حديث
حديث در اصطلاح محدثان و متكلمان عبارت است از قول يا فعل و يا تقريرى كه از ناحيه معصوم (ع ) نسبت به حكم يا موضوعى شرعى صادر ميگردد, كه در اين مفهوم حديث و سنت تقريبا مترادف هستند, زيرا سنت هم در اصطلاح محدثان و متكلمان عبارت از رويه ايست كه مستند به اصول شريعت باشد, در مقابل بدعت كه مخالف با اصول شريعت است (النهايه , ابن اثير, ماده بدع , الوجيزة , شيخ بهائى , 2, مقباس الهداية , مامقانى , 1/57).
حجيت حديث و سنت : حديث و سنت در حقيقت بيان و تفسير قرآن و كلام الله است و متمم قوانين و ضوابط و حقايق موجود در قرآن به شمار ميروند و دلايل بسيارى از قرآن و سنت و اجماع و عقل در حجيت آنها وجود دارد, در اينجا فقط به آيات و رواياتى اشاره ميكنيم كه دلالت بر حجيت حديث و سنت دارند.
در آيات 31 آل عمران , 59 و 136 نساء, 158 اعراف و 64 نحل , مسلمانان به صراحت به ايمان و تسليم و اطاعت و پيروى مطلق از پيامبر(ص ) دعوت شده اند و اينكه بيان و تفسيرآيات الهى به عهده آن حضرت است .
و پر واضح است كه اگر سخنان , اعمال و تقريرات پيامبر اسلام سنديت و حجيت نداشته باشد, نبايد خداوند او را ماموربيان و تفسير قرآن نمايد و اطاعت از وى را واجب سازد.
در باره حجيت سخنان و افعال و تقريرات ديگر معصومين (ع ) نيز آيات و روايات بسيارى وجود دارد كه به چند مورد اشاره ميكنيم .
آيه تطهير در سوره احزاب 33 و آيه ذكر در سوره نحل 43به تصريح بيشتر مفسران بر حجيت سخن و فعل و تقرير اهل بيت (ع ) دلالت دارند, و خداوند به صراحت آنها را اهل ذكر خوانده كه ميتوانند قرآن را تفسير و تبيين كنند (الميزان , 1/385).
حديث ثقلين كه در بيشتر كتب فريقين آمده و به گفته ابن حجر منظور اهل بيت پيامبر(ص ) هستند (الصواعق المحرقه , 89) بر حجيت اجماع اهل بيت و امامان (ع ) دلالت دارد.
كتابت در اسلام : مهمترين وسيله ضبط افكار و دانشها و نقل معارف و اخبار كتابت است .
در اسلام اين وسيله از عوامل مهم حفظ حديث شمرده شده است و در قرآن به اين طريق عملى نقل فرهنگ و معارف در آيات بسيارى اشاره شده است چنانكه 319 بار ماده كتب و مشتقات آن تكرار شده است .
از جمله در آيه 282 بقره مسلمانان تشويق و مأ مور به كتابت شده اند.
و در آيه 1 سوره قلم , خداوند به قلم و مركب و نوشتار سوگند ياد كرده كه اهميت آن را در اسلام نشان ميدهد و در آيه 4 علق كتابت را نعمت بزرگى شمرده است .
در روايات نيز موارد بسيارى وجود دارد كه مسلمانان مأ موربه نوشتن شده اند, از جمله روايتى كه در آن پيامبر(ص ) به عبدالله بن عمرو دستور ميدهد كه علم را مقيد به كتابت سازد (تقييد العلم , خطيب بغدادى , 69 , 74).
موضوع كتابت تا آنجا اهميت داشته كه فديه اسيران در اسلام , ياد دادن كتابت و خواندن به جوانان انصار و مسلمانان ذكر شده است (طبقات , ابن سعد, 2/ 22).
تدوين حديث در اسلام : بدون شك تدوين حديث در بسط معرفت و گسترش علوم اسلامى نقش بزرگى داشته است (منهج النقد فى علوم الحديث , 39 - 40) .
كتابت حديث از زمان خود پيامبر(ص ) آغاز گرديد و آن حضرت به حضرت على (ع ) امر كرد كه آن چه را املاء ميكنم بنويس ( الامامة والتبصرة من الحيرة , صدوق , 182 ).
تأ كيد و اصرار پيامبر اسلام بر نوشتن چنان بوده است كه حتى درلحظات آخر عمر نيز از آن غافل نبود و فرمود : دوات و قلمى بياوريد تا براى شما كتابى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد (صحيح بخارى , 4/7) و اين در حقيقت اذنى عام براى كتابت حديث بوده است .
از نمونه هايى كه ذكر شد به روشنى بر ميآيد كه تدوين حديث در همان زمان حيات پيامبر(ص ) رواج داشته است .
منع تدوين حديث : چنانكه از برخى روايات استفاد ميشود زمزمه منع كتابت احاديث نيز در زمان خود پيامبر(ص ) پديدار گرديد و بعضى از صحابه ديگران را از كتابت حديث منع ميكردند, چنانكه قريش عبدالله بن عمرو را از نوشتن سخنان پيامبر (ص ) منع ميكردند.
بارزترين نمونه منع سخنان پيامبر(ص ) هنگام رحلت آن حضرت از جانب عمر بن الخطاب انجام گرفته كه از آوردن قلم و دوات براى پيامبر (ص ) جلوگيرى كرد (مسند احمد بن حنبل , 2/162, مستدرك حاكم , 1/105).
پس از رحلت آن حضرت نخستين كسى كه از كتابت حديث و نقل آن نهى كرد ابوبكر بود, وى حدود 500 حديث را كه از رسول الله شنيده بود در آتش افكند و به ديگران هم دستور داد چنين كنند (كنزالعمال , 1/174).
امام على رغم اين ممنوعيت , تدوين و كتابت حديث ادامه يافت و حتى در زمان عمر بن الخطاب , با همه اصرارى كه وى بر احراق كتب حديث داشت وكسانى چون ابن مسعود, ابو درداءو ابو مسعود انصارى را كه راويان حديث بودند به دليل نقل حديث زندانى كرد (تذكرة الحفاظ, 1/7) راويان و محدثان و صحابه بزرگوار پيامبر (ص ) از پاى ننشستند و به نقل و كتابت حديث پرداختند, زيرا منع تدوين حديث از جانب ابوبكر و عمر و برخى از صحابه را اجتهاد در مقابل نص صريح پيامبر به شمار ميآوردند.
و رواياتى را كه مورد استناد ابوبكر و عمر بود مبنى بر ممنوعيت كتابت حديث , ضعيف و مردود ميدانستند.
زرا اين روايات از اسرائيليات كعب الاحبار يهودى و تميم دارمى و ابو هريره است و گويا عمر از آنچه در كتاب تلمود راجع به عدم كتابت بوده خبر داشته (تقييد العلم , 52) و تحت تاثير آن قرار داشته است .
آنان دلايل بسيارى براى منع تدوين حديث ذكر كرده اند كه از طرف ديگر صحابه و علماى بزرگ اسلام رد شده است .
و شايد بتوان ادعا كرد كه بزرگترين دليلى كه ابوبكر و عمر و ديگران را وادار نمود كه نقل وكتابت احاديث پيامبر را ممنوع سازند اين بوده است كه از انتشار روايات و اخبارى كه راجع به فضائل على (ع ) و ديگر معصومين (ع ) بوده است جلوگيرى نمايند و اتفاقا اصرار خلفا و حكام بر عدم روايت و نقل شفاهى احاديث نيز اين ادعا را ثابت و تأ ييد ميكند.
زيرا آنان كسانى را كه اين گونه روايات راحتى شفاها هم اگر نقل ميكردند مورد سختترين عقوبتهاو شكنجه ها قرار ميدادند, در حاليكه جعل و نقل احاديث كذب درمدح و ستايش خلفا وحكام جور از زبان پيامبر (ص ) نه تنها ممنوع نبود بلكه روز به روز رشد و گسترش هم مييافت (تدوين السنة الشريفه , محفوظ , مقدمه ).
آثار منع تدوين حديث : ممنوعيت تدوين حديث و كتابت آن داراى نتايج بسيار شومى براى جامعه اسلامى بوده كه فهرستوار عبارتند از: فقدان بسيارى از احاديث صحيح كه مستقيما از پيامبر(ص ) شنيده و ثبت شده بود, گسترش احاديث جعلى بويژه در عهد معاوية (شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد, 11/44 - 46) كه از انتشار فضايل على و اهل بيت (ع ) جلوگيرى شد و فضائل جعلى در باره ء معاويه و عمرو بن العاص ساخته شد(الاختلاف فى الفظ, ابن قتيبه , 68), انتشار اسرائيليات , تحريف دين و ظهورفرهنگ معارض با اسلام و قرآن , اختلاف آراء مسلمانان در امر فتوى و ديگر امورمسلمين , پيدايش مذهب رأ ى و انتشار قياس , عزل و دور داشتن آل رسول (ص ) ازحقوق الهى آنها و از ميان بردن فضائل و احاديث در باره آنان (وقعة صفين , 354, شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, 11/44).
تدوين حديث در تشيع : پيش از اين اشاره كرديم كه كتابت و تدوين حديث درحيات رسول الله (ص ) آغاز گرديد.
و گفتيم كه پيامبر (ص ) خود حضرت على (ع ) را مأ مور كرد, تا آنچه را كه ميگويد و املاء ميكند بنويسد.
از املاءات او بود كه على (ع ) صحيفة النبى را نوشت , و در مصادراهل سنت به عنوان صحيفة على ذكر شده (السنة قبل التدوين محمد عجاج خطيب , 317 - 345) و منابع شيعى از آن به عنوان كتاب على (ع ) ياد نموده اند و امام حسن (ع ) در باره آن فرموده كه اين كتاب به املاء پيامبر و به خط على نزد ما محفوظ است (ارشاد مفيد, 274).
بنا بر اين على (ع ) در تدوين حديث پيشقدم بود و او بود كه آثار و احاديث رسول الله (ص ) را ثبت مينمود.
شيعيان و پيروان و ياران آن حضرت نيز از او پيروى كردند و به تدوين حديث و ديگر علوم همت گماشتند, چنانكه بسيارى از مؤمنان و محققان و علماى اسلامى را عقيده براين است كه شيعه را در تدوين بيشتر علوم اسلامى حق تقدم است , زيرا در قرن اول هجرى غير از على (ع ) و صاحبان علم از شيعيان او كسى را يارا و شهامت آن نبود كه در مقابل ممنوعيت دستگاه خلافت كه هرگونه نقل و ضبط احاديث را ممنوع كرده بودند, ايستادگى كند و به تدوين حديث بپردازد (المراجعات , 41).
و به اين ترتيب شيعيان نخستين كسانى هستند كه به جمع و ثبت آثار, احاديث و اخبار پرداختند (تأ سيس الشيعه , 280).
