره‏اى از اين كشورها قانون عرف همانحقوق‏طبقه‏ى حاكم بود كه به عنوان حقوق آن جوامع اجرا مى‏گرديد.

حقوق عرفى در آفريقا

«آفريقا» پيش از استعمار طى قرن‏ها تحت‏حاكميت‏حقوق عرفى به‏سر مى‏بردو عرف تمام زندگى اجتماعى را دربرگرفت. عرف قواعد سازمانى هر جامعه را،جهات سياسى و اقتصادى تعيين مى‏كرد. همان گونه كه اين قواعد رادر روابط‏افراد خانواده يا در مبادلات بين افراد، حقوق كيفرى و آيين دادرسى تعيين مى‏نمود.حقوق سنتى درمورد متنوع‏ترين مسايل، مفهومى از نظم اجتماعى را بيان مى‏كرد كه‏روستا يا قبيله برحفظ آن مراقبت داشت. (78) در اين جوامع اطاعت از عرف خودبه خود صورت مى‏گرفت; زيرا هر فردى عقيده داشت كه مجبور استهمانندنياكانش زندگى كند. اغلب ترس از نيروهاى فوق طبيعى و ترس از افكار ديگران‏براى تحميل احترام بهروش‏هاى سنتى زندگى كافى بود. هر گاه اوضاع و احوال،مساله‏ى جديدى را در جامعه مطرح مى‏كرد، اينامكان پديد مى‏آمد تا قاعده‏اى‏تازه تعيين شود. در ذهن آفريقاييان عرف و عادت به نظم اساطيرى جهانپيوسته بود.اطاعت از عرف اداى احترام در برابر اسلافى به شمار مى‏رفت كه‏توده‏ى استخوان‏هاى خشكيده‏ىآن‏ها با خاك مخلوط شده و ارواحشان مراقب‏زندگان‏اند. معلوم نيست كه سرپيچى كردن از عرف چهعكس‏العمل‏هاى‏نامساعدى را از جانب اجنه و فرشتگان زمين به دنبال خواهد داشت. آن هم درجهانى كه همهچيز از طبيعى و فوق طبيعى از رفتار انسان‏ها و پديده‏هاى طبيعت‏همه به هم مربوط‏اند. (79) با باز شدن پاىاستعمارگران به آفريقا و شروع دوران‏استعمارى اگرچه حقوق و روش حقوقى استعمارگران كه البته وابسته بهخانواده‏ى‏حقوق باختر زمين بود، اندك اندك در اين سرزمين تحميل و يا مورد پذيرش قرارمى‏گرفت; ليك بازدر همين دوران استعمارى و حتى تامدت‏ها پس از آن آفريقاداراى حقوق و محاكم عرفى بود. هر چند كه بهجهت تحت تاثير وسلطه بودن،قلمرو آن محدود و حتى‏گاه دچار تحول‏هاى اساسى مى‏گرديد. بنابراين دردوران‏استعمارى همواره دو دسته دادگاه وجود داشت. دسته‏اى متخصص اعمال حقوق‏عرفى ودسته‏اى ديگرحقوق جديد را اجرا مى‏كردند. (80) .

آرى، راه يابى اديان آسمانى به قاره‏ى آفريقا و تاثير آن بر حقوق عرفى آفريقا رانمى‏توان ناديده گرفت. پذيرشاسلام و مسيحيت عرف‏ها را از مبناى فوق طبيعى واسرارآميزشان تهى كرد و راه انحطاط و زوال بسيارى ازآن‏ها را هموار ساخت. با اين‏همه عرف‏ها هم‏چنان به حيات خود ادامه داده‏اند و گاه با وجود مغايرت آن‏ها باايمان‏و عقايد دينى، متداول و مورد پذيرش بوده‏اند. (81) .

امروزه در آفريقا ابراز تمايل به بازگرداندن مقام واقعى حقوق عرفى درجامعه به ويژه در جوامع غير مسلمانديده مى‏شود. لذا از آن‏جا كه عرف درآفريقا به صورت شفاهى محض باقى مانده است، كوشش‏هاى زيادىبراى‏بهترشناختن عرف‏ها انجام گرفته و اقدامى وسيع در جهت عرضه‏ى منظم حقوق‏عرفى انجام شده است.اگر چه حقوق جديد توانسته در برخى موارد تا اندازه‏اى برپايه‏ى عرف‏ها استقرار يابد، اما بايد گفت اين حقوقدولتى در واقع ديگر يك حقوق‏عرفى واقعى نيست. البته نبايد از نظر دورداشت كه هنوز بسيارى ازرفتارهاى‏آفريقاييان تغيير نكرده است وآنان هنوز به زندگى كردن به شيوه‏ى اجدادشان ادامه‏مى‏دهند و درعمل باز هم عرف زمان پيشين رعايت مى‏شود. آنان از مراجعه‏به دادگاه‏هاى دولتى صرف‏نظر مى‏كنند و بهداورى‏ها و يا غالبا سازش‏ها بر اساس‏سنت متوسل مى‏شوند. (82) .

