|
|
|
|
|
|
13 در خاطره ها شنيدن مصيبت شهيد و غريب و مظلوم نيز حزن انگيز است ؛ چرا كه شهادت و مظلوميّت وفداكارى بى نظير حسين عليه السلام را در خاطره ها تجديد مى كند. از خود آن گرامىاست كه فرمود: او سمعتم بشهيد او غريب ، فاندبونى اگر نام شهيد يا غريب يا مظلومى را شنيديد، بر من ندبه كنيد. 14 مصائب او شنيدن مصيبت خود آن حضرت يا تصوير آن در ذهن يا تفكّر و انديشه در مورد آن نيز، ضمندرسهاى بى نظير و انسانسازى كه براى حق طلبان دارد، با موجى از اندوه همراه است . البتّه اثر گذارى اين مصائب در افراد مختلف است ، چرا كه سليقه ها و دلها و انديشه ها،گوناگونند. 3 اقسام مهر قلبى به حسين عليه السلام بحث ديگر، چگونگى رقّت قلب و سوز و گداز و گريه بر آن حضرت است ، كه خودبه چند گونه است : 1 نخستين مرحله گريه بر او، اندوه زدگىدل است و ثمره اش اين است كه نفس كشيدن انسان ، پاداش ستايش خدا را دارد. در روايت آمدهاست كه : (تنفّس فردى كه به خاطر ستم بر ما اندوهگين مى گردد، بسان تسبيح خدا گفتن است.)(454) 2 مرحله دوّم ، دردمند شدن دل است . در روايت است كه : (هر قلبى به خاطر ما دردمند گردد، به هنگام مرگش به گونه اى شادمان مى گرددكه شادمانيش تا ورود به حوض ادامه دارد.)(455) 3 مرحله سوّم ، حلقه زدن اشك در ديدگان سوگوار است و اين چيزى است كه محبّت خدا رابرمى انگيزد. از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: (سوگوار بر حسين عليه السلام پيش از آنكه اشك از ديدگانش فرو ريزد، مورد مهر ومحبّت خدا قرار مى گيرد.)(456) 4 مرحله چهارم ، مرحله جريان يافتن اشك از ديدگان است ، هر چند اندك و اين چيزى استكه باعث آمرزش گناهان مى گردد، گرچه به اندازه كف دريا باشد.(457) 5 مرحله پنجم ، ريزش قطرات اشك از چشم است و اين همان چيزى است كه در بيانخاصيّت آن فرمود: (هنگامى كه اشك از ديدگان سوگوار بر حسين جارى مى گردد، اگرقطره اى از آن بهآتشهاى شعله ور و پرشراره دوزخ بيفتد، آن را خاموش مى سازد.)(458) 6 مرحله ششم ، جريان يافتن اشك و ريختن آن بر چهره و محاسن و سينه است . امام صادقعليه السلام به هنگام شنيدن مرثيه حسين عليه السلام اينگونه گريست و آنگاه بهگوينده فرمود: (فرشتگان نيز همانند ما يا بيشتر از ما، در سوگ حسين عليه السلام گريستند و خداوندبهشت را بر تو ارزانى داشت .)(459) 7 مرحله هفتم ، فرياد و شيون و ضجّه زدن و كشتن خويش در سوگ حسين است . در مورد نخست امام صادق عليه السلام فرمود: (پروردگارا! بر اين فريادهاى خالصانه اى كه در محبّت ما طنين انداز مى گردد، رحمتواسعه ات را فرو فرست .)(460) و مورد دوّم ضجّه زدن فاطمه عليها السلام در عزاى حسين عليه السلام است كه هر روز درسوگ فرزندش آنقدر مى گريد كه پيامبر او را تسليت دهد و آرامش بخشد.(461) و در مورد گريه تا سر حدّ بيهوشى و مرگ است كه ابوذر هنگامى كه از شهادت حسينعليه السلام خبر مى داد، گفت : (اگر بزرگى اين فاجعه را درك كنيد تا سرحدّ مرگ خواهيدگريست .)(462) 8 مرحله هشتم ، فرياد دلخراش در سوگ او، خود آن حضرت بدان دستور داد و شگفتانگيز اينكه يزيد نيز پس از عقب نشينى در برابر امواج بيدارگر نهضت حسين عليهالسلام كه دستور سوگوارى بر آن حضرت را در كاخ بيداد اموى داد، به همسرش هندگفت : (برو بر حسين و سوگ او، با فرياد و شيون ، عزادارى كن . لعنت خدا بر عبيداللّه ، كهدر مورد اوتعجيل كرد.)(463) 9 مرحله نهم ، زدن به سر و صورت در سوگ اوست . هنگامى كه خبر شهادت حسين عليهالسلام به عبداللّه بن عمر رسيد به سر و صورت خود زد و ندا در داد كه : (روزىهمانند روز حسين ، نخواهد بود.) و آنقدر گريست تا اينكه يزيد او را ساكت ساخت.(464) 10 مرحله دهم ، عبارت است از اينكه خود را به صورت سوگواران او درآورى . در اين مورد آمده است كه : (هر كس خود را به صورت عزاداران او درآورد و بسان آنانگريه كند بهشت زيبنده اوست .)(465) يعنى اگر قلب ، قساوت گرفت و بر مظلوميّت او شعله ور نشد، بايد به هنگام مرثيهسرايى بر او، سر را همانند مصيبت زدگان پايين انداخت و با آنان همدردى و همنوايىكرد. به راستى ، نمى دانم چگونه قلب قساوت مى گيرد و به ياد او شراره نمى كشد و درمظلوميّت او كه اركان شكيبايى را متزلزل مى كند و مى گرياند، سيلاب اشك نمى ريزد؟ البتّه منشاء قساوت قلب ، در اين مورد دو چيز است : يكى فرو رفتن در دنيا و ارزشهاى مادّى و دنيا طلبى كه اين ثمره شوم همان است كه دردعاها آمده است كه : (پروردگارا! از قلبى كه خشوع ندارد و شكمى كه سير نمى شود و چشمى كه اشكشجارى نمى گردد به تو پناه مى برم .)(466) منشاء ديگر آن هم پرگويى و فرو رفتن در گفتار بى محتوا و نسنجيده است (467) وچاره آن هم از جمله يتيم نوازى صادقانه و دست پر مهر و محبّت بر سر يتيمان كشيدن استكه هم پاداش بسيارى دارد و هم قساوت قلب را برطرف مى كند.(468) 11 مرحله يازدهم ، سوگوارى بر حسين عليه السلام ، حالت گريه بدون جريانيافتن اشك است ، چرا كه ممكن است به دليل گريه بسيار، حالتى پديد آيد كه غدد اشكاز ترشّح باز مانند و اشك چشم تمام شود. اين مورد بر خاندان گرانقدرش پس از ورودبه مدينه و برپايى محفل سوگوارى پيش آمد ... .(469) 12 مرحله دوازدهم ، حالتى است كه انسان را از آب و غذا باز مى دارد و اين در روايت آمدهاست كه : يكى از شيعيان به امام صادق عليه السلام عرض كرد كه به هنگام ياد و نام و مظلوميّتحسين عليه السلام چنين حالتى به او دست مى دهد كه امام صادق فرمود: (رحمت خدا براين حال و بر اين اشك و گريه .) آنگاه پاداش آن را، از واپسين لحظات حيات تا پايانروز حساب رستاخيز، يادآور شد كه خواهد آمد.(470) 4 محافل بزرگداشت حسينى مجالس بزرگداشت و محافل ذكر مصيبت او انواع مختلفى دارد: 1 محافلى كه پيش از خلقت آدم برپا شده است . 2 محافلى كه پس از خلقت آدم و پيش از ولادت حسين عليه السلام برپاشده است . 3 محافلى كه پس از ولادت و پيش از شهادت برپا گشت . 4 محافلى كه پس از شهادت در دنيا برپا مى شود. 5 محافلى كه روز رستاخيز برپا مى گردد. نوع اوّل محافل : پيش از خلقت آدم پيش از آفرينش آدم و عالم ، به پاس عظمت و مظلوميّت او، دو مجلس بزرگداشت براى اوبپا شد: 1 نخست هنگامى كه آفريدگار هستى ، اراده كرد تا مقدّرات هستى از آن جمله سرنوشت اورا بر لوح محفوظ بنويسد، اينجا بود كه قلم و لوح بر حسين عليه السلام اندوهگينشدند. 2 مجلس ديگر، پيش از آفرينش انسان بود، آنگاه بود كه خداوند به فرشتگان فرمود: ... اِنّى جاعِلٌ فى الاَْرْضِ خَليفَةً... من بر آن هستم كه در زمين جانشين قرار دهم . ... قالُوا اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه در آن تباهى مى كند و خون مى ريزد؟ از ديدگاه برخى مفسّرين ، فرشتگان پيش از آفرينش آدم به شهادت و مظلوميّت حسينعليه السلام و رخدادهاى غمبار عاشورا نگريستند كه خداوند در پاسخ آنان به صورتويژه اى فرمود: ... اِنّى اَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ من چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد. نوع دوّم محافل : محافلقبل از ولادت نوع دوّم از مجالس بزرگداشت ، شانزده مجلسى است كه پس از آفرينش آدم وقبل از ولادت حسين عليه السلام برپا گشت ، بدين صورت : 1 در عرفات در عرفات ، هنگامى كه آدم به عرش نگريست و نامهاى مقدّس پنجگانه را ديد وجبرئيل آنها را بدو تلقين كرد كه : اى آدم ! بگو: يا حميد بحقّ محمّد! وياعالى بحقّ على ! ويا فاطر بحقّ فاطمه ! ويا محسن بحقّ الحسن ! ويا قديم الاحسان بحقّ الحسين عليه السلام ...! هنگامى كه نام پنجمين آنان را به زبان آورد، سيلاب اشكش جارى شد و قلبش خاشعگرديد و گفت : (چرا ياد و نام پنجمين آنان ، قلبم را مى شكند و سيلاب اشك را جارى مى سازد؟) جبرئيل در بيان علّت آن به مرثيه سرايى حسين عليه السلام پرداخت و آدم و فرشتگاننيز شنيدند و گريستند. جبرئيل گفت : (بر فرزندت حسين در راه حقّ و عدالت ، مصيبتىفرود مى آيد كه همه مصائب ، در برابر آن كوچك است .) پرسيد: (آن مصيبت چيست ؟) جبرئيل گفت : (او تنهاى تنها و غريبانه ، با تشنگى وصف ناپذيرى به شهادت مىرسد. نه ياورى خواهد داشت و نه مددكارى . اى آدم ! كاش او را در آن دشت غمبار مىنگريستى كه از شدّت تشنگى و اندكى يار و ياور، فرياد دادخواهانه اش به آسمانبلند است ، امّا جز با شمشيرها و شراره هاى مرگ ، پاسخش را نمى دهند. سرش را از قفامى برند و خيمه ها و حرم او را غارت مى كنند و سرهاى مقدّس او و يارانش را همراه بانوانخاندان وحى ، درشهرها مى گردانند.)