فقه و اجتهاد
فقه در لغت به معناى فهم است و در قرآن و حديث نيز به همين معنى به كار رفته و به علم خاص و يا تخصص در دانش ويژه اختصاص ندارد.
اما از اواخر سده اول هجرى علم احكام فقه ناميده شد.
با توجه به اين مفهوم جديد است كه فقيهان شيعه فقه را چنين تعريف كرده اند العلم بالاحكام الشرعية الفرعية عن ادلتها التفصيلية (معالم الاصول 220) ( فقه ).
چگونگى پيدايش فقه و اجتهاد: يكى از شاخه هاى علمى اسلامى كه پس از پيامبر(ص )به تدريج شكل گرفت , علم فقه بود و كسانى كه به آن اشتغال و يا علاقه ميورزيدندفقيه ناميده شدند.
اينان به علم احكام روى آوردند و كوشيدند كه تكاليف مكلفين را و حلال ها و حرام ها را بيان كنند.
اين علم به ضرورت پديد آمد و رشد وتوسعه يافت .
در زمان حضور پيامبر(ص ) مؤمنان احكام را از او فرا ميگرفتند و به آن عمل ميكردند.
اما پس از درگذشت پيامبر(ص ), مرجع پرسشهاى دينى مردم دقيقا روشن نبود.
كسانى از صحابه با نقل احاديث نبوى كوشيدند به اين پرسشها پاسخ دهند.
اما زمانى فرا رسيد كه به نظر ميرسيد ديگر احاديث نميتوانند پاسخگوى مسايل كاملا نوين باشند.
ناچار عالمانى به اين فكر افتادند كه به مشكلات نو پاسخى نو بدهند.
اين انديشه راه اجتهاد در فقه را گشود.
در سده دوم و سوم هجرى فقيهانى ظهور كردند و هر كدام به شيوه خاص خود و با مبنا قرار دادن ادله اى چون قياس , استحسان , استصلاح , سد ذرائع و ...
كوشيدند به مسائل تازه در قلمرو احكام شرعى پاسخى دينى و فقهى دهند.
هرچند با مرگ ابن حنبل از ظهور مذهب تازه اى در اجتهاد جلوگيرى شد,اما با استفاده از همان ادله و در چهار مذهب مقبول , عملا اجتهاد راه خود را ادامه داد.
فقه شيعه , مانند ديگر زمينه ها, سرنوشت ديگرى دارد.
ادوار فقه و اجتهاد شيعى را ميتوان در پنج دوره خلاصه كرد: 1) دوره تأ سيس (عصر امامان ): از آنجا كه شيعه در انديشه سياسى و كلامى خويش , امامت ائمه اطهار(ع ) را به نص ميداند و معتقد است كه اين امامان داراى دو مقام استثنايى عصمت و علم ميباشند, در نظر شيعه عصر امامت نيز عصر حضور است و لذا سنت آنان (= سخن , عمل و تقرير) درست مانند سنت نبوى , قال استناد است و تمامى افكار, اقوال و اعمال شان داراى حجيت شرعى ميباشد.
اين بود كه در دوران طولانى امامت (11 - 329 ق ), عالمان و فقيهان شيعى عمدتا احكام عملى شرعى را مستقيم و يا غير مستقيم از ائمه (ع ) روايت ميكردند و شيعيان نيز از آن روايات پيروى مينمودند.
در اين دوران حتى احاديث نبوى نيز از طريق امامان روايت ميشد و يا با تأ ييد آنان صحيح شمرده ميشد.
قرآن و سنت پيامبر و امامان ادله اساس احكام بودند.
با توجه به اين كه , على رغم اهل سنت كه كتابت حديث را از روزگار خليفه دوم ممنوع كرد و تا روزگار عمر بن عبدالعزيز (م 101 ق ) تأ ليفى در اين زمينه پديد نيامد, شيعه به تأ ليف و تدوين ,اهتمام مينمود و ائمه اطهار(ع ) نيز از همان آغاز مشوق اين كار بودند, كتابها ونوشته هاى مختلفى در عرصه فقه و حديث و تدوين احكام شرعى به وسيله شاگردان ائمه (ع ) پديد آمد.
گفته شده است كه اميرالمؤمنين على (ع ) داراى صحيفه اى بوده است كه بخشى از حلال و حرام در آن به خط ايشان بود (تاريخ الفقه الجعفرى , 71).
اما به گفته نجاشى (رجال , 6) نخستين كسى كه در شيعه اثرى در فقه پديد آورد, ابو رافع صحابى امام على (ع ) بود كه كتاب السنن و الاحكام والقضايا را نوشت .
پس از او فرزندش على و نيز ربيعة بن شميع , دو تن از اصحاب امام على (ع ), كتابى در فقه تأ ليف كردند (همانجا, 6 - 7).
در سده دوم محدثان و فقيهانى در مكتب امامانى چون امام باقر(ع ) و امام صادق (ع ) و ديگر ائمه (ع ) تربيت شدند و برخى از آنان در فقه و حديث داراى تأ ليفاتى گرديدند.
نام آنان و آثار شان در بسيارى از منابع اسلامى مانند الفهرست ابن نديم و منابع متنوع شيعى مانند رجال نجاشى والفهرست طوسى و ديگر منابع رجالى و تاريخى و فقهى آمده است (تأ سيس الشيعة , تاريخ الفقه الجعفرى والامام الصادق والمذاهب الاربعة ).
در شمار نخستين تأ ليفات شيعى كتابهايى است كه تحت عنوان آيات الاحكام نوشته شده كه در مورد آيات فقهى قرآن ميباشد ( آيات الاحكام ) و ظاهرا نخستين كسى كه تحت اين عنوان كتاب نوشته است , محمد بن سائب كلبى (م 146 ق ) بوده است (الذريعة , 1/40 - 41).
با اينكه شيعه در طرح و گسترش و تدوين فقه پيشگام است , اما در اجتهاد, به معناى كنونى آن , متأ خر براى بيان تعريف اجتهاد ميتوان اين كلام تا حدودى جامع و مانع را ارائه داد: ملكة استنباط الاحكام الشرعية الفرعية الكلية اوالوظائف العمليه من مصادرها.
ملكه اى كه به وسيله آن ميتوان احكام شرعى , فرعى و يا وظيفه عملى مكلف را از منابع و مصادر آن به دست داد (دايرة المعارف تشيع , 2/474).
در اينكه چنين اجتهادى دقيقا از كى در ميان مسلمانان آغاز شده است , روشن نيست .
گفته شده است كه حضرت پيامبر(ص ) نيز اجتهاد ميكرده است (موسوعة الفقه الاسلامى , 1/8-9).
اينكه آيا مسلمانان در روزگار پيامبر(ص ) ميتوانستند در احكام شرعى اجتهاد كنند و به اجتهاد عمل كنند, نيز محل تأ مل است .
محمد حسين آل كاشف الغطاء (1294 - 1374 ق ) مجتهد شيعى ميگويد باب اجتهاد از زمان رسول خدا (ص ) گشوده بود و بلكه امرى بود ضرورى (اصل الشيعة و اصولها, 148).
روايتى است كه پيامبر(ص ) به معاذ بن جبل اجازه داد در صورت لزوم اجتهاد كند و به آن عمل نمايد (الملل و النحل , 1/201).
اگر اين روايت را, كه به استناد آن اجتهاد مجاز شمرده شده است قبول كنيم , بايد پذيرفت دست كم در مواردى كه حكم قطعى شرعى وجود نداشته است , مسلمانان در عصر پيامبر(ص ) حق داشتند اجتهاد كنند.
پس از رحلت پيامبر(ص ), به دلايلى كه گفته شد, اجتهاد در احكام فقهى و شرعى ضرورت قطعى يافت و صحابه , به ويژه حاكمان , كوشيدند در صورت فقد نص (= قرآن و سنت ) با اجتهاد به حل مسايل فردى و اجتماعى اقدام كنند و حتى در مواردى در برابر نص اجتهاد كنند.
هرچند شيعيان و ائمه اطهار(ع ), جز در دوران كوتاه حكومت اميرالمؤمنين على (ع ) و يك سال حكومت امام حسن (ع ), در موضع قدرت و در مقام حل مسايل اجرايى و روزمره نبودند و لذا كمتر به اجتهاد نياز بود, اما در عين حال در حيطه حل مشكلات روزمره اقليت محكوم شيعى نوعى اجتهاد ضرورى بود كه به وسيله ائمه (ع ) انجام ميشد.
شيعيان , طبق آموزش امامان , اجتهاد سنى را در تمام اشكالش مردود و تهى از حجيت شرعى دانستند.
سده دوم شيعيان در كنار اهل حديث بودند و اهل اجتهاد را, كه در آن زمان اهل رأ ى خوانده ميشدند, شديدا رد ميكردند و اشكال مختلف قياس , جز قياس منصوص العله را بياعتبار ميشمردند.
البته حديث گرايى شيعى , به دليل حضور امامانى كه هم مفسر احاديث نبوى بودند و هم سنت خودشان حجت بود, در آن روزگار از پويايى بيشترى در مقايسه با حديث گرايى سنى برخوردار بود.
با اينكه على القاعده با حضور ائمه (ع ) چندان ضرورتى به اجتهاد فقيهان نبود, اما دقيقا روشن نيست كه فقيهان شيعى در عصر امامت تا چه اندازه حق اظهار نظر اجتهادى در باره ء احكام را داشتند.
در اينكه امامان برخى از شاگردانشان را فقيه خوانده اند و حتى بعضى از آنان را به دادن فتوى مر كرده اند(مانند ابان بن تغلب كه امام باقر(ع ) به او فرمود در مسجد مدينه بنشيند و فتوى بدهد) ( ابان بن تغلب ), ترديد نيست , اما معلوم نيست كه فقاهت اين شمار از فقيهان و فتواى آنان در محدوده نقل آراى فقهى امام بوده و يا خود نيز به رأ ى شخصى عمل ميكرده و يا آن را به مردم نيز ميگفته اند.
برخى بر اين عقيده اند كه در عصر حضور, هرچند فقها به معنى صحيح كلمه , مجتهدين و ارباب فتوى بوده اند, ولى خواه ناخواه به علت حضور ائمه اطهار(ع ) تحت الشعاع بوده اند, يعنى مرجعيت آنها هنگام عدم دسترسى به ائمه بوده است و مردم حتيالامكان سعى ميكردند به منبع اصلى دست يابند, خود فقها نيز مشكلات خود را با ائمه در ميان ميگذاشتند (آشنايى با علوم اسلامى , اصول فقه , 60) اما برخى ديگر اين نظر را قبول ندارند (زمين در فقه اسلامى , 1/37).
