|
|
|
|
|
|
گذشت از تبهكاران حضرت امير مؤمنان به پيروى از پيامبر اسلام تا آنجائى كه ممكن بود، از مجازات تبهكاران صرف نظر مىكرد، زيرا اولاً: ثبوت جرم در قوانين مجازاتهاى اسلامى، موازين بسيار دقيق و مشكلى دارد. و ثانياً: در صورت ثبوت جرم نيز تا حدود امكان بر مجرم تخفيف و يا اينكه او را مورد عفو و بخشش قرار مىدهند، اسلام براى انسان و عموم موجودات رحمت است و در حدود براى مجرمين و تبهكاران خشونت دارد، و بطور كلى موارد حرام در اسلام در برابر موارد حلال قابل قياس نيست، زيرا عدهاى از فقهاى اسلام حد اكثر محرمات در اسلام را در حدود هفتصد مورد ذكر كرده اما در برابر، ميليونها مورد حلال براى مسلمانان مقرر شده، و در واقع آن محرمات هم براى حفظ جامعه و آسيب نرسيدن به آن است و اسلام در عين حالى كه مردم را آزاد گذاشته، از بروز آشوب و هرج و مرج در جامعه اسلامى جلوگيرى مىكند، و اين عمل جز با كنترل جامعه توسط تحريم علل زيانهاى عمومى و خصوصى، امكانپذير نيست.
تأمل در قضاوتحضرت امير مؤمنان على(ع) هيچگاه بدون تحقيق قضاوت نمىكردند، و حتى پس از تحقيق فوراً رأى خود را اظهار نمىداشتند، بلكه تا حدود امكان اظهار نظر را به تأخير مىانداختند و به سبب تأخير در اظهارنظر، يا متهم از مجازات نجات مىيافت، و يا اينكه بيگناهيش به اثبات مىرسيد، اينجا بد نيست به دو داستان از صدها قضاوت عادلانه اميرالمؤمنين(ع) اشاره كنيم:
داستان اول:زنى به خدمت آن حضرت شرفياب شد، و از شوهر خود شكايت كرد و گفت: شوهرم بدون اجازه من با كنيزم زنا كرده، و حال داد مرا از او بخواهيد، حضرت به آن زن فرمود: ما در اين باره تحقيق مىكنيم، اگر تو راست گفتهاى بر شوهرت حد جارى مىكنيم، و اگر ثابت شد كه تو دروغ گفته و به شوهرت تهمت زدهاى، تو را تأديب خواهيم كرد، سپس امام از جاى خود برخواسته و مشغول اداى نماز شد و زن را آزاد گذاشت، آن زن نه ريختن آبروى شوهر خود در ملأ عام، و نه اجراى حد برخود را مىخواست، از كار خود پشيمان شده فرصت را غنيمت شمرد و از محضر آن حضرت فرار كرد، با وجودى كه حضرت على(ع) مىتوانست او را فوراً بازداشت، و و شوهرش را احضار كند و يكى از آن دو را تازيانه بزند، ولى امام از مجازات مردم متنفر بود، عقده زجر و شكنجه انسانها را نداشت و تا آنجائى كه ممكن بود افراد را مورد عفو و مرحمت قرار مىداد:
داستان دوم:عدهاى از افراد، كنار خرابهاى متروكه جسد مرده و آغشته به خون انسانى را يافتند، و در گوشه آن خرابه مرد قصابى بود، و كاردى خونآلود به دست داشت، آن افراد فوراً قصاب را به اتهام قتل دستگير كرده و به خدمت امام على(ع) آوردند، مرد قصاب با نگرانى زياد در برابر امام اعتراف به قتل كرد، حضرت او را به جرم قتل محكوم به قصاص كرد، اما اجراى حكم را به تأخير انداخت و تأمل نمود، ناگهان شخصى آمد و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين من قاتلم، وجدانم آزارم مىدهد، اين قصاب بىگناه است و مرا بجاى او گردن بزنيد. در اين هنگام امام به مرد قصاب فرمودند: پس چرا تو اعتراف كردى؟! در پاسخ گفت: چون شواهد در قتل اين شخص را بنحوى ديدم، كه اگر انكار مىكردم شايد پذيرفته نمىشد، آرى من قاتل نيستم اما در آن لحظه گوسفندى را سر بريده بودم و كاردم خونآلود بود، ضمناً جهت قضاى حاجت به آن خرابه رفتم، كه ناگهان با جنازه غرق به خون آن مقتول روبرو شدم و چند لحظه بعد مردم به خرابه آمدند و دستگيرم كردند، من ديدم كه انكار قتل بىنتيجه است و به هر تقدير محكوم به مرگ خواهم شد، به همين جهت راهى جز اقرار به قتل در برابر خود نديدم. حضرت اميرالمؤمنين (ع) قاتل اصلى را كه با اعتراف خود، قصاب را نجات داده بود مورد عفو و بخشش قرار داده و فرمود: اين قاتل گرچه انسانى را كشته ولى با اقرار خود انسان ديگرى را زنده كرده است و قرآن مجيد مىفرمايد: هر كس جان شخصى را زنده كند، همانند كسى است كه جان تمامى مردم را احيا نموده است (و من احياها فكأنما احيى الناس جميعاً)(1). آنچه كه در اين داستان قابل توجه است، اينكه امام به مجرد اعتراف مرد قصاب، او را نكشته و در اجراى حكم تأمل نمود.
فرجام دادن به مجرمامروزه در دادگاههاى دنيا به مجرد ثبوت جرم و يا اقرار مجرم، دادگاه پس از شوراهاى مقدماتى راى خود را مبنى بر مجازات مجرم صادر مىكند، و در برخى از كشورها مجرم مىتواند از رأى صادره فرجام خواهد، و در صورتى كه دادگاه اين حق را به مجرم بدهد، هيئتهاى منصفه، و دادگاه تشخيص پس از تشريفاتى به فرجامخواهى مجرم رسيدگى مىكنند... اما در دادگاه اسلامى حكومت امام على(ع) بدون اينكه مجرم فرجام بخواهد و حتى گاهى با وجود كيفرخواست از سوى خود مجرم، براى چندبار به او فرجام داده مىشود و در صورتى كه جرم او تعدى به حقوق مردم نباشد، به وى فرصت داده مىشود تا اگر بخواهد فرار كند، و اين به لطف و مرحمت اسلام باز مىگردد كه دادگاه اسلامى تا حدود ممكن از خونريزى جلوگير كرده و در صدور حكم تأمل مىنمايد، بعنوان نمونه به قضاوت بىنظيرى از حضرت على(ع) كه در كتاب (كافى) نقل شده، اشاره مىبريم: داستان جالبمرحوم كلينى در كتاب شريف (كافى) از جناب ميثم داستانى را اينچنين نقل مىكند: روزى يك زن به حضور امير مؤمنان(ع) شرفياب شد، و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين من زناكارم پس پاكم كن، خدا تو را پاك كند، چون عذاب دنيا از عذاب هميشگى آخرت آسانتر است. امام به او فرمودند: از چه تو را پاك كنم؟ ـ آقا من زناكار هستم. ـ آيا هنگامى كه زنا دادى، شوهردار بودى يا خير؟ ـ آرى در آن موقع شوهر داشتم. ـ آيا به هنگام زنا، شوهرت حاضر بود يا غايب؟ ـ شوهرم حاضر بود. پس از اين گفتگوى كوتاه حضرت به او فرمودند: فعلاً برو، و آنچه در شكم دارى وضع حمل كن،و پس از زايمان بيا تا پاكت كنم، آن زن از محضر دادگاه مرخص شد و هنگامى كه دور شد بطورى كه ديگر سخن امام را نمىشنيد، حضرت سر بطرف آسمان كرد و عرضه داشت: بار خدايا اين يك شهادت بود، پس از مدتى مجدداً زن بحضور امام شرفياب شده و عرض كرد: ـ يا اميرالمؤمنين من وضع حمل كردم، حال پاكم كن. امام بظاهرى ناشناخته به او فرمودند: ـ براى چه پاكت كنم؟ ـ آقا من زنا دادهام، پاكم كن. ـ آيا به هنگام زنا شوهر داشتهاى؟ ـ آرى. ـ آيا شوهرت به هنگام زناى تو حاضر بود يا غايب؟ ـ شوهرم حاضر بود. در اين هنگام امام براى بار دوم، او را از دادگاه مرخص كرده و فرمودند: حال برو فرزندت را دو سال شير بده، چنانكه خداوند امر فرموده است، آن زن از خدمت امام مرخص شد، آنگاه حضرت روى به آسمان كرد، و عرضه داشت: خداوندا، اين دو شهادت شد پس از گذشت دو سال مجدداً آن زن شرفياب شده و عرض كرد: حال دو سال است كه فرزندم را شير دادم، يا اميرالمؤمنين پاكم كن، حضرت با چهرهاى ناشناخته از او پرسيدند: از چه پاكت كنم؟ عرض كرد: من زنا دادهام، پاكم كن. ـ آيا به هنگام زنا شوهردار بودى؟ ـ آرى شوهر داشتم. ـ آيا شوهرت حاضر بود يا غايب؟ ـ شوهرم حاضر بود. حضرت براى بار سوم فرمودند: حال برو فرزندت را تكفل كن تا رشد كند و بتواند بخورد و بياشامد، و از پشت بامى نيفتد، و در چاهى فرو نرود، جناب ميثم مىگويد: آن زن از خدمت امام با چشم گريان مرخص و دور شد، آنگاه امير مؤمنان روى به آسمان كرد، و عرضه داشت: خدايا اين سه شهادت شد. هنگامى كه آن زن براى بار سوم از دادگاه عدل اسلامى مرخص شد، شخصى بنام عمرو ابن حريث مخزومى با وى روبرو شده و گفت: اى بنده خدا از چه گريه ميكنى؟ من ديدم كه به خدمت حضرت على (ع) مىروى و از ايشان مىخواهى كه تو را پاك كند؟ آن زن گفت: آرى من از امام خواستم كه پاكم كند، امام به من فرمود: فرزندت را تكفل كن تا رشد كند، بتواند بخورد، بياشامد، از بامى نيفتد و در چاهى فرو نرود، حال مىترسم كه مرگ به سراغم آيد در حالى كه آن حضرت مرا پاك نكرده است، عمرو بن حريث گفت: اى زن حال كه چنين است فرزندت را من تكفل مىكنم، آن زن پيروزمندانه براى بار چهارم به خدمت امام شرفياب شده، و گفته عمرو بن حريث را بسمع امام رساند، حضرت با چهرهاى ناشناخته پرسيدند: براى چه فرزندت را مىخواهى تكفل كند؟ ـ يا اميرالمؤمنين چون من زنا دادهام و حال مىخواهم شما پاكم كنيد. ـ آيا به هنگام زنا شوهر داشتهاى يا خير؟ ـ آرى شوهر داشتهام. ـ آيا شوهرت حاضر بود، يا غايب؟ ـ شوهرم حاضر بود. آنگاه امام سر به آسمان كرده و عرضه داشت: خدايا تو مىدانى كه چهار شهادت بر عليه اين زن به اثبات رسيد، و نگاهى غضبناك به عمرو بن حريث انداخت، آن مرد عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من فكر كردم كه شما دوست داريد فرزند اين زن را تكفل كنم، و حال اگر شما دوست نداريد من چنين كارى نمىكنم، امام به او فرمودند: آيا پس از اثبات شهادت چهارم؟! بخدا سوگند كه بايد او را تحت تكفل خود قرار بدهى.. آنگاه حضرت حكم خدا را در باره اين زن به اجرا در آوردند.
در حاشيه دادگاه
از اين داستان شگفتآور مىتوان نكات ارزندهاى آموخت كه در حاشيه دادگاه اميرالمؤمنين (ع) براى تمامى انسانها عبرتانگيز، و بويژه براى قضات بهترين درس است: 1 ـ اينكه اميرالمؤمنين تمام جوانب قضيه را در نظر گرفته، و بطور كامل تحقيق فرمود، تا حجت تمام شود. 2 ـ زن باردار را مجازات نكرد، تا زمانى كه وضع حمل كند. 3 ـ مجرم را بازداشت نفرمود، بلكه آزادش گذاشت تا فرصت فرار داشته باشد. 4 ـ بار اول و دوم و سوم اقرار براى آنحضرت ملاك نبود. 5 ـ هربارى كه مجرم به دادگاه مراجعه مىكرد، حضرت با چهرهاى ناشناخته با وى روبرو مىگشت، و پرسشهاى خود را تكرار مىفرمود تا شايد اگر مجرم در دفعات قبل اشتباهى كرده، الان جبران شود. 6 ـ حضرت زن شيرده را اعدام نمىكرد. 7 ـ كودك دوساله را از مادرش جدا نمىكرد، گرچه آن مادر مستحق قتل باشد. 8 ـ بر عمرو غضب كرد كه چرا تكفل طفل را بعهده گرفته است. 9 ـ و بالاخره پس از تحقيقات دامنهدار و چهار بار شهادت مجرم، حد الهى را بر او به مرحله اجراء در آورد.
روش كار امامحضرت اميرالمؤمنين على(ع) با وجودى كه به خواست خدا مسائل پشت پرده را مىدانست، هميشه بر حسب ظاهر رفتار مىكرد تا براى مردم نمونه باشد و نگويند: على از غيب آگاه بود، و لذا درست رفتار مىكرد، از اين رو آن حضرت به قاضى خود در شهر اهواز كه نامش (رفاعه) بود نامهاى نوشته و متذكر شدند كه ما مأمور به ظواهر امور هستيم، و واقع را بايد به خدا موكل كرد، يعنى اينكه تحقيق در امور مردم و كشف اسرار آنان جايز نيست و بهمين جهت است كه شكنجه متهمين در اسلام حرام، و هيچكس را جهت گرفتن اعتراف و اقرار نبايد زير شكنجه انداخت، بلكه هر انسانى مختار است، اگر به اختيار خود اقرار كند حكم بر او ثابت، و الا رهايش مىسازند بلكه اگر شاهد و يا متهمى در پيشگاه امير مؤمنان ساكت مىشد امام رهايش ساخته و او را مجبور به سخن گفتن نمىكردند.1 ـ سوره مائده، آيه32 .
|
|
|
|
|
|
|