ويژگى‏هاى حقوق عرفى

در اين‏جا بايسته به نظر مى‏رسد كه به طور گذرا به ويژگى‏هاى نظام حقوق عرفى‏در هر يك از جوامع بدوى وكنونى اشاره شود.

الف) جوامع بدوى.

آن‏گاه كه اجتماع شكل گرفت و آدميان به زندگى اجتماعى روى آوردند،رفته‏رفته در بين آنان آداب و رسوم وسنت‏هايى به وجود آمد كه همگان ناگزيربه پذيرش آن‏ها بودند. اين سنت‏ها را بايد نخستين جلوه‏هاى حقوق دربين آدميان‏دانست كه به صورت مقررات عرفى جلوه‏گر شدند. بدين طريق بايد اين سخن راپذيرفت كه جوامعبدوى داراى يك نظام حقوق عرفى بوده‏اند. اگر چه شمار عرف‏هادر اين جوامع بسيار متنوع بوده است، ليكتمامى قوانين عرفى اين جوامع داراى‏ويژگى‏هاى مشتركى مى‏باشند كه عبارتند از:

1) عدم تمييز حقوق از مذهب.

در اين جوامع حقوق به دشوارى از مذهب تميز داده مى‏شود و اين حقوق عرفى‏شديدا داراى جنبه‏ى عرفانىمى‏باشد و كيفرهايى كه در مورد نقض «تابو»هاى (83) بى‏شمار و مختلف در نظر گرفته شده‏اند، داراى ماهيتىمذهبى هستند.

2) استقامت و پايدارى.

عرف‏هاى موجود در اين جوامع داراى استقامت و پايدارى فوق‏العاده‏اى هستندو بانهايت كندى تغيير مى‏يابند.علت اين ثبات نسبتا فراوان در اين است كه خصلت‏مذهبى حقوق با آن ضمانت اجرايى فوق طبيعى ترسناك،نوعى انطباق جويى را باايستايى و عدم تحرك به ارمغان مى‏آورند.

3) شفاهى بودن.

مهم‏ترين جنبه‏ى حقوق عرفى شفاهى بودن آن است كه البته اين ويژگى در نزدمردمان جوامع ابتدايى امرىطبيعى و اجتناب ناپذير است، چرا كه اينان نوعا ازنوشتن بى‏بهره و از خط بى‏اطلاع بوده‏اند. (84) .

ب) جوامع كنونى.

مهم‏ترين ويژگى نظام حقوق عرفى كه امروزه برپاره‏اى از جوامع حاكم است،انعطاف‏پذيرى آن است كه گاه ازاين ويژگى با عنوان روح نظام حقوق عرفى نام برده‏مى‏شود. لذا با توجه به اين ويژگى است كه گفته شده حقوقعرفى چنان‏چه غير قابل‏انعطاف شود، روح خود را از دست مى‏دهد، زيرا عرفى كه به طور كامل جزو حقوق‏شودديگر عرف ناشى از سنت نيست. (85) .

پى‏نوشتها:

1) تنها به عنوان نمونه رك. وسائل الشيعه، ج 12، ص 404، ب 27، ح 5 و ص 434، ب 6 ، ح 6 و ص 474،ب 10،ح 9.

2) به عنوان نمونه، ر.ك المقنعه، ص 794.

3) به عنوان نمونه رك. الذريعة الى اصول الشريعه، ج 1، ص 307.

4) به عنوان نمونه رك. المهذب، ج 1، ص 363.

5) همان، ص 485.

6) التذكرة باصول الفقه، ص 39; الانتصار، ص 93، ص 135; شرايع الاسلام، ج 3، ص 712، 716;الروضة‏البهيه(دوره‏ى سه جلدى)، ج 2، ص 99 و ج 3، ص 53.

7) المقنعه، ص 532 ، 538; جواهر الفقه، ص 136; المهذب، ج 1، ص 424، 430، 476; شرايع الاسلام، ج 3،ص715 و ج 4، ص 707.

8) بحث‏هايى همچون حقيقت عرفيه، تقدم عرف بر لغت، تخصيص عام به وسيله‏ى عرف (رك. الذريعة‏الىاصول الشريعه، ج 1، ص 12، 16، 306 - 307; مبادى الوصول، ص 148; تمهيد القواعد، ص 98،ص 211).