(471) 2 در بهشت در بهشت ، دو مجلس بزرگداشت براى او برپا شد. در نخستين مجلس ، مرثيه سرا يك حوريه بود و شنونده پيامبر وجبرئيل و در دوّمى مرثيه سرا جبرئيل بود و پيامبر و حوريان بهشتى شنونده . از پيامبر روايت است كه فرمود: (به هنگامى كه در سير ملكوتى معراج ، جبرئيل دستم را گرفت و وارد بهشت ساخت دراوج شادمانى بودم كه ناگاه به درختى كه به نور آراسته شده بود، برخوردم كهدوفرشته در پاى آن تا روز رستاخيز به دسته بندى زيور آلات مشغولند. باز هم پيشرفتم كه به درخت پرشكوه سيبى رسيدم ، يكى از بزرگترين آنها را گرفتم وشكافتم كه از آن حوريه اى خارج شد كه پلك چشمهاى آن بسان پرهاى پرنده زيبايىبود از او پرسيدم : تو از آن كه هستى ؟ او گريست و گفت : از آن فرزندت حسين عليهالسلام .)(472) 3 دوّمين مورد در بهشت دوّمين مجلس بزرگداشت حسين عليه السلام در بهشت بدين صورت آمده است : هنگامى كه واپسين لحظات زندگى امام حسن عليه السلام فرا رسيد و اثر سمّ كران تاكران وجود او را گرفت و رنگش سبز شد، حسين عليه السلام از رنگ سبز رخساره اشپرسيد كه فرمود: (حديث نياى بزرگم در مورد ما، چون ديگر سخنانش درست است .)آنگاه يكديگر را در آغوش گرفتند وگريه كردند. از حديث پرسيد، گفت : پيامبرفرمود: (هنگامى كه در شب معراج وارد بهشت شدم ، دو كاخ سر به آسمان كشيده و پرشكوهى راهمانند هم و در كنار هم نگريستم كه يكى از زبرجد سبز بود و ديگرى از ياقوت سرخ .در مورد آنها از جبرئيل پرسيدم ، گفت : يكى از آنِ حسن است و ديگرى از آن حسين . از رنگ آنها كه يكى سبز بود و ديگرى سرخ ، جويا شدم كهجبرئيل ساكت شد. او را سوگند دادم كه گفت : امّا رنگ سبز كاخ حسن عليه السلام ، بهخاطر آن است كه به وسيله سمّ دشمن ، ناجوانمردانه شهيد مى گردد و رنگش سبز مىشود و سرخى كاخ حسين بدان جهت است كه او در حالى كه چهره اش به خون رنگين استبه شهادت مى رسد.) در اين هنگام جبرئيل و پيامبر گريستند و تمامى مخلوقاتى كه حاضر بودند به شيون وگريه پرداختند.(473) 4 مجلس آدم عليه السلام در كربلا هنگام سير آدم در زمين ، به نقطه اى كه شهادتگاه حسين عليه السلام است ، رسيد. در آنجاپايش لغزيد و در غلطيد و خون از پايش جارى شد، سر به آسمان بلند كرد كه : (بارخدايا! آيا گناهى از من سرزده است كه اينگونه كيفر مى شوم ؟)، بدو وحى رسيدكه : (نه ! بلكه در اين سرزمين ، فرزندت حسين ، به دست ارتجاع طلبان سياهكار بهشهادت مى رسد. خون تو به نشان همدردى و همرنگى با او به زمين ريخت .) آدم پرسيد: (قاتل او كيست ؟) پيام رسيد كه : (عنصر پليدى به نام يزيد، او را لعن و نفرين كن .) آدم او را نفرين كرد و به سوى كوه عرفات گام سپرد.(474) 5 نوح عليه السلام در كربلا هنگامى كه كشتى نوح به روى امواج توفنده آب به موقعيّت كربلا و جايگاه طوفانزدگى كشتى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد؛ زمين آن را گرفت به گونه اىكه نوح از غرق شدن كشتى هراسيد و گفت : (پروردگارا! همه دنيا را سير كردم و دلهره اى همانند اين سرزمين ، به من دست نداد.) جبرئيل فرود آمد و پيام آورد كه : (اينجا شهادتگاه حسين است .) اينجا بود كه نوح و كشتى نشينان گريستند و بر قاتلان حسين عليه السلام لعنت نثاركردند ... .(475) 6 خضر و موسى عليهماالسلام در ملاقات موسى و خضر در مجمع البحرين ، خضر از آزمايش دشوار و مصائب خاندانپيامبر صلى الله عليه و آله ، در راه حقّ و عدالت سخن گفت تاآنجايى كه سخنش بهفاجعه كربلا رسيد و صداى گريه هر دو به آسمان برخاست .(476) 7 سليمان عليه السلام در كربلا سليمان بر بساط خود نشسته و در فضا حركت مى كرد، هنگامى كه در موقعيّت شهادتگاهحسين عليه السلام قرار گرفت ، سه بار طوفان شديد بساط او را چرخاند و به زمينفرودش آورد. سليمان باد را سرزنش كرد. باد، به اراده خدا مرثيه سرايى بر حسين عليه السلام را آغاز كرد و گفت : (اى پيامبرخدا! شهادتگاه حسين در اين سرزمين است .)(477) 8 حضرت ابراهيم عليه السلام هنگامى كه ابراهيم در ساحل حزران ، ملكوت آسمانها و زمين را نگريست ، چهره ملكوتىحسين عليه السلام را پيش از ولادت او ديد و بر او گريست .(478) 9 مجلس ديگر ابراهيم عليه السلام ابراهيم مجلس ديگرى براى حسين عليه السلام داشت و آن هنگامى بود كه تدبير درهمشكستن بتها را انديشيد و به شرك گرايان گفت : (به راستى كه من از آنچه بر حسين عليه السلام فرود مى آيد، بيمارم .)(479) 10 سوّمين مجلس ابراهيم عليه السلام ابراهيم مجلس ديگرى هم داشت و آن هنگامى بود كه قوچ قربانى را به جاى فرزندشقربانى كرد، حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه خداوند به ابراهيم فرمان داد كه به جاىاسماعيل قوچى را كه بر او فرودآورده اند، قربانى كند آرزو كرد كه كاش بدان كارفرمان نمى يافت و امكان پيدامى كرد تا فرزندش را در راه دوست قربانى كند تا از اينكار اندوهى همانند اندوه عميق پدرى پرمهر كه به دست خويش عزيزترين فرزندش را درراه خدا قربانى كرده است بر قلبش بنشيند و بدينوسيله برترين پاداش شكيبايى برمصائب را دريافت دارد كه خداوند بدو وحى فرستاد كه ابراهيم ، از ديدگاه تومحبوبترين پديده جهان آفرينش كيست ؟ پاسخ داد: (بنده محبوب و برگزيده ات محمّد صلى الله عليه و آله .) پيام آمد: (او را بيشتر دوست دارى يا خودت را؟) پاسخ داد: (او را!) پيام آمد: (فرزند او برايت دوست داشتنى تر است يا فرزند خودت ؟) پاسخ داد: (فرزند گرامى او.) پيام آمد: (سر بريده شدن فرزند او به دست دشمنان حقّ و عدالت برايت دردناك تراست يا قربانى فرزندت با دست خودت در راه خدا؟) پاسخ داد: (كشته شدن او به دست دشمنانش .) فرمود: (ابراهيم ! گروهى كه خود را امّت محمّد مى پندارند پس از او ظالمانه وتجاوزكارانه فرزندش حسين را سر مى برند و به خاطر اين جنايت در خور كيفرىسهمگين خواهند شد.) ابراهيم از شنيدن اين حادثه سخت بى تاب شد و قلبش به درد آمد و گريست كه بدووحى شد: (اى ابراهيم ! به خاطر گريه و اندوهت بر حسين عليه السلام و شهادت او، پاداشقربانى كردن اسماعيل به دست خويش را به تو ارزانى داشته و درجات والاى شكيبايىبر چنين مصيبت بزرگى را بر تو مقرّر ساختيم .)(480) و اين است تفسير آيه شريفه قرآن كه مى فرمايد: وَفَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ.(481) 11 چهارمين مجلس ابراهيم عليه السلام چهارمين مجلس بزرگداشت ابراهيم براى حسين عليه السلام در كربلا برپاشد. هنگامى كه آن حضرت سوار بر مركب بدان سرزمين رسيد، پاى اسبش لغزيد و به زمينخورد و سرش شكافت . رو به آسمان كرد و گفت : (پروردگارا! چه لغزشى از من رخ داده است ؟) به اراده الهى مَرْكبش به سخن آمد و گفت : (شرمندگى من بسيار شد، امّا علّت اين است كه در اين سرزمين فرزند آخرين پيام آور خدابه شهادت خواهد رسيد و در همدردى با اوست كه خون پاك تو نيز در اينجا جريان يافت.)