عرفان
عرفان و تصوف , تمايل به باطن و باطن گرايى و آشنايى با اسرار و معارف باطنى از طريق تعاليم ائمه اطهار (ع ) و اعتقاد به ولايت , همان خصوصياتى است كه حكمت شيعى را به عرفان و تصوف به معناى عام كلمه پيوند ميدهد.
توضيح آنكه از يك طرف تشيع بالذات و بخودى خود راه آشنايى به اسرار است .
محيط شيعه محيط تعليم اسرار و معارف بوده و شيعه با عقيده خاصى كه نسبت به امامان معصوم (ع ) دارد آماده بود كه اين تعاليم را از آنان اخذ كند (تاريخ فلسفه اسلامى , كربن 1/256).
از طرف ديگر شريعت ظاهرى دارد و باطنى , و علم باطن از سوى پيامبر (ص ) به امامان منتقل شده است .
همچنين مفهوم ولايت , هدايت ارشادى امام را كه اسرار اصول عقايد را ميآموزد القاء ميكند.
اين مفهوم از جهتى شامل مفهوم معرفت است و از جهت ديگر واجد معنى محبت .
مجموته تفكرات و اعتقادات تشيع از اين ديدگاه همان عرفان الهى و اسلامى است .
بنا براين باطن به عنوان محتواى معرفت , و ولايت به عنوان تشكيل دهنده نوع خاص روحانيتى كه مستلزم آن معرفت است با يكديگر قرين شده و عرفان اسلامى را در تشيع نمايان ساخته است (تاريخ فسلسفه اسلامى , 1/44 ـ 34).
اينكه در سخنان ائمه (ع ) و نوشته هاى برخى از بزرگان شيعه گاهى با تصوف و صوفيه مخالفت شده است بى علت نيست , زيرا اگر به مفهوم ولايت كه در قلب تشيع جاى دارد توجه كنيم و تحريفاتى را كه در تصوف اهل سنت بر اين مفهوم تحميل شده است در نظر بگيريم آنگاه عتاب و توبيخى را كه از طرف ائمه (ع ) و شيعيان در مورد صوفيان ـ دست كم در مورد فرقه هاى معينى از صوفيان ـ صورت گرفته است خواهيم فهيمد.
در اينجا مسأ له مهم پديده ولايت بدون امامت است كه براى نخستين بار در آثار حكيم ترمذى به آن بر ميخوريم .
وقتى ميبينيم در تصوف اهل سنت , امامت كه اساس كار است حذف شده است آيا باز هم بايد علت را جستجو كنيم , و ذهن خود را متوجه مطالب ديگر سازيم ؟ اما بهر حال توبيخ و ملامت ائمه (ع ) نسبت به اين دسته از صوفيان (يعنى معتقدان به ولايت بدون امامت ) عرفان شيعى را از ميان نبرده است , زيرا از يك سو دسته اى از بزرگان شيعه ـ مانند سيد حيدر آملى و ابن ابى جمهور و ملا صدرا ـ كه چهره هاى درخشانى در حكمت شيعى بوده اند بدون وابستگى به تصوف و فرق صوفيه , تعابير و اصطلاحات فنى عرفا را بكار برده اند.
از سوى ديگر شجره نسب اغلب سلسله هاى صوفيه به يكى از ائمه (ع ) مى رسد و فرقه هاى گوناگون آنها تا به امروز در ميان شيعيان باقى است .
امتناع بزرگان شيعه از وابستگى به تصوف و شكوت تاريخى در بيان سلسله انتساب صوفيه علتى دارد كه نبايد آن را از نظر دور داشت .
شايد علت اين امتناع , تشكيل مجامع خاص صوفيه به نام خانقاه و كردار مترسمان صوفى وش و نقش شيخ باشد كه به جانشينى امام , بخصوص امام غايب , گرايش داشت .
همچنين ظهور حكومت متعصب محمود غزنوى و سلجوقيان , شيعه را موظف ميكرد تا بر حسب دستور ائمه اطهار (ع ) با نهايت دقت تقيه كنند و عرفان شيعى را كه بر اساس اعتقاد به ولايت و امامت ائمه معصوم بود پنهان دارند.