9) رك. الفوائد الحائريه، فايده‏ى چهار و پنج از الفوائد القديمه و فايده‏ى 27 از الفوائد الجديده.

10) به جهت پرهيز از دوباره‏گويى، در اين بخش از گفتار چهار، تنها به بيان برخى ازويژگى‏هاى مكتب‏عرفبسنده مى‏شود و ديگر ويژگى‏هاى اين مكتب در ضمن مباحث گفتارهاى پنج، شش و هفت‏بيان‏مى‏گردد.

11) براى ديدن كاربرد واژه‏ى عاقل و عقلا در اين معنا به «المراسم‏»، ص 128، 203، 237 رجوع شود.

12) براى ديدن كاربرد واژه‏ى عقلا دراين معنا به «الذريعة الى اصول الشريعه‏»، ج 1، ص 366 رجوع شود.

13) رك. فوائدالاصول، ج 3، ص 192 و نيز رك. بحر الفوائد، ج 1، ص 171; مطارح الانظار، ص 151.

14) به عنوان نمونه رك. مطارح الانظار، ص 151.

15) رك. بحوث فى علم الاصول، ج 4، ص 234.

16) براى آشنايى با برخى از اين ادله كه عمده‏ترين ادله‏ى اينان به شمار مى‏آيد به بخش ادله‏ى حجيت‏عرفدرگفتار هفت مراجعه شود.

17) برخى از اين استدلال‏ها را مى‏توان در گفتار هفت‏بخش عرف لفظى ديد.

18) سخن درباره‏ى مكاتب سه‏گانه و روش‏ها و گرايش‏هاى ارايه شده از سوى پيروان آنان به طور كامل درگفتارحجيت عرف خواهد آمد.

19) به عنوان نمونه رك. فقه سياسى، ج 2، ص 217.

20) به عنوان نمونه رك. الروضة البهيه (دوره‏ى سه‏جلدى)، ج 2، ص 62 .

21) رك. قوانين الاصول، ج 1، ص 14.

22) به عنوان نمونه رك. الرسائل، ج 2، ص 96 - 97.

23) رك. نضد القواعد الفقهيه، ص 90; مفاتيح الاصول، ص 38.

24) به عنوان نمونه رك. بحوث فى علم الاصول، ج 4، ص 233; فقه سياسى، ج 3، ص 99; مباحث الاصول،ج 1،ق 2، ص 383.

25) رك. مباحث الاصول، ج‏1، ق 2، ص 384.

26) به عنوان نمونه «سيدمرتضى‏»در كتاب «الانتصار»، ص 135 عرف را به عنوان دليل ارايه مى‏دهد.

27) رك. نظرية العرف، ص 128.

28) به عنوان نمونه رك. الاصول العامة للفقه المقارن، ص 200. چنين انديشه‏اى در نزد دانشيان حقوق‏باخترزمين به ويژه پيروان مكتب «اصالت قانون‏» نيز ديده مى‏شود.

29) القواعد الفقهيه، ج 5، ص 174; بحوث فى علم الاصول، ج 4، ص 255.

30) دروس فى علم الاصول، ج 1، ص 262 و نيز رك. مقدمه‏ى عمومى علم حقوق، ص 32.

31) به عنوان نمونه رك. نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 6 .

32) به عنوان نمونه «شيخ انصارى‏» در كتاب «مكاسب‏»، ص 267 مى‏فرمايند: «ولو سلمنا مخالفة الرواية‏للعرففى معنى العيب فلا ينهض لرفع اليد عن العرف المحكم فى مثل ذلك لولا النص المعتبر لا مثل‏هذه الروايةالضعيفة بالارسال‏» و نيز در «جواهر الكلام‏»، ج 23، ص 161 آمده است: «وبذلك كله وغيره‏يظهر لك الاحتياج الىمراعاة العرف و صعوبة الاكتفاء بالخبر المزبور».

33) فقه سياسى، ج 2، ص 222; دروس فى علم الاصول، ج 1، ص 281.

34) نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 6.

35) حقوق تطبيقى و نظام‏هاى حقوقى معاصر، ج 1، ص 41.

36) مبانى حقوق، ج 2، ص 104 - 105; كليات مقدماتى حقوق، ص 204; اطلاعات حقوقى، ص 19 - 20;حقوقمدنى (شايگان)، ص 28; مقدمه‏ى عمومى علم حقوق، ص 55 .