و اما سير تدوين حديث در شيعه به اين شرح است : الف ) مرحله اول تدوين حديث در تشيع از زمان پيامبر (ص ) آغاز گرديد.
در اين مرحله نخستين كسى كه به اين كار دست زد امام على (ع ) بود كه به تدوين و كتابت احاديث و تفسير و تأ ويل قرآن پرداخت .
او خود فرموده است : هيچ آيه اى بر پيامبر (ص ) نازل نميشد مگر اينكه بر من قرائت و املاء ميكرد و من به خط خود آن را مينوشتم و هم چنين علم تأ ويل و تفسير, ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن آيات را به من ميآموخت (مناقب , ابن شهر آشوب , 2/41, احتجاج طبرسى , 1/228, 383).
آن حضرت آثار بسيارى در تفسير, حديث و فقه تدوين كرد كه از آنجمله است :تفسير القرآن , كه نخستين كتاب تدوين شده در اسلام است و گويا همان صحيفة على (ع ) است على (ع ) است كه در علوم قرآنى نوشته شده و علوم قرآن را به 60 نوع تقسيم كرده است (مناقب , همانجا, احتجاج , همانجا, المراجعات , 411), كتاب السنن والقضايا و الاحكام مشتمل بر ابواب مختلف فقه مانند طهارت , صلاة , صوم , حج , زكات , قضاء, حدود, ديات , معاملات و جزاينها.
بيشتر رواة و محدثان و فقها از اين كتاب نام برده اند و گاهى آن را به اسم ابواب آن هم معرفى كرده اند (الذريعة , 2/159 - 161), الجامعه , صحيفه اى بزرگ به طول 70 ذرع , كه برخى معتقدند اين كتاب همان صحيفة على است (بصائر الدرجات , 145 - 146), خطب و رسائل و حكمتها كه بعدها به عنوان نهج البلاغه تدوين گرديد.
آن حضرت نه تنها خود به كتابت و تدوين احاديث ميپرداخت بلكه شديدا ديگران را نيز تشويق و ترغيب به اين كار مينمود (تقييد العلم , 89 -90) و حتى چگونگى نوشتن و زيبانويسى را نيز براى شاگردان و كاتبانش تبيين مينمود (نهج البلاغه , صبحى صالح , قسم الحكم , حكمت 315, 530).
شاگردان و اصحاب و خواص آن حضرت مانند: ابو رافع مولى رسول الله (ص ) و فرزندان او عبيدالله و على نيز از پيشقدمان تدوين حديث بوده اند (تأ سيس الشيعه ,280), ابو رافع كتاب السنن و الاحكام والقضايا را كه از امام على (ع ) استماع كرده بود كتابت كرد (رجال , نجاشى , 1/61 - 64) و عبيدالله كتابى در باره ء كسانى كه در جنگ جمل و صفين و نهروان در ركاب على (ع ) بودند به رشته تحرير در آورد, و برخى او را نخستين رجال نويس شيعه به شمار آورده اند و كتاب وى مورد استفاده شيخ طوسى , ابن عساكر و ابن اثير و ابن حجر عسقلانى بوده است (معالم العلماء, 2: تأ سيس الشيعه , 232), سلمان فارسى از اصحاب پيامبر(ص ) و از خواص ياران على (ع ) كه او را دومين نفرپس از على (ع ) دانسته اند كه در اسلام كتاب تصنيف كرده است (التوحيد,صدوق , 182, 286, 316, معالم العلماء, 2) ابوذر غفارى از صحابه و از ياران على (ع ), سومين نفر دراسلام است كه به عقيده بسيارى كتاب تدوين كرده و خطبه اى در شرح امور و حوادث بعد از رسول الله (ص ) پرداخته است و از اركان اربعه شيعه است (الفهرست , طوسى , 45), عبدالله بن عباس , مفسر ومحدث بزرگ و از مخلصان على (ع ) كه در صحيفه اى قضاوتهاى على (ع ) را تدوين نمود و در هنگام مرگ باندازه بار شترى كتاب از خويش باقى گذاشت (طبقات ابن سعد, 5/216, تقييد العلم , 136).
ابن نديم و نجاشى به آثار ابن عباس در حديث و تفسير و جز اينها مفصلا اشاره كرده اند.
با اينكه معاوية بن ابى سفيان , ابن عباس را از نقل و تدوين حديث منع كرده بود,وى هيچ وقت از اين كار دست نكشيد (كتاب سليم بن قيس , 165), جابر بن عبدالله انصارى , اصبغ بن نباته , سليم بن قيس عامرى هلالى , ميثم تمار, زيد بن وهب جهنى كوفى , حارث بن عبدالله اعور همدانى , حجر بن عدى كندى وشمارى ديگر از ياران , شاگردان و خواص اصحاب على (ع ) كتابهايى تصنيف كردند و به تدوين علوم و احاديث پرداختند.
امام حسن و امام حسين و امام سجاد عليهم السلام به دليل درگيريهايى كه با دستگاه خلافت معاويه و يزيد و خلفاى اموى داشتند فرصتى به دست نياوردند تا مانند امام على (ع ) به نقل احاديث و تربيت شاگردان و تدوين حديث بپردازند, زيرا دستگاه خلافت به آنها امكان بهره ورى از موقعيتهاى اجتماعى را نميداد و مردم را از اطراف آنها پراكنده ميساخت و اين سه امام را به شدت منزوى ساخت , با اينحال آنان از ترغيب مردم به كتابت حديث و نقل آن دست نكشيدند وامام حسين (ع ) در خطبه اى كه در مكه براى مسلمانان ايراد كرد آنها را به كتابت احاديث تشويق و تكليف نمود (كنزالعمال , 5/22, كتاب سليم بن قيس , 168).
امام سجاد (ع ) با اينكه پس از واقعه كربلا, جامعه اسلامى را گرفتار ترس و يأ س ميديد و كسى را نمييافت كه تربيت كند و دانش خويش را به او بسپارد ولى از پاى ننشست و با دعا و نيايش مطالب عميق و مضامين ارزنده وگرانقدرى را به جامعه اسلامى و بويژه شيعيان منتقل ساخت .
آن حضرت با دعاها نيايشهاى خويش , صحيفه سجاديه ,رسالة الحقوق , مناسك حج و الجامع فيالفقه را به وجود آورد.
اين آثار توسط امام محمد باقر(ع ) و زيد شهيد و ابو حمزه ثمالى روايت شده اند (رجال , نجاشى , 116, تأ سيس الشيعه , 30, الذريعة ,15/18 - 19, حياة الامام زينالعابدين (ع ), 2/255).
برخى از فرزندان آن حضرت مانند امام باقر(ع ) و زيد شهيد و شمارى از خواص اصحاب آن حضرت مانند ثابت بن دينارمعروف به ابوحمزه ثمالى , سعيدبن جبير, سعد اسكافى , سعد خفاف و مالك بن عطيه احمسى كتابهايى در تفسير و حديث تدوين كرده اند (الفهرست , ابن نديم , 36, الفهرست , طوسى , 71 , 241, رجال , نجاشى ,157 , 422).
ب ) مرحله دوم : تدوين حديث در تشيع از عصر امام باقر(ع ) شروع و در زمان امام صادق (ع ) به اوج شكوفايى خويش ميرسد و در زمان امامان بعدى به تدريج از آهنگ آن كاسته ميشود.
زمان امام باقر و امام صادق (ع ) مصادف گرديد با جدال بنى اميه و بنى عباس بر سر مسأ له خلافت و حكومت .
و همين امر موجب گرديد كه اين دو امام توانستند ازاين موقعيت استفاده كنند وجلسات بحث ودرس و مناظره تشكيل دهند و شاگردان بسيارى در علوم و فنون مختلف تربيت نمايند و به نشر معارف قرآن و نقل احاديث و اشاعه فرهنگ اسلامى بپردازند.
امام باقر (ع ) ضمن اينكه خودبه كتابت وتدوين كتابهايى چون : تفسيرالقرآن , رساله هايى در احاديث پرداخت , شاگردان وى مانند: خالد بن ابيكريم , زرارة بن اعين , سعد اسكافى , سلام بن ابى عمرة ,مسعدة بن صدقه , نصربن مزاحم , عمر بن ابى المقدام و جز اينان تقريرات آن حضرت رامينوشتند و رسائل مختلفى در علوم مختلف تفسير,حديث , كلام تصنيف ميكرند (الفهرست , طوسى ,36, رجال , نجاشى , 151 به بعد, الذريعة , 4/251, 302,309).
اما دوران امام صادق (ع ) كه ميتوان آن را عصر بارورى فكر شيعى و رشد اسلامى محمدى اصيل و شكوفايى فرهنگ و تمدن اسلامى به شمار آورد, فرصتى عظيم به دست شيعه افتاد تا به صورتى منظم و دقيق و حساب شده ب ه تدوين علوم پايه اسلامى بپردازند.
منزل امام صادق به مثابه دانشگاهى بزرگ بود كه علما و دانشمندان و تشنه گان علوم و طالبان حديث و تفسير و حكمت و كلام را به سوى خود جذب ميكرد و از گروهها و طبقات مختلف در محفل درس آن حضرت شركت مينمودند.
برخى از شخصيتهايى كه بعدها خود هركدام رهبرى فرقه اى و مذهبى را در جهان اسلام به عهده گرفتند نيز در جلسات و حلقه هاى درس آن حضرت حاضر ميشدند مانند: يحيى بن سعيد انصارى , ابن جريج , مالك بن انس , سفيان ثورى , ابن عيينه , ابو حنيفه و ايوب سجستانى و جز اينان , هريك از اين افراد كتابها و رسائل بسيارى تأ ليف و تصنيف كردند.
ابن ابى الحديدمعتقد است كه علوم ومعارف مذاهب اربعه اهل سنت و بزرگانشان منتهى به امام صادق (ع ) ميگردد (شرح نهج البلاغه , 1/18).
عصر امام صادق (ع ) هنگامه ظهور حركتهاى علمى , نشاط فرهنگى , و بالندگى علوم و فنون مختلف بود.
تعداد 4000 نفر از طالبان و جويندگان علم در جلسات درس آن حضرت شركت ميكردند.
از اين رو امام صادق (ع ) رهبر فكرى اين حركت علمى , فرهنگى و دينى بود و او را معلم اول در اين دوره ميخوانند (دليل القضاء الشرعى , 3/85).
آن حضرت آثار بسيارى در علوم و فنون مختلف اسلامى تدوين و تصنيف كرده است از جمله : الاهليلجه فيالتوحيد, التوحيد فى بيان صنع الله والتوحيد الالهى , رسالة الامام الى اصحابه , رسالة فيالغنائم , الجعفريات , نثرالدرر, وصية النبى (ص ) الحج , مناسك الحج و رسائلى كه براى جابر بن حيان املاء كرد و شمار آن به 500 رساله ميرسد.
در مورد شاگردان امام صادق (ع ) بعدا اشاره خواهيم داشت .
امام كاظم (ع ) نيز تا هنگامى كه آزاد بود به اين حركت علمى و نشر معارف ادامه داد وكتابهايى مانند: مسند, رسالة فيالفعل خطاب به هشام بن حكم ,رسالة فيالتوحيد,تدوين نمود, اما ديرى نپاييد كه خلافت بنى عباس پا گرفت و استحكام يافت و چون امام كاظم (ع ) را براى قدرت و حكومت خود مضر تشخيص دادند, به اذيت و آزار آن حضرت پرداختند و بالاخره او را زندانى نمودند.
بار ديگر حركت تدوين حديث در زمان امام رضا (ع ) رونقى به خود گرفت و آن حضرت توانست آثارى مانند مسندالامام الرضا(ع ), الرسالة الذهبية , مجالس الرضا مع اهل الاديان , امالى الامام الرضا (ع ) به روايت فضل بن شاذان , امالى الامام الرضا (ع ) به روايت ابوالحسن على بن على خزاعى برادر دعبل خزاعى شاعر اهلبيت و الا هليلجه پديد آورد.
اما دوران امام جواد (ع ) تا حضرت حجت (عج ) بار ديگردوران ركود علوم شيعى و تدوين حديث شدت يافت چنانكه اين امامان دائم زير نظر دستگاه خلافت بودند و آنى راحت نبودند كه بتوانند اصحاب و ياران و شيعيان خويش را ملاقات كنند و احاديث را براى آنان بيان نمايند و يا اينكه به نشر علوم بپردازند.
گرچه در همين دوره هاى تاريك نيز آثارى درتفسير,حديث , كلام و ديگر معارف اسلامى پديد آوردند اما بسيار اندك بود.
در غيبت صغرى امام مهدى (عج ) تنها از طريق نواب اربعه بود كه با شيعيان خويش ارتباط برقرار ميكردو رسائل و توقيعات آن حضرت از ناحيه آنان به شيعيان ميرسيد(المعجم المفرس لالفاظ احاديث بحار, 1/ مقدمه , 39 - 46).
اصول اربعمأ ة : اصل در اصطلاح محدثين شيعه عبارت است از مجموعه احاديث كه مؤلف آنها را مستقيما از معصوم يا از كسى كه از معصوم استماع كرده شنيده است و در نوشتن آن از هيچ كتابى استفاده و مطلبى اخذ نشده است .
در حاليكه كتاب عبارت است از مجموعه اى كه هم از معصوم شنيده شده وهم ازكتابهاى ديگرى اخذ شده است .
و با استدلالها واستنباطهاى شرعى و عقلى همراه است (مجمع الرجال , قهپايى , 1/9, الفوائد الرجاليه , وحيد بهبهانى , 34).
در كتب رجالى تاريخ تأ ليف كتابهايى كه با عنوان اصل معرفى شده اند به درستى روشن و معين نشده است و حتى وفات مصنفان و مؤلفان آنها نيز مشخص نيست .
گرچه اجمالا ميدانيم كه اين اصول پيش ازاميرالمؤمنين (ع )و پس از امام حسن عسكرى (ع ) نوشته نشده اند.
از اين جهت برخى , زمان پيدايش اين اصول را از زمان حضرت على (ع ) تا امام عسكرى دانسته اند (الذريعة , 2/130).
ابن شهرآشوب نوشته است كه از عهد اميرالمؤمنين تا ابو محمد عسكرى (ع ) اماميه 400 اصل نوشته اند (معالم العلماء, 13).
برخى از علماء شيعه معتقدند كه اين اصول در زمان امام محمد باقر (ع ) و امام صادق (ع ) وامام كاظم (ع ) نوشته شده اند (الذريعة , 2/131).
شهيد اول و محقق حلى و برخى از بزرگان شيعه اعتقاد دارند كه اين 400 اصل را چهار صد نفر از شاگردان امام صادق (ع )از جوابهاى آن حضرت به مسائلشان تصنيف كرده اند (الذكرى , 6, المعتبر, 5).
بنا بر اين روشن است كه اين چهارصد اصل را اصحاب و ياران و شاگردان ائمه (ع ) نوشته اند و همينها پايه و اساس كتب حديثى , فقهى , تفسيرى و كلامى شيعه را تشكيل ميدهند.
چون اين نوشته ها را اصل ناميده و تعداد شان 400 اصل بوده به اصول اربعمائه معروف شده اند در الفهرست شيخ طوسى ,رجال نجاشى , معالم العلماء الذريعة آقا بزرگ تهرانى و معجم المفهرس لالفاظاحاديث البحار جلد اول مقدمه , 52 - 61 فهرستواره اى از اين اصول ارائه شده است .
هم چنين در كشف الاستار صفايى خوانسارى , (1/104 - 153) فهرستى از برخى از400اصل ارائه شده است (دايرة المعارف تشيع , اصول اربعمائه , 2/242 - 243).
اصول اربعمائه نزد علماء و فقها و محدثان شيعه از چنان اعتبارى برخوردار بوده اند كه وجود حديثى در هريك از اين اصلها نشانه اعتبارو صحت آن حديث محسوب ميشده است .
البته اين موضوع به آن مفهوم نيست كه اگر حديثى در اين اصول نيامده باشد صحيح و معتبر نيست زيرا بسيارى ازاحاديث در ديگر كتب حديثى آمده اند كه اصحاب ائمه (ع ) تأ ليف كرده اند و شمار اين گونه كتب به 6600 كتاب و رساله بالغ ميگردد (اعيان الشيعه ,1/140).
ج ) مرحله سوم : تدوين حديث در تشيع از شروع غيبت كبرى آغاز ميگردد,و شيعيان چون از نعمت وجود ظاهرى امام عصر خويش محروم ميگردند, اقدام به جمع آورى مجموعه هاى احاديث و سخنان امامان خود مينمايند و كتابها و آثار امامان و شاگردان و اصحاب آنها را از گوشه و كنار گردآورى و فراهم مينمايند و بر اساس آنها به تأ ليف و تصنيف كتب تازه ميپردازند و علوم و معارف اسلامى و شيعى را به صورتى منظم و اساسى تدوين ميكنند.
مهمترين اين آثار و كتب چهار كتاب بودندكه به عنوان كتب اربعه شيعه ناميده و معرفى شده اند كه به ترتيب عبارتند از: 1ـ الكافى , تأ ليف ابو جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى , ملقب به ثقة الاسلام .
كلينى در اواخر حيات امام حسن عسكرى (ع ) و در فترت غيبت صغرى زاده شد و در 329 ق در بغداد درگذشت .
او داراى چندين اثر است كه مهمترين آنها كتاب الكافى است .
اين كتاب نه تنها در مذهب تشيع بينظير است بلكه درعالم اسلام نيز معادل و مشابهى ندارد.
و داراى محاسن بسيارى است و به عقيده بسيارى اين كتاب اولين موسوعه حديثى است كه جامع اصول و فروع است و بر اساس مذهب اهلبيت (ع ) تنظيم و ترتيب يافته است .
در اين كتاب 5072 روايت صحيح , 144روايت حسن , 1118 روايت موثق و 302 روايت قوى و 9485 روايت ضعيف وجود دارد كه به اين ترتيب شمار مجموع روايات آن 16121 عدد است و با رقمى كه اكثريت ذكر كرده اند (16199 حديث ) تفاوت دارد.
اين كتاب را فقهاء شيعه مهمترين و مضبوطترين و جامعترين كتاب از كتب اربعه دانسته اند.
(الكافى ) .
2ـ من لا يحضره الفقيه , تأ ليف ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق و يا صدوق .
وى در حدود 306 ق قم با دعاء امام دوازدهم (عج ) شيعه تولد يافت و در 381 ق درگذشت .
كتاب من لا يحضره الفقيه دومين كتاب از كتب اربعه است و ازمهمترين آثار شيخ صدوق .
برخى اين كتاب را موثق و متقن ترين كتب اربعه دانسته اند و آن را حتى بر كافى كلينى نيز ترجيح داده اند,اما عقيده مشهورآن است كه اين كتاب پس از الكافى مهمترين كتب اربعه است .
در اين كتاب 3943 حديث مسند, و 2055 حديث مرسل است كه مجموعا 5998 حديث را شامل است و داراى 666 باب است .
در ميان علماء گذشته شهرت داشته كه صدوق كتابى ديگر به نام مدينة العلم , داشته است كه از كتاب من لا يحضره الفقيه , بزرگتر بوده است و از اين رو علماء متقدم , كتب اربعه و مدينة العلم رابه عنوان اصول خمسه ميناميده اند (معالم العلماء, 112, الذريعة , 20/252).
اما اين كتاب در قرون بعد از ميان رفته و علامه مجلسى كه مصادر الانوار رافراهم ميكرده با تمام كوششى كه به كار برده كتاب مدينة العلم , را نيافته است .
( كتاب من لا يحضره الفقيه ).
3ـ تهذيب الاحكام , تأ ليف ابو جعفرمحمد بن الحسن بن على بن حسن طوسى (385 - 460 ق ) ملقب به شيخ الطائفه و شيخ .
كتاب تهذيب سومين كتاب از كتب اربعه و يكى از تأ ليفات مهم وارزشمند شيخ طوسى است .
تهذيب جميع ابواب فقه را در بر دارد و مشتمل بر23 كتاب است كه ازطهارت آغاز و به ديات ختم ميگردد و در آن 393 باب و در چاپ جديد داراى 13988 حديث است (تهذيب الاحكام ).
4 ـ الاستبصار,دومين كتاب شيخ طوسى و چهارمين كتاب از كتب اربعه است , و شامل همان اجزاء تهذيب به صورتى كاملتر است در اين كتاب 915 باب و 5511 حديث وجود دارد.
كتب اربعه نه تنها از امهات متون روايى و مصادر حديثى شيعه هستند, بلكه ازامهات كتب درجميع علوم به شمارميروند, چنانكه اگر در باره مصادر اصلى هر علمى جستجو كنيم به نام كتب اربعه نيز بر ميخوريم .
نظم و ترتيب ممتاز كتب اربعه و شمول عام آنها درجميع ابواب فقه ومنزلت رفيع علمى و شخصيت والاى مصنفان اين كتب از جمله دلايلى است كه عالمان ,فقيهان , محققان را به مراجعه اعتمادبر اين كتب سوق داده است .
گرچه كتب اربعه از نظر اشتمال به احاديث كمتر ازاصول اربعمائه احاديث را در بر دارند, اما به نظر اكثريت علماء اين چهار كتاب مهمترين روايات و احاديثى كه در اصول اربعمائه آمده است را در بر دارند (وصول الاخيار الى اصول الاخبار,85).
كتب اربعه در طول بيش از هزارسال از هم مصادر استنباط فقه امام صادق (ع ) بوده و هستند امتيازات , محاسن و اسلوب كار مؤلفان اين كتب در جاى خود مشروحا ذكر شده است .
گفتنى است كه گاهى كتب اربعه را به عنوان كتب محمدون ثلاثه نيز مينامند زيرا مؤلفان اين كتب محمد نام داشته اند (المعجم المفهرس لالفاظ احاديث البحار 1/ مقدمه , 72 - 73) ( الاستبصار).
د ) پس از وفات شيخ طوسى در 460 ق تا امروز ديگر كتابى به جامعيت , اتقان ,ترتيب , تنظيم , توثيق و صحت كتب اربعه نوشته نشده است .
مدت چندين قرن يك حالت ركود و سكون و فترتى در تدوين حديث پيش آمد.
دلايل و اسباب اين ركود و توقف چند قرنه بسيار است كه اختصارا به چندعامل و دليل مهم آن اشاره ميگردد: 1ـ به نظر بسيارى از محدثان و علما, كتب اربعه در حقيقت قدم نهايى را در تدوين احاديث برداشته اند و از آن پس نيازى به مجموعه هاى جديدى كه تكرار همان احاديث كتب اربعه است عبث و بيهوده است .
2ـ ظهور شيخ طوسى در عرصه ء جهان تشيع كه سالها يكه تاز ميدان علم و فقاهت بود و تبحر وى در علوم و فنون مختلف بويژه در حديث و فقه ,تاليف آثار, كتابها و رساله هاى گوناگون در مباحث و زمينه هاى مختلف علوم , انتخاب دو كتا وى به عنوان دو ركن اساسى از كتب اربعه , چنان شخصيتى از شيخ به وجود آورد كه او را مقبوليتى عام و مطلق در جهان تشيع و نزد علماء و فقها و محدثان شيعى بخشيد, و او را شيخ الطائفه لقب دادند.
نظرات شيخ درتمامى رشته هاى علوم اسلامى و فنون مختلف به منزله نظرات قطعى پذيرفته شد و ديگر عالمان شيعه را ياراى مقابله و معارضه با افكار و عقايد و نظرات و آراء شيخ نماند.
از اين رو نظرات شيخ قرنها مورد قبول عموم بود, و اگر نظريه اى و كتابى و مجموعه اى هم تاليف ميگرديد بيشتر تقليداز شيخ طوسى بود.
هرگونه نوآورى و اظهار عقيده اى بر خلاف نظرات شيخ طوسى ,از طرف پيروان شيخ و عالمان شيعى به شدت مردود ميگرديد.
شايد به همين دليل است كه ابن ادريس حلى در مقدمه كتاب سرائر,به شدت با اين وضعيت مبارزه ميكند و بسيار تاسف ميخورد كه كار علما جز تقليد چيزى ديگرى نيست , و خود او به عنوان اولين كسى كه ميخواهد با تقليد مطلق از افكار شيخ مبارزه كند قدم به ميدان ميگذارد و دربسيارى از مسائل نظرات شيخ را مورد جرح و تعديل قرار ميدهد و در حقيقت ابن ادريس راه تحقيق علمى و اظهار نظر و نو آورى را به آيندگان باز ميكند.
اما در اين حال تا قرنها پس از وى نيز اين وضع ادامه مييابد و كسى به فكر تحقيق جديد در افكار و نظرات گذشتگان بپا نميخيزد.
3ـ افول اقتدار آل بويه در دستگاه خلافت عباسيان , كه از حمايت كنندگان شيعه و علماى شيعى در جهان اسلام بودند, و روى كار آمدن وزراء و امراء اهل سنت از نفوذ علماى شيعه كاست و آنها را به شدت منزوى ساخت و تمامى مناصب و مقامات دربار عباسيان اعم از سياسى , اجتماعى و دينى به دست اهل سنت افتاد و شيعيان و علماى شيعه مورد تعقيب قرارگرفتند, و اين عاملى بسيارمهم در ركود علمى وفكرى شيعه پديد آورد و مانع از ادامه تدوين علوم بويژه علم حديث گرديد.
هـ) ظهور مقتدارنه دولت صفويه در جهان اسلام و تمركز آنان در سرزمين ايران و ترويج از مذهب تشيع , ايران را به عنوان پايگاه تشيع درآورد و عالمان , فقها و دانشمندان شيعى از اطراف و اكناف جهان اسلام به اين مركزيت شيعى كوچ كردند و در نتيجه زمينه بسيار مناسبى براى رشد و شكوفايى علم و فرهنگ شيعى پديد آمد و عالمان و فقيهان و محدثان صاحب نامى ظهور كردند و اين امر مقدمه اى براى تاليف و تصنيف مجموعه هايى بزرگ در رشته هاى مختلف علوم بويژه حديث گرديد.
اين مجموعه ها را ميتوان به دو قسمت تقسيم كرد: يك ) از ابتداى قرن دهم هجرى يك حركت علمى در جهت شرح , حاشيه وتعليقه بر كتب اربعه پديد آمد و عالمان بسيارى بر كتب اربعه شرح وتفسير نوشتند به طورى كه مجموعه هاى بسيارى فراهم گرديد و آقا بزرگ تهرانى در حرف ت , ح , و ش , تعليقه ها و حواشى و شروحى كه بر اين كتب نوشته شده مشروحا ذكر كرده است .
دو) حركت ديگرى در گردآورى جميع احاديث شيعه آغاز گرديد و مجموعه هاى بزرگى مشتمل بر احاديث كتب اربعه و ديگر متون حديثى شيعه تاليف و تدوين شد كه مهمترين آنها به اين شرح است : 1ـ الوافى ,تاليف محمد بن مرتضى ابن محمود ملقب به فيض كاشانى (1007 - 1091).
اين كتاب يكى از سه كتاب مهمى است كه پس از كتب اربعه نوشته شده .
فيض براى تدوين مجموعه خود تمامى روايات كتب اربعه را يك جا گردآورد و از روايات ديگر متون حديثى براى شرح و تعليق كتب اربعه استفاده كرد.
الوافى شالم 273 باب و حدود 50 هزار حديث است , اين كتاب جامع اصول وفروع وسنن و احكام است و مشتمل بر 3 مقدمه و 14 جزء و يك خاتمه است .
كه در 1068 ق پايان يافته است ( الوافى ).
2ـ تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة , تاليف محمد بن الحسن معروف به شيخ حرعاملى (1033 ـ 1104 ق ) اين كتاب نيز حاوى جميع احاديث كتب اربعه و جامع روايات و احاديث بيش از هفتاد كتاب از كتب اماميه است , ترتيب احاديث احكام در اين كتاب بر اساس متون فقهى است كه از طهارت آغاز و به ديات ختم ميگردد, اين كتاب در 1088 ق به اتمام رسيده است ( تفصيل وسائل الشيعة ).
3ـ بحارالانوار, تاليف محمد باقر مجلسى معروف به علامه مجلسى (1037 - 1110 ق ) در اين كتاب كه بزرگترين جوامع حديثى است كوشش شده تمامى احاديث و رواياتى كه در غير كتب اربعه آمده جمع آورى گردد.
با توجه به وسعت و دامنه شمول اين مجموعه حديثى و فوائد و توضيحات بسيارى كه علامه مجلسى خود براى رفع معضلات و مشكلات احاديث بر آن افزوده عظمت و گستره كار علامه مجلسى مشخص مى گردد.
مصنف براى تاليف بحار بيش از 629 كتاب و مرجع را فراهم و از آنهااستفاده كرده است .
در اين منابع بسيارى از كتب عامه نيز وجود دارند.
مؤلف در اختيارنسخه هاى مورداستفاده كمال دقت ا به كاربرده است و از بهترين نسخه هاى مورد استفاده كمال دقت را به كار برده است و ازبهترين نسخه ها استفاده كرده است .
احتياط و دقت در نقل آيات و روايات مرتبطبه هر باب , تبويب تفصيلى , ذكر سند كامل روايات , تلفيق بين روايات متعارض و استقصاء اكثر روايات در هر موضوع و باب از امتيازات اين كتاب است .
علامه طباطبايى بحار را بهترين دايرة المعارف شيعى دانسته است .
توضيحات و بيانات علامه بيشتر در 15 جلد اول است و در 10 جلدديگر چاپ قديم شرح , توضيح و بيانى ازخود علامه ديده نميشود.
كتاب بحار به گفته برخى مشتمل بر/832000 بيت است كه هر بيت به نوشته صاحب الذريعة عبارت است از 50 حرف بنا بر اين كتاب شامل بيش از41 ميليون حرف است .
( بحارالانوار) غير از اين سه كتاب كه اتفاقا مؤلفين آنها نيز مانند مؤلفان كتب اربعه محمدنام داشته وبه محمدون ثلاثه متاخر شهرت داشته اند متون و مجاميع ديگرى نيز در همين دو سه قرن اخير پديد آمدند كه برخى از آنها عبارتند از: عوالم , مولى عبدالله بن نورالله بحرانى شاگرد و معاصر علامه مجلسى .
اين كتاب نيزجامع علوم , معارف و احوال از آيات و اخبار و اقوال معصومين (ع ) است كه به گفته آقا بزرگ تهرانى كتابى جامعتر و بزرگتر از بحار بوده است (الذريعة ,15/ 356 ـ 357), ديگرى , الشفا فى حديث آل المصطفى (ص ) از محمد رضا بن عبداللطيف تبريزى (م 1158 ق ), ديگرى جامع الاحكام , ازابو جعفرعبدالله بن محمد رضا شبر حسينى نجفى كاظمينى معروف به سيد عبدالله شبرديگرى مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل تاليف علامه نورى , كه به گفته بسيارى جامعتر از كتاب وسائل الشيعة شيخ حر عاملى است .
و از مهمترين كتب حديثى در قرن اخير است كه در 1319 ق از تاليف آن فراغت يافته است و بالاخره جامع احاديث الشيعة فى احكام الشريعة , تاليف حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى معروف به آيت الله بروجردى (1292 ـ 1380 ق ) كه در تكميل نواقص كتاب وسائل الشيعة شيخ حر عاملى , طرحى جامع در اين كتاب ارائه داده است ( جامع احاديث الشيعة ).
مجلداتى از اين كتاب چاپ شده و بقيه نيز در دست تحقيق و انتشار است (وسائل الشيعة , ج 1/مقدمه , تاسيس الشيعة , 289 ـ 291 , مقدمه بحارالانوار, الذريعة , 4/352 -353 و مجلدات ديگر (المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار 1/ مقدمه , 119).
منابع : در متن مقاله آمده است .
محمد على مهدوى راد ـ احمد عابدى - على رفيعى
حديث
حديث در اصطلاح محدثان و متكلمان عبارت است از قول يا فعل و يا تقريرى كه از ناحيه معصوم (ع ) نسبت به حكم يا موضوعى شرعى صادر ميگردد, كه در اين مفهوم حديث و سنت تقريبا مترادف هستند, زيرا سنت هم در اصطلاح محدثان و متكلمان عبارت از رويه ايست كه مستند به اصول شريعت باشد, در مقابل بدعت كه مخالف با اصول شريعت است (النهايه , ابن اثير, ماده بدع , الوجيزة , شيخ بهائى , 2, مقباس الهداية , مامقانى , 1/57).
حجيت حديث و سنت : حديث و سنت در حقيقت بيان و تفسير قرآن و كلام الله است و متمم قوانين و ضوابط و حقايق موجود در قرآن به شمار ميروند و دلايل بسيارى از قرآن و سنت و اجماع و عقل در حجيت آنها وجود دارد, در اينجا فقط به آيات و رواياتى اشاره ميكنيم كه دلالت بر حجيت حديث و سنت دارند.
در آيات 31 آل عمران , 59 و 136 نساء, 158 اعراف و 64 نحل , مسلمانان به صراحت به ايمان و تسليم و اطاعت و پيروى مطلق از پيامبر(ص ) دعوت شده اند و اينكه بيان و تفسيرآيات الهى به عهده آن حضرت است .
و پر واضح است كه اگر سخنان , اعمال و تقريرات پيامبر اسلام سنديت و حجيت نداشته باشد, نبايد خداوند او را ماموربيان و تفسير قرآن نمايد و اطاعت از وى را واجب سازد.
در باره حجيت سخنان و افعال و تقريرات ديگر معصومين (ع ) نيز آيات و روايات بسيارى وجود دارد كه به چند مورد اشاره ميكنيم .
آيه تطهير در سوره احزاب 33 و آيه ذكر در سوره نحل 43به تصريح بيشتر مفسران بر حجيت سخن و فعل و تقرير اهل بيت (ع ) دلالت دارند, و خداوند به صراحت آنها را اهل ذكر خوانده كه ميتوانند قرآن را تفسير و تبيين كنند (الميزان , 1/385).
حديث ثقلين كه در بيشتر كتب فريقين آمده و به گفته ابن حجر منظور اهل بيت پيامبر(ص ) هستند (الصواعق المحرقه , 89) بر حجيت اجماع اهل بيت و امامان (ع ) دلالت دارد.
كتابت در اسلام : مهمترين وسيله ضبط افكار و دانشها و نقل معارف و اخبار كتابت است .
در اسلام اين وسيله از عوامل مهم حفظ حديث شمرده شده است و در قرآن به اين طريق عملى نقل فرهنگ و معارف در آيات بسيارى اشاره شده است چنانكه 319 بار ماده كتب و مشتقات آن تكرار شده است .
از جمله در آيه 282 بقره مسلمانان تشويق و مأ مور به كتابت شده اند.
و در آيه 1 سوره قلم , خداوند به قلم و مركب و نوشتار سوگند ياد كرده كه اهميت آن را در اسلام نشان ميدهد و در آيه 4 علق كتابت را نعمت بزرگى شمرده است .
در روايات نيز موارد بسيارى وجود دارد كه مسلمانان مأ موربه نوشتن شده اند, از جمله روايتى كه در آن پيامبر(ص ) به عبدالله بن عمرو دستور ميدهد كه علم را مقيد به كتابت سازد (تقييد العلم , خطيب بغدادى , 69 , 74).
موضوع كتابت تا آنجا اهميت داشته كه فديه اسيران در اسلام , ياد دادن كتابت و خواندن به جوانان انصار و مسلمانان ذكر شده است (طبقات , ابن سعد, 2/ 22).
تدوين حديث در اسلام : بدون شك تدوين حديث در بسط معرفت و گسترش علوم اسلامى نقش بزرگى داشته است (منهج النقد فى علوم الحديث , 39 - 40) .
كتابت حديث از زمان خود پيامبر(ص ) آغاز گرديد و آن حضرت به حضرت على (ع ) امر كرد كه آن چه را املاء ميكنم بنويس ( الامامة والتبصرة من الحيرة , صدوق , 182 ).
تأ كيد و اصرار پيامبر اسلام بر نوشتن چنان بوده است كه حتى درلحظات آخر عمر نيز از آن غافل نبود و فرمود : دوات و قلمى بياوريد تا براى شما كتابى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد (صحيح بخارى , 4/7) و اين در حقيقت اذنى عام براى كتابت حديث بوده است .
از نمونه هايى كه ذكر شد به روشنى بر ميآيد كه تدوين حديث در همان زمان حيات پيامبر(ص ) رواج داشته است .
منع تدوين حديث : چنانكه از برخى روايات استفاد ميشود زمزمه منع كتابت احاديث نيز در زمان خود پيامبر(ص ) پديدار گرديد و بعضى از صحابه ديگران را از كتابت حديث منع ميكردند, چنانكه قريش عبدالله بن عمرو را از نوشتن سخنان پيامبر (ص ) منع ميكردند.
بارزترين نمونه منع سخنان پيامبر(ص ) هنگام رحلت آن حضرت از جانب عمر بن الخطاب انجام گرفته كه از آوردن قلم و دوات براى پيامبر (ص ) جلوگيرى كرد (مسند احمد بن حنبل , 2/162, مستدرك حاكم , 1/105).
پس از رحلت آن حضرت نخستين كسى كه از كتابت حديث و نقل آن نهى كرد ابوبكر بود, وى حدود 500 حديث را كه از رسول الله شنيده بود در آتش افكند و به ديگران هم دستور داد چنين كنند (كنزالعمال , 1/174).
امام على رغم اين ممنوعيت , تدوين و كتابت حديث ادامه يافت و حتى در زمان عمر بن الخطاب , با همه اصرارى كه وى بر احراق كتب حديث داشت وكسانى چون ابن مسعود, ابو درداءو ابو مسعود انصارى را كه راويان حديث بودند به دليل نقل حديث زندانى كرد (تذكرة الحفاظ, 1/7) راويان و محدثان و صحابه بزرگوار پيامبر (ص ) از پاى ننشستند و به نقل و كتابت حديث پرداختند, زيرا منع تدوين حديث از جانب ابوبكر و عمر و برخى از صحابه را اجتهاد در مقابل نص صريح پيامبر به شمار ميآوردند.
و رواياتى را كه مورد استناد ابوبكر و عمر بود مبنى بر ممنوعيت كتابت حديث , ضعيف و مردود ميدانستند.
زرا اين روايات از اسرائيليات كعب الاحبار يهودى و تميم دارمى و ابو هريره است و گويا عمر از آنچه در كتاب تلمود راجع به عدم كتابت بوده خبر داشته (تقييد العلم , 52) و تحت تاثير آن قرار داشته است .
آنان دلايل بسيارى براى منع تدوين حديث ذكر كرده اند كه از طرف ديگر صحابه و علماى بزرگ اسلام رد شده است .
و شايد بتوان ادعا كرد كه بزرگترين دليلى كه ابوبكر و عمر و ديگران را وادار نمود كه نقل وكتابت احاديث پيامبر را ممنوع سازند اين بوده است كه از انتشار روايات و اخبارى كه راجع به فضائل على (ع ) و ديگر معصومين (ع ) بوده است جلوگيرى نمايند و اتفاقا اصرار خلفا و حكام بر عدم روايت و نقل شفاهى احاديث نيز اين ادعا را ثابت و تأ ييد ميكند.
زيرا آنان كسانى را كه اين گونه روايات راحتى شفاها هم اگر نقل ميكردند مورد سختترين عقوبتهاو شكنجه ها قرار ميدادند, در حاليكه جعل و نقل احاديث كذب درمدح و ستايش خلفا وحكام جور از زبان پيامبر (ص ) نه تنها ممنوع نبود بلكه روز به روز رشد و گسترش هم مييافت (تدوين السنة الشريفه , محفوظ , مقدمه ).
آثار منع تدوين حديث : ممنوعيت تدوين حديث و كتابت آن داراى نتايج بسيار شومى براى جامعه اسلامى بوده كه فهرستوار عبارتند از: فقدان بسيارى از احاديث صحيح كه مستقيما از پيامبر(ص ) شنيده و ثبت شده بود, گسترش احاديث جعلى بويژه در عهد معاوية (شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد, 11/44 - 46) كه از انتشار فضايل على و اهل بيت (ع ) جلوگيرى شد و فضائل جعلى در باره ء معاويه و عمرو بن العاص ساخته شد(الاختلاف فى الفظ, ابن قتيبه , 68), انتشار اسرائيليات , تحريف دين و ظهورفرهنگ معارض با اسلام و قرآن , اختلاف آراء مسلمانان در امر فتوى و ديگر امورمسلمين , پيدايش مذهب رأ ى و انتشار قياس , عزل و دور داشتن آل رسول (ص ) ازحقوق الهى آنها و از ميان بردن فضائل و احاديث در باره آنان (وقعة صفين , 354, شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, 11/44).
تدوين حديث در تشيع : پيش از اين اشاره كرديم كه كتابت و تدوين حديث درحيات رسول الله (ص ) آغاز گرديد.
و گفتيم كه پيامبر (ص ) خود حضرت على (ع ) را مأ مور كرد, تا آنچه را كه ميگويد و املاء ميكند بنويسد.
از املاءات او بود كه على (ع ) صحيفة النبى را نوشت , و در مصادراهل سنت به عنوان صحيفة على ذكر شده (السنة قبل التدوين محمد عجاج خطيب , 317 - 345) و منابع شيعى از آن به عنوان كتاب على (ع ) ياد نموده اند و امام حسن (ع ) در باره آن فرموده كه اين كتاب به املاء پيامبر و به خط على نزد ما محفوظ است (ارشاد مفيد, 274).
بنا بر اين على (ع ) در تدوين حديث پيشقدم بود و او بود كه آثار و احاديث رسول الله (ص ) را ثبت مينمود.
شيعيان و پيروان و ياران آن حضرت نيز از او پيروى كردند و به تدوين حديث و ديگر علوم همت گماشتند, چنانكه بسيارى از مؤمنان و محققان و علماى اسلامى را عقيده براين است كه شيعه را در تدوين بيشتر علوم اسلامى حق تقدم است , زيرا در قرن اول هجرى غير از على (ع ) و صاحبان علم از شيعيان او كسى را يارا و شهامت آن نبود كه در مقابل ممنوعيت دستگاه خلافت كه هرگونه نقل و ضبط احاديث را ممنوع كرده بودند, ايستادگى كند و به تدوين حديث بپردازد (المراجعات , 41).
و به اين ترتيب شيعيان نخستين كسانى هستند كه به جمع و ثبت آثار, احاديث و اخبار پرداختند (تأ سيس الشيعه , 280).
و اما سير تدوين حديث در شيعه به اين شرح است : الف ) مرحله اول تدوين حديث در تشيع از زمان پيامبر (ص ) آغاز گرديد.
در اين مرحله نخستين كسى كه به اين كار دست زد امام على (ع ) بود كه به تدوين و كتابت احاديث و تفسير و تأ ويل قرآن پرداخت .
او خود فرموده است : هيچ آيه اى بر پيامبر (ص ) نازل نميشد مگر اينكه بر من قرائت و املاء ميكرد و من به خط خود آن را مينوشتم و هم چنين علم تأ ويل و تفسير, ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن آيات را به من ميآموخت (مناقب , ابن شهر آشوب , 2/41, احتجاج طبرسى , 1/228, 383).
آن حضرت آثار بسيارى در تفسير, حديث و فقه تدوين كرد كه از آنجمله است :تفسير القرآن , كه نخستين كتاب تدوين شده در اسلام است و گويا همان صحيفة على (ع ) است على (ع ) است كه در علوم قرآنى نوشته شده و علوم قرآن را به 60 نوع تقسيم كرده است (مناقب , همانجا, احتجاج , همانجا, المراجعات , 411), كتاب السنن والقضايا و الاحكام مشتمل بر ابواب مختلف فقه مانند طهارت , صلاة , صوم , حج , زكات , قضاء, حدود, ديات , معاملات و جزاينها.
بيشتر رواة و محدثان و فقها از اين كتاب نام برده اند و گاهى آن را به اسم ابواب آن هم معرفى كرده اند (الذريعة , 2/159 - 161), الجامعه , صحيفه اى بزرگ به طول 70 ذرع , كه برخى معتقدند اين كتاب همان صحيفة على است (بصائر الدرجات , 145 - 146), خطب و رسائل و حكمتها كه بعدها به عنوان نهج البلاغه تدوين گرديد.
آن حضرت نه تنها خود به كتابت و تدوين احاديث ميپرداخت بلكه شديدا ديگران را نيز تشويق و ترغيب به اين كار مينمود (تقييد العلم , 89 -90) و حتى چگونگى نوشتن و زيبانويسى را نيز براى شاگردان و كاتبانش تبيين مينمود (نهج البلاغه , صبحى صالح , قسم الحكم , حكمت 315, 530).
شاگردان و اصحاب و خواص آن حضرت مانند: ابو رافع مولى رسول الله (ص ) و فرزندان او عبيدالله و على نيز از پيشقدمان تدوين حديث بوده اند (تأ سيس الشيعه ,280), ابو رافع كتاب السنن و الاحكام والقضايا را كه از امام على (ع ) استماع كرده بود كتابت كرد (رجال , نجاشى , 1/61 - 64) و عبيدالله كتابى در باره ء كسانى كه در جنگ جمل و صفين و نهروان در ركاب على (ع ) بودند به رشته تحرير در آورد, و برخى او را نخستين رجال نويس شيعه به شمار آورده اند و كتاب وى مورد استفاده شيخ طوسى , ابن عساكر و ابن اثير و ابن حجر عسقلانى بوده است (معالم العلماء, 2: تأ سيس الشيعه , 232), سلمان فارسى از اصحاب پيامبر(ص ) و از خواص ياران على (ع ) كه او را دومين نفرپس از على (ع ) دانسته اند كه در اسلام كتاب تصنيف كرده است (التوحيد,صدوق , 182, 286, 316, معالم العلماء, 2) ابوذر غفارى از صحابه و از ياران على (ع ), سومين نفر دراسلام است كه به عقيده بسيارى كتاب تدوين كرده و خطبه اى در شرح امور و حوادث بعد از رسول الله (ص ) پرداخته است و از اركان اربعه شيعه است (الفهرست , طوسى , 45), عبدالله بن عباس , مفسر ومحدث بزرگ و از مخلصان على (ع ) كه در صحيفه اى قضاوتهاى على (ع ) را تدوين نمود و در هنگام مرگ باندازه بار شترى كتاب از خويش باقى گذاشت (طبقات ابن سعد, 5/216, تقييد العلم , 136).
ابن نديم و نجاشى به آثار ابن عباس در حديث و تفسير و جز اينها مفصلا اشاره كرده اند.
با اينكه معاوية بن ابى سفيان , ابن عباس را از نقل و تدوين حديث منع كرده بود,وى هيچ وقت از اين كار دست نكشيد (كتاب سليم بن قيس , 165), جابر بن عبدالله انصارى , اصبغ بن نباته , سليم بن قيس عامرى هلالى , ميثم تمار, زيد بن وهب جهنى كوفى , حارث بن عبدالله اعور همدانى , حجر بن عدى كندى وشمارى ديگر از ياران , شاگردان و خواص اصحاب على (ع ) كتابهايى تصنيف كردند و به تدوين علوم و احاديث پرداختند.
امام حسن و امام حسين و امام سجاد عليهم السلام به دليل درگيريهايى كه با دستگاه خلافت معاويه و يزيد و خلفاى اموى داشتند فرصتى به دست نياوردند تا مانند امام على (ع ) به نقل احاديث و تربيت شاگردان و تدوين حديث بپردازند, زيرا دستگاه خلافت به آنها امكان بهره ورى از موقعيتهاى اجتماعى را نميداد و مردم را از اطراف آنها پراكنده ميساخت و اين سه امام را به شدت منزوى ساخت , با اينحال آنان از ترغيب مردم به كتابت حديث و نقل آن دست نكشيدند وامام حسين (ع ) در خطبه اى كه در مكه براى مسلمانان ايراد كرد آنها را به كتابت احاديث تشويق و تكليف نمود (كنزالعمال , 5/22, كتاب سليم بن قيس , 168).
امام سجاد (ع ) با اينكه پس از واقعه كربلا, جامعه اسلامى را گرفتار ترس و يأ س ميديد و كسى را نمييافت كه تربيت كند و دانش خويش را به او بسپارد ولى از پاى ننشست و با دعا و نيايش مطالب عميق و مضامين ارزنده وگرانقدرى را به جامعه اسلامى و بويژه شيعيان منتقل ساخت .
آن حضرت با دعاها نيايشهاى خويش , صحيفه سجاديه ,رسالة الحقوق , مناسك حج و الجامع فيالفقه را به وجود آورد.
اين آثار توسط امام محمد باقر(ع ) و زيد شهيد و ابو حمزه ثمالى روايت شده اند (رجال , نجاشى , 116, تأ سيس الشيعه , 30, الذريعة ,15/18 - 19, حياة الامام زينالعابدين (ع ), 2/255).
برخى از فرزندان آن حضرت مانند امام باقر(ع ) و زيد شهيد و شمارى از خواص اصحاب آن حضرت مانند ثابت بن دينارمعروف به ابوحمزه ثمالى , سعيدبن جبير, سعد اسكافى , سعد خفاف و مالك بن عطيه احمسى كتابهايى در تفسير و حديث تدوين كرده اند (الفهرست , ابن نديم , 36, الفهرست , طوسى , 71 , 241, رجال , نجاشى ,157 , 422).
ب ) مرحله دوم : تدوين حديث در تشيع از عصر امام باقر(ع ) شروع و در زمان امام صادق (ع ) به اوج شكوفايى خويش ميرسد و در زمان امامان بعدى به تدريج از آهنگ آن كاسته ميشود.
زمان امام باقر و امام صادق (ع ) مصادف گرديد با جدال بنى اميه و بنى عباس بر سر مسأ له خلافت و حكومت .
و همين امر موجب گرديد كه اين دو امام توانستند ازاين موقعيت استفاده كنند وجلسات بحث ودرس و مناظره تشكيل دهند و شاگردان بسيارى در علوم و فنون مختلف تربيت نمايند و به نشر معارف قرآن و نقل احاديث و اشاعه فرهنگ اسلامى بپردازند.
امام باقر (ع ) ضمن اينكه خودبه كتابت وتدوين كتابهايى چون : تفسيرالقرآن , رساله هايى در احاديث پرداخت , شاگردان وى مانند: خالد بن ابيكريم , زرارة بن اعين , سعد اسكافى , سلام بن ابى عمرة ,مسعدة بن صدقه , نصربن مزاحم , عمر بن ابى المقدام و جز اينان تقريرات آن حضرت رامينوشتند و رسائل مختلفى در علوم مختلف تفسير,حديث , كلام تصنيف ميكرند (الفهرست , طوسى ,36, رجال , نجاشى , 151 به بعد, الذريعة , 4/251, 302,309).
اما دوران امام صادق (ع ) كه ميتوان آن را عصر بارورى فكر شيعى و رشد اسلامى محمدى اصيل و شكوفايى فرهنگ و تمدن اسلامى به شمار آورد, فرصتى عظيم به دست شيعه افتاد تا به صورتى منظم و دقيق و حساب شده ب ه تدوين علوم پايه اسلامى بپردازند.
منزل امام صادق به مثابه دانشگاهى بزرگ بود كه علما و دانشمندان و تشنه گان علوم و طالبان حديث و تفسير و حكمت و كلام را به سوى خود جذب ميكرد و از گروهها و طبقات مختلف در محفل درس آن حضرت شركت مينمودند.
برخى از شخصيتهايى كه بعدها خود هركدام رهبرى فرقه اى و مذهبى را در جهان اسلام به عهده گرفتند نيز در جلسات و حلقه هاى درس آن حضرت حاضر ميشدند مانند: يحيى بن سعيد انصارى , ابن جريج , مالك بن انس , سفيان ثورى , ابن عيينه , ابو حنيفه و ايوب سجستانى و جز اينان , هريك از اين افراد كتابها و رسائل بسيارى تأ ليف و تصنيف كردند.
ابن ابى الحديدمعتقد است كه علوم ومعارف مذاهب اربعه اهل سنت و بزرگانشان منتهى به امام صادق (ع ) ميگردد (شرح نهج البلاغه , 1/18).
عصر امام صادق (ع ) هنگامه ظهور حركتهاى علمى , نشاط فرهنگى , و بالندگى علوم و فنون مختلف بود.
تعداد 4000 نفر از طالبان و جويندگان علم در جلسات درس آن حضرت شركت ميكردند.
از اين رو امام صادق (ع ) رهبر فكرى اين حركت علمى , فرهنگى و دينى بود و او را معلم اول در اين دوره ميخوانند (دليل القضاء الشرعى , 3/85).
آن حضرت آثار بسيارى در علوم و فنون مختلف اسلامى تدوين و تصنيف كرده است از جمله : الاهليلجه فيالتوحيد, التوحيد فى بيان صنع الله والتوحيد الالهى , رسالة الامام الى اصحابه , رسالة فيالغنائم , الجعفريات , نثرالدرر, وصية النبى (ص ) الحج , مناسك الحج و رسائلى كه براى جابر بن حيان املاء كرد و شمار آن به 500 رساله ميرسد.
در مورد شاگردان امام صادق (ع ) بعدا اشاره خواهيم داشت .
امام كاظم (ع ) نيز تا هنگامى كه آزاد بود به اين حركت علمى و نشر معارف ادامه داد وكتابهايى مانند: مسند, رسالة فيالفعل خطاب به هشام بن حكم ,رسالة فيالتوحيد,تدوين نمود, اما ديرى نپاييد كه خلافت بنى عباس پا گرفت و استحكام يافت و چون امام كاظم (ع ) را براى قدرت و حكومت خود مضر تشخيص دادند, به اذيت و آزار آن حضرت پرداختند و بالاخره او را زندانى نمودند.
بار ديگر حركت تدوين حديث در زمان امام رضا (ع ) رونقى به خود گرفت و آن حضرت توانست آثارى مانند مسندالامام الرضا(ع ), الرسالة الذهبية , مجالس الرضا مع اهل الاديان , امالى الامام الرضا (ع ) به روايت فضل بن شاذان , امالى الامام الرضا (ع ) به روايت ابوالحسن على بن على خزاعى برادر دعبل خزاعى شاعر اهلبيت و الا هليلجه پديد آورد.
اما دوران امام جواد (ع ) تا حضرت حجت (عج ) بار ديگردوران ركود علوم شيعى و تدوين حديث شدت يافت چنانكه اين امامان دائم زير نظر دستگاه خلافت بودند و آنى راحت نبودند كه بتوانند اصحاب و ياران و شيعيان خويش را ملاقات كنند و احاديث را براى آنان بيان نمايند و يا اينكه به نشر علوم بپردازند.
گرچه در همين دوره هاى تاريك نيز آثارى درتفسير,حديث , كلام و ديگر معارف اسلامى پديد آوردند اما بسيار اندك بود.
در غيبت صغرى امام مهدى (عج ) تنها از طريق نواب اربعه بود كه با شيعيان خويش ارتباط برقرار ميكردو رسائل و توقيعات آن حضرت از ناحيه آنان به شيعيان ميرسيد(المعجم المفرس لالفاظ احاديث بحار, 1/ مقدمه , 39 - 46).
اصول اربعمأ ة : اصل در اصطلاح محدثين شيعه عبارت است از مجموعه احاديث كه مؤلف آنها را مستقيما از معصوم يا از كسى كه از معصوم استماع كرده شنيده است و در نوشتن آن از هيچ كتابى استفاده و مطلبى اخذ نشده است .
در حاليكه كتاب عبارت است از مجموعه اى كه هم از معصوم شنيده شده وهم ازكتابهاى ديگرى اخذ شده است .
و با استدلالها واستنباطهاى شرعى و عقلى همراه است (مجمع الرجال , قهپايى , 1/9, الفوائد الرجاليه , وحيد بهبهانى , 34).
در كتب رجالى تاريخ تأ ليف كتابهايى كه با عنوان اصل معرفى شده اند به درستى روشن و معين نشده است و حتى وفات مصنفان و مؤلفان آنها نيز مشخص نيست .
گرچه اجمالا ميدانيم كه اين اصول پيش ازاميرالمؤمنين (ع )و پس از امام حسن عسكرى (ع ) نوشته نشده اند.
از اين جهت برخى , زمان پيدايش اين اصول را از زمان حضرت على (ع ) تا امام عسكرى دانسته اند (الذريعة , 2/130).
ابن شهرآشوب نوشته است كه از عهد اميرالمؤمنين تا ابو محمد عسكرى (ع ) اماميه 400 اصل نوشته اند (معالم العلماء, 13).
برخى از علماء شيعه معتقدند كه اين اصول در زمان امام محمد باقر (ع ) و امام صادق (ع ) وامام كاظم (ع ) نوشته شده اند (الذريعة , 2/131).
شهيد اول و محقق حلى و برخى از بزرگان شيعه اعتقاد دارند كه اين 400 اصل را چهار صد نفر از شاگردان امام صادق (ع )از جوابهاى آن حضرت به مسائلشان تصنيف كرده اند (الذكرى , 6, المعتبر, 5).
بنا بر اين روشن است كه اين چهارصد اصل را اصحاب و ياران و شاگردان ائمه (ع ) نوشته اند و همينها پايه و اساس كتب حديثى , فقهى , تفسيرى و كلامى شيعه را تشكيل ميدهند.
چون اين نوشته ها را اصل ناميده و تعداد شان 400 اصل بوده به اصول اربعمائه معروف شده اند در الفهرست شيخ طوسى ,رجال نجاشى , معالم العلماء الذريعة آقا بزرگ تهرانى و معجم المفهرس لالفاظاحاديث البحار جلد اول مقدمه , 52 - 61 فهرستواره اى از اين اصول ارائه شده است .
هم چنين در كشف الاستار صفايى خوانسارى , (1/104 - 153) فهرستى از برخى از400اصل ارائه شده است (دايرة المعارف تشيع , اصول اربعمائه , 2/242 - 243).
اصول اربعمائه نزد علماء و فقها و محدثان شيعه از چنان اعتبارى برخوردار بوده اند كه وجود حديثى در هريك از اين اصلها نشانه اعتبارو صحت آن حديث محسوب ميشده است .
البته اين موضوع به آن مفهوم نيست كه اگر حديثى در اين اصول نيامده باشد صحيح و معتبر نيست زيرا بسيارى ازاحاديث در ديگر كتب حديثى آمده اند كه اصحاب ائمه (ع ) تأ ليف كرده اند و شمار اين گونه كتب به 6600 كتاب و رساله بالغ ميگردد (اعيان الشيعه ,1/140).
ج ) مرحله سوم : تدوين حديث در تشيع از شروع غيبت كبرى آغاز ميگردد,و شيعيان چون از نعمت وجود ظاهرى امام عصر خويش محروم ميگردند, اقدام به جمع آورى مجموعه هاى احاديث و سخنان امامان خود مينمايند و كتابها و آثار امامان و شاگردان و اصحاب آنها را از گوشه و كنار گردآورى و فراهم مينمايند و بر اساس آنها به تأ ليف و تصنيف كتب تازه ميپردازند و علوم و معارف اسلامى و شيعى را به صورتى منظم و اساسى تدوين ميكنند.
مهمترين اين آثار و كتب چهار كتاب بودندكه به عنوان كتب اربعه شيعه ناميده و معرفى شده اند كه به ترتيب عبارتند از: 1ـ الكافى , تأ ليف ابو جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى , ملقب به ثقة الاسلام .
كلينى در اواخر حيات امام حسن عسكرى (ع ) و در فترت غيبت صغرى زاده شد و در 329 ق در بغداد درگذشت .
او داراى چندين اثر است كه مهمترين آنها كتاب الكافى است .
اين كتاب نه تنها در مذهب تشيع بينظير است بلكه درعالم اسلام نيز معادل و مشابهى ندارد.
و داراى محاسن بسيارى است و به عقيده بسيارى اين كتاب اولين موسوعه حديثى است كه جامع اصول و فروع است و بر اساس مذهب اهلبيت (ع ) تنظيم و ترتيب يافته است .
در اين كتاب 5072 روايت صحيح , 144روايت حسن , 1118 روايت موثق و 302 روايت قوى و 9485 روايت ضعيف وجود دارد كه به اين ترتيب شمار مجموع روايات آن 16121 عدد است و با رقمى كه اكثريت ذكر كرده اند (16199 حديث ) تفاوت دارد.
اين كتاب را فقهاء شيعه مهمترين و مضبوطترين و جامعترين كتاب از كتب اربعه دانسته اند.
(الكافى ) .
2ـ من لا يحضره الفقيه , تأ ليف ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق و يا صدوق .
وى در حدود 306 ق قم با دعاء امام دوازدهم (عج ) شيعه تولد يافت و در 381 ق درگذشت .
كتاب من لا يحضره الفقيه دومين كتاب از كتب اربعه است و ازمهمترين آثار شيخ صدوق .
برخى اين كتاب را موثق و متقن ترين كتب اربعه دانسته اند و آن را حتى بر كافى كلينى نيز ترجيح داده اند,اما عقيده مشهورآن است كه اين كتاب پس از الكافى مهمترين كتب اربعه است .
در اين كتاب 3943 حديث مسند, و 2055 حديث مرسل است كه مجموعا 5998 حديث را شامل است و داراى 666 باب است .
در ميان علماء گذشته شهرت داشته كه صدوق كتابى ديگر به نام مدينة العلم , داشته است كه از كتاب من لا يحضره الفقيه , بزرگتر بوده است و از اين رو علماء متقدم , كتب اربعه و مدينة العلم رابه عنوان اصول خمسه ميناميده اند (معالم العلماء, 112, الذريعة , 20/252).
اما اين كتاب در قرون بعد از ميان رفته و علامه مجلسى كه مصادر الانوار رافراهم ميكرده با تمام كوششى كه به كار برده كتاب مدينة العلم , را نيافته است .
( كتاب من لا يحضره الفقيه ).
3ـ تهذيب الاحكام , تأ ليف ابو جعفرمحمد بن الحسن بن على بن حسن طوسى (385 - 460 ق ) ملقب به شيخ الطائفه و شيخ .
كتاب تهذيب سومين كتاب از كتب اربعه و يكى از تأ ليفات مهم وارزشمند شيخ طوسى است .
تهذيب جميع ابواب فقه را در بر دارد و مشتمل بر23 كتاب است كه ازطهارت آغاز و به ديات ختم ميگردد و در آن 393 باب و در چاپ جديد داراى 13988 حديث است (تهذيب الاحكام ).
4 ـ الاستبصار,دومين كتاب شيخ طوسى و چهارمين كتاب از كتب اربعه است , و شامل همان اجزاء تهذيب به صورتى كاملتر است در اين كتاب 915 باب و 5511 حديث وجود دارد.
كتب اربعه نه تنها از امهات متون روايى و مصادر حديثى شيعه هستند, بلكه ازامهات كتب درجميع علوم به شمارميروند, چنانكه اگر در باره مصادر اصلى هر علمى جستجو كنيم به نام كتب اربعه نيز بر ميخوريم .
نظم و ترتيب ممتاز كتب اربعه و شمول عام آنها درجميع ابواب فقه ومنزلت رفيع علمى و شخصيت والاى مصنفان اين كتب از جمله دلايلى است كه عالمان ,فقيهان , محققان را به مراجعه اعتمادبر اين كتب سوق داده است .
گرچه كتب اربعه از نظر اشتمال به احاديث كمتر ازاصول اربعمائه احاديث را در بر دارند, اما به نظر اكثريت علماء اين چهار كتاب مهمترين روايات و احاديثى كه در اصول اربعمائه آمده است را در بر دارند (وصول الاخيار الى اصول الاخبار,85).
كتب اربعه در طول بيش از هزارسال از هم مصادر استنباط فقه امام صادق (ع ) بوده و هستند امتيازات , محاسن و اسلوب كار مؤلفان اين كتب در جاى خود مشروحا ذكر شده است .
گفتنى است كه گاهى كتب اربعه را به عنوان كتب محمدون ثلاثه نيز مينامند زيرا مؤلفان اين كتب محمد نام داشته اند (المعجم المفهرس لالفاظ احاديث البحار 1/ مقدمه , 72 - 73) ( الاستبصار).
د ) پس از وفات شيخ طوسى در 460 ق تا امروز ديگر كتابى به جامعيت , اتقان ,ترتيب , تنظيم , توثيق و صحت كتب اربعه نوشته نشده است .
مدت چندين قرن يك حالت ركود و سكون و فترتى در تدوين حديث پيش آمد.
دلايل و اسباب اين ركود و توقف چند قرنه بسيار است كه اختصارا به چندعامل و دليل مهم آن اشاره ميگردد: 1ـ به نظر بسيارى از محدثان و علما, كتب اربعه در حقيقت قدم نهايى را در تدوين احاديث برداشته اند و از آن پس نيازى به مجموعه هاى جديدى كه تكرار همان احاديث كتب اربعه است عبث و بيهوده است .
2ـ ظهور شيخ طوسى در عرصه ء جهان تشيع كه سالها يكه تاز ميدان علم و فقاهت بود و تبحر وى در علوم و فنون مختلف بويژه در حديث و فقه ,تاليف آثار, كتابها و رساله هاى گوناگون در مباحث و زمينه هاى مختلف علوم , انتخاب دو كتا وى به عنوان دو ركن اساسى از كتب اربعه , چنان شخصيتى از شيخ به وجود آورد كه او را مقبوليتى عام و مطلق در جهان تشيع و نزد علماء و فقها و محدثان شيعى بخشيد, و او را شيخ الطائفه لقب دادند.
نظرات شيخ درتمامى رشته هاى علوم اسلامى و فنون مختلف به منزله نظرات قطعى پذيرفته شد و ديگر عالمان شيعه را ياراى مقابله و معارضه با افكار و عقايد و نظرات و آراء شيخ نماند.
از اين رو نظرات شيخ قرنها مورد قبول عموم بود, و اگر نظريه اى و كتابى و مجموعه اى هم تاليف ميگرديد بيشتر تقليداز شيخ طوسى بود.
هرگونه نوآورى و اظهار عقيده اى بر خلاف نظرات شيخ طوسى ,از طرف پيروان شيخ و عالمان شيعى به شدت مردود ميگرديد.
شايد به همين دليل است كه ابن ادريس حلى در مقدمه كتاب سرائر,به شدت با اين وضعيت مبارزه ميكند و بسيار تاسف ميخورد كه كار علما جز تقليد چيزى ديگرى نيست , و خود او به عنوان اولين كسى كه ميخواهد با تقليد مطلق از افكار شيخ مبارزه كند قدم به ميدان ميگذارد و دربسيارى از مسائل نظرات شيخ را مورد جرح و تعديل قرار ميدهد و در حقيقت ابن ادريس راه تحقيق علمى و اظهار نظر و نو آورى را به آيندگان باز ميكند.
اما در اين حال تا قرنها پس از وى نيز اين وضع ادامه مييابد و كسى به فكر تحقيق جديد در افكار و نظرات گذشتگان بپا نميخيزد.
3ـ افول اقتدار آل بويه در دستگاه خلافت عباسيان , كه از حمايت كنندگان شيعه و علماى شيعى در جهان اسلام بودند, و روى كار آمدن وزراء و امراء اهل سنت از نفوذ علماى شيعه كاست و آنها را به شدت منزوى ساخت و تمامى مناصب و مقامات دربار عباسيان اعم از سياسى , اجتماعى و دينى به دست اهل سنت افتاد و شيعيان و علماى شيعه مورد تعقيب قرارگرفتند, و اين عاملى بسيارمهم در ركود علمى وفكرى شيعه پديد آورد و مانع از ادامه تدوين علوم بويژه علم حديث گرديد.
هـ) ظهور مقتدارنه دولت صفويه در جهان اسلام و تمركز آنان در سرزمين ايران و ترويج از مذهب تشيع , ايران را به عنوان پايگاه تشيع درآورد و عالمان , فقها و دانشمندان شيعى از اطراف و اكناف جهان اسلام به اين مركزيت شيعى كوچ كردند و در نتيجه زمينه بسيار مناسبى براى رشد و شكوفايى علم و فرهنگ شيعى پديد آمد و عالمان و فقيهان و محدثان صاحب نامى ظهور كردند و اين امر مقدمه اى براى تاليف و تصنيف مجموعه هايى بزرگ در رشته هاى مختلف علوم بويژه حديث گرديد.
اين مجموعه ها را ميتوان به دو قسمت تقسيم كرد: يك ) از ابتداى قرن دهم هجرى يك حركت علمى در جهت شرح , حاشيه وتعليقه بر كتب اربعه پديد آمد و عالمان بسيارى بر كتب اربعه شرح وتفسير نوشتند به طورى كه مجموعه هاى بسيارى فراهم گرديد و آقا بزرگ تهرانى در حرف ت , ح , و ش , تعليقه ها و حواشى و شروحى كه بر اين كتب نوشته شده مشروحا ذكر كرده است .
دو) حركت ديگرى در گردآورى جميع احاديث شيعه آغاز گرديد و مجموعه هاى بزرگى مشتمل بر احاديث كتب اربعه و ديگر متون حديثى شيعه تاليف و تدوين شد كه مهمترين آنها به اين شرح است : 1ـ الوافى ,تاليف محمد بن مرتضى ابن محمود ملقب به فيض كاشانى (1007 - 1091).
اين كتاب يكى از سه كتاب مهمى است كه پس از كتب اربعه نوشته شده .
فيض براى تدوين مجموعه خود تمامى روايات كتب اربعه را يك جا گردآورد و از روايات ديگر متون حديثى براى شرح و تعليق كتب اربعه استفاده كرد.
الوافى شالم 273 باب و حدود 50 هزار حديث است , اين كتاب جامع اصول وفروع وسنن و احكام است و مشتمل بر 3 مقدمه و 14 جزء و يك خاتمه است .
كه در 1068 ق پايان يافته است ( الوافى ).
2ـ تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة , تاليف محمد بن الحسن معروف به شيخ حرعاملى (1033 ـ 1104 ق ) اين كتاب نيز حاوى جميع احاديث كتب اربعه و جامع روايات و احاديث بيش از هفتاد كتاب از كتب اماميه است , ترتيب احاديث احكام در اين كتاب بر اساس متون فقهى است كه از طهارت آغاز و به ديات ختم ميگردد, اين كتاب در 1088 ق به اتمام رسيده است ( تفصيل وسائل الشيعة ).
3ـ بحارالانوار, تاليف محمد باقر مجلسى معروف به علامه مجلسى (1037 - 1110 ق ) در اين كتاب كه بزرگترين جوامع حديثى است كوشش شده تمامى احاديث و رواياتى كه در غير كتب اربعه آمده جمع آورى گردد.
با توجه به وسعت و دامنه شمول اين مجموعه حديثى و فوائد و توضيحات بسيارى كه علامه مجلسى خود براى رفع معضلات و مشكلات احاديث بر آن افزوده عظمت و گستره كار علامه مجلسى مشخص مى گردد.
مصنف براى تاليف بحار بيش از 629 كتاب و مرجع را فراهم و از آنهااستفاده كرده است .
در اين منابع بسيارى از كتب عامه نيز وجود دارند.
مؤلف در اختيارنسخه هاى مورداستفاده كمال دقت ا به كاربرده است و از بهترين نسخه هاى مورد استفاده كمال دقت را به كار برده است و ازبهترين نسخه ها استفاده كرده است .
احتياط و دقت در نقل آيات و روايات مرتبطبه هر باب , تبويب تفصيلى , ذكر سند كامل روايات , تلفيق بين روايات متعارض و استقصاء اكثر روايات در هر موضوع و باب از امتيازات اين كتاب است .
علامه طباطبايى بحار را بهترين دايرة المعارف شيعى دانسته است .
توضيحات و بيانات علامه بيشتر در 15 جلد اول است و در 10 جلدديگر چاپ قديم شرح , توضيح و بيانى ازخود علامه ديده نميشود.
كتاب بحار به گفته برخى مشتمل بر/832000 بيت است كه هر بيت به نوشته صاحب الذريعة عبارت است از 50 حرف بنا بر اين كتاب شامل بيش از41 ميليون حرف است .
( بحارالانوار) غير از اين سه كتاب كه اتفاقا مؤلفين آنها نيز مانند مؤلفان كتب اربعه محمدنام داشته وبه محمدون ثلاثه متاخر شهرت داشته اند متون و مجاميع ديگرى نيز در همين دو سه قرن اخير پديد آمدند كه برخى از آنها عبارتند از: عوالم , مولى عبدالله بن نورالله بحرانى شاگرد و معاصر علامه مجلسى .
اين كتاب نيزجامع علوم , معارف و احوال از آيات و اخبار و اقوال معصومين (ع ) است كه به گفته آقا بزرگ تهرانى كتابى جامعتر و بزرگتر از بحار بوده است (الذريعة ,15/ 356 ـ 357), ديگرى , الشفا فى حديث آل المصطفى (ص ) از محمد رضا بن عبداللطيف تبريزى (م 1158 ق ), ديگرى جامع الاحكام , ازابو جعفرعبدالله بن محمد رضا شبر حسينى نجفى كاظمينى معروف به سيد عبدالله شبرديگرى مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل تاليف علامه نورى , كه به گفته بسيارى جامعتر از كتاب وسائل الشيعة شيخ حر عاملى است .
و از مهمترين كتب حديثى در قرن اخير است كه در 1319 ق از تاليف آن فراغت يافته است و بالاخره جامع احاديث الشيعة فى احكام الشريعة , تاليف حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى معروف به آيت الله بروجردى (1292 ـ 1380 ق ) كه در تكميل نواقص كتاب وسائل الشيعة شيخ حر عاملى , طرحى جامع در اين كتاب ارائه داده است ( جامع احاديث الشيعة ).
مجلداتى از اين كتاب چاپ شده و بقيه نيز در دست تحقيق و انتشار است (وسائل الشيعة , ج 1/مقدمه , تاسيس الشيعة , 289 ـ 291 , مقدمه بحارالانوار, الذريعة , 4/352 -353 و مجلدات ديگر (المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار 1/ مقدمه , 119).
منابع : در متن مقاله آمده است .
محمد على مهدوى راد ـ احمد عابدى - على رفيعى