در قرن هفتم با ظهور خواجه نصير طوسى و شاگردان شايسته او مانند كمال الدين ميثم بحرانى و علامه حلى به چهره هاى ديگرى از انديشمندان شيعه بر ميخوريم و شاهد كوشش هاى آنان در تقريب ميان فلسفه و كلام و عرفان هستيم .
مثيم بحرانى در زمره آن دسته از انديشمندان شيعى است كه به كلام و عرفان و فلسفه توجه كرده اند.
در اهميت بحرانى همين بس كه سيد حيدر آملى او را از حكيمان حقيقى محسوب ميكند كه وارث انبياءاند و به علوم ظاهرى اكتفا نميكنند.
شرح بحرانى بر نهج البلاغه نمايانگر آميختگى تصوف و تشيع و حكمت است .
كار اصلى او اين بود كه سخنان حضرت على (ع ) را در قالبى فلسفى و عرفانى بريزد.
بحرانى پيشرو كسانى است كه كوشيده اند تشيع و تصوف را يگانه كنند, بهمين جهت به منظور بيرون كشيدن معانى عرفانى ـ فلسفى از نهج البلاغه صبغه اى عارفانه به سخنان اميرالمؤمنين (ع ) داده است و بدين ترتيب سرمشق سيد حيدر آملى و ديگر سالكان اين طريق گرديده است .
در اينجا بايد از افضلالدين كاشانى نام ببريم كه حكيمى اشراقى شيعى است و سيد حيدر آملى در كتاب جامع الاسرار به صراحت او را در شمار كسانى ذكر ميكند كه پس از پرداختن به فلسفه و علوم رسمى ظاهرى به صراط اهل حق رو نهاده اند و افضل الدين يكى از بزرگترين آنان بود (تاريخ فلسفه اسلامى , 2/120, تشيع و تصوف , كامل مصطفى , 97 ـ 95).
مهمترين امرى كه شكل و محتواى انديشه عرفانى شيعى را از قرن هفتم به بعد تعين ميبخشد ادغام انديشه ابن عربى در الهيات شيعى است .
جريان ادغام عرفان ابن عربى در الهيات شيعى بوسيله متفكران زير انجام گرفته است : 1) صدرالدين محمد تركه اصفهانى كه اثر مهم او كتاب قواعدالتوحيد است , 2) نوه او صاينالدين على تركه كه شرحى بر كتاب فوق به نام تمهيد القواعد فيالوجود المطلق نوشته است .
اين كتاب براى پى بردن به حكمت شيعى حائز اهميت بوده و هنوز هم يكى از امهات كتب درسى در عرفان نظرى است , 3) حافظ رجب برسى كه در ميان آثار او كتاب مشارق الانوار از همه مهمتر است و به عنوان ديباچه اى بر حكمت شيعى تلقى ميشود, 4) در اين جريان , مهمترين و تعيين كننده ترين نقش از آن سيد حيدر آملى است .
آملى در نوشته هاى خود مخصوصا جامع الاسرار ميكوشد وحدت تصوف و تشيع را اثبات كند و عقيده دارد كه شيعى و صوفى دو اسمند براى يك معنى .
در كتاب جامع الاسرار مؤلف كوشيده است تا تصوف را با تشيع پيوند دهد و يكسانى مشرب تصوف و مذهب شيعى امامى را با يكديگر ثابت كند چنانكه خود ميگويد اين كتاب مبتنى است بر سخنان محققان از اهل الله كه صوفيه ناميده ميشوند و موافق است با مذهب شيعه اماميه و مطابق است با اصول و قواعد هريك از اين دو (جامع الاسرار, 3), و نيز از آغاز جوانى بلكه از دوران كودكى تا كنون كه ايام پيرى است در تحصيل معارف حقه اجداد طاهرين خود, كه همانا امامان معصومند كوشا بوده ام , هم بر حسب ظاهر كه شريعت خاصه اماميه از فرق اسلامى است و هم بر حسب باطن كه حقيقت ويژه طايفه صوفيه از ارباب توحيد است و همواره در صدد پيوند ميان آنها و مطابقت يكى با ديگرى بوده ام و در اين كار جز اينكه مذهب آباء و اجداد طاهرين خود را از حيث ظاهر و باطن مساعدت كنم نيت ديگرى نداشته ام .