37) كليات مقدماتى حقوق، ص 232; حقوق اموال، ص 2; كليات حقوق جزا، ص 56 و نيز براى ديدننمونه‏اى‏از اين كاربرد رك. جامع‏الشتات، ج 2، ص 67 .

38) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 564 .

39) همان، ص 566 - 567 .

40) كليات مقدماتى حقوق، ص 207; مبانى حقوق، ج 2، ص 105; حقوق مدنى (شايگان)، ص 28.

41) سرگذشت قانون، ص 509; نقش عرف درحقوق مدنى ايران، ص 24.

42) نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 23.

43) همان، ص 24 - 25.

44) حقوق ايالات متحده‏ى آمريكا، ص 88 .

45) حقوق تطبيقى و نظام‏هاى حقوقى معاصر، ج 1، ص 144.

46) كليات حقوق جزا، ص 36; نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 17.

47) سرگذشت قانون، ص 509.

48) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 308.

49) همان، ص 305.

50) همان، ص 304.

51) همان، ص 311.

52) County Courts; Hundred Courts .

53) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 311.

54) حقوق تطبيقى و نظام‏هاى حقوقى معاصر، ج 1، ص 24، ص 137، 138; حقوق ايالات متحده‏ى امريكا،ص81 .

55) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 326.

56) حقوق تطبيقى و نظام‏هاى حقوقى معاصر، ج 1، ص 141; حقوق ايالات متحده‏ى امريكا، ص 81 .

57) حقوق تطبيقى و نظام‏هاى حقوقى معاصر، ج 1، ص 143.

58) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 303.

59) همان، ص 304.

60) همان، ص 316.

61) سرگذشت قانون، ص 502.

62) برخى از دانشيان درباره‏ى اين سخن اين‏گونه اظهار نظر مى‏كنند كه قضات دادگاه‏هاى انگلستان درايامگذشته بسيارى از عناصر و مواد آراى خود را از راه انتخاب و تركيب عرف‏هاى متنوع محلى‏و قديمى استنتاجكرده و از حقوق رم نيز مدد مى‏جستند و سپس آن‏ها را به طرز ماهرانه‏اى تغيير شكل‏داده و در آراى خودجذب و به صورت كاملا نوى مطرح مى‏ساختند به گونه‏اى كه تصميم آنان به شكل‏عمل عقلى محض تلقىمى‏گرديد. آنان هيچ‏گاه موضوع استفاده از اين منابع را متذكر نمى‏شدند.بدين ترتيب بود كه كامن‏لاو به عنوانحقوق ساخته‏ى دست قضات انگلستان دانسته شد. (رك. كليات‏حقوق جزا، ص 37).

63) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 380.

64) فلسفه قانون گذارى در اسلام، ص 226.

65) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 33.

66) جامعه‏شناسى حقوق، ص 55 .

67) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 50 .

68) همان، ص 56 .

69) جامعه‏شناسى حقوق، ص 57 .

70) اطلاعات حقوقى، ص 20.

71) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 48.

72) العرف والعادة فى راى الفقهاء، ص 70; فلسفه‏ى قانون‏گذارى در اسلام، ص 227.

73) سيستم‏هاى حقوقى كشورهاى اسلامى، ج 1، ص 34.

74) همان، ص 35.

75) همان، ص 38.

76) حقوق تطبيقى و نظام‏هاى حقوقى معاصر، ج 1، ص 115.

77) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ج 1، ص 115.

78) همان، ص 552.

79) همان، ص 542، 543.

80) همان، ص 565 .

81) همان، ص 548 .

82) همان، ص 568 .

83) تابو (Taboo) خصلتى را مى‏رساند كه براى يك شخص يا يك چيز پذيرفته مى‏شود و تماس با آنيااستفاده از آن را براى ديگر مردم ممنوع مى‏سازد. تابو ممنوعيتى است كه موجودى انسانى، حيوانى ياگياهىمشمول آن مى‏شود و اين از آن روست كه اين موجود مشحون از نيرويى برتر و يا مانا شناخته‏مى‏شود كه آنانسان يا گياه و يا حيوان را در تصرف خود دارد. به اين جهت هر تماسى با آن خطرناك‏شمرده مى‏شود و بايد ازنزديك شدن به آن اجتناب كرد. تخلف كننده در اثر تماس با آن به نيرويى شوم‏مبتلا مى‏شود كه وى را براىمردم خطرناك و مضر مى‏سازد. (رك. فرهنگ علوم اجتماعى، ص 420).

84) جامعه‏شناسى حقوق، ص 54 - 56 .

85) نظام‏هاى بزرگ حقوقى معاصر، ص 566 .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation