آزادى در اسلام
حضرت على(ع) دومين حاكم اسلامى است كه توانست آزاديهاى اسلامى را به همگان حتى كفار ارزانى دارد چه آنكه آزادى در اسلام بيشمار است. قرآن مجيد راجع به پيامبر بزرگ، و هدف بعثت او را چنين بيان مىكند:
بار گران و غل و زنجيرهائى را كه بر مردم بوده، از پشت آنان بر مىدارد (يضع عنهم اصرهم و الا غلال التى كانت عليهم)(1) دو عبارت را در اين آيه شريفه ملاحظه مىكنيد: (اصر: بار گران) و (اغلال: زنجيرها) و اين به دو معنى است:
1 ـ گاهى بر پشت انسان بار سنگينى مىگذارند كه با وجود باز بودن دست و پايش، قادر به حركت از جاى خود نبوده، و در نتيجه زمينگير مىشود، اين را (اصر) يعنى بارگران گويند.
2 ـ و گاهى هم بار سنگينى بر پشت انسان نيست اما دست و پايش در قيد و بند است كه در نتيجه نمىتواند حركتى انجام بدهد.
اين دو مثال را در جامعه اگر پياده كنيم، خواهيم يافت كه برخى از جوامع خود راگرفتار تشريفاتى نموده، كه به مرور زمان بر كاهل آنها سنگينى مىكند، مثل: تشريفات ازدواج، دادگسترى، خانهدارى، خانهسازى و ديگر شئونات زندگى امروز.
و برخى جوامع هم گرفتار قوانين و مقرراتى شدهاند كه دست و پاى آنها بسته، و آزاديهايشان را محدود ساخته است..
يكى از مهمترين اهداف پيامبر گرامى اسلام(ص) اين بود كه بار سنگين تشريفات را از پشت جامعه انسانى برداشته و قيد و بندهاى اختناق را از بين ببرد، و لذا دين مبين اسلام تمام آزاديها را براى انسان محترم شمرده، مگر در موارد بسيار معدود كه براى حفظ آزادى اكثريت جامعه، آزادى چند نفر را محدود نموده است، قرآن مجيد خطاب به پيامبر گرامى اسلام مىفرمايد: به مردم بگو كه من از شما پاداشى نمىخواهم و شما را به زحمت و مشقت نمىاندازم (قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا منالمتكلفين)(2) و در آيهاى ديگر مىفرمايد: پس به مردم تذكر بده، كه تو ياد آورندهاى و بر مردم مسلط نيستى (فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمسيطر)(3)، و همچنين نداى قرآن براى هميشه بلند است كه: در انتخاب دين هيچگونه اكراه و اجبارى نيست (لا اكراه فىالدين)(4) و لذا پيامبر عاليقدر اسلام(ص) هيچكس را اجبار بر پذيرش دين اسلام نفرمود، نه در جنگ بدر، نه در جنگ خيبر، نه در فتح مكه، نه در جنگ حنين و نه در دهها جنگى كه دشمنان اسلام بر عليه اسلام روا داشتند...
همچنين امير مؤمنان على(ع) به پيروى از رسول خدا(ص)، آزادى تمام اقشار و حتى اقليتهاى مذهبى تحت پرچم اسلام را محترم شمرد، و در حالى كه آن امام بسيار مقتدر، و قلمرو حاكميتش از نيمههاى شوروى تا غرب آفريقا بوده است، هيچكس را اجبار به ترك دين خود، و پذيرش دين اسلام نكرد، بلكه بعكس در روايات مكررى از ائمه اطهار (ع) راجع به اقليتهاى مذهبى آمده كه: (الزموهم بما التزموا به) با آنان به همان ايدهاى كه دارند رفتار كنيد...
حضرت امير مؤمنان على(ع) در روايت مشهورى كه از آن بزرگوار نقل شده مىفرمايد: (بنده ديگران مباش حال آنكه خداوند تو را آزاد آفريده است) و همچنين در قسمتى از يك روايت مفصل مىفرمايد: (... تمام مردم آزاد هستند...) همچنين حضرت امام حسين(ع) در روز عاشورا به هنگام شدت آتش جنگ با لشكريان بنى اميه به آنان خطابى فرمود كه براى هميشه در فضاى تاريخ بشريت طنينافكن است، و هر انسان آزادهاى آن را بگوش دل مىنوازد: (ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم).
گر شما را به جهان دين و آئينى نيست لااقــل مـردم آزاده بدنيـا باشـد
و بالاخره روايات وارده از معصومين (ع) راجع به آزاديهاى مردم بسيار است، تا جائى كه فقهاى اسلام، با استفاده از قرآن مجيد و روايات، قاعدهاى را بطور اختصار و سر بسته بيان فرمودهاند كه: (مردم برجان و مال خويش مسلط هستند) از اينرو هر انسانى مىتواند با جان و مال خويش هر كارى را انجام دهد مشروط بر اينكه مخالف اوامر الهى نباشد، پس آزادى در هر موردى از قبيل: تجارت، صنعت، كشاورزى، ساختمانسازى، سفر، اقامه، اظهار نظر، مطبوعات ـ اعم از روزنامه، مجله و كتاب ـ تأسيس ايستگاههاى فرستنده راديوئى و تلويزيونى، آموزش، ازدواج و ديگر نيازمنديهاى مشروع انسانى، از ديدگاه اسلام محترم است.
حضرت امير مؤمنان على(ع) به پيروى از پيامبر عالى مقام اسلام(ص)، مردم را در هرگونه تصرفى در زمينهاى موات آزاد گذاشته بود و لذا جمعيت شهر نوبنياد كوفه در زمان آن امام در حدود چهار ميليون نفر، و بنا به نقل مورّخين وسعت اين شهر ده فرسخ (60 كيلو متر) بوده است، زيرا پيامبر اسلام فرموده بود: (كسى كه زمين مواتى را آباد كند از آن اوست)، (زمينهاى موات ملك خدا و پيامبر است، و هر كس كه بخشى از آن را آباد كند، از مال او خواهد بود)، (كسى كه در اطراف زمين موات ديوار بكشد از آن اوست)، (كسى كه زمين موات را آباد كند از آن بهرهاى داشته، و اگر چهارپايان از علف زمين او چيزى بخورند، برايش صدقه محسوب مىشود) و بالاخره در روايتى ديگر نيز مىفرمايد: (كسى كه سبقت بگيرد به چيز مباحى كه ديگران بر او سبقت نگرفتهاند، حق او در آن شىء، بر ديگران مقدم است).
و با استناد به دهها روايت صحيح وارده از ائمه اطهار عليهم السلام، همانند روايات فوق است كه فقهاى اسلامى فتوى دادهاند: هركس حق استفاده از تمام منابع ثروتهاى مباح عمومى را دارد مثل: چوب، ميوه و يا برگ جنگل، نمك و يا ماهى درياها و رودخانهها، جانوران صحراها... و جز اينها از موارد حلالى است كه اسلام مقرر فرموده، چرا كه خداوند ثروتهاى زمين را براى عمومى بشر آفريده، و در آيهاى چنين تصريح مىكند: (خداوند است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آب را فرود آورد، پس توسط آن براى شما از ميوهجات روزى فراهم آورد، و كشتى را براى شما مسخر فرمود تا به خواست او در دريا حركت كند، و رود خانهها و آفتاب و ماه به طور پيوسته، و شب و روز را براى شما آفريده، و از هرچه كه سئوالش كرديد، به شما ارزانى داشته، و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، نخواهيد توانست آنها را به حساب آورد، به درستى كه انسان ستمگر و كفركيش است (الله الذى خلق السماوات والارض و انزل من السماء ماءاً فأخرج به من الثمرات رزقاً لكم و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بأمره و سخر لكم الأنهار وسخر لكم الشمس والقمر دائبين و سخر لكم الليل والنهار و آتاكم من كل ما سألتموه و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم كفار)(5).
و در واقع همين آزاديهاى مطلق و گسترده بود، كه در آغاز اسلام مردم را گروه گروه بسوى اسلام جلب كرد، و اگر انشاءالله مجدداً قدرت جهانى به دست مكتب اسلام و نمايندگان واقعى پيامبر خدا بيفتد، اميد است كه تمام انسانها، حتى مردم آمريكا، شوروى، چين و نظاير آنها به دين اسلام بگروند، چرا كه بشر بطور فطرى هميشه نظام بهتر را پذيرفته، و نظامهاى غير آن را ترك مىكند.
شبى در صفين
شبى در جنگ صفين، آب فرات به دست لشكريان معاويه افتاد، معاويه دستور داد كه آب بر سپاه على(ع) بسته شود، هنگامى كه خبر به امير مؤمنان رسيد، به لشكريان خود دستور آماده باش فورى داد، و ضمن خطبهاى به آنان فرمود: (الموت فىحياتكم مقهورين، والحياة فىموتكم قاهرين...) يعنى: اگر زير بار ذلت دشمن باشيد مردهايد حتى اگر به ظاهر زنده باشيد، و اگر در برابر دشمن پايمردى كنيد براى هميشه زندهايد حتى اگر به ظاهر شهيد شويد... و سپس دستور حمله جهت آزادسازى فرات از دست دشمن را صادر فرمود، سپاه امام با يك حمله حساب شده توانستند نيروهاى بنى اميه را از نهر فرات دور ساخته، و خود بر آنجا مسلط گردند، پس از پايان موفقيتآميز اين حمله سپاهيان حضرت امير(ع) خواستند مقابله به مثل كرده و آب را بر لشكر معاويه ببندند، حضرت اين كار را اجازه نداد و فرمود: كه استفاده از آب براى همگان آزاد است، چنين عملى در كدام تاريخ بشر جز اسلام وجود دارد؟! اسلام تا اين اندازه شخصيت انسانها را محترم شمرده كه حتى آب را بر دشمن محارب نمىبندد.
شاهكار در خيبر
در اينجا بىمناسبت نيست كه به شاهكارى نظير اين از پيامبر بزرگ اسلام اشاره كنيم:
به هنگام محاصره دژهاى محكم خيبر توسط سپاهيان رسول خدا، و مقاومت يهوديان ساكن در آن، شخصى از يهوديان به خدمت پيامبر اسلام شرفياب شده و عرضه داشت:
يا محمد من به شما راهى نشان مىدهم، كه اگر آن را پيشگيرى، يهوديان خيبر به راحتى تسليم مىشوند و آن راه اين است كه جوى آبى از خارج قلعه خيبر به سوى داخل آن روان است، و اين راه آبى بسان شريان زندگى آنهاست، اگر راه آب را مسدود كنيد آنان در اثر فشار تشنگى ناگزير به تسليم خواهند شد... اما پيامبر بزرگ و معلم انسانيت با عاطفهاى توصيفناپذير به آن يهودى فرمود:
نه.. من چنين كارى نمىكنم، زيرا در اين دژها پيرمردان، پيرزنان، كودكان بىگناه، زنان شيرده و افرادى ضعيف هستند خوش ندارم پيروزى من به قيمت تشنگى آنان تمام بشود..!
و با وجودى كه قرآن مجيد مىفرمايد: به درستى دشمنترين مردم نسبت به مؤمنين، يهوديان و مشركان خواهى يافت (لتجدن اشدالناس عداوة للذين آمنوا اليهود والذين اشركوا)(6) پيامبر اسلام با وجود دشمنى و كينهتوزى آنان، پس از فتح دژهاى خيبر با كمال عطوفت و مهربانى با اسيران يهود رفتار كرد...
و اين طرز رفتار زندگانى پيامبر بزرگ بود كه مردم را به سوى اسلام جلب مىكرد، نه جنگ جوئى و جنگ افروزى و لذا تمام كشتههاى جنگهاى پيامبر، در بيش از هشتاد جنگ از طرفين (مسلمين و كفار) يك هزار و چهارصد نفر بوده كه عدهاى آن را يك هزار و هشت نفر نيز شمردهاند، و حال آنكه ما مىبينيم كه قبل از اسلام كشتارهاى عجيبى صورت مىگرفته، مثلاً فارسها به قلمرو روميان حمله مىكرده، و از مدائن تا مصر مردم را قتل عام مىكردند، و بعكس گاهى روميها به فارسها حمله مىكرده، و از مصر تا مدائن آدمكشى مىكردند و شعار عربها در جنگ با يكديگر اين بود: براى اين خاندان نه زن، نه مرد و نه كودكى را باقى گذاريد اين راجع به قبل از اسلام.
اما بعد از اسلام اگر تاريخ جنگهاى جهان را ورق بزنيد، خواهيد يافت كه چه جنگهائى رخ داده و چه كشتارهاى عجيبى روى داده است، و ميليونها انسان به خاك و خون كشيده شدهاند.
رفتار با اسيران فارس
پس از استيلاى سپاهيان اسلام بر كشور ايران، تعداد بسيارى به اسارت نيروهاى اسلام در آمده و بسوى شهر مدينه گسيل داده شدند، هنگامى كه آنها را در مجلس خليفه وقت آوردند، خليفه تصميم بر بردگى و فروش آنان گرفت، اما حضرت على(ع) از اين كار ممانعت كرده و فرمود: پيامبر اسلام فرموده: عزيزان يك قوم را عزيز بشماريد و به آنان نيكى كنيد، و اينان در قوم خود عزيز بودهاند، سپس آن حضرت در همان مجلس سهم اسيران خود را آزاد فرمود، و بنى هاشم به پيروى از آنحضرت، سهم خود را آزاد كردند، و طبق يكى از قوانين اسلامى اگر قسمتى از بردگان آزاد شوند، بقيه را نيز دربر مىگيرد و بخش آزاد نشده آن بردگان و اسيران نيز آزاد شدند، و در نتيجه خليفه نتوانست آنها را به بردگى در آورد.ملاحظه كنيد كه اسلام تا چه حدى بر عطوفت و شفقت و مهربانى بنوع انسان تأكيد كرده تا جائى كه پيامبر عاليقدر اسلام (ص) مىفرمايد: (ارحموا ثلاثاً و حقاً لهم ان يرحموا، عزيز قوم ذل و غنياً افتقر و عالماً ضاع ما بين جهال) يعنى: سه شخص را مورد مرحمت و لطف خود قرار بدهيد: اولا كسى كه روزگارى عزيز بوده و حال ذليل شده، ثانيا كسى كه روزگارى ثروتمند بوده و حال فقير و تهيدست شده، و ثالثا دانشمندى كه در ميان عدهاى نادان ضايع شده است.
همچنين پيامبر بزرگ اسلام (ص) مىفرمايد: (ارحموا من فى الارض يرحمكم من فى السماء) يعنى: اهل زمين را رحم كنيد، تا خداوند متعال شما را مورد مرحمت قرار بدهد.
و بطورى كلى پيامبر اسلام(ص) مظهر رحمت و شفقت بوده تا جائى كه قرآن او را بعنوان رحمتى براى تمامى عالميان ذكر كرده است (و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين)(7).
رحمت براى همه
و امير مؤمنان حضرت على(ع) نيز همين حالت را داشته، و براى همگان رحمت بوده است، تا جائى كه او را پدر يتيمان لقب دادهاند، و در متون تاريخى آمده كه هنگام بسترى شدن آن حضرت در اثر ضربت زهر آگين ابن ملجم ـ قاتل آن حضرت ـ طبيبان معالج براى امام شير گاو تجويز كردند، هنگامى كه اين خبر در شهر كوفه شايع شد، دهها مرد و زن و كودك هركدام با ظرفى شير در خانه امام گرد آمدند تا شير مورد نياز پدر و حامى خود را تهيه كنند... و حضرت كمى تناول مىكردند و بقيه آن را براى ابن ملجم مىفرستادند.تفقد از نابيناى زمينگير
هنگامى كه امام حسن و امام حسين عليهما السلام از بخاك سپردن امير مؤمنان به سوى خانه باز مىگشتند، صداى دلخراش ناله ضعيفى از داخل يك خرابه به گوش آندو بزرگوار رسيد، آن دو امام كه تربيت شده در مكتب وحى بوده وخود را مسئول بر ضعيفان و بينوايان مىدانستند، با شنيدن صداى ضعيف وارد خرابه شدند، پير مرد نابينا و زمينگيرى را ديدند كه خود را آلوده كرده و ناله ضعيفى داشت، احوال او را پرسيدند؟ در پاسخ گفت:
مىبينيد كه من نابينا و زمينگير هستم، يكى از مردان خدا هر روز بطور مداوم مرا مورد تفقد قرار مىداد، خشگم مىكرد، بدن و لباسم را تميز مىنمود و حتى غذا را لقمه كرده و در دهانم مىگذاشت... اينجا پير مرد عقده گريه گلويش را فشرد و آهى جانسوز كشيد و ادامه داد:
اكنون سه روز است كه او نيامده، بسيار گرسنهام و خودم را كثيف كردهام و نمىدانم چرا او نيامده؟!.
امام حسن و امام حسين با شنيدن سخنان آن پيرمرد پرسيدند: آيا از او نشانهاى در نظر دارى؟
پيرمرد پاسخ داد: من كه نابينا هستم، فقط اين نشانه در نظرم هست كه به هنگام ورودش همه چيز و حتى سنگ ريزههاى آن خرابه بصدا در آمده و پيوسته صداى ذكر خدا از آنها بگوشم مىرسيد.
اينجا بود كه آن دو بزرگوار اشك در چشمانشان حلقه زد و گفتند، اى مرد او پدر ما على بن ابىطالب(ع) بود، كه ما هم اكنون از خاكسپاريش باز مىگرديم.
پيرمرد با شنيدن خبر ناگوار شهادت امير مؤمنان آهى كشيد و روى خاك افتاد و جان داد.
اگر كمى در اطراف اين داستان مطالعه كنيم، خواهيم يافت كه اين يكى از بزرگترين شاهكارهاى امير مؤمنان بود، زيرا رهبر يك مملكت بسيار بزرگ و شايد بزرگترين قدرت دنياى آن روز، با صدها مشكلات و مسئوليتهاى اجتماعى، آنقدر خود را مسئول مىداند تا جائى كه رسيدگى به يك نابيناى فلج جزء برنامه كار روزانه او قرار مىگيرد و بدون استنكاف و تكبر او را تمييز و خشك كرده و غذايش مىدهد اين شيوه رفتار رهبر، با ضعيفترين فرد جامعه در تاريخ انسان بىنظير است مگر در مورد رهبران الهى.
خوراك آن حضرت
حضرت على(ع) نان جوين خشك همراه با نمك ميل مىنمود، و شكم مبارك خود را هيچگاه سير نمىكرد، و هر گاه شخصى علت اين كار را مىپرسيد، مىفرمود: شايد در دورترين نقاط قلمرو حاكميت من ضعيفى باشد كه غذاى سير نخورده، و من بايد همانند او زندگى كنم!