اكثر صوفيه از روى نادانى تصور ميكنند كه ائمه معصومين از فضيلت عرفان عارى بوده اند و شيعه نيز مى پندارند كه فضايل ائمه منحصر بوده است به همين علومى كه در ميان آنها متداول است (جامع الاسرار, 5 و 9).
اساس كار حيدر آملى پيوند ميان تشيع و انديشه هاى عرفانى ابن عربى است .
نظريه توحيد او بر وحدت وجود ابن عربى استوار است (تاريخ فلسفه اسلامى , 2/140) و سخنان وى در باره اسماء و صفات الهى و مظاهر آنها ادامه تعليمات عارفان است , 5) با ابن ابى جمهور احسائى و كتاب مهم او المجلى , پيوند ميان حكمت اشراق سهروردى و عرفان ابن عربى و سنت شيعى كامل ميشود.
مجلى كتابى است در كلام شيعى , آميخته با مباحث فلسفى و عرفانى و قواعد سير و سلوك متصوفه و خلاصه اى از تهذيب اخلاق .
ابن ابى جمهور در اين كتاب كوشيده است تا ميان علم كلام و فلسفه (مخصوصا افكار شيخ اشراق ) و عرفان (بويژه عقايد ابن عربى و شارحان او) تطبيق دهد و با تأ ويل آيات و روايات , تشيع را با تصوف سازگار سازد.
به همين جهت است كه برخى از محققان او را از ادامه دهندگان كار سيد حيدر آملى در توجه به حكمت الهى شيعى و آميختن آن با عرفان ابن عربى , و از عوامل مؤثر در به وجود آمدن و شكوفائى مكتب فلسفى اصفهان (ميرداماد و ملا صدرا و شاگردان آنها) دانسته اند.
(تاريخ فلسفه اسلامى 1/209).
در قرن هشتم و نهم حكمت اشراق سهروردى با عرفان ابن عربى و تعليمات ائمه اطهار (ع ) بوسيله سيد حيدر آملى و ابن ابى جمهور در هم آميخت .
مجموعه اين تأ ملات در مكتب اصفهان در آثار ميرداماد و ملا صدرا و قاضى سعيد قمى و فيض كاشانى و بسيارى ديگر از متفكران اين دوره شكفته گرديد.
در اين مكتب مشرب جديد ابن سينا كه به رنگ سهروردى در آمده و در كوره ذوق مشتعل او پرداخت شده بود سرنوشت بينظيرى حاصل كرده و تأ ثير آن نزد حكماى شيعه تا امروز باقى مانده است (شكفتگى فلسفه در اسلام , مقاله كربن , مجله دانشكده ادبيات تهران , سال ششم , شماره يك ) چهره هاى درخشان مكتب اصفهان كه نمايانگر حقيقى حكمت شيعى اند عبارتند از: 1ـ مير محمد باقر داماد كه از پايه گذاران و مؤثرترين شخصيت مكتب اصفهان بشمار ميرود.
ميرداماد بيش از هركس در احياء فلسفه بوعلى و حكمت اشراقى در زمينه تشيع و آماده ساختن آن براى اثر جاودانى ملا صدرا نقش داشته است ( تاريخ فلسفه در اسلام , ج2 , مكتب اصفهان , ص 452).
2 ـ سيد احمد علوى كه از شاگردان معروف ميرداماد بود.
اين دانشمند در شرحى كه بر كتاب شفاى ابن سينا نوشته است , به شرح آخرين فصول الهيات شفا ميپردازد كه در آن ابن سينا انديشه امام بمثابه انسان كامل و سلطان معنوى جهان را بيان ميكند.
اين انديشه , مشخص كننده حكمت نبوى شيعى است .
و پيوندى با مفهوم حكيم كامل در مقدمه حكمة الاشراق سهروردى دارد.
سيد احمد نشان ميدهد كه چگونه تصور آرمانى حكيم در شخص امام تحقق پيدا كرده و چگونه شخص امام نسخه اى است كه تمامى عوالم وجود بر آن نقش بسته است (فلسفه ايرانى و فلسفه تطبيقى , 62).
3ـ صدرالمتأ لهين شيرازى كه يكى از برجسته ترين چهره هاى حيات معنوى و از مظاهر اصلى تفكر اسلامى در عالم تشيع است .
صدرا از يك سو با صورت منطقى دادن به كشف و شهود عارفان مخصوصا ابن عربى و پيروان او, و از سوى ديگر با بيرون كشيدن مضامين فلسفى از اقوال ائمه (ع ) بخصوص آنچه در نهج البلاغه مستتر است مكتب تازه اى از حكمت بنياد نهاد ( = حكمت متعاليه ) و از اين طريق براى نخست بار آنچه را كه ميتوان دقيقا حكمت اسلامى شيعى ناميد پايه گذارى كرد.
آثار ملا صدرا تركيبى از قضاياى منطقى , شهود عرفانى و احاديث نبوى و آيات قرآنى است .
او با تأ ويل رمزى متون مذهبى , معنى باطنى وحى را به اثبات ميرساند و با شهود عقلانى , تفكر بحثى و عقلى را تابح حقايق كلى شناخت عرفانى ميكند, ملا صدرا با اين شيوه بود كه به تركيب فلسفه و دين در پرتو معرفت عرفانى و نظرگاه كلى اسلامى توفيق يافت , هدفى كه فارابى و ابن سينا بدنبالش بودند و غزالى و سهروردى و تمامى آن سلسله از حكمائى كه از عهد سلجوقى تا دوره صفوى در پى هم آمدند در تحققش كوشيدند بى شك تمام حيات معنوى و عقلى شيعه در سه قرن اخير به گرد نام صدر المتأ لهين ميگردد.
مهمترين شاگردان اين حكيم ـ كه آثارشان نمايانگر هماهنگى كامل ميان وحى و عقل و كشف و شهود است ـ عبارتند از: 1) محسن فيض كاشانى كه بارزترين چهره حكيم شيعى مكتب صدرالمتأ لهين است .
افكار فيض نشان دهنده آخرين درجه همبستگى حكمت و تشيع است .
كوشش فيض مصروف هماهنگ ساختن ديدگاه هاى باطنى و ظاهرى بود و اثر او به نام محجة البيضاء ـ كه تحرير شيعى كتاب احياء العلوم غزالى است ـ نشان دهنده حيات روحانى و معنوى و عرفانى اوست .
فيض بر اين نكته تأ كيد ميورزد كه حكمت حقيقى اساسا از روح مقدسص انبيا سرجمشه گرفته است .
هرآنكه طالب انس با اين حكمت است بايد دست به دامان انبياء و اولياء بزند و تأ مل و تزكيه باطن پيش گيرد تا به مقصود نائل آيد (تاريخ فلسفه در اسلام , ج 2, مقاله مكتب اصفهان , 46).
2) قاضى سعيد قمى كه از برجسته ترين نمايندگان عرفان شيعى امامى بشمار مى رود.
اثر عظيم او در حكمت شيعه شرحى است كه بر كتاب التوحيد شيخ صدوق نوشته است .
اين كتاب با شرح صدرالمتالهين بر اصول كافى كلينى مقايسه شدنى است .
در پايان اين مقال از شيخ احمد احسائى , شارح مشاعر و عرشيه ملا صدرا و زيارت جامعه , نام ميبريم كه هرچند مخالف مكتب صدر المتأ لهين بوده است اما نبايد سهم او را در تداوم و گسترش حكمت و عرفان شيعى , به صورتى كه در نوشته هاى ابى جمهور احسائى مطرح شده است , فراموش كرد.
منابع : فلاسفة الشيعه , عبدالله نعمه , بيروت 1930, تاريخ فلسفه اسلامى , هانرى كربن , ترجمه اسدالله مبشرى , ج 1, تهران 1361, تاريخ فلسفه اسلامى , هانرى كربن ترجمه جوا طباطبايى , ج 2, تهران 1369, فلسفه ايرانى و فلسفه طبيقى , هانرى كربن , ترجمه جواد طباطبائى , تهران 1369, تشيع و تصوف , كامل مصطفى الشيبى , ترجمه عليرضا ذكاوتى , تهران 1359, دنباله جستجو در تصوف ايران , زرين كوب , تهران 1362, شيعه , مجموعه مذاكرات محمد حسين طباطبائى با هانرى كرين , چاپ قم هجرت , جامع الاسرار, سيد حيدر آملى , با مقدمه هانرى كربن .
صمد موحد
عرفان
عرفان و تصوف , تمايل به باطن و باطن گرايى و آشنايى با اسرار و معارف باطنى از طريق تعاليم ائمه اطهار (ع ) و اعتقاد به ولايت , همان خصوصياتى است كه حكمت شيعى را به عرفان و تصوف به معناى عام كلمه پيوند ميدهد.
توضيح آنكه از يك طرف تشيع بالذات و بخودى خود راه آشنايى به اسرار است .
محيط شيعه محيط تعليم اسرار و معارف بوده و شيعه با عقيده خاصى كه نسبت به امامان معصوم (ع ) دارد آماده بود كه اين تعاليم را از آنان اخذ كند (تاريخ فلسفه اسلامى , كربن 1/256).
از طرف ديگر شريعت ظاهرى دارد و باطنى , و علم باطن از سوى پيامبر (ص ) به امامان منتقل شده است .
همچنين مفهوم ولايت , هدايت ارشادى امام را كه اسرار اصول عقايد را ميآموزد القاء ميكند.
اين مفهوم از جهتى شامل مفهوم معرفت است و از جهت ديگر واجد معنى محبت .
مجموته تفكرات و اعتقادات تشيع از اين ديدگاه همان عرفان الهى و اسلامى است .
بنا براين باطن به عنوان محتواى معرفت , و ولايت به عنوان تشكيل دهنده نوع خاص روحانيتى كه مستلزم آن معرفت است با يكديگر قرين شده و عرفان اسلامى را در تشيع نمايان ساخته است (تاريخ فسلسفه اسلامى , 1/44 ـ 34).
اينكه در سخنان ائمه (ع ) و نوشته هاى برخى از بزرگان شيعه گاهى با تصوف و صوفيه مخالفت شده است بى علت نيست , زيرا اگر به مفهوم ولايت كه در قلب تشيع جاى دارد توجه كنيم و تحريفاتى را كه در تصوف اهل سنت بر اين مفهوم تحميل شده است در نظر بگيريم آنگاه عتاب و توبيخى را كه از طرف ائمه (ع ) و شيعيان در مورد صوفيان ـ دست كم در مورد فرقه هاى معينى از صوفيان ـ صورت گرفته است خواهيم فهيمد.
در اينجا مسأ له مهم پديده ولايت بدون امامت است كه براى نخستين بار در آثار حكيم ترمذى به آن بر ميخوريم .
وقتى ميبينيم در تصوف اهل سنت , امامت كه اساس كار است حذف شده است آيا باز هم بايد علت را جستجو كنيم , و ذهن خود را متوجه مطالب ديگر سازيم ؟ اما بهر حال توبيخ و ملامت ائمه (ع ) نسبت به اين دسته از صوفيان (يعنى معتقدان به ولايت بدون امامت ) عرفان شيعى را از ميان نبرده است , زيرا از يك سو دسته اى از بزرگان شيعه ـ مانند سيد حيدر آملى و ابن ابى جمهور و ملا صدرا ـ كه چهره هاى درخشانى در حكمت شيعى بوده اند بدون وابستگى به تصوف و فرق صوفيه , تعابير و اصطلاحات فنى عرفا را بكار برده اند.
از سوى ديگر شجره نسب اغلب سلسله هاى صوفيه به يكى از ائمه (ع ) مى رسد و فرقه هاى گوناگون آنها تا به امروز در ميان شيعيان باقى است .
امتناع بزرگان شيعه از وابستگى به تصوف و شكوت تاريخى در بيان سلسله انتساب صوفيه علتى دارد كه نبايد آن را از نظر دور داشت .
شايد علت اين امتناع , تشكيل مجامع خاص صوفيه به نام خانقاه و كردار مترسمان صوفى وش و نقش شيخ باشد كه به جانشينى امام , بخصوص امام غايب , گرايش داشت .
همچنين ظهور حكومت متعصب محمود غزنوى و سلجوقيان , شيعه را موظف ميكرد تا بر حسب دستور ائمه اطهار (ع ) با نهايت دقت تقيه كنند و عرفان شيعى را كه بر اساس اعتقاد به ولايت و امامت ائمه معصوم بود پنهان دارند.
در قرن هفتم با ظهور خواجه نصير طوسى و شاگردان شايسته او مانند كمال الدين ميثم بحرانى و علامه حلى به چهره هاى ديگرى از انديشمندان شيعه بر ميخوريم و شاهد كوشش هاى آنان در تقريب ميان فلسفه و كلام و عرفان هستيم .
مثيم بحرانى در زمره آن دسته از انديشمندان شيعى است كه به كلام و عرفان و فلسفه توجه كرده اند.
در اهميت بحرانى همين بس كه سيد حيدر آملى او را از حكيمان حقيقى محسوب ميكند كه وارث انبياءاند و به علوم ظاهرى اكتفا نميكنند.
شرح بحرانى بر نهج البلاغه نمايانگر آميختگى تصوف و تشيع و حكمت است .
كار اصلى او اين بود كه سخنان حضرت على (ع ) را در قالبى فلسفى و عرفانى بريزد.
بحرانى پيشرو كسانى است كه كوشيده اند تشيع و تصوف را يگانه كنند, بهمين جهت به منظور بيرون كشيدن معانى عرفانى ـ فلسفى از نهج البلاغه صبغه اى عارفانه به سخنان اميرالمؤمنين (ع ) داده است و بدين ترتيب سرمشق سيد حيدر آملى و ديگر سالكان اين طريق گرديده است .
در اينجا بايد از افضلالدين كاشانى نام ببريم كه حكيمى اشراقى شيعى است و سيد حيدر آملى در كتاب جامع الاسرار به صراحت او را در شمار كسانى ذكر ميكند كه پس از پرداختن به فلسفه و علوم رسمى ظاهرى به صراط اهل حق رو نهاده اند و افضل الدين يكى از بزرگترين آنان بود (تاريخ فلسفه اسلامى , 2/120, تشيع و تصوف , كامل مصطفى , 97 ـ 95).
مهمترين امرى كه شكل و محتواى انديشه عرفانى شيعى را از قرن هفتم به بعد تعين ميبخشد ادغام انديشه ابن عربى در الهيات شيعى است .
جريان ادغام عرفان ابن عربى در الهيات شيعى بوسيله متفكران زير انجام گرفته است : 1) صدرالدين محمد تركه اصفهانى كه اثر مهم او كتاب قواعدالتوحيد است , 2) نوه او صاينالدين على تركه كه شرحى بر كتاب فوق به نام تمهيد القواعد فيالوجود المطلق نوشته است .
اين كتاب براى پى بردن به حكمت شيعى حائز اهميت بوده و هنوز هم يكى از امهات كتب درسى در عرفان نظرى است , 3) حافظ رجب برسى كه در ميان آثار او كتاب مشارق الانوار از همه مهمتر است و به عنوان ديباچه اى بر حكمت شيعى تلقى ميشود, 4) در اين جريان , مهمترين و تعيين كننده ترين نقش از آن سيد حيدر آملى است .
آملى در نوشته هاى خود مخصوصا جامع الاسرار ميكوشد وحدت تصوف و تشيع را اثبات كند و عقيده دارد كه شيعى و صوفى دو اسمند براى يك معنى .
در كتاب جامع الاسرار مؤلف كوشيده است تا تصوف را با تشيع پيوند دهد و يكسانى مشرب تصوف و مذهب شيعى امامى را با يكديگر ثابت كند چنانكه خود ميگويد اين كتاب مبتنى است بر سخنان محققان از اهل الله كه صوفيه ناميده ميشوند و موافق است با مذهب شيعه اماميه و مطابق است با اصول و قواعد هريك از اين دو (جامع الاسرار, 3), و نيز از آغاز جوانى بلكه از دوران كودكى تا كنون كه ايام پيرى است در تحصيل معارف حقه اجداد طاهرين خود, كه همانا امامان معصومند كوشا بوده ام , هم بر حسب ظاهر كه شريعت خاصه اماميه از فرق اسلامى است و هم بر حسب باطن كه حقيقت ويژه طايفه صوفيه از ارباب توحيد است و همواره در صدد پيوند ميان آنها و مطابقت يكى با ديگرى بوده ام و در اين كار جز اينكه مذهب آباء و اجداد طاهرين خود را از حيث ظاهر و باطن مساعدت كنم نيت ديگرى نداشته ام .
اكثر صوفيه از روى نادانى تصور ميكنند كه ائمه معصومين از فضيلت عرفان عارى بوده اند و شيعه نيز مى پندارند كه فضايل ائمه منحصر بوده است به همين علومى كه در ميان آنها متداول است (جامع الاسرار, 5 و 9).
اساس كار حيدر آملى پيوند ميان تشيع و انديشه هاى عرفانى ابن عربى است .
نظريه توحيد او بر وحدت وجود ابن عربى استوار است (تاريخ فلسفه اسلامى , 2/140) و سخنان وى در باره اسماء و صفات الهى و مظاهر آنها ادامه تعليمات عارفان است , 5) با ابن ابى جمهور احسائى و كتاب مهم او المجلى , پيوند ميان حكمت اشراق سهروردى و عرفان ابن عربى و سنت شيعى كامل ميشود.
مجلى كتابى است در كلام شيعى , آميخته با مباحث فلسفى و عرفانى و قواعد سير و سلوك متصوفه و خلاصه اى از تهذيب اخلاق .
ابن ابى جمهور در اين كتاب كوشيده است تا ميان علم كلام و فلسفه (مخصوصا افكار شيخ اشراق ) و عرفان (بويژه عقايد ابن عربى و شارحان او) تطبيق دهد و با تأ ويل آيات و روايات , تشيع را با تصوف سازگار سازد.
به همين جهت است كه برخى از محققان او را از ادامه دهندگان كار سيد حيدر آملى در توجه به حكمت الهى شيعى و آميختن آن با عرفان ابن عربى , و از عوامل مؤثر در به وجود آمدن و شكوفائى مكتب فلسفى اصفهان (ميرداماد و ملا صدرا و شاگردان آنها) دانسته اند.
(تاريخ فلسفه اسلامى 1/209).
در قرن هشتم و نهم حكمت اشراق سهروردى با عرفان ابن عربى و تعليمات ائمه اطهار (ع ) بوسيله سيد حيدر آملى و ابن ابى جمهور در هم آميخت .
مجموعه اين تأ ملات در مكتب اصفهان در آثار ميرداماد و ملا صدرا و قاضى سعيد قمى و فيض كاشانى و بسيارى ديگر از متفكران اين دوره شكفته گرديد.
در اين مكتب مشرب جديد ابن سينا كه به رنگ سهروردى در آمده و در كوره ذوق مشتعل او پرداخت شده بود سرنوشت بينظيرى حاصل كرده و تأ ثير آن نزد حكماى شيعه تا امروز باقى مانده است (شكفتگى فلسفه در اسلام , مقاله كربن , مجله دانشكده ادبيات تهران , سال ششم , شماره يك ) چهره هاى درخشان مكتب اصفهان كه نمايانگر حقيقى حكمت شيعى اند عبارتند از: 1ـ مير محمد باقر داماد كه از پايه گذاران و مؤثرترين شخصيت مكتب اصفهان بشمار ميرود.
ميرداماد بيش از هركس در احياء فلسفه بوعلى و حكمت اشراقى در زمينه تشيع و آماده ساختن آن براى اثر جاودانى ملا صدرا نقش داشته است ( تاريخ فلسفه در اسلام , ج2 , مكتب اصفهان , ص 452).
2 ـ سيد احمد علوى كه از شاگردان معروف ميرداماد بود.
اين دانشمند در شرحى كه بر كتاب شفاى ابن سينا نوشته است , به شرح آخرين فصول الهيات شفا ميپردازد كه در آن ابن سينا انديشه امام بمثابه انسان كامل و سلطان معنوى جهان را بيان ميكند.
اين انديشه , مشخص كننده حكمت نبوى شيعى است .
و پيوندى با مفهوم حكيم كامل در مقدمه حكمة الاشراق سهروردى دارد.
سيد احمد نشان ميدهد كه چگونه تصور آرمانى حكيم در شخص امام تحقق پيدا كرده و چگونه شخص امام نسخه اى است كه تمامى عوالم وجود بر آن نقش بسته است (فلسفه ايرانى و فلسفه تطبيقى , 62).
3ـ صدرالمتأ لهين شيرازى كه يكى از برجسته ترين چهره هاى حيات معنوى و از مظاهر اصلى تفكر اسلامى در عالم تشيع است .
صدرا از يك سو با صورت منطقى دادن به كشف و شهود عارفان مخصوصا ابن عربى و پيروان او, و از سوى ديگر با بيرون كشيدن مضامين فلسفى از اقوال ائمه (ع ) بخصوص آنچه در نهج البلاغه مستتر است مكتب تازه اى از حكمت بنياد نهاد ( = حكمت متعاليه ) و از اين طريق براى نخست بار آنچه را كه ميتوان دقيقا حكمت اسلامى شيعى ناميد پايه گذارى كرد.
آثار ملا صدرا تركيبى از قضاياى منطقى , شهود عرفانى و احاديث نبوى و آيات قرآنى است .
او با تأ ويل رمزى متون مذهبى , معنى باطنى وحى را به اثبات ميرساند و با شهود عقلانى , تفكر بحثى و عقلى را تابح حقايق كلى شناخت عرفانى ميكند, ملا صدرا با اين شيوه بود كه به تركيب فلسفه و دين در پرتو معرفت عرفانى و نظرگاه كلى اسلامى توفيق يافت , هدفى كه فارابى و ابن سينا بدنبالش بودند و غزالى و سهروردى و تمامى آن سلسله از حكمائى كه از عهد سلجوقى تا دوره صفوى در پى هم آمدند در تحققش كوشيدند بى شك تمام حيات معنوى و عقلى شيعه در سه قرن اخير به گرد نام صدر المتأ لهين ميگردد.
مهمترين شاگردان اين حكيم ـ كه آثارشان نمايانگر هماهنگى كامل ميان وحى و عقل و كشف و شهود است ـ عبارتند از: 1) محسن فيض كاشانى كه بارزترين چهره حكيم شيعى مكتب صدرالمتأ لهين است .
افكار فيض نشان دهنده آخرين درجه همبستگى حكمت و تشيع است .
كوشش فيض مصروف هماهنگ ساختن ديدگاه هاى باطنى و ظاهرى بود و اثر او به نام محجة البيضاء ـ كه تحرير شيعى كتاب احياء العلوم غزالى است ـ نشان دهنده حيات روحانى و معنوى و عرفانى اوست .
فيض بر اين نكته تأ كيد ميورزد كه حكمت حقيقى اساسا از روح مقدسص انبيا سرجمشه گرفته است .
هرآنكه طالب انس با اين حكمت است بايد دست به دامان انبياء و اولياء بزند و تأ مل و تزكيه باطن پيش گيرد تا به مقصود نائل آيد (تاريخ فلسفه در اسلام , ج 2, مقاله مكتب اصفهان , 46).
2) قاضى سعيد قمى كه از برجسته ترين نمايندگان عرفان شيعى امامى بشمار مى رود.
اثر عظيم او در حكمت شيعه شرحى است كه بر كتاب التوحيد شيخ صدوق نوشته است .
اين كتاب با شرح صدرالمتالهين بر اصول كافى كلينى مقايسه شدنى است .
در پايان اين مقال از شيخ احمد احسائى , شارح مشاعر و عرشيه ملا صدرا و زيارت جامعه , نام ميبريم كه هرچند مخالف مكتب صدر المتأ لهين بوده است اما نبايد سهم او را در تداوم و گسترش حكمت و عرفان شيعى , به صورتى كه در نوشته هاى ابى جمهور احسائى مطرح شده است , فراموش كرد.
منابع : فلاسفة الشيعه , عبدالله نعمه , بيروت 1930, تاريخ فلسفه اسلامى , هانرى كربن , ترجمه اسدالله مبشرى , ج 1, تهران 1361, تاريخ فلسفه اسلامى , هانرى كربن ترجمه جوا طباطبايى , ج 2, تهران 1369, فلسفه ايرانى و فلسفه طبيقى , هانرى كربن , ترجمه جواد طباطبائى , تهران 1369, تشيع و تصوف , كامل مصطفى الشيبى , ترجمه عليرضا ذكاوتى , تهران 1359, دنباله جستجو در تصوف ايران , زرين كوب , تهران 1362, شيعه , مجموعه مذاكرات محمد حسين طباطبائى با هانرى كرين , چاپ قم هجرت , جامع الاسرار, سيد حيدر آملى , با مقدمه هانرى كربن .
صمد موحد