طبق مدعاى صاحب نظر دوم , از مجموع اطلاعات تاريخى عصر امامت چنين بر ميآيد كه اولا, امامان وظيفه خود را بيان و آموزش اصول ميدانستند و وظيفه اجتهادى تفريع را به عهده ء ديگران ميگذاشته اند, ثانيا ترديد نميتوان كرد كه امامان پيروان خود را پيوسته دعوت به استدلال و تعقل ميكردند و حتى متكلمان عقل گرا را در برابر حديث گرايان ضد عقل تقويت ميكردند, ثالثا وجود حضور شمارى از متكلمان بزرگ و معتبر شيعه كه در تمامى اصول فكرى , جز اصل پذيرفتن امامت ائمه , با رهبر و رئيس علمى خود اختلاف نظر پيدا ميكردند, نشان ميدهد كه اجتهاد علمى و فقهى در اصول و فروع مجاز بوده است .
در آن دوران گروهى از صحابه براى امامان تنها نوعى مرجعيت علمى قائل بوده و آنان را دانشمندانى پاك و پرهيزكار (ابرار) ميدانستند و منكر صفاتى از قبيل عصمت در آنان بودند (الفوائد الرجاليه ,3/220).
به همين دليل بسيارى از صحابه گاه از ائمه در مسائل علمى و فقهى درخواست سند و مأ خذ مينمودند (همانجا).
برخى ديگر نيز وجود نوعى اجتهاد را در عصر ائمه مورد تأ كيد قرار داده و براى اثبات آن چنين استدلال كرده اند: اولا, مردم شيعه عموما به امام دسترسى نداشته اند تا مستقيم نظرات او را بشنوند, ثانيا, غالبا امامان شيعى يا زندانى و يا سخت تحت نظر بوده اند و در چنين احوال ناگزير فقيهان به شكلى اجتهاد ميكرده اند, ثالثا خود امامان به شاگردانشان نقادى حديث را آموخته بودند و آنها نيز بر همان اساس به رد و اثبات حديث و در واقع نوعى اجتهاد و استنباط ميپرداختند و به همين دليل است كه در عصر ائمه نيز در باره علم اصول كتابهايى تأ ليف شده است (علم الاصول , تاريخا و تطورا, 31 - 34).
وجود اخبار علاجيه , كه جهت رفع تعارض و تناخى ميان روايات از امامان نقل شد ( اخبار علاجيه ) و يا نگارش كتاب علل الحديث به وسيله يونس بن عبدالرحمان , از راويان حديث امام هفتم و هشتم (ع ) (رجال نجاشى , 447) مؤيد اين نظر است .
با توجه به نكات ياد شده ميتوان نوعى اجتهاد شيعى بر اساس قرآن , سنت و اقوال امامان وتا حدودى عقل گرايى درعصر امامت ديد و آثار آن را مشاهده كرد.
اما نميتوان انكار كرد كه عقايد غالب شيعيان و محدثان شيعى در طول سه قرن اطاعت پيروى فكرى , عقيدتى , سياسى و علمى از امامان بوده و عموما اجتهاد در برابر نص امام را جايز نميشمردند.
تأ ييد امامان از عقلگرايان متكلم لزوما به معناى عقلگرايى درحيطه احكام شرعى نيست , چرا كه كلام در حوزه اصول اعتقادى است و بديهى است كه اصول دين تقليدى نيست , ولى احكام شرعى يكسره از مقوله ديگر است و به وسيله شارع احكام جعل ميشود.
در حيطه احكام , ظاهرا اجتهاد عقلى در حالى مجاز بود كه اولا در چهارچوب كتاب , حديث پيامبر و امامان - عليهم السلام - و اصول تعيين شده بوده و ثانيا در جايى كه نصى وجود نداشت .
به اين دليل است كه فقيهان روزگارامامان , پيش از آنكه مجتهد باشند, محدث بودند.
ظاهرا به اين جهت است كه از فقيهان شيعى تا سده چهارم به عنوان مجتهد ياد نشده و همچنين از آراى فقهى مستقل آنان در منابع فقهى نشانى در دست نيست .
اينكه گفته شده مقبوله عمر بن حنظله و يا حديث معروف امام صادق (ع ) كه فرمود عوام بايد از فقيهان واجد شرايط تقليد كنند نوعى اجتهاد را تجويز ميكند, ميتواند اجتهاد در مورد فقد نص را مجاز شمارد نه بيش از آن .
حديث مشهور و اماالحوادث الواقعه فارجعوا الى رواة احاديثنا نيز مؤيد اين احتمال است .
فقيهان نامدار عصر امامت از اين قرارند: سعيد بن مسيب , سعيد بن جبير محمد بن جبير يحيى بن ام طويل , ابو خالد كابلى , قاسم بن ابيبكر, علقمة بن قيس , حبيب بن ثابت اسدى , حرث بن عبدالله همدانى , حرث الاعور بن عبدالله , سليمان بن مهران اسدى كوفى (اعمش ), ابوالاسود دوئلى , ابان بن تغلب , فقيهان برجسته آل اعين (زراره , بكير, حمران و ...
) على بن حمزه كوفى بطائنى , اسماعيل بن ابى خالدمحمد بن مهاجر, بريد عجلى , محمد بن مسلم , جميل بن دراج حمزة بن طيار, ابان بن عثمان .
در عصر امامان فرقه زيديه و اسماعيليه , كه دو شاخه انشعابى شيعى بودند, نيز اجتهاد و فقاهت سرنوشت جداگانه اى پيدا كرد.
زيديان كه به امامت زيد بن على معتقد شدند, آراى فقهى او را اساس فقاهت خود قرار داده و با گذشت زمان فقه زيدى را تدوين كردند و با ظهور فقيهان نامدار آن را بسط و گسترش دادند.
آراى فقهى زيد, كه خود از محدثان و فقيهان بنام بود, به وسيله برخى از شاگردان او گردآورى شد و با عنوان مجموعه فقهى , در اختيارپيروانش قرار گرفت , كه اكنون نيز در اختيار آنهاست .
فقه زيدى بيش از همه به فقه حنفى نزديك است .
اجتهاد در فقه و احكام شرعى در مذهب زيدى از همان آغاز مقبول افتاد و تا كنون نيز منع نشده است .
شايد عمده ترين دليل مقبوليت اجتهاد در زيديه سه چيز بود يكى عدم اعتقاد به عصمت امامان , ديگر عدم اعتقاد به مهدويت و سوم گرايش شديد معتزلى و پذيرفتن نقش عقل در فهم اصول و فروع دين .
تقريبا تمامى ادله اى كه در مذاهب مختلف اسلامى پذيرفته شد, كم و بيش در فقه زيدى نيز مقبول است .
كتاب , سنت , عقل , اجماع , قياس , استحسان , استصلاح در شمار ادله اجتهادند.
از آنجا كه زيديان از همان آغاز, على رغم اعتقاد به افضليت على (ع ) براى خلافت , امامت مفضول (ابوبكر و عمر) را بى اشكال ميديدند, سنت را هم در سنت علوى محدود نكردند, بلكه سنت صحابه را هم حجت ميشمردند و نيز تقليد ازمذاهب ديگر را در شرايطى مجاز ميدانند.
البته در جزئيات ادله آراى ويژه اى دارند كه در منابع اجتهادى شان مضبوط است .
تقليد را بر مجتهد حرام ولى تقليد عامى از مجتهد را جايز ميدانند.
تجزى در فقه زيدى رواست .
عدالت از شرايط اجتهاد است .
از نظر علمى مجتهد بايد از معارفى چون ادبيات عربى , شناخت آيات الاحكام قرآن , آشنايى با سنت , آگاهى از اجماع صحابه و تابعين و عالمان و علم اصول فقه بهره مند باشد.
به روايت محمد ابوزهره لازم است كه مجتهد افزون بر شرايط يادشده به مقاصد احكام شرع آگاه باشد و از فهم درست , حسن تقدير, نيتى پاك و اعتقادى صحيح برخوردار باشد.
هرچند اعلميت شرط نيست , ليكن اعلميت اولى است و امامانى از اهل بيت نسبت به ديگران حق تقدم دارند (عيون الازهار, الامام زيد, موسوعة الفقه الاسلامى ).
اجتهاد زيدى تا سده هشتم هجرى , به دليل وجود جنبشهاى سياسى و اجتماعى در جاى جاى جهان اسلام , به ويژه ايران و يمن , توسعه فراوان يافت و فقيهان زيدى مهمى به عرصه آمدند.
و نامدارترين آنها در ميان حكومتگران و يا شورشگران زيدى در عراق , مدينه , ايران و يمن ظهور كردند.
امامان حكومتگر زيدى يمن , كه سلسله درازى را تشكيل ميدهد, غالبا مجتهد و فقيه بوده اند.
در واقع آنان با اجتهاد فقهى خويش به حل و فصل امور اهتمام ميكردند (تاريخ اليمن الثقافى ).
آثار فقهى و اصول بسيارى به وسيله عالمان و امامان زيدى نوشته شده است كه به برخى از آنها اشاره ميشود: جامع الاحكام فى الحلال والحرام , تأ ليف الهادى الى الحق يحيى بن حسين (245 - 298 ق ), الفقه , تأ ليف احمد بن يحيى (ناصر اطروش ) (275 - 325 ق ), الجامع الكافى فى فقه الزيدية , تأ ليف ابو عبدالله محمد بن على حسنى , المنهاج الجلى فى فقه زيد بن على , تأ ليف محمد بن مطهر حسنى , شرح جامع الاحكام , تأ ليف ابوالحسن على بن بلال آملى , الفتاوى المنصورية , تأ ليف عبدالله بن حمزه (551 - 614 ق ), المدخل , اصول الاحكام , تأ ليف احمد بن سليمان (532 - 566 ق ), البحر الزخار, معيار العقول فى علم الاصول , عيون الازهار فى فقه الائمة الاطهار, تأ ليف احمد بن يحيى المرتضى (775 - 840 ق ), الروض الحافل [فى ] شرح الكافل , تأ ليف ابراهيم بن محمد مؤيدى , المدخل , الذريعة , التقرير, تأ ليف حسين بن بدرالدين محمد (582 - 662 ق ), شرح الازهار, تأ ليف دهماء (م 837 ق ) دختر يحيى المترضى , شرح الازهار, تأ ليف احمد بن صلاح شرفى (975 - 1055 ق ), شرح الكافل , تأ ليف احمد بن محمد بن لقمان (م 1029 ق ), ضوء النهار (شرحى به الازهار), تأ ليف حسن بن احمد جلال (1014 - 1048 ق ), الانتصار, تأ ليف المؤيد بالله يحيى بن حمزه حسنى (749 ق ), الدرر البهية , السيل الجرار, تأ ليف شوكانى و الوافى فى فقه الهادى (سزگين , 1(3) 334 - 352, دايرة المعارف بزرگ اسلامى , 2/59 - 64).
در مورد مؤلفان فقهى زيديه بنگريد به مقدمه ءمسند الامام زيد, صفات 21 تا /30.
نيز مؤلفات الزيديه .
اما اسماعيليان از فقه و اجتهاد روشنى برخوردار نيستند و لذا آثار فقهى مهمى از آنان برجاى نمانده است .
شايد مهمترين فقيه اسماعيلى قاضى نعمان (م 363 ق ) باشد كه تأ ليفاتى در زمينه ء فقه پديد آورده است .
آثارى كه از او ياد شده عبارتند از: مختصرالاثار فيما روى عن الائمة الاطهار, الاقتصادر, دعائم الاسلام فيالحلال والحرام والقضايا والاحكام عن اهلبيت رسول الله كه بارها چاپ شده و ينبوع .
نيز جعفر بن منصور اليمن (م 380 ق ) , يعقوب بن گليس و برخى ديگر از فقيهان اسماعيلى آثارى در احكام فقهى برجاى نهاده اند (سزگين , همانجا, 368 - 376).
كتاب وجه دين ناصر خسرو (394 - 481 ق )نيز در موضوع احكام شرعى است كه مؤلف آن , طبق روش اسماعيلى , كوشيده است تمامى احكام شرعى را به گونه اى باطنى تأ ويل و تفسير كند.
فرقه نصيريه و قرمطيان نيز فقه مخصوص به خود دارند و در منابع از آنها ياد شده است (سزگين , همانجا, 377 - 383).
2) دوره تدوين (ابن ابى عقيل - ابن ادريس ), با اينكه در دوران ائمه (ع ) اجتهاد عقلى شخصى در ميان فقيهان شيعى مقبول و رايح نبود, اما فقه و فقاهت در حوزه احكام شرعى با رهبرى و هدايت ائمه (ع ) و با تلاش مستمر عالمان و فقيهان تأ سيس شد و مقدمات ظهور و جواز اجتهاد مشروع بر بنياد كتاب , سنت , عقل , اجماع و تدوين علم عقلى اصول فراهم آمد.
در آن دوره تعاليم كلى امامان ضمن چهارصد اصل [= الاصول الاربعمائة ] يا الجوامع تدوين و در بلاد اسلامى منتشر شد كه ملاك عمل شيعيان بود.
از اواسط سده سوم هجرى , پس از آغاز خلافت متوكل (م 247 ق ) و سركوب معتزله و شيعه و ديگر عقل گرايان , مراجعه به حديث افزون شد.
روند سنتگرايى در شيعه نيز اثر گذاشت .
به ويژه امام نهم (ع ) و يازدهم (ع ) از تماس مؤثر با پيروانشان محروم بودند و اين عدم ارتباط جلوى رشد علمى شيعى را گرفت .
در دوران نسبتا طولانى غيبت صغراى امام دوازدهم (عج ) نيز اين روند كم و بيش ادامه پيداكرد.
كلينى در همين دوران به گردآورى حديث شيعى و تهذيب انبوه احاديث و درنهايت تدوين كتاب مهم كافى پرداخت .
پس از مرگ او در سال 329 ق , يعنى درست در سال پايان غيبت صغرى , ابن بابويه (م 381 ق ) همان راه را ادامه داد و كتاب من لا يحضره الفقيه و ديگر كتب حديثى را نگاشت .
اما اعلام غيبت نامعلوم امام از يك سو و باز شدن فضاى فرهنگى و سياسى به نفع شيعه در فرمانروايى آل فرات و آل بويه شيعى در بغداد از سوى ديگر, پيدايش اجتهاد فقهى و تدوين علم اصول فقه را ممكن و ضرورى ساخت .
نخستين فقيه شيعى كه در آغاز دوره تدوين فقه به اجتهاد پرداخت , ابو محمد حسن بن على معروف به ابن عقيل نعمانى است .
او هم طبقه كلينى است و عصر غيبت صغرى را درك كرده است .
او نخستين فقيه شيعى بود كه فقه را تهذيب كرد و نظرى اجتهادى را به كار بست و بحث اصول و فروع را جدا ساخت ( فوائد الرجاليه , 2/211, 220).
كتاب معروف او المستمسك بحبل آلالرسول است كه در سده چهارم و پنجم از بنامترين و مهمترين مراجع فقهى شيعى بوده و بخشى از آراى فقهى آن در منابع فقهى بعدى مانند السرائر نقل شده است .
وى داراى آراء فقهى ويژه اى بوده است كه در كتاب مختلف الشيعه علامه حلى آمده است ( ابن ابى عقيل ).
هم زمان با ابن ابى عقيل , ابن جنيد اسكافى (م 381 ق ) است , كه از همتاى خود اهميت علمى بيشترى دارد.
آن دو را به دليل نقش آغازگرى شان قديمين ناميده اند.
او نيز متكلم بوده و نگرش كلامى وى در باره امامت عامل رويكرد اجتهاد مبتنى بر رأ ى و قياس به شيوه اهل سنت بوده است .
به گفته شيخ مفيد (336وى به - 413 ق ) در كتاب (اجوية المسائل السرويه , 222) ابن جنيد اقوال فقهى امامان را نه بر اساس نقل بلكه بر اساس رأ ى ميپنداشته و بدين جهت اختلاف در روايات را نيز ناشى از اختلاف امامان در رأ ى دانسته است .
پس از يونس بن عبدالرحمان و فضل بن شاذان (م 260 ق ), او احتمالا تنها فقيه شيعى است كه قياس و استحسان را به عنوان مبناى اجتهاد فقهى پذيرفته است .
به همين دليل سخت مورد انتقاد فقيهان و محدثان معاصر خود قرار گرفت .
حتى مفيد, كه شاگرد او بود, با او سخت مخالفت ميكرد و در نوشته هاى متعدد مانند اجوية المسائل السروية ,المسائل الصاغانية , نقض رسالة الجنيدى الى اهل مصر و به ويژه در كتاب النقض على ابن الجنيد فى اجتهاد الرأ ى (فوائد الرجالية , 3/301 , 308) آراى فقهى استاد را مورد انتقاد تند و گزنده قرار داد.
البته او مخالفان خود را بى پاسخ نگذاشته و در طى نوشته هايى كوشيده است منتقدان را قانع سازد (رجال , نجاشى , 387).
وى مسائل فقهى را به صورت موضوعى با تقسيمبندى مناسب تدوين كرد و پس از طرح مبانى و دلايل آنها و نيز پس از طرح آراى فقيهان اسلامى (اعم از شيعه و سنى ) نظر شيعى را آورده و در نهايت بهترين رأ ى را برگزيده است .
در آنجاها كه دلايل فتوا روشن نبوده كوشيد دلايل آنها را ذكر كند (تأ سيس الشيعه , 302 - 303).
بدين ترتيب , در واقع , ابن جنيد فقه استدلالى و در عين حال مقايسه اى را با نگرشى باز و تهى از نقل گرايى افراطى آن روزگار بنياد نهاد.
او در اجتهاد تا بدانجا پيش رفت كه گاه خلاف رأ ى تمام فقيهان شيعى و سنى فتوا داد.
او بر خلاف فقيهان شيعى و سنى خبر واحد را حجت ميدانست و به آن عمل ميكرد.
روش اجتهادى قياسى او, به دليل مخالفت شديدفقيهان معاصر او, با شكست مواجه شد و به زودى فراموش گشت و تا سده ششم كمتر كسى جرأ ت آن را يافت كه از نظريات او استفاده كند.
البته جز سيد رضى , كه درحجيت خبر واحد و قياس مستنبط و به طور كلى در مسلك فقهى قرابت زيادى با ابن جنيد دارد, فقيهان و مجتهدان بعدى اعتناى چندانى به ابن جنيد نداشتند (دايرة المعارف بزرگ اسلامى , 2/258 ـ 261).
اما در سده ششم هجرى ابن ادريس براى نخستين بار از آراى ابن جنيد در كتاب السرائر ياد كرد و پس از آن كم و بيش به نظريات فقهى او توجه شد.
به ويژه در چند سده اخير, كه انديشه اجتهادى تجديد حيات كرد, ابن جنيد با اهميت بيشترى مورد توجه قرار گرفت و كسانى بسيار كوشيدند تا به نوعى از قياس گرايى وى دفاع كنند.
به عنوان نمونه نگاه كنيد به : الفوائد الرجالية (3/221), روضات الجنات (6/145), تنقيح المقال (2/67) و معجم رجال الحديث (14/326).
ابن جنيد آثار فقهى چندى داشته است كه اكنون هيچيك از آنها در دست نيست .
دو كتاب تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة والمختصر الاحمدى للفقه المحمدى , كه اين تلخيص اولى است , از مهمترين كتب فقهى اوست (رجال , نجاشى , 387).
هر چند روش ابن جنيد مورد انكار قرار گرفت , اما در ادامه دوران تأ سيس , نوعى اجتهاد فقهى مورد قبول واقع شد كه در گذشته چندان سابقه نداشت .
در واقع بانقادى حديث علم اصول از دوران امامان تأ سيس شده بود و حتى گفته شده است كه هشام بن حكم (م 197 ق ), صحابى متكلم امام ششم و هفتم (ع ), كتابى در محبث الفاظ و مباحث آن نوشت (تأ سيس الشيعه , 310), و دست كم در اواخر اين دوره آثارى در اين زمينه تأ ليف گشت .
كه ميتوان به كتاب ابطال القياس و نقض اجتهاد الرأ ى ابوسهل اسماعيل بن على نوبختى (227 - 311 ق ) كه امام حسن عسگرى (ع ) را ديده , و به كتاب خبرالواحد والعمل به والخصوص والعموم حسن بن موسى نوبختى اشاره كرد (رجال , نجاشى , 31 - 32 - 63 - 64).
بنا بر اين , در علم اصول , كه علمى است عقلى و استدلالى , نوعى عقلگرايى مطرح بوده است و قياس ابن جنيد نيز مراجعه اى به عقل بوده است .
اما در عين حال , به نظر ميرسد از شيخ مفيد به بعد عقل به آرامى در شمار ادله اجتهادى قرار گرفته است .
شيخ مفيد براى اول بار در التذكرة بالاصول عقل را مورد بحث و بررسى قرار ميدهد.
منتهى او در كنار كتاب و سنت نبوى و اقوال ائمه , از عقل به عنوان راهى براى رسيدن به سه منبع اجتهادى ياد شده ياد ميكند, كه بدين ترتيب عقل طريقيت پيدا ميكند نه حجيت .
شيخ مفيد آثارى مهم در اصول فقه پديد آورد كه برخى از آنها عبارتند از: المقنعه , الاعلام فيما اتفقت عليه الاماميه فيالاحكام , اصول الفقه , رسالة فى ذبائح اهل الكتاب , خلاصة الايجاز فيالمتعة , احكام النساء والعويص فيالفقه (سزگين , 1 (3)/311 - 313) شيخ مفيد).
پس از شيخ مفيد, شاگردش شيخ طوسى (3851 - 460) است كه با نبوغ و تلاش و دانش وسيع و عميق خود اجتهاد شيعى را پايه گذارى كرد و با خلق آثارى در عرصه فقه و اصول , فقه شيعه را مدون و منقح كرد و نقش او چندان مهم شمرده شد كه او را شيخ الطائفه لقب دادند.
طوسى در كتاب اصول خود عدة الاصول از عقل و كاربرد آن سخن گفت و به تبيين و توضيح آن پرداخت .
وى از يك سو دو كتاب مهم تهذيب و استبصار را در تنقيح حديث نگاشت , كه به اضافه كافى و من لا يحضره الفقه در شمار كتب اربعه شيعى قرار گرفتند, و از سوى ديگر, با پديد آوردن آثار اصولى و فقهى معتبر و استوار مانند عدة الاصول , المبسوط, الخلاف , النهاية , والجمل والعقود روش اجتهادى خاص شيعى را بنياد نهاد.
شيخ طوسى بر تمام معاصران خود از نظر فكرى و علمى اثر نهاد و شاگردان بسيارى تربيت كرد, هرچند كه هيچيك همتاى او نشدند.
يكى از آنان فرزندش ابو على حسن (م ب 515 ق ) است كه آثارى چون شرح النهاية والمرشد الى سبيل التعبد را پديد آورد.
ديگر نظام الدين سليمان بن حسن است كه كتاب اصباح الشيعة بمصباح الشريعة را نوشت ( شيخ طوسى ).
پس از شيخ طوسى در سده پنجم , بزرگترين فقيه شيعى شريف مرتضى علم الهدى (355 - 436 ق ) است .
معتبرترين كتاب او در اصول الذريعة الى اصول الشريعة است , كه وى در آنجا نشان ميدهد به حجيت خبر واحد اعتقاد ندارد.
از آثار ديگر او در اين باره ميتوان از الانتصار و المسائل الناصريات نام برد.
او نيز شاگردان بسيار تربيت كرد كه نقش مهمى در بارورى فقه و اجتهاد شيعى به عهده گرفتند.
از جمله آنان ابن براج سعدالدين ابوالقاسم طرابلسى (404 - 481 ق ) است كه آثارى چون الجواهر, المهذب و شرح الجمل العام والعمل پديد آورده است ( ابن براج ).
از شاگردان سيد مرتضى و از فقيهان نامدار سده پنجم حمزة بن عبدالعزيز مشهور به سلار ديلمى (448) است و كتاب فقهى المراسم العلوية والاحكام البلويه از اوست .
نيز ابوالحسن محمد بن محمد بصروى مؤلف كتاب المفيد فيالتكليف از دست پروردگان سيد مرتضى است .
3) دوره شكوفايى (ابن ادريس - كركى ).
پس از شيخ طوسى اجتهاد تا حدود زيادى دچار ركود شد و از نظر اجتماعى , شايد عمده ترين دليل آن زوال آل بويه و استيلاى سلجوقيان ترك بر عراق و بغداد بوده است كه امكان رشد و تعميق فقه و ديگر معارف شيعى راباز ستاند.
در اين دوره فترت كسى را ياراى مخالفت با آراى شيخ طوسى نبود و اين به نوبه خود نوآورى و تكامل فقهى را دشوار ميكرد.
اما در نيمه دوم سده ششم ابن ادريس حلى (543 - 598 ق ), كه نواده دخترى شيخ طوسى بود, به عرصه آمد و با نقادى و نوآورى و گستاخى فكر به دوره ركود پايان داد.
با ظهور ابن ادريس , در واقع مكتب حله پايه گذارى شد و عالمان نامدار حله , فقه و اصول شيعى را به اوج شكوفايى رساندند.
ابن ادريس با روشنى بيشتر از كاربرد عقل در اجتهاد سخن گفت .
او عقل را در جايى كه نصى از قرآن و يا سنت و يا حكمى اجماعى وجود نداشته باشد, در شمار ادله دانست (السرائر, 3).
پس از او محقق حلى باز هم عقل را تقويت كرد و به تبيين كاربردى آن پرداخت (المعتبر, 6).
با تلاش فقيهان عصر شكوفايى علم اصول فقه توسعه يافت و نقش بارزترى در اجتهاد پيدا كرد.
در اين دوره كتاب , سنت , عقل و اجماع , كه از سده پنجم مقبول افتاده بود, به عنوان ادله چهارگانه تثبيت شد, به گونه اى كه تا كنون نيز تغييرى در آن داده نشده است .
ادله چهارگانه محور اساسى علم اصول است , هرچند كه در اصول از مباحث ديگرى چون حجيت امارات و اصول عمليه , كه خارج از كتاب و سنت و عقل و اجماع ميباشند, گفت و گواست و لذا آخوند خراسانى در (كفاية الاصول , 8) ميگويد: ان موضوع علم الاصول هو الكلى المنطبق على موضوعات مسائله المتشته لا خصوص الادله بما هو ادلة ( اصول فقه ).
نكته قابل ذكر در باره علم اصول اين است كه اين علم شديدا از منطق اثر پذيرفته است و بسيارى از مباحث منطق در آن راه يافته است و از اينجا ميتوان دريافت كه چگونه منطق صورى ارسطويى و به طور كلى جهان بينى يونانى در فقه اسلامى و از جمله شيعى اثر نهاده است .
اصولا علم اصول فقه علمى است التقاطى كه از دانشهاى مختلف مانند نحو, كلام , منطق و ...
تركيب شده و لاجرم نميتوانست از ديدگاهاى مربوط به آن علوم بى نصيب بماند (مقاله تأ ثير منطق در علم اصول , ابوالقاسم گرجى , مجله حوزه , شماره 7 و 8).
هرچند در روزگار ابن ادريس فقيهانى چون ابوالمكارم ابن زهره (م 585 ق ) و عمادالدين ابن حمزه طوسى (م 566 ق ) نيز بوده اند كه اولى داراى كتاب الغنية است و دومى مؤلف كتاب الوسيلة الى نيل الفضيلة اما بيگمان پس از ابن ادريس , محقق حلى (م 676 ق ) مهمترين مجتهد و فقيه شيعى است كه نقشى تعيين كننده در شكوفايى فاهت ايفا كرد.
در اصطلاح فقيهان عنوان محقق , در صورتى كه مطلق ذكر شود, منظور ايشان است و اين , جايگاه رفيع او را در فقه شيعى نشان ميدهد.
معروفترين كتاب فقهى او شرايع الاسلام است كه پس از او اين كتاب عمده ترين مأ خذ و الگوى تحقيق و تدوين و تبويب آثار فقهى فقيهان بعدى قرار گرفت .
وى براى اول بار فقه را در چهار باب عبادات , عقود, ايقاعات و احكام قراد داد.
آثار ديگر او در فقه و اصول از اين قرارند: معارج الاصول , المعتبر, مختصرالنافع و نكت النهاية ( , محقق حلى ).
از فقيهان نامدار مكتب حله , كه سهم به سزايى در شكوفايى فقاهت و اجتهاد شيعى داشته , علامه حلى (648 - 726 ق ) است .
وى از سه طريق توانست به گسترش و بالندگى فقاهت شيعى يارى رساند: 1) از طريق تأ ليف و تدوين آثار بسيارى در فقه و اصول مانند: تهذيب الاصول , مبادى الاصول , نهاية الاصول , مختلف الشيعة , تبصرة المتعلمين , تذكرة الفقهاء, منتهى المطلب , قواعد الاحكام , تحرير الاحكام , ارشاد الاذهان , نهاية الاحكام و تلخيص المرام , 3) از طريق نفوذ سياسى و اقتدار اجتماعى كه در آن مقطع تاريخى به دست آمده بود.
در اصطلاح فقيهان شيعى چون گفته شود علامه , مراد علامه حلى است و اين اعتبار ويژه علمى او را حكايت ميكند.
او بر اساس استفاده از قواعد مشهور فن , كه بيشتر از فقه اهل سنت گرفته شده , بخش معاملات فقه را بسط بيسابقه داد و ديگر اينكه , به دليل آسنايى كامل با رياضيات در مباحث مربوط به فقه از قواعد رياضى بهره فراوان برد و نخستين فقيه شيعى بود كه رياضيات را در فقه آورد.
همچنين با كارهاى رجال خود و تدوين و گروه بندى روايات از نظر وضع و ثاقت و درستى بنيادى فقه شيعى , مدد بسيار نمود.
همچنين با تهذيب اصول فقه كمك بسيارى به تنقيح مبانى و قواعد فقهى كرد و راه را براى استقلال كامل فقه و اصول شيعى هموار ساخت (زمين در فقه اسلامى , 1/63 - 64) ( علامه حلى ).
فرزند او فخرالمحققين (682 - 771 ق ) نيز از فقيهان است ( فخرالمحققين ).
پس از علامه برجسته ترين فقيه و مجتهد سومين دوره فقه شيعى محمد بن مكى (734 - 786 ق ) مشهور به شهيد اول است .
تلاشهاى اجتماعى و سياسى مهم , تدريس , تأ ليف , تحقيق , نبوغ علمى و سرانجام شهادت او از عوامل تعيين كننده او در توسعه فقاهت شيعى بود.
آثار مهم اصولى و فقهى او عبارتند از: جامعالبين , الفقيه , نفلية , القواعد, الفوائد, البيان , الدروس الشرعية , غاية المراد, اللمعة الدمشقية والذكرى .
كتاب لمعه او همراه با شرح شهيد ثانى برآن , تا كنون از كتب درسى حوزه هاى علمى شيعى و از منابع مهم فقه شيعى به شمار است ( شهيد اول , اللمعة الدمشقية ).
دانشمندان پس از او, تا حدود يك قرن و نيم پيرو مكتب او بوده و گرچه تازه آوريهايى داشته اند اما در اساس كار بيشتر بر شرح و بيان و آراء و افكار او همت ميگماشته اند و از چهارچوب ترسيمى او پا فراتر ننهاده اند.
مشهورترين اين دانشمندان عبارتند از: ابن المتوج احمد بن عبدالله بحرانى (م 820 ق ) نگارنده النهاية فى تفسير الخمسمائة آية , فاضل مقداد حلى (م 826 ق ) نگارنده كنز العرفان والتنقيح الرائع , ابن فهد حلى (م 841 ق ) نگارنده المهذب والبارع , المنتصر والموجز الحاوى , محمد بن قطان حلى نگارنده معالم الدين فى فقه آل ياسين , مفلح بن حسين صيمرى (م ب 877 ق ) نگارنده غاية المرام , كشف الالتباس و جواهر الكلمات , ابراهيم بن سليمان قطيفى (م ب 966 ق ) معروف به شهيد ثانى نگارنده الروضة البهية (كه شرحى است بر لمعه شهيد اول ), روض الجنان و مسالك الافهام (همانجا, 1/65 - 66).
در اين ميان شهيد ثانى از جايگاه رفيعتر و نقش برجسته ترى در روند تحولى فقه شيعى برخوردار است ( شهيد ثانى ).
بيترديد بنامترين مجتهد شيعى در پايان دوره سوم محقق كركى (م 940 ق ) است .
فقه او از دو نظر با فقه دوره هاى پيش فرق دارد.
يكى آن كه او با قدرت علمى خويش مبانى فقه را مستحكم ساخت .
مشخصه عمده فقه او استدلالات قوى در هر مبحث است .
فرق ديگر فقه كركى , بذل توجه خاص به پاره اى مسائل است كه با تغيير سيستم حكومتى و به قدرت رسيدن شيعه در ايران به وجود آورده بود.
مسائلى از قبيل حدود اختيارات فقيه , نماز جمعه , خراج و مقاسمه و نظائر آن كه پيش از اين تغيير به خاطر عدم ابتلاء, جاى مهمى در فقه نداشت , اكنون مورد توجه بسيار قرار ميگرفت (همانجا, 67).
كركى داراى آثارمتعددى در فقه و اصول است كه از آن ميان ميتوان به جامع المقاصد فى شرح القواعد, تعليق الارشاد و فوائد الشرايع اشاره كرد ( كركى , محقق ).
فقيهان نامدار دوران شكوفايى منحصر به افراد ياد شده نيست , كسان ديگر نيز بوده اند كه در روزگار خود نقش مهمى در توسعه فقاهت شيعى داشته و درخور ذكرند.
فقيهان آل طاووس از اين شمارند.
به ويژه رضيالدين على (م 664 ق ), كه به مصباح المجتهدين شهرت دارد, و غياث الدين عبدالكريم بن احمد (648 - 693 ق ) از برجستگى بيشتر برخوردارند ( آل طاووس ).
نيز ميتوان به ابو على فضل بن امين الاسلام طبرسى (م 548 ق ) نگارنده كتاب المنتخب فى مسائل الخلاف , زينالدين حسن يوسفى آبى (م ب 672 ق ) نويسنده كتاب الكشف الرموز, عمادالدين حسن على طبرى (م ب 698 ق ) نگارنده كتابهاى العمدة , الفصيح , المنهج , نهج الفرمان , عبدالله بن عبدالمطلب حسينى اعرجى (م 754 ق ) نگارنده كنزالفوائد اشاره كرد.
قطعا عوامل متعددى در شكوفايى و رشد فقاهت و اجتهاد شيعى در آن چهار سده نقش داشت .
از نظر اجتماعى مهمترين عامل , فروپاشى خلافت بغداد و قدرت يافتن ايلخانان مغول بود كه تعصبها و به ويژه شيعه ستيزى ديرين از ميان رفت و گسترش مذهب شيعى و توسعه علوم و معارف آن را ممكن ساخت .
به ويژه شخصيت علمى و سياسى عالم برجسته اى چون خواجه نصيرالدين طوسى (597 - 672 ق ), كه از همان آغاز در دستگاه فرمانروايان مغولى به قدرت رسيد, راه فعاليتهاى علنى شيعى را در عرصه هاى مختلف هموار كرد.
پس از او بيشترين نقش را علامه حلى در اين زمينه بازى كرد.
انديشه ء رويكرد به سلطان عادل و حتى همكارى مشروط با فرمانروايان ظالم , كه از سده چهارم در شيعه پديد آمده بود, نيز كينه عميق و تاريخى نسبت به خلافت عباسى , زمينه ساز مناسبى براى همكارى فقيهان شيعى با ايلخانان مغول بود.
4) دوره ركود (كركى - وحيد بهبهانى ).
هرچند نبوغ و اقتدار سياسى و علمى كركى موجب شد كه فقه شيعى در اوايل كار صفويه به حيات خود ادامه دهد و فقيهان برجسته اى نيز به عرصه آيند.
اما تا پايان دوره صفويان غالب مجتهدان پيرو روش فقهى او بودند.
نامدارترين اين فقيهان عبارتند از: حسين بن عبدالصمد عاملى (م 984 ق ) نگارنده العقد الطهماسبى , عبدالعالى بن على كركى (م 993 ق ) نگارنده شرح ارشاد, شيخ بهايى (م 1030 ق ) نگارنده مشرق الشمسين , حبلالمتين , اثنى عشريات و جامع عباسى , ميرداماد استرآبادى (م 1040 ق ) نگارنده شارع النجاة , سلطان العلماء مرعشى (م 1064 ق ) نگارنده حاشيه بر الروضة البهية , محقق حسين خوانسارى (م 1098 ق ) نگارنده مشارق الشموس , جمالالدين محمد خوانسارى (م 1125 ق ) نگارنده حاشيه اى بر الروضة البهية و فاضل هندى (م 1137 ق ) نگارنده كشف اللثام والمناهج السويه .
در اين ميان , فقط ميتوان مقدس اردبيلى (م 993 ق ) صاحب زبدة البيان را تا حدودى مستثنى دانست .
او هرچند در اساس فقه تحولى پديد نياورد اما مشخصه كار او اتكاء بر فكر و اجتهاد تحليلى و تدقيقى بدون توجه به آراء و انظار پيشينيان بود.
برخى از فقيهان اواسط دوره صفوى پيرو روش فقهى او بودند كه ميتوان به اينان اشاره كرد: محمد بن على موسوى عاملى (م 1009 ق ) نگارنده مدارك الاحكام و هداية الطالبين , حسن بن زين الدين عاملى (م 1011 ق ) نگارنده معالم الدين و منتقيالجمان , عبدالله بن حسين شوشترى (م 1021 ق ) نگارنده جامع الفوائد, محقق سبزوارى (م 1090 ق ) نگارنده كتاب كفاية الاحكام و ذخيرة العباد, فيض كاشانى (م 1090 ق ) نگارنده الوافى , معتصم الشيعه و مفاتيح الشرايع و علامه مجلسى (م 1110 ق ) نيز, مانند فيض عليرغم اخبارى بودنش , روش اجتهادى مقدس را ميپسنديد (زمين در فقه اسلامى , 1/68 - 69).
با اين همه پس از كركى اجتهاد شيعى روند ركود را طى كرد و در ادامه همين روند جريان اخبارى گرى شيعى پديد آمد و در اوايل سده دوازدهم هجرى جريان اصولگرايى اجتهادى را تحتالشعاع خود قرار داد.
نهضت اخباريه يا حديث گرايان , در سده سوم نيز غلبه يافتند اما در سده چهارم و پنجم با تلاش گسترده متكلمان و اصوليين وادار به عقب نشينى شدند و در دوران شكوفايى چنان در اقليت قرار گرفتند كه عملا حضورشان احساس نميشد.
در دهه هاى نخستين سده يازدهم محمد امين استرآبادى (م 1036 ق ) به عرصه آمد و به جد با مكتب اصولى به ستيزه برخاست .
كتاب الفوائد المدنية او نقش تعيين كننده اى در پيروزى اخباريگرى و شكست مجتهدان داشت .
اين نهضت ,كه در واقع ادامه همان جنبش اهل حديث سده سوم بود, علم اصول و روش تعقلى و اجتهادى را در فقه انكار ميكرد و معتقد بود كه فقط بايد از ظواهر حديث پيروى كرد و حتى قرآن را بدون حديث نميتوان فهم كرد.
استرآبادى در كتاب خود حجيت عقل و اجماع را در ادله اجتهاد شديدا رد كرد ( اخباريه ).
حركت اخباريان ابتدا در عراق و نجف آغاز شد و سپس به ايران نفوذ كرد و فقيهان بسيارى را پيرو خود ساخت و از ايران به بحرين سرايت كرد.
با اينكه حوزه اصفهان در اختيار مجتهدان اصولى بود, اما به زودى جنبش در آنجا نيز راه يافت و عالمانى چون مجلسى اول و دوم به آن گرايش يافتند.
اين حركت , مانند ديگر جنبشهاى فكرى و اجتماعى , على رغم اعتدال اوليه , به افراط كشيده شد.
فقيهان جنبش نيمه اول اخبارى مانند فيض كاشانى , يوسف بن احمد بحرانى (م 1107 - 1186 ق ) مؤلف كتاب الحدائق الناظره و شيخ حر عاملى (1033 - 1104 ق ), كه كتاب وسايل الشيعه او مهمترين مأ خذ مجتهدان متأ خر است , روش اعتدالى داشتند, اما پس از آن كسانى پيدا شدند كه در گرايش خود تعصب ميورزيدند و حتى مخالفان فكرى خود را تكفير ميكردند.
در اين ميان ميتوان به اخبارى معروف آل عصفور حسين بن احمد (م 1216 ق ) اشاره كرد كه گويا به وسيله مخالفانش كشته شد (دايرة المعارف بزرگ اسلامى , 2/ 72).
فقيهان برجسته ديگرى كه در آن اوان به جنبش اخبارى گرى پيوستند عبارت بودند از خليل بن غازى قزوينى (م 1088 ق ), سيد نعمتالله جزايرى (م 1122 ق ), سليمان بن عبدالله بحرانى ماحوزى (م 1121 ق ) و عبدالله بن صالح سماهيجى بحرانى (م 1135 ق ).
در دوره تقريبا دويست ساله چيرگى اخبارى گرى , اجتهاد و فقاهت تعقلى و تحليلى شيعى از پويايى و تكامل بازماند.
علم اصول فقه تقريبا متروك شد و در مقابل , بازار حديث و گرايش به اهل حديث گرم شد.
در اين دوره مبسوط ترين منابع حديثى شيعى مانند بحارالانوار مجلسى و وسايل الشيعه حر عاملى تدوين شد.
پس از قدرت يافتن صفويان و درگير شدن فقيهان شيعى با مسايل اجتماعى و سياسى مهم و به ويژه با فرصتى كه اين فقيهان در پناه حمايت بى چون و چراى صفوى بدست آورده بودند, ظاهرا ميبايست فقه و اجتهاد توسعه مييافت و علم اصول تعميق ميشد, اما چنين نشد.
در واقع پس از كركى , فقيهى ژرفنگر و همتاى او پيدا نشد, آن شمار فقيهان دوره اول صفوى , كه پيش از اين از آنان ياد شد, غالبا به علوم ديگر مانند فلسفه و كلام و ادبيات بيشتر اشتغال و شهرت داشتند تا به فقه .
به نظر ميرسد كه علل مختلفى از جمله دگرگونى اجتماعى ومذهبى دوران صفوى , حكومتى شدن فقه و درنتيجه سطحى شدن فقاهت , شقاق و اختلاف در ميان فقيهان و رواج تكفير و تفسيق زمينه ساز ركود اجتهاد شده باشد, ركودى كه سر انجام پيروزى اخبارى گرى را بدنبال آورد.
5) دوره تجديد حيات (وحيد بهبهانى - انقلاب اسلامب ), سرانجام , جنبش اخبارى افراطى دچار عكسالعمل مناسب خود شد و جنبش احياى اجتهاد در اصول فقه آغاز گشت .
آغازگر اين دوره وحيد بهبهانى (م 1208 ق ) است .
وحيد, كه در كربلا ميزيست , از همان جايى ستيزه اش را با اخبارى گرى شروع كرد كه اخباريان شروع كرده بودند.
فقه وحيد نخستين فقه شيعه است كه قواعد اصول فقه در آن به درستى اعمال شده و اين خود مشخصه اصلى آن است .
وحيد در تأ سيس اين روش فقهى و احياى علم اصول كوشش فراوان نمود و رنج بسيار برد و مكتب علمى او كه نمونه يك حقوق منطقى پيشرفته با سيستم حقوقى قوى و هماهنگ و استوار است , با هيچ مكتب پيشين قابل مقايسه نيست (زمين در فقه اسلامى , 1/71) ( وحيد بهبهانى ) شاگردان وحيد با شدت روزافزون و با بهره گيرى از تمامى ابزار فكرى , علمى , اجتماعى , اقتصادى و سياسى به مبارزه با اخباريان برخاستند و سرانجام پيروز شدند.
سيد محمد مهدى بحرالعلوم (1155 - 1212 ق ), سر سلسله سادات طباطبايى آل بحرالعلوم كه عالمان و فقيهان اصولى مهم و صاحب نام از آن برخاسته اند (دايرة المعارف بزرگ اسلامى , 1/ 598 - 602), نخستين شاگرد و پرورش يافته مكتب وحيد است كه با تدريس و تأ ليف به مبارزه با اخباريان پرداخت .
به ويژه رياست تامه اى كه او در حوزه نجف پيدا كرد, بر اقتدارش افزود و توفيق بيشترى را نصيبش كرد.
برخى از آثار اصولى و فقهى و رجالى او بدينقرارند: حاشيه بر معالم الاصول , الدرة البهية , الفوائد فى مهمات الاصول , شرح الوافية , الفوائد فيالاصول , المصابيح فى شرح المفاتيح والفوائد الرجاليه .
پس از او شيخ جعفر نجفى معروف به كاشف الغطاء (1156 - 1227 ق ), مجتهد با نفوذ و مقتدر شيعى و رئيس حوزه نجف , به مبارزه با اخباريان ادامه داد.
نمود برجسته اين جدال برخورد شديد او با شيخ محمد بن عبدالنبى نيشابورى (1178 - 1232 ق ) معروف به اخبارى ( اخبارى ) بود كه بر اثر آن , ميرزا محمد احساس خطر كرد و به ايران آمد و به فتحعلى شاه قاجار (م 1250 ق ) پناه برد.
شيخ جعفر نخست كتابى زير عنوان كشف الغطاء عن معايب ميرزا محمد عدوالعلماء در رد آن نوشت و آن را براى شاه ايران فرستاد (الذريعة , 18/25) و آنگاه خود به ايران آمد و كارى كرد كه شاه شيخ را از خود راند (طبقات اعلام الشيعه , 250).
وى پس از آن ضمن سفر به اصفهان , كتاب ديگرى به نام الحق المبين فى تصويب المجتهدين و تخطئة جهال الاخباريين در نقد اخباريان نوشت (الذريعة , 7/37).
ميرزا محمد نيز كتابى با عنوان الصحية بالحق على من الحد و تزندق در رد كتاب ياد شده تأ ليف كرد (همان , 7/38).
بيگمان مهمترين كتاب كاشف الغطاء, كه از چيرگى مؤلف آن خبر ميدهد, كتاب كشف الغطاء عن خفيات مبهمات الشريعة الغراء است , كه از آن پس تا كنون پيوسته مورد مراجعه و استناد فقيهان است .
فرزندانش موسى (1180 - 1242 ق ) نگارنده كتاب منية الراغب , على (1197 - 1253 ق ) نگارنده كتاب النور الساطع فى الفقه النافع , حسن (1201 - 1261 ق ) نگارنده كتاب انوار الفقاهة و ديگر عالمان آل كاشف الغطاء, كه تعداد شان به 16 تن ميرسد (دايرة المعارف بزرگ اسلامى , 2/ 102 - 107) نيز از مجتهدان نامدار سده سيزدهم ميباشند.
از نامداران علم اصول , ابوالقاسم گيلانى معروف به ميرزاى قمى (1231 ق ) است كه آثارى چون جامع الشتات , غنائم الاحكام , مناهج الاحكام و قوانين الاصول برجاى نهاده است .
شيخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهر (م 1266 ق ) از فقيهان اصول گراى برجسته ديگر سده سيزدهم است كه در پيروزى قاطع مكتب اصولى و زوال اخبارى گرى سهم به سزايى داشت .
او با تربيت مجتهدان برجسته و رياست حوزه نجف و به ويژه تأ ليف كتاب عظيم جواهرالكلام فى شرح شرائع الاسلام فقاهت تازه احيا شده را حياتى دوباره بخشيد.
در ادامه اين روند, شيخ مرتضى انصارى (1214 - 1281 ق ) معروف به شيخ اعظم به عرصه آمد.
افكار, آثار و تحولى كه او در علم اصول و اجتهاد پديد آورد, نقطه عطفى مهم در اجتهاد شيعى معاصر است .
نقش او تا بدانجاست كه برخى گفته اند مكتب او نو بود و چهره فقه شيعى را به كلى دگرگون ساخت (زمين در فقه اسلامى , 1/72).
فقه و اجتهاد تا كنون در چهارچوب مكتب اصولى انصارى ادامه حيات ميدهد.
تأ ليفات فقهى و اصولى او از معتبرترين آثار فقيهان در اين زمينه است .
در اين ميان كتاب فرائدالاصول (معروف به رسايل ) و مكاسب او از آن زمان تا كنون از متون درسى حوزه هاى علميه شيعه است .
طبق يك فهرست , حدود صد شرح و حاشيه بر كتاب مكاسب به وسيله فقيهان و عالمان اخير نوشته شده است (مجله حوزه , شماره 46).
پس از انصارى , آخوند ملا محمد كاظم خراسانى (1255 - 1329 ق ) بيشتر سهم را در رشد مكتب اجتهادى و حقوقى انصارى دارد.
او در حوزه درسش در نجف مجتهدان بزرگى را تربيت كرد.
كتاب مهم كفاية الاصول او از اهميت ويژه برخوردار است و در طول يك سده در عاليترين درس اصول در سطح حوزه هاى علمى شيعى تدريس ميشود و شرح و حاشيه هاى زيادى به وسيله شاگردانش بر آن نوشته شده است .
پس از مرحوم آخوند خراسانى , فقيهى در اصول همتاى وى ظهور نكرده است , هرچند كه فقيه برجسته معاصر او سيد كاظم يزدى (1247 - 1337 ق ) در فقه احتمالا از او برتو بود و كتاب مشهور عروة الوثقى او از اهميت ويژه اى برخوردار است و اينكه غالب مراجع و مجتهدين معاصر بر آن شرح يا حاشيه نوشته اند, حكايت از اهميت و اعتبار آن ميكند.
اما در عين حال تمامى فقيهان اصولى سده چهاردهم مستقيم و برخى نيز از طريق شاگردان , تربيت شده و دست كم اثر پذيرفته از مكتب آخوند ميباشند.
برجسته ترين شاگردان آخوند آقا ضياءالدين عراقى (1287 - 1361 ق ) و شيخ محمد حسين غروى نائينى (1277 - 1355 ق ) بودند كه در تقويت و توسعه علم اصول و تنقيح آراى آخوند و پرورش مجتهدان اصولگرا سهم مهمى ايفا كردند.
مجتهدان نامدار شيعى در سده سيزدهم و چهاردهم , كه سهمى در تقويت علم اصول فقه و گسترش اجتهاد داشتند, از اين قرارند: جواد بن محمد حسين عاملى (م 1226 ق ) مؤلف كتاب مفتاح الكرامة , سيد على بن محمد طباطبائى كربلايى (م 1231 ق ) نگارنده رياض المسائل , ملا محمد شريف العلما (م 1245 ق ), شيخ اسدالله شوشترى كاظمى (م 1234 ق ) نگارنده مقابس الانوار, سيد محمد طباطبائى مجاهد (م 1242 ق ) نگارنده المناهل والمفاتيح , ملا احمد نراقى (م 1245 ق ) نگارنده مستند الشيعة , محمد باقر موسوى معروف به حجة الاسلام شفتى (م 1260 ق ), نگارنده مطالع الانوار, ميرزا حبيب الله رشتى (م 1312 ق ) مؤلف الالتقاطات , ميرزا حسن شيرازى (م 1312 ق ) آقا رضا همدانى (م 1322 ق ) مؤلف مصباح الفقيه , شيخ عبدالكريم حائرى يزدى (م 1355 ق ) نگارنده الصلوة : سيد ابوالحسن اصفهانى (1284 - 1365 ق ) مؤلف وسيلة النجاة , محمد اصفهانى معروف به كمپانى (م 1361 ق ) مؤلف كتاب نيمه تمام الاصول على النهج الحديث , سيد حسين طباطبايى بروجردى (1292 - 1380), سيد محسن طباطبايى حكيم (م 1391 ق ) مؤلف مستمسك العروة الوثقى و نهج الفقاهة .
البته فقيهان و آثار فقهى شيعى بسيار بيش از اين شمار است كه در اين مقاله آمده است .
آقاى مدرسى طباطبايى 1071 اثر فقهى و 106 رساله عمليه مراجع تقليد را در كتاب مقدمه اى بر فقه شيعه آورده است .
مراجع تقليد معاصر نيز غالبا آثارى در فقه و اصول نگاشته اند (علم الاصول , تاريخا و تطورا) با كوششهاى اين فقيهان اصولى , اصول فقه گسترش بسيار پيدا كرده و به نطر ميرسد اجتهاد شيعى بر پايه چهار دليل كتاب , سنت , عقل و اجماع و ديگر مباحث اصول كاملا استوار شده و انديشه اخبارى ديگر امكانى براى رشد و نفوذ ندارد, هرچند كه بقاياى آن در جنوب ايران و احتمالا جاهاى ديگر وجود دارد.
(در مورد فرقهايى كه بين تفكر اخبارى و اصولى وجود دارد دايرة المعارف تشيع , 2/9 - 10).
اختصاصات اجتهاد و فقه شيعى , از آنجا كه كلام و انديشه سياسى شيعى با ديگر مذاهب كلامى اسلامى متفاوت است , لاجرم اجتهاد و علم اصول و فقاهت شيعى با مذاهب فقهى اسلام چون چهار مذهب كنونى اهل سنت و دو فرقه بازمانده شيعى , زيديان و اسماعيليان , و حتى اخباريان تفاوت اساسى دارد.
اساسى ترين تفاوت از اين انديشه ناشى ميشود كه شيعه هيچگاه زمين را خالى از امام معصوم نميبيند و لذا فقيهان شيعى نيز در عصر غيبت وكالتا و از سر نياز ضرورت به اجتهاد در چهارچوب ادله , از جمله مهمترين آن روايات ائمه (ع ) ميپردازند.
حال آنكه فقيهان سنى و يا زيدى خود مستقلا حق اجتهاد ندارند.
هرچند تصدى مقام اجتهاد و افتا نوعى استمرار رهبرى علمى و دينى پيامبر(ص ) است ,اما هرگز ادعاى نيابت و يا و كالت از جانب پيامبر(ص ) نيست .
اين است كه درگذر زمان , در اجتهاد سنى و يا زيدى پيوسته بر حسب نياز دليلى بر ادله و حكم شرعى افزوده شده و اگر اصول اجتهاد در چهار مذهب محدود نميشد, احتمالا تا كنون بر شمار ادله بسيار اضافه شده بود.
اما در شيعه اولا در عصر ائمه (ع ) فقط كتاب و سنت نبوى و اقوال امامان در شمار ادله اساسى بود, و ثانيا, پس از آغاز عصر غيبت كبرى و گشوده شدن باب اجتهاد, اجماع و عقل بر آن افزوده گشت و بديهى است كه اين دو نيز چندان از حجيت مستقل برخوردار نيستند.
چرا كه اجماع زمانى حجيت دارد كه كاشف از قول معصوم باشد و اين , يعنى بازگشت به حجيت و سنت ( اجماع ).
در مورد عقل نيز آراء متفاوتى وجود دارد و در نهايت از جايگاه استوارى برخوردار نيست .
آنچنانكه از غالب آراء فقيهان بر ميآيد عقل , جز درموارد محدودى مانند اصول عمليه طريقيت دارد نه حجيت ( عقل ).
با توجه به اعتقاد و استمرار نبوت در سلسله امامت و اعتقاد راسخ به عصمت امامان (عصمت ) و عدم استقلال مجتهد, بسيارى از آراء فقهى امامى با ديگر مذاهب متفاوت است .
در اينجا به عنوان نمونه به چند مورد از موارد اختلاف آراء اشاره ميشود: متعه , عول , جمله حى على الفلاح در اذان و اقامه , كيفيت وضو و مسح , باز يا بسته بودن دو دست هنگام نماز و برخى مسايل مربوط به نماز, وقوع سه طلاق با يك لفظ در يك جلسه , خمس و كيفيت مصرف آن , برخى از مناسك حج , كيفيت و ماهيت جهاد, غسل و تيمم , برخى از احكام مربوط به زنان به هنگام عادت ماهانه , برخى مسايل در رابطه با نجاسات , برخى مسايل مربوط به ارث و مردگان .
(الفقه على مذاهب الخمسه , الامام الصادق والمذاهب الاربعه , مجلد سوم , موسوعة الفقه الاسلامى ).
البته بايد افزود كه تمامى اختلافهاى فرعى و غير كليدى برآمده از ديدگاه اصولى و كلامى نيست .
دلايل اختلاف فتاوا, اختلاف فتاواى فقيهان وابسته به فرقه هاى كلامى , به ويژه سنى و شيعى , عمدتا ناشى از ديدگاههاى اعتقادى و سياسى و كلامى است , اما در عين حال , عوامل ديگرى نيز در اين كار نقش مهمى دارند كه برخى از آنها از اين قرارند: 1) اختلاف در مداليل و مفاهيم الفاظ, 2) تعارض و اختلاف روايات , 3) اختلاف نظر در وثاقت راويان , 4) استظهارات مختلف از يك روايت , 5) اختلاف در حجيت يك رشته قواعد, 6) اختلاف در تطبيق كليات بر مصاديق (كيهان فرهنگى , سال پنجم , شماره نهم ).
شرايط مجتهد, در تمامى مذاهب فقهى براى مجتهد و فقيه شرايطى قايل شده اند.
در تشيع نيز وجود شرايطى براى احراز صلاحيت اجتهاد و فتوا منظور شده است اين .
شرايط به اجمال از اين قرارند: آشنايى كامل و علمى با كتاب و سنت , مهارت در دانشهايى چون علم رجال و درايه , ادبيات عرب , تفسير قرآن , منطق , تا حدودى رياضيات و نجوم , عدالت و تقوا و در يك جمله ميتوان گفت علم وعدالت .
عدالت در فقيه نيز عبارت است از عمل به واجبات و ترك محرمات و حفظ ظواهر.
افزون بر آنها ايمان , بلوغ , رجوليت , شجاعت در فتوا, اعلميت و عدم گرايش به دنيا نيز در شمار شرايط ميباشد (عروة الوثقى , 4,5).
حدود اختيارات فقيه مجتهد, در اينكه فقيه داراى چه اختياراتى است , نظر قطعى وجود ندارد.
از آغاز شكلگيرى طبقه ء علماى شيعه و سپس توسعه فقه و اجتهاد تا كنون , همواره نظرا و عملا محدوده اختيارات و ميدان عمل متفاوت بوده و در يك روند تحولى سير كرده است ( انديشه سياسى شيعى ).
در عصر ائمه (ع ), عالمان فقه عمدتا همان راويان حديث فقهى بودند.
حتى در سده سوم و چهارم نيز فقيهان محدثان بودند كه وظيفه اى جز تعليم احكام فقهى از طريق نقل روايات مربوط نداشتند.
مردم نيز بنا به توصيه امام كه در حوادث واقعه به روات احاديث مراجعه كنند, به اين نوع راويان مراجعه ميكردند و احكام شرعى را از آنان ميشنيدند و عمل ميكردند.
اما پس از آنكه مسئله اجتهاد در احكام در شيعه مقبول افتاد, حوزه وظايف و اقتدار مجتهدان نيز گسترش يافت .
به استناد رواياتى چون العلماء ورثة الانبياء يا مقبوله عمر بن حنظله و برخى از توقيعات امام غايب (عج ) (عوائدالايام , ملا احمد نراقى ) انديشه نيابت عام فقيهان پديد آمد.
به تناسب اين داعيه , حوزه وظايف مجتهدين نيز توسعه پيدا كرد.
از پيامدهاى مستقيم نيابت و اجتهاد تقليدبود.
يعنى مردم غير مجتهد به دليل عدم توانايى در اجتهاد از يك سو و لزوم انطباق اعمال روز مره مؤمنان با حكم شرعى از سوى ديگر, ميبايست از مجتهدان كه در واقع خلاء غيبت امام را تا حدودى جبران ميكردند و به نام امام معصوم حكم صادر مينمودند, تقليد كنند.
در واقع اين گونه بود كه تقليد جاى تعليم را گرفت ( تقليد).
البته مسئله تقليد به گونه اى ديگر در مذاهب اجتهادى اهل سنت نيز متداول بوده و هست (الاصول العامة للفقه المقارن , 639 - 646).
به دنبال جاافتادن نيابت فقيهان و لزوم تقليد از مجتهد واجد شرايط و مهمتر از آن احساس نياز شديد به رهبرى سياسى و اجتماعى در گروه شيعى محكوم زمانه و در حال تقيه , رابطه شيعيان با مجتهدان مستقيمتر و نيرومندتر شد و اين نوع رابطه به نوبت خود بر قدرت اجتماعى و سياسى و اقتصادى فقيهان افزود.
به ويژه كه انحصار قضاوت در فقيهان , قرار گرفتن امور حسبى ( حسبة ) در شمار تكاليف فقيه و گرد آمدن خمس و سهم امام و ديگر وجوهات شرعيه نزد مجتهدان , اقتدار همه جانبه طبقه فقها را افزون ساخت و سرانجام آن را تثبيت كرد.
پس از صفويه همان نوع رابطه مردم با فقيهان با استناد همان مبانى و اصول نيرومند شد.
حمايت شرعى فقيهان از سلاطن صفوى و پشتيبانى سياسى و اجتماعى و اقتصادى بيدريغ و متقابل پادشاهان از آنان , عملا حوزه نيابت را در حد يك فرمانرواى دنيايى مطلق العنان گسترش داد.
احتمالا اين قدرت نمايى مطلق و دنياگرايى مفرط غالب مجتهدان پيرو محقق كركى در نيمه اول دوره صفوى سبب شد كه جنبش اخبارى گرى پديد آيد و به ستيزه با مجتهدان برخيزد.
اگر از سطح درگذريم و به ماهيت داعيه اخبارى برسيم , در واقع جز معارضه اخباريان با قدرت دنيايى و سياسى بيقيد و شرط مجتهدان انگيزه ديگرى در كار نبوده است .
اصول اساسى اخبارى , نحوه استدلال آنها, جهتگيرى اجتماعى و عملى اين حركت و به ويژه چگونگى بازتاب اصوليين در برابر آنها و مستندات شان به خوبى اين مدعا را ثابت ميكند.
اخباريان با نفى اجتهاد, تقليد را نيز سخت انكار كردند و اعلام كردند كه مؤمنان جملگى و تا هميشه از امام معصوم تقليد ميكنند.
معناى اين سخن جز خلع قدرت سياسى و اجتماعى از مجتهدان نبود.
اين است كه وحيد بهبهانى با استناد به وجوب اجتهاد و نيابت تامه مجتهدان در عصر غيبت از طرف معصوم , تئورى ولايت مطلقه فقيه را پايه گذارى ميكند و اعلام ميكند كه امر به معروف و نهى از منكر بر فقيه واجب است .
پس از او اصولى برجسته شيخ انصارى نظريه وجوب تقليد ازاعلم را مطرح كرد و بدين ترتيب راه تمركز قدرت سياسى و اجتماعى در دست فقيه را فراهم ساخت .
البته نظريه اعلميت در ميان شيعه و سنى پيش از آن نيز مطرح بوده و كسانى طرفدار آن بوده اند (الاصول العامة للفقه المقارن , 659 - 670).
بى دليل نيست كه پس از مرحوم وحيد سلسله فقيهان قدرتمند و بانفوذ يكى پس از ديگرى در عراق و ايران ظهور ميكنند و گاه فراتر از سلطان عمل ميكنند و دست كم تا پايان دوره قاجار, شاه شيعى ايران را به صورت ابزار قدرت دينى و سياسى خود مينگرند.
هرچند كه نادرشاه (1100 - 1160 ق ) و آنگاه رجال سياسى و دولتمردان دوره قاجار غالبا ميكوشيدند تا قدرت نمايى مطلق فقيهان را ضعيف و محدود كنند (نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ).
در روند تحولى اين انديشه بود كه امام خمينى (1320 ق - 1368 ش ), پس از يك دوره نسبتا فترت , نظريه ولايت فقيه را در سطح نهايى خود مطرح كرد و آن را به صورت يك تئورى سياسى دينى براى انقلاب و سپس حكومت و دولت اسلامى - شيعى در آورد و بر بنياد آن جمهورى اسلامى را تأ سيس كرد ( ولايت فقيه ).
البته پس از سركوب اخبارى گرى , جنبشهاى ديگرى با ماهيت ضديت با قدرت اجتماعى عالمان پديد آمد كه يكى پس از ديگرى به سرنوشت اخباريگرى دچار شده و به وسيله ء علما سركوب شدند.
جنبش صوفى گرى ( صوفيه ), شيخيگرى ( شيخيه ), بابيگرى و بهائيگرى ( باب ), از اين شمارند.
بيترديد آن همه كشتارهاى عظيم در سده سيزدهم نميتواند فقط به دليل اختلاف فكرى و حتى مذهبى باشد (نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت , در جستجوى تصوف ايران , جلد دوم ).
ميتوان چنين گفت كه حوزه وظايف و اقتدار فقيه از آغاز تا كنون از حداقل به حداكثر سير كرده است .
افزون بر اصطلاح مجتهد و فقيه اصطلاح ديگرى نيز دردوران متأ خر متداول شده و آن مرجع است .
مرجع مجتهدى است كه كسانى از او تقليد كنند ( مرجعيت ).
معمولا مراجع تقليد رساله عمليه مينويسند تا مقلدان طبق آن عمل كنند ( رساله عمليه ).
اخيرا اين مراجع را آية الله العظمى مينامند ( آية الله ).
روحانى نيز عنوان ديگرى است كه به طبقه علما اطلاق ميشود و مجتهدان و حتى مراجع تقليد را هم دربر ميگيرد ( روحانيت ).
فقه و اجتهاد در نوگرايى دينى شيعى .
آنچه گفته شد سير تحول درونى فقاهت شيعى بود كه البته با اثرپذيرى از شرايط اجتماعى و تاريخى صورت گرفت .
اما در خارج از حوزه عالمان و حوزه هاى علمى شيعى نيز آراء و نظرياتى وجود داشته كه درخور توجه اند و بيگمان در سير تحول كنونى اجتهاد و به ويژه تئورى ولايت فقيه بياثر نبوده اند.
حركت نوگرايى دينى از متفكران سنى آغاز شد و آنگاه امواج آن به عالمان و روشنفكران شيعى سرايت كرد.
يكى از اصول مورد تأ كيد تمامى نوگرايان اسلامى احياى اجتهاد بوده و هست .
احياى اجتهاد در عالم تشيع زودتر و آسانتر مقبوليت يافت و حتى طرفداران جدى از ميان فقيهان برجسته شيعى در ايران و عراق پيدا كرد.
احتمالا دليل اين امر دو چيز بود يكى اينكه باب اجتهاد در شيعه رسما مفتوح بود و ديگر اينكه جنبش احياى اجتهاد, هرچند با ماهيت ديگرى : پيش از طرح ضرورت آن در جهان سنى آغاز شده بود.
اما روح و انگيزه اجتهادگرايى نوين , كه از خارج از حوزه جدال ديرين اخبارى و اصولى به درون انديشه مجتهدان شيعى راه يافت , كاملا با آن فرق داشت .
مجتهدان اصولى شيعى , علم رغم پيروزى بر رقيب و على رغم قدرتمندى فوق العاده در دوره قاجار, توجه چندانى به مشكلات فكرى و اجتماعى جديى كه در جامعه به دليل نفوذ تجدد فرنگى چهره نموده بود نداشتند.
اما نظريه احياى اجتهاد كه به وسيله پيشگامانى چون سيد جمال الدين اسد آبادى (1254 - 1314 ق ) محمد عبده (1266 - 1323 ق ) و پيروان شان مانند دكتر محمد اقبال لاهورى (1289 - 1357 ق ) طرح شد, عمدتا به دليل مواجهه با غرب و به انگيزه گره گشايى از مشكلات نوين بود.
از روزگار نهضت مشروطه خواهى ايران , فقيهان شيعى نظرا و عملا درگير مسايل جديد شده و كوشيدند با بهره گيرى از برخى از قواعد اصول فقه به حل سئوالات نوين بپردازند.
مثلا شيخ محمد حسين نائينى كوشيد با استناد به وجوب مقدمه واجب , مشروطيت و استقرار آن را با اصول اسلامى - شيعى سازگار و بلكه واجب گرداند ( تنبيه الامة و تنزيه الملة ).
اما همين تلاش , كه ميتوانست سازنده باشد, به دليل شكست مشروطيت و انزواى فقيهان در دوران سلطنت رضاشاه (م 1323 ش ), ادامه نيافت .
ولى پس از سقوط رضا شاه و آغاز دوران تازه اى از مبارزات سياسى واجتماعى , عالمانى به احياى اجتهاد اهتمام ورزيدند.
با اينكه در اين دوران مجتهدان و مراجع تقليد تلاشى چشمگير و مؤثر عرضه نكردند, اما همان ضرورتى كه پيش از اين برخى از عالمان را وادار كرد با ديدى اجتهادى تازه به مسايل بنگرند, اين بار نيز تنى چند از روشنفكران مسلمان و عالمان دينى آگاه به زمان را وادار كرد دست به اقدامى بزنند.
در سال 1340 ش كه مرجع كل آية الله بروجردى درگذشت , بحرانى در مرجعيت شيعى پديد آمد و حوادث شتاب آلود سياسى بعدى نيز بر اين بحران افزود.
در آن سال متفكرانى روحانى و دانشگاهى كتابى تحت عنوان بحثى در باره مرجعيت و روحانيت انتشار دادند كه در آن مسايل تازه اى پيرامون اجتهاد, تقليد, وظايف مرجع و مشكلات نوين كه پاسخ ميطلبند مطرح شده بود.
نگاهى به عناوين اين كتاب تا حدودى بديع بودن محتواى آن را در آن مقطع تاريخى نشان ميدهد.
براى اول بار در اين كتاب سازمان روحانيت مورد نقد و بررسى قرار گرفت و انتظارات مردم از مراجع از زبان يك روشنفكر غير روحانى بيان شد.
نظريه مهم و قابل ذكر در اين كتاب , طرح ضرورت جايگزينى شوراى فقاهت به جاى نظريه مقبول اعلميت است .
پس از آن , با تحولات سياسى عميقى كه در جامعه ايرانى در حال وقوع بود, اين روند ادامه يافت در دهه پنجاه دكتر على شريعتى (1312 - 1356 ش ), كه از موضع يك روشنفكر دينى سخن ميگفت .
راه حلهايى براى احياى اجتهاد پيشنهاد نمود.
مثلا وى پيشنهاد كرد به جاى عقل و اجماع , علم و زمان را در شمار مبانى و ادله اجتهاد بگذارند.
يكى از فقيهان ديگرى كه در اين عرصه تلاش كرد شهيد محمد باقر صدر (1358 ش ) است .
وى در آثار مختلف خود كوشيد بانقادى فقاهت و اجتهاد رايج , به تحول آن يارى رساند (همراه با تحول اجتهاد) كتاب المعالم الجديده او كوششى است در جهت بازسازى علم اصول فقه ( صدر,محمد باقر).
شهيد مرتضى مطهرى (1298 - 1358 ش ) از عالمان ديگرى است كه در نقد و تحليل فقه و اجتهاد و در نهايت تحول و تكامل آن اهتمام بسيار كرد و در چهارچوب تفكر سنتى , نظريات تازه اى در اين زمينه عرضه كرد.
او خود نيز در برخى موضوعات فقهى به مثابه يك مجتهد اصولى به اجتهاد پرداخت .
كتاب مسئله حجاب , نظام حقوق زن دراسلام , مبانى اقتصاد اسلامى و بررسى فقهى مسئله بيمه از آثار اجتهادى اوست , مطهرى , افزون بر شرايط سنتى اجتهاد, شرايط مهم و بيسابقه ديگرى را براى اجتهاد و مجتهد بر ميشمارد كه به زعم ايشان بدون احراز آن شرايط اجتهاد ممكن نيست مانند اينكه مجتهد بايد نظريات اسلام را در باب جهان , انسان , جامعه , تاريخ , اقتصاد, سياست , فلسفه اخلاق بداند و حتى صف دوست و دشمن را در عمل تشخيص دهد (نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخير, 71).
اكنون ميراث فكرى منتقدان اسلامى پيش از انقلاب اسلامى از يك سو, وقوع انقلاب و تشكيل دولت اسلامى بر پايه رهبرى فقيهان و درگير شدن شديد مجتهدان با مسايل و مشكلات عينى از سوى ديگر, و برخى از آراء سياسى , و فقهى امام خمينى از جهت سوم , موجبات تحول جدى و مهمى را در اجتهاد شيعى فراهم ساخته است .
مسئله تخصصى شدن فقه , كه ضرورت آن به طور فزاينده اى آشكارتر ميشود, در صورت تحقق , آثار و عواقب اجتماعى و سياسى و دينى مهمى ميتواند بر جاى نهد.
منابع : در متن مقاله آمده است .
يوسفى اشكورى