(482) 12 مجلس اسماعيل عليه السلام محفل بزرگداشت اسماعيل براى حسين عليه السلام دهمين مجلس بود و اين مجلس هنگامىبرپا شد كه گوسفندان اسماعيل را چوپانى درسواحل فرات مى چرانيد روزى متوجّه شد كه آنها آب نمى نوشند؛ جريان را بهاسماعيل گزارش كرد و او از پروردگارش چاره جويى كرد كه پيام رسيد از خود آنانجويا شود. از گوسفندان پرسيد: (چرا از اين آب نمى نوشيد؟) گفتند: (ما به نوعىدريافته ايم كه فرزندت حسين در اين سرزمين و در كنار اين نهر تشنه به شهادت خواهدرسيد، بدين جهت ما در اندوه او از اين آبشخور آب نخواهيم نوشيد.)(483) 13 مجلس عيسى عليه السلام سيزدهمين مجلس بزرگداشت را عيسى عليه السلام در كربلا برپا كرد كه مرثيهسرايش ، آهوان بيابان و گريه كننده ، خودش و حواريّون بودند. اين مطلب را ابن عبّاس روايت نموده كه خواهيم آورد.(484) 14 مجلس موسى عليه السلام در طور سينا، بارها مجلس بزرگداشت حسين عليه السلام برپا شد. در آنجا ذكر مصيبت ،ضمن وحى از جانب خدا بود و شنونده موسى عليه السلام . در روايت است كه : روزى يكى از بنى اسرائيل موسى را ديد كه چهره اش زرد، اعضاىبدنش لرزان ، اندامش تكيده و چشمش به گودى افتاده و با شتاب بسيار به سوى كوهطور مى رود، او دريافت كه به مناجات فراخوانده شده است . گفت : (اى پيامبر خدا!گناهى سهمگين مرتكب شده ام از پروردگارت برايم آمرزش بخواه .) هنگامى كهموسى به جايگاه نيايش خويش رسيد و به راز و نياز با خدا پرداخت گفت : (پروردگارا! تو پيش از بيان من ، آگاهى كه بنده اى از بندگانت گناهى مرتكب شدهو بخشايشت را مى طلبد.) پاسخ آمد كه : (هر كس طلب آمرزش كند، خواهم آمرزيد جز قاتلان حسين را.) موسى گفت : (پروردگارا! حسين كيست ؟) ندا آمد: (همو كه ياد و نام او در طور به تو بيان شد.) پرسيد: (چه كسى او را خواهد كشت ؟) ندا آمد: (تجاوزكاران طغيانگر، در كربلا او را به شهادت خواهند رساند، در حالى كهمركبش به هر سو مى دود، شيهه مى كشد و از بيداد تجاوزكاران در مورد فرزند دختگرامى پيامبر، تظلّم و دادخواهى مى كند. بدن گرامى او پس از شهادت بدون غسل و كفن بر روى ريگهاى تفتيده كربلا، افكنده مىشود و اموالش غارت و خاندانش را در شهرها به اسارت مى برند و يارانش به خونپاكشان ، غلطان و سرهايشان همراه سر مقدّس سالار خود، بر فراز نيزه ها مى رود. تشنگى ، كودكان خردسالش را هم آغوش مرگ مى سازد و پوست تن بزرگسالشان راپژمرده و پرچين و چروك مى كند. آنان فريادرس مى جويند و ياورى نخواهند داشت و پناهمى طلبند و پناه دهنده اى نمى يابند.) موسى عليه السلام گريست و خداى جهان آفرين فرمود: (اى موسى ! آگاه باش هر كس عارفانه بر او بگريد يا مردم را بگرياند يا خود رابه صورت سوگواران داغدار او درآورد، پيكرش بر آتش دوزخ نخواهد سوخت.)(485) آرى ! گوارا باد بر كسانى كه بر ايمان توحيدى خود ثابت قدم وتزلزل ناپذير و مخاطب سخن موسى بودند. هر گاه نياز و مطلبى احساس مى كردند يابخشايش و آمرزش خدا مى خواستند، از كليم خدا، تقاضا مى كردند تا آن را به هنگامنيايش با خدا به بارگاهش عرضه دارد. امّا، بشارتتان باد كه ما نيز كليم اللّه ، صاحب يد و بيضا و عصا، آورنده آيات و نشانههاى الهى داريم . او نه در كوه طور؛ بلكه بر سمت راست عرش پيوسته در نيايش است وبدون تقاضاى ما، برايمان طلب بخشايش مى كند؛ با اين فرق كه رنگ چهره كليم ما بهزردى نگراييده ، بلكه گلگون گشته است . اعضا و اندامهايش لرزان نيست ، بلكه اعضاو رگها و پيوندهاى بدنش به شمشير بيداد، قطعه قطعه شده است . 15 مجلس زكريّا عليه السلام پانزدهمين مجلس در بيت المقدّس بود. خداوند در آنجا به طور سربسته به فاجعهبزرگ عاشورا اشاره كرد و زكريا سه روز گريست . اين مطلب در روايتى از حضرتمهدى عليه السلام رسيده است كه : زكريّا از خدا خواست كه نامهاى مقدّس پنجگانه را بدو بياموزد كهجبرئيل را به سوى او گسيل داشت و آنها را بدو آموخت . امّا زكريّا هنگامى كه نام محمّد وعلى و فاطمه و حسن عليهم السلام به زبان آورد، غم واندوه او رخت بربست ؛ ولى با بهزبان آوردن نام حسين عليه السلام گلويش از اندوه فشرده شد و موج بهت زدگى او رافرا گرفت . روزى به بارگاه خدايش روى آورد كه : پروردگارا! چرا من هنگامى كه نام چهار تن از پنج نور مقدّس را به زبان مى آورم از غمو اندوه خويش ، رهايى و به ساحل آرامش پر مى كشم . امّا نام حسين عليه السلام اشكديدگانم را جارى و ناله جانسوزم را برمى انگيزد؟) خداوند او را از رخداد عظيمى كه بعدها به وقوع پيوست باخبر ساخت و فرمود: كهيعص كاف نام كربلاست . ها اشاره به شهادت و اسارت خاندان وحى و رسالت . يا اشاره به يزيد دژخيم خون آشام اموى . ع اشاره به عطش شديد حسين عليه السلام . ص اشاره به صبر و شكيبايى حيرت انگيزش در راه حقّ است . هنگامى كه زكريّا اين حادثه عظيم را شنيد سه روز مسجدش را ترك نكرد و از ورود مردمجلوگيرى كرد و به گريه و شيون بر حسين عليه السلام روى آورد و اينگونه بر اومرثيه سرايى كرد: (بار خدايا! آيا بهترين و برترين مخلوقات خويش محمّد صلى الله عليه و آله را دچارفاجعه شهادت فرزندش مى سازى ؟ آيا گرفتارى و اندوه اين مصيبت را بر آستان او فرومى فرستى ؟ آيا بر على و فاطمه عليهما السلام لباس اين مصيبت را مى پوشانى ؟ خداوندا! آيا غم و رنج اين مصيبت شكننده را در خانه آنان فرودمى آورى ؟) آنگاه گفت : (بار خدايا! به من پسرى ارزانى دار و او را در پيرى مايه روشنى چشم ساز و آنگاهكه او را به من ارزانى داشتى ، مرا شيفته او كن . آنگاه همانگونه كه بنده محبوبت محمّدصلى الله عليه و آله را به فاجعه غمبار شهادت فرزندش گرفتار ساختى ، مرا نيزبه فاجعه شهادت فرزندم دچار كن .) آنگاه خداوند يحيى را به او ارزانى داشت و او را به مرگ فرزندش گرفتار ساخت . از شباهتهاى جالب اين دو فرزند اين بود كه هر دو شش ماهه متولّد شدند.(486) عيسى عليه السلام در كربلا شانزدهمين مجلس را عيسى عليه السلام در كربلا برپا داشت كه ذكر مصيبت كننده آنحيوان درنده بود و شنونده عيسى عليه السلام و يارانش و آن هنگامى بود كه آنان در سيرعلمى خويش به سرزمين نينوا رسيدند و شيرى غضبناك را نگريستند، كه راه را بستهاست . عيسى پيش آمد و گفت : (چرا راه را بسته اى و نمى گذارى برويم ؟) به اراده الهى گفت : (من نمى گذارم از اينجا بگذريد تا بر يزيد،قاتل پسر على و فاطمه عليهما السلام لعن و نفرين نماييد.)(487) نوع سوّم محافل : پس از ولادت ، پيش از شهادت سوّمين نوع از مجالس بزرگداشتى كه براى آن حضرت برپا گرديد، مجالسى بودكه پس از ولادت و پيش از شهادت او برپا گرديد كه شماره آنها به سى مجلس مىرسد بدين صورت : 1 نخستين آن مجالس ، بر فراز آسمانها و در كنار سدرة المنتهى بود. اين مجلس در شبولادت او برپا گرديد كه بيانگر مصيبت او، خدا بود وشنوندهجبرئيل و هزار گروه از فرشتگان كه به فرمان خدا براى عرض تبريك ولادت نور، بهپيامبر گرامى ، آهنگ فرود به سوى او داشتند. جبرئيل دستور يافت كه ضمن تبريك به پيامبر صلى الله عليه و آله و گراميداشتولادتش بگويد: (اين فرزند گرانمايه ات در راه حقّ و عدالت مظلومانه وشهامتمندانهبه شهادت خواهد رسيد.)(488) 2 مجلس دوّم در حجره مادرش فاطمه عليها السلام بود.(489) 3 مجلس سوّم در اطاقهاى همسران پيامبر عظيم الشاءن صلى الله عليه و آلهبود.(490) 4 چهارمين مجلس ، در مسجد پيامبر بود در آنجا مرثيه سرا گاهى خود پيامبر بود وگاهى جبرئيل ،(491) زمانى فرشته تدبيرگر امور باران بود(492) و زمانىدوازده فرشته اى كه به صورتهاى گوناگون به ديدار پيامبر مى آمدند و مرثيه حسينعليه السلام را بر او مى سرودند(493) و گاهى همه فرشتگان . در روايت است كه : (تمامى فرشتگان فرود آمدند و ضمن عرض تبريك ولادت حسين عليهالسلام به پيامبر، شهادت او را نيز تسليت گفتند.)(494) آرى ! پيامبر از اين مجالس بسيار داشت كه شمارش آنهامشكل است ، به گونه اى كه هرگاه خواستم اينمحافل مربوطه به پيامبر را از نظر مكان ، زمان ، گريه كننده و مرثيه سرا، همچونمجالس ديگر به شمارش ويادداشت آورم ، نتوانستم و ضمن تحقيق در روايات اين واقعيّتبرايم روشن شد كه : از هنگام ولادت حسين عليه السلام ، بلكه پيش از ولادت و دوران باردارى مادرش ، تمامىمجالس پيامبر شب و روز، در خانه و مسجد، در بوستان و كوچه ، در سفر و حضر، درخواب و بيدارى مجلس مرثيه حسين عليه السلام بود و مرثيه آن حضرت نيز گاه بهبيان خود پيامبر براى ياران انجام مى گرفت و گاه به شنيدن از فرشتگان . گاه حسينعليه السلام را به ياد مى آورد و از پرده دل آه مى كشيد و گاه وضعيّت و حالات او بر آنحضرت مجسّم مى گشت . گاه گويى احساس مى كرد كه حسين عليه السلام فريادرس مىطلبد و كسى به فرياد او پاسخ نمى دهد(495) مقدّس او را به يزيد احساس مى كردو مى فرمود: (هر كس به آن سر مقدّس بنگرد و شادمان شود خداى را مخالفت كرده است .)(496) و گاه گويى قاتل حسين عليه السلام را مى ديد و رنگ چهره مباركش دگرگون مى شد وگاه مى فرمود: صبراً لك يا ابا عبداللّه شكيبايى كن ، شكيبايى يا ابا عبداللّه ! . زمانى تنها نظاره بر حسين عليه السلام و در آغوش كشيدن و بوسيدنش و آمدن حسين عليهالسلام به سوى او و رفتنش از نزد او و لباس پوشيدنش ، براى پيامبر حزن انگيزبود و زمانى بازى كردن ، غذاخوردن ، گرسنگى ، گريه و شادمانى اش در عيد، سيلاباشك او را جارى مى ساخت . كوتاه سخن اينكه : هر بار كه بر خانه دخت گرانمايه اش مى رفت و گريه حسين عليهالسلام را مى شنيد گريه مى كرد و به سوى او مى شتافت ومى فرمود: (او را آرام كنيد آيا نمى دانيد كه گريه او مرا آزرده خاطر مى سازد؟)(497) بوييدن تربت پاكش نيز براى او خاطره آفرين بود. هر بار كه فرشته اى از آنتربت پاك ، برايش هديه مى كرد مى گريست و گاهقاتل سياه رو و پليدش را نام مى برد(498) و سيلاب اشك امانش نمى داد. اين فشرده بحث در مجالس بزرگداشت پيامبر صلى الله عليه و آله براى حسين عليهالسلام ؛ اينك مشروح بحث : از ولادت تا شهادت مجالس سوگوارى او از مراحل پيش از ولادت در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله آغازشد و تا رحلت آن بزرگوار ادامه يافت ، به گونه اى كه شمارش آنهامشكل و غيرممكن مى نمود، چرا كه از همان زمانى كه ولادتش به پيامبر گزارش شد،شهادت افتخارآفرين او هم گزارش گرديد كه موج اندوهدردل او پديد آورد.(499) آنگاه مرحله باردارى و تولّدش فرا رسيد، نوزاد را كه در پوششى از پارچه سفيدپشمين بود در آغازين لحظات ولادتش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند؛ بهگوش راستش اذان و به گوش چپش اقامه خواند و او را در دامان خود گرفت و ضمن نظارهو مرثيه و گريه بر او و اشاره به رخداد عظيم و پرشكوه زندگى اش ، برقاتل او لعن و نفرين نثار كرد.(500) در هفتمين روز ولادت ، ضمن تراشيدن سر نوزاد، هموزن مويش صدقه داد. سرش را باآبى پاكيزه و خوشبو صفا داد و قوچى چاق و رنگين به عنوان عقيقه قربانى كرد و او رادر دامان خود نشانيد و ضمن سوز و گداز و گريه بر او مى فرمود: (يا ابا عبداللّه ! به راستى كه بر من گران است ... گران .) آنگاه رو به آسمان فرمود: (بار خدايا! آنچه ابراهيم در مورد دودمانش از پيشگاه تو خواست من نيز خواهانم .خداوندا! من حسن و حسين و كسانى كه آن دو را دوست بدارند، دوست مى دارم .)(501) كودك گرانمايه يك ساله شد كه فرود آمدن فرشتگان براى دلدارى و تسليت بهپيامبر صلى الله عليه و آله نيز آغاز شد. نخستين گروهى كه فرود آمدند دوازده فرشتهبر چهره هاى مختلف بودند كه يكى بر چهره انسان بود. آنها بالهاى خود را گسترده و ضمن مرثيه سرايى و سوگوارى ، پيامبر صلى اللهعليه و آله را به خبر شهادت حسين عليه السلام تسليت دادند.(502) فرشته باران فرود آمد و تسليت گفت (503) و پس از آن تمامى فرشتگان به همينترتيب فرود آمدند و تسليت گفتند،(504) و اين به خاطر آن بود كه همه فرشتگانبه فوز و پاداش تسليت بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سوگوارى بر حسين عليهالسلام برسند؛ وگرنه پيامبر صلى الله عليه و آله خود در اوّلين مرتبه واقعيّت رادريافته بود. پس ، اين مرحله فرشتگان براى آوردن تربت پاك حسين عليه السلام به پيشگاه پيامبرصلى الله عليه و آله شرفياب مى شدند و جبرئيل اوّلين فرشته اى بود كه تربت اوراآورد.(505) اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمايد: بر پيامبر وارد شدم كه چشمانش اشكبار بود.دليل آن را پرسيدم و گفتم : (آيا كسى شما را ناراحت ساخته است ؟) فرمود: (نه ! بلكه جبرئيل به من خبر آورده است كه فرزندم حسين ، در كربلا بهشهادت خواهد رسيد و بوى تربت او را به مشامم رسانيد كه اشك چشم امانم نداد.) دوّمين سالروز ولادت حسين عليه السلام بود. پيامبر صلى الله عليه و آله عازم سفر بودكه در راه ايستاد و ضمن قرائت آيه شريفه انّا للّه وانّا اليه راجعون (اين فرشته وحى است كه از شهادت فرزندم حسين ، در سرزمينى ، به نام كربلا وساحل فرات ، گزارش آورده است و برايم چنان است كه گويى بدان سرزمين و بهشهادتگاه و مدفن او نظاره مى كنم و گويى خاندان به اسارت رفته او را بر فرازمحملها و هديه شدن سر مقدّسش را به بارگاه بيداد يزيد مى نگرم . بخداى سوگند! كسى بر سر حسين شادمانه نمى نگرد مگر اينكه خدا را ميان قلب وزبانش دشمنى ورزيده و خداوند چنين كسى را به عذابى دردناك كيفر خواهد كرد.) پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر خويش غمزده و اندوهگين و افسردهدل بازگشت . بر فراز منبر رفت و حسن و حسين عليهما السلام را بالا برد و براى مردمسخنرانى كرد و اندرزشان داد. با پايان يافتن سخن ، دست راستش را بر سر حسن و دستچپش را بر سر حسين عليهما السلام نهاد و گفت : (بار خدايا! محمّد صلى الله عليه و آله بنده برگزيده و پيامبر توست و اين دوپاكترين عترت و بهترين ريشه و برترين دودمان من هستند كه پس از خود، آنان را در ميانامّت مى گذارم . جبرئيل به من گزارش كرده است كه نخستين آنان به توطئهناجوانمردانه اى مسموم و به شهادت مى رسد و ديگرى به خون پاكش گلگون مىگردد. خداوندا! شهادت او را در راه حقّ و عدالت مبارك گردان و او را سالار شهيدان قرارده وبركت از عمر و زندگى قاتلانش بردار و آنان را به خفّت و خوارى محكوم ساز و بهشراره ها و شعله هاى سوزان دوزخ بسپار و در پست ترين نقطه آتش ، محشورشان گردان.) اينجا بود كه مردم فريادشان به گريه و شيون به آسمان برخاست . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (اى مردم ! آيا بر او مى گرييد امّا ياريش نمىكنيد؟ بار خدايا! تو خود يار و ياور او باش .) آنگاه فرمود: (هان اى مردم ! من در ميان شما دو سرمايه معنوى پرشكوه و بسيارگرانمايه برجاى مى نهم ، يكى كتاب خدا و ديگرى عترتم . اساس وجودم ، عصاره جان ،ميوه دل و مايه حيات قلبم را؛ اين دو، تا كنار حوض كوثر جدايى ناپذيرند. مردم ! بدانيد كه من در مورد آنها تنها آنچه از پروردگارم فرمان يافته ام كه از شمابخواهم ، چيزى نمى خواهم و فرمان او در اين مورد دوست داشتن خاندان من است . مردم ! زنهار از اينكه فرداى قيامت در حالى وارد حوض كوثر شويد و در حالى مراملاقات نماييد كه خاندانم را، اذيّت و آزار نموده و آنان را به شهادت رسانده و بر آنانبيداد روا داشته باشيد.) آنگاه فرمود: (هان اى مردم ! آگاه باشيد كه روز رستاخيز سه پرچم از اين امّت بر منوارد خواهد شد: نخستين آنها پرچمى سياه و ظلمت گرفته است كه فرشتگان از آن وحشت مى كنند. از آنانمى پرسم : شما چه كسانى هستيد؟ آنان نام و نشان مرا فراموش مى كنند و مدّعى مى شوندكه ما توحيدگرايان عرب هستيم . بدانان مى گويم : من احمد هستم ، پيامبر عرب و عجم ،پيامبر همه انسانيّت . مى گويند: ما از امّت توييم . از آنان مى پرسم : شما بعد از من باخاندانم چگونه رفتار كرديد؟ خود اعتراف خواهند كرد كه كتابت را ضايع ساختيم ونهايت كوشش را در نابود ساختن عترت و برداشتن آنان از روى زمين بكار برديم . باشنيدن اين اعتراف تكان دهنده از آنان روى خواهم گردانيد و آنان نيز تشنه و با چهره هاىسياه و ظلمت گرفته از حوض كوثر خارج خواهند شد. آنگاه پرچم ديگرى كه سياهتر از پرچم نخست خواهد بود وارد مى گردد. از آنان مىپرسم : شما پس از من با دو امانت گرانمايه ام ، قرآن و عترت ، چگونه رفتار كرديد؟پاسخ مى دهند: كه يكى را مخالفت وديگرى را به شدّت متلاشى ساختيم . به آنان خواهمگفت : از مقابل ديدگان من دور شويد و آنان با چهره هاى زشت و ظلمت زده و با حالت عطشبازمى گردند. آنگاه پرچم سوّم وارد مى گردد در حالى كه چهره ها، نور افشان و درخشنده است . از آنانمى پرسم : شما چه كسانى هستيد؟ مى گويند ما توحيد گرايان و تقوا پيشگان و از امّتپيامبريم . ما كتاب پروردگار خويش را كه امانت پيامبرمان بود گرامى داشتيم ،حلال آن را حلال ، حرام آن را حرام شمرديم و دعوت دودمان پيامبرمان را پاسخ گفتيم وآنان را با همه توان هم چون جان شيرين خويش يارى كرديم و همراه آنان با دشمنانشانپيكار كرديم . و من به اين گروه خواهم گفت : بشارتتان باد كه من پيامبر شما، محمّدهستم به راستى كه شما در دنيا همانگونه كه خود وصف نموديد، رفتار كرديد. آنگاه آنان را از آب گواراى كوثر بهره ور ساخته و سيراب و شادمان از آنجا خارجخواهند شد و سرانجام وارد بهشت پر نعمت شده و براى هميشه در آنجا جاودانهخواهندماند.)(506) آنگاه پس از همه اينها غم و اندوه پيامبر در مورد حسين عليه السلام افزونتر شد، هموارهمرثيه او را مى سرود، در خانه ، مسجد، بر فراز منبر، در مسافرت ، در وطن ، ايستاده ونشسته و همه جا و هميشه . تماشاى حسين عليه السلام ، در آغوش گرفتن و بوسيدن و در دامان نشاندنش براى اوخاطره اى دردناك و فاجعه بار داشت و خوشحالى و اسباب شادمانى اش براى پيامبر حزنانگيز بود، چرا كه وقتى او را در آغوش مى گرفت و سرش بر شانه او تكيه داشتحادثه دردناك سر حسين عليه السلام بر فراز نيزه را به ياد مى آورد و مى گريست(507) و به ياران مى فرمود: (گويى به سر مقدّس فرزندم كه به بارگاه يزيد هديه مى شود و به كاروانرهايى بخش اسيران كه بر فراز محملها قرار دارند نظاره مى كنم .)(508) و زمانى كه در اطاق نشسته بود و بر چهره نورافشان او مى نگريست گريه مى كرد ومى فرمود: (ابن عبّاس ! تو گويى اينك محاسن سفيدش را رنگين شده مى نگرم و نداى حق طلبانهاش را بى پاسخ . براى دفاع از حقّ و عدالت ، همه را به يارى مى طلبد، امّا كسى بهياريش نمى شتابد.)(509) و نيز زمانى كه او را در لباس جديد عيدش مى نگريست ، بى اختيار گريه مىكرد(510) چرا كه مجلس بزرگداشت شهادت جانگداز او را در كربلا به ياد مى آورد ومى ديد كه پدر و مادر و برادر داغديده اش به همراه خودش در آنجا به سوگش نشستهاند. و زمانى ديگر ميهمانى و صرف غذاى مطبوع با آنان ، آن حضرت را شادمان مى ساخت؛ امّا همانجا با احساس غمى جانكاه گريه را آغاز مى كرد(511) چرا كه همانجا، يا خودحادثه دلخراش كربلا و شهادت ياران و اسارت و پراكندگى خاندان و تشنگىكودكانش را كه دنيا در نظرشان تيره و تار مى نمود، به ياد مى آورد ويا اينكهجبرئيل به يادش مى آورد. گاهى با بوسيدن گلو(512) و گريه بر او به علىعليه السلام مى فرمود او را نگه دارد تا لباسش را كنار بزند و بدنش را بوسهباران سازد و بدينگونه اشاره مى فرمود كه : (گريه و اندوه من بر اين فاجعه استكه جايگاه فرود شمشيرها را مى بوسم .)(513) شمشيرهاى بيداد اموى گلوى پاكحسين را خواهدبريد و پيكر مقدّس او را پاره پاره خواهد ساخت و گاه لب و دندانش را مىبوسيد و مى گريست ، چرا كه ضربات چوب خيزران در مجلس شوم يزيد و ابن زياد براين لب و دندان خاطر خطيرش را مى آزرد. زيد بن ارقم ، هنگامى كه در مجلس شوم كوفه نظاره كرد كه فرزند مرجانه بر لب ودندان حسين عليه السلام جسارت مى كند برآشفت ؛ از مجلس برخاست و خروشيد كه :(چوب بيدادت را از اين لبها بردار، چرا كه بخداى سوگند خود با چشمان خويشتننگريستم كه پيامبر اين لب ودندان را مى بوسيد و مى مكيد.)(514) روزى در مسجد مدينه بود، گروهى از قريش كه عمر سعد نيز در ميانشان بود، واردشدند. وضعيّت عمومى و رنگ چهره پيامبر عظيم الشّاءن دگرگون شد، از اودليل آن را پرسيدند؟ فرمود: (من به ياد فاجعه غمبارى افتادم كه طىّ آن خاندانم را بهقتل مى رسانند و بدانان اذيّت و اهانت روا مى دارند و از شهر و ديارشان آواره مى كنند وسر مقدّس فرزندم حسين نخستين سرى است كه بر فراز نيزه ها برده مى شود.)(515) آرى ! سراسر زندگى پر افتخار پيامبر، اينگونه بود و اين شرايط سخت شب و روز ودر سفر و حضر، تا آخرين لحظات ادامه يافت . نه تنها دوران زندگى ، كه لحظات آخرين او نيز مجلس سوگوارى بر حسين عليهالسلام بود، چرا كه باشدّت يافتن بيمارى و فرا رسيدن لحظات جدايى ، كودكمحبوبش را بر سينه فشرد و در حالى كه جان پاك و مصفّايش به ملكوت آسمانها پروازمى كرد، يزيد را مورد لعن و نفرين قرار مى داد و مى فرمود: (مرا با يزيد چكار كه اينگونه ستم در حقّ فرزندانم روا دارد؟ خداوند بركت خود را ازاو دريغ دارد.) آنگاه از هوش رفت و به خود آمد در حالى كه سيلاب اشك از ديدگانش جارى بود حسين رابوسه باران مى ساخت و مى فرمود: (روز رستاخيز در پيشگاه پروردگارم باقاتل جنايتكار او، رويارو، خواهم شد.)(516) اينها نمونه هايى از بزرگداشت خاطره شهادت حسين عليه السلام در مدينه بود. 5 پنجمين مجلس پيامبر، براى حسين عليه السلام در كربلا برپا شد. خودش در اينمورد فرمود: (مرا به نقطه اى به نام كربلا سير دادند و در آنجا شهادتگاه فرزندم حسين و يارانپاكباخته اش را به من نشان دادند و در آنجا مجلس سوگوارى بپا گرديد.)(517) 6 مجلس ششم ، هنگامى بود كه زمين به اراده الهى در نظرگاه او هموار شد و مدينه وكربلا به هم نزديك و شهادتگاه حسين به آن حضرت نشان داده شد و او از تربت پاكفرزندش اندكى برگرفت . گويى اين همان تربتى بود كه به همسرش امّ سلمه داد وفرمود: (آن را نگه دار و بهوش باش كه وقتى اين تربت خونين و گلگون شد،فرزندم حسين به شهادت رسيده است .)(518) و خود حسين عليه السلام نيز تربتىهمين گونه به آن بانو سپرده بود كه ترسيم خواهد شد.(519) 7 پدر گرانقدرش على عليه السلام نيز در مدينه و كوفه و ديگر نقاط قلمرو اسلامىبراى او مجلس سوگوارى بپا مى ساخت و مصيبتهاى گوناگون او را به نظم و نثر بيانمى فرمود براى نمونه :
كانّى بنفسى واعقابها بالدّماء
|
خضاب العروس بأ ثوابها(520)
|
آرى ! از اين محافل ياد و نام حسين يكى مجلس على عليه السلام در محراب مسجد كوفهبود. در آنجا خود مرثيه سرا بود و حسين عليه السلام سوگوار و مردم كوفه شنونده ،او با فرق شكافته فرمود: (ياابا عبداللّه ! تو شهيد اين امّت خواهى بود.)(521) و آخرين مجلس او بر حسين عليه السلام هنگامى بود كه خود مرثيه سرا بود و دختگرانمايه اش زينب عليها السلام شنونده . آن حضرت كه در آخرين لحظات حياتش بافرق شكافته بر بستر آرميده بود، به دخترش فرمود: (گرامى دخترم ! گويى تو و ديگر بانوان خاندانت را مى نگرم كه به عنوان اسيروارد كوفه خواهيد شد، در حالى كه از شرارت مردم بيمناك هستيد، همانگونه كه مؤ منانصدراسلام از شرّ مشركان .)(522) در مدينه هرگاه به حسين عليه السلام مى نگريست گريه مى كرد و ندايش مى داد كه : (اى پيشواى شهيدى كه نام و ياد و شهادتت موج اندوه را دردل مؤ منان پديدمى آورد و سيلاب اشك را از ديدگانشان مى باراند.) او مى پرسيد: (پدرجان من ؟) مى فرمود: (آرى پسرم ! شما ... .)(523) 8 على عليه السلام سه مجلس ديگر در كربلا بپا ساخت . 1 نخست از ابن عبّاس آورده اند كه : به هنگام حركت على عليه السلام به سوى صفّين منهمراه آن حضرت بودم ، هنگامى كه در ساحل فرات و دشت نينوا پياده شديم على عليهالسلام با صداى رسا پرسيد: (ابن عبّاس ! آيا اين سرزمين را مى شناسى ؟) گفتم : نمى شناسم . فرمود: (اگر مى دانستى اينجا كجاست تا همانند من نمى گريستى از آن نمى گذشتى.) اين را گفت و آنقدر گريست كه سيلاب اشك از محاسن شريف بر سينه اش ريخت و مانيز گريستيم . آنگاه در حالى كه از پرده دل آه مى كشيد، فرمود: (مرا با دودمان پليد ابوسفيان ، اينحزب شيطان و دوستان كفر، چكار؟) و مى فرمود: (شكيبايى كن ! شكيبايى يا اباعبداللّه ! ... چرا كه پدرت نيز همينگونهبا شقاوت و بيداد آنان روبه رو بود.) آنگاه آبى خواست و ضمن وضو براى نماز و عبادت خدا، سخنانى نظير آنچه گذشت ،بيان فرمود تا خوابى سبك او را فرا گرفت . سپس بيدار شد و فرمود: (آيا آنچه هماكنون در خواب ديدم برايت بگويم ؟) آنگاه فرمود: (گويى در عالم رؤ يا مردانى را نگريستم كه با پرچمهاى سفيد و شمشيرهاى در نيام ،از آسمان فرود آمدند و در حالى كه برق شمشيرها چشمها را خيره مى كرد. گرداگرد اينسرزمين را خط كشيدند، پس گويى ديدم كه شاخ و برگ اين نخلها زده شد و زمين از خونتازه اى موج مى زند و گويى فرزند و پاره وجود و عصاره قلب و مايه حياتم ، حسين ،در امواج خون شناور است و نداى حق طلبانه سر داده ، فريادرس مى طلبد اما نمى يابد ومردان سفيد پوش آسمانى او را ندا داده ، مى گفتند: اى خاندان پيامبر! شكيبا باشيد، چرا كه شما به دست بدترين خلق خدا در راه حقّ وعدالت به شهادت خواهيد رسيد و اين بهشت است كه مشتاق شماست ... . آنگاه در حالى كهمرا تسليت مى دادند گفتند: تو را بشارت باد كه خداوند در روز رستاخيز او را مايه روشنايى چشم شما مى سازد.واينگونه از خواب بيدار شدم .) آنگاه سوگند ياد كرد كه : (اين مطلب را پيامبر راستى و درستى ، به هنگام حركتم بهسوى تجاوزكاران به من خبر داد. اينجا سرزمين كربلاست كه در آن فرزندم حسين و هفده تن از فرزندان فاطمه عليهاالسلام به همراه ياران پاكباخته اش به شهادت خواهند رسيد و اين سرزمين در آسمانهانيز كربلا ناميده شده است و همانند مكّه ومدينه و بيت المقدّس شناخته شده است ، ....)(524) 2 دوّمين مجلس سوگ در كربلا، از سوى على عليه السلام را هرثمة بن ابى مسلم روايتمى كند، او مى گويد: پس از پيكار صفّين به همراه على عليه السلام بوديم كه آنحضرت در كربلا فرود آمد. پس از اداى نماز بامدادى ، اندكى از تربت آن را برداشت وبوييد آنگاه فرمود: (اى خاك ! مردمى از تو برانگيخته خواهند شد كه بى درنگ و بدون حسابرسى واردبهشت خواهند گشت .) هرثمه ، اضافه مى كند كه همسرش از شيعيان آن حضرت بود و پس از بازگشت بهخانه ، جريان را همانگونه بدو باز گفته است كه آن بانو پاسخ داده است كه اميرمؤمنان عليه السلام جز به حقّ سخن نمى گويد. آنگاه هرثمه ، مى گويد: هنگامى كه حسين عليه السلام به طرف كوفه حركت كرده بود،من در ميان سپاه اموى بودم و زمانى كه در آن سرزمين فرود آمديم ، جريان آن روزى را كهبه همراه على عليه السلام بودم ، به يادم آمد به سوى حسين عليه السلام شتافتم وآنچه را از پدرش به ياد داشتم ، باز گفتم . آن حضرت فرمود: (اينك با ما خواهى بود يا بر ضدّ ما؟) گفتم : (هيچكدام ، چرا كه دخترى در خانه دارم و از عبيداللّه در مورد او نگرانم .) فرمود: (پس از اينجا دور شو تا نه شهادتگاه ما را بنگرى و نه صداى دادخواهى مانرا بشنوى . بخداى سوگند! هر كس نداى يارى طلبانه ما را بشنود و به يارى ما نشتابد، خداوند اورا بر چهره در آتش دوزخ خواهد افكند.)(525) 3 از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: على عليه السلام همراه دو نفر ازيارانش از كربلا، گذر مى كرد كه ديدگانش اشك آلود و گريان شد، آنگاه فرمود:(اينجا توقّفگاه كاروان و بارانداز آنهاست و اينجا نقطه اى است كه خون پاك آنانبرزمين مى ريزد. خوشا بر تو اى سرزمين ! بر تو خونهاى پاك دوستان خدا ريخته مىشود.)(526) 9 مادرش فاطمه عليها السلام در مدينه مجالس سوگ بسيارى بپا داشت ، به گونه اىكه شمارش آنها مشكل است ، چرا كه هرگاه به مناسبتهاى گوناگون از شهادت حسين عليهالسلام سخن مى گفت ، مجلس شور و گريه پديد مى آمد.(527) 10 مجلس ديگر را در مدينه ، ام ايمن برپا ساخت كه مرثيه سرا خودش بود و شنوندهدخت گرانقدر پيامبر فاطمه عليها السلام ، او با بيان روايتى از پيامبر از شهادتگاهحسين عليه السلام و چگونگى تجهيز پيكر پاك او سخن به ميان آورد و شورى ايجاد كرد. و نيز فرازهايى از همين روايت را دختر قهرمان على عليه السلام به هنگام عبور كارواناسيران از كنار پيكرهاى به خون خفته و بر روى خاك آرميده حسين عليه السلام و يارانشخطاب به سيّدالساجدين عليه السلام بيان داشت وبدينوسيله او را آرامش بخشيد.(528) 11 مجلس بزرگداشت ديگر را امام حسن عليه السلام در مدينه بپا ساخت ، در آن مجلسخود آن حضرت مرثيه سرا بود و خاندان وحى و رسالت شنونده و سوگوار. هنگامى كهاثر مسموميّت در جسم شريف او به ويژه در جگرش ظاهر شد و آخرين لحظات فرا رسيد،حسين عليه السلام برادر را در آغوش گرفت و گريست . او از علّت گريه پرسيد كهپاسخ داد: (به خاطر ستمى كه بر شما رفته است ، اندوهگينم .) آن حضرت فرمود: (روزى همانند روز تو نخواهد بود، يا اباعبداللّه ! ... چرا كه آن روز يك سپاه دههاهزارنفرى كه ادّعاى پيروى از پيامبر و اسلام را دارند، شما را محاصره مى كنند و كشتنشما و برشكستن حرمت و اسارت بانوان و كودكانت ، همدست مى شوند. آن روز است كه ازآسمان خاك و خون مى بارد و تمامى موجودات حتّى ماهيان دريا و حيوانات بيابانها، مىگريند.)(529) 12 مجلس ديگر بر مزار پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه مرثيه سرا، خود پيامبرگرامى بود و شنونده حسين عليه السلام . هنگامى كه آن حضرت با اصرار فرماندار مدينه ، بر بيعت با يزيد روبه رو گرديد وتصميم به حركت از مدينه گرفت ، شبانگاه از خانه خارج شد و به زيارت نياىبزرگش شتافت رو به قبر شريف ايستاد و گفت : (سلام بر تو باد اى پيامبر خدا! من حسين هستم ! فرزند دخت فرزانه ات فاطمه ، كه درميان امّت نهادى . اينك شاهد باش كه دست ازيارى ما شستند و حقوق ما راپايمال ساختند و سفارش شما را در مورد دودمان پاكت رعايت نكردند و اينك اين شكايت مناز آنهاست تا شما را ملاقات نمايم .) پس برخاست و به نماز ايستاد. فرماندار مدينه ماءموران خود را به خانه آن حضرتگسيل داشت ، امّا او را نيافت ؛ گفت : (سپاس خداى را كه حسين از مدينه خارج شد و من بهريختن خون گرفتار نشدم .) و آن حضرت سحرگاهان به منزل بازگشت ، شب دوّم نيز همانگونه به ديدار قبر منوّرپيامبر رفت و نماز خواند و پس از نماز فرمود: (بار خدايا! اين قبر پيامبر محبوب توست و من فرزند دخت فرزانه اش فاطمه ، برايمفاجعه اى در پيش است كه خود آگاهى . پروردگارا! من پيوسته حاكميّت ارزشها و مقرّرات اسلامى را دوست داشته و ازضدّارزشها ناخشنودى خود را نشان داده ام . اينك اى خداوند بزرگ و با كرامت به عظمت اين قبر و صاحبش آنچه موجب رضايت وخشنودى تو و پيامبرت مى باشد، برايم پيش آور.) آنگاه تا سحر، آنجا به نيايش و تضرّع به بارگاه خدا ماند و سر بر مزار پيامبر نهادو خوابى سبك فرو رفت . در عالم خواب نياى گرانقدرش را ديد كه با ستون عظيمى ازفرشتگان كه در سمت راست و چپ و پيشاپيش او بودند، به سوى او آمد و او را بر سينهخويش چسبانيد و ديدگانش را بوسه باران ساخت و فرمود: (از بيداد گروهى ستمكار، گويى تو و گروهى از خوبان امّتم را به همراهت مى نگرمكه در كربلا تشنه لب و با سر بريده و پيكر به خون آغشته بر خاك افتاده و در همانحال از آنان آب مى خواهى ، امّا آن گمراهان از تو دريغ مى دارند و تو را با لب تشنهبه شهادت مى رسانند بااين وصف ، فريبكارانه به شفاعت مندل خوش مى دارند، خداوند درروز رستاخيز شفاعت مرا از آنان دريغ دارد. محبوب دلم حسين ! پدر و مادرت به سوى من آمده و در شور و شوق ديدار تو هستند و تودر باغهاى پرطراوت و زيباى بهشت درجاتى خواهى داشت كه تنها در پرتو شهادتبدانها نائل خواهى شد.) حسين عليه السلام در عالم رؤ يا به نياى بزرگ خويش مى نگريست و مى گفت : (من به بازگشت به دنيا علاقه اى ندارم ، مرا نزد خويش نگه دار.) پيامبر فرمود: (تو بايد به دنيا بازگردى ، تا به فوز شهادت در راه حقّ و عدالت وپاداش پرشكوه آن كه برايت مقرّر شده است دست يابى . تو و پدر و مادر و عمويت جعفرو حمزه در روز رستاخيز در يك گروه برانگيخته و به سوى بهشت خواهيد شتافت .) اينجا بود كه حسين عليه السلام اندوهگين و مضطرب از خواب بيدار شد و جريان خواب رابر خاندانش بيان كرد. آن روز در شرق و غرب اين عالم هيچ كسى اندوهگينتر و گريانتراز خاندان پيامبر نبود.(530) 13 مجلس ديگر را ام سلمه ، يكى از بانوان پيامبر در دروازه مدينه بپا كرد كه نخستخود به مرثيه سرايى پرداخت و حسين عليه السلام گوش فرا داد. آنگاه حسين عليهالسلام به مرثيه پرداخت و آن بانوى بزرگ گريه كرد. در اين مجلس شگفت انگيز، كربلا و مدينه به هم نزديك شدند و حادثه عظيم عاشورا بهگونه اى ترسيم و مجسّم شد. به عبارت ديگر: هنگامى كه حسين عليه السلام آهنگ حركت از مدينه نمود، اين بانوىبزرگ شرفياب شد و گفت : (پسرم ! با حركت به سوى عراق مرا اندوهگين مساز، چراكه از نياى بزرگت پيامبر شنيدم ، كه مى فرمود فرزندم حسين عليه السلام در خاكعراق در نقطه اى به نام كربلا به شهادت خواهد رسيد.) حسين عليه السلام فرمود: (مادر! بخداى سوگند كه من از شهادت خود و روز آن و نيز ازشهادتگاه خويش آگاهم و قاتل خويش را نيز مى شناسم و مى دانم كه چه كسانى ازخاندان و پيروانم به شهادت مى رسند. مادر! اگر مى خواهى بيا تا شهادتگاه خويش رابر تو بنمايانم .) آنگاه آن حضرت به جانب كربلا اشاره كرد با اشاره او، زمين صاف و نزديك شد بهگونه اى كه ام سلمه شهادتگاه و مدفن شريف و اردوگاه آن حضرت را نگريست و گريهشديدى سر داد و او را به خدا سپرد. حسين عليه السلام فرمود: (مادر! خدا خواسته است كه مرا با سر بريده ، قربانى راهحقّ و عدالت بنگرد و خاندان و نزديكانم را در لباس اسارت و كودكانم را برخى باسرهاى بريده و برخى را به زنجير ستم بنگرد. آنان فريادرسى بطلبند امّا نهفريادرسى يابند و نه يار و ياورى .)(531) در روايت ديگرى از همان بانوى بزرگ است كه به حسين عليه السلام گفت : (پيامبر تربتى به من داد كه اينك در شيشه است .) فرمود: (بخداى سوگند اگر به سوى عراق هم نروم ، خونم را خواهند ريخت .) آنگاهتربتى را در شيشه مخصوصى به آن بانوى بزرگ داد و گفت : (اين را هم كنار آنتربت نگه دار، هرگاه از آنها خون جوشيد بدان كه من به شهادت رسيده ام .)(532) 14 مجلس بزرگداشت ديگر را عمّه هاى حسين عليه السلام در كنار دروازه مدينه بپاكردند. هنگامى كه آن حضرت آهنگ حركت كرد، بانوان بنى هاشم با گريه و زارى گردآمدند. حسين عليه السلام به ميان آنان رفت و آنان را سوگند داد كه با بيتابى خدا وپيامبر را ناخشنود نسازند. بانوان حاضر گفتند: (اگر براى تو فرياد و شيون سر ندهيم ديگر براى چه كسىبايد شيون كرد؟ امروز شرايط غمبار ما، بسان روز رحلت پيامبر و على و فاطمه و حسنعليهم السلام است . هان اى محبوب گذشتگان ! خداى را سوگند مى دهيم كه ما را فداىشما سازد.) يكى از آنان پيش آمد و گفت : (خود شنيدم كه جنّيان در سوگ تو اينگونه نوحه سرايىمى كردند: به راستى كه شهادت فرزندى از خاندان هاشم در كربلا، قريش راذليل ساخت . او محبوب قلب پيامبر بود و بزرگوارى پاك و پاكيزه . مصيبت او بسيار بزرگ وشكننده بود. و نيز اينگونه مى سرودند: بر حسين عليه السلام سوگوارى كنيد و گريه سر دهيد كه در سوگ او موها سپيد شد. و زمين به لرزه در آمد و ماه گرفت . افق آسمان صبحگاه و شبانگاه گلگون و خونرنگ شد. خورشيد در شهادت او و يارانش دگرگون و شهرها تاريك شد. اين شهيد، پسر فاطمه عليها السلام است كه همه موجودات و انسانها در سوگ اوسوگوارند. با شهادت جانسوز او مارك ذلّت بر پيشانى ما زده شد.)(533) 15 هنگامى كه حسين عليه السلام از مدينه حركت كرد، فوجهايى ازفرشتگان نشانداركه بر مركبهاى مخصوصى سوار و سرنيزه ها بر دست داشتند، بر آن حضرت وارد شدندو پس از درود بر او، گفتند: (خداوند نياى بزرگت را به وسيله ما در مراحل بسيارى يارى فرمود و اينك بر آن استتا شما را يارى كند.) آن حضرت فرمود: (وعده گاه ما سرزمينى است كه در آنجا به شهادت خواهم رسيد.) فرشتگان گفتند: (هر دستورى شما بدهيد، ما به كار خواهيم بست و اگر نگران دشمنباشيد با شما خواهيم بود.) فرمود: (دشمن تا رسيدن به شهادتگاه ، نه ، مى تواند براى ما خطرى پديد آورد ونه ، حادثه و رخداد وحشتناكى .)(534) 16 هنگامى كه از مدينه حركت كرد، فوجهايى از مسلمانان جنّ به محضرش شرفيابشدند و ضمن بيان مراتب ارادت و اطاعت خويش گفتند: (شما هر فرمانى بدهيد، ما آمادهفرمانبردارى هستيم . اگر به ما دستور دهيد همه دشمنانتان را بدون اينكه شما از جاىخود حركت كنيد نابود خواهيم ساخت .) آن حضرت آنان را دعا كرد و فرمود: (آيا قرآن را تلاوت نكرده ايد كه مى فرمايد: اَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ هر كجا باشيد گرچه در حصارهاى سخت و استوار، مرگ شما را درخواهد يافت . و مى فرمايد: قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذينَ اگر در خانه هاى خود هم مى بوديد كسانى كه شهادت بر آنان مقرّر شده است از خانهبه قتلگاهشان بيرون مى رفتند. و فرمود: (اينك اگر من در خانه خويش بنشينم اين مردم به چه چيز آزمايش خواهند گشت ؟و چه كسى در كربلا و شهادتگاه من قرار خواهد گرفت در حالى كه خداوند روزى كه زمينرا گسترانيد، كربلا را برگزيد و آنجا را پناهگاه امن پيروان ما در دنيا و آخرت قرارداد. شما برويد و روز عاشورا بياييد كه سرانجام من به شهادت مى رسم و آنان ، پس ازمن با كسى كار ندارند و خواهران و خاندانم را به عنوان اسير به سوى بارگاه ستماموى مى برند.) آنها گفتند: (اى محبوب خدا و فرزند محبوب خدا! اگر فرمانبردارى شما لازم و مخالفتدستورات شما حرام نبود، همه دشمنانتان را پيش از آنكه به شما دست يابند نابود مىساختيم . لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بيِّنَةٍ تا هر كسى نابود مى گردد به دليلى نابود گردد و هر كسى زنده مى ماند به دليلى....(535) 17 مجلس سوگوارى ديگر در مسجدالحرام برپا شد كه در آنجا مرثيه سرا خود حسينعليه السلام بود و بر پيكر قطعه قطعه و شهادت خونبار خود و يارانش مرثيه سرايىكرد و شنونده مردمى بودند كه به طواف خانه خدا آمده بودند. هنگامى كه آن حضرت آهنگ حركت از مكّه را نمود بپاخاست و خطاب به زائران خانه خدا، اينسخنان تكاندهنده را بيان فرمود: (ستايش ازآن خداست ، آنچه خدا بخواهد همان خواهد شد وقدرتى جز به اراده خداوندنخواهد بود ودرود وسلام خداوند بر پيامبر خدا باد. مرگ بر فرزندان انسان مقرّر شده است ، درست بسان اثر گردنبند كه بر گردندختران جوان زيبنده است و من به ديدار نياكان خويش چنان در شور و شوق هستم كه يعقوببراى ديدار يوسف اشتياق داشت و براى من شهادتگاهى برگزيده شده است كه من آنجافرود خواهم آمد و با آنجا ديدار خواهم داشت و گويى با چشم خود مى نگرم كه درندگانبيابانها (سپاه اموى ) در منطقه اى ميان نواويس و كربلا پيوندهاى بدنم را پاره پاره ،و شكمهاى گرسنه خويش را سير و انبانهاى خالى خود را پر خواهند ساخت . از روز جاودانه و رخدادى كه مقرّر شده است فرارى نخواهد بود. بر آنچه خدا خشنودگردد ما خاندان رسالت خشنود خواهيم بود. ما در برابر آزمايش او شكيبايى پيشه خواهيمكرد و پاداش شكيبايان را دريافت خواهيم داشت . هرگز ميان پيامبر گرامى و پاره هاىتن وى كه فرزندان او هستند جدايى نخواهد افتاد و همگى در بهشت پرطراوت و زيبا دركنار او خواهند بود، چرا كه چشم آن گرامى به وسيله آنان روشن خواهد شد و وعده الهى اونيز به وسيله آنان جامه عمل خواهد پوشيد. مردم ! آگاه باشيد هر كدام از شما آماده است در راه خدا از جان و خون خويش بگذرد و ديداراو را برگزيند، بايد آماده حركت با ما باشد، چرا كه من بامداد فردا به خواست خداوندحركت خواهم كرد.)(536) 18 مجلس ديگر، خارج از مكّه بود كه مرثيه سرا، حسين عليه السلام بود و شنونده ،برادرش محمّدبن حنفيه . او شبانگاه روزى كه آن حضرت تصميم حركت به سوى كوفه را داشت ، نزد حسين عليهالسلام شتافت و گفت : (شما از پيمان شكنى مردم كوفه باپدر و برادر گراميت بهخوبى آگاهى و من از آن مى ترسم كه در آينده نيز چون گذشتهعمل شود؛ از اين رو من بر اين انديشه ام كه شما در حرم امن الهى اقامت گزينيد، چرا كهشما گراميترين و تسخيرناپذيرترين شخصيّت جهان بشريّت هستيد.) آن حضرت فرمود: (از آن نگرانم كه دژخيم پليد اموى ، در حرم امن الهى دست به ترورو ريختن خون من بزند و حرمت حرم شكسته شود.) محمّد گفت : (بنابراين به سوى يمن و يا برخى مناطق دور دست برويد كه در آنصورت نيز كسى نمى تواند بر شما قدرت يابد.) آن حضرت فرمود: (در اين مورد خواهم انديشيد.) امّا هنگامى كه سحرگاه آن روز كاروان حسين عليه السلام حركت كرد و خبر آن به برادرشمحمّد رسيد، خودش را سر راه كاروان رسانيد و زمام مركب حسين عليه السلام را گرفت وگفت : (حسين جان ! آيا شما به من وعده نداديد كه در مورد پيشنهادم بينديشيد؟) فرمود: (چرا.) پرسيد: (پس دليلحركت پرشتاب شما چيست ؟) فرمود: (پس از جدا شدن از شما پيامبر را در عالم خواب ديدم كه فرمود: حسين جان ! بهسوى عراق حركت كن ، چرا كه خدا خواسته است تو را شهيد بنگرد.) محمّد با شنيدن اين سخن گفت : انّا للّه وانّا اليه راجعون همراه بردن بانوان چرا؟) فرمود: (خداوند خواسته است آنان را نيز در لباس اسارت بنگرد.) محمّد، از او خداحافظى كرد و با اندوهى عميق ، از پيشنهاد خود گذشت .(537) 19 مجلس ديگرى در پشت ديوارهاى مكّه برپا شد كه مرثيه سرا حسين عليه السلامبود و شنونده عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير. هنگامى كه آن حضرت از مكّه خارج شد، عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه ابن زبير، به زيارتاو شتافتند و از او تقاضا كردند كه از رفتن به سوى كوفه خوددارى كند. امام حسين عليه السلام فرمود: (پيامبر مرا به كارى دستور داده است و من براى انجام آنمى شتابم .) ابن عبّاس با شنيدن اين جمله در حالى كه فرياد واحسيناه سر داده بود از آن حضرت جدا شد. پس ، عبداللّه بن عمر آمد و صلح و سازش با گمراهان را پيشنهاد كرد و از خطر جنگ وشهادت هشدار داد. حسين عليه السلام فرمود: (اى اباعبدالرّحمن ! در حقارت و پستى دنيا همين بس كه سرمقدّس انسان وارسته اى همانند يحيى به فرد ناپاكى از بنىاسرائيل هديه شد. آيا نمى دانى كه آنان به گونه اى به شقاوت دست يازيده بودندكه از طلوع فجر تا طلوع خورشيد، هفتاد پيامبر خدا را مى كشتند؛ آنگاه در بازار خود مىنشستند و به خريد و فروش مى پرداختند، به گونه اى كه گويا هيچ جنايتى مرتكبنشده اند و خدا نيز در كيفر آنان شتاب نكرد، بلكه پس از مدّتى مهلت ، سرانجام آنان رابه شديدترين صورت ، كيفرداد.) آنگاه فرمود: (اى اباعبدالرّحمن ! پرواى خدا پيشه ساز و از يارى حق دست برمدار.)(538) 20 مجلس ديگر در نقطه اى به نام خزيميه برپا شد كه مرثيه سراى آن جنّ بود وشنونده دخت گرانمايه على عليه السلام . هنگامى كه حسين عليه السلام در آن منطقه فرود آمد و خيمه ها براى اقامت كوتاه مدّتبرافراشته شد، صبحگاهش خواهر گرامى اش زينب عليها السلام به سوى برادر آمد وگفت : (آيا شما را از آنچه شب گذشته ، شنيدم آگاه سازم ؟) فرمود: (مگر چه شنيده اى ؟) گفت : پاره اى از شب ، هنگامى كه براى كارى به گوشه اى رفته بودم ، گويا نداىنداكننده اى را شنيدم كه مى گفت :
الا ياعين فاحتفلى بجهد المنايا
|
اى ديدگان ! تا جان در بدن دارم با تمام نيرو و توان ، سيلاب اشك بريزيد، چرا كهپس از من چه كسى بر اين شهيدان پاكباخته خواهد گريست ؟ گريه بر گروهى كه مرگپرافتخار، آنان را به سوى وفاى به عهد خود سوق مى دهد. حسين عليه السلام فرمود: (خواهر گرامى ! هر آنچه مقرّر شده است ، همانخواهدبود.)(539) 21 مجلس ديگر در نقطه اى به نام ثعلبيّه برپا شد، در آنجا مرثيه سرا عبداللّه ومنذراسدى بودند، كه بر شهادت جانسوز مسلم ، مرثيه سرايى كردند و شنونده نخست ،حسين عليه السلام بود و آنگاه آن حضرت به مرثيه سرايى پرداخت و خاندان و يارانشبه سوگوارى . دو مرد اسدى مى گويند: (هنگامى كه حجّ خويش را به پايان برديم ، همه تلاش مارسيدن به كاروان حسين عليه السلام و آگاهى از تصميم او بود. از اين رو با سرعتىهرچه تمامتر مركبهاى خويش را تاختيم تا به كاروان او بپيونديم . هنگامى كه بدونزديك شديم ، مردى از اهل كوفه را ديديم كه با نظاره بر كاروان حسين عليه السلام راهخود را كج كرد. روشن بود كه نمى خواست با آن حضرت روبرو شود؛ امّا حسين عليهالسلام ميل داشت با او روبرو گردد و از وضعيّت كوفه جويا شود. با انحراف آن مرد از جادّه ، حسين عليه السلام نيز به راه خويش رفت و از ديدار اومنصرف شد. امّا ما به سوى مرد مسافر شتافتيم تا از او در مورد تازه ترين رخدادهاىكوفه پرس و جو نماييم . هنگامى كه به او رسيديم ، پس از تبادل سلام از ريشه قبيلگى او پرسيديم كه معلومشد مردى است از قبيله بنى اسد، كه ما نيز از آن قبيله بوديم ، مشخّصات خود را به اوخاطرنشان ساختيم و از شرايط حاكم بر كوفه پرسيديم . آن مرد گفت : در كوفه شرايط مرگبارى حاكم است ، مسلم و هانى به شهادت رسيده اند وبراى ايجاد جوّ رعب و وحشت هرچه بيشتر، اوباش كوفه به دستور حكومت تبهكار اموىبدنهاى پاك آنان را در كوچه ها مى كشيدند....) دو مرد اسدى اضافه مى كنند كه : ما به راه اصلى بازگشتيم و از پى كاروان حسينعليه السلام راه را كوبيديم تا در منزلگاه ثعلبيّه كه كاروان حسين فرود آمده بود بهآن حضرت رسيديم و ضمن عرض سلام و اظهار ارادت خاطر نشان ساختيم كه از كوفهاخبار جديدى دريافت داشته ايم ؛ در صورتتمايل به طور آشكار و در صورتى كه صلاح نمى دانيد به طور محرمانه به اطّلاعبرسانيم . آن حضرت ضمن نگرش بر خاندان و يارانش فرمود: (من از اين خاندان و ياران باوفا وباشخصيّت خويش ، چيزى را نهان نمى كنم .) از او پرسيديم : مسافرى را كه شامگاه گذشته از جانب كوفه مى آمد به خاطر دارد؟ فرمود: (چرا، در نظر داشتم از او در مورد موقعيّت كوفه پرس و جو كنم .) به عرض رسيد: او مردى راستگو و خردمند و از قبيله ما بود و ما اطّلاعات لازم را از اودريافت داشتيم . ناگوارترين خبر اين است كه در كوفه حكومت وحشت و ترور حاكم است ومسلم و هانى به شهادت رسيده و پيكرهاى به خون خفته آنان را خود آن مرد در كوچه هاديده است . حسين عليه السلام پس از سكوتى عميق چندين بار فرمود:
|
|
|
|
|
|
|
|